- 650
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش سوم"
- عدم پذیرش توبه در حالت احتضار؛
- پذیرش توبه تا زمان وجود تکلیف بر انسان؛
- تبیین حدیثی دیگر بر عدم پذیرش توبه در حال احتضار.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾
چند مطلب در این دو آیه مطرح است: اول اینکه منظور از این توبه، توبهٴ خدا بر عبد است یا توبهٴ عبد به سوی خداست؟
مراد از توبه در آیه «انما التوبةُ علیالله»
مطلب اوّلی که در این دو آیه مطرح است این است که آیا این توبهای که فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ﴾ توبهٴ بنده است به سوی خدا یا توبهٴ خداست بر بنده که توبهٴ ابتدایی باشد.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مسلّم گرفتند که منظور از این توبه، «توبة الله علی العبد» است، توبهٴ خدا بر بنده یعنی آن اوّلین توبهای که به عنوان لطف ، از طرف خدا شامل حال بنده میشود که بعد بنده توبه بکند و بار دیگر خدا توبهٴ او را بپذیرد. گرچه اصلِ مطلب حق است که توبهٴ انسان محفوف به دو توبه است: یکی توبهٴ قبلی حق که رجوع لطف خداست بر بنده ؛ دیگری هم توبهٴ حق یعنی عفو از گناهان و پذیرش توبهٴ بنده ولی ظاهراً منظور از این توبه ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ یعنی توبهٴ خدا ؛ اما به معنی قبولی توبه، نه توبهٴ ابتدایی و اول خدا.
در سورهٴ «انعام» فرمود: خداوند لطف و رحمت را بر خود لازم کرد که اگر کسی گناه کرد بعد توبه کرد ، توبهٴ او را بپذیرد. در اینجا هم میفرماید: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ که این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد باشد یعنی آن توبهٴ معهودی که خدا بر بنده دارد ؛ منتها توبهٴ سوم نه توبهٴ اول، «توبة الله علی العبد» است ؛ منتها توبهٴ سوم ، آن توبه وقتی است که عدهای از روی جهالت گناه بکنند ، بعد به فاصله کم توبه بکنند : ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾. پس موضوع را ، این آیه حفظ کرد. اینکه اول ، کارِ بد از روی جهالت باشد نه از روی عناد ، بعد هم توبه به فاصلهٴ کم باشد . حالا ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ را در آیه دوم مشخص فرمود یعنی قبل از حضور موت. پس وقتی خدا توبه را میپذیرد که بنده از روی جهالت گناه بکند و در توبه ، سهلانگاری نکند ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ﴾ که در حقیقت آن توبهٴ سوم است «توبة الله» هست ؛ اما توبهٴ سومِ خدا نه توبهٴ اول ، چون سه توبه مطرح بود . اول «توبة الله علی العبد» است که فیض خدا شامل بنده میشود و بنده را بیدار میکند. دوم «توبة العبد الی الله» است که از گناهان پشیمان میشود. سوم «توبة الله علی العبد» است که توبهٴ بنده را قبول میکند. منظور از این توبه، «توبة الله علی العبد» هست ؛ اما آن توبهٴ سومی نه توبهٴ اوّلی. ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ یعنی آنکه خدا فرمود : توبهٴ شما را میپذیریم و خدا توّاب است، آن توبه که توبهٴ سوم است «توبة الله علی العبد» است وقتی است که بنده از روی جهالت گناه بکند ، بعد هم در توبه سهلانگاری نکند . شاید نظر سیدناالاستاد از اینکه میفرماید: منظور ، «توبة الله علی العبد» است، همین سومی باشد نه اوّلی ؛ منتها شواهدی که در ذیل این بحث اقامه میفرمایند : با این هماهنگ نیست . پس منظور از این توبه، توبهٴ خدا بر بنده است که خدا توّابِ رحیم است که ﴿یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ و توبهٴ سوم است . این را خدا مقرّر میکند به عنوان اصل تشریع و قانونگذاری ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾، بعد فرمود: ﴿فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ این وفای به وعده است : اول ، تعهّد است؛ دوم وفای به وعده- اول این است که خدا در اینگونه از موارد متعهّد است که اگر کسی از روی جهالت گناه کرد و در توبه سهلانگاری نکرد ، خدا این را متعهّد است که قبول کند. اگر کسی اینچنین بود ، خدا به وعده وفا میکند: ﴿فَأولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛اگر این توبهٴ اول باشد، دیگر موضوع را نمیشود احراز کرد. در حالی که موضوع را این آیه، محفوظ و مُحرز دانست. فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾. توبهٴ اول اگر باشد معنایش این است که لطف خدا برای کسانی است که زود توبه میکنند، در حالی که آن توبه، متوقّف بر لطف خداست، اینکه میشود دُور؛ اگر منظور توبه اول باشد میشود دُور، چرا؟ چون تا توبهٴ اول نیاید که «توبة الله علی العبد» است توبهٴ دوم که «توبة العبد الی الله» است آن هم حاصل نمیشود. در آیه فرمود: توبه برای کسانی است که گناهشان از روی جهالت است و بعد توبه میکنند، معلوم میشود این توبهٴ اول نیست، چون اگر این توبهٴ اول باشد تا این توبهٴ اول حاصل نشود، توبهٴ بنده حاصل نخواهد شد، در حالی که آیه، موضوع را محفوظ گرفته. فرمود: ﴿الّذین یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَ یتوبون¬﴾ این موضوع ، توبه بر خدا دربارهٴ اینهاست. معلوم میشود این توبهٴ اول نیست، اگر توبهٴ اول باشد باید قبل از توبهٴ بندگان حاصل بشود تا آنها توبه کنند، پس این ناظر به همان توبهٴ معروف است.
﴿إِنَّمَا﴾ آن توبهٴ معروف یعنی قبولِ توبه که بر خدا لازم است، برای کسی است که این دو شرط را داشته باشد یعنی از روی جهالت گناه کند و در توبه کردن هم سهلانگاری نکند. اگر این دو شرط حاصل بود ، خدا به عهدش وفا میکند. پس اول برای جَعْل قانون و تعهّد است، این ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ آنچه هم که در ذیل آمده یعنی ذیل آیه اُولیٰ ﴿فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ بیان وفای به عهد است.
پس منظور، توبهٴ خدا بر بنده است؛ منتها توبهٴ سوم . ذات اقدس الهی اینچنین تعهّد میکند که وقتی خدا توبه را میپذیرد که بندگان از روی جهالت گناه کنند و در توبه کردن، سهلانگاری نکنند، اگر این دو شرط را دارا بودند خداوند به وعدهاش وفا میکند: ﴿یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾. این کلمه «أُولئِکَ» هم در آیهٴ اول، هم در آیهٴ دوم ذکر شده است؛ منتها آیهٴ اول برای ترفیع درجات است، آیهٴ دوم برای تبعید درکات، چون «أُولئِکَ» اشاره به دور است.گاهی اشاره است به چیزی که منزلتش دور است، مثل ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ یا چیزی که درکاتش خیلی پَست است. در آیه دوم فرمود: ﴿أُولئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ در آیه اول فرمود: ﴿فَأولئِکَ ُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾، این «أُولئِکَ» اول ناظر به ترفیع درجات آنهایعنی تائبین، است ، «أُولئِکَ» دوم ناظر به تبعید درکات ظالم و کافر است.
عدم پذیرش توبه در حالت احتضار
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ﴾ پذیرش توبه یا تعهّد قبولی توبه، به سود این گروه نیست ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ﴾ ؛ خدا تعهّد نکرده که توبه اینها را قبول بکند یا اینها اگر توبه کردند، توبهٴ اینها نشانه قبول در آنها نیست ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ که آن آیه قبل ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ بود، این ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ است، حالا اضافه شد یعنی گناهها متراکم شد. آیه اول ﴿بِجَهَالَةٍ﴾ بود، اینجا کلمه «بِجَهَالَةٍ» ندارد ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾؛ این حضورِ موت اگر نظیر آن سه آیهای بود که در بحث قبل بیان شد که هر سه دربارهٴ وصیّت بود تا انسان مکلّف است [ و ] زنده است اگر وصیّت او نافذ است و اگر به توبه، مکلّف است، توبهٴ او مقبول است. معلوم میشود این ﴿حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ که در آیه توبه است، نظیر سهتا آیه که مربوط به وصیّت است نیست . چون این جمله در آن آیات سهگانه ای که مربوط به وصیّت است حضور موت، کمال اختیار هست؛ شخص هنوز نشانههای مرگ را ندید یعنی وارد برزخ نشد، کاملاً مختار هست، مکلّف هست، لذا وصیّت او نافذ. اگر در این حال توبه بکند ، توبهٴ او مقبول است [ و] دلیلی بر عدم مقبولیّت توبه او نیست، زیرا اگر مکلّف به توبه است یقیناً توبه اگر بکند مقبول است. البته برای این گروه بسیار سخت است که موفق بشوند یا درجات اینها اگر هم توبهشان قبول بشود بسیار کم است، اینها را میشود پذیرفت؛ اما اصل اینکه توبهٴ اینها قبول نیست، این را نمیشود پذیرفت. اگر کسی در حالتی است که وصیّت او نافذ است مکلّف به همه احکام هست، معنا ندارد که مکلّف باشد ولی خدا توبهٴ او را یا سایر اعمال او را نپذیرد، این دو مرحله. اگر از این جلوتر رفت یعنی از مرحلهای که ﴿ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾ که مربوط به وصیّت است از آن گذشت، دیگر مشاعرش را از دست داد، اختیار و ارادهاش را از دست داد، وارد برزخ شد ، دیگر تکالیف دنیا از او سلب شد، اینجا همان طوری که وصیت او و سایر حرفهای او نافذ نیست ، توبهٴ او هم مقبول نیست. بعضی از روایات در خصوص این آیه، از امام(علیه السلام) سؤال میکنند ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ یعنی چه؟ فرمود: «إذا عایَنَ أَمرَ الآخرة» این هم شاهدِ جمع است.
اگر وارد برزخ شد یعنی دیگر بستگان و پرستاران کنار بستر مرض را نمیشناسد، چشم او دیگر کسی را نمیبیند، فکر او دربارهٴ دنیا کار نمیکند وارد برزخ شد. اینکه در دالان ورودی برزخ است ، تکالیف از او سلب است، وصیّت او نافذ نیست، اگر هم حرفی بزند حرفِ او اثر شرعی ندارد، توبهٴ او هم مقبول نیست.
پرسش:...
پاسخ: مثل آدمِ خواب؛ آدمِ خوابیده حرف میزند، حرفهای اساسی هم میزند؛ اما محصول ترسِ اوست. یک وقت است انسان در عالم خواب، سخن اضغاث احلامی دارد، این هیچ. مثل اینکه در بیداری هم گاهی به جِدّ سخن نمیگویند ولی گاهی در عالم خواب میگوید این مال را به مسجد بدهید، از این حرفها هست یا من از فلان کس طلبی که داشتم به او بخشیدم، از این حرفهای معنادار در خواب کم اتفاق نمیافتد ولی هیچ کدام از اینها اثر فقهی ندارند.
پذیرش توبه تا زمان وجود تکلیف بر انسان
پس مادامی که شخص مکلّف است، آنجا که حضورِ موت هست به معنای اینکه کمکم فهمید باید برود حالا یا در اثر پیری یا در اثر مُزمن بودن بیماری و مانند آن, که وصیّت او مسموع و نافذ است حالا یا از ثلث است یا از اصلِ مال، در آن مرحله اگر توبه بکند، چون توبه بر او واجب است توبهٴ او قبول است. البته فرق میکند با توبهٴ دیگران. ولی اگر از این مرحله گذشت، وارد برزخ شد آخرت را یعنی برزخ و قیامت صغرا را مشاهده کرد، اینجا توبهٴ او مسموع نیست، تکلیف هم ندارد. چه اینکه با کسانی که از برزخ وارد قیامت شدند در کنار هم ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ﴾ حالا اگر کسی وارد برزرَبَّنَا خ شد توبه نکرد، وارد قیامت شد آنجا اظهار ندامت کرد، گفت: ﴿ربَّنا¬ أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ اثر ندارد. پس وقتی که وارد برزخ شد ورود برزخ نه یعنی او را در قبر گذاشتند، همین که شخص بدنش سرد شد و در اتاقش هست یا روی تخت بیمارستان است الآن در برزخ است. ما چهار عالم که نداریم؛ یک دنیا، یک برزخ، یک قبر، یک قیامت که، بیش از سه عالم نیست دنیاست، برزخ است، قیامت. قبر، همان برزخ است و این شخص همین که مُرد در قبرش رفت، حالا یا «روضةٌ مِن ریاض الجنّة» یا «حُفرةٌ مِن حُفَرِ النِّیران» یک قبرِ فقهی هم هست که در گورستان مسلمین او را دفن میکنند، اینکه قبر نیست، قبر همان برزخ است. حالا اگر کسی را چند شب در سردخانه نگه داشتند، خب او در برزخ است دیگر ، اینچنین نیست که باید در گورستان در زمین دفن کنند، همین که مُرد وارد برزخ میشود.
خب، پس همه این مقاطع حُکمش مشخص است.
پرسش:...
پاسخ: اینهایی که احکام فقهی است ، واجب هست. حالا اگر کسی در دریا مُرد و دفن نشد، این برزخ دارد دیگر در «¬ روضة من ریاض الجنة » است یا در «فی حُفَرة من حُفَرِ النیران» . در جریان طوفان نوح ذات اقدس الهی میفرماید اینها که قبر نداشتند. فرمود همان طوفان که آمد اینها را فروبرد، اینها در آب که رفتند در همان آب رفتند در آتش: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ ، نه «ثمّ ادخلوا نارا» با «فاء» عطف کرد. فرمود: اینها غرق شدند، بلافاصله رفتند در آتش، چون آتشِ برزخی در دریا هم هست. الآن اینچنین نیست که اگر یک انسان تبهکار را در سردخانه گذاشتند این نسوزد، آتشِ برزخ در سردخانه هم هست ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ ، نه «ثمّ یدخلون النار» قیامت که حسابش محفوظ است. همین قوم نوح در طوفان که غرق شدند، در همان درونِ آب رفتند در آتش. پس لحظه به لحظه حُکم توبه مشخص شد؛ اگر کسی گناه کرد بلافاصله توبه کرد مقبول است، فاصله انداخت تا اواخر عمر یا اواخر شدّت بیماری، مقبول هست با درجهٴ ضعیفتری یعنی آن مرحلهای که مکلّف است، وصیت او نافذ است؛ اگر نماز بخواند مقبول هست، روزه بگیرد مقبول هست، حقوق الهی را تأدیه کند مقبول هست، حقالناس را تأدیه کند مقبول هست، توبه هم بکند مقبول است.
عدم پذیرش توبه از حالت احتضار به بعد
مقطع سوم آن است که نه؛ دیگر مشاعر دنیایی او کار نمیکند، وارد برزخ شده است و عزرائیل(سلام الله علیه) را دارد میبیند، فرشتگان دیگر را میبیند: ﴿قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ اینجا قبول نیست.
مقطع چهارم اینکه وارد قیامت شد، آنجا هم حالا میخواهد بگوید: ﴿ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ آنجا هم مقبول نیست. آنجا بخواهد چیزی را فِدیه بدهد باز هم مقبول نیست، اینها محدودهٴ کار است.
شواهد قرآنی بر عدم پذیرش توبه محتضر
در این کریمه که فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ﴾ شواهد دیگر هم او را تأیید میکند.پس اگر در زمان اختیار، توبه کرد ولو با درجهٴ ضعیف قبول هم هست ولی اگر وارد نشئهٴ برزخ شد، نشانههای مرگ را دید البته مقبول نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 158 اینچنین آمده: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ حالا یا رجعت است یا حال احتضار است ولی بالأخره آیات الهی وقتی که آمد، در آن لحظهای که بعضی از آیات الهی ظهور کرد¬: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾؛ اگر آیات الهی آمد، برای دو گروه بیاثر است: یکی اینکه بخواهند تازه ایمان بیاورند، قبلاً ایمان نداشتند حالا تازه میخواهند ایمان بیاورند¬: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ این یک گروه. گروه دوم کسانیاند که قبلاً ایمان آوردند ولی عمل صالح انجام ندادند: ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾، این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطفِ بر منفی است که حرف نفی روی او داخل میشود یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا» پس این دو گروه نفعی نمیبرند؛ در حال مشاهدهٴ نشانههای مرگ و آیات الهی یعنی ورود در برزخ که دیگر مشاعر دنیایی کار نمیکند اگر کسی بخواهد ایمان بیاورد، تازه مؤمن بشود، ایمان او نافع نیست. یا قبلاً ایمان آورده بود، حالا میخواهد دستور بدهد که چه کارهایی را انجام بدهید، ذکری بگوید و امثال ذلک، این توبه و مانند آن اثر ندارد ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ یعنی «أو ما کسبت فی ایمانها خیرا».
خب، از این مرحله که بگذریم، مرحلهٴ حضورِ موت آن کاملاً مقبول هست؛ منتها با درجهٴ ضعیفتری. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 90 و¬¬91، جریان فرعون و آلفرعون را ذکر میکند. میفرماید: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیاً وَعَدْواً حَتَّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾. در جواب به او گفته شد ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ این حالت که حالتِ فرورفتن در مرگ است و مشاهدهٴ آیات الهی این حالت، حالت قبولی توبه نیست. اگر قبل باشد، در آن مرحلهای که انسان مکلّف به توبه است البته مقبول است، از آن مرحله که بگذرد دیگر مقبول نیست.
در آیه 85 سورهٴ «غافر» این است که¬﴿فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا﴾. البته اگر این مرحله باشد یعنی مشاعر هست ولی قطع پیدا کردند که عذاب الهی به حیات آنها خاتمه میدهد، شاید ذات اقدس الهی تهدید کرده، فرمود تا این مرحله ما میپذیریم، به این حالت که رسید قبول نمیکنیم. چون جریان قوم یونس را استثنا فرمود در بعضی از آیات دیگر؛ اما اگر کسی نه، یقین پیدا کرد که مُردنی است، به هیچجا امیدوار نیست، چون بیماران و سالمندان تقریباً ظنّ متاخم دارند نه یقین، چون تا آخرین لحظه فکر میکنند که کسی ممکن است دارویی کشف بکند که اینها را از مرض یا مرگ برهاند؛ اما وقتی که صددرصد شد، ایمانشان ایمان اختیاری نیست، این از روی اضطرار است، لذا در آیه 85 سورهٴ «غافر» میفرماید که ایمانِ این گروه پذیرفته نمیشود و این هم سنّت خداست.
روایات وارده در خصوص مباحث طرح شده
چندتا روایت را مرحوم کلینی نقل کرد در باب ایمان و کفر کافی و نوع روایات را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وافی همه را جمع کردند و آنچه مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در من لا یحضره الفقیه نقل کرده، آن را هم فیض ذکر کرد که بعضی از آن روایات را در تفسیر شریف نورالثقلین میخوانیم که مربوط به من لا یحضره الفقیه است که شاهد بحث است. البته روایات دیگری هم که مرحوم کلینی نقل کرده، آنها را هم میخوانیم.
روایت اول در عدم پذیرش توبه محتضر.
جلد اول، صفحه 456 به بعد روایات توبه است در ذیل همین بحث. اوّلش از زراره است از امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إذا بلغت النفس هذه و أهویٰ بیده الی حنجر¬ته لم یکن للعالم توبةٌ و کانت للجاهل توبة» حالا این جاهلِ قاصر است یا جاهلِ مقصّر است، کدام درجه از درجات قبول هست به هر تقدیر، هر کدام باشد قبل از ورود در دالان برزخ است، قبل از مشاهده آیات مرگ است.
روایت کافی در عدم پذیرش توبه محتضر
روایت دوم هم که از اصول کافی نقل فرمود، آن هم به همین مضمون هست که بین عالم و جاهل فرق است. در ذیل آن روایت به این آیه مبارکهٴ محلّ بحث یعنی ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ استشهاد فرمود ¬، معلوم میشود که اینجا جاهل را در مقابل عالم قرار دادند.
تبیین حدیثی دیگر بر عدم پذیرش توبه در حال احتضار
از من لا یحضره الفقیه این حدیث را نقل میکنند، از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم): «فی آخر خطبة خَطَبها» فرمود: «من تاب قبل موته بسنة تاب الله علیه» ، تا به اینجا که فرمود: «وإنّ الساعة لکثیرة من تاب و قد بلغت نفسه هذه و أهویٰ بیده الی حلقه تاب الله علیه».
[در] حدیث بعد، ذات اقدس الهی میفرماید: «و عزّتی و عظمتی لا احجب التوبة عن عبدی حتی یغرغر بها» یعنی نزدیک جان دادن باشد.
روایتی دیگر در عدم پذیرش توبه
روایت دیگری که از من لا یحضره الفقیه هست و شاهد جمع است این است که «سُئل الصادق(علیه السلام) عن قول الله عزّ و جل ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ قال «ذلک إذا عایَن أمر الآخرة» معلوم میشود ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ که در آیه توبه است، غیر از آن سه آیه مربوط به وصیت است، چون اگر این حضور موت، کنایه از معاینه آیات برزخ باشد وصیت قبول نیست، نه از ثلث، نه از اصل. آن سه آیهای که حضور موت را دربارهٴ وصیّت ذکر فرمود یعنی اواخر عمر، نه هنگام مشاهدهٴ برزخ و ورود در برزخ، این یک شاهدِ جمع خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر وارد برزخ باشد که یقین میدانیم تکلیف ندارد، حرفِ او نافذ نیست. اگر ، مشاعر دنیاییاش را از دست داد؛ کسی را نمیشناسد و نمیفهمد با چه کسی حرف میزند ولو حرف، حرف صحیح و منطقی است ولی باید از روی اختیار باشد. مثل آدمِ خوابیده؛ آدمِ خوابیده اگر حرف صحیح و منطقی بزند باز هم اثر فقهی ندارد، در عالم خواب بگوید که این فرش را به مسجد بدهید خب، این مسموع نیست[ و] اثرِ فقهی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: سرّش این است که کاملاً مختار است؛ منتها نمیتواند حرف بزند. مثل اینکه اشاره اخرس در همه اقسام معاملات نافذ است. اگر اخرس اشاره کرد با زبان یا با سر این معاطات نیست، این بیعِ قولی است. اگر کسانی در معاطات خدشه میکنند که معاطات آیا لازم هست یا لازم نیست، اصلِ جواز دارد؟ اشاره اخرس به منزلهٴ «بِعتُ واشتریتُ» است، به منزلهٴ لفظ است. حالا اگر کسی زبانش بند آمد ولی کاملاً مشاعرش کار میکند، اگر نتوانست حرف بزند اشاره کرد، اشارهٴ او مسموع است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- عدم پذیرش توبه در حالت احتضار؛
- پذیرش توبه تا زمان وجود تکلیف بر انسان؛
- تبیین حدیثی دیگر بر عدم پذیرش توبه در حال احتضار.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾
چند مطلب در این دو آیه مطرح است: اول اینکه منظور از این توبه، توبهٴ خدا بر عبد است یا توبهٴ عبد به سوی خداست؟
مراد از توبه در آیه «انما التوبةُ علیالله»
مطلب اوّلی که در این دو آیه مطرح است این است که آیا این توبهای که فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ﴾ توبهٴ بنده است به سوی خدا یا توبهٴ خداست بر بنده که توبهٴ ابتدایی باشد.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مسلّم گرفتند که منظور از این توبه، «توبة الله علی العبد» است، توبهٴ خدا بر بنده یعنی آن اوّلین توبهای که به عنوان لطف ، از طرف خدا شامل حال بنده میشود که بعد بنده توبه بکند و بار دیگر خدا توبهٴ او را بپذیرد. گرچه اصلِ مطلب حق است که توبهٴ انسان محفوف به دو توبه است: یکی توبهٴ قبلی حق که رجوع لطف خداست بر بنده ؛ دیگری هم توبهٴ حق یعنی عفو از گناهان و پذیرش توبهٴ بنده ولی ظاهراً منظور از این توبه ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ یعنی توبهٴ خدا ؛ اما به معنی قبولی توبه، نه توبهٴ ابتدایی و اول خدا.
در سورهٴ «انعام» فرمود: خداوند لطف و رحمت را بر خود لازم کرد که اگر کسی گناه کرد بعد توبه کرد ، توبهٴ او را بپذیرد. در اینجا هم میفرماید: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ که این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد باشد یعنی آن توبهٴ معهودی که خدا بر بنده دارد ؛ منتها توبهٴ سوم نه توبهٴ اول، «توبة الله علی العبد» است ؛ منتها توبهٴ سوم ، آن توبه وقتی است که عدهای از روی جهالت گناه بکنند ، بعد به فاصله کم توبه بکنند : ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾. پس موضوع را ، این آیه حفظ کرد. اینکه اول ، کارِ بد از روی جهالت باشد نه از روی عناد ، بعد هم توبه به فاصلهٴ کم باشد . حالا ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ را در آیه دوم مشخص فرمود یعنی قبل از حضور موت. پس وقتی خدا توبه را میپذیرد که بنده از روی جهالت گناه بکند و در توبه ، سهلانگاری نکند ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ﴾ که در حقیقت آن توبهٴ سوم است «توبة الله» هست ؛ اما توبهٴ سومِ خدا نه توبهٴ اول ، چون سه توبه مطرح بود . اول «توبة الله علی العبد» است که فیض خدا شامل بنده میشود و بنده را بیدار میکند. دوم «توبة العبد الی الله» است که از گناهان پشیمان میشود. سوم «توبة الله علی العبد» است که توبهٴ بنده را قبول میکند. منظور از این توبه، «توبة الله علی العبد» هست ؛ اما آن توبهٴ سومی نه توبهٴ اوّلی. ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ یعنی آنکه خدا فرمود : توبهٴ شما را میپذیریم و خدا توّاب است، آن توبه که توبهٴ سوم است «توبة الله علی العبد» است وقتی است که بنده از روی جهالت گناه بکند ، بعد هم در توبه سهلانگاری نکند . شاید نظر سیدناالاستاد از اینکه میفرماید: منظور ، «توبة الله علی العبد» است، همین سومی باشد نه اوّلی ؛ منتها شواهدی که در ذیل این بحث اقامه میفرمایند : با این هماهنگ نیست . پس منظور از این توبه، توبهٴ خدا بر بنده است که خدا توّابِ رحیم است که ﴿یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ و توبهٴ سوم است . این را خدا مقرّر میکند به عنوان اصل تشریع و قانونگذاری ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾، بعد فرمود: ﴿فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ این وفای به وعده است : اول ، تعهّد است؛ دوم وفای به وعده- اول این است که خدا در اینگونه از موارد متعهّد است که اگر کسی از روی جهالت گناه کرد و در توبه سهلانگاری نکرد ، خدا این را متعهّد است که قبول کند. اگر کسی اینچنین بود ، خدا به وعده وفا میکند: ﴿فَأولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛اگر این توبهٴ اول باشد، دیگر موضوع را نمیشود احراز کرد. در حالی که موضوع را این آیه، محفوظ و مُحرز دانست. فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾. توبهٴ اول اگر باشد معنایش این است که لطف خدا برای کسانی است که زود توبه میکنند، در حالی که آن توبه، متوقّف بر لطف خداست، اینکه میشود دُور؛ اگر منظور توبه اول باشد میشود دُور، چرا؟ چون تا توبهٴ اول نیاید که «توبة الله علی العبد» است توبهٴ دوم که «توبة العبد الی الله» است آن هم حاصل نمیشود. در آیه فرمود: توبه برای کسانی است که گناهشان از روی جهالت است و بعد توبه میکنند، معلوم میشود این توبهٴ اول نیست، چون اگر این توبهٴ اول باشد تا این توبهٴ اول حاصل نشود، توبهٴ بنده حاصل نخواهد شد، در حالی که آیه، موضوع را محفوظ گرفته. فرمود: ﴿الّذین یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَ یتوبون¬﴾ این موضوع ، توبه بر خدا دربارهٴ اینهاست. معلوم میشود این توبهٴ اول نیست، اگر توبهٴ اول باشد باید قبل از توبهٴ بندگان حاصل بشود تا آنها توبه کنند، پس این ناظر به همان توبهٴ معروف است.
﴿إِنَّمَا﴾ آن توبهٴ معروف یعنی قبولِ توبه که بر خدا لازم است، برای کسی است که این دو شرط را داشته باشد یعنی از روی جهالت گناه کند و در توبه کردن هم سهلانگاری نکند. اگر این دو شرط حاصل بود ، خدا به عهدش وفا میکند. پس اول برای جَعْل قانون و تعهّد است، این ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ آنچه هم که در ذیل آمده یعنی ذیل آیه اُولیٰ ﴿فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ بیان وفای به عهد است.
پس منظور، توبهٴ خدا بر بنده است؛ منتها توبهٴ سوم . ذات اقدس الهی اینچنین تعهّد میکند که وقتی خدا توبه را میپذیرد که بندگان از روی جهالت گناه کنند و در توبه کردن، سهلانگاری نکنند، اگر این دو شرط را دارا بودند خداوند به وعدهاش وفا میکند: ﴿یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾. این کلمه «أُولئِکَ» هم در آیهٴ اول، هم در آیهٴ دوم ذکر شده است؛ منتها آیهٴ اول برای ترفیع درجات است، آیهٴ دوم برای تبعید درکات، چون «أُولئِکَ» اشاره به دور است.گاهی اشاره است به چیزی که منزلتش دور است، مثل ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾ یا چیزی که درکاتش خیلی پَست است. در آیه دوم فرمود: ﴿أُولئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾ در آیه اول فرمود: ﴿فَأولئِکَ ُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾، این «أُولئِکَ» اول ناظر به ترفیع درجات آنهایعنی تائبین، است ، «أُولئِکَ» دوم ناظر به تبعید درکات ظالم و کافر است.
عدم پذیرش توبه در حالت احتضار
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ﴾ پذیرش توبه یا تعهّد قبولی توبه، به سود این گروه نیست ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ﴾ ؛ خدا تعهّد نکرده که توبه اینها را قبول بکند یا اینها اگر توبه کردند، توبهٴ اینها نشانه قبول در آنها نیست ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ که آن آیه قبل ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ بود، این ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ است، حالا اضافه شد یعنی گناهها متراکم شد. آیه اول ﴿بِجَهَالَةٍ﴾ بود، اینجا کلمه «بِجَهَالَةٍ» ندارد ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾؛ این حضورِ موت اگر نظیر آن سه آیهای بود که در بحث قبل بیان شد که هر سه دربارهٴ وصیّت بود تا انسان مکلّف است [ و ] زنده است اگر وصیّت او نافذ است و اگر به توبه، مکلّف است، توبهٴ او مقبول است. معلوم میشود این ﴿حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ که در آیه توبه است، نظیر سهتا آیه که مربوط به وصیّت است نیست . چون این جمله در آن آیات سهگانه ای که مربوط به وصیّت است حضور موت، کمال اختیار هست؛ شخص هنوز نشانههای مرگ را ندید یعنی وارد برزخ نشد، کاملاً مختار هست، مکلّف هست، لذا وصیّت او نافذ. اگر در این حال توبه بکند ، توبهٴ او مقبول است [ و] دلیلی بر عدم مقبولیّت توبه او نیست، زیرا اگر مکلّف به توبه است یقیناً توبه اگر بکند مقبول است. البته برای این گروه بسیار سخت است که موفق بشوند یا درجات اینها اگر هم توبهشان قبول بشود بسیار کم است، اینها را میشود پذیرفت؛ اما اصل اینکه توبهٴ اینها قبول نیست، این را نمیشود پذیرفت. اگر کسی در حالتی است که وصیّت او نافذ است مکلّف به همه احکام هست، معنا ندارد که مکلّف باشد ولی خدا توبهٴ او را یا سایر اعمال او را نپذیرد، این دو مرحله. اگر از این جلوتر رفت یعنی از مرحلهای که ﴿ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ﴾ که مربوط به وصیّت است از آن گذشت، دیگر مشاعرش را از دست داد، اختیار و ارادهاش را از دست داد، وارد برزخ شد ، دیگر تکالیف دنیا از او سلب شد، اینجا همان طوری که وصیت او و سایر حرفهای او نافذ نیست ، توبهٴ او هم مقبول نیست. بعضی از روایات در خصوص این آیه، از امام(علیه السلام) سؤال میکنند ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ یعنی چه؟ فرمود: «إذا عایَنَ أَمرَ الآخرة» این هم شاهدِ جمع است.
اگر وارد برزخ شد یعنی دیگر بستگان و پرستاران کنار بستر مرض را نمیشناسد، چشم او دیگر کسی را نمیبیند، فکر او دربارهٴ دنیا کار نمیکند وارد برزخ شد. اینکه در دالان ورودی برزخ است ، تکالیف از او سلب است، وصیّت او نافذ نیست، اگر هم حرفی بزند حرفِ او اثر شرعی ندارد، توبهٴ او هم مقبول نیست.
پرسش:...
پاسخ: مثل آدمِ خواب؛ آدمِ خوابیده حرف میزند، حرفهای اساسی هم میزند؛ اما محصول ترسِ اوست. یک وقت است انسان در عالم خواب، سخن اضغاث احلامی دارد، این هیچ. مثل اینکه در بیداری هم گاهی به جِدّ سخن نمیگویند ولی گاهی در عالم خواب میگوید این مال را به مسجد بدهید، از این حرفها هست یا من از فلان کس طلبی که داشتم به او بخشیدم، از این حرفهای معنادار در خواب کم اتفاق نمیافتد ولی هیچ کدام از اینها اثر فقهی ندارند.
پذیرش توبه تا زمان وجود تکلیف بر انسان
پس مادامی که شخص مکلّف است، آنجا که حضورِ موت هست به معنای اینکه کمکم فهمید باید برود حالا یا در اثر پیری یا در اثر مُزمن بودن بیماری و مانند آن, که وصیّت او مسموع و نافذ است حالا یا از ثلث است یا از اصلِ مال، در آن مرحله اگر توبه بکند، چون توبه بر او واجب است توبهٴ او قبول است. البته فرق میکند با توبهٴ دیگران. ولی اگر از این مرحله گذشت، وارد برزخ شد آخرت را یعنی برزخ و قیامت صغرا را مشاهده کرد، اینجا توبهٴ او مسموع نیست، تکلیف هم ندارد. چه اینکه با کسانی که از برزخ وارد قیامت شدند در کنار هم ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ﴾ حالا اگر کسی وارد برزرَبَّنَا خ شد توبه نکرد، وارد قیامت شد آنجا اظهار ندامت کرد، گفت: ﴿ربَّنا¬ أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ اثر ندارد. پس وقتی که وارد برزخ شد ورود برزخ نه یعنی او را در قبر گذاشتند، همین که شخص بدنش سرد شد و در اتاقش هست یا روی تخت بیمارستان است الآن در برزخ است. ما چهار عالم که نداریم؛ یک دنیا، یک برزخ، یک قبر، یک قیامت که، بیش از سه عالم نیست دنیاست، برزخ است، قیامت. قبر، همان برزخ است و این شخص همین که مُرد در قبرش رفت، حالا یا «روضةٌ مِن ریاض الجنّة» یا «حُفرةٌ مِن حُفَرِ النِّیران» یک قبرِ فقهی هم هست که در گورستان مسلمین او را دفن میکنند، اینکه قبر نیست، قبر همان برزخ است. حالا اگر کسی را چند شب در سردخانه نگه داشتند، خب او در برزخ است دیگر ، اینچنین نیست که باید در گورستان در زمین دفن کنند، همین که مُرد وارد برزخ میشود.
خب، پس همه این مقاطع حُکمش مشخص است.
پرسش:...
پاسخ: اینهایی که احکام فقهی است ، واجب هست. حالا اگر کسی در دریا مُرد و دفن نشد، این برزخ دارد دیگر در «¬ روضة من ریاض الجنة » است یا در «فی حُفَرة من حُفَرِ النیران» . در جریان طوفان نوح ذات اقدس الهی میفرماید اینها که قبر نداشتند. فرمود همان طوفان که آمد اینها را فروبرد، اینها در آب که رفتند در همان آب رفتند در آتش: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ ، نه «ثمّ ادخلوا نارا» با «فاء» عطف کرد. فرمود: اینها غرق شدند، بلافاصله رفتند در آتش، چون آتشِ برزخی در دریا هم هست. الآن اینچنین نیست که اگر یک انسان تبهکار را در سردخانه گذاشتند این نسوزد، آتشِ برزخ در سردخانه هم هست ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ ، نه «ثمّ یدخلون النار» قیامت که حسابش محفوظ است. همین قوم نوح در طوفان که غرق شدند، در همان درونِ آب رفتند در آتش. پس لحظه به لحظه حُکم توبه مشخص شد؛ اگر کسی گناه کرد بلافاصله توبه کرد مقبول است، فاصله انداخت تا اواخر عمر یا اواخر شدّت بیماری، مقبول هست با درجهٴ ضعیفتری یعنی آن مرحلهای که مکلّف است، وصیت او نافذ است؛ اگر نماز بخواند مقبول هست، روزه بگیرد مقبول هست، حقوق الهی را تأدیه کند مقبول هست، حقالناس را تأدیه کند مقبول هست، توبه هم بکند مقبول است.
عدم پذیرش توبه از حالت احتضار به بعد
مقطع سوم آن است که نه؛ دیگر مشاعر دنیایی او کار نمیکند، وارد برزخ شده است و عزرائیل(سلام الله علیه) را دارد میبیند، فرشتگان دیگر را میبیند: ﴿قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ اینجا قبول نیست.
مقطع چهارم اینکه وارد قیامت شد، آنجا هم حالا میخواهد بگوید: ﴿ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ آنجا هم مقبول نیست. آنجا بخواهد چیزی را فِدیه بدهد باز هم مقبول نیست، اینها محدودهٴ کار است.
شواهد قرآنی بر عدم پذیرش توبه محتضر
در این کریمه که فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ﴾ شواهد دیگر هم او را تأیید میکند.پس اگر در زمان اختیار، توبه کرد ولو با درجهٴ ضعیف قبول هم هست ولی اگر وارد نشئهٴ برزخ شد، نشانههای مرگ را دید البته مقبول نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 158 اینچنین آمده: ﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ حالا یا رجعت است یا حال احتضار است ولی بالأخره آیات الهی وقتی که آمد، در آن لحظهای که بعضی از آیات الهی ظهور کرد¬: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾؛ اگر آیات الهی آمد، برای دو گروه بیاثر است: یکی اینکه بخواهند تازه ایمان بیاورند، قبلاً ایمان نداشتند حالا تازه میخواهند ایمان بیاورند¬: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ این یک گروه. گروه دوم کسانیاند که قبلاً ایمان آوردند ولی عمل صالح انجام ندادند: ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾، این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطفِ بر منفی است که حرف نفی روی او داخل میشود یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا» پس این دو گروه نفعی نمیبرند؛ در حال مشاهدهٴ نشانههای مرگ و آیات الهی یعنی ورود در برزخ که دیگر مشاعر دنیایی کار نمیکند اگر کسی بخواهد ایمان بیاورد، تازه مؤمن بشود، ایمان او نافع نیست. یا قبلاً ایمان آورده بود، حالا میخواهد دستور بدهد که چه کارهایی را انجام بدهید، ذکری بگوید و امثال ذلک، این توبه و مانند آن اثر ندارد ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ یعنی «أو ما کسبت فی ایمانها خیرا».
خب، از این مرحله که بگذریم، مرحلهٴ حضورِ موت آن کاملاً مقبول هست؛ منتها با درجهٴ ضعیفتری. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 90 و¬¬91، جریان فرعون و آلفرعون را ذکر میکند. میفرماید: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیاً وَعَدْواً حَتَّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾. در جواب به او گفته شد ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ این حالت که حالتِ فرورفتن در مرگ است و مشاهدهٴ آیات الهی این حالت، حالت قبولی توبه نیست. اگر قبل باشد، در آن مرحلهای که انسان مکلّف به توبه است البته مقبول است، از آن مرحله که بگذرد دیگر مقبول نیست.
در آیه 85 سورهٴ «غافر» این است که¬﴿فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا﴾. البته اگر این مرحله باشد یعنی مشاعر هست ولی قطع پیدا کردند که عذاب الهی به حیات آنها خاتمه میدهد، شاید ذات اقدس الهی تهدید کرده، فرمود تا این مرحله ما میپذیریم، به این حالت که رسید قبول نمیکنیم. چون جریان قوم یونس را استثنا فرمود در بعضی از آیات دیگر؛ اما اگر کسی نه، یقین پیدا کرد که مُردنی است، به هیچجا امیدوار نیست، چون بیماران و سالمندان تقریباً ظنّ متاخم دارند نه یقین، چون تا آخرین لحظه فکر میکنند که کسی ممکن است دارویی کشف بکند که اینها را از مرض یا مرگ برهاند؛ اما وقتی که صددرصد شد، ایمانشان ایمان اختیاری نیست، این از روی اضطرار است، لذا در آیه 85 سورهٴ «غافر» میفرماید که ایمانِ این گروه پذیرفته نمیشود و این هم سنّت خداست.
روایات وارده در خصوص مباحث طرح شده
چندتا روایت را مرحوم کلینی نقل کرد در باب ایمان و کفر کافی و نوع روایات را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وافی همه را جمع کردند و آنچه مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در من لا یحضره الفقیه نقل کرده، آن را هم فیض ذکر کرد که بعضی از آن روایات را در تفسیر شریف نورالثقلین میخوانیم که مربوط به من لا یحضره الفقیه است که شاهد بحث است. البته روایات دیگری هم که مرحوم کلینی نقل کرده، آنها را هم میخوانیم.
روایت اول در عدم پذیرش توبه محتضر.
جلد اول، صفحه 456 به بعد روایات توبه است در ذیل همین بحث. اوّلش از زراره است از امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إذا بلغت النفس هذه و أهویٰ بیده الی حنجر¬ته لم یکن للعالم توبةٌ و کانت للجاهل توبة» حالا این جاهلِ قاصر است یا جاهلِ مقصّر است، کدام درجه از درجات قبول هست به هر تقدیر، هر کدام باشد قبل از ورود در دالان برزخ است، قبل از مشاهده آیات مرگ است.
روایت کافی در عدم پذیرش توبه محتضر
روایت دوم هم که از اصول کافی نقل فرمود، آن هم به همین مضمون هست که بین عالم و جاهل فرق است. در ذیل آن روایت به این آیه مبارکهٴ محلّ بحث یعنی ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ استشهاد فرمود ¬، معلوم میشود که اینجا جاهل را در مقابل عالم قرار دادند.
تبیین حدیثی دیگر بر عدم پذیرش توبه در حال احتضار
از من لا یحضره الفقیه این حدیث را نقل میکنند، از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم): «فی آخر خطبة خَطَبها» فرمود: «من تاب قبل موته بسنة تاب الله علیه» ، تا به اینجا که فرمود: «وإنّ الساعة لکثیرة من تاب و قد بلغت نفسه هذه و أهویٰ بیده الی حلقه تاب الله علیه».
[در] حدیث بعد، ذات اقدس الهی میفرماید: «و عزّتی و عظمتی لا احجب التوبة عن عبدی حتی یغرغر بها» یعنی نزدیک جان دادن باشد.
روایتی دیگر در عدم پذیرش توبه
روایت دیگری که از من لا یحضره الفقیه هست و شاهد جمع است این است که «سُئل الصادق(علیه السلام) عن قول الله عزّ و جل ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ قال «ذلک إذا عایَن أمر الآخرة» معلوم میشود ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ که در آیه توبه است، غیر از آن سه آیه مربوط به وصیت است، چون اگر این حضور موت، کنایه از معاینه آیات برزخ باشد وصیت قبول نیست، نه از ثلث، نه از اصل. آن سه آیهای که حضور موت را دربارهٴ وصیّت ذکر فرمود یعنی اواخر عمر، نه هنگام مشاهدهٴ برزخ و ورود در برزخ، این یک شاهدِ جمع خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر وارد برزخ باشد که یقین میدانیم تکلیف ندارد، حرفِ او نافذ نیست. اگر ، مشاعر دنیاییاش را از دست داد؛ کسی را نمیشناسد و نمیفهمد با چه کسی حرف میزند ولو حرف، حرف صحیح و منطقی است ولی باید از روی اختیار باشد. مثل آدمِ خوابیده؛ آدمِ خوابیده اگر حرف صحیح و منطقی بزند باز هم اثر فقهی ندارد، در عالم خواب بگوید که این فرش را به مسجد بدهید خب، این مسموع نیست[ و] اثرِ فقهی ندارد.
پرسش:...
پاسخ: سرّش این است که کاملاً مختار است؛ منتها نمیتواند حرف بزند. مثل اینکه اشاره اخرس در همه اقسام معاملات نافذ است. اگر اخرس اشاره کرد با زبان یا با سر این معاطات نیست، این بیعِ قولی است. اگر کسانی در معاطات خدشه میکنند که معاطات آیا لازم هست یا لازم نیست، اصلِ جواز دارد؟ اشاره اخرس به منزلهٴ «بِعتُ واشتریتُ» است، به منزلهٴ لفظ است. حالا اگر کسی زبانش بند آمد ولی کاملاً مشاعرش کار میکند، اگر نتوانست حرف بزند اشاره کرد، اشارهٴ او مسموع است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است