display result search
منو
تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش ششم

تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش ششم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 128 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش ششم"
- صبغه فقهی و کلامی داشتن مباحث توبه؛
- بیان معنای حقیقی توبه؛
- معنای وجوب قبول توبه از جانب خداوند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾

توبه از شرک و کفر و معنی «الاسلام یجُبّ ما قبلَه»
بیان توبه و فروعات متفرّع بر آن در کتاب شریف المیزان را ملاحظه فرمودید. امر ششمی که ایشان ذکر فرمودند، در خلال آن فرع ششم آمده است که اگر توبه از شرک باشد، از کفر باشد همهٴ آثار، منتفی است یعنی اگر مشرکی مسلمان بشود، چیزی بر عهدهٴ او نیست؛ قضا و کفّاره و مانند آن بر او نیست. بر خلاف توبهٴ از معصیت، اگر مسلمانی از گناهِ کبیره توبه کند، البته باید کفّارات آن گناه را، قضای آ‌ن نمازها را یا روزه‌های ترک‌ شده و مانند آن را به جا بیاورد.
این بیان حق است؛ منتها قانون «الإسلام یَجُبّ ما قبلَه» این ناظر به احکام و قوانینی است که اسلام آورده باشد، نه احکام و قوانینی که عقلا داشتند و اسلام امضا کرده است. مثلاً نماز، روزه، حج این‌گونه از احکام را اسلام آورد. خمس، زکات، کفّارات این‌گونه از مسائل مالی را هم اسلام واجب کرده است، پس اسلام یک سلسله احکام تکلیفی دارد، یک سلسله احکام وضعی، یک سلسله امور بدنی دارد، یک سلسله امور مالی [که] انجام همه اینها بر مسلمان واجب است. اگر کسی توبه کرد [و] از گناه نجات پیدا کرد ولی قضای اینها را باید به جا بیاورد، چون اینها یک سلسله احکامی است که اسلام اینها را تأسیس کرد. ولی اگر قبلاً ظلمی کرده بود، مال کسی را برد، یا امانتی نزد او بود و او خیانت در امانت کرد، مالِ مردم را نداد. داد و ستدی کرد، چیزی را خرید و ثَمن را نداد، نباید بگوید: «الإسلامُ یَجُبُّ ما قبلَه» معنایش این است که من دیگر بدهکار نیستم، چون وجوب ردّ امانت، وجوب تأدیه دیون، وجوب ردّ ثَمن و مانند آن را اسلام نیاورد. این یک سلسله احکام عقلایی بود که در بین بشر، رواج داشت و اسلام هم آن را امضا کرده است. بنابراین نباید گفت: «الإسلامُ یَجُبُّ ما قبلَه» به این معناست [که] اگر کسی در امانت خیانت کرد، بعد مسلمان شد نباید جبران بکند. یا متاعی را نسیه خرید و پولش را به فروشنده بدهکار است، الآن بگوید من چون مسلمان شدم، اسلام جبران کرده است، این‌‌چنین نیست. البته آن حقوق مالی را نظیر زکات، خمس، کفّارات این‌گونه از امور را که اسلام آورد بر او تأدیه‌اش واجب نیست، این یک مطلب.
صبغه فقهی و کلامی داشتن مباحث توبه
مطلب بعد آن است که توبه هم صبغهٴ فقهی دارد، هم صبغهٴ کلامی، لذا هم در فقه مطرح است، هم در کلام. توبه از آن جهت که فعل مکلّف است؛ مسئله‌ای که موضوع آن فعل مکلّف باشد مسئلهٴ فقهی است، لذا جنبهٴ فقهی دارد [و] در فقه هم مطرح است؛ منتها خیلی مبسوطاً دربارهٴ توبه و احکام توبه بحث فقهی به عمل نیامده، پس این صبغهٴ فقهی.
صبغهٴ کلامی دارد، برای اینکه قبولِ خدا را به همراه دارد و سقوط عِقاب را به همراه دارد. خدا آیا توبه را می‌پذیرد یا نه? پذیرش توبه به نحو لزوم است یا به نحو تفضّل? آیا توبه در سقوط عِقاب مؤثر است یا نه? آیا توبه اگر «خوفاً من النار» باشد درست است یا نه? اینها مسائل کلامی است. چون بخش قابل توجهی از مسائل مربوط به توبه، صبغهٴ کلامی دارد، لذا این را در کتابهای کلام مطرح می‌کنند.
مرحوم محقّق طوسی(رضوان الله علیه) در تجرید و مرحوم علامه در شرح تجرید تقریباً سیزده مبحث و سیزده مسئله از مسائل توبه را طرح کردند . گرچه همه احکام توبه در تجرید و شرح تجرید نیامده ولی مقدار قابل توجّهی از احکام توبه در تجرید هست، این سیزده مسئله را مرحوم خواجه به خوبی مطرح کرد.
نظر صاحب تجرید و فقهی بودن وجوب توبه
مطلب بعدی آن است که برخی از این مسائل سیزده‌گانه که مرحوم خواجه در تجرید مطرح کرد، مسئله فقهی است اصلاً کاری به کلام ندارد [مثل اینکه] توبه واجب است، وجوبش هم فوری است، اینها فعلِ مکلّف است.
پرسش:...
پاسخ: همین دیگر، سرّش آن است که عدالت، آنچه از نصوص شرعی فهمیده شده این است که صغیره، مزاحم عدالت نیست.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره اگر توبه نکرد، این صغیره‌اش تبدیل به کبیره می‌شود. پس دو بحث است: یکی اینکه ما عدالت را به چه حدّ معنا بکنیم، اولاً گناهان صغیره داریم یا نه (یک)، آیا گناهان صغیره مانع عدالت هست یا نه؟ اگر از همه اینها گذشتیم [و] ثابت شد گناه دو قِسم است: صغیره و کبیره و ثابت شد که گناه صغیره مانع تحقّق عدالت نیست، چون «لا صغیرةَ مع الإصرار» اگر کسی روی صغیره اصرار ورزید یعنی گناه صغیره کرد و توبه نکرد و توبه چون واجب فوری است، این صغیره می‌شود کبیره، چون «لا صغیرةَ مع الإصرار».
به هر تقدیر، آنچه را که مرحوم خواجه در متن تجرید طرح کردند اوّلین بحث این است که توبه، واجب است برای دفع ضرر . برای اینکه انسان با این توبه، متضرّر می‌شود به عذاب آخرت و دفع ضرر واجب است. این یک مسئله فقهی است، نه مسئله کلامی.مسئله را از راه دلیلش نمی‌شود تشخیص داد [بلکه] مسئله را از راه موضوعش باید تشخیص داد. مسئله‌ای که موضوع او فعلِ مکلّف است، مسئله فقهی است. مسئله‌ای که موضوع او فعل‌الله است، اسمی از اسماءالله است، مسئلهٴ کلامی است. توبه واجب است، این مسئله فقهی است چون موضوعش فعلِ مکلّف است. دلیلِ این مسئله گاهی نقلی است، گاهی عقلی. مثل اینکه خیانتِ در امانت حرام است، این مسئلهٴ فقهی است. دلیل این گاهی نقلی است، گاهی هم عقلی است. ظلم کردن حرام است، دلیلش هم عقل است هم نقل. آن‌چنان نیست که اگر دلیل عقلی اقامه شده بر قُبح ظلم و منع از ظلم، این مسئله بشود کلامی و اگر دلیل نقلی اقامه شد این مسئله بشود فقهی، مسئله را با موضوعش باید تشخیص داد نه با دلیلش. اگر سخن در این بود که آیا خدا توبه را می‌پذیرد یا نه? قبولِ توبه از طرف خداوند به نحو الزام است یا تفضّل و امثال ذلک این کاملاً صبغهٴ کلامی دارد؛ اما توبه واجب است برای اینکه دفع ضرر می‌کند این دیگر یک مسئله فقهی است. از این‌گونه مسائل فقهی، در تجرید کم نیست که مسائل فقهی استطراداً به کلام راه پیدا کردند.
کلامی بودن برخی مباحث طرح شده توسط صاحب تجرید
مطلب بعدی آن است که در بین این سیزده مسئله که مرحوم خواجه در متنِ تجرید طرح کردند و مرحوم علامه هم شرح کردند، بخشی از آنها البته مسئله کلامیِ صِرف است.
پرسش:...
پاسخ: بله، گاهی دلیلِ شرعی مستقل است عقل تأیید می‌کند. گاهی عقل دلیل مستقل است [و] شرع امضا می‌کند. توبه یک واجب مولوی است، مثل حفظ امانت که واجب مولوی است واجب ارشادی که نیست؛ منتها دلیلش عقل است. الآن آدم نباید دست بیاورد در آتش، شرعاً حرام است دیگر آدم دست بگذارد در آتش. دلیلش عقل است [و] شارع هم امضا کرده. سَمّ خوردن شرعاً حرام است، نه اینکه حُکم ارشادی باشد. انتحار شرعاً حرام است؛ منتها دلیلش عقل است. همان طوری که خیانت در امانت شرعاً حرام است عقل، یکی از ادلهٴ شرعی است دیگر. همان طوری که ظاهر آیه دلیل شرعی است، ظاهر روایت دلیل شرعی است، مَعقد اجماع دلیل شرعی است، عقل هم دلیل شرعی است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون عقل ملاک خود را تشخیص می‌دهد، اگر عقل بر چیزی حُکم کرد فتوا داد دیگر. الآن احکام شرعی فقه را ما از چهار دلیل استفاده می‌کنیم، آنجایی که عقل فتوا می‌دهد، حُکم‌الله است دیگر.
بیان معنای حقیقی توبه
خب، مطلب بعدی آن است که یک وقت است از کارِ بد توبه می‌کند؛ اما نه برای اینکه حرام است، برای اینکه برایش ضرر دارد؛ کسی خَمر می‌نوشید بعد به پزشک مراجعه کرد یا خودش تجربه کرد دید برایش ضرر دارد حالا پشیمان است و نمی‌خورد. این برای آن است که از ضرر، محفوظ باشد، این توبه نیست. یا گناهی را می‌کرده است، بعد فهمید که حیثیت اجتماعی او لطمه می‌بیند دیگر آن گناه را نمی‌کند، برای اینکه آبرویش نریزد این توبه نیست. توبه ترک گناه برای تأمین سلامت جان یا بدن نیست، توبه ترک گناه برای حفظ آبرو و حیثیت اجتماعی نیست، [بلکه] توبه، ترک گناه است برای اینکه این کار خلاف خواستهٴ خدا بود، این را می‌گویند توبه. بنابراین اگر کسی قبلاً معصیتی می‌کرد و حالا چون طبیب گفت این کار برای تو ضرر دارد، دست از این کار برداشت، آن عِقابش محفوظ است این توبه نیست. چون توبه، رجوع عبد الی المولاست، اینکه رجوع نکرده، این خواست سلامتِ خود یا آبروی خود را حفظ کند.
در این بحثی نیست بحثی که هست این است که اگر کسی توبه کرد برای ترسِ از جهنّم، آیا این توبه قبول است یا نه? اینجاست که مرحوم خواجه نصیر، محقّق طوسی و مرحوم علامه می‌گویند این توبه قبول نیست ، مشکل این است که اگر کسی توبه کرد، گناهی را انجام می‌داد، توبه کرد برای اینکه به جهنم نرود، می‌گویند این توبه قبول نیست. توبه آن است که بگوید این کار، چون خلافِ رضای خدا بود و بد بود و خدا گفت نکن من کاری را که خدا گفته بود نکن، می‌کردم، چیزی که قبیح است و خدا او را تقبیح کرد من انجام می‌دادم حالا پشیمان شدم، دیگر نمی‌کنم. فایده این کار، نجات از جهنم است؛ اما این شخص برای نجات از جهنم توبه نکرده که اگر نجات از جهنم در کار نبود او توبه نمی‌کرد، چون از جهنم می‌ترسد توبه می‌کند، نه برای اینکه آن کار زشت است و خدا گفت نکن.
بررسی قبول یا عدم قبول توبه¬ٴ خوفاً من النار
این را مرحوم علامه و مرحوم محقّق طوسی می‌گویند: توبهٴ این شخص، بعید است مقبول باشد. ولی در بحثهای قبل آنجا که عبادت به سه قِسم تقسیم شد بعضی از عبادتها «خوفاً من النار» است، بعضی «شوقاً الی الجنة» است، بعضی «حُبّاً لله» است، آنجا روشن شد که عبادت کسانی که برای ترس از جهنم خدا را عبادت می‌کنند این هم مقبول است، برای اینکه در همان نصوص، عبادت عابدان به سه قِسم تقسیم شد: یک عده عبادتشان «خوفاً من النار» است؛ یک عده عبادتشان «شوقاً الی الجنة» است؛ یک عده عبادتشان «شکراً» و «حبّاً» است که «فتلک عبادة الاحرار». پس گروه اول و گروه دوم عبادتشان صحیح است و با فضیلت؛ منتها عبادت گروه سوم افضل است . پس اگر کسی توبه کرد، برای اینکه به جهنم نرود _گرچه ضعیف‌ترین مرحلهٴ توبه است_ ولی توبهٴ او مقبول است «خوفاً مِن النار» توبه کرده است.
روحِ این‌گونه از عبادتها را که شما بررسی می‌کنید، می‌بینید این شخص بر خلاف آنچه در جهان هست دارد حرکت می‌کند، زیرا او توبه کرد برای اینکه به جهنم نرود. وقتی کارِ او را باز می‌کنید، می‌بینید او خدا را برای خود می‌خواهد، خدا را می‌خواهد که به وسیله خدا از جهنم نجات پیدا کند یا به بهشت برود، پس خدا وسیله است و نجات از جهنم یا ورود به بهشت. هدف، این شخص روحاً چه کرده است? روحاً خدایی که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ است او را «هو الوسط» قرار داد؛ خدا را واسطه قرار داد، ورود در بهشت را برای خود هدف تلقّی کرد. خدا را می‌خواهد تا خدا او را از عذاب برهاند و به بهشت برساند. خدا را برای خدا نمی‌خواهد، خدا برای او مطلوب بالذات نیست «هو الآخِر» نیست نزد او، ورود در بهشت و لذّت در بهشت برای او «هو الآخِر» است. این شخص بر خلاف آنچه در جهان هست دارد حرکت می‌کند. لذا دربارهٴ این افراد تعبیر شده است که «المُستحِلّ توسیط الحقّ مرحومٌ» یعنی آنها که حق را واسطه قرار می‌دهند برای اهداف خودشان، آ‌نها هم از رحمت خدا بهره‌مندند، این‌‌چنین نیست که محروم باشند [بلکه] آنها هم مرحوم‌اند ولی کاری است بسیار ضعیف و نازل که انسان خدا را بخواهد که خدا مشکل کارِ او را حل کند که خدا بشود وسیله یعنی «هو الوسط» بشود، نه «هو الآخر».
خب، بنابراین آنچه را که مرحوم محقّق در متن تجرید فرمود و مرحوم علامه هم آن را امضا کرد و نقدی نداشت که اگر کسی توبه کرد برای خوف از آتش این توبه بعید است که مقبول باشد یا مقبول نیست، این سخن تام نیست، حق این است که این توبه مقبول است، گرچه این شخص از آن فیض اکمل محروم است.
پرسش:...
پاسخ: آن اوّلی به قیامت کاری ندارد، این دوّمی واقعاً معتقد به قیامت است، به قیامت کار دارد و امر را برای قیامت انجام می‌دهد و جزء کسانی است که در روایات، به عنوان عبادت‌ کننده معرفی شدند.
پرسش:...
پاسخ: بله، شرکِ رقیق نسبت به آن مرحلهٴ عالیه شرک دارد، برای اینکه خدا را وسط قرار داد برای آن هدف نهایی یعنی دو تا مطلوب دارد، این چون هر درجهٴ نازلهٴ از توحید نسبت به مرحلهٴ عالیه شرک است وگرنه عبادت این گروه هم مقبول است.
تبیین مباحث مفصل توبه توسط علمای اخلاق
مطلب بعدی آن است که مسئلهٴ توبه، گرچه به طور کوتاه در فقه مطرح شد و به طور متوسّط در کتابهای کلام ولی به طور مبسوط و مفصّل در کتابهای اخلاقی مطرح است. علمای اخلاق، در تبیین مسائل توبه، حقّ مهمّی دارند؛ آنها روایات را، آیات را جمع‌بندی کردند، احوال بزرگان را جمع‌بندی کردند و تحلیل مبسوطی ارائه کردند و بعضی از آن لطایف اخلاقی در احیاءالعلوم غزّالی هست، بعد هم به محجّه مرحوم فیض رسیده، بعد هم در نوشته‌های بعضی از بزرگان، نظیر مرحوم آقا شیخ محمدحسین غروی(رضوان الله علیه) در آن بحوثی که در اصول مرقوم فرمودند آمده که شاید به آن اشاره بشود.
اربعین شیخ بهایی و مباحث مربوط به توبه
در این بین، نقش مرحوم شیخ بهایی(رضوان الله علیه) هم کم نیست. ایشان در کتاب شریف اربعین که چهل حدیث را انتخاب کردند و شرح کردند، حدیث سی و هشتم مربوط به توبه است. این تقریباً یازده الی دوازده صفحه است که این را حتماً ملاحظه بفرمایید، معارف بسیار لطیف و بلندی در این دوازده صحفه هست. گرچه کلّ این کتاب نور است و لطیف، اربعین مرحوم شیخ بهایی از کتابهای پربرکت است، چهل حدیث را انتخاب کردند و خوب شرح کردند. هم مفسّر بودند، هم حکیم بودند، هم عارف بودند، هم محدّث بودند. حدیث سی و هشتم که مسئله توبه است، این روایت توبه است که ما تبرّکاً بعضی از مطالب این دوازده صفحه را هر اندازه که فرصت شد می‌خوانیم.
حدیث سی و هشتم که ایشان در اربعین نقل می‌کنند، با سندی که خودشان دارند بین خودشان تا مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) متّصل است این است، می‌فرمایند: «وبالسند المتصل الی الشیخ الجلیل عماد الإسلام محمدبن‌یعقوب الکلینی عن عِدّة من أصحابنا عن أحمدبن‌محمد عن ابن فضال عمّن ذکره عن الإمام ابی‌عبدالله جعفربن‌محمد الصادق(صلوات الله علیهما) قال، قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من تاب قَبْل موته بسنةٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ السنة لکثیر، من تابَ قَبْل موته بشهرٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ الشهر لکثیر، من تاب قَبْل موته بجُمعةٍ قَبِل الله توبته» یعنی یک هفته قبل از مرگ «ثمّ قال إنّ الجمعة لکثیر، من تاب قَبْل موته بیومٍ قَبِل الله توبته ثمّ قال إنّ یوماً لکثیر، من تاب قَبْل أن یُعایِنَ قَبِل الله توبته» .
بیان معنای لغوی توبه
خب، ایشان چندین‌ بحث مطرح می‌کنند. اولاً لغتاً توبه را معنا می‌کنند که توبه، لغتاً همان رجوع است. بعد می‌فرمایند توبه دو قِسم است: یکی «توبة الله علی العبد» است که همان رجوع لطف خدا به بنده است؛ یکی «توبة العبد الی الله» است که این فرار از مخالفت به موافقت، از عصیان به اطاعت و مانند آ‌ن است، این را اول ذکر می‌کنند. بعد می‌فرمایند اصطلاحاً که توبه، نَدمِ بر گناه است اگر کسی از مِی‌گُساری پشیمان شده است، برای اینکه این شراب به جسم او ضرر دارد، این دیگر توبه نیست.
تبیین حقیقت توبه
در حقیقتِ توبه _غیر از پشیمانی بر گذشته_ عزم بر ترک در آینده هم معتبر است. بعد می‌فرمایند که این عزم، لازمهٴ آ‌ن پشیمانی است و از او جدا نمی‌شود، چون اگر کسی واقعاً از کار زشت پشیمان است، دیگر قصد دارد [در] آینده آن را تکرار نکند. «و الکلام الجامع فی هذا الباب»؛ در باب توبه، چند سخن از چند اهل معنا نقل می‌کند: یکی اینکه «ما قاله بعض ذوی الالباب»؛ که توبه حاصل نمی‌شود مگر با پیدایش سه امر: اول معرفت است؛ بعد تألّم است؛ بعد جبران‌کردن.
مراحل حصول توبه
اول، معرفت گناه است و بداند که گناه حجاب است بین بنده و محبوب او و گناه سموم قاتل و کُشنده است. اگر کسی بفهمد گناه واقعاً سَمّ است، این معرفت حاصل بشود آن ندامت ظهور می‌کند. اگر کسی بداند گناه، سمّ است حالت دوم بعد از معرفت، همان تألّم است و افسوس است و این تألّم همان است که از او به ندامت و پشیمانی یاد شده است. وقتی پشیمان شد، آن‌گاه سه کار را به عهده می‌گیرد: یکی اینکه آنچه فعلاً مبتلاست آن را ترک می‌کند؛ یکی اینکه در آینده تکرار نمی‌کند؛ یکی اینکه نسبت به گذشته جبران می‌کند، این مجموعه می‌شود توبه. پس توبه یک معرفت است، یک ندامت است و یک جبران و تصمیم. معرفت، اینکه واقعاً گناه حجاب است و سمّ است و کسی توبه می‌کند که بداند سم خورده است و اگر باکش نباشد و نداند گناه چیست، او داعی بر توبه ندارد. لذا رُکن اوّلش معرفت است بعد پشیمانی، بعد قصد. قصد هم سه رکن و سه محور دارد: قصد نسبت به حال این است که آ‌نچه مبتلاست فوراً ترک کند؛ قصد نسبت به آینده این است که تکرار نکند؛ قصد نسبت به گذشته این است که جبران بکند.
حالا حقیقت توبه، معرفت است و ندامت است و تصمیم یا نه، یکی مقدمهٴ توبه است، یکی نتیجهٴ توبه است و یکی خود توبه. آن معرفت، مقدمهٴ توبه است، آ‌ن قصد و تصمیم بر جبران نتیجه توبه است و حقیقت توبه همان ندامت است. به هر تقدیر، اینها در توبه لازم است.
بعضی از اصحاب قلوب، توبه را این‌‌چنین معنا کردند، گفتند: توبه «بإذابة الأَحشاء لِمَا سَلف مِن الفحشاء»؛ عبدِ آبق، عبد گریزپا وقتی برمی‌گردد سرافکنده و شرمنده است، این حالت را می‌گویند توبه. توبه، رجوع آبق یعنی بنده گریزپا، از جرم سابق و گذشته؛ اما چطور برگردد? «بإذابة الأحشاء»؛ این جگرها را آب بکند خلاصه «لما سلف من الفحشاء».
خب، این تعبیری که بعضی اهل معنا کردند، استفاده می‌شود از آن حدیثی که مرحوم سید رضی در نهج‌البلاغه از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کرد که توبه، شش رکن دارد که آن را هم ایشان اشاره می‌کند. بعضی از اهل معرفت توبه را این‌‌چنین معنا کردند، توبه «خلع لباس الجفاء و بسط بساط الوفاء»؛ آن جامهٴ بی‌حیایی را از تن به درآوردن و بساط وفا را پهن کردن است، این مربوط به «التوبة» که مقام اول بحث است، توبه لغتاً چیست و اصطلاحاً چیست?
سقوط عقاب به واسطه قبولی توبه
اما اینکه فرمود: «قَبِلَ الله توبَته»؛ خدا توبه‌اش را قبول می‌کند، این مطلب بعدی است. خدا توبه‌اش را قبول می‌کند یعنی عِقابی که مترتّب بر ذنب است، آن ساقط می‌شود. سقوط عِقاب با توبه، این مورد اتّفاق همه علماست؛ منتها اختلاف در این است که خدا که عِقاب را اسقاط می‌کند آیا بر خدا واجب است این کار را بکند، بر اساس استحقاق بنده است یا بر اساس تفضّل حق‌تعالی? این همان نزاع معروف اهل‌ کلام است [که] معتزله می‌گویند: «یجب علی الله»، اشاعره می‌گویند: «لا یجب علی الله شیء»، امامیه می‌گویند: «یجب عن الله»، نه «یجب علی الله» هم حُسن و قُبح را قائل‌اند هم خدا را منزّه می‌دانند از اینکه مکلّف باشد. می‌گویند خدا یقیناً این کار را می‌کند، نه باید بکند یقیناً می‌کند.
معنای وجوب قبول توبه از جانب خداوند
آن‌گاه بعد از اینکه فرمود: شیخ طوسی، جانب اشاعره را گرفته است و مرحوم علامه هم جانب اشاعره را گرفته است، گفت که اینها گفتند که بر خدا واجب نیست خودشان هم مختار شیخ طوسی و علامه را می‌پذیرند که بر خدا واجب نیست، تفضّل هست؛ منتها این نکته باید بازگو بشود که گرچه تفضّل است ولی چون خدا وعده داد و خُلف وعده محال است، یقیناً خدا می‌بخشد. این «یجب عن الله» است، نه «یجب علی الله» که معتزله می‌گویند.
بررسی معنای جمله «من تاب قبل ان یعاین»
مقام سوم بحث این است که این جمله را که «مَنْ تاب قَبْلَ أن یُعایِنَ» این را معنا می‌کنند که «قَبلَ أن یُعایِنَ» چه چیزی را? چون در آن حدیث شریف نیامده «قبل أن یعاین ملک الموت»، «قبل أن یعاین الرسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم)»، «قبل أن یعاین» چه چیزی را?
ایشان می‌فرمایند «قَبْل أن یُعایِنَ» یعنی «قَبْل أن یَریٰ ملَک الموت» برابر روایتی که از ابن‌عباس نقل شده است. بعد احتمال می‌دهند که منظور از معاینه، علم به حلول مرگ و قطع طمع باشد، چون در این حال که یقین به مرگ پیدا کرده است «کأنه یعاین الموت»، نه «یعاین الموت». این بیان دوم ایشان ناتمام است، سخن از «کأنّ» نیست. آ‌ن لحظهٴ آخر تا انسان چیز می‌فهمد، حرفش مسموع است و مقبول _ولو درجهٴ ضعیف_. در همان لحظه اگر به کسی سلام کرد، جوابش واجب است. اگر غیبت کسی را کرد، دروغ گفت، تهمت زد معصیت کرد. ذکری گفت ثواب می‌برد [به هر حال] مکلّف است ولو یقین دارد می‌میرد ولی هنوز عزرائیل(سلام الله علیه) را ندید. آن حالت، حالت تکلیف هست، پس «قبل أن یعاین» نه یعنی «بعد أن وصل الی حدّ کأنّه یعاین الموت»، نه جای «کأنّ» نیست. حالا یا منظور معاینه مَلَک‌الموت است یا معاینهٴ وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حالا این را بشارتاً عنایت بفرمایید، این احتمال سوم و آن این است که «و أن یراد معاینة رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أمیرالمؤمنین(علیه السلام) فقد رُوِی فی الکافی و غیره» که «أنّهما» یعنی وجود مبارک حضرت امیر، و وجود مبارک رسول الله(علیهما الصلاة و علیهما السلام) «یحضران عند کلّ محتضر یبشّرانه بما یؤول إلیه حاله من سعادة أو شقاوة» اینها به بالین هر محتضری می‌آیند.
او را تبشیر می‌کنند و جای او را در آخرت نشانش می‌دهند: «کما رُوی عن النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» که «أنّه قال لن یخرج أحدکم من الدنیا حتی یعلم أین مصیره و حتی یریٰ مَقعده من الجنة أو النار و فی الکافی عن أبی‌بصیر قال، قال أبوعبدالله جعفربن محمد الصادق(علیهما الصلاة و علیهما السلام) إذا حِیل بینه و بین الکلام» یعنی دیگر حالا نمی‌تواند حرف بزند. این کلام یعنی ارتباطش از دنیا قطع شد، نه اینکه بعضیها زبانشان بسته است ولی فکرشان و چشمشان کار می‌کند نه، ارتباطشان از دنیا قطع شد: «إذا حِیلَ بینه و بین الکلام أتاه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وَ مَنْ شاء الله»؛ پیغمبر با کسی که خدا می‌خواهد می‌آیند «فجلس رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عن یمینه»؛ پیغمبر طرف راست این محتضر می‌نشیند «والآخَر عن شماله» ؛ آنکه همراه پیغمبر است طرف چپ می‌نشیند «فیقول له رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أمّا ما کنتَ ترجو فهو ذا أمامک»؛ آنچه تو امیدوار بودی، الآن جلوی روی توست، اکنون جلوی روی توست «و أَمّا ما کنتَ تخاف فقد أمِنتَ منه»؛ آنچه تو از آ‌ن می‌ترسیدی، فعلاً در امانی. «ثم یفتح له باباً الی الجنة فیقول هذا منزلک من الجنة»؛ بهشت را نشانش می‌دهند، بعد می‌گویند این جای تو است در بهشت. «فإن شئتَ رددناک إلی الدنیا و لک فیها ذهبٌ و فضّة»؛ می‌خواهی برگردی به دنیا و طلا و نقره داشته باشی یا حاضری همین‌جا باشی، «فیقول لا حاجة لی فی الدنیا» حدیث تمام می‌شود، این جمله آخرش است.
مرحوم شیخ بهایی می‌فرماید که «والمراد ب«من شاء الله» فی قوله(علیه السلام): «أتاه رسول الله و من شاء الله» اینکه امام صادق فرمود: پیغمبر با کسی که خدا بخواهد به بالین محتضر می‌آیند، منظور وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) است «کما ورد التصریح بذلک فی أحادیث کثیرة و لعلّ الإبهام فی هذا الحدیث وقع للتّقیة» . حالا تتمّه‌اش را ملاحظه بفرمایید، بعد مطرح می‌شود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی