display result search
منو
تفسیر آیات 70 تا 74 سوره زمر

تفسیر آیات 70 تا 74 سوره زمر

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 74 سوره زمر"
- دگرگونی آسمان ظاهری و باطنی در صحنه قیامت؛
- تبیین صورت مسئله تبدیل زمین به زمین دیگر؛
- پیچیدگی مسئله رستاخیز انسان بعد از تبدیل زمین به «لم یُعص علیها».


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و وُفیت کُل نفسٍ ما عملت و هُو أعلمُ بما یفعلُون (70)و سیق الذین کفرُوا إلی جهنم زُمراً حتی إذا جاؤُوها فُتحت أبوابُها و قال لهُم خزنتُها ألم یأتکُم رُسُلٌ منکُم یتلُون علیکُم آیات ربکُم و یُنذرُونکُم لقاء یومکُم هذا قالُوا بلی و لکن حقت کلمةُ العذاب علی الکافرین (71) قیل ادخُلُوا أبواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوی المُتکبرین(72) و سیق الذین اتقوا ربهُم إلی الجنة زُمراً حتی إذا جاؤُوها و فُتحت أبوابُها و قال لهُم خزنتُها سلامٌ علیکُم طبتُم فادخُلُوها خالدین (73) و قالُوا الحمدُ لله الذی صدقنا وعدهُ و أورثنا الأرض نتبوأُ من الجنة حیثُ نشاءُ فنعم أجرُ العاملین (7٤)﴾

عظمت علمی و عملی جریان معاد
در بحث پایانی سوره مبارکه «زمر»، جریان معاد را که پایان عالم است مطرح فرمود؛ فرمود که نفخه اول هست، نفخه ثانی هست، قبض «أرضین» هست، طی «سماوات» و مانند آن هست. از اینکه در آیه 67 فرمود: قبض «أرض» و طی «سماوات» هست، ممکن است در این جریان «زلزلة الساعة» که در اول سوره مبارکه «حج» آمده است، همزمان چند کار انجام گیرد. در آیه اول سوره مبارکه «حج» فرمود: ﴿یا أیها الناسُ اتقُوا ربکُم إن زلزلة الساعة شی‌ءٌ عظیم﴾، این «شیء عظیم» همراه با «قبض الأرض» است که ﴿و الأرضُ جمیعاً قبضتُهُ یوم القیامة﴾ با طی «سماوات» همراه است که ﴿و السماواتُ مطویاتٌ بیمینه﴾ [1]با نفخ اول هست که ﴿فصعق من فی السماوات و من فی الأرض﴾ [2]و مانند آن که این امکان وجود دارد. جریان قیامت که شیء عظیم است، نه تنها از نظر عملی عظیم است، برای اینکه همه موجودات را «مُندک» می‌کند و همه را فرو می‌ریزد؛ بلکه از نظر علمی هم عظیم است. از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال می‌کردند که جریان قیامت چیست؟ ﴿یسئلُونک کأنک حفی عنها﴾؛ گویا شما مسئله قیامت را کاملاً آگاه هستید و برای شما روشن است، در حالی در جریان قیامت، خود شما هم قالب تهی می‌کنید وقتی آن قیامت قیام می‌کند، هیچ موجودی در «أرض و سماء» نمی‌ماند، همه می‌میرند ﴿یسئلُونک کأنک حفی عنها﴾، بعد فرمود: بدان که ﴿ثقُلت فی السماوات و الأرض﴾، [3]در جریان «ساعة»، بار آن را آسمان‌ها و زمین نمی‌توانند تحمل کنند، برای اینکه هر که هست و هر چه هست فرو می‌ریزد؛ حتی خود شما هم ﴿إنک میتٌ و إنهُم میتُون﴾.[4]بنابراین این‌طور نیست که مسئله ساعت چیزی جدای از شما و بیرون از شما باشد تا بتوانید آن را از نزدیک برای دیگران تشریح کنید. پس ﴿إن زلزلة الساعة شی‌ءٌ عظیم﴾، یک؛ عظمت آن هم طوری است که «سماوات» و زمین و اهل آن را فرو می‌برد، این دو؛ همگان رحلت می‌کنند، حتی انبیا و اولیا که فرمود: ﴿إنک میتٌ و إنهُم میتُون﴾، سه؛ یک چنین چیزی است.

دگرگونی آسمان ظاهری و باطنی در صحنه قیامت
بنابراین نه تنها از نظر عملی کار دشواری است و کسی نمی‌تواند در برابر قیامت بایستد، از نظر علمی هم کار آسانی نیست؛ برای اینکه کل این صحنه‌ها و صُحف رخت برمی‌بندد و به صحنه دیگر تبدیل می‌شوند. تنها تبدیل شدن زمین نیست، آسمان‌ها هم تبدیل می‌شوند؛ آسمانی که بالاخره ﴿و فی السماء رزقُکُم﴾، [5]آسمانی که ﴿لا تُفتحُ لهُم أبوابُ السماء﴾، [6]این آسمان‌ها هم در صحنه قیامت دگرگون می‌شوند. آسمان‌ها بر دو قسم هستند: یک سلسله از آسمان‌ها نجومی و هیئتی و سپهری است که این آسمان‌ها امور طبیعی و مادی است با علم تجربی و مانند آن قابل اکتشاف است که الآن عده زیادی از دانشمندان به آن‌جا رفت و آمد می‌کنند؛ سلسله دوم آسمان غیبی است که فرمود: ﴿لا تُفتحُ لهُم أبوابُ السماء﴾؛ درهای آسمان به روی کفار باز نیست. آسمان ظاهری که الآن مورد رفت و آمد است، کدام آسمان است که درب آن به روی کفار باز نیست؟! ﴿لا تُفتحُ لهُم أبوابُ السماء﴾، آن سمائی که ﴿و فی السماء رزقُکُم﴾، آن سمائی که وحی از آن‌جا می‌آید، آن سمائی که طبق بیان نورانی حضرت امیر و امام مجتبی(سلام الله علیهما) وقتی آن سائل شامی آمده مدینه سؤال کرد که بین آسمان و زمین چقدر فاصله است، وجود مبارک حضرت امیر به امام مجتبی(سلام الله علیهما) که کودکی بود، فرمود پاسخ بده! فرمود: اگر منظورتان آسمان ظاهری است، تا آن‌جا که چشم می‌بیند آسمان است، ما که نمی‌توانیم برای شما متراژ کنیم و اگر منظور آسمان باطنی و غیب است؛ «دعوةُ المظلُوم»؛ آه مظلوم است . آه مظلوم که به این آسمان ظاهری نمی‌رسد! آن آسمانی که درب آن به روی کفار باز نمی‌شود، آن‌جا که جای محل استجابت دعاست، آن آسمان غیبی است که درب آن به روی کفار باز نمی‌شود. فرمود: «مد البصر»، اگر منظور آسمان ظاهر است؛ «و دعوةُ المظلُوم»؛ دعای مظلوم، اگر منظور آسمان غیب است. این آسمانی که در صحنه قیامت، زیر و رو می‌شود و صاعقه اهل آن را در برمی‌گیرد، هم آسمان ظاهر را می‌گیرد که «مد البصر» است و هم آسمان باطن را که «دعوةُ المظلُوم» است.[7] بنابراین چیزی در عالم نمی‌ماند که به جهان دیگر تبدیل نشود.

تبیین صورت مسئله تبدیل زمین به زمین دیگر
مشکل اساسی در مسئله تبدیل «أرض» به «أرض» دیگر دو چیز است: یکی تبدیل «أرض» است که آسان است؛ ذات اقدس الهی می‌تواند جایی که مصلحت هست، موجودی را به موجود دیگر تبدیل کند، به موجود بهتر تبدیل کند یا به موجود بدتر تبدیل کند؛ این تبدیل روزانه هست، این مهم نیست؛ اما ما باید بدانیم اینکه زمین تبدیل می‌شود به زمین دیگر که در بعضی از روایات دارد که تبدیل می‌شود به زمینی که روی آن گناه نشده،[8] این چه زمینی است؟ این یک مشکل و مشکل دیگر این است که اجساد ما و ابدان ما که از این زمین دوباره برمی‌خیزند ﴿منها خلقناکُم وفیها نُعیدُکُم ومنها نُخرجُکُم تارةً أُخری﴾؛[9]آیا قبل از تبدیل، این بدن برمی‌خیزد یا بعد از تبدیل؟ اگر قبل از تبدیل باشد، هیچ تغییری در آن راه پیدا نمی‌کند؛ اما اگر بعد از تبدیل باشد، چگونه تغییر پیدا می‌کند و به چه صورت در می‌آید؟ این مقدار یقینی است که انسان با همین اندامی که در دنیا هست، «بعینه» در قیامت محشور می‌شود؛ اما بررسی این مسائل میانی، کار آسانی نیست. در روایات دارد طوری افراد محشور می‌شوند که «إذا رأیتهُ‌ قُلت فُلانٌ‌» هر کس را ببینی کاملاً می‌شناسی؛[10] حتی اگر ـ معاذ الله ـ کسی به صورت حیوان در بیاید بالاخره شناخته شده است، ﴿یُعرفُ المُجرمُون بسیماهُم﴾[11]با اینکه به صورت حیوانات درآمدند، همه شناخته شده‌اند. شناخته شدن با تغییر هم هماهنگ است، پس این دو معضل در این‌جا هست که زمین به چه تبدیل می‌شود؟ وگرنه تبدیل زمین از وضعی به وضع دیگر کار سهلی است.


نفی مادی بودن تبدیل زمین به «الی أرض لم یُعص علیها»
مسئله دیگر جریان چهارصد سالی است که در بعضی از روایات هست «اربعة مأة» [12]در روایات دارد نه «اربعون» و آن ﴿ستة أیامٍ﴾ است که در آغاز خلقت انجام شده است. اصل زمان مربوط به حرکت و ماده است نه هیولا؛ هیولا چه ثابت شود و چه ثابت نشود، ماده همین که حرکت کند زمان تولید می‌کند و زمان با حرکت آمیخته است. آنهایی که مثل مکتب اشراق هیولا را قبول ندارند، آنها هم زمان را قبول دارند، چون که زمان با حرکت ماده تولید می‌شود، ماده خواه اوُلی باشد یا ماده ثانیه باشد؛ اما خصوصیات این شش دوره چیست؟ آنها باید جداگانه بحث شود که ﴿خلق السماوات و الأرض فی‌ ستة أیام﴾، [13]این ﴿ستة أیام﴾ را قرآن به استثنای دو روز تفصیل کرده است؛ دو روز از آن را فرمود برای زمین است که ﴿خلق الأرض فی‌ یومین﴾. [14]در جریان آسمان هم ﴿ثُم استوی‌ إلی السماء و هی دُخان﴾ [15]جریان تسطیح راه شیری و نظام شمس و قمر و مانند اینها را فرمود: ﴿فی‌ یومین﴾ و آن دو روز دیگر را که قرآن ذکر نکرده، ظاهراً بین «أرض» و «سماء» است؛ آن چهار روزی که دارد مربوط به فصول چهارگانه است، نه اینکه آن چهار روز مربوط به آن شش روز باشد که ﴿قدر فیها أقواتها فی‌ أربعة أیامٍ﴾، [16]وگرنه این مجموعه هشت روز می‌شود، اینکه فرمود: ﴿خلق السماوات و الأرض فی‌ ستة أیام﴾، برای مجموعه خلقت آسمان و زمین است و آن چهار روز برای فصول چهارگانه است که قوت و غذا و آذوقه مردم در فصول چهارگانه تنظیم می‌شود. فهمیدن این آیات تا حدودی دشوار نیست، برای اینکه گرچه ما ندانیم که این زمان چگونه تقسیم می‌شود؛ ولی اصل ماده و حرکت که باشد، زمان هست. در جریان تبدیل شدن هم اگر تبدیل شود به یک وضع دیگری که مادی باشد، چون ماده و حرکت هست، زمان هست، گرچه ما هیولا را نپذیریم. زمان با حرکت هماهنگ است نه با هیولای أولیٰ، گرچه ماده ثانیه هم باشد، همین که حرکت می‌کند، زمان پیدا می‌شود؛ اما آن کاری که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) کرده که فرمود: شاید این چهارصد سال مربوط به این باشد که این سماواتی که فرو می‌ریزد «فلک الافلاک» استثنا شده باشد، اگر «فلک الافلاک» استثنا شده باشد چه چیزی می‌گردد که سال و ماه پیدا شود؟ درون آن که چیزی نیست و بیرون آن هم خبری نیست! «فلک الافلاک» بگردد که سال و ماه پیدا نمی‌شود، باید درون «فلک الافلاک» هم چیزهایی باشد؛ اصل بساط افلاک و «فلک الافلاکی» و امثال آنها هم که به هم ریخته شد.[17] عمده آن است که اگر تبدیل چه در آغاز و چه در انجام، ماده متحرکی به صورت ماده متحرک دیگر دربیاید، کاملاً قابل فهم است، گرچه انسان خصوصیات آن را نداند؛ اما وقتی که تبدیل شود «إلی أرضٍ لم یُعص علیها»، [18]این یک پیچیدگی را به همراه دارد. مطلب دیگر این است که در پایان سوره مبارکه «نمل» گذشت که خدای سبحان می‌فرماید: ﴿وتری الجبال تحسبُها جامدةً وهی تمُر مر السحاب﴾،[19] ظاهر آن هم بعد از جریان نفخ صور است که مربوط به قیامت است. در قیامت دیگر ﴿تحسبُها جامدةً﴾ نیست، در قیامت انسان می‌بیند و کاملاً مشهود است که این مانند ابر در حرکت است و ﴿کثیباً مهیلاً﴾ می‌شود، این یک مقطع؛ «عهن منفوش» می‌شود، مقطع دیگر و ﴿قاعاً صفصفاً﴾ می‌شود، مقطع سوم.

پیچیدگی مسئله رستاخیز انسان بعد از تبدیل زمین به «لم یُعص علیها»
پرسش: اینکه تبدیل به «أحسن» می شود در زمینه مادی که این بحث ها نشده، چون قبلی نیست بلکه تغییر کرده.
پاسخ: اگر مادی باشد بالاخره مسئله زمان در آن مطرح است و مسئله شش روز یا شش سال یا چهارصد سال قابل درک است و اما اگر تبدیل شود به زمینی که «لم یُعص علیها» آن وقت این انسانی که از این زمین برمی‌خیزد، قبل از تبدیل برخاست و زنده شد یا بعد از تبدیل؟ اگر قبل از تبدیل باشد، آیه‌ای که دارد ﴿منها خلقناکُم و فیها نُعیدُکُم و منها نُخرجُکُم تارةً أُخری﴾ درست است؛ اما اگر تبدیل شده به زمینی که اصلاً روی آن گناه نشده است، آن وقت این حفظ وحدت و عینیت کار آسانی نیست. اینها جزء پیچیدگی‌های مسئله معاد است؛ لذا «شیء عظیم» است؛ لذا به حضرت فرمود اینها خیال می‌کنند که تو از جریان قیامت باخبری! درست است که از جهت دیگر آگاه هستی؛ ولی از جهت اینکه انسانی و در محدوده بشر هستی، اصلاً قیامت به حیات همه، حتی به حیات شما خاتمه می‌دهد؛ این بار سنگین را نه تنها آسمان نمی‌تواند بکشد، نه تنها زمین نمی‌تواند بکشد، انسان هم نمی‌تواند بکشد! آن امانتی نیست که ﴿إنا عرضنا الأمانة علی السماوات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان﴾، [20]این امانتی است که انسان را هم فرو می‌برد و فرا می‌گیرد.
پرسش: ؟ پاسخ: آن روح مجرد حضرت است که او فوق همه «سماوات» و «أرض» است؛ اما در قوس صعود که حضرت در بین افراد بشر زندگی می‌کند، حکم آن این است، وگرنه در قوس نزول اینها صادر اول هستند و در روایت هم هست که «أولُ ما خلق‌ اللهُ‌ نُوری»[21] (علیهم السلام)آن یک حساب دیگر است. بنابراین، این امانتی نیست که نظیر بخش پایانی سورهٴ «احزاب» باشد که کسی بگوید آسمان بار امانت نتوانست؛ ولی قرعه فال به نام انسان زدند[22]، این‌طور نیست! آن قرعه به نام هیچ کس نیست، فرمود: ﴿یسئلُونک عن الساعة﴾ فرمود: بگو ﴿ثقُلت فی السماوات و الأرض﴾.[23]

خواب یا بیدار بودن ارواح به هنگام انتقال
اما حالا از نظر ارواح، روح افراد وقتی که بخواهند منتقل شوند، بعضی‌ها خوابیده منتقل می‌شوند و بعضی‌ها بیدار منتقل می‌شوند؛ شهدا بیدار وارد برزخ می‌شوند، بیدار از برزخ وارد قیامت می‌شوند و باخبر هستند. یک عده هستند که خواب هستند که در روایات شب اول قبر، راجع به اینها دارد که «نم‌ قریر العین‌»،[24]«نم‌»؛ یعنی بخواب که فعل امر از «نام ینامُ» است، «نم‌ قریر العین‌» یا «نم‌» با فلان وضع؛ یعنی بخواب! اینها غالباً خواب هستند؛ لذا وقتی وارد قیامت می‌شوند می‌گویند: ﴿من بعثنا من مرقدنا هذا﴾ [25]از آنها سؤال می‌کنند که چقدر شما در برزخ بودید، می‌گویند: ﴿یوماً أو بعض یومٍ﴾ [26]او اگر بیدار بود که این‌طور حرف نمی‌زد! بعد می گویند: ﴿بل لبثتُم فی الأرض عدد سنین﴾ [27]سالیان متمادی شما در برزخ بودی، الآن وارد قیامت شدی! کسانی هستند که بیدار از دنیا وارد برزخ می‌شوند و بیدار از برزخ وارد صحنه قیامت می‌شوند. ﴿مُحضرُون﴾[28]ممکن است از همین گروه باشند؛ در چند جا فرمود: ﴿مُحضرُون﴾ یک حکم ویژه‌ای دارند ما در قیامت خیلی‌ها را احضار می‌کنیم؛ ولی ﴿مُحضرُون﴾ مستثنا هستند.
پرسش:؟پاسخ: نه، منظور این است که زمین که تکلیف نداشت. فرمود این زمین تبدیل می‌شود به زمینی که روی آن گناه نشده، نه مثل زمینی که روی آن گناه نشده! تشبیه کردن قرینه می‌خواهد. بنابراین در جریان «مُحضرُون»، در بسیاری از کارها «مُحضرُون» مستثنا هستند؛ فرمود: ﴿فإنهُم لمُحضرُون ٭ إلا عبادک منهُمُ المُخلصین﴾. در جریان وصف ذات اقدس الهی که ﴿سُبحان ربک رب العزة عما یصفُون﴾، [29]«مخلصون» را استثنا کرد. در قلمرو نفوذ شیطان که ﴿لأُغوینهُم أجمعین﴾ فرمود: ﴿إلا عبادک منهُمُ المُخلصین﴾. [30][31]پس «مخلصین» در مقاطع گوناگون از یک ویژگی خاص برخوردارند؛ اینها و ملحقین به اینها و امثال اینها، می‌توانند کسانی باشند که بیدار و آگاه هستند و آن حیات را دارند، می‌فهمند از کجا به کجا می‌روند، از دنیا به برزخ می‌روند و از برزخ وارد صحنه قیامت می‌شوند.

ضرورت رعایت آداب تشییع جنازه
در روایات تشییع جنازه هم ملاحظه فرمودید که عده‌ای کاملاً باخبر هستند که چه کسی به تشییع آنها می‌آید و چه چیزی ذکر می‌کنند. گفتند تشییع را عبادت بدانید، نه به کسی سلام کنید، و نه توقع داشته باشید که کسی به شما سلام کند، غیر از ذکر و یاد خدا، غیر از توحید چیزی نگویید یک کار آسانی نیست، بالاخره آن کسی که دارد می‌رود، او هم مواظب است، انسان هیچ شایسته نیست، که حرفی در حال تشییع بزند، این مثل نماز است، تنها آن نماز میت نیست که انسان نباید در نماز حرف بزند، این تشییع هم حکم آن را ندارد. سلام با این همه فضیلتی که دارد را گفتند مکروه است؛ شما عالمی را دیدید و بگویید من مستحب است که به او سلام کنم، آن استحباب این‌جا نیست، پس کراهت سلام نسبت به مؤمن نشان می‌دهد که این‌جا نباید حرف زد. آن بیچاره یک وضع دیگری دارد، اصرار می‌کند که قدری دیرتر ببرید، مرا نبرید در گور، بگذارید طلب مغفرتی شود، این صحنه است! بعضی‌ها که آگاه‌تر هستند، این روایات تشییع را که ملاحظه بفرمایید معلوم می‌شود که روح باخبر است، بعد وقتی وارد قبر شد و سؤال و جواب شروع شد می‌گویند: «نم‌ قریر العین‌»، برای بعضی‌ها که «نم» نیست و نمی‌گویند بخواب، این شخص بیدار است، شهدا همین طور هستند، ﴿یستبشرُون﴾[32] همین است.
پرسش: ... این روایت «الناسُ‌ نیامٌ‌ فإذا ماتُوا انتبهُوا»[33]چیست؟
پاسخ: بله، «الناسُ»، اما هر عامی قابل تخصیص است و هر مطلقی قابل تقیید است، این «الناسُ‌ نیامٌ‌ فإذا ماتُوا انتبهُوا» مربوط به این طرف قبر است؛ یعنی خیلی‌ها خواب هستند، وقتی مُردند بیدار می‌شوند؛ مثلاً آدم خواب می‌بیند که مقامی و منزلتی و منصبی دارد صبح که از رختخواب برخاست، می‌بیند که خبری نیست. فرمایش نورانی حضرت که فرمود: «الناسُ‌ نیامٌ‌ فإذا ماتُوا انتبهُوا» هم به این تفسیر شده است؛ خیلی‌ها خواب می‌بینند که چیزی دارند، هنگام مرگ می‌بینند که دستشان خالی است، می‌گویند این همه مقام و این همه آیت و عظمایی که به ما بستند پس کو؟! «الناسُ‌ نیامٌ‌ فإذا ماتُوا انتبهُوا»؛ همان‌طوری که آدم خوابیده، خیلی چیزها را خواب می‌بیند، وقتی بیدار شد دست او خالی است، غالب مردم خوابیده‌ هستند و خیال می‌کنند که چیزی دارند؛ این «من و ما» برایشان مقام است، این منزلت‌ها برایشان مقام است، «عند الاحتضار» می‌بینند که دستشان خالی است.
پرسش: ؟پاسخ: این برای قبر نیست، این شخص بعد از اینکه در نفخه دوم که وارد قیامت می‌شوند، از اینها سؤال می‌کنند: ﴿کم لبثتُم فی الأرض عدد سنین﴾، اینها می‌گویند: ﴿من بعثنا من مرقدنا هذا﴾، بعد می‌گویند ذات اقدس الهی امر کرد و شما هم بیدار شدید؛ بعد از آنها سؤال می‌کنند که چقدر شما در قبر بودید؟ می‌گویند: ﴿یوماً أو بعض یوم﴾؛ اینها گوشه‌ای از مسائل قیامت است.
پرسش: بارها فرمودید شهدا زنده وارد محشر می شوند، آیا به این معنا نیست که بالأخره شهدا روحشان از این بدن مثالی جدا می شود و به بدنی که در قبر دارد تعلق می گیرد؟
پاسخ: آن کسی که با بدن اصلی برمی‌گردد، آن در قیامت هستند؛ اما در برزخ با بدن مثالی هستند. آنهایی که بدن مثالی دارند مثل افراد عادی بعضی خواب و بعضی بیدار هستند؛ کسانی هم که بدن مثالی دارند، بعضی خواب و بعضی بیدار هستند. این «نم‌ قریر العین‌» درباره بعضی از افراد در قبر است.
پرسش: شما فرمودید شهدا زنده؟
پاسخ: زنده برزخی‌ هستند، نه زنده دنیایی؛ یعنی کاملاً می‌فهمند، کاملاً بیدارند و کاملاً باخبر هستند؛ از خدای سبحان بشارت طلب می‌کنند: ﴿ویستبشرُون بالذین لم یلحقُوا بهم﴾[34]می‌گویند خدایا! بشارت بده، اینها که همرزم ما بودند، الآن کجا هستند؟ اینها راه افتادند؛ ولی به ما نرسیدند. ﴿بالذین لم یلحقُوا﴾، عدم ملکه است؛ کسی که راه نیفتاده به او نمی‌گویند که هنوز نرسید، به او می‌گویند هنوز راه نیفتاد؛ اما کسانی که راه افتادند و قدری عقب می‌باشند، می‌گویند هنوز نرسید؛ شهدا می‌گویند همرزمان ما، همفکران ما، آنها که همراهان ما بودند هنوز به ما نرسیدند، کجا هستند؟ و در کدام مقطع راه‌ هستند؟ از این بیان معلوم می‌شود که زنده‌ می‌باشند؛ البته زنده برزخی‌ هستند.
پرسش: با بدن مثالی خودشان وارد برزخ می شوند؟
پاسخ: نه، دیگر در آن نفخه دوم تبدیل می‌شود، ﴿یُحی العظام و هی رمیمٌ﴾ که با بدن مثالی وارد نمی‌شوند ﴿یُحیی العظام وهی رمیمٌ ٭ قُل یُحییها الذی أنشأها أول مرةٍ﴾.[35] بنابراین این مسائل تا حدودی قابل حل است؛ عمده آن دو نکته است که بیان شد.

محدود بودن هویت و علم موجود مجرد دلیل بر امکان غفلت او
اما غفلت برای موجود مجرد نیست؛ اما موجود مجرد هویتش محدود است، یک؛ علم و شهود و ذُکر و ذکر او محدود است، دو؛ ماورای آن قلمرو هویت او، نه بر آن عالم است و نه توجه دارد؛ آن غفلت ها مربوط به خارج از محدوده هویتشان است، تنها موجودی که غفلت او مستحیل است، سهو و نسیان او محال است، ذات اقدس الهی است که فرمود: ﴿و ما کان ربک نسیا﴾،[36]برای اینکه هویت و علم او که عین هویت اوست نامتناهی است؛ اگر نامتناهی بود، دیگر غفلت و سهو معنی ندارد. غفلت موجودات محدود نسبت به ماورایشان است؛ آن‌که می‌گفت: «لو دنوتُ أنمُلة لاحترقت»[37]از همین جاست. بالأخره هر موجودی مخصوصاً فرشته‌ها، براساس مقام ﴿و ما منا إلا لهُ مقامٌ معلُوم﴾[38]مافوق خود را ندارند، چون مافوق خود را ندارند، نسبت به او غافل هستند و مانند آن.

عدم سازگاری حرکت جوهری با سیاق آیات مربوط به قیامت
اما مسئله در جریان پایان سوره مبارکه «نمل» است که آن‌جا گذشت؛ در پایان سوره مبارکه «نمل» این بود: ﴿وتحسبهُا﴾ که سیاق، سیاق قیامت است؛ یعنی آیه87 و 88 سوره مبارکه «نمل» که این است: ﴿ویوم یُنفخُ فی الصور ففزع من فی السماوات ومن فی الأرض إلا من شاء اللهُ وکُل أتوهُ داخرین ٭ وتری الجبال تحسبُها جامدةً وهی تمُر مر السحاب﴾.[39] اگر مسئله دنیاست این با اساس برخی‌ها که او را حرکت جوهری یا حرکت غیر جوهری حمل کردند این تا حدودی قابل قبول است؛ ولی با سیاق آیه سازگار نیست سیاق آیه مربوط به مسئله قیامت و نفخ صور است. در جریان حرکت جوهری و امثال جوهری، ظاهر آیه درست است، برای اینکه شما کوه‌ها را آرام می‌بینی؛ ولی این مانند ابر در حرکت است و سیر جوهری دارد؛ اما اگر درباره قیامت باشد، چه اینکه درباره قیامت هست و آیه قبل آن هم درباره نفخ صور است، دیگر ﴿تحسبهُا جامدةً﴾ نیست، این راه می‌افتد، این ﴿کالعهن المنفُوش﴾ [40]می‌شود که آدم می‌بیند، ﴿کثیبًا مهیلا﴾ [41]می‌شود که آدم می‌بیند، کوبیده می‌شود، ﴿ینسفُها ربى‌ نسفًا﴾ [42]که می‌کوبد، تمام این دره‌ها با این کوه‌ها صاف می‌شود که انسان می‌بیند، ﴿تحسبهُا جامدةً﴾ نیست! کجا را انسان جامد می‌بیند؟!
بنابراین اگر مربوط به حرکت جوهری و مانند آن باشد ﴿و هی تمُر مر السحاب﴾ با ضمیمه ﴿تحسبهُا جامدةً﴾ هماهنگ است؛ یعنی به حسب ظاهر اینها آرام‌ هستند؛ ولی سیر درونی دارند؛ اما با سیاق آیه سازگار نیست! اما وقتی سیاق آیه ملحوظ باشد؛ یعنی مسئله قیامت، در مسئله قیامت انسان «بین الرشد» است و می‌بیند که بساط او به هم می‌خورد؛ ﴿فدُکتا دکةً واحدة﴾ [43]این‌طور نیست که مخفی باشد، همه می‌بینند.

نظر علامه طباطبایی در آیهٴ ﴿تحسبُها جامدةً وهی تمُر مر السحاب﴾
یک راه دیگری سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در این رسائل ده‌گانه بیان فرمود؛ این آقای طباطبایی را نمی‌دانم چه موجودی است! این موارد را در آن رساله‌ها در سن کم نوشته، در بعضی از این رساله‌ها دارد که این حرف را ما در هیچ جا نگفتیم؛ شاید این مطالب تقریرات درس مرحوم قاضی باشد یا از طریق دیگری باشد. ایشان اسفار را سال‌ها تدریس کرده، تعلیقه بر اسفار دارد آن هم در سن هفتاد هشتاد سالگی! این چند رساله‌ای که در سن کم دارد، خیلی قوی است! از آن تعلیقات او بر اسفار، قوی‌تر است! این حرف‌ها را ایشان کجا یاد گرفته!؟ بعضی از مراجع قبلی و از اساتید ما که خدا رحمتشان کند! چندین بار از مرحوم آقای طباطبایی به عنوان انسان کامل یاد کرد، که ایشان یک انسان کامل است، این حرف‌ها را هم فرمود از خودش است، برای اینکه من اساتید او را در نجف می‌شناسم، مرحوم آقای صدرا و مانند اینها، هیچ‌کدام از اینها به این عظمت نبودند، گفت این حرف‌ها برای خودش است. شما نگاه کنید این مسئله نفخ اول و نفخ دوم و اینها را چگونه ایشان بین ﴿تحسبهُا جامدةً و هی تمُر مر السحاب﴾یا ﴿و سُیرت الجبالُ فکانت سراباً﴾؛[44]جمع می‌کند. یک وقت است که انسان دست به تأویل می‌برد و مدام مضاف در تقدیر می‌گیرد یا اضافه در تقدیر می‌برد و تشبیه می‌کند، اینها قرینه می‌خواهد! اگر حرف‌های اوحدی از اهل معرفت که یک چیزهای دیگری می‌بینند درست باشد و برهان هم آنها را هم تأیید کند؛ آن وقت این ظواهر سر جای خود محفوظ است که این در عین حال که محفوظ است به سمت سراب می‌رود و چیز دیگری است که ظهور می‌کند، یعنی پرده‌ها کنار می‌رود و فعل دیگری، ظهور دیگری، نور دیگری ظهور می‌کند.
غرض این است که ملاحظه بفرمایید این اگر به لحاظ دنیا باشد که مرحوم صدرالمتألهین و اینها این را به حرکت جوهری تطبیق کردند، این درست درمی‌آید که شما به حسب ظاهر این کوه‌ها را آرام می‌بینی؛ ولی اینها مثل ابر در حرکت هستند؛ اما با سیاق آیه سازگار نیست، سیاق آیه درباره نفخ صور و قیامت است. درباره قیامت باشد که ﴿تحسبهُا جامدةً﴾ نیست، مخصوصاً خطاب به پیغبر است؛ چه چیزی جامد است؟ همه می‌بینند که ﴿فدُکتا دکةً واحدة﴾، همه می‌بینند ﴿و سُیرت الجبالُ﴾، همه می‌بینند ﴿ینسفُها ربى‌ نسفاً﴾، همه می‌بینند؛ این ﴿تحسبهُا﴾ نیست! این است که وقتی حضرت ظهور کرد، می‌گویند قرآن تفسیر نشده است؛ این سؤال‌ها همه مانند اجناس انباری تا زمان حضرت می‌ماند. اینکه می‌گویند حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرده طرزی قرآن را معنا می‌کند که قرآن بکر است، به همین علت است؛ خیلی از سؤالات است که انسان جواب آن را نمی‌گیرد و برای او روشن نیست.

ناگهانی بودن جریان برپایی قیامت
پرسش: ؟پاسخ: چون دفعتاً اوضاع عوض می‌شود می‌شود ﴿تأتیهم بغتةً فتبهتُهُم﴾، [45]مسئله قیامت «دفعةً» عوض می‌شود و انسان را مبهوت می‌کند؛ بهتان را هم که بهتان می‌گویند، برای این است که چیزی که آدم انجام نداده و سابقه نداشت به انسان نسبت می‌دهند و انسان مبهوت می‌شود که از این جهت می‌گویند بهتان. در صحنه قیامت یک چیزهایی را می‌بیند که سابقه نداشت. ﴿تأتیهم بغتةً فتبهتُهُم﴾. در صحنه قیامت هم همین‌طور است که ﴿تذهل کُل مُرضعةٍ عما أرضعت﴾[46]؛ مادری که کودک شیرده دارد خیلی به آن شیرده کودک خود علاقه مند است. زن شیرده را که نمی‌گویند «مرضعة»، زن را که نمی‌گویند «طالقة»، این «تاء» برای فرق بین مذکر و مؤنث است، مثل «عالمة، کاتبة، قائمة، قاعدة»، اما صفتی که مخصوص زن است که دیگر «تاء» تأنیث نمی‌خواهد، زن را که نمی‌گویند «حائضة» و زن را که نمی‌گویند «طالقة»، بلکه می‌گویند طالق، «و هی طالق» و زن را که نمی‌گویند «مرضعة»، بلکه می‌گویند «مرضع». اما اینکه می‌بینید می‌گویند: ﴿تذهلُ کُل مُرضعةٍ﴾، این نکته ادبی خاص خودش را دارد که درست است که زن را نمی‌گویند «مرضعة»؛ ولی وقتی پستان گذاشت در دهن کودک خود، در این حال «مرضعة» است، فرمود: ﴿تذهلُ کُل مُرضعةٍ عما أرضعت﴾ که مهم‌ترین و حساس‌ترین دوران لحظات عاطفی مادر است، وگرنه مادری که شیرده است و بچه او خوابیده است، «مرضع» است و «مرضعة» نیست؛ اما وقتی که این پستان را در دهان کودک گذاشته «مرضعة» است.
پرسش:؟پاسخ: نه، این آیه‌ای که خواندند ﴿وتری الناس سُکاری وماهُم بسُکاری﴾[47]در جواب این است که آن صحنه به قدری است که انسان را برابر آن آیه‌ها مبهوت می‌کند: ﴿تأتیهم بغتةً فتبهتُهُم﴾، ﴿تذهلُ کُل مُرضعةٍ عما أرضعت﴾، ﴿وتری الناس سُکاری وماهُم بسُکاری﴾.
پرسش: در نفخ صور دوم که نیست؟
پاسخ: در نفخ صور دوم که دیگر جبالی نیست. در همین نفخ صور اول که ﴿فدُکتا دکةً واحدة﴾ هست، ﴿فصعق من فى السماوات و من فى الأرض﴾ [48]هست، ﴿و الأرضُ جمیعاً قبضتُهُ یوم القیمة﴾ هست ﴿و السماواتُ مطویاتُ بیمینه﴾ هست،[49] در همین نفخ صوری که همه کارها انجام می‌گیرد، چه کسی خیال می‌کند این کوه‌ها ثابت است؟ مخصوصاً مخاطب پیغمبر است! ﴿تحسبُها جامدةً وهی تمُر مر السحاب﴾. بنابراین ما آن مقداری که باید تلاش و کوشش ‌کنیم می‌فهمیم و بقیه هم که دیگر وظیفه ما نیست، همان ایمان اجمالی ما «بجمیع ما جاء به النبی» حق است. در جریان برزخ حساب آن با روح برزخی و بدن مثالی است، در جریان معاد است که دوباره به همین بدن دنیایی برمی‌گردد.

کیفیت رفتار فرشتگان با کفار در قیامت
فرمود: ﴿و وُفیت کلُ‌ نفسٍ ما عملت و هُو أعلمُ بما یفعلُون﴾ این متن است و شرح آن این است که فرمود حالا که افراد می‌آیند در قیامت و بررسی می‌شوند و حساب و کتاب آنها مشخص می‌شود، به دو گروه در می‌آیند: ﴿و امتازُوا الیوم أیها المُجرمُون﴾.[50]آنهایی که کفر ورزیدند آنها را فرشتگان از پشت‌سر «هی» می‌کنند. «سائق» آن‌که از پشت‌سر سوق می‌دهد و «قائد» آن‌که از جلو می‌برد. فرمود: ﴿و سیق الذین کفرُوا إلى‌ جهنم زُمراً﴾؛ زمره زمره، فوج فوج، گروه گروه و دسته دسته براساس ﴿ندعُوا کُل أُناس بإمامهم﴾ برابر ائمه کفر اینها را دعوت می‌کنند و به طرف جهنم می‌برند. هم پشت‌سر اینها فرشته‌ای است که اینها را «هی» می‌کند، چون ﴿أُولئک کالأنعام بل هُم أضل﴾ [51]که سوق اینها «هی» کردن اینهاست هم وقتی به لبه جهنم که رسیدند درهای جهنم را باز می‌کنند، فرشتگان جهنم آنها را سرزنش می‌کنند و توبیخ می‌کنند ﴿أ لم یأتکمُ‌ نذیر﴾ [52]در جای دیگر است و ﴿أ لم یأتکُم رُسُلٌ منکُم یتلُون علیکُم آیات ربکُم و یُنذرُونکُم لقاء یومکُم﴾ در این قسمت است؛ فرشته‌ها اعتراض می‌کنند و می‌گویند چرا با این وضع آمدید؟! مگر انبیا و اولیا نیامدند؟!

تبیین معنای رُسل در آیهٴ ﴿ألم یأتکُم رُسُلٌ﴾
در بحث‌های قبلی هم ملاحظه فرمودید، این‌جا منظور از «رُسُل»، غالب آنها رسل «مع الواسطه» است، نه رسل «بلاواسطه»؛ برای اینکه اکثری مردم کسانی نیستند که انبیا مستقیماً با آنها تماس بگیرند، حتی در زمان خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت که با تک‌تک آنها تماس نمی‌گرفت، شاگران اینها مبلغین اینها علما و دست‌پرورده‌های اینها به مناطق می‌رفتند، تعلیم می‌دادند، تزکیه می‌کردند تبلیغ می‌کردند. بنابراین اگر کسی ـ معاذ الله ـ دوزخی شد، فرشتگان می‌گویند، مگر عالم آن مسجد و حسینیه آن حرف‌ها را زد نشنیدید؟ به تو هم گفت! بنابراین علما باید قدردان این نعمت الهی باشند، کار اینها طوری است که فرشتگان در یوم قیامت به این کار استدلال و استشهاد می‌کنند. در زمان خود ائمه(علیهم السلام)هم این‌طور نبود که خود ائمه(علیهم السلام) بروند روستاها، یا اقصی نقاط شهر، به تک‌تک این احکام الهی را ابلاغ کنند! این ﴿أ لم یأتکمُ‌ نذیر﴾؛ یعنی مگر شاگردان انبیا نیامدند؟ مگر علما نیامدند؟ مگر سخنرانان نیامدند؟ مگر وعاظ این حرف‌ها را به شما نگفتند؟ این کم مقامی نیست که انسان کاری کند، حرفی بزند، سخنرانی کند، منبری برود و کتابی بنویسد که فرشته‌ها به این کتاب و کتیبه و گفتار و رفتار استدلال کنند. منظور یقیناً این نیست، مگر پیغمبر بلاواسطه نیامد! کدام پیغمبر بلاواسطه با تک‌تک افراد جامعه تماس می‌گرفت؟! آن ﴿أ لم یأتکمُ‌ نذیر﴾ همین است، این ﴿أ لم یأتکُم رُسُلٌ منکُم یتلُون علیکُم آیات ربکُم﴾ هم همین است، چون این علما حرف انبیا را می‌زنند، حرف غیر انبیا را که نمی‌زنند! ﴿و لیُنذرُوا قومهُم إذا رجعُوا إلیهم﴾ همین است! اگر ﴿فلو لا نفر من کلُ‌ فرقةٍ منهم طائفةٌ لیتفقهُوا فى الدین و لیُنذرُوا﴾ این ﴿یُنذرُوا﴾ باعث می‌شود که فرشتگان بگویند ﴿أ لم یأتکمُ‌ نذیر﴾، این همان سمت انبیا و ائمه(علیهم السلام) است که عالمان دین دارند؛ آن وقت حیف انسان این را به چیز دیگر بفروشد! ﴿أ لم یأتکمُ‌ نذیر﴾، ﴿رُسُلٌ منکُم یتلُون علیکُم ءایات ربکُم و یُنذرُونکُم لقاء یومکُم هٰذا قالُوا بلی‌﴾؛ حالا ﴿و فُتحت أبوابُها﴾، بله آمدند و دیگر نمی‌توانند انکار کنند ﴿قالُوا بلی‌ و لکن حقت کلمةُ العذاب علی الکفرین﴾؛ ما کفر ورزیدیم و ـ معاذ الله ـ انکار کردیم که به این روز مبتلا شدیم، آن‌گاه ﴿قیل ادخُلُوا أبواب جهنم خلدین فیها﴾؛ البته آنهایی که استحقاق خلود دارند که خالد هستند، آنهایی که باید در مکث طویل باشند تا بعد مورد عفو و تخفیف قرار بگیرند، آنها حساب جدایی دارند، ﴿فبئس مثوی المُتکبرین﴾ اینها کسانی هستند که ﴿کالأنعام﴾‌ می‌باشند، عده‌ای اینها را از پشت‌سر «هی» می‌کنند که می‌شوند «سوق».

کیفیت رفتار فرشتگان با مؤمنین در قیامت
اما مؤمنین کسانی‌ هستند که عده‌ای از فرشته‌ها اینها را از پشت‌سر بدرقه می‌کنند. درست است که هم به چوپان می‌گویند «سائق» و هم به بدرقه‌کننده می‌گویند «سائق»، اما آن کسی که جلو هست یا حیوان است یا انسان؛ اگر آن حیوان باشد، این بدرقه‌کننده او را «هی» می‌کند؛ اگر انسان باشد، این بدرقه‌کننده برای او تحیت و اکرام است. ﴿و سیق الذین اتقوا ربهم إلى الجنة زُمراً﴾ زمره زمره و گروه گروه می‌آیند ﴿حتى إذا جاءُوها﴾ وقتی نزدیک بهشت شدند ﴿و فُتحت أبوابُها﴾ که درهای بهشت به روی آنها باز شد ﴿و قال لهم خزنتهُا سلامٌ علیکُم﴾؛ خیلی فرق است! فرشته‌هایی که منتظر هستند به این بهشتی‌ها سلام عرض می‌کنند و در بخش‌هایی هم می‌گویند: ﴿طبتُم فادخُلُوها خالدین﴾ که در آن‌جا هم فرشته‌ها می‌گویند: ﴿أ لم یأتکمُ‌ نذیر﴾؛ آن‌جا تهدید است و تحقیر است و توهین است و مانند آن، این‌جا اجلال است و تبیین است و تکریم است و مانند آن. ﴿سلامٌ علیکُم طبتُم فادخُلُوها خالدین﴾؛ آن وقت اینها وارد بهشت می‌شوند که می‌گویند و ﴿الحمدُ لله الذی صدقنا وعده﴾؛ خدا وعده‌ای که داد به وعده‌ خود عمل کرد، ﴿و أورثنا الأرض﴾؛ ما زمین بهشت را کسب نکردیم، زمین بهشت را به ارث بردیم، بالأخره کسبی نیست، به ارث بردیم ـ إن شاء الله ـ ﴿نتبوأُ من الجنة حیثُ نشاءُفنعم أجرُ العاملین﴾.

[1]زمر/سوره39، آیه67.
[2]زمر/سوره39، آیه68.
[3]اعراف/سوره7، آیه187.
[4]زمر/سوره39، آیه30.
[5]ذاریات/سوره51، آیه22.
[6]اعراف/سوره7، آیه40.
[7]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص229.
[8]التفسیر المنیر للزحیلی، وهبه الزحیلی، ج24، ص95.
[9]طه/سوره20، آیه55.
[10]المحاسن، أحمد بن محمد بن خالد البرقى، ج1، ص178 .
[11]رحمن/سوره55، آیه41.
[12]تفسیرنور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج4، ص539.
[13]اعراف/سوره7، آیه3.
[14]فصلت/سوره41، آیه9.
[15]فصلت/سوره41، آیه11.
[16]فصلت/سوره41، آیه10.
[17]بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج55، ص75.
[18]التفسیر المنیر للزحیلی، وهبه الزحیلی، ج24، ص95..
[19]نمل/سوره27، آیه1.
[20]احزاب/سوره33، آیه72.
[21]بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج1، ص97.
[22]دیوان حافظ، غزل184.
[23]اعراف/سوره7، آیه97.
[24]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص232، ط اسلامی.
[25]یس/سوره36، آیه52.
[26]کهف/سوره18، آیه19.
[27]مومنون/سوره23، آیه112.
[28]روم/سوره30، آیه16.
[29]صافات/سوره37، آیه127.
[30]حجر/سوره15، آیه39.
[31]حجر/سوره15، آیه40.
[32]آل عمران/سوره3، آیه170.
[33]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج4، ص43.
[34]آل عمران/سوره3، آیه170.
[35]یس/سوره36، آیه78.
[36]مریم/سوره19، آیه64.
[37]غریب الحدیث فی بحارالأنوار، حسین حسینی البیرجندی، ج4، ص84.
[38]صافات/سوره37، آیه164.
[39]نمل/سوره27، آیه87.
[40]قارعه/سوره101، آیه5.
[41]مزمل/سوره73، آیه14.
[42]طه/سوره20، آیه105.
[43]حاقه/سوره69، آیه14.
[44]نباء/سوره78، آیه20.
[45]انبیاء/سوره21، آیه40.
[46]حج/سوره22، آیه2.
[47]حج/سوره22، آیه2.
[48]زمر/سوره39، آیه68.
[49]زمر/سوره39، آیه67.
[50]یس/سوره36، آیه59.
[51]اعراف/سوره7، آیه179.
[52]ملک/سوره67، آیه8.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی