display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره حُجرات

تفسیر آیات 1 تا 5 سوره حُجرات

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 253 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره حُجرات"
- وظیفه ما در ارتباط با خدا چگونه است؟؛
- یکی از عناصر محوری سوره مبارکه «حجرات» تقوا به عنوان یک معیار ارزشی است؛
- خدا دو نحوه «سمع» و شنیدن دارد.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (1) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (2) إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی‌ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ (3) إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (4) وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (5)﴾

سوره مبارکهٴ «حُجرات» در مدینه نازل شد و از محتوای این سوره که مسائل اخلاقی و برخی از مسائل فقهی را به همراه دارد، معلوم می‌شود که نزول آن در مدینه بود، چون عناصر محوری سُوَر مکّی همان اصول اعتقادی و برهان بر توحید و وحی و نبوّت و رسالت و معاد و امثال اینها هست. این سوره به نام «حُجرات» نام‌گذاری شده است، ظاهراً بسیاری از این نام‌ها «عَلَم بالغَلَبَة» است و «عَلَم» رسمی نیست. بعضی از سُوَر «عَلَم» رسمی است؛ نظیر «فاتحة الکتاب»، «یس» یا سُورَی که نام‌های آنها در روایات اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان تَسمیه آمده است، اما بسیاری از این سُوَر «عَلَم بالغَلَبَة» ‌هستند، مثل سوره «انعام»، سوره «فیل» و سوره «عنکبوت»؛ یعنی سوره‌ای که جریان فیل در آن مطرح شده است.
تفسیرهایی که برای شیعه یا سنّی است و برای قبل از هزار سال است، آنها وقتی می‌خواهند سوره مبارکهٴ «عنکبوت» یا «بقره» را تفسیر کنند، می‌گویند: «فی تفسیرة السورة التی یذکر فیها البقرة». مرحوم سید رضی و سایر آقایانی که در این حدّ از عصر خودشان هستند معمولاً نمی‌گویند تفسیر سوره «بقره»، بلکه می‌گویند «و من السورة التی یذکر فیها البقرة»[1] یا «و من السورة التی یذکر فیها الأنعام».[2] سوره «بقره» با این همه معارف بلندی که دارد، به نام «بقره» نام‌گذاری شود، خیلی وجهی ندارد یا سوره «فیل» یا سوره «عنکبوت» و مانند اینها. بنابراین نام‌گذاری بسیاری از این سُوَر به عنوان «عَلَم بالغَلَبَة» است و این‌جا هم چون کلمهٴ «حجرات» در آیه چهار سوره مبارکهٴ «حجرات» آمده، به نام سوره «حجرات» معروف شده است؛ اما حالا این «عَلَم بالغَلَبَة» است یا تَسمیه در زبان خود معصوم(سلام الله علیه) است، این مطلب دیگری است و بعید است که اسم رسمی این سوره باشد.

این سوره عناصر محوری فراوانی دارد که برخی از اینها مربوط به کیفیت رعایت ادب «مع الله» است. در کتاب‌های اخلاقی، بسیاری از بزرگان رساله‌ای نوشتند که رابطه ما با خدا چطور باشد، با خدا چطور حرف بزنیم و از خدا چه بخواهیم و ادب انبیا(علیهم السلام) «مع الله» چگونه بوده است، در آن رساله‌ها این معارف را جمع‌آوری کردند. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛[3] خدا مرا خوب ادب کرده مؤدِّبِ من او بود و تأدیب او هم تأدیب خوبی بود: «الأدب مع الله» که اینها با خدا چه تعاملی دارند؟ چه وقت دعا می‌کنند؟ چه وقت اجازه دارند که از خدا چیزی بخواهند؟ گفتند ایوب(سلام الله علیه) تا اجازه نگرفت نگفت ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾[4] همه این دشواری‌ها را تحمّل کرد، آن وقت که اذن گرفت گفت: ﴿رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ﴾ بعد هم مستجاب شد «الادب مع الله»، چه اینکه رابطه خدا با انبیا هم در قرآن مشخص شد، این مطلب اوّل که فرمود: ﴿لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ﴾.

وظیفه ما در ارتباط با خدا چگونه است؟ خدا را با چه نام بخوانیم؟ چه وقت بخوانیم؟ چطور بخوانیم؟ او همراه ما و «جلیس» ما هست، هر وقت ما به یاد اوییم، او هم «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی‌» است،[5] هر وقت از او غافل باشیم، او «جلیس» نیست در عین حالی که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ است.[6] خدای سبحان دو نوع صحابت دارد: یکی صحابت عامه است که همان صحابت قیّومیه است، فرمود: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ و یک صحابت خاص دارد که فرمود من با شما هستم: ﴿إِنَّنی‌ مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری﴾؛[7] من با تویِ موسای کلیم هستم، با هارون هستم، با شما هستم تا در موقع لزوم شما را تأیید کنم، این یک معیّت خاصه است. آن معیّت سوره مبارکه «حدید» یک معیّت قیّومیه هست که مطلق است: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾، چه وقت با ما هست؟ هر وقت متذکِّر او باشیم «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی‌»، هر وقت متذکِّر او نباشیم و غافل باشیم خدا در عین حال که با ما هست ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ با ما هم‌مجلس نیست. پس «الادب مع الله» یک عنصر محوری این سوره است، «الادب مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» عنصر محوری دیگر این سوره است؛ فرمود ﴿بَیْنَ یَدَیِ﴾ خدا هستید، این «یَدَی» یعنی در پیشگاه او هستید، هر جا باشید «یدی» است! بعضی افرادند که «بین الیدین» دارند، «ید یُمنی» دارند، «ید یُسری» دارند، «خَلف» دارند، این‌طور هست که انسان را می‌گویند بین دو دست زید یا طرف راست زید یا طرف چپ زید یا پشت سر زید؛ اما حقیقت ذات اقدس الهی همه جا ﴿بَیْنَ یَدَیِ﴾ است، هر جا برویم در پیشگاه اوست.

رسول خدا حساب خاصّ خودش را دارد، فرمود ﴿بَیْنَ یَدَیِ﴾ خدا و ﴿بَیْنَ یَدَیِ﴾ رسول خدا شما چیزی را مقدم ندارید. برخی‌ها گفتند این ﴿تُقَدِّمُوا﴾ به معنای «تتقدّم» است؛ یعنی جلو نیفتید، ضرورتی ندارد که ما تقدیم را به معنی تقدّم بگیریم. ﴿لا تُقَدِّمُوا﴾ یعنی جلو نیفتید، یعنی جلو نگذارید، نه خودتان را و نه دیگری را، حالا در شأن نزول، بعضی‌ها خواستند جلو بیفتند مطلب دیگر است؛ ولی آیه با اطلاق خود شامل می‌شود که نه حرفی را بر حرف خدا مقدّم بدارید، نه شخصی را بر شخص پیغمبر مقدم بدارید، نه سنّت و مکتبی را بر سنت و مکتب خدا و پیغمبر مقدم بدارید. «لا» چون متعلّق آن حذف شده «یدلّ علی العموم»، «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ شیئاً»؛ یعنی نه خودتان را و نه دیگری را، نه حرف خودتان را و نه حرف دیگری را، نه مکتب و مذهب خودتان را و نه مکتب و مذهب دیگری را، «لا تقدموا شیئاً بین یدی الله و رسوله»، نه تنها جلو نیفتید، بلکه جلو هم نیندازید! اگر کسی در سقیفه کسی را بر «یَدَیِ اللَّهِ» مقدم داشت، مشمول همین نهی است؛ یک وقت است که خودش جلو می‌افتد، یک وقت دیگری او را جلو می‌اندازد. این نهی از تقدیم، تقدّم را هم شامل می‌شود، چون مفعول آن که خاص ذکر نشده است، فرمود: ﴿لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾، این تقدیم نه به معنای تقدّم است و نه از قبیل ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ که درباره فرعون آمده است، «لا تقدموا شیئاً، قولاً، احداً، مکتباً بین یدی الله و رسوله»؛ شما هر کاری بکنید ﴿بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ باید که کسی را مقدم ندارید.

کسانی که به این آیه و به این مضمون عمل کردند، در سوره مبارکهٴ «انبیاء» مشخص کرد، فرمود فرشتگان این‌چنین‌اند؛ فرشتگان نه خودشان و حرف خودشان را جلو می‌اندازند و نه دیگری را ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾،[8] در زیارت «جامعه» هم همین‌طور است! در زیارت «جامعه»، حضرت، اهل بیت(علیهم السلام) را به مطلبی وصف کرده است که خدا در سورهٴ «انبیاء» ملائکه را با آن مطلب وصف کرد؛ در همین زیارت «جامعه» دارد که اهل بیت نه جلو می‌افتند و نه دنبال می‌افتند: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که در سوره مبارکهٴ «انبیاء» در وصف ملائکه است، در زیارت «جامعه»[9] در وصف اهل بیت آمده، اینها هم همین‌طورند!

در «صلوات شعبانیه» وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود اینکه خدا دارد که جلو نیفتید، نه یعنی جلو افتادن بد است و عقب افتادن خوب است؛ یعنی با او باشید! «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِق‌»؛[10] یعنی تخلّف نکنید. تخلّف گاهی به جلو افتادن است و گاهی به دنبال افتادن است. اگر کسی حرف را گوش ندهد، نه اینکه حرف دیگری را بر او مقدم بدارد، حرف او را هم عمل نکرده است، این شخص «الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ» است، پس اینکه فرمود جلو نیفتید به این معنا نیست که عقب افتادن عیب ندارد، به این معناست که تابع بودن خوب است: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِق‌»، پس ﴿لا تُقَدِّمُوا﴾ یعنی «التزموا» ملازم باشید، همراه باشید و دنبال نیفتید که بگویید قافله حرکت کرده، چه اینکه جلو هم نیفتید. پس ﴿لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾، این تثلیث درباره خود آدم صادق است، درباره قول دیگری هم صادق است، دیگری را هم مقدم بدارد صادق است. بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ﴾، یکی از عناصر محوری سوره مبارکه «حجرات» همین تقوا به عنوان یک معیار ارزشی است، چون اگر جلو بیفتید یا «وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ» باشد، این مخالف تقوای الهی است که در ارتباط ادب «مع الله» است، یک; ادب مع رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، دو; ادب «مع الانسان» است، «مع افراد النوع» است، رابطه اجتماعی با یکدیگر است که مسئله غیبت و مسخره کردن و امثال آنها را نهی کرده است، این عنصر سوم از عناصر چندگانه است; تبیین نظام ارزشی که چه چیزی می‌ارزد که انسان عمر را درباره آن صَرف کند، آن را مشخص کرد که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ﴾[11] این هم چهار; وقتی هم که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ﴾ را مشخص کرد، نظام ارزشی مشخص می‌شود که چه چیزی می‌ارزد، چه چیزی نمی‌ارزد، چه کسی ارزش بیشتری دارد و چه کسی ارزش ندارد. در بخش‌های پایانی هم حقیقت اسلام را معین کرده، حقیقت ایمان را معین کرده، «الاسلام ما هو؟»، «الایمان ما هو؟» اینها عناصر شش یا هفت‌گانه‌ای است که در سوره مبارکهٴ «حجرات» مشخص شده است.

اما در طلیعه‌ آن که فرمود: ﴿لا تُقَدِّمُوا﴾ این تثلیث را ما هم از سوره مبارکهٴ «انبیاء» به یاد داریم، هم در زیارت «جامعه کبیره» امام هادی(علیه السلام) به یاد داریم و هم در «صلوات شعبانیه» وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) به یاد داریم، منظور این است که تابع باشیم.

مطلب دیگر آن است که برخی از اینها را «بالصّراحة» ذکر فرمود، فرمود اینکه ما گفتیم: ﴿لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ نمونه‌ آن را بخواهید ببینید این است که ﴿إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾،[12] جلو نیفتید و حرف هم نزنید! وقتی دارند حرف خدا را می‌خوانند شما باید گوش بدهید. این‌چنین نیست که خدا به ما عقل داد، بعد به ما گفت از این عقل استفاده نکن، مثل اینکه به ما ساعتی داده باشد و بعد گفته باشد که از این ساعت استفاده نکن، خیر! به ما عقل داد و خود این عقل هم فریاد می‌زند که ما باید تابع باشیم؛ عقل می‌گوید انسان مسافری است که نه می‌داند از کجا آمده و نه می‌داند کجا می‌رود، این «بالضّرورة» راهنما می‌خواهد! یک آدم عاقلی که یک چمدان و ساک دست او هست، او را چشم‌بسته آوردند در جایی، این شخص می‌گوید من حتماً راهنما می‌خواهم، چون نمی‌دانم از کجا آمدم و نمی‌دانم کجا می‌خواهم بروم؛ ما یک مسافر این‌چنینی هستیم که عوالم فراوانی را پشت سر گذاشتیم، اصلابی را، ارحامی را، عالم ذَر را و عالم ذریّه را که اصلاً خبری نداریم، بعد هم نمی‌دانیم کجا می‌رویم به قول حافظ «آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید»[13] این طور نیست که ما برویم در چالهٴ قبر و گُم بشویم! مرگ که پوسیدن نیست! مرگ از پوست به در آمدن است؛ اگر مرگ از پوست به در آمدن است، عقل ما یک گوش شنوایی دارد، می‌بیند این همه قافله دارند می‌روند، زنگِ گردنِ شتر این قافله می‌گوید دارند می‌روند، خیلی‌ها خواب‌ هستند و صدای این زنگ را نمی‌شوند، اما یک عده فقط صدای زنگ را می‌شنوند؛ البته اولیای الهی از آینده «باذن الله» باخبر می‌باشند. کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید این صدای زنگ قافله می‌گوید بلند بگو «لا اله الا الله»، کجا دارند می‌برند؟ در این چاله که نمی‌برند یا «رَوْضَة مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة» یا «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار»،[14] پس این‌چنین نیست که خدا به ما عقل داده باشد و بگوید حرف مرا گوش بده، بلکه خود همین عقل که نور است، چراغ است، این چراغ به ما می‌گوید من نمی‌دانم از کجا آمدم و نمی‌دانم کجا می‌روم، یک راهنما می‌خواهم «بالضرورة»، پیغمبر می‌خواهم «بالضرورة»، امام می‌خواهم«بالضرورة»! اینکه فرمود: ﴿إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ این تأیید حرف عقل است، حالا فرق نمی‌کند که انسان در برابر قرآن قرار گرفته باشد یا در برابر امام، نه در برابر روایت! روایت عِدل قرآن نیست، چون کذب و جعل و ضعف در روایات راه پیدا کرده است؛ لذا خود ائمه فرمودند حرف‌های ما را با قرآن بسنجید؛[15] اما کسی در محضر امام(سلام الله علیه) نشسته است، وقتی هم امام صادق(سلام الله علیه) دارد حرف می‌زند، این شخص موظف است که «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»، این‌که نمی‌تواند در برابر معصوم حرف بزند، چون معصوم همان قرآن متحرّک و قرآن ناطق است، چیز دیگری که نیست! پس مشخص فرمود جلو نیفتید؛ یعنی ﴿إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾؛ البته قرآن مرحله تأدّب خاص خودش را دارد، ثواب خاص خودش را دارد؛ اما گوش بدهید، ببینید او چه می‌گوید، نه اینکه فقط گوش بدهید که ثواب ببرید، گوش بدهید ببینید او چه می‌گوید و عمل کنید. پس ﴿إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ با ﴿لا تُقَدِّمُوا﴾ هماهنگ است، براساس هماهنگی قرآن و عترت وقتی انسان در مَشهد و در مَعرض و در محضر امام معصوم نشسته است، وقتی او حرف می‌زند کسی حقّ حرف ندارد! البته وقتی به روایت برخورد می‌کند، حساب آن فرق می‌کند، چون خود ائمه فرمودند به نام ما روایات جعلی زیاد هست. بعضی‌ها مثل سیوطی دو جلد کتاب نوشته به نام اللآلئ المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة که روایت‌های جعلی از باب «طهارت» تا «دیات» را از طریق اهل سنت جمع کرده است. مرحوم علامه عسکری را خدا غریق رحمت کند، مستحضرید او 150 راوی جعلی را معرفی کرده است،[16] حالا بیشتر هم هست! اینها 150 گزارش‌گر جعل کردند که اصلاً در عالَم چنین آدمی وجود ندارد، چه رسد به روایت‌های جعلی؛ لذا ائمه(علیهم السلام) فرمودند حرف‌های ما را با قرآن بسنجید، هم در باب نصوص علاجیه فرمودند روایتی است که معارض دارد: «فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ» این است، «مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ »[17] آن است و هم در نصوص غیر علاجیه؛ هر دو طایفه را مرحوم کلینی در کافی نقل کرد؛ حالا اگر روایتی معارض نداشت، چون معارض نداشت که نمی‌شود قبول کرد! باید بر کتاب خدا عرضه کنیم و اگر مخالف کتاب خدا بود علم آن را به اهل آن واگذار کنیم؛ اما وقتی در مَشهد امام، در مَعرض امام و در محضر امام معصوم(سلام الله علیه) کسی نشسته است باید ساکتِ محض باشد، چون او عصمت دارد و یقیناً حرف حقّ می‌زند. پس ﴿إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ جلو نیفتید «و اذا تکلّم الامام المعصوم(سلام الله علیه) فاستمعوا له» و جلو نیفتید؛ سنّت قطعی هم البته همین است، وقتی سنّت قطعی شد و مسلّم شد که این سخن اهل بیت(علیهم السلام) است، آن هم همین‌طور است.

فرمود خدا «سمیع» است و «علیم»؛ «سمیع» بودن به این است که بگوییم خدا شنواست؛ حالا خدا دو نحوه «سمع» و شنیدن دارد: یک شنیدنی است که فعلاً عالِم است، مثل اینکه هر حرفی انسان می‌زند، خدا می‌شنود تا در محکمه قیامت حسابرسی کند. این یک شنیدن تکوینی است که ما هم همین را داریم؛ ما آهنگ و صدا را می‌شنویم. سمع دوم یک «سمع» ویژه است که می‌گویند خدا «سمیع‌ الدعاء» است، «سمیع‌ الدعاء» معنایش این نیست که دعا را می‌شنود، بلکه یعنی گوش به حرف داعی می‌دهد، ما هم این «سمع» دوم را هم داریم. در «سمع» دوم می‌گوییم فلان شخص حرف ما را گوش می‌دهد، این یعنی چه؟ یعنی ترتیب اثر می‌دهد، فلان شخص حرف ما را گوش نمی‌دهد؛ یعنی ترتیب اثر نمی‌دهد؛ این «سمع» اعتباری است. «سمیع‌ الدعاء» است نه یعنی دعا را می‌شنود؛ یعنی ترتیب اثر می‌دهد. ما می‌گوییم فلان بچه شیطنت می‌کند و حرف پدر را گوش نمی‌دهد، یعنی ترتیب اثر نمی‌دهد. فلان شخص «سمیع» است و حرف ما را گوش می‌دهد، یعنی ترتیب اثر می‌دهد؛ پس دو نحو «سمع» دارد. در بعضی از ادعیه شب‌های پربرکت قدر؛ نظیر «جوشن کبیر» دارد که او «أسمع السامعین» است؛ یعنی هم «أسمع السامعین» است به معنای اوّل، هم «أسمع السامعین» است به معنای دوم. ذیل هر دعایی ضامن مضمون صدر آن دعاست، ما خدا را می‌خوانیم و بعد می‌گوییم: ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾،[18] تو که دعاها را می‌پذیری؛ یعنی اینها را اجابت کن؛ یعنی «أجِب أدعیتَنا». این ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾؛ یعنی «أجب ادعیتنا»، ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ یعنی «مجیب الدعوات»، چون «سمیع» که به معنی شنوا نیست، «سمیع» یعنی کسی که ترتیب اثر می‌دهد پس گاهی در دعاها پایانش به این جمله ختم می‌شود که «إِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعوات» و گاهی به این جمله ختم می‌شود «إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاء»، «سَمیعُ الدُّعاء»؛ یعنی ترتیب اثر می‌دهی و در نهایت گوش به حرف داعی می‌دهی. این ﴿سَمیعٌ عَلیمٌ﴾ هم آن بخش را می‌تواند شامل شود و هم این بخش را که این اگر این‌طور کردی، خدای سبحان «سمیع» است و به ادب شما احترام می‌گذارد و ثواب می‌دهد و اگر ـ خدای ناکرده ـ بی‌ادبی کردید انتقام می‌گیرد.

مطلب دیگر این است که این دو مکتب قابل جمع هست، ولی در طول هم است. برخی‌ها می‌گویند «سمیعٌ»؛ یعنی «علیمٌ بالمسموعات» و برخی‌ها هم می‌گویند «علیمٌ» یعنی «سمیعٌ»؛ «علیمٌ» یعنی «بصیرٌ». در مکتب اشراق «علیم» به «بَصَر» برمی‌گردد، وقتی اشراقیون آیه ﴿اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾[19] را می‌خواهند معنا کنند، چون علم او را شهودی می‌دانند، می‌گویند «علیمٌ» أی «بصیرٌ بکلّ شیء»، دیگران که تفکّر مشّاء و امثال اینها دارند که غالباً مفسّرین ما هم این‌طور فکر می‌کنند، وقتی می‌گویند «بصیرٌ»، می‌گویند «أی علیمٌ بالمبصرات»، چون علم را تقریباً حصولی می‌گیرند؛ اما آنها که علم را شهودی می‌گیرند می‌گویند علم به «بَصَر» برمی‌گردد نه «بَصَر» به علم. وقتی گفتیم خدا ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾ است؛ یعنی «بکلّ شیء شاهدٌ و بصیرٌ»، چون علمش می‌شود علم حضوری، «علیمٌ» را به «سمیعٌ» برمی‌گردانند؛ یعنی او کاملاً شاهد است و به هر تقدیر کلمات را می‌شنود. فرمود خدا چون «بالقول المطلق» «سمیع» است و «بالقول المطلق» علیم است، پس شما در عنصر اول نسبت به خدا و فرمان خدا جلو نیفتید، یک; جلو نیندازید، دو; نه «لا تَقدَّمُ» بلکه ﴿لا تُقَدِّمُوا﴾ چیزی را جلو نیندازید یا کسی را جلو نیندازید، این حذف متعلّق «یدلّ علی العموم» نه خودتان را و نه حرف خودتان را، نه دیگری را و نه حرف دیگری را: ﴿لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴾. پرسش: آیا در خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یکی از افراد مخاطب خود حضرت رسول هم هست؟ پاسخ: بله، رسول نسبت به «الله» این‌طور است، اینکه فرمود: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ که درباره فرشته‌ها هست، اینکه وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت «جامعه» گفت برای همه اینهاست. اهل بیت؛ یعنی این چهارده نفر این‌طور هستند، اینها کسانی هستند که وصف ملائکه را دارند، چه اینکه ذات اقدس الهی به حضرتش فرمود: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ﴾؛[20] زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده؛ لذا وجود مبارک حضرت هم ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾[21] بود. بنابراین علت اینکه عنصر اوّل از عنصر دوم تفکیک شد این است. اهمیت این‌گونه از مسائل باعث شده که در صدر دو آیه پشت سر هم ندای ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ است. آیات قرآن کریم گاهی بدون نداست و کلّی است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾[22] یا ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾[23] یا ﴿إِنَّ الَّذِینَ﴾ کذا و کذا، دیگر ندایی در آن نیست، یا ندا خصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یا ندا نسبت به مؤمنین است؛ ولی آیه‌ای که مصدّر به ندا باشد بعدی‌ها مشمول همین نداست، ولی اینجا به خاطر خصوصیت مقام دو آیه پشت سر هم مصدّر به ندا شد: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾، یک; ﴿لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ﴾، دو; این هم ادب اجتماعی را دارد و شأن نزول آن هم با این هماهنگ است، این‌طور نیست که حالا شأن نزول ملحوظ نشده باشد ملحوظ است؛ ولی شأن نزول و مورد نزول مخصّص نیست. بعضی‌ها همان ادب عرب جاهلی را داشتند که از پشت دیوار منزل حضرت نام مبارک حضرت را بدون لقب پرافتخار رسالت یا نبوّت ذکر می‌کردند، می‌گفتند: «اُخرج، اُخرج». آیه نازل شد که این‌طور با حضرت برخورد نکنید، صبر کنید تا خود حضرت از منزل تشریف بیاورند، او در منزل کار دارد، بیرون منزل کار دارد، اوقات او تقسیم‌شده است یا با فرشته‌ها در ارتباط است یا فرشته‌ها با او در ارتباط هستند یا تصمیم‌هایی درباره نظام اسلامی گرفته است، این‌طور نیست که وقتِ آزادی داشته باشد؛ البته این ادب را درباره کلّ جامعه رعایت کرده است؛ در سوره مبارکهٴ «نور» فرمود شما اگر وقت ملاقات نگرفتی و رفتی درِ خانه کسی، اگر به شما گفت برگردید بَدتان نیاید، چون شما باید وقت ملاقات بگیرید اوقات مردم که آزاد نیست! ﴿وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی‌ لَکُمْ﴾،[24] شما بدون وقت ملاقات قبلی رفتید در خانه کسی، آن آقا گفت من وقت ندارم بَدتان نیاید! اگر بخواهید به طهارت روح برسید و حدّاقلِ دین را پیدا کنید بَدتان نیاید. شما چه حقی دارید که بدون وقت ملاقات آن‌جا رفتید؟! ﴿وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا﴾ اگر مسئول دفتری، کسی به شما گفت برگردید ﴿فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی‌ لَکُمْ﴾، چرا بدتان آمده؟ او که بیکار نیست تا برای شما منتظر شده باشد، او در منزلش کار دارد یا مطالعه می‌کند یا کتاب می‌نویسد، اما اگر خواستید وقت ملاقات بگیرید که مطلب دیگر است؛ اگر وقت ملاقات گرفتید حقِّ شماست، اما وقتی رفتید درِ خانه کسی و او گفت من فرصت ندارم ﴿وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا﴾ این ادب اجتماعی است و حقّ اوست! درباره شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از این ادب اجتماعی، آن ادب گفتاری هم هست که شما در پشت خانه بگویید؛ مثلاً یا فلان «اُخرج»، این‌طور صدا زدن مناسب نیست، یک; اصل صدا زدن مناسب نیست، دو; بلند صدا کردن در محضر آن حضرت مناسبت نیست، سه; بعضی از اینها آداب اجتماعی است، بعضی از اینها آداب فقهی و شریعتی است و بعضی هم اعتقادی است. اگر ـ معاذ الله ـ این‌گونه از حرف‌ها اهانت به آن‌ حضرت باشد که این در حدّ کفر است. اهانت به پیغمبر «بما انّه نبی» است، این‌که جزء معصیت عادی نیست؛ اگر قصد تخفیف و اهانت و استهزا نیست، بلکه رعایت ادب نکردن باشد، این ایذاء و معصیت است و مانند آن. فرمود این کارها را نکنید! این درست است؛ اما اینها هیچ‌کدام دلیل انحصار صدر سوره نیست، صدر سوره این است که هیچ چیزی را بر حکم خدا مقدّم ندارید، آنچه بر همه شما اصل است حکم خداست و آن‌قدر حکم خدا اصل است که اگر کسی بتواند حکم خدا را جاری کند و نکند آن سه تالی فاسد را دارد. یک وقت است انسان ـ معاذ الله ـ حرف خود را بر حرف خدا مقدّم می‌دارد، که این «بیّن ‌الغی» و روشن است، یک وقت حکم خدا مشخص است و این شخص هم قدرت اجرا دارد، ولی اجرا نمی‌کند، این سه آیه سورهٴ مبارکه «مائده» که فرمود: ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ﴾[25] «فهو کذا» یک; «فهو کذا» دو; «فهو کذا» سه; در بخش اوّل «کفر»، در بخش دوم «ظلم» و در بخش سوم «فسق»، این برای عدم ملکه است؛ یعنی قانون الهی مشخص است، یک؛ این شخص هم می‌تواند «حکم الله» را جاری کند، دو; نمی‌کند، سه؛ نه یعنی «من حکم بغیر ما انزل الله» آنکه حساب دیگری دارد! ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ غیر از «من حکم بغیر ما انزل الله» است، آن موجبه است و این معدوله. یک وقت است حکم می‌کند و فتوا صادر می‌کند «بغیر ما انزل الله»، آن کاری است که داعشی و سلفی و تکفیری می‌کنند؛ این حکم می‌کند «بغیر ما انزل الله». یک وقت ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ است، این ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ﴾ اگر در صورت ضعف و عدم قدرت باشد، این سالبه است و چنین کسی معصیت نکرده است؛ اما اینکه این سه تالی فاسد را در سوره «مائده» بر آن مترتّب کرده برای عدم ملکه است، یعنی کسی می‌تواند در یک نظام حکم الهی را جاری کند، ولی ملاحظه کند و جاری نکند: ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾، ﴿الْفاسِقُونَ﴾، ﴿الظَّالِمُونَ﴾ این برای عدم ملکه است. بنابراین آن هم مشمول همین تقدیم است، به هر حال در احکام الهی یک نحو تقدیم و تأخیری است. این اطلاق آیه اُولیٰ همه این موارد را می‌تواند شامل شود، یک؛ و در اثر همتایی قرآن و عترت فرقی بین وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) نیست، دو; و همان‌طوری که ﴿وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ در حضور معصوم(سلام الله علیه) کسی نشسته ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ هست سه; «سمیع» و «علیم» بودنش هم مشخص است. آن وقت، مراحل نازله بعدی این است که ادب را باید رعایت کنید، این مرحله از مراحل نازله است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ﴾. بعضی‌ها «جَهْوَرِیُّ الصَّوْت» بودند، بعد از نزول آیه سعی می‌کردند که در محضر حضرت حضور پیدا نکنند که حضرت فرمود منظور شما نیستید، بیاید ولی به طور عادی حرف بزنید ﴿وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ﴾. یک وقت است که صدا را بلند می‌کنید، آن وقتی که حضرت حرف می‌زند صدایتان بلندتر نباشد؛ یک وقت حضرت ساکت است، شما با صدای بلند وجود مبارک حضرت را می‌رنجانید، این کار را هم نکنید. «جَهْوَرِیّ» گفتن هم، در مشهد و محضر آن حضرت روا نیست: ﴿وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾ همان‌طوری که در جلسات خودتان سروصدا راه می‌اندازید، در محضر آن حضرت سروصدا راه نیندازید؛ در مسجد هم همین‌طور است، درباره مساجد گفتند خیلی صدایتان را بلند نکنید، در حرم‌ها هم گفتند خیلی صدایتان را بلند نکنید، این یک نحو تأدّب است. ﴿لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ﴾، اینها هم زمینه می‌شود تا برخی از اعمالتان ـ خدای ناکرده ـ از بین برود؛ ولی شما آگاه نیستید خیال می‌کنید این سروصدا کردن و این بلند حرف زدن و مثلاً بلند صلوات فرستادن فضیلتی دارد، آن‌جا که «تَلبیه» است گفتند آرام «تَلبیه» بگویید، این نمازها را هم مشخص کردند که کجا نمازتان «جَهر» باشد، کجا نمازتان «إخفات» باشد، نوافل چطور باشد، فرائض چطور باشد، ظهرین چطور باشد، مغربین چطور باشد، صبح چطور باشد، اینها را مشخص کردند، آدم همه جا با صدای بلند مثلاً ذکر بگوید یا ادعیه را مثلاً بخواند، این به هر حال سند می‌خواهد. پرسش: جمع «منهی عنه» «عند الرسول» نزد خودشان هم جایز است؟ پاسخ: نه، آنکه تأدّب اجتماعی است، هر قومی اصطلاحی دارند؛ اگر به رنج دیگری منتهی بشود بد است، اما اگر به رنج کسی منتهی نشود و عادتشان باشد بد نیست. این ﴿کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾ یعنی آن‌طوری که با یکدیگر حرف می‌زنید با حضرت آن‌طور حرف نزنید، اما خودتان بیش از آن اندازه‌ای که حرف می‌زنید درباره خودتان هم روا نخواهد بود، دیگری را نرنجانید و حرف زدن عادی که تحمل‌پذیر است محذوری ندارد. پرسش: ﴿أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ﴾ با چیزی که فرمودید چه فرقی دارد؟ پاسخ: آن حَبط مطلقا باطل است؛ مسئله حبطی که متکلّمینِ بیگانه می‌گویند ـ با اینکه ما منکریم ـ با این حبط‌ها کاملاً فرق می‌کند و در بحث‌های قبلی از هم جدا شد؛ حبط و تکفیر به آن معنا که برخی اهل کلام می‌گویند ـ مخصوصاً معتزله ـ آن باطل است، حبط و تکفیری که در این‌گونه از موارد آمده است؛ یعنی زمینه بطلان را فراهم می‌کنید، چون وقتی عادت کردید ـ خدای ناکرده ـ این به عصیان منتهی می‌شود و شما ناآگاهانه به زحمت می‌افتید، ناآگاهانه فضایلی را از دست می‌دهید: ﴿وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ﴾.

علت اینکه می‌گویند هر چیزی که می‌گویید اوّل «بسم الله» بگویید این برای دو نکته است؛ نکته اوّل اینکه «بسم الله» ذکر خداست و ثواب دارد. به ما گفتند هر حرفی می‌زنید، هر کاری می‌کنید، هر غذایی که می‌خواهید بخورید، هر سفری که می‌خواهید بروید، بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ این البته ذکر خداست و ثواب دارد؛ اما قسمت مهم این است که این «بسم الله» یک قرنطینه است و مراقبت با همین «بسم الله»ها شروع می‌شود. آدم وقتی حرف می‌خواهد بزند، کاری می‌خواهد بکند، چیزی را می‌خواهد امضا بکند وقتی بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی خدایا به نام تو، این کار یا واجب است یا مستحب، چون حرام و مکروه را که آدم نمی‌تواند بگوید خدایا به نام تو، پس این «بسم الله» یک مراقبت عملی است. اینکه گفتند مراقبت کنید؛ یعنی به همه ما فرمودند رَقبه بکشید. رقیب را چرا می‌گویند رقیب؟ مراقب را چرا می‌گویند مراقب؟ این سرکشی که در ادبیات فارسی ماست، این ترجمه رقابت و مراقبت است، چون رقیب آن است که «رقبه» می‌کشد، اینها که امتحان می‌دهند، تا آن سرکش سرش را نکشد و بالا نیاورد نمی‌داند او زیر کاغذ چه می‌کند، حتماً باید «رقبه» بکشد و گردن بکشد، این را می‌گویند سرکشی کردن، این معنای سرکشی در این مراقبت‌ها هست، واقعاً هر کاری که ما می‌کنیم، هر غذایی که میل می‌کنیم، هر لباسی که می‌پوشیم به ما گفتند بگویید: «بسم الله الرحمن الرحیم»، به هر حال این کار یا واجب است یا مستحب، اگر حرام باشد یا مکروه باشد که نمی‌شود گفت خدایا به نام تو! این مواظب بودن برای همین است، وگرنه آن حَبط که معتزله می‌گویند باطل است، آن تکفیری که آنها می‌گویند باطل است. ﴿أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ﴾ خیال می‌کنید یک چیز مهمی نیست، چرا می‌گویند یک سانتیمتر یا کمتر از سانتیمتر در قبله اگر کسی عمداً کج باشد و عالماً عامداً باشد نمازش باطل است؟ برای اینکه همین زاویه کم و یک سانتیمتر این‌جا، آن طرف‌تر چند فرسخ درمی‌آید، اگر شما از این‌جا یک خطی بکشید به طرف مکّه و کعبه، این‌جا که یک سانتیمتر فاصله داشته باشد آن‌جا چند فرسخ است، آنجا شما با نجد روبه‌رو شدید نه با کعبه؛ اوّل همین‌طور است یک مختصر مکروه است، بعد ـ خدای ناکرده ـ معصیت صغیره است و امثال آن.

بعد فرمود اگر کسی ادب را رعایت بکند فضیلت هم دارد ﴿إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ﴾، یک وقت است می‌گویند شما چشمتان را از نامحرم بپوشانید ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾، یک وقت هم می‌گویند در مَشهد و در مَحضر پیغمبر هستید، این ﴿یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ﴾ اگر کسی حرم مشرّف شد و خواست زیارت کند، چطور می‌گوییم حیات و ممات حضرت فرق نمی‌کند، آن آیه که نازل شد ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ﴾ این را ما الآن در مشهد حضرت هم می‌خوانیم، مگر ما در زیارت حضرت در مدینه اینها را نمی‌خوانیم؟ آیه دارد که اگر اینها بیایند نزد شما استغفار کنند و شما برایشان استغفار کنید مشکل آنها حلّ می‌شود، این برای زمان حیات حضرت است؛ اما وقتی که برای ما باور شده و مسلّم شد که مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن، هیچ‌کس نمی‌میرد و همه زنده‌اند، منتها برخی‌ها چون مشکلات فراوان داشتند خواب‌ هستند یا مشکلات فراوان داشتند مشغول کار خودشان‌ می‌باشند، گوش به حرف دیگران نمی‌دهند و به فکر دیگران نیستند، اما بعضی‌ها هستند که آزادند. این‌که در روایات ما آمده که برخی از مؤمنین سری به خانه می‌زنند همین است،[26] هر کسی و هر میّتی که به خانه‌اش نمی‌آید! آنها که یک مقدار آزادند مرتب می‌آیند سری به خانه‌هایشان می‌زنند و می‌ببینند که بچه‌ها هنگام نماز ظهر مشغول نمازند یا نه، هر وقت! پدر اگر خوب باشد، مادر اگر خوب باشد، اگر اهل ایمان باشند، اگر آزاد باشند، مرتب موقع نماز سری به خانه‌ها می‌زنند که آیا بچه‌ها اوّل وقت مشغول نمازند یا مشغول کارهای دیگر هستند. حالا دعا می‌کنند یا می‌رنجند و یا لذت می‌برند، به هر حال این هست، آنهایی که آزادند می‌آیند و البته وجود مبارک حضرت هم که حُرّ مطلق است! اگر محضر مطهّر حضرت در حیات و ممات یکی است ـ چه اینکه یکی است ـ و این آیه که ﴿فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ﴾ در کنار مَضجع آن حضرت اثر دارد، ﴿إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ﴾ هم همین‌طور است! حرم هم همین‌طور است! اصرار نیست که انسان فریاد بزند چه در عرض ادب نسبت به اهل بیت چه نسبت به دعاها، فرمود یک ادب است و البته ثواب هم دارد: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی﴾، اینها ادب را رعایت کردند و امتحان الهی را برای تقوا خوب پس دادند، فرمود این کار را نکنید و به میل خودتان شعار ندهید، به میل خودتان سروصدا راه نیندازید، هر طوری که گفتند همان کار را انجام بدهید؛ این قلب آنها برای تقوا «مُمتَحَن» است.


[1] الوافی، الفیض الکاشانی، ج15، ص38.
[2] فتح القدیر للشوکانی، الشوکانی، ج6، ص15.
[3] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج16، ص210.
[4] انبیاء/سوره21، آیه83.
[5] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص496.
[6] حدید/سوره57، آیه4.
[7] طه/سوره20، آیه46.
[8] انبیاء/سوره21، آیه27.
[9] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص610.
[10] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج‌1، ص828.
[11] حجرات/سوره49، آیه13.
[12] اعراف/سوره7، آیه204.
[13] اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[14] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج3، ص242.
[15] المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج1، ص221.
[16] یکصد و پنجاه صحابی ساختگی(علامه عسگری).
[17] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج1، ص69.
[18] آل عمران/سوره3، آیه38.
[19] بقره/سوره2، آیه231.
[20] قیامه/سوره75، آیه16 و 17.
[21] نجم/سوره53، آیه3.
[22] بقره/سوره2، آیه62.
[23] بقره/سوره2، آیه6.
[24] نور/سوره24، آیه28.
[25] مائده/سوره5، آیه44 و 45 و 47.
[26] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج3، ص230.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی