display result search
منو
تفسیر آیات 22 تا 23 سوره زمر، بخش دوم

تفسیر آیات 22 تا 23 سوره زمر، بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 101 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 23 سوره زمر، بخش دوم"
- ادعای قرآن بر تزکیه نفوس؛
- جَذَبه، راه خاص تزکیه نفوس و نمونه آن در مناجات شعبانیه؛
- تقسیم آیات قرآن به دو قسم در تزکیه و بیان راه علمی آن.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ(22) اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللّهِ ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ(23)﴾

ادعای قرآن بر تزکیه نفوس
سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که در مکه نازل شد، هم راه های علمی را مشخص می‌کند، هم راه های عملی را. ادعای قرآن کریم این است که این کتاب، معلّم حکمت و کتاب است: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾[1]و مدّعی تزکیه نفوس هم است که فرمود: ﴿وَ یُزَکِّیهِمْ﴾؛ راه های تزکیه اخلاقی را با بیان واجب و مستحب از یک سو، حرام و مکروه از سوی دیگر که این راه های علم حصولی است، راه های عادی برای تعلیم و تربیت است؛ اما آن راه های خاصی را که انسان با سلوک عملی می‌خواهد طی کند، آن را هم در بخشی از آیات قرآن کریم مشخص کرد.

جَذَبه، راه خاص تزکیه نفوس و نمونه آن در مناجات شعبانیه
مستحضرید که اکثر ادعیه، مناجات، زیارات و دستورات اخلاقی برای توده مردم است که از راه علم عامل شوند؛ یعنی یک سلسله مطالبی را بفهمند، بعد عمل کنند؛ اما «جَذْبه» آن راه خاصی است که حارثة‌بن‌مالک و مانند او طی کردن است و این راه برای خواص می‌باشد. شما در تمام این ادعیه‌ای که در طول سال مطرح است، دعایی؛ نظیر «مناجات شعبانیه» خیلی کم می‌بینید که در آن به خدا عرض کنیم، خدایا! توفیقی بده که من به طرف تو سیر کنم! یعنی اوّل منادات داشته باشم، چون از دور با تو سخن می‌گویم، ندا داشته باشم، بعد وقتی نزدیک شدم، جا برای ندا نیست، با تو مناجات کنم، از منادات به مناجات منتقل شوم، وقتی خیلی نزدیک شدم، باید ساکت باشم که شما از آن طرف حرف بزنید. شما از آن طرف دیگر که منادات ندارید، چون نزدیک هستید، با من مناجات می‌کنید: «وَ اجْعَلْنِی‌ مِمَّنْ‌ نَادَیْتَه‌»؛ بعد عرض می‌کند، خدایا! مناجات کنید، من آرام آرام گوش می‌دهم، بعد طوری نگاه کنید که من «صَعِقه» بزنم، بیهوش شوم: «فَأَجَابَکَ‌ وَ لَاحَظْتَهُ‌ فَصَعِقَ‌ بِجَلَالِک». [2]چنین مناجاتی در بین ادعیه و مناجات خیلی کم است. چون افرادی که این راه را طی کنند، کم هستند؛ مردم یا بیراهه می‌روند، یا اگر به راه هستند، همین راه زهد و اخلاق و عبادات و اینهاست؛ اما راه «حارثة‌بن‌مالک» که راه عملی است و عرض کرد: «کَأَنِّی اَنظُرُ اِلی عَرشِ رَبِّی». مرحوم کلینی این را نقل کرد که وجود مبارک پیغمبر فرمود: «عَبدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلبَه»؛[3]یا در آن خطبه نورانی، امام امیرالمومنین(سلام الله علیه) که فرمود: اینها گویا بهشت را می‌بینند: «وَ هُم فِیهَا مُنَعَّمُون»؛ اینها گویا در جهنم به سر می‌برند: «فَهُم فِیهَا مُعَذَّبُونَ»؛ [4]این برای اوحدی اهل ایمان است.

تقسیم آیات قرآن به دو قسم در تزکیه و بیان راه علمی آن
آیات قرآن کریم هم دو قسم است، اکثر آیات ما را به مسائل اخلاقی دعوت می‌کند، چون اساس جامعه را اخلاق می‌سازد، اوحدی اهل جامعه از سنخ مسائل سلوک معرفتی‌ هستند.

الف: تبیین هماهنگی کلمات تکوینی و تدوینی حق و مجموع آن
قرآن کریم که مثلثی را تبیین می‌کند که کلّ نظام هستی از آغاز تا انجام همه با هم هماهنگ هستند، این یک؛ و همه کتاب های الهی که بر انبیا(علیهم السلام) نازل شده است، اینها با هم هماهنگ هستند؛ یعنی هم کلمات تکوینی خدا و هم کلمات تدوینی خدا با هم هماهنگ است، این دو ضلع؛ مجموع تکوین و تشریع هم با هم هماهنگ‌اند، این سه؛ یعنی صحف ابراهیم و زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی و قرآن پیامبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها همه یکدست هستند، برای اینکه ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ [5]هر پیامبر قبلی زمینه بشارت بعدی را فراهم می‌کند و هر پیامبر بعدی که آمد، می‌گوید هر چه پیامبر قبلی گفت درست گفت، هیچ اختلافی بین انبیا نیست؛ آنجا که به مسئله نَسخ مربوط است، به اسلام برنمی‌گردد، بلکه به ﴿لِکُلِّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾ [6]برمی‌گردد، چون اسلام نسخ شدنی نیست: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾؛ [7]اما هر پیامبری یک شریعت خاص دارد. آنها چقدر نماز بخوانند و به کدام سَمت نماز بخوانند، ما چقدر نماز بخوانیم و به کدام سَمت نماز بخوانیم، اینها جزء فروعات می باشد. فرمود: ﴿لِکُلِّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾؛ اینها تبدیل پذیرند و بازگشت اینها به تخصیص أَزمانی است، نه نسخ؛ نسخ اصلاً در کلمات الهی نیست، بازگشت هر چه که به صورت نسخ است، به تخصیص أَزمانی است. پس کلمات تدوینی همه‌ آنها یکدست و همگون هستند؛ کلمات تکوینی خدا؛ یعنی نظام آفرینش یکدست و همگون هستند؛ وقتی تدوین را با تکوین، تکوین را با تدوین بسنجیم، مجموع این دو ضلع مثلث، وقتی سنجیده شود، اینها با هم هماهنگ و یکسان است؛ یعنی طوری خدای سبحان عالم را آفرید که اگر این عالَم بخواهد به صورت حرف در بیاید، می‌شود کتاب های الهی و طرزی کتاب های الهی را نازل کرده است که اگر اینها بخواهند وجود عینی و خارجی پیدا کنند، می‌شود نظام هستی.

ب: برهان قرآنی دالّ بر عدم اختلاف در کلمات تکوینی و تدوینی حق
برهانی که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هست ـ و قبلاً بحث شد، باز هم ممکن است ذکر شود ـ همین معنا را می‌رساند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» برهانی که ذات اقدس الهی اقامه کرده است ـ آیه 82 سوره «نساء» ـ این بود که ﴿أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾؛ این یک قیاس استثنایی است، مقدمه قیاس استثنایی قضیه شرطی است. حملیه‌ای که در استثنای بطلان تالی است و نتیجه آن نفی مقدم است. اگر این کتاب، الهی نبود، حتماً در آن اختلاف بود، چون هیچ اختلافی در آن نیست، معلوم می‌شود، الهی است: ﴿لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللّهِ﴾ این مقدم: ﴿لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾ این تالی؛ «لکن التالی باطل فالمقدم مثله». این قیاس استثنایی هم درباره نظام تکوین هست، برای اینکه کل نظام را خدا آفرید و قرآن کریم همین قیاس استثنایی را درباره نظام تکوین پیاده کرد. در نظام تدوین و تشریع که کتاب های آسمانی است، بالصّراحه همین آیه 82 سوره «نساء» دارد. در جریان تکوین در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾؛ [8]یک خداست که دارد عالم را اداره می‌کند، اگر بیش از یک خدا بود، ناهماهنگی در نظام بود.
پرسش: استاد! اگر نظام تشریع و تکوین هماهنگ است و همان طوری که جنابعالی فرمودید با فطرت هم هماهنگ است، نباید فطرت آن را ؟
پاسخ: هماهنگی با فطرت هست، اما ابلیس که گفت: ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ﴾؛ سر جای خود محفوظ است. اصلاً انسان در میدان جهاد دارد فعالیت می‌کند؛ گاهی در جهاد اصغر، گاهی در جهاد اوسط، گاهی در جهاد اکبر. انسان با رزم سر و کار دارد، برای اینکه ساخته شود، این هم جزء برکات الهی است و در کل نظام این جهاد برکت است انسان اگر بخواهد کامل شود، باید بر هوس مسلط باشد. پس درباره نظام تکوین، در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آن آیه را فرمود، تا بطلان تالی آن را در سورهٴ مبارکهٴ «ملک» ـ که ﴿تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ است ـ آیه سه و چهار بیان کند که ﴿الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾؛ تفاوت غیر از اختلاف است، تفاوت؛ یعنی ما سلسله‌ای داریم، مثل سلسله تسبیح که بعضی از دانه‌هایش فوت شده، وقتی حلقه‌ای این وسط فوت شود، رابطه آینده از گذشته قطع می‌شود، این دیگر منظم نیست. فرمود ما فوتی در عالم نداریم، هیچ فوتی در عالم نیست، همه حلقات این سلسله سر جایش محفوظ است. تفاوت غیر از اختلاف است، تفاوت غیر از تبعیض است، بعضی این حکم را دارند، بعضی آن حکم را دارند؛ البته هر کدام حکم خاص خودشان را دارند؛ اما فوتی در عالم نیست، مرگی در عالم نیست که حلقه‌ای از حلقات این وسط فوت شده باشد، چون اگر فوت شده باشد، رابطه گذشته و آینده قطع می‌شود؛ فرمود: ﴿ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾؛ شما دو بار، ده بار، صد بار هم که نگاه کنید، می‌بینید هر چیزی سر جای خودش است.
پرسش: بعضی از بچه ها که به دنیا می آیند دست و پا ندارند، اینها مگر خلقت خدا نیستند؟
پاسخ: البته این هم در اثر اینکه خدای سبحان نسبت به اینها فاعل تام است، نه علت تام؛ پدر باید مواظب باشد، مادر باید مواظب باشد، هم عقل و هم فطرت می‌گوید و هم انبیا را فرستاده، برای اینکه شما مواظب باشید. فرمود اگر فلان کار را کردید، بچه ناقص الخلقه به دنیا می‌آید؛ فلان عمل را کردید، ناقص الخلقه به دنیا می‌آید؛ فلان کار را نکردید، مستوی الخلقه به دنیا می‌آید. ذات اقدس الهی نسبت به تک تک موجودات فاعل تامه است، نه علت تامه. نسبت به اصل نظام علت تامه است، چون دیگر قابلی در کار نبود؛ آن وقت این را هم تربیت کردند، دستور دادند و گفتند این امور را رعایت کنید، حتی اگر خواستید آن فرزند زیبا شود، آن مادر در دوران بارداری میوه خوب مصرف کند، معطر باشد، سیب مصرف کند دیگر عصبانی نشود، همه اینها از جزئیات و کلیات را گفتند. این ﴿وَ شارِکْهُمْ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾[9]همین است که گاهی شیطان شریک پیدایش فرزند می‌شود؛ اگر پدر یا مادر در دوران انعقاد یا در دوران بارداری بیراهه رفتند ـ معاذ الله ـ بر خلاف عفّت حرکت کردند، گرفتار این جمله می‌شوند ﴿وَ شارِکْهُمْ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾؛ شیطان شریک مال می‌شود مشخص است، شخص سرقت می‌کند، ربا می‌گیرد، کم فروشی می‌کند، گران فروشی می‌کند، شیطان شریک در مال می‌شود، شریک در اولاد هم همین است.
پرسش: در خلقت خداوند دخالت ندارد؟
پاسخ: نه خیر، در قابلیت اینها، در پذیرش اینها دخالت دارد، اینها کاری می‌کنند که فیض نگیرند، وگرنه او «دائم الفیض علی البریه» است. فرمود فوتی در عالم نیست: ﴿ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾، فرمود دو بار ده بار صد بار هم که این عالَم را نگاه کنید، همه چیز سر جایش محفوظ است: ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ﴾؛ [10]آیا شکافی در نظام می‌بینید که گذشته و آینده را قطع کند، بی نظمی در عالم ایجاد کند، نیست. برابر آیه 82 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ما می‌توانیم یک مثلث بابرکتی داشته باشیم؛ یعنی کلّ نظام با هم هماهنگ‌ هستند، کلّ کتاب های الهی با هم هماهنگ هستند؛ لذا انبیای الهی هم با هم هماهنگ هستند، قبلی مبشّر بعدی می‌شود، بعدی مصدّق قبلی می‌شود، هیچ پیامبری نیامده که پیامبر دیگر را ـ معاذ الله ـ تصدیق نکند، همه آنها ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ بودند. مجموع این دو ضلع هم که مجموعاً یک مثلث بابرکتی تشکیل می‌دهند، اینها هم با هم هماهنگ هستند، چنین کتابی می‌شود «أحسن الکتاب»؛ یک کتاب می‌شود، متشابه، همگون، نظیر هم، موافق هم؛ لذا اختلافی در عالم نیست، نه در صحنه خلقت اختلاف است، نه بین صُحف انبیا اختلاف است و نه بین انبیا اختلاف است، نه بین اولیا اختلاف است؛ چه اینکه بین بهشتی ها هم اختلاف نیست.

ج: هماهنگی امت اسلام با تکوین و تدوین بهترین آرزوی مؤمنین
مردان مؤمن در دنیا هم همین را می‌خواهند. درست است که طلب مغفرت می‌خواهند، قضای حاجت می‌خواهند، شفای مرض می‌خواهند؛ اما برجسته‌ترین دعای امت اسلامی این است که ﴿لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾ [11]یک امت اسلامی از خدای سبحان می‌خواهد که یکدست باشیم، کینه کسی را نداشته باشیم، بر فرض هم اختلافی هست، قابل حلّ است، این ‌طور نیست که حالا ما خودمان را به کینه مبتلا کنیم که ده ها خطر را همین کینه به همراه دارد، نه خاطرات سالمی برای آدم می‌گذارد، نه وقت سالمی برای آدم می‌گذارد، نه آرامشی برای خانواده می‌گذارد. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است: ﴿لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾. بهشتی ها به همین وضع رسیدند، مردم مؤمن در دنیا چیزی را از خدا می‌خواهند که آن چیز را خدا در بهشت به مردان بهشتی می‌دهد. فرمود ما در بهشت ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾.[12]افراد کینه‌هایی در اثر اختلاف نظر با هم دارند، فرمود ما همه اینها را با همین وضع وارد بهشت نمی‌کنیم، شستشویی در درون اینها ایجاد می‌کنیم، یک درمان قلبی می‌کنیم، این قلب ها را تطهیر می‌کنیم که هیچ کس به یاد کینه دیگری نباشد، اگر هر کدام از افراد مشکلی در جامعه با دیگری داشت، اصلاً یادشان نمی‌آید که دیگری یا فلان آقا نسبت به ایشان در جامعه بد کرده، فرمود ما این را برداشتیم؛ الآن زید و عمرو که با هم شریک بودند و در اثر شرکت اختلافی داشتند، کینه یکدیگر را داشتند، هر دو هم مسلمان و شیعه اهل بیت(علیهم السلام) هستند، خدای سبحان وقتی اینها را بهشت می‌برد ـ با همین کینه که نمی‌برد ـ که فرمود ما شستشو می‌کنیم، آنچه در دل اینهاست برمی‌داریم، وقتی وارد بهشت شدند، اصلاً یادشان نیست که نسبت به یکدیگر بد بودند: ﴿وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾. همین معنا را که بهشتی ها در بهشت دارند، مردم با ایمان در دنیا همین را از خدا می‌خواهند که ﴿لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾، تا ما هماهنگ با نظام آفرینش باشیم، یک؛ هماهنگ با کتب آسمانی باشیم، دو؛ هماهنگ با انبیا و اولیا باشیم، سه؛ مجموع این دو ضلع را هم که هماهنگی است، داشته باشیم چهار؛ اگر گفتند:
سه نگردد بری شود او را پرنیان خوانی و حریر و پرند[13]
همین است؛ بگویید پرنیان، بگویید حریر، بگویید پرند، هر سه اسم ابریشم می باشد؛ این دیگر سه چیز نیست. بگویید عالَم، بگویید انبیا، بگویید اولیا و صحفِ انبیا، یک حقیقت است، همه اینها کلمات الهی هستند؛ بعضی کلمات تدوینی خداست، بعضی کلمات تکوینی خداست.

عدم اختصاص أحسن الحدیث بودن بر کلمات تدوین
این برهان آیه مبارکه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» یک برهان عام است، فرمود: اگر چیزی نزد غیر خدا بود اختلاف داشت، اگر چیزی نزد خداست، منزه از اختلاف است، این شامل کلّ نظام تکوین می‌شود که مجموعه آیات سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» و آیه دو و سه سورهٴ مبارکهٴ «ملک» آن را می‌رساند که ﴿ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ ٭ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیرٌ﴾، هم شامل کتب تدوینی خدا می‌شود که هر کدام ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ است و هم شامل خود قرآن می‌شود. این مصداق خیلی محدود است که ما این آیه 82 را بر خصوص قرآن تطبیق کنیم. مصداق جامع آن کلّ نظام هستی است، یک؛ صحف انبیاست، از اول تا آخر، دو؛ مجموع کلمات تدوینی و تکوینی خداست، سه؛ این معنا می‌شود: ﴿اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً﴾ که اختصاصی به قرآن ندارد، همه کتاب ها این ‌طور است و نظام تکوین را هم در بر می‌گیرد.

ناتمامی نقض هماهنگی کلمات تدوین با آیات متشابه
اینکه قرآن می‌فرماید این کتاب متشابه است، چطور متشابه است؟ فرمود: یک اختلاف داخلی در بعضی ها هست، ما این گره کور را به وسیله بعضی ها حل می‌کنیم؛ معلوم می‌شود اینها با هم آشنا هستند؛ اگر طبیب و مریض با هم اختلاف می‌داشتند که طبیب به بالین مریض نمی‌آمد. فرمود بعضی ها به حسب ظاهر بیمار هستند، بعضی ها به حسب ظاهر طبیب هستند، ما این طبیب را به بالین این بیمارها می‌فرستیم، تا اینها حل بشود. این متشابهات به منزله بیمارهای علمی هستند، آن محکمات به منزله اطبّای علمی هستند. تعبیر لطیف قرآن بالاتر از مسئله طبیب بودن است، فرمود برخی ها به منزله نوجوان یا جوانی‌ هستند که احیاناً ممکن است که یک مقدار شیطنت کنند، برخی ها به منزله پدر و مادر هستند که دلسوز و عطوف و مهربان هستند؛ این محکمات «ام الکتاب» است و با عاطفه، با گذشت، با صفا و وفا این متشابهات را در دامن خودشان می‌پرورانند و این متشابه را محکم می‌کنند. «اُمّ» آن است که بپروراند، اگر کاری با او نداشته باشد و مشکل او را درمان نکند که «اُمِّ» او نیست. اصولاً این متشابهات هم از آن محکمات تولید شده‌اند، چون از آنجا تولید شده‌اند، معلوم می‌شود به آنجا برگردند. وقتی متشابهات به دامن محکمات رفت و آن «ام الکتاب» این متشابهات را حل کرد، سراسر قرآن می‌شود محکم، وقتی سراسر قرآن شده محکم، این همان است که «أَلقُرآنُ یُفَسِّر بَعضُهُ بَعضَا»؛[14]این مادر است که فرزند خودش را می‌پروراند. اگر یک شبهه علمی در متشابهات بود، در اثر ارجاع به محکمات، این شبهه برطرف می‌شود و این معنای تفسیر قرآن به قرآن است. بارها به عرضتان رسید، آن تفسیرهایی که ما دیدیم، مثل تفسیر طبری که طبری به عنوان امام مفسّرین هست، چون بسیاری از حرف هایی که مرحوم شیخ طوسی و غیره دارند، از او گرفته‌اند، او قبل از همه اینهاست، از تفسیر طبری تا تفسیر المنار، از المنار تا تفسیر طبری هر کدام از اینها آنچه ما دیدیم، این کلمه «أَلقُرآنُ یُفَسِّر بَعضُهُ بَعضَا» را یا بالصراحه دارد یا با همین مضمون. هیچ مفسری نیست که این حرف را نداشته باشد، این مخصوص سیدناالاستاد نیست، آنکه مخصوص سیدناالاستاد است این است که آنها خیال می‌کردند «أَلقُرآنُ یُفَسِّر بَعضُهُ بَعضَا»، اگر ما خواستیم این آیه را معنا کنیم، باید به «المعجم» مراجعه کنیم، به لغت مراجعه کنیم، ببینیم که کلمات این آیه در کدام آیه به کار رفته، اینها را جمع کنیم؛ اما آنکه کار المیزان است این نیست، اصلاً با کلمات و معجم و الفاظ کار ندارد. این محتوا را قرآن کریم چطور حل می‌کند، این متشابه را کدام محکم باید حل بکند، به این فکر نیست که به «قاموس» مراجعه کنید یا « المعجم المفهرس» مراجعه کند. این کار یک طلبه عادی است یا مفسّر عادی است. اگر این محتوا که متشابه است، باید با محکم حل بشود، باید ما بدانیم محکمات قرآن چیست؟ تا در سایه آن مادر این کودک ها حل شود؛ وقتی این کودک ها حل شدند، سراسر قرآن می‌شود محکم، وقتی سراسر قرآن شده محکم، می‌شود متشابه؛ لذا این متشابهی که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست، با آن متشابهی که در اول سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» است، خیلی فرق می‌کند؛ آنجا فرمود: آیاتی که نازل کردیم، برخی از اینها محکمات هستند: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ﴾ [15]و راسخون علم هم به برکت الهی می‌دانند و این متشابه؛ یعنی همگون. اگر ما آن متشابهات را به «أم الکتاب» برگرداندیم، دیگر متشابهی که ﴿الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ به دنبال او باشند نیست، سراسر قرآن می‌شود شبیه هم و همگون هم.
پرسش: استاد ببخشید! قرآنی که آنها می گویند، همان قرآنی که نزد معصومین(علیهم السلام) هست را می گویند که آنها واقعاً محکم است؟

امر ائمه(علیهم السلام) به ارجاع روایات متشابه به قرآن
پاسخ: نه، آنکه باطن قرآن و همه حقیقت قرآن نزد آنها هست؛ ولی خود این قرآن به ما گفت و جامعه بشری هم می‌تواند بفهمد؛ اما خود ائمه(علیهم السلام) ـ که حقیقت قرآن نزد آنهاست، حرفی در آن نیست و اینها قرآن ناطق هستند ـ فرمودند به نام ما دروغ جعل می‌کنند. خدا مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) را غریق رحمت کند! می‌گوید: این حدیث را نگاه کنید، پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «سَتَکثِرُوا عَلَیَّ القَالَه»؛ [16]یعنی وضّاعان و جعّالان به نام ما دروغ جعل می‌کنند، ائمه هم فرمودند به نام ما دروغ جعل می‌کنند؛ ولی به نام قرآن کسی نمی‌تواند جعل کند، چون به نام ما روایات جعلی هست، هر چه که از ما رسید، چه معارض داشته باشد که نصوص علاجیه در اصول آن را تعرّض کرده، چه معارض نداشته باشد که طایفه دیگری است، این طایفه دیگر را مرحوم کلینی نقل کرده،[17] این دو طایفه از روایات است، می‌فرماید: چه روایت، معارض داشته باشد که نصوص علاجیه تعرّض می‌کند، چه روایتی معارض نداشته باشد، قبل از هر چیزی باید آن را بر قرآن عرضه کنیم، برای اینکه به نام قرآن کسی دروغ جعل نمی‌کند، اما به نام ما دروغ جعل می‌کنند؛ اگر مطابق با قرآن نبود، این گفته ما نیست. فرمایش مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) این است که این «سَتَکثِرُوا عَلَیَّ القَالَه» دلیل قطعی است بر اینکه به نام اهل بیت روایت جعل می‌کنند، چرا؟ برای اینکه اگر به نام اهل بیت روایت جعل کردند. پس معلوم می‌شود جعل می‌کنند اگر به نام اهل بیت روایتی جعل نکردند، همین را جعل کردند، همین را از پیغمبر نقل کردند که فرمود: «سَتَکثِرُوا عَلَیَّ القَالَه» چون به نام اینها جعل می‌کنند، فرمود هیچ ـ به نحو سالبه کلیه ـ حجّیتی، برای هیچ روایت نیست، مگر اینکه اول آن را بر قرآن عرضه کنیم، اگر مخالف قرآن نبود؛ آن وقت وارد بحث بشویم، برای اینکه فرمود، به نام ما دروغ جعل می‌کنند شما چگونه می‌خواهید عرضه کنید؟ هر دو طایفه را مرحوم کلینی نقل کرد؛ آن طایفه‌ای که جزء نصوص علاجیه است که فراوان است و در کتاب های اصول هم آمده؛ آن طایفه‌ای هم که معارض هم ندارد، حضرت فرمود: به نام ما دروغ جعل می‌کنند، وضّاعین هستند، کذب درست می‌کنند، به نام قرآن که کسی جعل نمی‌کند. بنابراین «فهاهنا أمرانٌ»: یکی اینکه اینها قرآن ناطق هستند، حقیقت قرآن نزد اینهاست، باطن قرآن نزد اینهاست، ظاهر قرآن نزد اینهاست، این «مما لا ریب فیه» است. امر دوم این است که وظیفه‌ ما چیست؟ آنها فرمودند؛ یعنی خود اهل بیت فرمودند که چون به نام ما دروغ جعل می‌کنند، شما اول باید این روایات را بر قرآن عرضه کنید، بعد هم نگویید که حالا این روایت مخالف با قرآن نیست، ما کاری به آن نداریم، روایت با شما کار دارد؛ آن وقت اگر این روایت، مخالف با قرآن نبود، قرآن را با روایت، روایت را با قرآن؛ آن وقت دوتایی را کنار هم بگذارید و تفسیر کنید؛ بنابراین، این قرآن سراسر متشابه و همگون می‌شود. این راه های علمی قرآن است. راه های اخلاقی هم همان است که آیات زهد و تقوا و عدل و مانند آن است.

تبیین راه عملی تزکیه نفوس و نمونه‌ای از آیه آن
اما راه اویس قرن شدن چیست؟ راه حارثة‌بن‌عبدالله شدن چیست؟ آن راه، راه عملی کردن است که در آن خطبه نورانی، حضرت امیر فرمود: مردانی هستند که گویا بهشت را می‌بینند. بهشت را باور داشتن مهم نیست، چون هر مؤمنی بهشت را باور دارد، یا به دلیل اجمال و یا به دلیل تفصیل، اثبات اینکه بهشتی و جهنمی هست؛ عدلی و حسابی هست؛ صراطی هست، این با چند سال درس خواندن حل می‌شود؛ اما آدم اینجا نشسته بهشت را ببیند، جهنم را ببیند، باطن را ببیند، آنکه وجود مبارک امام سجاد در صحنه عرفات نشان دادند آن را ببیند، آنکه وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) در صحنه عرفات نشان دادند، چون هر دو امام این کار را کردند، در صحنه عرفات بود که فرمود: «مَا أَکثَر الضَّجِیج وَ أَقلَّ الحَجِیج»؛ [18]وقتی وجود مبارک امام باقر و امام سجاد(سلام الله علیهما) این پرده را از جلوی چشم شاگرد خود برداشتند، دیدند در صحنه عرفات چه خبر است؛ این راه، راه دارد یا ندارد. فرمود این راه را می‌خواهید بروید، این با درس خواندن حوزه و دانشگاه حل نمی‌شود، این با جان کندن حلّ می‌شود، شما یک وقت نماز خواندید که لرزه بکنید! نه، حالا چه توقعی دارید که حارثة‌بن‌مالک شوید؟! اما همه ما درباره امام مجتبی(سلام الله علیه) شنیدیم، درباره ائمه شنیدیم که وقتی می‌خواستند بگویند «قد قامت الصلاة»، «ترتعدّ»؛ [19]می‌لرزیدند، این یعنی چه؟ این همان است که فرمود: وقتی که ﴿إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ﴾، [20]«قشعریره» دارد همین است، اول آن «قشعریره» است؛ یعنی لرزه است، که «تقشعرّ منه» می‌لرزیدند، کجا می‌لرزیدند؟ او که در برابر همه خصم، آن طور آرام بود، همین که می‌خواست بگوید: «قد قامت الصّلاة» می‌لرزید.[21] این راه اویس قرن شدن است، چنین حالتی که برای کسی پیش نمی‌آید! وقتی به امام مجتبی(سلام الله علیه) عرض می‌کردند، آخر چه خبر است؟ صورت زرد می‌شود، چه خبر است؟ فرمود: من می‌خواهم امانت خدا را ادا کنم، این نماز امانت الهی است: «ترتعدُّ»، دو پهلوی او می‌لرزید می شود: «تَقشعِرُّ»؛ بعد وقتی وارد نماز می‌شد، کم کم آرام می‌شد، مطمئن می‌شد، این همان است که اول «قشعریره»، لرزه، اضطراب، ارتعادِ فرائص؛ ﴿ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللّهِ﴾ کم کم به معدن نزدیک می‌شدند، آرام می‌شدند، می‌شود: ﴿أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾. [22]مرحوم صدوق نقل می‌کند که از وجود مبارک حضرت امیر سؤال کردند که «قد قامت الصلاة»؛ یعنی چه؟ فرمود: «حَانَ وَقتُ الزِّیارَه»؛ شما حرم می‌روید، اهل بیت را زیارت می‌کنید؛ ولی وقت به نماز می‌ایستید، می‌خواهید به زیارت «الله» بروید؛ این را مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید نقل کرده، در معنای «قَد قَامَت الصَلاةُ»؛ یعنی «حَانَ وَقتُ الزِّیارَه». [23]این سلوک علمی است که وقتی زاهد و عابد این آیه را معنا می‌کنند، خیال می‌کنند وقتی که آیه عذاب را می‌خوانند باید بلرزند، آیه رحمت را که می‌خوانند: ﴿ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللّهِ﴾ آن هم، می‌تواند باشد؛ ولی آیه در صدد آن نیست، آیه در صدد پروراندن حارثة‌بن‌مالک است، در صدد پروراندن اویس قرن است که می‌گوید «هذه لیلة السجود هذه لیلة الرکوع». [24]وجود مبارک پیامبر را ندیده ایمان آورد، وجود مبارک پیامبر هم فرمود: «إِنِّی أَجِدُ نَفسُ الرَّحمَن مِن قِبَلِ الیَمَن» [25]این آن راه است؛ اگر کسی به هوسِ این است باید ببیند در نماز چنین حالتی پیش می‌آید یا نه، در روزه یک چنین حالتی پیش می‌آید یا نه؛ بلرزد. آدم وقتی بخواهد نزد خدا برود، امانت را بدهد، باید سالم تحویل بدهد، حالا آنکه جبرئیل است گفت: قدری جلوتر بروم، پر و بالم می‌سوزد؛ ما که می‌خواهیم هنوز جلوتر برویم، مستقیم بگوییم: ﴿إِیّاکَ نَعْبُدُ﴾، [26]با او حرف می‌زنیم، بعد هم توقّع داشته باشیم، او با ما حرف بزند. در آغاز این دعای نورانی «افتتاح» که از وجود مبارک حضرت است، به ما آموختند که همیشه اهل گدایی و نیاز نباشید، آن هم خوب است، قدری هم اهل ناز باشید، اصلاً ماه مبارک رمضان ماه ناز است. این دعای «افتتاح» می گوییم خدایا! من می‌خواهم «مُدِلاً عَلیک»، [27]می‌خواهم با تو دَلال کنم، ناز کنم، نه نیاز؛ نیاز را که در یازده ماه دارم، من می‌خواهم إدلال کنم؛ دَلال، غَنج و ناز را هم که به ما راه دادی. نازِ من این است که در «مناجات شعبانیه» به تو عرض کنم: خدایا! اگر تو به من اعتراض کردی که چرا گناه کردی، من هم اعتراض می‌کنم، تو چرا نبخشیدی؟ «إِلهِی إِن أَخَذتَنی بِجُرمِی أَخَذَتُکَ بِعَفوِک» [28]من هم مؤاخذه می‌کنم، آخر تو که بزرگی، تو چرا نبخشیدی، به روی من آوردی؟ این یعنی چه؟ چه کسی جرأت دارد چنین نازی کند؟ اینکه مناجات وجود مبارک حضرت امیر است و گفتند مناجات همه ائمه است، برای همین است. ما گذشته از نیاز قدری باید جلوتر برویم و با او ناز کنیم. «مدلاً»؛ یعنی من می‌خواهم إدلال کنم، دَلال، غَنج و ناز کنم با تو، چطور ناز کنم؟ بگویم: «إِلهِی إِن أَخَذتَنی بِجُرمِی أَخَذَتُکَ بِعَفوِک»؛ بگویم خدایا تو چرا نبخشیدی و به روی ما آوردی؟! ما بد کردیم این یعنی چه؟ اول که آدم نمی‌تواند چنین حرفی بزند، اول: ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾ بعد ﴿ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ﴾ این قلب نرم می‌شود.
اینکه می‌گویند مثلاً در فلان مجلس ما زیاد بنشینیم، یا ننشینیم، مثلاً خسته می‌شویم، راه حل این را هم وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بیان کرده، این در نهج هست، فرمود: «اِنَّ لِلقُلُوبِ اِقبالاً وَ اِدبَارا» دل ها پاییز و بهاری دارد: «فَاذَا أَقبَلَت فَاُحمِلوها عَلَی النَّوَافِل»؛ چه در روضه، چه در دعا، چه در نماز مستحب، چه در مناجات، چه در زیارت وقتی حال دارید، از این فرصت استفاده کنید، وقتی بی حال هستید تحمیل نکنید: «اِنَّ لِلقُلُوبِ اِقبالاً وَ اِدبَارا فَاذَا أَقبَلَت فَاُحمِلوها عَلَی النَّوَافِل» نماز شب یادتان نرود، زیارت یادتان نرود، روضه یادتان نرود، عزاداری یادتان نرود، گریه کردن یادتان نرود: «وَ إِذَا أَدبَرت فَاقتَصِرُوا بِهَا عَلَی الفَرَائِضِ» [29]حال ندارید، تحمیل نکنید، وقتی حال ندارید، نماز مستحبی نخوانید، روزه مستحبی نگیرید، زیارت نروید که منزجر می‌شوید: «وَ إِذَا أَدبَرت فَاقتَصِرُوا بِهَا عَلَی الفَرَائِضِ» امیدواریم خدا همه را مشمول رحمت قرار دهد!

[1]بقره/سوره2، آیه129.
[2]بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج91، ص99.
[3]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص54، ط اسلامی.
[4]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج10، ص133.
[5]بقره/سوره2، آیه97.
[6]مائده/سوره5، آیه48.
[7]آل عمران/سوره3، آیه19.
[8]انبیاء/سوره21، آیه22.
[9]اسراء/سوره17، آیه64.
[10]ملک/سوره67، آیه3.
[11]حشر/سوره59، آیه10.
[12]اعراف/سوره7، آیه43.
[13]دیوان هاتف اصفهانی، ترجیع بند.
[14]التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، ج1، ص75.
[15]آل عمران/سوره3، آیه7.
[16]الاحتجاج، ابی منصوراحمدبن علی بن ابی طالب الطبرسی، ج2، ص246 .
[17]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص69، ط اسلامی.
[18]مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج3، ص318.
[19]مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج3، ص180.
[20]انفال/سوره8، آیه2.
[21]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص306، ط اسلامی.
[22]رعد/سوره13، آیه28.
[23]التوحید، الشیخ الصدوق، 241.
[24]تاریخ دمشق لابن عساکر، ابن عساکر،ابوالقاسم، ج9، ص444.
[25]شرح الاسماء الحسنی، الملاهادی السبزواری، ج2، ص53.
[26]فاتحه/سوره1، آیه5.
[27]مجمع البحرین، الشیخ فخرالدین الطریحی، ج2، ص50.
[28]بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج91، ص98.
[29]نهج البلاغه، ت محمدالدشتی، ج1، ص365.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی