display result search
منو
تفسیر آیات 28 تا 31 سوره شوری

تفسیر آیات 28 تا 31 سوره شوری

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 73 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 تا 31 سوره شوری"
- تفاوت ولیّ با ناصر و محرومیت ظالمین از ولایت و نصرت الهی؛
- سرّ تاکید بر مظهر ولیّ و حمید شدن انسان؛
- اقامه دو برهان بر اثبات ربوبیت الهی از راه خالقیت.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیث مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ یَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (28)وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ (29) وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ (30) وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ مَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ (31)

سوره مبارکه «شوریٰ» از آن جهت که در مکّه نازل شد و عناصر محوری سُور مکّی اصول دین است مسئله توحید در ولایت، توحید در مَحمدت و توحید در نصرت جزء مطالب این سوره خواهد بود.

تفاوت ولیّ با ناصر و محرومیت ظالمین از ولایت و نصرت الهی
در آیه هشت همین سوره مبارکه «شوریٰ» ـ که قبلاً گذشت ـ فرمود: ظالمین ولیّ و نصیری ندارند، بعد در آیه نُه به نحو مطلق با ضمیر فصل و معرفه بودن خبر، حصر را ثابت کرد و فرمود: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾، پس ولیّ مطلق نظام هستی، ذات اقدس الهی است. ولیّ با ناصر فرق جوهری شان در این است که ولیّ تمام شئون «مُوَلّیٰ علیه» را بر عهده دارد، ولی ناصر بخشی را که منصور مانده است تأمین می کند. در نصرت شخص منصور بخشی از کارها را به عهده می گیرد، آن کمبود را از کمک ناصر ترمیم می کند، این می شود نصرت. فرزند انسان، وقتی که کودک و نوزاد است، او فقط ولیّ می خواهد، چون هیچ کاری از او ساخته نیست، مگر اینکه پدر و مادر نیازهای او را تأمین کنند، در چنین حالتی پدر و مادر ولیّ او هستند، امّا وقتی که رشد کرد، نوجوان و جوان شد، بخشی از کارها را خودش به عهده می گیرد، کمبود را پدر و مادر تأمین می کنند، در این جا پدر و مادر ناصر هستند، پس ولایت آن است که تمام شئون «مُوَلّیٰ علیه» را ولیّ به عهده دارد و نصرت به این است که بخشی از کارهای منصور را ناصر به عهده می گیرد. فرمود گرچه واقعاً خدا ولیّ است و همه کارهایی که شما می کنید ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[1] است ـ منتها حالا یا با واسطه یا بی واسطه ـ گاهی خدای سبحان به وسیله فرشته ها کارهای شما را انجام می دهد و گاهی هم به وسیله اعضا و جوارح شما کارهای شما را انجام می دهد، شما خیال می کنید که خودتان انجام دادید و حال آن که اگر تحلیل کنید، می بینید که جز ولایتِ الهی چیز دیگری نیست؛ اگر هم تحلیل دقیق نکنید، می بینید در هر حال نصرت در آن هست. تحلیل دقیق آن در آیه نُه آمده است که به صورت حصر ذکر کرد، فرمود: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾، آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود شما آشنا باشید و بدانید که اگر کاری را با دستتان انجام می دهید، کارهای خیر را با فکرتان، با قلبتان، با دستتان و با بدنتان انجام می دهید، شما اعضا و جوارحتان مجاری فیض خداست و ابزار کار اوست: «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‌»؛[2]این دست شما سرباز خداست! آن جایی که بیراهه می روید، این را از سربازی رد کردی، آن جا که خدمتی انجام می دهی و کار خوبی انجام می دهی این دستتان سرباز خداست، دیگر نگویید من این کار را کردم! «أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُه‌». بنابراین براساس این دید نهایی ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾، این طور نیست که ما بگوییم کاری یا بخشی از کاری را ما انجام دادیم و بخشی را خدا! از این توحید ناب که مقداری فاصله بگیریم که اوحدی از موحّدان در این زمینه به سر می برند، اگر تنزّل کنیم خدا ناصر است؛ یعنی تمام کمبودهای ما را او جبران می کند. پس آیه هشت که فرمود ولیّ و ناصر خداست، این برای بخش های میانی است، امّا آیه نُه که می فرماید: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی﴾، بخش کامل است. مسئله ولایت و نصرت در همین آیات 28 به بعد هم مطرح است که فرمود او «غَیث» می فرستد؛ گاهی «مَطر» است که سیل و خرابی را هم به همراه دارد، سود و زیانش مخلوط هم است؛ گاهی فقط «غَیث» است، «غَیث» دیگر خطری ندارد پناه آدم است، ما وقتی مشکل داریم می گوییم: «أَغِثْنِی یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ»، [3]او که «غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ» است برای ما «غَیث» می فرستد؛ غیث هم نه سیل به همراه دارد، نه ویرانی و خطر دارد. ما اگر از ذات اقدس الهی باران می خواهیم و نماز استسقاء می خوانیم یا دعای استسقای صحیفه سجادیه[4] را می خوانیم، از خدا «غَیث» طلب کنیم، نه «مَطَر» که گاهی با سیل همراه باشد. فرمود او «غَیث» می فرستد، منتها حالا شما نخواستید یا نمی خواهید.

سرّ تاکید بر مظهر ولیّ و حمید شدن انسان
در پایان هم دارد: ﴿وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ﴾. یک بیان نورانی از امّام سجاد(سلام لله علیه) در همین اوّلین دعای صحیفه سجادیه است، اینها انسان را معرّفی کردند. ما معمولاً از انسان همین حیوان ناطق را یاد داریم. در سوره مبارکه «یس» گذشت که انسان حیوان ناطق نیست، حیوانی نیست که حرف بزند و یک جانور حرف زننده نیست. در فرهنگ قرآن، انسان «هو الحیّ المتألّه» است؛ «حیّ» است، برای اینکه ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾[5]و «متألّه» است، برای اینکه در سوره «یس» انسانی که در سایه رهبری انبیا حرکت کند، در قبال کافر قرار گرفته است و کافر را قرآن «مرده» می داند، فرمود: ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾،[6]این «صنعت احتباک»[7] که آن را در مطوّل ملاحظه کردید، این مثلاً صنعت چهار ضلعی است؛ در صنعت چهار ضلعی به جای اینکه متکلّم اضلاع چهارگانه را ذکر کند، یکی در میان ذکر می کند تا آن دو موردی که حذف شده را مخاطب بفهمد؛ انسان یا زنده است یا مرده، انسان زنده یا مؤمن است یا کافر که این می شود چهار ضلع؛ ولی سوره «یس» که چهار ضلع را ذکر نکرده است، فرمود انسان یا زنده است یا کافر؛ یعنی آن دو قسم دیگر را بفهم! پس بنا بر سوره «یس» انسان آن کسی است که زنده باشد و زندگی او هم به وسیله سوره «انفال» باید تأمین شود، البته انسان زنده ای که در قبال کافر هست، نه زنده مانند حیوان ناطق! این بخش از سوره که دارد ﴿وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ﴾؛ یعنی او حمیدپرور است. این دعای نورانی صحیفه سجادیه دعای اوّل ـ دعای حمد است ـ عرض می کند خدایا اگر راهنمایی تو نبود، حمد و رهبری تو نسبت به حمد و شکر نبود و انسان اینها را نمی فهمید و حمد نمی کرد: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ»؛ اگر حمد نباشد اینها انسان نیستند! این دعاهای حضرت هم حکمت است، هم تفسیر است، هم فقه است و هم اخلاق، وگرنه این دعاهای معمولی مانند «اللّهم اغفر لی و لوالدیه» که آن طور بار علمی ندارد. این دعای اوّل صحیفه سجادیه می گوید جامعه ای که اهل حمد نیستند: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِه‌ ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾»،[8] این حکمت است به زبان دعا! پس از امام سجاد(سلام الله علیه) اگر سؤال کنیم که «الانسان ماهو»؟ می گوید: «هو الحیّ المتألّه الحمید»، حمید فصل اخیر انسان است که اگر کسی«الله» را حمد نکند، دیگر انسان نیست. این جا هم که می فرماید: ﴿وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ﴾؛ یعنی بکوشید که شما مظهر ولیّ شوید، یک؛ مظهر حمید شوید، دو.
اقامه دو برهان بر اثبات ربوبیت الهی از راه خالقیت
دوباره برمی گردند به مسئله خالقیت و ربوبیّت که او آفریدگار است و پروردگار. درباره آفریدگار بودن، مشرکان حجاز مشکلی نداشتند، می گفتند که خدا آفرید: ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾،[9] آنها مشکلی نداشند. پرسش: ...؟ پاسخ: بله، توفیق شناخت خدا و توفیق تکلّم با او حمد می خواهد. پرسش: ...؟ پاسخ: ﴿إِن مِن شَیْ‌ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[10] تکوینی است، در بحث های قبل هم بود که سایه کافر با اینکه وجود ضعیف دارد موحّد است ﴿إِن مِن شَیْ‌ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،کَلب و خنزیر هم در نظام تکوین حمد دارند، هیچ موجودی نیست که تکویناً خدا را حمد نکند. فرمود: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، خالقیت را مشرکان حجاز می پذیرفتند، امّا ربوبیت را نمی پذیرفتند ﴿وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾؛ ولی دو برهان در قرآن کریم برای اثبات ربوبیّت از راه خالقیت هست؛ یعنی ممکن نیست کسی «ربّ» باشد و خالق نباشد، بنابراین ربوبیت صَنم و وَثَن مستحیل است، چرا؟ چون ربوبیّت یا به خلقت برمی گردد یا مستلزم خلقت است، برای اینکه ربوبیت و تدبیر و تربیب است، نه تربیت! تربیت جزء لوازم فرعی ربوبیت است؛ این «ربّ» مضاعَف است ناقص نیست، باب تفعیل آن تربیب است نه تربیت، او «ربّ» است و بعد از اینکه نقص ها و عجزها را برطرف کرده است می پروراند، او «ربّ» است. «ربّ» چه کار می کند؟ «ربّ» کان ناقصه عطا می کند، یا علم می دهد یا مال می دهد یا حیات می دهد یا آب می دهد یا نان می دهد یا «غَیث» می دهد، سرانجام چیزی عطا می کند. اعطای چیزی کان ناقصه است و کان ناقصه عبارت از آفریدنِ چیزی است، یک؛ دادنِ او به «مربوب» است، دو؛ پس ربوبیت «عند التحلیل» به خلقت برمی گردد. ممکن نیست کسی «ربّ» باشد و چیزی را نیافریند، وقتی «ربّ» است، یعنی شیئی را می آفریند و به این «مربوب» می دهد. پس ربوبیت «عند التحلیل» به خالقیت برمی گردد؛ این حد وسط یک برهان اول است. حد وسط برهان دوّم آن است که اگر کسی خواست موجودی را تدبیر کند، «ربّ» او باشد و او را بپروراند، باید از هویّت او باخبر باشد، تا اینکه بداند چه چیزی برای او نافع است، چه چیزی برای او ضارّ است و چگونه او را بپروراند، تنها کسی که از هویت اشیاء باخبر است خالق آنهاست، کسی که چیزی را نیافریده چگونه او را بپروراند؟! پس اگر شما قبول دارید «الله» خالق است، باید بپذیرید تنها کسی که «ربّ» اشیاء است، همان خالق اشیاء است، برای اینکه بدون آشنایی به هویت شیء چگونه او را می پروراند؟
نشانه توحید ربوبی بودن خلقت آسمان و زمین و جمع کردن آن
این دو برهان که در اثر تعدّد حدّ وسط دو برهان می شود، در بسیاری از آیات قرآن کریم هست. در این آیاتی که قرائت شد، می فرماید خالقیت و ربوبیت برای اوست: ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، این برای کان تامّه است؛ ﴿وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ﴾ که منظور از این ﴿دَابَّةٍ﴾ جنبنده است، نه یعنی ملائکه که فخر رازی این سهو قلم و این سخن ناصواب را دارد که فرشتگان چون حرکت می کنند و «دبیب» دارند، آنها هم ﴿دَابَّةٍ﴾ هستند.[11] ﴿دَابَّةٍ﴾ یعنی جنبنده، ما که از کهکشان راه شیری و از مجموعه نظام سپهری خبر چندانی نداریم، تازه گوشه ای از ستاره شناسی کشف شده است، بسیاری از آن چیزها که وجود دارد هنوز کشف نشده است. آن که آفرید فرمود در اینها حیوانات و جنبنده هست! منظور از ﴿السَّماوَاتِ﴾ نظام جوّ و فضا و هوا نیست که ما می گوییم این پرنده هایی که در فضا هستند، چون در قرآن کریم کلمه ﴿السَّماوَاتِ﴾ در برابر کلمه «أرض» برای مجموعه نظام سپهری است، این فضا را ﴿السَّماءِ﴾ می گویند امّا ﴿السَّماوَاتِ﴾ نمی گویند. فرمود ما این باران را از ﴿السَّماءِ﴾ برای شما نازل می کنیم یا ﴿وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا﴾[12]که در سوره مبارکه «نور» بود، برای شما باران نازل می کنیم. کوه هایی که در ﴿السَّماءِ﴾ است، نه در ﴿السَّماوَاتِ﴾! کوه های ﴿السَّماءِ﴾ همین ابرهاست، ما از ابرهایی که در فضا و هواست، برای شما باران نازل می کنیم؛ امّا از فضا، از جوّ و از هوا به عنوان ﴿السَّماوَاتِ﴾ یاد شود، در قرآن معهود نیست. ﴿السَّماوَاتِ﴾ همان «سماوات» مصطلح است که فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾،[13] ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾[14] و مانند آن. فرمود آسمان ها را او خلق کرد، زمین را او خلق کرد، جنبنده هایی که در آسمان هاست را او آفرید و جنبنده هایی که در زمین است هم او آفرید. این ﴿بَثَّ﴾ یعنی گسترش و در کنار این ﴿بَثَّ﴾ مسئله جمع هم مطرح است که جریان معاد را مطرح می کند: ﴿وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ﴾،این سفره خلقت را پهن کرد دوباره جمع می کند. این تعبیر ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾[15] که در قرآن کریم آمده است، می تواند مؤیّد این مطلب باشد؛ فرمود که شما یک صفحه ، کاغذ یا پارچه ای را می نویسید و امضا می کنید، وقتی که این صفحه و کاغذ را امضا کردید، این مکتوب است؛ امّا وقتی که لوله کردید، تا کردید و به صورت بسته ای خاص درآوردید، این طومار و «سِجِلّ» می شود، فرمود ما الآن آسمان و زمین را پهن کردیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾، «سِجِلّ» یعنی طومار، این صفحاتی که مردم می نویسند امضا می گیرند این طومار نیست، این پارچه های طولانی طومار نیست، امّا وقتی که لوله کردند می شود طومار؛ فرمود الآن این آسمان و زمین باز است، بعد لوله آنها را می کنیم: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾؛ این طومار، آن مکتوبات و امضاها را در درون خود دارد، ما وقتی این آسمان ها را لوله کردیم، آنچه در آسمان و زمین است در این لوله می مانند، ما این را جمع می کنیم و دوباره در صحنه قیامت پهن می کنیم.
هشدار بر ضرورت آمادگی در برابر توطئه های سخت افزاری و نرم افزاری استکبار
حالا فردا که روز سیزده آبان است، مستحضرید ما باید یادمان باشد که قرآن دو مطلب را به ما آموخت: یکی آن کارهای سخت افزار و دیگری نرم افزار؛ آن سخت افزار عموماً برای آن نیروهای نظامی است و برای غیر نظامی است «مع الواسطه». فرمود آن قدر ستبر و قوی باشید که هیچ بیگانه ای در شما طمع نکند! این ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[16]که بحث آن گذشت، امر غایب است و این امر غایب ضمیرش به کفّار برمی گردد؛ آنها که به مبدأ و معاد و به نظام اسلامی معتقد نیستند که به این امر عمل کنند، حتماً آنها باید احساس کنند! این یعنی چه؟ یعنی آن قدر قوی باشید که آنها بترسند به شما حمله کنند. هیچ آدم عاقلی با بیل و کلنگ به جنگ کوه هیمالیا یا سلسله جبال البرز نمی رود، فرمود شما این طور باشید. این برای نیروی نظامی ما که ـ الحمد لله ـ در صدد این کار هستند و باید هم روزافزون باشد. در آن مطلب نرم افزاری هم فرمود: ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾؛[17] باهوش باشید، دشمن که دست بردار نیست! چه از راه نفوذ سیاسی یا نفوذ اقتصادی ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾، این هوشمندی را داشته باشید و محکم بگیرید! اگر آن روایت نورانی را که در ذیل آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾[18] آمده ملاحظه فرمودید، آن روایت هم همین را می گوید؛ وقتی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ یعنی چه؟ اینکه مانند شعار ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[19] قرار گرفته، در ذیل آیه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ از حضرت سؤال کردند که «أَ قُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِی الْقُلُوب» نرم افزار یا سخت افزار؟ فرمود هر دو، هم «قُوَّةٌ فِی الْقُلُوب» و هم «قُوَّةٌ فِی الْأَبْدَانِ».[20]غرض آن است که ذات اقدس الهی فرمود تدبیر برای خداست، خلقت هم برای خداست، الآن ما سفره خلقت را پهن کردیم، بعد جمع می کنیم. به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این جمع در قبال آن ﴿بَثَّ﴾ است که فرمود: ﴿وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا﴾، در قبال آن فرمود: ﴿وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ﴾، یک وقت بساط آن را جمع می کند. این کاغذ یا آن پارچه نوشته را اوّل پهن می کند، بعد لوله اش می کند و جمع می کند که ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾. پرسش: ...؟ پاسخ: او را هم شامل می شود؛ یعنی هر دو حق است قرآن چون جزء «جَوَامِعُ‌ الْکَلِم‌»[21] است، هم شامل زمین و زمینی ها می شود و هم شامل «سماء» و «سماوات» می شود، آنچه کشف شده مشمول این «جامِعُ الْکَلِم‌» است و آنچه کشف نشده را هم مشمول است.
عرفی بودن انحصار اسناد بلاها به دستِ انسان
مطلب بعدی آن است که اینکه در آیه فرمود آنچه دامن گیرتان شد: ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ هست، لطیفه ای مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در تصحیح عقاید مرحوم شیخ صدوق(رضوان الله علیهما) دارد که اسناد این کارها به «یَد» یک اسناد رایجی است، گرچه آدم حرفی را با زبان می زند یا کاری را با چشم انجام می دهد یا کاری را با پا انجام می دهد، ولی اسناد کار به دست یک چیز رایجی است، آن وقت از آن مَثل معروف «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ» [22]یاد می کنند. مرحوم شیخ مفید در تفسیر این آیه، می گوید اسناد کار به دست براساس آن شهرتی است که بین عرب رواج داشت است[23] که «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ»، این یک مَثل معروف بین عرب هاست. قبلاً که بَلَم و ترّاده[24] و لِنج و امثال آنها نبود، برای عبور از یک طرف شط به طرف دیگر آن، این مَشک ها را پُر از آب می کردند و دهنه آن را محکم می بستند، با این مَشک ها از یک طرف به طرف دیگر عبور می کردند؛ کسی که شتابزده بود کم دمید و دهنه مَشک را هم محکم نبست و وسط این آب رسید داشت غرق می شد که یک نگاه منتظرانه ای هم به افراد ساحل کرد، آنها که در ساحل بودند گفتند: «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ»؛ یعنی دهان تو دمید و دستان تو بست، می خواستی بیشتر بدمی، حالا که داری غرق می شوی ما چه کنیم! این «یَداک أَوْکَتا و فُوکَ نَفَخَ» جزء مَثل های رایج شد. مرحوم شیخ مفید می فرماید که این آیاتی که فرمود: ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾، اسناد فعل به دست، برای این است که انسان بیشترین کار را با دست انجام می دهد، وگرنه کاری که انسان به جایی با پا رفته یا با زبان چیزی را گفته هم مشمول این مطلب است.
ناتمامی استفاده قائلین به تناسخ از آیه ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ بر اثبات آن
مطلب دیگر سخن ناصوابی است که جناب فخر رازی از بعضی ها نقل کرده و آن این است که این حادثه های تلخی که برای جامعه اتفاق می افتد در تحلیل گذشته اشاره شد که یا مجموع است یا «جمیع»، یا «فی الجمله» است یا «بالجمله»، یا برای تک تک افراد است یا برای مجموع امت؛ اگر برای مجموع امت باشد، این ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾هیچ مشکلی ندارد؛ در این مجموع انبیا هستند، اولیا هستند، اتقیا هستند و دیگران هم هستند، به این امت می فرماید که اگر مشکلی پیش آمد تقصیر خود شماست، برای اینکه حرف انبیایتان را گوش ندادید! ولی اگر ناظر به «جمیع» باشد، باید به این سؤال پاسخ داد. در این «جمیع»، در امت انبیا هستند، اولیا هستند، اتقیا و صلحا هستند، چرا این طوری؟ پاسخی که در بحث گذشته گفته شد، این است که اگر «جمیع» مراد باشد نسبت به انبیا و اولیا ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ﴾ هست و امّا نسبت به دیگران کیفر هست. حادثه ای که پیش بیاید ممکن است نسبت به بعضی ها آزمون باشد و نسبت به بعضی کیفر. تا این جا بحث گذشته بود، امّا آنچه امروز از فخر رازی ـ البته ایشان نقل کرده ـ هست، این است که اگر یک حادثه تلخی نسبت به یک جامعه پیش بیاید، تناسخی ها بر این پندار باطل هستند که این حادثه تناسخ را می خواهد تثبیت کند، چرا؟ برای اینکه هر حادثه ای که پیش می آید ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾. اگر بزرگسالان معصیت کردند معلوم می شود که ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ تنبیه آنهاست، خردسالان چه مشکلی دارند؟ معلوم می شود که قبل از اینکه ارواح از ابدان تبهکاران گذشته به این نشئه بیاید، ظالمانه زندگی کردند، یک؛ بعد از مرگ به ابدان کودکان به نحو تناسخ تعلق گرفتند، دو؛ این کودکی که امروز گرفتار عذاب است دیروز زنده بود و ظالم بود، پس این ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ ناظر به آن است.[25] غافل از اینکه تناسخ از چیزهای «بیّن الغی» است که برهان عقلی و نقلی بر استحاله آن هست. گاهی کودک رنج می برد و این تنبیه پدر و مادر است یا امتحان و آزمون پدر و مادر است؟ این ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ﴾ همین است! گاهی این اولاد که آسیب می بینند، مستقیماً بعد از مرگ در روح و ریحان الهی هستند، حتی در بعضی از روایات دارد که در تحت تدبیر و تربیت وجود مبارک خلیل حق(سلام الله علیه) هستند، یک چند لحظه ای رنج می برند و بعد تأمین می شوند؛ ولی عمده یا امتحان است برای پدر و مادر که ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ﴾یا تنبیه اینهاست. بنابراین سخن از تناسخ و شبهه تناسخ و امثال آن اصلاً مطرح نیست.
قید ﴿یَعْفُوا عَن الکَثِیرٍ﴾ دال بر بیشتر و پیشتر بودن رحمت از غضب
امّا اینکه فرمود: ﴿وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، این ﴿یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ برای این است که رحمت او بیش از غضب اوست، همان طوری که پیش از غضب او هم هست. در سوره مبارکه «مائده» از عفو فراوان سخن به میان آمده است. آیه پانزده سوره مبارکه «مائده» این است: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾، این دعای معروف «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ» [26]از این آیات سوره مبارکه «مائده» و «شوریٰ» و امثال آنها استفاده شده است.
ناتوانی انسان در جلوگیری از تقدیر الهی و سبقت از آن
امّا فرمود آسمان بروید، حکم همین است! زمین بیایید، حکم همین است! ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ لاَ فِی السَّماءِ﴾؛[27]شما بتوانید کاری انجام دهید که جلوی فرمان و تدبیر و قضا و قدر الهی را بگیرید که شما قدرتتان جلو بیفتد و قدرت «الله» ـ معاذ الله ـ به دنبال بیفتد، این چنین نیست. فرمود: ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾؛[28] هیچ کسی نمی تواند از ما جلو بیفتد! در سوره مبارکه «واقعه» فرمود هیچ کس نمی تواند جلو بیفتد، ما همیشه سابق هستیم ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ که «معجزین» نفی شده، کسی بخواهد ما را عاجز کند و دور بزند این ممکن نیست. فرمود آسمان بروید، حکم همین است؛ زمین باشید، حکم همین است؛ زیرا ﴿وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الأرْضِ إِلهٌ﴾،[29] چون غالباًَ محور، محورِ زمین است و جریان آسمان کمتر مطرح است، لذا در بعضی از آیات دارد که ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ﴾، اگر در سوره مبارکه «عنکبوت» از «أرض» بودن سخن به میان می آید، به همین مناسبت است؛ در سوره مبارکه «عنکبوت» از «أرض و سماء» سخن به میان آمده و در سوره «شوریٰ» از خصوص «أرض». در سوره «عنکبوت» آیه 22 این است: ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَ لاَ فِی السَّماءِ﴾ امّا آیه محل بحث سوره مبارکه «شوریٰ» این است که فرمود: ﴿وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ﴾؛به هر تقدیر اگر آسمان بروید و آن جا هم ترمینال و زندگی درست کنید ﴿وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الأرْضِ إِلهٌ﴾، اگر بخواهید کاری انجام دهید، هیچ کاری از دست شما ساخته نیست. در سوره مبارکه «واقعه» ـ کما سیأتی ـ فرمود در کشاورزی هایتان کار اصلی را ما انجام می دهیم، شما فقط این بذرهای مرده را از انبار به دل خاک می سپارید، همین! کارتان جابه جایی اموات است! آن که این بذر را زنده می کند ما هستیم، کار شما «حَرث» است، نه «زَرع»! گندم را از انبار به زیر خاک بردن این «حَرث» است، امّا این گندمِ مرده را زنده کردن و خوشه و ریشه و شاخه دادن «زَرع» است، ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾؛[30]«زارع» ما هستیم و ما هستیم که زنده می کنیم، شما کارتان جابه جایی مرده هاست. درباره پدر و مادر هم همین را فرمود، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ﴾، کار پدر امناء و نقل منی است «من موضع الی موضع آخر»، همین است! امّا منی را انسان کردن که کار شما نیست، فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾[31] و به کشاورزان هم می فرماید: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾.[32]

[1]نحل/سوره16، آیه53.
[2]میزان الحکمه، محمدمحمدی ری شهری، ج8، ص282.
[3]بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج92، ص253.
[4] المصباح-جنه الامان الواقیه وجنه الایمان الباقیه، ابراهیم بن علی کفعمی عاملی، ج1، ص417.
[5]انفال/سوره8، آیه24.
[6]یس/سوره36، آیه70.
[7]«احتباک» در بدیع، بدین ‌معناست که در دو کلام پیاپی، از جمله اول، قسمتی ـ که مشابه آن در جمله دوم بیان شده است ـ حذف شود و از جمله دوم نیز بخشی ـ که در جمله اول بدان اشاره شده است ـ حذف گردد. این صنعت با خلق ظرفیت‌های معنایی در بخشی از آیات قرآن، معنای گسترده‌ای را در قالبی محدود، به نمایش می‌گذارد که پژوهش در آن، نشانگر تأثیر علم بدیع در تفسیر است.
[8]فرقان/سوره25، آیه44.
[9]لقمان/سوره31، آیه25.
[10]اسراء/سوره17، آیه44.
[11]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج‌27، ص599.
[12]نور/سوره24، آیه43.
[13]فصلت/سوره41، آیه11.
[14]بقره/سوره2، آیه29.
[15]انبیاء/سوره21، آیه104.
[16]توبه/سوره9، آیه123.
[17]نساء/سوره4، آیه71.
[18]بقره/سوره2، آیه63.
[19]انفال/سوره8، آیه60.
[20]تفسیر العیاشی، محمدبن مسعودالعیاشی، ج1، ص45.
[21]الأمالی، ابی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (الشیخ الطائفه)، ص484.
[22]لسان العرب، ابن منظور، ج15، ص425.
[23]تصحیح اعتقادات الإمامیة، الشیخ المفید، ص34.
[24]لغت نامه دهخدا، تراده . [ت َرْ را دَ ـ دِ] قایق و کرجی و گمی.
[25]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج‌27، ص 600 و 601.
[26]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج‌1، ص132.
[27]عنکبوت/سوره29، آیه22.
[28]واقعه/سوره56، آیه60.
[29]زخرف/سوره43، آیه84.
[30]واقعه/سوره56، آیه63.
[31]واقعه/سوره56، آیه58.
[32]واقعه/سوره56، آیه63.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی