- 785
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 48 و 49 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 48 و 49 سوره نساء"
- تبیین مصادیق گوناگون شرک
- بررسی مفهوم شرک در ربوبیت
- اطلاق مشرک بر اهل کتاب در برخی تعبیرات قرآنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا ﴿48﴾ أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً﴿49﴾
تبیین مصادیق گوناگون شرک
اینکه فرمود خداوند شرک را نمیبخشد و مشرک را نمیآمرزد، برای شرک مصادیق گوناگونی است. اولاً شرک یعنی چیزی را همتای خدای تعالی قرار دادن، این معنای لغوی شرک است. این گاهی به این صورت است که صفت خدایی را به غیر خدا دادن و خدا را منکر شدن یا به این وصع است، چه اینکه ملحدین و دهریین و طبیعیین مشرک به این معنا هستند، آنها اصلاً خدا را معتقد نیستند، نه اینکه غیر از خدای واحد، خدای دیگری را هم معتقدند که به دو چیز معتقد باشند، آنها اصلاً به مبدأ معتقد نیستند همین طبیعت را منشأ میدانند ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ این ملحد و دهری و طبیعی که واجب الوجود را معتقد نیست و طبیعت را منشأ همه آثار میداند، این مشرک است. به این معنا که وصف خدایی را به غیر خدا میدهد و خدا را رأساً منکر است، این مشرک است این (یک). دیگر مصادیقش این است که ضمن اینکه خدای واجب را قبول دارد، دیگری را هم قبول دارد که این، مصداق بارز شرک است، این یک مطلب. آنها که غیر از خدا، واجب دیگری و مبدأ دیگری را قبول دارند که در حقیقت قائل به دو شیءاند یا دو¬تا واجب الوجود بالذات قائلاند که این شرک در ذات است که این از کسی نقل نشده است علی وجه الارض که قائل باشد ما دو¬تا واجب الوجود بالذات داریم. ولی اگر کسی قائل شد به دو واجب بالوجود بالذات او هم مشرک است و شبهه ابنکمونه هم بیش از یک شبهه علمی که حکما دفع کردند و خود ابنکمونه هم او را دفع کرد، چیزی نیست یعنی کسی نیامده بگوید ما دو تا واجب الوجود در عالم داریم، اگر معتقد باشد، اینهم مشرک است، مرحله بعد کسی است که یک واجب قائل است ولی در خالقیت مشرک است یعنی صفت خالقیت را هم برای واجب معتقد است هم برای غیر واجب که این شرک خالقیت است. نظیر آنچه به بعضی از گروههای صاحب فکر یزدان و اهرمن استناد میدهند که اهرمن، در مقابل یزدان سمتی دارد، گرچه خود مخلوق یزدان است.
بررسی مفهوم شرک در ربوبیت
بعد از شرک در خالقیت، شرک در ربوبیت است. شرک در ربوبیت به این معناست که گرچه واجب الوجود واحد است شریک ندارد، گرچه خالق عالم واحد است شریک ندارد ولی مدبرها و تدبیر کنندهها و ربها متعددند که نوع مشرکین حجاز و امثال حجاز به این فکر مبتلا بودند. لذا قرآن میفرماید که اگر از اینها بپرسید که آسمان و زمین را چه کسی خلق کرد، میگویند خدا خلق کرد. اینها در خالقیت مشرک نیستند ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ ولی در ربوبیت مشرکاند و رب همه ارباب را خدا میدانند، او را رب العالمین میدانند. اما برای آسمان زمین انسان و مانند آن رب خاص قائلاند که ﴿ءَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ از این مکتب سخن میگوید که اینها مشرک در ربوبیّتاند. پس واجب الوجود را واحد میدانند خالق را واحد میدانند، ولی ربوبیّت را برای غیر خدا هم قائلاند. مرحله بعدی، شرک در الوهیت است. شرک در الوهیت به عبادت برمیگردد، این شرک در الوهیت این است که کسی هم خدا را عبادت کند هم غیر خدا را، این میشود مشرک در عبادت یا نه؛ اصلاً خدا را عبادت نکند، عبادتی که برای خداست به غیر خدا بدهد، چه اینکه وثنیین و صنمیین این مشکل را داشتند، آنها بتها را عبادت میکردند، خدا را عبادت نمیکردند به سبب توهم باطلی که داشتند، میگفتند خدا چون حقیقت نامتناهی است ما به او دسترسی نداریم، این بتها را عبادت میکنیم که ما را به خدا نزدیک کند و شفیع ما باشد عندالله: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ و منظورشان هم از شفاعت، آن شفاعت مصطلح اسلامی نیست که به معنای وساطت فیض در دنیا یا آخرت باشد، بلکه خصوص وساطت فیض در دنیاست، چون آنها به آخرت و بهشت و جهنم و حساب و کتاب معتقد نبودند، میگفتند انسان که میمیرد از بین میرود، شفاعت آنها هم به لحاظ منافع مادی بود در خصوص دنیا.
احصار اقسام پنجگانه شرک
بنابراین ما پنج قسم مشرک خواهیم داشت: گروه اول کسانیاند که این الوهیت، ربوبیت، خالقیت یا استقلال ذاتی که برای ذات اقدس الهی است به خدا نمیدهند به غیر خدا میدهند، مثل دهریین و طبیعیین. اینها مشرک نیستند به این معنا که هم خدا را قائلاند هم دهر را، اینها اصلاً به خدا معتقد نیستند؛ منتها این وصف خدایی را به دهر یا طبیعت میدهند و از این جهت مشرکاند، این گروه اول، پس ملحدان و دهریون مشرکاند به این معنا. بعد از آنها غیر از خدایی که واجب الوجود است یک واجب الوجود دیگری همتای او قائل باشند اینها هم مشرکاند، دو گروه. سوم، شرک در خالقیت است که دو خالق یا بیش از دو خالق در عالم هست. چهارم، شرک در ربوبیّت است. پنجم، شرک در الوهیت و عبادت. این شرک در الوهیت و عبادت، دامنگیر خیلیهاست، هر کس سخن غیر خدا را هم به رسمیت بشناسد و اطاعت کند، او مشرک در مقام اطاعت و عبادت است. اگر کسی خدا را قبول داشته باشد، دین خدا را قبول داشته باشد ولی بگوید که در فلان امر باید فلان قانون را تقدیس کرد و عمل کرد، فکر فلان بشر را باید تقدیس کرد و اطاعت کرد، این مشرک در عبادت است «لا طاعةَ لِمخلوقٍ فی معصیةِ الخالق» این از سخنان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. سخنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت خطابه و جملههای مسلسل رسمی کم هست، معمولاً سخنان آن حضرت به صورت اصول قانون اساسی است جمله جملههاست و به صورت قانون اساسی است که هر کدام یک اصل قانون اساسی؛ اسلام، را تشکیل میدهد «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این یک اصل کلی است که به منزله اصلی از اصول قانون اساسی اسلام است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند. پس اگر کسی هم خدا را عبادت کند هم غیر خدا را عبادت کند، این دارای شرک به مرحله پنجم هست یعنی شرک در عبادت و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» که فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ این یا شرک مرحله پنجم است یا شرک مرحله چهارم. در آن آیه فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند! وقتی در ذیل آن آیه این حدیث از معصوم(علیه السلام) سؤال میکنند که چطور مؤمنین مشرکاند فرمود همین که میگویند «لو لا فلان لَهَلَکتُ» ؛ اگر فلان کس نبود کار ما حل نمیشد. این معنایش آن است که یک نحو ربوبیتی و تدبیری و تأثیری برای غیر خدا قائل است یا همین تعبیر رایج که میگوییم اول خدا، دوم فلان کس. خدا اولی نیست که ثانی داشته باشد ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ است. در این گونه از موارد، هر فیضی که به ما رسیده است باید بگوییم خدا را شکر که به وسیله فلان بندهاش این فیض و این لطف را به ما رساند و آنچه گفته شد «مَن لم یَشکُرِ المُنعِمَ مِن المخلوقین لم یَشکُرِ الله عزّوجلّ » یعنی من« لم یشکر المخلوق بما انه مخلوق» آنگاه انسان هم ادب را حفظ میکند، هم توحید را از دست نمیدهد. اگر کسی به ما احسان کرد، از او به عنوان اینکه مجرای فیض خداست تقدیر میکنیم، می گوییم خدا را شکر به وسیله فلان شخص مشکل ما را حل کرده است. اینهم ادب و حق شناسی محفوظ است، هم آن اعتقاد دینی آسیب نمیبیند. اما اگر بگوییم اول خدا و دوم فلان کس یا اگر فلان کس نبود ما از بین رفته بودیم، این یک شرک مستتر است دامنگیر خیلیهاست و آن روایاتی که ذیل این آیهٴ سورهٴ «یوسف» است، همین معنا را تشدید میکند.
رسول خدا بودن سائل
هر کسی در این جهان، چیزی از ما خواست یا چیزی به ما داد رسول خداست؛ فرستاده خداست. یک موحد، دیدش اینچنین است. یکی از جملههای نورانی نهجالبلاغه این است حضرت امیر(سلام الله علیه) آن جمله را فرمود که در نهجالبلاغه آمده است، فرمود: «إنّ المسکینَ رسولُ الله» یعنی اینکه آمد چیزی از شما میخواهد، این فرستاده خداست، خدا این را فرستاده. این کلمه رسول الله مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست. فرمود: « إنّ المسکینَ رسولُ الله» کسی آمد چیزی از شما بخواهد این رسول خداست، کسی هم آمد چیزی به شما بدهد اینهم رسول الله است. چطور آن که آمد از شما چیزی میخواهد رسول الله است، خدا میخواهد امتحان بکند و کسی که آمد چیزی به شما بدهد رسول الله نیست؟ پس هر کسی، هر چیزی به ما داد این فرستاده خداست؛ اول خدا را شکر میکنیم آخر خدا را شکر میکنیم وسط خدا را شکر میکنیم، بعد میگوییم خدا را شکر که فلان شخص را برای انجام کار ما فرستاده است. مثل یک آدم تشنه، آدم تشنه اگر شیر آب را باز کرد و آب زلال نوشید اینکه از شیر تشکر نمیکند که یا از لوله تشکر نمیکند، آن که سیرابش کرده آبی است که از چشمه آمده، این لوله مجراست. حالا این یک تشبیه ضعیفی است البته و خداوند آن شخص را همه امکانات به او داد، قلبش را هم راهنمایی کرد که برو مشکل فلان شخص را حل بکن! آن وقت سراسر جهان میشود مائده و مأدبه الهی و هیچ کسی در کنار سفره دیگری ننشسته، بلکه در کنار سفره خدا نشسته «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» آنگاه قدردانی که میشود از مخلوق، بما انه مخلوق است شکرگزاری مخلوق، بما انه مخلوق یعنی اینکه خدا را که خالق است شکر میکنیم که این مخلوق را مأمور کرده است که این مشکل ما را حل کند، پس این بیانی که در نهجالبلاغه آمده است که « إنّ المسکین رسول الله» این یک اصل کلی است، آن که میآید چیزی از ما میخواهد یک امتحان الهی است، خدا از آن طرف نعمتی به ما میدهد از این طرف کسی را به سراغ ما میفرستد ببیند که ما این نعمت را چه میکنیم. از آن طرف فرمود: ﴿أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ﴾ از آن طرف هم کسی را به سراغ ما میفرستد، ببیند که ما ﴿أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ﴾ را امتثال میکنیم ﴿وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ را اطاعت میکنیم یا نمیکنیم. خب، پس این شرکی که دامنگیر خیلیها است، شرک در اطاعت و اینهاست. آیهٴ محلّ بحث این شرک اخیر را شامل نمیشود، این شرک اخیر جزء معصیتهای متداول است.
این شرک اخیر که با ایمان هم جمع میشود، برابر ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ یعنی اکثر مؤمنین مشرکاند و آن روایت هم شرح لطیفی از این کریمه داده است ، آن مشمول این آیات سورهٴ «نساء» نیست که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ این نیست، چون این یک معصیت متداول است و منظور از ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ یا شرکی است که ملحدان و مادیین و مارکسیستها دارند (یک) یا شرکی است که قائلین به تعدد واجب دارند (دو)، شرکی است که قائلین به یزدان و اهرمن دارند (سه)، شرکی است که قائلین به تعدد ربوبیّت دارند (چهار)، شرکی است که قائلین به تعدد الوهیت و عبادت دارند (پنج)، اینها را شامل میشود؛ اما آن شرکهایی که ماورای این اقسام خمسه است، اینها را شامل نمیشود.
اطلاق مشرک بر اهل کتاب در برخی تعبیرات قرآنی
مطلب بعدی آن است که گرچه شرک در مقابل یهودیت و نصرانیت و صابئیت و مجوسیت و اسلام قرار گرفته است، یک صنف ششمی را تشکیل داد؛ اما در بعضی از تعبیرات، مشرک بر اهل کتاب هم اطلاق شده است . آن آیهای که شرک را صنف ششم میداند، مشرکین را صنف ششم میداند و در مقابل مسلمین و یهودیها و مسیحیها و صابئین و مجوسین میشمارد، آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ (یک)، ﴿وَ الَّذینَ هادُوا﴾ (دو)، ﴿وَ الصّابِئینَ﴾ (سه)، ﴿وَ النَّصاری﴾ (چهار)، ﴿وَ الْمَجُوسَ﴾ (پنج)، ﴿وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ (شش)، فرمود این گروه شش گانه در قیامت حاضر میشوند ﴿إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ﴾. در قیامت، شش گروه میآیند. خب، مارکسیستها و دهریین جزء کدام گروهاند، جزء ﴿الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ هستند. این ﴿الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ هم شامل میشود بتپرستها را هم شامل میشود دهریون و طبیعیون را که میگویند ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ صفتی که برای خداست به غیر خدا میدهند، همان طوری که در شرک عبادی اینچنین بود؛ مشرکین در عبادت که هم خدا را عبادت کنند هم غیر خدا را اینچنین نیست، اینها فقط غیر خدا را عبادت میکنند. آن کسی که هم خدا را عبادت میکند هم غیر خدا را، او ریاکار است که اینهم یک شرک ضعیفی است. یک مسلمان، گاهی برای جلب قلوب مردم نشان میدهد که من دارم خدا را عبادت میکنم، این مشرک در عبادی است که همان خدا و هم غیر خدا. این جزء معاصی است که ممکن است بعضی به آن مبتلا باشند و این جزء اصناف قرآنی نیست، آنها که شرک در عبادت دارند، فرمود: ﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾ آنها کسانیاند که فقط غیر خدا را عبادت میکنند، گرچه در ذیل این آیه بیانی از حضرت امام رضا(صلوات الله علیه) آمده است که در هنگام استفاده مأمون از وضو که دیگری خواست آب بریزد، حضرت این آیه را تطبیق فرمود ؛ اما این جزء مصادیق مخفی این کریمه است. مشرکین فقط غیر خدا را عبادت میکردند، اصلاً خدا را عبادت نمیکردند و سرّ مشرک بودن اینها این است که آن عبادتی را که برای خداست به غیر خدا دادند، هم به این معنا مارکسیستها، دهریین، طبیعین اینها هم مشرکاند، زیرا آن استقلال ذاتی و غنای ذاتی که برای خداست به طبیعت میدهند، آن خالقیتی که مال خداست به دهر و طبیعت میدهند آن احیا و اماته که برای خداست به طبیعت میدهند، میگویند ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ این گروه، مشرکاند. برابر این تسدیس و بیان اقسام شش گانه سورهٴ «حج» باید فقط مشرکین، مشمول آیهٴ سورهٴ «نساء» باشند که اینها آمرزیده نمیشوند.
شرک تلقی شدن کار اهل کتاب در قرآن کریم
ولی در بعضی از آیات، کار اهل کتاب هم به صورت شرک تلقی شده است، لذا اینها هم بخشوده نمیشوند مگر اینکه توبه کنند. گرچه باز در بعضی از آیات دیگر، مشرکین در مقابل اهل کتاب قرار گرفتند، مثل آیهٴ 150سورهٴ «بقره» که فرمود: ﴿ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ﴾، این ﴿وَ لاَ الْمُشْرِکینَ﴾ با اهل کتاب، زیرمجموعه کافران است. کافر دو گروه است یا اهل کتاب است یا مشرک ﴿ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ﴾ که مشرکین مجرور است نه مرفوع. خب، در این آیه مشرکین در مقابل اهل کتاب قرار گرفت ولی در بعضی از آیات مثل آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، احتمال تطبیق مشرک بر اهل کتاب هست. در سورهٴ «مائده» سخن حضرت مسیح(سلام الله علیه) این است، آیه 72 سورهٴ «مائده» ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ﴾ خب، وجود مبارک مسیح(علیه السلام) که به بنیاسرائیل خطاب میکند، معلوم میشود محل ابتلای آنها شرک به معنای کفر بنیاسرائیلی بود همینها که قائل بودند مسیح، ابن الله است از این جهت مشرک بودند که روحش به شرک برمیگردد. پس آنها که ثالث ثلاثه قائل بودند که از همین گروهند؛ مشرکاند، به همین معیار آنها که گفتند عزیر، ابن الله است آنها هم مشرکاند ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ پس آنها هم از این جهت کافر و مشرکاند گروهی از نصارا هم که گفتند مسیح، ابن الله است کافر و مشرکاند و آیه محلّ بحث اینها را هم شامل میشود، برای اینکه اصلاً دلیل است برای کار اهل کتاب ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ این ﴿ان الله﴾ دلیل همان جملههای قبل است دیگر. خب، بنابراین این ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ شرک به معنای دهریت و طبیعیت که مارکسیست دارد شامل میشود و شرک به این معنا که دو واجب قائل باشند یا دو خالق قائل باشند یا دو رب قائل باشند یا دو معبود قائل باشند، شامل میشود، شرک به معنای تثلیث و تثنیه را هم شامل میشود، چه آنهایی که گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ و گفتند مسیح ابن الله است، چه آنها که مبتلا به تثنیه شدند، گفتند عزیر، ابن الله است اینها همه مشمول این نهی است و بهشت بر اینها حرام است، مگر اینکه برگردند. خب، ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾.
شرک ورزیدن بزرگترین ظلم به خداوند
بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا﴾ چون ظلم یعنی تجاوز از حق، «افتریٰ» یعنی فریه بستن، دروغ گفتن یعنی از حق گذشتن، چون اگر حق باشد صدق است، همان که مطابق حق نبود میشود کذب و اگر به حریم الهی تعدی کرده است، بزرگترین ظلم است. همان طوری که توحید، بزرگترین عبادت است شرک هم بزرگترین ظلم است. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» اینچنین از خود لقمان نقل شده است که ﴿یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ اینکه در سورهٴ «لقمان» آیهٴ سیزده فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ از همین قبیل است. در چند جای قرآن، کلمه اظلم آمده است ﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ چه کسی ظالمتر از این است که نوع این موارد را که استقصا میفرمایید، میبینید که در مورد همین شرک و کفر و امثالذلک است ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ﴾ خب، آنها که جلوی مسجد را میگرفتند، همان مشرکین و کافران بودند. یک وقت است کسی روی غصب مکان، مسجد را غصب میکند به صورت خانه و واحد مسکونی درمیآورد، این مشمول آن آیه نیست. یک وقت است نظیر پهلوی است، خب ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فی خَرابِها﴾ او اصلاً با دین مخالف بود، این مشمول این آیه است. نوع مواردی که کلمه «أظلم» به کار رفت یا درباره تشریع است که مستقیماً مبارزه با دین خداست یا افتری است و مانند آن. یکی از نمونههایی که درباره توحید است، مربوط به جملههای قبلی است این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾ معلوم میشود یک عده، غیر از وجود ذات اقدس الهی، اله دیگر را هم قائل بودند ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ﴾ که اینها مشرکاند در تعدد الوهیت. لذا فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا﴾ اثم عظیم هم مایه حرمت بهشت است که ﴿إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ﴾ .
منتهی به استکبار شدن خودستایی و استغنا
مطلب بعدی آن است که در جمله بعد فرمود شما خودتان را تزکیه نکنید ـ به همین اهل کتاب اشاره کرد ـ فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً﴾؛ فرمود خودستایی نکنید. این خودستایی، سر از استقلال و استغنا و استکبار و جهود و انکار درمیآورد. یک وقت است کسی میگوید سوابق خود را تشریح میکند، از او سؤال میکنند که تو سوابق تحصیلیات چیست، سوابق خدماتیات چیست، میخواهند سمتی به او بدهند. این خودستایی نیست این باید [بگوید] خدا را شکر میکنم که به برکت الهی این مقدار درس خواندم، این مقدار هم خدمت کردم و امید [دارم] که خدا قبول کند، این خودستایی نیست. یک وقت است که نه، میگوید من این وصف را دارم. اینکه میگوید من این وصف را دارم، خود را مالک این وصف میداند، این خودستایی است و این عُجب است و جزء ام الرذائل است و مهلک است، چون معاصی کبیره فراوانی را به دنبال دارد چون اگر کسی اینچنین بپندارد که خود دارای این وصف است، آنگاه براساس همین توهم استقلال دست به خیلی از کارها میزند؛ اما اگر بداند که خود امینی بیش نیست و هر چه هست ودعی است و امانی است؛ با اندک حادثهای ممکن است از او گرفته بشود.
عدم مالکیت حقیقی انسان نسبت به نعمات الهی
خدا فرمود که هیچکس مالک هیچ چیز نیست، حتی مالک چشم و گوشش هم نیست ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ که این ﴿اُمن﴾ هم ام منقطع است یعنی «بل». ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ یعنی آنها خدا نیستند، خدا کسی است که مالک چشم و گوش شماست، لذا به بعضیها اجازه نمیدهد که چشم را ببندند، همین طور با چشم باز میمیرند، جانشان را قبض میکند که اگر عدهای نباشند در حال احتضار آن شخص، چشمش را ببندند، یک منظره هولناک و بدی هم دارد. خب، انسانی که این قدر قدرت ندارد که چشم را ببندد و بمیرد، پس مالک هیچ چیز نیست ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ این نه تعارف بردار است، نه قابل انکار و یک چیز بین الرشدی است. حالا اگر کسی با این ضعف، مشمول رحمت حق شد و خدا نعمتی به او داد، خیلیها هستند که رفتند به سراغ کمال یا مال؛ اما بهرهشان نشد، خیلیها آمدند که درس بخوانند نشد، خیلیها رفتند مال فراهم بکنند نشد، خیلیها رفتند مقام پیدا کنند نشد، بعضیها شد. این هیچ علت و عاملی ندارد که کسی داعیه استقلال بکند، بگوید من خودم زحمت کشیدم درس خواندم. این فکر، فکر قارون است؛ منتها او درباره مال گفته، دیگری درباره علم میگوید. اگر کسی ـ معاذ الله ـ بگوید من خودم زحمت کشیدم سی، چهل سال مجتهد شدم. این همان حرفی است که قارون میزند[ که ﴿قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾] اما اگر کسی بگوید «الحمدلله الذی علمنی، الحمدلله الذی رزقنی، الحمدلله الذی کذا و کذا» این عبد صالح خداست، این دیگر خودستایی نمیکند هرگز، این چون باید شاکر باشد، خاکسار است نه خودستا. بهترین راه برای اینکه آدم تشخیص بدهد عالم شد یا نه، ببیند خاکسار و متواضع است یا نه. همین که خدای ناکرده خودستا شد و خود را گرفت، این آغاز جهل او است، چون بهترین نشانه علم این است که انسان بفهمد این مال برای مردم است برای او نیست، این کمال برای او نیست، این امین است به او دادند و روزی هم از او میگیرند. خب، اگر کسی مال مردم را مال خود بداند، این اولین لحظه جهل اوست دیگر، کمالی که خدا به آدم داد حالا یا علم است یا جمال است یا مال است یا پست و مقام است اینها را او داد، بعد هم میگیرد.
امتحان بودن نعمات الهی بر انسان
در چند جای قرآن فرمود که آنچه در دست شماست، قبلاً در دست دیگران بود ما آنها را بردیم شما را جای آنها نشاندیم، ببینیم چه میکنید. گاهی به صورت فعل متکلم مع الغیر یاد میکند، گاهی به صورت صیغه مغایب ذکر میکند، گاهی میفرماید: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ؛ ببینیم چه میکنید، گاهی میفرماید: ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ؛ ببیند چه میکنید. گاهی خود خدا مستقیماً سخن میگوید، میفرماید ما این کارها را کردیم، ببینیم چه میکنید. گاهی از زبان پیغمبرش مثلاً موسای کلیم(علی نبینا و آله و علیه الصلاة و علیه السلام) میگوید که او میفرماید که خداوند عدهای را برد و شما را روی کار آورد: ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾. گاهی هم در نحوه حرف زدن این مطلب را تفهیم میکند، میفرماید: ﴿وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ آقایان! شما جای ظالمین نشستید. این جای ظالمین نشستید، خیلی حرف در آن هست یعنی مواظب باشید، یعنی آنها که به هلاکت رسیدند چون ظالم بودند به هلاکت رسیدند. شما الآن جای ظالمین نشستهاید یعنی مواظب باشید این تا انسان فکر بکند، میبیند که جا عوض شد. خب، کسی در این شرایط است، این دیگر جا برای خودستایی نیست.
سابقه خودستایی و نژادپرستی قوم یهود در قرآن
لذا فرمود که میبینید این یهودیها چقدر خودستا هستند. این خودستایی گاهی فردی است گاهی ملی و جمعی. اگر یک آدم خودستا باشند، خیلیها در زحمتاند و اگر گروهی، ملتی، جامعهای خودستا باشند، آن وقت کل جهان در زحمت است. مثل صهیونیستها، اینها واقع خودستایند، این نژادپرستی همین است دیگر یعنی ما بهتریم. قرآن هم از نژادپرستی اینها، از خودستایی اینها مکرر خبر داد، فرمود دست اینها به ثروت مسلمین برسد، میگویند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾؛ ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ ؛ یک دینار از مال شما به دست اینها برسد، امانت بدهید، حاضر نیستند به شما برگردانند، چه رسد به اینکه مال فراوان شما به دست آنها بدون امانت سپرده بشود: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ خودشان را اصیل میدانند، غیر از یهودیها را امی. میگویند مالشان، عرضشان برای ما حلال است حد هرجی نیست، سبیلی نیست. خب، این با فکر صهیونیستی و نژادپرستی دارد جامعه را فاسد میکند. قرآن کریم از این فکر مکرر خبر داد و آن را مکرر محکوم کرد، فرمود چرا خودستا هستید، گاهی میگوید ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ همه این نشانه ها را قرآن ذکر میکند و تکذیب می کند. میفرماید و اما«ابناء الله» که دروغ است. مستحیل است؛ اما «احباء الله و اولیاء الله» راست است خدا احبا دارد اولیا دارد و اما ولایت و محبت نشانهای دارد. خب، اگر شما جزء اولیاء الله هستید، نشانهاش این است که مشتاق لقای او باشید، تمنی مرگ کنید: ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» است. پس اینکه آن ﴿ابناء الله﴾ که مستحیل است این (یک)، این، «احباء الله و اولیاء الله» امکان پذیر است که بشر جزء اولیاء الله باشد؛ اما نشانهاش آن است که کسی مشتاق خدا باشد، این نشانه هم که در شما نیست. پس ﴿ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ این به صورت یک قیاس استثنایی است، اگر اولیاء اللهاید، تمنی مرگ بکنید لکن تمنی مرگ ندارید، پس اولیاء الله نیستید، این دعوایتان دروغ است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تبیین مصادیق گوناگون شرک
- بررسی مفهوم شرک در ربوبیت
- اطلاق مشرک بر اهل کتاب در برخی تعبیرات قرآنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا ﴿48﴾ أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً﴿49﴾
تبیین مصادیق گوناگون شرک
اینکه فرمود خداوند شرک را نمیبخشد و مشرک را نمیآمرزد، برای شرک مصادیق گوناگونی است. اولاً شرک یعنی چیزی را همتای خدای تعالی قرار دادن، این معنای لغوی شرک است. این گاهی به این صورت است که صفت خدایی را به غیر خدا دادن و خدا را منکر شدن یا به این وصع است، چه اینکه ملحدین و دهریین و طبیعیین مشرک به این معنا هستند، آنها اصلاً خدا را معتقد نیستند، نه اینکه غیر از خدای واحد، خدای دیگری را هم معتقدند که به دو چیز معتقد باشند، آنها اصلاً به مبدأ معتقد نیستند همین طبیعت را منشأ میدانند ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ این ملحد و دهری و طبیعی که واجب الوجود را معتقد نیست و طبیعت را منشأ همه آثار میداند، این مشرک است. به این معنا که وصف خدایی را به غیر خدا میدهد و خدا را رأساً منکر است، این مشرک است این (یک). دیگر مصادیقش این است که ضمن اینکه خدای واجب را قبول دارد، دیگری را هم قبول دارد که این، مصداق بارز شرک است، این یک مطلب. آنها که غیر از خدا، واجب دیگری و مبدأ دیگری را قبول دارند که در حقیقت قائل به دو شیءاند یا دو¬تا واجب الوجود بالذات قائلاند که این شرک در ذات است که این از کسی نقل نشده است علی وجه الارض که قائل باشد ما دو¬تا واجب الوجود بالذات داریم. ولی اگر کسی قائل شد به دو واجب بالوجود بالذات او هم مشرک است و شبهه ابنکمونه هم بیش از یک شبهه علمی که حکما دفع کردند و خود ابنکمونه هم او را دفع کرد، چیزی نیست یعنی کسی نیامده بگوید ما دو تا واجب الوجود در عالم داریم، اگر معتقد باشد، اینهم مشرک است، مرحله بعد کسی است که یک واجب قائل است ولی در خالقیت مشرک است یعنی صفت خالقیت را هم برای واجب معتقد است هم برای غیر واجب که این شرک خالقیت است. نظیر آنچه به بعضی از گروههای صاحب فکر یزدان و اهرمن استناد میدهند که اهرمن، در مقابل یزدان سمتی دارد، گرچه خود مخلوق یزدان است.
بررسی مفهوم شرک در ربوبیت
بعد از شرک در خالقیت، شرک در ربوبیت است. شرک در ربوبیت به این معناست که گرچه واجب الوجود واحد است شریک ندارد، گرچه خالق عالم واحد است شریک ندارد ولی مدبرها و تدبیر کنندهها و ربها متعددند که نوع مشرکین حجاز و امثال حجاز به این فکر مبتلا بودند. لذا قرآن میفرماید که اگر از اینها بپرسید که آسمان و زمین را چه کسی خلق کرد، میگویند خدا خلق کرد. اینها در خالقیت مشرک نیستند ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ﴾ ولی در ربوبیت مشرکاند و رب همه ارباب را خدا میدانند، او را رب العالمین میدانند. اما برای آسمان زمین انسان و مانند آن رب خاص قائلاند که ﴿ءَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ﴾ از این مکتب سخن میگوید که اینها مشرک در ربوبیّتاند. پس واجب الوجود را واحد میدانند خالق را واحد میدانند، ولی ربوبیّت را برای غیر خدا هم قائلاند. مرحله بعدی، شرک در الوهیت است. شرک در الوهیت به عبادت برمیگردد، این شرک در الوهیت این است که کسی هم خدا را عبادت کند هم غیر خدا را، این میشود مشرک در عبادت یا نه؛ اصلاً خدا را عبادت نکند، عبادتی که برای خداست به غیر خدا بدهد، چه اینکه وثنیین و صنمیین این مشکل را داشتند، آنها بتها را عبادت میکردند، خدا را عبادت نمیکردند به سبب توهم باطلی که داشتند، میگفتند خدا چون حقیقت نامتناهی است ما به او دسترسی نداریم، این بتها را عبادت میکنیم که ما را به خدا نزدیک کند و شفیع ما باشد عندالله: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ و منظورشان هم از شفاعت، آن شفاعت مصطلح اسلامی نیست که به معنای وساطت فیض در دنیا یا آخرت باشد، بلکه خصوص وساطت فیض در دنیاست، چون آنها به آخرت و بهشت و جهنم و حساب و کتاب معتقد نبودند، میگفتند انسان که میمیرد از بین میرود، شفاعت آنها هم به لحاظ منافع مادی بود در خصوص دنیا.
احصار اقسام پنجگانه شرک
بنابراین ما پنج قسم مشرک خواهیم داشت: گروه اول کسانیاند که این الوهیت، ربوبیت، خالقیت یا استقلال ذاتی که برای ذات اقدس الهی است به خدا نمیدهند به غیر خدا میدهند، مثل دهریین و طبیعیین. اینها مشرک نیستند به این معنا که هم خدا را قائلاند هم دهر را، اینها اصلاً به خدا معتقد نیستند؛ منتها این وصف خدایی را به دهر یا طبیعت میدهند و از این جهت مشرکاند، این گروه اول، پس ملحدان و دهریون مشرکاند به این معنا. بعد از آنها غیر از خدایی که واجب الوجود است یک واجب الوجود دیگری همتای او قائل باشند اینها هم مشرکاند، دو گروه. سوم، شرک در خالقیت است که دو خالق یا بیش از دو خالق در عالم هست. چهارم، شرک در ربوبیّت است. پنجم، شرک در الوهیت و عبادت. این شرک در الوهیت و عبادت، دامنگیر خیلیهاست، هر کس سخن غیر خدا را هم به رسمیت بشناسد و اطاعت کند، او مشرک در مقام اطاعت و عبادت است. اگر کسی خدا را قبول داشته باشد، دین خدا را قبول داشته باشد ولی بگوید که در فلان امر باید فلان قانون را تقدیس کرد و عمل کرد، فکر فلان بشر را باید تقدیس کرد و اطاعت کرد، این مشرک در عبادت است «لا طاعةَ لِمخلوقٍ فی معصیةِ الخالق» این از سخنان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. سخنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صورت خطابه و جملههای مسلسل رسمی کم هست، معمولاً سخنان آن حضرت به صورت اصول قانون اساسی است جمله جملههاست و به صورت قانون اساسی است که هر کدام یک اصل قانون اساسی؛ اسلام، را تشکیل میدهد «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این یک اصل کلی است که به منزله اصلی از اصول قانون اساسی اسلام است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند. پس اگر کسی هم خدا را عبادت کند هم غیر خدا را عبادت کند، این دارای شرک به مرحله پنجم هست یعنی شرک در عبادت و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» که فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ این یا شرک مرحله پنجم است یا شرک مرحله چهارم. در آن آیه فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند! وقتی در ذیل آن آیه این حدیث از معصوم(علیه السلام) سؤال میکنند که چطور مؤمنین مشرکاند فرمود همین که میگویند «لو لا فلان لَهَلَکتُ» ؛ اگر فلان کس نبود کار ما حل نمیشد. این معنایش آن است که یک نحو ربوبیتی و تدبیری و تأثیری برای غیر خدا قائل است یا همین تعبیر رایج که میگوییم اول خدا، دوم فلان کس. خدا اولی نیست که ثانی داشته باشد ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ است. در این گونه از موارد، هر فیضی که به ما رسیده است باید بگوییم خدا را شکر که به وسیله فلان بندهاش این فیض و این لطف را به ما رساند و آنچه گفته شد «مَن لم یَشکُرِ المُنعِمَ مِن المخلوقین لم یَشکُرِ الله عزّوجلّ » یعنی من« لم یشکر المخلوق بما انه مخلوق» آنگاه انسان هم ادب را حفظ میکند، هم توحید را از دست نمیدهد. اگر کسی به ما احسان کرد، از او به عنوان اینکه مجرای فیض خداست تقدیر میکنیم، می گوییم خدا را شکر به وسیله فلان شخص مشکل ما را حل کرده است. اینهم ادب و حق شناسی محفوظ است، هم آن اعتقاد دینی آسیب نمیبیند. اما اگر بگوییم اول خدا و دوم فلان کس یا اگر فلان کس نبود ما از بین رفته بودیم، این یک شرک مستتر است دامنگیر خیلیهاست و آن روایاتی که ذیل این آیهٴ سورهٴ «یوسف» است، همین معنا را تشدید میکند.
رسول خدا بودن سائل
هر کسی در این جهان، چیزی از ما خواست یا چیزی به ما داد رسول خداست؛ فرستاده خداست. یک موحد، دیدش اینچنین است. یکی از جملههای نورانی نهجالبلاغه این است حضرت امیر(سلام الله علیه) آن جمله را فرمود که در نهجالبلاغه آمده است، فرمود: «إنّ المسکینَ رسولُ الله» یعنی اینکه آمد چیزی از شما میخواهد، این فرستاده خداست، خدا این را فرستاده. این کلمه رسول الله مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست. فرمود: « إنّ المسکینَ رسولُ الله» کسی آمد چیزی از شما بخواهد این رسول خداست، کسی هم آمد چیزی به شما بدهد اینهم رسول الله است. چطور آن که آمد از شما چیزی میخواهد رسول الله است، خدا میخواهد امتحان بکند و کسی که آمد چیزی به شما بدهد رسول الله نیست؟ پس هر کسی، هر چیزی به ما داد این فرستاده خداست؛ اول خدا را شکر میکنیم آخر خدا را شکر میکنیم وسط خدا را شکر میکنیم، بعد میگوییم خدا را شکر که فلان شخص را برای انجام کار ما فرستاده است. مثل یک آدم تشنه، آدم تشنه اگر شیر آب را باز کرد و آب زلال نوشید اینکه از شیر تشکر نمیکند که یا از لوله تشکر نمیکند، آن که سیرابش کرده آبی است که از چشمه آمده، این لوله مجراست. حالا این یک تشبیه ضعیفی است البته و خداوند آن شخص را همه امکانات به او داد، قلبش را هم راهنمایی کرد که برو مشکل فلان شخص را حل بکن! آن وقت سراسر جهان میشود مائده و مأدبه الهی و هیچ کسی در کنار سفره دیگری ننشسته، بلکه در کنار سفره خدا نشسته «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» آنگاه قدردانی که میشود از مخلوق، بما انه مخلوق است شکرگزاری مخلوق، بما انه مخلوق یعنی اینکه خدا را که خالق است شکر میکنیم که این مخلوق را مأمور کرده است که این مشکل ما را حل کند، پس این بیانی که در نهجالبلاغه آمده است که « إنّ المسکین رسول الله» این یک اصل کلی است، آن که میآید چیزی از ما میخواهد یک امتحان الهی است، خدا از آن طرف نعمتی به ما میدهد از این طرف کسی را به سراغ ما میفرستد ببیند که ما این نعمت را چه میکنیم. از آن طرف فرمود: ﴿أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ﴾ از آن طرف هم کسی را به سراغ ما میفرستد، ببیند که ما ﴿أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ﴾ را امتثال میکنیم ﴿وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ را اطاعت میکنیم یا نمیکنیم. خب، پس این شرکی که دامنگیر خیلیها است، شرک در اطاعت و اینهاست. آیهٴ محلّ بحث این شرک اخیر را شامل نمیشود، این شرک اخیر جزء معصیتهای متداول است.
این شرک اخیر که با ایمان هم جمع میشود، برابر ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ یعنی اکثر مؤمنین مشرکاند و آن روایت هم شرح لطیفی از این کریمه داده است ، آن مشمول این آیات سورهٴ «نساء» نیست که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ این نیست، چون این یک معصیت متداول است و منظور از ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ یا شرکی است که ملحدان و مادیین و مارکسیستها دارند (یک) یا شرکی است که قائلین به تعدد واجب دارند (دو)، شرکی است که قائلین به یزدان و اهرمن دارند (سه)، شرکی است که قائلین به تعدد ربوبیّت دارند (چهار)، شرکی است که قائلین به تعدد الوهیت و عبادت دارند (پنج)، اینها را شامل میشود؛ اما آن شرکهایی که ماورای این اقسام خمسه است، اینها را شامل نمیشود.
اطلاق مشرک بر اهل کتاب در برخی تعبیرات قرآنی
مطلب بعدی آن است که گرچه شرک در مقابل یهودیت و نصرانیت و صابئیت و مجوسیت و اسلام قرار گرفته است، یک صنف ششمی را تشکیل داد؛ اما در بعضی از تعبیرات، مشرک بر اهل کتاب هم اطلاق شده است . آن آیهای که شرک را صنف ششم میداند، مشرکین را صنف ششم میداند و در مقابل مسلمین و یهودیها و مسیحیها و صابئین و مجوسین میشمارد، آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ (یک)، ﴿وَ الَّذینَ هادُوا﴾ (دو)، ﴿وَ الصّابِئینَ﴾ (سه)، ﴿وَ النَّصاری﴾ (چهار)، ﴿وَ الْمَجُوسَ﴾ (پنج)، ﴿وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ (شش)، فرمود این گروه شش گانه در قیامت حاضر میشوند ﴿إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ﴾. در قیامت، شش گروه میآیند. خب، مارکسیستها و دهریین جزء کدام گروهاند، جزء ﴿الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ هستند. این ﴿الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ هم شامل میشود بتپرستها را هم شامل میشود دهریون و طبیعیون را که میگویند ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ صفتی که برای خداست به غیر خدا میدهند، همان طوری که در شرک عبادی اینچنین بود؛ مشرکین در عبادت که هم خدا را عبادت کنند هم غیر خدا را اینچنین نیست، اینها فقط غیر خدا را عبادت میکنند. آن کسی که هم خدا را عبادت میکند هم غیر خدا را، او ریاکار است که اینهم یک شرک ضعیفی است. یک مسلمان، گاهی برای جلب قلوب مردم نشان میدهد که من دارم خدا را عبادت میکنم، این مشرک در عبادی است که همان خدا و هم غیر خدا. این جزء معاصی است که ممکن است بعضی به آن مبتلا باشند و این جزء اصناف قرآنی نیست، آنها که شرک در عبادت دارند، فرمود: ﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾ آنها کسانیاند که فقط غیر خدا را عبادت میکنند، گرچه در ذیل این آیه بیانی از حضرت امام رضا(صلوات الله علیه) آمده است که در هنگام استفاده مأمون از وضو که دیگری خواست آب بریزد، حضرت این آیه را تطبیق فرمود ؛ اما این جزء مصادیق مخفی این کریمه است. مشرکین فقط غیر خدا را عبادت میکردند، اصلاً خدا را عبادت نمیکردند و سرّ مشرک بودن اینها این است که آن عبادتی را که برای خداست به غیر خدا دادند، هم به این معنا مارکسیستها، دهریین، طبیعین اینها هم مشرکاند، زیرا آن استقلال ذاتی و غنای ذاتی که برای خداست به طبیعت میدهند، آن خالقیتی که مال خداست به دهر و طبیعت میدهند آن احیا و اماته که برای خداست به طبیعت میدهند، میگویند ﴿وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ این گروه، مشرکاند. برابر این تسدیس و بیان اقسام شش گانه سورهٴ «حج» باید فقط مشرکین، مشمول آیهٴ سورهٴ «نساء» باشند که اینها آمرزیده نمیشوند.
شرک تلقی شدن کار اهل کتاب در قرآن کریم
ولی در بعضی از آیات، کار اهل کتاب هم به صورت شرک تلقی شده است، لذا اینها هم بخشوده نمیشوند مگر اینکه توبه کنند. گرچه باز در بعضی از آیات دیگر، مشرکین در مقابل اهل کتاب قرار گرفتند، مثل آیهٴ 150سورهٴ «بقره» که فرمود: ﴿ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ﴾، این ﴿وَ لاَ الْمُشْرِکینَ﴾ با اهل کتاب، زیرمجموعه کافران است. کافر دو گروه است یا اهل کتاب است یا مشرک ﴿ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِکینَ﴾ که مشرکین مجرور است نه مرفوع. خب، در این آیه مشرکین در مقابل اهل کتاب قرار گرفت ولی در بعضی از آیات مثل آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است، احتمال تطبیق مشرک بر اهل کتاب هست. در سورهٴ «مائده» سخن حضرت مسیح(سلام الله علیه) این است، آیه 72 سورهٴ «مائده» ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ﴾ خب، وجود مبارک مسیح(علیه السلام) که به بنیاسرائیل خطاب میکند، معلوم میشود محل ابتلای آنها شرک به معنای کفر بنیاسرائیلی بود همینها که قائل بودند مسیح، ابن الله است از این جهت مشرک بودند که روحش به شرک برمیگردد. پس آنها که ثالث ثلاثه قائل بودند که از همین گروهند؛ مشرکاند، به همین معیار آنها که گفتند عزیر، ابن الله است آنها هم مشرکاند ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ پس آنها هم از این جهت کافر و مشرکاند گروهی از نصارا هم که گفتند مسیح، ابن الله است کافر و مشرکاند و آیه محلّ بحث اینها را هم شامل میشود، برای اینکه اصلاً دلیل است برای کار اهل کتاب ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ این ﴿ان الله﴾ دلیل همان جملههای قبل است دیگر. خب، بنابراین این ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾ شرک به معنای دهریت و طبیعیت که مارکسیست دارد شامل میشود و شرک به این معنا که دو واجب قائل باشند یا دو خالق قائل باشند یا دو رب قائل باشند یا دو معبود قائل باشند، شامل میشود، شرک به معنای تثلیث و تثنیه را هم شامل میشود، چه آنهایی که گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ و گفتند مسیح ابن الله است، چه آنها که مبتلا به تثنیه شدند، گفتند عزیر، ابن الله است اینها همه مشمول این نهی است و بهشت بر اینها حرام است، مگر اینکه برگردند. خب، ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ﴾.
شرک ورزیدن بزرگترین ظلم به خداوند
بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا﴾ چون ظلم یعنی تجاوز از حق، «افتریٰ» یعنی فریه بستن، دروغ گفتن یعنی از حق گذشتن، چون اگر حق باشد صدق است، همان که مطابق حق نبود میشود کذب و اگر به حریم الهی تعدی کرده است، بزرگترین ظلم است. همان طوری که توحید، بزرگترین عبادت است شرک هم بزرگترین ظلم است. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» اینچنین از خود لقمان نقل شده است که ﴿یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ اینکه در سورهٴ «لقمان» آیهٴ سیزده فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ از همین قبیل است. در چند جای قرآن، کلمه اظلم آمده است ﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ چه کسی ظالمتر از این است که نوع این موارد را که استقصا میفرمایید، میبینید که در مورد همین شرک و کفر و امثالذلک است ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ﴾ خب، آنها که جلوی مسجد را میگرفتند، همان مشرکین و کافران بودند. یک وقت است کسی روی غصب مکان، مسجد را غصب میکند به صورت خانه و واحد مسکونی درمیآورد، این مشمول آن آیه نیست. یک وقت است نظیر پهلوی است، خب ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فی خَرابِها﴾ او اصلاً با دین مخالف بود، این مشمول این آیه است. نوع مواردی که کلمه «أظلم» به کار رفت یا درباره تشریع است که مستقیماً مبارزه با دین خداست یا افتری است و مانند آن. یکی از نمونههایی که درباره توحید است، مربوط به جملههای قبلی است این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾ معلوم میشود یک عده، غیر از وجود ذات اقدس الهی، اله دیگر را هم قائل بودند ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ﴾ که اینها مشرکاند در تعدد الوهیت. لذا فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا﴾ اثم عظیم هم مایه حرمت بهشت است که ﴿إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ﴾ .
منتهی به استکبار شدن خودستایی و استغنا
مطلب بعدی آن است که در جمله بعد فرمود شما خودتان را تزکیه نکنید ـ به همین اهل کتاب اشاره کرد ـ فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً﴾؛ فرمود خودستایی نکنید. این خودستایی، سر از استقلال و استغنا و استکبار و جهود و انکار درمیآورد. یک وقت است کسی میگوید سوابق خود را تشریح میکند، از او سؤال میکنند که تو سوابق تحصیلیات چیست، سوابق خدماتیات چیست، میخواهند سمتی به او بدهند. این خودستایی نیست این باید [بگوید] خدا را شکر میکنم که به برکت الهی این مقدار درس خواندم، این مقدار هم خدمت کردم و امید [دارم] که خدا قبول کند، این خودستایی نیست. یک وقت است که نه، میگوید من این وصف را دارم. اینکه میگوید من این وصف را دارم، خود را مالک این وصف میداند، این خودستایی است و این عُجب است و جزء ام الرذائل است و مهلک است، چون معاصی کبیره فراوانی را به دنبال دارد چون اگر کسی اینچنین بپندارد که خود دارای این وصف است، آنگاه براساس همین توهم استقلال دست به خیلی از کارها میزند؛ اما اگر بداند که خود امینی بیش نیست و هر چه هست ودعی است و امانی است؛ با اندک حادثهای ممکن است از او گرفته بشود.
عدم مالکیت حقیقی انسان نسبت به نعمات الهی
خدا فرمود که هیچکس مالک هیچ چیز نیست، حتی مالک چشم و گوشش هم نیست ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ که این ﴿اُمن﴾ هم ام منقطع است یعنی «بل». ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ یعنی آنها خدا نیستند، خدا کسی است که مالک چشم و گوش شماست، لذا به بعضیها اجازه نمیدهد که چشم را ببندند، همین طور با چشم باز میمیرند، جانشان را قبض میکند که اگر عدهای نباشند در حال احتضار آن شخص، چشمش را ببندند، یک منظره هولناک و بدی هم دارد. خب، انسانی که این قدر قدرت ندارد که چشم را ببندد و بمیرد، پس مالک هیچ چیز نیست ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ این نه تعارف بردار است، نه قابل انکار و یک چیز بین الرشدی است. حالا اگر کسی با این ضعف، مشمول رحمت حق شد و خدا نعمتی به او داد، خیلیها هستند که رفتند به سراغ کمال یا مال؛ اما بهرهشان نشد، خیلیها آمدند که درس بخوانند نشد، خیلیها رفتند مال فراهم بکنند نشد، خیلیها رفتند مقام پیدا کنند نشد، بعضیها شد. این هیچ علت و عاملی ندارد که کسی داعیه استقلال بکند، بگوید من خودم زحمت کشیدم درس خواندم. این فکر، فکر قارون است؛ منتها او درباره مال گفته، دیگری درباره علم میگوید. اگر کسی ـ معاذ الله ـ بگوید من خودم زحمت کشیدم سی، چهل سال مجتهد شدم. این همان حرفی است که قارون میزند[ که ﴿قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾] اما اگر کسی بگوید «الحمدلله الذی علمنی، الحمدلله الذی رزقنی، الحمدلله الذی کذا و کذا» این عبد صالح خداست، این دیگر خودستایی نمیکند هرگز، این چون باید شاکر باشد، خاکسار است نه خودستا. بهترین راه برای اینکه آدم تشخیص بدهد عالم شد یا نه، ببیند خاکسار و متواضع است یا نه. همین که خدای ناکرده خودستا شد و خود را گرفت، این آغاز جهل او است، چون بهترین نشانه علم این است که انسان بفهمد این مال برای مردم است برای او نیست، این کمال برای او نیست، این امین است به او دادند و روزی هم از او میگیرند. خب، اگر کسی مال مردم را مال خود بداند، این اولین لحظه جهل اوست دیگر، کمالی که خدا به آدم داد حالا یا علم است یا جمال است یا مال است یا پست و مقام است اینها را او داد، بعد هم میگیرد.
امتحان بودن نعمات الهی بر انسان
در چند جای قرآن فرمود که آنچه در دست شماست، قبلاً در دست دیگران بود ما آنها را بردیم شما را جای آنها نشاندیم، ببینیم چه میکنید. گاهی به صورت فعل متکلم مع الغیر یاد میکند، گاهی به صورت صیغه مغایب ذکر میکند، گاهی میفرماید: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ؛ ببینیم چه میکنید، گاهی میفرماید: ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ ؛ ببیند چه میکنید. گاهی خود خدا مستقیماً سخن میگوید، میفرماید ما این کارها را کردیم، ببینیم چه میکنید. گاهی از زبان پیغمبرش مثلاً موسای کلیم(علی نبینا و آله و علیه الصلاة و علیه السلام) میگوید که او میفرماید که خداوند عدهای را برد و شما را روی کار آورد: ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾. گاهی هم در نحوه حرف زدن این مطلب را تفهیم میکند، میفرماید: ﴿وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ آقایان! شما جای ظالمین نشستید. این جای ظالمین نشستید، خیلی حرف در آن هست یعنی مواظب باشید، یعنی آنها که به هلاکت رسیدند چون ظالم بودند به هلاکت رسیدند. شما الآن جای ظالمین نشستهاید یعنی مواظب باشید این تا انسان فکر بکند، میبیند که جا عوض شد. خب، کسی در این شرایط است، این دیگر جا برای خودستایی نیست.
سابقه خودستایی و نژادپرستی قوم یهود در قرآن
لذا فرمود که میبینید این یهودیها چقدر خودستا هستند. این خودستایی گاهی فردی است گاهی ملی و جمعی. اگر یک آدم خودستا باشند، خیلیها در زحمتاند و اگر گروهی، ملتی، جامعهای خودستا باشند، آن وقت کل جهان در زحمت است. مثل صهیونیستها، اینها واقع خودستایند، این نژادپرستی همین است دیگر یعنی ما بهتریم. قرآن هم از نژادپرستی اینها، از خودستایی اینها مکرر خبر داد، فرمود دست اینها به ثروت مسلمین برسد، میگویند ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾؛ ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ ؛ یک دینار از مال شما به دست اینها برسد، امانت بدهید، حاضر نیستند به شما برگردانند، چه رسد به اینکه مال فراوان شما به دست آنها بدون امانت سپرده بشود: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ خودشان را اصیل میدانند، غیر از یهودیها را امی. میگویند مالشان، عرضشان برای ما حلال است حد هرجی نیست، سبیلی نیست. خب، این با فکر صهیونیستی و نژادپرستی دارد جامعه را فاسد میکند. قرآن کریم از این فکر مکرر خبر داد و آن را مکرر محکوم کرد، فرمود چرا خودستا هستید، گاهی میگوید ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ همه این نشانه ها را قرآن ذکر میکند و تکذیب می کند. میفرماید و اما«ابناء الله» که دروغ است. مستحیل است؛ اما «احباء الله و اولیاء الله» راست است خدا احبا دارد اولیا دارد و اما ولایت و محبت نشانهای دارد. خب، اگر شما جزء اولیاء الله هستید، نشانهاش این است که مشتاق لقای او باشید، تمنی مرگ کنید: ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» است. پس اینکه آن ﴿ابناء الله﴾ که مستحیل است این (یک)، این، «احباء الله و اولیاء الله» امکان پذیر است که بشر جزء اولیاء الله باشد؛ اما نشانهاش آن است که کسی مشتاق خدا باشد، این نشانه هم که در شما نیست. پس ﴿ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ این به صورت یک قیاس استثنایی است، اگر اولیاء اللهاید، تمنی مرگ بکنید لکن تمنی مرگ ندارید، پس اولیاء الله نیستید، این دعوایتان دروغ است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است