display result search
منو
تفسیر آیات 65 تا 74 سوره یس

تفسیر آیات 65 تا 74 سوره یس

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 116 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 74 سوره یس"
- مُهرشدن دهان و شهادت اعضا با مسئولیت انسان؛
- مقصود از اعضا در پاسخ گویی با توجه به عوض شدن ذرّات آن؛
- بسته بودن راه عذر خواهی در برزخ و علت آن.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‌ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی‌ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ (66) وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی‌ مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (67) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی‌ لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ (69) لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ (70) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74)﴾

طرح بحث معاد در این بخش ازآیات
چون سوره مبارکه «یس» در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی, اصول دین است و بخشی از آنها مربوط به توحید و وحی و نبوّت بود که گذشت و بخشی هم مربوط به معاد است که مقداری از مسائل معاد گذشت و مقداری هم فعلاً مطرح است که بخشی از آن هم در پایان سوره «یس» طرح می‌شود.

مُهرشدن دهان و شهادت اعضا با مسئولیت انسان
فرمود در صحنه محاسبه و پاسخگویی آنها در قیامت, ما دهن آنها را مُهر می‌کنیم, دست‌ها و پاهای آنها با ما سخن می‌گویند و شهادت می‌دهند. در سوره مبارکه «اسراء» مشخص شد که مسئول, خود انسان است; یعنی در صحنه قیامت انسان را حاضر می‌کنند و از او سؤال می‌کنند که در آن‌جا شخصِ انسان مسئول است و اعضا و جوارح و جوانح او «مسئول‌عنه» هستند. در آیه 36 سوره مبارکه «اسراء» این‌چنین فرموده بود: ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیس لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾ درباره انسان به صورت خطاب، گاهی مفرد و گاهی جمع او را مخاطب خطاب قرار داد و مکلّف دانست، بعد فرمود چیزی که علم نداری پیروی نکن، برای اینکه سمع و بصر و دل «مسئول‌عنه» هستند و تو مسئولی، از آنها هیچ سؤال نمی‌شود؛ یعنی از زبان و چشم سؤال نمی‌شود. در تحلیل آن آیه اشاره شد که ما یک سائل داریم, یک مسئول داریم و یک «مسئول‌عنه»; سائل, مأموران الهی هستند و مسئول شخص مکلّف است و «مسئول‌عنه» این اعضا و جوارح و جوانح می‌باشند. در فارسی ما این کلمه «از» را روی شخص می‌آوریم و می‌گوییم از فلان کس بپرس; ولی در عربی این کلمه روی مطلب در می‌آید نه روی شخص ﴿یسئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾,[1] ﴿وَ یسئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾,[2] ﴿وَ یسئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ﴾[3] آن مطلب «مسئول‌عنه» است، شخص مسئول است و سائلی هم دارد. در معاد, شخص مسئول است، چشم و گوش و دل «مسئول‌عنه» هستند؛ از شخص سؤال می‌کنند این گوش را در چه راه صرف کردی؟ این چشم را در چه راه صرف کردی؟ این دل را در چه راه صرف کردی که این جمله اخیر نیاز به توجیه داشت. بنابراین این‌طور نیست که در معاد از اعضا و جوارح سؤال کنند؛ آنها مسئول نیستند، آنها «مسئول‌عنه» هستند و انسان باید از عملکرد همه اینها پاسخ دهد و هر حرفی که اینها علیه انسان می‌زنند شهادت است نه اقرار، چون خود انسان مرتکب این اعمال می‌شود.

مقصود از اعضا در پاسخ گویی با توجه به عوض شدن ذرّات آن
در جریان بدن که کدام بدن است هر ذرّه‌ای که نفس قبول کند و جزء خود بداند آن بدن انسان است که در دنیا هم همین‌طور است؛ در دنیا کسی که هفتاد سال یا هشتاد سال زندگی می‌کند چندین بار تمام ذرّات بدن او عوض می‌شود؛ ولی شخص همان شخص است، هم در مسائل فقهی و هم در مسائل حقوقی که در مسائل فقهی گفتند دستِ مشرک آلوده است، اگر دست او که قطع شد به دست کسی که مسلمان است قطع شد پیوند بزنند قبل از اینکه این جوش بخورد و بگیرد این دست آلوده است، اما وقتی که گرفت و جزء بدن انسان و دستِ انسان مسلمان شد دیگر پاک است، این از نظر حکم فقهی. درباره قطع «ید» هم همین‌طور است که اگر کسی بیست سال قبل سرقت کرد و فرار کرد و محکوم شد به قطع «ید» بعد دستش تصادف کرد و دست دیگری را به او پیوند زدند و این دست گرفت و جزء بدن او شد و بعد از بیست سال به محکمه آمد این دست را قطع می‌کنند، برای اینکه دستِ خود اوست و نمی‌تواند بگوید که این دست, دست پیوندی است؛ چه در طهارت و نجاست چه در مسئله حقوق و حدود و دیات هر بدنی را که نفس بپذیرد و او را سازماندهی کند بدن او محسوب می‌شود. بنابراین گاهی خودِ زبان حرف می‌زند مع‌ذلک این زبان را می‌گویند شهادت می‌دهد ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[4] نه «تُقرّ»، چون زبان گناه نمی‌کند شخص است که این زبان را به گناه وادار می‌کند. در این کریمه که فرمود همه اعضا و جوارح اینها را مُهر می‌کنیم و اینها شهادت می‌دهند[5] معلوم می‌شود که خود نفس مسئول است و در قیامت باید پاسخگو باشد.

بسته بودن راه عذر خواهی در برزخ و علت آن
آن دو آیه دیگر هم قبلاً روشن شد که خدا فرمود اگر من بخواهم چشم اینها را صاف می‌کنم یا نابینا می‌کنم اینها قدرت رفتن ندارند, قدرت بازگشت هم ندارند و مانند آن.[6] بعد به این قسمت رسیدیم که فرمود کسانی که به دوران سالمندی می‌رسند بسیاری از اعضا و جوارح خودشان را از دست می‌دهند. در سوره مبارکه «فاطر» فرمود در دوران پیری اگر خواستند عُذری بیاورند ما می‌گوییم سالیان متمادی به شما مهلت دادیم؛ سوره مبارکه «فاطر» آیه 37 این بود که اینها اگر در برزخ یا غیر برزخ بخواهند عذرخواهی کنند بگویند ما را برگردان ما می‌گوییم ﴿أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ﴾ ما عمر طولانی به شما دادیم شواهد فراوانی هم برای تذکره شما در پیش روی شما گذاشتیم که شما متذکّر شوید و به یاد حق بیایید؛ ولی نشد که این کار را انجام دهید. بعد از اینکه مسئله معاد را تا حدودی از این جهت به پایان رساندند ـ گرچه بخش پایانی سوره مبارکه «یس» درباره معاد است ـ .

پاسخ قرآن به تهمت شاعری پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عدم تعلیم سرودن شعر
باز درباره قرآن سخن می‌گویند، چون درباره قرآن در مقاطع گوناگون افراد متنوّع, اهانت‌های فراوانی کردند؛ بعضی گفتند شعر است, بعضی گفتند کهانت است, بعضی گفتند سِحر است, بعضی درباره شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند ساحر است, شاعر است, کاهن است ـ معاذ الله ـ مجنون است و مانند آن. در قرآن کریم به همه اینها پاسخ داده شد؛ در جریان شعر, فرمود ما شعر به او یاد ندادیم و او اصلاً نمی‌تواند شعر بگوید، مثل اینکه در سوره مبارکه «عنکبوت» فرمود او نمی‌تواند بنویسد او نانویسا بود, نوشتن عیب نیست؛ ولی او اصلاً اهل نوشتن نیست، اگر او اهل نوشتن بود شما تهمت می‌زدید می‌گفتید این آیات را خودش نوشته او اصلاً اهل شعر نیست ما یادش ندادیم، برای اینکه مبادا شما بگویید او اهل ذوق است و اهل سرایندگی است و این حرف‌ها که شبیه شعر است که مثلاً او از خودش گفته است؛ ما یاد او ندادیم و شایسته آن هم نیست.

مذمّت شعر نبودن آیات نفی کننده آن از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این آیات سوره مبارکه «یس» در صدد قدح شعر نیست که شعر چیز بدی است، چه اینکه در سوره مبارکه «عنکبوت» آیه 48 که فرمود: ﴿وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ دلیل آورد سواد داشتن و خواندن از روی کتاب عیب نیست، نویسندگی عیب نیست ـ نویسندگی یعنی خطاط بودن ـ خط نوشتن نقص نیست, از روی کتاب خواندن نقص نیست؛ فرمود ما این چیزها را به شما یاد ندادیم، برای اینکه اگر شما از روی کتاب می‌توانستید بخوانید شما را متّهم می‌کردند که حرف‌ها را از انجیل و تورات گرفتید شما اصلاً از روی کتاب نمی‌توانید بخوانید, خط نمی‌توانید بنویسید؛ ولی از اسرار تورات و انجیل باخبر هستید، زیرا ما شما را از راه علم غیب باخبر کردیم، اینها که نسخ خطّی تورات و انجیل را در خانه‌هایشان پنهان کردند ما به شما گفتیم به اینها اعلام کنید ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾[7]ما که در عمرمان تورات ندیدیم, انجیل ندیدیم از تورات خبر می‌دهیم, از انجیل خبر می‌دهیم؛ این کتاب‌ها را شما دارید و در کتابخانه‌هایتان هم پنهان کردید، بیرون بیاورید ببینید این حرف‌ها درست است یا نه؟ ما که اصلاً نمی‌توانیم کتاب بخوانیم و در تمام مدت عمر ما اصلاً تورات ندیدیم، ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾.
آنچه در سوره مبارکه «عنکبوت» آیه 48 فرمود تو قبلاً کتاب نمی‌خواندی, خط نمی‌نوشتی و اگر می‌نوشتی دیگران شک می‌کردند، این هرگز ناظر به این نیست که خواندن و نوشتن, نقص است تو این وصف را نداری و در جریان شعر هم همین‌طور است، نمی‌خواهد بفرماید شعر گفتن چیز بدی است، تو اگر شعر می‌گفتی آنها شک می‌کردند ما باید یاد بدهیم ما که یاد ندادیم و شأن تو هم نیست که شعر بگویی.

در مذمّت شاعر غیر متّعظ بودن آیات سوره «شعراء»
اگر در پایان سوره مبارکه «شعراء» مذمّتی هست، از شعرا مذمّت هست نه از شعر، مثل ﴿لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ٭ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾[8] واعظِ غیر متّعظ را مذمّت کردن دلیل بر این نیست که درس‌های اخلاقی و بحث‌های اخلاقی بد است ﴿لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ﴾ نمی‌خواهد بگوید فنّ اخلاق بد است، واعظ غیر متّعظ را نکوهش می‌کند. آیات پایانی سوره مبارکه «شعراء» که فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فی‌ کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ ٭ وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ﴾[9] شعرا را مذمّت می‌کند نه شعر را، به دلیل اینکه در همان بخش پایانی از شاعرانی که به حرف‌هایشان عمل می‌کنند به نیکی یاد می‌کند ﴿إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ﴾[10] آنها می‌گفتند این ـ معاذ الله ـ القائات شیطانی است؛ ذات اقدس الهی در آیه 220 سوره «شعراء» فرمود: ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی‌ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلی‌ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ ٭ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ﴾.[11] بنابراین آنچه بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد از سنخ شعر نیست, از سنخ القائات شیاطین نیست, از سنخ سِحر و کهانت و امثال ذلک نیست و آن حضرت هم شاعر نیست، ما به او شعر یاد ندادیم. اگر شعر بد است، شعرِ خوب هم هست؛ چه اینکه اگر شاعرِ بد هست، شاعرِ خوب هم هست. چه در بخش پایانی سوره مبارکه «شعراء» و چه در این قسمت از سوره «یس» شعر مذمّت نشده، بلکه شاعرِ غیر متّعظ مورد مذمّت قرار گرفت.

کمال بودن نانویسایی و ناگویایی در بعضی از موارد
یاد ندادن و ندانستن شعر از سنخ ندانستن کتابت و خواندن بود که گاهی همین ندانستن می‌شود کمال; یعنی جلوی تهمت و افترا را می‌گیرد گاهی سکوت و حرف نزدن ـ نه اینکه آدم حرف نزند, نتواند حرف بزند ـ می‌شود معجزه. در جریان حضرت زکریا(سلام الله علیه) که به ذات اقدس الهی عرض کرد آیا من در دوران کهنسالی که الآن ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾[12] می‌توانم پدر شوم؟ عیال من هم که الآن پیر است آن وقتی هم که جوان بود عقیم بود ﴿وَ کانَتِ امْرَأَتی‌ عاقِراً﴾[13]نه الآن «عاقر» است «عاقر»؛ یعنی نازا، آن وقتی که جوان بود «عاقر» و عقیم و نازا بود، اما «حُکم آنچه تو فرمایی»[14] خدای سبحان فرمود تو با همین همسرِ سالمندت می‌توانی پدر شوی. عرض کرد علامتی هست که من بفهمم چه وقت پدر می‌شوم؟ در آیه سوره مبارکه «آل‌عمران» 41 به بعد فرمود: ﴿قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً﴾ آن آیت الهی و معجزه الهی این است که زبانت بند می‌آید؛ می‌خواهی نماز بخوانی, اطاعت کنی, ذکر بگویی, آیات الهی را بخوانی زبانت گویاست، اگر می‌خواهی با مردم حرف بزنی نمی‌توانی. این سخن‌ نتوانستن گفتن و بند آمدن زبان به حسب ظاهر انسان خیال می‌کند قدرت تکلّم کمال است، فرمود این کمال از تو در آن وقت گرفته می‌شود تا متوجّه شوی که آیت الهی است. این سه روز که زبانت بند می‌آید طلیعهٴ تحقّق آن بشارت است ﴿آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً﴾ اگر کاری را می‌خواهی انجام بدهی با دست اشاره می‌کنی, با سر و صورت اشاره می‌کنی، می‌خواهی حرف بزنی و با کسی چیزی بگویی زبانت بند می‌آید, گاهی این‌طور می‌شود. بنابراین اینکه فرمود ما شعر یادش ندادیم معنای آن این نیست که شعر نقص است؛ نظیر اینکه خواندن و نوشتن را ما یادش ندادیم.
پرسش: خواندن و نوشتن یک نوع فضیلت است و پیامبر که می توانست بنویسد ولی ننوشت... .
پاسخ: بعد از اینکه به مقام نبوّت رسید و حجّت الهی تمام شد یک مطلب دیگر است، اما تا آن وقت را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قدرت خواندن و نوشتن نداشت و این فعل مضارع هم دلالت بر استمرار دارد. فرمود شما تاکنون این‌چنین نبودید.

نانویسایی و ناخوانایی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دفع کننده سخن باطل گویان
﴿ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ﴾ نه اینکه می‌توانستی بخوانی, اگر گفته می‌شد می‌توانستی بخوانی اینها می‌گویند این تورات و انجیل را خوانده و آورده است ﴿إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ﴾، می‌خواهد جلوی شکّ افراد باطل‌گو را بگیرند؛ اگر بخواهند جلوی شکّ افراد باطل‌گو را بگیرند، چطور می‌شود؟ او که می‌تواند بخواند می‌گویند تو که می‌توانی بخوانی و این حرف‌ها را که از تورات می‌زنی از تورات خواندی. حضرت می‌فرماید ما که تورات را ندیدیم، اخبار غیب را از تورات می‌گوییم که خدا به ما یاد داد، شما می‌گویید این حرف‌ها درست نیست بروید تورات را بیاورید و بخوانید، اگر او سواد خواندن و نوشتن داشت می‌گفتند: بله، ما می‌آوریم در تورات هست شما خواندید و گفتید. فرمود شما نمی‌توانی بخوانی و خوانا نبودی ﴿إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ﴾.

کمال پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آگاهی از علوم اولین و آخرین
فوقِ اینها کمالات دیگر؛ یعنی علوم اوّلین و آخرینی که در جهان امکان هست را خدای سبحان به اینها داد. علم کمال است نه خواندن و نوشتن, خواندن و نوشتن ابزار است؛ اگر کسی ناخوانا باشد و نانویسا باشد و مطلب را بداند نقصی نیست، اگر کسی بداند که این کتاب چه نوشته است این کمال است و لازم نیست که بخواند، آدم لازم نیست چشم باز کند یا در را باز کند ببیند پشت دیوار چه کسی است، این کمال نیست؛ کمال این است که آدم بداند پشت دیوار کیست. حالا به طور عادی می‌رود بیرون می‌بیند کیست, به طور غیر عادی «من وراء حجاب» باخبر است، آنچه کمال است علمِ «بما فی التورات و الانجیل» است که این را حضرت داشت، اما ابزار کار که حالا کتاب بیاورند باز کنند و بخوانند این مقدمهٴ کمال است نه اینکه خودش کمال باشد. اگر کسی از کلّ کتاب باخبر است ولو نتواند بخواند، نتواند بخواند! ولو نتواند بنویسد، نتواند بنویسد! نوشتن و خواندن، مقدمه کمال است که انسان بفهمد این حقیقت چیست که ایشان هم از همه حقایق باخبر است. غرض این است که فرمود ما شعر گفتن یادش ندادیم، اگر شعر گفتن یاد او می‌دادیم و قدرت شعر گفتن می‌داشت شما شک می‌کردید می‌گفتید این‌که ذوق سرایندگی دارد ـ معاذ الله ـ خودش این حرف‌ها را ردیف کرده است.

وابستگی نقص و کمال شاعر به سرودن شعر بد و خوب
پرسش: ذمّ شعر است؟
پاسخ: نه, برای اینکه این کسی که در سِمَت نبوّت است اگر شعر, شعرهای بلند, شعرهای عالی مثل حرف‌هایی که لَبید گفته که «أَلَا کُلُّ شَیْ‌ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ٭٭٭ وَ کُلُ‌ نَعِیمٍ‌ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ» حضرت فرمود: «أَصْدَقُ‌ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِیدٍ»[15]است، اگر این‌طور بگوید اینکه نقص نیست و وجود مبارک حضرت بعد از جریان غدیر حضرت امیر(سلام الله علیه) به حسّان[16] فرمود بلندشو این صحنه را به همان طریق شعر به صورت رسمی به مردم اعلام کن و او هم آمد و آن قصیده غرّاء و بلند را ایراد کرده است.
پرسش:؟پاسخ: شعرِ بد مثل شعر خوب, مثل حرف بد و حرف خوب, خیال بد و خیال خوب, نوشته بد و نوشته خوب هست، اما وقتی که مرحوم ابن‌بابویه قمی در آخر من لا یحضره الفقیه از خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند که «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَةً»[17]‌ حکمتی را که حضرت می‌گوید همان حکمتی است که ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً﴾[18] اینکه فرمود: «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِکْمَةً»؛ یعنی برخی از شعرها کوثر هستند، اگر این‌طور باشد چرا برای یک انسان کامل شایسته نباشد که مثلاً شعر بگوید یا شعر بخواند؟!
بنابراین در پایان سوره مبارکه «شعراء» از شعرا مذمّت شده است و در بخش فعلی سوره «یس» فرمود او شعر نمی‌گوید و شایسته او هم نیست، ما باید یادش دهیم و ما هم که یادش ندادیم. اگر چیزی را خدا یاد ندهد انسان از کجا می‌تواند یاد بگیرد؟ فرمود ما که یاد ندادیم و گذشته از اینکه شایسته او هم نیست، برای اینکه شما شک نکنید؛ این برای این نیست که شعر نقص است، شعر هم مقدمهٴ کمال است؛ مثل سوادِ خواندن, سواد نوشتن، اینها مقدمه کمال است که انسان با خواندن و نوشتن, عالِم شود. علم در وجود مبارک پیغمبر بود ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ﴾[19] بود و مانند آن, بنابراین نقصی در حریم وجود آن حضرت نبود، مقدمات کار بود؛ مثلاً کسی باید با تلاش و کوششِ پا به زحمتی بتواند حرکت کند و خودش را به حرم برساند؛ ولی کسی که با یک «طرفةالعین» خودش در حرم است این دیگر نیاز به حرکت دست و پا ندارد، این را نمی‌گویند ناقص است.
پرسش: پیامبر موقع احتضار می خواستند بنویسند.
پاسخ: نه, آن‌جا شاید املا می‌کردند؛ مثل تمام موارد. همه حرف‌های وحی را ذات اقدس الهی فرمود تو به آنها بگو و اینها هم می‌نویسند، اگر یک وقت حضرت می‌نوشت یا کشف می‌شد آن ﴿إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ همیشه بهانه می‌گرفتند که ـ معاذ الله ـ اینها را خودش نوشته است.
پرسش: کراهت شعر سرایی در ... .
پاسخ: آن حرف دیگر است؛ شعرهای باطل, شعرهای خیالی که ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾[20] در روز قبل اشاره شد که در زمان و مکانی که جمعیّت هستند اسلام جلوی شعر را گرفته است. فرمود روز جمعه که مردم جمع می‌شوند جای شعر نیست, مسجد که جمع می‌شوند جای شعر نیست, به جای شعر بیایید آیات الهی, معارف الهی, ادعیه الهی, اذکار الهی و براهین الهی را مطرح کنید؛ حالا شعرهایی که الآن به عنوان مدح و مرثیه در حسینیه‌ها و مسجدها گفته می‌شود اینها کمال است اینها بعید است که مکروه باشد و اگر هم گفته شد به معنی قلّت ثواب است، وگرنه اینها چه نقصی دارد.

خواندن و نوشتن مقدمه کمال نه خود آن
بنابراین اینکه فرمود: ﴿لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ این دلیل است بر اینکه مقدمات کار در شما حاصل نیست و اصل کار هست. اصلاً خواندن و نوشتن برای عالِم شدن است، کسی که همه حقایق نزد او روشن است، این نقصی ندارد؛ خواندن, نوشتن, کمال نیست اینها مقدمه کمال است و آنچه کمال است خودِ علم است که علم برای حضرت حاصل است. این‌جا هم فرمود ما یادش ندادیم و شایسته او هم نبود، برای اینکه مبادا شما اشکال کنید و شبهه‌ای ایراد کنید.

تبیین ذکر قولی و فعلی در انسان و قرآن
﴿وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی‌ لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ﴾ این کتاب منحصراً یاد خداست؛ مستحضرید یاد خدا تنها به زبان نیست، گوش به یاد خداست, چشم به یاد خداست. در بخشی از آیات دارد که چشمان آنها به یاد خدا نبود، معلوم می‌شود که چشم گاهی به یاد خداست و گاهی به یاد خدا نیست﴿کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‌ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری﴾[21] پرده غفلت روی چشم اینهاست اینها یادِ مرا نمی‌بینند یا مرا یاد نمی‌کنند معلوم می‌شود چشم یاد دارد, گوش یاد دارد, اعضا و جوارح یاد دارند. نام خدا بر لب یک نحوه ذکر است, یاد خدا در دل نحوه دیگر است که آن یاد خدا گاهی به صورت انجام واجبات است, گاهی به صورت انجام مستحبات است, گاهی به عنوان ترک مکروهات است, گاهی به عنوان ترک محرّمات است؛ یاد خدا گاهی فعلی است, گاهی قولی است, گاهی در چشم است, گاهی در گوش است که فرمود: ﴿کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی‌ غِطاءٍ عَنْ ذِکْری﴾ و قرآن اول و آخرش, صدر و ساقه‌اش یاد خداست و جمع کردن بین معارف و اعمال و اخلاق است و جمع مبین.

استفاده قرآن از صنعت «احتباک» در تقیید و انذار به «حیّ»
ما این کتاب را نازل کردیم ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ این از باب «ردّ العجز الی الصدر» در آغاز سوره مبارکه «یس» آیه شش آمده است که این تنزیل عزیز رحیم برای آن است که ﴿لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ﴾[22]برای انذار آنهاست و این‌جا هم می‌فرماید شما باید انذار کنید، منتها انذار در کسی که حیات دارد و کسی که زنده است از انذار شما طَرْفی می‌بندد. این صنعت «احتباک» که در مطوّل و امثال مطوّل این صنعت را ملاحظه فرمودید در قرآن کریم کم نیست؛ صنعت «احتباک» این است که چهار امری که دو به دو مقابل هم هستند انسان در بین امور چهارگانه از هر دو مقابل یکی را ذکر می‌کند، برای اینکه دیگری را طرف می‌فهمد و اگر دیگری را ذکر نکرد، برای اینکه خودش با آن استنباط می‌کند. انسان یا زنده است یا مرده, این یک تقابل; انسانِ زنده یا مؤمن است یا کافر, این هم تقابل دیگر; در بین این امور چهارگانه براساس صنعت «احتباک» قرآن دو قِسم آن را ذکر می‌کند: یکی زنده را, یکی کافر را. خلاصه تقسیم این است که انسان یا زنده است یا کافر و معلوم می‌شود کافر مرده است ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا﴾, یک; ﴿وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾ دو؛ نفرمود «لینذر من کان مؤمناً»، بلکه فرمود آن‌که زنده است از قرآ‌ن استفاده می‌کند و آن‌که کافر است از قرآن استفاده نمی‌کند، معلوم می‌شود در فرهنگ قرآن کافر مرده است. در بخشی از آیات فرمود: ﴿أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ﴾[23] این ﴿غَیْرُ أَحْیاءٍ﴾ تأکید آنهاست، ﴿أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ﴾. مکرّر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمود: ﴿ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾،[24] مگر حضرت می‌رفت در قبرستان و مقبره‌های خانوادگی منبر می‌گذاشت؟ فرمود: آ‌نهایی که در قبر خانوادگی هستند و مرده هستند حرف تو در آنها اثر نمی‌کند ﴿ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾ یا ﴿إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی﴾.[25] این‌طور نبود که حضرت بروند قبرستان آن‌جا سخنرانی کنند تا خدا بفرماید حرف‌های تو که در مرده‌ها اثر نمی‌کند.

شنواتر بودن مردگان قبرستان نسبت به انذار پیامبر از کافران
همان افرادی که از فرمایشات حضرت استفاده نمی‌کردند واقعاً مرده بودند؛ اما آنها که مرده واقعی هستند فرمایشات حضرت در آنها اثر کرده است، در همین جریان قتلای بدر که مشرکین را حضرت در چاهی انداخت، کسانی که بدر رفتند می‌دانند قبرستانی است که شهدای بدر در آن‌جا مدفون هستند و پشت دیوار قبرستان گودالی بود که مشرکین را آن‌جا دفن کردند ـ از آن‌جایی که باید بین قبرستان مسلمین و مشرکین فاصله باشد، این دیوار هست ـ آن طرف‌تر قبرستان چاهی کَندند و مشرکین را آن‌جا انداختند، حضرت بالای چاه رفت و فرمود: «إِنَّا قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ»[26]که به حضرت عرض کردند با این نعش‌های مرده حرف می‌زنید؟! فرمود: «مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ‌ لِمَا أَقُولُ‌ مِنْهُمْ»[27]نه خیر آنها کاملاً می‌شنوند و جواب هم دادند و جواب هم می‌دهند. مُرده قبرستان به آن معنا واقعاً حضرت اِخبار می‌کند, اِسماع می‌کند آنها هم می‌شنوند، این تلقین میّت هم از همین قبیل است و این‌طور نیست که فقط برای موعظه تشییع‌کننده‌ها باشد، واقعاً میّت می‌شنود, برای او یک تسلّی است, آرامشی است, دلداری است که از تنهایی در بیاید. مرده‌ها به آن معنا یقیناً می‌شنوند و اما این آیاتی که دارد ﴿إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی﴾ و آیه‌ای که دارد ﴿ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾[28] این نظیر مرده‌های زنده‌اند این‌که دین ندارد, حیات الهی ندارد, حیات گاهی دارد, حیات حیوانی دارد یا تمام تلاش و کوشش او این است که خوب غذا بخورد و خوب جامه در بر کند و خوب آرایش کند این حیات گیاهی دارد یا بخشی از عواطف هم نصیب او شده است حیات حیوانی دارد، وقتی حیات انسانی نداشت حرف‌های الهی در او اثر نمی‌کند. فرمود انسان یا زنده است یا کافر; معلوم می‌شود مؤمن، زنده است و کافر واقعاً مرده است این ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾[29]همین است، فرمود: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾.

پرداختن به آفرینش حیوان و دلالت توحیدی آن
بعد به آیات توحید می‌رسند و می‌فرمایند می‌بینید ما با یک قطره آب گاهی انسان درست می‌کنیم، البته در فضای انسانی که اگر پدر و مادر انسان باشند، انواع و اقسام حیوانات درست می‌کنیم؛ حیوان گاهی «بالتّوالد» است, گاهی «بالتّولید» است و گاهی «لا بالتّولید» است و «لا بالتّوالد»؛ سه نوع حیوان است که در موارد گوناگون به آنها اشاره شده است: آن حیوان هایی که «توالد» است پدر و مادر دارند مثل گوسفند و گاو و امثال ذلک, آن حیواناتی که تولیدی‌ هستند نه «توالد»ی مثل این مرغ‌ها که تخم‌مرغ را در زیر پَرش می‌گذارند که بعد به صورت جوجه در می‌آید، گرچه آن هم با «توالد» از یک نظر بی‌ارتباط نیست؛ ولی بالأخره مسئله رَحِم و امثال ذلک نیست. آن قسم سومی که نه آن باشد و نه این مثل کِرم‌های خراطی یا کِرم‌هایی که درون میوه پیدا می‌شود یا درون یک حبّه گندم پیدا می‌شود که بزرگان گفتند بعضی افرادی که تنگ‌نظر هستند مثل آن کِرم درون گندم هستند که اگر یک کِرم کوچکی در درون یک سیب یا گندم پیدا بشود زمین و آسمانِ او همین است،[30] این وقتی بخواهد از آسمان سخن بگوید آن سقف بالای گندم یا سیب را می‌بیند، از زمین بخواهد سخن بگوید این پایین را می‌بیند. فرمود بعضی‌ها آن‌قدر تنگ‌نظر هستند که نظیر کِرم درون حبّه گندم هستند که آسمان و زمینشان کلاً یک سانتیمتر بیشتر نیست یا کمتر از سانتیمتر, این هم یک حیوان سوم است.

خلقت حیوانات به وسیله فرشتگان مدبّرات امر و بهره مندی انسان از آن
در این‌جا فرمود به وسیله مدبّرات تحت امر ما حیوانات گوناگون آفریدیم که این حیوانات را برای شما اختصاص دادیم و مِلک شما شد و همه نیازهای شما را این رفع می‌کند؛ این به طور اجمال در این قسمت هست و به طور تفصیل در سوره مبارکه «نحل» بیان شده است؛ در سوره مبارکه «نحل» به صورت تفصیل بازگو کرد و فرمود شما چه در بخش‌های دامداری, چه در بخش‌های دیگر از حیوانات انواع بهره‌ها را می‌برید، در سوره مبارکه «نحل» آیه پنج به بعد این است ﴿وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ‌ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ ٭ وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ﴾[31]آنها که به رمه‌سرا رفتند آگاه‌ هستند که صبح و شام وقتی این رمه‌ها می‌روند و برمی‌گردند این بره‌ها مادرهایشان را می‌شناسند و مادرها بچه‌هایشان را می‌شناسند، چگونه؟ با یک آهنگ ویژه‌ای یکدیگر را می‌بینند و شیر می‌خواهند ﴿وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی‌ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ﴾[32]فرمود: این حیوانات بارهای شما را به جایی می‌برند که خود شما اگر این مرکوب را نداشته باشید به زحمت به آن‌جا می‌رسید ﴿لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ﴾ خودتان اگر بخواهید پیاده بروید نمی‌توانید اینها هم شما را می‌برند و هم بارهایتان را می‌برند، ﴿لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾[33]خیلی از چیزهاست که خدا می‌آفریند و شما فعلاً آگاه نیستید، چون علم شما پیشرفت نکرده که آگاه شوید. آنچه در سوره مبارکه «نحل» آمده تا حدودی ـ چون بعدش جریان کشاورزی را ذکر کرد ـ تفصیل آیاتی است که در سوره مبارکه «یس» محلّ بحث است و مورد استدلال, فرمود ما اینها را خلق کردیم و مدبّرات ما به اذن ما اینها را آفریدند تا شما بهره ببرید.

اختصاصی بودن اسناد آفرینش انسان به خدا
این ﴿أَیْدینا﴾؛ یعنی به وسیله قوا و نیروها و مدبّرات ما، تنها درباره انسان است که آفرینش انسان را به خودش اِسناد می‌دهد و به شیطان می‌فرماید چرا سجده نکردی برای کسی که ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾[34] دو دستِ بی‌دستی خدا طبق روایاتی که هست «عَنْ‌ یَمِینِ‌ الرَّحْمَنِ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ»،[35] چه اینکه از وجود مبارک ابی‌ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) هم رسیده است که مؤمن «کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ»[36] مؤمن جزء اصحاب یمین است که دستِ راست او راست است و دست چپ او هم راست است، برای اینکه با هر دو دست اطاعت می‌کند؛ ولی غیر مؤمن اصحاب «شِمال» است دستِ چپ او چپ است و دست راست او هم چپ است، برای اینکه با هر دو دست گناه می‌کند؛ اما درباره ذات اقدس الهی که فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾؛ یعنی با جمال و جلال, با قبض و بسط, با قَهر و مِهر, با اوصافی که من دارم جامعیّت را اِعمال کردم تا انسان پیدا شود؛ ولی درباره حیوانات سخن از ﴿أَیْدینا﴾ است نه سخن از ﴿بِیَدَیَّ﴾.

امر خدا به مطیع بودن حیوانات در برابر انسان و لزوم شکرگزاری از آن
فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ﴾ ما اینها را آفریدیم تا نیازهای شما را برطرف کنند و اینها را هم «ذلول» و نرم قرار دادیم؛ شما می‌بینید که یک قطار شتر را یک کودک می تواند افسارش را بگیرد و حرکت ‌دهد، فرمود ما اینها را «ذلول» و نرم و مطیع شما قرار دادیم که مشکلات شما را حل کند. این اسب‌های وحشی که هنوز رام نشدند آنها را می‌بینید که اگر این اسب‌ها هم مثل آنها بودند هرگز قابل استفاده نبودند؛ فرمود ما اینها را برای شما «ذلول» و نرم و آرام کردیم ﴿وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ﴾، از گوشت گاو و گوسفند استفاده می‌کنید, از باربری و سواری اسب و استر استفاده می‌کنید ﴿وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ﴾ چرا شاکر نیستند؟!

اخبار قرآن به ناسپاسی انسان با بت پرستی و عذاب اُخروی آن
نحوه بهره‌برداری را در سوره مبارکه «نحل» مشخص کرده است؛ فرمود این همه نعمت‌ها را ما آفریدیم آن‌گاه اینها به سراغ بت‌ها می‌روند که خودِ اینها و خود آن بت‌ها را ما در قیامت همه‌شان را برای پاسخگویی احضار می‌کنیم ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً﴾ به امید اینکه از کمک آنها بهره ببرند ﴿لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ﴾، اما ﴿لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ﴾ این بت‌ها نه تنها مشکل آنها را حل نمی‌کنند، مشکل خودشان را هم حل نمی‌کنند ﴿وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾؛ عابد و معبود همه‌شان در صحنه قیامت می‌آیند و همین سنگ‌ها را که می‌تراشیدند و می‌پرستیدند یا چوب‌ها را می‌پرستیدند اینها را هم ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾؛[37] این «حجاره» همان سنگ‌هایی بود که اینها به صورت بت درآوردند که فرمود اینها را با هم یکجا می‌سوزانیم ﴿إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾،[38] اما آن قدّیسین بشر مثل حضرت عیسی و امثال ذلک یا ملائکه آنها مستثنا هستند، آنها «مُحضَر» نیستند، آنها در حقیقت از کار اینها انکار می‌کردند، تبرّی داشتند و در دنیا گفته بودند مثل حضرت مسیح, در قیامت هم قدّیسین بشر و همچنین ملائکه کاملاً از اینها منزجر و جدا هستند، اما بت‌های دیگر چه از قبیل فراعنه و چه سنگ و چوب و دیگر، فرمود اینها گداخته می‌شوند ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ﴾ این بت‌ها ﴿لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ﴾ مشکل خودشان را حل نمی‌کنند ﴿وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ﴾[39]این بت و بت‌پرست، همه در صحنه قیامت برای پاسخگویی در یک ستاد احضار می‌شوند، بعد به وجود مبارک حضرت می‌فرماید: شما غمگین مباش، این حرف‌ها در عالَم زیاد است و پیروزی از آنِ شماست که امیدواریم نظام اسلامی برای همیشه پیروز باشد!

[1]بقره/سوره2، آیه189.
[2]اسراء/سوره17، آیه85.
[3]بقره/سوره2، آیه222.
[4]نور/سوره24، آیه24.
[5]یس/سوره36، آیه65.
[6]یس/سوره36، آیه66.
[7]آل عمران/سوره3، آیه93.
[8]صف/سوره61، آیه2.
[9]شعراء/سوره26، آیه225.
[10]شعراء/سوره26، آیه227.
[11]شعراء/سوره26، آیه221.
[12]مریم/سوره19، آیه4.
[13]مریم/سوره19، آیه5.
[14]دیوان حافظ، غزل493.
[15]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص295.
[16]کتاب سلیم بن قیس، محمدباقر الانصاری ج‌1، ص355.
[17]من لایحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، ص379.
[18]بقره/سوره2، آیه269.
[19]کهف/سوره18، آیه65.
[20]لقمان/سوره31، آیه18.
[21]کهف/سوره18، آیه101.
[22]یس/سوره36، آیه6.
[23]نحل/سوره16، آیه21.
[24]فاطر/سوره35، آیه22.
[25]نمل/سوره27، آیه80.
[26]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج1، ص180.
[27]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج19، ص346.
[28]فاطر/سوره35، آیه22.
[29]انفال/سوره8، آیه24.
[30]نظامی گنجوی؛ «چو آن کرمی که در گندم نهان است .*** زمین و آسمان او همان است».
[31]نحل/سوره16، آیه5.
[32]نحل/سوره16، آیه7.
[33]نحل/سوره16، آیه8.
[34]ص/سوره38، آیه75.
[35]نهج الفصاحه، ص322.
[36]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص126.
[37]بقره/سوره2، آیه24.
[38]انبیاء/سوره21، آیه98.
[39]یس/سوره36، آیه75.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی