- 1021
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 43 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 43 سوره نساء"
- مراد از «مُنکر» و موارد استعمال آن در قرآن
- عدم تکلیف انسان در حال مستی
- موارد جواز تیمم عوض از غسل و وضو
این فایل هرچند مفهوم است ولی خیلی ریز است. در اولین فرصت بعد از پیدا کردن فایل کامل، در سایت قرار خواهد گرفت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿43﴾
مراد از «مُنکر» و موارد استعمال آن در قرآن
این کریمه چند حکم را به همراه داشت و دارد که بعضی از آنها به عرض رسید. اول این است که در حال مستی نزدیک نماز نشوید، این سکر لغتاً همان معنای حیرت و سرگردانی است و چون انسان مست و باده نوشیده، سرگردان است، از این جهت میگویند او در حال سکر است وگرنه کلمه سکر، در قرآن کریم در مواردی به کار رفت که در آنجا سخن از مستی مِی و امثالذلک نیست. نظیر آیهٴ دوم سورهٴ «حج» فرمود: ﴿یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ﴾ آنجا منظور از آن سکاری یعنی متحیر نه یعنی مست. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» دو بار این کلمه سُکر و سَکر و اینها به کار رفت و همهاش به معنای متحیر و امثالذلک است، سورهٴ «حجر» آیهٴ 15 این است که ﴿لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ یعنی اگر راهی برای این منکرین باز بشود و اینها به آسمانها هم سفر کنند، میگویند چشمهای ما به حالت سکر فرو رفته است یعنی ما متحیریم. چه اینکه در همان سورهٴ «حجر» آیهٴ 72 این است که ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ قسم به حیات و عمر توی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این منکران در مستیشان، نابینایانه حرکت میکنند. سکرت یعنی همان متحیر و اگر باده نوشیده را میگویند مست و در حال سکر است یعنی در حال تحیر است، از این جهت؛ منتها در اینجا قرینه داریم که منظور همین سکر از باده است نه سکرهای دیگر و اگر سکرهای دیگر را شامل میشود. به عموم تعلیل شامل میشود اگر کسی مست دنیاست یا مست مقام است یا مست جوانی است یا مستیهای دیگر دارد، آن ممکن است براساس عموم ملاک، شاملاش بشود، نه براساس حکم فقهی. پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ که منظور از این سکاری، همان سکر از مِی است، نه سکر از خواب یا مانند آن.
عدم تکلیف انسان در حال مستی
امر دوم این است که اگر کسی مست بود در حال مستی مکلف نیست، چون خطاب به غیر عاقل متوجه نیست ولی قبل از مستی، این حکم هست و متوجه به او خواهد شد یعنی شما کاری نکنید که در موقع نماز، مست باشید، قبل از سکر این خطاب فعلیت دارد و محذوری هم ندارد و اگر کسی این کار را کرد و در حال نماز، مست بود آنگاه مکلف است به قضا. بنابراین اگر در حال مستی، شخص مکلف نیست، این اختصاصی به نماز یا غیر نماز ندارد، در حال مستی او قصد ندارد یا احیاناً لا یعقل است و مکلف نیست، اما به سوء اختیار خود مقدمات مستی را فراهم کرد، چون به سوء اختیار خود مقدمات مستی را فراهم کرد، در حال هوشیاری این تکلیف متوجه او هست که کاری نکن که مست بشوی که اگر مست شدی، ممکن است اعمالی از تو صادر بشود و تو مسئول آن اعمالی، اینهم دو مطلب.
دلالت «صلوت» به مصلی در آیه محل بحث
سوم این است که منظور از این صلات یا خود نماز است یا اگر مسجد است به لحاظ نماز، نهی متوجه شد ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ﴾ یعنی «لا تقربوا المصلیٰ» نظیر همان آیهٴ سورهٴ «حج» که فرمود: ﴿لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ﴾ که منظور از صلوات، اماکن صلات است وگرنه صلات را ویران نمیکند، اماکن ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾ ؛ فرمود اگر دفاع نباشد و مبارزه مجاهدان فی سبیل الله نباشد، اماکن مذهبی ویران میشود که منظور از صلوات، اماکن صلات است و اگر در این آیه، منظور از صلات، مکان نماز باشد نهی از قرب مکان نماز، به لحاظ خود نماز است، برای اینکه فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ به قرینه ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ معلوم میشود که منظور قرب به خود نماز است. بعضیها نظیر آنچه در تفسیر قرطبی آمده، خواستند بین «یقرَبوا» و «یَقرُبُوا» فرق بگذارند، «تقرَبُون» و «تقرُبُون» با هم فرق دارند که اگر به فتح «را» باشد، مثل همین آیه و مانند این آیه، به معنای تلبس است «لا تقرَبُوا» یعنی «لا تتلبّسوا» و اگر به ضم «را» باشد «تقرُبُوا» باشد به معنی «تَدنُ» یعنی نزدیک نشوید. آن قرب به معنای نزدیک شدن را، ایشان از «قَرُب، یَقرُب» میداند نه «یقرَب»، «یقرَب» یعنی یلبس . پس اینکه در آیات دیگر آمده است ﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و مانند آن «لا تقربوا» یعنی «لا تلبسوا» و آن قرب به معنای نزدیکی با «یَقرُبُوا» استعمال میشود نه «لا یقرَبوا» این سخنی است که ایشان نقل میکنند، به هر تقدیر حکم روشن است.
بیان علت خطاب ﴿یا ایها الذین آمنوا ﴾ در آیه
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ خطاب، گرچه شامل همه مکلفین است ولی مؤمنین مکلفاند، برای اینکه غیر مؤمن اهل نماز نیست، نه اینکه نماز بر او واجب نیست، برای اینکه او نماز نمیخواند نه لازم نیست. بخواند پس سرّ اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ و نفرمود «یا ایها الناس» برای آن است که غیر مؤمن نماز نمیخواند، نه بر غیر مؤمن نماز واجب نیست، بر غیر مؤمن هم نماز واجب است. نماز یک شرط صحت دارد و یک شرط وجوب. شرط وجوبش همان بلوغ است و عقل، شرط صحتش اسلام است و مانند آن؛ از کافر صحیح نیست، نه بر کافر واجب نیست.
تبیین فراز ﴿حتی تعلموا ماتقولون﴾
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾، اینکه فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ حکم فقهی را به همراه دارد ولی اگر کسی در نماز، متوجه معانی نماز نباشد و نداند با چه کسی مناجات میکند، در روایات ما آمده است که آن مقداری از نماز، مقبول است که انسان بداند با که مناجات میکند و سخن خود را بفهمد، بقیه مقبول نیست . قبول یک حکم کلامی است صحت، یک حکم فقهی است. ممکن است که از نظر فقه این شخص، نماز صحیحی خوانده باشد و اعاده و قضا نداشته باشد ولی از نظر کلامی این عبادت، مقبول نیست آن نمازی که اثر دارد و معراج مؤمن است، همان مقداری است که در نماز، انسان میفهمد که دارد چه میگوید.
نهی از نزدیک شدن به مصلی در حال جنب
اما بخش دوم این آیه، فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾ یعنی شما در حال جنابت، نزدیک مسجد نروید. از این کلمه جنباً خواستند استفاده کنند که منظور از آن صلات مکان صلات است یعنی مسجد، در روایات ما هم هست. روایتی را مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) در مجمع نقل میکند که همان روایت را صاحب وسائل در کتاب طهارت وسائل نقل میکند که اگر شد ـ انشاءالله ـ آن روایت را میخوانیم که از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از صلات، مکان صلات است یعنی مسجد ، به قرینه این جمله دوم که فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ «لا تقربوا» مسجد را «جنباً» مگر به عنوان رهگذر که در حال عبور عیب ندارد. آنها که صلات را به معنای نماز گرفتند نه به معنای مسجد و این جنباً را هم به مبنای اینکه در حال جنابت نماز نخوانید، آنگاه ﴿عابِری سَبیلٍ﴾ را به معنای مسافر گرفتند یعنی شما در حال جنابت نماز نخوانید، مگر اینکه غسل بکنید ولی در حال مسافرت مستثنا است که اگر غسل نکردید و تیمم کردید کافی است. آنها که جمله اول را همان صلات به معنای نماز میدانند نه به معنای مسجد، جمله دوم و بخش دوم را اینچنین معنا میکنند که شما در حال جنابت نزدیک نماز نشوید، نماز را شروع نکنید، مگر اینکه غسل بکنید و چون مسافرید و آب ندارید، آنگاه تیمم بکنید، آنها اینچنین معنا کردند. ولی برابر آن روایتی که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است، منظور از صلات، مسجد است، قهراً جمله دوم معنای بازتری پیدا میکند. پس جمله اول این است که شما نزدیک مسجد نروید در حال مستی و منظور این نیست که مست نمیتواند مسجد برود [بلکه] منظور آن است که چون مسجد جای نماز است، مست نمیتواند نماز بخواند تا اینکه آن حالتش برطرف بشود و بفهمد دارد چه میگوید. منظور از بخش دوم این است که شما مسجد نروید در حال جنابت، مگر اینکه غسل کرده باشید: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾
موارد جواز تیمم عوض از غسل و وضو
حالا در بخش سوم این آیه میفرماید که اگر غسل، مقدورتان نبود و همچنین بعضی از موجبات غسل یا وضو برای شما پیش آمد، آنگاه تیمم بکنید ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی﴾؛ اگر مریض بودید صرف مرض، مجوز تیمم نیست. البته قیودی هم دارد، مثل اینکه صرف سفر، مجوز نیست. منظور از این مسافر بودن، آن سفر شرعی هشت فرسخ نیست، چون بعضی از احکام است که روی سفر مترتب است مثل قصر، آنجا سفر یعنی مسافت خاصه یعنی هشت فرسخ مثلاً، این موضوع است برای نماز شکسته خواندن را و روزه را افطار کردن. ولی در آیات تیمم چه در سورهٴ «مائده» چه در سورهٴ «نساء» فرمود اگر مسافر بودید تیمم کنید، این قید، وارد مورد غالب است، چون غالباً انسان در مسافرت کمتر دسترسی به آب دارد، مخصوصاً در آن عصر، از این جهت فرمود اگر مسافر بودید وگرنه سفر، موضوع برای تیمم نیست، نظیر قصر و افطار. قصر نماز و افطار روزه، موضوعش سفر است؛ اما تیمم یکی از موضوعاتش سفر نیست یا یکی از مسوغاتش سفر نیست، همان نیافتن آب است که عمده آن است که یا آب نباشد یا باشد و ضرر داشته باشد. چه اینکه مرض، آنهم قید، وارد مورد غالب است یکی از مسوغات تیمم مرض نیست، بلکه چون در حال مرض غالباً وضو یا غسل ضرر دارد از این جهت فرمودند، پس اینهم قید، وارد مورد غالب است، این طور نیست که مرض بما هو مرض موضوع باشد. مثلاً گفتند اگر کسی مریض بود شما عیادت کنید یا در حال مرض، فلان جمله را بخوانید، این موضوع است برای آن حکم؛ اما اگر گفتند مریض بودید، تیمم بکنید. حالا اگر کسی مریض بود و آب گرم داشت و هیچ نحوه هم ضرری متوجه او نشد که وضو بگیرد، پس در این گونه موارد قید، وارد مورد غالب است، نه مرض تمام الموضوع است و نه سفر.
چه اینکه آن سفری که موضوع است برای قصر یا افطار، یک حد خاصی دارد، یک مسافت مخصوصی است مثلاً هشت فرسخ باید باشد؛ اگر هفت فرسخ و نیم بود کافی نیست؛ اما اینجا این حد شرعی ملاحظه نمیشود. اگر کسی در هفت فرسخی رفته، در مسافرت هفت فرسخی است، نمازش تمام است ولی آب ندارد. پس این سفر، آن سفری نیست که موضوع باشد برای قصر اتمام و مانند آن. قید، وارد مورد غالب است ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ سرّ اینکه بعضیها این «اؤ» ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ﴾ را به معنای واو گرفتند ، برای این است که این چهار عنوان یاد شده بعضیها ظرف است و بعضیها موضوع و موجب. مثلاً مجی، از غائط یا لمس نسا، اینها موجبات غسل است؛ اما مریض بودن یا مسافر بودن، اینها موجبات غسل نیست. اگر کسی غسل بر او واجب بود و در اثر مرض که آب ضرر دارد یا در اثر سفر که آب ندارد، میتواند تیمم کند. پس این چهار عنوان یکسان نیست که بشود یکی را بر دیگری عطف کرد ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ لذا آمدند این «أو» ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ﴾ را به معنی «واو» گرفتند که اینچنین بشود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ و جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» حالا یا موجب حدث اصغر پیدا شد یا موجب حدث اکبر. اگر مریض بودید یا مسافر بودید و موجب طهارتی ـ حالا یا حدث اصغر یا حدث اکبر ـ پیش آمد و آب نداشتید، این کار را بکنید. این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ برای آن است که کسی خیال نکند که صرف مرض، مسوغ است یا صرف سفر، مجوز است. حالا این ﴿فلم تجدوا﴾ دو قسم است: یا آب ندارد؛ یا این متمکن از استفاده آب نیست. در حقیقت معنایش آن است که شما از استعمال آب، متمکن نیستید حالا یا آب نیست سالبه به انتفاء موضوع است یا آب هست و ضرر دارد شما واجد نیستید؛ این قدرت را ندارید از آب استفاده کنید.
نحوه تیمم و مواردی صحّت تیمّم بر آن
﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ «صعید» آن وجه الارض است؛ چیزی که از زمین خارج شده باشد [و] دیگر صدق زمین نکند، تیمم روی او صحیح نیست. مثل گیاهان و آنچه پخته شده و از حالت زمینی بیرون آمده؛ اما اگر زمین بر او صادق است، خواه سنگ خواه غیر سنگ، زمین بر او صادق است تیمم به او جایز است باید پاک باشد: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾. نحوه تیمم را هم ذکر فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ نه تمام وجه را، از این «باء» خواستند استفاده کنند که بعضی از صورت را، بعضی از صورت را و همچنین بعضی از دست را مسح بکشید . وجهی که در تیمم است، غیر از وجهی است که در وضو است، آنجا ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است، اینجا ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ در سورهٴ «مائده» راجع به وضو، آیهٴ ششم این است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ﴾ دیگر «باء» ندارد؛ اما در سورهٴ محلّ بحث؛ «نساء» که راجع به تیمم است، آنجا دارد ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾، چه اینکه در همان سورهٴ «مائده» آیهٴ ششم در ذیلش که راجع به تیمم است، میفرماید: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ که تبعیض را از این «باء» میفهمند که لازم نیست تمام وجه مسح بشود در تیمم. مثل اینکه در آن حدیث، وجود مبارک امام(سلام الله علیه) به زراره میفرماید که مسح، بر تمام سر نیست، بعضی از سر کافی است «لمکان الباء» زراره که عرض میکند آیا تمام سر را، مسح بکشیم یا بعضی از سر را حضرت میفرماید بعضی از سر را مسح بکشید، برای اینکه فرمود: ﴿وامسحوا برئوسکم﴾ نفرمود «وامسحوا رئوسکم» چون این «باء» نشانه تبعیض است، پس مسح بعض الرأس کافی است «لمکان الباء» . مشابه آن در مسح صورت، در تیمم هم هست که در باب وضو فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ دیگر «باء» ندارد، در باب تیمم فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ چه در سورهٴ «مائده» و چه در سورهٴ «نساء»، لذا بعض الوجه کافی است. تفسیرش را البته باید روایت معین کند که آن بعض، کدام است ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ ید در باب تیمم یک حکمی دارد که تا زند است و مچ دست، در باب وضو یک حکمی دارد که تا مرفق است. در باب قطع ید که ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ حدی دارد که همان آن اصول اصابع است. اینها را نص خاص به وسیله معصوم(علیهم السلام) باید مشخص بکند وگرنه صرف ید، بر همه اطلاق میشود. اینکه خوارج تندروی کردند، گفتند دست سارق را باید از دوش قطع کرد، برای اینکه دست بر این مجموعه گفته میشود، برای آن است که اینها «لم یأت الباب من ابوابها» وگرنه ید، در باب قطع دست حکمی دارد که همان اصول انگشتان است ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ در باب تیمم که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ از همان زند و مچ است تا سر انگشت. در باب وضو که ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾ تا مرفق هست، بالأخره بعضیها را آیه و بعضیها را عترت که ثقلیناند و لا یفترقان مشخص کردهاند.
بیان موارد اختلاف در تیمم و جمع حضرت استاد«مدظلّه»
عمده آن است که آیا آیهٴ سورهٴ «مائده» با آیهٴ سورهٴ «نساء» اینها دو تا حرف دارند یا یک پیام، آیا اینها مطلق و مقیدند یا نه. در اینجا فرمود اگر شما آب نداشتید یا آب ضرر داشت، تیمم بکنید و راه تیمم هم این است که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ بیش از این، قیدی نیامده، همین ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در همان آیهٴ ششم که راجع به حکم تیمم است، فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ این نه تنها اختلاف است بین امامیه و غیر امامیه، بلکه در درون امامیه هم اختلاف است که آیا مسح بر سنگ صاف و املس بیغبار، تیمم صحیح است یا نه. ظاهر آیهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» میگوید صحیح است، برای اینکه مسح وجه الارض صادق است خواه آن سنگ املس دارای غبار باشد یا نباشد، خواه انسان روی خاک تیمم بکند خواه روی سنگ تمیز بیغبار. ولی آیهٴ سورهٴ «مائده» میفرماید که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ یعنی این مسح صورت و دست باید از ارض باشد، اگر چیزی در دست نیست و بر دست چسبیده نیست، شما از زمین بر صورت و دست مسح نکشیدید [بلکه] شما دست را گذاشتید روی زمین و دستتان را به صورت مسح کشیدید یا دستتان را به دست مسح کشیدید، دیگر از زمین چیزی بر صورت و دست مسح نکشیدید، در حالی که ظاهر آیه این است که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ یعنی از آن ارض، چیزی باید روی ممسوح بیاید.
بعضیها که مثل مرحوم فیض و این بزرگان که معتبر میدانند غباری در آن دست باشد، گفتند به چه دست بچسبد، به ظاهر این استفاده میکنند. عدهای میگویند نه، اصلاً شایسته است که انسان بعد از اینکه انسان دست روی زمین گذاشت و با یک ضربت یا دو ضربت، دست به زمین زد بعد مستحب است که نفض کند این خاکها را طرد کند؛ این دستها را به هم بزند که غبار بریزد، اگر لازم باشد که چیزی از زمین روی این عضو ممسوح بچسبد، دیگر آن نفض و تکان دادن و غبارروبی دست مسح شده لازم نیست، این برهان تام نیست برای اینکه این نفض، طوری نیست که همه این ذرات را بریزد که، این یک چنین استلزامی ندارد، تمام این ذرات را بریزد. البته خیلی از ذرات، ریخته میشود ولی چیزی بالأخره میماند در دست که به این عضو ممسوح برسد. این در صورتی است که این «من» تبعیض باشد و اما اگر این «من» مبدأ را نشان بدهد، نه برای بیان بعض یعنی مبدأ مسحتان از زمین باشد، دیگر یک چنین تلازمی نیست که آن وجه الارض، آن زمینی که انسان، دست روی آن زمین میزند برای تیمم، حتماً باید خاک باشد یا غبارآلود باشد که چیزی به دست بچسبد [بلکه] اگر یک سنگ تمیزی هم بود، شستشو شده بود، تمیز بود هیچ غباری هم نداشت، تیمم روی او صحیح است.
ادّعای عامه در خصوص میگساری صحابه و جمع مرحوم بلاغی
﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ دو مطلب است که خیلی مهم است: یکی اصرار بیگانههاست، برای اینکه این ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ﴾ وقتی نازل شده است که خیلی از کرام از صحابه میگساری میکردند ـ معاذ الله ـ و این را هم به بعضی از معصومین نسبت دادند. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) یک سعی بلیغی کرده است در بین این مفسرین، سعیشان مشکور باشد! ایشان نوع این روایات را جمعبندی کرد و ثابت کرد که اینها سنداً ضعیفاند هم از نظر مضمون معارض هماند، هم از این نظر که آنکه این سفره شراب را پهن کرد چه چیزی بود با هم اختلاف دارند، هم اینکه در خانه چه کسی بود اختلاف دارند، هم اینکه پیش نماز آن نماز جماعت چه کسی بود اختلاف دارند و هم اینکه آن حرف باطلی که در نماز گفته شد، اختلاف دارند، یک چنین چیزی چگونه میتواند دامن صحابه را آلوده کند. گاهی میگویند که عبد الرحمن¬بنعوف مثلاً مستانه شروع کرد به نماز جماعت گاهی میگویند ـ معاذ الله ـ علیبنابیطالب(صلوت الله علیه) که از «اذهب الله عنه الرجس و طهره تطهیرا» او نماز جماعت خواند، امام جماعت شد و او ـ معاذ الله ـ این حرفها را زد. غرض این است که مرحوم آقای بلاغی یک سعی بلیغی کردند، گفتند این روایات چه از نظر اینکه مهماندار چه کسی بود، چه از این نظر که امام جماعت چه کسی بود، چه از این نظر که آن جمله باطلی که گفته شد چه جملهای بود، از هر جهت مختلف و پراکنده است، لذا اعتماد و اعتباری به او نیست ، این یک مطلب.
احتمال دلالت آیه به مسجدالنبی در عصر نزول
مطلب مهم دیگر آن است که تنها مسجدی که آن روز در مدینه وجود داشت ـ غیر از آن مسجد قبا که اول حضرت ساخت ـ همین مسجد النبی است و این آیه که میفرماید: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾ یعنی جنب میتواند از مسجد عبور بکند ولی نمیتواند در مسجد بایستد، مسجد النبی که این حکم را ندارد، جنب حق عبور ندارد. سایر مساجد البته حکم اینچنین است که جنب، حق عبور دارد. شاید یکی از جهاتی که عدهای را وادار کرد است که بگویند این عابری سبیل به معنای مسافر است نه معنای رهگذر مسجد، همین باشد. آن روز تنها مسجدی که محل ابتلای همه مسلمین و مؤمنین بود، مسجد النبی بود، گرچه مسجد قبا در یک فاصله محدودی ساخته شده بود؛ اما آن مسجدی که نوعاً محل ابتلا بود، همین مسجد النبی است و مسجد النبی هم که عبور برای جنب جایز نیست. حالا پاسخش این است که این حکم، برای همان مراحل اولیه هم آمده است که مسجد النبی حتی عبورش هم جایز نیست یا این حکمها تدریجاً آمده. ممکن بود که عبور، اول جایز بود بعد نهی شد و توقف جنب در مسجد النبی جایز نیست ـ چه اینکه عبور هم جایز نیست ـ فقط برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وجود مبارک علیبنابیطالب، دیگران در خانهشان به مسجد باز میشد، چون اول، مسجد سقف نداشت در خانهشان به مسجد باز میشد و در مسجد تردد میکردند. وقتی این آیات آمد درباره لزوم پرهیز ناپاکان از مسجد، همه درها به فرمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسته شد، مگر درِ خانه خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و درِ خانه حضرت امیر که این بزرگواران در آن حال میتوانستند در مسجد النبی هم توقف کنند، نه سایر مساجد، در خود مسجد النبی هم میتوانند توقف کنند یعنی مسجد النبی که دیگران در حال جنابت، حق عبور ندارند، اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) حق توقف هم دارند، شاید برای اینکه آن آلودگی که در دیگران هست در اینها پیدا نمیشود، بخشی از این روایات در تفسیر قرطبی هست البته .
بررسی روایات وارده از کتاب وسائل
اما آنچه مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب طهارت وسائل، باب پانزدهم از ابواب الجنابه، حدیث بیست و 21 دارد این است؛ کتاب وسائل، ابواب الطهارت، ابواب الجنابه باب پانزده، حدیث بیست و 21 که یکی راجع به همان روایتی است که از امام باقر(سلام الله علیه) نقل شده که قبلاً اشاره شد و دومی راجع به همین بستن درهاست. مرحوم شیخ حرّ عاملی(رضوان الله علیه) از امینالاسلام نقل میکند «الفضل بن الحسن طبرسی فی مجمع البیان عن ابی جعفر(علیهم السلام) فی قوله تعالی ﴿و لا جنباً الا عابری سبیل﴾ أنّ معناه لا تَقربوا مواضع الصلاة مِن المساجد و انتم جُنبٌ الا مُجتازین» خب، این بیان خیلی روشن است که مربوط به جمله دوم است. این دلیل نیست بر اینکه منظور از صلات در جمله اولیٰ، آنهم به معنای مکان صلات است؛ منتها این بخش دوم را به مواضع صلات دادند، از باب تلازم بخش دوم با بخش اول در وحدت سیاق، خواستند بگویند منظور از صلات مواضع صلات است آنهم نه مصلیٰ، بلکه مسجد «أن معناه لا تقربوا مواضع الصلاة من المساجد و انتم جُنُبٌ الا مُجتازین» پس ﴿عابِری سَبیلٍ﴾ به معنای مسافر نیست [بلکه] به معنای همان عبور کننده است و ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ﴾ هم یعنی «لا تقربوا مواضع الصلاة».
روایت 21 «الحسنُ بن علی العسکری(علیهما السلام) فی تفسیره عن آبائه(علیهم السلام) عن النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی حدیث سد الابواب» آنجا دارد که «أنّه قال لا یَنبغی لِأحدٍ یُؤمِنُ بالله و الیوم الآخِر ان یَبیتَ فی هذا المسجد جُنُباً الا محمدٌ و علیٌ و فاطمةُ و الحسن و الحسین و المُنتَجَبون من آلِهِم الطَّیِّبونَ مِن اولادهم» خب، این گذشته از اینکه عبور را اجازه میدهد، بیتوته را هم اجازه میدهد و این فخر است در آن دعاها که «و سدَّ الابوابَ الا بابَه» مهم ترین فخر این است که این نشانه طهارت و عصمت اینهاست که این گونه از کارها، اینها را آلوده نخواهد کرد و این فخر است و الا صرف اینکه کسی حق عبور داشته باشد از مسجد بگذرد که فخر دینی نیست خب، بالأخره عبور داشته باشد، از مسجد بگذرد اینکه مهم نیست یا در خانه کسی به مسجد باز باشد و اگر موقع نماز شد نزدیکتر و زودتر به مسجد برسد، اینکه فخر نشد. عمده این است که اینها از آن طهارت معنوی برخوردارند که «لا یَنبغی لِأحدٍ» این «لا یَنبغی» هم به قرینه روایات دیگر از آن حرمت استفاده میشود، نه حکم استحبابی «لا یَنبَغی لِأحدٍ یُؤمِنُ بالله و الیومِ الآخِرِ انَ یَبیتَ فی هذا المسجد جُنُباً الا» اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)» . خب، بنابراین عبور، ممنوع است به وسیله ادله بعدی ثابت شد به اینکه حتی در مسجد الحرامی که محل ابتلایشان بود عبور، ممنوع است. بیتوته برای معصومین(علیهم السلام) جایز است، فضلاً از عبور و این منافات ندارد که آیهای عام یا مطلق باشد، به وسیله بعضی از قیود، تخصیص یا تقیید بخورد، این دیگر مشکلی ندارد. اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ اگر غفلتی در این کارها شده است، جای بخشش و عفو الهی هست حالا اگر کسی مسئله را نمیدانست، غفلتی کرد یا یک بار تعمداً ترک کرد، بالأخره جا برای توبه باز است، جا برای عفو الهی باز است که به عنوان وعده دادند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مراد از «مُنکر» و موارد استعمال آن در قرآن
- عدم تکلیف انسان در حال مستی
- موارد جواز تیمم عوض از غسل و وضو
این فایل هرچند مفهوم است ولی خیلی ریز است. در اولین فرصت بعد از پیدا کردن فایل کامل، در سایت قرار خواهد گرفت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿43﴾
مراد از «مُنکر» و موارد استعمال آن در قرآن
این کریمه چند حکم را به همراه داشت و دارد که بعضی از آنها به عرض رسید. اول این است که در حال مستی نزدیک نماز نشوید، این سکر لغتاً همان معنای حیرت و سرگردانی است و چون انسان مست و باده نوشیده، سرگردان است، از این جهت میگویند او در حال سکر است وگرنه کلمه سکر، در قرآن کریم در مواردی به کار رفت که در آنجا سخن از مستی مِی و امثالذلک نیست. نظیر آیهٴ دوم سورهٴ «حج» فرمود: ﴿یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ﴾ آنجا منظور از آن سکاری یعنی متحیر نه یعنی مست. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» دو بار این کلمه سُکر و سَکر و اینها به کار رفت و همهاش به معنای متحیر و امثالذلک است، سورهٴ «حجر» آیهٴ 15 این است که ﴿لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ﴾ یعنی اگر راهی برای این منکرین باز بشود و اینها به آسمانها هم سفر کنند، میگویند چشمهای ما به حالت سکر فرو رفته است یعنی ما متحیریم. چه اینکه در همان سورهٴ «حجر» آیهٴ 72 این است که ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ قسم به حیات و عمر توی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این منکران در مستیشان، نابینایانه حرکت میکنند. سکرت یعنی همان متحیر و اگر باده نوشیده را میگویند مست و در حال سکر است یعنی در حال تحیر است، از این جهت؛ منتها در اینجا قرینه داریم که منظور همین سکر از باده است نه سکرهای دیگر و اگر سکرهای دیگر را شامل میشود. به عموم تعلیل شامل میشود اگر کسی مست دنیاست یا مست مقام است یا مست جوانی است یا مستیهای دیگر دارد، آن ممکن است براساس عموم ملاک، شاملاش بشود، نه براساس حکم فقهی. پس ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ که منظور از این سکاری، همان سکر از مِی است، نه سکر از خواب یا مانند آن.
عدم تکلیف انسان در حال مستی
امر دوم این است که اگر کسی مست بود در حال مستی مکلف نیست، چون خطاب به غیر عاقل متوجه نیست ولی قبل از مستی، این حکم هست و متوجه به او خواهد شد یعنی شما کاری نکنید که در موقع نماز، مست باشید، قبل از سکر این خطاب فعلیت دارد و محذوری هم ندارد و اگر کسی این کار را کرد و در حال نماز، مست بود آنگاه مکلف است به قضا. بنابراین اگر در حال مستی، شخص مکلف نیست، این اختصاصی به نماز یا غیر نماز ندارد، در حال مستی او قصد ندارد یا احیاناً لا یعقل است و مکلف نیست، اما به سوء اختیار خود مقدمات مستی را فراهم کرد، چون به سوء اختیار خود مقدمات مستی را فراهم کرد، در حال هوشیاری این تکلیف متوجه او هست که کاری نکن که مست بشوی که اگر مست شدی، ممکن است اعمالی از تو صادر بشود و تو مسئول آن اعمالی، اینهم دو مطلب.
دلالت «صلوت» به مصلی در آیه محل بحث
سوم این است که منظور از این صلات یا خود نماز است یا اگر مسجد است به لحاظ نماز، نهی متوجه شد ﴿لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ﴾ یعنی «لا تقربوا المصلیٰ» نظیر همان آیهٴ سورهٴ «حج» که فرمود: ﴿لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ﴾ که منظور از صلوات، اماکن صلات است وگرنه صلات را ویران نمیکند، اماکن ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾ ؛ فرمود اگر دفاع نباشد و مبارزه مجاهدان فی سبیل الله نباشد، اماکن مذهبی ویران میشود که منظور از صلوات، اماکن صلات است و اگر در این آیه، منظور از صلات، مکان نماز باشد نهی از قرب مکان نماز، به لحاظ خود نماز است، برای اینکه فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ به قرینه ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ معلوم میشود که منظور قرب به خود نماز است. بعضیها نظیر آنچه در تفسیر قرطبی آمده، خواستند بین «یقرَبوا» و «یَقرُبُوا» فرق بگذارند، «تقرَبُون» و «تقرُبُون» با هم فرق دارند که اگر به فتح «را» باشد، مثل همین آیه و مانند این آیه، به معنای تلبس است «لا تقرَبُوا» یعنی «لا تتلبّسوا» و اگر به ضم «را» باشد «تقرُبُوا» باشد به معنی «تَدنُ» یعنی نزدیک نشوید. آن قرب به معنای نزدیک شدن را، ایشان از «قَرُب، یَقرُب» میداند نه «یقرَب»، «یقرَب» یعنی یلبس . پس اینکه در آیات دیگر آمده است ﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و مانند آن «لا تقربوا» یعنی «لا تلبسوا» و آن قرب به معنای نزدیکی با «یَقرُبُوا» استعمال میشود نه «لا یقرَبوا» این سخنی است که ایشان نقل میکنند، به هر تقدیر حکم روشن است.
بیان علت خطاب ﴿یا ایها الذین آمنوا ﴾ در آیه
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری﴾ خطاب، گرچه شامل همه مکلفین است ولی مؤمنین مکلفاند، برای اینکه غیر مؤمن اهل نماز نیست، نه اینکه نماز بر او واجب نیست، برای اینکه او نماز نمیخواند نه لازم نیست. بخواند پس سرّ اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ و نفرمود «یا ایها الناس» برای آن است که غیر مؤمن نماز نمیخواند، نه بر غیر مؤمن نماز واجب نیست، بر غیر مؤمن هم نماز واجب است. نماز یک شرط صحت دارد و یک شرط وجوب. شرط وجوبش همان بلوغ است و عقل، شرط صحتش اسلام است و مانند آن؛ از کافر صحیح نیست، نه بر کافر واجب نیست.
تبیین فراز ﴿حتی تعلموا ماتقولون﴾
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾، اینکه فرمود: ﴿حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ﴾ حکم فقهی را به همراه دارد ولی اگر کسی در نماز، متوجه معانی نماز نباشد و نداند با چه کسی مناجات میکند، در روایات ما آمده است که آن مقداری از نماز، مقبول است که انسان بداند با که مناجات میکند و سخن خود را بفهمد، بقیه مقبول نیست . قبول یک حکم کلامی است صحت، یک حکم فقهی است. ممکن است که از نظر فقه این شخص، نماز صحیحی خوانده باشد و اعاده و قضا نداشته باشد ولی از نظر کلامی این عبادت، مقبول نیست آن نمازی که اثر دارد و معراج مؤمن است، همان مقداری است که در نماز، انسان میفهمد که دارد چه میگوید.
نهی از نزدیک شدن به مصلی در حال جنب
اما بخش دوم این آیه، فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾ یعنی شما در حال جنابت، نزدیک مسجد نروید. از این کلمه جنباً خواستند استفاده کنند که منظور از آن صلات مکان صلات است یعنی مسجد، در روایات ما هم هست. روایتی را مرحوم طبرسی(رضوان الله علیه) در مجمع نقل میکند که همان روایت را صاحب وسائل در کتاب طهارت وسائل نقل میکند که اگر شد ـ انشاءالله ـ آن روایت را میخوانیم که از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از صلات، مکان صلات است یعنی مسجد ، به قرینه این جمله دوم که فرمود: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ «لا تقربوا» مسجد را «جنباً» مگر به عنوان رهگذر که در حال عبور عیب ندارد. آنها که صلات را به معنای نماز گرفتند نه به معنای مسجد و این جنباً را هم به مبنای اینکه در حال جنابت نماز نخوانید، آنگاه ﴿عابِری سَبیلٍ﴾ را به معنای مسافر گرفتند یعنی شما در حال جنابت نماز نخوانید، مگر اینکه غسل بکنید ولی در حال مسافرت مستثنا است که اگر غسل نکردید و تیمم کردید کافی است. آنها که جمله اول را همان صلات به معنای نماز میدانند نه به معنای مسجد، جمله دوم و بخش دوم را اینچنین معنا میکنند که شما در حال جنابت نزدیک نماز نشوید، نماز را شروع نکنید، مگر اینکه غسل بکنید و چون مسافرید و آب ندارید، آنگاه تیمم بکنید، آنها اینچنین معنا کردند. ولی برابر آن روایتی که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است، منظور از صلات، مسجد است، قهراً جمله دوم معنای بازتری پیدا میکند. پس جمله اول این است که شما نزدیک مسجد نروید در حال مستی و منظور این نیست که مست نمیتواند مسجد برود [بلکه] منظور آن است که چون مسجد جای نماز است، مست نمیتواند نماز بخواند تا اینکه آن حالتش برطرف بشود و بفهمد دارد چه میگوید. منظور از بخش دوم این است که شما مسجد نروید در حال جنابت، مگر اینکه غسل کرده باشید: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾
موارد جواز تیمم عوض از غسل و وضو
حالا در بخش سوم این آیه میفرماید که اگر غسل، مقدورتان نبود و همچنین بعضی از موجبات غسل یا وضو برای شما پیش آمد، آنگاه تیمم بکنید ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی﴾؛ اگر مریض بودید صرف مرض، مجوز تیمم نیست. البته قیودی هم دارد، مثل اینکه صرف سفر، مجوز نیست. منظور از این مسافر بودن، آن سفر شرعی هشت فرسخ نیست، چون بعضی از احکام است که روی سفر مترتب است مثل قصر، آنجا سفر یعنی مسافت خاصه یعنی هشت فرسخ مثلاً، این موضوع است برای نماز شکسته خواندن را و روزه را افطار کردن. ولی در آیات تیمم چه در سورهٴ «مائده» چه در سورهٴ «نساء» فرمود اگر مسافر بودید تیمم کنید، این قید، وارد مورد غالب است، چون غالباً انسان در مسافرت کمتر دسترسی به آب دارد، مخصوصاً در آن عصر، از این جهت فرمود اگر مسافر بودید وگرنه سفر، موضوع برای تیمم نیست، نظیر قصر و افطار. قصر نماز و افطار روزه، موضوعش سفر است؛ اما تیمم یکی از موضوعاتش سفر نیست یا یکی از مسوغاتش سفر نیست، همان نیافتن آب است که عمده آن است که یا آب نباشد یا باشد و ضرر داشته باشد. چه اینکه مرض، آنهم قید، وارد مورد غالب است یکی از مسوغات تیمم مرض نیست، بلکه چون در حال مرض غالباً وضو یا غسل ضرر دارد از این جهت فرمودند، پس اینهم قید، وارد مورد غالب است، این طور نیست که مرض بما هو مرض موضوع باشد. مثلاً گفتند اگر کسی مریض بود شما عیادت کنید یا در حال مرض، فلان جمله را بخوانید، این موضوع است برای آن حکم؛ اما اگر گفتند مریض بودید، تیمم بکنید. حالا اگر کسی مریض بود و آب گرم داشت و هیچ نحوه هم ضرری متوجه او نشد که وضو بگیرد، پس در این گونه موارد قید، وارد مورد غالب است، نه مرض تمام الموضوع است و نه سفر.
چه اینکه آن سفری که موضوع است برای قصر یا افطار، یک حد خاصی دارد، یک مسافت مخصوصی است مثلاً هشت فرسخ باید باشد؛ اگر هفت فرسخ و نیم بود کافی نیست؛ اما اینجا این حد شرعی ملاحظه نمیشود. اگر کسی در هفت فرسخی رفته، در مسافرت هفت فرسخی است، نمازش تمام است ولی آب ندارد. پس این سفر، آن سفری نیست که موضوع باشد برای قصر اتمام و مانند آن. قید، وارد مورد غالب است ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ سرّ اینکه بعضیها این «اؤ» ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ﴾ را به معنای واو گرفتند ، برای این است که این چهار عنوان یاد شده بعضیها ظرف است و بعضیها موضوع و موجب. مثلاً مجی، از غائط یا لمس نسا، اینها موجبات غسل است؛ اما مریض بودن یا مسافر بودن، اینها موجبات غسل نیست. اگر کسی غسل بر او واجب بود و در اثر مرض که آب ضرر دارد یا در اثر سفر که آب ندارد، میتواند تیمم کند. پس این چهار عنوان یکسان نیست که بشود یکی را بر دیگری عطف کرد ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ لذا آمدند این «أو» ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ﴾ را به معنی «واو» گرفتند که اینچنین بشود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ و جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» حالا یا موجب حدث اصغر پیدا شد یا موجب حدث اکبر. اگر مریض بودید یا مسافر بودید و موجب طهارتی ـ حالا یا حدث اصغر یا حدث اکبر ـ پیش آمد و آب نداشتید، این کار را بکنید. این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ برای آن است که کسی خیال نکند که صرف مرض، مسوغ است یا صرف سفر، مجوز است. حالا این ﴿فلم تجدوا﴾ دو قسم است: یا آب ندارد؛ یا این متمکن از استفاده آب نیست. در حقیقت معنایش آن است که شما از استعمال آب، متمکن نیستید حالا یا آب نیست سالبه به انتفاء موضوع است یا آب هست و ضرر دارد شما واجد نیستید؛ این قدرت را ندارید از آب استفاده کنید.
نحوه تیمم و مواردی صحّت تیمّم بر آن
﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ «صعید» آن وجه الارض است؛ چیزی که از زمین خارج شده باشد [و] دیگر صدق زمین نکند، تیمم روی او صحیح نیست. مثل گیاهان و آنچه پخته شده و از حالت زمینی بیرون آمده؛ اما اگر زمین بر او صادق است، خواه سنگ خواه غیر سنگ، زمین بر او صادق است تیمم به او جایز است باید پاک باشد: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾. نحوه تیمم را هم ذکر فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ نه تمام وجه را، از این «باء» خواستند استفاده کنند که بعضی از صورت را، بعضی از صورت را و همچنین بعضی از دست را مسح بکشید . وجهی که در تیمم است، غیر از وجهی است که در وضو است، آنجا ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است، اینجا ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ در سورهٴ «مائده» راجع به وضو، آیهٴ ششم این است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ﴾ دیگر «باء» ندارد؛ اما در سورهٴ محلّ بحث؛ «نساء» که راجع به تیمم است، آنجا دارد ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾، چه اینکه در همان سورهٴ «مائده» آیهٴ ششم در ذیلش که راجع به تیمم است، میفرماید: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ که تبعیض را از این «باء» میفهمند که لازم نیست تمام وجه مسح بشود در تیمم. مثل اینکه در آن حدیث، وجود مبارک امام(سلام الله علیه) به زراره میفرماید که مسح، بر تمام سر نیست، بعضی از سر کافی است «لمکان الباء» زراره که عرض میکند آیا تمام سر را، مسح بکشیم یا بعضی از سر را حضرت میفرماید بعضی از سر را مسح بکشید، برای اینکه فرمود: ﴿وامسحوا برئوسکم﴾ نفرمود «وامسحوا رئوسکم» چون این «باء» نشانه تبعیض است، پس مسح بعض الرأس کافی است «لمکان الباء» . مشابه آن در مسح صورت، در تیمم هم هست که در باب وضو فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ دیگر «باء» ندارد، در باب تیمم فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ چه در سورهٴ «مائده» و چه در سورهٴ «نساء»، لذا بعض الوجه کافی است. تفسیرش را البته باید روایت معین کند که آن بعض، کدام است ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ ید در باب تیمم یک حکمی دارد که تا زند است و مچ دست، در باب وضو یک حکمی دارد که تا مرفق است. در باب قطع ید که ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ حدی دارد که همان آن اصول اصابع است. اینها را نص خاص به وسیله معصوم(علیهم السلام) باید مشخص بکند وگرنه صرف ید، بر همه اطلاق میشود. اینکه خوارج تندروی کردند، گفتند دست سارق را باید از دوش قطع کرد، برای اینکه دست بر این مجموعه گفته میشود، برای آن است که اینها «لم یأت الباب من ابوابها» وگرنه ید، در باب قطع دست حکمی دارد که همان اصول انگشتان است ﴿وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما﴾ در باب تیمم که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ از همان زند و مچ است تا سر انگشت. در باب وضو که ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ﴾ تا مرفق هست، بالأخره بعضیها را آیه و بعضیها را عترت که ثقلیناند و لا یفترقان مشخص کردهاند.
بیان موارد اختلاف در تیمم و جمع حضرت استاد«مدظلّه»
عمده آن است که آیا آیهٴ سورهٴ «مائده» با آیهٴ سورهٴ «نساء» اینها دو تا حرف دارند یا یک پیام، آیا اینها مطلق و مقیدند یا نه. در اینجا فرمود اگر شما آب نداشتید یا آب ضرر داشت، تیمم بکنید و راه تیمم هم این است که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ بیش از این، قیدی نیامده، همین ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در همان آیهٴ ششم که راجع به حکم تیمم است، فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ این نه تنها اختلاف است بین امامیه و غیر امامیه، بلکه در درون امامیه هم اختلاف است که آیا مسح بر سنگ صاف و املس بیغبار، تیمم صحیح است یا نه. ظاهر آیهٴ محلّ بحث در سورهٴ «نساء» میگوید صحیح است، برای اینکه مسح وجه الارض صادق است خواه آن سنگ املس دارای غبار باشد یا نباشد، خواه انسان روی خاک تیمم بکند خواه روی سنگ تمیز بیغبار. ولی آیهٴ سورهٴ «مائده» میفرماید که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ یعنی این مسح صورت و دست باید از ارض باشد، اگر چیزی در دست نیست و بر دست چسبیده نیست، شما از زمین بر صورت و دست مسح نکشیدید [بلکه] شما دست را گذاشتید روی زمین و دستتان را به صورت مسح کشیدید یا دستتان را به دست مسح کشیدید، دیگر از زمین چیزی بر صورت و دست مسح نکشیدید، در حالی که ظاهر آیه این است که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ یعنی از آن ارض، چیزی باید روی ممسوح بیاید.
بعضیها که مثل مرحوم فیض و این بزرگان که معتبر میدانند غباری در آن دست باشد، گفتند به چه دست بچسبد، به ظاهر این استفاده میکنند. عدهای میگویند نه، اصلاً شایسته است که انسان بعد از اینکه انسان دست روی زمین گذاشت و با یک ضربت یا دو ضربت، دست به زمین زد بعد مستحب است که نفض کند این خاکها را طرد کند؛ این دستها را به هم بزند که غبار بریزد، اگر لازم باشد که چیزی از زمین روی این عضو ممسوح بچسبد، دیگر آن نفض و تکان دادن و غبارروبی دست مسح شده لازم نیست، این برهان تام نیست برای اینکه این نفض، طوری نیست که همه این ذرات را بریزد که، این یک چنین استلزامی ندارد، تمام این ذرات را بریزد. البته خیلی از ذرات، ریخته میشود ولی چیزی بالأخره میماند در دست که به این عضو ممسوح برسد. این در صورتی است که این «من» تبعیض باشد و اما اگر این «من» مبدأ را نشان بدهد، نه برای بیان بعض یعنی مبدأ مسحتان از زمین باشد، دیگر یک چنین تلازمی نیست که آن وجه الارض، آن زمینی که انسان، دست روی آن زمین میزند برای تیمم، حتماً باید خاک باشد یا غبارآلود باشد که چیزی به دست بچسبد [بلکه] اگر یک سنگ تمیزی هم بود، شستشو شده بود، تمیز بود هیچ غباری هم نداشت، تیمم روی او صحیح است.
ادّعای عامه در خصوص میگساری صحابه و جمع مرحوم بلاغی
﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ دو مطلب است که خیلی مهم است: یکی اصرار بیگانههاست، برای اینکه این ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ﴾ وقتی نازل شده است که خیلی از کرام از صحابه میگساری میکردند ـ معاذ الله ـ و این را هم به بعضی از معصومین نسبت دادند. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) یک سعی بلیغی کرده است در بین این مفسرین، سعیشان مشکور باشد! ایشان نوع این روایات را جمعبندی کرد و ثابت کرد که اینها سنداً ضعیفاند هم از نظر مضمون معارض هماند، هم از این نظر که آنکه این سفره شراب را پهن کرد چه چیزی بود با هم اختلاف دارند، هم اینکه در خانه چه کسی بود اختلاف دارند، هم اینکه پیش نماز آن نماز جماعت چه کسی بود اختلاف دارند و هم اینکه آن حرف باطلی که در نماز گفته شد، اختلاف دارند، یک چنین چیزی چگونه میتواند دامن صحابه را آلوده کند. گاهی میگویند که عبد الرحمن¬بنعوف مثلاً مستانه شروع کرد به نماز جماعت گاهی میگویند ـ معاذ الله ـ علیبنابیطالب(صلوت الله علیه) که از «اذهب الله عنه الرجس و طهره تطهیرا» او نماز جماعت خواند، امام جماعت شد و او ـ معاذ الله ـ این حرفها را زد. غرض این است که مرحوم آقای بلاغی یک سعی بلیغی کردند، گفتند این روایات چه از نظر اینکه مهماندار چه کسی بود، چه از این نظر که امام جماعت چه کسی بود، چه از این نظر که آن جمله باطلی که گفته شد چه جملهای بود، از هر جهت مختلف و پراکنده است، لذا اعتماد و اعتباری به او نیست ، این یک مطلب.
احتمال دلالت آیه به مسجدالنبی در عصر نزول
مطلب مهم دیگر آن است که تنها مسجدی که آن روز در مدینه وجود داشت ـ غیر از آن مسجد قبا که اول حضرت ساخت ـ همین مسجد النبی است و این آیه که میفرماید: ﴿وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا﴾ یعنی جنب میتواند از مسجد عبور بکند ولی نمیتواند در مسجد بایستد، مسجد النبی که این حکم را ندارد، جنب حق عبور ندارد. سایر مساجد البته حکم اینچنین است که جنب، حق عبور دارد. شاید یکی از جهاتی که عدهای را وادار کرد است که بگویند این عابری سبیل به معنای مسافر است نه معنای رهگذر مسجد، همین باشد. آن روز تنها مسجدی که محل ابتلای همه مسلمین و مؤمنین بود، مسجد النبی بود، گرچه مسجد قبا در یک فاصله محدودی ساخته شده بود؛ اما آن مسجدی که نوعاً محل ابتلا بود، همین مسجد النبی است و مسجد النبی هم که عبور برای جنب جایز نیست. حالا پاسخش این است که این حکم، برای همان مراحل اولیه هم آمده است که مسجد النبی حتی عبورش هم جایز نیست یا این حکمها تدریجاً آمده. ممکن بود که عبور، اول جایز بود بعد نهی شد و توقف جنب در مسجد النبی جایز نیست ـ چه اینکه عبور هم جایز نیست ـ فقط برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وجود مبارک علیبنابیطالب، دیگران در خانهشان به مسجد باز میشد، چون اول، مسجد سقف نداشت در خانهشان به مسجد باز میشد و در مسجد تردد میکردند. وقتی این آیات آمد درباره لزوم پرهیز ناپاکان از مسجد، همه درها به فرمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسته شد، مگر درِ خانه خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و درِ خانه حضرت امیر که این بزرگواران در آن حال میتوانستند در مسجد النبی هم توقف کنند، نه سایر مساجد، در خود مسجد النبی هم میتوانند توقف کنند یعنی مسجد النبی که دیگران در حال جنابت، حق عبور ندارند، اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) حق توقف هم دارند، شاید برای اینکه آن آلودگی که در دیگران هست در اینها پیدا نمیشود، بخشی از این روایات در تفسیر قرطبی هست البته .
بررسی روایات وارده از کتاب وسائل
اما آنچه مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب طهارت وسائل، باب پانزدهم از ابواب الجنابه، حدیث بیست و 21 دارد این است؛ کتاب وسائل، ابواب الطهارت، ابواب الجنابه باب پانزده، حدیث بیست و 21 که یکی راجع به همان روایتی است که از امام باقر(سلام الله علیه) نقل شده که قبلاً اشاره شد و دومی راجع به همین بستن درهاست. مرحوم شیخ حرّ عاملی(رضوان الله علیه) از امینالاسلام نقل میکند «الفضل بن الحسن طبرسی فی مجمع البیان عن ابی جعفر(علیهم السلام) فی قوله تعالی ﴿و لا جنباً الا عابری سبیل﴾ أنّ معناه لا تَقربوا مواضع الصلاة مِن المساجد و انتم جُنبٌ الا مُجتازین» خب، این بیان خیلی روشن است که مربوط به جمله دوم است. این دلیل نیست بر اینکه منظور از صلات در جمله اولیٰ، آنهم به معنای مکان صلات است؛ منتها این بخش دوم را به مواضع صلات دادند، از باب تلازم بخش دوم با بخش اول در وحدت سیاق، خواستند بگویند منظور از صلات مواضع صلات است آنهم نه مصلیٰ، بلکه مسجد «أن معناه لا تقربوا مواضع الصلاة من المساجد و انتم جُنُبٌ الا مُجتازین» پس ﴿عابِری سَبیلٍ﴾ به معنای مسافر نیست [بلکه] به معنای همان عبور کننده است و ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ﴾ هم یعنی «لا تقربوا مواضع الصلاة».
روایت 21 «الحسنُ بن علی العسکری(علیهما السلام) فی تفسیره عن آبائه(علیهم السلام) عن النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی حدیث سد الابواب» آنجا دارد که «أنّه قال لا یَنبغی لِأحدٍ یُؤمِنُ بالله و الیوم الآخِر ان یَبیتَ فی هذا المسجد جُنُباً الا محمدٌ و علیٌ و فاطمةُ و الحسن و الحسین و المُنتَجَبون من آلِهِم الطَّیِّبونَ مِن اولادهم» خب، این گذشته از اینکه عبور را اجازه میدهد، بیتوته را هم اجازه میدهد و این فخر است در آن دعاها که «و سدَّ الابوابَ الا بابَه» مهم ترین فخر این است که این نشانه طهارت و عصمت اینهاست که این گونه از کارها، اینها را آلوده نخواهد کرد و این فخر است و الا صرف اینکه کسی حق عبور داشته باشد از مسجد بگذرد که فخر دینی نیست خب، بالأخره عبور داشته باشد، از مسجد بگذرد اینکه مهم نیست یا در خانه کسی به مسجد باز باشد و اگر موقع نماز شد نزدیکتر و زودتر به مسجد برسد، اینکه فخر نشد. عمده این است که اینها از آن طهارت معنوی برخوردارند که «لا یَنبغی لِأحدٍ» این «لا یَنبغی» هم به قرینه روایات دیگر از آن حرمت استفاده میشود، نه حکم استحبابی «لا یَنبَغی لِأحدٍ یُؤمِنُ بالله و الیومِ الآخِرِ انَ یَبیتَ فی هذا المسجد جُنُباً الا» اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم الصلاة و علیهم السلام)» . خب، بنابراین عبور، ممنوع است به وسیله ادله بعدی ثابت شد به اینکه حتی در مسجد الحرامی که محل ابتلایشان بود عبور، ممنوع است. بیتوته برای معصومین(علیهم السلام) جایز است، فضلاً از عبور و این منافات ندارد که آیهای عام یا مطلق باشد، به وسیله بعضی از قیود، تخصیص یا تقیید بخورد، این دیگر مشکلی ندارد. اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ اگر غفلتی در این کارها شده است، جای بخشش و عفو الهی هست حالا اگر کسی مسئله را نمیدانست، غفلتی کرد یا یک بار تعمداً ترک کرد، بالأخره جا برای توبه باز است، جا برای عفو الهی باز است که به عنوان وعده دادند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است