- 596
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 77 تا 83 سوره یس، بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 77 تا 83 سوره یس، بخش اول"
- پاسخ به شبهات منکران معاد در آیات پایانی سوره «یس»؛
- علمی نبودن شبهات منکران و علت طرح آن؛
- آیات دال بر آسانی کارها نزد خدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ (78) قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ (79) الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ (81) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)﴾
پاسخ به شبهات منکران معاد در آیات پایانی سوره «یس»
سوره مبارکه «یس» همانطوری که ملاحظه فرمودید، چون در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی, اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق است در این سوره از معاد چند جا سخن به میان آمده؛ چه اینکه از وحی و نبوّت هم چند جا سخن به میان آمده است. اوایل این سوره در آیه دوازده فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی﴾؛[1]ما مردهها را زنده میکنیم و در بخشهای دیگر ـ آیه 48 به بعد ـ که فرمود: ﴿یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ از نفخ صور اول و از نفخ صور دوم سخن به میان آورد و احیای همگان را مطرح فرمود, ﴿إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ﴾[2]و خصوصیت آن روز را که روز عدل است و ظلم در آن روز هرگز راه ندارد، بیان فرمودند و در بخش پایانی شبهه برخی از منکران معاد را ذکر میکنند.
علمی نبودن شبهات منکران و علت طرح آن
در سوره مبارکه «قیامت» میفرماید اینها شبهه علمی ندارند، گرفتار شهوت عملی هستند. در سوره مبارکه «قیامت» بعد از چند سوگند فرمود: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ﴾؛[3] همین انسانی که حالا استخوان مُردهای را از گورستان گرفته و در دستش گذاشته است گفته حالا این به صورت پودر شده, رمیم است و به صورت نَرم در آمده ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾، خدا میفرماید او خیال کرد ﴿أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ﴾ ما نه تنها توان آن را داریم که استخوان بدن انسان را که محکمترین عضو اوست آن را احیا کنیم ﴿بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ﴾[4] ما این خطوط ریز و ظریف سرانگشتان او را هم احیا میکنیم؛ اینکه میگویند انگشتنگاری شود، برای اینکه انگشت کسی شبیه انگشت دیگری نیست. این خطوط ریزی که سرانگشت افراد است ما این را هم میتوانیم احیا کنیم، چه رسد به آن مسئله عِظام. آنگاه فرمود اینها شبهه علمی ندارند ﴿بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[5] اینها شهوت عملی دارند و میخواهند که پیش روی آنها باز باشد؛ اگر ـ معاذ الله ـ معاد نباشد جلوی افراد باز است، چون هیچ مسئولیتی ندارند و هر چه کردند, کردند; اینها چون میخواهند جلوی آنها باز باشد مسئله معاد را نپذیرفتند و اگر مسئله معاد را بپذیرند جلوی آنها سد است، هر کاری که انسان نمیتواند انجام بدهد. در این بخشها هم فرمود اینها مشکل علمی ندارند.
دشواری احیای مردگان وجه مشترک شبهه منکران معاد و پاسخ آن
ما گذشته از اینکه در خصوص این مسئله, برهان اقامه میکنیم دو نمونه هم ذکر میکنیم که یکی از نظر کیفیت و یکی از نظر کمیّت هر دو دشوارتر از خلق مجدّد انسان هستند؛ آن خَلق ابتدایی دشوارتر از خلق مجدّد است، برای اینکه در خلق مجدّد روح که موجود است از بین نرفته و نمیرود, بدن به صورت ذرّات ریز در عالَم پراکنده است که خدا این را جمع میکند، اما در آن ابتدا که نه روح و نه بدنی بود خدا این را که خلق کرد؛ آن را در سوره مبارکه «روم» استدلال کرد و فرمود ایجاد شیء مسبوق به عدم، دشوارتر از ایجاد شیء مسبوق به وجود است، ما وقتی شما را که هیچ نبودید ایجاد کردیم، الآن که موجود و پراکنده هستید، میتوانیم جمع کنیم؛ ما وقتی آن أشدّ را انجام دادیم، شدید یقیناً مقدور ماست. یکی هم به لحاظ کمیّت و بزرگی است؛ فرمود آسمانها و زمین را ما خلق کردیم، حالا شما که یک جِرم کوچکی هستید؛ اگر کسی قادر است آسمانها و زمین را خلق کند و عاجز نشود از خلقت مجدّد شما هم عجزی در کار نیست. پس گاهی شبهه از راه کیفیت حل میشود; گاهی شبهه از راه کمیّت حل میشود و جهت مشترک این دو شبهه هم دشواری عمل است.
آیات دال بر آسانی کارها نزد خدا
در سوره مبارکه «روم» آیه 26 و 27 به این صورت آمده است فرمود: ﴿وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ ٭ وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾؛ یعنی اعاده, آسانتر از ابتداست. در سوره مبارکه «روم» که قبلاً بحث شده بود، آنجا عنایت فرمودید که چیزی برای خدا آسان و چیزی آسانتر باشد نیست؛ همه چیز یکسان برای خدا آسان است، چون ظاهر این آیه که دارد ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾نشان میدهد که خلق ابتدایی «أَهْوَن» است خلق اعادهای «هیّن» است فوراً استدراک نمود و فرمود: ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی﴾مبادا شما خیال کنید این کار دوم آسانتر از کار اول است; یعنی بین اول و دوم فرق است، چون خدای سبحان با اراده خلق میکند با ابزار که خلق نمیکند. الآن شما مثلاً اراده کردید که اقیانوس کبیر را در ذهنتان تصوّر کنید، حاضر شد یا اراده کردید که یک قطره آب را در ذهنتان تصوّر کنید, حاصل میشود؛ اگر کار با اراده حاصل است، طبق بیان نورانی حضرت امیر(علیه السلام) که فرمود: «فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ»[6] اگر با اراده کار حاصل است، دشوار و دشوارتر, آسان و آسانتر نیست؛ شما هم اقیانوس را با یک تصور به ذهن میآورید, یک قطره آب را هم با یک تصور به ذهن میآورید و در هیچ جا هم خسته نمیشوید; لذا برای رفع آن توهّم ذات اقدس الهی فوراً فرمود: ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾.[7] پس از این جهت اگر کسی بخواهد برهان اقامه کند دست او باز است؛ وقتی ذات اقدس الهی چیزی را که نبود موجود کرد، چیزی را هم که هست یا موجود بود و از بین رفت دوباره میتواند موجود کند. از نظر کمیّت هم در سوره مبارکه «غافر» که همان سوره «مؤمن» است استدلال فرمود؛ فرمود: شما در معاد چه شکّی دارید که چگونه ممکن است انسان مرده را خدا زنده کند؟ ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾[8] ما کلّ این نظام را که آفرینش آن بزرگتر از خلقت انسانها بود را آفریدیم، حالا انسانی که مُرده دوباره زنده میکنیم ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ * وَ مَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ لاَ الْمُسِیءُ قَلِیلاً مَا تَتَذَکَّرُونَ * إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾.[9] پس جهت مشترک آنچه در سوره مبارکه «روم» و «مؤمن»؛ یعنی «غافر» آمده این است که خدا وقتی آن دشوارتر را که انجام داد، یقیناً اینکه آسان است را میتواند.
تنبّه همراه با تحقیر انسان با یادآوری آفرینش اولیه او
مطلب بعدی آن است که همانطوری که در جلسات قبل ملاحظه فرمودید این تعبیر ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ﴾ تنبّه دادن به آن آفرینش اول است، با نکره آن هم تنوین تحقیر که بالأخره انسان نطفهای بیش نبود که حالا زبان در آورده و میگوید چه کسی میتواند انسان مرده را زنده کند؟! خصم و خصیم ما شده است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ﴾ و به تعبیر جناب زمخشری از این اشکال یا نقد او به صورت افسانه یاد کرد؛[10] فرمود حالا برای ما افسانهسرایی میکند ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً﴾ دیگر نمیفرماید او اشکال میکند, نقدی دارد, شبههای دارد، میفرماید اینها نقد و شبهه و اشکال نیست، اینها افسانه است. شما در قدرت بیانتهای الهی غرق هستید، درباره چه چیزی دارید اشکال میکنید؟ ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً﴾ آن مَثل و افسانه چیست؟ این است که خودش را فراموش کرده است، اگر خودش را فراموش نمیکرد که چنین حرفی نمیزد؛ این میگوید چگونه خدا انسان مرده را زنده میکند؟ در آن بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید که خدا دو مرحله گذرانده است: در یک مرحله لیس تامّه بود که او را به کانَ تامّه تبدیل کرد و در یک مرحله لیس ناقصه بود او را به کانَ ناقصه تبدیل کرد؛ به وجود مبارک زکریا فرمود: تو هیچ نبودی و ما تو را آفریدیم، حالا تو سؤال میکنی که ﴿وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾[11] من پیرم, همسرم نازاست و چگونه پدر و مادر میشویم؟ فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[12] که ملاحظه فرمودید این ﴿شَیْئاً﴾ خبر نیست، این «کان», «کان» تامّه است؛ یعنی شما «لا شیء» بودید؛ اگر انسان «لا شیء» بود و هیچ نبود و خدا او را آفرید؛ یعنی لیس تامّه را به کانَ تامّه تبدیل کرد، بعد میفرماید به مرحلهای رسیدید که اصلاً قابل ذکر نبودید همان ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[13] که آن اصلاً قابل ذکر نیست، فرمود: ﴿هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾؛[14] حالا شیء بود به نام نطفه، اما قابل ذکر نبود. ما این چیزی که ﴿لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ این را آوردیم به صورت انسان در آوردیم; حالا چون خَلق خودش را فراموش کرده برای ما افسانهسرایی میکند و میگوید چه کسی میتواند انسان را ایجاد کند؟ شما خودتان را فراموش کردید! ﴿وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾؛ این ﴿رَمیمٌ﴾ هم همانطور که ملاحظه فرمودید اسم است، نه فعیل به معنی فاعل و نه فعیل به معنی مفعول؛ لذا مؤنث ذکر نشده است، با اینکه ضمیر ﴿هِیَ﴾ مؤنث است ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾. فرمود در جواب اینها بگو ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ همان کسی که بار اول این «لا شیء» بود و هیچ نبود او را ایجاد کرد، الآن که «شیء» است و ذرّات او در عالَم پراکنده است یقیناً میتواند این را ایجاد کند، پس این مشکلی نیست ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾. اگر بگویید ذرّات او در عالَم پراکنده است، بله ما هم قبول داریم که پراکنده است، اما نسبت به علم نامتناهی ذات اقدس الهی که پراکندگی ندارد! قدرتش از این راه ثابت است که او لیس تامّه را کانَ تامّه کرد و علمش از این جهت است که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[15] است، اگر قدرتش با آن بیان ثابت میشود و علمش هم با این ثابت میشود، دیگر شما چرا افسانهسرایی میکنید؟ ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ که شبیه استدلال سوره مبارکه «روم» است. اگر میگویید ذرّات او پراکنده است یا به چیز دیگر تبدیل شده، بله ﴿وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است.
نمونه ای از قدرت الهی در ایجاد جرقه و آتش از درخت سبز مَرَخ و عفار
نمونهای ذکر میکند و بعد به کیفیت معاد میپردازد؛ آن روزها که نه فندک بود و نه کبریت، مانند اینها چیزی نبود، دامدارها و غیر دامدارها حتی در روستاها و شهرها از همین درختهای «مَرخ» و «عَفار»[16] استفاده میکردند، غیر از «مَرخ» و «عَفار» بعضی از درختهای دیگر هم این خصوصیت را دارند که از ابنعباس نقل شده است غیر از خوشه و شاخه عنّاب همه درختها میتوانند این خصیصه را داشته باشند؛[17] ولی آن درخت معروف و رسمی که کاربرد آتشی داشت همین درخت «مَرخ» و درخت «عَفار» بود؛ این دو درخت نظیر درخت توت نَر و ماده, نخل نر و ماده آنها هم نر و ماده هستند «مَرخ» نر است, «عَفار» ماده است؛ شاخهای را از «مَرخ» قطع میکنند و شاخهای را از «عَفار» قطع میکنند، آن مرخ را بالا نگه میدارند و این عفار را پایین نگه میدارند، اینها را به هم میمالند جرقّه تولید میشود؛ میفرماید از طرفی درخت تازهای را قطع کردید که قطره آب از آن میچکد، اینکه چوب خشک نیست، این درخت تازه است الآن هم قطرههای آب در درون آن هست؛ ولی این شاخه «مَرخ» را وقتی با «عَفار» میمالید جرقّه تولید میشود؛ چنین خدایی میتواند این ذرّات را جمع کند، شما چه مشکلی دارید؟! این مَثلی است برای آنها که محلّ ابتلای آنها بود و کاملاً در دسترس آنها بود، امروز هم معجزه و آیت الهی است. ﴿الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ﴾ نه درخت خشکیده که بگویید حالا گرم شده است، درختی سبز و هنوز قطرات آب در آن هست این شاخه «مَرخ» را که مذکّر است و آن شاخه «عَفار» را که مؤنث است اگر به هم بمالید آتش تولید میشود، شما هم که زندگیتان با همین میگردد! ﴿الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ﴾ شما مشتعل میکنید, ایقاد نار میکنید, نار روشن میکنید, زندگیتان را با روشن کردن آتش تأمین میکنید، این را که میبینید؛ حالا که این شد.
یادآوری قدرت الهی در آفرینش مجموعه سپهری دال بر توان احیای مردگان
﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ﴾ ـ این همان استدلال سوره مبارکه «مؤمن» است؛ یعنی «غافر» ـ آن کسی که کلّ این نظام را آفرید و بعد هم در بخشهای دیگر فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾؛ این مجموعه سپهر بالاتر و سنگینتر از یک انسان مشخص و محدود است، اگر ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ اگر آن نظام سپهری سنگینتر و قویتر است که میلیونها ستاره هستند هنوز کشف نشده و در قرآن فرمود: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾؛[18] نه با چشم مسلّح میتوانید ببینید و نه با چشم غیر مسلّح, خیلی از چیزها را اصلاً نمیتوانید ببینید. بنابراین این خدا که این مجموعه را آفرید یقیناً میتواند انسان را مجدّداً بیافریند ﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾.
تبیین دو دسته از آیات دال بر احیای مثل انسان در قیامت
حالا میرسیم به کلمه «مِثل»؛ در جریان «مِثل» چند طایفه آیات در قرآن کریم هست. در هیچ جای قرآن ندارد که ما خودِ انسان را زنده میکنیم، همه جا سخن از «مِثل» است ﴿عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ و در بخشهایی از آیات قرآن دارد که خود انسان را ما زنده میکنیم نه مِثل او. بنابراین «فالبحث فی مقامین»: در یک مقام بررسی آیاتی است که میگوید آنچه در معاد میآید مثل آن است که در دنیا بوده است و مقام ثانی بررسی آیاتی است که میگوید مانند اوست نه مثل او؛ اینکه میگویند اجتماع مثلین محال است، برای اینکه مثلاً اگر «الف و باء» شبیه و مثل هم باشند چون دوتا هستند حتماً تمایزی دارند، چون کثرت است و اگر هیچ تمایزی بین «الف و باء» نباشد دیگر دوتا نیستند میشوند یکی, اگر گفتیم دوتا, «بالضروره» تمایزی هست؛ اگر این مِثلان جمع شوند؛ یعنی این کثیر و کثرت بشود واحد; یعنی اینها هم تمایز دارند و هم تمایز ندارند، این است که اجتماع مثلین و تحصیلِ حاصل اینها بدیهی است نه اوّلی؛ سرّ استحاله اینها بازگشت آن به اجتماع نقیضین است، اگر دوتا مِثل یکجا جمع شوند معنایش این است که اینها هم واحد است و هم واحد نیست, هم کثیر است و هم کثیر نیست, هم تمایز هست و هم تمایز نیست، به هر بیانی که تقریر شود اجتماع نقیضین دارد; لذا تحصیل حاصل و اجتماع مثلین محال است.
در این آیه سوره مبارکه «یس» دارد آنچه ما در قیامت میآوریم «مِثل» این است و نه عین این ﴿عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾. در سوره مبارکه «واقعه» هم آنجا باز سخن از «مِثل» است که فرمود ما میتوانیم امثال اینها را تبدیل کنیم آیه 60 و 61 سوره مبارکه «واقعه» این است ﴿نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ ٭ عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ﴾. این تماثل برابر اینگونه از طایفه آیات نشان میدهد آنچه در معاد است مثل بدن دنیاست نه عین آن; از طرفی هم در بخشهایی از قرآن کریم دلالتش به طور شفاف و روشن است که به عین انسان برمیگردد نه مثل او؛ فرمود ما خود او را زنده میکنیم، سخن از مِثل نیست؛ ما افرادی را که در دنیا مُردند عین آنها را میتوانیم برگردانیم و زنده کنیم. آیه 33 سوره مبارکه «احقاف» این است: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾ این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است و حدّ وسط برهان است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی﴾ خود آن موتا را احیا کند نه امثال آنها را خلق کند ـ ظاهر آن همین است ـ یا آنکه فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ﴾؛[19] یعنی شما را، نه مثل شما را.
تفسیر اختلاف آیات دال بر احیای مثل و عین در دنیا و آخرت
پس مقام اول این است آن آیاتی که دلالت میکند بر اینکه بدن آخرت مثل بدن دنیاست نه عین آن، این یک چیز حقّ و یک امر ضروری است؛ مثل اینکه بدن دنیا هم مثل حالت قبلی است نه عین آن؛ الآن ثابت شده است که انسانی که شصت سال یا هفتاد سال زندگی میکند تمام ذرّات بدن او چند سال یک بار عوض میشود، الآن این دستی که ما داریم مثل دستِ ده سال قبل است نه عین آن, این ذرّات تحلیل رفته و ذرّات دیگر به وسیله تغذیه آمده است. همانطوری که در دنیا بدن, لحظهبهلحظه عوض میشود و آنچه بعداً میآید مثل گذشته است نه عین گذشته, در جریان معاد هم همینطور است آنچه بعداً میآید مثل گذشته است نه عین آن. اما آن طایفه آیاتی که دارد ما خود انسان را زنده میکنیم، آن هم مثل دنیاست؛ در دنیا اگر کسی هشتاد سال زندگی کرد حداقل هشت بار تمام ذرّات بدن او عوض شده است، حتی ذرّات مغز! آنها خیال میکنند مغز یک امر ثابتی است، مگر میشود یک موجود مادّی حرکت نکند؟ منتها برای آنها کشف نشده است. هشت بار تمام ذرّات بدن او عوض شده است؛ این مثل نهری است که از خانه کسی عبور میکند و حوضچهای در وسط نهر هست که همیشه این حوضچه پر از آب است، اما این آبِ فعلی غیر از آب قبلی است، این نهر روان است و میآید در این حوضچه رد میشود، آب حوض هم با همین نهر عبور میکند و همیشه این حوض آب دارد؛ ولی این آبها عین هم نیستند بر خلاف حوض راکدی که یک مقدار آب در آن ریختند و در آن این میماند. ما الآن که هشتاد سال یا هفتاد سال یا شصت سال داریم، هشت یا هفت یا شش بار تمام ذرّات بدن ما عوض شد؛ ولی ما همان هستیم. سرّش آن است که ما تنها بدن نیستیم، آن عنصر اصلیِ هویّت ما را روح ما تشکیل میدهد, یک و این روح ثابت است, دو; شیئیّت شیء به همان صورت و فصل مقوّم آن است, سه; اگر این فصل مقوّم عین همان وجود قبلی بود بدن به هر وضع عوض شود عینیّت محفوظ است. مگر ما در دنیا تردید داریم این شخصی که الآن شصت سال است، عین همان کسی بود که شصت سال قبل به دنیا آمده است؟! هیچ تردیدی نداریم.
روح عنصر اصلی هویت انسان و ثبات آن در دنیا و آخرت
پرسش: اگر هر سلولی عوض بشود خاصیّت هر سلولی به سلول دیگر منتقل می گردد؟
پاسخ: خاصیّت آن را روح میپروراند؛ منتها صعوبت و سهولت دارد مثل غذای پاک و غیر پاک, حلال و غیر حلال. این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که مرحوم صاحب وسائل این را در کتاب وسائل در بحث مکاسب ذکر کرد که «کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّةِ»[20] همان است که مال حرام نه تنها در آدم اثر میگذارد تا ذریّه هم اثر میگذارد؛ بله اثر میگذارد، اما این نفس است که این را به این صورتها میگرداند و میتواند هم اصلاح کند؛ ولی اگر کسی حلال خورد یا حرام خورد عوض نمیشود؛ اگر مال حلال خورد, مال حرام خورد, مال مشکوک خورد, مال طیّب و طاهر خورد و مال خبیث در خبیث خورد زید همان زید است و اینطور نیست که حالا عوض شود. بنابراین هر چه ما در دنیا هستیم همان درباره آخرت است از این جهت مشکلی ندارد. آن طایفه از آیات که سخن از تماثل است راجع به بدن است و آن مقدار از آیاتی که راجع به وحدت عینی بدون کمترین تفاوت است، مربوط به هویّت و فصل مقوّم ما جان ماست. اگر کسی در بیست سال قبل خلافی کرده بعد متواری شده و بعد از بیست سال دستگیر شده و در طیّ این بیست سال چندین بار تصادف کرده و دست او را عوض کردند, پای او را عوض کردند, چشم او را عوض کردند, قلب او را عوض کردند, کلیه او را عوض کردند بعد وقتی که به اجتماع آمد، این همان است. هویّت هر کسی به روح اوست، مگر اینکه بگوییم این آقا عوض شد؛ در حالی که تمام اعضای این در طی این بیست سال عوض شده است، حالا اگر کلیه کسی را عوض کردند, قلب کسی را عوض کردند, چشم کسی را عوض کردند, اگر علم پیشرفت کرد مغز کسی را عوض کردند، مگر او عوض میشود؟ منتها او در ظرف یک سال ممکن است اعضایش عوض شود، لکن ما در ظرف ده سال. ما عضو ثابتی نداریم، هر چه در دنیا هست همان در آخرت هست. در دنیا هرگز نمیگویند که آقا این دستی که شما معصیت کردی الآن «ید» سارق است باید قطع کنند، این دست الآن ذرّات و سلولهای آن عوض شده، چون شیئیّت شیء به همان فصل مقوّم آن است؛ این ابزار کار است. در بحث شهادت هم خواندیم که تمام کار برای جان ماست، این ابزار اگر خدا اینها را به حرف در بیاورد اینها شهادت میدهند نه اقرار کنند، حتی زبان؛ زبان اگر بخواهد علیه صاحبزبان حرف بزند، تعبیر قرآن کریم این نیست که زبان اقرار میکند، میگوید: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[21] معلوم میشود ما غیر از زبانیم, ما غیر از چشمیم, ما غیر از دست و پاییم, آنها غیر از ما هستند, ما بیگانهایم وقتی دارند حرف میزنند البته شهادت است و ما, ماییم؛ ما وقتی حرف میزنیم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾[22] حتی زبان ما حرف میزند غیر ماست; لذا فرمود: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ هر چه مسئله دنیا را حل کردیم آنجا هم همین است؛ اگر مسئله دنیا برای ما «بیّنالرشد» است، مسئله آخرت هم «بیّنالرشد» است.
بازگشت آیات دال بر مثل به بدن و عین به روح انسان
«فتحصّل» آن طایفه از آیات که از تماثل و مثلیّت یاد میکنند؛ نظیر سوره «یس» و نظیر سوره «واقعه», راجع به بدن است که این بدن ابزار کار ماست و آن طایفه از آیات که حقیقت ما را میگوید که ما خودش را بدون کمترین تفاوت زنده میکنیم، این مربوط به فصل مقوّم و انسانیّت ماست، مثل دنیا؛ در دنیا اگر پزشکی و متخصّصی به ما بگوید انسانی که پنجاه سال زندگی کرده است پنج بار تمام بدن او عوض شد، میگوییم درست است و اگر همان محقّق بگوید انسان بعینه همان انسان پنجاه سال قبل است، میگوییم درست است.
پرسش: گروه دوم از آیات ﴿نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری﴾ است روح که از زمین خارج نمیشود.
پاسخ: نه, آن راجع به بدن است به دلیل اینکه در جمله اُولیٰ فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ﴾ معلوم میشود راجع به بدن است. در سوره مبارکه «سجده» فرمود شما که میگویید ما در زمین گُم میشویم، شما که زمینی نیستید. آنها شبههشان این است که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾[23]فرمود شما زمینی نیستید که در زمین فرو بروید ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[24]آن مَلکالموت(سلام الله علیه) که برای قبض ارواح میآید، تمام حقیقت شما را توفّی میکند. شما فوت نمیکنید, موت ندارید, وفات دارید؛ او متوفّی است، من هم متوفّی هستم، شما هم متوفّا هستید. استیفا کردن؛ یعنی تمام حقیقت را گرفتن، این در مُشت فرشته ماست. اگر تمام حقیقت شما در مُشت فرشته ماست آنکه در زمین میرود، بله همان است که ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ﴾ بود؛ همین که درباره حضرت آدم و اولاد آدم است که ما انسان را ﴿مِنْ طینٍ﴾ خلق کردیم ﴿إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ﴾,[25] ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[26] که این برای بدن است، بدن شما از خاک است و دوباره در خاک میرود، اما جانتان تمام حقیقت در دست فرشتگان ماست.
پرسش: یکی ازآیاتی که دالّ بر عینیت است، همین آیه قبل میگوید: ﴿قُلْ یُحْییهَا﴾ که التزام است.
پاسخ: بله؛ ولی این تصریح به «مِثل» ظهورش قویتر است ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿یُخْلَقْ مِثْلُها﴾[27] ظهور این مِثل در تفاوت, غیر از ظهور آن «ها» است در عینیّت، این صریح و نص است و همچنین نصّ سوره مبارکه «واقعه» که فرمود: ﴿عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ﴾. بنابراین ما از این جهت هیچ محذوری نداریم.
دشواری تحلیل احیای مثل و آسانی احیای عین نزد عامه مردم
پرسش: با توجه به تبیینی که حضرتعالی فرمودید دیگر مِثلیّت در کار نیست؟
پاسخ: اگر کسی تحلیل کند، بدن مِثل است؛ در مسئله دنیا برای محقّقین حل شده است برای اکثری مردم حل نیست که این بدنِ امروز ما مثل بدن ده سال قبل است، این را محقّقین میدانند؛ اما آنجا همه میدانند که این بدن خاک شد و دوباره برگشت، چون چیزی است که همه میدانند میفرماید بدن مثل آن است؛ ولی حقیقت شما با روح شماست و آن در دست فرشتههای ماست هیچ تفاوتی نیست; لذا در روایات ما هم هست که اگر شما افراد را ببینید «قل لرأیته بِعَیْنِهِ أَنَّهُ فلان»[28] در روایات ما هم همین است؛ یعنی عین شخص را میبینید، مثل اینکه الآن اگر کسی عمل کرده کلیه و قلب او عوض شده شما میگویید من زید را دیدم و نمیگویید که مثل او را دیدم و اینکه میگویید هم حقیقت میگویید نه اینکه مجاز بگویید, نه مجاز در کلمه است و نه مجاز در اِسناد. اگر زید پای مصنوعی به او دادند گرفت, دست مصنوعی دادند گرفت, کلیه مصنوعی دادند گرفت, قلب مصنوعی دادند گرفت, چشم مصنوعی دادند گرفت, بعد از مرخصی از بیمارستان ما رفتیم به عیادت زید دیگر نمیگویید به مِثل زید, عین زید است؛ نه مجاز در کلمه است نه مجاز در اِسناد است، چون هویّت هر کسی به جان اوست، ابزار عوض میشود; منتها ابزار یک وقت دقیقاً و رقیقاً در طیّ هفت سال یا ده سال عوض میشود که این را محقّقین میدانند یا به صورت شفاف عوض میشود مثل آنها که کلیه مصنوعی به او دادند و مانند آن. در جریان معاد همه میدانند که خاک شدند و دوباره از خاک برخاستند.
پرسش: شهادت این دستی که عوض شده چطور میشود؟
پاسخ: چون دست همان دست زید است،این دست وقتی چسبیده و بدن زید این را قبول کرد دیگر «ید» زید است؛ در مثالهای فقهی هم قبلاً گفته شد آنها که مشرک هستند ـ نه کافرِ اهل کتاب ـ نجس می باشند، حالا اگر کسی دستش قطع شد و خانواده ملحدی در اثر مرگ مغزی حاضر شدند که دست او را به دست این پیوند بزنند، وقتی جرّاحی کردند و پیوند زدند، هنوز نگرفته این دست نجس است و این شخص نمیتواند با آن وضو بگیرد، اما وقتی پیوند گرفت این شخص میتواند با آن وضو بگیرد. وقتی که روح چیزی را قبول کرد دستِ اوست، اگر دست او شد دیگر میشود پاک و جمیع احکام را دارد. هویّت دست و پا و اعضا و جوارح به این است که نفس آن را قبول کرده باشد. در دنیا هر چه هست، در آخرت هم همینطور است؛ از این جهت مشکلی نیست.
مشکل بودن تفسیر آیات دال بر برپایی قیامت و لزوم کوشش در آن
عمده آن است که ما چه وقت برمیخیزیم؟ آن آیه سوره مبارکه «ابراهیم»، همچنان برای ما معمّا هست؛ در آنجا لابد مراجعهای فرمودید، چهار طایفه آیات در آن هست: یک طایفه این است که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[29] و یک طایفه آیات مربوط به این است که (این «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم»،[30] از برکات درس و بحث, داشتن سؤال عمیق و قبل از آن و مهمتر از آن, اشکال عمیق است؛ درسی که نه در آن اشکال عمیق باشد و نه سؤال عمیق باشد این درس پویا نیست) عدهای از راه دور آمدند خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند حالا که اینها عوض میشوند، این انسانها که میخواهند از زمین زنده شوند، کجا هستند؟ حالا زمین که دارد عوض میشود بنّایی که نیست این با یک زلزلهای که جهانلرزه است میخواهد عوض شود این ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ در این لحظه تبدیل، این انسانها کجا هستند؟ یک طایفه از روایات دارد «فِی الظُّلّةِ» ـ این نسخهای که در کنز الدقائق[31] هست به نام «فِی الظُّلْمَةِ» این نسخه تام نیست،[32] آنکه در پاورقی هست درست است آن «الظُّلّة»؛ یعنی در سایه حق ـ طایفه دیگر آیهای است که میگوید اینها جزء «أَضْیَافُ اللَّهِ»[33] هستند، چون ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ﴾ از زمین میخواهند در بیایند، چه وقت از زمین در میآیند؟ چون بالأخره انسان تنها روح که نیست بدن دارد ولو این بدن اخروی مثل بدن اوّلی است، اینکه فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری﴾، این ﴿تارَةً أُخْری﴾ که ابدان از زمین در میآیند با آن لحظهای که جهانلرزه است و زلزله ساعت است، چطور هماهنگ میشود؟ این دو طایفه اگر بررسی شوند معلوم میشود اینها نه زمانی هستند و نه زمینی; در سایه خدا هستند, مهمان خدا هستند معلوم میشود که جا ندارند و دیگر آن روح است که میتواند مهمان خدا شود؛ ولی بدن جا میخواهد.
دو طایفه از آیات دیگر هستند که به آن قسمتهای بدن تعبیر میکنند که مربوط به کیفیت تبدیل است؛ عرض کردند که این زمین و آسمان تبدیل میشوند به زمین و آسمان دیگر، به چه چیزی تبدیل میشوند؟ فرمودند تبدیل میشوند به «خُبْزَةً نَقِیَّةً»[34] به کُره نان تا اهل محشر از آن بخورند، اگر این بدنی که در این خاک هست، این همزمان تبدیل شود، پس این هم باید تبدیل شود به کُره نان و دیگر گوشت و پوست در نمیآید, اگر قبل باشد و بعد این عالَم بخواهد عوض شود، اینها کجا هستند؟ اگر بعد باشد، پس اینها از این زمین خَلق نشدند؛ این دو طایفه مربوط به تبدیل است و آن دو طایفه مربوط به جایگاه انسانهاست.
طایفه دیگر که مربوط به تبدیل است که روایات آن کمتر از این طایفه قبلی است، آن طایفهای که میگوید زمین تبدیل میشود به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» روایات آن بیشتر است و این کمتر است؛ فرمود این زمین تبدیل میشود «تُبَدَّلُ الْأَرْضُ بِأَرْضٍ أُخْرَى لَمْ یُکْتَسَبْ عَلَیْهَا الذُّنُوبُ»[35]به زمینی که روی آن گناه نشده تبدیل میشود؛ همزمان اگر این ابدان تبدیل شوند، اینها ابدانی هستند که «لَمْ یُکْتَسَبْ عَلَیْهَا الذُّنُوبُ» خواهند شد و «ذنوب» هم با اعضا و جوارح انجام میشود، اگر بعد و قبل باشد که همان اشکالات وارد است.
بنابراین هنوز هم که هنوز است راهحلی پیدا نشد که این آیه سوره مبارکه «ابراهیم» را حل کند ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[36] اینها همه را شما میخواهید جمع کنید، چه وقت اینها را جمع میکنید؟ چه وقت کلّ ساختار سپهری را عوض میکنید؟ حالا یا تبدیل میکنید به زمینی که روی آن گناه نشده یا تبدیل میکنید این خاک را به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» که غذای اهل قیامت است و در قیامت از این غذا استفاده کنند، اگر همزمان باشد باید بپذیرید که این بدن هم تبدیل میشود به نان یا تبدیل میشود به «أرض»ی که «إلی أرض لم یعص علیها»[37] حالا راههای دیگری البته دارد؛ اگر قرآن کریم زودتر از اینها در حوزه مطرح می شد نظیر فقه و اصول رشد بیشتری میکرد. شما الآن ده نفرتان کار را تقسیم کنید و هر کدام یک جلد از مجلّدات دهگانه تبیان مرحوم شیخ را ببینید یا مجلّدات دهگانه مجمع البیان مرحوم طبرسی را ببینید, میببینید این حرفها اصلاً در این تفسیرها نیست، بالأخره این را باید از قرآن استخراج کرد ما ناامید نیستیم.
تفسیر نشدن آیه دال بر مهلت خواستن شیطان و پایان مهلت او
ذات اقدس الهی در جوابِ خواسته شیطان که گفت: ﴿فَأَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾[38] پاسخ منفی دارد؛ شیطان گفت مرا تا روز قیامت نگه بدار، فرمود نه، من این کار را نمیکنم ﴿إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[39] هیچ سؤال کردید که این ﴿إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ چه وقت است؟ آن وقتی که این به هلاکت رسید جهان به صلح و صفا برمیگردد. پس پایان جهان با مرگ ابلیس میشود عدل محض, صلح محض, عقل محض, احسان محض تا او زنده است همین فساد هست وقتی که رخت بربست میشود عدل محض، این با ظهور حضرت چه ارتباطی دارد؟ با رجعت چه ارتباطی دارد؟
از برکات نظام اسلامی بودن رواج مباحث تفسیری و امید فهم این آیات
چندین بار به عرضتان رسید که مسئله تفسیر قرآن مثل کفایه و مکاسب نیست که انسان یک مقدار درس بخواند کفایه را بتواند بفهمد، این از آن قبیل نیست. این نمونهها بالأخره سؤال ماست و مشکل جدّی ماست، اینها را از چه کسی باید بپرسیم؟ عرض کردم شما این ده جلد را بررسی کنید ببینید از این سنخ مطالب هیچ در این کتابها نیست؛ اما خدا امام و شهدا را غریق رحمت کند اینها قرآن را به صحنه آوردند، چون به برکت قرآن این نظام سامان پذیرفت؛ قهراً این سؤال را از ما خواهند پرسید که این شیطان چه وقت میمیرد؟ پایان کار جهان چه وقت است؟ چه وقت رجعت میشود؟ چه وقت حضرت ظهور میکند؟ حضرت ظهور کرده او هست یا نه؟ چه وقت او میخواهد بمیرد؟ آیا پایان جهان فساد است و ویرانی است, یا عدل محض است و عقل صِرف؟ اگر او ﴿ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ مشخص شد که در فلان وقت بعد از رجعت یا بعد از ظهور حضرت به هلاکت میرسد دنیا پر از عدل و داد میشود، تا او هست همین فساد هست، اینگونه از امور و همچنین این سه سؤالی که در سوره مبارکه «ابراهیم» مطرح است هنوز ما ناامید نیستیم ـ انشاءالله ـ اینها حل میشوند.
[1]یس/سوره36، آیه12.
[2]یس/سوره36، آیه53.
[3]قیامه/سوره75، آیه3.
[4]قیامه/سوره75، آیه4.
[5]قیامه/سوره75، آیه5.
[6]شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید، ج1، ص78.
[7]روم/سوره30، آیه27.
[8]غافر/سوره40، آیه57.
[9]غافر/سوره40، آیه57.
[10]تفسیرالزمخشری الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری, ج4، ص30.
[11]مریم/سوره19، آیه4.
[12]مریم/سوره19، آیه9.
[13]قیامه/سوره75، آیه37.
[14]انسان/سوره76، آیه1.
[15]بقره/سوره2، آیه29.
[16]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج7، ص21.
[17]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج87, ص111.
[18]حاقه/سوره69، آیه38.
[19]طه/سوره20، آیه55.
[20]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج17، ص82، ط آل البیت.
[21]نور/سوره24، آیه24.
[22]ملک/سوره67، آیه11.
[23]سجده/سوره32، آیه10.
[24]سجده/سوره32، آیه11.
[25]صافات/سوره37، آیه11.
[26]حجر/سوره15، آیه26.
[27]فجر/سوره89، آیه8.
[28]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج26, ص224.
[29]ابراهیم/سوره14، آیه48.
[30]کنزالفوائد, الشیخ ابوالفتح الکراجکی، ج2، ص189.
[31]کنز الدقائق, المیرزا محمدالمشهدی، ج7، ص87.
[32]علل الشرایع, الشیخ الصدوق، ج1, ص96.
[33]مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج4، ص22.
[34]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص286، ط اسلامی.
[35]ارشاد القلوب، ج1، ص55.
[36]واقعه/سوره56، آیه49.
[37]معانی القرآن، ابی جعفرالنحاس، ج6، ص210.
[38]حجر/سوره15، آیه36.
[39]حجر/سوره15، آیه38.
- پاسخ به شبهات منکران معاد در آیات پایانی سوره «یس»؛
- علمی نبودن شبهات منکران و علت طرح آن؛
- آیات دال بر آسانی کارها نزد خدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ (78) قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ (79) الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ (81) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)﴾
پاسخ به شبهات منکران معاد در آیات پایانی سوره «یس»
سوره مبارکه «یس» همانطوری که ملاحظه فرمودید، چون در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی, اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق است در این سوره از معاد چند جا سخن به میان آمده؛ چه اینکه از وحی و نبوّت هم چند جا سخن به میان آمده است. اوایل این سوره در آیه دوازده فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی﴾؛[1]ما مردهها را زنده میکنیم و در بخشهای دیگر ـ آیه 48 به بعد ـ که فرمود: ﴿یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ از نفخ صور اول و از نفخ صور دوم سخن به میان آورد و احیای همگان را مطرح فرمود, ﴿إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ﴾[2]و خصوصیت آن روز را که روز عدل است و ظلم در آن روز هرگز راه ندارد، بیان فرمودند و در بخش پایانی شبهه برخی از منکران معاد را ذکر میکنند.
علمی نبودن شبهات منکران و علت طرح آن
در سوره مبارکه «قیامت» میفرماید اینها شبهه علمی ندارند، گرفتار شهوت عملی هستند. در سوره مبارکه «قیامت» بعد از چند سوگند فرمود: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ﴾؛[3] همین انسانی که حالا استخوان مُردهای را از گورستان گرفته و در دستش گذاشته است گفته حالا این به صورت پودر شده, رمیم است و به صورت نَرم در آمده ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾، خدا میفرماید او خیال کرد ﴿أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ﴾ ما نه تنها توان آن را داریم که استخوان بدن انسان را که محکمترین عضو اوست آن را احیا کنیم ﴿بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ﴾[4] ما این خطوط ریز و ظریف سرانگشتان او را هم احیا میکنیم؛ اینکه میگویند انگشتنگاری شود، برای اینکه انگشت کسی شبیه انگشت دیگری نیست. این خطوط ریزی که سرانگشت افراد است ما این را هم میتوانیم احیا کنیم، چه رسد به آن مسئله عِظام. آنگاه فرمود اینها شبهه علمی ندارند ﴿بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[5] اینها شهوت عملی دارند و میخواهند که پیش روی آنها باز باشد؛ اگر ـ معاذ الله ـ معاد نباشد جلوی افراد باز است، چون هیچ مسئولیتی ندارند و هر چه کردند, کردند; اینها چون میخواهند جلوی آنها باز باشد مسئله معاد را نپذیرفتند و اگر مسئله معاد را بپذیرند جلوی آنها سد است، هر کاری که انسان نمیتواند انجام بدهد. در این بخشها هم فرمود اینها مشکل علمی ندارند.
دشواری احیای مردگان وجه مشترک شبهه منکران معاد و پاسخ آن
ما گذشته از اینکه در خصوص این مسئله, برهان اقامه میکنیم دو نمونه هم ذکر میکنیم که یکی از نظر کیفیت و یکی از نظر کمیّت هر دو دشوارتر از خلق مجدّد انسان هستند؛ آن خَلق ابتدایی دشوارتر از خلق مجدّد است، برای اینکه در خلق مجدّد روح که موجود است از بین نرفته و نمیرود, بدن به صورت ذرّات ریز در عالَم پراکنده است که خدا این را جمع میکند، اما در آن ابتدا که نه روح و نه بدنی بود خدا این را که خلق کرد؛ آن را در سوره مبارکه «روم» استدلال کرد و فرمود ایجاد شیء مسبوق به عدم، دشوارتر از ایجاد شیء مسبوق به وجود است، ما وقتی شما را که هیچ نبودید ایجاد کردیم، الآن که موجود و پراکنده هستید، میتوانیم جمع کنیم؛ ما وقتی آن أشدّ را انجام دادیم، شدید یقیناً مقدور ماست. یکی هم به لحاظ کمیّت و بزرگی است؛ فرمود آسمانها و زمین را ما خلق کردیم، حالا شما که یک جِرم کوچکی هستید؛ اگر کسی قادر است آسمانها و زمین را خلق کند و عاجز نشود از خلقت مجدّد شما هم عجزی در کار نیست. پس گاهی شبهه از راه کیفیت حل میشود; گاهی شبهه از راه کمیّت حل میشود و جهت مشترک این دو شبهه هم دشواری عمل است.
آیات دال بر آسانی کارها نزد خدا
در سوره مبارکه «روم» آیه 26 و 27 به این صورت آمده است فرمود: ﴿وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ ٭ وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾؛ یعنی اعاده, آسانتر از ابتداست. در سوره مبارکه «روم» که قبلاً بحث شده بود، آنجا عنایت فرمودید که چیزی برای خدا آسان و چیزی آسانتر باشد نیست؛ همه چیز یکسان برای خدا آسان است، چون ظاهر این آیه که دارد ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾نشان میدهد که خلق ابتدایی «أَهْوَن» است خلق اعادهای «هیّن» است فوراً استدراک نمود و فرمود: ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی﴾مبادا شما خیال کنید این کار دوم آسانتر از کار اول است; یعنی بین اول و دوم فرق است، چون خدای سبحان با اراده خلق میکند با ابزار که خلق نمیکند. الآن شما مثلاً اراده کردید که اقیانوس کبیر را در ذهنتان تصوّر کنید، حاضر شد یا اراده کردید که یک قطره آب را در ذهنتان تصوّر کنید, حاصل میشود؛ اگر کار با اراده حاصل است، طبق بیان نورانی حضرت امیر(علیه السلام) که فرمود: «فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ»[6] اگر با اراده کار حاصل است، دشوار و دشوارتر, آسان و آسانتر نیست؛ شما هم اقیانوس را با یک تصور به ذهن میآورید, یک قطره آب را هم با یک تصور به ذهن میآورید و در هیچ جا هم خسته نمیشوید; لذا برای رفع آن توهّم ذات اقدس الهی فوراً فرمود: ﴿وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾.[7] پس از این جهت اگر کسی بخواهد برهان اقامه کند دست او باز است؛ وقتی ذات اقدس الهی چیزی را که نبود موجود کرد، چیزی را هم که هست یا موجود بود و از بین رفت دوباره میتواند موجود کند. از نظر کمیّت هم در سوره مبارکه «غافر» که همان سوره «مؤمن» است استدلال فرمود؛ فرمود: شما در معاد چه شکّی دارید که چگونه ممکن است انسان مرده را خدا زنده کند؟ ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾[8] ما کلّ این نظام را که آفرینش آن بزرگتر از خلقت انسانها بود را آفریدیم، حالا انسانی که مُرده دوباره زنده میکنیم ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ * وَ مَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ لاَ الْمُسِیءُ قَلِیلاً مَا تَتَذَکَّرُونَ * إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾.[9] پس جهت مشترک آنچه در سوره مبارکه «روم» و «مؤمن»؛ یعنی «غافر» آمده این است که خدا وقتی آن دشوارتر را که انجام داد، یقیناً اینکه آسان است را میتواند.
تنبّه همراه با تحقیر انسان با یادآوری آفرینش اولیه او
مطلب بعدی آن است که همانطوری که در جلسات قبل ملاحظه فرمودید این تعبیر ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ﴾ تنبّه دادن به آن آفرینش اول است، با نکره آن هم تنوین تحقیر که بالأخره انسان نطفهای بیش نبود که حالا زبان در آورده و میگوید چه کسی میتواند انسان مرده را زنده کند؟! خصم و خصیم ما شده است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ﴾ و به تعبیر جناب زمخشری از این اشکال یا نقد او به صورت افسانه یاد کرد؛[10] فرمود حالا برای ما افسانهسرایی میکند ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً﴾ دیگر نمیفرماید او اشکال میکند, نقدی دارد, شبههای دارد، میفرماید اینها نقد و شبهه و اشکال نیست، اینها افسانه است. شما در قدرت بیانتهای الهی غرق هستید، درباره چه چیزی دارید اشکال میکنید؟ ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً﴾ آن مَثل و افسانه چیست؟ این است که خودش را فراموش کرده است، اگر خودش را فراموش نمیکرد که چنین حرفی نمیزد؛ این میگوید چگونه خدا انسان مرده را زنده میکند؟ در آن بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید که خدا دو مرحله گذرانده است: در یک مرحله لیس تامّه بود که او را به کانَ تامّه تبدیل کرد و در یک مرحله لیس ناقصه بود او را به کانَ ناقصه تبدیل کرد؛ به وجود مبارک زکریا فرمود: تو هیچ نبودی و ما تو را آفریدیم، حالا تو سؤال میکنی که ﴿وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾[11] من پیرم, همسرم نازاست و چگونه پدر و مادر میشویم؟ فرمود: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[12] که ملاحظه فرمودید این ﴿شَیْئاً﴾ خبر نیست، این «کان», «کان» تامّه است؛ یعنی شما «لا شیء» بودید؛ اگر انسان «لا شیء» بود و هیچ نبود و خدا او را آفرید؛ یعنی لیس تامّه را به کانَ تامّه تبدیل کرد، بعد میفرماید به مرحلهای رسیدید که اصلاً قابل ذکر نبودید همان ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[13] که آن اصلاً قابل ذکر نیست، فرمود: ﴿هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾؛[14] حالا شیء بود به نام نطفه، اما قابل ذکر نبود. ما این چیزی که ﴿لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ این را آوردیم به صورت انسان در آوردیم; حالا چون خَلق خودش را فراموش کرده برای ما افسانهسرایی میکند و میگوید چه کسی میتواند انسان را ایجاد کند؟ شما خودتان را فراموش کردید! ﴿وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾؛ این ﴿رَمیمٌ﴾ هم همانطور که ملاحظه فرمودید اسم است، نه فعیل به معنی فاعل و نه فعیل به معنی مفعول؛ لذا مؤنث ذکر نشده است، با اینکه ضمیر ﴿هِیَ﴾ مؤنث است ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾. فرمود در جواب اینها بگو ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ همان کسی که بار اول این «لا شیء» بود و هیچ نبود او را ایجاد کرد، الآن که «شیء» است و ذرّات او در عالَم پراکنده است یقیناً میتواند این را ایجاد کند، پس این مشکلی نیست ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾. اگر بگویید ذرّات او در عالَم پراکنده است، بله ما هم قبول داریم که پراکنده است، اما نسبت به علم نامتناهی ذات اقدس الهی که پراکندگی ندارد! قدرتش از این راه ثابت است که او لیس تامّه را کانَ تامّه کرد و علمش از این جهت است که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[15] است، اگر قدرتش با آن بیان ثابت میشود و علمش هم با این ثابت میشود، دیگر شما چرا افسانهسرایی میکنید؟ ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ که شبیه استدلال سوره مبارکه «روم» است. اگر میگویید ذرّات او پراکنده است یا به چیز دیگر تبدیل شده، بله ﴿وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است.
نمونه ای از قدرت الهی در ایجاد جرقه و آتش از درخت سبز مَرَخ و عفار
نمونهای ذکر میکند و بعد به کیفیت معاد میپردازد؛ آن روزها که نه فندک بود و نه کبریت، مانند اینها چیزی نبود، دامدارها و غیر دامدارها حتی در روستاها و شهرها از همین درختهای «مَرخ» و «عَفار»[16] استفاده میکردند، غیر از «مَرخ» و «عَفار» بعضی از درختهای دیگر هم این خصوصیت را دارند که از ابنعباس نقل شده است غیر از خوشه و شاخه عنّاب همه درختها میتوانند این خصیصه را داشته باشند؛[17] ولی آن درخت معروف و رسمی که کاربرد آتشی داشت همین درخت «مَرخ» و درخت «عَفار» بود؛ این دو درخت نظیر درخت توت نَر و ماده, نخل نر و ماده آنها هم نر و ماده هستند «مَرخ» نر است, «عَفار» ماده است؛ شاخهای را از «مَرخ» قطع میکنند و شاخهای را از «عَفار» قطع میکنند، آن مرخ را بالا نگه میدارند و این عفار را پایین نگه میدارند، اینها را به هم میمالند جرقّه تولید میشود؛ میفرماید از طرفی درخت تازهای را قطع کردید که قطره آب از آن میچکد، اینکه چوب خشک نیست، این درخت تازه است الآن هم قطرههای آب در درون آن هست؛ ولی این شاخه «مَرخ» را وقتی با «عَفار» میمالید جرقّه تولید میشود؛ چنین خدایی میتواند این ذرّات را جمع کند، شما چه مشکلی دارید؟! این مَثلی است برای آنها که محلّ ابتلای آنها بود و کاملاً در دسترس آنها بود، امروز هم معجزه و آیت الهی است. ﴿الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ﴾ نه درخت خشکیده که بگویید حالا گرم شده است، درختی سبز و هنوز قطرات آب در آن هست این شاخه «مَرخ» را که مذکّر است و آن شاخه «عَفار» را که مؤنث است اگر به هم بمالید آتش تولید میشود، شما هم که زندگیتان با همین میگردد! ﴿الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ﴾ شما مشتعل میکنید, ایقاد نار میکنید, نار روشن میکنید, زندگیتان را با روشن کردن آتش تأمین میکنید، این را که میبینید؛ حالا که این شد.
یادآوری قدرت الهی در آفرینش مجموعه سپهری دال بر توان احیای مردگان
﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ﴾ ـ این همان استدلال سوره مبارکه «مؤمن» است؛ یعنی «غافر» ـ آن کسی که کلّ این نظام را آفرید و بعد هم در بخشهای دیگر فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾؛ این مجموعه سپهر بالاتر و سنگینتر از یک انسان مشخص و محدود است، اگر ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ اگر آن نظام سپهری سنگینتر و قویتر است که میلیونها ستاره هستند هنوز کشف نشده و در قرآن فرمود: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾؛[18] نه با چشم مسلّح میتوانید ببینید و نه با چشم غیر مسلّح, خیلی از چیزها را اصلاً نمیتوانید ببینید. بنابراین این خدا که این مجموعه را آفرید یقیناً میتواند انسان را مجدّداً بیافریند ﴿أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾.
تبیین دو دسته از آیات دال بر احیای مثل انسان در قیامت
حالا میرسیم به کلمه «مِثل»؛ در جریان «مِثل» چند طایفه آیات در قرآن کریم هست. در هیچ جای قرآن ندارد که ما خودِ انسان را زنده میکنیم، همه جا سخن از «مِثل» است ﴿عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾ و در بخشهایی از آیات قرآن دارد که خود انسان را ما زنده میکنیم نه مِثل او. بنابراین «فالبحث فی مقامین»: در یک مقام بررسی آیاتی است که میگوید آنچه در معاد میآید مثل آن است که در دنیا بوده است و مقام ثانی بررسی آیاتی است که میگوید مانند اوست نه مثل او؛ اینکه میگویند اجتماع مثلین محال است، برای اینکه مثلاً اگر «الف و باء» شبیه و مثل هم باشند چون دوتا هستند حتماً تمایزی دارند، چون کثرت است و اگر هیچ تمایزی بین «الف و باء» نباشد دیگر دوتا نیستند میشوند یکی, اگر گفتیم دوتا, «بالضروره» تمایزی هست؛ اگر این مِثلان جمع شوند؛ یعنی این کثیر و کثرت بشود واحد; یعنی اینها هم تمایز دارند و هم تمایز ندارند، این است که اجتماع مثلین و تحصیلِ حاصل اینها بدیهی است نه اوّلی؛ سرّ استحاله اینها بازگشت آن به اجتماع نقیضین است، اگر دوتا مِثل یکجا جمع شوند معنایش این است که اینها هم واحد است و هم واحد نیست, هم کثیر است و هم کثیر نیست, هم تمایز هست و هم تمایز نیست، به هر بیانی که تقریر شود اجتماع نقیضین دارد; لذا تحصیل حاصل و اجتماع مثلین محال است.
در این آیه سوره مبارکه «یس» دارد آنچه ما در قیامت میآوریم «مِثل» این است و نه عین این ﴿عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ﴾. در سوره مبارکه «واقعه» هم آنجا باز سخن از «مِثل» است که فرمود ما میتوانیم امثال اینها را تبدیل کنیم آیه 60 و 61 سوره مبارکه «واقعه» این است ﴿نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ ٭ عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ﴾. این تماثل برابر اینگونه از طایفه آیات نشان میدهد آنچه در معاد است مثل بدن دنیاست نه عین آن; از طرفی هم در بخشهایی از قرآن کریم دلالتش به طور شفاف و روشن است که به عین انسان برمیگردد نه مثل او؛ فرمود ما خود او را زنده میکنیم، سخن از مِثل نیست؛ ما افرادی را که در دنیا مُردند عین آنها را میتوانیم برگردانیم و زنده کنیم. آیه 33 سوره مبارکه «احقاف» این است: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾ این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است و حدّ وسط برهان است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی﴾ خود آن موتا را احیا کند نه امثال آنها را خلق کند ـ ظاهر آن همین است ـ یا آنکه فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ﴾؛[19] یعنی شما را، نه مثل شما را.
تفسیر اختلاف آیات دال بر احیای مثل و عین در دنیا و آخرت
پس مقام اول این است آن آیاتی که دلالت میکند بر اینکه بدن آخرت مثل بدن دنیاست نه عین آن، این یک چیز حقّ و یک امر ضروری است؛ مثل اینکه بدن دنیا هم مثل حالت قبلی است نه عین آن؛ الآن ثابت شده است که انسانی که شصت سال یا هفتاد سال زندگی میکند تمام ذرّات بدن او چند سال یک بار عوض میشود، الآن این دستی که ما داریم مثل دستِ ده سال قبل است نه عین آن, این ذرّات تحلیل رفته و ذرّات دیگر به وسیله تغذیه آمده است. همانطوری که در دنیا بدن, لحظهبهلحظه عوض میشود و آنچه بعداً میآید مثل گذشته است نه عین گذشته, در جریان معاد هم همینطور است آنچه بعداً میآید مثل گذشته است نه عین آن. اما آن طایفه آیاتی که دارد ما خود انسان را زنده میکنیم، آن هم مثل دنیاست؛ در دنیا اگر کسی هشتاد سال زندگی کرد حداقل هشت بار تمام ذرّات بدن او عوض شده است، حتی ذرّات مغز! آنها خیال میکنند مغز یک امر ثابتی است، مگر میشود یک موجود مادّی حرکت نکند؟ منتها برای آنها کشف نشده است. هشت بار تمام ذرّات بدن او عوض شده است؛ این مثل نهری است که از خانه کسی عبور میکند و حوضچهای در وسط نهر هست که همیشه این حوضچه پر از آب است، اما این آبِ فعلی غیر از آب قبلی است، این نهر روان است و میآید در این حوضچه رد میشود، آب حوض هم با همین نهر عبور میکند و همیشه این حوض آب دارد؛ ولی این آبها عین هم نیستند بر خلاف حوض راکدی که یک مقدار آب در آن ریختند و در آن این میماند. ما الآن که هشتاد سال یا هفتاد سال یا شصت سال داریم، هشت یا هفت یا شش بار تمام ذرّات بدن ما عوض شد؛ ولی ما همان هستیم. سرّش آن است که ما تنها بدن نیستیم، آن عنصر اصلیِ هویّت ما را روح ما تشکیل میدهد, یک و این روح ثابت است, دو; شیئیّت شیء به همان صورت و فصل مقوّم آن است, سه; اگر این فصل مقوّم عین همان وجود قبلی بود بدن به هر وضع عوض شود عینیّت محفوظ است. مگر ما در دنیا تردید داریم این شخصی که الآن شصت سال است، عین همان کسی بود که شصت سال قبل به دنیا آمده است؟! هیچ تردیدی نداریم.
روح عنصر اصلی هویت انسان و ثبات آن در دنیا و آخرت
پرسش: اگر هر سلولی عوض بشود خاصیّت هر سلولی به سلول دیگر منتقل می گردد؟
پاسخ: خاصیّت آن را روح میپروراند؛ منتها صعوبت و سهولت دارد مثل غذای پاک و غیر پاک, حلال و غیر حلال. این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که مرحوم صاحب وسائل این را در کتاب وسائل در بحث مکاسب ذکر کرد که «کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّةِ»[20] همان است که مال حرام نه تنها در آدم اثر میگذارد تا ذریّه هم اثر میگذارد؛ بله اثر میگذارد، اما این نفس است که این را به این صورتها میگرداند و میتواند هم اصلاح کند؛ ولی اگر کسی حلال خورد یا حرام خورد عوض نمیشود؛ اگر مال حلال خورد, مال حرام خورد, مال مشکوک خورد, مال طیّب و طاهر خورد و مال خبیث در خبیث خورد زید همان زید است و اینطور نیست که حالا عوض شود. بنابراین هر چه ما در دنیا هستیم همان درباره آخرت است از این جهت مشکلی ندارد. آن طایفه از آیات که سخن از تماثل است راجع به بدن است و آن مقدار از آیاتی که راجع به وحدت عینی بدون کمترین تفاوت است، مربوط به هویّت و فصل مقوّم ما جان ماست. اگر کسی در بیست سال قبل خلافی کرده بعد متواری شده و بعد از بیست سال دستگیر شده و در طیّ این بیست سال چندین بار تصادف کرده و دست او را عوض کردند, پای او را عوض کردند, چشم او را عوض کردند, قلب او را عوض کردند, کلیه او را عوض کردند بعد وقتی که به اجتماع آمد، این همان است. هویّت هر کسی به روح اوست، مگر اینکه بگوییم این آقا عوض شد؛ در حالی که تمام اعضای این در طی این بیست سال عوض شده است، حالا اگر کلیه کسی را عوض کردند, قلب کسی را عوض کردند, چشم کسی را عوض کردند, اگر علم پیشرفت کرد مغز کسی را عوض کردند، مگر او عوض میشود؟ منتها او در ظرف یک سال ممکن است اعضایش عوض شود، لکن ما در ظرف ده سال. ما عضو ثابتی نداریم، هر چه در دنیا هست همان در آخرت هست. در دنیا هرگز نمیگویند که آقا این دستی که شما معصیت کردی الآن «ید» سارق است باید قطع کنند، این دست الآن ذرّات و سلولهای آن عوض شده، چون شیئیّت شیء به همان فصل مقوّم آن است؛ این ابزار کار است. در بحث شهادت هم خواندیم که تمام کار برای جان ماست، این ابزار اگر خدا اینها را به حرف در بیاورد اینها شهادت میدهند نه اقرار کنند، حتی زبان؛ زبان اگر بخواهد علیه صاحبزبان حرف بزند، تعبیر قرآن کریم این نیست که زبان اقرار میکند، میگوید: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[21] معلوم میشود ما غیر از زبانیم, ما غیر از چشمیم, ما غیر از دست و پاییم, آنها غیر از ما هستند, ما بیگانهایم وقتی دارند حرف میزنند البته شهادت است و ما, ماییم؛ ما وقتی حرف میزنیم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ﴾[22] حتی زبان ما حرف میزند غیر ماست; لذا فرمود: ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ هر چه مسئله دنیا را حل کردیم آنجا هم همین است؛ اگر مسئله دنیا برای ما «بیّنالرشد» است، مسئله آخرت هم «بیّنالرشد» است.
بازگشت آیات دال بر مثل به بدن و عین به روح انسان
«فتحصّل» آن طایفه از آیات که از تماثل و مثلیّت یاد میکنند؛ نظیر سوره «یس» و نظیر سوره «واقعه», راجع به بدن است که این بدن ابزار کار ماست و آن طایفه از آیات که حقیقت ما را میگوید که ما خودش را بدون کمترین تفاوت زنده میکنیم، این مربوط به فصل مقوّم و انسانیّت ماست، مثل دنیا؛ در دنیا اگر پزشکی و متخصّصی به ما بگوید انسانی که پنجاه سال زندگی کرده است پنج بار تمام بدن او عوض شد، میگوییم درست است و اگر همان محقّق بگوید انسان بعینه همان انسان پنجاه سال قبل است، میگوییم درست است.
پرسش: گروه دوم از آیات ﴿نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری﴾ است روح که از زمین خارج نمیشود.
پاسخ: نه, آن راجع به بدن است به دلیل اینکه در جمله اُولیٰ فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ﴾ معلوم میشود راجع به بدن است. در سوره مبارکه «سجده» فرمود شما که میگویید ما در زمین گُم میشویم، شما که زمینی نیستید. آنها شبههشان این است که ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾[23]فرمود شما زمینی نیستید که در زمین فرو بروید ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[24]آن مَلکالموت(سلام الله علیه) که برای قبض ارواح میآید، تمام حقیقت شما را توفّی میکند. شما فوت نمیکنید, موت ندارید, وفات دارید؛ او متوفّی است، من هم متوفّی هستم، شما هم متوفّا هستید. استیفا کردن؛ یعنی تمام حقیقت را گرفتن، این در مُشت فرشته ماست. اگر تمام حقیقت شما در مُشت فرشته ماست آنکه در زمین میرود، بله همان است که ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ﴾ بود؛ همین که درباره حضرت آدم و اولاد آدم است که ما انسان را ﴿مِنْ طینٍ﴾ خلق کردیم ﴿إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ﴾,[25] ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[26] که این برای بدن است، بدن شما از خاک است و دوباره در خاک میرود، اما جانتان تمام حقیقت در دست فرشتگان ماست.
پرسش: یکی ازآیاتی که دالّ بر عینیت است، همین آیه قبل میگوید: ﴿قُلْ یُحْییهَا﴾ که التزام است.
پاسخ: بله؛ ولی این تصریح به «مِثل» ظهورش قویتر است ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿یُخْلَقْ مِثْلُها﴾[27] ظهور این مِثل در تفاوت, غیر از ظهور آن «ها» است در عینیّت، این صریح و نص است و همچنین نصّ سوره مبارکه «واقعه» که فرمود: ﴿عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ﴾. بنابراین ما از این جهت هیچ محذوری نداریم.
دشواری تحلیل احیای مثل و آسانی احیای عین نزد عامه مردم
پرسش: با توجه به تبیینی که حضرتعالی فرمودید دیگر مِثلیّت در کار نیست؟
پاسخ: اگر کسی تحلیل کند، بدن مِثل است؛ در مسئله دنیا برای محقّقین حل شده است برای اکثری مردم حل نیست که این بدنِ امروز ما مثل بدن ده سال قبل است، این را محقّقین میدانند؛ اما آنجا همه میدانند که این بدن خاک شد و دوباره برگشت، چون چیزی است که همه میدانند میفرماید بدن مثل آن است؛ ولی حقیقت شما با روح شماست و آن در دست فرشتههای ماست هیچ تفاوتی نیست; لذا در روایات ما هم هست که اگر شما افراد را ببینید «قل لرأیته بِعَیْنِهِ أَنَّهُ فلان»[28] در روایات ما هم همین است؛ یعنی عین شخص را میبینید، مثل اینکه الآن اگر کسی عمل کرده کلیه و قلب او عوض شده شما میگویید من زید را دیدم و نمیگویید که مثل او را دیدم و اینکه میگویید هم حقیقت میگویید نه اینکه مجاز بگویید, نه مجاز در کلمه است و نه مجاز در اِسناد. اگر زید پای مصنوعی به او دادند گرفت, دست مصنوعی دادند گرفت, کلیه مصنوعی دادند گرفت, قلب مصنوعی دادند گرفت, چشم مصنوعی دادند گرفت, بعد از مرخصی از بیمارستان ما رفتیم به عیادت زید دیگر نمیگویید به مِثل زید, عین زید است؛ نه مجاز در کلمه است نه مجاز در اِسناد است، چون هویّت هر کسی به جان اوست، ابزار عوض میشود; منتها ابزار یک وقت دقیقاً و رقیقاً در طیّ هفت سال یا ده سال عوض میشود که این را محقّقین میدانند یا به صورت شفاف عوض میشود مثل آنها که کلیه مصنوعی به او دادند و مانند آن. در جریان معاد همه میدانند که خاک شدند و دوباره از خاک برخاستند.
پرسش: شهادت این دستی که عوض شده چطور میشود؟
پاسخ: چون دست همان دست زید است،این دست وقتی چسبیده و بدن زید این را قبول کرد دیگر «ید» زید است؛ در مثالهای فقهی هم قبلاً گفته شد آنها که مشرک هستند ـ نه کافرِ اهل کتاب ـ نجس می باشند، حالا اگر کسی دستش قطع شد و خانواده ملحدی در اثر مرگ مغزی حاضر شدند که دست او را به دست این پیوند بزنند، وقتی جرّاحی کردند و پیوند زدند، هنوز نگرفته این دست نجس است و این شخص نمیتواند با آن وضو بگیرد، اما وقتی پیوند گرفت این شخص میتواند با آن وضو بگیرد. وقتی که روح چیزی را قبول کرد دستِ اوست، اگر دست او شد دیگر میشود پاک و جمیع احکام را دارد. هویّت دست و پا و اعضا و جوارح به این است که نفس آن را قبول کرده باشد. در دنیا هر چه هست، در آخرت هم همینطور است؛ از این جهت مشکلی نیست.
مشکل بودن تفسیر آیات دال بر برپایی قیامت و لزوم کوشش در آن
عمده آن است که ما چه وقت برمیخیزیم؟ آن آیه سوره مبارکه «ابراهیم»، همچنان برای ما معمّا هست؛ در آنجا لابد مراجعهای فرمودید، چهار طایفه آیات در آن هست: یک طایفه این است که ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[29] و یک طایفه آیات مربوط به این است که (این «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم»،[30] از برکات درس و بحث, داشتن سؤال عمیق و قبل از آن و مهمتر از آن, اشکال عمیق است؛ درسی که نه در آن اشکال عمیق باشد و نه سؤال عمیق باشد این درس پویا نیست) عدهای از راه دور آمدند خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند حالا که اینها عوض میشوند، این انسانها که میخواهند از زمین زنده شوند، کجا هستند؟ حالا زمین که دارد عوض میشود بنّایی که نیست این با یک زلزلهای که جهانلرزه است میخواهد عوض شود این ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ در این لحظه تبدیل، این انسانها کجا هستند؟ یک طایفه از روایات دارد «فِی الظُّلّةِ» ـ این نسخهای که در کنز الدقائق[31] هست به نام «فِی الظُّلْمَةِ» این نسخه تام نیست،[32] آنکه در پاورقی هست درست است آن «الظُّلّة»؛ یعنی در سایه حق ـ طایفه دیگر آیهای است که میگوید اینها جزء «أَضْیَافُ اللَّهِ»[33] هستند، چون ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ﴾ از زمین میخواهند در بیایند، چه وقت از زمین در میآیند؟ چون بالأخره انسان تنها روح که نیست بدن دارد ولو این بدن اخروی مثل بدن اوّلی است، اینکه فرمود: ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری﴾، این ﴿تارَةً أُخْری﴾ که ابدان از زمین در میآیند با آن لحظهای که جهانلرزه است و زلزله ساعت است، چطور هماهنگ میشود؟ این دو طایفه اگر بررسی شوند معلوم میشود اینها نه زمانی هستند و نه زمینی; در سایه خدا هستند, مهمان خدا هستند معلوم میشود که جا ندارند و دیگر آن روح است که میتواند مهمان خدا شود؛ ولی بدن جا میخواهد.
دو طایفه از آیات دیگر هستند که به آن قسمتهای بدن تعبیر میکنند که مربوط به کیفیت تبدیل است؛ عرض کردند که این زمین و آسمان تبدیل میشوند به زمین و آسمان دیگر، به چه چیزی تبدیل میشوند؟ فرمودند تبدیل میشوند به «خُبْزَةً نَقِیَّةً»[34] به کُره نان تا اهل محشر از آن بخورند، اگر این بدنی که در این خاک هست، این همزمان تبدیل شود، پس این هم باید تبدیل شود به کُره نان و دیگر گوشت و پوست در نمیآید, اگر قبل باشد و بعد این عالَم بخواهد عوض شود، اینها کجا هستند؟ اگر بعد باشد، پس اینها از این زمین خَلق نشدند؛ این دو طایفه مربوط به تبدیل است و آن دو طایفه مربوط به جایگاه انسانهاست.
طایفه دیگر که مربوط به تبدیل است که روایات آن کمتر از این طایفه قبلی است، آن طایفهای که میگوید زمین تبدیل میشود به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» روایات آن بیشتر است و این کمتر است؛ فرمود این زمین تبدیل میشود «تُبَدَّلُ الْأَرْضُ بِأَرْضٍ أُخْرَى لَمْ یُکْتَسَبْ عَلَیْهَا الذُّنُوبُ»[35]به زمینی که روی آن گناه نشده تبدیل میشود؛ همزمان اگر این ابدان تبدیل شوند، اینها ابدانی هستند که «لَمْ یُکْتَسَبْ عَلَیْهَا الذُّنُوبُ» خواهند شد و «ذنوب» هم با اعضا و جوارح انجام میشود، اگر بعد و قبل باشد که همان اشکالات وارد است.
بنابراین هنوز هم که هنوز است راهحلی پیدا نشد که این آیه سوره مبارکه «ابراهیم» را حل کند ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[36] اینها همه را شما میخواهید جمع کنید، چه وقت اینها را جمع میکنید؟ چه وقت کلّ ساختار سپهری را عوض میکنید؟ حالا یا تبدیل میکنید به زمینی که روی آن گناه نشده یا تبدیل میکنید این خاک را به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» که غذای اهل قیامت است و در قیامت از این غذا استفاده کنند، اگر همزمان باشد باید بپذیرید که این بدن هم تبدیل میشود به نان یا تبدیل میشود به «أرض»ی که «إلی أرض لم یعص علیها»[37] حالا راههای دیگری البته دارد؛ اگر قرآن کریم زودتر از اینها در حوزه مطرح می شد نظیر فقه و اصول رشد بیشتری میکرد. شما الآن ده نفرتان کار را تقسیم کنید و هر کدام یک جلد از مجلّدات دهگانه تبیان مرحوم شیخ را ببینید یا مجلّدات دهگانه مجمع البیان مرحوم طبرسی را ببینید, میببینید این حرفها اصلاً در این تفسیرها نیست، بالأخره این را باید از قرآن استخراج کرد ما ناامید نیستیم.
تفسیر نشدن آیه دال بر مهلت خواستن شیطان و پایان مهلت او
ذات اقدس الهی در جوابِ خواسته شیطان که گفت: ﴿فَأَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾[38] پاسخ منفی دارد؛ شیطان گفت مرا تا روز قیامت نگه بدار، فرمود نه، من این کار را نمیکنم ﴿إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[39] هیچ سؤال کردید که این ﴿إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ چه وقت است؟ آن وقتی که این به هلاکت رسید جهان به صلح و صفا برمیگردد. پس پایان جهان با مرگ ابلیس میشود عدل محض, صلح محض, عقل محض, احسان محض تا او زنده است همین فساد هست وقتی که رخت بربست میشود عدل محض، این با ظهور حضرت چه ارتباطی دارد؟ با رجعت چه ارتباطی دارد؟
از برکات نظام اسلامی بودن رواج مباحث تفسیری و امید فهم این آیات
چندین بار به عرضتان رسید که مسئله تفسیر قرآن مثل کفایه و مکاسب نیست که انسان یک مقدار درس بخواند کفایه را بتواند بفهمد، این از آن قبیل نیست. این نمونهها بالأخره سؤال ماست و مشکل جدّی ماست، اینها را از چه کسی باید بپرسیم؟ عرض کردم شما این ده جلد را بررسی کنید ببینید از این سنخ مطالب هیچ در این کتابها نیست؛ اما خدا امام و شهدا را غریق رحمت کند اینها قرآن را به صحنه آوردند، چون به برکت قرآن این نظام سامان پذیرفت؛ قهراً این سؤال را از ما خواهند پرسید که این شیطان چه وقت میمیرد؟ پایان کار جهان چه وقت است؟ چه وقت رجعت میشود؟ چه وقت حضرت ظهور میکند؟ حضرت ظهور کرده او هست یا نه؟ چه وقت او میخواهد بمیرد؟ آیا پایان جهان فساد است و ویرانی است, یا عدل محض است و عقل صِرف؟ اگر او ﴿ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ مشخص شد که در فلان وقت بعد از رجعت یا بعد از ظهور حضرت به هلاکت میرسد دنیا پر از عدل و داد میشود، تا او هست همین فساد هست، اینگونه از امور و همچنین این سه سؤالی که در سوره مبارکه «ابراهیم» مطرح است هنوز ما ناامید نیستیم ـ انشاءالله ـ اینها حل میشوند.
[1]یس/سوره36، آیه12.
[2]یس/سوره36، آیه53.
[3]قیامه/سوره75، آیه3.
[4]قیامه/سوره75، آیه4.
[5]قیامه/سوره75، آیه5.
[6]شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید، ج1، ص78.
[7]روم/سوره30، آیه27.
[8]غافر/سوره40، آیه57.
[9]غافر/سوره40، آیه57.
[10]تفسیرالزمخشری الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری, ج4، ص30.
[11]مریم/سوره19، آیه4.
[12]مریم/سوره19، آیه9.
[13]قیامه/سوره75، آیه37.
[14]انسان/سوره76، آیه1.
[15]بقره/سوره2، آیه29.
[16]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج7، ص21.
[17]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج87, ص111.
[18]حاقه/سوره69، آیه38.
[19]طه/سوره20، آیه55.
[20]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج17، ص82، ط آل البیت.
[21]نور/سوره24، آیه24.
[22]ملک/سوره67، آیه11.
[23]سجده/سوره32، آیه10.
[24]سجده/سوره32، آیه11.
[25]صافات/سوره37، آیه11.
[26]حجر/سوره15، آیه26.
[27]فجر/سوره89، آیه8.
[28]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج26, ص224.
[29]ابراهیم/سوره14، آیه48.
[30]کنزالفوائد, الشیخ ابوالفتح الکراجکی، ج2، ص189.
[31]کنز الدقائق, المیرزا محمدالمشهدی، ج7، ص87.
[32]علل الشرایع, الشیخ الصدوق، ج1, ص96.
[33]مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج4، ص22.
[34]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص286، ط اسلامی.
[35]ارشاد القلوب، ج1، ص55.
[36]واقعه/سوره56، آیه49.
[37]معانی القرآن، ابی جعفرالنحاس، ج6، ص210.
[38]حجر/سوره15، آیه36.
[39]حجر/سوره15، آیه38.
تاکنون نظری ثبت نشده است