- 1247
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 5 تا 11 سوره سجده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 11 سوره سجده"
- تبیین خطوط سهگانه مرتبط با پرورش آسمان و زمین؛
- دخالت علم، حکمت و عزت الهی در آفرینش و پرورش آن؛
- تبیین حق بودن ذات الهی و ربوبیت او.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِکَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (6) الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ (9) وَقَالُوا أءِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ (10) قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11)﴾
سورهٴ مبارکهٴ «سجده» همانطور که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکی هم اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه است.
مروری بر محورهای معرفتی قرآن و خلقت آسمان و زمین
بعد از اینکه آن چهار مطلب را ذکر فرمود, یکی اینکه ماده اوّلی قرآن همین حروف عربی است دوم اینکه محتوای قرآن حق است و ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[1] سوم اینکه مبدأ فاعلی قرآن ربّالعالمین است چهارم اینکه مبدأ غایی قرآن انذار و هدایت جامعه بشری است بعد از آن مبادی چهارگانه, خلقت آسمان و زمین را مورد اشاره قرار داد که با تطوّرات ششگانه مجموعه آسمان و زمین را آفرید.
تبیین خطوط سهگانه مرتبط با پرورش آسمان و زمین
بعد از آفرینش, سخن از پرورش است که چگونه میپروراند. درباره پرورش و تدبیر این سه امر را ذکر فرمود یکی اینکه تدبیر امر از آسمان شروع میشود (یک) و در زمین میماند که زمین را بپروراند و اداره کند (دو) بازگشتش هم عروج به خداست (سه) ﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾ (یک) ﴿إِلَی الْأَرْضِ﴾ (دو) که در زمین میماند و زمین و اهل زمین را میپروراند ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ﴾ همین امر, ﴿إِلَیْهِ﴾ به طرف خدا, در روزی که اندازه آن هزار سال است به حساب و شمارش شما. امر اگر به معنای فرمان باشد جمع آن اوامر است و اگر به معنای شأن و کار باشد جمع آن امور است این امر به معنای شأن و کار است که جمعش امور است.
مهندسی امور پرورشی در آسمان و تنزّل آن بر زمین
خدا امور را از آسمان تنزّل میدهد چون دارد ﴿مِنَ السَّماءِ﴾ معلوم میشود که نقشه و مهندسی اینها در مخازن بالاتر ترسیم میشود بعد تنزّل پیدا میکند که این ﴿یُدَبِّرُ﴾ همسان با «یُنزِّل» خواهد بود. در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت که فرمود: ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[2] اگر همه اشیا مسبوق به قضا و قدر الهی است و در مخزن الهی کارها مهندسی شده است اندازهگیری میشود بعد نازل میشود پس تدبیر به معنای تنزیل خواهد بود ﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾ چون ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾.
مقصود از آسمان در ﴿یُدَبِّرُ الأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾
قهراً منظور از سما این آسمان ظاهر نخواهد بود بلکه مخزنی از مخازن الهی است که آن مخزن به روی کفار گشوده نمیشود اینکه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[3] درهای آسمان به روی کفار باز نمیشود معلوم میشود این آسمانی که مخزن امور غیبی است وگرنه این آسمان ظاهری که مورد رفت و آمد بسیاری از کافران است ﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ﴾ که کارها را تدبیر میکند.
بیان بازگشت امور به سوی خدا در روز معین موعود
بعد برگشت و بازگشتی هم دارد که همین امور سماوی که به زمین تنزّل کرده است ﴿یَعْرُجُ إِلَیْهِ﴾ چون ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾[4] هم سیر اشیا به طرف خداست هم صیرورت اشیا به طرف خداست ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ﴾ این ﴿فِی یَوْمٍ﴾ که بعد از این سه مطلب ذکر شد, مطابق همان قاعدهای که در اصول ملاحظه فرمودید اگر قیدی, استثنایی و مانند آن بعد از چند جمله بیاید قدر متیقّنش رجوع به اخیر است احتمال اینکه به اول و دوم هم مراجعه کند مطرح است این ﴿فِی یَوْمٍ﴾ که ظرف است یا متعلّق به ﴿یُدَبِّرُ﴾ و لَبث در ارض و عروج الی الله است که ظرف است برای همه به نحو تنازع یا خصوص اخیر است یا اخیر و اوّلی یا اخیر و دومی ولی اخیرش یقینی است یعنی اگر قیدی بعد از چند جمله ذکر بشود رجوعش به اخیر قدر متیقّن است ظاهرش این است که به همین اخیر برمیگردد ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه 47 به این صورت آمده ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾.
بررسی طولانی بودن «روز» در قیامت
یک روز ربوبی به اندازه هزار سالی است که شما میشمارید وقتی خدا فرمود یک روز دیگر, ممکن است هزار سال بعد فاصله بشود به هر تقدیر یوم عند الله به حساب روزشمار شما هزار سال خواهد بود چون قیامت پنجاه هزار سال است این ﴿فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ﴾ اشاره به این است که قیامت پنجاه مشهد و پنجاه موقف بازرسی دارد و هر موقفی هم هزار سال است قهراً پنجاه موقف میشود پنجاه هزار سال که فرمود روز قیامت ﴿خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ است.
کوتاهی روز قیامت برای مؤمن در کلام رسول خدا(ص)
از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد «ما أطول هذا الیوم» چه روز طولانی است با تعجب ذکر کرد که عجب روزی که پنجاه هزار سال زمان آن است حضرت فرمود: «و الذی نفس محمد بیده» قسم به ذات خدایی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای مؤمن «یکون أخفّ علیه مِن صلاة مکتوبة»[5] کوتاهتر از خواندن یک نماز واجب است حالا نماز واجب مثلاً نماز ظهر با تعقیبات و با تأنّیاتش در حدود ده دقیقه یا پانزده دقیقه وقت بخواهد فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن کوتاهتر از خواندن یک نماز واجب است, پس برای همه نیست برای اینکه دلیل ندارد مؤمن معطّل بشود او راههای خود را آنجا طی کرده است. به هر تقدیر این رجوعش به اخیر قدر متیقّن است ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ﴾ که ﴿کَانَ مِقْدَارُهُ﴾ مقدار آن روز ﴿ألْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدّونَ﴾ هزار سال از روزشمارهای شما.
دخالت علم، حکمت و عزت الهی در آفرینش و پرورش آن
بعد فرمود اینکه ذات اقدس الهی آفرید و میپروراند هم از مخزن غیب تنزّل میدهد هم در زمین نگهداری میکند هم مسیر اینها را به طرف خود در ﴿ألْفَ سَنَةٍ﴾ تدبیر میکند این سه کار را انجام میدهد برای اینکه او عالِم غیب است (یک) عالِم شهادت است (دو) نفوذناپذیر است (سه) حکیمانه کار میکند (چهار) باید از مخزن غیب مهندسی بشود او ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ است باید در صحنه زمین اجرا بشود او «عالم الشهادة» است او باید در تمام کارها کارآمد باشد و هیچ آسیبی نبیند, عزیز است و نفوذناپذیر است, باید همه کارهای او با نظم و بیتصادف باشد, او حکیم است و حکیمانه کار میکند.
تبیین حق بودن ذات الهی و ربوبیت او
مطلبی که مربوط به حق بودن ذات اقدس الهی است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[6] قرآن کریم گاهی میگوید الله حق است گاهی میگوید حق از الله است اینکه میفرماید: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ اگر ناظر به اصل هویّتش باشد یعنی در مقابل خدا هیچ شیئی نیست این سلب تحصیلی است خدا هستیِ نامتناهی است در برابر هستی نامتناهی غیر از عدم چیز دیگر نیست و اگر ناظر به ربوبیّت باشد ربوبیّت خدا حق است ربوبیّت ارباب متفرّق باطل این به نحو موجبه معدوله میتواند باشد اگر ناظر به الوهیّت باشد الوهیّت و معبود بودن خدا حق است.
بطلان الوهیت و ربوبیت اله مشرکان
الوهیّت و معبود بودن آلهه مشرکان باطل است که آن هم به نحو موجبه معدولة المحمول میتواند باشد آنها موجودی هستند در خارج اما ربّ بودن برای آنها ثابت نشده اله بودن برای آنها ثابت نشده فرمود این کلمه ربّ را که شما میگویید, کلمه اله را که میگویید الفاظ را بر زبانتان جاری میکنید (یک) مفاهیم را در ذهنتان میپرورانید (دو) اما زیر این مفاهیم خالی است این ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾[7] خب اسمِ بیمسمّا یعنی لفظ را میگویید, مفهوم را در ذهن میپرورانید ولی مفهوم زیرش خالی است شما وقتی کلمه ربّ را در دست ذهنتان دارید کلمه اله را در دست ذهنتان دارید وقتی میخواهید تطبیق بکنید میبینید بر هیچ چیز منطبق نمیشود بر این اصنام و اوثان منطبق نخواهد شد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ پس اگر درباره فعل حق باشد تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و مانند آن این است که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾[8] اما اگر درباره خدا باشد ذاتاً أو ربوبیّتاً یا الوهیّتاً یعنی خود خدا حق است در مقام هویّت یا ربوبیّت او حق است در مقابل, چیزی نیست یا الوهیّت او حق است در مقابل, چیزی نیست.
ذکر اموری در دعوت انسانها به توحید
فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ آنگاه برای دعوت به توحید و نظم حکیمانه ذات اقدس الهی چند مطلب را ذکر میکند فرمود «کان» تامّه اشیا را که خدا به عهده داشت برای اینکه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ یعنی هر چه سهم هستی دارد این هستی را از خدا گرفت فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[9] این به نحو موجبه کلیه است در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه شانزده این است که ﴿فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِم قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾ هر چه مصداق شیء است مخلوق خداست این به نحو «کان» تامّه است یعنی هستیِ او را ذات اقدس الهی داد آن ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ را به صورت باز در همین سورهٴ «سجده» آیه چهار فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ یعنی مجموعه نظام هستی را خدا آفرید این «کان» تامّه الآن به «کان» ناقصه میپردازد فرمود هر چه آفرید زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ که این ﴿خَلَقَهُ﴾ جمله در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای ﴿شَیْءٍ﴾, ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را که آفرید به زیباترین وجه آفرید, پس نقصی در عالَم نیست این بخش دوم.
چگونگی زیبایی ظاهری و باطنی نظام آفرینش
بخش سوم تبیین این احسن بودن است که چگونه هر چیزی را که آفرید به زیباترین وجه آفرید آن در سورهٴ مبارکهٴ «طه» بحثش گذشت که فرمود زیبایی هر چیزی به دو عامل است اینکه تمام ساختار درونی آن, آنچه لازم دارد باید داشته باشد و هماهنگ, یک درخت هر چه میخواهد باید داشته باشد یک حیوان هر چه میخواهد باید داشته باشد و دارد و اینها هم با هم هماهنگاند هم دستگاه گوارش آنها هم دستگاه جذب و دفع آنها هم دستگاه فربه شدن اینها صید اینها شکار اینها هر چه را که هر حیوانی برای زیست خودش لازم داشت ذات اقدس الهی به او داد «از شیر حمله خوش بوَد و از غزال رم»[10] به همه داد این یک عنصر, دیگر اینکه بالأخره ساختار نظام داخلی زیباست اما این کجا دارد میرود اگر هدف نداشته باشد که میشود عبث شیء عبث که احسن نیست هدف دارد (یک) راه بین این شیء هدفمند و آن هدف باید برقرار باشد (دو) تطرّق باید ممکن باشد (سه) رهبری و راهنمایی این موجود که با پیمودن این راه به آن مقصد و مقصود برسد (چهار) فرمود همه اینها را ما به او دادیم آن را.
زیبایی آفرینش پاسخ موسیٰ به سوال ﴿مَن رَبُّکُمَا﴾ فرعون
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود; وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) درباره خلقت توحیدی عالَم با فرعون سخن میگوید وقتی فرعون گفت ﴿فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾[11] (یک) ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ (دو) هر چیزی هر چه لازم دارد خدا به او داد یک درخت سیب چه لازم دارد به او داد یک معدن اگر بخواهد نفت یا گاز بشود چه لازم دارد همه را به آن داد اگر بخواهد ذغالسنگ یا طلا یا نقره بشود چه لازم دارد همه را به آن داد پس تمام نیازهای درونی هر چیزی را به آن داد و چون هدف دارند مقصد دارند برای اینها غایاتی خلق کرد (یک) بین این ذیالغایه و غایه صراط مستقیمی هست (دو) ابزاری که بتواند با پیمودن این راه به مقصد برسد به آنها داد (سه) رهبری اینها را هم به عهده گرفت (چهار).
هدایتگری الهی در سوق دادن آفرینش به سوی مقصد
اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ یعنی اینها را به مقصدشان هدایت کرد اگر در سورهٴ «هود» فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾[12] همین است فرمود رهبر همه موجودات من هستم زِمام و ناصیه هر موجودی به دست من است و کار من هم بر اساس صراط مستقیم است بیراهه نمیبرم یک مار چه چیزی میخواهد یک عقرب چه چیزی میخواهد هر چه بخواهد من او را در همان مسیر راهنمایی میکنم.
ارائه دلیل عقلی در احسن بودن نظام آفرینش
این عالَم با نظم قرآنی میشود احسن النظام, عقل هم همین معنا را کشف میکند عقل میگوید اگر نظامی بهتر از این ممکن بود و ذات اقدس الهی نیافریده بود این مقدمه شرطی قیاس استثنایی است, اگر عالَمی از این احسن ممکن بود و خدا خلق نمیکرد این مقدم, سه تالی دارد این خلق نکردنش یا برای فقدان علم است که ـ معاذ الله ـ خدا عالِم نبود یا برای فقدان قدرت است که ـ معاذ الله ـ عاجز بود یا برای فقدان جود است که ـ معاذ الله ـ بخیل بود إمّا للجهل است أو للعجز است أو للبخل «و التالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله» این یک قیاس استثنایی است که ثابت میکند نظامی از این بهتر ممکن نیست اگر بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ جاهل بود یا برای اینکه عاجز بود یا برای اینکه بخیل بود چون هر سه از اوصاف سلبی خدای سبحان است و محال است «فالمقدّم مثله» عالَم از این بهتر ممکن نیست.
حوادث طبیعی محصول سهلانگاری انسان یا کیفر او
منتها انسان را به عنوان انسان آفرید نه به عنوان مصرفکننده اگر سیلی هست اگر زلزلهای هست اگر آتشفشانی هست همه اینها راههای علمی دارد میشود اینها را مهار کرد یک وقت است که انسان بیراهه میرود مشمول کیفر الهی است از آن دیگر مفرّی نیست بین انسان و اعمال انسان با حوادث روزگار یک رابطه مستقیم است فرمود اگر بیراهه رفتید ما مدتی صبر میکنیم راه توبه و انابه را باز میکنیم بعد ﴿خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾[13] هست, ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[14] هست, ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِباً﴾[15] هست, ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[16] هست, باد را مسلط میکنیم آب را مسلط میکنیم زمین را مسلط میکنیم سنگریزهها و شهابسنگها را مسلط میکنیم فرمود اگر بیراهه رفتید ما مهلت میدهیم درِ توبه را باز میکنیم که برگردید, برنگشید شما را به کام مرگ میبریم اگر به راه بودید ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾,[17] ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[18] این آیات نشان میدهند بین ما و حوادث عالَم ارتباط مستقیمی هست ما را خدا به عنوان یک موجود مصرفکننده خلق نکرده فرمود مقداری عقل را به کار ببرید همه چیز را میتوانید بفهمید ما برای شما مسخّر کردیم چطور میشود شما نفهمی که کجا جای گُسل زلزله است کجا سیل میآید اصلاً برای همین ما به شما هوش دادیم که سد بسازید این آبها هرز نرود نه سد میسازید که جلوی فشار اقتصادیتان را بگیرید, نه وقتی سیل آمده دست از گِله برمیدارید خب ما شما را برای این کار خلق کردیم شما خیال میکنید برای مصرف کردن خلق کردیم ما انسان را برای تلاش و کوشش آفریدیم بنابراین چیزی از طرف ذات اقدس الهی در عالَم نیست که کمبود داشته باشد.
جمعبندی قرآنی آفرینش، زیبایی و هدایت آن
لذا از مجموع آیه سورهٴ «رعد» و «زمر» موجبه کلیه به دست میآید که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این برای «کان» تامّه, از آیه محلّ بحث سورهٴ «سجده» برمیآید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ این «کان» ناقصه, از آیه پنجاه سورهٴ مبارکهٴ «طه» تبیین این احسن بودن برمیآید که چطور نظام, نظام احسن است فرمود هر چیزی هر چه لازم بود به او دادیم و او را برای هدف خلق کردیم بین او و بین هدف, راه مستقیم ایجاد کردیم ابزار تطرّق و پیمودن راه را به او دادیم خود ما هم پیشانی او را گرفتیم داریم میبریم ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ حالا این وسطها او از بند میخواهد خارج بشود آن دیگر به سوء اختیار خودش است و ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾.[19]
ناتوانی علوم تجربی در سنجش زیبایی نظام آفرینش
پرسش: استاد در ارتباط با نظام احسن که فعل خداست فرمایش حضرتعالی متین و منطقی اما بعضی از فلاسفه غربی مطرح کردند که باید نظام دیگری باشد که ما این نظام را با آن نظام مقایسه کنیم بگوییم این نظام احسن است.
پاسخ: لازم نیست که ما فقط با مقایسه تجربی حرف بزنیم آنچه این آقایان دارند کف سواد است ما معرفتشناسیمان اگر حسی و تجربی باشد این کف است اما نیمهتجربی و ریاضی داریم که بالاتر از آن است تجریدی کلامی داریم که بالاتر از آن است تجریدی فلسفی داریم که بالاتر از آن است تجریدی عرفان نظری ناب داریم که بالاتر از آن است شهود هم داریم که کار حارثةبنمالک و امثال ذلک است بالاتر از اینهاست, اینها همه شاگردان انبیایند وحی در آن قلّه است که کسی به آن دسترسی ندارد اینها بر این اساس حرف میزنند که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[20] اینها فکر اسرائیلی دارند میگویند تا نبینیم و حس نکنیم باور نمیکنیم خب اگر کسی منطقش حسّی و تجربی است میگوید: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[21] یا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ حتماً با حس و تجربه بخواهد چیزی را بفهمد مشکل خودش است ولی این قیاس استثنایی یک قیاس معقولی است اگر اینها از حس و تجربه بیایند بالا با تفکّر تجریدی آشنا بشوند برای آنها این قیاس استثنایی یک قیاس معقول و مقبول هم است.
پرسش: اگر انسان اوصاف سلبی خداوند را در ذهن خودش تصور بکند این شرک خفی است یا نه؟
پاسخ: نه, اگر خدا را ـ معاذ الله ـ موصوف به این اوصاف سلبی کند بله, اما اگر صِرف تصور باشد تصور که شرک نیست; به باور که برسد بله, اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی خدا را به یکی از این اوصاف سلبی متّصف بداند با نقص متّصف بکند این موحد نیست گرفتار شرک است.
عقل، معیار تشخیص حق یا باطل بودن ادعای زیبایی آفرینش
پرسش:... پاسخ: این است که اگر خدای سبحان بهتر از این ممکن بود و نیافریده بود یا برای آن است که نمیدانست بهتر از این ممکن است یا میدانست که بهتر از این ممکن است ولی توان آن را نداشت یا میدانست و توان آن را داشت ولی جود و سخای آن را نداشت بخل ورزید «و التالی بأسره مستحیل».
تبیین عدم تعلق علم به غیب و عالم به غیبت بودن خدا
فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ در بحثهای قبل در زمینه ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ گذشت که این ارشاد به نفی موضوع است وگرنه علم به غیب تعلّق نمیگیرد اینکه فرمود خدا ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ است نه یعنی چیزهایی ـ معاذ الله ـ نزد خدا غیب است با اینکه غیب است خدا به آن عالِم است علم, اصولاً حضور و کشف و شهود است اگر علم حصولی است حضورِ مفهوم است علم شهودی است حضور مصداق است علم به غیب تعلّق نمیگیرد منتها اینکه فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ یعنی آنچه نزد شما غایب است نزد خدا مشهود است لذا این ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ را جمعبندی کرده فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾[22] اگر ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾ یعنی غیبتی در پیشگاه ذات اقدس الهی نیست نه اینکه چیزهایی از خدا غایب است و مع ذلک خدا نسبت به آنها علم دارد علم با غیب جمع نمیشود آنچه نزد ما غیب است نزد خدا حاضر است لذا از جمعبندی این دو عنوان آن نتیجه به دست آمد که فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾.
ظهور زیبایی آفرینش در وجود معاد
حالا فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را آفرید زیبا آفرید که زیباتر از این فرضی ندارد آنگاه در برابر این زیبایی سخن از معاد مطرح است اگر عالَم همین باشد که پایانش پوسیدن باشد نه از پوست به در آمدن میشود عالَم باطل, انسان بیاید و بین نَثیل و معتلف زندگی بکند بعد هم هر کار کرد, کرد هیچ کسی مسئول نباشد این میشود باطل.
شرح کوتاهی بر خلقت انسان و احسن بودن آن
برای اینکه ثابت کند بطلانی در عالَم نیست درباره ساختار داخلی انسان شرح کوتاهی میدهد بعد به مسئله مهمّ معاد میپردازد میفرماید درست است که ما همه را زیبا خلق کردیم اما در بین این زیباها, انسان زیباترین است فقط درباره انسان دارد که ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[23] برای اینکه «أحسن المخلوقین» را آفرید (یک) فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾[24] (دو) دیگران اگر شایسته احسن بودند به آنها میداد اما احسن بودن برای رتبه وجودی است اگر وجود چیزی کاملتر بود خب حُسن او هم از حُسن موجودات نازل و میانی بیشتر است پس همه حَسناند و انسان احسن, حالا همین مطلب را که همه حسناند ذکر فرمود, درباره احسن بودن انسان یک سیر اجمالی دارد بعد به هدفمند بودن انسان میرسد فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ انسان اوّلی را مثل حضرت آدم(سلام الله علیه) را از طین آفرید چه اینکه این انسانها هم از یک نظر از خاکاند برای اینکه این نطفه محصول غذایی است که از خاک به دست آمده.
پرسش:... پاسخ: بله, میشود با واسطه برای نسل فعلی, بیواسطه مثل حضرت آدم, بالأخره از اینکه بعد فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ﴾ این ناظر به آن است که انسان اوّلی از طین است انسانهای بعدی از ﴿مَاءٍ مَهِینٍ﴾.
پرسش:... پاسخ: نه, چون آخر این قرینه میخواهد چون فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾,[25] ممکن است اما ممکن قرینه میخواهد, ظاهر لفظ, حجت است اگر خدای سبحان انسان را از خاک خلق کرد یعنی سابقه ندارد بعد در جریان حضرت عیسی فرمود شما چه مشکل دارید آنکه نه پدر داشت نه مادر ما او را آفریدیم حالا وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) که مادر دارد خب اگر آدم(سلام الله علیه) فرزند پدر و مادر دیگر بود که با این آیه سورهٴ «آلعمران» هماهنگ نبود فرمود شما درباره آفرینش عیسی چه مشکل دارید میگویید او بدون پدر خلق شد خب درباره حضرت آدم که نه پدر داشت نه مادر, آنجا چه میگویید آنجا را که قبول دارید ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[26] معلوم میشود این بلاواسطه از تراب است نه اینکه نسل انسانهای دیگر باشد.
فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ این نطفه چون فاصله میگیرد و بیرون میآید به آن میگویند سُلاله, از ماء مَهین, آب بیارزش برای بیارزشیِ آب در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» هم فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[27] بعد فرمود این انسان که اصلش از طین و نسلش از ماء مهین است ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ﴾ ما او را به صورت سرامیکسازی و مجسمهسازی خلق نکردیم او را مستویالخِلقه خلق کردیم یعنی تمام ساختار درونی او, دستگاه گوارش او, قلب و مغز و ریه و روده او را آفریدیم پس مثل یک سرامیک و مجسمه نیست که بعد در آن بِدَمیم (یک) این مراحل را هم به سرعت گذراندیم اگر چیزی بخواهد از جمادی به انسانی برسد باید دوران نبات را, دوران حیوان را طی کند آن را با سرعت طی کرده است (دو) این طیّ سریع را در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود این نطفه را عَلقه کردیم عَلقه را مضغه کردیم مضغه را به صورت عظام در آوردیم ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾[28] همه این کارها را کردیم طَفْره نبود و بدون تکامل نبود منتها سریعاً انجام شد.
تهی بودن انسان از علوم و دادن سرمایههای علمآموزی به او
﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ بعد درباره همین انسان دو بیان شفاف دارد فرمود این از علوم بیرونی تهی بود یعنی روزی که به دنیا آمده از علوم حوزوی و دانشگاهی هیچ خبری نداشت بدیهیترین بدیهیات محسوس را نمیفهمید یعنی نمیفهمید که آتش گرم است میسوزاند, یخ سرد است اینها که بدیهی است این نمیفهمید در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این ﴿لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است این نکره در سیاق نفی است و مفید عموم است; آیه 78 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ هیچ چیزی نمیدانستید برای اینکه عالِم بشوی ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ اینها را بجا مصرف کنی که شکر عملی است, حمد خدا را به جا بیاورید که شکر لسانی و مانند آن است در اینجا هم همان مطلب را فرمود: ﴿وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ آنجا فرمود: ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این برای علوم حوزوی و دانشگاهی.
تبیین مستوی الخلقة بودن جان انسان
اما آن علوم الهی را در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» فرمود, فرمود هیچ کس را ما بیسرمایه خلق نکردیم این ﴿سَوَّاهُ﴾ را در سورهٴ «شمس» تشبیه کرد یعنی ما او را مستویالخِلقه خلق کردیم هیچ نقصی در خلقت او نیست این نقص بدنی مهم نیست کسی ممکن است اعور به دنیا بیاید احول به دنیا بیاید اعما به دنیا بیاید اعرج به دنیا بیاید اینها هست اینها مربوط به آن مسائل پدر و مادر و امثال ذلک است اما آنکه مربوط به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[29] است فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ سوگند به نفس آدمی و سوگند به کسی که نفس را مستویالخِلقه آفرید ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ این «فاء», «فاء» فصیحیه و تفسیریه است تفسیر میکند مستویالخلقه بودن نفس را ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[30] یعنی اگر کسی سؤال بکند که ما معنی استواء الخلقه؟ روح که دست و پا و چشم و گوش ندارد تا مستویالخلقه باشد این بدن است که گاهی ناقص در میآید گاهی مستوی, روح که دست و پا ندارد فرمود درست است روح جاهل مستویالخلقه نیست روحِ مُلهم مستویالخلقه است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این مُلهم است ما هر چه که برای او خوب است به او گفتیم هر چه برای او بد است به او گفتیم ممکن است بعضی اسرار عالَم را نداند اما زشتی و زیبایی خودش را میداند چه چیزی برای او خوب است چه چیزی برای او بد است عدل خوب است حق خوب است صدق خوب است حَسن خوب است خیر خوب است اینها را میفهمد ما که نمیخواهیم این به اندازه علمای حوزه و دانشگاه بفهمد.
امکان دفن سرمایههای استوای جان توسط انسان
هر کسی بخواهد بهشت برود سرمایهاش را دارد نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد این سرمایه را ما به او دادیم حالا اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ با اغراض و غرایز این سرمایه الهی را دفن بکند این میشود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾,[31] ﴿دَسَّاهَا﴾ که قبلاً گذشت یعنی «دسَّسها» که مبالغه و کثرت دسیسه را میرساند اگر کسی کم کم, رفته رفته این اغراض و غرایز را به صورت خاک روی این نفس ملهمه بریزد این را زنده به گور بکند یک وقت کار بد انجام میدهد ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[32] فرمود ما عالَم را اینطور آفریدیم عالَم را بخواهید نگاه کنید این است انسان را بخواهید نگاه کنید این است مبادا یک وقت دهن باز کنید بگویید پس سیل چیست زلزله چیست خب ما به شما هوش دادیم که جلوی اینها را بگیرید راه اینها هم بسته نیست باز است دو قدم جلوتر بروید میفهمید که جلوی سیل را چطوری میشود گرفت.
مکلّف نشدن فاقدان سرمایههای علمآموزی
پرسش:... پاسخ: بعدها مبتلا شدند وگرنه هیچ کسی بدون سرمایه خلق نمیشود اگر کسی واقعاً بدون سرمایه خلق بشود ذات اقدس الهی آن تکلیف را از این برداشته است ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ مهمترین مجاری درک همان چشم و گوش است انسان با مطالعه کردن یا شنیدن حرف دیگران, حرفها را به فؤاد و دل میسپارد میشود دانشمند ولی باید تشکر کنید که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود: ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ اما چون بسیاری از افراد حقشناسی نمیکنند فرمود: ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾.
طرح شبهه منکران معاد و پاسخ آن
چون یکی از مهمترین مسائل مردم صدر اسلام جریان معاد بود و سوَر مکّی جریان معاد را بازگو میکند شبهه منکران معاد را ذکر کرد فرمود: ﴿وَقَالُوا أ أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ شما ما را به توحید دعوت میکنید از یک سو, مدّعی وحی و نبوّتاید از سوی دیگر, میگویید بعد از مرگ حساب و کتابی هست از سوی سوم, انسان که میمیرد میپوسد و در زمین گم میشود دیگر بعد از مرگ خبری نیست خلق جدیدی در کار نیست در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده اینها اشتباه میکنند میگویند خلق جدیدی نیست آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است که ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ مگر ما از آفرینش بار اول خسته شدیم شما اشتباه میکنید شما خیال میکنید وقتی میمیرید تمام حقیقتتان همین بدن است و خاک میشود این اشتباه را ما باید از شما بگیریم در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیه سه دارد که ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ در قسمتهای دیگر هم دارد که اگر ما مُمزّق بشویم ﴿کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[33] یعنی خیلی متفرّق شویم پراکنده بشویم ذرّات ریز ما پراکنده بشود دوباره زنده میشویم, اساس هویّت شما جان است که به دست فرشتههاست بدنتان هم که در عالَم هست از بین نرفته حالا از نظر شما غایب است از نظر خدای سبحان که غایب نیست شما باید بدانید با مردن از پوست بیرون میآیید نه بپوسید مرگ, آخر خط نیست اشتباه شما این است که خیال میکنید انسان همین بدن است آنها گفتند: ﴿أ أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾.
علمی نبودن شبهه منکران معاد
ذات اقدس الهی فرمود شما یک مشکل جدّی دارید نه مشکل علمی, شما یک مشکل نفسانی دارید نه مشکل علمی مشکل شما جای دیگر است شما نمیخواهید به حضور خدای سبحان بیایید چون خود را رها میبینید دلتان میخواهد هر کاری را بکنید لذا معاد را منکرید اگر از نظر علمی باشد الآن پاسختان را میدهیم ولی درد شما چیز دیگر است درد شما این است که ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ آن را نمیخواهید قبول کنید اگر از آن جهت صرفنظر کنید بر اساس جهات علمی بخواهید بحث کنید جوابتان نقد است پس اول فرمود مشکل شما چیز دیگر است.
فرق توفّا و فوت در کلام رسول خدا(ص)
فرمود شما خیال میکنید موت, فوت است نه، موت, فوت نیست موت, وفات است وفات این تاء جزء کلمه نیست اگر گفتند این وافی است متوفّی است مستوفی است مستوفاست این خانواده این واژه نشان میدهد که تمام حقیقت محفوظ است اگر سخنرانی حقّ کلام را ادا کرد یا مقالهنویسی حقّ مطلب را ادا کرد میگویند مستوفا بیان کرد اگر کسی حقّ خودش را از بدهکار گرفت میگویند استیفای دِیْن کرد یعنی تمامش را گرفت. فرمود شما متوفّا هستید فوت نمیکنید وفات میکنید این تاء جزء کلمه نیست تمام حقیقت شما نزد ما هم هست بدن که در خاک است که نزد ماست جانتان هم که نزد فرشتههاست که مأموران الهیاند ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾.
تبیین مراتب فرشتگان مأمور قبض جان انسان
حالا گاهی این اماته و توفّا به این ملائکه نازل اسناد داده میشود که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[34] است ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾[35] است که این برای مراحل نازل است گاهی به وجود مبارک عزرائیل(سلام الله علیه) است که ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بعضی از بزرگان علوم عقلی ما اینها روزانه دو رکعت نماز میخواندند به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) تقدیم میکردند به امید اینکه آن حضرت را زیارت بکنند و جان را به او تسلیم بکنند مشاهده حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) نصیب هر کس نیست خیلیها ملائکه جزء را میبینند الآن هم ما بالأخره میتوانیم یک رابطه داشته باشیم با اذکاری, اورادی, دعایی, صلواتی, و مانند این چیزها رابطهمان را با آن ذات مقدس حفظ بکنیم که بالأخره او تشریف بیاورد جان را به او بسپاریم اگر او آمد با رفق جان را میگیرد اما اگر ملائکه نازل باشد بالأخره آسان نیست به هر تقدیر یا ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ است یا ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ آن است یا خود عزرائیل(سلام الله علیه) است یا برای اوحدی انبیا و اولیا ذات اقدس الهی است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ﴾[36] البته همه حضور دارند ممکن نیست کاری بدون تدبیر الهی باشد عمده مشاهده محتضَر است که این با چه کسی روبهرو میشود چه کسی را میبیند آنهایی که اوحدی از موحّداناند برای آنها البته مشاهده ذات اقدس الهی است و جان را تسلیم میکنند.
فرمود شما مشکل علمی ندارید روحتان که نزد فرشتههاست بدنتان هم که در زمین است شما چه مشکلی دارید شما یک مشکل دیگری دارید نمیخواهید خودتان را به محکمه نزدیک کنید شما مشکل علمی ندارید مشکل هوسی دارید ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ مشکل شما این است وگرنه چه شبههای شما میتوانید داشته باشید کجا گم میشوید مرگ که پوسیدن نیست مرگ از پوست به در آمدن است مرگ, هجرت است از جایی به جایی دیگر میروید همین! ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ وکلای ما جان شما را میگیرند در دست آنهایید ﴿ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ نه اینکه در دست اینها برای همیشه بمانید اینها همانطوری که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[37] آن کتب قیّمه را آوردند ارواح را هم الی الله میبرند خب میروید نزد خدا به لقاء الله میرسید حالا ـ انشاءالله ـ اگر جزء مقرّبین بودید که روح و ریحان است[38] اگر جزء ابرار بودید که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[39] است خب اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ از اینها نبود مشکل دیگر دارد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ حجر, آیهٴ 21.
[3] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 40.
[4] . سورهٴ شوری, آیهٴ 53.
[5] . مجمعالبیان, ج10, ص531.
[6] . سورهٴ حج, آیات 6 و 62; سورهٴ لقمان, آیهٴ 30.
[7] . سورهٴ نجم, آیهٴ 23.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 147; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 60.
[9] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[10] . مجموعه آثار حکیم صهبا(آقا محمدرضا قمشهای)، ص263.
[11] . سورهٴ طه, آیات 49 و 50.
[12] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[13] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 40.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 40; سورهٴ ذاریات, آیهٴ 40.
[15] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 40.
[16] . سورهٴ حاقه, آیهٴ 7.
[17] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 96.
[18] . سورهٴ مائده, آیهٴ 66.
[19] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 74.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55 .
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 153.
[22] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 6; سورهٴ بروج, آیهٴ 9.
[23] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[24] . سورهٴ تین, آیهٴ 4.
[25] . سورهٴ ص, آیهٴ 71.
[26] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 59.
[27] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[28] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[29] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29؛ سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[30] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[31] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[32] . سورهٴ کهف، آیهٴ 104.
[33] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 7.
[34] . سورهٴ انعام، آیهٴ 61.
[35] . سورهٴ نحل، آیات 28 و 32.
[36] . سورهٴ زمر، آیهٴ 42.
[37] . سورهٴ عبس، آیات 15 و 16.
[38] . سورهٴ واقعه، آیات 88 و 89.
[39] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 15.
- تبیین خطوط سهگانه مرتبط با پرورش آسمان و زمین؛
- دخالت علم، حکمت و عزت الهی در آفرینش و پرورش آن؛
- تبیین حق بودن ذات الهی و ربوبیت او.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِکَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (6) الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ (9) وَقَالُوا أءِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ (10) قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11)﴾
سورهٴ مبارکهٴ «سجده» همانطور که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکی هم اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه است.
مروری بر محورهای معرفتی قرآن و خلقت آسمان و زمین
بعد از اینکه آن چهار مطلب را ذکر فرمود, یکی اینکه ماده اوّلی قرآن همین حروف عربی است دوم اینکه محتوای قرآن حق است و ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[1] سوم اینکه مبدأ فاعلی قرآن ربّالعالمین است چهارم اینکه مبدأ غایی قرآن انذار و هدایت جامعه بشری است بعد از آن مبادی چهارگانه, خلقت آسمان و زمین را مورد اشاره قرار داد که با تطوّرات ششگانه مجموعه آسمان و زمین را آفرید.
تبیین خطوط سهگانه مرتبط با پرورش آسمان و زمین
بعد از آفرینش, سخن از پرورش است که چگونه میپروراند. درباره پرورش و تدبیر این سه امر را ذکر فرمود یکی اینکه تدبیر امر از آسمان شروع میشود (یک) و در زمین میماند که زمین را بپروراند و اداره کند (دو) بازگشتش هم عروج به خداست (سه) ﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾ (یک) ﴿إِلَی الْأَرْضِ﴾ (دو) که در زمین میماند و زمین و اهل زمین را میپروراند ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ﴾ همین امر, ﴿إِلَیْهِ﴾ به طرف خدا, در روزی که اندازه آن هزار سال است به حساب و شمارش شما. امر اگر به معنای فرمان باشد جمع آن اوامر است و اگر به معنای شأن و کار باشد جمع آن امور است این امر به معنای شأن و کار است که جمعش امور است.
مهندسی امور پرورشی در آسمان و تنزّل آن بر زمین
خدا امور را از آسمان تنزّل میدهد چون دارد ﴿مِنَ السَّماءِ﴾ معلوم میشود که نقشه و مهندسی اینها در مخازن بالاتر ترسیم میشود بعد تنزّل پیدا میکند که این ﴿یُدَبِّرُ﴾ همسان با «یُنزِّل» خواهد بود. در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت که فرمود: ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[2] اگر همه اشیا مسبوق به قضا و قدر الهی است و در مخزن الهی کارها مهندسی شده است اندازهگیری میشود بعد نازل میشود پس تدبیر به معنای تنزیل خواهد بود ﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾ چون ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾.
مقصود از آسمان در ﴿یُدَبِّرُ الأَمْرَ مِنَ السَّماءِ﴾
قهراً منظور از سما این آسمان ظاهر نخواهد بود بلکه مخزنی از مخازن الهی است که آن مخزن به روی کفار گشوده نمیشود اینکه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[3] درهای آسمان به روی کفار باز نمیشود معلوم میشود این آسمانی که مخزن امور غیبی است وگرنه این آسمان ظاهری که مورد رفت و آمد بسیاری از کافران است ﴿یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ﴾ که کارها را تدبیر میکند.
بیان بازگشت امور به سوی خدا در روز معین موعود
بعد برگشت و بازگشتی هم دارد که همین امور سماوی که به زمین تنزّل کرده است ﴿یَعْرُجُ إِلَیْهِ﴾ چون ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾[4] هم سیر اشیا به طرف خداست هم صیرورت اشیا به طرف خداست ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ﴾ این ﴿فِی یَوْمٍ﴾ که بعد از این سه مطلب ذکر شد, مطابق همان قاعدهای که در اصول ملاحظه فرمودید اگر قیدی, استثنایی و مانند آن بعد از چند جمله بیاید قدر متیقّنش رجوع به اخیر است احتمال اینکه به اول و دوم هم مراجعه کند مطرح است این ﴿فِی یَوْمٍ﴾ که ظرف است یا متعلّق به ﴿یُدَبِّرُ﴾ و لَبث در ارض و عروج الی الله است که ظرف است برای همه به نحو تنازع یا خصوص اخیر است یا اخیر و اوّلی یا اخیر و دومی ولی اخیرش یقینی است یعنی اگر قیدی بعد از چند جمله ذکر بشود رجوعش به اخیر قدر متیقّن است ظاهرش این است که به همین اخیر برمیگردد ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه 47 به این صورت آمده ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾.
بررسی طولانی بودن «روز» در قیامت
یک روز ربوبی به اندازه هزار سالی است که شما میشمارید وقتی خدا فرمود یک روز دیگر, ممکن است هزار سال بعد فاصله بشود به هر تقدیر یوم عند الله به حساب روزشمار شما هزار سال خواهد بود چون قیامت پنجاه هزار سال است این ﴿فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ﴾ اشاره به این است که قیامت پنجاه مشهد و پنجاه موقف بازرسی دارد و هر موقفی هم هزار سال است قهراً پنجاه موقف میشود پنجاه هزار سال که فرمود روز قیامت ﴿خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ است.
کوتاهی روز قیامت برای مؤمن در کلام رسول خدا(ص)
از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد «ما أطول هذا الیوم» چه روز طولانی است با تعجب ذکر کرد که عجب روزی که پنجاه هزار سال زمان آن است حضرت فرمود: «و الذی نفس محمد بیده» قسم به ذات خدایی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای مؤمن «یکون أخفّ علیه مِن صلاة مکتوبة»[5] کوتاهتر از خواندن یک نماز واجب است حالا نماز واجب مثلاً نماز ظهر با تعقیبات و با تأنّیاتش در حدود ده دقیقه یا پانزده دقیقه وقت بخواهد فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن کوتاهتر از خواندن یک نماز واجب است, پس برای همه نیست برای اینکه دلیل ندارد مؤمن معطّل بشود او راههای خود را آنجا طی کرده است. به هر تقدیر این رجوعش به اخیر قدر متیقّن است ﴿ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ﴾ که ﴿کَانَ مِقْدَارُهُ﴾ مقدار آن روز ﴿ألْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدّونَ﴾ هزار سال از روزشمارهای شما.
دخالت علم، حکمت و عزت الهی در آفرینش و پرورش آن
بعد فرمود اینکه ذات اقدس الهی آفرید و میپروراند هم از مخزن غیب تنزّل میدهد هم در زمین نگهداری میکند هم مسیر اینها را به طرف خود در ﴿ألْفَ سَنَةٍ﴾ تدبیر میکند این سه کار را انجام میدهد برای اینکه او عالِم غیب است (یک) عالِم شهادت است (دو) نفوذناپذیر است (سه) حکیمانه کار میکند (چهار) باید از مخزن غیب مهندسی بشود او ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ است باید در صحنه زمین اجرا بشود او «عالم الشهادة» است او باید در تمام کارها کارآمد باشد و هیچ آسیبی نبیند, عزیز است و نفوذناپذیر است, باید همه کارهای او با نظم و بیتصادف باشد, او حکیم است و حکیمانه کار میکند.
تبیین حق بودن ذات الهی و ربوبیت او
مطلبی که مربوط به حق بودن ذات اقدس الهی است که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[6] قرآن کریم گاهی میگوید الله حق است گاهی میگوید حق از الله است اینکه میفرماید: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ اگر ناظر به اصل هویّتش باشد یعنی در مقابل خدا هیچ شیئی نیست این سلب تحصیلی است خدا هستیِ نامتناهی است در برابر هستی نامتناهی غیر از عدم چیز دیگر نیست و اگر ناظر به ربوبیّت باشد ربوبیّت خدا حق است ربوبیّت ارباب متفرّق باطل این به نحو موجبه معدوله میتواند باشد اگر ناظر به الوهیّت باشد الوهیّت و معبود بودن خدا حق است.
بطلان الوهیت و ربوبیت اله مشرکان
الوهیّت و معبود بودن آلهه مشرکان باطل است که آن هم به نحو موجبه معدولة المحمول میتواند باشد آنها موجودی هستند در خارج اما ربّ بودن برای آنها ثابت نشده اله بودن برای آنها ثابت نشده فرمود این کلمه ربّ را که شما میگویید, کلمه اله را که میگویید الفاظ را بر زبانتان جاری میکنید (یک) مفاهیم را در ذهنتان میپرورانید (دو) اما زیر این مفاهیم خالی است این ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾[7] خب اسمِ بیمسمّا یعنی لفظ را میگویید, مفهوم را در ذهن میپرورانید ولی مفهوم زیرش خالی است شما وقتی کلمه ربّ را در دست ذهنتان دارید کلمه اله را در دست ذهنتان دارید وقتی میخواهید تطبیق بکنید میبینید بر هیچ چیز منطبق نمیشود بر این اصنام و اوثان منطبق نخواهد شد ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ پس اگر درباره فعل حق باشد تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و مانند آن این است که ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾[8] اما اگر درباره خدا باشد ذاتاً أو ربوبیّتاً یا الوهیّتاً یعنی خود خدا حق است در مقام هویّت یا ربوبیّت او حق است در مقابل, چیزی نیست یا الوهیّت او حق است در مقابل, چیزی نیست.
ذکر اموری در دعوت انسانها به توحید
فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ آنگاه برای دعوت به توحید و نظم حکیمانه ذات اقدس الهی چند مطلب را ذکر میکند فرمود «کان» تامّه اشیا را که خدا به عهده داشت برای اینکه ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ یعنی هر چه سهم هستی دارد این هستی را از خدا گرفت فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[9] این به نحو موجبه کلیه است در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه شانزده این است که ﴿فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِم قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾ هر چه مصداق شیء است مخلوق خداست این به نحو «کان» تامّه است یعنی هستیِ او را ذات اقدس الهی داد آن ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ را به صورت باز در همین سورهٴ «سجده» آیه چهار فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ یعنی مجموعه نظام هستی را خدا آفرید این «کان» تامّه الآن به «کان» ناقصه میپردازد فرمود هر چه آفرید زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ که این ﴿خَلَقَهُ﴾ جمله در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای ﴿شَیْءٍ﴾, ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را که آفرید به زیباترین وجه آفرید, پس نقصی در عالَم نیست این بخش دوم.
چگونگی زیبایی ظاهری و باطنی نظام آفرینش
بخش سوم تبیین این احسن بودن است که چگونه هر چیزی را که آفرید به زیباترین وجه آفرید آن در سورهٴ مبارکهٴ «طه» بحثش گذشت که فرمود زیبایی هر چیزی به دو عامل است اینکه تمام ساختار درونی آن, آنچه لازم دارد باید داشته باشد و هماهنگ, یک درخت هر چه میخواهد باید داشته باشد یک حیوان هر چه میخواهد باید داشته باشد و دارد و اینها هم با هم هماهنگاند هم دستگاه گوارش آنها هم دستگاه جذب و دفع آنها هم دستگاه فربه شدن اینها صید اینها شکار اینها هر چه را که هر حیوانی برای زیست خودش لازم داشت ذات اقدس الهی به او داد «از شیر حمله خوش بوَد و از غزال رم»[10] به همه داد این یک عنصر, دیگر اینکه بالأخره ساختار نظام داخلی زیباست اما این کجا دارد میرود اگر هدف نداشته باشد که میشود عبث شیء عبث که احسن نیست هدف دارد (یک) راه بین این شیء هدفمند و آن هدف باید برقرار باشد (دو) تطرّق باید ممکن باشد (سه) رهبری و راهنمایی این موجود که با پیمودن این راه به آن مقصد و مقصود برسد (چهار) فرمود همه اینها را ما به او دادیم آن را.
زیبایی آفرینش پاسخ موسیٰ به سوال ﴿مَن رَبُّکُمَا﴾ فرعون
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود; وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) درباره خلقت توحیدی عالَم با فرعون سخن میگوید وقتی فرعون گفت ﴿فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾[11] (یک) ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ (دو) هر چیزی هر چه لازم دارد خدا به او داد یک درخت سیب چه لازم دارد به او داد یک معدن اگر بخواهد نفت یا گاز بشود چه لازم دارد همه را به آن داد اگر بخواهد ذغالسنگ یا طلا یا نقره بشود چه لازم دارد همه را به آن داد پس تمام نیازهای درونی هر چیزی را به آن داد و چون هدف دارند مقصد دارند برای اینها غایاتی خلق کرد (یک) بین این ذیالغایه و غایه صراط مستقیمی هست (دو) ابزاری که بتواند با پیمودن این راه به مقصد برسد به آنها داد (سه) رهبری اینها را هم به عهده گرفت (چهار).
هدایتگری الهی در سوق دادن آفرینش به سوی مقصد
اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ یعنی اینها را به مقصدشان هدایت کرد اگر در سورهٴ «هود» فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾[12] همین است فرمود رهبر همه موجودات من هستم زِمام و ناصیه هر موجودی به دست من است و کار من هم بر اساس صراط مستقیم است بیراهه نمیبرم یک مار چه چیزی میخواهد یک عقرب چه چیزی میخواهد هر چه بخواهد من او را در همان مسیر راهنمایی میکنم.
ارائه دلیل عقلی در احسن بودن نظام آفرینش
این عالَم با نظم قرآنی میشود احسن النظام, عقل هم همین معنا را کشف میکند عقل میگوید اگر نظامی بهتر از این ممکن بود و ذات اقدس الهی نیافریده بود این مقدمه شرطی قیاس استثنایی است, اگر عالَمی از این احسن ممکن بود و خدا خلق نمیکرد این مقدم, سه تالی دارد این خلق نکردنش یا برای فقدان علم است که ـ معاذ الله ـ خدا عالِم نبود یا برای فقدان قدرت است که ـ معاذ الله ـ عاجز بود یا برای فقدان جود است که ـ معاذ الله ـ بخیل بود إمّا للجهل است أو للعجز است أو للبخل «و التالی بأسره مستحیل فالمقدم مثله» این یک قیاس استثنایی است که ثابت میکند نظامی از این بهتر ممکن نیست اگر بهتر از این ممکن بود و خدا خلق نکرده بود یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ جاهل بود یا برای اینکه عاجز بود یا برای اینکه بخیل بود چون هر سه از اوصاف سلبی خدای سبحان است و محال است «فالمقدّم مثله» عالَم از این بهتر ممکن نیست.
حوادث طبیعی محصول سهلانگاری انسان یا کیفر او
منتها انسان را به عنوان انسان آفرید نه به عنوان مصرفکننده اگر سیلی هست اگر زلزلهای هست اگر آتشفشانی هست همه اینها راههای علمی دارد میشود اینها را مهار کرد یک وقت است که انسان بیراهه میرود مشمول کیفر الهی است از آن دیگر مفرّی نیست بین انسان و اعمال انسان با حوادث روزگار یک رابطه مستقیم است فرمود اگر بیراهه رفتید ما مدتی صبر میکنیم راه توبه و انابه را باز میکنیم بعد ﴿خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾[13] هست, ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[14] هست, ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِباً﴾[15] هست, ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[16] هست, باد را مسلط میکنیم آب را مسلط میکنیم زمین را مسلط میکنیم سنگریزهها و شهابسنگها را مسلط میکنیم فرمود اگر بیراهه رفتید ما مهلت میدهیم درِ توبه را باز میکنیم که برگردید, برنگشید شما را به کام مرگ میبریم اگر به راه بودید ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾,[17] ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[18] این آیات نشان میدهند بین ما و حوادث عالَم ارتباط مستقیمی هست ما را خدا به عنوان یک موجود مصرفکننده خلق نکرده فرمود مقداری عقل را به کار ببرید همه چیز را میتوانید بفهمید ما برای شما مسخّر کردیم چطور میشود شما نفهمی که کجا جای گُسل زلزله است کجا سیل میآید اصلاً برای همین ما به شما هوش دادیم که سد بسازید این آبها هرز نرود نه سد میسازید که جلوی فشار اقتصادیتان را بگیرید, نه وقتی سیل آمده دست از گِله برمیدارید خب ما شما را برای این کار خلق کردیم شما خیال میکنید برای مصرف کردن خلق کردیم ما انسان را برای تلاش و کوشش آفریدیم بنابراین چیزی از طرف ذات اقدس الهی در عالَم نیست که کمبود داشته باشد.
جمعبندی قرآنی آفرینش، زیبایی و هدایت آن
لذا از مجموع آیه سورهٴ «رعد» و «زمر» موجبه کلیه به دست میآید که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ این برای «کان» تامّه, از آیه محلّ بحث سورهٴ «سجده» برمیآید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ این «کان» ناقصه, از آیه پنجاه سورهٴ مبارکهٴ «طه» تبیین این احسن بودن برمیآید که چطور نظام, نظام احسن است فرمود هر چیزی هر چه لازم بود به او دادیم و او را برای هدف خلق کردیم بین او و بین هدف, راه مستقیم ایجاد کردیم ابزار تطرّق و پیمودن راه را به او دادیم خود ما هم پیشانی او را گرفتیم داریم میبریم ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ حالا این وسطها او از بند میخواهد خارج بشود آن دیگر به سوء اختیار خودش است و ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾.[19]
ناتوانی علوم تجربی در سنجش زیبایی نظام آفرینش
پرسش: استاد در ارتباط با نظام احسن که فعل خداست فرمایش حضرتعالی متین و منطقی اما بعضی از فلاسفه غربی مطرح کردند که باید نظام دیگری باشد که ما این نظام را با آن نظام مقایسه کنیم بگوییم این نظام احسن است.
پاسخ: لازم نیست که ما فقط با مقایسه تجربی حرف بزنیم آنچه این آقایان دارند کف سواد است ما معرفتشناسیمان اگر حسی و تجربی باشد این کف است اما نیمهتجربی و ریاضی داریم که بالاتر از آن است تجریدی کلامی داریم که بالاتر از آن است تجریدی فلسفی داریم که بالاتر از آن است تجریدی عرفان نظری ناب داریم که بالاتر از آن است شهود هم داریم که کار حارثةبنمالک و امثال ذلک است بالاتر از اینهاست, اینها همه شاگردان انبیایند وحی در آن قلّه است که کسی به آن دسترسی ندارد اینها بر این اساس حرف میزنند که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[20] اینها فکر اسرائیلی دارند میگویند تا نبینیم و حس نکنیم باور نمیکنیم خب اگر کسی منطقش حسّی و تجربی است میگوید: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[21] یا ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ حتماً با حس و تجربه بخواهد چیزی را بفهمد مشکل خودش است ولی این قیاس استثنایی یک قیاس معقولی است اگر اینها از حس و تجربه بیایند بالا با تفکّر تجریدی آشنا بشوند برای آنها این قیاس استثنایی یک قیاس معقول و مقبول هم است.
پرسش: اگر انسان اوصاف سلبی خداوند را در ذهن خودش تصور بکند این شرک خفی است یا نه؟
پاسخ: نه, اگر خدا را ـ معاذ الله ـ موصوف به این اوصاف سلبی کند بله, اما اگر صِرف تصور باشد تصور که شرک نیست; به باور که برسد بله, اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی خدا را به یکی از این اوصاف سلبی متّصف بداند با نقص متّصف بکند این موحد نیست گرفتار شرک است.
عقل، معیار تشخیص حق یا باطل بودن ادعای زیبایی آفرینش
پرسش:... پاسخ: این است که اگر خدای سبحان بهتر از این ممکن بود و نیافریده بود یا برای آن است که نمیدانست بهتر از این ممکن است یا میدانست که بهتر از این ممکن است ولی توان آن را نداشت یا میدانست و توان آن را داشت ولی جود و سخای آن را نداشت بخل ورزید «و التالی بأسره مستحیل».
تبیین عدم تعلق علم به غیب و عالم به غیبت بودن خدا
فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ در بحثهای قبل در زمینه ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ گذشت که این ارشاد به نفی موضوع است وگرنه علم به غیب تعلّق نمیگیرد اینکه فرمود خدا ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ است نه یعنی چیزهایی ـ معاذ الله ـ نزد خدا غیب است با اینکه غیب است خدا به آن عالِم است علم, اصولاً حضور و کشف و شهود است اگر علم حصولی است حضورِ مفهوم است علم شهودی است حضور مصداق است علم به غیب تعلّق نمیگیرد منتها اینکه فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ یعنی آنچه نزد شما غایب است نزد خدا مشهود است لذا این ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ را جمعبندی کرده فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾[22] اگر ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾ یعنی غیبتی در پیشگاه ذات اقدس الهی نیست نه اینکه چیزهایی از خدا غایب است و مع ذلک خدا نسبت به آنها علم دارد علم با غیب جمع نمیشود آنچه نزد ما غیب است نزد خدا حاضر است لذا از جمعبندی این دو عنوان آن نتیجه به دست آمد که فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ﴾.
ظهور زیبایی آفرینش در وجود معاد
حالا فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه را آفرید زیبا آفرید که زیباتر از این فرضی ندارد آنگاه در برابر این زیبایی سخن از معاد مطرح است اگر عالَم همین باشد که پایانش پوسیدن باشد نه از پوست به در آمدن میشود عالَم باطل, انسان بیاید و بین نَثیل و معتلف زندگی بکند بعد هم هر کار کرد, کرد هیچ کسی مسئول نباشد این میشود باطل.
شرح کوتاهی بر خلقت انسان و احسن بودن آن
برای اینکه ثابت کند بطلانی در عالَم نیست درباره ساختار داخلی انسان شرح کوتاهی میدهد بعد به مسئله مهمّ معاد میپردازد میفرماید درست است که ما همه را زیبا خلق کردیم اما در بین این زیباها, انسان زیباترین است فقط درباره انسان دارد که ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[23] برای اینکه «أحسن المخلوقین» را آفرید (یک) فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾[24] (دو) دیگران اگر شایسته احسن بودند به آنها میداد اما احسن بودن برای رتبه وجودی است اگر وجود چیزی کاملتر بود خب حُسن او هم از حُسن موجودات نازل و میانی بیشتر است پس همه حَسناند و انسان احسن, حالا همین مطلب را که همه حسناند ذکر فرمود, درباره احسن بودن انسان یک سیر اجمالی دارد بعد به هدفمند بودن انسان میرسد فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ﴾ انسان اوّلی را مثل حضرت آدم(سلام الله علیه) را از طین آفرید چه اینکه این انسانها هم از یک نظر از خاکاند برای اینکه این نطفه محصول غذایی است که از خاک به دست آمده.
پرسش:... پاسخ: بله, میشود با واسطه برای نسل فعلی, بیواسطه مثل حضرت آدم, بالأخره از اینکه بعد فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ﴾ این ناظر به آن است که انسان اوّلی از طین است انسانهای بعدی از ﴿مَاءٍ مَهِینٍ﴾.
پرسش:... پاسخ: نه, چون آخر این قرینه میخواهد چون فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾,[25] ممکن است اما ممکن قرینه میخواهد, ظاهر لفظ, حجت است اگر خدای سبحان انسان را از خاک خلق کرد یعنی سابقه ندارد بعد در جریان حضرت عیسی فرمود شما چه مشکل دارید آنکه نه پدر داشت نه مادر ما او را آفریدیم حالا وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) که مادر دارد خب اگر آدم(سلام الله علیه) فرزند پدر و مادر دیگر بود که با این آیه سورهٴ «آلعمران» هماهنگ نبود فرمود شما درباره آفرینش عیسی چه مشکل دارید میگویید او بدون پدر خلق شد خب درباره حضرت آدم که نه پدر داشت نه مادر, آنجا چه میگویید آنجا را که قبول دارید ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[26] معلوم میشود این بلاواسطه از تراب است نه اینکه نسل انسانهای دیگر باشد.
فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ این نطفه چون فاصله میگیرد و بیرون میآید به آن میگویند سُلاله, از ماء مَهین, آب بیارزش برای بیارزشیِ آب در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» هم فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[27] بعد فرمود این انسان که اصلش از طین و نسلش از ماء مهین است ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ﴾ ما او را به صورت سرامیکسازی و مجسمهسازی خلق نکردیم او را مستویالخِلقه خلق کردیم یعنی تمام ساختار درونی او, دستگاه گوارش او, قلب و مغز و ریه و روده او را آفریدیم پس مثل یک سرامیک و مجسمه نیست که بعد در آن بِدَمیم (یک) این مراحل را هم به سرعت گذراندیم اگر چیزی بخواهد از جمادی به انسانی برسد باید دوران نبات را, دوران حیوان را طی کند آن را با سرعت طی کرده است (دو) این طیّ سریع را در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود این نطفه را عَلقه کردیم عَلقه را مضغه کردیم مضغه را به صورت عظام در آوردیم ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾[28] همه این کارها را کردیم طَفْره نبود و بدون تکامل نبود منتها سریعاً انجام شد.
تهی بودن انسان از علوم و دادن سرمایههای علمآموزی به او
﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ﴾ بعد درباره همین انسان دو بیان شفاف دارد فرمود این از علوم بیرونی تهی بود یعنی روزی که به دنیا آمده از علوم حوزوی و دانشگاهی هیچ خبری نداشت بدیهیترین بدیهیات محسوس را نمیفهمید یعنی نمیفهمید که آتش گرم است میسوزاند, یخ سرد است اینها که بدیهی است این نمیفهمید در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این ﴿لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است این نکره در سیاق نفی است و مفید عموم است; آیه 78 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ هیچ چیزی نمیدانستید برای اینکه عالِم بشوی ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ اینها را بجا مصرف کنی که شکر عملی است, حمد خدا را به جا بیاورید که شکر لسانی و مانند آن است در اینجا هم همان مطلب را فرمود: ﴿وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ آنجا فرمود: ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این برای علوم حوزوی و دانشگاهی.
تبیین مستوی الخلقة بودن جان انسان
اما آن علوم الهی را در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» فرمود, فرمود هیچ کس را ما بیسرمایه خلق نکردیم این ﴿سَوَّاهُ﴾ را در سورهٴ «شمس» تشبیه کرد یعنی ما او را مستویالخِلقه خلق کردیم هیچ نقصی در خلقت او نیست این نقص بدنی مهم نیست کسی ممکن است اعور به دنیا بیاید احول به دنیا بیاید اعما به دنیا بیاید اعرج به دنیا بیاید اینها هست اینها مربوط به آن مسائل پدر و مادر و امثال ذلک است اما آنکه مربوط به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[29] است فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ سوگند به نفس آدمی و سوگند به کسی که نفس را مستویالخِلقه آفرید ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ این «فاء», «فاء» فصیحیه و تفسیریه است تفسیر میکند مستویالخلقه بودن نفس را ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[30] یعنی اگر کسی سؤال بکند که ما معنی استواء الخلقه؟ روح که دست و پا و چشم و گوش ندارد تا مستویالخلقه باشد این بدن است که گاهی ناقص در میآید گاهی مستوی, روح که دست و پا ندارد فرمود درست است روح جاهل مستویالخلقه نیست روحِ مُلهم مستویالخلقه است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این مُلهم است ما هر چه که برای او خوب است به او گفتیم هر چه برای او بد است به او گفتیم ممکن است بعضی اسرار عالَم را نداند اما زشتی و زیبایی خودش را میداند چه چیزی برای او خوب است چه چیزی برای او بد است عدل خوب است حق خوب است صدق خوب است حَسن خوب است خیر خوب است اینها را میفهمد ما که نمیخواهیم این به اندازه علمای حوزه و دانشگاه بفهمد.
امکان دفن سرمایههای استوای جان توسط انسان
هر کسی بخواهد بهشت برود سرمایهاش را دارد نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد این سرمایه را ما به او دادیم حالا اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ با اغراض و غرایز این سرمایه الهی را دفن بکند این میشود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾,[31] ﴿دَسَّاهَا﴾ که قبلاً گذشت یعنی «دسَّسها» که مبالغه و کثرت دسیسه را میرساند اگر کسی کم کم, رفته رفته این اغراض و غرایز را به صورت خاک روی این نفس ملهمه بریزد این را زنده به گور بکند یک وقت کار بد انجام میدهد ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[32] فرمود ما عالَم را اینطور آفریدیم عالَم را بخواهید نگاه کنید این است انسان را بخواهید نگاه کنید این است مبادا یک وقت دهن باز کنید بگویید پس سیل چیست زلزله چیست خب ما به شما هوش دادیم که جلوی اینها را بگیرید راه اینها هم بسته نیست باز است دو قدم جلوتر بروید میفهمید که جلوی سیل را چطوری میشود گرفت.
مکلّف نشدن فاقدان سرمایههای علمآموزی
پرسش:... پاسخ: بعدها مبتلا شدند وگرنه هیچ کسی بدون سرمایه خلق نمیشود اگر کسی واقعاً بدون سرمایه خلق بشود ذات اقدس الهی آن تکلیف را از این برداشته است ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ مهمترین مجاری درک همان چشم و گوش است انسان با مطالعه کردن یا شنیدن حرف دیگران, حرفها را به فؤاد و دل میسپارد میشود دانشمند ولی باید تشکر کنید که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود: ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ اما چون بسیاری از افراد حقشناسی نمیکنند فرمود: ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾.
طرح شبهه منکران معاد و پاسخ آن
چون یکی از مهمترین مسائل مردم صدر اسلام جریان معاد بود و سوَر مکّی جریان معاد را بازگو میکند شبهه منکران معاد را ذکر کرد فرمود: ﴿وَقَالُوا أ أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ شما ما را به توحید دعوت میکنید از یک سو, مدّعی وحی و نبوّتاید از سوی دیگر, میگویید بعد از مرگ حساب و کتابی هست از سوی سوم, انسان که میمیرد میپوسد و در زمین گم میشود دیگر بعد از مرگ خبری نیست خلق جدیدی در کار نیست در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده اینها اشتباه میکنند میگویند خلق جدیدی نیست آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «ق» این است که ﴿أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ مگر ما از آفرینش بار اول خسته شدیم شما اشتباه میکنید شما خیال میکنید وقتی میمیرید تمام حقیقتتان همین بدن است و خاک میشود این اشتباه را ما باید از شما بگیریم در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیه سه دارد که ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ در قسمتهای دیگر هم دارد که اگر ما مُمزّق بشویم ﴿کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[33] یعنی خیلی متفرّق شویم پراکنده بشویم ذرّات ریز ما پراکنده بشود دوباره زنده میشویم, اساس هویّت شما جان است که به دست فرشتههاست بدنتان هم که در عالَم هست از بین نرفته حالا از نظر شما غایب است از نظر خدای سبحان که غایب نیست شما باید بدانید با مردن از پوست بیرون میآیید نه بپوسید مرگ, آخر خط نیست اشتباه شما این است که خیال میکنید انسان همین بدن است آنها گفتند: ﴿أ أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾.
علمی نبودن شبهه منکران معاد
ذات اقدس الهی فرمود شما یک مشکل جدّی دارید نه مشکل علمی, شما یک مشکل نفسانی دارید نه مشکل علمی مشکل شما جای دیگر است شما نمیخواهید به حضور خدای سبحان بیایید چون خود را رها میبینید دلتان میخواهد هر کاری را بکنید لذا معاد را منکرید اگر از نظر علمی باشد الآن پاسختان را میدهیم ولی درد شما چیز دیگر است درد شما این است که ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ آن را نمیخواهید قبول کنید اگر از آن جهت صرفنظر کنید بر اساس جهات علمی بخواهید بحث کنید جوابتان نقد است پس اول فرمود مشکل شما چیز دیگر است.
فرق توفّا و فوت در کلام رسول خدا(ص)
فرمود شما خیال میکنید موت, فوت است نه، موت, فوت نیست موت, وفات است وفات این تاء جزء کلمه نیست اگر گفتند این وافی است متوفّی است مستوفی است مستوفاست این خانواده این واژه نشان میدهد که تمام حقیقت محفوظ است اگر سخنرانی حقّ کلام را ادا کرد یا مقالهنویسی حقّ مطلب را ادا کرد میگویند مستوفا بیان کرد اگر کسی حقّ خودش را از بدهکار گرفت میگویند استیفای دِیْن کرد یعنی تمامش را گرفت. فرمود شما متوفّا هستید فوت نمیکنید وفات میکنید این تاء جزء کلمه نیست تمام حقیقت شما نزد ما هم هست بدن که در خاک است که نزد ماست جانتان هم که نزد فرشتههاست که مأموران الهیاند ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾.
تبیین مراتب فرشتگان مأمور قبض جان انسان
حالا گاهی این اماته و توفّا به این ملائکه نازل اسناد داده میشود که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[34] است ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾[35] است که این برای مراحل نازل است گاهی به وجود مبارک عزرائیل(سلام الله علیه) است که ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بعضی از بزرگان علوم عقلی ما اینها روزانه دو رکعت نماز میخواندند به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) تقدیم میکردند به امید اینکه آن حضرت را زیارت بکنند و جان را به او تسلیم بکنند مشاهده حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) نصیب هر کس نیست خیلیها ملائکه جزء را میبینند الآن هم ما بالأخره میتوانیم یک رابطه داشته باشیم با اذکاری, اورادی, دعایی, صلواتی, و مانند این چیزها رابطهمان را با آن ذات مقدس حفظ بکنیم که بالأخره او تشریف بیاورد جان را به او بسپاریم اگر او آمد با رفق جان را میگیرد اما اگر ملائکه نازل باشد بالأخره آسان نیست به هر تقدیر یا ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ است یا ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ آن است یا خود عزرائیل(سلام الله علیه) است یا برای اوحدی انبیا و اولیا ذات اقدس الهی است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ﴾[36] البته همه حضور دارند ممکن نیست کاری بدون تدبیر الهی باشد عمده مشاهده محتضَر است که این با چه کسی روبهرو میشود چه کسی را میبیند آنهایی که اوحدی از موحّداناند برای آنها البته مشاهده ذات اقدس الهی است و جان را تسلیم میکنند.
فرمود شما مشکل علمی ندارید روحتان که نزد فرشتههاست بدنتان هم که در زمین است شما چه مشکلی دارید شما یک مشکل دیگری دارید نمیخواهید خودتان را به محکمه نزدیک کنید شما مشکل علمی ندارید مشکل هوسی دارید ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ مشکل شما این است وگرنه چه شبههای شما میتوانید داشته باشید کجا گم میشوید مرگ که پوسیدن نیست مرگ از پوست به در آمدن است مرگ, هجرت است از جایی به جایی دیگر میروید همین! ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ وکلای ما جان شما را میگیرند در دست آنهایید ﴿ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ نه اینکه در دست اینها برای همیشه بمانید اینها همانطوری که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[37] آن کتب قیّمه را آوردند ارواح را هم الی الله میبرند خب میروید نزد خدا به لقاء الله میرسید حالا ـ انشاءالله ـ اگر جزء مقرّبین بودید که روح و ریحان است[38] اگر جزء ابرار بودید که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[39] است خب اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ از اینها نبود مشکل دیگر دارد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ حجر, آیهٴ 21.
[3] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 40.
[4] . سورهٴ شوری, آیهٴ 53.
[5] . مجمعالبیان, ج10, ص531.
[6] . سورهٴ حج, آیات 6 و 62; سورهٴ لقمان, آیهٴ 30.
[7] . سورهٴ نجم, آیهٴ 23.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 147; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 60.
[9] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[10] . مجموعه آثار حکیم صهبا(آقا محمدرضا قمشهای)، ص263.
[11] . سورهٴ طه, آیات 49 و 50.
[12] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[13] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 40.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 40; سورهٴ ذاریات, آیهٴ 40.
[15] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 40.
[16] . سورهٴ حاقه, آیهٴ 7.
[17] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 96.
[18] . سورهٴ مائده, آیهٴ 66.
[19] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 74.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55 .
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 153.
[22] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 6; سورهٴ بروج, آیهٴ 9.
[23] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[24] . سورهٴ تین, آیهٴ 4.
[25] . سورهٴ ص, آیهٴ 71.
[26] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 59.
[27] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[28] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[29] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29؛ سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[30] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[31] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[32] . سورهٴ کهف، آیهٴ 104.
[33] . سورهٴ سبأ، آیهٴ 7.
[34] . سورهٴ انعام، آیهٴ 61.
[35] . سورهٴ نحل، آیات 28 و 32.
[36] . سورهٴ زمر، آیهٴ 42.
[37] . سورهٴ عبس، آیات 15 و 16.
[38] . سورهٴ واقعه، آیات 88 و 89.
[39] . سورهٴ آلعمران، آیهٴ 15.
تاکنون نظری ثبت نشده است