- 606
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش چهارم"
- استدلال اهل سنت بر حجیت اجماع
- دلالت آیات و روایات بر ولایت حضرات معصومین (ع)
- اهمیت درک روز عرفه و دعای آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
خلاصه مباحث مربوط به آیه
این کریمه همان طوری که اطاعت ذات اقدس الهی را واجب میکند و اطاعت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را واجب میداند، اطاعت اولوا الامر را هم لازم میداند. در بحث دیروز به عرض رسید که فخررازی بعد از نقل سخنان امامیه میگوید که امامیه که معتقدند تعبیر ایشان روافض است، امامیه که معتقدند منظور از اولوا الامر امام معصوم(علیه السلام) است به سه دلیل باطل است که این وجوه سهگانه ایشان دیروز بیان شد و ابطال شد. نقد دیگری که بر سخنان ایشان وارد است این است که اشکال اولشان این بود که اگر منظور از اولوا الامر، ائمه معصومین باشند، اطاعت آنها قبل از شناخت آنها تکلیف ما لایطاق است؛ مشروط به شناخت آنها باشد با اطلاق امر اطاعت سازگار نیست، زیرا این امر مطلق است و تقیید و اشتراط با اطلاق سازگار نیست. اشکال دیگر ایشان این بود که گفتند اگر منظور از اولوا الامر ائمه معصومین(علیهم السلام) باشند چرا در بخش بعدی که سخن از تنازع است خدا نفرمود «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ الی أولی الامر»، بلکه گفت: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ و آن اشکال سوم هم این بود که اولوا الامر جمع است و ولیّ معصوم در هر عصری واحد است به مذهب امامیه .
اشکال نقضی بر ادعای فخر رازی
صرف نظر از جوابهای سه گانه ای که در بحث دیروز به عرض رسید، آنچه امروز مطرح است این است که آن اشکال اول و اشکال دوم بر خود ایشان هم نقض میشود، زیرا ایشان اولوا الامر را به معنای اهل حل و عقد میدانند . خب، اطاعت اهل حل و عقد قبل از شناخت اینها واجب است یا مشروط به شناخت اینهاست. اگر قبل از شناخت اینها واجب است که تکلیف ما لایطاق است اگر مشروط و مقید به شناخت اینهاست، همان اشکالی که ایشان کردند با اطلاق امر سازگار نیست. اینجا هم سازگار نیست بالأخره اولوا الامر را باید شناخت حالا خواه ائمه معصومین(علیهم السلام) که شیعه میگوید یا اهل حل و عقدی که شما میگویید. نقض دیگر آن است که به زعم شما اولوا الامر اطاعت آنها واجب است، چون معصوماند. چرا در ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ﴾ نفرمود «فَرُّدوه الی أُولِی الامر منکم»، گفت ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ شما هم که اولوا الامر را مرجع میدانید؛ منتها اولوا الامر را عبارت از اهل حل و عقد میدانید و میگویید اجماع اینها حجت است. خب، چرا اینها را خدا مرجع قرار نداد؟ پس گذشته از آن سه جواب بحث دیروز، این دو نقض هم بر ایشان وارد است.
استدلال اهل سنت بر حجیت اجماع
مطلب بعدی آن است که گروهی یا بسیاری از علمای اهل سنت، به این جمله ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ تمسک کردند برای حجیت اجماع . بیان استدلال این است که فرمود رد به خدا و پیامبر یعنی رد به کتاب خدا و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حال تنازع است. پس اگر تنازع نکردید اتفاقی بر یک امر دارید، این رجوع به کتاب و سنت لازم نیست، بلکه خودش حجت شرعی است، زیرا فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ مفهوم مخالف آن این است که «فان لم تتنازعوا لا یجب علیکم الرد»، «ان تنازعتم فی شیء یجب علیکم الرد الی الله» مفهومش این است که «ان لم تتنازعوا لا یجب علیکم الرد»؛ وقتی تنازع نبود و اتفاق اجماع بود معلوم میشود رد به کتاب و رسول واجب نیست، خودش فی نفسه حجت است، این دلالت میکند بر حجیت اجماع.
الف: جواب اول بر استدلال فوق
از این استدلال چند پاسخ داده شد: پاسخ اول این است که شرط یا وصف مفهوم ندارد و در اصول ثابت شد، این پاسخ را مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر میکند . این پاسخ، تام نیست برای اینکه گرچه وصف مفهومی ندارد، مگر اینکه در مقام تحدید باشد ولی شرط مفهوم دارد؛ ظهور عرفی جمله شرطیه، زوال سنخ حکم است عند زوال موضوع. اینکه فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ یعنی «ان لم تتنازعوا لا یجب علیکم الرد» این مفهوم دارد، نه اینکه مفهوم داشته باشد.
ب: جواب دوم بر استدلال فخر رازی
جواب دوم آن است که اگر تنازع نبود و اتفاق بود یعنی اجماعی در کار بود و در بین مجمعین، معصوم حضور داشت، دیگر رد به قرآن و سنت واجب نیست، برای اینکه خود این اجماع حجت است. این سخن حق است؛ اما در مقابل عامه که چنین مطلبی را نمیپذیرند این جواب قابل عرضه نیست. جواب آنها باید طوری باشد که حجیت اجماع را که آنها به این آیه استدلال کردند سلب کرد، نه اینکه گفت وقتی حجت است که معصوم(علیه السلام) در بین آنها باشد، چون این اول کلام است.
ج: جواب سوم بر استدلال طرح شده
جواب سوم این است که اینکه خدا فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ یعنی اگر تنازع نکردید و اتفاق کردید خواه مخالف کتاب و سنت باشد خواه مخالف نباشد حجت است؟ اینکه با جمله قبل سازگار نیست. اصلاً جمله قبل، اطاعت خدا و پیغمبر را به عنوان یک اصل لازم بر همه واجب کرده است. اگر گفته شد جمله شرطیه مفهوم دارد حق هست؛ اما در صورتی که محفوف به یک چنین قرینه روشنی نباشد. این محفوف به قرینه است، مسبوق به قرینه است که اولین مرجع، قرآن است دومین مرجع، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آنگاه اگر جامعهای تنازع نداشت اتفاق داشت و اجماع کرد این اجماع، حجت است در قبال کتاب و سنت یا در صورتی که موافق با کتاب و سنت باشد. چگونه میشود که صدر آیه بفرماید اطاعت خدا بالقولالمطلق واجب است، بعد بفرماید اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالقولالمطلق واجب است، بعد بفرماید شما اگر اتفاق کردید، این اتفاق شما حجت است خواه مطابق با کتاب و سنت باشد خواه نباشد، این قابل پذیرش نیست. این چون محفوف به آن قرینه است، معلوم میشود که اگر تنازع ندارید برای آن است که در آن زمینه، قرآن و سنت یک چیز روشنی بیان کرده است. چون چیز روشنی بیان کرده است، شما تنازع ندارید و اگر رد به قرآن و سنت واجب نیست از باب سالبه به انتفاء موضوع است، برای اینکه شما اختلافی ندارید [چون] برابر با قرآن و سنت دارید عمل میکنید و امتثال میکنید وقتی چون برابر قرآن و سنت دارید امتثال میکنید، یقیناً دیگر رد واجب نیست، چون شما به استناد قرآن دارید اصلاً عمل میکنید، دوباره که لازم نیست مراجعه کنید.
د: جواب چهارم بر استدلال
جواب بعدی آن است که اگر این اجماع را در مقابل قرآن و سنت حجت بکند، حالا اگر مردم کشوری که از جامعه جدای از خود خبری ندارند نه اطلاع علمی دارند نه ابتلای عملی؛ مسلمانهایی که در شرقاند در یک مطلبی میخواهند تصمیم بگیرند، مسلمینی هم که در غرباند نه اطلاع دارند نه ابتلای آنهاست. حالا این دو جامعه اسلامی که نه از یکدیگر مطلعاند نه به کار یکدیگرمبتلا، هرکدام یک تصمیم گرفتند درباره کشورشان، لازمه آن این است که آنجا هم چون تنازع نیست رد واجب نباشد فی نفسه بشود حجت، در غرب هم مسلمانهای غرب هم چون تنازع ندارند اتفاق آنها بشود حجت. از آن طرف، مرجع اصلی و رسمی کتاب و سنت است از آن طرف هم هر گروهی بر هر امری اتفاق کردند، اتفاقشان بشود حجت. اینکه با صدر آیه سازگار نیست، اینکه با خود آیه سازگار نیست و همچنین اگر اختلاف طولی باشد نه عرضی، مردم قرن دهم علمای قرن دهم بر مطلبی اتفاق کردند تنازع نکردند، لازمه آن این است که این حجت باشد، مردم قرن یازده علمای قرن یازده هم بر امری اتفاق کردند و تنازع نکردند لازم است آنهم حجت باشد. اینها حجج شرعیاند در مقابل کتاب و سنت، اینکه سنگ روی سنگ بند نمیشود با این استنباط. بنابراین هرگز منظور آیه این نیست که اجماع را در مقابل کتاب و سنت حجت جدید بشمارد.
دلالت آیات و روایات بر ولایت حضرات معصومین (علیهم السلام)
مطلب بعدی آن است که چون فرمود اگر نزاع کردید، به کتاب و سنت مراجعه کنید یعنی ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ و رد الی الله یعنی رد به قرآن کریم و رد به رسول یعنی مراجعه به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید به روایاتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است مراجعه بکنیم، چه اینکه باید به آیات قرآنی در درجه اول مراجعه کرد. مراجعه به آیات قرآنی نشان داد که اولوا الامر باید معصوم باشند. این را علمای خاصه و امامیه فرمودند، مثل شیخ طوسیها و علمای عامه هم پذیرفتند، مثل فخررازیها که اولوا الامر. حتماً باید معصوم باشد ؛ منتها خاصه میگوید این معصومین، مشخصاند چهارده نفرند مثلاً و دوازده اماماند، آنها میگویند نه، این معصومین، اهل الحل و العقدند. حالا که ما مراجعه میکنیم به سنت میبینیم در روایات پیغمبر، این اولوا الامر را مشخص کرده است . این روایات خواه به طریق عامه به ما برسد که موثق باشد حجت است، خواه به طریق خاصه به ما برسند که موثق باشد حجت است. روایاتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است درباره تعیین اولوا الامر دو طایفه است طایفهای را اهل سنت نقل کردند. از طرق خاصه هم که در جوامع روایی ما فراوان است که بخشی از آن روایات خوانده شد و بعضی دیگر از آن روایات، امروز اشاره میکنیم. روایاتی را که در تفسیر نورالثقلین آمده این «بضعة من تلک النصوص»، نه اینکه همه آن روایات باشد.
بیان علت ذکر نشدن نام ائمه(علیهم السلام) در قرآن
در جلد اول، صفحه 502 حدیثی نقل میکند که ابن مسکان از ابی بصیر نقل میکند که من از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامر مِنْکُمْ﴾ درباره کیست؟ چون الله و رسول که مشخص است عمده، اولوا الامر است «فقال(علیه السلام) نَزَلت فی علیبنابیطالب و الحسن و الحسین علیهم السلام» ابی بصیر میگوید من به حضرت عرض کردم: «إنَّ الناس یقولون فما له لم یسم علیّاً و اهل بیته علیهم السلام فی کتابه»؛ مردم میگویند چرا اسم حضرت علی و اهل بیت در قرآن نیامده. اگر منظور از اولوا الامر، اهل بیتاند چرا به صورت صریح در قرآن نیامده؟ مردم میگویند، همین سؤالی که الآن در اذهان شریف بعضی از شما هست. مردم میگویند چرا خدا اسم علیبنابیطالب و اهل بیت(علیهم السلام) را صریحاً در قرآن ذکر نکرد، آنگاه وجود مبارک امام صادق به ابی بصیر فرمود: «فقال قولوا لهم»؛ به این مردم بگویید اینها که از شما سؤال میکنند، به آنها بگویید: «إنَّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نَزَلت علیه الصلاة و لم یُسم الله لهم ثلثاً و لا أَربعاً» خدا در قرآن نماز را واجب کرده است، فرمود: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ اما معلوم نکرد که نماز مغرب سه رکعت است، نماز عشا چهار رکعت است، ظهرین چهار رکعتاند اینها را مشخص نکرد. قبل از اینکه این روایت را به پایان برسانیم از این روایت، یک مطلب اساسی روشن میشود و آن این است که اگر در بعضی از روایات دارد که ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ این «فی علیٍ» بود ، معلوم میشود این «فی علیٍ » تفسیر است نه نازل شده باشد که «فی علی» در قرآن آمده باشد. خب، اگر آن طوری که در بحرالفوائد مرحوم آشتیانی در حاشیه رسائل آمده یا آن طوری که مرحوم حاجی نوری(رضوان الله علیه) در فصلالخطاب ذکر میکند که مقدار زیادی از آیات، در قرآن کریم بود و مربوط به اهل بیت بود و ـ معاذ الله ـ مردم برداشتند. این دیگر سؤال قابل طرح نبود که سؤال رسمی باشد که به وسیله ابی بصیر به امام صادق(علیه السلام) عرض کنند که چرا اسم اهل بیت در قرآن نیست. خب، اگر رسمی بود اصلاً جا برای سؤال نبود؛ منتها معلوم میشود که آنچه به عنوان «فی علیٍ» خوانده شده است این تفسیر است، نه نازل شده که ـ معاذ الله ـ قرآن تحریف شده باشد. در بحث صیانت قرآن از تحریف هم ملاحظه فرمودید قرآنی که الآن بشریت در خدمت آن قرآن است، این عین چیزی است که از لبان مطهر پیغمبر به ما رسیده است بدون یک کلمه کم بدون یک کلمه زیاد. البته معنایش را عوض کردند، تغییر دادند تفسیر به رأی کردند خب، این تفسیر به رأی بوده است؛ اما خود قرآن کلمهای کم یا کلمهای زیاد نشده است.
به هر تقدیر، سؤال رسمی آن روز این بود که چرا نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن کریم نیست؟ آنگاه حضرت میفرماید که به مردم بگو خداوند، نماز را واجب کرده است ولی نفرمود مغرب سه رکعت است، عشا، ظهر و عصر چهار رکعت است به وسیله پیغمبر مشخص شد این یک نمونه: «ولم یسم الله و لهم ثلثاً و لا اربعاً حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فَسَّر ذلک لهم». نمونه دیگر «و نَزَل علیه الزکات و لم یُسَمِّ لهم من أَربعین درهماً درهمٌ» فرمود: ﴿وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ ولی مشخص نفرمود که زکات، یک چهلم است. چون خمس یک پنجم است، زکات یک چهلم. اگر کسی چهل درهم دارد یک درهم، چهل دینار دارد یک دینار البته به آن نصاب خاص با آن شرایطش باید برسد. فرمود زکات را در قرآن فرمود؛ اما نصابش را مشخص نکرده است که از چهل دینار یک دینار است، چهل درهم یک درهم است چقدر است؟ «حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فَسَّر ذلک لهم و نزل الحج فَلَم یَقُل لهم طوفوا أُسبوعا»؛ فرمود شما حج باید بکنید اگر مستطیعاید ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ﴾ اما طواف عبارت از هفت شوط است یا کمتر یا بیشتر، این را نفرمود. رسول خدا در سنت بیان کرد که طواف، عبارت از اشواط سبعه است : «حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فَسَّر ذلک لهم و نَزَلت ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولی الامر مِنْکُمْ﴾ نزلت فی علیٍ والحسن و الحسین فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی علیٍ من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» خب، شما چطور این نمازی که در تمام مدت عمر بر تمام انسانها واجب است این سؤال را نکردید که چرا خدا رکعات نماز را مشخص نکردند. اصلاً پیغمبر برای تبیین است، در قرآن فرمود: ﴿ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ تو را من فرستادم به عنوان مُبَیِّن و به عنوان مفسر، خیلی از چیزها را من به تو میگویم که تو به مردم بگویی. آن خطوط کلی را من در قرآن میگویم که قرآن، به منزله قانون اساسی است [و] تعیین حدود این قانون اساسی به وسیله وحی به تو القا میشود، تو آنچه را که از وحی دریافت کردی به مردم بیان میکنی و اصولاً اصل کیفیت نماز را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج یاد گرفته است که نماز صبح دو رکعت است، ظهر چهار رکعت است، عصر چهار رکعت است، مغرب سه رکعت است، عشا چهار رکعت است و اینها را هم خوانده در آنجا.
بیان وحدت حقیقت قرآن و عترت
«فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی علیٍ من کنت مولاه فعلیٌ مولاه و قال صلی الله علیه وآله اوصیکم بکتاب الله عزو جل و أَهل بیتی فإنی سألتُ الله عزو جل أنَّ لا یُفرق بینهما حتی یوردهما عَلیَّ الحوض فأعطانی ذلک»؛ من از خدا خواستم که بین قرآن و اهل بیت جدایی نیندازد و خدا این خواسته مرا اجابت کرد [و] اینها تا کنار حوض کوثر با من هستند. این تا کنار حوض کوثر با من هستند، معنایش این نیست که از آن به بعد دیگر رها میشوند نه، اینها برای آن است که تشنگان را به مقصود برسانند به مقصود که رساندند دیگر سخن از این نیست که هر دو را متمسک باشید، برای اینکه اینها به هدف رسیدند از آن به بعد، وحدت اینها ظهور میکند. آنجا که آدم رسید معلوم میشود هر دو یک واقعیتاند که در آنجا ظهور کردند، نه اینکه از آن به بعد متفرق میشوند. اینها برای آن است که قافله را به مقصد برسانند و مقصد هم حوض کوثر است. بعد کسی به حوض کوثر رسید، مستقیماً به بهشت ارتباط دارد «و قال لا تُعَلِّموهم فإنَّهم أَعلم منکم»؛ شما چیزی یاد اهل بیت ندهید، اینها از شما اعلماند «و قال إِنَّهم لن یُخرجوکم من باب هدیً و لن یُدخلوکم فی باب ضلالة»؛ فرمود اینها هرگز شما را از هدایت خارج نمیکنند، به ضلالت گرفتارتان نمیکنند «فلو سَکَت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و لم یُبَیِّن من اهل بیته لادّعاها آل فلان و فلان»؛ اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ساکت شده بود خیلیها میگفتند ما هم جزء اولوا الامریم، چه اینکه با اینکه پیغمبر فرمود عدهای هم ادعا کردند. زمخشری در کشاف میگوید منظور از اولوا الامر، مطلق امرای عق هستند ، امرای جور خارجاند ولی امرای عدل داخلاند، اینها جزء اولوا الامرند. نوعاً اهل سنت اینچنین میگویند.
شما نمیدانم در کودکی این افسانه را شنیدید یا نه که میگفتند خدا از سلاطین و پادشاهان، نماز و روزه نمیخواهد. این قصه و افسانه بود در بین کودکان. بعد که شما رشد کردید، این را در کتابهای تاریخ مسلّم میبینید یعنی مشایخ سوء، برای توجیه تبهکاریهای خلفا به دربار آنها راه پیدا میکردند، میگفتند نماز و روزه برای توده مردم است، عدل و سیاست اصیل برای خلفاست. این یک چیز جدی بود که خدا از سلاطین، تکلیف نمیخواهد فقط نماز و روزه برای مردم است و از سلاطین، عدل و سیاستداری میخواهد، که امام(رضوان الله علیه) اینها را خوب افشا کرده و شرح حال اینها را در این مدت بیان کرده اینها به حق راه داشتند در دستگاه و واقعاً راه داشتند و به میل ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ بودند، به میل آنها دستگاه را ترویج میکردند و تفسیر میکردند و میگفتند نماز و روزه بر خلفا نیست. این تکالیف، ازخلفا گرفته شد.
به هر تقدیر، فرمود که اگر پیغمبر بیان نمیکرد «لَادّعاها آل فلان و فلان ولکن الله عز و جل انزل فی کتابه تصدیقاً لنبیه» فرمود ﴿إِنَّما یُریدُ﴾؛ پیغمبر بیان کرده که منظور، اهل بیتاند بعد خدا هم صحه گذاشت به آیه تطهیر: <﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ «فکان علیٌ و الحسن و الحسین و فاطمة(علیهم السلام) فادخلهم رسول الله صلی الله علیه وآله تحت الکساء فی بیت أُم السلمه ثم قال اللهم إنَّ لکل نبیٍ اهلاً و ثقلا و هؤلاء اهل بیتی و ثقلی فقالت أُم سلمه أَلَست من أهلک فقال إنّکِ الی خیر و لکن هولاء اهلی و ثقلی» اینها اهل بیت من هستند که مطهرند، خب.
جزء اصول اساسی اسلام بودن ولایت در روایات متعدد
بعضی از این روایات البته ضعیف است؛ اما سخن از دو روایت و بیست روایت و چهل روایت و صد روایت نیست. بعضیها هم بر فرض هم ضعیف باشند، جزم بالصدور است. روایات صِحاح و حِسان و موثقه در بین اینها فراوان است. «قلت لابی عبدالله» روایت بعدی «أَخبرنی بدعائم الاسلام التی لا یسع احداً التقصیر عن معرفة شیءٍ منها الذی مَن قَصَّر عن معرفة شیئ منها فسد علیه دینه ولم یقبل منه عمله ومن عرفَها وعمل بها صَلُح له دینه و قُبِل منه عمله» تا اینکه میرسد به اینکه حضرت مشخص میکند، بعد میفرماید شهادتین است و اقرار به «ما جاء به» است زکات است و ولایت که این ولایت اهل بیت(علیهم الصلات و علیهم السلام) است. بعد سؤال میکند که درباره ولایت چیزی نازل شده است، فرمود آری ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامر مِنْکُمْ﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که «مَن مات لا یَعرف إمامه مات میتة جاهلیة» .
جدال احسن علامه امینی(ره) در خصوص حضرت زهرا(س)
مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) یک جدال حسنی دارد ﴿وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ یک جدال احسنی دارد با بعضی از علمای سنت و آن این است که درباره فاطمه(سلام الله علیها) همه اتفاق دارند یعنی هیچ کسی نیست که او را به عظمت نشناسد . درباره حضرت امیر، اختلاف کردهاند ولی درباره فاطمه(علیها سلام) نوعاً متفقاند. وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هم وقتی مفاخر خانوادگی خود را در شام میشمارد، میفرماید: «أنا بن فاطمة الزهراء» این جزء افتخارات حضرت سجاد است در مرکز شام که من فرزند پیغمبرم «أنا ابن مکة و منی» درآنجا فرمود «أنا بن فاطمة الزهرا» . خب، این افتخاری بود که حضرت در شام به او احتجاج کرده است. روی فاطمه(علیها سلام) همه اتفاق داشتند، اینهم که گفتند به حضرت پیام دادند به حضرت امیر که به حضرت زهرا(علیها سلام) بگو یا شب گریه کند یا روز ، نه. برای این است که گریه حضرت نمیگذاشت همسایهها بخوابند، او اینگونه که گریه نمیکرد که ایذای مردم باشد، چون آنها شنیده بودند که وقتی حضرت زهرا(علیها سلام) از کسی ناراضی باشد خدا از آنها و پیامبر از آنها ناراضی است، آنها سعی کردند به حضرت امیر پیشنهاد بدهند که به حضرت زهرا(علیها سلام) بگوید این قدر، اظهار تأسف نکنید که کشف از نارضایتی شما و غضب شما بکند، نه اینکه این قدر گریه نکن که ما مثلا ًهمسایهها رنج می بریم اینکه نبود؛ اینگونه نبود که حضرت این قدر گریه بکند که حالا همسایهها را بیخواب بکند.
خب، روی حضرت زهرا همه احترام داشتند. در اینجا وقتی که مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) نسبت به حضرت زهرا که میرسد، میگوید که این حدیث که رضای او رضای پیغمبر است و غضب او غضب پیغمبر است و بضعه پیغمبر است و امثالذلک، این برای من مسئله دارد، مشکل است من قبول بکنم. آنها گفتند این چیزی نیست که ما سنیها نقل بکنیم در عظمت زهرا(علیها سلام) در کتابهای شما شیعه هم هست که فاطمه اینچنین است اینچنین است، اینچنین است.
ایشان فرمودند که خب، اگر این است باید احدالامرین را شما بپذیرید یا حضرت زهرا ـ معاذ الله ـ اهل سعادت نیست یا آنها که داعیه خلافت داشتند خلیفه نبودند. گفتند چطور؟ گفتند این حدیث را هم ما در جوامع روایی داریم هم شما سنیها که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» این یک چیز مسلم فریقین است، این یک اصل کلی است. اصل کلی دیگر این است وجود مبارک زهرا(سلام الله علیها) خلفای معاصر را هرگز به رسمیت نشناخت؛ در برابر اینها سخت ایستاد، اینها را استیضاح کرد ﴿أَفَحکم الجاهلیة یبغون﴾ فرمود، اینها را به حق نمیدانست، این دو اصل. هیچکدام از این دو اصل هم مجهول نیست. اگر «من مات و لم یعرف امام زمانه» این حق است ـ چه اینکه حق است ـ یا باید بگویید که فاطمه(سلام الله علیها) ـ معاذ الله ـ اهل سعادت نیست یا آنها ولیّ امر و امام امت نبودند که چاره، غیر از این ندارید. نسبت به اولی که جرأت ندارید بگویید. اینکه خودتان مکرر شنیدید و نقل کردهاید [که] بضعه تن پیغمبر است ، رضای او رضای پیغمبر است اهل کساء است. پس ناچارید دومی را بپذیرید که آنها که زمامداران عصر بودند، آنها خلیفه به حق نبودند، این یک جدال احسنی است که البته در کتب پیشین شاید بوده و مرحوم امینی هم(رضوان الله علیه) این را جمع کرده . به هر تقدیر، فرمود که رسول خد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَن مات لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیه و کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کان علیاً علیه السلام و قال الاخرون کان معاویه» اما «لا سواء و لا سواء» ؛ هرگز اینها با آنها یکسان نیستند و امام هر عصری، معصوم همان عصر است.
تبیین روایتی از امام صادق (علیه السلام) مبنی بر جایگاه ولایت در اسلام
روایت بعدی که باز از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میشود از دعائم السلام همین مسائل مطرح است تا میرسد به اینکه جریان «و لا یعرف امامه مات میتة جاهلیه» را ذکر میکند بعد به ﴿ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامر مِنْکُمْ﴾ تمسک میکند، آنگاه میفرماید علی است و حسن است و حسین است و علی بن الحسین است و محمد بن علی است و تا آخر (علیهم الصلات و علیهم السلام). در کتاب کمال الدین و تمام النعمه آن حدیثی را نقل میکند که رسول خدا میگوید من چیزی خواستم و خدا اجابت کرده است و آن این است که کسانی که خلفای مناند، خداوند آنها را، طاعت آنها را قرین طاعت ما و خودش قرار داد [و] فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامر مِنْکُمْ﴾. سائل میپرسد که میگوید که یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «الاوصیاء من آلی یردون عَلیَّ الحوض کلهم هادین مهدیین لا یضرهم و مَن خذَلهم هُم مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقهم و لا یفارقونه بهم تُنصَر أَمتی و بهم یمطرون و بهم یُدفع عنهم البلاء و بهم یستجاب دعاؤُهم قلت یا رسول الله سَمِّهم لی قال ابنی هذا و وضع یده علی رأس الحسن ثم ابنی هذا و وضع یَده علی رأس الحسین» بعد فرمود: «ثم ابن لَه یقال له علیٌ» که «سیولد فی حیاتک» این را به حضرت امیر فرمود که آن بچه در زمان حیات تو پیدا میشود، آن علی بن الحسین است سلام مرا به او برسان: «فاقرأ مِنّی السلام» بعد تا به دوازده امام(علیهم الصلات و علیهم السلام) میرسد فرمود: «یا اخا» آن آخر فرمود که مهدی امت ما از همین گروه اند که «الذی یملأ الله الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلما والله انی لاعرف من یبایعه بین الرکن و المقام و اعرف اسماء آبائهم و قبائلهم» . روایت بعدی هم همین مضمون است و چیز تازهای که با خطوط کلی قبلی موافق باشد ندارد، تعبیرات جزئی دارد که آن را هم ملاحظه میفرمایید.
تبیین روایت عیون اخبار رضا در معرفت اولوالامر
روایت بعد از آن که از عیون اخبارالرضاست، در باب ذکر مجلس رضا(علیه السلام) مع المأمون در فرق بیت عترت و امت آنجا فرمود که ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ این ملک عظیم، همان امامت است ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ را معنا فرمود فرمود: «یا یعنی الذین قَرَنهم بالکتاب و الحکمة و حسدوا علیهما»؛ اینها کسانی هستند که اطاعت اینها به اطاعت خدا و پیغمبر مقرون شده است و هر چه را که خدا برای خود پیامبر پذیرفت برای اولوا الامر پذیرفت، بعد آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ را قرائت فرمود، فرمود: «فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم باهل بیته» .
نامه امام رضا (علیه السلام) در معرفی اصل اسلام
روایت بعدی نامهای است که امام رضا(علیه السلام) برای مأمون نوشت که محض السلام و شرایع دین چیست، آنجا فرمود: «اوصی النبی صلی الله علیه وآله الی علی ٍ و الحسن و الحسین علیهم السّلام» بعد «ثم قال فی قول الله عز و جل ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولی الامر مِنْکُمْ﴾ قال الائمه من ولد علی و فاطمه الی ان تقوم الساعة» در روضه کافی هم این هست: «فإن خِفتم تنازعاً فی الامر فارجعوه الی الله و الی الرَّسول و الی أولی الامر منکم» فرمود که اولوا الامر، معصومیناند و اینها که مرجعاند، نمیشود با آنها منازعه کرد. روایت بعدی دارد که منظور اولوا الامر از امام باقر(سلام الله علیه) است «ایانا عنی خاصة» .
تبیینی روایتی از امام باقر(ع) در مرجع حل نزاع بودن اولوالامر
روایت بعدی که از مرحوم کلینی است از امام باقر(علیه السلام) است فرمود: «فان خفتم تنازعاً فی أمرٍ فَرُّدوه الی الله و الرسول و الی اولی الامر منکم کذا نزلت و کیف یأمرهم الله عز و جل بطاعة ولاة الامر و یرخص فی منازعتهم» خب، اینها مرجعاند دیگر خصم که نخواهند بود؛ در برابر اینها انسان باید مطیع محض باشد «انما قیل لذلک للمأمورین الذین قیل لهم ﴿اطیعو الله﴾ . پس اینها طرف نزاع نیستند، اینها مرجع حل نزاع هستند و به مردم فرمود که به اولوا الامر مراجعه کنید. روایت بعدی از تفسیر علی بن ابراهیم است ، آنهم همین مضمون را دارد. روایت بعدی که از نهجالبلاغه است فرمود که «وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَی أَنْ نُحَکِّمَ بَیْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّیَ عَنْ کِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی ، وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾. فَرَدُّهُ إِلَی اللَّهِ أَنْ نَحْکُمَ بِکِتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُکِمَ بِالصِّدْقِ فِی کِتَابِ اللَّهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ» خب، بعد در همان نهجالبلاغه دارد که «وَ ارْدُدْ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُک مِنَ الْخُطُوبِ» ؛ نامهای که برای کارگزاران خود مینوشت، میفرمود مرجع شما کتاب و سنت باشد. بعد فرمود رد الی الله، اخذ به محکم کتاب او ست رد الی الرسول اخذ به سنت جامعه اوست که مایه تفریق نیست. در احتجاج مرحوم طبرسی از خطبه حضرت امیر نقل میکند که خدای ذوالجلال و الاکرام وقتی جهان را آفرید، عدهای را مرجع قرار داده است و اهل بیت مرجعاند، فرمود: «و قد امرکم ان تردوا الامر الی الله و الی رسوله و الی اولوا الامر المستنبطین للعلم» ، این «المستنبطین الی العلم» ناظر است به آن آیه دیگری که در سورهٴ «نساء» است و در پیش داریم که در آنجا مشخص فرمود که اولوا الامر، مرجعاند. فرمود اگر اینها تنازع کردند و اختلاف کردند: ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أَولی الامر مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ . همچنین روایت بعدی تا میرسد به آن روایتی که از وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) نقل شده است که فرمود «اطیعونا»؛ از ما اطاعت کنید «فان طاعتنا مفروضةٌ»؛ ما مفترض الطاعهایم «اذ کانت بطاعة الله و رسوله مقرونة» ؛ اطاعت ما واجب است، برای اینکه خداوند، اطاعت ما را در کنار اطاعت خود و پیغمبر یاد کرده است، فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولوا الامر مِنْکُمْ﴾ در خطبهها در نامهها وجود مبارک سیدالشهداء فرمود از ما اطاعت کنید، برای اینکه ما مفترض الطاعهایم و فرمود اهل بیت، مرجعاند و به هر دو آیه تمسک فرمود؛ هم به آیه محلّ بحث سوره «نساء» هم به آیهای که در پیش داریم، در همین سوره «نساء»؛ یکی ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ است؛ یکی هم ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی اولوا الامر مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ . اینکه سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) دارد که اهل بیت(علیهم السلام) روششان در تفسیر این بود که قرآن را به قرآن تطبیق میکردند ، شواهد فراوانی دارد که این، یکی از آن شواهد است. خب، از مجموعه این نصوص پیداست که منظور از اولوا الامر بعد از مراجعه به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، اهل بیتاند.
محل رجوع در صورت وقوع نزاع در شناخت اولوالامر
فتحصل که اولین نزاع این است که اولوا الامر چه کسانیاند و این نزاع را ما باید با رجوع به قرآن و سنت حل بکنیم، وقتی به قرآن و سنت حل کردیم، معلوم میشود اهل بیتاند، حالا میماند مسئله ﴿تَنازَعْتُمْ﴾. امروز روز عرفه است ما مباحثههای دیگرمان را تعطیل کرده بودیم، این بحث را تعطیل نکردیم مخصوصاً این بحثها را، برای اینکه اینها مستقیماً درباره قرآن و عترت بود، هم بحث قرآنی بود هم درباره عظمت عترت.
اهمیت درک روز عرفه و دعای آن
مطلب دیگر این است که اگر در بین شما ـ انشاءالله ـ کسانی بودند که به روزه گرفتن موفق شدند که <طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ> و این مباحثههای عصرتان را یا کم کنید یا تعطیل کنید. این دعا، دعای امروز دعایی نیست که مثلاً در حد دعاهای روز دیگر باشد یا روز عرفه روزی نیست که در حد روزهای عادی باشد. اگر کسی در ما مبارک رمضان مورد مغفرت خدا نبود، امید بخششی برای او نیست مگر اینکه روز عرفه را دریابد. هم دعای عرفه حضرت سیدالشهداء را به دقت بخوانید هم دعای عرفه وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) را که در اواخر صحیفهسجادیه هست.
جایگاه عبادت و دعا در شب قدر
مطلب دیگر این است که ما هم در اوایل طلبگی خیال میکردیم که راهی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) ارائه کرده است راه خوبی است. البته راه، راه خوبی است مرحوم صدوق یک بیان خوبی دارد که مرحوم محدث قمی در مفاتیح او را نقل میکند که در شب قدر، دعا و زیارت و اینها مستحب است و بهترین کار شب قدر، تحصیل علم است . ما هم خیال میکردیم حق با ایشان است ولی غافل از اینکه حق با ایشان است، کسی که در شرایط ایشان باشد. ما همین علم را خواندیم دیگر الآن سالهاست دیگر این درسها را میخوانیم. این درسها با این وضعی که ما داریم چیزی برای ما نیاورده خلاصه؛ یک مقدار اصطلاحات یاد گرفتیم، اواخر عمر هم از یادمان میرود عوام میشویم میمیریم. این غالب ما این گونهایم؛ غالب ما عوام میمیریم. نوع این حرفها سن که یک قدری بالا آمد آدم یک قدری مباحثه را کم میکند، بعد مطالعه را کم میکند، بعد حوصله مطالعه ندارد، بعد حوصله درس و بحث را ندارد، وقتی درس و بحث نداشت آنچه را هم خواند یادش میرود، بسیاری از ماها آن آخرها عوام میشویم. یک آدمی مثل صدوق(رضوان الله علیه) به دعای وجود مبارک حضرت ولیّ عصر به دنیا آمده خب، دیدید الآن یازده قرن یا ده قرن است که حوزهها روی او حساب میکنند دیگر. اینها اگر کسی آن طور شد، او شب قدر هم کتاب بنویسد یا درس و بحث داشته باشد واقعاً عبادت است. آدم به جایی برسد که حوزههای علمیه، نظیر ایشان یا بعد برسد نوبت به مرحوم شهید و اینها برسد حداقل در حوزههای علمیه روزی چند هزار نفر بگویند صدوق(رحمه الله) چنین فرمود، شهید(رحمه الله) چنین فرمود اینها که کارهای عادی نیست. خیلی از علما کتابی نوشتند در کتابخانهها انسان باید نبش قبر بکند تا پیدا بکند، گماند اینها؛ اما کسی که هر روز در مسجد در حرم در درس یا بحث قال شهید(رحمه الله)، قال صدوق(رحمه الله)، قال طوسی(رحمه الله)، قال سید رضی(رحمه الله) حداقل روزی چند هزار نفر روحانی و اهل علم، با طهارت بگویند اینها اینچنین فرمودند اینها معلوم میشود که.
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ** ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
اگر کسی واقعاً در خود آن راه مرحوم صدوق و مفید و شیخ مرتضی آنها را نشان دارد او در شبهای قدر هم مباحثه بکند، عبادت است در روز عرفه هم مطالعه و مباحثه بکند عبادت است؛ اما حالا که متأسفانه آنها را نداریم لااقل اینها را دریابیم. غرض این است که اگر عصر امروز ـ انشاءالله ـ حتماً این دو تا دعا را میخوانید، بالأخره نسبت به همه هم دعا میکنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- استدلال اهل سنت بر حجیت اجماع
- دلالت آیات و روایات بر ولایت حضرات معصومین (ع)
- اهمیت درک روز عرفه و دعای آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
خلاصه مباحث مربوط به آیه
این کریمه همان طوری که اطاعت ذات اقدس الهی را واجب میکند و اطاعت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را واجب میداند، اطاعت اولوا الامر را هم لازم میداند. در بحث دیروز به عرض رسید که فخررازی بعد از نقل سخنان امامیه میگوید که امامیه که معتقدند تعبیر ایشان روافض است، امامیه که معتقدند منظور از اولوا الامر امام معصوم(علیه السلام) است به سه دلیل باطل است که این وجوه سهگانه ایشان دیروز بیان شد و ابطال شد. نقد دیگری که بر سخنان ایشان وارد است این است که اشکال اولشان این بود که اگر منظور از اولوا الامر، ائمه معصومین باشند، اطاعت آنها قبل از شناخت آنها تکلیف ما لایطاق است؛ مشروط به شناخت آنها باشد با اطلاق امر اطاعت سازگار نیست، زیرا این امر مطلق است و تقیید و اشتراط با اطلاق سازگار نیست. اشکال دیگر ایشان این بود که گفتند اگر منظور از اولوا الامر ائمه معصومین(علیهم السلام) باشند چرا در بخش بعدی که سخن از تنازع است خدا نفرمود «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ الی أولی الامر»، بلکه گفت: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ و آن اشکال سوم هم این بود که اولوا الامر جمع است و ولیّ معصوم در هر عصری واحد است به مذهب امامیه .
اشکال نقضی بر ادعای فخر رازی
صرف نظر از جوابهای سه گانه ای که در بحث دیروز به عرض رسید، آنچه امروز مطرح است این است که آن اشکال اول و اشکال دوم بر خود ایشان هم نقض میشود، زیرا ایشان اولوا الامر را به معنای اهل حل و عقد میدانند . خب، اطاعت اهل حل و عقد قبل از شناخت اینها واجب است یا مشروط به شناخت اینهاست. اگر قبل از شناخت اینها واجب است که تکلیف ما لایطاق است اگر مشروط و مقید به شناخت اینهاست، همان اشکالی که ایشان کردند با اطلاق امر سازگار نیست. اینجا هم سازگار نیست بالأخره اولوا الامر را باید شناخت حالا خواه ائمه معصومین(علیهم السلام) که شیعه میگوید یا اهل حل و عقدی که شما میگویید. نقض دیگر آن است که به زعم شما اولوا الامر اطاعت آنها واجب است، چون معصوماند. چرا در ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ﴾ نفرمود «فَرُّدوه الی أُولِی الامر منکم»، گفت ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ شما هم که اولوا الامر را مرجع میدانید؛ منتها اولوا الامر را عبارت از اهل حل و عقد میدانید و میگویید اجماع اینها حجت است. خب، چرا اینها را خدا مرجع قرار نداد؟ پس گذشته از آن سه جواب بحث دیروز، این دو نقض هم بر ایشان وارد است.
استدلال اهل سنت بر حجیت اجماع
مطلب بعدی آن است که گروهی یا بسیاری از علمای اهل سنت، به این جمله ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ تمسک کردند برای حجیت اجماع . بیان استدلال این است که فرمود رد به خدا و پیامبر یعنی رد به کتاب خدا و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حال تنازع است. پس اگر تنازع نکردید اتفاقی بر یک امر دارید، این رجوع به کتاب و سنت لازم نیست، بلکه خودش حجت شرعی است، زیرا فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ مفهوم مخالف آن این است که «فان لم تتنازعوا لا یجب علیکم الرد»، «ان تنازعتم فی شیء یجب علیکم الرد الی الله» مفهومش این است که «ان لم تتنازعوا لا یجب علیکم الرد»؛ وقتی تنازع نبود و اتفاق اجماع بود معلوم میشود رد به کتاب و رسول واجب نیست، خودش فی نفسه حجت است، این دلالت میکند بر حجیت اجماع.
الف: جواب اول بر استدلال فوق
از این استدلال چند پاسخ داده شد: پاسخ اول این است که شرط یا وصف مفهوم ندارد و در اصول ثابت شد، این پاسخ را مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر میکند . این پاسخ، تام نیست برای اینکه گرچه وصف مفهومی ندارد، مگر اینکه در مقام تحدید باشد ولی شرط مفهوم دارد؛ ظهور عرفی جمله شرطیه، زوال سنخ حکم است عند زوال موضوع. اینکه فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ یعنی «ان لم تتنازعوا لا یجب علیکم الرد» این مفهوم دارد، نه اینکه مفهوم داشته باشد.
ب: جواب دوم بر استدلال فخر رازی
جواب دوم آن است که اگر تنازع نبود و اتفاق بود یعنی اجماعی در کار بود و در بین مجمعین، معصوم حضور داشت، دیگر رد به قرآن و سنت واجب نیست، برای اینکه خود این اجماع حجت است. این سخن حق است؛ اما در مقابل عامه که چنین مطلبی را نمیپذیرند این جواب قابل عرضه نیست. جواب آنها باید طوری باشد که حجیت اجماع را که آنها به این آیه استدلال کردند سلب کرد، نه اینکه گفت وقتی حجت است که معصوم(علیه السلام) در بین آنها باشد، چون این اول کلام است.
ج: جواب سوم بر استدلال طرح شده
جواب سوم این است که اینکه خدا فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ یعنی اگر تنازع نکردید و اتفاق کردید خواه مخالف کتاب و سنت باشد خواه مخالف نباشد حجت است؟ اینکه با جمله قبل سازگار نیست. اصلاً جمله قبل، اطاعت خدا و پیغمبر را به عنوان یک اصل لازم بر همه واجب کرده است. اگر گفته شد جمله شرطیه مفهوم دارد حق هست؛ اما در صورتی که محفوف به یک چنین قرینه روشنی نباشد. این محفوف به قرینه است، مسبوق به قرینه است که اولین مرجع، قرآن است دومین مرجع، سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، آنگاه اگر جامعهای تنازع نداشت اتفاق داشت و اجماع کرد این اجماع، حجت است در قبال کتاب و سنت یا در صورتی که موافق با کتاب و سنت باشد. چگونه میشود که صدر آیه بفرماید اطاعت خدا بالقولالمطلق واجب است، بعد بفرماید اطاعت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالقولالمطلق واجب است، بعد بفرماید شما اگر اتفاق کردید، این اتفاق شما حجت است خواه مطابق با کتاب و سنت باشد خواه نباشد، این قابل پذیرش نیست. این چون محفوف به آن قرینه است، معلوم میشود که اگر تنازع ندارید برای آن است که در آن زمینه، قرآن و سنت یک چیز روشنی بیان کرده است. چون چیز روشنی بیان کرده است، شما تنازع ندارید و اگر رد به قرآن و سنت واجب نیست از باب سالبه به انتفاء موضوع است، برای اینکه شما اختلافی ندارید [چون] برابر با قرآن و سنت دارید عمل میکنید و امتثال میکنید وقتی چون برابر قرآن و سنت دارید امتثال میکنید، یقیناً دیگر رد واجب نیست، چون شما به استناد قرآن دارید اصلاً عمل میکنید، دوباره که لازم نیست مراجعه کنید.
د: جواب چهارم بر استدلال
جواب بعدی آن است که اگر این اجماع را در مقابل قرآن و سنت حجت بکند، حالا اگر مردم کشوری که از جامعه جدای از خود خبری ندارند نه اطلاع علمی دارند نه ابتلای عملی؛ مسلمانهایی که در شرقاند در یک مطلبی میخواهند تصمیم بگیرند، مسلمینی هم که در غرباند نه اطلاع دارند نه ابتلای آنهاست. حالا این دو جامعه اسلامی که نه از یکدیگر مطلعاند نه به کار یکدیگرمبتلا، هرکدام یک تصمیم گرفتند درباره کشورشان، لازمه آن این است که آنجا هم چون تنازع نیست رد واجب نباشد فی نفسه بشود حجت، در غرب هم مسلمانهای غرب هم چون تنازع ندارند اتفاق آنها بشود حجت. از آن طرف، مرجع اصلی و رسمی کتاب و سنت است از آن طرف هم هر گروهی بر هر امری اتفاق کردند، اتفاقشان بشود حجت. اینکه با صدر آیه سازگار نیست، اینکه با خود آیه سازگار نیست و همچنین اگر اختلاف طولی باشد نه عرضی، مردم قرن دهم علمای قرن دهم بر مطلبی اتفاق کردند تنازع نکردند، لازمه آن این است که این حجت باشد، مردم قرن یازده علمای قرن یازده هم بر امری اتفاق کردند و تنازع نکردند لازم است آنهم حجت باشد. اینها حجج شرعیاند در مقابل کتاب و سنت، اینکه سنگ روی سنگ بند نمیشود با این استنباط. بنابراین هرگز منظور آیه این نیست که اجماع را در مقابل کتاب و سنت حجت جدید بشمارد.
دلالت آیات و روایات بر ولایت حضرات معصومین (علیهم السلام)
مطلب بعدی آن است که چون فرمود اگر نزاع کردید، به کتاب و سنت مراجعه کنید یعنی ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ﴾ و رد الی الله یعنی رد به قرآن کریم و رد به رسول یعنی مراجعه به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید به روایاتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است مراجعه بکنیم، چه اینکه باید به آیات قرآنی در درجه اول مراجعه کرد. مراجعه به آیات قرآنی نشان داد که اولوا الامر باید معصوم باشند. این را علمای خاصه و امامیه فرمودند، مثل شیخ طوسیها و علمای عامه هم پذیرفتند، مثل فخررازیها که اولوا الامر. حتماً باید معصوم باشد ؛ منتها خاصه میگوید این معصومین، مشخصاند چهارده نفرند مثلاً و دوازده اماماند، آنها میگویند نه، این معصومین، اهل الحل و العقدند. حالا که ما مراجعه میکنیم به سنت میبینیم در روایات پیغمبر، این اولوا الامر را مشخص کرده است . این روایات خواه به طریق عامه به ما برسد که موثق باشد حجت است، خواه به طریق خاصه به ما برسند که موثق باشد حجت است. روایاتی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است درباره تعیین اولوا الامر دو طایفه است طایفهای را اهل سنت نقل کردند. از طرق خاصه هم که در جوامع روایی ما فراوان است که بخشی از آن روایات خوانده شد و بعضی دیگر از آن روایات، امروز اشاره میکنیم. روایاتی را که در تفسیر نورالثقلین آمده این «بضعة من تلک النصوص»، نه اینکه همه آن روایات باشد.
بیان علت ذکر نشدن نام ائمه(علیهم السلام) در قرآن
در جلد اول، صفحه 502 حدیثی نقل میکند که ابن مسکان از ابی بصیر نقل میکند که من از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامر مِنْکُمْ﴾ درباره کیست؟ چون الله و رسول که مشخص است عمده، اولوا الامر است «فقال(علیه السلام) نَزَلت فی علیبنابیطالب و الحسن و الحسین علیهم السلام» ابی بصیر میگوید من به حضرت عرض کردم: «إنَّ الناس یقولون فما له لم یسم علیّاً و اهل بیته علیهم السلام فی کتابه»؛ مردم میگویند چرا اسم حضرت علی و اهل بیت در قرآن نیامده. اگر منظور از اولوا الامر، اهل بیتاند چرا به صورت صریح در قرآن نیامده؟ مردم میگویند، همین سؤالی که الآن در اذهان شریف بعضی از شما هست. مردم میگویند چرا خدا اسم علیبنابیطالب و اهل بیت(علیهم السلام) را صریحاً در قرآن ذکر نکرد، آنگاه وجود مبارک امام صادق به ابی بصیر فرمود: «فقال قولوا لهم»؛ به این مردم بگویید اینها که از شما سؤال میکنند، به آنها بگویید: «إنَّ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نَزَلت علیه الصلاة و لم یُسم الله لهم ثلثاً و لا أَربعاً» خدا در قرآن نماز را واجب کرده است، فرمود: ﴿أَقیمُوا الصَّلاةَ﴾ اما معلوم نکرد که نماز مغرب سه رکعت است، نماز عشا چهار رکعت است، ظهرین چهار رکعتاند اینها را مشخص نکرد. قبل از اینکه این روایت را به پایان برسانیم از این روایت، یک مطلب اساسی روشن میشود و آن این است که اگر در بعضی از روایات دارد که ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ این «فی علیٍ» بود ، معلوم میشود این «فی علیٍ » تفسیر است نه نازل شده باشد که «فی علی» در قرآن آمده باشد. خب، اگر آن طوری که در بحرالفوائد مرحوم آشتیانی در حاشیه رسائل آمده یا آن طوری که مرحوم حاجی نوری(رضوان الله علیه) در فصلالخطاب ذکر میکند که مقدار زیادی از آیات، در قرآن کریم بود و مربوط به اهل بیت بود و ـ معاذ الله ـ مردم برداشتند. این دیگر سؤال قابل طرح نبود که سؤال رسمی باشد که به وسیله ابی بصیر به امام صادق(علیه السلام) عرض کنند که چرا اسم اهل بیت در قرآن نیست. خب، اگر رسمی بود اصلاً جا برای سؤال نبود؛ منتها معلوم میشود که آنچه به عنوان «فی علیٍ» خوانده شده است این تفسیر است، نه نازل شده که ـ معاذ الله ـ قرآن تحریف شده باشد. در بحث صیانت قرآن از تحریف هم ملاحظه فرمودید قرآنی که الآن بشریت در خدمت آن قرآن است، این عین چیزی است که از لبان مطهر پیغمبر به ما رسیده است بدون یک کلمه کم بدون یک کلمه زیاد. البته معنایش را عوض کردند، تغییر دادند تفسیر به رأی کردند خب، این تفسیر به رأی بوده است؛ اما خود قرآن کلمهای کم یا کلمهای زیاد نشده است.
به هر تقدیر، سؤال رسمی آن روز این بود که چرا نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن کریم نیست؟ آنگاه حضرت میفرماید که به مردم بگو خداوند، نماز را واجب کرده است ولی نفرمود مغرب سه رکعت است، عشا، ظهر و عصر چهار رکعت است به وسیله پیغمبر مشخص شد این یک نمونه: «ولم یسم الله و لهم ثلثاً و لا اربعاً حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فَسَّر ذلک لهم». نمونه دیگر «و نَزَل علیه الزکات و لم یُسَمِّ لهم من أَربعین درهماً درهمٌ» فرمود: ﴿وَ آتُوا الزَّکاةَ﴾ ولی مشخص نفرمود که زکات، یک چهلم است. چون خمس یک پنجم است، زکات یک چهلم. اگر کسی چهل درهم دارد یک درهم، چهل دینار دارد یک دینار البته به آن نصاب خاص با آن شرایطش باید برسد. فرمود زکات را در قرآن فرمود؛ اما نصابش را مشخص نکرده است که از چهل دینار یک دینار است، چهل درهم یک درهم است چقدر است؟ «حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فَسَّر ذلک لهم و نزل الحج فَلَم یَقُل لهم طوفوا أُسبوعا»؛ فرمود شما حج باید بکنید اگر مستطیعاید ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ﴾ اما طواف عبارت از هفت شوط است یا کمتر یا بیشتر، این را نفرمود. رسول خدا در سنت بیان کرد که طواف، عبارت از اشواط سبعه است : «حتی کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الذی فَسَّر ذلک لهم و نَزَلت ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولی الامر مِنْکُمْ﴾ نزلت فی علیٍ والحسن و الحسین فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی علیٍ من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» خب، شما چطور این نمازی که در تمام مدت عمر بر تمام انسانها واجب است این سؤال را نکردید که چرا خدا رکعات نماز را مشخص نکردند. اصلاً پیغمبر برای تبیین است، در قرآن فرمود: ﴿ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ تو را من فرستادم به عنوان مُبَیِّن و به عنوان مفسر، خیلی از چیزها را من به تو میگویم که تو به مردم بگویی. آن خطوط کلی را من در قرآن میگویم که قرآن، به منزله قانون اساسی است [و] تعیین حدود این قانون اساسی به وسیله وحی به تو القا میشود، تو آنچه را که از وحی دریافت کردی به مردم بیان میکنی و اصولاً اصل کیفیت نماز را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج یاد گرفته است که نماز صبح دو رکعت است، ظهر چهار رکعت است، عصر چهار رکعت است، مغرب سه رکعت است، عشا چهار رکعت است و اینها را هم خوانده در آنجا.
بیان وحدت حقیقت قرآن و عترت
«فقال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی علیٍ من کنت مولاه فعلیٌ مولاه و قال صلی الله علیه وآله اوصیکم بکتاب الله عزو جل و أَهل بیتی فإنی سألتُ الله عزو جل أنَّ لا یُفرق بینهما حتی یوردهما عَلیَّ الحوض فأعطانی ذلک»؛ من از خدا خواستم که بین قرآن و اهل بیت جدایی نیندازد و خدا این خواسته مرا اجابت کرد [و] اینها تا کنار حوض کوثر با من هستند. این تا کنار حوض کوثر با من هستند، معنایش این نیست که از آن به بعد دیگر رها میشوند نه، اینها برای آن است که تشنگان را به مقصود برسانند به مقصود که رساندند دیگر سخن از این نیست که هر دو را متمسک باشید، برای اینکه اینها به هدف رسیدند از آن به بعد، وحدت اینها ظهور میکند. آنجا که آدم رسید معلوم میشود هر دو یک واقعیتاند که در آنجا ظهور کردند، نه اینکه از آن به بعد متفرق میشوند. اینها برای آن است که قافله را به مقصد برسانند و مقصد هم حوض کوثر است. بعد کسی به حوض کوثر رسید، مستقیماً به بهشت ارتباط دارد «و قال لا تُعَلِّموهم فإنَّهم أَعلم منکم»؛ شما چیزی یاد اهل بیت ندهید، اینها از شما اعلماند «و قال إِنَّهم لن یُخرجوکم من باب هدیً و لن یُدخلوکم فی باب ضلالة»؛ فرمود اینها هرگز شما را از هدایت خارج نمیکنند، به ضلالت گرفتارتان نمیکنند «فلو سَکَت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و لم یُبَیِّن من اهل بیته لادّعاها آل فلان و فلان»؛ اگر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ساکت شده بود خیلیها میگفتند ما هم جزء اولوا الامریم، چه اینکه با اینکه پیغمبر فرمود عدهای هم ادعا کردند. زمخشری در کشاف میگوید منظور از اولوا الامر، مطلق امرای عق هستند ، امرای جور خارجاند ولی امرای عدل داخلاند، اینها جزء اولوا الامرند. نوعاً اهل سنت اینچنین میگویند.
شما نمیدانم در کودکی این افسانه را شنیدید یا نه که میگفتند خدا از سلاطین و پادشاهان، نماز و روزه نمیخواهد. این قصه و افسانه بود در بین کودکان. بعد که شما رشد کردید، این را در کتابهای تاریخ مسلّم میبینید یعنی مشایخ سوء، برای توجیه تبهکاریهای خلفا به دربار آنها راه پیدا میکردند، میگفتند نماز و روزه برای توده مردم است، عدل و سیاست اصیل برای خلفاست. این یک چیز جدی بود که خدا از سلاطین، تکلیف نمیخواهد فقط نماز و روزه برای مردم است و از سلاطین، عدل و سیاستداری میخواهد، که امام(رضوان الله علیه) اینها را خوب افشا کرده و شرح حال اینها را در این مدت بیان کرده اینها به حق راه داشتند در دستگاه و واقعاً راه داشتند و به میل ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ﴾ بودند، به میل آنها دستگاه را ترویج میکردند و تفسیر میکردند و میگفتند نماز و روزه بر خلفا نیست. این تکالیف، ازخلفا گرفته شد.
به هر تقدیر، فرمود که اگر پیغمبر بیان نمیکرد «لَادّعاها آل فلان و فلان ولکن الله عز و جل انزل فی کتابه تصدیقاً لنبیه» فرمود ﴿إِنَّما یُریدُ﴾؛ پیغمبر بیان کرده که منظور، اهل بیتاند بعد خدا هم صحه گذاشت به آیه تطهیر: <﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ «فکان علیٌ و الحسن و الحسین و فاطمة(علیهم السلام) فادخلهم رسول الله صلی الله علیه وآله تحت الکساء فی بیت أُم السلمه ثم قال اللهم إنَّ لکل نبیٍ اهلاً و ثقلا و هؤلاء اهل بیتی و ثقلی فقالت أُم سلمه أَلَست من أهلک فقال إنّکِ الی خیر و لکن هولاء اهلی و ثقلی» اینها اهل بیت من هستند که مطهرند، خب.
جزء اصول اساسی اسلام بودن ولایت در روایات متعدد
بعضی از این روایات البته ضعیف است؛ اما سخن از دو روایت و بیست روایت و چهل روایت و صد روایت نیست. بعضیها هم بر فرض هم ضعیف باشند، جزم بالصدور است. روایات صِحاح و حِسان و موثقه در بین اینها فراوان است. «قلت لابی عبدالله» روایت بعدی «أَخبرنی بدعائم الاسلام التی لا یسع احداً التقصیر عن معرفة شیءٍ منها الذی مَن قَصَّر عن معرفة شیئ منها فسد علیه دینه ولم یقبل منه عمله ومن عرفَها وعمل بها صَلُح له دینه و قُبِل منه عمله» تا اینکه میرسد به اینکه حضرت مشخص میکند، بعد میفرماید شهادتین است و اقرار به «ما جاء به» است زکات است و ولایت که این ولایت اهل بیت(علیهم الصلات و علیهم السلام) است. بعد سؤال میکند که درباره ولایت چیزی نازل شده است، فرمود آری ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامر مِنْکُمْ﴾ و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که «مَن مات لا یَعرف إمامه مات میتة جاهلیة» .
جدال احسن علامه امینی(ره) در خصوص حضرت زهرا(س)
مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) یک جدال حسنی دارد ﴿وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ یک جدال احسنی دارد با بعضی از علمای سنت و آن این است که درباره فاطمه(سلام الله علیها) همه اتفاق دارند یعنی هیچ کسی نیست که او را به عظمت نشناسد . درباره حضرت امیر، اختلاف کردهاند ولی درباره فاطمه(علیها سلام) نوعاً متفقاند. وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) هم وقتی مفاخر خانوادگی خود را در شام میشمارد، میفرماید: «أنا بن فاطمة الزهراء» این جزء افتخارات حضرت سجاد است در مرکز شام که من فرزند پیغمبرم «أنا ابن مکة و منی» درآنجا فرمود «أنا بن فاطمة الزهرا» . خب، این افتخاری بود که حضرت در شام به او احتجاج کرده است. روی فاطمه(علیها سلام) همه اتفاق داشتند، اینهم که گفتند به حضرت پیام دادند به حضرت امیر که به حضرت زهرا(علیها سلام) بگو یا شب گریه کند یا روز ، نه. برای این است که گریه حضرت نمیگذاشت همسایهها بخوابند، او اینگونه که گریه نمیکرد که ایذای مردم باشد، چون آنها شنیده بودند که وقتی حضرت زهرا(علیها سلام) از کسی ناراضی باشد خدا از آنها و پیامبر از آنها ناراضی است، آنها سعی کردند به حضرت امیر پیشنهاد بدهند که به حضرت زهرا(علیها سلام) بگوید این قدر، اظهار تأسف نکنید که کشف از نارضایتی شما و غضب شما بکند، نه اینکه این قدر گریه نکن که ما مثلا ًهمسایهها رنج می بریم اینکه نبود؛ اینگونه نبود که حضرت این قدر گریه بکند که حالا همسایهها را بیخواب بکند.
خب، روی حضرت زهرا همه احترام داشتند. در اینجا وقتی که مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) نسبت به حضرت زهرا که میرسد، میگوید که این حدیث که رضای او رضای پیغمبر است و غضب او غضب پیغمبر است و بضعه پیغمبر است و امثالذلک، این برای من مسئله دارد، مشکل است من قبول بکنم. آنها گفتند این چیزی نیست که ما سنیها نقل بکنیم در عظمت زهرا(علیها سلام) در کتابهای شما شیعه هم هست که فاطمه اینچنین است اینچنین است، اینچنین است.
ایشان فرمودند که خب، اگر این است باید احدالامرین را شما بپذیرید یا حضرت زهرا ـ معاذ الله ـ اهل سعادت نیست یا آنها که داعیه خلافت داشتند خلیفه نبودند. گفتند چطور؟ گفتند این حدیث را هم ما در جوامع روایی داریم هم شما سنیها که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» این یک چیز مسلم فریقین است، این یک اصل کلی است. اصل کلی دیگر این است وجود مبارک زهرا(سلام الله علیها) خلفای معاصر را هرگز به رسمیت نشناخت؛ در برابر اینها سخت ایستاد، اینها را استیضاح کرد ﴿أَفَحکم الجاهلیة یبغون﴾ فرمود، اینها را به حق نمیدانست، این دو اصل. هیچکدام از این دو اصل هم مجهول نیست. اگر «من مات و لم یعرف امام زمانه» این حق است ـ چه اینکه حق است ـ یا باید بگویید که فاطمه(سلام الله علیها) ـ معاذ الله ـ اهل سعادت نیست یا آنها ولیّ امر و امام امت نبودند که چاره، غیر از این ندارید. نسبت به اولی که جرأت ندارید بگویید. اینکه خودتان مکرر شنیدید و نقل کردهاید [که] بضعه تن پیغمبر است ، رضای او رضای پیغمبر است اهل کساء است. پس ناچارید دومی را بپذیرید که آنها که زمامداران عصر بودند، آنها خلیفه به حق نبودند، این یک جدال احسنی است که البته در کتب پیشین شاید بوده و مرحوم امینی هم(رضوان الله علیه) این را جمع کرده . به هر تقدیر، فرمود که رسول خد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَن مات لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیه و کان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کان علیاً علیه السلام و قال الاخرون کان معاویه» اما «لا سواء و لا سواء» ؛ هرگز اینها با آنها یکسان نیستند و امام هر عصری، معصوم همان عصر است.
تبیین روایتی از امام صادق (علیه السلام) مبنی بر جایگاه ولایت در اسلام
روایت بعدی که باز از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میشود از دعائم السلام همین مسائل مطرح است تا میرسد به اینکه جریان «و لا یعرف امامه مات میتة جاهلیه» را ذکر میکند بعد به ﴿ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامر مِنْکُمْ﴾ تمسک میکند، آنگاه میفرماید علی است و حسن است و حسین است و علی بن الحسین است و محمد بن علی است و تا آخر (علیهم الصلات و علیهم السلام). در کتاب کمال الدین و تمام النعمه آن حدیثی را نقل میکند که رسول خدا میگوید من چیزی خواستم و خدا اجابت کرده است و آن این است که کسانی که خلفای مناند، خداوند آنها را، طاعت آنها را قرین طاعت ما و خودش قرار داد [و] فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الامر مِنْکُمْ﴾. سائل میپرسد که میگوید که یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «الاوصیاء من آلی یردون عَلیَّ الحوض کلهم هادین مهدیین لا یضرهم و مَن خذَلهم هُم مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقهم و لا یفارقونه بهم تُنصَر أَمتی و بهم یمطرون و بهم یُدفع عنهم البلاء و بهم یستجاب دعاؤُهم قلت یا رسول الله سَمِّهم لی قال ابنی هذا و وضع یده علی رأس الحسن ثم ابنی هذا و وضع یَده علی رأس الحسین» بعد فرمود: «ثم ابن لَه یقال له علیٌ» که «سیولد فی حیاتک» این را به حضرت امیر فرمود که آن بچه در زمان حیات تو پیدا میشود، آن علی بن الحسین است سلام مرا به او برسان: «فاقرأ مِنّی السلام» بعد تا به دوازده امام(علیهم الصلات و علیهم السلام) میرسد فرمود: «یا اخا» آن آخر فرمود که مهدی امت ما از همین گروه اند که «الذی یملأ الله الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلما والله انی لاعرف من یبایعه بین الرکن و المقام و اعرف اسماء آبائهم و قبائلهم» . روایت بعدی هم همین مضمون است و چیز تازهای که با خطوط کلی قبلی موافق باشد ندارد، تعبیرات جزئی دارد که آن را هم ملاحظه میفرمایید.
تبیین روایت عیون اخبار رضا در معرفت اولوالامر
روایت بعد از آن که از عیون اخبارالرضاست، در باب ذکر مجلس رضا(علیه السلام) مع المأمون در فرق بیت عترت و امت آنجا فرمود که ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ این ملک عظیم، همان امامت است ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ را معنا فرمود فرمود: «یا یعنی الذین قَرَنهم بالکتاب و الحکمة و حسدوا علیهما»؛ اینها کسانی هستند که اطاعت اینها به اطاعت خدا و پیغمبر مقرون شده است و هر چه را که خدا برای خود پیامبر پذیرفت برای اولوا الامر پذیرفت، بعد آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ را قرائت فرمود، فرمود: «فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم باهل بیته» .
نامه امام رضا (علیه السلام) در معرفی اصل اسلام
روایت بعدی نامهای است که امام رضا(علیه السلام) برای مأمون نوشت که محض السلام و شرایع دین چیست، آنجا فرمود: «اوصی النبی صلی الله علیه وآله الی علی ٍ و الحسن و الحسین علیهم السّلام» بعد «ثم قال فی قول الله عز و جل ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولی الامر مِنْکُمْ﴾ قال الائمه من ولد علی و فاطمه الی ان تقوم الساعة» در روضه کافی هم این هست: «فإن خِفتم تنازعاً فی الامر فارجعوه الی الله و الی الرَّسول و الی أولی الامر منکم» فرمود که اولوا الامر، معصومیناند و اینها که مرجعاند، نمیشود با آنها منازعه کرد. روایت بعدی دارد که منظور اولوا الامر از امام باقر(سلام الله علیه) است «ایانا عنی خاصة» .
تبیینی روایتی از امام باقر(ع) در مرجع حل نزاع بودن اولوالامر
روایت بعدی که از مرحوم کلینی است از امام باقر(علیه السلام) است فرمود: «فان خفتم تنازعاً فی أمرٍ فَرُّدوه الی الله و الرسول و الی اولی الامر منکم کذا نزلت و کیف یأمرهم الله عز و جل بطاعة ولاة الامر و یرخص فی منازعتهم» خب، اینها مرجعاند دیگر خصم که نخواهند بود؛ در برابر اینها انسان باید مطیع محض باشد «انما قیل لذلک للمأمورین الذین قیل لهم ﴿اطیعو الله﴾ . پس اینها طرف نزاع نیستند، اینها مرجع حل نزاع هستند و به مردم فرمود که به اولوا الامر مراجعه کنید. روایت بعدی از تفسیر علی بن ابراهیم است ، آنهم همین مضمون را دارد. روایت بعدی که از نهجالبلاغه است فرمود که «وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَی أَنْ نُحَکِّمَ بَیْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّیَ عَنْ کِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی ، وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾. فَرَدُّهُ إِلَی اللَّهِ أَنْ نَحْکُمَ بِکِتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُکِمَ بِالصِّدْقِ فِی کِتَابِ اللَّهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ» خب، بعد در همان نهجالبلاغه دارد که «وَ ارْدُدْ إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا یُضْلِعُک مِنَ الْخُطُوبِ» ؛ نامهای که برای کارگزاران خود مینوشت، میفرمود مرجع شما کتاب و سنت باشد. بعد فرمود رد الی الله، اخذ به محکم کتاب او ست رد الی الرسول اخذ به سنت جامعه اوست که مایه تفریق نیست. در احتجاج مرحوم طبرسی از خطبه حضرت امیر نقل میکند که خدای ذوالجلال و الاکرام وقتی جهان را آفرید، عدهای را مرجع قرار داده است و اهل بیت مرجعاند، فرمود: «و قد امرکم ان تردوا الامر الی الله و الی رسوله و الی اولوا الامر المستنبطین للعلم» ، این «المستنبطین الی العلم» ناظر است به آن آیه دیگری که در سورهٴ «نساء» است و در پیش داریم که در آنجا مشخص فرمود که اولوا الامر، مرجعاند. فرمود اگر اینها تنازع کردند و اختلاف کردند: ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أَولی الامر مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ . همچنین روایت بعدی تا میرسد به آن روایتی که از وجود مبارک سیدالشهداء(سلام الله علیه) نقل شده است که فرمود «اطیعونا»؛ از ما اطاعت کنید «فان طاعتنا مفروضةٌ»؛ ما مفترض الطاعهایم «اذ کانت بطاعة الله و رسوله مقرونة» ؛ اطاعت ما واجب است، برای اینکه خداوند، اطاعت ما را در کنار اطاعت خود و پیغمبر یاد کرده است، فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولوا الامر مِنْکُمْ﴾ در خطبهها در نامهها وجود مبارک سیدالشهداء فرمود از ما اطاعت کنید، برای اینکه ما مفترض الطاعهایم و فرمود اهل بیت، مرجعاند و به هر دو آیه تمسک فرمود؛ هم به آیه محلّ بحث سوره «نساء» هم به آیهای که در پیش داریم، در همین سوره «نساء»؛ یکی ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ است؛ یکی هم ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی اولوا الامر مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ . اینکه سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) دارد که اهل بیت(علیهم السلام) روششان در تفسیر این بود که قرآن را به قرآن تطبیق میکردند ، شواهد فراوانی دارد که این، یکی از آن شواهد است. خب، از مجموعه این نصوص پیداست که منظور از اولوا الامر بعد از مراجعه به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، اهل بیتاند.
محل رجوع در صورت وقوع نزاع در شناخت اولوالامر
فتحصل که اولین نزاع این است که اولوا الامر چه کسانیاند و این نزاع را ما باید با رجوع به قرآن و سنت حل بکنیم، وقتی به قرآن و سنت حل کردیم، معلوم میشود اهل بیتاند، حالا میماند مسئله ﴿تَنازَعْتُمْ﴾. امروز روز عرفه است ما مباحثههای دیگرمان را تعطیل کرده بودیم، این بحث را تعطیل نکردیم مخصوصاً این بحثها را، برای اینکه اینها مستقیماً درباره قرآن و عترت بود، هم بحث قرآنی بود هم درباره عظمت عترت.
اهمیت درک روز عرفه و دعای آن
مطلب دیگر این است که اگر در بین شما ـ انشاءالله ـ کسانی بودند که به روزه گرفتن موفق شدند که <طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ> و این مباحثههای عصرتان را یا کم کنید یا تعطیل کنید. این دعا، دعای امروز دعایی نیست که مثلاً در حد دعاهای روز دیگر باشد یا روز عرفه روزی نیست که در حد روزهای عادی باشد. اگر کسی در ما مبارک رمضان مورد مغفرت خدا نبود، امید بخششی برای او نیست مگر اینکه روز عرفه را دریابد. هم دعای عرفه حضرت سیدالشهداء را به دقت بخوانید هم دعای عرفه وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) را که در اواخر صحیفهسجادیه هست.
جایگاه عبادت و دعا در شب قدر
مطلب دیگر این است که ما هم در اوایل طلبگی خیال میکردیم که راهی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) ارائه کرده است راه خوبی است. البته راه، راه خوبی است مرحوم صدوق یک بیان خوبی دارد که مرحوم محدث قمی در مفاتیح او را نقل میکند که در شب قدر، دعا و زیارت و اینها مستحب است و بهترین کار شب قدر، تحصیل علم است . ما هم خیال میکردیم حق با ایشان است ولی غافل از اینکه حق با ایشان است، کسی که در شرایط ایشان باشد. ما همین علم را خواندیم دیگر الآن سالهاست دیگر این درسها را میخوانیم. این درسها با این وضعی که ما داریم چیزی برای ما نیاورده خلاصه؛ یک مقدار اصطلاحات یاد گرفتیم، اواخر عمر هم از یادمان میرود عوام میشویم میمیریم. این غالب ما این گونهایم؛ غالب ما عوام میمیریم. نوع این حرفها سن که یک قدری بالا آمد آدم یک قدری مباحثه را کم میکند، بعد مطالعه را کم میکند، بعد حوصله مطالعه ندارد، بعد حوصله درس و بحث را ندارد، وقتی درس و بحث نداشت آنچه را هم خواند یادش میرود، بسیاری از ماها آن آخرها عوام میشویم. یک آدمی مثل صدوق(رضوان الله علیه) به دعای وجود مبارک حضرت ولیّ عصر به دنیا آمده خب، دیدید الآن یازده قرن یا ده قرن است که حوزهها روی او حساب میکنند دیگر. اینها اگر کسی آن طور شد، او شب قدر هم کتاب بنویسد یا درس و بحث داشته باشد واقعاً عبادت است. آدم به جایی برسد که حوزههای علمیه، نظیر ایشان یا بعد برسد نوبت به مرحوم شهید و اینها برسد حداقل در حوزههای علمیه روزی چند هزار نفر بگویند صدوق(رحمه الله) چنین فرمود، شهید(رحمه الله) چنین فرمود اینها که کارهای عادی نیست. خیلی از علما کتابی نوشتند در کتابخانهها انسان باید نبش قبر بکند تا پیدا بکند، گماند اینها؛ اما کسی که هر روز در مسجد در حرم در درس یا بحث قال شهید(رحمه الله)، قال صدوق(رحمه الله)، قال طوسی(رحمه الله)، قال سید رضی(رحمه الله) حداقل روزی چند هزار نفر روحانی و اهل علم، با طهارت بگویند اینها اینچنین فرمودند اینها معلوم میشود که.
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ** ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
اگر کسی واقعاً در خود آن راه مرحوم صدوق و مفید و شیخ مرتضی آنها را نشان دارد او در شبهای قدر هم مباحثه بکند، عبادت است در روز عرفه هم مطالعه و مباحثه بکند عبادت است؛ اما حالا که متأسفانه آنها را نداریم لااقل اینها را دریابیم. غرض این است که اگر عصر امروز ـ انشاءالله ـ حتماً این دو تا دعا را میخوانید، بالأخره نسبت به همه هم دعا میکنید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است