display result search
منو
تفسیر آیات 24 تا 26 سوره شوری

تفسیر آیات 24 تا 26 سوره شوری

  • 1 تعداد قطعات
  • 23 دقیقه مدت قطعه
  • 93 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 تا 26 سوره شوری"
- پاسخ قرآن به اتّهام افترا بر اجر رسالت بودن مودّت اهل بیت (ع)؛
- حق بودن آفرینش جهان و عدم راه‌یابی باطل در آن؛
- محو شدن کلمات باطل با حق.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَإِن یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلَی قَلْبِکَ وَیَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (2٤)وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (25)وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُم مِن فَضْلِهِ وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ (26)﴾

محور اصلی سوره مبارکه «شوریٰ» تبیین وحیمی‌باشد که آغاز آن از وحی شروع شد:﴿کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾[1] و در اثنای این سوره هم بخش‌های فراوانی درباره وحیهست، آیه هفده هم چنین است:﴿اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ﴾.

پاسخ قرآن به اتّهام افترا بر اجر رسالت بودن مودّت اهل بیت
بعد از جریان ولایت که مودّت اهل بیت(علیهم السلام) اجر رسالت شد، برخی‌ها درباره خصوص این مطلب یا کل جریان وحیو تهمت افتراء زدند و گفتند ذات اقدس الهیـ معاذ الله ـ نگفته و پیامبر افتراء بسته است. پیامبر را ـ معاذ الله ـ گاهی به عنوان شاعر، ساحر، کاهن و مانند آن معرفی می‌کردند. قرآن کریم راجع به افتراء دو پاسخ دارد: یکی اینکه این کتاب، کتاب افترایی نیست: ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾.[2] افتراء و دروغ این است که انسان بَدَلی جعل کند؛یک حرف بَدَلیرا که برای این شخص نیست، به این شخص اسناد دهد. خدا می‌فرماید قرآن چنین کتابی نیست که کسی بتواند بَدَلی جعل کند، مثل این بیاورد و بعد بگوید این برای خداست،﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾؛ مثل اینکه کسی بخواهد بَدَل آفتاب را جعل کند. بله! می‌تواند یک شئ مصنوعییا یک فرش مصنوعی را بَدَلی بسازد یا ببافد؛ امّا یک آفتاب جعلی درست کند؛ یعنی چه؟ آفتاب قابل جعل نیست! فرمود:﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾،اصلاً آیات قرآن قابل جعل نیست!درباره وجود مبارک پیامبر هم که فرمود:﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾.[3] بنابراین نه فاعل که وجود مبارک حضرت هست، اهل افتراء است و نه قرآن قابل جعل است که کسی آیه‌ای ببافد وبنامِ خدا نسبت دهد، این‌گونه نیست. خواه درباره جریان مودّت در قُربیٰ، خواه در جریان اصل وحی، فرمود: ﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾. ﴿کَذِباً﴾مفعول مطلق برای افتراء است؛منتها از ماده آن فعل نیست؛ مثل «قَعَدتُ جُلُوسَاً» که مفعول مطلق نوعی است و تکرار همان فعل است؛ منتها مادّه آن با ماده فعل فرق می‌کند، این کِذب هم ماده‌ آن با ماده افتراء فرق می‌کند؛ ولی مفعول مطلق افترا است:﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾. بنابراین هم از نظر مبدأ فاعلیو هم از نظر مبدأ فعلی این سخن آنها باطل است؛ چه درباره مَودّت در قُربیٰ باشد که بعضی از روایات آمده است ـ مانند آنچه که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل شد درباره خصوص مودّت قربیٰ است[4] ـ یا درباره کل آیه باشد. بعد فرمود: ﴿فَإِن یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلَی قَلْبِکَ﴾؛ اصلاً ذات اقدس الهی اجازه نمی‌دهد که کسی به نام قرآن چیزی را جعل کند و به نامِ خدا اسناد دهد. در سوره مبارکه «حاقَّة» مشابه این مطلب آمده است، آیه چهل سوره «حاقَّة» این است:﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾ که البته حرف ما را او می‌گوید! رسول «بما أنه رسول» حرفی جز حرف «مُرسِل» ندارد!یک وقت می‌گوییم که این سخن را فلان پیامبر گفت، وصف پیامبر را نمی‌بریم، بلکه اسم او را می‌بریم و می‌گوییم ابراهیم یا موسییا عیسی(علیهم السلام) این را گفتند؛ امّایک وقتی می‌گوییم رسول خدا، رسول «بما انه رسول» جز حرف «مُرسِل» حرف دیگری ندارد!﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾؛ لذا با اینکه قرآن «کلام الله» هست، فرمود قول رسول است، نه قول حضرت پیامبر! رسول «بما انه رسول» حرف «مُرسِل» را می‌زند. یک وقت می‌گوییم این حرف ابراهیم است، این می‌شودحدیث دیگر قرآن نیست؛یک وقت می‌گوییم حرف موسی است،این می‌شود حدیث و قرآن نیست؛یک وقت می‌گوییم حرف عیسی است، این می‌شود حدیث و قرآن نیست، گرچه آنها هم ریشه وحیانی دارند؛ امّا اگر گفتیم این قول رسول است، رسول «بما انه رسول» حرف «مُرسِل» را می‌زند، نه حرف دیگری را!﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ٭ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ﴾؛این شاعرانه نیست!﴿قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَلاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾.[5]

تفاوت احادیث قدسی با قرآن و روایات

پرسش: حدیث قدسی هم هست، قول؟ پاسخ: نه، تعبیر رسول «بما انه رسول» که گفته شد؛ یعنی می‌شود قرآن؛ امّا می‌گوییم وجود مبارک پیامبر فرمود، از پیامبر(صل الله علیه و اله و سلّم)و امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل می‌کنیم، اینها مُجاز هستند که این مطلب را بگویند، نه اینکه این الفاظ معجزه باشد. یک وقت است که مطلب با لفظ معجزه‌ای وارد می‌شود که می‌شود قرآن؛ یک وقت است مطلب با لفظ غیر اعجازی وارد می‌شود، می‌شود حدیث قدسی؛ یک وقتی خود مطلب القا می‌شود که مثل روایت‌های معمولی است. این روایاتی که در جوامع روایی ما هست و اهل بیت فرمودند، اینها هم وحی است! اینها که حرف خودشان نیست؛ منتها اصل مطلب چنین است و انتخاب لفظ به وسیله خود معصوم(سلام الله علیهم) است که با حدیث قدسی فرق می‌کند.﴿وَلاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ٭ تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ﴾؛[6] اگر ـ معاذ الله ـ او چیزی به نام ما افترا ببندد، ما رگ حیاتی او را قطع می‌کنیم و قدرت او را هم می‌گیریم. برخی‌ها خواستند بگویند به اینکه این ﴿فَإِن یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلَی قَلْبِکَ﴾شبیه آن است؛ ولی شاید مراد این باشد که اگر او بخواهد افترا ببندد، ما راه وحی را قطع می‌کنیم؛ وقتی راه وحی را قطع کردیم، او چگونه می‌تواند این حرف‌ها را به ما اسناد دهد؟ ﴿فَإِن یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلَی قَلْبِکَ﴾.

حق بودن آفرینش جهان و عدم راه‌یابی باطل در آن
بعد فرمود به اینکه هر گونه باطلی را ذات اقدس الهی به عنوان فعل مضارع که مفید استمرار است، عطف می‌کند: ﴿یَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ﴾؛ یعنی ﴿فَإِن یَشَإِ اللَّهُ﴾ ﴿یَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ﴾،یک؛﴿وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ﴾،دو؛ اگر الفاظ و کلمات باطل گفتند، قرآن کریم با کلمات خودش اینها را از بین می‌برد و اگر افعال باطل داشتند، با کلمات تکوینی از بین می‌برد. در عالَم جا برای باطل نیست؛ البته ممکن است چند روزی باطل جولانی داشته باشد؛ ولی فرمود ما این نظام را به حق آفریدیم. بارها این آیات گفته شد که فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ﴾ که ﴿بَاطِلاً﴾[7] یا ﴿إِلاّ بِالْحَقِّ﴾؛[8] یعنی اگر از قرآن سؤال بکنید که شما آسمان و زمین را با کدام مصالح ساختید؟ اگر از یک مهندس سؤال کنند که شما این بِنا و این مسجد را با چه چیزی ساختید؟ او از این مصالح اولیه خبر می‌دهد. از قرآن بپرسیم که این نظام سپهری با کدام مصالح ساخته شد؟ می‌گوید با حق ساخته شد؛ لذا باطل را نمی‌پذیرد، ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾یا ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾یا ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِین﴾؛[9] ما اهل بازیگری نیستیم، این نظام بازیچه و نظام باطل نیست، اینها قضایای سلبی است که به آن قضیه موجبه برمی‌گردد؛ یعنی مصالح ساختمانی عالَم حق است. همان‌طوری که انسان با حق و صحیح آفریده شد،یک مختصر غذای سمّی اگر وارد معده انسان شود، بالا می‌آورد، برای اینکه دستگاه گوارش غذای آلوده را قبول نمی‌کند!یک وقت است که تُنگ خالی است، شما چه سم بریزید و چه عسل بریزید، تُنگ آن را نگه می‌دارد؛ امّا دستگاه بدن این باطل و بدی را قبول نمی‌کند، بالا می‌آورد. فطرت هم همین‌طور است! جهان هم همین‌طور است! اگر یک کار باطلی را انسان در جهان انجام دهد، بالا می‌آورد؛ یعنی خود آن شخص را از بین می‌برد، کارهایش را هم از بین می‌برد وآنچه که می‌ماند حق است.

محو شدن کلمات باطل با حق و عاقبت از آن پرهیزکاران

کل جهان خیر است! در هر پاراگراف تاریخی﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ می‌باشد، نه ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾؛ یعنی در بهشت! آن یک گوشه‌ای از جریان است. در هر صحنه و در هر بازی﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ است. در هر پاراگراف تاریخی، در هر حکومتی و در هر جریانی آن‌که برنده است تقوا است.﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾نه یعنی همه دنیا که برچیده شد و به قیامت که رسیدیم، اهل تقوا را وارد می‌کنند، آن یک گوشه است! در هر صحنه‌ای ـ چون شما تاریخ‌ها را که ورق می‌زنید، از زمان حضرت آدم تا زمان کنونیـ در هر داستانیسرانجام حق پیروز است واین‌طور نیست که حق شکست بخورد. در این‌جا هم به صورت فعل مضارع فرمود: ﴿وَیَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ﴾؛ یعنی ﴿وَیَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ﴾ که این به نحو تنازع مفعول با واسطه برای هر دو است؛ «وَ یَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ بِکَلِمَاتِهِوَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ»؛ اگر حرف‌های باطل گفته شد، خدا با حرف‌های حق آنها را از بین می‌برد و اگر کارهای باطل انجام شد، با کلمات تکوینیآنها را از بین می‌برد، چه اینکه از عیسای مسیح به عنوان کلمه یاد کرده است،[10] اینها کلمه‌ هستند. در زیارت نورانی جامعه کبیره هم از اهل بیت به عنوان کلمات «تامّات»یاد شده است.

علم الهی به اسرار انسان و توانایی بر به هم زدن بساط آن

﴿إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾؛ نه ذات اقدس الهیاز قلب‌های شما باخبر است، آنچه که در قلب‌های شما هم به عنوان دفینهٴ قلبی و راز و رمز قلبیهست، باخبر است. در سه مقطع خدا حضور دارد که شما در بخشی از آنها حضور دارید؛ شما در بخش‌های عادی‌ خودتان حضور دارید:﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ﴾،[11] خدا می‌داند و شما هم می‌دانید؛ برخی از اسرارتان را که خودتان می‌دانید و دیگران نمی‌دانند، خدا می‌داند؛ رازِ راز را که در درونِ درون شما نهفته است و خودتان باخبر نیستید، خدا می‌داند و شما نمی‌دانید ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ ٭ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾، وقتی سرّ را می‌داند «جَهر» را به طریق اولیٰ می‌داند!﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ ٭ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾؛ یعنی «یَعْلَمُ الجَهرَ و السِّر». ﴿وَأَخْفَی﴾، اخفای از سرّ را هم که خود شما نمی‌دانید! وقتی ما کالبدشکافی کردیم،سرّ درونتان را درآوردیم و به شما نشان دادیم، آن‌گاه می‌فهمید که در درون شما چنین فتنه‌ای بود.بنابراین نه اینکه خدا «صدور» را می‌داند، «ذات الصدور» را هم می‌داند؛ یعنی آن اسراری که در سینه هستند و صاحب سینه‌ می‌باشند را هم می‌داند، پس قبل از اینکه شما آنها را به ظاهر بیاورید، خدا می‌داند و بساط آن را بهم می‌زند:﴿إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾.

نکته أدبی دال بر عام بودن توبه‌پذیری خدای سبحان

بعد فرمود راه برای همگان باز است:﴿وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾، گرچه قبول با «مِن» هم استعمال شده است، وقتی گفتند:﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾،[12] این آن نکته زائد را ندارد؛ ولی وقتی با «عَن» ذکر شود، چون «عَن» مفید تجاوز است؛ یعنی گاهی ممکن است که توبه کمبودی هم داشته باشد؛ آن توبه علوی که در نهج گفته شده است، ممکن هست به آن صورت نباشد و کمبودی هم داشته باشد. قبول آن مقداری که صحیح است،یک؛ گذشت و تجاوز از آن مقداری که باید بیاید و نیامده، دو؛ این با کلمه «عَن» ادا می‌شود. یک وقت می‌گوییم: «یقبل التوبة منه»، «تقبل منه»،«یتقبل الله من المتقین»؛ یعنی هر چه داد، خدا می‌گیرد، امّا وقتی با کلمه «عَن» بکار می‌رود که مفید تجاوز است: «یقبل التوبة متجاوزاً عمّا بقی علیه مما لم یَتُب»، این ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾می‌شود. این در بحث سوره مبارکه «توبه» گذشت که ﴿هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾،[13] این بحث گذشت که «أخذ صدقه» و قبول «عَن عباده»، نه «مِن عباده»، بعد ﴿وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ﴾؛ خدا، خداست! فرمود بی‌توبه هم ما می‌پذیریم؛ منتها ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ﴾به نحو موجبهٴ کلیه است، از هر تائبی خدا قبول می‌کند!این ﴿وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ﴾ اینها هیچ‌کدام صور موجبه کلیه ندارد، جمیع عباد ندارد! اینها همه‌شان «فی الجمله» است، قضیه مهمله است که به اصطلاح در زمره قضیه جزئیه است،سیئات را از چه کسی قبول می‌کند؟ سیئات جمع محلاّ به الف و لام است؛ امّا از چه کسی قبول می‌کند؟ این ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾[14] است.

فرق بین شرک و غیر آن در بخشش الهی

در سوره مبارکه «نساء» این آیات گذشت که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛خدا شرک را نمی‌آمرزد، شرک حتماً توبه می‌خواهد!﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾،یک قضیه؛﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾ مادون شرک را، البته بی‌توبه، چون شرک را هم با توبه قبول می‌کند، این همه مشرکین صدر اسلام بودند که توبه کردند و سلمان و اباذر شدند. ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛ یعنی بی‌توبه، ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ یعنی بی‌توبه؛ امّا ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾،این به نحو موجبهٴ جزئیه است که قضیهٴ مهمله است، چه کسی هست؟ از چه کسی؟ پدر شهیدی، برادر شهیدی یا پدر طیّب و روحانی؟ از چه کسی معلوم نیست؛ لذا قضیه موجبهٴ جزئیه است و انسان بین امید و خوف به ‌سر می‌برد، شاید خداوند قبول کند و شاید قبول نکند. ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾؛ امّا آنچه آمده است که ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾،[15] این برای توبه است، چون بعد آن دارد ـ سیأتی إن شاء الله ـ﴿وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا﴾.[16] «فتحصل» شِرک بی‌توبه اصلاً قبول نمی‌شود، غیر شرک بی‌توبه قبول می‌شود؛ امّا ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ و مشیت او هم حکیمانه است. با توبه همه گناهان بخشوده می‌شود،زیرا «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»،[17] ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾؛همه گناه‌ها با توبه بخشوده می‌شود، چون بعد دارد که ﴿وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا﴾، این‌جا هم ﴿وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ﴾ به نحو قضیه موجبهٴ جزئیه است، از چه کسی؟ بی‌توبه البته! چون توبه که در جملهٴ قبل بود، بی‌توبه خدا قبول می‌کند؛ ولی بالاخره یک راهی باید باشد که انسان با ذات اقدس الهی پیوند داشته باشد.

تبیین نظریه مختار در وجوب پذیرش توبه توسط خدای سبحان

قبول توبه را ـ متأسفانه ـ معتزله واجب «علی الله» می‌دانند و اشاعره که منکر حُسن و قبح عقلی‌ هستند، فخر رازی می‌گوید ما می‌گوییم کهقبول توبه به عهدهٴ خداست، می‌خواهد بپذیرد و می‌خواهد نپذیرد. ما امامیه می‌گوییم قبول توبه واجب هست؛ امّا نه آن‌گونه که معتزله می‌گوید، ما نمی‌گوییم که واجب «عَلَی الله» است که قانونی بر خدا حاکم باشد، می‌گوییم واجب «عَنِ الله» هست؛ یعنی ذات اقدس الهییقیناً این کار را می‌کند، نه یقیناً باید بکند! چیزی بَر خدا حاکم نیست! ما یقین داریم خدا مؤمنان را به جهنّم نمی‌برد، نه اینکه قانونیاست که حاکم بر خداست؛ این قانونی که حاکم بر خدا باشد باید امر وجودی باشد،یک؛کارِ خدا هم نباشد، دو؛ این عین شرک است، سه؛زیرادر این صورت چیزی بیرون از حیطه قدرت الهی باید باشد و بر خدا حکومت کند.پرسش: اگر قانونی باشد که حتماً بر علیه خداست؟ پاسخ: نه، قانونی است «عَن الله»، فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.[18] بله، ما یقین داریم خدا دروغ نمی‌گوید، خدا خُلف وعده نمی‌کند، این را یقین داریم؛ امّا نه «یَجِبُ عَلَی الله» است، بلکه «یَجِبُ عَنِ الله» است. فرق ما امامیه با معتزله و اشاعره مشخص شد؛ اشاعره که منکر حُسن و قبح عقلی‌ هستند، می‌گویند خدا توبه را می‌خواهد بپذیرد یا نپذیرد و معتزله می‌گوید بر خدا واجب است که توبه را قبول بکند، ما می‌گوییم یقیناً خدا توبه را قبول می‌کند،«یَجِبُ عَنِ الله» است، نه «یَجِبُ عَلَی الله»! این بخش‌ها را جناب فخر رازی بیان کرده که تتمیم آن با این وضع بیان شد.[19]

فرق فقه و کلام در معصیت بودن افکار پلید

﴿وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُوا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾ چه با فعل قلبی، چه با فعل قالبی، فرمود:﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾.[20] ممکن است که در فقه آن نیت‌های پلید قبل از ظهور معصیت تلقّی نشود، هَمِّ به گناه، گناه نباشد، امّا همان‌طوری که در بحث‌های تجرّی و مانند آن مستحضرید،نیّت پلید از خُبث سریره حکایت می‌کند و کیفر معاد دارد.

دیدگاه علامه طباطبایی در مشروط بودن استحباب دعای مومن به عمل صالح

﴿وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾،کفر و کفّار حکمشان آن است؛ امّا ایمان و عمل صالح را خدا استجابت می‌کند. برخی‌ها خواستند بگویند که مؤمن که عقیده «طیّب و طاهر» دارد و «عمل صالح» دارد؛ یعنی حُسن فاعلی و فعلی هر دو ضمیمهٴ هم است، اگر دعا کند خدا دعای او را مستجاب می‌کند، ﴿وَیَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾و مانند آن؛ امّا تعبیر سیدنا الاستاد این است که خود ایمان خواستن است و خود «عمل صالح» دعاست؛ ایمان و عمل صالح را خدا اجابت می‌کند. ما وقتی که مؤمن شدیم، وقتی که «عمل صالح» داریم انجام می‌دهیم، با خدایمان گفتگو می‌کنیم که این گفتگو را خدا اجابت می‌کند.﴿وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾؛ آنچه که اینها گفتند را ذات اقدس الهی پاسخ مثبت می‌دهد، گذشته از این﴿وَیَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾در برابر ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾،[21] در قبال مؤمنان، کافران‌ هستند که خدا جوابی ندارد، چون اینها دعا و خواسته‌ای ندارند و از فضل خدا هم محروم‌ می‌باشند، بلکه عذاب شدید دامن‌گیر اینها خواهد بود.«فتحصل» که نه قرآن جعلی و بَدَلی پذیر است و نه صاحب قرآن و هر دعایی هم با پاسخ مثبت همراه است.
[1] شوری/سوره42، آیه3.
[2] یوسف/سوره12، آیه111.
[3] نجم/سوره53، آیه3 و 4.
[4] عیون اخبار الرضا(ع)، الشیخ الصدوق، ج1، ص236.
[5] حاقه/سوره69، آیه41 و 42.
[6] حاقه/سوره69، آیه42 و 46.
[7] ص/سوره38، آیه27.
[8] احقاف/سوره46، آیه3.
[9] انبیاء/سوره21، آیه16.
[10] آل عمران/سوره3، آیه45.
[11] طه/سوره20، آیه7.
[12] مائده/سوره5، آیه27.
[13] توبه/سوره9، آیه104.
[14] نساء/سوره4، آیه48.
[15] زمر/سوره39، آیه53.
[16] زمر/سوره39، آیه54.
[17] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهورالاحسانی، ج2، ص54.
[18] الرعد/سوره13، آیه31.
[19] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج13، ص513.
[20] بقره/سوره2، آیه284.
[21] انعام/سوره6، آیه160.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 23:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی