display result search
منو
تفسیر آیات 2 تا 6 سوره فاطر

تفسیر آیات 2 تا 6 سوره فاطر

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 62 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 2 تا 6 سوره فاطر"
- امکان عصمت فرشتگان در صورت استغراقی بودن الف و لام در «الملائکة»؛
- توبیخ مشرکان به علت انصراف از توحید ربوبی؛
- اثبات ربوبیت الهی با ارائه دو برهان برای مشرکان.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3) وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ(6)﴾

چون سوره مبارکه «فاطر» در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت و خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق; لذا قسمت مهمّ مطالب این سوره درباره اصول سه‌گانه است.
امکان عصمت فرشتگان در صورت استغراقی بودن الف و لام در «الملائکة»
تعبیر ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ﴾[1] اگر منظور از این الف و لام, الف و لام استغراقی باشد شامل همه ملائکه خواهد شد و اگر الف و لام عهد باشد یعنی فرشته‌هایی که معهود در قرآن‌اند این دلیل نیست که هر فرشته‌ای رسالت دارد البته رسالت به آن معنای عام با عصمت و طهارت تلازمی ندارد آن رسالت به معنی عام در شیطان هم هست ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[2] است آن رسالت به معنای عام در بادها هم هست ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[3] آن رسالت غیر از آن است که موجودی رسول باشد فرشتگان اگر رسول‌اند یک سِمت خاص دارند. غرض آن است که اگر الف و لام ﴿الْمَلاَئِکَةِ﴾ الف و لام استغراق باشد جمیع ملائکه رسالت دارند گذشته از اینکه رسالت دارند رسول‌اند شاید بتوان عصمت و تجرّد را اثبات کرد.
مشکل بودن اثبات عصمت در صورت عهد بودن الف و لام
اما اگر الف و لام, الف و لام عهد باشد یعنی ملائکهٴ معهود در قرآن, آنها که حافظان وحی‌اند, آورندگان وحی‌اند, آنها که مسئول قبض ارواح‌اند, آنها که مسئول نقل و انتقال علوم‌اند و مانند آن, آن وقت اثبات تجرّد یا عصمت برای هر فرشته‌ای که در عالَم هست کار آسانی نیست این حدیث شریف را که در صحیفه سجادیه هست و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان این را نقل کردند[4] این دعای سوم صحیفه سجادیه است در دعای سوم صحیفه سجادیه که حضرت بر ملائکه صلوات می‌فرستد در یکی از این بخش‌های صلوات می‌رسیم به اینجا فرمود: «وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ» یعنی بر آن ملائکه‌ای که همراه برف می‌آیند, همراه تگرگ می‌آیند, هر بخشی از برف که می‌آید فرشته‌ای آن را همراهی می‌کند مشایعت می‌کند بر آن ملائکه‌ای که مشیّعین ثلج و برد هستند درود خدا! خب اگر این‌گونه از ملائکه هم رسالتی دارند اثبات تجرّد اینها, اثبات عصمت اینها کار آسانی نیست.
ضرورت توجیه لغزش فرشتگان در صورت وجود برهان بر عصمت آنها
غرض این است که اگر ما برهان قطعی داشتیم که جمیع ملائکه مجرّدند و معصوم‌اند آن وقت اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه فلان فرشته لغزید باید توجیه بشود اما اقامه چنین برهان عقلی تام یا نقلی تام که هیچ فرشته‌ای نیست مگر اینکه معصوم باشد, هیچ فرشته‌ای نیست مگر اینکه مجرّد باشد چه ملائکةالسماء چه ملائکةالأرض آسان نیست.
مفتوح بودن همیشگی درِ مخزن رحمت الهی
می‌رسیم به بحث ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ﴾ از این فتح معلوم می‌شود مطابق آنچه در سوره «حجر» گذشت که ﴿وَإِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾[5] ذات اقدس الهی مخزنی دارد و این امور در آن مخزن هستند. فرمود: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ﴾[6] ﴿مَفَاتِحُ﴾ یا جمع مفتاح است یا جمع مَفتح, اگر جمع مفتاح بود یعنی کلید معلوم می‌شود مخزن است, اگر جمع مفتَح بود یعنی مخزن, بنابراین مخزنی هست ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] هم به همین وجه است منتها بر اساس اینکه خدا با رحمت دارد اداره می‌کند کلید را به یک سَمت بگردانی باز می‌کند به سمت دیگر برگردانی می‌بندد از یک دنده, مفتاح است از دنده دیگر مغلاق است درست است که «عنده مغالیق الغیب» است اما اساس بر ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ﴾ مطرح است که همیشه بنا بر باز بودن درِ رحمت است نه بستن در رحمت. مفتاح را هم می‌شود گفت مفتاح, هم می‌شود گفت مغلاق برای اینکه اگر با آن دنده بگردانی بسته می‌شود با دنده دیگر باز می‌شود; لکن اساسی که در دستگاه پروردگار است بنا بر رحمت است ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ﴾ است ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ﴾ است و مانند آن.
بهره‌مندی عموم از رحمت الهی با فتح مخزن یا ارسال آن
این فتح برای کسانی است که به مخزن برسند برای کسانی که دسترسی به مخزن ندارند چه گشوده چه بسته فرقی ندارد باید آن را فرستاد لذا بعد از مسئله فتح, کلمه «ارسال» را مطرح می‌کند فرمود: ﴿فَلاَ مُرْسِلَ﴾ اگر درِ مخزن باز باشد و کسی دسترسی به مخزن نداشته باشد هیچ سودی نمی‌برد باید کسی از مخزن بگیرد برای او بفرستد تا به دست او برسد, بنابراین اگر کسانی جزء ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[8] شدند عنداللّهی شدند دسترسی به بالا پیدا کردند صِرف گشودن درِ رحمت برای اینها کافی است اما اگر کسی به آن اوج نرسیده باید درِ رحمت باز بشود (اولاً) بعد ارسال بشود ریزش بشود (ثانیاً) تا در دسترس اینها قرار بگیرد (ثالثاً) لذا برای برخی فتح کافی است برای برخی گذشته از فتح, ارسال لازم است.
منحصر در مادیّات نبودن ارسال یا امساک رحمت الهی
در جریان اِمساک و ارسال در مسئله قبض ارواح هم همین‌طور است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ اگر کسی عمرش به پایان رسیده باشد همان‌جا خدا اِمساک می‌کند و اگر عمرش به دنیا باشد خدا او را ارسال می‌کند امساک و ارسال الهی نظیر امساک و ارسال موجود مادی نیست که حتماً آن مُمسَک یک امر مادی باشد رحمت و عنایت الهی, علم همین‌طور است درِ علم, درِ تقوا, درِ زهد، اینها اگر به ذات اقدس الهی اسناد داده بشود به عنوان ارسال, به عنوان امساک, نباید گفت چون کلمه ارسال, کلمه اِمساک به کار رفته پس اینها مادی هستند علم را ارسال می‌کند, تقوا را ارسال می‌کند, شجاعت را ارسال می‌کند, زهد را ارسال می‌کند, مال را هم ارسال می‌کند, ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی﴾[9] امساک و ارسال در ارواح مجرّد هم هست در علوم هم هست در حکمت هم هست ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ (یک) ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ (دو).
عدم توانایی انسان در جلوگیری از ارسال و امساک الهی
در بحث دیروز اشاره شد که این ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ مفعول واسطه است به نحو تنازع برای هر دو فعل, هر کاری را که خدای سبحان کرد بعد از آن دیگر نمی‌شود کاری انجام داد در سوره مبارکه «جاثیه» آیه شش این است ﴿تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ﴾ در همان سوره «جاثیه» آیه 23 این است ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ﴾ یعنی در برابر ذات اقدس الهی دیگر نمی‌شود کاری انجام داد اینکه فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِه﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه است به هر دو فعل; یعنی آنجا که فتح می‌کند کسی نمی‌تواند بعد از فتح ببندد, آنجا که امساک می‌کند کسی نمی‌تواند بعد از امساک باز کند.
حکومت آیات فتح و رحمت الهی بر آیات اضلال و امساک
این آیه حاکم بر بسیاری از آیات دیگر است مسئله ضلالت و هدایت هم همین‌طور است در جریان ضلالت که ﴿فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾[10] خدا اضلال می‌کند اضلال ابتدایی که ندارد اضلال کیفری‌اش هم به این نحو نیست که چیزی به نام ضلالت نازل بکند کسی را گمراهی بدهد این‌طور نیست بلکه درِ رحمت را که ببندد این شخص خب می‌افتد راهنما ندارد چندین بار خدا به او راهنما داد «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم»[11] بعد او را به حال خودش رها می‌کند این امساک فیض خداست نه ارسال ضلالت، همه آیاتی که ضلالت را و مشکلات دیگر را به ذات اقدس الهی نسبت می‌دهند محکوم همین آیه‌ای است که حاکم بر آنهاست.
سقوط انسان در صورت امساک رحمت الهی
این آیه می‌فرماید خدا بیش از دو کار ندارد مواردی که لازم باشد درِ رحمت را باز می‌کند عطا می‌کند وقتی ببیند بی‌اثر است نمی‌دهد نه اینکه چیز دیگر می‌دهد, چیز دیگری در کار نیست وقتی انسان را به حال خودش رها بکند خب می‌افتد یک کودک نوزاد را شما وقتی رها بکنید سقوط می‌کند پس یک امر وجودی به نام ضلالت در کار نیست غوایت و مانند آن که خدا ضلالت به کسی بدهد, غوایت به کسی بدهد, فیضش را می‌گیرد وقتی فیضش را گرفت دیگر او می‌افتد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این جمله را زیاد عرض می‌کرد به خدا «اللهمّ و لا تَکِلْنی إلی نفسی طرفة عین أبداً»[12] از جناب امّ‌سلمه سؤال کردند بیشترین دعای حضرت چه چیزی بود گفت: «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک» هر لحظه انسان به این یاد باشد که خدای سبحان او را به حال خودش رها نکند هم «لا تکلنی» از آن حضرت نقل شد هم «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک»[13] نقل شد و خدای عزیز حکیم این کمالات را اِعمال می‌کند که بحثش گذشت.
اثبات ربوبیت الهی با ارائه دو برهان برای مشرکان
بعد چون در فضای مکه شرک بود فرمود نعمت از خداست, رزق از خداست, رحمت از خداست, فتح از خداست, ارسال از خداست همه اینها به خلقت برمی‌گردد شما قبول دارید که غیر از خدا خالق نیست کس دیگری خلق نکرده منتها ربوبیت را به غیر خدا اسناد می‌دهید قبلاً هم این بحث گذشت که طبق دو برهان الاّ ولابد ربوبیت به خلقت برمی‌گردد این جدال احسنی است آمیخته با برهان, می‌فرماید شما قبول دارید غیر از خدا کس دیگری خالق نیست اما غیر از خدا را رازق می‌دانید, رب می‌پندارید, مُنعِم می‌پندارید, فاتح می‌پندارید, مُرسِل می‌پندارید اینها درست نیست چون همه اینها عندالتحلیل به خلقت برمی‌گردد (اولاً) و از غیر خالق ساخته نیست (ثانیاً) دو برهان است بر مسئله توحید ربوبی؛ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که وحدت و کثرت برهان را حدّ وسط‌ها تعیین می‌کنند اگر یک حدّ وسط بود به دو تقریر، در حقیقت یک برهان است اما اگر دو حدّ وسط بود این واقعاً دو برهان است.
برهان اول: بازگشت ربوبیت به خلقت و پرورش
برای اثبات توحیدی ربوبی، قرآن دو برهان اقامه می‌کند یکی اینکه ربوبیت به خلقت برمی‌گردد خدا رب است یعنی چه یعنی می‌پروراند, می‌پروراند یعنی چه, یعنی کمالی را به موجودی عطا می‌کند خب ایجاد آن کمال از یک سو, اعطای آن کمال به این موجود از سوی دیگر می‌شود ایجاد, می‌شود خلقت, پس ربوبیت به «کان» ناقصه برمی‌گردد, «کان» ناقصه هم ایجاد کمال است, ایجاد ربط است یک نحو خلقت است.
برهان دوم: خالق بودن, لازمه خلقت و پرورش
برهان ثانی این است که خدای سبحان اگر بخواهد بپروراند الاّ ولابد باید خالق باشد چرا؟ برای اینکه اگر کسی عهده‌دار تدبیر و تربیت موجودی شد در صورتی که او را نیافریده باشد از ساختار درونی او بی‌خبر باشد چگونه می‌تواند بپروراند اگر کسی خواست درخت را بپروراند, جماد را «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»[14] یک تکّه خاک را به صورت سنگ ارزشمند در بیاورد چه کسی می‌تواند دربیاورد آن‌که خاک را نیافریده, کوه را نیافریده, روابط اینها را نمی‌داند او می‌تواند لؤلؤ و مرجان درست کند در دریا یا عقیق درست کند در صحرا. حتماً کسی که رب است می‌پروراند الاّ ولابد باید خالق باشد لذا ذات اقدس الهی در قرآن کریم می‌فرماید به یاد نعمت خدا باشید این ذکر، شما را به فکر و شکر راهنمایی می‌کند ذکر قلبی مراد است در برابر نسیان, فرمود به یاد نعمت او که باشید قهراً شکر می‌کنید, قهراً فکر می‌کنید و مانند آن. این رحمت را, آن نعمت را, آن فتح را, آن ارسال را جز خالق, احدی نمی‌تواند انجام بدهد لذا با اینکه بحث در مُنعِم است حدّ وسط برهان, خالق است بحث در رازق است حدّ وسط برهان, خالق است می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ﴾ نفرمود «هل مِن مُنعم یُنعمکم الاّ الله» فرمود: ﴿هَلْ منْ خَالِقٍ﴾ چون شما قبول دارید غیر از خدا کس دیگری خالق نیست اِنعام الاّ ولابد به خلقت برمی‌گردد خودش کمال است (یک) اعطای کمال است به یک مستکمِل (دو) که همه اینها یا «کان» تامه است یا «کان» ناقصه, ربط است و تلازم است بین ربوبیّت و خلقت, کسی می‌تواند رب و پرورنده باشد که از گوهر هستی آن شیء باخبر باشد و از گوهر هستی این کمال هم باخبر باشد و از گوهر پیوند بین این کمال و آن مستکمل باخبر باشد تا با اعطای کمال به یک مُتسکمِل آن مستکمل را بپروراند در همه موارد، بازگشت اینها به خلقت است فرمود شما هم قبول دارید غیر از خدا کس دیگری خالق نیست ﴿هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ روزی‌های آسمانی و زمینی به حسب ظاهر، بارانی که از بالا می‌بارد, اشعه‌ شمس و قمر و سایر کواکب که نصیب زمین می‌شود این نعمت‌های آسمانی است آنچه روئیدنی‌هاست کشاورزی‌ها و دامداری‌ها اینها روزی‌های زمین است علوم و معارف، روزی‌های آسمانی است همین بحث‌های عادی روزی‌های زمینی است به هر وسیله باشد.
توبیخ مشرکان به علت انصراف از توحید ربوبی
فرمود: ﴿یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ حالا که خالقی غیر از او نیست, رازقی غیر از او نیست, فاتحی غیر از او نیست, منعمی غیر از او نیست پس ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ و شما مشرکان چرا مُؤفَک هستید یعنی منصرف هستید شما را مصروف کردند چه کسی شما را از راه اصلی باز داشت ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ﴾.
بررسی اعتراف به توحید ربوبی فرشتگان مجرّد
یک مطلب اساسی که مربوط به ملائکه است آن ملائکه‌ای که مجرّدند در بحث سوره مبارکه «مریم» عظمت و جلال شکوه توحیدی آنها گذشت ملائکه وقتی خودشان را معرفی می‌کنند می‌گویند ما از طرف خدا هستیم سابقه طولانی ما برای خداست, لواحق ما و آثار برای خداست ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا﴾ این دو قسمت را هم المیزان به همین صورت معنا کرده هم مفسّران دیگر, تفاوت المیزان با تفسیر تبیان و مجمع‌البیان و سایر تفسیرها و اینها در این نکته است در سوره مبارکه «مریم» آیه 64 این است فرشته‌ها می‌گویند: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ ما به دستور پروردگار نازل می‌شویم بله درست است ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا﴾ یعنی گذشته؛ آنچه در جلوی روی ما بود این برای خداست این درست است ﴿وَمَا خَلْفَنَا﴾ آنکه پشت سر ماست آینده است آن هم درست است ﴿وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ این ﴿مَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ را غالب مفسّرین به حوادث موجود نقد می‌زنند گمان می‌کنند که ملائکه می‌گویند ماضی برای خداست, مضارع برای خداست, بین ماضی و مضارع برای خداست آن وقت ما چه کاره هستیم.
تشبیه زیبایی المیزان در فهم اعتراف توحیدی فرشتگان
حرف المیزان این است شما دیدید آب روانی از چشمه‌ای می‌جوشد می‌آید از حوضی یا از استخری می‌گذرد به بعد می‌رسد این نهر جاری که می‌آید قبل از اینکه به این استخر و این حوضچه برسد این را یک مجری راه‌اندازی کرده (یک) سوم: خروجی این نهر از این استخر به دست همان مجری است دوم که بین قبل از استخر و بعد از استخر است خود این استخر را آن نهر دارد اداره می‌کند فرشته‌ها می‌گویند قبل از ما که علل ماست برای خداست, بعد از ما که برای معالیل است برای خداست, گوهر هویّت ما, هستی ما هم برای اوست[15] آن وقت چیزی برای ما نمی‌ماند نه سخن از ماضی و مستقبل و حال باشد که بیرونی معنا می‌کنند ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا﴾ (یک) ﴿وَمَا خَلْفَنَا﴾ (سه) ﴿وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ بین قبل و بعد که خود ما هستیم لله است آن وقت چیزی برای فرشته نمی‌ماند این می‌شود موحّد فانی، این‌طور قرآن را معنا کردن با معنا کردن دیگر خیلی فرق می‌کند. به هر تقدیر این فرشته یقیناً معصوم است اینکه می‌گوید گوهر هستیِ ما را دیگری دارد اداره می‌کند نه تنها گذشته ما را, نه تنها آینده ما را الآن این چشمه ساری که نهری را تشکیل داد بعد آمده استخری را پُر کرد بعد از استخر خارج شد که مزرعه‌ای را سیراب بکند اگر این استخر بخواهد حرف بزند چه می‌گوید؟ می‌گوید آنچه قبل از من است از چشمه است, آنچه بعد از من است از چشمه است, آنچه درون مرا پر کرده است از چشمه است ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾.
تشابه مؤمنین موحّد با فرشتگان در اقرار به توحید ربوبی
آن وقت یک ولیّ خدا هم همین حرف را می‌زند یک انسان موحد که جزء اوحدی اهل ایمان است او هم همین حرف را می‌زند می‌گوید قبل از او, آبای من, اجداد من, علل من مخلوق الهی هستند بعد از من که فرزندان من, آثار من, مآثر من آن هم به وسیله خداست تمام هویّت من هم برای اوست دیگر برای من چیزی نمی‌ماند بنابراین «ما بِنا من نعمة فمنک»[16] شامل گذشته و آینده و حال خواهد بود این یک دید توحیدی است خب این فرشته یقیناً معصوم است که این‌طور فکر می‌کند.
عدم تعارض اقرار به توحید ربوبی با اختیار انسان
پرسش: پس اختیار چطور است؟
پاسخ: به ما اختیار داد, همان خدای مختار، ما را مظهر اختیار خود قرار داد «مویی نجنبد از سر ما جز به اختیار»[17] اختیار را به ما داد مگر خدا مختار نیست, فیض او که با اختیار هست در همین نهر در همین استخر جاری است او که مجبور نیست جبری هم در کار نیست این فیض خدای مختار در ما ظهور کرده است ما به اختیار الهی مختاریم ما مجبوریم مختار باشیم یعنی انسان اگر بخواهد یک کار بی‌اختیار انجام بدهد مثل دو دوتا پنج‌تا محال است هیچ ممکن نیست کسی بتواند کاری بی‌اراده انجام بدهد این شدنی نیست خدا انسان را مختار خلق کرده است یا صلاح یا طلاح, یا حق یا باطل, اگر کسی بخواهد کاری بی‌اراده انجام بدهد هیچ ممکن نیست.
پرسش: پس قیاس به آن چشمه و نهر و اینها هم که مع‌الفارق است.
پاسخ: نه, اگر کسی علم به علم داشته باشد حرفش همین است, علم به علم نداشته باشد خودش را مستقل ببیند طور دیگر فکر می‌کند قارونی فکر می‌کند می‌گوید: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾[18] اگر موحد باشد مثل همان فرشته فکر می‌کند, اگر موحد نباشد قارونی فکر می‌کند می‌گوید من خودم این کار را کردم.
انسان مظهر اختیار ذات اقدس الهی
غرض این است که اختیار در گوهر هویّت ماست ما مجبوریم که آزاد باشیم یعنی ما را آزاد آفرید یعنی کسی بخواهد طنز داشته باشد, شوخی داشته باشد, هزل داشته باشد به نحو بی‌اختیار، این محال است خب انسان این‌قدر مختار است که سلب اختیارش محال است اگر این است ما مظهر اختیار و اراده ذات اقدس الهی خواهیم بود.
هشدار قرآن به مغالطه بودن جدّی گرفتن بازی دنیا
یکی از ابتکاراتی که قرآن کریم دارد که بعد فرمود مبادا بازی, شما را سرگرم کند دو خطر هست: یکی اینکه شما در میدان بازی هستید, یکی اینکه آن کسی که شما را اینجا آورده می‌گرداند او در حقیقت بازیگر است یک انسان حکیم وقتی می‌بیند این بازیگران فوتبال و امثال ذلک با هم دعوا می‌کنند این رنج می‌برد می‌گوید بازی که برای تفریح است بازی که محکمه قضا نمی‌خواهد شما چرا بازی را جدّی گرفتید در میدان بازی اگر کسی ببرد یا ببازد که مهم نیست دعوا ندارد فحش گفتن ندارد بازی, بازی است اینها آمدند بازی را جدّی گرفتند خیال کردند یک امر حقیقتی است برای آن سرمایه‌گذاری می‌شود و حال اینکه این برای این است که آدم خستگیاش رفع بشود یک مقدار نشاط پیدا کند بازی, بازی است اگر کسی بازی را جدّی بگیرد مغالطه کرده است.
نوآوری دین در تبیین دو مغالطه پیش روی انسان
دو مغالطه است که ذکر آن جزء نوآوری‌های دین است آن مغالطه‌های سیزده‌گانه یا کمتر و بیشتر که لفظی یا معنوی است آن در کتاب‌های منطقی از سه, چهار هزار سال قبل رواج داشت اما دو مغالطه است که اشاره به آن جزء نوآوری‌های دین است یک مغالطه این است که کسی حیوان بشود یعنی تخلیه بشود خیال می‌کند انسان است این فقط در دستگاه دین است یعنی یک انسان, یک موجود غیر انسانی را انسان خیال بکند این غلط‌انداز است یکی اینکه بازی را هزل را جدّ بداند بیان این هم جزء رهاورد دین است این است که فرمود: ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[19] نه «ما لا تعلمون» فرمود ما حرف‌های تازه داریم آن حرف این است که چیزهایی می‌گوییم که نه شما شنیدید نه در کتابی خواندید نه می‌توانید یاد بگیرید, نفرمود «و یعلّمکم ما لا تعلمون» فرمود: ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین را فرمود, فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[20] این ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ غیر از «ما لم تعلم» است یعنی تو آن نیستی که بخواهی یاد بگیری کجا می‌خواهی یاد بگیری.
الف: تبیین مغالطه معرفتی
آن بیان نورانی مغالطه در همان خطبه نهج‌البلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود شیطان درون کعبه دل می‌رود آنجا لانه می‌کند, تخم‌گذاری می‌کند, جوجه می‌پروراند این خاطرات که می‌بینید اینها دابّه‌های نفسانی هستند فرمود: «فَباضَ» تخم‌گذاری می‌کند «وَ فرّخ» جوجه می‌پروراند, «دَبّ و دَرَج» اینکه در نماز و غیر نماز، انسان گرفتار خاطرات است همین است وقتی این‌طور شد آن وقت «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»[21] کلّ انسان را تخلیه می‌کند تمام کارها را با دست و پای انسان انجام می‌دهد با زبان او حرف می‌زند, با چشم او نامحرم را نگاه می‌کند این در حقیقت شیطانِ ممثّل است خیال می‌کند انسان است این حدیث شریفی که چند بار خوانده شد هر چند باری هم که خوانده بشود جا دارد این یک مغالطه است که شیطان نفوذ می‌کند این شخص را تخلیه می‌کند انسانیّتش را می‌اندازد دور, شیطنت را درون او می‌گذارد این شیطان ممثّل است و خیال می‌کند انسان است این یک مغالطه است.
ب: بررسی مغالطه اخلاقی
مسئله جدّ و بازی هم همین طور است شما می‌بینید بازی برای این است که انسان یک مقدار خستگی رفع بکند این دیگر فحش دادن و دعوا کردن و محکمه قضایی ندارد بازی, بازی است در قرآن فرمود اگر حکیمی ببیند این بازیگران دعوا می‌کنند لبخند می‌زند که بازی جای دعوا نیست در حالی که خود دنیا هم جز بازیچه چیز دیگر نیست مسئله تعلیم, مسئله تعلّم, مسئله عدل, مسئله اوصاف الهی اینها جدّ است اما من این مقام را دارم تو آن مقام را داری, من باید جلوتر بیفتم تو باید فلان, اینها بازی است این را فرمود: ﴿أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[22] یک ولیّ خدا وقتی اوضاع ما را می‌بیند می‌خندد می‌گوید اینها برای بازی دارند دعوا می‌کنند اگر این پنج قسم را در سوره مبارکه «حدید» با ﴿أَنَّمَا﴾ حصر کرده ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا﴾ این پنج‌تاست که همه‌اش بازی است در بخش دیگر فرمود این پنج‌تا را خلاصه بکنی ﴿إنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾[23] اینکه من باید باشم, من باید جلو بیفتم, من باید این لقب را بگیرم این بازی است بازیگری ما را بازی می‌دهد به نام شیطان, فرمود او شما را بازی می‌دهد او غَرور است این کار, غُرور است نه بازی دنیا شما را سرگرم کند نه آن بازیگر که فرمانده شماست شما را سرگرم کند او دشمن جدّی شماست ما همان‌طوری که این بازی‌ها را می‌بینیم می‌خندیم می‌گوییم اینها برای چه چیزی دارند دعوا می‌کنند اوحدی از اهل ایمان هم وضع ما را می‌بینند و به ما می‌خندند که اینها برای چه چیزی دارند دعوا می‌کنند. این بیان نورانی قرآن است که مبادا هزل را جِدّ بپندارید این مغالطه است بازی, بازی است حکمت, حکمت است در دنیا حکمت فراوان است علم فراوان است مبادا شما بازی را با حکمت خلط بکنید این می‌شود مغالطه اخلاقی، آنجا اگر حیوانیّت را با انسانیّت خلط کردید می‌شود مغالطه معرفتی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره فاطر, آیه 1.
[2] . سوره مریم, آیه 83.
[3] . سوره حجر, آیه 22.
[4] . المیزان, ج17, ص10.
[5] . سوره حجر, آیه 21.
[6] . سوره انعام, آیه 59.
[7] . سوره زمر, آیه 63; سوره شوری, آیه 12.
[8] . سوره نجم, آیه 8.
[9] . سوره زمر, آیه 42.
[10] . سوره فاطر, آیه 8.
[11] . الکافی, ج1, ص203.
[12] . تفسیر القمی, ج2, ص75.
[13] . الامالی (شریف مرتضی), ج2, ص2.
[14] . دیوان سنایی, قصیده 134.
[15] . المیزان, ج14, ص82 و 83.
[16] . مصباح المتهجد, ص63, 75, 102, 111 و 217.
[17] . میرزا محمود قمی.
[18] . سوره قصص, آیه 78.
[19] . سوره بقره, آیه 151.
[20] . سوره نساء, آیه 113.
[21] . نهج‌البلاغه, خطبه 7.
[22] . سوره حدید, آیه 20.
[23] . سوره محمد, آیه 36.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی