- 766
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 27 سوره احزاب _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 27 سوره احزاب _ بخش اول"
- موقعیت نظامی و سیاسی جنگ احزاب؛
- نیازمندی مطالب عملی به الگو و معرفی رسول خدا برای آن؛
- قرآن و اهلبیت (ع) تنها ارائه کننده سیره رسول خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (21) وَلَمَّا رَأَی الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (23) لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّه کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (24) وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْراً وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً (25) وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقاً (26) وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوها وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً (27)﴾
موقعیت نظامی و سیاسی جنگ احزاب
جریان جنگ احزاب, موقعیّت نظامی و سیاسیاش به این صورت بود که فرمود احزاب آمدند خودِ حزب از یک گروه و جمعیّتی حکایت میکند پس چند نفر نبودند چند گروه بودند چه اینکه از این چند گروه به چند جُند یاد کرده است فرمود: ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾[1] یک نفر را نمیگویند جُند چه اینکه یک نفر را نمیگویند حزب پس چند گروه بودند که از آنها به عنوان احزاب یاد کردند و چند گروه بودند که از آنها به عنوان جنود یاد کردند. اینها از آن جهت که یک تفکّر سیاسی و اجتماعی برای براندازی داشتند, شدند احزاب از آن جهت که نیروی مسلّح بودند شدند جنود ممکن است کارها تقسیمشده باشد ولی غالب اینها مسلّح بودند پس از آن جهت که کار نظامی میکردند تعبیر به جنود شد از آن جهت که کار سیاسی, اجتماعی داشتند تعبیر به احزاب شد.
سرّ وعده بودن آزمون الهی در احزاب
مطلب دوم آن است که آزمون الهی که پایانش خیر و رحمت است وعده است نه وعید, خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همانطوری که آیهاش قبلاً گذشت فرمود شما حادثهای را در پیش دارید که با آزمون الهی همراه است طوری است که همه شما متزلزل میشوید و لرزه در فضای زندگی شما حکومت میکند ﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾[2] که گفتار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان استدعاست و گفتار برخیها هم احیاناً به صورت استبطاء یعنی دیر شده, چرا وعده نرسید. این حادثهای که خدا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» خبر داد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها گزارش داد که چنین حادثهای در پیش است مؤمنان راستین این را به عنوان یک وعده خدا تلقّی کردند نه وعید لذا فرمود وقتی که احزاب را دیدند مؤمنان گفتند: ﴿هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این وعده الهی است برای اینکه ما در اینجا امیدواریم صابر باشیم حسنه دنیا و حسنه آخرت نصیب ما میشود این میشود وعده الهی دیگر سخن از وعید و اوعدَ و امثال ذلک نیست مؤمنان راستین میگویند این وعده خداست اینچنین نیست که عذاب الهی باشد و مانند آن.
نیازمندی مطالب عملی به الگو و معرفی رسول خدا برای آن
مطلب دیگر آن است که مطالب علمی با گفتن و اقامه برهان حل میشود اما مطالب عملی گذشته از اینکه نیاز به تعلیم دارد یک الگوی عملی هم میخواهد که انسان چگونه این را پیاده کند از یک طرف وهم و خیال مزاحماند از یک طرف شهوت و غضب معارضاند اما وقتی انسان ببیند که عدهای همین مطلب را خوب فهمیدند و پیاده کردند و جواب خوبی داد اینها میتوانند به آنها اقتدا کنند فرمود این معارف و عقاید و اخلاق و مسائل حقوقی به وسیله وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیتی که به اینها ملحقاند عملشده است خروجیاش هم خوب است شما اینها را میبینید به اینها تأسّی میکنید ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ وجود مبارک آن حضرت چهل سال قبل از بعثت و رسالت آزمون داد بعدش هم که سیزده سال در مکه الآن هم که چهار, پنج سال است در مدینه دارد امتحان میدهد پس این میتواند اُسوه خوبی باشد یعنی خروجی خوبی دارد راه عملی هم دارد از دیرزمان این مسئله اُسوه مطرح بود.
لزوم الگوپذیری از اسوهها به مقدار مقدور
در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که از اسوه بودن وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) و اوحدی از اهل ایمان سخن به میان آمد آنجا آیه چهار و شش سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» درباره اسوه بودن آن ذوات مقدس است آیه چهار سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾ حالا لازم نیست کسی به آن حدّی برسد که خدا درباره او بفرماید: ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[3] آن مقدور نیست ما هم مأمور به آن حد نیستیم اما آن براهین قبلی, مبارزات قبلی, آن استقامتهای قبلی مقدور دیگران هم است فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾.
آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾ اینها الگو هستند پس نمیشود گفت اینها یک سلسله مطالب ذهنی و وهمیاند و فقط در خاطرات رؤیایی میگنجند نه خیر نتیجه عملی هم دارند خروجی خوبی هم دارند.
نکاتی ادبی آیه در تثبیت سیره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ابراهیم(علیه السلام)
مطلب بعدی آن است که این کار به عنوان یک اصل مسلّم تثبیتشده است به ما امر نفرمود که شما به پیامبر تأسّی کنید ائتسا کنید اقتدا کنید فرمود یک حقیقت تثبیتشده است با ﴿کَانَ﴾ تعبیر کرده ﴿لَقَدْ﴾ آورده فرمود این یک چیز تثبیتشده است سنّت, اینهاست سیره, اینهاست, اسوه, اینهاست طریقه, اینهاست درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) همین است درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین است نفرمود «اقتدوا بالرسول» فرمود این یک اصلِ تثبیتشده است ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ درباره حضرت ابراهیم هم همین است فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ پس اینچنین نیست که یک امر ظاهری باشد این حقیقتی است مستقر یعنی این الگو برای راهیان است چیزی است که اگر کسی بهانهای نداشته باشد تثبیتشده است با «قد» با فعل ماضی به صورت جمله خبریه که البته به داعی انشاء القا شده است ترسیم فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ در آیه محلّ بحث سورهٴ «احزاب» هم فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾.
قرآن و اهلبیت تنها ارائه کننده سیره رسول خدا
پرسش:... پاسخ: خب حالا دیگر سیره حضرت مشخص است سیره حضرت را باید از قرآن و اهل بیت گرفت غیر از این ما راه دیگر نداریم بیگانه خب بیگانه است. خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی و علامه امینی را! اینها خب هم همشهری بودند هم در نجف مأنوس بودند سیدناالاستاد میفرمود وقتی مرحوم علامه امینی آمد منزل گفت من هر فضیلتی که درباره حضرت امیر یافتم اطمینان دارم برای دیگری هم آمده بدون تردید, دو سه روز بعد که جستجو کردند دیدند بله برای آنها هم جعل کردند آنها منتظر بودند ببینند که چه بیانی وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر دارد با فاصله کم به بهانهای برای اوّلی و دومی, دیگران جعل کردند بالأخره راه مشخص است منتها این راه برای همه است این راه مستقیم برای همه است.
بهرهوری مردان الهی از اسوهها
اینکه فرمود: ﴿لِمَن کَانَ یَرْجُوا﴾ نظیر اینکه درباره قرآن از یک طرف فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[4] اما از یک طرف فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[5] یعنی مردان باتقوا از این کتاب بهره میبرند گرچه این کتاب برای هدایت همه مردم است مردان الهی, از اسوه بودن حضرت بهره میبرند گرچه آن حضرت اسوه برای همه است خدا او را برای همه اُسوه قرار داد نه اینکه برای گروه خاصی, منتها این گروه خاص استفاده میکنند در جریان حضرت ابراهیم هم همینطور است آن حضرت برای همه انسانها اسوه است منتها گروه خاصّی بهره میبرند ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ اینطور است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[6] از همین قبیل است.
علت اندک حساب شدن عبادت منافقین
﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً﴾ این ذکر کثیر در چند جای قرآن آمده ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾[7] که ما را به کثرت ذکر امر کردند یعنی کثرت نفسی نه تنها کثرت نسبی حالا غفلت احیاناً عارض شد هیچ, بسیاری از موارد انسان باید به یاد خدا باشد منافقین هم همین را داشتند در نمازها حضور داشتند آثار سجده هم در پیشانی بعضیها بود نه اینکه اینها کمتر عبادت میکردند یا کم عبادت میکردند ولی چون عبادت اینها برای دنیا بود و بر اساس ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾[8] فرمود: ﴿وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلَّا قَلِیلاً﴾[9] وگرنه اینها اینطور نبود عبادتشان کم باشد اینها وقتی به نماز میایستادند ﴿إِذَا قَامُوا إِلَی الصَّلاَةِ قَامُوا کُسَالی﴾[10] برای اینکه از نماز لذّتی نمیبردند برای تقرّب الی الله نبود غرض این است که کار اینها که عبادتهای سوری بود کم نبود.
چگونگی مدیریت پیامبر در مقابله با احزاب
بعد اینکه در طلیعه بحث به عنوان متن فرمود وقتی که این جنود و احزاب از چند طرف آمدند مدینه را محاصره بکنند ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾[11] شما گروههای مختلف شدید آرای مختلف داشتید پنج, شش قول در اینجا تاکنون نقل شده است قبل از اینکه آنها به اطراف مدینه برسند وجود مبارک حضرت چون باخبر شده بود زمینهای فراهم کرده سپاهیانش را مسلّح کرده از مدینه خارج کرده که آنها به مدینه حمله نکنند و مسئله حفر خندق هم مطرح شد سلمان این پیشنهاد را داده که ما ایرانیها و فارسها وقتی بیگانه میخواست به شهر ما حمله کند خندق حفر میکردیم حضرت هم پیشنهاد او را پذیرفت.[12] فرمود در این فضا ما نگذاشتیم بیگانهها حمله کنند جلوی اینها را گرفتیم جنگی هم در حقیقت رخ نداد عمروبنعبدود به وسیله وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به هلاکت رسید.
سرّ نامگذاری عمر بن عبدود به عبدوَد و توصیه اسلام
وَدْ نام یکی از بتهاست که در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» از ودّ و یعوق و امثال ذلک نام میبرد[13] اینها میگفتند عبدود بعد دین آمده گفته بگویید عبدالله, عبدالرحمن و مانند اینها, عبدوَد و امثال ذلک را بگذارید کنار; فرمود خداداد بگویید, مهرداد نگویید; دین اسلام آمده و اینگونه از نامها را عوض کرده.
دیدگاه مؤمنان در مواجهه با احزاب
فرمود وقتی اینها آمدند ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ آرایتان مختلف است چهار, پنج قول تاکنون گذشت قول مؤمنان راستین این است ﴿هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً﴾ برای اینکه میگفتند ما بالأخره پیروزیم ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾[14] نصیب ما میشود اینطور نیست که ما آسیب ببینیم کم بیاوریم یا شهادت است یا پیروزی و فتح هر دو برای ما حسنه است.
استفاده تربیتی قرآن از ماجرای احزاب
پرسش: آیه اسوه با آیات قبل و بعد ارتباط دارد یا نه؟
پاسخ: بله, قرآن که کتاب قصه نیست در متن یک جریان فوراً آن سهم تربیتی آن اصل تربیتی آن اصل موعظتی را بازگو میکند اگر یک کتاب قصه بود خب اوّلش را میگفت آخرش را میگفت تاریخش را میگفت اصلاً در قرآن سخن از تاریخ نیست هیچ جا نمیگوید که در چه زمانی اتفاق افتاده چون کتاب تاریخ و قصه نیست در وسط مطلب, اسوه بودن آن رهبر را ذکر میکند فرمود: ﴿وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً﴾.
تبیین معنای بیعت و غاصبانه بودن خروج از احزاب
قبلاً فرموده بود که تعهّد عمومی مطابق آیه پانزده سورهٴ «احزاب» این بود ﴿وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ﴾ همه تعهّد سپردند بیعت هم معنایش هم قبلاً گذشت انسان واقعاً باید بیع بکند داد و ستد بکند یعنی جان و مال و عِرض و آبرویش را به خدا بفروشد اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی﴾[15] درست است اگر ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[16] درست است میشود بیعت, اگر کسی جانش را نفروشد که بیعت نکرده اگر جانش را فروخت واقعاً بیعت کرده وقتی بیعت کرده یعنی بیع کرده هر گونه تصرّفی در جان خودش, وقت خودش, عمر خودش, اعضا و جوارحش بکند بدون اذن آن خریدار این میشود غاصبانه باید بالأخره مالکش اجازه بدهد اگر انسان بیعت کرده خودش را فروخته بهشت گرفته این جان و مال و اعضا و جوارح دیگر برای او نیست اگر بخواهد در زبانش تصرّف بکند, در چشم و گوشش تصرّف بکند باید به اجازه مالک باشد مالک هم حرام را اجازه نمیدهد بنابراین معنای بیعت این است حالا فرمود شما تعهّد سپردید که فرار نکنید یک عدّه مرتب بهانه میگرفتند که فرار کنند.
مجاز بودن خروج جابر بن عبدالله از احزاب و معجزه پیامبر
یک عده با اذن از حضرت رفتند معجزهای را به دنبال داشت جابربن عبدالله انصاری دید وجود مبارک حضرت روی حِجرش چیزی بسته است این حَجر نیست ظاهراً حِجر است بالأخره انسان وقتی دلش درد میکند دست میگذارد فشار میآورد این دلش را میگیرد گاهی درد شکم هست گاهی در اثر گرسنگی انسان آسیب میبیند دامن را حِجر را به شکم میبست نه حَجَر را از زیر بغل تا این محدوده شکم این قسمت را میگویند حِجر و اگر دامن را به این قسمت ببندد یا شالی را به این قسمت ببندد که شکم پیچ نخورد از درد آسیب نبیند میگویند معصوبالحجر است یعنی این قسمت را بست که آسیب نبیند نه اینکه حَجر بست بنابراین دیدند حضرت این کار را کرده جابر از اصحاب است و فهمید که وجود مبارک حضرت در اثر شدت گرسنگی این کار را کرده چیزی به شکم بست عرض کرد به من اجازه میدهید که من بروم برای شما غذایی در منزل تهیه کنم فرمود چه چیزی داری گفت من که میآمدم یک مَن جو داشتیم و یک بزغاله و اینها هم داشتیم اجازه میدهید من این کار را بکنم حضرت اجازه داد و ایشان از همان میدان جنگ حرکت کرد آمد در مدینه و به همسرش گفت این صاع از شعیر را فوراً به صورت آرد و نان در بیاور این گوساله هم که ما داریم را به صورت غذایی آماده کن که ما مهمان داریم بعد آمد میدان جنگ بعد از مدتی آمد به وجود مبارک حضرت عرض کرد که این آماده است و بفرمایید این غذا را میل کنید, فرمود من که تنها نباید بیایم این جمعیت باید بیایند خب چند صد نفر بودند اینها هم باید بیایند جابر عرض کرد چشم! آمد به منزل به همسرش گفت اما خب مضطرب بود این حداکثر برای دو, سه نفر میتوانست غذا باشد جابر نگران بود همسرش گفت که به حضرت گفتی که ما چقدر غذا داریم گفت بله گفتم, فرمود پس مطمئن باش چون بقیه به عهده خود حضرت است. آمدند مدینه همه مهمان جابر بن عبدالله انصاری شدند با همان غذای دو, سه نفره همه سیر شدند و تمام نمیشد.[17]
بررسی معجزه و قابل اعجاز نبودن محالات عقلی
آن خدایی که درباره مریم(سلام الله علیها) دارد که ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[18] میتواند این کار را انجام بدهد یعنی کلّ این نظام همه این عناصر میتوانند در درازمدت بشوند گوشت, بشوند نان, در کوتاهترین مدت که شده میشود معجزه, بر اساس عادت, درازمدت میخواهد بر اساس معجزه, کوتاهترین مدت حل میشود مثل طیّالأرض و مقامات دیگر, محالات عقلی قابل اعجاز نیست اما خلافهای عرفی قابل اعجاز است و همین کار را هم کردند. جابر با اجازه حضرت از میدان نبرد آمده شهر و برگشت.
بهانه فراریان از احزاب و ایستادگی مؤمنان
اما یک عده خواستند بگویند خانه ما کسی نیست و زن و بچه تنها هستند و مانند اینها که ﴿إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ که فرمود: ﴿وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً﴾[19] در برابر آیه پانزده که فرمود عدهای تعهّد سپردند که فرار نکنند و معذلک رو برگرداندند اینها کسانی بودند که ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا﴾ اینها دیگر ایستادند, ایستادند با ایستادگی, بعضی شهید شدند بعضی منتظرند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ﴾ دِیْن خودش را داد یعنی تعهّدی که کرده بود مثل نذر, نَحب آن نذر مؤکّد است انسان که نذری کرد که وفای به آن نذر واجب است وقتی به نذرش وفا بکند میگویند: «قضی نحبه» کم کم درباره اجل هم هست که اگر کسی رخت بربست میگویند «قضی نحبه» ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ که نوبت او برسد چون ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾[20] منتظرند نوبتشان برسد و جانشان را تقدیم کنند.
پرسش: استاد این نحوه گرفتن تعهّد مثل بیعت در غدیر بوده؟
پاسخ: نه, عموماً کسی که ایمان میآورد معنایش همین است یک وقت عمومی است یک وقت بیعت تحتالشجره است یک وقت بیعت رسمی با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یک وقت نه, تک تک میآیند ایمان میآورند معنای ایمان همین است گاهی بیعت تحتالشجره است که یک امر رسمی است یا نظیر غدیر است که یک امر رسمی است یک وقت نه, تک تک اینها ایمان میآورند.
تفاوت بین تولی و توکیل
پرسش: استاد بیعت رسمی با انتخابات چه فرقی دارد؟
پاسخ: انتخاب غیر از تولّی است ما یک تولّی داریم که ولایتپذیری است یک انتخاب داریم که توکیل است انتخاب این است که انسان حقّی که در اختیار اوست قدرتی که در اختیار اوست به کسی میدهد که از طرف او کار میکند اما تولّی آن است که سرپرستی او را, ولایت او را ما میپذیریم او از طرف خدا سِمتی دارد مأموریتی دارد هدایت ما را به عهده دارد ما هم باید بپذیریم ما او را انتخاب نمیکنیم که حق با ما باشد و سِمت برای ما باشد به او بدهیم تا او اجرا کند بلکه هدایت برای اوست ما پذیرای رهبری و هدایت اوییم بین تولّی و توکیل خیلی فرق است.
پرسش:...پاسخ: بله خب, انسان کاری که میخواهد بکند به عدهای واگذار میکند انتخابات همان وکالت است عقد وکالت یعنی عقد وکالت! این یک کتاب رسمی از کتابهای فقه ماست انسان وکیل میگیرد یک وقت یک فرد, وکیل میگیرد یک وقت یک جمعیت, وکیل میگیرند انتخابات همان عقد وکالت است این باید محدودهاش مشخص باشد وکالت در چیست موکّل چه کسی است آن شخص وکیل چه تعهّدی دارد حوزه وکالتش چیست و مانند آن, گاهی وکالت بلاعزل است گاهی وکالت معالعزل است و مانند آن, کتاب وکالت برای همین است. ما یک ولایت داریم و یک وکالت, مسئله انتخابات مثل مسئله وکالت است.
زمان انتساب سلمان به «منّا اهلالبیت»
به هر تقدیر جنگی اتفاق نیفتاده موقع حفر خندق دیدند سلمان(رضوان الله علیه) نیروی توانمندی است مهاجرین گفتند: «سلمان منّا» انصار گفتند «سلمان منّا» وقتی مهاجر گفت سلمان جزء ما باشد انصار گفت سلمان جزء ما باشد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «سلمان منّا أهل البیت»[21] این «سلمان منّا أهل البیت» یک مدال پرافتخاری است البته بعضی از زنها و بعضی از مردها, بعضی از این محدّثان قمی هم کسانی هستند که ائمه(علیهم السلام) درباره آنها فرمودند «منّا أهل البیت»[22] این مدال برای چند نفر آمده تنها مخصوص سلمان نیست سلمان در آنجا یک عنصر قوی بود فعالیت داشت و در حفر خندق در خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تلاش و کوشش میکرد.
مبارزه علی(علیه السلام) در احزاب و معادل جن و انس بودن آن
حالا این گروه که این خندق را حفر کردند در چنین فضایی بعضی از قسمتها را یا سنگ بود یا صخره صمّا بود مقدور نبود کمی تنگتر بود سه نفر توانستند با پرش اسب از آن طرف خندق به این طرف بیایند و مبارز طلب کنند یکی عمروبنعبدود بود که وجود مبارک حضرت امیر رفت و بساط او را برچید و او را به هلاکت رساند.
در آن زمینه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لضربة علیٍّ لعمرو یوم الخندق تَعدل عبادة الثقلین»[23] خب درست است شهادت, یک مقام برجستهای است اما بالاتر از شهادت آن فتحی است که این شهادتها در دامنه و در سایه آن سفره فتح به ثمر میرسد.
سرّ معادل عبارت ثقلین بودن ضربت علی(علیه السلام) در خندق
فرمود پیروزی حضرت امیر معادل عبادت جن و انس است, اگر ـ معاذ الله ـ آن روز وجود مبارک حضرت امیر آن شمشیر را نمیزد و او را به هلاکت نمیرساند آنها میآمدند مدینه را قتلعام میکردند غارت میکردند دیگر اثری از اسلام نبود اسلام نه تنها خودش را حفظ کرد نبوّت انبیای ابراهیمی را هم حفظ کرد خدا غریق رحمت کند مرحوم کاشفالغطاء را! این را ما چند بار در همینجا به عرضتان رساندیم مرحوم کاشفالغطاء میفرماید اگر قرآن نبود, اسلام نبود, اهل بیت نبودند اثری از یهودیّت و مسیحیّت نبود برای اینکه این انجیل تحریفشده این تورات تحریفشده این کتابی که ـ معاذ الله ـ شُرب خمر را به انبیا اسناد میدهد این کتابی که ـ معاذ الله ـ آمدن خدا از آسمان به زمین و کُشتیگیری با یعقوب و امثال اینها را نسبت میدهد این دینی نیست که با پیشرفت علم بماند[24] مختصری علم پیشرفت کرده اینها کلیسا را زدند کنار, اگر قرآن نبود عترت نبود اثری از تورات و انجیل نبود اما وجود مبارک پیغمبر و همچنین قرآن آمده عظمت ابراهیم را, عظمت موسی را, عظمت عیسی را, مبارزات با آلفرعون را, جریان ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[25] را, طهارت عیسی را, عَذرا بودن مریم را, قداست مریم را, قدّیس بودن این دودمان را تثبیت کرد و گفت و گفت و گفت تا مسیحیت را زنده کرد یهودیت را زنده کرد فهمیدند انبیای الهی از هر آسیب و گزندی مصوناند موسی آن نیست که آنها میپندارند عیسی آن نیست که آنها میپندارند مریم آن نیست که ـ معاذ الله ـ به خلاف متّهم بشود این قرآن, انبیای ابراهیمی را وجود مبارک موسی را وجود مبارک عیسی را وجود مبارک مریم(سلام الله علیهم) را به عظمت معرفی کرد تا به این روز اینها را نگهداشت, اگر قرآن نبود اثری از دین الهی نبود چه یهودیّت چه مسیحیّت لذا فرمود: «لضربة علیٍّ لعمرو یوم الخندق تَعدل عبادة الثقلین» حتی شهادت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) هم در سایه برکت همین پیروزی است اگر اسلام رفته بود خب اگر کسی را میکشتند دیگر مسئله شهادت مطرح نبود جریان کربلا هم مدیون همین فتح خندق است اگر اسلامی نبود میشد جنگ طایفهای, جنگ طایفهای که دیگر سیّدالشهداء در خود ندارد لذا گاهی ممکن است یک پیروزی معادل چندین شهادت و برتر از چندین شهادت باشد همانطوری که مِداد علما بالاتر از دماء شهداست[26] بعضی از اعلامیههای امام بالاتر از دِماء شهدا بود الآن هم همینطور است غرض آن است که وجود مبارک حضرت این کار را کرده شما این را ببینید در کدام یک از جوامع روایی نقل شده.
اخلاص علی(علیه السلام) در زدن ضربت علت دیگر معادل بودن آن
در کتابهای ادبی و عرفانی این هست که وقتی آن حضرت, عمروبنعبدود را به خاک انداخت رفت بالای سرش و «او خدو انداخت بر روی علی» همه دیدند که وجود مبارک حضرت امیر از سینه نحس عمرو برخاست دوباره رفت و سرِ او را جدا کرد. علت را از حضرت سؤال کردند فرمود من عصبانی بودم و خواستم سرِ او را جدا کنم ولی مایل نبودم که سرِ دشمن را از آن جهت که با ما مخالف است به ما آسیب رساند جدا کنم فقط برای رضای خدا باید جدا کنم یک مقدار کنار نشستم که آن خصوصیتهای نفسانی برود کنار, بشود قربة الی الله تا سرش را جدا بکنم[27] آن وقت این میشود «تَعدل عبادة الثقلین».
پرسش: اینها میفرمودند «رضی الله رضانا».[28]
پاسخ: البته, ولی منظورم این است که خب اینها بالأخره باید همان رضای الهی را به ما نشان بدهند این در کتابهای ادبی نظیر مثنوی مولوی و اینها هست اگر این به عنوان یک روایت پیدا بشود جزء غنائم روایی ماست.
به هر تقدیر حضرت این کار را کرده هم موقعیت نظامی اینطور بود که اگر ـ معاذ الله ـ آنها پیروز میشدند اثری از مدینه نبود و هم اخلاص وجود مبارک حضرت امیر طوری بود که فرمود: «لضربة علیٍّ لعمرو یوم الخندق تَعدل عبادة الثقلین».
استثنای عبارت رسول خدا از معادل بودن ضربت علی(علیه السلام)
پرسش: از عبادت پیامبر هم بالاتر بوده؟
پاسخ: عبادت پیامبر که همین را پروراند خودِ متکلّم, مستثناست برای اینکه او به دستور متکلّم رفته این کار را کرده نه از او بالاتر است برای اینکه متکلّم به او دستور داد فرمان متکلّم بود که او رفت این کار را کرده و وجود مبارک حضرت امیر, محصول و خروجی تعلیم و تزکیه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
بررسی عاشقانه بودن ضربت علی(علیه السلام) در خندق
پرسش:... پاسخ: این به برکت همین است هوای نفس نبود حضرت امیر برای ترس از جهنم کار نمیکند با اینکه ترس از جهنم نعمت خوبی است برای شوق به بهشت کار نمیکند با اینکه شوق به بهشت چیز بسیار خوبی است مؤمنین معمولاً یا «خوفاً من النار» کار میکنند یا «شوقاً الی الجنّة» شما در میلیونها نفر مؤمن شاید کم و بیش کسی را پیدا کنید که بگوید «لا خوفاً من النار و لا شوقاً الی الجنّة» خوف از نار هم برای حضرت امیر نبود شوق الی الجنّة هم برای حضرت امیر نبود این «حباً لله» بود این «حبّاً لله» خب بالأخره مراقبت میخواهد بنابراین این عبادت صد درصد خالصانه اگر مقداری اطعام بشود به فقرا آیه ﴿هَلْ أَتَی﴾[29] نازل میشود و اگر بخشهای دیگر باشد این حدیث نورانی «تَعدل عبادة الثقلین» صادر میشود.
ایجاد اختلاف مأموریت فرشتگان (جنود الهی) در احزاب
جنود و سپاهیانی که در آن صحنه آمدند دو گروه بودند مخالفان, سلاح نظامیشان مشخص بود شمشیر بود, تیر بود, خنجر بود, عمود بود و اینها اما جنودی که ذات اقدس الهی در کنار آن ریاح فرستادند که فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾[30] در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً خواندیم که یک عدّه فرشتههایی را خدا فرستاد آنها وارد صحنه نبرد شدند[31] اما اینجا جنگی اتفاق نیفتاد این جنود الهی چه کردند؟ این جنود الهی این سپاه الهی این ارتش الهی چه کار کردند جنگی که اتفاق نیفتاد؟ گفتند کارهایی که این فرشتهها کردند بخشی القای رعب بود که ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ است که وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود من منصور به رعب هستم[32] این ایجاد هراس در دل این کار این جنود الهی است (یک) دو: ایجاد اختلاف شدید بین اینها که بمانیم, برگردیم, مقاومت کنیم, مقاومت نکنیم این اختلاف شدیدی که بین جنود و احزاب ترکیبشدهٴ از قریش بتپرست و اهل کتاب و منافقین و مانند آن بود این اختلاف, عذاب الهی است.
عذاب بودن اختلاف بعد از علم و ابتلای امم گذشته به آن
اختلاف بارها به عرضتان رسید که دو قسم یک اختلاف قبلالعلم که این برکت است برای اینکه تمام تلاش و کوشش برای این است که حق معلوم بشود اختلاف قبلالعلم برکت است دو نفر بحث میکنند تا معلوم بشود حق چیست بعد از اینکه معلوم شد, هر دو به آن توافق میکنند و میشود نعمت. هم آن اختلاف قبلالعلم برکت است هم حدوث علم برکت است هم وفاق بعدالعلم برکت است اما اختلاف بعدالعلم, که ﴿فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾[33] عذاب الهی است اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ این غدّه سرطان را درمان نکند خدا مدتی مهلت میدهد بعد اینگونه از فرستادهها را اعزام میکند که بین اینها آن شِقاق را ایجاد کنند آن اختلافی که در اثر عصیان الهی پدید آمد آن دیگر قطعاً عذاب الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت که خدای سبحان فرمود ما بین یهودیها اختلاف ایجاد کردیم ما بین مسیحیها اختلاف ایجاد کردیم درباره مسیحیها که یک مقدار نَرمترند اِغراء تعبیر شده درباره یهودیها که خشنترند القاء تعبیر شده درباره یهودیها فرمود: ﴿أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾[34] ما اینها را به جان هم انداختیم درباره مسیحیها هم فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾[35] اگر ـ خدای ناکرده ـ قهر الهی دامنگیر ملتی بشود خدا بین اینها یا القای عداوت یا اغرای عداوت بکند آن ملت و امت دیگر روی سعادت نمیبینند لذا میگویند مواظب گفتار, مواظب رفتار تا آنجا که ممکن است انسان محتاطانه سخن بگوید کسی را نرنجاند آبروی کسی را نبرد وقتی ممکن است انسان دوستانه مشکل را حل بکند خصمانه وارد صحنه نشود برای همین است اگر ـ خدای ناکرده ـ به آن روز رسید هیچ چیزی آن را درمان نمیکند.
این جنود که آمدند برای همین کار آمدند یکی برای ایجاد رعب, یکی برای ایجاد اختلاف بین احزاب کفر و احزاب شرک, بین جنود کفر و جنود شرک, اینها وارد شدند لذا فرمود اینها هیچ چاره نداشتند جز اینکه شکستخورده برگردند.
پیروزی مسلمانان در احزاب پاداش الهی بر مؤمنان
اینکه فرمود ما این کارها را انجام دادیم برای اینکه خدای سبحان هر کسی را که هدایت شده به پاداش خوب و حسنه برساند و اگر کسی با سوء اختیار خودش بیراهه رفته است او را تعذیب کند؛ آیه 24 این است ﴿لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ﴾ منتها ﴿إِن شَاءَ﴾.
غالباً وعده الهی تصریح است وعید الهی تلویح, درباره وعده دیگر مقیّد نکرده فرمود ما به کسی که عمل خوب بکند یقیناً پاداش میدهیم اما درباره سیّئه فرمود اگر بخواهیم, مقیّد کرده منتها مشیئت الهی مستحضرید حکیمانه است دیگر ﴿إِن شَاءَ﴾. ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ یا عذاب بکند یا توبه بر آنها روا بدارد که آنها برگردند ﴿إِنَّ اللَّه کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً ٭ وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ﴾ هیچ چیزی این احزاب نیرومند را از صحنه جنگ خندق بیرون نبرد مگر ذات اقدس الهی, خدا اینها را بیرون برد در حالی که اینها عصبانی بودند. در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» دارد که ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ آیه 119 دارد که ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ هم مؤمنان اهل غیظاند نسبت به کفار, هم کفار نسبت به اهل ایمان. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آنجا گذشت که آلفرعون گفتند مؤمنان ﴿إِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ اینها مخالف ما هستند آیه 55 سورهٴ «شعراء» بود که آلفرعون درباره مؤمنان گفتند: ﴿إِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْراً﴾ اینها به چیزی نرسیدند و خدا این جنگ را کفایت کرد ﴿وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 9.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 214.
[3] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[6] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[7] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 41.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 77.
[9] . سورهٴ نساء, آیهٴ 142.
[10] . سورهٴ نساء, آیهٴ 142.
[11] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 10.
[12] . تفسیر القمی، ج 2، ص 177.
[13] . سورهٴ نوح، آیهٴ 23.
[14] . سورهٴ توبه, آیهٴ 52.
[15] . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
[16] . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
[17] . تفسیر القمی, ج2, ص178 و 179.
[18] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 37.
[19] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 13.
[20] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 34; سورهٴ نحل, آیهٴ 61.
[21] . مجمعالبیان, ج8, ص533; المعجم الکبیر (طبرانی), ج6, ص213.
[22] . الامالی (شیخ طوسی), ص45 و 525؛ رجال(الکشی)، ص214 و 332؛ ر.ک: الاختصاص(شیخ مفید)، ص223؛ ر.ک: الثاقب فی المناقب، ص281.
[23] . عوالی اللّآلی, ج4, ص86.
[24] . کشفالغطاء (ط ـ الحدیثه), ج4, ص323 و 324.
[25] . سورهٴ قصص, آیهٴ 40; سورهٴ ذاریات, آیهٴ 40.
[26] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص399.
[27] . ر.ک: مثنوی معنوی, دفتر اول, بخش 164.
[28] . کشف الغمّة, ج2, ص29.
[29] . سورهٴ انسان. آیهٴ 1.
[30] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 9.
[31] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 124.
[32] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص240 و 241.
[33] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 17.
[34] . سورهٴ مائده, آیهٴ 64.
[35] . سورهٴ مائده, آیهٴ 14.
- موقعیت نظامی و سیاسی جنگ احزاب؛
- نیازمندی مطالب عملی به الگو و معرفی رسول خدا برای آن؛
- قرآن و اهلبیت (ع) تنها ارائه کننده سیره رسول خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (21) وَلَمَّا رَأَی الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (23) لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّه کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (24) وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْراً وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً (25) وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقاً (26) وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوها وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً (27)﴾
موقعیت نظامی و سیاسی جنگ احزاب
جریان جنگ احزاب, موقعیّت نظامی و سیاسیاش به این صورت بود که فرمود احزاب آمدند خودِ حزب از یک گروه و جمعیّتی حکایت میکند پس چند نفر نبودند چند گروه بودند چه اینکه از این چند گروه به چند جُند یاد کرده است فرمود: ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾[1] یک نفر را نمیگویند جُند چه اینکه یک نفر را نمیگویند حزب پس چند گروه بودند که از آنها به عنوان احزاب یاد کردند و چند گروه بودند که از آنها به عنوان جنود یاد کردند. اینها از آن جهت که یک تفکّر سیاسی و اجتماعی برای براندازی داشتند, شدند احزاب از آن جهت که نیروی مسلّح بودند شدند جنود ممکن است کارها تقسیمشده باشد ولی غالب اینها مسلّح بودند پس از آن جهت که کار نظامی میکردند تعبیر به جنود شد از آن جهت که کار سیاسی, اجتماعی داشتند تعبیر به احزاب شد.
سرّ وعده بودن آزمون الهی در احزاب
مطلب دوم آن است که آزمون الهی که پایانش خیر و رحمت است وعده است نه وعید, خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همانطوری که آیهاش قبلاً گذشت فرمود شما حادثهای را در پیش دارید که با آزمون الهی همراه است طوری است که همه شما متزلزل میشوید و لرزه در فضای زندگی شما حکومت میکند ﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾[2] که گفتار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان استدعاست و گفتار برخیها هم احیاناً به صورت استبطاء یعنی دیر شده, چرا وعده نرسید. این حادثهای که خدا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» خبر داد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها گزارش داد که چنین حادثهای در پیش است مؤمنان راستین این را به عنوان یک وعده خدا تلقّی کردند نه وعید لذا فرمود وقتی که احزاب را دیدند مؤمنان گفتند: ﴿هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این وعده الهی است برای اینکه ما در اینجا امیدواریم صابر باشیم حسنه دنیا و حسنه آخرت نصیب ما میشود این میشود وعده الهی دیگر سخن از وعید و اوعدَ و امثال ذلک نیست مؤمنان راستین میگویند این وعده خداست اینچنین نیست که عذاب الهی باشد و مانند آن.
نیازمندی مطالب عملی به الگو و معرفی رسول خدا برای آن
مطلب دیگر آن است که مطالب علمی با گفتن و اقامه برهان حل میشود اما مطالب عملی گذشته از اینکه نیاز به تعلیم دارد یک الگوی عملی هم میخواهد که انسان چگونه این را پیاده کند از یک طرف وهم و خیال مزاحماند از یک طرف شهوت و غضب معارضاند اما وقتی انسان ببیند که عدهای همین مطلب را خوب فهمیدند و پیاده کردند و جواب خوبی داد اینها میتوانند به آنها اقتدا کنند فرمود این معارف و عقاید و اخلاق و مسائل حقوقی به وسیله وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیتی که به اینها ملحقاند عملشده است خروجیاش هم خوب است شما اینها را میبینید به اینها تأسّی میکنید ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ وجود مبارک آن حضرت چهل سال قبل از بعثت و رسالت آزمون داد بعدش هم که سیزده سال در مکه الآن هم که چهار, پنج سال است در مدینه دارد امتحان میدهد پس این میتواند اُسوه خوبی باشد یعنی خروجی خوبی دارد راه عملی هم دارد از دیرزمان این مسئله اُسوه مطرح بود.
لزوم الگوپذیری از اسوهها به مقدار مقدور
در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» که از اسوه بودن وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) و اوحدی از اهل ایمان سخن به میان آمد آنجا آیه چهار و شش سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» درباره اسوه بودن آن ذوات مقدس است آیه چهار سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾ حالا لازم نیست کسی به آن حدّی برسد که خدا درباره او بفرماید: ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[3] آن مقدور نیست ما هم مأمور به آن حد نیستیم اما آن براهین قبلی, مبارزات قبلی, آن استقامتهای قبلی مقدور دیگران هم است فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ﴾.
آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾ اینها الگو هستند پس نمیشود گفت اینها یک سلسله مطالب ذهنی و وهمیاند و فقط در خاطرات رؤیایی میگنجند نه خیر نتیجه عملی هم دارند خروجی خوبی هم دارند.
نکاتی ادبی آیه در تثبیت سیره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ابراهیم(علیه السلام)
مطلب بعدی آن است که این کار به عنوان یک اصل مسلّم تثبیتشده است به ما امر نفرمود که شما به پیامبر تأسّی کنید ائتسا کنید اقتدا کنید فرمود یک حقیقت تثبیتشده است با ﴿کَانَ﴾ تعبیر کرده ﴿لَقَدْ﴾ آورده فرمود این یک چیز تثبیتشده است سنّت, اینهاست سیره, اینهاست, اسوه, اینهاست طریقه, اینهاست درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) همین است درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین است نفرمود «اقتدوا بالرسول» فرمود این یک اصلِ تثبیتشده است ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ درباره حضرت ابراهیم هم همین است فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ پس اینچنین نیست که یک امر ظاهری باشد این حقیقتی است مستقر یعنی این الگو برای راهیان است چیزی است که اگر کسی بهانهای نداشته باشد تثبیتشده است با «قد» با فعل ماضی به صورت جمله خبریه که البته به داعی انشاء القا شده است ترسیم فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾ در آیه محلّ بحث سورهٴ «احزاب» هم فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾.
قرآن و اهلبیت تنها ارائه کننده سیره رسول خدا
پرسش:... پاسخ: خب حالا دیگر سیره حضرت مشخص است سیره حضرت را باید از قرآن و اهل بیت گرفت غیر از این ما راه دیگر نداریم بیگانه خب بیگانه است. خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی و علامه امینی را! اینها خب هم همشهری بودند هم در نجف مأنوس بودند سیدناالاستاد میفرمود وقتی مرحوم علامه امینی آمد منزل گفت من هر فضیلتی که درباره حضرت امیر یافتم اطمینان دارم برای دیگری هم آمده بدون تردید, دو سه روز بعد که جستجو کردند دیدند بله برای آنها هم جعل کردند آنها منتظر بودند ببینند که چه بیانی وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر دارد با فاصله کم به بهانهای برای اوّلی و دومی, دیگران جعل کردند بالأخره راه مشخص است منتها این راه برای همه است این راه مستقیم برای همه است.
بهرهوری مردان الهی از اسوهها
اینکه فرمود: ﴿لِمَن کَانَ یَرْجُوا﴾ نظیر اینکه درباره قرآن از یک طرف فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[4] اما از یک طرف فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[5] یعنی مردان باتقوا از این کتاب بهره میبرند گرچه این کتاب برای هدایت همه مردم است مردان الهی, از اسوه بودن حضرت بهره میبرند گرچه آن حضرت اسوه برای همه است خدا او را برای همه اُسوه قرار داد نه اینکه برای گروه خاصی, منتها این گروه خاص استفاده میکنند در جریان حضرت ابراهیم هم همینطور است آن حضرت برای همه انسانها اسوه است منتها گروه خاصّی بهره میبرند ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ اینطور است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[6] از همین قبیل است.
علت اندک حساب شدن عبادت منافقین
﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً﴾ این ذکر کثیر در چند جای قرآن آمده ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾[7] که ما را به کثرت ذکر امر کردند یعنی کثرت نفسی نه تنها کثرت نسبی حالا غفلت احیاناً عارض شد هیچ, بسیاری از موارد انسان باید به یاد خدا باشد منافقین هم همین را داشتند در نمازها حضور داشتند آثار سجده هم در پیشانی بعضیها بود نه اینکه اینها کمتر عبادت میکردند یا کم عبادت میکردند ولی چون عبادت اینها برای دنیا بود و بر اساس ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾[8] فرمود: ﴿وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلَّا قَلِیلاً﴾[9] وگرنه اینها اینطور نبود عبادتشان کم باشد اینها وقتی به نماز میایستادند ﴿إِذَا قَامُوا إِلَی الصَّلاَةِ قَامُوا کُسَالی﴾[10] برای اینکه از نماز لذّتی نمیبردند برای تقرّب الی الله نبود غرض این است که کار اینها که عبادتهای سوری بود کم نبود.
چگونگی مدیریت پیامبر در مقابله با احزاب
بعد اینکه در طلیعه بحث به عنوان متن فرمود وقتی که این جنود و احزاب از چند طرف آمدند مدینه را محاصره بکنند ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾[11] شما گروههای مختلف شدید آرای مختلف داشتید پنج, شش قول در اینجا تاکنون نقل شده است قبل از اینکه آنها به اطراف مدینه برسند وجود مبارک حضرت چون باخبر شده بود زمینهای فراهم کرده سپاهیانش را مسلّح کرده از مدینه خارج کرده که آنها به مدینه حمله نکنند و مسئله حفر خندق هم مطرح شد سلمان این پیشنهاد را داده که ما ایرانیها و فارسها وقتی بیگانه میخواست به شهر ما حمله کند خندق حفر میکردیم حضرت هم پیشنهاد او را پذیرفت.[12] فرمود در این فضا ما نگذاشتیم بیگانهها حمله کنند جلوی اینها را گرفتیم جنگی هم در حقیقت رخ نداد عمروبنعبدود به وسیله وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) به هلاکت رسید.
سرّ نامگذاری عمر بن عبدود به عبدوَد و توصیه اسلام
وَدْ نام یکی از بتهاست که در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» از ودّ و یعوق و امثال ذلک نام میبرد[13] اینها میگفتند عبدود بعد دین آمده گفته بگویید عبدالله, عبدالرحمن و مانند اینها, عبدوَد و امثال ذلک را بگذارید کنار; فرمود خداداد بگویید, مهرداد نگویید; دین اسلام آمده و اینگونه از نامها را عوض کرده.
دیدگاه مؤمنان در مواجهه با احزاب
فرمود وقتی اینها آمدند ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ آرایتان مختلف است چهار, پنج قول تاکنون گذشت قول مؤمنان راستین این است ﴿هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً﴾ برای اینکه میگفتند ما بالأخره پیروزیم ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾[14] نصیب ما میشود اینطور نیست که ما آسیب ببینیم کم بیاوریم یا شهادت است یا پیروزی و فتح هر دو برای ما حسنه است.
استفاده تربیتی قرآن از ماجرای احزاب
پرسش: آیه اسوه با آیات قبل و بعد ارتباط دارد یا نه؟
پاسخ: بله, قرآن که کتاب قصه نیست در متن یک جریان فوراً آن سهم تربیتی آن اصل تربیتی آن اصل موعظتی را بازگو میکند اگر یک کتاب قصه بود خب اوّلش را میگفت آخرش را میگفت تاریخش را میگفت اصلاً در قرآن سخن از تاریخ نیست هیچ جا نمیگوید که در چه زمانی اتفاق افتاده چون کتاب تاریخ و قصه نیست در وسط مطلب, اسوه بودن آن رهبر را ذکر میکند فرمود: ﴿وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً﴾.
تبیین معنای بیعت و غاصبانه بودن خروج از احزاب
قبلاً فرموده بود که تعهّد عمومی مطابق آیه پانزده سورهٴ «احزاب» این بود ﴿وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ﴾ همه تعهّد سپردند بیعت هم معنایش هم قبلاً گذشت انسان واقعاً باید بیع بکند داد و ستد بکند یعنی جان و مال و عِرض و آبرویش را به خدا بفروشد اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی﴾[15] درست است اگر ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[16] درست است میشود بیعت, اگر کسی جانش را نفروشد که بیعت نکرده اگر جانش را فروخت واقعاً بیعت کرده وقتی بیعت کرده یعنی بیع کرده هر گونه تصرّفی در جان خودش, وقت خودش, عمر خودش, اعضا و جوارحش بکند بدون اذن آن خریدار این میشود غاصبانه باید بالأخره مالکش اجازه بدهد اگر انسان بیعت کرده خودش را فروخته بهشت گرفته این جان و مال و اعضا و جوارح دیگر برای او نیست اگر بخواهد در زبانش تصرّف بکند, در چشم و گوشش تصرّف بکند باید به اجازه مالک باشد مالک هم حرام را اجازه نمیدهد بنابراین معنای بیعت این است حالا فرمود شما تعهّد سپردید که فرار نکنید یک عدّه مرتب بهانه میگرفتند که فرار کنند.
مجاز بودن خروج جابر بن عبدالله از احزاب و معجزه پیامبر
یک عده با اذن از حضرت رفتند معجزهای را به دنبال داشت جابربن عبدالله انصاری دید وجود مبارک حضرت روی حِجرش چیزی بسته است این حَجر نیست ظاهراً حِجر است بالأخره انسان وقتی دلش درد میکند دست میگذارد فشار میآورد این دلش را میگیرد گاهی درد شکم هست گاهی در اثر گرسنگی انسان آسیب میبیند دامن را حِجر را به شکم میبست نه حَجَر را از زیر بغل تا این محدوده شکم این قسمت را میگویند حِجر و اگر دامن را به این قسمت ببندد یا شالی را به این قسمت ببندد که شکم پیچ نخورد از درد آسیب نبیند میگویند معصوبالحجر است یعنی این قسمت را بست که آسیب نبیند نه اینکه حَجر بست بنابراین دیدند حضرت این کار را کرده جابر از اصحاب است و فهمید که وجود مبارک حضرت در اثر شدت گرسنگی این کار را کرده چیزی به شکم بست عرض کرد به من اجازه میدهید که من بروم برای شما غذایی در منزل تهیه کنم فرمود چه چیزی داری گفت من که میآمدم یک مَن جو داشتیم و یک بزغاله و اینها هم داشتیم اجازه میدهید من این کار را بکنم حضرت اجازه داد و ایشان از همان میدان جنگ حرکت کرد آمد در مدینه و به همسرش گفت این صاع از شعیر را فوراً به صورت آرد و نان در بیاور این گوساله هم که ما داریم را به صورت غذایی آماده کن که ما مهمان داریم بعد آمد میدان جنگ بعد از مدتی آمد به وجود مبارک حضرت عرض کرد که این آماده است و بفرمایید این غذا را میل کنید, فرمود من که تنها نباید بیایم این جمعیت باید بیایند خب چند صد نفر بودند اینها هم باید بیایند جابر عرض کرد چشم! آمد به منزل به همسرش گفت اما خب مضطرب بود این حداکثر برای دو, سه نفر میتوانست غذا باشد جابر نگران بود همسرش گفت که به حضرت گفتی که ما چقدر غذا داریم گفت بله گفتم, فرمود پس مطمئن باش چون بقیه به عهده خود حضرت است. آمدند مدینه همه مهمان جابر بن عبدالله انصاری شدند با همان غذای دو, سه نفره همه سیر شدند و تمام نمیشد.[17]
بررسی معجزه و قابل اعجاز نبودن محالات عقلی
آن خدایی که درباره مریم(سلام الله علیها) دارد که ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾[18] میتواند این کار را انجام بدهد یعنی کلّ این نظام همه این عناصر میتوانند در درازمدت بشوند گوشت, بشوند نان, در کوتاهترین مدت که شده میشود معجزه, بر اساس عادت, درازمدت میخواهد بر اساس معجزه, کوتاهترین مدت حل میشود مثل طیّالأرض و مقامات دیگر, محالات عقلی قابل اعجاز نیست اما خلافهای عرفی قابل اعجاز است و همین کار را هم کردند. جابر با اجازه حضرت از میدان نبرد آمده شهر و برگشت.
بهانه فراریان از احزاب و ایستادگی مؤمنان
اما یک عده خواستند بگویند خانه ما کسی نیست و زن و بچه تنها هستند و مانند اینها که ﴿إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ که فرمود: ﴿وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً﴾[19] در برابر آیه پانزده که فرمود عدهای تعهّد سپردند که فرار نکنند و معذلک رو برگرداندند اینها کسانی بودند که ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا﴾ اینها دیگر ایستادند, ایستادند با ایستادگی, بعضی شهید شدند بعضی منتظرند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ﴾ دِیْن خودش را داد یعنی تعهّدی که کرده بود مثل نذر, نَحب آن نذر مؤکّد است انسان که نذری کرد که وفای به آن نذر واجب است وقتی به نذرش وفا بکند میگویند: «قضی نحبه» کم کم درباره اجل هم هست که اگر کسی رخت بربست میگویند «قضی نحبه» ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ که نوبت او برسد چون ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾[20] منتظرند نوبتشان برسد و جانشان را تقدیم کنند.
پرسش: استاد این نحوه گرفتن تعهّد مثل بیعت در غدیر بوده؟
پاسخ: نه, عموماً کسی که ایمان میآورد معنایش همین است یک وقت عمومی است یک وقت بیعت تحتالشجره است یک وقت بیعت رسمی با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یک وقت نه, تک تک میآیند ایمان میآورند معنای ایمان همین است گاهی بیعت تحتالشجره است که یک امر رسمی است یا نظیر غدیر است که یک امر رسمی است یک وقت نه, تک تک اینها ایمان میآورند.
تفاوت بین تولی و توکیل
پرسش: استاد بیعت رسمی با انتخابات چه فرقی دارد؟
پاسخ: انتخاب غیر از تولّی است ما یک تولّی داریم که ولایتپذیری است یک انتخاب داریم که توکیل است انتخاب این است که انسان حقّی که در اختیار اوست قدرتی که در اختیار اوست به کسی میدهد که از طرف او کار میکند اما تولّی آن است که سرپرستی او را, ولایت او را ما میپذیریم او از طرف خدا سِمتی دارد مأموریتی دارد هدایت ما را به عهده دارد ما هم باید بپذیریم ما او را انتخاب نمیکنیم که حق با ما باشد و سِمت برای ما باشد به او بدهیم تا او اجرا کند بلکه هدایت برای اوست ما پذیرای رهبری و هدایت اوییم بین تولّی و توکیل خیلی فرق است.
پرسش:...پاسخ: بله خب, انسان کاری که میخواهد بکند به عدهای واگذار میکند انتخابات همان وکالت است عقد وکالت یعنی عقد وکالت! این یک کتاب رسمی از کتابهای فقه ماست انسان وکیل میگیرد یک وقت یک فرد, وکیل میگیرد یک وقت یک جمعیت, وکیل میگیرند انتخابات همان عقد وکالت است این باید محدودهاش مشخص باشد وکالت در چیست موکّل چه کسی است آن شخص وکیل چه تعهّدی دارد حوزه وکالتش چیست و مانند آن, گاهی وکالت بلاعزل است گاهی وکالت معالعزل است و مانند آن, کتاب وکالت برای همین است. ما یک ولایت داریم و یک وکالت, مسئله انتخابات مثل مسئله وکالت است.
زمان انتساب سلمان به «منّا اهلالبیت»
به هر تقدیر جنگی اتفاق نیفتاده موقع حفر خندق دیدند سلمان(رضوان الله علیه) نیروی توانمندی است مهاجرین گفتند: «سلمان منّا» انصار گفتند «سلمان منّا» وقتی مهاجر گفت سلمان جزء ما باشد انصار گفت سلمان جزء ما باشد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «سلمان منّا أهل البیت»[21] این «سلمان منّا أهل البیت» یک مدال پرافتخاری است البته بعضی از زنها و بعضی از مردها, بعضی از این محدّثان قمی هم کسانی هستند که ائمه(علیهم السلام) درباره آنها فرمودند «منّا أهل البیت»[22] این مدال برای چند نفر آمده تنها مخصوص سلمان نیست سلمان در آنجا یک عنصر قوی بود فعالیت داشت و در حفر خندق در خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تلاش و کوشش میکرد.
مبارزه علی(علیه السلام) در احزاب و معادل جن و انس بودن آن
حالا این گروه که این خندق را حفر کردند در چنین فضایی بعضی از قسمتها را یا سنگ بود یا صخره صمّا بود مقدور نبود کمی تنگتر بود سه نفر توانستند با پرش اسب از آن طرف خندق به این طرف بیایند و مبارز طلب کنند یکی عمروبنعبدود بود که وجود مبارک حضرت امیر رفت و بساط او را برچید و او را به هلاکت رساند.
در آن زمینه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لضربة علیٍّ لعمرو یوم الخندق تَعدل عبادة الثقلین»[23] خب درست است شهادت, یک مقام برجستهای است اما بالاتر از شهادت آن فتحی است که این شهادتها در دامنه و در سایه آن سفره فتح به ثمر میرسد.
سرّ معادل عبارت ثقلین بودن ضربت علی(علیه السلام) در خندق
فرمود پیروزی حضرت امیر معادل عبادت جن و انس است, اگر ـ معاذ الله ـ آن روز وجود مبارک حضرت امیر آن شمشیر را نمیزد و او را به هلاکت نمیرساند آنها میآمدند مدینه را قتلعام میکردند غارت میکردند دیگر اثری از اسلام نبود اسلام نه تنها خودش را حفظ کرد نبوّت انبیای ابراهیمی را هم حفظ کرد خدا غریق رحمت کند مرحوم کاشفالغطاء را! این را ما چند بار در همینجا به عرضتان رساندیم مرحوم کاشفالغطاء میفرماید اگر قرآن نبود, اسلام نبود, اهل بیت نبودند اثری از یهودیّت و مسیحیّت نبود برای اینکه این انجیل تحریفشده این تورات تحریفشده این کتابی که ـ معاذ الله ـ شُرب خمر را به انبیا اسناد میدهد این کتابی که ـ معاذ الله ـ آمدن خدا از آسمان به زمین و کُشتیگیری با یعقوب و امثال اینها را نسبت میدهد این دینی نیست که با پیشرفت علم بماند[24] مختصری علم پیشرفت کرده اینها کلیسا را زدند کنار, اگر قرآن نبود عترت نبود اثری از تورات و انجیل نبود اما وجود مبارک پیغمبر و همچنین قرآن آمده عظمت ابراهیم را, عظمت موسی را, عظمت عیسی را, مبارزات با آلفرعون را, جریان ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[25] را, طهارت عیسی را, عَذرا بودن مریم را, قداست مریم را, قدّیس بودن این دودمان را تثبیت کرد و گفت و گفت و گفت تا مسیحیت را زنده کرد یهودیت را زنده کرد فهمیدند انبیای الهی از هر آسیب و گزندی مصوناند موسی آن نیست که آنها میپندارند عیسی آن نیست که آنها میپندارند مریم آن نیست که ـ معاذ الله ـ به خلاف متّهم بشود این قرآن, انبیای ابراهیمی را وجود مبارک موسی را وجود مبارک عیسی را وجود مبارک مریم(سلام الله علیهم) را به عظمت معرفی کرد تا به این روز اینها را نگهداشت, اگر قرآن نبود اثری از دین الهی نبود چه یهودیّت چه مسیحیّت لذا فرمود: «لضربة علیٍّ لعمرو یوم الخندق تَعدل عبادة الثقلین» حتی شهادت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) هم در سایه برکت همین پیروزی است اگر اسلام رفته بود خب اگر کسی را میکشتند دیگر مسئله شهادت مطرح نبود جریان کربلا هم مدیون همین فتح خندق است اگر اسلامی نبود میشد جنگ طایفهای, جنگ طایفهای که دیگر سیّدالشهداء در خود ندارد لذا گاهی ممکن است یک پیروزی معادل چندین شهادت و برتر از چندین شهادت باشد همانطوری که مِداد علما بالاتر از دماء شهداست[26] بعضی از اعلامیههای امام بالاتر از دِماء شهدا بود الآن هم همینطور است غرض آن است که وجود مبارک حضرت این کار را کرده شما این را ببینید در کدام یک از جوامع روایی نقل شده.
اخلاص علی(علیه السلام) در زدن ضربت علت دیگر معادل بودن آن
در کتابهای ادبی و عرفانی این هست که وقتی آن حضرت, عمروبنعبدود را به خاک انداخت رفت بالای سرش و «او خدو انداخت بر روی علی» همه دیدند که وجود مبارک حضرت امیر از سینه نحس عمرو برخاست دوباره رفت و سرِ او را جدا کرد. علت را از حضرت سؤال کردند فرمود من عصبانی بودم و خواستم سرِ او را جدا کنم ولی مایل نبودم که سرِ دشمن را از آن جهت که با ما مخالف است به ما آسیب رساند جدا کنم فقط برای رضای خدا باید جدا کنم یک مقدار کنار نشستم که آن خصوصیتهای نفسانی برود کنار, بشود قربة الی الله تا سرش را جدا بکنم[27] آن وقت این میشود «تَعدل عبادة الثقلین».
پرسش: اینها میفرمودند «رضی الله رضانا».[28]
پاسخ: البته, ولی منظورم این است که خب اینها بالأخره باید همان رضای الهی را به ما نشان بدهند این در کتابهای ادبی نظیر مثنوی مولوی و اینها هست اگر این به عنوان یک روایت پیدا بشود جزء غنائم روایی ماست.
به هر تقدیر حضرت این کار را کرده هم موقعیت نظامی اینطور بود که اگر ـ معاذ الله ـ آنها پیروز میشدند اثری از مدینه نبود و هم اخلاص وجود مبارک حضرت امیر طوری بود که فرمود: «لضربة علیٍّ لعمرو یوم الخندق تَعدل عبادة الثقلین».
استثنای عبارت رسول خدا از معادل بودن ضربت علی(علیه السلام)
پرسش: از عبادت پیامبر هم بالاتر بوده؟
پاسخ: عبادت پیامبر که همین را پروراند خودِ متکلّم, مستثناست برای اینکه او به دستور متکلّم رفته این کار را کرده نه از او بالاتر است برای اینکه متکلّم به او دستور داد فرمان متکلّم بود که او رفت این کار را کرده و وجود مبارک حضرت امیر, محصول و خروجی تعلیم و تزکیه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
بررسی عاشقانه بودن ضربت علی(علیه السلام) در خندق
پرسش:... پاسخ: این به برکت همین است هوای نفس نبود حضرت امیر برای ترس از جهنم کار نمیکند با اینکه ترس از جهنم نعمت خوبی است برای شوق به بهشت کار نمیکند با اینکه شوق به بهشت چیز بسیار خوبی است مؤمنین معمولاً یا «خوفاً من النار» کار میکنند یا «شوقاً الی الجنّة» شما در میلیونها نفر مؤمن شاید کم و بیش کسی را پیدا کنید که بگوید «لا خوفاً من النار و لا شوقاً الی الجنّة» خوف از نار هم برای حضرت امیر نبود شوق الی الجنّة هم برای حضرت امیر نبود این «حباً لله» بود این «حبّاً لله» خب بالأخره مراقبت میخواهد بنابراین این عبادت صد درصد خالصانه اگر مقداری اطعام بشود به فقرا آیه ﴿هَلْ أَتَی﴾[29] نازل میشود و اگر بخشهای دیگر باشد این حدیث نورانی «تَعدل عبادة الثقلین» صادر میشود.
ایجاد اختلاف مأموریت فرشتگان (جنود الهی) در احزاب
جنود و سپاهیانی که در آن صحنه آمدند دو گروه بودند مخالفان, سلاح نظامیشان مشخص بود شمشیر بود, تیر بود, خنجر بود, عمود بود و اینها اما جنودی که ذات اقدس الهی در کنار آن ریاح فرستادند که فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾[30] در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً خواندیم که یک عدّه فرشتههایی را خدا فرستاد آنها وارد صحنه نبرد شدند[31] اما اینجا جنگی اتفاق نیفتاد این جنود الهی چه کردند؟ این جنود الهی این سپاه الهی این ارتش الهی چه کار کردند جنگی که اتفاق نیفتاد؟ گفتند کارهایی که این فرشتهها کردند بخشی القای رعب بود که ﴿قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ است که وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود من منصور به رعب هستم[32] این ایجاد هراس در دل این کار این جنود الهی است (یک) دو: ایجاد اختلاف شدید بین اینها که بمانیم, برگردیم, مقاومت کنیم, مقاومت نکنیم این اختلاف شدیدی که بین جنود و احزاب ترکیبشدهٴ از قریش بتپرست و اهل کتاب و منافقین و مانند آن بود این اختلاف, عذاب الهی است.
عذاب بودن اختلاف بعد از علم و ابتلای امم گذشته به آن
اختلاف بارها به عرضتان رسید که دو قسم یک اختلاف قبلالعلم که این برکت است برای اینکه تمام تلاش و کوشش برای این است که حق معلوم بشود اختلاف قبلالعلم برکت است دو نفر بحث میکنند تا معلوم بشود حق چیست بعد از اینکه معلوم شد, هر دو به آن توافق میکنند و میشود نعمت. هم آن اختلاف قبلالعلم برکت است هم حدوث علم برکت است هم وفاق بعدالعلم برکت است اما اختلاف بعدالعلم, که ﴿فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾[33] عذاب الهی است اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ این غدّه سرطان را درمان نکند خدا مدتی مهلت میدهد بعد اینگونه از فرستادهها را اعزام میکند که بین اینها آن شِقاق را ایجاد کنند آن اختلافی که در اثر عصیان الهی پدید آمد آن دیگر قطعاً عذاب الهی است در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» گذشت که خدای سبحان فرمود ما بین یهودیها اختلاف ایجاد کردیم ما بین مسیحیها اختلاف ایجاد کردیم درباره مسیحیها که یک مقدار نَرمترند اِغراء تعبیر شده درباره یهودیها که خشنترند القاء تعبیر شده درباره یهودیها فرمود: ﴿أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾[34] ما اینها را به جان هم انداختیم درباره مسیحیها هم فرمود: ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾[35] اگر ـ خدای ناکرده ـ قهر الهی دامنگیر ملتی بشود خدا بین اینها یا القای عداوت یا اغرای عداوت بکند آن ملت و امت دیگر روی سعادت نمیبینند لذا میگویند مواظب گفتار, مواظب رفتار تا آنجا که ممکن است انسان محتاطانه سخن بگوید کسی را نرنجاند آبروی کسی را نبرد وقتی ممکن است انسان دوستانه مشکل را حل بکند خصمانه وارد صحنه نشود برای همین است اگر ـ خدای ناکرده ـ به آن روز رسید هیچ چیزی آن را درمان نمیکند.
این جنود که آمدند برای همین کار آمدند یکی برای ایجاد رعب, یکی برای ایجاد اختلاف بین احزاب کفر و احزاب شرک, بین جنود کفر و جنود شرک, اینها وارد شدند لذا فرمود اینها هیچ چاره نداشتند جز اینکه شکستخورده برگردند.
پیروزی مسلمانان در احزاب پاداش الهی بر مؤمنان
اینکه فرمود ما این کارها را انجام دادیم برای اینکه خدای سبحان هر کسی را که هدایت شده به پاداش خوب و حسنه برساند و اگر کسی با سوء اختیار خودش بیراهه رفته است او را تعذیب کند؛ آیه 24 این است ﴿لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ﴾ منتها ﴿إِن شَاءَ﴾.
غالباً وعده الهی تصریح است وعید الهی تلویح, درباره وعده دیگر مقیّد نکرده فرمود ما به کسی که عمل خوب بکند یقیناً پاداش میدهیم اما درباره سیّئه فرمود اگر بخواهیم, مقیّد کرده منتها مشیئت الهی مستحضرید حکیمانه است دیگر ﴿إِن شَاءَ﴾. ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾ یا عذاب بکند یا توبه بر آنها روا بدارد که آنها برگردند ﴿إِنَّ اللَّه کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً ٭ وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ﴾ هیچ چیزی این احزاب نیرومند را از صحنه جنگ خندق بیرون نبرد مگر ذات اقدس الهی, خدا اینها را بیرون برد در حالی که اینها عصبانی بودند. در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» دارد که ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ﴾ آیه 119 دارد که ﴿قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ هم مؤمنان اهل غیظاند نسبت به کفار, هم کفار نسبت به اهل ایمان. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آنجا گذشت که آلفرعون گفتند مؤمنان ﴿إِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ اینها مخالف ما هستند آیه 55 سورهٴ «شعراء» بود که آلفرعون درباره مؤمنان گفتند: ﴿إِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْراً﴾ اینها به چیزی نرسیدند و خدا این جنگ را کفایت کرد ﴿وَکَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیّاً عَزِیزاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 9.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 214.
[3] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[6] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[7] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 41.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 77.
[9] . سورهٴ نساء, آیهٴ 142.
[10] . سورهٴ نساء, آیهٴ 142.
[11] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 10.
[12] . تفسیر القمی، ج 2، ص 177.
[13] . سورهٴ نوح، آیهٴ 23.
[14] . سورهٴ توبه, آیهٴ 52.
[15] . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
[16] . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
[17] . تفسیر القمی, ج2, ص178 و 179.
[18] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 37.
[19] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 13.
[20] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 34; سورهٴ نحل, آیهٴ 61.
[21] . مجمعالبیان, ج8, ص533; المعجم الکبیر (طبرانی), ج6, ص213.
[22] . الامالی (شیخ طوسی), ص45 و 525؛ رجال(الکشی)، ص214 و 332؛ ر.ک: الاختصاص(شیخ مفید)، ص223؛ ر.ک: الثاقب فی المناقب، ص281.
[23] . عوالی اللّآلی, ج4, ص86.
[24] . کشفالغطاء (ط ـ الحدیثه), ج4, ص323 و 324.
[25] . سورهٴ قصص, آیهٴ 40; سورهٴ ذاریات, آیهٴ 40.
[26] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص399.
[27] . ر.ک: مثنوی معنوی, دفتر اول, بخش 164.
[28] . کشف الغمّة, ج2, ص29.
[29] . سورهٴ انسان. آیهٴ 1.
[30] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 9.
[31] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 124.
[32] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص240 و 241.
[33] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 17.
[34] . سورهٴ مائده, آیهٴ 64.
[35] . سورهٴ مائده, آیهٴ 14.
تاکنون نظری ثبت نشده است