- 546
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 48 تا 59 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 48 تا 59 سوره یس"
- سؤال مشرکان از زمان برپایی قیامت؛
- تبیین چگونگی نفخ اول و دوم صور در برپایی قیامت؛
- پیدایش دنیا و آخرت با «هو الظاهر» و برچیده شدن دنیا با «هو الباطن»
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (48) مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58) وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59)﴾
طرح بازتر مسئله معاد در آیات مورد بحث
سوره مبارکه «یس» که در مکه نازل شد، مطالب محوری آن ـ همانطور که ملاحظه فرمودید ـ اصول دین است که بخشی از خطوط کلی اخلاق و حقوق را هم در بردارد؛ جریان توحید را بازگو فرمود, جریان وحی و نبوّت را هم اشاره فرمود, درباره معاد هم اجمالاً سخنی به میان آمده است. در اوایل این سوره سخن از ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا﴾[1]بود و به مناسبتهایی هم جریان احیای بعد از مرگ را بازگو کرد. در این چند آیه مقداری بازتر مسئله معاد را طرح فرمود.
سؤال مشرکان از زمان برپایی قیامت و سنجیده نبودن آن
فرمود اینها سؤال میکنند معاد چه وقت قیام میکند؟ خیال میکنند که یک حادثه تاریخی است که مثلاً در فلان تاریخ هجری شمسی یا قمری یا میلادی اتفاق میافتد; لذا سؤال میکنند چه وقت قیام میکند؟ در حالی که معاد وقتی قیام میکند که از «چه وقت» خبری نیست؛ «چه وقت» سؤال از زمان است و «کجا» سؤال از مکان. «چه وقت» و «کجا» در طلیعه معاد رخت برمیبندد، برای اینکه وقتی مجموعه آسمان و زمین بساطش برچیده شد ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾[2] شد, «أَرض» ﴿قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾[3] شد, ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[4] شد دیگر زمینی نیست تا به دور «شمس» بگردد تا «لیل» و «نهار» تولید کند و مانند آن؛ جِرمی هم نیست که از حرکت آن زمان به دست بیاید، وقتی جرمی نبود و حرکتی نبود، زمانی در کار نیست. «چه وقت» سخن از زمان است و «کجا» سخن از مکان, هر دویِ اینها برچیده میشود; لذا تاریخی و جغرافیایی نخواهد بود.آنها سؤال میکردند که قیامت چه وقت قیام میکند؟ پاسخ ذات اقدس الهی در تبیین جریان قیامت به این است که ما با یک صیحه و تشر، کلّ این عالم را خاموش میکنیم، با یک صیحه و فرمان، کلّ عالَم را روشن میکنیم.
تبیین چگونگی نفخ اول و دوم صور در برپایی قیامت
در سه طایفه از آیات که سخن از نفخ صور است، نفخ گاهی برای روشن کردن و گاهی برای خاموش کردن است. در سابق این اجاقها را که با هیزم میگیراندند؛ فوت میکردند تا روشن شود، این نفخ برای روشن شدن آن شعله است, گاهی هم انسان فوت میکند شعله کبریت را خاموش میکند. پس نفخ گاهی برای روشن کردن است و گاهی برای خاموش کردن. با نفخ اول چراغ جهان خاموش میشود؛ یعنی با یک دمیدن, کلّ جهان خاموش میشود; حالا چند نفر و چه گروهی زندهاند, ارواح انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) زندهاند که فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾[5] آن را ذات اقدس الهی میداند. با این دمیدن, کلّ جهان خاموش میشود، وقتی خاموش شد چند مطلب را قرآن نقل میکند که در این فضا معلوم میشود که گوینده خداست یا آنها که به اذن خدا زندهاند و از طرف خدا این مطالب سه چهارگانه را بیان کنند. هیچکسی در نفخ اول نیست تا سؤال کند یا جوابی دهد و مانند آن, پس با آن نفخ اول و دمیدن, چراغ جهان خاموش میشود، سه چهار مطلب در خاموشی جهان است که گوینده آن خدا یا از طرف خداست؛ حالا چقدر فاصله است, چه چیزی فاصله است و فاصله زمانی است یا غیر زمانی آن را خود ذات اقدس الهی میداند. بعد با یک فوت کردن و دمیدن, چراغ جهان روشن میشود؛ یعنی جهان را چراغدار میکند و جهانی نیست که چراغ آن خاموش شده باشد. دوباره این چراغ را روشن میکند، وقتی روشن کرد چند مطلب است که ظاهراً این مطالب را خود جهانیها میگویند، زیرا در بین اینها کسانی هستند که به این مطالب آشنا باشند.
در نفخ اول هیچکس نیست، در نفخ دوم همه هستند. با نفخ اول بساط دنیا برچیده میشود و همگان رخت برمیبندند؛ فاصله این نفخ اول و نفخ دوم چقدر است «الله» میداند. آن روایاتی که دارد چهارصد سال است و توجیه مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه)[6] قبلاً بیان شد که این ناتمام است؛ آنچه ایشان در سماء عالَم فرمودند که چهارصد سال فاصله است و بالأخره آن «معدّلالنهار», آن «فلکالأفلاک» میماند و با گردش آن, «لیل»، «نهار»، ماه و سال پدید میآید؛ اصلِ «فلکالأفلاک» و «معدّلالنهار» ریشه علمی ندارد، چه رسد به اینکه این جسم بماند و چه رسد به اینکه این تاریخ درست کند.
پرسش: استاد ببخشید! این ﴿مِمّا تَعُدُّون﴾[7]باشد یعنی اگر نصابی بود مثلاً این قدر طول کشید.
پاسخ: یک وقت است آدم توجیه میکند که این چهارصد سال به این است که آسمان و زمین و این کُرات زیرین اینها از بین میروند؛ ولی «فلکالأفلاک» میماند، آخر «فلکالأفلاک»ی در کار نیست تا بماند. این نفخ اول بود.
پرسش: در نفخه اول همه انسانها زندهاند که این را ببینند؟
پاسخ: نه, هیچکس نیست، فقط این ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ چه کسانی هستند معلوم نیست؛ ارواح انبیا, اولیا, اهل بیت(علیهم السلام) هستند این را ـ انشاءالله ـ در ذیل آیه ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ آنجا روشن میشود که چه گروهی ارواح پاکشان زنده است؛ ولی بالأخره در نفخ اول چراغ جهان خاموش خواهد بود.
پیدایش دنیا و آخرت با «هو الظاهر» و برچیده شدن دنیا با «هو الباطن»
پرسش: پس چطور تجلّیات با این عظمت را می خواهند درک کنند؟
پاسخ: تجلّیِ به «الباطن» دارد. ذات اقدس الهی یک وقت به اسم «هو الظاهر» تجلّی میکند که این هم در دنیاست و هم نفخ دوم, گاهی به «هو الباطن» و به «هو الغیب» تجلّی میکند که چراغ جهان خاموش میشود. وقتی دوباره ذات اقدس الهی به «هو الظاهر» تجلّی کرد نفخ دوم شد، همه زنده میشوند و برای محاکمه احضار می شوند. در این صحنه که نفخ دوم است، چون همه زنده شدند چند مطلب مطرح است که بعضی از مطالب را خود اینها و بعضی از مطالب را ذات اقدس الهی میگوید. گرچه برخی از اهل تفسیر بر آن هستند که همه آنچه در سوره «یس» آمده که بعد از نفخ دوم مطرح است همه اینها «کلام الله» است؛ ولی شاید اینچنین نباشد، برخی از اینها کلمات خود افرادی هستند که زنده شدند و برخیها کلماتی هستند که ذات اقدس الهی میفرماید.
آنگاه ترسیم میکند قانون و حُکم مسلّط بر نظام آخرت را که آن چگونه است، بعد مرز بهشتیها و جهنمیها را جدا میکند، لذّت بهشتیها را بازگو میکند، رنج دوزخیان را بازگو میکند، این بحث جمعبندیشده را به پایان میرساند و وارد مطلب دیگر میشود.
پرسش: در بسیاری از روایات داریم که در حدود چهل سال باران میبارد و به آنها هم اسناد کردند.
پاسخ: بله، آنها مقدّمه و «اشراطالساعه» است که در «اشراطالساعه», ظهور حضرت هست, رجعت هست, احکام دیگر هست اینها «اشراط» و علامت قیامت کبراست; ولی وقتی همه این علامتها محقّق شد خودِ قیامت کبرا بخواهد محقّق شود با یک نفخ, چراغ جهان خاموش خواهد شد.
پرسش: منظور شما از جهان, کهکشان راه شیری است؟
پاسخ: نه, آسمان و زمین, موجودات زمینی, فرشتهها و همه اینهاست. حالا یک گروه کمی هستند که خدا استثنا کرده است؛ آن گروه کم ـ البته ارواحشان نه ابدانشان ـ در سوره مبارکه «زمر» و اینها خواهد آمد.
مقصود از ﴿الْوَعْد﴾ در سؤال مشرکان و پاسخ آن
﴿وَ یَقُولُونَ﴾ این مشرکان حجاز و منکران معاد ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾؛ اینکه شما وعده قیامت دادید (این وعده در مقابل وعید نیست این وعده اعم از وعد و وعید است چون خود «وَعد» که ثلاثی مجرّد است آن هم به معنای وعید میآید, گرچه در مقابل وعید که بخواهد به کار برود، به باب ثلاثی مزید و به باب افعال برمیگردد میگویند «أوعد»؛ ولی «وعد» به معنای وعید در قرآن هم آمد) سؤال میکنند اگر شما راست میگویید قیامت چه وقت قیام میکند؟ دیگر نمیدانند وقتی قیامت قیام میکند که وقت نباشد, چه وقت و کجا نباشد, سؤال از «متیٰ» و «أین» دیگر در کار نیست. ﴿یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ که آنگاه خود ذات اقدس الهی پاسخ میدهد: ﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛ اینها انتظار هیچ چیزی ندارند، نه اینکه اینها واقعاً منتظر هستند؛ آنها که منکر معاد میباشند منتظر نیستند؛ ولی این بیان الهی است که جهان منتظر یک تشر و صیحه الهی است ﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ این صیحه, این تشر, این نفخ چند کار میکند ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ اینها را میگیرد در حالی که اینها مشغول خرید و فروش، درس و بحث، مطالعه، اختلاف، منازعه و مناظره هستند؛ حالا چون بدترین حال حالت اختلاف است که همه حواسها با استرس به سمت حادثه است آن را ذکر فرمود. مردم مشغول خرید و فروش هستند, درس و بحث هستند، همین وضع عادی را دارند که دفعتاً میبینند اوضاع عوض شد.
پرسش: آن موقع زمان و مکان نباشد قابل هضم است، از الان چطور؟
پاسخ: الان که هست، اما چه وقت زمان برداشته میشود قابل سؤال نیست. نمیشود گفت کجا مکان را برمیدارند؟ چه وقت زمان را برمیدارند؟ چه وقت دیگر در کار نیست؛ چه وقت, چه وقت را برمیدارد؟
تبیین ناتوانی انسان ها هنگام نفخ اول
﴿تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛ در حال اختصام و اختلاف هستند, اختصاصی به اینها ندارد، بلکه آنها را که در حال ائتلاف، در حال خرید و فروش و در حال درس و بحث هستند را هم شامل میشود، منتها اضطراب و سرآسیمگی نسبت به کسانی که در بحبوحه اختلاف هستند بیشتر است.
فرمود این رخداد، اینها را میگیرد، به طوری که اینها نه تنها وصیت نمیکنند، توانِ وصیت را هم ندارند. وصیت کردن گاهی نوشتن وصیتنامه است, گاهی گفتن است, گاهی با اشاره میگویند فلان شخص وصیّ من است. مقدورشان نیست که کتباً وصیتنامه تنظیم کنند یا قولاً وصیّ تعیین کنند یا با اشاره چشم و سر و ابرو اشاره کنند که چه کسی وصیّ من است، چون توان این کار را ندارند، نه تنها نمیکنند و نه «لا یوصون»; بلکه ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ﴾.
﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾ اگر بیرون منزل هستند، توان اینکه بروند در خانه و بمیرند را ندارند و اگر درون منزل هستند، توان اینکه به کسی وصیت کنند ندارند؛ گذشته از اینکه سالبه به انتفاء موضوع است و وصیّای در کار نیست, خانهای در کار نیست بلکه کلّ جهان خاموش میشود.
این با نفخ اول است, با نفخ اول اینچنین میشود. حالا به سه طایفه از آیات قرآن کریم هم ـ انشاءالله ـ اشاره میشود که یک طایفه از آیات ناظر به نفخ اول است, یک طایفه از آیات ناظر به نفخ ثانی است, یک طایفه از آیات جامع بین «نفختین» است.
نفی جنس مرگ و ابدی بالغیب شدن انسان با نفخ دوم
پرسش: ببخشید! فرشتگان که مجرد هستند چگونه است؟
پاسخ: آنها همانطوری که حیات خاص دارند و مسبوق به عدم هستند, موتِ مخصوص هم دارند. خود عزرائیل(سلام الله علیه) هم میمیرد و مرگ را هم میمیرانند. در روایاتی که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) و دیگران نقل کردند مرگ را به صورت «کَبْشٌ أَمْلَحُ»[8] درمیآید و مرگ هم میمیرد «لا موت الیوم»؛ یعنی دیگر مرگی نیست, تحوّلی نیست, دگرگونی نیست. بهشتیها اینها در بهشت میمانند ابداً; منتها ابدی «بالغیب» هستند، نه ابدی «بالذّات»؛ ابدی «بالذّات» فقط ذات اقدس الهی است. اینطور نیست که انسان میلیاردها سال بماند، یک موجود ابدی میشود و وقتی ابدی شد دیگر تاریخ و زمان و زمین ندارد. درباره دوزخ هم اینچنین است؛ درباره دوزخ برخیها یک نظر خاص داشتند; ولی درباره بهشت کسی اختلاف نکرده که بهشت، ابدی است و بهشتی هم ابدی است و نعمتهای بهشت هم ابدی است.
مقصود از مرگ همه موجودات و شمول آن بر روح
پرسش: منظور از ابد، ارواح موجودات است یا ابدان آنها؟
پاسخ: کلّ موجودات چه روح و چه بدن، در اینها موتِ روح به حساب خودش است و موت بدن که روشن است. از موت روح به «صعقه» یاد میکنند که اینها صاعقهزده هستند؛ نظیر آنچه برای وجود مبارک موسای کلیم در «طور» در هنگام مناجات پیش آمد ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾[9] که در آنجا شاید مدهوشی مراد باشد؛ حالا آن طایفه ثالثه را میخوانیم که جامع بین «نفختین» است تعبیر آن ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ است؛ اینها صاعقهزده میشوند, «صعقه» دارند, مدهوشی دارند, زوال و نابودی ندارند؛ بدن است که البته میپوسد دوباره زنده میکنند، اما روح را تعبیر به «صعقه» فرمود.
زنده شدن همه انسان ها با نفخ دوم و حرکت شتابان به سوی خدا
فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾، تاکنون سخن از نفخ اول بود که با نفخ اول چراغ کلّ جهان خاموش میشود که از سما به سماواتیان و از ارض به ارضیان. فرمود در نفخه دوم همه زنده میشوند و چراغ جهان روشن میشود ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم﴾همین بشر, همین موجودات که خاموش شدند و گفتیم ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾همه اینها ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾؛ سر از قبر برمیدارند و شتابان به پیشگاه حقتعالی میروند. «نَسَل, یَنسِلُ»؛ یعنی شتابزده و با شتاب میرود، همانطوری که در سوره مبارکه «انبیاء» گذشت ﴿یَنْسِلُونَ﴾.[10] فرمود همه اینها از «أجداث» و قبورشان زنده میشوند.
پرسش: موجودات عالم یا اهل آسمان هستند یا اهل زمین میباشند، اگر بناست که بمیرند قابل استثناء نیست.
پاسخ: حالا ما نمیدانیم که این «صعقه» شامل همه فرشتهها و حاملان عرش میشود یا نمیشود؛ الآن آن طایفه ثالثه که در سوره «زمر» است آن هم ـ انشاءالله ـ میخوانیم که یک عدّه را استثنا کرده است، فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ که اینها مدهوش نیستند، اینها به هوش هستند. حالا آن آیه را هم بخوانیم و ببینیم که از مفاد آن آیه به نحو کلی چه چیزی استفاده میشود؟ تفسیر آن البته مربوط به آن است که به ذیل آن آیه برسیم.
فرمود این نفخه دوم باعث میشود که همه زنده میشوند﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ این ﴿هُم﴾ را که فرمود از آن معلوم میشود انسانها و فرشتهها و امثال ذلک هستند. حالا که در نفخ دوم زنده شدند، چند مطلب است که آن مطالب را خود اینها میگویند. در آنجا که چند مطلب بود، همه مطالب از طرف ذات اقدس الهی بود؛ اینکه ﴿فَلا یَسْتَطیعُونَ﴾ بود, ﴿تَوْصِیَةً﴾ بود, ﴿وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾ بود, ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ بود و در حال «اختصام» بود این سه, چهار مطلب را خود ذات اقدس الهی یا مأمور خاصّی که هست او بیان میکند؛ اما در نفخه دوم که اینها زنده شدند، چند مطلب است که اینها میگویند و بعضی از مطالب هم هست که ذات اقدس الهی دارد.
پرسش: بعد مرگ هم زنده میشوند؟
پاسخ: نه, وقتی که فرمود: «لا موت الیوم» نفی جنس است، مرگ رخت برمیبندد. مرگ یعنی تحوّل و تغییر.
ظهور «یوم الحسرة» بعد از نفخ دوم
﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا﴾اینها که حالا زنده شدند این حرف را میزنند که این ﴿یَا وَیْلَنَا﴾ی آنها برای این است که روز, روز حسرت است؛ یکی از اسمای روز قیامت «یَوْمُ الْحَسْرَة»[11]است چون همگان «متحسّر» هستند؛ بدان «متحسّر» هستند که چرا بد کردند و نیکان هم متحسّر هستند که چرا نیکی آنها کم بود. ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾آنها که مسئله برزخ را باور داشتند, قیامت را باور داشتند و میدانستند که انسان بعد از ارتحال از دنیا وارد برزخ میشود و میخوابد، آنجا خوابگاه است ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾.[12]«راقِد» در قبال «یَقظان» است، «یقظان»؛ یعنی بیدار, «یَقظه»؛ یعنی بیداری و «رقود»؛ یعنی خواب. در جریان اصحاب کهف فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾؛ «راقد»؛ یعنی خوابیده و گاهی هم این «رقود» به معنای مرگ است؛ لذا از قبر به عنوان «مرقد» یاد میکند، برای اینکه مُردهها در آنجا قنوده هستند. اینها که میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾میتواند جامع بین دو گروه باشد: بعضیها هستند که میدانستند که خواب میباشند، میگویند چه کسی ما را بیدار کرد؟ بعضیها میگویند ما مُرده بودیم، چه کسی ما را زنده کرد؟ آنها که مسئله برزخ و قیامت را باور نداشتند، خیال میکنند مُردند و مُردن پوسیدن است و میگویند ما که از بین رفته بودیم, آنها که مسئله برزخ را باور کردند و گفتند انسان در برزخ زنده است و شاهد است; منتها خوابیده است نه مُرده, اینها میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا﴾.
تقویت قول به سخن اهل برزخ بودن ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا﴾
پس ﴿مَنْ بَعَثَنَا﴾ میتواند سؤال از دو گروه باشد. ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ چه کسی ما را از این خوابگاه یا که مُرده بودیم ما را مبعوث کرد و بیدار کرد یا زنده کرد. این مطلب بعدی که آیا کلام خود برزخیهاست که زنده شدند و وارد قیامت شدند یا کلام ذات اقدس الهی است، بین اهل تفسیر اختلاف است. نظر سیدناالاستاد و برخی از اهل تفسیر این است که این تتمّه ﴿قَالُوا﴾ و این جمله در محلّ نصب است تا مفعول ﴿قَالُوا﴾ باشد،[13] ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾, یک; ﴿قَالُوا﴾ ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾, ﴿قَالُوا﴾ ﴿صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾ این سه جمله در محلّ نصب است تا مفعول باشد برای ﴿قَالُوا﴾ که «مقول» اینهاست. برخیها خواستند بگویند که ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ کلام الهی است که آن برهان میخواهد. ظاهر این اتصال و سیاق این است که همه اینها «مقولِ» اهل قیامت هستند که تازه زنده شدند.
عدم نیاز به ابزار در خاموش و روشن کردن چراغ عالَم
این ﴿إِن کَانَتْ﴾ کلام الهی است که این تأنیث آن هم به لحاظ خبر است. ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾؛ ما با یک تشر و با یک نفخ, عالَم را خاموش کردیم و با نفخ دیگر عالم را روشن کردیم. این ابزار کار نمیخواهد، چون خودِ ابزار هم خاموش میشود. اینطور نیست که ما به عدّهای بگوییم شما فلان کار را انجام دهید، آنها که کار انجام میدهند؛ نظیر میکائیل(علیه السلام) که مسئول کِیل و رزق است؛ نظیر جبرائیل(علیه السلام) که مسئول علم است، اینها جزء مدبّرات امر می باشند که موجوداتی هستند که این کارها را انجام میدهند. اما کلّ عالَم وقتی بخواهد چراغ آن خاموش شود یا کلّ عالم وقتی بخواهد روشن شود دیگر خود ذات اقدس الهی این کار را انجام میدهد. فرمود: ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ ما با یک تشر و با یک نفخ این چراغ عالَم را روشن کردیم ﴿فَإِذَا هُمْ﴾ این «اذا»، «اذا»ی «مفاجاة» است؛ دفعتاً همه مردم که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[14] که در سوره مبارکه «واقعه» است، ﴿یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[15] مضمونی است در سوره مبارکه «هود» که گذشت، ناظر به این است که کلّ جهان چراغ آن روشن میشود و همه حاضر میشوند ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾، آن وقت اینها سخنان خود ذات اقدس الهی است.
نفی جنس ظلم با برپایی قیامت
بعد میفرماید امروز اصلاً ظلمی نیست؛ در دنیا بعضی ظالم بودند، بعضی مظلوم و بعضی موظّف بودند در برابر ظلم ظالمان قیام کنند و مانند آن. اما ﴿فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾ هیچکسی مظلوم واقع نخواهد شد؛ این هیچکسی مظلوم واقع نخواهد شد، چهار مطلب را به همراه دارد که دو مطلب را نفی میکند و کاری هم به دو مطلب دیگر ندارد. آن چهار مطلب این است: کسی که محسِن است و مطیع است و اهل ثواب است هرگز از ثوابِ او کم نمیآید، اما نسبت به افزایش ثواب او حرفی ندارد. کسی که عاصی است و کافر است و منافق است و معصیتکار است و مانند آن، بیش از مقدار جُرم خود کیفر نمیبیند، اما شاید کمتر ببیند یا بعضیها مورد عفو قرار بگیرند. پس طرف ایمان, یک قسمت آن منفی و یک قسمت آن آزاد است؛ طرف کفر و عصیان یک قسمت آن منفی و طرف دیگر آن آزاد است؛ نسبت به مؤمن که فرمود کم نمیگذاریم فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ﴾ این حصر, حصر نسبی است، نه نفسی و معنای آن این نیست که مؤمن را فقط به اندازه کارِ او جزا میدهیم، اینطور نیست؛ این نفی، ناظر به نفی نقص است؛ یعنی کمتر از استحقاق او به او پاداش نمیدهیم، اما بیشتر میدهیم ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾,[16] ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾[17] و مانند آن. پس نسبت به مازاد نفی نمیکند، بلکه نسبت به مادون منفی است; یعنی نقص ثواب پرهیزکاران منتفی است. نسبت به تبهکاران، ما فوق منفی است نه مادون، اینکه فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ یعنی بیش از اندازه، عِقاب نمی شوید، اما ممکن است کمتر از آن عقاب شوید، عفو شوید و مانند آن. پس در طرفاصابه، ثواب و اطاعت, نقص منفی است و اضافه آزاد است؛ در طرف عصیان, اضافه منفی است و نقص آزاد است.
بررسی سه طایفه از آیات پیرامون نفخ اول و دوم صور
حالا آن سه طایفه از آیات را ملاحظه بفرمایید که یک طایفه خصوص نفخ صور اول را دارد، یک طایفه نفخ صور دوم را دارد, یک طایفه هم جامع بین «نفختین» است. در سوره مبارکه «ق» راجع به نفخ صور فرمود: ﴿وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ ٭ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعیدِ ٭ وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ﴾؛[18] این نفخ دوم است که وقتی نفخ دوم کردیم هر کسی با دو نفر همراه میآید: یکی او را از پشت سر سوق میدهد و یکی هم شاهد اعمال اوست؛ نه او میتواند کُندی کند یا نیاید و نه میتواند منکر باشد، هم شاهد او با اوست و هم سائق او با اوست. حالا شاهد او ممکن است در کنار خود او یا عین خود او باشد. در سوره مبارکه «حاقه» آن هم از جریان نفخ صور خبر میدهد و میفرماید وقتی که نفخ صور شد همگان رخت برمیبندند که این ناظر به نفخ اول است که فرمود: ﴿إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ ٭ لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ ٭ فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ ٭ وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾؛[19] این نفخه اُولاست که چراغ کلّ عالَم خاموش میشود و آن واقعه اول قیام میکند. بعد در سوره مبارکه «زمر» به هر دو نفخ اشاره کردند آیه 68 سوره مبارکه «زمر» این است که فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛ یک عده مدهوش نیستند آنها چه کسانی هستند روایات مربوط به آن باید مشخص کند که اهل بیت(علیهم السلام) و ارواح پاک انبیا اینها به هوش هستند؛ حالا ـ انشاءالله ـ به سوره مبارکه «زمر» رسیدیم روایات، مصداق آن را مشخص میکنند.
غرض این است که آیات قرآن در این زمینه سه طایفه است: یک طایفه نفخ اُولیٰ, یک طایفه نفخ ثانیه, یک طایفه جامع بین «نفختین».
﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾؛ همه زنده میشوند و نگاه میکنند که چه حادثهای میخواهد رخ دهد، آنگاه ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ ٭ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ﴾.[20] بنابراین در این قسمت هم به نفخ اول اشاره کرد، منتها اسم نفخ را نبردند, هم به نفخ دوم اشاره کردند اسم نفخ را بردند و فرمودند هیچ ظلمی نیست، زیرا ما ثواب پرهیزکاران را به همان اندازه میدهیم، البته پاداش اضافه خواهیم داد و کیفر تبهکاران را بیش از استحقاق آنها نمیدهیم که ممکن است گاهی عفو کنیم و ممکن است گاهی تخفیف دهیم.
بهره مندی از لذّات بهشتی توسط بهشتی ها و مراتب آن
﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾؛ حالا که محاسبه شد و پرهیزکاران، اصحاب بهشت شدند، اینها سرگرم لذّتهایی هستند که محصول کار آنهاست. «فاکِه»؛ یعنی مشغول گفتگو و گفتمانِ لذّتبخش هستند. برخیها خواستند بگویند «فاکِه»؛ یعنی «ذو فاکهه» که صاحب و دارای میوه هستند و این تام نیست برای اینکه بعد دارد ﴿لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ﴾ خودِ «فاکهه» به معنای میوه را در آیه بعد دارد. اینها «تفکّه» دارند, گفتمان دارند و از دیدار یکدیگر لذّت میبرند ﴿تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ﴾،[21]البته این برای اوساط از اهل ایمان است؛ اوحدی از اهل ایمان, بهشت را مقصد میدانند نه مقصود و به این فکر است که وارد بهشت شود و از آن به بعد با مقصود خودش ملاقات کند. الان مثلاً شما میبینید اینهایی که اعتاب مقدسه میروند یا برای زیارت ثامنالحجج(علیه السلام) میروند، اینها یک رهتوشه تهیه میکنند که بروند حضرت را زیارت کنند و کارشان همین است، اما از حضرت چه چیزی بخواهند؟ چطور بخواهند؟ چه علمی بخواهند؟ چه معرفتی بخواهند؟ چه درجهای بخواهند؟ کاری با حضرت ندارند، اینها تا مشهد میروند که مقصد اینهاست، همان دور ضریح گشتن و زیارتنامه خواندن کارِ اینهاست؛ در بهشت هم همینطور است، خیلیها بهشت را برای ﴿شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾ میخواهند، اما حالا «لقاءالله» را طلب کنند و ﴿رَبِّ أَرِنی﴾[22]بگویند, کلام الهی را بشنوند, خدا در قیامت با یک عدّه سخن میگویند اینها بکوشند که مخاطب خدا باشند, با یک عدّه سخن نمیگویند ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾[23] اما یک عدّه را نگاه میکند و با یک عدّه حرف میزند اینها مقصود اوحدیّ اهل بهشت است؛ اما اکثریّ اهل بهشت مقصود ندارند، مقصد دارند که میخواهند بروند در بهشت ﴿فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾ باشند، همین! لذا گاهی سؤال میکنند ما آنجا خسته نمیشویم؟ در حالی که عالَمی است که خستگی ندارد، خواب ندارد، خواب برای برزخ است؛ اینها همیشه «یقظان» هستند و همیشه لذّت میبرند و همیشه از نوشیدنِ کوثر بدون رنجِ عطش لذّت میبرند و همیشه از خوردن فواکه بهشت بدون رنج گرسنگی لذّت میبرند. در دنیا اینطور نیست؛ در دنیا تا کسی گرسنه نشود از غذا لذّت نمیبرد تا تشنه نشود از آب خنک لذّت نمیبرد، در آنجا لذّت، مسبوق به رنج نیست، در آنجا سیراب شدن و لذّت کوثر چشیدن، مسبوق به عطش نیست، اینها را بهشتیها دارند ﴿فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾، اما بگویند: ﴿رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾[24]یا «ربّ کَلّمنی» و «ربّ و انظر إلیّ» اینها در آن نیست؛ فرمود: ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ ٭ لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ ٭ سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾.
[1]سوره یس، آیه12.
[2]سوره انبیاء، آیه104.
[3]سوره زمر، آیه67.
[4]سوره تکویر، آیه1.
[5]سوره زمر، آیه68.
[6]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص330.
[7]سوره حج، آیه47.
[8]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج8، ص345.
[9]سوره اعراف، آیه143.
[10]سوره انبیاء، آیه96.
[11]سوره مریم، آیه 39.
[12]سوره کهف، آیه18.
[13]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص99.
[14]سوره واقعه، آیه 49 و 50.
[15]سوره هود، آیه103.
[16]سوره نمل، آیه89.
[17]سوره انعام، آیه160.
[18]سوره ق، آیه 19 و 21.
[19]سوره حاقه، آیه 11 و 15.
[20]سوره زمر، آیه 69 و 70.
[21]سوره یونس، آیه10.
[22]سوره بقره، آیه260.
[23]سوره آل عمران، آیه77.
[24]سوره اعراف، آیه143.
- سؤال مشرکان از زمان برپایی قیامت؛
- تبیین چگونگی نفخ اول و دوم صور در برپایی قیامت؛
- پیدایش دنیا و آخرت با «هو الظاهر» و برچیده شدن دنیا با «هو الباطن»
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (48) مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58) وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59)﴾
طرح بازتر مسئله معاد در آیات مورد بحث
سوره مبارکه «یس» که در مکه نازل شد، مطالب محوری آن ـ همانطور که ملاحظه فرمودید ـ اصول دین است که بخشی از خطوط کلی اخلاق و حقوق را هم در بردارد؛ جریان توحید را بازگو فرمود, جریان وحی و نبوّت را هم اشاره فرمود, درباره معاد هم اجمالاً سخنی به میان آمده است. در اوایل این سوره سخن از ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا﴾[1]بود و به مناسبتهایی هم جریان احیای بعد از مرگ را بازگو کرد. در این چند آیه مقداری بازتر مسئله معاد را طرح فرمود.
سؤال مشرکان از زمان برپایی قیامت و سنجیده نبودن آن
فرمود اینها سؤال میکنند معاد چه وقت قیام میکند؟ خیال میکنند که یک حادثه تاریخی است که مثلاً در فلان تاریخ هجری شمسی یا قمری یا میلادی اتفاق میافتد; لذا سؤال میکنند چه وقت قیام میکند؟ در حالی که معاد وقتی قیام میکند که از «چه وقت» خبری نیست؛ «چه وقت» سؤال از زمان است و «کجا» سؤال از مکان. «چه وقت» و «کجا» در طلیعه معاد رخت برمیبندد، برای اینکه وقتی مجموعه آسمان و زمین بساطش برچیده شد ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾[2] شد, «أَرض» ﴿قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾[3] شد, ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[4] شد دیگر زمینی نیست تا به دور «شمس» بگردد تا «لیل» و «نهار» تولید کند و مانند آن؛ جِرمی هم نیست که از حرکت آن زمان به دست بیاید، وقتی جرمی نبود و حرکتی نبود، زمانی در کار نیست. «چه وقت» سخن از زمان است و «کجا» سخن از مکان, هر دویِ اینها برچیده میشود; لذا تاریخی و جغرافیایی نخواهد بود.آنها سؤال میکردند که قیامت چه وقت قیام میکند؟ پاسخ ذات اقدس الهی در تبیین جریان قیامت به این است که ما با یک صیحه و تشر، کلّ این عالم را خاموش میکنیم، با یک صیحه و فرمان، کلّ عالَم را روشن میکنیم.
تبیین چگونگی نفخ اول و دوم صور در برپایی قیامت
در سه طایفه از آیات که سخن از نفخ صور است، نفخ گاهی برای روشن کردن و گاهی برای خاموش کردن است. در سابق این اجاقها را که با هیزم میگیراندند؛ فوت میکردند تا روشن شود، این نفخ برای روشن شدن آن شعله است, گاهی هم انسان فوت میکند شعله کبریت را خاموش میکند. پس نفخ گاهی برای روشن کردن است و گاهی برای خاموش کردن. با نفخ اول چراغ جهان خاموش میشود؛ یعنی با یک دمیدن, کلّ جهان خاموش میشود; حالا چند نفر و چه گروهی زندهاند, ارواح انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) زندهاند که فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾[5] آن را ذات اقدس الهی میداند. با این دمیدن, کلّ جهان خاموش میشود، وقتی خاموش شد چند مطلب را قرآن نقل میکند که در این فضا معلوم میشود که گوینده خداست یا آنها که به اذن خدا زندهاند و از طرف خدا این مطالب سه چهارگانه را بیان کنند. هیچکسی در نفخ اول نیست تا سؤال کند یا جوابی دهد و مانند آن, پس با آن نفخ اول و دمیدن, چراغ جهان خاموش میشود، سه چهار مطلب در خاموشی جهان است که گوینده آن خدا یا از طرف خداست؛ حالا چقدر فاصله است, چه چیزی فاصله است و فاصله زمانی است یا غیر زمانی آن را خود ذات اقدس الهی میداند. بعد با یک فوت کردن و دمیدن, چراغ جهان روشن میشود؛ یعنی جهان را چراغدار میکند و جهانی نیست که چراغ آن خاموش شده باشد. دوباره این چراغ را روشن میکند، وقتی روشن کرد چند مطلب است که ظاهراً این مطالب را خود جهانیها میگویند، زیرا در بین اینها کسانی هستند که به این مطالب آشنا باشند.
در نفخ اول هیچکس نیست، در نفخ دوم همه هستند. با نفخ اول بساط دنیا برچیده میشود و همگان رخت برمیبندند؛ فاصله این نفخ اول و نفخ دوم چقدر است «الله» میداند. آن روایاتی که دارد چهارصد سال است و توجیه مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه)[6] قبلاً بیان شد که این ناتمام است؛ آنچه ایشان در سماء عالَم فرمودند که چهارصد سال فاصله است و بالأخره آن «معدّلالنهار», آن «فلکالأفلاک» میماند و با گردش آن, «لیل»، «نهار»، ماه و سال پدید میآید؛ اصلِ «فلکالأفلاک» و «معدّلالنهار» ریشه علمی ندارد، چه رسد به اینکه این جسم بماند و چه رسد به اینکه این تاریخ درست کند.
پرسش: استاد ببخشید! این ﴿مِمّا تَعُدُّون﴾[7]باشد یعنی اگر نصابی بود مثلاً این قدر طول کشید.
پاسخ: یک وقت است آدم توجیه میکند که این چهارصد سال به این است که آسمان و زمین و این کُرات زیرین اینها از بین میروند؛ ولی «فلکالأفلاک» میماند، آخر «فلکالأفلاک»ی در کار نیست تا بماند. این نفخ اول بود.
پرسش: در نفخه اول همه انسانها زندهاند که این را ببینند؟
پاسخ: نه, هیچکس نیست، فقط این ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ چه کسانی هستند معلوم نیست؛ ارواح انبیا, اولیا, اهل بیت(علیهم السلام) هستند این را ـ انشاءالله ـ در ذیل آیه ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ آنجا روشن میشود که چه گروهی ارواح پاکشان زنده است؛ ولی بالأخره در نفخ اول چراغ جهان خاموش خواهد بود.
پیدایش دنیا و آخرت با «هو الظاهر» و برچیده شدن دنیا با «هو الباطن»
پرسش: پس چطور تجلّیات با این عظمت را می خواهند درک کنند؟
پاسخ: تجلّیِ به «الباطن» دارد. ذات اقدس الهی یک وقت به اسم «هو الظاهر» تجلّی میکند که این هم در دنیاست و هم نفخ دوم, گاهی به «هو الباطن» و به «هو الغیب» تجلّی میکند که چراغ جهان خاموش میشود. وقتی دوباره ذات اقدس الهی به «هو الظاهر» تجلّی کرد نفخ دوم شد، همه زنده میشوند و برای محاکمه احضار می شوند. در این صحنه که نفخ دوم است، چون همه زنده شدند چند مطلب مطرح است که بعضی از مطالب را خود اینها و بعضی از مطالب را ذات اقدس الهی میگوید. گرچه برخی از اهل تفسیر بر آن هستند که همه آنچه در سوره «یس» آمده که بعد از نفخ دوم مطرح است همه اینها «کلام الله» است؛ ولی شاید اینچنین نباشد، برخی از اینها کلمات خود افرادی هستند که زنده شدند و برخیها کلماتی هستند که ذات اقدس الهی میفرماید.
آنگاه ترسیم میکند قانون و حُکم مسلّط بر نظام آخرت را که آن چگونه است، بعد مرز بهشتیها و جهنمیها را جدا میکند، لذّت بهشتیها را بازگو میکند، رنج دوزخیان را بازگو میکند، این بحث جمعبندیشده را به پایان میرساند و وارد مطلب دیگر میشود.
پرسش: در بسیاری از روایات داریم که در حدود چهل سال باران میبارد و به آنها هم اسناد کردند.
پاسخ: بله، آنها مقدّمه و «اشراطالساعه» است که در «اشراطالساعه», ظهور حضرت هست, رجعت هست, احکام دیگر هست اینها «اشراط» و علامت قیامت کبراست; ولی وقتی همه این علامتها محقّق شد خودِ قیامت کبرا بخواهد محقّق شود با یک نفخ, چراغ جهان خاموش خواهد شد.
پرسش: منظور شما از جهان, کهکشان راه شیری است؟
پاسخ: نه, آسمان و زمین, موجودات زمینی, فرشتهها و همه اینهاست. حالا یک گروه کمی هستند که خدا استثنا کرده است؛ آن گروه کم ـ البته ارواحشان نه ابدانشان ـ در سوره مبارکه «زمر» و اینها خواهد آمد.
مقصود از ﴿الْوَعْد﴾ در سؤال مشرکان و پاسخ آن
﴿وَ یَقُولُونَ﴾ این مشرکان حجاز و منکران معاد ﴿مَتَی هذَا الْوَعْدُ﴾؛ اینکه شما وعده قیامت دادید (این وعده در مقابل وعید نیست این وعده اعم از وعد و وعید است چون خود «وَعد» که ثلاثی مجرّد است آن هم به معنای وعید میآید, گرچه در مقابل وعید که بخواهد به کار برود، به باب ثلاثی مزید و به باب افعال برمیگردد میگویند «أوعد»؛ ولی «وعد» به معنای وعید در قرآن هم آمد) سؤال میکنند اگر شما راست میگویید قیامت چه وقت قیام میکند؟ دیگر نمیدانند وقتی قیامت قیام میکند که وقت نباشد, چه وقت و کجا نباشد, سؤال از «متیٰ» و «أین» دیگر در کار نیست. ﴿یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ که آنگاه خود ذات اقدس الهی پاسخ میدهد: ﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛ اینها انتظار هیچ چیزی ندارند، نه اینکه اینها واقعاً منتظر هستند؛ آنها که منکر معاد میباشند منتظر نیستند؛ ولی این بیان الهی است که جهان منتظر یک تشر و صیحه الهی است ﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ این صیحه, این تشر, این نفخ چند کار میکند ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ اینها را میگیرد در حالی که اینها مشغول خرید و فروش، درس و بحث، مطالعه، اختلاف، منازعه و مناظره هستند؛ حالا چون بدترین حال حالت اختلاف است که همه حواسها با استرس به سمت حادثه است آن را ذکر فرمود. مردم مشغول خرید و فروش هستند, درس و بحث هستند، همین وضع عادی را دارند که دفعتاً میبینند اوضاع عوض شد.
پرسش: آن موقع زمان و مکان نباشد قابل هضم است، از الان چطور؟
پاسخ: الان که هست، اما چه وقت زمان برداشته میشود قابل سؤال نیست. نمیشود گفت کجا مکان را برمیدارند؟ چه وقت زمان را برمیدارند؟ چه وقت دیگر در کار نیست؛ چه وقت, چه وقت را برمیدارد؟
تبیین ناتوانی انسان ها هنگام نفخ اول
﴿تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛ در حال اختصام و اختلاف هستند, اختصاصی به اینها ندارد، بلکه آنها را که در حال ائتلاف، در حال خرید و فروش و در حال درس و بحث هستند را هم شامل میشود، منتها اضطراب و سرآسیمگی نسبت به کسانی که در بحبوحه اختلاف هستند بیشتر است.
فرمود این رخداد، اینها را میگیرد، به طوری که اینها نه تنها وصیت نمیکنند، توانِ وصیت را هم ندارند. وصیت کردن گاهی نوشتن وصیتنامه است, گاهی گفتن است, گاهی با اشاره میگویند فلان شخص وصیّ من است. مقدورشان نیست که کتباً وصیتنامه تنظیم کنند یا قولاً وصیّ تعیین کنند یا با اشاره چشم و سر و ابرو اشاره کنند که چه کسی وصیّ من است، چون توان این کار را ندارند، نه تنها نمیکنند و نه «لا یوصون»; بلکه ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ﴾.
﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾ اگر بیرون منزل هستند، توان اینکه بروند در خانه و بمیرند را ندارند و اگر درون منزل هستند، توان اینکه به کسی وصیت کنند ندارند؛ گذشته از اینکه سالبه به انتفاء موضوع است و وصیّای در کار نیست, خانهای در کار نیست بلکه کلّ جهان خاموش میشود.
این با نفخ اول است, با نفخ اول اینچنین میشود. حالا به سه طایفه از آیات قرآن کریم هم ـ انشاءالله ـ اشاره میشود که یک طایفه از آیات ناظر به نفخ اول است, یک طایفه از آیات ناظر به نفخ ثانی است, یک طایفه از آیات جامع بین «نفختین» است.
نفی جنس مرگ و ابدی بالغیب شدن انسان با نفخ دوم
پرسش: ببخشید! فرشتگان که مجرد هستند چگونه است؟
پاسخ: آنها همانطوری که حیات خاص دارند و مسبوق به عدم هستند, موتِ مخصوص هم دارند. خود عزرائیل(سلام الله علیه) هم میمیرد و مرگ را هم میمیرانند. در روایاتی که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) و دیگران نقل کردند مرگ را به صورت «کَبْشٌ أَمْلَحُ»[8] درمیآید و مرگ هم میمیرد «لا موت الیوم»؛ یعنی دیگر مرگی نیست, تحوّلی نیست, دگرگونی نیست. بهشتیها اینها در بهشت میمانند ابداً; منتها ابدی «بالغیب» هستند، نه ابدی «بالذّات»؛ ابدی «بالذّات» فقط ذات اقدس الهی است. اینطور نیست که انسان میلیاردها سال بماند، یک موجود ابدی میشود و وقتی ابدی شد دیگر تاریخ و زمان و زمین ندارد. درباره دوزخ هم اینچنین است؛ درباره دوزخ برخیها یک نظر خاص داشتند; ولی درباره بهشت کسی اختلاف نکرده که بهشت، ابدی است و بهشتی هم ابدی است و نعمتهای بهشت هم ابدی است.
مقصود از مرگ همه موجودات و شمول آن بر روح
پرسش: منظور از ابد، ارواح موجودات است یا ابدان آنها؟
پاسخ: کلّ موجودات چه روح و چه بدن، در اینها موتِ روح به حساب خودش است و موت بدن که روشن است. از موت روح به «صعقه» یاد میکنند که اینها صاعقهزده هستند؛ نظیر آنچه برای وجود مبارک موسای کلیم در «طور» در هنگام مناجات پیش آمد ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾[9] که در آنجا شاید مدهوشی مراد باشد؛ حالا آن طایفه ثالثه را میخوانیم که جامع بین «نفختین» است تعبیر آن ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ است؛ اینها صاعقهزده میشوند, «صعقه» دارند, مدهوشی دارند, زوال و نابودی ندارند؛ بدن است که البته میپوسد دوباره زنده میکنند، اما روح را تعبیر به «صعقه» فرمود.
زنده شدن همه انسان ها با نفخ دوم و حرکت شتابان به سوی خدا
فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾، تاکنون سخن از نفخ اول بود که با نفخ اول چراغ کلّ جهان خاموش میشود که از سما به سماواتیان و از ارض به ارضیان. فرمود در نفخه دوم همه زنده میشوند و چراغ جهان روشن میشود ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم﴾همین بشر, همین موجودات که خاموش شدند و گفتیم ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾همه اینها ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾؛ سر از قبر برمیدارند و شتابان به پیشگاه حقتعالی میروند. «نَسَل, یَنسِلُ»؛ یعنی شتابزده و با شتاب میرود، همانطوری که در سوره مبارکه «انبیاء» گذشت ﴿یَنْسِلُونَ﴾.[10] فرمود همه اینها از «أجداث» و قبورشان زنده میشوند.
پرسش: موجودات عالم یا اهل آسمان هستند یا اهل زمین میباشند، اگر بناست که بمیرند قابل استثناء نیست.
پاسخ: حالا ما نمیدانیم که این «صعقه» شامل همه فرشتهها و حاملان عرش میشود یا نمیشود؛ الآن آن طایفه ثالثه که در سوره «زمر» است آن هم ـ انشاءالله ـ میخوانیم که یک عدّه را استثنا کرده است، فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ که اینها مدهوش نیستند، اینها به هوش هستند. حالا آن آیه را هم بخوانیم و ببینیم که از مفاد آن آیه به نحو کلی چه چیزی استفاده میشود؟ تفسیر آن البته مربوط به آن است که به ذیل آن آیه برسیم.
فرمود این نفخه دوم باعث میشود که همه زنده میشوند﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ این ﴿هُم﴾ را که فرمود از آن معلوم میشود انسانها و فرشتهها و امثال ذلک هستند. حالا که در نفخ دوم زنده شدند، چند مطلب است که آن مطالب را خود اینها میگویند. در آنجا که چند مطلب بود، همه مطالب از طرف ذات اقدس الهی بود؛ اینکه ﴿فَلا یَسْتَطیعُونَ﴾ بود, ﴿تَوْصِیَةً﴾ بود, ﴿وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾ بود, ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ بود و در حال «اختصام» بود این سه, چهار مطلب را خود ذات اقدس الهی یا مأمور خاصّی که هست او بیان میکند؛ اما در نفخه دوم که اینها زنده شدند، چند مطلب است که اینها میگویند و بعضی از مطالب هم هست که ذات اقدس الهی دارد.
پرسش: بعد مرگ هم زنده میشوند؟
پاسخ: نه, وقتی که فرمود: «لا موت الیوم» نفی جنس است، مرگ رخت برمیبندد. مرگ یعنی تحوّل و تغییر.
ظهور «یوم الحسرة» بعد از نفخ دوم
﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا﴾اینها که حالا زنده شدند این حرف را میزنند که این ﴿یَا وَیْلَنَا﴾ی آنها برای این است که روز, روز حسرت است؛ یکی از اسمای روز قیامت «یَوْمُ الْحَسْرَة»[11]است چون همگان «متحسّر» هستند؛ بدان «متحسّر» هستند که چرا بد کردند و نیکان هم متحسّر هستند که چرا نیکی آنها کم بود. ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾آنها که مسئله برزخ را باور داشتند, قیامت را باور داشتند و میدانستند که انسان بعد از ارتحال از دنیا وارد برزخ میشود و میخوابد، آنجا خوابگاه است ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾.[12]«راقِد» در قبال «یَقظان» است، «یقظان»؛ یعنی بیدار, «یَقظه»؛ یعنی بیداری و «رقود»؛ یعنی خواب. در جریان اصحاب کهف فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾؛ «راقد»؛ یعنی خوابیده و گاهی هم این «رقود» به معنای مرگ است؛ لذا از قبر به عنوان «مرقد» یاد میکند، برای اینکه مُردهها در آنجا قنوده هستند. اینها که میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾میتواند جامع بین دو گروه باشد: بعضیها هستند که میدانستند که خواب میباشند، میگویند چه کسی ما را بیدار کرد؟ بعضیها میگویند ما مُرده بودیم، چه کسی ما را زنده کرد؟ آنها که مسئله برزخ و قیامت را باور نداشتند، خیال میکنند مُردند و مُردن پوسیدن است و میگویند ما که از بین رفته بودیم, آنها که مسئله برزخ را باور کردند و گفتند انسان در برزخ زنده است و شاهد است; منتها خوابیده است نه مُرده, اینها میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا﴾.
تقویت قول به سخن اهل برزخ بودن ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا﴾
پس ﴿مَنْ بَعَثَنَا﴾ میتواند سؤال از دو گروه باشد. ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ چه کسی ما را از این خوابگاه یا که مُرده بودیم ما را مبعوث کرد و بیدار کرد یا زنده کرد. این مطلب بعدی که آیا کلام خود برزخیهاست که زنده شدند و وارد قیامت شدند یا کلام ذات اقدس الهی است، بین اهل تفسیر اختلاف است. نظر سیدناالاستاد و برخی از اهل تفسیر این است که این تتمّه ﴿قَالُوا﴾ و این جمله در محلّ نصب است تا مفعول ﴿قَالُوا﴾ باشد،[13] ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾, یک; ﴿قَالُوا﴾ ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾, ﴿قَالُوا﴾ ﴿صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾ این سه جمله در محلّ نصب است تا مفعول باشد برای ﴿قَالُوا﴾ که «مقول» اینهاست. برخیها خواستند بگویند که ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ کلام الهی است که آن برهان میخواهد. ظاهر این اتصال و سیاق این است که همه اینها «مقولِ» اهل قیامت هستند که تازه زنده شدند.
عدم نیاز به ابزار در خاموش و روشن کردن چراغ عالَم
این ﴿إِن کَانَتْ﴾ کلام الهی است که این تأنیث آن هم به لحاظ خبر است. ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾؛ ما با یک تشر و با یک نفخ, عالَم را خاموش کردیم و با نفخ دیگر عالم را روشن کردیم. این ابزار کار نمیخواهد، چون خودِ ابزار هم خاموش میشود. اینطور نیست که ما به عدّهای بگوییم شما فلان کار را انجام دهید، آنها که کار انجام میدهند؛ نظیر میکائیل(علیه السلام) که مسئول کِیل و رزق است؛ نظیر جبرائیل(علیه السلام) که مسئول علم است، اینها جزء مدبّرات امر می باشند که موجوداتی هستند که این کارها را انجام میدهند. اما کلّ عالَم وقتی بخواهد چراغ آن خاموش شود یا کلّ عالم وقتی بخواهد روشن شود دیگر خود ذات اقدس الهی این کار را انجام میدهد. فرمود: ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ ما با یک تشر و با یک نفخ این چراغ عالَم را روشن کردیم ﴿فَإِذَا هُمْ﴾ این «اذا»، «اذا»ی «مفاجاة» است؛ دفعتاً همه مردم که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[14] که در سوره مبارکه «واقعه» است، ﴿یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[15] مضمونی است در سوره مبارکه «هود» که گذشت، ناظر به این است که کلّ جهان چراغ آن روشن میشود و همه حاضر میشوند ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾، آن وقت اینها سخنان خود ذات اقدس الهی است.
نفی جنس ظلم با برپایی قیامت
بعد میفرماید امروز اصلاً ظلمی نیست؛ در دنیا بعضی ظالم بودند، بعضی مظلوم و بعضی موظّف بودند در برابر ظلم ظالمان قیام کنند و مانند آن. اما ﴿فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾ هیچکسی مظلوم واقع نخواهد شد؛ این هیچکسی مظلوم واقع نخواهد شد، چهار مطلب را به همراه دارد که دو مطلب را نفی میکند و کاری هم به دو مطلب دیگر ندارد. آن چهار مطلب این است: کسی که محسِن است و مطیع است و اهل ثواب است هرگز از ثوابِ او کم نمیآید، اما نسبت به افزایش ثواب او حرفی ندارد. کسی که عاصی است و کافر است و منافق است و معصیتکار است و مانند آن، بیش از مقدار جُرم خود کیفر نمیبیند، اما شاید کمتر ببیند یا بعضیها مورد عفو قرار بگیرند. پس طرف ایمان, یک قسمت آن منفی و یک قسمت آن آزاد است؛ طرف کفر و عصیان یک قسمت آن منفی و طرف دیگر آن آزاد است؛ نسبت به مؤمن که فرمود کم نمیگذاریم فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ﴾ این حصر, حصر نسبی است، نه نفسی و معنای آن این نیست که مؤمن را فقط به اندازه کارِ او جزا میدهیم، اینطور نیست؛ این نفی، ناظر به نفی نقص است؛ یعنی کمتر از استحقاق او به او پاداش نمیدهیم، اما بیشتر میدهیم ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾,[16] ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾[17] و مانند آن. پس نسبت به مازاد نفی نمیکند، بلکه نسبت به مادون منفی است; یعنی نقص ثواب پرهیزکاران منتفی است. نسبت به تبهکاران، ما فوق منفی است نه مادون، اینکه فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ یعنی بیش از اندازه، عِقاب نمی شوید، اما ممکن است کمتر از آن عقاب شوید، عفو شوید و مانند آن. پس در طرفاصابه، ثواب و اطاعت, نقص منفی است و اضافه آزاد است؛ در طرف عصیان, اضافه منفی است و نقص آزاد است.
بررسی سه طایفه از آیات پیرامون نفخ اول و دوم صور
حالا آن سه طایفه از آیات را ملاحظه بفرمایید که یک طایفه خصوص نفخ صور اول را دارد، یک طایفه نفخ صور دوم را دارد, یک طایفه هم جامع بین «نفختین» است. در سوره مبارکه «ق» راجع به نفخ صور فرمود: ﴿وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ ٭ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعیدِ ٭ وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ﴾؛[18] این نفخ دوم است که وقتی نفخ دوم کردیم هر کسی با دو نفر همراه میآید: یکی او را از پشت سر سوق میدهد و یکی هم شاهد اعمال اوست؛ نه او میتواند کُندی کند یا نیاید و نه میتواند منکر باشد، هم شاهد او با اوست و هم سائق او با اوست. حالا شاهد او ممکن است در کنار خود او یا عین خود او باشد. در سوره مبارکه «حاقه» آن هم از جریان نفخ صور خبر میدهد و میفرماید وقتی که نفخ صور شد همگان رخت برمیبندند که این ناظر به نفخ اول است که فرمود: ﴿إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ ٭ لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ ٭ فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ ٭ وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾؛[19] این نفخه اُولاست که چراغ کلّ عالَم خاموش میشود و آن واقعه اول قیام میکند. بعد در سوره مبارکه «زمر» به هر دو نفخ اشاره کردند آیه 68 سوره مبارکه «زمر» این است که فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛ یک عده مدهوش نیستند آنها چه کسانی هستند روایات مربوط به آن باید مشخص کند که اهل بیت(علیهم السلام) و ارواح پاک انبیا اینها به هوش هستند؛ حالا ـ انشاءالله ـ به سوره مبارکه «زمر» رسیدیم روایات، مصداق آن را مشخص میکنند.
غرض این است که آیات قرآن در این زمینه سه طایفه است: یک طایفه نفخ اُولیٰ, یک طایفه نفخ ثانیه, یک طایفه جامع بین «نفختین».
﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾؛ همه زنده میشوند و نگاه میکنند که چه حادثهای میخواهد رخ دهد، آنگاه ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ ٭ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ﴾.[20] بنابراین در این قسمت هم به نفخ اول اشاره کرد، منتها اسم نفخ را نبردند, هم به نفخ دوم اشاره کردند اسم نفخ را بردند و فرمودند هیچ ظلمی نیست، زیرا ما ثواب پرهیزکاران را به همان اندازه میدهیم، البته پاداش اضافه خواهیم داد و کیفر تبهکاران را بیش از استحقاق آنها نمیدهیم که ممکن است گاهی عفو کنیم و ممکن است گاهی تخفیف دهیم.
بهره مندی از لذّات بهشتی توسط بهشتی ها و مراتب آن
﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾؛ حالا که محاسبه شد و پرهیزکاران، اصحاب بهشت شدند، اینها سرگرم لذّتهایی هستند که محصول کار آنهاست. «فاکِه»؛ یعنی مشغول گفتگو و گفتمانِ لذّتبخش هستند. برخیها خواستند بگویند «فاکِه»؛ یعنی «ذو فاکهه» که صاحب و دارای میوه هستند و این تام نیست برای اینکه بعد دارد ﴿لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ﴾ خودِ «فاکهه» به معنای میوه را در آیه بعد دارد. اینها «تفکّه» دارند, گفتمان دارند و از دیدار یکدیگر لذّت میبرند ﴿تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ﴾،[21]البته این برای اوساط از اهل ایمان است؛ اوحدی از اهل ایمان, بهشت را مقصد میدانند نه مقصود و به این فکر است که وارد بهشت شود و از آن به بعد با مقصود خودش ملاقات کند. الان مثلاً شما میبینید اینهایی که اعتاب مقدسه میروند یا برای زیارت ثامنالحجج(علیه السلام) میروند، اینها یک رهتوشه تهیه میکنند که بروند حضرت را زیارت کنند و کارشان همین است، اما از حضرت چه چیزی بخواهند؟ چطور بخواهند؟ چه علمی بخواهند؟ چه معرفتی بخواهند؟ چه درجهای بخواهند؟ کاری با حضرت ندارند، اینها تا مشهد میروند که مقصد اینهاست، همان دور ضریح گشتن و زیارتنامه خواندن کارِ اینهاست؛ در بهشت هم همینطور است، خیلیها بهشت را برای ﴿شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾ میخواهند، اما حالا «لقاءالله» را طلب کنند و ﴿رَبِّ أَرِنی﴾[22]بگویند, کلام الهی را بشنوند, خدا در قیامت با یک عدّه سخن میگویند اینها بکوشند که مخاطب خدا باشند, با یک عدّه سخن نمیگویند ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾[23] اما یک عدّه را نگاه میکند و با یک عدّه حرف میزند اینها مقصود اوحدیّ اهل بهشت است؛ اما اکثریّ اهل بهشت مقصود ندارند، مقصد دارند که میخواهند بروند در بهشت ﴿فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾ باشند، همین! لذا گاهی سؤال میکنند ما آنجا خسته نمیشویم؟ در حالی که عالَمی است که خستگی ندارد، خواب ندارد، خواب برای برزخ است؛ اینها همیشه «یقظان» هستند و همیشه لذّت میبرند و همیشه از نوشیدنِ کوثر بدون رنجِ عطش لذّت میبرند و همیشه از خوردن فواکه بهشت بدون رنج گرسنگی لذّت میبرند. در دنیا اینطور نیست؛ در دنیا تا کسی گرسنه نشود از غذا لذّت نمیبرد تا تشنه نشود از آب خنک لذّت نمیبرد، در آنجا لذّت، مسبوق به رنج نیست، در آنجا سیراب شدن و لذّت کوثر چشیدن، مسبوق به عطش نیست، اینها را بهشتیها دارند ﴿فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾، اما بگویند: ﴿رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾[24]یا «ربّ کَلّمنی» و «ربّ و انظر إلیّ» اینها در آن نیست؛ فرمود: ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ ٭ لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ ٭ سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾.
[1]سوره یس، آیه12.
[2]سوره انبیاء، آیه104.
[3]سوره زمر، آیه67.
[4]سوره تکویر، آیه1.
[5]سوره زمر، آیه68.
[6]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص330.
[7]سوره حج، آیه47.
[8]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج8، ص345.
[9]سوره اعراف، آیه143.
[10]سوره انبیاء، آیه96.
[11]سوره مریم، آیه 39.
[12]سوره کهف، آیه18.
[13]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص99.
[14]سوره واقعه، آیه 49 و 50.
[15]سوره هود، آیه103.
[16]سوره نمل، آیه89.
[17]سوره انعام، آیه160.
[18]سوره ق، آیه 19 و 21.
[19]سوره حاقه، آیه 11 و 15.
[20]سوره زمر، آیه 69 و 70.
[21]سوره یونس، آیه10.
[22]سوره بقره، آیه260.
[23]سوره آل عمران، آیه77.
[24]سوره اعراف، آیه143.
تاکنون نظری ثبت نشده است