- 1012
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 137 تا 148 سوره صافات
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 137 تا 148 سوره صافات"
- «ظنَّ» معنایش چیست؟؛
- آیا امیرالمؤمنین (ع) حضرت یونس را نجات داد؟
- خدا ناصر بعضی و ولی بعضی دیگر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ (137) وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ (142) فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ (143) لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقیمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ (147) فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ (148)﴾
در جریان قوم لوط فرمود ما شهر آنها را ویران کردیم و شما در مسافرتتان در این دو مقطع زمانی به آن ویرانهها میرسید؛ ﴿وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ﴾ در دو بخش: ﴿مُصْبِحینَ﴾ یک, ﴿وَ بِاللَّیْلِ﴾ دو. سرّ اینکه این دو وقت را ذکر فرمود، برای آن است که در سفرهای بیابانی ـ آن هم در مناطق سوزان و گرم ـ معمولاً یا شبها سفر میکردند یا در طلیعه روز و تا آنجا که ممکن بود در نیم روز سفر نمیکردند؛ لذا قسمت مهمّ سفر اینها یا در شب بود یا در طلیعه صبح، از سحر تا مثلاً اوایل روز; لذا این دو وقت را ذکر فرمود, فرمود: ﴿مُصْبِحینَ﴾ یک, ﴿وَ بِاللَّیْلِ﴾ دو.
ششمین پیامبری که نام مبارک ایشان در سوره مبارکه «صافات» آمده، حضرت یونس(سلام الله علیه) است که او ششمین و آخرین پیامبری است که نام مبارکش در سوره مبارکه «صافات» مطرح شد. بعد از اقامه براهین نسبت به اصول دین, قصه حضرت نوح، ابراهیم, موسی، عیسی و لوط، این پنج پیامبر را ذکر فرمود که ششمینِ آنها جریان حضرت یونس است. ﴿وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ﴾؛ قبل از اینکه آن حادثه اتفاق بیفتد؛ یعنی وجود مبارک یونس در دریا به کام ماهی بیفتد، رسالت او محفوظ بود. حضرت یونس به عنوان رسول خدا از محلّ مأموریت خود فاصله گرفت و به مکانی رسید که سفر دریایی لازم بود، کشتیِ او هم پُر از بار و مسافر بود، نهنگی یا هر چه که بود جلوی این کشتی را گرفت و بنا بر قرعه بنا شد یک نفر را در برابر آن ماهی بزرگ یا نهنگ بیندازند تا این کشتی بتواند راه خودش را ادامه دهد.
غرض آن است که یونس(سلام الله علیه) ـ در ظرف رسالت ـ از آن جهت که از انبیا و مرسلین بود بعد از اثبات رسالت او این قصه واقع شد؛ لذا بعد از اینکه در همین سوره «صافات» آیه 147 میفرماید: ﴿وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ﴾ این تجدید همان رسالت است، نه احداث رسالت.
جریان یونس را ذات اقدس الهی در چند سوره از قرآن کریم مشخص کرد؛ همانند سوره مبارکه «انعام» که در آیه 84 به بعد اوصاف بسیاری از انبیا را ذکر فرمود؛ از اسحاق و یعقوب که فرمود: ﴿کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ﴾و اینها را به احسان ستود و بعد فرمود: ﴿وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ ٭ وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمینَ ٭ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾[1] اینها مؤمن بودند, اینها «مجتبیٰ» بودند, اینها مهدیِّ «إِلی صِراطٍ مُسْتَقیم» بودند، بعد فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾؛[2] با این اوصاف برجسته، این انبیا را ـ که یونس(سلام الله علیه) هم از اینهاست ـ ستود. این در سوره مبارکه «انعام» بود. در سوره مبارکه «یونس» که به نام آن حضرت است، بخشی از قصهای که مربوط به آن حضرت بود را اینجا ذکر فرمود؛ در سوره مبارکه «یونس» آیه 98 به بعد فرمود وقتی قومی تن به تباهی دادند, طغیان کردند و مستحق عذاب شدند عذاب الهی به حیات اینها خاتمه میدهد، مگر قوم یونس که استثنا هستند برای اینها زمینه عذاب فراهم بود; ولی واقعاً توبه کردند و عذاب از اینها برداشته شد. آیه 98 به بعد سوره مبارکه «یونس» چنین است: ﴿فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ﴾ که ﴿لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾،بعد هم وجود مبارک یونس که آمد و آنها ایمان آوردند ﴿وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ﴾ که ایمان آنها زمینهٴ بهرهوری برای مدتی بود که این ایمان را در سوره مبارکه «صافات» که محلّ بحث است ذکر فرمود وگرنه در سوره «یونس» از ایمان بعدی آنها سخن نفرمود، مگر آن تعبیر که ﴿فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ﴾, ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾[3]و مانند آن.
در سوره مبارکه «انبیاء»، از جریان معذّب شدنِ ظاهری یونس(سلام الله علیه) در بطن «حوت» سخن به میان آورد؛ آیه 86 به بعد سوره مبارکه «انبیاء» این است: ﴿وَ ذَا النُّونِ﴾ «نون» یعنی ماهی, وجود مبارک یونس از آن جهت که به بطن «حوت» مبتلا شد, شده ﴿وَ ذَا النُّونِ﴾, ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ﴾؛ از قوم خودش فاصله گرفت ﴿مُغاضِباً﴾ و گمان میکرد که ما بر او سخت نمیگیریم؛ ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ﴾[4] غیر از «ظنّ أن لن نقدُر علیه» است، ایشان گمان کرد که ما بر او سخت نمیگیریم. «قَدَرَ یَقْدِرُ» یعنی سخت گرفت, ﴿وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ﴾؛[5] یعنی کسی که روزی او تنگ است، به اندازه قدرت خودش انفاق کند؛ «نَقدِر» غیر از «نَقدُر» است، چون آن به معنی قدرت است و اینجا ﴿نَقْدِرَ﴾ یعنی «نُضیّق». ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ﴾؛ گمان میکرد که ما بر او تنگ نمیگیریم، بعد معلوم شد که مورد آزمایش قرار گفته بود که در بطن «حوت» رفت ﴿فَنادی فِی الظُّلُماتِ﴾[6] در تاریکیهای متراکم, دریا بود, ابر بود, شب بود و بطن ماهی بود، اینها ﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾،[7] درون دریا بود؛ لذا چندین ظلمت و تاریکی روی هم انباشته شد. اگر آب باشد، در بطن «حوت» باشد و در درون دریا باشد اینها ﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾, ﴿فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾[8] که این همان ذکر یونسیِ معروف است. خدای سبحان میفرماید: ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ﴾؛ ما خواسته او را جواب دادیم ﴿وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ﴾؛ او را از غم نجات دادیم ﴿وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾.[9]
مستحضرید که انبیا(علیهم السلام) براساس ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[10] یک ویژگی دارند که اینها به «علمالوراثة» وابسته است و «علمالدراسة» نیست؛ کسی نمیتواند با درس و بحث و ریاضت و مجاهدتها به مقام نبوّت, رسالت, امامت و اینها برسد، آن براساس ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ است؛ اما به مقام تقرّب در درگاه الهی قُربی پیدا کند، از اولیای الهی شود و مورد عنایت حق قرار بگیرد، این راهها ممکن است که استجابت دعا هم از همین قبیل است. فرمود ایشان در حال خطر دعایی کرد که ما او را نجات دادیم، این دعا و استجابت دعا مخصوص انبیا نیست؛ هر مؤمنی در حال خطر با ما مناجات کند، ما او را نجات میدهیم. فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ لذا ذکر یونسی را میگویند ذکر مجرّبی است، چون وعده الهی این است که اگر کسی گرفتاری دارد, ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ را تلاوت کند، حالا یک بار یا چند بار, وجود مبارک یونس معلوم نیست که چند بار گفته باشد، گرچه «مسبِّح» بودن او نشان تکرار است; ولی بالأخره این ذکر اثر دارد، البته تا آن حال پیدا شود، فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾.
پرسش: «ظنَّ» معنایش چیست؟
پاسخ: گمان کرد, چون یقین که نداشت؛ گمان کرد ما سخت نمیگیریم، چون انسان حُسن ظن به پروردگار داشته باشد چیز خوبی است «أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِیَ»[11] اگر خدای سبحان فرمود کسی به من حُسن ظن داشته باشد، من او را مورد عنایت قرار میدهم؛ این هم یک حُسن ظنّی بود و گمان میکرد که خدای سبحان بر او سخت نمیگیرد.
در سوره مبارکه «قلم» در بخش پایانی آن سوره؛ یعنی آیه 48 به بعد، خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ﴾، اینکه نام مبارک انبیا را میبرد ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ﴾,[12] ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی﴾،[13] حتی ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ﴾[14] نام اینها را ببر; یعنی قصه اینها, سرگذشت اینها که آموزنده است، اینها را در نظر داشته باش که خدا با اولیای الهی «حُسن» رفتار دارد. در بین اولیا و انبیا وجود مبارک یونس هست که در قرآن ندارد که «و اذکر فی الکتاب یونس»، بلکه دارد ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾.[15] در موارد دیگر که دارد ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی﴾,﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ﴾ یعنی «کُن کموسی»؛ یعنی این روش را تو هم ادامه بده، اما درباره یونس فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾؛ مثل یونس نباش که مقداری کمحوصلگی کردند و مثلاً زود مسئولیت را ترک کردند ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ﴾،«کظم غیظ» داشت, عصبانی بود و غیظ خود را فرو برد؛ عرض کرد که ﴿أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾.
بعد فرمود: ﴿لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ ٭ فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحینَ﴾؛[16] اگر نعمت الهی شامل حال او نمیشد، ممکن بود در حالت مذموم به ساحل دریا بیفتد، اما الآن به ساحل دریا افتاد در حالی که مرحوم و مورد رحمت ماست، «منعَم علیه» است. قبلاً هم ملاحظه فرمودید که نعمت یا مقیّد است یا مطلق و نعمت اگر مقیّد باشد معلوم و مشخص است؛ مثلاً نعمت شمس است, نعمت قمر است و این نعمتهایی که خدای سبحان به عنوان رحمت خاصّه ذکر میکند, مانند باران, آفرینش زمین, رویش گیاه و مانند اینها؛ اما وقتی مطلق ذکر شود، منظور نعمت ولایت است. ولایت الهی و سرپرستی الهی که او در تحت تدبیر حق قرار بگیرد، شامل حال او شد؛ لذا به ماهی دستور دادیم او را بلع کردی هضم نکن و برای او بطن ماهی را مأمن قرار دادیم تا آنجا محفوظ بماند، این فرمان را به ماهی دادیم؛ وقتی نوبت «القاء» شد به ماهی دستور دادیم که او را به ساحل بیاور همینجا تحویل کنار دریا بده، ماهی هم کاملاً این امانت را برگرداند و او را در کنار ساحل تحویل داد؛ اینها فرمان الهی است که از آن به ولایت یاد میشود. ذات اقدس الهی ولیِّ آسمان و زمین و عالم و آدم است، ولیِّ بحر و نهر است, ولیِّ «سمک» و غیر «سمک» است. فرمود نعمت الهی شامل حال او شد و ما به ماهی دستور دادیم که این را هضم نکن یک, به ماهی دستور دادیم نه تنها او را نخور, به او آسیبی نرسان و به او دستور دادیم در فرصت مناسب او را به ساحل بیاورد و از درون خود این را به بیرون منتقل کند. فضای بیرون هم یک جای باز و وسیعی بود، ما فوراً درختی که از آن به عنوان ﴿یَقْطین﴾ یاد شده است را رویاندیم و سایه بان او کردیم. بوتههای کدو و امثال کدو اینها بالنده نیستند که رشد داشته و مثل درخت سایه داشته باشند. این درخت باید طوری باشد که ساقهای داشته باشد تا سرپناه محسوب شود و وجود مبارک یونس در پناه آن درخت بتواند سایه بگیرد، چون در این جا تعبیر به «شجر» شده است و نه «نجم»، ﴿وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ﴾؛[17] آن بوتههایی که ساقه ندارند «نجم» هستند و آنهایی که ساقه دارند درخت می باشند، ﴿وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ﴾ این است. «یقطین» که اگر بوته کدو و مانند کدو باشد اینها جزء «نجم» هستند و نه جزء «شجر»، اما اینجا تعبیر به «شجر» کرد و فرمود ما «شجر یقطین» را برای او رویاندیم تا اینکه او سایه بگیرد ﴿وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ﴾؛ این کارها را وجود ذات اقدس الهی کرد که این میشود ولایت الهی. ولیّ کسی است که کار «مولّیعلیه» را انجام دهد، کارها را سرپرست «مولّیعلیه» انجام دهد، اگر انسان بخواهد تحت ولایت الهی قرار بگیرد راههای خاصّ آن را باید طی کند تا خدای سبحان کارهای او را به عهده بگیرد. پس آنچه در سوره مبارکه «انعام» و «یونس» و «انبیاء» و همچنین سوره «قلم» آمده بیانگر خصوصیات وجود مبارک یونس است از یک سو, رسالت او, صلاح او, اجتبای او, هدایت او, اینها اوصاف اوست و اینکه مقداری کمصبری نشان داد آن هم مذموم نبود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید انبیای دیگر را اُسوه قرار دهد و جریان یونس را ملاک قرار ندهد این دو, عالمان دین که وارثان انبیا هستند آنها هم موظف هستند راه انبیا را طی کنند و کمحوصلهگی به خرج ندهند که مثلاً از مسجد, حوزه و شهرشان قهر کنند و جمعیّت را در امان خدا رها کنند؛ وظیفه علمای دین هم همین است. اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای همه ما اُسوه است و اگر خدای سبحان به حضرت فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾، عالمان دین هم باید به آن حضرت تأسّی کنند «و لا یکونون کصاحب الحوت».
پرسش: اینکه در روایات آمده که امیرالمؤمنین حضرت یونس را نجات داد درست است یا نه؟
پاسخ: آن ولایت که میگویند منظور همین است، ولایت الهی است. در بعضی از روایات دارد که چون ولایت حضرت امیر را قبول نکرد به این صورت درآمده است؛ آن ولایت به این معنای امامت خاص نیست، چون اول کسی که در حوزه اسلام بعد از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راه ولایت الهی را باز کرد وجود مبارک حضرت امیر بود، برای اینکه خیلیها عبادت میکردند؛ اما حضرت فرمود شما میخواهید عابد شوید راه دارد, زاهد شوید راه دارد, از جهنم نجات پیدا کنید راه دارد, وارد بهشت شوید راه دارد؛ اما هیچ کدام از اینها کسی را «ولیّ الله» نمیکند, «ولیّ الله» یعنی کسی که «الله» سرپرستی او را به عهده بگیرد، نه «الله» ناصر او باشد, نه «الله» محبّ او باشد. محبّت یک درجه لطف دارد, نصرت یک درجه لطف دارد؛ نصرت معنایش این است که انسان یک مقدار از کارها را خودش انجام میدهد و کمک به او چنین است که به وسیله لطف الهی کارش ترمیم میشود که میشود ناصر. میبینید جوان وقتی یک مقدار کار را خودش انجام بدهد و کمبود آن را پدر و مادر تأمین کنند، میگویند پدر و مادر یاری کردند و نصرت دادند؛ اما نوزاد تحت ولایت پدر و مادر است و کاری نمیتواند انجام بدهد تا بگوییم پدر او را کمک میکند یا مادر او را کمک میکند؛ مادر تمام کارهای کودک را انجام میدهد، چون ولیّ اوست، یعنی سرپرست اوست؛ اینچنین نیست که مادر او را یاری کند. افرادی که تحت ولایت الهی هستند، طرزی از توفیق الهی برخوردارند که همه کارهای آنها را ذات اقدس الهی انجام میدهد، نه خدا آنها را یاری کند.
بنابراین هر مؤمنی به این مقام نمیرسد؛ مؤمنین در عالم فراوان هستند، اول کسی که راه ولایت را باز کرد و خودش این راه را رفت ـ در بین امّت نه در اسلام، در اسلام اول کسی که این کار را کرد، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، اما در بین امت اسلامی اصرار سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که ـ وجود مبارک حضرت امیر بود. او فرمود از جهنم میخواهید نجات پیدا کنید، راه هست؛ از بهشت میخواهید محروم شوید، راه هست؛ بخواهید محبّ خدا شوید، راه هست؛ بخواهید منصور الهی باشید که خدا شما را یاری کند هست, اگر بخواهید «ولیّ الله» شوید فقط یک راه دارد و آن این است که نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» عبادت کنید نه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»[18] فقط و فقط «حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَل»[19] عبادت کنید؛ وقتی انسان چیزی غیر از خدا نخواست کم کم ﴿اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾[20] میشود و خدا تمام کارهای او را به عهده میگیرد. اگر یک وقت او بخواهد بلغزد، فوراً توجه میدهد؛ اشتباه کند، توجه میدهد؛ خطا و خطیئهای داشته باشد، توجه میدهد؛ این شخص تحت ولایت «الله» است. بنابراین در بین امت اسلامی غیر از وجود مبارک حضرت امیر کسی این حرفها را ندارد که عابدان سه قسم هستند: بعضیها «خَوْفاً», بعضیها «شَوْقاً» و من «شُکْراً»[21] عبادت میکنم و این راه, راه خاصّ ولایی است. اگر ولایت به این معنای عام باشد، در همین آیه دارد که نعمت الهی و ولایت الهی به آن معنا شامل حال او شد; لذا دستور میدهد که ماهی با اینکه گرسنه بود و جلوی کشتی را گرفت مأمور شد که این را به عنوان یک امین حفظ کند، درون ماهی یک بستر آسایش و استراحتی برای یونس باشد، این امانت را تا ظرف معیّن نگهداری کند، وقتی موقع تأدیه این امانت رسید بیاید کنار ساحل و آرام این امانت الهی را تحویل صاحب بدهد. زمینِ سوزان آنجا که «اعراء» بود یعنی عاری بود و هیچ چیزی نداشت مأمور شد که گیاهی برویاند، آن هم گیاهی که از روی زمین خودش را بکشاند و نظیر بوتهها نباشد؛ باید ساقه داشته باشد, «شجر»گونه باشد که سایه داشته باشد تا وجود مبارک یونس در آنجا بیاساید که اینها را میگویند ولایت الهی، چون ﴿اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾است و ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود: ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ﴾[22]من تحت ولایت او هستم و کارهای مرا او انجام میدهد. اگر کسی نظیر نوزاد بود و همه کارهای او را پدر و مادر انجام دهند اینکه نصرت نیست, این یاری نیست, این معاونت نیست, این مساعدت نیست, این معاضدت نیست, این ولایت است؛ اما وقتی نوجوان شد، بخشی از کارها را خودش انجام میدهد، کمبود را پدر و مادر تأمین میکنند میگویند پدر و مادر او را یاری کردند, کمک کردند و مانند آن. پس خدا ناصر بعضی و ولیّ بعضی دیگر است، البته ولایت مثل نبوّت و رسالت مراتبی دارد. درباره انبیا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾,[23] درباره رسالت فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾،[24]ولایت هم همین طور است, امامت هم همین طور است, خلافت هم همین طور است. اگر صریح قرآن درباره این دو اصل این است که ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ و ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾،درباره سایر کمالات هم همینطور است.
بنابراین آنچه در سوره مبارکه «صافات» که محلّ بحث است بیان فرمود این است که در ظرف رسالت آن حضرت, این حادثه پیش آمد ﴿وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ﴾؛ آن وقتی که «اِباق» داشت؛ یعنی فعلِ او فعل عبد «آبق» بود که مسئولیت را به حسب ظاهر رها کرده, از فعلِ او چنین مطلبی انتزاع میشد و اینچنین نبود که ـ معاذ الله ـ او خلاف کرده باشد. این همه اوصافی که خدای سبحان برای یونس ذکر کرد «مجتبی» بود, «صالح» بود، «مهدی» بود و مانند آن، نشان میدهد که «إباق» او, «إباق» عصیانی نبود, پس در ظرف رسالت این «إباق» حاصل شد. کجا آمد؟ خواست سفر دریایی برود، کشتی هم «مشحون» بود, پُر بود; البته در بعضی از موارد «مشحون» بودن یک بار مثبتی هم دارد. یک وقت است که چیزی لبریز و مملوّ است، میگویند این پُر است؛ یک وقت می گویند «مشحون» است؛ یعنی پُر از «شحنه» و حافظان است. «شحنه» به آن شبگردی میگویند که بالأخره برای حفظ و امنیت تلاش و کوشش میکند، صِرف مملوّ بودن نیست؛ «مشحون» بودن, آن پُر بودنی است که «شحنه»گونه محفوظ خواهد بود؛ ولی این حیوان آمده جلوی این کشتی را گرفته است و حیوان هم براساس ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾،[25] «ناصیه»ٴ این «دابّه» هم در دست خدای سبحان است و خدا هم ﴿إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾،[26] پس این هم آزمون الهی است. این «فُلک» «مشحون» بود و از بار و مسافر پُر بود و او هم به حسب ظاهر یک بار زائدی بود، حالا یا خطر غرق او را تهدید می کرد که این کلمه «مشحون» بودن مُشعر به این است یا آنطوری که در روایت هست، غیر نهنگی مثل ماهی آمده و جلوی آنها را گرفته. این کلمه «مشحون» بودن نشان میدهد که چون پُر بود و بار آن سنگین بود، در شُرف غرق بود که باید یک نفر را بیرون میانداختند، قرعه زدند و چون قرعه با آن «سِهام» و با تیرها انجام میگرفت، از قرعه به «مساهمة» یاد میشود، ﴿فَساهَمَ﴾؛ این در قرعه شرکت کرد و قرعه زدند، ﴿فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ﴾، «دَحض» یعنی لغزیدن؛ «داحض» یعنی لغزنده, ﴿حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾؛[27] لغزنده است و ساقط است؛ «أدحظه» یعنی او را لغزاند؛ «مدحض» یعنی کسی که لغزانده؛ قرعه چون به نام او افتاد، او را هم به طرف دریا لغزاندند و به دریا انداختند; از آن جایی که تحت ولایت الهی بود، اگر ماهی آنجا حاضر نبود، چه کسی این را نجات میداد؟ در دریا غرق میشد. خیلی روشن نیست که ماهی برای جلوگیری از حرکت کشتی آمده و دنبال طعمه بود. این ماهی مأمور بود تا امانت الهی را در درون خود حفظ کند و غرق نشود، نه اینکه ماهی منتظر «التقام» و غذا و طعام بود. ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ﴾ و خود یونس(سلام الله علیه) ﴿وَ هُوَ مُلیمٌ﴾ بود. «الام» یعنی «دخل فی اللوم»؛ مثل «أحرم», «دخل فی الحرم»؛ او وارد حوزه ملامت شد که من چه کاری بود کردم! چرا محلّ مأموریتم را ترک کردم! چرا قوم تبهکار را با صبر بیشتر هدایت نکردم! و مانند آن.
بعد میفرماید: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ﴾. در ذکر این واقعه بین دو سوره مبارکه «انبیاء» و «صافات» خیلی فرق است؛ در سوره «انبیاء» آیه 87 فرمود: ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾؛ خدا را تسبیح کرد، خدا هم فرمود ما جواب خواسته او را دادیم و او را نجات دادیم. اما اینجا به دو مطلب اشاره میکند: یکی سببیّت تسبیح و یکی هم انحصار این سببیّت. فرمود: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ ٭ فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ﴾؛ او چون اهل تسبیح بود، ما نجاتش دادیم. معلوم میشود ﴿لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، این تسبیح زمینه نجات است، این یک مطلب. مطلب دوم این است که این سببِ منحصر است؛ تکبیر و تحلیل شاید در این موقع سبب منحصر نباشند. فرمود: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ ٭ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾، معلوم میشود تنها عامل نجات او این تسبیح بود.
پس در سوره «انبیاء» از اینکه این ذکر را گفته, این دعا را کرده و خدا اجابت کرد، معلوم میشود این دعا «فیالجمله» اثر دارد؛ اما اینکه تنها اثر در حال خطر, همین جمله و همین دعا باشد، چنین چیزی از سوره «انبیاء» برنمیآید؛ بلکه از این سوره برمیآید، فرمود: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ ٭ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾؛ یعنی تنها راه همین است، منتها تحلیل، اثر خاصّ خود را در موارد اثبات توحید دارد، اما تنها چیزی که مشکل را در این مقطع حل میکند تسبیح است, تسبیح یعنی چه؟ اینکه دارد ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،[28] برای اینکه انسان وقتی اظهار عجز میکند و عجز خودش را احساس میکند، نیازمند به کمک است؛ حالا یا «ناصر» یا «ولیّ», بالأخره باید کسی به او کمک کند. تنها موجودی که کاری از او ساخته است موجودی است که هیچ نیاز نداشته باشد, اگر موجودی نیاز داشته باشد به وسیلهای, به یاری و به مساعدتی، او میگوید من میخواستم به شما کمک کنم؛ ولی فلان شرط حاصل نبود و من موفق نشدم؛ این فرض ممکن است، چه نبیّ و چه وصیّ اینها به اذن خدا انجام می دهند، اما اگر آن شرایط حاصل نباشد، میگویند ببخشید! تنها موجودی که هیچگاه محتاج به شرط و «شَطر» و چیزی نیست «الله» است و این را با تسبیح میشود فهماند; یعنی او «سبّوح» است و منزّه از هر حاجت است، چون سراسر عالَم ستاد و سپاه او هستند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[29] اگر سراسر عالَم, سپاه او هستند، دیگر چیزی در عالم نیست که مانع و راهزن شود؛ مثلاً بگوید ببخشید الآن من نمیتوانم، اینها فرض ندارد. تنها چیزی که انسان را در حال خطر نجات میدهد اعتقاد و اعتراف و تلفّظ به «سبّوح» بودن اوست; یعنی ما محتاج هستیم، یک؛ کسی باید حاجت ما را رفع کند، دو؛ آن شخص هم «بالقول المطلق» قادر باشد، سه؛ آن هم کار خداست. خیلیها میگویند که فعلاً مصلحت نیست، اما کلِّ مصلحت در اختیار اوست؛ خیلیها میگویند که ما میخواستیم شفاعت کنیم، فلان فرشته حاضر نشد, فلان فرشته صلاح ندید, فلان مقطع صلاح نبود؛ اما تنها موجودی که تمام ممکنات, سپاه آماده او هستند که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ «الله» است; لذا مشکل را «سبّوح» بودن خدا حل میکند نه «لا اله الاّ الله», «لا اله الاّ الله» مشکل بخشهای توحید را حل میکند.
پرسش:.؟پاسخ: او رسالت خودش را ترک کرد؛ ذات اقدس الهی او را رسول کرد، او مأموریت خودش را ترک کرد. دو اصل قرآنی است که کلی است، چه برای انبیا و چه برای اُمم، فرمود: ﴿وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾،[30] ﴿وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾[31]که این دو اصل کلی است، حالا ذات اقدس الهی که کسی را مجبور نمیکند که الاّ ولابد باید اینجا باشی، ما را مختار قرار داد، انبیا را هم مختار قرار داد؛ اگر کسی عمداً آن فیض را نخواست ادامه بدهد، این مشکل خودش است.
پس در اینگونه از موارد تسبیح, سبب است، یک؛ سبب منحصر است، دو؛ غیر از تسبیح از هیچ ذکری کاری ساخته نیست میشود ﴿لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، البته تسبیح در کنار توحید است. ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ ٭ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ «مسبّح» بودن در این گونه از موارد، ظاهراً صفت مشبهه است و نه اسم فاعل که دلالت بر حدوث داشته باشد، این دلالت بر ثبات و استمرار دارد. یک بار شخص مسبّح نمیشود، مگر به نحو اسم فاعلی; ولی سه قول در مسئله هست: یکی اینکه سبب نجات او تسبیحِ قبل از «التقام» است، قبل از اینکه لقمه ماهی قرار بگیرد و به درون بطن ماهی وارد شود، این جزء مسبّحین بود؛ قول دوم آن است که تنها عامل آن تسبیح در بطن «حوت» بود؛ یعنی در شکم ماهی و از قبل سخنی به میان نیاوردند؛ قول سوم آن است که هم قبل از «التقام» جزء «مسبّحین» بود و هم در بطن «حوت» که این به تعبیر سیدناالاستاد «خیر الاقوال» است که هم قبل از ابتلا جزء «مسبّحین» بود و هم حین ابتلا خطر مرگ او را ناسی و خاطی نکرده است؛[32] بعد از این تحلیل نهایی که فرمود اگر او جزء «مسبّحین» و اهل تسبیح نبود نجات پیدا نمیکرد، معلوم میشود آن هستهٴ مرکزی نجات به وسیله همان ناله حال خطر است، این ناله حال خطر که گفت: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ این هسته مرکزی نجات اوست، زیرا «مسبّح» بودن که اعتراف به ظالم بودن نیست، آن تسبیحهای قبل از «التقام»، «سبحان الله» گفتن است؛ اما ﴿سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ این دعایی که در سوره «انبیاء» و غیر «انبیاء» یاد شده است، از اینها معلوم میشود که آن کلید اساسی به وسیله آن اعتراف به ظلم است که در بطن ماهی انجام گرفت. درست است که تسبیحهای قبلی بیاثر نیست؛ اما آن بخش مهمّ تأثیر به قرینه این ذکر خاص که ﴿إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ برای آن ناله در بطن «حوت» است، چون آن تسبیحهای قبل از «التقام» که با اعتراف با ظلم همراه نبود; لذا فرمود اگر این کار را نمیکرد ﴿لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾.
[1]انعام/سوره6، آیه85.
[2]انعام/سوره6، آیه89.
[3]یونس/سوره10، آیه99.
[4]انبیاء/سوره21، آیه87.
[5]طلاق/سوره65، آیه7.
[6]انبیاء/سوره21، آیه87.
[7]نور/سوره24، آیه40.
[8]انبیاء/سوره21، آیه87.
[9]انبیاء/سوره21، آیه88.
[10]انعام/سوره6، آیه124.
[11]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص366.
[12]مریم/سوره19، آیه41.
[13]مریم/سوره19، آیه51.
[14]مریم/سوره19، آیه16.
[15]قلم/سوره68، آیه48.
[16]قلم/سوره68، آیه49.
[17]رحمن/سوره55، آیه6.
[18]علل الشرایع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.
[19]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج1، ص62، ط آل البیت.
[20]بقره/سوره2، آیه257.
[21]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص68.
[22]اعراف/سوره7، آیه196.
[23]اسراء/سوره17، آیه55.
[24]بقره/سوره2، آیه253.
[25]هود/سوره11، آیه56.
[26]هود/سوره11، آیه56.
[27]شوری/سوره42، آیه16.
[28]اسراء/سوره17، آیه44.
[29]فتح/سوره48، آیه4.
[30]اسراء/سوره17، آیه8.
[31]انفال/سوره8، آیه19.
[32]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص 163 و 164.
- «ظنَّ» معنایش چیست؟؛
- آیا امیرالمؤمنین (ع) حضرت یونس را نجات داد؟
- خدا ناصر بعضی و ولی بعضی دیگر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ (137) وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ (142) فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ (143) لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقیمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ (147) فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ (148)﴾
در جریان قوم لوط فرمود ما شهر آنها را ویران کردیم و شما در مسافرتتان در این دو مقطع زمانی به آن ویرانهها میرسید؛ ﴿وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ﴾ در دو بخش: ﴿مُصْبِحینَ﴾ یک, ﴿وَ بِاللَّیْلِ﴾ دو. سرّ اینکه این دو وقت را ذکر فرمود، برای آن است که در سفرهای بیابانی ـ آن هم در مناطق سوزان و گرم ـ معمولاً یا شبها سفر میکردند یا در طلیعه روز و تا آنجا که ممکن بود در نیم روز سفر نمیکردند؛ لذا قسمت مهمّ سفر اینها یا در شب بود یا در طلیعه صبح، از سحر تا مثلاً اوایل روز; لذا این دو وقت را ذکر فرمود, فرمود: ﴿مُصْبِحینَ﴾ یک, ﴿وَ بِاللَّیْلِ﴾ دو.
ششمین پیامبری که نام مبارک ایشان در سوره مبارکه «صافات» آمده، حضرت یونس(سلام الله علیه) است که او ششمین و آخرین پیامبری است که نام مبارکش در سوره مبارکه «صافات» مطرح شد. بعد از اقامه براهین نسبت به اصول دین, قصه حضرت نوح، ابراهیم, موسی، عیسی و لوط، این پنج پیامبر را ذکر فرمود که ششمینِ آنها جریان حضرت یونس است. ﴿وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ﴾؛ قبل از اینکه آن حادثه اتفاق بیفتد؛ یعنی وجود مبارک یونس در دریا به کام ماهی بیفتد، رسالت او محفوظ بود. حضرت یونس به عنوان رسول خدا از محلّ مأموریت خود فاصله گرفت و به مکانی رسید که سفر دریایی لازم بود، کشتیِ او هم پُر از بار و مسافر بود، نهنگی یا هر چه که بود جلوی این کشتی را گرفت و بنا بر قرعه بنا شد یک نفر را در برابر آن ماهی بزرگ یا نهنگ بیندازند تا این کشتی بتواند راه خودش را ادامه دهد.
غرض آن است که یونس(سلام الله علیه) ـ در ظرف رسالت ـ از آن جهت که از انبیا و مرسلین بود بعد از اثبات رسالت او این قصه واقع شد؛ لذا بعد از اینکه در همین سوره «صافات» آیه 147 میفرماید: ﴿وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ﴾ این تجدید همان رسالت است، نه احداث رسالت.
جریان یونس را ذات اقدس الهی در چند سوره از قرآن کریم مشخص کرد؛ همانند سوره مبارکه «انعام» که در آیه 84 به بعد اوصاف بسیاری از انبیا را ذکر فرمود؛ از اسحاق و یعقوب که فرمود: ﴿کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ﴾و اینها را به احسان ستود و بعد فرمود: ﴿وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ ٭ وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمینَ ٭ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾[1] اینها مؤمن بودند, اینها «مجتبیٰ» بودند, اینها مهدیِّ «إِلی صِراطٍ مُسْتَقیم» بودند، بعد فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾؛[2] با این اوصاف برجسته، این انبیا را ـ که یونس(سلام الله علیه) هم از اینهاست ـ ستود. این در سوره مبارکه «انعام» بود. در سوره مبارکه «یونس» که به نام آن حضرت است، بخشی از قصهای که مربوط به آن حضرت بود را اینجا ذکر فرمود؛ در سوره مبارکه «یونس» آیه 98 به بعد فرمود وقتی قومی تن به تباهی دادند, طغیان کردند و مستحق عذاب شدند عذاب الهی به حیات اینها خاتمه میدهد، مگر قوم یونس که استثنا هستند برای اینها زمینه عذاب فراهم بود; ولی واقعاً توبه کردند و عذاب از اینها برداشته شد. آیه 98 به بعد سوره مبارکه «یونس» چنین است: ﴿فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ﴾ که ﴿لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾،بعد هم وجود مبارک یونس که آمد و آنها ایمان آوردند ﴿وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ﴾ که ایمان آنها زمینهٴ بهرهوری برای مدتی بود که این ایمان را در سوره مبارکه «صافات» که محلّ بحث است ذکر فرمود وگرنه در سوره «یونس» از ایمان بعدی آنها سخن نفرمود، مگر آن تعبیر که ﴿فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ﴾, ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾[3]و مانند آن.
در سوره مبارکه «انبیاء»، از جریان معذّب شدنِ ظاهری یونس(سلام الله علیه) در بطن «حوت» سخن به میان آورد؛ آیه 86 به بعد سوره مبارکه «انبیاء» این است: ﴿وَ ذَا النُّونِ﴾ «نون» یعنی ماهی, وجود مبارک یونس از آن جهت که به بطن «حوت» مبتلا شد, شده ﴿وَ ذَا النُّونِ﴾, ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ﴾؛ از قوم خودش فاصله گرفت ﴿مُغاضِباً﴾ و گمان میکرد که ما بر او سخت نمیگیریم؛ ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ﴾[4] غیر از «ظنّ أن لن نقدُر علیه» است، ایشان گمان کرد که ما بر او سخت نمیگیریم. «قَدَرَ یَقْدِرُ» یعنی سخت گرفت, ﴿وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ﴾؛[5] یعنی کسی که روزی او تنگ است، به اندازه قدرت خودش انفاق کند؛ «نَقدِر» غیر از «نَقدُر» است، چون آن به معنی قدرت است و اینجا ﴿نَقْدِرَ﴾ یعنی «نُضیّق». ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ﴾؛ گمان میکرد که ما بر او تنگ نمیگیریم، بعد معلوم شد که مورد آزمایش قرار گفته بود که در بطن «حوت» رفت ﴿فَنادی فِی الظُّلُماتِ﴾[6] در تاریکیهای متراکم, دریا بود, ابر بود, شب بود و بطن ماهی بود، اینها ﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾،[7] درون دریا بود؛ لذا چندین ظلمت و تاریکی روی هم انباشته شد. اگر آب باشد، در بطن «حوت» باشد و در درون دریا باشد اینها ﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾, ﴿فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾[8] که این همان ذکر یونسیِ معروف است. خدای سبحان میفرماید: ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ﴾؛ ما خواسته او را جواب دادیم ﴿وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ﴾؛ او را از غم نجات دادیم ﴿وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾.[9]
مستحضرید که انبیا(علیهم السلام) براساس ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[10] یک ویژگی دارند که اینها به «علمالوراثة» وابسته است و «علمالدراسة» نیست؛ کسی نمیتواند با درس و بحث و ریاضت و مجاهدتها به مقام نبوّت, رسالت, امامت و اینها برسد، آن براساس ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ است؛ اما به مقام تقرّب در درگاه الهی قُربی پیدا کند، از اولیای الهی شود و مورد عنایت حق قرار بگیرد، این راهها ممکن است که استجابت دعا هم از همین قبیل است. فرمود ایشان در حال خطر دعایی کرد که ما او را نجات دادیم، این دعا و استجابت دعا مخصوص انبیا نیست؛ هر مؤمنی در حال خطر با ما مناجات کند، ما او را نجات میدهیم. فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ لذا ذکر یونسی را میگویند ذکر مجرّبی است، چون وعده الهی این است که اگر کسی گرفتاری دارد, ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ را تلاوت کند، حالا یک بار یا چند بار, وجود مبارک یونس معلوم نیست که چند بار گفته باشد، گرچه «مسبِّح» بودن او نشان تکرار است; ولی بالأخره این ذکر اثر دارد، البته تا آن حال پیدا شود، فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ﴾.
پرسش: «ظنَّ» معنایش چیست؟
پاسخ: گمان کرد, چون یقین که نداشت؛ گمان کرد ما سخت نمیگیریم، چون انسان حُسن ظن به پروردگار داشته باشد چیز خوبی است «أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِیَ»[11] اگر خدای سبحان فرمود کسی به من حُسن ظن داشته باشد، من او را مورد عنایت قرار میدهم؛ این هم یک حُسن ظنّی بود و گمان میکرد که خدای سبحان بر او سخت نمیگیرد.
در سوره مبارکه «قلم» در بخش پایانی آن سوره؛ یعنی آیه 48 به بعد، خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ﴾، اینکه نام مبارک انبیا را میبرد ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ﴾,[12] ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی﴾،[13] حتی ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ﴾[14] نام اینها را ببر; یعنی قصه اینها, سرگذشت اینها که آموزنده است، اینها را در نظر داشته باش که خدا با اولیای الهی «حُسن» رفتار دارد. در بین اولیا و انبیا وجود مبارک یونس هست که در قرآن ندارد که «و اذکر فی الکتاب یونس»، بلکه دارد ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾.[15] در موارد دیگر که دارد ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی﴾,﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ﴾ یعنی «کُن کموسی»؛ یعنی این روش را تو هم ادامه بده، اما درباره یونس فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾؛ مثل یونس نباش که مقداری کمحوصلگی کردند و مثلاً زود مسئولیت را ترک کردند ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ﴾،«کظم غیظ» داشت, عصبانی بود و غیظ خود را فرو برد؛ عرض کرد که ﴿أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾.
بعد فرمود: ﴿لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ ٭ فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحینَ﴾؛[16] اگر نعمت الهی شامل حال او نمیشد، ممکن بود در حالت مذموم به ساحل دریا بیفتد، اما الآن به ساحل دریا افتاد در حالی که مرحوم و مورد رحمت ماست، «منعَم علیه» است. قبلاً هم ملاحظه فرمودید که نعمت یا مقیّد است یا مطلق و نعمت اگر مقیّد باشد معلوم و مشخص است؛ مثلاً نعمت شمس است, نعمت قمر است و این نعمتهایی که خدای سبحان به عنوان رحمت خاصّه ذکر میکند, مانند باران, آفرینش زمین, رویش گیاه و مانند اینها؛ اما وقتی مطلق ذکر شود، منظور نعمت ولایت است. ولایت الهی و سرپرستی الهی که او در تحت تدبیر حق قرار بگیرد، شامل حال او شد؛ لذا به ماهی دستور دادیم او را بلع کردی هضم نکن و برای او بطن ماهی را مأمن قرار دادیم تا آنجا محفوظ بماند، این فرمان را به ماهی دادیم؛ وقتی نوبت «القاء» شد به ماهی دستور دادیم که او را به ساحل بیاور همینجا تحویل کنار دریا بده، ماهی هم کاملاً این امانت را برگرداند و او را در کنار ساحل تحویل داد؛ اینها فرمان الهی است که از آن به ولایت یاد میشود. ذات اقدس الهی ولیِّ آسمان و زمین و عالم و آدم است، ولیِّ بحر و نهر است, ولیِّ «سمک» و غیر «سمک» است. فرمود نعمت الهی شامل حال او شد و ما به ماهی دستور دادیم که این را هضم نکن یک, به ماهی دستور دادیم نه تنها او را نخور, به او آسیبی نرسان و به او دستور دادیم در فرصت مناسب او را به ساحل بیاورد و از درون خود این را به بیرون منتقل کند. فضای بیرون هم یک جای باز و وسیعی بود، ما فوراً درختی که از آن به عنوان ﴿یَقْطین﴾ یاد شده است را رویاندیم و سایه بان او کردیم. بوتههای کدو و امثال کدو اینها بالنده نیستند که رشد داشته و مثل درخت سایه داشته باشند. این درخت باید طوری باشد که ساقهای داشته باشد تا سرپناه محسوب شود و وجود مبارک یونس در پناه آن درخت بتواند سایه بگیرد، چون در این جا تعبیر به «شجر» شده است و نه «نجم»، ﴿وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ﴾؛[17] آن بوتههایی که ساقه ندارند «نجم» هستند و آنهایی که ساقه دارند درخت می باشند، ﴿وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ﴾ این است. «یقطین» که اگر بوته کدو و مانند کدو باشد اینها جزء «نجم» هستند و نه جزء «شجر»، اما اینجا تعبیر به «شجر» کرد و فرمود ما «شجر یقطین» را برای او رویاندیم تا اینکه او سایه بگیرد ﴿وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ﴾؛ این کارها را وجود ذات اقدس الهی کرد که این میشود ولایت الهی. ولیّ کسی است که کار «مولّیعلیه» را انجام دهد، کارها را سرپرست «مولّیعلیه» انجام دهد، اگر انسان بخواهد تحت ولایت الهی قرار بگیرد راههای خاصّ آن را باید طی کند تا خدای سبحان کارهای او را به عهده بگیرد. پس آنچه در سوره مبارکه «انعام» و «یونس» و «انبیاء» و همچنین سوره «قلم» آمده بیانگر خصوصیات وجود مبارک یونس است از یک سو, رسالت او, صلاح او, اجتبای او, هدایت او, اینها اوصاف اوست و اینکه مقداری کمصبری نشان داد آن هم مذموم نبود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید انبیای دیگر را اُسوه قرار دهد و جریان یونس را ملاک قرار ندهد این دو, عالمان دین که وارثان انبیا هستند آنها هم موظف هستند راه انبیا را طی کنند و کمحوصلهگی به خرج ندهند که مثلاً از مسجد, حوزه و شهرشان قهر کنند و جمعیّت را در امان خدا رها کنند؛ وظیفه علمای دین هم همین است. اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای همه ما اُسوه است و اگر خدای سبحان به حضرت فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾، عالمان دین هم باید به آن حضرت تأسّی کنند «و لا یکونون کصاحب الحوت».
پرسش: اینکه در روایات آمده که امیرالمؤمنین حضرت یونس را نجات داد درست است یا نه؟
پاسخ: آن ولایت که میگویند منظور همین است، ولایت الهی است. در بعضی از روایات دارد که چون ولایت حضرت امیر را قبول نکرد به این صورت درآمده است؛ آن ولایت به این معنای امامت خاص نیست، چون اول کسی که در حوزه اسلام بعد از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راه ولایت الهی را باز کرد وجود مبارک حضرت امیر بود، برای اینکه خیلیها عبادت میکردند؛ اما حضرت فرمود شما میخواهید عابد شوید راه دارد, زاهد شوید راه دارد, از جهنم نجات پیدا کنید راه دارد, وارد بهشت شوید راه دارد؛ اما هیچ کدام از اینها کسی را «ولیّ الله» نمیکند, «ولیّ الله» یعنی کسی که «الله» سرپرستی او را به عهده بگیرد، نه «الله» ناصر او باشد, نه «الله» محبّ او باشد. محبّت یک درجه لطف دارد, نصرت یک درجه لطف دارد؛ نصرت معنایش این است که انسان یک مقدار از کارها را خودش انجام میدهد و کمک به او چنین است که به وسیله لطف الهی کارش ترمیم میشود که میشود ناصر. میبینید جوان وقتی یک مقدار کار را خودش انجام بدهد و کمبود آن را پدر و مادر تأمین کنند، میگویند پدر و مادر یاری کردند و نصرت دادند؛ اما نوزاد تحت ولایت پدر و مادر است و کاری نمیتواند انجام بدهد تا بگوییم پدر او را کمک میکند یا مادر او را کمک میکند؛ مادر تمام کارهای کودک را انجام میدهد، چون ولیّ اوست، یعنی سرپرست اوست؛ اینچنین نیست که مادر او را یاری کند. افرادی که تحت ولایت الهی هستند، طرزی از توفیق الهی برخوردارند که همه کارهای آنها را ذات اقدس الهی انجام میدهد، نه خدا آنها را یاری کند.
بنابراین هر مؤمنی به این مقام نمیرسد؛ مؤمنین در عالم فراوان هستند، اول کسی که راه ولایت را باز کرد و خودش این راه را رفت ـ در بین امّت نه در اسلام، در اسلام اول کسی که این کار را کرد، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، اما در بین امت اسلامی اصرار سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که ـ وجود مبارک حضرت امیر بود. او فرمود از جهنم میخواهید نجات پیدا کنید، راه هست؛ از بهشت میخواهید محروم شوید، راه هست؛ بخواهید محبّ خدا شوید، راه هست؛ بخواهید منصور الهی باشید که خدا شما را یاری کند هست, اگر بخواهید «ولیّ الله» شوید فقط یک راه دارد و آن این است که نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» عبادت کنید نه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»[18] فقط و فقط «حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَل»[19] عبادت کنید؛ وقتی انسان چیزی غیر از خدا نخواست کم کم ﴿اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾[20] میشود و خدا تمام کارهای او را به عهده میگیرد. اگر یک وقت او بخواهد بلغزد، فوراً توجه میدهد؛ اشتباه کند، توجه میدهد؛ خطا و خطیئهای داشته باشد، توجه میدهد؛ این شخص تحت ولایت «الله» است. بنابراین در بین امت اسلامی غیر از وجود مبارک حضرت امیر کسی این حرفها را ندارد که عابدان سه قسم هستند: بعضیها «خَوْفاً», بعضیها «شَوْقاً» و من «شُکْراً»[21] عبادت میکنم و این راه, راه خاصّ ولایی است. اگر ولایت به این معنای عام باشد، در همین آیه دارد که نعمت الهی و ولایت الهی به آن معنا شامل حال او شد; لذا دستور میدهد که ماهی با اینکه گرسنه بود و جلوی کشتی را گرفت مأمور شد که این را به عنوان یک امین حفظ کند، درون ماهی یک بستر آسایش و استراحتی برای یونس باشد، این امانت را تا ظرف معیّن نگهداری کند، وقتی موقع تأدیه این امانت رسید بیاید کنار ساحل و آرام این امانت الهی را تحویل صاحب بدهد. زمینِ سوزان آنجا که «اعراء» بود یعنی عاری بود و هیچ چیزی نداشت مأمور شد که گیاهی برویاند، آن هم گیاهی که از روی زمین خودش را بکشاند و نظیر بوتهها نباشد؛ باید ساقه داشته باشد, «شجر»گونه باشد که سایه داشته باشد تا وجود مبارک یونس در آنجا بیاساید که اینها را میگویند ولایت الهی، چون ﴿اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾است و ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود: ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ﴾[22]من تحت ولایت او هستم و کارهای مرا او انجام میدهد. اگر کسی نظیر نوزاد بود و همه کارهای او را پدر و مادر انجام دهند اینکه نصرت نیست, این یاری نیست, این معاونت نیست, این مساعدت نیست, این معاضدت نیست, این ولایت است؛ اما وقتی نوجوان شد، بخشی از کارها را خودش انجام میدهد، کمبود را پدر و مادر تأمین میکنند میگویند پدر و مادر او را یاری کردند, کمک کردند و مانند آن. پس خدا ناصر بعضی و ولیّ بعضی دیگر است، البته ولایت مثل نبوّت و رسالت مراتبی دارد. درباره انبیا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾,[23] درباره رسالت فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾،[24]ولایت هم همین طور است, امامت هم همین طور است, خلافت هم همین طور است. اگر صریح قرآن درباره این دو اصل این است که ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ و ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾،درباره سایر کمالات هم همینطور است.
بنابراین آنچه در سوره مبارکه «صافات» که محلّ بحث است بیان فرمود این است که در ظرف رسالت آن حضرت, این حادثه پیش آمد ﴿وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ﴾؛ آن وقتی که «اِباق» داشت؛ یعنی فعلِ او فعل عبد «آبق» بود که مسئولیت را به حسب ظاهر رها کرده, از فعلِ او چنین مطلبی انتزاع میشد و اینچنین نبود که ـ معاذ الله ـ او خلاف کرده باشد. این همه اوصافی که خدای سبحان برای یونس ذکر کرد «مجتبی» بود, «صالح» بود، «مهدی» بود و مانند آن، نشان میدهد که «إباق» او, «إباق» عصیانی نبود, پس در ظرف رسالت این «إباق» حاصل شد. کجا آمد؟ خواست سفر دریایی برود، کشتی هم «مشحون» بود, پُر بود; البته در بعضی از موارد «مشحون» بودن یک بار مثبتی هم دارد. یک وقت است که چیزی لبریز و مملوّ است، میگویند این پُر است؛ یک وقت می گویند «مشحون» است؛ یعنی پُر از «شحنه» و حافظان است. «شحنه» به آن شبگردی میگویند که بالأخره برای حفظ و امنیت تلاش و کوشش میکند، صِرف مملوّ بودن نیست؛ «مشحون» بودن, آن پُر بودنی است که «شحنه»گونه محفوظ خواهد بود؛ ولی این حیوان آمده جلوی این کشتی را گرفته است و حیوان هم براساس ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها﴾،[25] «ناصیه»ٴ این «دابّه» هم در دست خدای سبحان است و خدا هم ﴿إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾،[26] پس این هم آزمون الهی است. این «فُلک» «مشحون» بود و از بار و مسافر پُر بود و او هم به حسب ظاهر یک بار زائدی بود، حالا یا خطر غرق او را تهدید می کرد که این کلمه «مشحون» بودن مُشعر به این است یا آنطوری که در روایت هست، غیر نهنگی مثل ماهی آمده و جلوی آنها را گرفته. این کلمه «مشحون» بودن نشان میدهد که چون پُر بود و بار آن سنگین بود، در شُرف غرق بود که باید یک نفر را بیرون میانداختند، قرعه زدند و چون قرعه با آن «سِهام» و با تیرها انجام میگرفت، از قرعه به «مساهمة» یاد میشود، ﴿فَساهَمَ﴾؛ این در قرعه شرکت کرد و قرعه زدند، ﴿فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ﴾، «دَحض» یعنی لغزیدن؛ «داحض» یعنی لغزنده, ﴿حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾؛[27] لغزنده است و ساقط است؛ «أدحظه» یعنی او را لغزاند؛ «مدحض» یعنی کسی که لغزانده؛ قرعه چون به نام او افتاد، او را هم به طرف دریا لغزاندند و به دریا انداختند; از آن جایی که تحت ولایت الهی بود، اگر ماهی آنجا حاضر نبود، چه کسی این را نجات میداد؟ در دریا غرق میشد. خیلی روشن نیست که ماهی برای جلوگیری از حرکت کشتی آمده و دنبال طعمه بود. این ماهی مأمور بود تا امانت الهی را در درون خود حفظ کند و غرق نشود، نه اینکه ماهی منتظر «التقام» و غذا و طعام بود. ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ﴾ و خود یونس(سلام الله علیه) ﴿وَ هُوَ مُلیمٌ﴾ بود. «الام» یعنی «دخل فی اللوم»؛ مثل «أحرم», «دخل فی الحرم»؛ او وارد حوزه ملامت شد که من چه کاری بود کردم! چرا محلّ مأموریتم را ترک کردم! چرا قوم تبهکار را با صبر بیشتر هدایت نکردم! و مانند آن.
بعد میفرماید: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ﴾. در ذکر این واقعه بین دو سوره مبارکه «انبیاء» و «صافات» خیلی فرق است؛ در سوره «انبیاء» آیه 87 فرمود: ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾؛ خدا را تسبیح کرد، خدا هم فرمود ما جواب خواسته او را دادیم و او را نجات دادیم. اما اینجا به دو مطلب اشاره میکند: یکی سببیّت تسبیح و یکی هم انحصار این سببیّت. فرمود: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ ٭ فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ﴾؛ او چون اهل تسبیح بود، ما نجاتش دادیم. معلوم میشود ﴿لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، این تسبیح زمینه نجات است، این یک مطلب. مطلب دوم این است که این سببِ منحصر است؛ تکبیر و تحلیل شاید در این موقع سبب منحصر نباشند. فرمود: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ ٭ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾، معلوم میشود تنها عامل نجات او این تسبیح بود.
پس در سوره «انبیاء» از اینکه این ذکر را گفته, این دعا را کرده و خدا اجابت کرد، معلوم میشود این دعا «فیالجمله» اثر دارد؛ اما اینکه تنها اثر در حال خطر, همین جمله و همین دعا باشد، چنین چیزی از سوره «انبیاء» برنمیآید؛ بلکه از این سوره برمیآید، فرمود: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ ٭ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾؛ یعنی تنها راه همین است، منتها تحلیل، اثر خاصّ خود را در موارد اثبات توحید دارد، اما تنها چیزی که مشکل را در این مقطع حل میکند تسبیح است, تسبیح یعنی چه؟ اینکه دارد ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾،[28] برای اینکه انسان وقتی اظهار عجز میکند و عجز خودش را احساس میکند، نیازمند به کمک است؛ حالا یا «ناصر» یا «ولیّ», بالأخره باید کسی به او کمک کند. تنها موجودی که کاری از او ساخته است موجودی است که هیچ نیاز نداشته باشد, اگر موجودی نیاز داشته باشد به وسیلهای, به یاری و به مساعدتی، او میگوید من میخواستم به شما کمک کنم؛ ولی فلان شرط حاصل نبود و من موفق نشدم؛ این فرض ممکن است، چه نبیّ و چه وصیّ اینها به اذن خدا انجام می دهند، اما اگر آن شرایط حاصل نباشد، میگویند ببخشید! تنها موجودی که هیچگاه محتاج به شرط و «شَطر» و چیزی نیست «الله» است و این را با تسبیح میشود فهماند; یعنی او «سبّوح» است و منزّه از هر حاجت است، چون سراسر عالَم ستاد و سپاه او هستند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[29] اگر سراسر عالَم, سپاه او هستند، دیگر چیزی در عالم نیست که مانع و راهزن شود؛ مثلاً بگوید ببخشید الآن من نمیتوانم، اینها فرض ندارد. تنها چیزی که انسان را در حال خطر نجات میدهد اعتقاد و اعتراف و تلفّظ به «سبّوح» بودن اوست; یعنی ما محتاج هستیم، یک؛ کسی باید حاجت ما را رفع کند، دو؛ آن شخص هم «بالقول المطلق» قادر باشد، سه؛ آن هم کار خداست. خیلیها میگویند که فعلاً مصلحت نیست، اما کلِّ مصلحت در اختیار اوست؛ خیلیها میگویند که ما میخواستیم شفاعت کنیم، فلان فرشته حاضر نشد, فلان فرشته صلاح ندید, فلان مقطع صلاح نبود؛ اما تنها موجودی که تمام ممکنات, سپاه آماده او هستند که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ «الله» است; لذا مشکل را «سبّوح» بودن خدا حل میکند نه «لا اله الاّ الله», «لا اله الاّ الله» مشکل بخشهای توحید را حل میکند.
پرسش:.؟پاسخ: او رسالت خودش را ترک کرد؛ ذات اقدس الهی او را رسول کرد، او مأموریت خودش را ترک کرد. دو اصل قرآنی است که کلی است، چه برای انبیا و چه برای اُمم، فرمود: ﴿وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾،[30] ﴿وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾[31]که این دو اصل کلی است، حالا ذات اقدس الهی که کسی را مجبور نمیکند که الاّ ولابد باید اینجا باشی، ما را مختار قرار داد، انبیا را هم مختار قرار داد؛ اگر کسی عمداً آن فیض را نخواست ادامه بدهد، این مشکل خودش است.
پس در اینگونه از موارد تسبیح, سبب است، یک؛ سبب منحصر است، دو؛ غیر از تسبیح از هیچ ذکری کاری ساخته نیست میشود ﴿لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، البته تسبیح در کنار توحید است. ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ ٭ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ «مسبّح» بودن در این گونه از موارد، ظاهراً صفت مشبهه است و نه اسم فاعل که دلالت بر حدوث داشته باشد، این دلالت بر ثبات و استمرار دارد. یک بار شخص مسبّح نمیشود، مگر به نحو اسم فاعلی; ولی سه قول در مسئله هست: یکی اینکه سبب نجات او تسبیحِ قبل از «التقام» است، قبل از اینکه لقمه ماهی قرار بگیرد و به درون بطن ماهی وارد شود، این جزء مسبّحین بود؛ قول دوم آن است که تنها عامل آن تسبیح در بطن «حوت» بود؛ یعنی در شکم ماهی و از قبل سخنی به میان نیاوردند؛ قول سوم آن است که هم قبل از «التقام» جزء «مسبّحین» بود و هم در بطن «حوت» که این به تعبیر سیدناالاستاد «خیر الاقوال» است که هم قبل از ابتلا جزء «مسبّحین» بود و هم حین ابتلا خطر مرگ او را ناسی و خاطی نکرده است؛[32] بعد از این تحلیل نهایی که فرمود اگر او جزء «مسبّحین» و اهل تسبیح نبود نجات پیدا نمیکرد، معلوم میشود آن هستهٴ مرکزی نجات به وسیله همان ناله حال خطر است، این ناله حال خطر که گفت: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ این هسته مرکزی نجات اوست، زیرا «مسبّح» بودن که اعتراف به ظالم بودن نیست، آن تسبیحهای قبل از «التقام»، «سبحان الله» گفتن است؛ اما ﴿سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ این دعایی که در سوره «انبیاء» و غیر «انبیاء» یاد شده است، از اینها معلوم میشود که آن کلید اساسی به وسیله آن اعتراف به ظلم است که در بطن ماهی انجام گرفت. درست است که تسبیحهای قبلی بیاثر نیست؛ اما آن بخش مهمّ تأثیر به قرینه این ذکر خاص که ﴿إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾ برای آن ناله در بطن «حوت» است، چون آن تسبیحهای قبل از «التقام» که با اعتراف با ظلم همراه نبود; لذا فرمود اگر این کار را نمیکرد ﴿لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾.
[1]انعام/سوره6، آیه85.
[2]انعام/سوره6، آیه89.
[3]یونس/سوره10، آیه99.
[4]انبیاء/سوره21، آیه87.
[5]طلاق/سوره65، آیه7.
[6]انبیاء/سوره21، آیه87.
[7]نور/سوره24، آیه40.
[8]انبیاء/سوره21، آیه87.
[9]انبیاء/سوره21، آیه88.
[10]انعام/سوره6، آیه124.
[11]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص366.
[12]مریم/سوره19، آیه41.
[13]مریم/سوره19، آیه51.
[14]مریم/سوره19، آیه16.
[15]قلم/سوره68، آیه48.
[16]قلم/سوره68، آیه49.
[17]رحمن/سوره55، آیه6.
[18]علل الشرایع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.
[19]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج1، ص62، ط آل البیت.
[20]بقره/سوره2، آیه257.
[21]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص68.
[22]اعراف/سوره7، آیه196.
[23]اسراء/سوره17، آیه55.
[24]بقره/سوره2، آیه253.
[25]هود/سوره11، آیه56.
[26]هود/سوره11، آیه56.
[27]شوری/سوره42، آیه16.
[28]اسراء/سوره17، آیه44.
[29]فتح/سوره48، آیه4.
[30]اسراء/سوره17، آیه8.
[31]انفال/سوره8، آیه19.
[32]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص 163 و 164.
تاکنون نظری ثبت نشده است