- 923
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 59 سوره نساء _ بخش سوم"
- بررسی علت تکرار اطاعت در آیه
- نزاع در اولوالامر و نحوه تشخیص آن
- روایات متعدد در جوامع شیعه و سنی در ولایت ائمه اطهار (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولو الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
بررسی علت تکرار اطاعت در آیه
در فصل اول کلمه اطاعت تکرار شده است، فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ بعضی از مفسرین این تکرار را برای تأکید یاد کردهاند که تکرار شده است برای تأکید . در حالی که اینچنین نیست، گاهی عدم تکرار برای تأکید است نه تکرار. اگر با یک امر بفرماید: «اطیعوا الله و الرسول» این خیلی قویتر است تا بفرماید: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ یک وقت است که معطوف با معطوفٌ علیه همساناند، اینجا تکرار برای تأکید است یعنی میگوید «اکرم زیدًا و اکرم عمروًا»، نمیگوید «اکرم زیداً و عمرواً» اینجا تکرار، برای تأکید است. یک وقت است که معطوف و معطوفٌ علیه یک درجه نیستند؛ معطوف علیه فرض کنید امام است معطوف، یکی از علماست. اگر کسی بگوید «اکرم علیاً(علیه السلام) و عمارا» این مفید تأکید است «اکرم علیاً(علیه السلام) و عمارا»، «اکرم علیاً(علیه السلام) و سلمان»، «اکرم علیاً(علیه السلام) و اباذر» این مفید تأکید است. اینجا نفی تکرار، مفید تأکید است. پس اگر معطوف و معطوف علیه یکسان باشند تکرار، مفید تأکید است. مثل «اکرم زیداً و اکرم عمروا» ولی اگر معطوف و معطوف علیه یک درجه نباشند، معطوف علیه به مراتب افضل باشد حذف آن فعل، نشانه تأکید است. در اینجا خب، رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اولوا الامر افضل است چه اینکه ذات اقدس الهی هم از رسول خدا افضل است. اگر غرض، تأکید بود میفرمود« اطیعوا الله و الرسول» نمیفرمود ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ پس تکرار، همه جا برای تأکید نیست گاهی ترک تکرار، مفید تأکید است. در اینجا نکته تکرار همان است که در اوایل بحث گذشت که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو سمت دارد: یک سمت او همان ابلاغ پیام الهی است که در آن سِمَتْ، اطاعت او در حقیقت همان اطاعت خداست، چون چیزی از طرف خود ندارد. سمت دیگر رهبری و ولایت اوست که آیهٴ سورهٴ «حشر» ناظر به آن است: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ یعنی نه تنها آنچه را که پیامبر از طرف خدا نقل کرده است مثل وجوب نماز و روزه و حج و زکات اطاعت کنید، بلکه دستورهای رهبری او را هم اطاعت کنید، آنچه را هم که به عنوان سنن النبی است اطاعت کنید، پس در اینجا تکرار برای افاده آن نکته است، نه برای تأکید.
نزاع در اولواالامر و نحوه تشخیص آن
مطلب دوم آن است که فرمود از اولوا الامر اطاعت کنید و بعد فرمود اگر در چیزی نزاع کردید، به خدا و پیامبر مراجعه کنید. اولین نزاعی که رخ داد تشخیص اولوا الامر است که اولوا الامر چه کسانیاند؟ برای حل این نزاع هم باید به قرآن مراجعه کرد هم به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قرآن که مراجعه کردیم از نحوه اطلاق امر به دست آمد که این امر، امر مطلق است، (یک) و امر مطلق جز از فرمان معصوم صحیح نیست، این (دو)، پس اولوا الامر باید معصوم باشند، این (سه)، از خود آیه برمیآید که اولوا الامر باید معصوم باشند. پس ما در تشخیص اولوا الامر اگر نزاع کردیم وقتی به قرآن کریم مراجعه بکنیم، میبینیم قرآن کریم اولوا الامر را معصومین(علیهم السلام) معرفی میکنند. از بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) هم برمیآید که منظور [از] اولوا الامر، معصومین است و آن این است که فرمودند اولوا الامر را خدا در آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» مشخص کرد در آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾؛ ولیّ شما خدا و پیامبر است و این گروه. این گرچه درباره خصوص حضرت امیر(سلام الله علیه) نازل شده است؛ اما به دو نکته بر سایر اهل بیت هم تطبیق شد: یکی اینکه طبق ادله قطعی، فرقی بین حضرت امیر و امامان یازدهگانه دیگر نیست، همه آنها یک حکم دارند؛ نکته دوم آن است که خود این بزرگواران هم همین کار را کردهاند یعنی در حال رکوع نماز صدقه دادهاند، گرچه امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیشگام بود و آیه درباره او نازل شد ولی ائمه دیگر هم این کار را کردهاند. طبق این دو نکته، در روایات ما این آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» را ائمه بر خودشان تطبیق کردند، فرمودند ما این هستیم . خب، پس صغرای این قیاس در آیهٴ 55 مشخص شد. کبرای قیاس در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» مشخص شد یعنی در آیه 55 سورهٴ «مائده» مشخص شد که اولوا الامر، اهل بیتاند، در آیه محلّ بحث سوره «نساء» میفرماید اولوا الامر، مفترض الطاعهاند پس اهل بیت، مفترض الطاعه است. صغرا این است که اهل بیت، اولوا الامراند. کبرا این است که هر کسی که جزء اولو الامر باشد اطاعت او واجب است، نتیجه اینکه اهل البیت مفترض الطاعهاند.
اگر ـ انشاءالله ـ فرصت کردید که حتماً باید فرصت بکنید یک دور، این کتاب الحجه کافی را که ببینید برای شما «کالشمس فی رابعة النهار» میشود. مقام امام، علم غیب امام، ولایت تکوینی و تشریعی امام این کتاب الحجه کافی که فقط کافی را شما ببینید، کافی است که شما را قاطع بکند به اینکه اینها مظاهر علم و قدرت ذات اقدس الهیاند و مفترض الاطاعهاند، چه رسد به روایاتی که در سایر کتب جوامع روایی ماست. خب، این هم دو مطلب که اولوا الامر در آیهٴ 55 «مائده» مشخص شد که صغرای قیاس است و اولوا الامر مفترض الطاعهاند، در همین آیه محلّ بحث.
اصرار فخر رازی بر ارائه معنای «اهل اجماع» از اولواالامر
فخررازی در تفسیر کبیرش اصراری دارد که منظور از اولوا الامر علما نیستند، امرا نیستند، حکام نیستند [بلکه] منظور اهل اجماعاند. بعد میرسد به حرف امامیه. میگوید آنچه را که روافض گفتند که منظور از اولوا الامر معصومین(علیهم السلام)اند این «ففی غایة البعد»؛ خیلی بعید است چرا؟ «لوجوهٍ» سه وجه ذکر میکند برای اثبات اینکه آنکه را که شیعه فرمودهاند این خیلی از آیه دور است: اول اینکه میگوید، شیعه میگویند منظور اولوا الامر ائمه معصومین(علیهم السلام)اند وجه اول بُعد این قول این است که ما اگر بخواهیم ائمه را نشناخته، معصومین را نشناخته اطاعت کنیم، اطاعت معصومینی که ناشناساند و آنها را نشناختیم بر ما واجب باشد، این میشود تکلیف ما لا یطاق. اگر اطاعت اینها بعد از شناختن، واجب باشد این امر میشود مشروط یعنی اولوا الامر به شرط اینکه آنها را بشناسی و به آنها دسترسی داشته باشی، اطاعت آنها واجب است این امر میشود مشروط و اگر امر، مشروط شد دو خلاف ظاهر در او به کار برده میشود: یکی اینکه ظاهر خود امر واجب مطلق است نه مشروط، این (یک) یعنی صرف اینکه گفتند ﴿أَطیعُوا﴾ این ظاهرش واجب مطلق است دیگر. در اصول هم ثابت شد که امری که از طرف مولا صادر شده است اگر محفوف به قرینهای نباشد، ظاهرش اطلاق است، این یک نکته. نکته دوم وحدت سیاق است؛ این اطاعت خدا واجب مطلق است، اطاعت رسول خدا واجب مطلق است و اطاعت اولوا الامر هم باید واجب مطلق باشد، دیگر نمیشود مشروط باشد به معرفت اینها. پس طبق این دو نکته، اطاعت نمیتواند مشروط باشد. مطلقش هم که تکلیف ما لا یطاق است پس این وجه اول.
وجه دوم اینکه کلمه اولوا الامر جمع است و امام مفترض الطاعه نزد شیعه در هر عصری یک نفر است نه چند نفر، در حالی که این اولوا الامر جمع است و امام مفترض الطاعه در هر زمانی بیش از یک نفر نیست و حمل جمع بر مفرد هم خلاف ظاهر است، این دو. سوم اینکه اگر منظور از اولوا الامر امامان معصوم باشد، چون قول معصوم برای همیشه و برای همه حجت است باید در آن بخش دوم که فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ﴾ آنجا میفرمود «فردوه الی اولوا الامر» چرا آنها را مرجع قرار نداد و فرمود: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ به این سه دلیل، حرفی که رافضه میزنند «فی غایة البعد» است .
الف: جواب اول بر مطلب اول فخر رازی
اما حرف اول، هر امری که به موضوع تعلق گرفته است این طبعاً مشروط به وجود آن موضوع است، این را نمیگویند مشروط؛ اگر گفتند «اکرم العالم» یعنی اگر عالمی موجود شد و تو او را شناختی اکرام، واجب است. آنچه را که میگویند ظاهر امر، مطلق است و مشروط نیست یعنی این هیئت، قیدی ندارد وجوب اکرام عالم، مطلق است و قیدی ندارد؛ اما اینکه عالمی در عالم باید موجود باشد و شما بشناسید این یک قید طبیعی است که هر موضوعی محمول خود را و حکم خود را تقیید میکند، اینکه اشتراط نیست. مگر هیچ اصولی گفته است که ظاهر امر، مطلق است حتی نسبت به تشخیص موضوع و احراز موضوع؟ این یک قید طبیعی است که نهفته است. ما اگر شک کردیم که این عالم که اکرام میشود عدالت، شرط اوست یا نه، اطلاق امر نفی میکند اشتراط عدالت را. اگر شک کردیم که این عالم باید از فلان نژاد باشد یا نه، اطلاق امر نفی میکند. اینگونه از شرایط محتمل را اطلاق نفی میکند؛ اما اصل وجود موضوع و علم به موضوع، یک شرط نهفته در هر امر مطلق است، این را که نمیگویند مایه اشتراط هم دیگر هستند. وقتی گفتند اولوا الامر را اطاعت کنید یعنی اولوا الامرِ موجودی که شما این را شناختید باید اطاعت کنید؛ منتها این امر نسبت به موضوع خود واجب مطلق است یعنی شرط، شرط تحصیلی است نه حصولی؛ نه اینکه اگر فرصت کردی اولوا الامر را شناختی اطاعتش واجب است نه، باید بروی تحصیل کنی، بشناسی. مثل اینکه ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾، ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ خب کسی هنوز پیغمبر را نشناخت ولی شنید که کسی ادعایی دارد و تحدی میکند خب، بر او واجب است برود تحقیق کند. اینگونه از مقدمات، جزء مقدمات تحصیلی امر مطلق است نه حصولی. نه یعنی اگر یک وقت فرصت کردی، اتفاقاً شناختی اطاعتش واجب است نه، باید بروی تحصیل کنی معرفت را، تحصیل معرفت رسول واجب است، این منافی با اطلاق امر نیست. پس تحصیل معرفت اولوا الامر واجب بودن، این منافی با اطلاق امر نیست؛ هیچ امر مطلقی نسبت به موضوع خود مطلق نیست، نسبت به موضوع خود محدود است، این مسئله اصولی. قهراً درباره ﴿أَطیعُوا﴾ آن دو نکتهای را که گفتند که امر، مطلق است این به اطلاق خود باقی است وحدت سیاق هم محفوظ است، اطلاق امر هم محفوظ است؛ منتها موضوع باید احراز بشود.
ب: جواب دوم بر مطلب دوم فخر رازی
و اما شبهه دوم ایشان [که گفتند اولوا الامر جمع است و امام مفترض الطلاعه در هر عصری واحد است] این هم وارد نیست، چون اینکه مربوط به عصر خاص نیست [بلکه] این مربوط به جمیع اعصار الی یوم القیامه است. بعد میفرماید که شما از اولو، الامر اطاعت کنید یعنی این چهارده معصوم که از یک نظر ولیّ امرند و گذشته از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن دوازده امام که دارای مقام امامتاند، از آنها باید اطاعت کنیم. به جامعه اسلامی و ایمانی دستور میدهد که از اولوا الامر یعنی از این گروه باید اطاعت کنید؛ منتها هر کسی در عصر خود تابع زمان خود و تابع امام زمان خود خواهد بود، این یک نکته. نکته دیگر این است که الآن ما که در محضر وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هستیم بر ما اطاعت چهارده معصوم واجب است که سیزدهتایشان مسئولیت رسمی دارند، حالا یا رسالت یا امامت و یکی که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است، گرچه نه امام است و نه پیغمبر ولی از آن نظر که معصومه است، سخن او حجت است. الآن بر ما اطاعت اولوا الامر واجب است یعنی کسی میتواند بگوید الآن روایت امام صادق برای ما حجت نیست، برای اینکه ما در زمانی هستیم که امام ما، وجود مبارک حضرت مهدی(سلام الله علیه) است؟ نه، اطاعت رسول در زمان حیات او مشخص است، بعد از رحلت او اطاعت از سنت اوست، اطاعت اولوا الامر هم همینطور است. ما که اولوا الامر ما نظیر زمامداران بشری نیستند که وقتی مردند «اذا مات فات» اولوا الامر ما چه زمان حیاتشان، چه بعد از رحلت و شهادتشان مفترض الطاعهاند.
بنابراین جمع هم الآن به قوت خود باقی است. همین که رسول خدا رحلت کرد و وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) رحلت کرد، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) رحلت کرد، نوبت به امام حسن رسید کسانی که در محضر امام حسن هستند، چهار تا ولیّ امر دارند اینها که نمیتوانند بگویند که حالا آنها که گذشتهاند مفترض الطاعه نیستند و همچنین کسی که در زمان امام ششم یا هفتم یا هشتم(علیهم السلام) است نه تنها ولیّ امر او امام همان زمان است، بلکه ائمه پیشین(علیهم السلام) هم مفترض الطاعه هستند. حیات و ممات ما به این بسته است دیگر؛ ما نه تنها در حالی که زنده هستیم میگوییم اینها ائمه ما هستند، در تلقین قبر هم همین حرفها را به ما یاد میدهند دیگر، اینها حیا و میتا مفترض الطاعه هستند نزد ما. بنابراین این کلمه اولوا الامر که جمع است، به دو نکته بر قوت خود باقی است.
ج: جواب سوم بر مطلب سوم فخر رازی
اما اشکال سوم فخر رازی اینکه گفت: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ و خدا نفرمود که اگر تنازع کردید به امامان معصوم مراجعه کنید، برای آن است که اگر ما در اصل معنای اولوا الامر نزاع کردیم به چه کسی مراجعه کنیم؟ که اولین نزاع داخلی مفسران همین است دیگر. اینکه دیگر معقول نیست، متنازع فیه مرجع باشد. ما الآن نزاع داریم حداقل پنج قول رسمی در بین ملل اسلامی است که اولوا الامر چه کسانیاند؟ خب، اینکه محل اختلاف است و متنازع فیه است. اینکه نمیتواند مرجع باشد که مرجع واقعی هست ولی هنوز کسی تشخیص نداد. پس این سه نکتهای که فخررازی گفتند، همه اینها «فی غایة البعد» است، نه آنچه را که امامیه فرمودند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اگر ثابت شد که اولوا الامر چه کسانیاند ما در آن چیزهای دیگر همان طوری که به خدا و پیامبر مراجعه میکنیم به اولوا الامر هم مراجعه میکنیم، چون در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اولو الامر را مرجع قرار داده است در کنار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم). مسئله مرجعیت اولو الامر را در آیهٴ 83 سورهٴ «نساء» مشخص کرد که بعداً خواهد آمد، فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأَمْنِ أَوِ الخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾؛ اگر چیزی برسد فورا ًاینها رازداری نمیکنند و افشا میکنند. خب، اگر این را به پیغمبر و اولوا الامر برگردانند، آنها راهشان را استنباط میکنند یعنی هم پیغمبر مرجع است هم اولوا الامر مرجعاند. اگر ثابت شد که اولوا الامر کیست، از آن به بعد یکی از مراجع علمی و یکی از منابع ما همان طوری که قرآن است و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سنت اولوا الامر هم خواهد بود؛ اما اولین نزاع این است که اولوا الامر کیست؟ لذا در آیهٴ 83 همین سورهٴ «نساء» که ـ به خواست خدا ـ در پیش داریم اولوا الامر مرجع شناخته شدهاند. در آیهٴ محلّ بحث در سوره «نساء»، اولوا الامر چون خودشان محل اختلافاند، متنازع فیه هستند [و] مرجع نخواهند بود.
کتاب الله و سنت رسول الله (ص) راه تشخیص حق و رفع اختلاف
مطلب دیگر آن است که در آیه فرمود برای تشخیص حق و تعیین رفع اختلاف، به دو چیز مراجعه کنید: به خدا و پیامبر. معنای رجوع به خدا یعنی رجوع به کلام خدا یعنی قرآن. معنای رجوع به پیغمبر یعنی رجوع به سنت جامع او که این را ائمه(علیهم السلام) هم معنا کردهاند که رجوع الی الله یعنی رجوع به کتاب خدا و رجوع به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنی مراجعه به سنت جامعه غیر مفرقه آن حضرت . حالا که ما به سنت پیغمبر مراجعه بکنیم، میبینیم که منظور از اولوا الامر چه کسانیاند. بسیاری از بزرگان ما مثل مرحوم مفید، مرحوم شیخ طوسی، اینها را جمع کردند. تلخیص مرحوم شیخ طوسی در باب امامت، یکی از منابع قوی وقویم کتاب شریف الغدیر مرحوم امینی(رضوان الله علیه) است. مسئله «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» از آن مصادیق قوی است که فریقین نقل کردند. جریان غدیر از این قبیل است، طیر مشوی از این قبیل است، «علی مع الحق» از این قبیل است، تفسیر آیه تطهیر از این قبیل است، جریان حدیث کساء از این قبیل است، اینها رجوع به سنت پیغمبر است دیگر. مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) که راه مرحوم سید میر حامد هندی(رضوان الله علیه) صاحب عبقات را طی کرده است، اینها که نیامدهاند روایات شیعه را نقل بکنند، اینها روایاتی که اهل سنت نقل کردهاند درباره مرجعیت اهل بیت نقل کردهاند دیگر الحق لمن سبق عبقات آن بزرگوار خب، یک اصلی بود برای الغدیر مرحوم امینی. نوع این روایات را این آقایان از فریقین نقل کردهاند، حالا آنچه در جوامع روایی ماست که مفروغ عنه است ولی در جوامع روایی اهل سنت درباره مرجعیت اهل بیت، روایات فراوانی است. لذا تا مدتی سعی میکردند حدیث نقل نشود و کتمان بکنند یا همان طوری که آیات تورات و انجیل را تحریف کردند، احادیث پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تحریف کنند یا تفسیر به رأی کنند و مانند آن. پس رجوع به سنت پیغمبر مشخص میکند که اولوا الامر چه کسانیاند دیگر: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾.
بیان برخی روایات در خصوص آیه محل بحث
ما روز قبل هم این تفسیر نورالثقلین را آوردیم که تبرکاً بعضی از روایات را بخوانیم نرسیدیم، حالا امروز هم مختصری از این روایات را میخوانیم. شما به جلد اول تفسیر نوالثقلین صفحه 497 تا پایان این بحث که چند صفحه است و روایات فراوانی است مراجعه بفرمایید کافی است. روایات اگر بعضیها ضعیف باشد، روایات حسنه و موثقه و صحاح آن قدر هست که ترمیم میکند.
روایت اول در لزوم اطاعت از اولوا الامر تا روز قیامت
روایت اول از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال شده است تا میرسد به اینجا که خود حضرت فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولو الامر مِنْکُمْ﴾، «ایانا عنیٰ خاصة»؛ فقط ما منظور هستیم «امرَ جمیع المؤمنین الی یوم القیامة بطاعتنا» ؛ تمام مؤمنین تا روز قیامت به طاعت ما مأمورند.
روایت دوم در مفترض الطاعة بودن اولوا الامر(علیهم السلام)
روایت بعدی که از عیونالاخبار نقل شده است، فضل بن شاذان میگوید عللی را امام رضا(سلام الله علیه) ذکر کرد چندین بار «مرةً بعد مره و شیئاً بعد شیء» آن روز مسئله رسمی خراسان، همان مسئله ولایت و امامت بود که بنیالعباس یک سبک حکم میکردند و میخواستند مسئله امامت را به معنای همان اولوا الامری و به معنای زمامداری منتخب مردم یا مثلاً هر کسی بالفعل منتخب است و امثالذلک بکنند. در آنجا حضرت فرمود که «فان قال فلم جُعِلَ اولوا الامر و امرَ بطاعتهم قیل لعللٍ کثیرة» آن وقت علل فراوانی را حضرت میشمارد که اولوا الامر مفترض الطاعه هستند، برای اینکه مردم بدون رهبر و ولیّ نمیتوانند زندگی کنند و کسی باید باشد که امین مردم باشد، آنگاه این را بر خودشان تطبیق کردند و لاغیر، یک روایت مفصلی است که در هر عصری هم بیش از یک امام نمیتواند باشد. بعد دارد «فان قال لا یجوز ان یکون الامام من غیر جنس الرسول»؛ حالا امام چرا از سنخ رسول نباشد؟ از جنس رسول باشد. رسول، معصوم است امام ممکن است غیرمعصوم باشد، چرا باید حتماً از سنخ او باشد؟ فرمود: «لعلل منها انه لما کان الامام مفترض الطاعة» چون مفترض الطاعه است باید خصوصیتی داشته باشد تا اینکه مفترض الطاعه باشد، روایت مفصل و معللی هم است .
روایت سوم در معرفی اولوا الامر(علیهم السلام)
روایت سوم که در کتاب کمال الدین و تمام النعمة آمده است این است که وجود مبارک امام باقر میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ فرمود: «الائمة مِن وُلدِ علی و فاطمه(علیهم السلام) الی أن تقومَ الساعة» . روایت بعدی که از جابربنعبدالله انصاری است میگوید وقتی این آیه مبارکه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ نازل شده است «قلتُ یا رسول الله»؛ من به حضرت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردم «عرفنا الله و رسوله»؛ خدا و پیغمبر معلوماند «فمن اولوا الامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتِک»؛ اولو الامر چه کسانیاند؟ «فقال(علیه السلام) هم خلفائی یا جابر و ائمةُ المسلمین مِن بعدی اُوّلهم علیبنابیطالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر و ستُدرکُهُ یا جابر فاذا لقیتَه فَاقرأه مِنّیٰ السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمیّی و کنیّی حجةُ الله فی ارضه و بقیتُه فی عباده ابن حسن بن علی ذاک الذی یَفتَحُ الله تعالی ذکره علی یدیه مشارقَ الارض و مغاربَها ذاک الذی یَغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا یَثبُتُ فیها علی القول بإمامتِه الا مَنِ امْتَحَنَ الله قلبَه للایمان قال الجابر فقلتُ له یا رسول الله فهل یَنتَفِعُ شیعتُه به فی غیبته»؛ جابر به حضرت عرض کرد که در زمان غیبت آن بزرگوار که شما فرمودید آن امام دوازدهم غایب است، شیعیان از او بهرهمند میشوند؟ «فقال(علیه السلام) ای والذی بعثنی بالنبوة»؛ بله «إنّهم یَنتفِعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبتِه کانتِفاع الناس بالشمس و إن تجلاّها السّحاب»؛ مردم همان طوری که از آفتاب پشت ابر استفاده میکنند ـ گرچه آفتاب را نمیبینند ـ از وجود مبارک ولیّ عصر استفاده میکنند ـ گرچه او را از نزدیک زیارت نمیکنند ـ . در توقیع مبارک خود حضرت حجت هم هست که ما در زمان غیبت چگونه از شما استفاده کنیم، ایشان هم همین جواب را دادند. فرمود مثل آفتاب پشت ابر فرمود: «یا جابر هذا مِن مکنون سر الله و مخزون علمه فَاکتُمهُ الاّ عن اهله» .
ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) در کتب بزرگان متهم به تسنن
بزرگان قبلی که الآن بعضی از آنها متهماند به تسنن، آنها در کتابهای خودشان برای اینکه این حادثهها پیش نیاید همه این دوازده امام را با آن لقب خاصشان و با آن معجم و مهمل بودن القابشان ذکر میکردند؛ مثلاً در فتوحات مکیه این هست. شعرانی صاحب یواقیت یعنی برای چند قرن قبل است چهار، پنج قرن قبل است، حداقل الآن تفصیل یادم نیست ولی برای چهار، پنج قرن قبل است. ایشان در چهار، پنج قرن قبل فتوحات مکیه ابنعربی را تلخیص کرد و در همان کتاب میگوید که خیلی از حرفهاست که برای خیلی از بزرگان نیست ولی به دست بیگانهها رسید و کتابهای اینها مدسوس کردند و به نام این را بزرگان نوشتند و اینها را بدنام کردند. بعد اسم میبرد که فلان کتاب برای فلان مؤلف است، در آن این حرفهایی است که برای او نیست. چند تا را ثابت میکند بعد میگوید درباره ابنعربی هم همینطور است، این برای چهار، پنج قرن قبل است. حالا آن مقداری که مانده به دست صاحب الیواقیت مانده، بعد خلاصه میکند این الیواقیت هم دو جلد است که خلاصه فتوحات است. میرسد به بابی که القاب وزرای مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مشخص میکند «باب وزراء المهدی» در آنجا وجود مبارک حضرت را معرفی میکند، میگوید اسمش چه کنیه او چه «ابن الحسن العسکری ابن علی النقی بالنون ابن محمد التقی بالتاء ابن علی الرضا ابن موسی الکاظم» تا برسد به حضرت امیر(سلام الله علیه) این حرفهایی است که شعرانی در یواقیت، در چهار قرن قبل گفته این حرفهای فتوحات است و خلاصهاش. الآن شما به این فتوحات چهار جلدی طبع بولاق ترکیه که مراجعه میکنید، میبینید عین و اثری از این حرفها نیست. فقط در فتوحات دارد که مهدی منتظر، ابنالحسن است، چون سنیها او را ابنالحسن میدانند. ما مهدی موعود نداریم [اعتقاد به] مهدی موجود موعود خصیصه ما شیعههاست وگرنه مهدی موعود را غیر ما هم قبول دارند. آنکه مخصوص ماست و ما در نوع گفتهها مواظب هستیم و میگوییم، مهدی موجود موعود(ارواحنا فداه) این مخصوص عقیده شیعههاست وگرنه مهدی موعودی که در آخر الزمان خواهد آمد آن را خیلی اقوام غیر از ما قبول دارند، این که نشانه تشیع نیست. این که الیوم موجود است و الیوم حی است، حاضر است و لقب شریفش و سیره شریفش هم همین است که با این چند واسطه، فرزند حسینبنعلی است نه ابنالحسن است. خب، حالا چه بلالهایی به سر این کتاب درآوردند که تازه بعد از هشت، قرن به این صورت به دست ما رسیده است. اینکه چهار قرن قبل خود شعرانی میگوید این است. اینچنین نیست که به غیر نسخ خطی بتوان اعتماد کرد، مگر آن چاپیهایی که مقابله شده است با نسخ خطی و یداً بید در حوزههای علمیه مثل کتابهای شیعه به اصالت پذیرفته شده باشد. به هر تقدیر، اینکه میبینید در روایات ائمه(علیهم السلام) تک تک اینها، اسامی اینها، اسم پدرهای، اینها اسم مادرهای اینها مشخص است، برای اینکه بیگانه نیاید و داعیهای در سر نپروراند.
روایات متعدد در جوامع شیعه و سنی در ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام)
آن وقت [اشاره به] حدیث ثقلین هم است که مخصوص به شیعهها نیست، آنها هم نقل کردهاند . روایت بعد از آن درباره ائمه فرمود: اینها مواضع انبیا هستند، فقط شریعت نمیآورند . باز روایت بعدی دارد که «فاحمُدوا الله الذی عرَّفَکم ائَمَّتکم و قادتکم حین جَحَدَهم الناس» اینها را مشخص فرمود امام صادق(سلام الله علیه) فرمود از حضرت امیر شروع کرده تا به خودش . ـ انشاءالله ـ فرصت بکنید، حداقل این کتاب الحجه کافی را چه در سخنرانیهای محرمتان، چه در جلسههایتان حتماً در این ماه شریف محرم که تبلیغ تشریف میبرید، غیر از آن سخنرانیهای عمومی که جنبه تبلیغی دارد و خیلی هم لازم است یک جلسات تعلیمی هم داشته باشید. حالا جوانها شد، سالمندان شد، در هر شهری حالا یا روستا یا هر جا تشریف دارید بالأخره یک، چند نفری هستند که اهل تعلیم باشند. غیر از توده مردم که اهل تبلیغاند با آنها جلساتی داشته باشید، مطالب علمی را تنزل بدهید که آنها غیر از تبلیغ، واقعاً تعلیم هم داشته باشند. عیب ندارد کتاب را همراه خود میبرید، میگویید این کافی است این هم روایت است، آنها یادداشت میکنند بیست، روایت سی روایت هر جا تشریف میبرید بالأخره این چهل حدیث را در این ده روزه ممکن است یاد آنها بدهید که بالأخره یا صبحی یا عصری ولو لازم نیست اسناد این حدیث را، خود متن آن متن مختصر انتخاب بفرمایید که آنها واقعاً بتوانند در جزوهها بنویسند، بعداً هم یاد بگیرند دیگر که این بشود تعلیم در حقیقت. این امالی امالی که بزرگان داشتند همین بود دیگر. نوع این علما از مرحوم شیخ مفید اینها امالی دارند شیخ طوسی امالی دارد سید مرتضی امالی دارد. اینها یک سلسله تبلیغات عمومی داشتند که خب، در منابر و روزهای جمعه و در خطبهها و نماز جمعهها یا نماز جماعتها میگفتند برای توده مردم. یک سلسله درس فقهی داشتند که آن حساثقلب دیگری داشت. یک سلسله حدیث بود که املاء میکردند این همان جلسات خصوصی ایشان بود. دیگر شما هم هر جا تشریف بردید حتماً یک امالی داشته باشید؛ حالا لازم نیست که صد نفر باشند دویست نفر باشند، حالا هر چه در آن جمعیت بود از دو نفر گرفته تا ده، بیست نفر.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بررسی علت تکرار اطاعت در آیه
- نزاع در اولوالامر و نحوه تشخیص آن
- روایات متعدد در جوامع شیعه و سنی در ولایت ائمه اطهار (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولو الامر مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً﴿59﴾
بررسی علت تکرار اطاعت در آیه
در فصل اول کلمه اطاعت تکرار شده است، فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ بعضی از مفسرین این تکرار را برای تأکید یاد کردهاند که تکرار شده است برای تأکید . در حالی که اینچنین نیست، گاهی عدم تکرار برای تأکید است نه تکرار. اگر با یک امر بفرماید: «اطیعوا الله و الرسول» این خیلی قویتر است تا بفرماید: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ یک وقت است که معطوف با معطوفٌ علیه همساناند، اینجا تکرار برای تأکید است یعنی میگوید «اکرم زیدًا و اکرم عمروًا»، نمیگوید «اکرم زیداً و عمرواً» اینجا تکرار، برای تأکید است. یک وقت است که معطوف و معطوفٌ علیه یک درجه نیستند؛ معطوف علیه فرض کنید امام است معطوف، یکی از علماست. اگر کسی بگوید «اکرم علیاً(علیه السلام) و عمارا» این مفید تأکید است «اکرم علیاً(علیه السلام) و عمارا»، «اکرم علیاً(علیه السلام) و سلمان»، «اکرم علیاً(علیه السلام) و اباذر» این مفید تأکید است. اینجا نفی تکرار، مفید تأکید است. پس اگر معطوف و معطوف علیه یکسان باشند تکرار، مفید تأکید است. مثل «اکرم زیداً و اکرم عمروا» ولی اگر معطوف و معطوف علیه یک درجه نباشند، معطوف علیه به مراتب افضل باشد حذف آن فعل، نشانه تأکید است. در اینجا خب، رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اولوا الامر افضل است چه اینکه ذات اقدس الهی هم از رسول خدا افضل است. اگر غرض، تأکید بود میفرمود« اطیعوا الله و الرسول» نمیفرمود ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ پس تکرار، همه جا برای تأکید نیست گاهی ترک تکرار، مفید تأکید است. در اینجا نکته تکرار همان است که در اوایل بحث گذشت که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو سمت دارد: یک سمت او همان ابلاغ پیام الهی است که در آن سِمَتْ، اطاعت او در حقیقت همان اطاعت خداست، چون چیزی از طرف خود ندارد. سمت دیگر رهبری و ولایت اوست که آیهٴ سورهٴ «حشر» ناظر به آن است: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ یعنی نه تنها آنچه را که پیامبر از طرف خدا نقل کرده است مثل وجوب نماز و روزه و حج و زکات اطاعت کنید، بلکه دستورهای رهبری او را هم اطاعت کنید، آنچه را هم که به عنوان سنن النبی است اطاعت کنید، پس در اینجا تکرار برای افاده آن نکته است، نه برای تأکید.
نزاع در اولواالامر و نحوه تشخیص آن
مطلب دوم آن است که فرمود از اولوا الامر اطاعت کنید و بعد فرمود اگر در چیزی نزاع کردید، به خدا و پیامبر مراجعه کنید. اولین نزاعی که رخ داد تشخیص اولوا الامر است که اولوا الامر چه کسانیاند؟ برای حل این نزاع هم باید به قرآن مراجعه کرد هم به سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قرآن که مراجعه کردیم از نحوه اطلاق امر به دست آمد که این امر، امر مطلق است، (یک) و امر مطلق جز از فرمان معصوم صحیح نیست، این (دو)، پس اولوا الامر باید معصوم باشند، این (سه)، از خود آیه برمیآید که اولوا الامر باید معصوم باشند. پس ما در تشخیص اولوا الامر اگر نزاع کردیم وقتی به قرآن کریم مراجعه بکنیم، میبینیم قرآن کریم اولوا الامر را معصومین(علیهم السلام) معرفی میکنند. از بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) هم برمیآید که منظور [از] اولوا الامر، معصومین است و آن این است که فرمودند اولوا الامر را خدا در آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» مشخص کرد در آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾؛ ولیّ شما خدا و پیامبر است و این گروه. این گرچه درباره خصوص حضرت امیر(سلام الله علیه) نازل شده است؛ اما به دو نکته بر سایر اهل بیت هم تطبیق شد: یکی اینکه طبق ادله قطعی، فرقی بین حضرت امیر و امامان یازدهگانه دیگر نیست، همه آنها یک حکم دارند؛ نکته دوم آن است که خود این بزرگواران هم همین کار را کردهاند یعنی در حال رکوع نماز صدقه دادهاند، گرچه امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیشگام بود و آیه درباره او نازل شد ولی ائمه دیگر هم این کار را کردهاند. طبق این دو نکته، در روایات ما این آیهٴ 55 سورهٴ «مائده» را ائمه بر خودشان تطبیق کردند، فرمودند ما این هستیم . خب، پس صغرای این قیاس در آیهٴ 55 مشخص شد. کبرای قیاس در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» مشخص شد یعنی در آیه 55 سورهٴ «مائده» مشخص شد که اولوا الامر، اهل بیتاند، در آیه محلّ بحث سوره «نساء» میفرماید اولوا الامر، مفترض الطاعهاند پس اهل بیت، مفترض الطاعه است. صغرا این است که اهل بیت، اولوا الامراند. کبرا این است که هر کسی که جزء اولو الامر باشد اطاعت او واجب است، نتیجه اینکه اهل البیت مفترض الطاعهاند.
اگر ـ انشاءالله ـ فرصت کردید که حتماً باید فرصت بکنید یک دور، این کتاب الحجه کافی را که ببینید برای شما «کالشمس فی رابعة النهار» میشود. مقام امام، علم غیب امام، ولایت تکوینی و تشریعی امام این کتاب الحجه کافی که فقط کافی را شما ببینید، کافی است که شما را قاطع بکند به اینکه اینها مظاهر علم و قدرت ذات اقدس الهیاند و مفترض الاطاعهاند، چه رسد به روایاتی که در سایر کتب جوامع روایی ماست. خب، این هم دو مطلب که اولوا الامر در آیهٴ 55 «مائده» مشخص شد که صغرای قیاس است و اولوا الامر مفترض الطاعهاند، در همین آیه محلّ بحث.
اصرار فخر رازی بر ارائه معنای «اهل اجماع» از اولواالامر
فخررازی در تفسیر کبیرش اصراری دارد که منظور از اولوا الامر علما نیستند، امرا نیستند، حکام نیستند [بلکه] منظور اهل اجماعاند. بعد میرسد به حرف امامیه. میگوید آنچه را که روافض گفتند که منظور از اولوا الامر معصومین(علیهم السلام)اند این «ففی غایة البعد»؛ خیلی بعید است چرا؟ «لوجوهٍ» سه وجه ذکر میکند برای اثبات اینکه آنکه را که شیعه فرمودهاند این خیلی از آیه دور است: اول اینکه میگوید، شیعه میگویند منظور اولوا الامر ائمه معصومین(علیهم السلام)اند وجه اول بُعد این قول این است که ما اگر بخواهیم ائمه را نشناخته، معصومین را نشناخته اطاعت کنیم، اطاعت معصومینی که ناشناساند و آنها را نشناختیم بر ما واجب باشد، این میشود تکلیف ما لا یطاق. اگر اطاعت اینها بعد از شناختن، واجب باشد این امر میشود مشروط یعنی اولوا الامر به شرط اینکه آنها را بشناسی و به آنها دسترسی داشته باشی، اطاعت آنها واجب است این امر میشود مشروط و اگر امر، مشروط شد دو خلاف ظاهر در او به کار برده میشود: یکی اینکه ظاهر خود امر واجب مطلق است نه مشروط، این (یک) یعنی صرف اینکه گفتند ﴿أَطیعُوا﴾ این ظاهرش واجب مطلق است دیگر. در اصول هم ثابت شد که امری که از طرف مولا صادر شده است اگر محفوف به قرینهای نباشد، ظاهرش اطلاق است، این یک نکته. نکته دوم وحدت سیاق است؛ این اطاعت خدا واجب مطلق است، اطاعت رسول خدا واجب مطلق است و اطاعت اولوا الامر هم باید واجب مطلق باشد، دیگر نمیشود مشروط باشد به معرفت اینها. پس طبق این دو نکته، اطاعت نمیتواند مشروط باشد. مطلقش هم که تکلیف ما لا یطاق است پس این وجه اول.
وجه دوم اینکه کلمه اولوا الامر جمع است و امام مفترض الطاعه نزد شیعه در هر عصری یک نفر است نه چند نفر، در حالی که این اولوا الامر جمع است و امام مفترض الطاعه در هر زمانی بیش از یک نفر نیست و حمل جمع بر مفرد هم خلاف ظاهر است، این دو. سوم اینکه اگر منظور از اولوا الامر امامان معصوم باشد، چون قول معصوم برای همیشه و برای همه حجت است باید در آن بخش دوم که فرمود: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ﴾ آنجا میفرمود «فردوه الی اولوا الامر» چرا آنها را مرجع قرار نداد و فرمود: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ به این سه دلیل، حرفی که رافضه میزنند «فی غایة البعد» است .
الف: جواب اول بر مطلب اول فخر رازی
اما حرف اول، هر امری که به موضوع تعلق گرفته است این طبعاً مشروط به وجود آن موضوع است، این را نمیگویند مشروط؛ اگر گفتند «اکرم العالم» یعنی اگر عالمی موجود شد و تو او را شناختی اکرام، واجب است. آنچه را که میگویند ظاهر امر، مطلق است و مشروط نیست یعنی این هیئت، قیدی ندارد وجوب اکرام عالم، مطلق است و قیدی ندارد؛ اما اینکه عالمی در عالم باید موجود باشد و شما بشناسید این یک قید طبیعی است که هر موضوعی محمول خود را و حکم خود را تقیید میکند، اینکه اشتراط نیست. مگر هیچ اصولی گفته است که ظاهر امر، مطلق است حتی نسبت به تشخیص موضوع و احراز موضوع؟ این یک قید طبیعی است که نهفته است. ما اگر شک کردیم که این عالم که اکرام میشود عدالت، شرط اوست یا نه، اطلاق امر نفی میکند اشتراط عدالت را. اگر شک کردیم که این عالم باید از فلان نژاد باشد یا نه، اطلاق امر نفی میکند. اینگونه از شرایط محتمل را اطلاق نفی میکند؛ اما اصل وجود موضوع و علم به موضوع، یک شرط نهفته در هر امر مطلق است، این را که نمیگویند مایه اشتراط هم دیگر هستند. وقتی گفتند اولوا الامر را اطاعت کنید یعنی اولوا الامرِ موجودی که شما این را شناختید باید اطاعت کنید؛ منتها این امر نسبت به موضوع خود واجب مطلق است یعنی شرط، شرط تحصیلی است نه حصولی؛ نه اینکه اگر فرصت کردی اولوا الامر را شناختی اطاعتش واجب است نه، باید بروی تحصیل کنی، بشناسی. مثل اینکه ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾، ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ خب کسی هنوز پیغمبر را نشناخت ولی شنید که کسی ادعایی دارد و تحدی میکند خب، بر او واجب است برود تحقیق کند. اینگونه از مقدمات، جزء مقدمات تحصیلی امر مطلق است نه حصولی. نه یعنی اگر یک وقت فرصت کردی، اتفاقاً شناختی اطاعتش واجب است نه، باید بروی تحصیل کنی معرفت را، تحصیل معرفت رسول واجب است، این منافی با اطلاق امر نیست. پس تحصیل معرفت اولوا الامر واجب بودن، این منافی با اطلاق امر نیست؛ هیچ امر مطلقی نسبت به موضوع خود مطلق نیست، نسبت به موضوع خود محدود است، این مسئله اصولی. قهراً درباره ﴿أَطیعُوا﴾ آن دو نکتهای را که گفتند که امر، مطلق است این به اطلاق خود باقی است وحدت سیاق هم محفوظ است، اطلاق امر هم محفوظ است؛ منتها موضوع باید احراز بشود.
ب: جواب دوم بر مطلب دوم فخر رازی
و اما شبهه دوم ایشان [که گفتند اولوا الامر جمع است و امام مفترض الطلاعه در هر عصری واحد است] این هم وارد نیست، چون اینکه مربوط به عصر خاص نیست [بلکه] این مربوط به جمیع اعصار الی یوم القیامه است. بعد میفرماید که شما از اولو، الامر اطاعت کنید یعنی این چهارده معصوم که از یک نظر ولیّ امرند و گذشته از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن دوازده امام که دارای مقام امامتاند، از آنها باید اطاعت کنیم. به جامعه اسلامی و ایمانی دستور میدهد که از اولوا الامر یعنی از این گروه باید اطاعت کنید؛ منتها هر کسی در عصر خود تابع زمان خود و تابع امام زمان خود خواهد بود، این یک نکته. نکته دیگر این است که الآن ما که در محضر وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) هستیم بر ما اطاعت چهارده معصوم واجب است که سیزدهتایشان مسئولیت رسمی دارند، حالا یا رسالت یا امامت و یکی که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است، گرچه نه امام است و نه پیغمبر ولی از آن نظر که معصومه است، سخن او حجت است. الآن بر ما اطاعت اولوا الامر واجب است یعنی کسی میتواند بگوید الآن روایت امام صادق برای ما حجت نیست، برای اینکه ما در زمانی هستیم که امام ما، وجود مبارک حضرت مهدی(سلام الله علیه) است؟ نه، اطاعت رسول در زمان حیات او مشخص است، بعد از رحلت او اطاعت از سنت اوست، اطاعت اولوا الامر هم همینطور است. ما که اولوا الامر ما نظیر زمامداران بشری نیستند که وقتی مردند «اذا مات فات» اولوا الامر ما چه زمان حیاتشان، چه بعد از رحلت و شهادتشان مفترض الطاعهاند.
بنابراین جمع هم الآن به قوت خود باقی است. همین که رسول خدا رحلت کرد و وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) رحلت کرد، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) رحلت کرد، نوبت به امام حسن رسید کسانی که در محضر امام حسن هستند، چهار تا ولیّ امر دارند اینها که نمیتوانند بگویند که حالا آنها که گذشتهاند مفترض الطاعه نیستند و همچنین کسی که در زمان امام ششم یا هفتم یا هشتم(علیهم السلام) است نه تنها ولیّ امر او امام همان زمان است، بلکه ائمه پیشین(علیهم السلام) هم مفترض الطاعه هستند. حیات و ممات ما به این بسته است دیگر؛ ما نه تنها در حالی که زنده هستیم میگوییم اینها ائمه ما هستند، در تلقین قبر هم همین حرفها را به ما یاد میدهند دیگر، اینها حیا و میتا مفترض الطاعه هستند نزد ما. بنابراین این کلمه اولوا الامر که جمع است، به دو نکته بر قوت خود باقی است.
ج: جواب سوم بر مطلب سوم فخر رازی
اما اشکال سوم فخر رازی اینکه گفت: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ و خدا نفرمود که اگر تنازع کردید به امامان معصوم مراجعه کنید، برای آن است که اگر ما در اصل معنای اولوا الامر نزاع کردیم به چه کسی مراجعه کنیم؟ که اولین نزاع داخلی مفسران همین است دیگر. اینکه دیگر معقول نیست، متنازع فیه مرجع باشد. ما الآن نزاع داریم حداقل پنج قول رسمی در بین ملل اسلامی است که اولوا الامر چه کسانیاند؟ خب، اینکه محل اختلاف است و متنازع فیه است. اینکه نمیتواند مرجع باشد که مرجع واقعی هست ولی هنوز کسی تشخیص نداد. پس این سه نکتهای که فخررازی گفتند، همه اینها «فی غایة البعد» است، نه آنچه را که امامیه فرمودند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، اگر ثابت شد که اولوا الامر چه کسانیاند ما در آن چیزهای دیگر همان طوری که به خدا و پیامبر مراجعه میکنیم به اولوا الامر هم مراجعه میکنیم، چون در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اولو الامر را مرجع قرار داده است در کنار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم). مسئله مرجعیت اولو الامر را در آیهٴ 83 سورهٴ «نساء» مشخص کرد که بعداً خواهد آمد، فرمود: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأَمْنِ أَوِ الخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾؛ اگر چیزی برسد فورا ًاینها رازداری نمیکنند و افشا میکنند. خب، اگر این را به پیغمبر و اولوا الامر برگردانند، آنها راهشان را استنباط میکنند یعنی هم پیغمبر مرجع است هم اولوا الامر مرجعاند. اگر ثابت شد که اولوا الامر کیست، از آن به بعد یکی از مراجع علمی و یکی از منابع ما همان طوری که قرآن است و سنت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سنت اولوا الامر هم خواهد بود؛ اما اولین نزاع این است که اولوا الامر کیست؟ لذا در آیهٴ 83 همین سورهٴ «نساء» که ـ به خواست خدا ـ در پیش داریم اولوا الامر مرجع شناخته شدهاند. در آیهٴ محلّ بحث در سوره «نساء»، اولوا الامر چون خودشان محل اختلافاند، متنازع فیه هستند [و] مرجع نخواهند بود.
کتاب الله و سنت رسول الله (ص) راه تشخیص حق و رفع اختلاف
مطلب دیگر آن است که در آیه فرمود برای تشخیص حق و تعیین رفع اختلاف، به دو چیز مراجعه کنید: به خدا و پیامبر. معنای رجوع به خدا یعنی رجوع به کلام خدا یعنی قرآن. معنای رجوع به پیغمبر یعنی رجوع به سنت جامع او که این را ائمه(علیهم السلام) هم معنا کردهاند که رجوع الی الله یعنی رجوع به کتاب خدا و رجوع به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یعنی مراجعه به سنت جامعه غیر مفرقه آن حضرت . حالا که ما به سنت پیغمبر مراجعه بکنیم، میبینیم که منظور از اولوا الامر چه کسانیاند. بسیاری از بزرگان ما مثل مرحوم مفید، مرحوم شیخ طوسی، اینها را جمع کردند. تلخیص مرحوم شیخ طوسی در باب امامت، یکی از منابع قوی وقویم کتاب شریف الغدیر مرحوم امینی(رضوان الله علیه) است. مسئله «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» از آن مصادیق قوی است که فریقین نقل کردند. جریان غدیر از این قبیل است، طیر مشوی از این قبیل است، «علی مع الحق» از این قبیل است، تفسیر آیه تطهیر از این قبیل است، جریان حدیث کساء از این قبیل است، اینها رجوع به سنت پیغمبر است دیگر. مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) که راه مرحوم سید میر حامد هندی(رضوان الله علیه) صاحب عبقات را طی کرده است، اینها که نیامدهاند روایات شیعه را نقل بکنند، اینها روایاتی که اهل سنت نقل کردهاند درباره مرجعیت اهل بیت نقل کردهاند دیگر الحق لمن سبق عبقات آن بزرگوار خب، یک اصلی بود برای الغدیر مرحوم امینی. نوع این روایات را این آقایان از فریقین نقل کردهاند، حالا آنچه در جوامع روایی ماست که مفروغ عنه است ولی در جوامع روایی اهل سنت درباره مرجعیت اهل بیت، روایات فراوانی است. لذا تا مدتی سعی میکردند حدیث نقل نشود و کتمان بکنند یا همان طوری که آیات تورات و انجیل را تحریف کردند، احادیث پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تحریف کنند یا تفسیر به رأی کنند و مانند آن. پس رجوع به سنت پیغمبر مشخص میکند که اولوا الامر چه کسانیاند دیگر: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾.
بیان برخی روایات در خصوص آیه محل بحث
ما روز قبل هم این تفسیر نورالثقلین را آوردیم که تبرکاً بعضی از روایات را بخوانیم نرسیدیم، حالا امروز هم مختصری از این روایات را میخوانیم. شما به جلد اول تفسیر نوالثقلین صفحه 497 تا پایان این بحث که چند صفحه است و روایات فراوانی است مراجعه بفرمایید کافی است. روایات اگر بعضیها ضعیف باشد، روایات حسنه و موثقه و صحاح آن قدر هست که ترمیم میکند.
روایت اول در لزوم اطاعت از اولوا الامر تا روز قیامت
روایت اول از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال شده است تا میرسد به اینجا که خود حضرت فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اولو الامر مِنْکُمْ﴾، «ایانا عنیٰ خاصة»؛ فقط ما منظور هستیم «امرَ جمیع المؤمنین الی یوم القیامة بطاعتنا» ؛ تمام مؤمنین تا روز قیامت به طاعت ما مأمورند.
روایت دوم در مفترض الطاعة بودن اولوا الامر(علیهم السلام)
روایت بعدی که از عیونالاخبار نقل شده است، فضل بن شاذان میگوید عللی را امام رضا(سلام الله علیه) ذکر کرد چندین بار «مرةً بعد مره و شیئاً بعد شیء» آن روز مسئله رسمی خراسان، همان مسئله ولایت و امامت بود که بنیالعباس یک سبک حکم میکردند و میخواستند مسئله امامت را به معنای همان اولوا الامری و به معنای زمامداری منتخب مردم یا مثلاً هر کسی بالفعل منتخب است و امثالذلک بکنند. در آنجا حضرت فرمود که «فان قال فلم جُعِلَ اولوا الامر و امرَ بطاعتهم قیل لعللٍ کثیرة» آن وقت علل فراوانی را حضرت میشمارد که اولوا الامر مفترض الطاعه هستند، برای اینکه مردم بدون رهبر و ولیّ نمیتوانند زندگی کنند و کسی باید باشد که امین مردم باشد، آنگاه این را بر خودشان تطبیق کردند و لاغیر، یک روایت مفصلی است که در هر عصری هم بیش از یک امام نمیتواند باشد. بعد دارد «فان قال لا یجوز ان یکون الامام من غیر جنس الرسول»؛ حالا امام چرا از سنخ رسول نباشد؟ از جنس رسول باشد. رسول، معصوم است امام ممکن است غیرمعصوم باشد، چرا باید حتماً از سنخ او باشد؟ فرمود: «لعلل منها انه لما کان الامام مفترض الطاعة» چون مفترض الطاعه است باید خصوصیتی داشته باشد تا اینکه مفترض الطاعه باشد، روایت مفصل و معللی هم است .
روایت سوم در معرفی اولوا الامر(علیهم السلام)
روایت سوم که در کتاب کمال الدین و تمام النعمة آمده است این است که وجود مبارک امام باقر میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ فرمود: «الائمة مِن وُلدِ علی و فاطمه(علیهم السلام) الی أن تقومَ الساعة» . روایت بعدی که از جابربنعبدالله انصاری است میگوید وقتی این آیه مبارکه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ نازل شده است «قلتُ یا رسول الله»؛ من به حضرت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردم «عرفنا الله و رسوله»؛ خدا و پیغمبر معلوماند «فمن اولوا الامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتِک»؛ اولو الامر چه کسانیاند؟ «فقال(علیه السلام) هم خلفائی یا جابر و ائمةُ المسلمین مِن بعدی اُوّلهم علیبنابیطالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر و ستُدرکُهُ یا جابر فاذا لقیتَه فَاقرأه مِنّیٰ السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمیّی و کنیّی حجةُ الله فی ارضه و بقیتُه فی عباده ابن حسن بن علی ذاک الذی یَفتَحُ الله تعالی ذکره علی یدیه مشارقَ الارض و مغاربَها ذاک الذی یَغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا یَثبُتُ فیها علی القول بإمامتِه الا مَنِ امْتَحَنَ الله قلبَه للایمان قال الجابر فقلتُ له یا رسول الله فهل یَنتَفِعُ شیعتُه به فی غیبته»؛ جابر به حضرت عرض کرد که در زمان غیبت آن بزرگوار که شما فرمودید آن امام دوازدهم غایب است، شیعیان از او بهرهمند میشوند؟ «فقال(علیه السلام) ای والذی بعثنی بالنبوة»؛ بله «إنّهم یَنتفِعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبتِه کانتِفاع الناس بالشمس و إن تجلاّها السّحاب»؛ مردم همان طوری که از آفتاب پشت ابر استفاده میکنند ـ گرچه آفتاب را نمیبینند ـ از وجود مبارک ولیّ عصر استفاده میکنند ـ گرچه او را از نزدیک زیارت نمیکنند ـ . در توقیع مبارک خود حضرت حجت هم هست که ما در زمان غیبت چگونه از شما استفاده کنیم، ایشان هم همین جواب را دادند. فرمود مثل آفتاب پشت ابر فرمود: «یا جابر هذا مِن مکنون سر الله و مخزون علمه فَاکتُمهُ الاّ عن اهله» .
ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) در کتب بزرگان متهم به تسنن
بزرگان قبلی که الآن بعضی از آنها متهماند به تسنن، آنها در کتابهای خودشان برای اینکه این حادثهها پیش نیاید همه این دوازده امام را با آن لقب خاصشان و با آن معجم و مهمل بودن القابشان ذکر میکردند؛ مثلاً در فتوحات مکیه این هست. شعرانی صاحب یواقیت یعنی برای چند قرن قبل است چهار، پنج قرن قبل است، حداقل الآن تفصیل یادم نیست ولی برای چهار، پنج قرن قبل است. ایشان در چهار، پنج قرن قبل فتوحات مکیه ابنعربی را تلخیص کرد و در همان کتاب میگوید که خیلی از حرفهاست که برای خیلی از بزرگان نیست ولی به دست بیگانهها رسید و کتابهای اینها مدسوس کردند و به نام این را بزرگان نوشتند و اینها را بدنام کردند. بعد اسم میبرد که فلان کتاب برای فلان مؤلف است، در آن این حرفهایی است که برای او نیست. چند تا را ثابت میکند بعد میگوید درباره ابنعربی هم همینطور است، این برای چهار، پنج قرن قبل است. حالا آن مقداری که مانده به دست صاحب الیواقیت مانده، بعد خلاصه میکند این الیواقیت هم دو جلد است که خلاصه فتوحات است. میرسد به بابی که القاب وزرای مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مشخص میکند «باب وزراء المهدی» در آنجا وجود مبارک حضرت را معرفی میکند، میگوید اسمش چه کنیه او چه «ابن الحسن العسکری ابن علی النقی بالنون ابن محمد التقی بالتاء ابن علی الرضا ابن موسی الکاظم» تا برسد به حضرت امیر(سلام الله علیه) این حرفهایی است که شعرانی در یواقیت، در چهار قرن قبل گفته این حرفهای فتوحات است و خلاصهاش. الآن شما به این فتوحات چهار جلدی طبع بولاق ترکیه که مراجعه میکنید، میبینید عین و اثری از این حرفها نیست. فقط در فتوحات دارد که مهدی منتظر، ابنالحسن است، چون سنیها او را ابنالحسن میدانند. ما مهدی موعود نداریم [اعتقاد به] مهدی موجود موعود خصیصه ما شیعههاست وگرنه مهدی موعود را غیر ما هم قبول دارند. آنکه مخصوص ماست و ما در نوع گفتهها مواظب هستیم و میگوییم، مهدی موجود موعود(ارواحنا فداه) این مخصوص عقیده شیعههاست وگرنه مهدی موعودی که در آخر الزمان خواهد آمد آن را خیلی اقوام غیر از ما قبول دارند، این که نشانه تشیع نیست. این که الیوم موجود است و الیوم حی است، حاضر است و لقب شریفش و سیره شریفش هم همین است که با این چند واسطه، فرزند حسینبنعلی است نه ابنالحسن است. خب، حالا چه بلالهایی به سر این کتاب درآوردند که تازه بعد از هشت، قرن به این صورت به دست ما رسیده است. اینکه چهار قرن قبل خود شعرانی میگوید این است. اینچنین نیست که به غیر نسخ خطی بتوان اعتماد کرد، مگر آن چاپیهایی که مقابله شده است با نسخ خطی و یداً بید در حوزههای علمیه مثل کتابهای شیعه به اصالت پذیرفته شده باشد. به هر تقدیر، اینکه میبینید در روایات ائمه(علیهم السلام) تک تک اینها، اسامی اینها، اسم پدرهای، اینها اسم مادرهای اینها مشخص است، برای اینکه بیگانه نیاید و داعیهای در سر نپروراند.
روایات متعدد در جوامع شیعه و سنی در ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام)
آن وقت [اشاره به] حدیث ثقلین هم است که مخصوص به شیعهها نیست، آنها هم نقل کردهاند . روایت بعد از آن درباره ائمه فرمود: اینها مواضع انبیا هستند، فقط شریعت نمیآورند . باز روایت بعدی دارد که «فاحمُدوا الله الذی عرَّفَکم ائَمَّتکم و قادتکم حین جَحَدَهم الناس» اینها را مشخص فرمود امام صادق(سلام الله علیه) فرمود از حضرت امیر شروع کرده تا به خودش . ـ انشاءالله ـ فرصت بکنید، حداقل این کتاب الحجه کافی را چه در سخنرانیهای محرمتان، چه در جلسههایتان حتماً در این ماه شریف محرم که تبلیغ تشریف میبرید، غیر از آن سخنرانیهای عمومی که جنبه تبلیغی دارد و خیلی هم لازم است یک جلسات تعلیمی هم داشته باشید. حالا جوانها شد، سالمندان شد، در هر شهری حالا یا روستا یا هر جا تشریف دارید بالأخره یک، چند نفری هستند که اهل تعلیم باشند. غیر از توده مردم که اهل تبلیغاند با آنها جلساتی داشته باشید، مطالب علمی را تنزل بدهید که آنها غیر از تبلیغ، واقعاً تعلیم هم داشته باشند. عیب ندارد کتاب را همراه خود میبرید، میگویید این کافی است این هم روایت است، آنها یادداشت میکنند بیست، روایت سی روایت هر جا تشریف میبرید بالأخره این چهل حدیث را در این ده روزه ممکن است یاد آنها بدهید که بالأخره یا صبحی یا عصری ولو لازم نیست اسناد این حدیث را، خود متن آن متن مختصر انتخاب بفرمایید که آنها واقعاً بتوانند در جزوهها بنویسند، بعداً هم یاد بگیرند دیگر که این بشود تعلیم در حقیقت. این امالی امالی که بزرگان داشتند همین بود دیگر. نوع این علما از مرحوم شیخ مفید اینها امالی دارند شیخ طوسی امالی دارد سید مرتضی امالی دارد. اینها یک سلسله تبلیغات عمومی داشتند که خب، در منابر و روزهای جمعه و در خطبهها و نماز جمعهها یا نماز جماعتها میگفتند برای توده مردم. یک سلسله درس فقهی داشتند که آن حساثقلب دیگری داشت. یک سلسله حدیث بود که املاء میکردند این همان جلسات خصوصی ایشان بود. دیگر شما هم هر جا تشریف بردید حتماً یک امالی داشته باشید؛ حالا لازم نیست که صد نفر باشند دویست نفر باشند، حالا هر چه در آن جمعیت بود از دو نفر گرفته تا ده، بیست نفر.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است