display result search
منو
تفسیر آیه 19 سوره نساء _ بخش دوم

تفسیر آیه 19 سوره نساء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 77 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره نساء _ بخش دوم"
-نقد علامه طباطبایی از نظریه ارث بردن زنان بیوه ؛
- تأکید قرآن بر رعایت حقوق عقلی و شرعی زنان؛
- مساوی بودن زن و مرد در کسب کمالات.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً ﴿19﴾
این کریمه مطالب فراوانی دارد که بعضی از آنها به عرض رسید؛ اما نظمِ بخشهای این آیه به این صورت است.
مطلب اول آن است که فرمود مؤمنین! برای شما حلال نیست که زنها را به کراهت ارث ببرید. در بعضی از روایات و نقل تاریخی این است که وقتی مرد می‌مرد، بازماندگان می‌آمدند پارچه‌ای را روی آن زن می‌گذاشتند و او را ارث می‌بردند یعنی نکاحش را ارث می‌بردند؛ با همان مَهریه‌ای که آن متوفّا آن زن را به عقد خود درآورد، با همان مَهریه این را ارث می‌بردند یعنی نکاحش را ارث می‌بردند. معنایش آن است که با او ازدواج می‌کردند، بدون مَهر همان مَهر قبلی، مَهر فعلی محسوب می‌شد. در حقیقت، زن را ارث‌بردن یعنی نکاح او را ارث‌بردن، این برابر تاریخ و روایت و آیه، ناظر به این باشد، این وجه اول.
نقد علامه طباطبایی(ره) از نظریه ارث بردن زنان بیوه
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرمایند ما این معنا را نمی‌توانیم از آیه استفاده کنیم ، زیرا اگر این کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ نبود ممکن بود این آیه برای نفی همین سنّت جاهلی باشد ولی چون کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ هست، این کلمه یا قید توضیحی است یا قید احترازی، به هر دو وضع اشکال دارد. اگر قید توضیحی باشد معنایش آن است که همیشه ارثِ نساء با کراهت همراه است، در حالی که این‌‌چنین نیست. گاهی ممکن است این سنّت جاهلی همان طوری که در مردها بود در زنها هم باشد؛ آن زن که شوهرش مُرد، بدش نیاید که با بعضی از ورثه ازدواج کند. اگر این قید، قید توضیحی باشد معنایش آن است که همیشه کراهت هست، در حالی که همیشه کراهت نیست و اگر قید احترازی باشد معنایش آن است که آنجا که زن مایل نیست، ارثِ نکاحش ممنوع است و آنجا که مایل است، ارث نکاحش ممنوع نیست، در حالی که این را هم نمی‌شود ملتزم شد . بنابراین اگر کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ نمی‌بود، ممکن بود که ما این آیه را برای نفی این سنّت جاهلی تفسیر کنیم، چه اینکه بعضی از مفسّرین کردند ولی چون این ذیل را دارد، خالی از اشکال نیست.
جواب حضرت استاد بر نقد علامه طباطبایی(ره)
جوابش این است که اگر این آیه، نظیر آیه سورهٴ مبارکهٴ «نور» باشد، قهراً مفهوم نخواهد داشت. آیه سورهٴ «نور» این است که ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ آیه 33 سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾؛ فرمود این کنیزکانی که در اختیار شما هستند آنها را اگر مایل‌اند که عفیفانه زندگی کنند به اجبار بر خلاف عفّت وادارشان نکنید: ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾. گفتند این ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ مفهوم ندارد، چون در مورد غالب وارد شده است .
وقتی مفهوم نداشت اگر یک روایت مطلق دیگری وارد شده باشد این قید، نمی‌تواند او را تخصیص بزند چون مفهوم ندارد. می‌شود از این آیه استفاده کرد که اکراهِ بر کارهای خلاف حرام است، چه آنها ارادهٴ حفظ و عفّت بکنند، چه اراده نکنند. البته این اشکال هست که اگر قیدی واردِ مورد غالب شد خودش مفهوم ندارد ولی نمی‌شود از آن دلیل، اطلاق استفاده کرد. قدر متیقّنش همین مورد است؛ اطلاق‌گرفتن از آن مشکل است او مفهوم ندارد که جلوی اطلاق یک مطلق دیگر را بگیرد؛ اما نه به این معناست که خودش مطلق است. مگر اینکه سیاق کلام، طوری تفهیم کند که از آن جمله بتوان اطلاق فهمید وگرنه صِرف اینکه قید، واردِ موردِ غالب است دلیل نیست که آن جمله دلالت بر حُکم مطلق می‌کند.
به هر تقدیر، اگر محلّ بحث از این قبیل باشد که این ﴿کَرْهاً﴾ مورد غالب باشد، معنایش آن است که چون ارثِ نکاح، غالباً با کراهتِ زن همراه بود، لذا کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ ذکر شد وگرنه این کراهت، دخیل نیست. وقتی دخیل نبود ارثِ نکاح مطلقا ممنوع است، خواه او راضی باشد خواه کراهت داشته باشد. بنابراین این نقد سیدناالاستاد وارد نیست، وقتی این نقد نبود آن تفسیری که بعضیها ذکر کردند و با بعضی از روایات هم منطبق هست قابل پذیرش خواهد بود یعنی ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ چه مایل باشند، چه کارِه باشند؛ منتها ﴿کَرْهاً﴾ ذکر شد برای آن است که غالباً اینها کراهت دارند، این امر اول.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، البته در مقام تحدید که باشد حق این است که مفهوم دارد، چه اینکه محقّقین می‌پذیرند. نقد سیدناالاستاد این است که اگر این کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ نمی‌بود ممکن بود ما این آیه را برای طرد سنّت جاهلی تفسیر کنیم . عرض ما این است که این کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ مثل آن است که نیست، چون مفهوم ندارد. اینکه فرمودند یا قید توضیحی است یا احترازی ، شِقّ سومی هم دارد و آن این است که چون غالباً با کراهت زن همراه بود این قید، به لحاظ آن غلبه یاد شده است و در مقام تحدید هم نیست، توضیح هم نیست، تحدید هم نیست، احترازی محض هم نیست. اگر ما یک حصر عقلی می‌داشتیم که قید یا باید توضیحی باشد یا باید احترازی، این بیان ایشان تام بود؛ اما وقتی حصرِ عقلی نیست نمونهٴ سوّمی هم دارد و قرآن هم با این نمونه سوم هم سخن گفت، ممکن است مقام از این قبیل باشد.
شمول معنای آیه بر معانی مورد نظر
مطلب بعدی آن است که این ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ اختصاصی به این معنا ندارد [بلکه] آن معنا را هم که ایشان فرمودند ، آن را هم شامل می‌شود و آن این است که یک وقت است حقّ نکاحِ زن را ارث می‌برند که در جاهلیت چنین بود؛ یک وقت است نه، از زن به اجبار ارث می‌برند. بنا بر اول خود زن حقّ‌النکاحش موروث است، خود حقّ‌النکاح میراث است و ارث. بنا بر وجه دوم زن، حق‌ّالنکاحش موروث نیست، بلکه مالِ او موروث است. جامع انتزاع اینها را باید اراده کرد و آن این است که وقتی کسی می‌مُرد، بازماندگان متوفّا، زن را در حیطهٴ قدرت خود نگه می‌داشتند؛ اجازه نمی‌دادند که این زن شوهر کند زیرا اگر شوهر می‌کرد، اموال خود را به همراه خود می‌برد. این زن را با فشار نگه می‌داشتند تا بمیرد و از مالِ او ارث ببرند، این کار را هم می‌کردند این را هم شامل می‌شود.
﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ البته گاهی حقّ‌النکاح می‌شود حقّ متعلّق به زن، گاهی مالِ زن. خود زن در حقیقت، مورد ارث واقع نشده است و در بحث دیروز هم گذشت که گاهی ممکن است ارث را به شخص، اسناد بدهند، در حالی که منظور مال است. مثل اینکه ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ یا ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾ که در همین سورهٴ «نساء» قبلاً بحثش گذشت هر کاری که ما در ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾ کردیم، اینجا هم می‌کنیم.
نهی از تحت فشار قرار دادن زنان از جانب شوهر در مسائل مالی
مطلب سوم آن است که بخش دوم این آیه ناظر به زن و شوهر است نه زن، در مقابل مرد. بخش اول ناظر است به زن، در مقابل مرد. بخش دوم ناظر است به زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن. فرمود: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾؛ آنها را گفتار عُضال و درد بی‌درمان نکنید ﴿لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾ این پیداست که خطاب به شوهرهاست شما آنها را در فشار قرار ندهید که بعضی از مَهرهای آنها را تصاحب بکنید که آنها مجبور بشوند مَهریه را رها بکنند و آزاد بشوند این کار را نکنید، این اختصاص به مردها در مقابل زنهای خودشان یعنی شوهر دارند.
استثناء از مورد فوق در صورت وجود فحشای بَین
بعد در این زمینه استثنا کرد، فرمود: ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾؛ مگر اینکه اینها یک کارِ زشت مبیّنی انجام بدهند. مُبیّن نه یعنی آشکار که همه بفهمند، کار به مقام اثبات ندارد. مبیّن مثل بیّن‌الغی یعنی فحشا بودن او مسلّم است، نه اینکه یک گناه علنی بکند. گناه‌بودن او مسلّم باشد او بیّن‌الغیّ باشد، یک وقت است که گناه‌بودن بعضی از امور مشکوک است. یک وقت است نه، یک چیز بیّن‌الغی است در مقابل بیّن‌الرشد «إلاّ أن یأتین بمعصیة بیّنة الغی» این طور، نه مبیّنة یعنی آشکار و علن.
آنچه هم که در آیه اول سورهٴ «طلاق» بود که ﴿وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ یعنی به یک گناه مسلّم‌المعصیه بودن، نه علنی یعنی متجاهر به فسق را نمی‌گوید کسی که به بیّن‌الغی مبتلا شد را می‌گوید. چه اینکه در آیه سورهٴ «احزاب» هم همین طور است که خطاب به همسران پیامبر که می‌کند، می‌فرماید شما فاحشهٴ مبیّنه مرتکب نشوید نه یعنی متجاهر به فسق نباشید یعنی چیزی که بیّن‌الغی است نکنید حالا شبهات یک حساب دیگری دارد. بنابراین این ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ مثل آن است که بفرماید: «الاّ أن یأتین بمعصیةٍ بیّنة الغی».
مخصص بودن آیه نسبت به آیه 229 سوره «بقره»
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش در دیروز گذشت، آنجا هم فرمود زن و شوهر مالی که دارند برای خودشان است و شوهر نمی‌تواند مال را به اجبار از آنها بگیرد، مگر اینکه با تراضی. اینجا نسبت به آن آیه چون خاص است، می‌تواند مخصّص آن آیه باشد و آن آیه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 229 است که فرمود: ﴿وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً﴾، به شوهرها می‌فرماید: ﴿إِلَّا أَن یَخَافَا أَلَّا یُقِیَما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیَما حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیَما افْتَدَتْ بِهِ﴾؛ در این فضایی که زن، با میل خود چیزی را فِدیه می‌دهد بر شوهر گرفتنش عیب ندارد، آن با تراضی و توافق طرفین است وگرنه بالقول المطلق نهی کرده است. آن وقت آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ چون نسبت به او خاص است، می‌تواند مخصّص او باشد [و] از این جهت محذوری هم ندارد.
پس چهار جمله و چهار بخش مستقل دارد که مجموعش مطالب فراوانی را به همراه دارد.
بخش اول این است که ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ که این مربوط به زن، در مقابل مرد است نه زن در مقابل شوهر. بخش دوم آن است که ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ این زن، در مقابل شوهر است. بخش سوم این کریمه، این است ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ این ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ باز مرد در مقابل زن هست، نه شوهر در مقابل زن. چون اصلِ آیه نساء است، نه ازواج، آن هم نه «نِسَاءَکُمْ». در این وسطها سخن از زن در مقابل شوهر قرار گرفت وگرنه اصل آیه که «سیقت لأجلها الآیة» این زن در مقابل مرد، مرد در مقابل زن است، نه زن در مقابل شوهر.
تأکید قرآن بر رعایت حقوق عقلی و شرعی زنان
آن‌گاه چون اصل آیه آن است، این جملهٴ سوم به همان اصل برمی‌گردد؛ خطاب به مردهاست [و] خصوص شوهرها را مخاطب قرار نمی‌دهد [بلکه] خطاب به مردهاست در مقابل زنها، نه خصوص شوهرها در مقابل همسرها. لذا می‌فرماید: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ با زنها آن طوری که عقل و شرع می‌پسندد رفتار کنید. اینجا هم از جاهایی است که باز سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک بحث مبسوطی تا حدودی دارند درباره حقّ حیات و حقّ حیات اجتماعی زن، همان طوری که با مرد باید به معروف رفتار کرد، با زن هم باید به معروف رفتار کرد. کارها را ذات اقدس الهی تقسیم کرده است. نیازها در جهان مختلف است؛ برای هر نیازی یک استعداد و نیرو خلق کرد: ﴿قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً﴾ حاجتها مختلف است، استعدادها و ذوقها هم گوناگون. بعضی ذوق علمی دارند، بعضی ذوق هنری دارند، بعضی ذوق اجرایی دارند، بعضی ذوق سیاسی دارند، بعضی ذوق کارهای کشاورزی و امثال ذلک دارند، همه اینها نعمتهای خداست. چون همه آن کارها مورد نیاز هست، اگر همه انسانها یک سبک خلق می‌شدند این می‌شد ناقص؛ همه ذوق اجرایی می‌داشتند یا همه ذوق فرهنگی می‌داشتند آن کارها لَنگ می‌شد. لذا همان طوری که در خود مردها استعدادها و ذوقها مختلف است، بین مردها و زنها هم این ذوقها و استعدادها تقسیم شده است. نظام انسانی یک سلسله کارهای سخت و دشوار لازم دارد، یک سلسله کارهای رقیق و ظریف می‌طلبد، زنها برای آن ظریف‌کاریها و رقیق‌کاریها خلق شدند، مردها برای آن کارهای دشوار و خشن آفریده شدند هر کدام موظّف‌اند کار خودشان را انجام بدهند ﴿لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ هر کس در کار خود موفق‌تر و با اخلاص‌تر، بود او اکرم عند الله است.
اینها تقسیم است؛ همان طوری که کارهایی که بین مردها تقسیم می‌شود، هر کسی خالص‌تر بود و اتقا بود گرامی‌تر است، زنها و مردها هم این‌چنین‌اند. لذا فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ هرگز آنها را یک عضو زائد ندانید، هیچ فرقی بین شما و آنها نیست کارها را هم تقسیم کردند، کارهای اجرایی.
فضایل که به مرد و زن برنمی‌گردد، چون بارها ملاحظه فرمودید ما هیچ فضیلتی نداریم در دین که ذکورت شرط باشد یا انوثت مانع. فقط کارهای اجرایی است که تقسیم شده است، بعضی از کارها مذکّربودن شرط است. مرجعیّت بر فرض اینکه این حرف صحیح باشد _البته حرف صحیحی نیست_ مرجعیّت بر فرض اینکه مشروط به ذکورت باشد یک کار اجرایی است؛ اما فقاهت و اجتهاد که اصلِ مرجعیّت است، این مشروط به ذکورت نیست. ممکن است زن از نظر تحصیل به جایی برسد که در حدّ مرحوم شیخ انصاری و صاحب جواهر(رضوان الله علیهما) باشد که هزارها مرجع بپروراند و خودش مرجع نشود، ممکن است زن به جایی برسد که در دانشکده‌های حقوق، استاد کرسی تدریس حقوق باشد و شاگردان او بشوند قاضی و خود قَضا نکند.
مساوی بودن زن و مرد در کسب کمالات
کارهای اجرایی غیر از آن کارهای کمالی است، هیچ کمالی مشروط نیست به مردبودن یا ممنوع نیست به زن‌بودن. در هر رشته‌ای که در آن رشته گفتند مرد باید باشد، مثلاً فرض کنید ولایت، والی باید مرد باشد؛ اما درس ولایت را ممکن است از زنی بیاموزد، از مادری بیاموزد. آنکه کمال است علم است و تقوا، اینها کارهای اجرایی است [و] کارهای اجرایی هم تقسیم‌شده است. لذا فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ که هم شوهرِ در مقابل زن را شامل می‌شود، هم مردِ در مقابل زن را، ممکن است برادر نسبت به خواهر باشد یا همکار نسبت به همکار باشد یا شوهر در مقابل زن باشد.
ارشاد به احتمال خیر کثیر در امور مورد کراهت
بعد به بخش چهارم می‌رسیم، جمله چهارم و آن این است که در همین زمینه که فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾؛ با زنها برابر معروف یعنی چیزی که «یعرفه العقل و الشرع» رفتار کنید، آن‌گاه فرمود: ﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ﴾؛ اگر شما از زنها خوشتان نیامد، نه از اخلاقشان. ما اگر قرینه‌ای داشتیم می‌گفتیم که این کراهت که به این ذوات اسناد پیدا کرد، منظور این است که از اخلاق اینها. نظیر حرمتی که به ذات اینها اسناد پیدا می‌کند خب این پیداست که اینها جزء اعیان محرّمه نیستند، نظیر حرمت خَمر و خنزیر نیستند که این عین، حرام باشد ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ یعنی عقد اینها، ازدواج اینها بر شما حرام است، نه ذات اینها.
در این‌گونه از موارد وقتی فعل به این ذوات اسناد پیدا کرد آ‌ن اثر متوقَّع مراد است. ولی در مسئله ﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ﴾ بعضیها از صِنف زن و جنس زن بدشان می‌آمد، نه از اخلاقشان. حالا اگر خوش‌اخلاق بود و زیبا باز بدشان می‌آمد. این گروه که دخترها را زنده به گور می‌کردند ﴿یَتَوَارَی﴾ از خشم و غضب که ﴿أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾ این تحقیق نمی‌کرد که حالا این دختری که به دنیا آمده، خوش‌روست یا بدرو یا صبر نمی‌کرد که بفهمد خوش‌اخلاق است یا بداخلاق، حالا اگر دختری خوش‌رو بود باز هم زیر گِل می‌کرد، اینها از این جنس بدشان می‌آمد.
می‌فرماید: ﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ﴾؛ شما اگر از زنها خوشتان نیاید و آ‌نها را یک جنس حقیر بدانید ﴿فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾؛ شاید شما از چیزی بدتان بیاید و خدا در او خیرِ کثیر قرار داده باشد. این نمونهٴ همان آیه‌ای است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است. در سورهٴ «نحل» فرمود اینها برای خدا دختر قائل‌اند و خودشان دخترپسند نیستند، چون ملائکه را اینها بنات‌الرحمان، بنات‌الله ـ معاذ الله ـ فکر می‌کردند ، آیه 62 سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ﴾. قرآن کریم در بخشهای گوناگون این را مطرح کرده است فرمود: ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی﴾ ؛ آن چیزی را که برای خودتان نمی‌پسندید به نام دختر او را برای خدا قبول کردید.
اینجا هم فرمود: ﴿وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ﴾ یعنی اینها از جنس زن خوششان نمی‌آید، دختر خوششان نمی‌آید ولی برای خدا دختر قائل‌اند ـ معاذ الله ـ ﴿أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ﴾ .
و اما الآن هم این‌‌چنین است؛ این جاهلیت جدید از جاهلیت کهن بدتر است، الآن هم دنیا برای زن حرمتی قائل نیست و اسلام است که زن را بها داده است. دیروز از زن به عنوان یک کالای خاص استفاده می‌کردند، امروز هم یک کالای دیگر.
حالا خیلیها بر اساس تلقین یا مسائل روز کتمان می‌کنند این مطلب را وگرنه اگر خدا به آنها پسر می‌داد خوشحال‌تر از دختر بودند، این همان رسوبات جاهلی است دیگر.
بنابراین ﴿وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ﴾ که خود آن زنها مورد کراهت‌اند، نه اینکه از اخلاقشان خوشتان نمی‌آید تا ما بگوییم فعلاً صبر بکنید، مدارا بکنید بلکه خدا فرزند صالح بدهد و مانند آن. سخن در این نیست که اگر دیدید او خوش‌اخلاق نیست یا خوش‌رو نیست صبر کنید، بلکه فرزندان صالح پیدا کنند نه، سخن در این است که اگر از زن خوشتان نمی‌آید. حالا هم مرد نسبت به زن و هم شوهر نسبت به زن هر دو موظف‌اند، هم ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ را رعایت کنند، هم بدانند که اگر یک وقت بی‌میلی نسبت به زن احساس می‌کنند، چه‌ بسا کوثرها از این زنها نشأت بگیرد، خیر کثیر همان کوثر است دیگر، کوثر را خدا به همهٴ مؤمنین می‌دهد؛ منتها اعلی‌المراتبش که ولایت و رسالت و امامت و قرآن و امثال ذلک است برای عترت طاهرین است. حکمت، کوثر است ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾ حکمت، تعریف شده است به معرفت خدا و پیغمبر، معرفتِ دین . دین‌شناسی کوثر است، اگر کسی دین‌شناس خوب بود کوثر نصیب او شد، خود دین هم کوثر است، دین‌شناسی هم کوثر است ﴿وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾ فرزندِ صالح هم کوثر است.
حالا اینکه فرمود: ﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾ این کار به مسائل اخلاقی و امثال ذلک ندارد یعنی اگر از این صِنف خوشتان نمی‌آید اینها را تحمّل کنید،برای اینکه اینها منشأ کوثرند. این «عسی»ای که در اینجا گفت این از آن مواردی است که شاید را با باید وصل می‌کند یعنی این‌‌چنین است، جایِ امید هست؛ منتها آنها توجه نمی‌کردند که «عسی» به معنای خودش هست، خیال می‌کردند که «لیت» و «لعلّ»ای که به خدا اسناد داده شد حتماً به معنی باید است نه، شایدِ خدا همان شاید است، چون صفت ذات که نیست [بلکه] صفت فعل است. در مقام خارج این ظرف هست، احتمال اینکه این کوثر، نصیب شما بشود از راه زن هست. چنین وعده‌ای قرآن درباره مردها کمتر داده [امّا] درباره زنها این کار را کرده چون اوست که بالأخره آ‌ن مَلاط زندگی را تأمین می‌کند. این بِنای عظیم را که شما می‌بینید با یک ملاط نرمی بالا آمده، سنگ روی سنگ هرگز بند نمی‌شود [بلکه] یک ملاط رقیقی طلب می‌کند. اگر زن نباشد جامعه شکل نمی‌گیرد، آنها که خانواده را متلاشی کردند در غرب، ملاحظه فرمودید که به چه دیوانگی مبتلا شدند یک جنگلی است، یک باغ‌وحش مجهّزی است، اینها که مادر را و خانواده را متلاشی کرده‌اند به چه صورتی درآمده‌اند، امروز می‌بینید دیگر.
فرمود مادر، کوثر جامعه است و خیر کثیر است. زن، کوثر جامعه است، از این جهت فرمود شما جا برای کراهت نداشته باشید، وجهی هم ندارد برای کراهت ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
حالا چندتا روایت است در این زمینه که بعضی از ابن‌عباس رسیده است ، آن روایات را ملاحظه بفرمایید که متعارض است و اگر لازم بود بعضی از آن روایات را می‌خوانیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی