- 789
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 61 تا 63 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 61 تا 63 سوره نساء"
- رد عدالت مطلق صحابی به صراحت آیه
- توجه منافقان در مراجعه به محکمه طاغوت و جواب از آن
- مستندات متعدد قرآنی بر سوگند دروغ منافقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً ﴿61﴾ فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً ﴿62﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً ﴿63﴾
رد عدالت مطلق صحابی به صراحت آیه
در بین اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسانی بودند که صریحاً تمرّد میکردند برابر همین آیات خواندهشده, آنگاه چگونه میتوان گفت هر صحابی عادل است و صِرف صحابت, موجب عدالت است. اینکه بعضی از علمای اسلام درباره عدالتِ هر صحابی سخن گفتند این ناتمام است, برای اینکه خود قرآن کریم به صورت صریح میفرماید بعضی از افرادی که در محضر حضرت بودند, صریحاً حرف او را نفی میکردند, پس نمیشود گفت «کلّ صحابی عادل».
توجه منافقان در مراجعه به محکمه طاغوت و جواب از آن
خب, قبل از اینکه به جریان قیامت برسند فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾; فرمود این سیئهای که اینها دارند خدا از اینها نمیگذرد; گرفتار مصیبتی میشوند به وسیلهٴ همین سیئه, به وسیلهٴ نفاق, به وسیلهٴ تحاکم به طاغوت, به وسیلهٴ اعراض از تو, گرفتار مصیبت میشوند. وقتی مصیبت, دامنگیر آنها شد اینها منافقانه به تو مراجعه میکنند و پناه میبرند, میخواهند خود را تبرئه کنند. سوگند یاد میکنند که ما در این مراجعهٴ به طاغوت یا به محکمهٴ غیر شما, هدفی جز احسان نداشتیم. میگویند ما برای اینکه مزاحمت شما را فراهم نکنیم, ما برای اینکه در محضر شما متخاصمین صدا را بلند نکنند و محضر شما بیادبی نشود, ما برای اصلاح و ایجاد توافق و توفیق بین متخاصمین به فلان محکمه مراجعه کردیم, در حالی که همهٴ اینها برخلاف شرع است باید به محکمهٴ پیغمبر مراجعه بکنند (یک)، باید ادب را رعایت بکنند، صدا را بلند نکنند که ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ﴾ این آداب را قرآن مشخص کرد, فرمود در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نشستهاید صدای شما بلندتر از صدای پیغمبر نباشد همه این آداب را هم باید رعایت بکنید, کسی نمیتواند بگوید برای اینکه ما به شما احسان بکنیم به محکمهٴ طاغوت مراجعه کردهایم، کسی نمیتواند بگوید به بهانهٴ ایجاد توافق بین خَصمین, ما به محکمهٴ طاغوت مراجعه کردیم, زیرا محکمهٴ اسلام برای ایجاد توافقِ بین خصمین است, فصلالخطاب را باید وحی بیان کند.
سبب تام نبودن هر سیئهای برای مصیبت
خب، در این کریمه چند نکته است نکتهٴ اول اینکه هر مصیبتی که دامنگیر انسان میشود به وسیلهٴ سیّئات خود آدم است; اما هر سیّئهای, زمینهٴ عروض مصیبت را فراهم نمیکند, چون خیلی از سیّئات را خدا عفو میکند. پس هر مصیبت, به وسیلهٴ سیّئه سابق است; اما هر سیّئهای سبب تام باشد برای پدیدآمدن مصیبت, اینچنین نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» به این اصل اشاره فرمود, آیه سی سورهٴ «شوریٰ» این است که ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ که این آیه دوتا مطلب دارد: یکی اینکه هر مصیبتی در اثر سیّئات سابق است که از این طرف, موجبه کلّی است که هر مصیبت, مسبوق به سیّئه است ولی از آن طرف, موجبه جزیی است, موجبه کلّی نیست; هر سیّئه و گناهی سبب آمدن مصیبت باشد اینچنین نیست چون خدا عفو میکند و بسیاری از معاصی را خدا میگذرد, این «یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَیَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ» از همین کریمه گرفته شده است, خدا از خیلی از معاصی میگذرد.
مستند قرآنی به علت تامه نبودن معصیت بر مصیبت
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود هر گونه مصائبی که پیش میآید این, در اثر سیّئات خود مردم است و خیلی از معاصی است که خدا از آنها عفو میکند. همین دو مطلبی که در سورهٴ «شوریٰ» بود. در آیه 49 سورهٴ «مائده» هم هست, فرمود: ﴿وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ﴾; خدا میخواهد اینها را به بعضی از معاصیشان مُصاب کند, نه به جمیع معاصیشان. در بحثهای دیگر فرمود: ﴿لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَابَّةٍ﴾; اگر خدا هر معصیتی را که بشر انجام میدهد, کیفرِ فوری بدهد جُنبندهای روی زمین نمیماند چون ما از درون مردم خبر نداریم که مردم در درونشان چه چیزی دارند.
خب، پس اینکه فرمود: ﴿إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ ناظر به آن است که این مصیبت که دامنگیر آنهاست, به وسیلهٴ بعضی از سیّئات آنهاست. وقتی اینگونه از مسائل پیش آمد, منافقین سراسیمه میشوند, حالا میآیند عُذرخواهی میکنند. نحوهٴ عذرخواهی کردن آنها هم این است: ﴿إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾.
منافقان و اتکا به مسائل شرعی جهت توجیه گناهان
مطلب دیگر آن است که آنها اصلاً این قَسَم را یاد گرفتند برای توجیه تبهکاریهایشان. بعضیها مسائل شرعی را یاد میگیرند برای آن موارد استثنایی, چون هر گناهی بالأخره یک موارد استثنایی دارد, ترکِ هر واجب، فعلِ هر حرام یک موارد استثنایی دارد. بعضیها این حلال و حرام را یاد میگیرند برای توجیه آن سیّئات که در دربار خلفای ستم اینچنین بودند. منافقین هم این سوگند را یک سپر خوبی قرار دادند; هر جا به خطر افتادند قسم میخورند که ما قصد اصلاح داشتیم.
در رجوع به محکمهٴ طاغوت, قسم میخورند، در جبهه نرفتن قسم میخورند، در دفاع نکردن قسم میخورند، در کمک نکردن به مجاهدین قسم میخورند، در افشای اسرار نظامی مسلمین برای کفار و مشرکین قسم یاد میکنند نوعِ قَسمهای اینها را خدا ذکر میکند بعد یک اصل کلی در قرآن کریم است که از حلاّف معین اطاعت نکن. حلاّف یعنی انسانِ پرحلف، پرسوگند که ﴿لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾, در این مورد که رجوعِ به محکمهٴ طاغوت است, اینها سوگند یاد کردند. در جریان جبهه و جنگ هم مکرّر سوگند یاد کردند که بسیاری از سوگندهای آنها در سورهٴ «توبه» هست.
مستندات متعدد قرآنی بر سوگند دروغ منافقین
آیه 56 سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ﴾; اینها قسم یاد میکنند که از شما مؤمنین, محسوب میشوند; جزء شما هستند ولی هرگز از شما نیستند, اینها سنگِ تفرقه میاندازند و مرزشان از مرز شما جداست. در آیه 62 همان سورهٴ «توبه» اینچنین است: ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾; اینها به خدا قسم میخورند تا رضای خاطر شما را جلب بکنند ولی ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ﴾ اینها باید به واجبها عمل بکنند و از محرّمات بپرهیزند تا خدا و پیامبر را راضی کنند, نه اینکه با سوگندِ دروغ, بخواهند رضایت مسلمین را فراهم بکنند.
در همان سورهٴ «توبه» عذرخواهی اینها را در آیه 66 ذکر میکند, میفرماید: ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾ در همان سورهٴ «توبه» سوگندِ دیگری از اینها نقل شده است که قسم یاد میکنند غرضِ سویی نداشتند; آیه 74 همان سورهٴ «توبه» است ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾; اینها تصمیم گرفتند که کارشکنی بکنند ولی موفق نشدند. در همان سورهٴ «توبه» آیهٴ 95 این است ﴿سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ﴾ شما وقتی از جبهه برگشتید اینها که در شهر ماندند و کمکی نکردند نه آمدند و نه کمک کردند اینها سوگند یاد میکنند میگویند ما معذور بودیم تا رضایت شما را جلب بکنند ﴿سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾; اینها اسراری است که خدا برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاش کرد; اما الآن که شما در جبههاید, وقتی به شهر برگرشتید, منافقین میآیند نزد شما قسم یاد میکنند که ما معذور بودیم ولی نپذیرید حرفهای اینها را ﴿لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ﴾; پلیدند ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
آیه 96 همان سورهٴ «توبه» باز سوگند اینها را ذکر میکند که ﴿یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَی عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ﴾; اینها سوگند یاد میکنند تا رضایت شما مسلمین را فراهم بکنند, شما حق ندارید از اینها راضی باشید. بر فرض شما از آنها راضی باشید, خدا که از اینها راضی نخواهد شد.
باز از سوگند اینها در همان سورهٴ «توبه» هست ـ آیهٴ 107 ـ اینها با ساختن مسجد ضِرار که قصدی جز تفرقه و نفاق نداشتند, بعد از اینکه آن قصد مشئومشان روشن شد و دستور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صادر شد که آن مسجد را تخریب کردند, حالا آمدند سوگند یاد میکنند. در سورهٴ «توبه» آیه 107 فرمود: ﴿وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَی﴾. در آیه محلّ بحث که رجوع به محکمه طاغوت است ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً﴾ آمده، در آیه مربوط به مسجد ضرار آمده است که ﴿وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَی﴾ یعنی خصلت حُسنا، عاقبت حُسنا، صفت حُسنا, اینها گاهی میگویند ما جز احسان، گاهی میگویند جز حُسنا یعنی صفت حُسنا و عاقبت حُسنا و خصلت حُسنا هدفی نداشتند.
شمول آیهٴ ﴿وَلاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾ به منافقین
اینها نشانههای تحلیف کاذبانهٴ اینهاست از مجموع این حرفها, شخص میشود حلاّف و مشمول آیه ده سورهٴ «قلم» است که ﴿وَلاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾ «مَهین» یعنی حقیر, اینها واقعاً حقیرند در درون ضعیف و ذلیلاند. «حلاّف» مثل افّاک، مثل «کذّاب» گاهی به عنوان صیغهٴ مبالغه است، گاهی به عنوان حرفه و پیشه است کسی که پردروغ است شغل اوست میگویند حلاّف، کذّاب، افّاک, کسی که پیشهٴ او نیست لکن یک دروغِ بزرگ گفت این به تنهایی میشود کذّاب. گفتند جعفر کذّاب اینچنین بود, پردروغ نبود ولی یک دروغ بزرگ گفت و آن داعیهٴ امامت بود، پس انسان یا پردروغ است یا یک دروغ بزرگ میگویند, به هر تقدیر افّاک است و کذّاب است حلاّف هم اینچنین است گاهی پرقسم است، گاهی یک قسمِ بزرگ یاد میکند که باز هم میشود «حلاّف», اینگونه از موارد یا این کلمهٴ فعّال یا پیشه و حرفه است یا مبالغه است یا یک عمل واحد است که در اثر عظمت, کسی به آن وصف متّصف میشود. به هر تقدیر منافقین, هر سه این امر را داشتند; هم حرفه آنها این بود [که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾] و هم پردروغ بودند که موارد فراوانی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود و هم اینکه هر کدام از این کارها کار بزرگ است، سوگند بزرگ است.
قسم منافقین در جریان مراجعه آنان به محکمه طاغوت
به هر تقدیر اینها آمدند در حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سوگند یاد کردند که ما جز احسان, قصد دیگر نداشتیم: ﴿ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً﴾; ما خواستیم نسبت به شما احسان بکنیم, مزاحمت شما را فراهم نکنیم و مانند آن, اینها در حضور شما بلند سخن نگویند ﴿وَتَوْفِیقاً﴾ یعنی ایجاد توافق و وِفق بین متخاصمین. خب, اگر ایجاد توافق است که باید در محکمهٴ اسلام بشود که, این هم مطلب بعدی.
انتقام از تبهکاران به واسطه مبتلا کردن به مصیبت
پرسش:...
پاسخ: مصیبتِ لغوی یعنی چیزی که به سر آدم میآید, این که نقص نیست هر انسانی در جهان مصیبت موت را دارد: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ این مطلب اول و این خارج از بحث است, این را که نمیگویند مصیبتِ مصطلح. مطلب دوم آن است که مصیبتی که معلّل به سیّئه است, در سورهٴ «شوریٰ» فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ این دو نکتهای که در سورهٴ «شوریٰ» بود, نکته دوم این است که از بعضی از سیّئات, عفو میکند, معلوم میشود این مصیبت، انتقام است نه امتحان. اینکه فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ قرینهٴ تقابل نشان میدهد که این مصیبتی که دامنگیر تبهکارها شد این انتقام الهی است, چون در مقابلش عفو قرار گرفته فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ این جملهٴ اُولیٰ ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ این جملهٴ ثانیه، پس آن اصابهٴ مصیبه در مقابل عفو است چیزی که در مقابل عفو است انتقام است و خدا از تبهکاران انتقام میگیرد فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ و اما آنچه برای اولیای الهی میرسد آن امتحان است, نه انتقام. لذا میفرماید: ﴿قُل لَن یُصِیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ نه «علینا», آن میشود امتحان اگر معلّم کلاس بخواهد شاگردانش را مورد محبّت قرار بدهد، اگر دانشگاه بخواهد به دانشجویان احسان کند, امتحان میگذارد. امتحان, یک تکریم است, لذا فرمود: ﴿لَن یُصِیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ نه «علینا», آن مصیبتهایی که امتحان است او تکریم است, میخواهد جوهرهٴ او را بیازماید و شکوفا کند, آن خارج از بحث است. آن مصیبتی که مصداق انتقام است و در مقابل عفو است او اصلاً درباره اولیا نیست, این سؤال و جوابی که در مجلس عبیداللهبنزیاد ملعون در کوفه اتفاق افتاد از همین قبیل است. به زینب کبرا(سلام الله علیها) ابنزیاد ملعون گفت «کیف رأیت صنع الله بأخیک» خلاصه اینکه این سفر چگونه سفری بود? حضرت فرمود: «ما رأیتُ الاّ جمیلا»; ما جز خوبی چیزی ندیدیم, معلوم میشود این امتحان الهی است و تکریم است نه تحقیر آن مصیبتی که در مقابل عفو است مصیبتِ انتقامی است, این مخصوص تبهکاران است.
دستور الهی مبنی بر اعراض از منافقین حلاّف
به هر تقدیر, منافقین برای توجیه تبهکاریهایشان آمدند سوگند یاد کردند که ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾ آن وقت ذات اقدس الهی فرمود که خدا میداند در قلب اینها چیست ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; از اینها اِعراض بکن.
معنای اعراض از منافقین در آیه
این اعراض, نه یعنی اینها را رها بکن قرآن کریم به رسول خود دستور میدهد تا آخرین لحظه با این مردم باش; اگر کافرند دست برندار و اگر منافقاند دست برندار و اگر مؤمنِ ضعیفالایماناند دست برندار و اگر مؤمن کاملاند که در بین آنها هستی تو موظّفی در بین اینها باشی تا آخرین لحظه تبلیغ بکنی, بخواهی مردم را رها بکنی این صحیح نیست.
در همه موارد قرآن کریم, به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که جریان نوح را نگاه کن تو که الآن فرض 22، 23 سال زحمت دیدی او 950 سال رنج دید ابراهیم را نگاه کن، موسی را نگاه کن، ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا این ﴿وَاذْکُرْ﴾، ﴿وَاذْکُرْ﴾ یعنی به یاد اینها باش. بعد یکجا نهی میکند میفرماید: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾; در انبیا مثل یونس نباشی که قهر کنی خب قهرکردن که کار انبیا نیست، کار اولیا نیست بعد فرمود او هم بالأخره زود برگشت و ما هم از او گذشتیم, این جزء اولیای ماست ولی تو مثل یونس نباش به یاد اینها باش بعد هم اگر خواستی قهر کنی، قهرِ جمیل و زیبا، نه قهرِ جاهلانه. فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ در بین اینها باش خُلق و خوی اینها را نگیر, اینها را رها کن; پیشنهادهای اینها را قبول نکن، حرفهای اینها را قبول نکن, بدان در درونِ اینها فساد است بلند شوی بروی بیرون این کار نشد باید هنر داشته باشی مردم را بسازی وگرنه قهرکردن, این با تبلیغ سازگار نیست در مردم باش نه سواری بده، نه فتنه را شیر بده. این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ» بعضیها هستند که در جامعه وقتی فساد و فتنهای پیش آمده است, در اثر فریبخوردگی برای سواریدادن خوباند، بعضیها هستند برای سواریگرفتن خوباند فتنهپردازند, این فتنهٴ کوچک را با نمّامی زیاد میکنند فرمود این ابنلبون, این بچه شتر هنوز به جایی نرسیده که کسی رویش سوار بشود سواری بدهد و پستان شیرده هم ندارد که با شیردادن, این فتنهٴ کوچک را بزرگ کند. در مردم باش, به هیچ کسی سواری هم نده, فتنهها را هم شیر نده بزرگ نکن, بلکه کمکم تجربه بیاموز و بیندوز و مردم را اصلاح بکن, این میشود هَجر جمیل، هَجر جمیل.
آنها که مادّیاند, درباره آنها فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ درباره آنها. درباره منافقین هم فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُم﴾، ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُم﴾، یعنی رهایشان کن، رهایشان کن نه یعنی تبلیغ نکن، نه یعنی احتجاج نکن، نه یعنی دعوت نکن, این همان اعراض جمیل است که ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ هَجر جمیل این است که آدم در مردم باشد, حرف آنها را باور نکند، خُلق و خوی اینها را نگیرد، به اینها پیام برساند اینها را اصلاح بکند, این میشود هَجر جمیل. آن قهرکردن, هَجر غیرجمیل است.
روش سازنده اسلام در مواجهه با منافقین
فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُم﴾، یعنی اینها را فعلاً رها کن، خب بالکل رها کن، متارکه کن، نه در جمع با اینها حرف نزن چون نصایح در حال اجتماع, در بین مردم شما بخواهید کسی را نصیحت بکنی مستقیم یا غیرمستقیم این اثر ندارد حالا کسی در یک شهر یا یک روستا, معروف شد به کاری کسی در منبر روی سخنرانی طرزی حرف بزند که مستمعین او را نگاه کنند خب اینکه اثر ندارد که جز اینکه او برنجد و خجالت بکشد و دیگر نیاید اینکه راه نیست این انتقامگیری است نه تبلیغ، این آبروبردن است یک وقت انسان افشاگری میکند در برابر کفّار, آن کار، کار خوبی است یک وقت است نه، یک شهری در شهر یا روستایی در دهستانی کاری کرده و مردم هم میدانند که او این کار را کرده یا او متّهم به این کار است, حالا آن واعظ طرزی سخنرانی بکند در آن مجلس که مستمعین این را نگاه کنند, اینکه اثری ندارد اینکه ساختن نیست.
فرمود فعلاً در حضور مردم کاری با اینها نداشته باش; اما وقتی تنها شدی ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ وقتی شما شدید و اینها ﴿فِی أَنْفُسِهِمْ﴾ شد; باهم شدید, حرفی بزن که تا اعماق جان اینها اثر کند که اگر قابل هدایتاند, هدایت بشوند. از عذاب الهی بترسان، از رسوایی دنیا و آخرت بترسان که این کار را بکنی بالأخره تا آخرین لحظه, دست برندار ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ یعنی «یبلغ إلی أعماق نفوسهم و فطرتهم» تا به تهِ دلشان برسد, دلنشین بشود بالأخره. مگر کسی که بالأخره ﴿فطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ وقتی ﴿فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد, حرف در آنها اثر نمیکند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آن راهِ دیگری دارد آنها خودشان میگویند آقا بیخود خودت را خسته نکن ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ما نمیپذیریم, اینها همانهایی هستند که در جهنم هم میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾ همینهایی که میگویند چه بگویی، چه نگویی ما گوش نمیدهیم, همینها در جهنم میگویند چه داد بزنیم، چه داد نزنیم باید بسوزیم این طور تجرّیکردن، آن طور سوختن را هم به همراه دارد. اینکه صریحاً به پیغمبرش میگوید چه بگویی، چه نگویی ما گوش نمیدهیم, روزی میرسد که بگوید چه بنالیم، چه ننالیم کسی به حرف ما گوش نمیدهد ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾.
خب، در غیر آن صورت فرمود: ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ مستدلّ; حرفی که دلنشین باشد حالا خواه دلپذیر باشد خواه نباشد. ممکن است نپذیرند ولی گوینده باید دلنشین سخن بگوید, حالا شنونده اگر ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ بود, این حرف برای او دلپذیر نیست، اگر نه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ بود, این حرف برای او دلپذیر است, آن دیگر مربوط به مخاطب است و شنونده, گوینده باید حرفش دلنشین باشد نه دلخراش, که این بشود قولِ بلیغ. فرمود تو این کار را بکن, از آن به بعد مطلب دیگر است.
حالا چون امروز منسوب است به رحلت حضرت فاطمه معصومه, دختر موسیبنجعفر(صلوات الله علیهما), ثواب همه این بحثها نثار روح مطهّر این بانو باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- رد عدالت مطلق صحابی به صراحت آیه
- توجه منافقان در مراجعه به محکمه طاغوت و جواب از آن
- مستندات متعدد قرآنی بر سوگند دروغ منافقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً ﴿61﴾ فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً ﴿62﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً ﴿63﴾
رد عدالت مطلق صحابی به صراحت آیه
در بین اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسانی بودند که صریحاً تمرّد میکردند برابر همین آیات خواندهشده, آنگاه چگونه میتوان گفت هر صحابی عادل است و صِرف صحابت, موجب عدالت است. اینکه بعضی از علمای اسلام درباره عدالتِ هر صحابی سخن گفتند این ناتمام است, برای اینکه خود قرآن کریم به صورت صریح میفرماید بعضی از افرادی که در محضر حضرت بودند, صریحاً حرف او را نفی میکردند, پس نمیشود گفت «کلّ صحابی عادل».
توجه منافقان در مراجعه به محکمه طاغوت و جواب از آن
خب, قبل از اینکه به جریان قیامت برسند فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾; فرمود این سیئهای که اینها دارند خدا از اینها نمیگذرد; گرفتار مصیبتی میشوند به وسیلهٴ همین سیئه, به وسیلهٴ نفاق, به وسیلهٴ تحاکم به طاغوت, به وسیلهٴ اعراض از تو, گرفتار مصیبت میشوند. وقتی مصیبت, دامنگیر آنها شد اینها منافقانه به تو مراجعه میکنند و پناه میبرند, میخواهند خود را تبرئه کنند. سوگند یاد میکنند که ما در این مراجعهٴ به طاغوت یا به محکمهٴ غیر شما, هدفی جز احسان نداشتیم. میگویند ما برای اینکه مزاحمت شما را فراهم نکنیم, ما برای اینکه در محضر شما متخاصمین صدا را بلند نکنند و محضر شما بیادبی نشود, ما برای اصلاح و ایجاد توافق و توفیق بین متخاصمین به فلان محکمه مراجعه کردیم, در حالی که همهٴ اینها برخلاف شرع است باید به محکمهٴ پیغمبر مراجعه بکنند (یک)، باید ادب را رعایت بکنند، صدا را بلند نکنند که ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ﴾ این آداب را قرآن مشخص کرد, فرمود در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که نشستهاید صدای شما بلندتر از صدای پیغمبر نباشد همه این آداب را هم باید رعایت بکنید, کسی نمیتواند بگوید برای اینکه ما به شما احسان بکنیم به محکمهٴ طاغوت مراجعه کردهایم، کسی نمیتواند بگوید به بهانهٴ ایجاد توافق بین خَصمین, ما به محکمهٴ طاغوت مراجعه کردیم, زیرا محکمهٴ اسلام برای ایجاد توافقِ بین خصمین است, فصلالخطاب را باید وحی بیان کند.
سبب تام نبودن هر سیئهای برای مصیبت
خب، در این کریمه چند نکته است نکتهٴ اول اینکه هر مصیبتی که دامنگیر انسان میشود به وسیلهٴ سیّئات خود آدم است; اما هر سیّئهای, زمینهٴ عروض مصیبت را فراهم نمیکند, چون خیلی از سیّئات را خدا عفو میکند. پس هر مصیبت, به وسیلهٴ سیّئه سابق است; اما هر سیّئهای سبب تام باشد برای پدیدآمدن مصیبت, اینچنین نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» به این اصل اشاره فرمود, آیه سی سورهٴ «شوریٰ» این است که ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ که این آیه دوتا مطلب دارد: یکی اینکه هر مصیبتی در اثر سیّئات سابق است که از این طرف, موجبه کلّی است که هر مصیبت, مسبوق به سیّئه است ولی از آن طرف, موجبه جزیی است, موجبه کلّی نیست; هر سیّئه و گناهی سبب آمدن مصیبت باشد اینچنین نیست چون خدا عفو میکند و بسیاری از معاصی را خدا میگذرد, این «یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَیَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ» از همین کریمه گرفته شده است, خدا از خیلی از معاصی میگذرد.
مستند قرآنی به علت تامه نبودن معصیت بر مصیبت
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود هر گونه مصائبی که پیش میآید این, در اثر سیّئات خود مردم است و خیلی از معاصی است که خدا از آنها عفو میکند. همین دو مطلبی که در سورهٴ «شوریٰ» بود. در آیه 49 سورهٴ «مائده» هم هست, فرمود: ﴿وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ﴾; خدا میخواهد اینها را به بعضی از معاصیشان مُصاب کند, نه به جمیع معاصیشان. در بحثهای دیگر فرمود: ﴿لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَابَّةٍ﴾; اگر خدا هر معصیتی را که بشر انجام میدهد, کیفرِ فوری بدهد جُنبندهای روی زمین نمیماند چون ما از درون مردم خبر نداریم که مردم در درونشان چه چیزی دارند.
خب، پس اینکه فرمود: ﴿إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ ناظر به آن است که این مصیبت که دامنگیر آنهاست, به وسیلهٴ بعضی از سیّئات آنهاست. وقتی اینگونه از مسائل پیش آمد, منافقین سراسیمه میشوند, حالا میآیند عُذرخواهی میکنند. نحوهٴ عذرخواهی کردن آنها هم این است: ﴿إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾.
منافقان و اتکا به مسائل شرعی جهت توجیه گناهان
مطلب دیگر آن است که آنها اصلاً این قَسَم را یاد گرفتند برای توجیه تبهکاریهایشان. بعضیها مسائل شرعی را یاد میگیرند برای آن موارد استثنایی, چون هر گناهی بالأخره یک موارد استثنایی دارد, ترکِ هر واجب، فعلِ هر حرام یک موارد استثنایی دارد. بعضیها این حلال و حرام را یاد میگیرند برای توجیه آن سیّئات که در دربار خلفای ستم اینچنین بودند. منافقین هم این سوگند را یک سپر خوبی قرار دادند; هر جا به خطر افتادند قسم میخورند که ما قصد اصلاح داشتیم.
در رجوع به محکمهٴ طاغوت, قسم میخورند، در جبهه نرفتن قسم میخورند، در دفاع نکردن قسم میخورند، در کمک نکردن به مجاهدین قسم میخورند، در افشای اسرار نظامی مسلمین برای کفار و مشرکین قسم یاد میکنند نوعِ قَسمهای اینها را خدا ذکر میکند بعد یک اصل کلی در قرآن کریم است که از حلاّف معین اطاعت نکن. حلاّف یعنی انسانِ پرحلف، پرسوگند که ﴿لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾, در این مورد که رجوعِ به محکمهٴ طاغوت است, اینها سوگند یاد کردند. در جریان جبهه و جنگ هم مکرّر سوگند یاد کردند که بسیاری از سوگندهای آنها در سورهٴ «توبه» هست.
مستندات متعدد قرآنی بر سوگند دروغ منافقین
آیه 56 سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُمْ مِنکُمْ وَلکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ﴾; اینها قسم یاد میکنند که از شما مؤمنین, محسوب میشوند; جزء شما هستند ولی هرگز از شما نیستند, اینها سنگِ تفرقه میاندازند و مرزشان از مرز شما جداست. در آیه 62 همان سورهٴ «توبه» اینچنین است: ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾; اینها به خدا قسم میخورند تا رضای خاطر شما را جلب بکنند ولی ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ﴾ اینها باید به واجبها عمل بکنند و از محرّمات بپرهیزند تا خدا و پیامبر را راضی کنند, نه اینکه با سوگندِ دروغ, بخواهند رضایت مسلمین را فراهم بکنند.
در همان سورهٴ «توبه» عذرخواهی اینها را در آیه 66 ذکر میکند, میفرماید: ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ﴾ در همان سورهٴ «توبه» سوگندِ دیگری از اینها نقل شده است که قسم یاد میکنند غرضِ سویی نداشتند; آیه 74 همان سورهٴ «توبه» است ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا﴾; اینها تصمیم گرفتند که کارشکنی بکنند ولی موفق نشدند. در همان سورهٴ «توبه» آیهٴ 95 این است ﴿سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ﴾ شما وقتی از جبهه برگشتید اینها که در شهر ماندند و کمکی نکردند نه آمدند و نه کمک کردند اینها سوگند یاد میکنند میگویند ما معذور بودیم تا رضایت شما را جلب بکنند ﴿سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ﴾; اینها اسراری است که خدا برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاش کرد; اما الآن که شما در جبههاید, وقتی به شهر برگرشتید, منافقین میآیند نزد شما قسم یاد میکنند که ما معذور بودیم ولی نپذیرید حرفهای اینها را ﴿لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ﴾; پلیدند ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
آیه 96 همان سورهٴ «توبه» باز سوگند اینها را ذکر میکند که ﴿یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَی عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ﴾; اینها سوگند یاد میکنند تا رضایت شما مسلمین را فراهم بکنند, شما حق ندارید از اینها راضی باشید. بر فرض شما از آنها راضی باشید, خدا که از اینها راضی نخواهد شد.
باز از سوگند اینها در همان سورهٴ «توبه» هست ـ آیهٴ 107 ـ اینها با ساختن مسجد ضِرار که قصدی جز تفرقه و نفاق نداشتند, بعد از اینکه آن قصد مشئومشان روشن شد و دستور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صادر شد که آن مسجد را تخریب کردند, حالا آمدند سوگند یاد میکنند. در سورهٴ «توبه» آیه 107 فرمود: ﴿وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَی﴾. در آیه محلّ بحث که رجوع به محکمه طاغوت است ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً﴾ آمده، در آیه مربوط به مسجد ضرار آمده است که ﴿وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَی﴾ یعنی خصلت حُسنا، عاقبت حُسنا، صفت حُسنا, اینها گاهی میگویند ما جز احسان، گاهی میگویند جز حُسنا یعنی صفت حُسنا و عاقبت حُسنا و خصلت حُسنا هدفی نداشتند.
شمول آیهٴ ﴿وَلاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾ به منافقین
اینها نشانههای تحلیف کاذبانهٴ اینهاست از مجموع این حرفها, شخص میشود حلاّف و مشمول آیه ده سورهٴ «قلم» است که ﴿وَلاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ﴾ «مَهین» یعنی حقیر, اینها واقعاً حقیرند در درون ضعیف و ذلیلاند. «حلاّف» مثل افّاک، مثل «کذّاب» گاهی به عنوان صیغهٴ مبالغه است، گاهی به عنوان حرفه و پیشه است کسی که پردروغ است شغل اوست میگویند حلاّف، کذّاب، افّاک, کسی که پیشهٴ او نیست لکن یک دروغِ بزرگ گفت این به تنهایی میشود کذّاب. گفتند جعفر کذّاب اینچنین بود, پردروغ نبود ولی یک دروغ بزرگ گفت و آن داعیهٴ امامت بود، پس انسان یا پردروغ است یا یک دروغ بزرگ میگویند, به هر تقدیر افّاک است و کذّاب است حلاّف هم اینچنین است گاهی پرقسم است، گاهی یک قسمِ بزرگ یاد میکند که باز هم میشود «حلاّف», اینگونه از موارد یا این کلمهٴ فعّال یا پیشه و حرفه است یا مبالغه است یا یک عمل واحد است که در اثر عظمت, کسی به آن وصف متّصف میشود. به هر تقدیر منافقین, هر سه این امر را داشتند; هم حرفه آنها این بود [که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾] و هم پردروغ بودند که موارد فراوانی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود و هم اینکه هر کدام از این کارها کار بزرگ است، سوگند بزرگ است.
قسم منافقین در جریان مراجعه آنان به محکمه طاغوت
به هر تقدیر اینها آمدند در حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سوگند یاد کردند که ما جز احسان, قصد دیگر نداشتیم: ﴿ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً﴾; ما خواستیم نسبت به شما احسان بکنیم, مزاحمت شما را فراهم نکنیم و مانند آن, اینها در حضور شما بلند سخن نگویند ﴿وَتَوْفِیقاً﴾ یعنی ایجاد توافق و وِفق بین متخاصمین. خب, اگر ایجاد توافق است که باید در محکمهٴ اسلام بشود که, این هم مطلب بعدی.
انتقام از تبهکاران به واسطه مبتلا کردن به مصیبت
پرسش:...
پاسخ: مصیبتِ لغوی یعنی چیزی که به سر آدم میآید, این که نقص نیست هر انسانی در جهان مصیبت موت را دارد: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ این مطلب اول و این خارج از بحث است, این را که نمیگویند مصیبتِ مصطلح. مطلب دوم آن است که مصیبتی که معلّل به سیّئه است, در سورهٴ «شوریٰ» فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ این دو نکتهای که در سورهٴ «شوریٰ» بود, نکته دوم این است که از بعضی از سیّئات, عفو میکند, معلوم میشود این مصیبت، انتقام است نه امتحان. اینکه فرمود: ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ قرینهٴ تقابل نشان میدهد که این مصیبتی که دامنگیر تبهکارها شد این انتقام الهی است, چون در مقابلش عفو قرار گرفته فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ این جملهٴ اُولیٰ ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ این جملهٴ ثانیه، پس آن اصابهٴ مصیبه در مقابل عفو است چیزی که در مقابل عفو است انتقام است و خدا از تبهکاران انتقام میگیرد فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ و اما آنچه برای اولیای الهی میرسد آن امتحان است, نه انتقام. لذا میفرماید: ﴿قُل لَن یُصِیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ نه «علینا», آن میشود امتحان اگر معلّم کلاس بخواهد شاگردانش را مورد محبّت قرار بدهد، اگر دانشگاه بخواهد به دانشجویان احسان کند, امتحان میگذارد. امتحان, یک تکریم است, لذا فرمود: ﴿لَن یُصِیبَنَا إِلَّا مَاکَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ نه «علینا», آن مصیبتهایی که امتحان است او تکریم است, میخواهد جوهرهٴ او را بیازماید و شکوفا کند, آن خارج از بحث است. آن مصیبتی که مصداق انتقام است و در مقابل عفو است او اصلاً درباره اولیا نیست, این سؤال و جوابی که در مجلس عبیداللهبنزیاد ملعون در کوفه اتفاق افتاد از همین قبیل است. به زینب کبرا(سلام الله علیها) ابنزیاد ملعون گفت «کیف رأیت صنع الله بأخیک» خلاصه اینکه این سفر چگونه سفری بود? حضرت فرمود: «ما رأیتُ الاّ جمیلا»; ما جز خوبی چیزی ندیدیم, معلوم میشود این امتحان الهی است و تکریم است نه تحقیر آن مصیبتی که در مقابل عفو است مصیبتِ انتقامی است, این مخصوص تبهکاران است.
دستور الهی مبنی بر اعراض از منافقین حلاّف
به هر تقدیر, منافقین برای توجیه تبهکاریهایشان آمدند سوگند یاد کردند که ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾ آن وقت ذات اقدس الهی فرمود که خدا میداند در قلب اینها چیست ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; از اینها اِعراض بکن.
معنای اعراض از منافقین در آیه
این اعراض, نه یعنی اینها را رها بکن قرآن کریم به رسول خود دستور میدهد تا آخرین لحظه با این مردم باش; اگر کافرند دست برندار و اگر منافقاند دست برندار و اگر مؤمنِ ضعیفالایماناند دست برندار و اگر مؤمن کاملاند که در بین آنها هستی تو موظّفی در بین اینها باشی تا آخرین لحظه تبلیغ بکنی, بخواهی مردم را رها بکنی این صحیح نیست.
در همه موارد قرآن کریم, به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که جریان نوح را نگاه کن تو که الآن فرض 22، 23 سال زحمت دیدی او 950 سال رنج دید ابراهیم را نگاه کن، موسی را نگاه کن، ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا این ﴿وَاذْکُرْ﴾، ﴿وَاذْکُرْ﴾ یعنی به یاد اینها باش. بعد یکجا نهی میکند میفرماید: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾; در انبیا مثل یونس نباشی که قهر کنی خب قهرکردن که کار انبیا نیست، کار اولیا نیست بعد فرمود او هم بالأخره زود برگشت و ما هم از او گذشتیم, این جزء اولیای ماست ولی تو مثل یونس نباش به یاد اینها باش بعد هم اگر خواستی قهر کنی، قهرِ جمیل و زیبا، نه قهرِ جاهلانه. فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ در بین اینها باش خُلق و خوی اینها را نگیر, اینها را رها کن; پیشنهادهای اینها را قبول نکن، حرفهای اینها را قبول نکن, بدان در درونِ اینها فساد است بلند شوی بروی بیرون این کار نشد باید هنر داشته باشی مردم را بسازی وگرنه قهرکردن, این با تبلیغ سازگار نیست در مردم باش نه سواری بده، نه فتنه را شیر بده. این از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ» بعضیها هستند که در جامعه وقتی فساد و فتنهای پیش آمده است, در اثر فریبخوردگی برای سواریدادن خوباند، بعضیها هستند برای سواریگرفتن خوباند فتنهپردازند, این فتنهٴ کوچک را با نمّامی زیاد میکنند فرمود این ابنلبون, این بچه شتر هنوز به جایی نرسیده که کسی رویش سوار بشود سواری بدهد و پستان شیرده هم ندارد که با شیردادن, این فتنهٴ کوچک را بزرگ کند. در مردم باش, به هیچ کسی سواری هم نده, فتنهها را هم شیر نده بزرگ نکن, بلکه کمکم تجربه بیاموز و بیندوز و مردم را اصلاح بکن, این میشود هَجر جمیل، هَجر جمیل.
آنها که مادّیاند, درباره آنها فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ درباره آنها. درباره منافقین هم فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُم﴾، ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُم﴾، یعنی رهایشان کن، رهایشان کن نه یعنی تبلیغ نکن، نه یعنی احتجاج نکن، نه یعنی دعوت نکن, این همان اعراض جمیل است که ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ هَجر جمیل این است که آدم در مردم باشد, حرف آنها را باور نکند، خُلق و خوی اینها را نگیرد، به اینها پیام برساند اینها را اصلاح بکند, این میشود هَجر جمیل. آن قهرکردن, هَجر غیرجمیل است.
روش سازنده اسلام در مواجهه با منافقین
فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُم﴾، یعنی اینها را فعلاً رها کن، خب بالکل رها کن، متارکه کن، نه در جمع با اینها حرف نزن چون نصایح در حال اجتماع, در بین مردم شما بخواهید کسی را نصیحت بکنی مستقیم یا غیرمستقیم این اثر ندارد حالا کسی در یک شهر یا یک روستا, معروف شد به کاری کسی در منبر روی سخنرانی طرزی حرف بزند که مستمعین او را نگاه کنند خب اینکه اثر ندارد که جز اینکه او برنجد و خجالت بکشد و دیگر نیاید اینکه راه نیست این انتقامگیری است نه تبلیغ، این آبروبردن است یک وقت انسان افشاگری میکند در برابر کفّار, آن کار، کار خوبی است یک وقت است نه، یک شهری در شهر یا روستایی در دهستانی کاری کرده و مردم هم میدانند که او این کار را کرده یا او متّهم به این کار است, حالا آن واعظ طرزی سخنرانی بکند در آن مجلس که مستمعین این را نگاه کنند, اینکه اثری ندارد اینکه ساختن نیست.
فرمود فعلاً در حضور مردم کاری با اینها نداشته باش; اما وقتی تنها شدی ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ وقتی شما شدید و اینها ﴿فِی أَنْفُسِهِمْ﴾ شد; باهم شدید, حرفی بزن که تا اعماق جان اینها اثر کند که اگر قابل هدایتاند, هدایت بشوند. از عذاب الهی بترسان، از رسوایی دنیا و آخرت بترسان که این کار را بکنی بالأخره تا آخرین لحظه, دست برندار ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ یعنی «یبلغ إلی أعماق نفوسهم و فطرتهم» تا به تهِ دلشان برسد, دلنشین بشود بالأخره. مگر کسی که بالأخره ﴿فطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ وقتی ﴿فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد, حرف در آنها اثر نمیکند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ آن راهِ دیگری دارد آنها خودشان میگویند آقا بیخود خودت را خسته نکن ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ما نمیپذیریم, اینها همانهایی هستند که در جهنم هم میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾ همینهایی که میگویند چه بگویی، چه نگویی ما گوش نمیدهیم, همینها در جهنم میگویند چه داد بزنیم، چه داد نزنیم باید بسوزیم این طور تجرّیکردن، آن طور سوختن را هم به همراه دارد. اینکه صریحاً به پیغمبرش میگوید چه بگویی، چه نگویی ما گوش نمیدهیم, روزی میرسد که بگوید چه بنالیم، چه ننالیم کسی به حرف ما گوش نمیدهد ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِیصٍ﴾.
خب، در غیر آن صورت فرمود: ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ مستدلّ; حرفی که دلنشین باشد حالا خواه دلپذیر باشد خواه نباشد. ممکن است نپذیرند ولی گوینده باید دلنشین سخن بگوید, حالا شنونده اگر ﴿فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ بود, این حرف برای او دلپذیر نیست، اگر نه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ بود, این حرف برای او دلپذیر است, آن دیگر مربوط به مخاطب است و شنونده, گوینده باید حرفش دلنشین باشد نه دلخراش, که این بشود قولِ بلیغ. فرمود تو این کار را بکن, از آن به بعد مطلب دیگر است.
حالا چون امروز منسوب است به رحلت حضرت فاطمه معصومه, دختر موسیبنجعفر(صلوات الله علیهما), ثواب همه این بحثها نثار روح مطهّر این بانو باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است