- 1016
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 20 و 21 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 و 21 سوره نساء"
- لزوم پرداخت کلیه حقوق زن در موقع طلاق؛
- وجوب پرداخت مهریه زن بدون دخل و تصرف؛
- لزوم پایبندی به تعهدات اجتماعی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِیناً ﴿20﴾ وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً ﴿21﴾
لزوم پرداخت کلیه حقوق زن در موقع طلاق
قرآن کریم در عین حال که دستور میدهد با زنها خوشرفتاری و معاشرتِ خوب بشود، راههای آن را هم ارائه میکند، خواه راهِ معاشرت زن در مقابل مرد، خواه راه معاشرت صحیح زن در مقابل شوهر. این آیه، ناظر به زن در مقابل شوهر است. فرمود: اگر خواستید همسری را عوض بکنید، زنی طلاق بگیرد، زن دیگر بگیرید و مانند آن تمام مَهریه او را باید بپردازید، حق ندارید هیچ مقداری از مَهریه او را نگه بدارید.
این معنا که لزوم پرداخت تمام مَهر باشد هم به آن امر شد(یک) هم نهی شد از تخلّف ولو تخلّف قلیل این(دو) هم این تخلّف به عنوان بهتان تلقّی شد(سه) هم به عنوان گناهِ روشن از او یاد شد(چهار) هم دستور اخلاقی داده شد که با آن دستور اخلاقی، راه این گناه بسته بشود(پنج) و هم تعهّد حقوقی را یادآور شد که آن تعهّد حقوقی، مسئولیتآور است(شش).
این امور ششگانه که مربوط به زن و شوهر است، نشانهٴ عظمت عقد زناشویی و نکاح است از یک سو و راه عملِ به ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ است از سوی دیگر.
مراد از کلمه «استبدال» در آیه
فرمود: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾؛ اگر خواستید زنی را به جای زن دیگر تبدیل کنید یعنی این زن را طلاق بدهید [و] زن دیگر بگیرید، در اینجا گرچه کلمه ﴿اسْتِبْدَالَ﴾ معنای طلب را دارد و با اراده معمولاً استعمال نمیشود، برای اینکه خود استبدال، معنای طلب و اراده را به همراه دارد، دیگر لازم نیست بگویند اگر اراده کردید طلب تبدیل را؛ اما اینجا استبدال همان معنای تبدیل را، همان تعویض را و مانند آن را در بردارد که کلمهٴ اراده هم در اول بتواند وارد بشود، این یک نکته که در المیزان هست .
نکته دیگر آن است که شما از همان اول اگر به این فکر افتادید که جابهجایی را در ذهنتان ترسیم بکنید، از همان اول باید به فکر مَهر باشید. یک وقت است وارد میشوید در صحنهٴ استبدال یعنی دارید طلب میکنید به دنبال تبدیل میگردید، این مرحلهٴ عملیِ تبدیل است. ولی قبل از اینکه به این مرحله برسید، وقتی اراده کردید چنین کاری را انجام بدهید، از همان اول باید به فکر مَهر باشید: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾.
وجوب پرداخت مهریه زن بدون دخل و تصرف
مطلب بعدی آن است که مَهریه زن را باید داد و هیچ نباید در او تصرّف کرد مگر به اذن خود زن، برابر آیه چهارم همین سورهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت. فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ این یکی از آن امور ششگانه این بود که خدا امر کرد مَهریه زن را بپردازید: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ و در آنجا هم اشاره شد که چرا کلمهٴ ﴿نِحْلَةً﴾ به کار رفت? نحله یعنی هِبه و عطیه. این برای آن است که جریان ازدواج یک جریان دادوستد نیست، جریان معاملهٴ مال به مال نیست، جریان عقد روح با روح است. لذا این مَهریه به عنوان یک هِبه و عطیهٴ لازم تلقّی شده است، نه به عنوان عِوض و ثَمن ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ صَداق هم صَداق است، برای اینکه مُصدّق آن پیمان است. این امر اول از آن امور ششگانه، خواه انسان بخواهد زوجی را مکان زوجی تبدیل بکند یا نکند این فرق ندارد. پس امر اول، وجوب تأدیه مَهر است.
اما آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿إِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾ برای آن است که در حال تبدیل، هزینهٴ شوهر سنگین میشود و فکر میکند یا خیال میکند که باید اینچنین باشد؛ میگوید مَهریه زوج قبلی را به او نمیدهم به این زوج بعدی میدهم، چون این زوج بعدی یعنی این همسر بعدی، به جای آن همسر قبلی نشسته است. چون همسر بعدی به جای همسر قبلی نشسته است، مَهریه همسر قبلی را به همسر بعدی میدهم. فرمود: این خیال را نکنید: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾؛ اگر خواستید زن را طلاق بدهید، زن دیگر بگیرید باید مَهریه آن زن اول را کاملاً بپردازید.
ناظر بودن آیه¬ به مرحله تبدیل زوجه به زوجه دیگر
پس این حُکم، مخصوص به حال استبدال نیست، برای اینکه در آیه چهار سورهٴ «نساء» فرمود: صَداق زنها را باید بپردازید، حالا چه طلاق بدهید، چه غیرطلاق باشد. دربارهٴ مسئله طلاق هم حُکم جداگانه صادر کرد، فرمود: هنگام طلاق اگر مِساسی حاصل نشد که نصف مَهر ، اگر مِساسی حاصل شد که تمام مَهر را باید بپردازید. آیه محلّ بحث یک شیء ثالثی را تفهیم میکند و آن تبدیل زوجه است به زوجه دیگر، پس اینجا سهتا فرع مطرح است.
بیان فروع متصور در مسئله فوق
فرع اول این است که هر مردی باید مَهریه زن خودش را بپردازد؛ فرع دوم آن است که در هنگام طلاق اگر مساسی حاصل نشد که نصف مَهر، مساسی حاصل شد تمام مَهر؛ فرع سوم هنگام استبدال است یعنی طلاق مع التبدیل، نه صِرف طلاق. آنچه در سورهٴ «نساء» خواندیم، وجوب تأدیه اصل مَهر است خواه طلاق در کار باشد، خواه ناظر به طلاق نباشد و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است آن ناظر به طلاق قبل از مِساس است. آیه 237 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُم لَهُنَّ فَریضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ﴾ خب، این آیه محلّ بحث، طلاق مع التبدیل است. پس در هر سه صورت باید مَهریه زن را داد، چه اصلاً طلاق نباشد، چه طلاق قبل از مِساس باشد، چه طلاق به قصد تبدیل باشد، در هر سه صورت باید داد.
پرسش:...
پاسخ: دارد ﴿آتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً﴾؛ به آنها دادید ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً﴾ البته شامل غیرمَهر هم میشود؛ اما آنچه حُکم مناسب با این موضوع است یعنی تناسب حُکم و موضوع، همان مَهریه است.
مستندات قرآنی در فروع شش¬گانه مأخوذ از آیه
مطلب بعدی آن است که در بین این امور ششگانه، امر اول همان وجوب تأدیه مَهر بود که از آیه چهار سورهٴ «نساء» و همچنین از آیه سورهٴ «بقره» استفاده شد.
امر دوم از این امور ششگانه، نهی در تصرّف اوست که فرمود: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً﴾؛ هیچ چیزی از آن مَهر را نگیرید ولو مهریه سنگین باشد. شما با رغبت و میل یک مهریه سنگینی را پذیرفتید در آن عقد اول، این نکره در سیاق نفی افادهٴ عموم میکند یعنی هیچ چیزی از آن مَهر را حق ندارید ذخیره کنید، همه آن قسمت را باید بپردازید: ﴿فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ﴾ یعنی از آن قنطار ﴿شَیْئاً﴾؛ هیچ چیزی نباید بگیرید. حالا قنطار چقدر است اینها هیچ کدام نقش ندارد [بلکه] کنایه از کثرت مَهر است، مَهر حالا هر چه شد. بعضی از کسانی که در صدر اسلام خواستند مَهریه را محدود کنند در قبال او به همین آیه استدلال کردند و جلوی کار او را گرفتند . حالا شایسته است و مستحب است که مَهر، مَهرالسنّه باشد [و] مهر هر چه کمتر شد بهتر است، آن یک دستور دینی است و هرگز مَهریه سنگین یا جهیزیهٴ فراوان، عامل تشکیل خانواده نخواهد بود، همان ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ است، آن دو اصل است که خانواده را محکم نگه میدارد، نه مَهریه سنگین و نه جهیزیهٴ زیاد. ولی هر اندازه که شوهر برای زنش مَهریه قرار داد هنگام طلاق و هنگام تبدیل، حق ندارد چیزی از این مَهریه را ذخیره کند، همه این مهریه را باید بپردازد: ﴿فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ﴾ یعنی از آن قنطار ﴿شَیْئاً﴾.
این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان سراح جمیل از او یاد شده است. آیه سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» از او به تسریح جمیل یاد کرده است که ﴿سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾، سراح جمیل همین است که چیزی از مهریه او را برای خود ذخیره نکنید. آیه 49 سورهٴ «احزاب» است، فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ آن آیه سورهٴ «بقره» ناظر به این بود که طلاق قبل از مِساس، نصف مهر دارد، این آیه ناظر به آن است که طلاق قبل از تماس عِدّه ندارد، بعد در ذیل فرمود که: ﴿فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ تسریح جمیل و تطلیق جمیل آن است که حقّ او را به او بپردازید. پس برابر این آیه سورهٴ «نساء» که محلّ بحث است، مرد حق ندارد هیچ مقداری از مهریه زن را ذخیره کند و از او استرداد کند: ﴿فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً﴾ این امر دوم از آن امور ششگانه.
بعد فرمود: ﴿أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً﴾ این کار، بهتان است. کاری که انسان را مبهوت میکند به آن میگویند بهتان. یک ظلم و ستمی که بر کسی تحمیل میشود او را مبهوت میکند این عمل، بهتان است و این اختصاصی به نسبت ندارد. نسبتِ ناروا را اگر بهتان میگویند، برای اینکه آن طرف را مبهوت میکند، طرفی که کاری را نکرده انسان، چیزی را به او اسناد بدهد، حرفی را که نزده به او اسناد بدهد، چون او را مبهوت میکند از این جهت میگویند بهتان زده. کاری هم که نباید بشود ولو به او اسناد ندهند، بر او تحمیل بکنند مثل ظلم را این هم بهتان است، برای اینکه مایه مبهوتشدن است. مرد اگر بخواهد مقداری از مهریه زن را ذخیره کند و به او ندهد، این بهتان است، این [امر] سوم.
[امر] چهارم این است که این گناه است، این گناهِ مبین است، گناه است و گناهِ مبین؛ یک گناه روشنی است یعنی بیّنالغیّ است، اثم مبین است. اثمِ مبین، نظیر فاحشه مبیّنه یعنی گناه بیّنالغیّ.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این حالا فقط به این فکر هزینه است؛ حالا دارد طلاق میدهد، برای اینکه خود طلاق نشانه ناسازگاری است. اما حالا حقّ مسلّمی که شوهر برای زن قائل شده است، دیگر نباید آن حق را تضییع کند. اگر بخواهد مقداری از مَهریه را بگیرد برای استرداد مَهریه هم قرآن راه نشان داد، اگر طلاق خُلع بود، اگر طلاق مبارات بود و مانند آن حساب دیگری دارد که راه طلاق خُلع را هم در سوره «بقره» بیان فرمود . اگر هیچ کدام از آن راهها نیست، وجهی ندارد که انسان، مهریه زن را به او ندهد.
پرسش:...
پاسخ: آن دربارهٴ تهمتها، نصوص دیگری است؛ اما راجع به ندادنِ مهریه این آیه است که این آیه میفرماید: شما حق ندارید مهریه زن را به او ندهید! اگر یک وقت خواستید مهریهای که به او دادید از او مقداری را پس بگیرید، یک راهش همین است که ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ یکی هم مسئله خُلع و امثال ذلک است که ذکر کرده؛ اما هیچ کدام از اینها اگر در کار نیست، وجهی ندارد که شوهر مهریه زن را تأدیه نکند.
پرسش:...
پاسخ: نه اینکه او را بهتان بکنید، نه؛ مثل اینکه بفرماید: «أتأخذونه ظلما وعدوانا»، «أتأخذونه ظلما وعدوانا» نشانهاش هم عطف است دیگر «أَتَأْخُذُونَهُ إِثْماً مُبِیناً» این أخذ، اثم مبین است. این اخذ، بهتان است، نه اینکه آن مأخوذ، بهتان باشد. بهتان را بگیرید! مأخوذ، مال مردم است. این اخذ، بهتان است [و] این اخذ، اثمِ مبین است.
پرسش:...
پاسخ: «أتأخذون» این شیء را «بهتاناً»، «أتأخذون» این شیء را «إِثْماً مُبِیناً». وقتی که انسان دارد یک مال حرامی را میگیرد، میگویند که «أخذته ظلماً»، «أخذته اثماً مبینا» یعنی این اخذ، بهتان است این اخذ، ظلم و اثم است، نه آن مأخوذ یا نه اینکه شما او را بهتان قرار دادید «أتأخذونه أخذاً متّصفاً بأنّه بهتانٌ»، «أخذاً متّصفاً بأنّه اثم مبین».
پرسش:...
پاسخ: آن نظیر آن است که ﴿وَ إِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً﴾ ؛ اینها آن صلات را استهزا میکنند. آن ضمیر به صلات برمیگردد؛ اما در اینجا به خود اخذ برمیگردد: «أتأخذونه أخذاً بهتاناً»، «أخذاً اثماً مبینا» که اینها موصوفها حذف شده و صفتها یاد شده، نه اینکه شما این مأخوذ را اثمِ مبین میدانید. که آنها نیامدند بگویند که این قانون، اثمِ مبین است. میفرماید این اخذتان یک گناه بیّنالغییّ است، این نکته چهارم.
تذکرات اخلاقی برای جلوگیری از تضییع حقوق زن
نکته و امر پنجم آن است که راههای اخلاقی را نشان میدهد. قرآن مسائل را خوب برای شما تحلیل میکند تا آنجا که عقل شما میرسد. در مسائل توحید و معارف، برای شما ادلّه اقامه میکند. مسائل مربوط به معاد، برای شما دلیل اقامه میکند. لزوم عبادات و مسائل اخلاقی، برای شما دلیل اقامه میکند. جزئیات عبادات که قابل درک شما نیست خب، با همان امر تعبّدی وادارتان میکند؛ حالا کجا نمازتان جَهر باشد، کجا نماز اخفات باشد، کجا دو رکعت باشد، کجا سه رکعت باشد جزئیات و خصوصیات که قابل درک شما نیست خب، آن را همین طور بیان میفرماید. ولی در بسیاری از مسائل دینی ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یکی از آن موارد هم همین است. فرمود: شما بررسی کنید ببینید به چه عاملی به خودتان اجازه میدهید که حقّ زن را ندهید? شما مدتی با هم در یک فضای سالم زندگی میکردید: ﴿وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾؛ با هم در یک فضا به سر میبردید و شما دو نفر نبودید [بلکه] ابعاض یک واحد بودید. این پیمان زناشویی دوتا بیگانه را یکی کرد، شما دو نفر نبودید [بلکه] دوتا جزء، از یک کل بودید. خب، این را رعایت کنید! هیچ دیدید که دستی به سر ستم بکند یا چشمی به گوش ستم بکند، اینکه نیست. دست و گوش و اعضا و جوارح یک پیکر هماهنگ هماند؛ بعضی با بعضی مُعین و معاوناند. فرمود: شما ابعاض یک واحد بودید. دلیل ندارد که به یکدیگر ستم بکنید ﴿وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ اولاً شما دوتا بعض هستید از یک کلّ و در یک فضای دوستانه هم زندگی میکردید، دیگر این عاملی برای ستم وجود ندارد. این تبیین آیات الهی است، این تعلیم کتاب و حکمت است نه تلاوت، این امر پنجم.
لزوم پای¬بندی به تعهدات اجتماعی
امر ششم تذکر یک مسئله حقوقی است و آن این است که فرمود: ﴿وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ شما بالأخره به تعهّدات اجتماعیتان باید پایبند باشید. این عقدی که بستید یک میثاق است، یک گِره محکمی است بین زن و شوهر. این میثاق را و این تعهّد مستحکمِ طرفین را شما نشکنید. زن در اختیار شوهر قرار گرفت در مقابل مَهر، حالا که این پیوند دارد قطع میشود باید تمام مَهر به زن داده شود، زنها از شما میثاق غلیظ گرفتند. خودِ این امر ششم اگر منحل بشود به دو امر فرعی تبدیل میشود: یکی اصلِ میثاق؛ یکی غلظت میثاق. مثل اینکه آن مسئله اثم مبین اگر تحلیل میشد به دو امر فرعی منحلّ میشد: یکی اصلِ اثم و گناه بودن؛ یکی هم یک گناه بیّن و روشن بودن.
تبیین تحلیلهایی درباره میثاق غلیظ و تبیینی بر تحلیل میثاق غلیظ به دو امر
اما تحلیل میثاق غلیظ به دو امر این است که اصلِ میثاق که روشن بشود، غلظت او هم به عنوان یک امر فرعی دیگر این را روشنتر میکند. «وَثاق» آن بند را میگویند، چیزی که مایه بستن است آن طناب محکم را میگویند «وَثاق». در چهل و هفتمین سوره که به نام مبارک رسول اکرم(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) است، آنجا مسئله وثاق را در آیه چهارم به کار برد. فرمود: ﴿فَشُدُّوا الْوَثَاقَ﴾، «وثاق» آن بَند محکم است، این امر اول، حالا درباره خصوص کلمه میثاق.
امر دوم درباره میثاق آن است که این میثاق و تعهّد درجاتی دارد؛ بعضیها محکم است، بعضیها محکمتر تا به آن میثاقی برسیم که به هیچ وجه قابل شکستن نیست. ذات اقدس الهی آن رابطهای که بین خود و بندگان خود برقرار میکند آن را میثاق شکستناپذیر میداند، خواه رابطهٴ مِهر و جمال، خواه رابطه قَهر و جلال. بالأخره خدا با بندهاش رابطه دارد و بندگان با او در ارتباطاند یا ارتباط لطف و مِهر، یا ارتباط قهر و غضب، از دو حال که بیرون نیستند یا مؤمنِ به او هستند یا کافرِ به او، اگر به او مؤمن بودند این ارتباط ایمانی، شکستناپذیر است و اگر به او کافر بودند، آن قهری که خدا درباره اینها اعمال میکند آن قهر هم قابل شکست نیست، چون هیچ یک از دو طرف در اختیار غیرخدا نیست.
اما در طرف مثبت فرمود: ﴿وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی﴾ که در آیه «آیةالکرسی» سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: این عُروه وثقیٰ ﴿لاَ انفِصَامَ لَها﴾ ؛ هیچ انفصام و گسستگی برای این عُروه نیست، چون وُثقاست خیلی موثوق است و مستحکم است، این در طرف مثبت که مِهر خدا و لطف خدا، عروهٴ وثقایی است که ﴿لاَ انفِصَامَ لَها﴾ ایمان به خدا اینچنین است و در نقطهٴ مقابلش که منفی است اگر کسی کفر ورزید و قَهر خدا دامنگیر او شد، خدا آن چنان میبندد انسان مقهور را که هیچ کسی مثل خدا نمیتواند ببندد: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ که این در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فجر» است.
خب، پس در هر دو طرف؛ چه طرف مثبت، چه طرف منفی، چه طرف ایمان و مِهر، چه طرف کفر و قهر، این پیمان «لا انفصام له» است.
محدودهٴ کاربرد مفهوم میثاق در قرآن
مطلب بعدی درباره میثاق آن است که این کلمهٴ میثاق در قرآن کریم از پُرمحتواترین کلمات محدودهٴ خودش است که هر جایی به کار نرفته. چند موردی که به کار رفته است، قسمت مهمّش همان رابطههای بین خلق و خالق است. در بعضی از موارد که بین خود مخلوقها به کار رفت، درباره شخصیتهای حقوقی به کار رفت، نه شخصیتهای حقیقی یعنی درباره دولتمردها به کار رفت، دولتها به کار رفت، نه درباره اشخاص.
الف: بخش اول میثاق خداوند با بندگانش
قسمت مهمّ موارد استعمال میثاق، آنجایی است که خدا با بندگانش دارد. با تمام انسانها میثاق بسته است، تعهّد کرده است که بندهٴ او باشند حالا این کلمهٴ میثاق، گرچه درباره تمام انسانها به کار نرفت ولی میشود این محتوا را از قرآن استنباط کرد: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ ولی کلمهٴ میثاق، درباره بنیاسرائیل به کار رفت. البته این روشن است که اختصاصی به بنیاسرائیل ندارد [بلکه] هر امّتی در برابر خدا تعهّد سپرده است. آیه 84 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ﴾ و مانند آن. نمیشود گفت که خداوند از بنیاسرائیل مثلاً میثاق گرفت، نظیر آیه 83 سورهٴ «بقره»: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ ولی از اقوام و ملل دیگر چنین میثاقی نگرفت. پس میثاق، قسمت اوّلش آن است که خدا از بندگانش تعهّد گرفت، بعد هم فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ ؛ شما به عهدم وفا کنید، من هم به عهدم وفا میکنم.
ب: بخش دوم میثاق خداوند با انبیاء
قسمت دوم میثاقی است که خدا از انبیا گرفته است، این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود که قبلاً خواندیم. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم هست: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ﴾ .
ج: بخش سوم میثاق غلیظ¬تر خداوند با انبیای اولواالعزم
قسمت سوم میثاق آن است که گذشته از اینکه از عموم انبیا میثاق گرفت، از اولواالعزم از آنها هم میثاق گرفت. از اولواالعزم، یک میثاق قویتری گرفت؛ میثاق غلیظ گرفت. نظیر آیه هفت سورهٴ «احزاب» که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾.
خب، پس میثاقی که ذات اقدس الهی گرفته است به این سه صورت است: یا از همه بندگان است که جز خدا احدی را نپرستند؛ یا از خصوص انبیاست؛ یا به نحو اخص، از اولواالعزم از انبیاست، اینها مواثیق الهی است. اما آنچه بین خود انسانهاست در قرآن ظاهراً در غیر مورد زناشویی به کار نرفته. چند مورد در قرآن، میثاق اجتماعی و سیاسی به کار رفت ولی در بین دولتمردها، نه در بین افراد و اشخاص عادی. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیاتی در پیش داریم که اگر خدا توفیق داد به آنجا رسیدیم، میخوانیم که میثاق اقوام و ملل با هم است؛ کاری به شخص ندارد. آیه 92 سورهٴ «نساء» این است که: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾؛ اگر این شخص مقتول، مؤمن نیست ولی شما یک پیمان طرفینی بستید با آن قوم و با آن دولتی که کافرند، باید دِیه آنها را بپردازید. اینکه فرمود: اگر بین شما و بین آن قوم میثاق باشد یعنی میثاق سیاسی و امثال ذلک بستید، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم قریب به این مضمون آمده است. آیه 72 سورهٴ «انفال» هم این است که اگر از شما کمکی خواستند علیه یک امت ستمکار و کافر، میتوانید کمک بکنید مسلمانها را ﴿إِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾ .
خب، پس میثاق که در قرآن استعمال شده است یا بین خدا و بندگان اوست یا بین دولتهاست. تنها موردی که ظاهراً میثاق، در قرآن کریم به کار رفت بین مخلوقهاست، نه بین خالق و مخلوق و دولتها نیستند و اشخاص حقیقیاند نه حقوقی، همان بین زن و شوهر است که این عقد نکاح، یک میثاق است.
اهمیّت و قداست پیمان زناشویی
بعضی از فقها _شما کتاب نکاح را ملاحظه فرمودید که_ شُبهه عبادیت برای نکاح قائلاند که نکاح یک معاملهٴ محض نیست، نظیر بیع و اجاره و امثال ذلک. مال در مقابل چیزی نیست، این دوتا شخص، این دوتا روح، پیمان میبندند، نه اینکه مال در مقابل مال باشد نظیر بیع و اجاره. اگر اینچنین است، پس پیوند زناشویی قداستی دارد. همه این امور دربارهٴ اصل کلمهٴ میثاق بود، وصف غلظت هم وقتی در کنار این امر اول بیاید این را محکمتر میکند. فرمود: ﴿وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾؛ این همسرهای شما از شما یک میثاق مستحکمی را گرفتند. پس طبق این امور ششگانه که بعضی از این امور، خودشان به دو امر فرعی منحل شدهاند هیچ حقّی ندارد، هیچ مردی که مقداری از مَهریه زن را کم بگذارد، باید همه مَهریه او را به او بپردازد: ﴿وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- لزوم پرداخت کلیه حقوق زن در موقع طلاق؛
- وجوب پرداخت مهریه زن بدون دخل و تصرف؛
- لزوم پایبندی به تعهدات اجتماعی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِیناً ﴿20﴾ وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً ﴿21﴾
لزوم پرداخت کلیه حقوق زن در موقع طلاق
قرآن کریم در عین حال که دستور میدهد با زنها خوشرفتاری و معاشرتِ خوب بشود، راههای آن را هم ارائه میکند، خواه راهِ معاشرت زن در مقابل مرد، خواه راه معاشرت صحیح زن در مقابل شوهر. این آیه، ناظر به زن در مقابل شوهر است. فرمود: اگر خواستید همسری را عوض بکنید، زنی طلاق بگیرد، زن دیگر بگیرید و مانند آن تمام مَهریه او را باید بپردازید، حق ندارید هیچ مقداری از مَهریه او را نگه بدارید.
این معنا که لزوم پرداخت تمام مَهر باشد هم به آن امر شد(یک) هم نهی شد از تخلّف ولو تخلّف قلیل این(دو) هم این تخلّف به عنوان بهتان تلقّی شد(سه) هم به عنوان گناهِ روشن از او یاد شد(چهار) هم دستور اخلاقی داده شد که با آن دستور اخلاقی، راه این گناه بسته بشود(پنج) و هم تعهّد حقوقی را یادآور شد که آن تعهّد حقوقی، مسئولیتآور است(شش).
این امور ششگانه که مربوط به زن و شوهر است، نشانهٴ عظمت عقد زناشویی و نکاح است از یک سو و راه عملِ به ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ است از سوی دیگر.
مراد از کلمه «استبدال» در آیه
فرمود: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾؛ اگر خواستید زنی را به جای زن دیگر تبدیل کنید یعنی این زن را طلاق بدهید [و] زن دیگر بگیرید، در اینجا گرچه کلمه ﴿اسْتِبْدَالَ﴾ معنای طلب را دارد و با اراده معمولاً استعمال نمیشود، برای اینکه خود استبدال، معنای طلب و اراده را به همراه دارد، دیگر لازم نیست بگویند اگر اراده کردید طلب تبدیل را؛ اما اینجا استبدال همان معنای تبدیل را، همان تعویض را و مانند آن را در بردارد که کلمهٴ اراده هم در اول بتواند وارد بشود، این یک نکته که در المیزان هست .
نکته دیگر آن است که شما از همان اول اگر به این فکر افتادید که جابهجایی را در ذهنتان ترسیم بکنید، از همان اول باید به فکر مَهر باشید. یک وقت است وارد میشوید در صحنهٴ استبدال یعنی دارید طلب میکنید به دنبال تبدیل میگردید، این مرحلهٴ عملیِ تبدیل است. ولی قبل از اینکه به این مرحله برسید، وقتی اراده کردید چنین کاری را انجام بدهید، از همان اول باید به فکر مَهر باشید: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾.
وجوب پرداخت مهریه زن بدون دخل و تصرف
مطلب بعدی آن است که مَهریه زن را باید داد و هیچ نباید در او تصرّف کرد مگر به اذن خود زن، برابر آیه چهارم همین سورهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت. فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ این یکی از آن امور ششگانه این بود که خدا امر کرد مَهریه زن را بپردازید: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ و در آنجا هم اشاره شد که چرا کلمهٴ ﴿نِحْلَةً﴾ به کار رفت? نحله یعنی هِبه و عطیه. این برای آن است که جریان ازدواج یک جریان دادوستد نیست، جریان معاملهٴ مال به مال نیست، جریان عقد روح با روح است. لذا این مَهریه به عنوان یک هِبه و عطیهٴ لازم تلقّی شده است، نه به عنوان عِوض و ثَمن ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ صَداق هم صَداق است، برای اینکه مُصدّق آن پیمان است. این امر اول از آن امور ششگانه، خواه انسان بخواهد زوجی را مکان زوجی تبدیل بکند یا نکند این فرق ندارد. پس امر اول، وجوب تأدیه مَهر است.
اما آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿إِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾ برای آن است که در حال تبدیل، هزینهٴ شوهر سنگین میشود و فکر میکند یا خیال میکند که باید اینچنین باشد؛ میگوید مَهریه زوج قبلی را به او نمیدهم به این زوج بعدی میدهم، چون این زوج بعدی یعنی این همسر بعدی، به جای آن همسر قبلی نشسته است. چون همسر بعدی به جای همسر قبلی نشسته است، مَهریه همسر قبلی را به همسر بعدی میدهم. فرمود: این خیال را نکنید: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ﴾؛ اگر خواستید زن را طلاق بدهید، زن دیگر بگیرید باید مَهریه آن زن اول را کاملاً بپردازید.
ناظر بودن آیه¬ به مرحله تبدیل زوجه به زوجه دیگر
پس این حُکم، مخصوص به حال استبدال نیست، برای اینکه در آیه چهار سورهٴ «نساء» فرمود: صَداق زنها را باید بپردازید، حالا چه طلاق بدهید، چه غیرطلاق باشد. دربارهٴ مسئله طلاق هم حُکم جداگانه صادر کرد، فرمود: هنگام طلاق اگر مِساسی حاصل نشد که نصف مَهر ، اگر مِساسی حاصل شد که تمام مَهر را باید بپردازید. آیه محلّ بحث یک شیء ثالثی را تفهیم میکند و آن تبدیل زوجه است به زوجه دیگر، پس اینجا سهتا فرع مطرح است.
بیان فروع متصور در مسئله فوق
فرع اول این است که هر مردی باید مَهریه زن خودش را بپردازد؛ فرع دوم آن است که در هنگام طلاق اگر مساسی حاصل نشد که نصف مَهر، مساسی حاصل شد تمام مَهر؛ فرع سوم هنگام استبدال است یعنی طلاق مع التبدیل، نه صِرف طلاق. آنچه در سورهٴ «نساء» خواندیم، وجوب تأدیه اصل مَهر است خواه طلاق در کار باشد، خواه ناظر به طلاق نباشد و آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است آن ناظر به طلاق قبل از مِساس است. آیه 237 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُم لَهُنَّ فَریضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ﴾ خب، این آیه محلّ بحث، طلاق مع التبدیل است. پس در هر سه صورت باید مَهریه زن را داد، چه اصلاً طلاق نباشد، چه طلاق قبل از مِساس باشد، چه طلاق به قصد تبدیل باشد، در هر سه صورت باید داد.
پرسش:...
پاسخ: دارد ﴿آتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً﴾؛ به آنها دادید ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً﴾ البته شامل غیرمَهر هم میشود؛ اما آنچه حُکم مناسب با این موضوع است یعنی تناسب حُکم و موضوع، همان مَهریه است.
مستندات قرآنی در فروع شش¬گانه مأخوذ از آیه
مطلب بعدی آن است که در بین این امور ششگانه، امر اول همان وجوب تأدیه مَهر بود که از آیه چهار سورهٴ «نساء» و همچنین از آیه سورهٴ «بقره» استفاده شد.
امر دوم از این امور ششگانه، نهی در تصرّف اوست که فرمود: ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً﴾؛ هیچ چیزی از آن مَهر را نگیرید ولو مهریه سنگین باشد. شما با رغبت و میل یک مهریه سنگینی را پذیرفتید در آن عقد اول، این نکره در سیاق نفی افادهٴ عموم میکند یعنی هیچ چیزی از آن مَهر را حق ندارید ذخیره کنید، همه آن قسمت را باید بپردازید: ﴿فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ﴾ یعنی از آن قنطار ﴿شَیْئاً﴾؛ هیچ چیزی نباید بگیرید. حالا قنطار چقدر است اینها هیچ کدام نقش ندارد [بلکه] کنایه از کثرت مَهر است، مَهر حالا هر چه شد. بعضی از کسانی که در صدر اسلام خواستند مَهریه را محدود کنند در قبال او به همین آیه استدلال کردند و جلوی کار او را گرفتند . حالا شایسته است و مستحب است که مَهر، مَهرالسنّه باشد [و] مهر هر چه کمتر شد بهتر است، آن یک دستور دینی است و هرگز مَهریه سنگین یا جهیزیهٴ فراوان، عامل تشکیل خانواده نخواهد بود، همان ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ است، آن دو اصل است که خانواده را محکم نگه میدارد، نه مَهریه سنگین و نه جهیزیهٴ زیاد. ولی هر اندازه که شوهر برای زنش مَهریه قرار داد هنگام طلاق و هنگام تبدیل، حق ندارد چیزی از این مَهریه را ذخیره کند، همه این مهریه را باید بپردازد: ﴿فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ﴾ یعنی از آن قنطار ﴿شَیْئاً﴾.
این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان سراح جمیل از او یاد شده است. آیه سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» از او به تسریح جمیل یاد کرده است که ﴿سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾، سراح جمیل همین است که چیزی از مهریه او را برای خود ذخیره نکنید. آیه 49 سورهٴ «احزاب» است، فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ آن آیه سورهٴ «بقره» ناظر به این بود که طلاق قبل از مِساس، نصف مهر دارد، این آیه ناظر به آن است که طلاق قبل از تماس عِدّه ندارد، بعد در ذیل فرمود که: ﴿فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ تسریح جمیل و تطلیق جمیل آن است که حقّ او را به او بپردازید. پس برابر این آیه سورهٴ «نساء» که محلّ بحث است، مرد حق ندارد هیچ مقداری از مهریه زن را ذخیره کند و از او استرداد کند: ﴿فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً﴾ این امر دوم از آن امور ششگانه.
بعد فرمود: ﴿أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً﴾ این کار، بهتان است. کاری که انسان را مبهوت میکند به آن میگویند بهتان. یک ظلم و ستمی که بر کسی تحمیل میشود او را مبهوت میکند این عمل، بهتان است و این اختصاصی به نسبت ندارد. نسبتِ ناروا را اگر بهتان میگویند، برای اینکه آن طرف را مبهوت میکند، طرفی که کاری را نکرده انسان، چیزی را به او اسناد بدهد، حرفی را که نزده به او اسناد بدهد، چون او را مبهوت میکند از این جهت میگویند بهتان زده. کاری هم که نباید بشود ولو به او اسناد ندهند، بر او تحمیل بکنند مثل ظلم را این هم بهتان است، برای اینکه مایه مبهوتشدن است. مرد اگر بخواهد مقداری از مهریه زن را ذخیره کند و به او ندهد، این بهتان است، این [امر] سوم.
[امر] چهارم این است که این گناه است، این گناهِ مبین است، گناه است و گناهِ مبین؛ یک گناه روشنی است یعنی بیّنالغیّ است، اثم مبین است. اثمِ مبین، نظیر فاحشه مبیّنه یعنی گناه بیّنالغیّ.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این حالا فقط به این فکر هزینه است؛ حالا دارد طلاق میدهد، برای اینکه خود طلاق نشانه ناسازگاری است. اما حالا حقّ مسلّمی که شوهر برای زن قائل شده است، دیگر نباید آن حق را تضییع کند. اگر بخواهد مقداری از مَهریه را بگیرد برای استرداد مَهریه هم قرآن راه نشان داد، اگر طلاق خُلع بود، اگر طلاق مبارات بود و مانند آن حساب دیگری دارد که راه طلاق خُلع را هم در سوره «بقره» بیان فرمود . اگر هیچ کدام از آن راهها نیست، وجهی ندارد که انسان، مهریه زن را به او ندهد.
پرسش:...
پاسخ: آن دربارهٴ تهمتها، نصوص دیگری است؛ اما راجع به ندادنِ مهریه این آیه است که این آیه میفرماید: شما حق ندارید مهریه زن را به او ندهید! اگر یک وقت خواستید مهریهای که به او دادید از او مقداری را پس بگیرید، یک راهش همین است که ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ یکی هم مسئله خُلع و امثال ذلک است که ذکر کرده؛ اما هیچ کدام از اینها اگر در کار نیست، وجهی ندارد که شوهر مهریه زن را تأدیه نکند.
پرسش:...
پاسخ: نه اینکه او را بهتان بکنید، نه؛ مثل اینکه بفرماید: «أتأخذونه ظلما وعدوانا»، «أتأخذونه ظلما وعدوانا» نشانهاش هم عطف است دیگر «أَتَأْخُذُونَهُ إِثْماً مُبِیناً» این أخذ، اثم مبین است. این اخذ، بهتان است، نه اینکه آن مأخوذ، بهتان باشد. بهتان را بگیرید! مأخوذ، مال مردم است. این اخذ، بهتان است [و] این اخذ، اثمِ مبین است.
پرسش:...
پاسخ: «أتأخذون» این شیء را «بهتاناً»، «أتأخذون» این شیء را «إِثْماً مُبِیناً». وقتی که انسان دارد یک مال حرامی را میگیرد، میگویند که «أخذته ظلماً»، «أخذته اثماً مبینا» یعنی این اخذ، بهتان است این اخذ، ظلم و اثم است، نه آن مأخوذ یا نه اینکه شما او را بهتان قرار دادید «أتأخذونه أخذاً متّصفاً بأنّه بهتانٌ»، «أخذاً متّصفاً بأنّه اثم مبین».
پرسش:...
پاسخ: آن نظیر آن است که ﴿وَ إِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً﴾ ؛ اینها آن صلات را استهزا میکنند. آن ضمیر به صلات برمیگردد؛ اما در اینجا به خود اخذ برمیگردد: «أتأخذونه أخذاً بهتاناً»، «أخذاً اثماً مبینا» که اینها موصوفها حذف شده و صفتها یاد شده، نه اینکه شما این مأخوذ را اثمِ مبین میدانید. که آنها نیامدند بگویند که این قانون، اثمِ مبین است. میفرماید این اخذتان یک گناه بیّنالغییّ است، این نکته چهارم.
تذکرات اخلاقی برای جلوگیری از تضییع حقوق زن
نکته و امر پنجم آن است که راههای اخلاقی را نشان میدهد. قرآن مسائل را خوب برای شما تحلیل میکند تا آنجا که عقل شما میرسد. در مسائل توحید و معارف، برای شما ادلّه اقامه میکند. مسائل مربوط به معاد، برای شما دلیل اقامه میکند. لزوم عبادات و مسائل اخلاقی، برای شما دلیل اقامه میکند. جزئیات عبادات که قابل درک شما نیست خب، با همان امر تعبّدی وادارتان میکند؛ حالا کجا نمازتان جَهر باشد، کجا نماز اخفات باشد، کجا دو رکعت باشد، کجا سه رکعت باشد جزئیات و خصوصیات که قابل درک شما نیست خب، آن را همین طور بیان میفرماید. ولی در بسیاری از مسائل دینی ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یکی از آن موارد هم همین است. فرمود: شما بررسی کنید ببینید به چه عاملی به خودتان اجازه میدهید که حقّ زن را ندهید? شما مدتی با هم در یک فضای سالم زندگی میکردید: ﴿وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾؛ با هم در یک فضا به سر میبردید و شما دو نفر نبودید [بلکه] ابعاض یک واحد بودید. این پیمان زناشویی دوتا بیگانه را یکی کرد، شما دو نفر نبودید [بلکه] دوتا جزء، از یک کل بودید. خب، این را رعایت کنید! هیچ دیدید که دستی به سر ستم بکند یا چشمی به گوش ستم بکند، اینکه نیست. دست و گوش و اعضا و جوارح یک پیکر هماهنگ هماند؛ بعضی با بعضی مُعین و معاوناند. فرمود: شما ابعاض یک واحد بودید. دلیل ندارد که به یکدیگر ستم بکنید ﴿وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ اولاً شما دوتا بعض هستید از یک کلّ و در یک فضای دوستانه هم زندگی میکردید، دیگر این عاملی برای ستم وجود ندارد. این تبیین آیات الهی است، این تعلیم کتاب و حکمت است نه تلاوت، این امر پنجم.
لزوم پای¬بندی به تعهدات اجتماعی
امر ششم تذکر یک مسئله حقوقی است و آن این است که فرمود: ﴿وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ شما بالأخره به تعهّدات اجتماعیتان باید پایبند باشید. این عقدی که بستید یک میثاق است، یک گِره محکمی است بین زن و شوهر. این میثاق را و این تعهّد مستحکمِ طرفین را شما نشکنید. زن در اختیار شوهر قرار گرفت در مقابل مَهر، حالا که این پیوند دارد قطع میشود باید تمام مَهر به زن داده شود، زنها از شما میثاق غلیظ گرفتند. خودِ این امر ششم اگر منحل بشود به دو امر فرعی تبدیل میشود: یکی اصلِ میثاق؛ یکی غلظت میثاق. مثل اینکه آن مسئله اثم مبین اگر تحلیل میشد به دو امر فرعی منحلّ میشد: یکی اصلِ اثم و گناه بودن؛ یکی هم یک گناه بیّن و روشن بودن.
تبیین تحلیلهایی درباره میثاق غلیظ و تبیینی بر تحلیل میثاق غلیظ به دو امر
اما تحلیل میثاق غلیظ به دو امر این است که اصلِ میثاق که روشن بشود، غلظت او هم به عنوان یک امر فرعی دیگر این را روشنتر میکند. «وَثاق» آن بند را میگویند، چیزی که مایه بستن است آن طناب محکم را میگویند «وَثاق». در چهل و هفتمین سوره که به نام مبارک رسول اکرم(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) است، آنجا مسئله وثاق را در آیه چهارم به کار برد. فرمود: ﴿فَشُدُّوا الْوَثَاقَ﴾، «وثاق» آن بَند محکم است، این امر اول، حالا درباره خصوص کلمه میثاق.
امر دوم درباره میثاق آن است که این میثاق و تعهّد درجاتی دارد؛ بعضیها محکم است، بعضیها محکمتر تا به آن میثاقی برسیم که به هیچ وجه قابل شکستن نیست. ذات اقدس الهی آن رابطهای که بین خود و بندگان خود برقرار میکند آن را میثاق شکستناپذیر میداند، خواه رابطهٴ مِهر و جمال، خواه رابطه قَهر و جلال. بالأخره خدا با بندهاش رابطه دارد و بندگان با او در ارتباطاند یا ارتباط لطف و مِهر، یا ارتباط قهر و غضب، از دو حال که بیرون نیستند یا مؤمنِ به او هستند یا کافرِ به او، اگر به او مؤمن بودند این ارتباط ایمانی، شکستناپذیر است و اگر به او کافر بودند، آن قهری که خدا درباره اینها اعمال میکند آن قهر هم قابل شکست نیست، چون هیچ یک از دو طرف در اختیار غیرخدا نیست.
اما در طرف مثبت فرمود: ﴿وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی﴾ که در آیه «آیةالکرسی» سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: این عُروه وثقیٰ ﴿لاَ انفِصَامَ لَها﴾ ؛ هیچ انفصام و گسستگی برای این عُروه نیست، چون وُثقاست خیلی موثوق است و مستحکم است، این در طرف مثبت که مِهر خدا و لطف خدا، عروهٴ وثقایی است که ﴿لاَ انفِصَامَ لَها﴾ ایمان به خدا اینچنین است و در نقطهٴ مقابلش که منفی است اگر کسی کفر ورزید و قَهر خدا دامنگیر او شد، خدا آن چنان میبندد انسان مقهور را که هیچ کسی مثل خدا نمیتواند ببندد: ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ که این در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فجر» است.
خب، پس در هر دو طرف؛ چه طرف مثبت، چه طرف منفی، چه طرف ایمان و مِهر، چه طرف کفر و قهر، این پیمان «لا انفصام له» است.
محدودهٴ کاربرد مفهوم میثاق در قرآن
مطلب بعدی درباره میثاق آن است که این کلمهٴ میثاق در قرآن کریم از پُرمحتواترین کلمات محدودهٴ خودش است که هر جایی به کار نرفته. چند موردی که به کار رفته است، قسمت مهمّش همان رابطههای بین خلق و خالق است. در بعضی از موارد که بین خود مخلوقها به کار رفت، درباره شخصیتهای حقوقی به کار رفت، نه شخصیتهای حقیقی یعنی درباره دولتمردها به کار رفت، دولتها به کار رفت، نه درباره اشخاص.
الف: بخش اول میثاق خداوند با بندگانش
قسمت مهمّ موارد استعمال میثاق، آنجایی است که خدا با بندگانش دارد. با تمام انسانها میثاق بسته است، تعهّد کرده است که بندهٴ او باشند حالا این کلمهٴ میثاق، گرچه درباره تمام انسانها به کار نرفت ولی میشود این محتوا را از قرآن استنباط کرد: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ ولی کلمهٴ میثاق، درباره بنیاسرائیل به کار رفت. البته این روشن است که اختصاصی به بنیاسرائیل ندارد [بلکه] هر امّتی در برابر خدا تعهّد سپرده است. آیه 84 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ﴾ و مانند آن. نمیشود گفت که خداوند از بنیاسرائیل مثلاً میثاق گرفت، نظیر آیه 83 سورهٴ «بقره»: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً﴾ ولی از اقوام و ملل دیگر چنین میثاقی نگرفت. پس میثاق، قسمت اوّلش آن است که خدا از بندگانش تعهّد گرفت، بعد هم فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾ ؛ شما به عهدم وفا کنید، من هم به عهدم وفا میکنم.
ب: بخش دوم میثاق خداوند با انبیاء
قسمت دوم میثاقی است که خدا از انبیا گرفته است، این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بود که قبلاً خواندیم. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم هست: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ﴾ .
ج: بخش سوم میثاق غلیظ¬تر خداوند با انبیای اولواالعزم
قسمت سوم میثاق آن است که گذشته از اینکه از عموم انبیا میثاق گرفت، از اولواالعزم از آنها هم میثاق گرفت. از اولواالعزم، یک میثاق قویتری گرفت؛ میثاق غلیظ گرفت. نظیر آیه هفت سورهٴ «احزاب» که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾.
خب، پس میثاقی که ذات اقدس الهی گرفته است به این سه صورت است: یا از همه بندگان است که جز خدا احدی را نپرستند؛ یا از خصوص انبیاست؛ یا به نحو اخص، از اولواالعزم از انبیاست، اینها مواثیق الهی است. اما آنچه بین خود انسانهاست در قرآن ظاهراً در غیر مورد زناشویی به کار نرفته. چند مورد در قرآن، میثاق اجتماعی و سیاسی به کار رفت ولی در بین دولتمردها، نه در بین افراد و اشخاص عادی. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیاتی در پیش داریم که اگر خدا توفیق داد به آنجا رسیدیم، میخوانیم که میثاق اقوام و ملل با هم است؛ کاری به شخص ندارد. آیه 92 سورهٴ «نساء» این است که: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ﴾؛ اگر این شخص مقتول، مؤمن نیست ولی شما یک پیمان طرفینی بستید با آن قوم و با آن دولتی که کافرند، باید دِیه آنها را بپردازید. اینکه فرمود: اگر بین شما و بین آن قوم میثاق باشد یعنی میثاق سیاسی و امثال ذلک بستید، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم قریب به این مضمون آمده است. آیه 72 سورهٴ «انفال» هم این است که اگر از شما کمکی خواستند علیه یک امت ستمکار و کافر، میتوانید کمک بکنید مسلمانها را ﴿إِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾ .
خب، پس میثاق که در قرآن استعمال شده است یا بین خدا و بندگان اوست یا بین دولتهاست. تنها موردی که ظاهراً میثاق، در قرآن کریم به کار رفت بین مخلوقهاست، نه بین خالق و مخلوق و دولتها نیستند و اشخاص حقیقیاند نه حقوقی، همان بین زن و شوهر است که این عقد نکاح، یک میثاق است.
اهمیّت و قداست پیمان زناشویی
بعضی از فقها _شما کتاب نکاح را ملاحظه فرمودید که_ شُبهه عبادیت برای نکاح قائلاند که نکاح یک معاملهٴ محض نیست، نظیر بیع و اجاره و امثال ذلک. مال در مقابل چیزی نیست، این دوتا شخص، این دوتا روح، پیمان میبندند، نه اینکه مال در مقابل مال باشد نظیر بیع و اجاره. اگر اینچنین است، پس پیوند زناشویی قداستی دارد. همه این امور دربارهٴ اصل کلمهٴ میثاق بود، وصف غلظت هم وقتی در کنار این امر اول بیاید این را محکمتر میکند. فرمود: ﴿وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾؛ این همسرهای شما از شما یک میثاق مستحکمی را گرفتند. پس طبق این امور ششگانه که بعضی از این امور، خودشان به دو امر فرعی منحل شدهاند هیچ حقّی ندارد، هیچ مردی که مقداری از مَهریه زن را کم بگذارد، باید همه مَهریه او را به او بپردازد: ﴿وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است