display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 20 سوره شوری

تفسیر آیات 19 تا 20 سوره شوری

  • 1 تعداد قطعات
  • 26 دقیقه مدت قطعه
  • 90 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 20 سوره شوری"
- تأمین رزق موجودات با چهار اسم از اسمای الهی؛
- تفاوت مؤمن و غیر مؤمن در بهره‌مندی از رزق الهی؛
- مقصود از «لطیف» بودن در تأمین رزق مؤمنین.

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (19) مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ (20)

تأمین رزق موجودات با چهار اسم از اسمای الهی
بعد از بیان بخشی از مسائل توحید ـ چه اینکه در آیه 21 به بعد هم باز مسائل توحید مطرح است ـ می‌فرماید رزق مردم ـ چه رزق مادّی و چه رزق معنوی ـ به دست خدای سبحانی است که به چهار اسم از «اسماء حسنیٰ» در این دو آیه معرّفی شدند: لطیف بودن اوست، رازق بودن اوست، قوی بودن اوست و یکی هم عزیز بودن اوست. خدای سبحان نسبت به بندگانش مهربان است، احسان دارد، غفور و رحیم است؛ امّا همه این برکات لطیفانه است. لطف عبارت از آن دقّت و رقّت مطلب است که اصل مطلب را انسان ادراک می‌کند؛ امّا راه آن را نمی‌بیند، این همان ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾[1] است که آن را در سوره «طلاق» وعده داد. خدا می‌خواهد بشر را موحّدانه که براساس علم به غیب و ایمان به غیب زندگی می‌کنند اداره کند. در سوره مبارکه «هود» فرمود که هیچ موجودی نیست، مگر اینکه عائلهٴ خداست: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[2] که بحث آن در سوره «هود» گذشت؛ یعنی تمام مار و عقرب‌های عالَم عائله خدا هستند، هیچ موجودی ـ حرام‌گوشت یا حلال‌گوشت، دریایی یا صحرایی ـ نیست، مگر اینکه عائلهٴ خداست؛ با «عَلیٰ» هم یاد کرده که خدا متعهّد است روزی آنها را تأمین کند: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾.

تفاوت مؤمن و غیر مؤمن در بهره‌مندی از رزق الهی
امّا مؤمن و مردان باتقوا با دیگر «مرزوقین» فرق دارند. فرمود افراد و موجودات دیگر روزی‌های خود را از راه حس دریافت می‌کنند و خیال می‌کنند که همین امر محسوس مجرای رزق آنهاست؛ امّا مؤمن را ما از راهی که گمان نمی‌کند تأمین می‌کنیم، او یک وظیفه‌ به عنوان کسب و کار دارد که کار خود را انجام می‌دهد، امّا روزی او را از راه کارِ او ما تأمین نمی‌کنیم، ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾،[3] نه «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب»! یعنی کسی که کشاورز است، دامدار و پیشه‌ور است، آن شخص اگر باتقوا باشد، به طریقی ما او را تأمین می‌کنیم که او می‌فهمد این از راه مغازه نیست، از راه زمین و از راه دام نیست، از کجاست؟ نمی‌داند، تا به غیب سر بسپارد. ما حیوانات را تأمین می‌کنیم، امّا «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب»؛ حیوان فکر می‌کند که از آن راه تأمین می‌شود، به سراغ چَرا می‌رود، چَرایش را هم می‌کند و «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب» تأمین می‌شود؛ لذا جز در مدار مادّه به چیزی نمی‌اندیشد، اما مؤمنِ باتقوا را ما طوری تأمین می‌کنیم که او می‌فهمد از راه زمین نیست، از راه دام نیست، از راه مغازه و پیشه و حرفه و صنعت نیست، امّا از کجاست را نمی‌داند، ﴿وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾؛ این خصیصهٴ ایمان است که همیشه با غیب رابطه داشته باشد نه با شهادت! خدا ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾[4] است و خیلی‌ها با «عالم الشَّهادة» کار دارند، امّا مؤمن با «عالم الغیب» کار دارد؛ لذا هرگز نمی‌ماند، چرا؟ چون تا الآن روزی و مشکلات او را «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب» تأمین نکرد، بلکه ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ تأمین کرد؛ لذا هر خطری پیش بیاید او سرافراز است، می‌گوید مگر تا الآن براساس «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب» بود؟! تنها چیزی که مشکل مؤمن را حل می‌کند، اعتماد به ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ است؛ آن «قدرت» غیبی است، «لطیفانه» کار می‌کند، «رازقانه» روزی می‌دهد، «قوی و مقتدر» است و «عزّتمندانه» اداره می‌کند، با چهار اسم خود را معرفی کرده است. فرق مردان باتقوا و بی‌تقوا در این است که هر دو روزی می‌خورند؛ منتها بی‌تقوا خیال می‌کند که دامداری و کشاورزی و اقتصاد و امثال آنها او را تأمین می‌کند، امّا مؤمن باتقوا می‌بیند که از راه غیب دارد روزی می‌خورد.

مقصود از «لطیف» بودن در تأمین رزق مؤمنین

این معنای ﴿لَطِیفٌ﴾ است. «لطیف»، یعنی طرزی خدای سبحان این رزق را به شخص می‌دهد که شخص مسبَّب را می‌بیند، سبب را نمی‌بیند؛ اگر متّقی نباشد، «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب» می‌اندیشد و اگر متّقی باشد ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ فکر می‌کند؛ اگر متّقی نباشد، به عالم شهادت وابسته است و اگر متّقی باشد به عالم غیب گرایش دارد. آن‌که به عالم شهادت گرایش دارد گاهی می‌ماند، چون اثر حسّی نمی‌بیند و آن‌که با عالم غیب گرایش دارد، هرگز نمی‌ماند! این بیان لطیفی که مرحوم کلینی در جلد هشت کافی در هنگام بدرقهٴ اباذر(رضوان الله علیه) نقل می‌کند[5] که وجود مبارک حضرت امیر، امام حسن، امام حسین(سلام الله علیهم اجمعین) و بعضی از خواص اصحاب در بدرقهٴ اباذر هنگام تبعید تا مرز مدینه رفتند ـ با اینکه حکومت عصر و وقت گفت در تودیع اباذر هیچ کس حق رفتن ندارد و این ذوات قدسی رفتند ـ حرف‌هایی از طرف حضرت امیر، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) گفته شد، اباذر هم حرفی زد. حضرت به این مضمون فرمود که من معتقدم اگر تمام روی زمین مثل مس گداخته شود که هیچ علفی در روی زمین سبز نشود و قطرهٴ بارانی از آسمان و فضا و جوّ نبارد، معتقدم که خدا می‌تواند ما را تأمین کند.[6] با این عقیده اباذر رفت ربذه و خوشنام شد. این اعتقاد به غیب در تلخ‌ترین حادثه به دادِ آدم می‌رسد، مشکل آدم را حل می‌کند و هرگز آدم ناامید نمی‌شود. اینکه یأس از رحمت خدا کفر است، برای همین است! مؤمن هرگز ناامید نخواهد شد، برای اینکه ذات اقدس الهی همیشه او را به غیب سرگرم کرده است. فرمود همه را من روزی می‌دهم، امّا مؤمن را ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ روزی می‌دهم! نه یعنی مؤمن اهل کشاورزی و دامداری و پیشه و صنعت نیست، او این کارها را می‌کند؛ اما برایش روشن می‌شود که از باغ و راغ نان درنمی‌آید، از جای دیگر نان درمی‌آید، آن جای دیگر کجاست روشن نیست. کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قَدَر هست که بانگ جَرسی می‌آید[7] این مقدار می‌فهمد که یک دست غیبی دارد او را تأمین می‌کند، این معنای ﴿لَطِیفٌ﴾ است، ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾؛ طوری انسان را اداره می‌کند که انسان نمی‌فهمد که از کجا اداره شده است، تا به قدرت خودش تکیه نکند! این متن قضیه است، این آیه اولیٰ بود.

تبیین تفاوت نتیجه کار برای خدا و برای رسیدن به دنیا

آیه دوم شرح این و تفصیل بعد از اجمال است؛ یعنی شرح بعد از متن است. فرمود بندگان خدا دو قسم‌ می‌باشند: بعضی‌ها فقط برای دنیا تلاش و کوشش می‌کنند، لطف خدا نسبت به آنها محدود و مشخص است، برخی‌ها برای آخرت تلاش و کوشش می‌کنند، خدا هم دنیای آنها را تأمین می‌کند، هم درباره آخرت چندین کار نسبت به آنها می‌کند که یکی از آنها را نسبت به اهل دنیا نکرده است. اهل دنیا که فقط برای دنیا می‌خواهند کار کنند، مفهوماً و منطوقاً این مطالب را بیان کرده که آنها سهمی از آخرت ندارند، یک: ﴿وَ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾[8] که در سوره مبارکه «بقره» است، این‌جا هم مفهوماً معلوم می‌شود که در آخرت سهمی ندارند و هر کسی هم که برای دنیا کار کرده در آخرت سهمی ندارد، برای اینکه در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿وَ مِنْهُمْ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾،[9] همین! ولی ﴿وَ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾، این‌جا مفهوماً فهماند که سهمی از آخرت ندارد، چون غرض او دنیا بود.

محدودیت بهره‌وری از تلاش و کوشش در صورت انجام آن برای دنیا

امّا در رسیدن به دنیا هر اندازه که ما می‌خواهیم به او می‌دهیم، نه هر اندازه که او خودش بخواهد! فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُوْتِهِ مِنْهَا﴾ نه «نؤته ایّاها»؛ این «مِن»، «مِن» تبعیضیه است؛ بعضی از آن مقداری که ما مصلحت می‌دانیم به او می‌دهیم، همه‌ را نمی‌دهیم؛ چه اینکه در آیه هجده سوره مبارکه «اسراء» به صورت شفّاف روشن کرده است که اگر کسی برای دنیا بخواهد کار کند: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾، یک؛ ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾، دو؛ دو حدّ زده است: فرمود آن اندازه که ما بخواهیم و به هر شخصی که ما بخواهیم. خیلی‌ها هستند که برای دنیا کار می‌کنند و به جایی نمی‌رسند؛ خیلی‌ها هستند برای دنیا کار می‌کنند، ولی به آن اندازه که طمع دارند نمی‌رسند. پس هر کس برای دنیا تلاش و کوشش کند، این دو محدودیت را دارد: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾، نه «مَا یَشاء»! آنکه ما بخواهیم، نه آنکه خودش بخواهد، این یک؛ ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾؛ به آن کسی که ما بخواهیم، نه هر کسی که خودش بخواهد، این دو. این چنین باشد که هر کس به طرف دنیا رفت چیزی گیرش بیاید نیست، این موجبهٴ کلیه نیست و اینکه هر اندازه بخواهد نصیبش شود، این موجبهٴ کلیه هم نیست. این دو موجبهٴ کلیه به دو موجبهٴ جزئیه تبدیل شده است: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ﴾ نه «مَا یَشاء»! ﴿لِمَن نُّرِیدُ﴾ نه «لِمَن أرادَ»! پس این دو قید آن موجبه کلیه‌ها را موجبهٴ جزئیه کرده است.

دو شرط مضاعف شدن نتیجه تلاش و کوشش انسان

امّا درباره کسی که «حَرث» آخرت را اراده می‌کند: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ﴾؛ هر کس قصد آخرت کرد و هر اندازه که قصد آخرت کرد ـ این دو موجبهٴ کلیه محفوظ ـ ما می‌دهیم، امّا چیزی را هم ما اضافه می‌کنیم ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ﴾، این دو موجبهٴ کلیه محفوظ است؛ یعنی هر کس به هر اندازه که قصد آخرت کند محفوظ هست، ﴿نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ﴾؛ ما در کِشت و کار او افزایش قائل‌ هستیم. مستحضرید که این سه بخشی که قبلاً هم بازگو شد و فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[10] که رقم مشخص نکرد، این یک؛ طایفه دوم: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[11] که رقم مشخص کرد، این دو؛ طایفه سوم هم همان است که در بخش‌های پایانی سوره مبارکه «بقره» آمده است که ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ آن وقت می‌شود 700 تا، ﴿وَ اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ می‌شود 1400 تا، ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾[12] که دیگر رقم ندارد. پس گاهی ممکن است که یک عمل به میلیون‌ها برابر پاداش داده شود؛ البته تا اخلاص و موقعیت چقدر باشد؛ اما عمده آن است که نفرمود کسی کار خیر بکند، فرمود روز محکمه دستش باشد و بیاورد، نه «مَن فَعَلَ الْحَسَنَة»، بلکه ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. گاهی ممکن است که انسان کار خیری کند و ـ معاذالله ـ آن را به هم بزند، اگر ـ خدای ناکرده ـ کار خیر را به هم زد، دیگر ﴿جَاءَ﴾ نیست، «فَعَلَ» است؛ یعنی قیامت وقتی به محکمه می‌آید دست او پُر باشد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «مَن فَعَلَ الْحَسَنَة». اگر با دست پُر آمد ما بهتر از او را می‌دهیم، یک؛ ده برابر او را می‌دهیم، دو؛ 1400 برابر او را می‌دهیم، سه؛ ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ را اضافه می‌کنیم، چهار؛ امّا ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾.

ضرورت توجه به محدودیت نقش انسان در کار و باروری آن به دست خدا

عمده آن است که در تمام این موارد فرمود حواس شما جمع باشد، شما «حارث»‌ هستید نه «زارع»! کار به عهدهٴ «زارع» است. ما یک «حرث» داریم و یک «زرع»؛ «حرث» آن است که آن کشاورز و آن باغدار، این بذرها را از انبار منتقل کند، زمین را شیار کند و به دل خاک بسپارد، این می‌شود «حرث»؛ امّا اینکه بتواند این حبّهٴ مرده را زنده کند، به او ریشه و خوشه و شاخه بدهد کار کشاورز نیست، این را می‌گویند «زرع»؛ لذا در سوره مبارکهٴ «واقعه» فرمود شما «حارث»‌ هستید نه «زارع»! «زارع» آن است که به یک مرده جان بدهد، شما که این کار را نمی‌کنید. شما فقط یک کار مادّی انجام می‌دهید: زمین را شیار می‌کنید، یک؛ این بذر را از انبار به مزرعه منتقل می‌کنید، دو؛ زیر خاک می‌سپارید، سه؛ همه این کارها کار مادّی است، امّا بتوانید این بذر مرده را زنده کنید، یک قسمت آن را در دلِ خاک تبدیل به ریشه کنید و یک قسمت آن را بالای خاک تبدیل به خوشه کنید، این کار شما نیست! ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾؛[13] زارع ما هستیم! چه اینکه در بخش خلقت هم فرمود کار پدر إمناست نه خلقت! ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾،[14] آن‌که پدر انجام می‌دهد إمناست، آن‌که این مرده را زنده می‌کند و یک قطرهٴ آب را به این صورت «لؤلؤ لالا»[15] درمی‌آورد فرمود ما هستیم. پس «خالق» خداست و «مُمنِی» والد است؛ «زارع» خداست و «حارث» باغدار است. فرمود این‌چنین است و در کارهای آخرت هم همین‌طور است، این‌طور نیست که شما آن قدرت را داشته باشید که این «صوم و صلاة» خودتان را به عرصهٴ قیامت کبریٰ بیاورید! شما خودتان، همین که مُردید یادتان نیست که چه کار کردید! خیلی‌ها هستند که هنگام احتضار حرفشان این است: «آنها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت»،[16] این‌طور است! کم هستند کسانی که «عند الاحتضار» یادشان باشد. فرمود شما اصلاً یادتان نیست که چه کار کردید! ما هستیم که این «صوم و صلاة» را به آن صورت در می‌آوریم! در حقیقت شما بذرافشانی کردید، امّا روح دادنِ به نماز و این نماز را زنده کردن کار ماست! شما این روایاتی که جزء روایات نورانی ما هم هست را ملاحظه بفرمایید که شش فرشته در قبر حاضر می‌شوند و جان این شخص را نجات می‌دهند؛ یکی دست راست، یکی دست چپ، یکی روبه‌رو، یکی پشت سر، یکی پایین و یکی بالای سر که این شش فرشته از هر طرف این شخص را حفظ می‌کنند؛ یکی نماز است، یکی زکات است، یکی روزه است، یکی حج است، یکی عمره است، یکی خوبی‌هایی که او در حق برادر مسلمانش انجام می‌داد است و بالاتر از همه ولایت است که از هر طرفی بخواهند به این مرده بیچاره حمله کنند اینها دفاع می‌کنند.[17] این فرشته را چه کسی آفریده؟ نماز را چه کسی به صورت فرشته درآورده؟ این از روایات نورانی ماست که روشن‌تر و شفاف‌تر از همه اینها ولایت است که بالای سر اینهاست؛ به اینها می‌فرماید که شما کارهایتان را انجام بدهید، اگر کاری از دست شما ساخته نشد من دفاع می‌کنم؛ به نماز او دستور می‌دهد، به روزه او دستور می‌دهد. چه کسی این نماز را به این صورت درمی‌آورد؟ همان‌طوری که ذات اقدس الهی یک حبّه را به صورت خوشهٴ زنده درمی‌آورد که این را می‌گویند «زرع» و کار کشاورز «حرث» است، در جریان «صوم و صلاة» و عبادات هم این‌چنین است. فرمود کار شما نماز خواندن است، اما نماز را به صورت فرشته تبدیل کند کار من است. ما «زارع» ‌هستیم و شما «حارث»‌ می‌باشید؛ چه در مسائل دنیا چه در مسائل آخرت، از انسان بیش از «حرث» و کشاورزی کاری ساخته نیست و اینکه گفته شد «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[18] از همین جاها گرفته شده است.

صبغه الهی دادن به تلاش و کوشش زمینه نتیجه‌بخشی آن

پس فرمود: ﴿یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ﴾ که با فعل مضارع یاد کرد؛ یعنی این‌طور نباشد که «قضیةٌ فِی الواقعة» باشد، مستقیماً و دائماً در فکر آخرت باشد و هر کاری که می‌کند صبغهٴ اخروی داشته باشد، اصل آن را حفظ می‌کنیم؛ اینکه فرمود: ﴿نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ﴾، یعنی اصل آن را حفظ می‌کنیم و به آن اضافه هم می‌دهیم! حالا چقدر اضافه می‌دهیم، برابر آن سه طایفه آیات مشخص می‌شود؛ ولی اگر کسی دنیا را بخواهد ﴿وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا﴾، این دو موجبه کلیه او را به دو موجبه جزئیه تبدیل کرده است ﴿نُوْتِهِ مِنْهَا﴾، برابر آن آیه سوره مبارکه «اسراء» دو موجبهٴ کلیه، دو موجبهٴ جزئیه شده است؛ فرمود: ﴿وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ﴾، چه اینکه در سوره مبارکه «بقره» هم فرمود: ﴿وَ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ که بهره‌ای ندارد.

لطف الهی زمینه‌ساز توجه بیشتر به او در ناامیدی‌ها

اینکه فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾؛ او لطف دارد، روشن می‌کند که راه را برای انسان به آن عالم غیب همیشه باز می‌کند. یکی از بیانات نورانی که مرحوم ابن بابویه قمی که در کتاب شریف امالی نقل کرده است ـ در جوامع روایی دیگر هم هست ـ حضرت فرمود «کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو»؛[19] ما به امید زنده‌ایم! این اصل، اصلِ خوبی است که انسان به امید زنده است؛ یعنی باید امیدوار باشد؛ امّا به چیزی که امید نداری، نسبت به چیزی که امید داری امیدوارتر باش! این یک اصل توحیدی است: «کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو»؛ یعنی او «عالِم الغیب» و «عالِم الشَّهادة» هست؛ ولی شما به «عالِم الغیب»ی او بیشتر تکیه کن، چون در خیلی از موارد است که انسان دچار مشکل می‌شود، به کجا تکیه کند؟ اما به «قویِّ عزیز» که همیشه وابسته باشد، هرگز ناامید نیست.

نمونه قرآنی گشایش بعد از ناامیدی‌ها

آن وقت حضرت در آن روایت سه مورد استدلال دارد. فرمود: موسای کلیم(سلام الله علیه) در آن شب سرد که ﴿آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾؛[20] او «نار» دید و به عائله‌ خود گفت که بایستید و صبر کنید ﴿لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ﴾؛ بروم بلکه مقداری آتش بیاورم تا شما گرم بشوید: ﴿أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدی﴾،[21] او «نار» دید و به امید «نار» رفت؛ ولی نور نصیب او شد. او که به فکر نور نبود! او که به فکر وحی و نبوّت نبود! فرمود از راهی که امید نداری و به چیزی که امید نداری امیدوارتر باشد، این یک نمونه بود. نمونهٴ دیگر جریان ملکهٴ صبا بود که این ملکهٴ یمن به امید مسئلهٴ حکومت و سیاست به حضور سلیمان(سلام الله علیه) مشرّف شد؛ ولی اسلام نصیبش شد؛ او که به امید اسلام نرفت، بلکه بعد گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.[22] نمونهٴ سوم هم «سحرهٴ» فرعون بودند که اینها به امید جایزه آمدند که با موسیٰ(سلام الله علیه) مبارزه کنند، امّا ایمان و توحید نصیب آنها شد و گفتند: ﴿آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِیلَ﴾،[23] ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَی﴾.[24] اینها به امید جایزه دنیا رفتند، ولی توحید و ایمان و اسلام نصیب آنها شد. این سه نمونه را امام(سلام الله علیه) در آن حدیثی که مرحوم ابن بابویه قمی در امالی و دیگران در جوامع روایی خودشان نقل کردند، فرمود همیشه بشر باید امیدوار باشد، امّا از راهی که امید ندارد امیدوارتر باشد؛ این معنای توحید است. اصرار سوره «طلاق» این است که درست که خدا «رازق» است، امّا شما به «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب» فکر نکن، به ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ فکر کن، چون «مِنْ حَیْثُ یَحْتَسِب» دست شماست و شاید از بین برود؛ امّا ﴿مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ که از بین رفتنی نیست! اگر به مخزن غیبی تکیه کردی که از بین رفتنی نیست! اگر به مزرعه دل بستی، ممکن است سیل بیاید، زلزله بیاید، آفت و آسیب بیاید و آن را از بین ببرد، پس این از بین رفتنی است: «کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو»، این یک اصل توحیدی است؛ آیه ﴿وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ﴾ اصل توحیدی است؛ آیهٴ ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾ هم یک اصل توحیدی است. انسان موحّد هرگز نمی‌ماند و اگر به جایی تکیه کرده است، او در معرض آسیب است؛ اگر آسیب دید، آن وقت انسان چه کار می‌کند؟ در این صورت مضطرب می‌شود.

وابستگی رزق انسان به چهار اسم از اسمای الهی

بنابراین اصل کلّی را به عنوان ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ﴾ بیان فرمود که در آیه نوزده هست، ﴿یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ﴾ و چون قدرت دارد هرگز عجز نخواهد داشت، پس خودش قوی است و نفوذناپذیر هم هست که از راه علل و عوامل و حوادث دیگر نمی‌شود او را از پا درآورد؛ خودش که قوی است، پس ذاتاً این قدرت را داراست و از راه دیگر هم آسیب‌پذیر نیست؛ عزّت یعنی نفوذناپذیری. اگر به هیچ وجه نمی‌شود در او نفوذ کرد، پس او «عزیزِ مطلق» است، این «عزیزِ مطلق» عهده‌دار روزی ماست، ما به این «عزیزِ مطلق» به این «قویِّ مطلق» به این «لَطیفِ مطلق» به این «رازقِ مطلق» وابسته‌ایم که امیدواریم همگان مشمول عنایت ویژهٴ ذات اقدس الهی باشند.
[1] طلاق/سوره65، آیه3.
[2] هود/سوره11، آیه6.
[3] طلاق/سوره65، آیه2 و 3 .
[4] انعام/سوره6، آیه73.
[5] الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص207، ط اسلامی.
[6] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج8، ص252.
[7] اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[8] بقره/سوره2، آیه200.
[9] بقره/سوره2، آیه201.
[10] نمل/سوره27، آیه89.
[11] انعام/سوره6، آیه160.
[12] بقره/سوره2، آیه261.
[13] واقعه/سوره56، آیه63 و 64.
[14] واقعه/سوره56، آیه58 و 59.
[15] لغت‌نامه دهخدا، لالا: (از ع، ص)، (این کلمهٴ لألأ عربی است و در فارسی به تخفیف لالا و همیشه صفت لؤلؤ آید). درخشنده، تابنده.
[16] دیوان سعدی، غزل421؛ «آنها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت ٭٭٭ الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم».
[17] المحاسن، احمدبن محمدخالدبن خالدالبرقی، ج1، ص228.
[18] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهورالاحسانی، ج‌1، ص267.
[19] الامالی، الشیخ الصدوق، ص178.
[20] قصص/سوره28، آیه29.
[21] طه/سوره20، آیه10.
[22] نمل/سوره27، آیه44.
[23] یونس/سوره10، آیه90.
[24] طه/سوره20، آیه70.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی