- 1092
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 3 سوره فاطر _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 3 سوره فاطر _ بخش دوم"
- وابستگی تعدد براهین به تعدّد حد وسط آنها؛
- سر عصمت فرشتگان از دیدگاه علی (ع)؛
- عدم توانایی انسان در جلوگیری از رحمت الهی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (1) مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3)﴾
برهانی نمودن اختصاص حمد برای خدا با ذکر حدّ وسط آن
در صدر سوره مبارکه «فاطر» جریان حمد مطرح شد مستحضرید هر مطلبی که در قرآن کریم هست قبلش یا با او یا بعدش علت و دلیل آن مطلب ذکر شده. حمد برای خداست این دلیل میخواهد چرا خدا محمود است؟ برای اینکه فاطر است و هر فاطری محمود است خدا محمود است. در سوره مبارکه «فاتحةالکتاب» گذشت که چند حدّ وسط برای این ادّعا هست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾[1] چرا؟ چون ﴿رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[2] است, چون ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[3] است, چون مُنعِم است, چون هادی است و مانند آن. هر کمالی از اسمای کمالیه الهی که در آن سوره مطرح است حدّ وسط ثبوت اکبر برای اصغر است چرا الله محمود است؟ برای اینکه خالق است, مُنعم است, فاطر است, رازق است, کذا و کذا.
وابستگی تعدّد براهین به تعدّد حدّ وسط آنها
تعدّد براهین هم به تعدّد حدود وسطای آنهاست اگر ما یک حدّ وسط داشتیم با سه تقریب و تقریر آن را بیان کردیم این یک برهان است, کثرت و وحدت برهان به کثرت و وحدت حدود وسطای آن براهین است ولی اگر ما سه حدّ وسط داشتیم یعنی سه مطلب داشتیم جدای از هم, این سه دلیل است سه برهان است.
تعدّد براهین در آیه مورد بحث به علت تعدّد اسمای حُسنای الهی
اینجا فاطر بودن او, جاعل بودن او, خالق بودن او, رازق بودن او, همه اینها اسمای حسنای الهی است و همه اینها میتوانند حدّ وسط قرار بگیرند و همه میتوانند برای اثبات محمود بودنِ خدا برهان کافی باشند. الله محمود است چرا؟ چون الله فاطر است هر فاطری محمود است الله محمود است, الله محمود است چون الله خالق است هر خالقی محمود است الله محمود است; الله محمود است چون رازق است هر رازقی محمود است و هکذا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
علت آگاه نبودن ابنعباس از معنای فاطر در آیه
اما اینکه جناب ابنعباس معنای فاطر را متوجه نبود برای اینکه این سوره مبارکه «فاطر» در مکه نازل شد ابنعباس که نظیر اهل بیت(علیهم السلام) اولواالعلم و امثال ذلک نبودند او باید به تدریج درس بخواند و از شاگردان وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هم بود الآن ما که فارسیزبان هستیم خیلی از لغات را نمیدانیم برای فهم آن لغات به کتاب لغت مراجعه میکنیم در حجاز و مکه دیگر کتاب لغتی نبود تا اینها به کتاب لغت مراجعه کنند قبایل و عشیرهها هر کدامشان یک فرهنگ خاص داشتند اگر فاطر به لغت خاصّی نازل شده است دلیل ندارد که ابنعباس آن را بداند کم کم باید یاد بگیرد حالا یا از امام(سلام الله علیه) بپرسد یا در محاورات ادبی از این لغت اطلاع پیدا کند چون آن روز کتاب لغتی نبود, فرهنگ مدوّنی نبود و مانند آن. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
سرّ عصمت فرشتگان از دیدگاه علی(علیه السلام)
در جریان فرشتهها یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهجالبلاغه; سرّ اینکه ملائکه گناه نمیکنند و انسان گناه میکند حیوان، یک بُعدی است ملائکه هم یک بُعدی است و انسان، مؤلف از دو بُعد است حیوان، یک بُعدی است یعنی جنبه مادیّت دارد, ملائکه یک بُعدی هستند یعنی جنبه تجرّد دارند انسان موجود دو بُعدی است هم عقل دارد هم شهوت، از این جهت معصیت میکند.
ضرورت توجیه کلام علی(علیه السلام) در صورت عام استغراقی گرفتن آن
آیا این وصف جمیع ملائکه است چه ملائکةالأرض چه ملائکةالسماء؟ اگر چنین چیزی باشد پس هیچ مَلکی معصیت نمیکند آن وقت اگر یک ترک اُولایی یا عصیانی به فرشتهای اِسناد داده شد نظیر ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾[4] طغیان کرده است همانطوری که تنزیهالأنبیاء نوشته شده تنزیهالملائکه هم باید نوشته بشود که این اِسنادها اسناد مجازی است و مانند آن, اما اگر آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در خطبه اول نهجالبلاغه است این به نحو عام استغراقی نباشد که جمیع ملائکه چه ملائکةالسماء چه ملائکةالأرض اینها را به عقل بستاید پس اگر دلیلی داشتیم که مثلاً ملائکةالأرضی هست این ملائکةالأرض کسانی هستند که مسئول و متولّی آبهای زمین هستند, قطرات زمین هستند, گیاهان زمین هستند, هر گُلی که شکفته میشود افراشتهای به تعبیر حکیم الهی قمشهای بالای سر آن است[5] اگر دلیلی, روایتی بود که فلان فرشته گناه کرد این مخالف با عقل نیست, مخالف با نقل نیست برای اینکه ما دلیلی نداریم به نحو عام استغراقی که جمیع ملائکه معصوم هستند اگر آن بیان نورانی، عامّ استغراقی باشد که جمیع ملائکه چه ملائکةالأرض چه ملائکةالسماء, چه ملائکهای که قرآن اوصاف آنها را شمرده و از آنها به عصمت یاد کرده, چه ملائکه دیگر همهشان معصوم هستند بله باید توجیه کرد اما اگر چنین دلیلی نبود نیازی به توجیه نیست.
پرسش: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أمَرَهُم﴾[6]..
پاسخ: آن درباره ملائکه مسئولان جهنم است.
پرسش: اگر مسئول جهنم معصیت نمیکند آنها که مسئول بهشت هستند هم معصیت نمیکنند.
پاسخ: آن حرف دیروز بود, وقتی ملائکه مسئول دوزخ معصیت نکنند ملائکه مسئول بهشت و بالاتر از بهشت یقیناً معصیت نمیکنند. اما حالا اگر در جریان ملائکةالأرض باشد مربوط به بهشت و جهنم نباشد, مربوط به امور وحیانی و سماوی نباشد امور ارضی باشد آن ملائکهای که در بعضی از روایات دارد که هر قطره بارانی که میآید فرشتهای آن را همراهی میکند[7] اگر چنین دلیلی نداشتیم که «کلّ مَلک معصوم» آن وقت اگر روایتی بود که فلان فرشته لغزید ما مجبور نیستیم این را توجیه کنیم تنزیه الملائکه داشته باشیم.
ظاهر امر دال بر استغراقی نبودن کلام علی(علیه السلام) بر عصمت ملائکه
پرسش ...
پاسخ: این بیان نورانی حضرت امیر است, اما اگر آن بیان به نحو عامّ استغراقی باشد که جمیع ملائکه را بخواهد معنا کند ملائکةالسماء, ملائکةالأرض, ملائکهای که مربوط به دنیاست, ملائکهای که مربوط به برزخ است, ملائکهای که مربوط به آخرت است اگر چنین معنایی از آن بیان نورانی حضرت امیر که در خطبه اول نهجالبلاغه آمده و در موارد دیگر هم اشاره شده استفاده بشود بله اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه فلان فرشته لغزید خب انسان همانطوری که تنزیهالأنبیاء تنظیم کرد, تنزیهالملائکه هم تنظیم میکند اما اگر از آن بیان چنین مطلبی استفاده نشد کما هو الظاهر دلیلی نداریم که بگوییم ملائکةالأرض هستند مثل ملائکةالسماء عقل مجرّدند.
امکان استفاده اصناف از تعداد بال فرشتگان با آیه سوره «نساء»
﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ در جریان ﴿مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ همانطوری که در اوایل سوره مبارکه «نساء» گذشت یعنی دو به دو, سه به سه, چهار به چهار, بعضیها دو, بعضیها سه, بعضیها چهار, اگر ما به اصناف و به گروهها تقسیم بکنیم بعضی دو بالاند بعضی سه بالاند بعضی چهار بال. آیه سوم سوره مبارکه «نساء» این بود ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ یعنی بعضیها دو همسر, بعضیها سه همسر, بعضیها چهار همسر, بیش از این دیگر نیست ولی در جریان فرشتهها فرمود: ﴿یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ﴾ پس بعضیها دو, بعضیها سه, بعضیها چهار, اینها سه صنف و سه گروهاند در آیه محلّ بحث هم بعضی از فرشتهها دو بال دارند بعضی از فرشتهها سه بال دارند بعضی از فرشتهها چهار بال ﴿یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ﴾.
بعید بودن امکان استفاده از آیه بر تعداد بال در هر طرف
اما آنکه مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) از بعضیها نقل کرده است که یعنی دو بال طرف راست, دو بال طرف چپ یا بعضی سه بال طرف راست سه بال طرف چپ این ظاهراً بعید است استفاده بشود گرچه ایشان این مطلب را نفرمودند, استفاده کردن این مطلب از آیه آسان نیست بلکه ظاهر آیه سوره «فاطر» نظیر آیه سوم سوره «نساء» همان است که بعضیها دو بال دارند بعضی سه بال دارند بعضی چهار بال; نظیر اینکه بعضی دو همسر دارند بعضی سه همسر بعضی چهار همسر. ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾.
تبیین سرّ ترغیب انسان به حمد در پنج سوره توسط امام سجاد(علیه السلام)
در جریان حمد که خدای سبحان در این پنج سوره ما را به حمد ترغیب میکند این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای اول صحیفه نورانی سجادیه آمده است وجود مبارک امام سجاد وقتی مسئله حمد را تبیین میکند و ضرورت حمد را بیان میکند در حقیقت انسان را معنا میکند انسان را عدهای همانطوری که در اوایل طلبگی به خیلیها آموختند میگویند انسان, «حیوانی است مستویالقامه»[8] و معروف در تعریف انسان این است که حیوانٌ ناطق یعنی جانوری است که حرف میزند همین! اما نه قرآن, انسان را حیوان ناطق میداند نه روایات; قرآن انسان را حیّ متألّه میداند در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان اوّلین دعای صحیفه سجادیه یعنی دعای حمد که آغازش این است «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ» اینگونه آمده است عرض میکند پروردگارا «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ» خدایی را سپاس که اگر حمد را به بندگانش نمیآموخت «لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَة» اگر خدای سبحان حمد را لازم نمیکرد و به بشر نمیآموخت «لَتَصَرَّفُوا» این بشر «فِی مِنَنِهِ» در نعمتهای او و چون از حمد آگاه نبودند «فَلَمْ یَحْمَدُوهُ» دیگر چون حمد بلد نبودند خدا را حمد نمیکردند «وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ» رزق خدا را با آن اِتراف و اسراف و سِعه و گشادهدستی مصرف میکردند و خدا را شکر نمیکردند چون شکر بلد نبودند «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ» اگر جامعهای اینچنین باشد, فردی اینچنین باشد نعمت خدا را مصرف کند و او را شکر نکند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ» این بیان نورانی حضرت است.
خروج انسان از انسانیّت با ترک حمد
پس اگر از امام سجاد(سلام الله علیه) سؤال بکنند «الانسان ما هو» نمیفرماید «حیوان ناطق» میفرماید: «حیٌّ متألّه حامد» حامد, فصل مقوّم انسان است اگر از اهل بیت سؤال کنید آخرین فصل انسان چیست میگویند حامد است, اگر کسی حامد نباشد دیگر انسان نیست «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضلّ﴾».
نفی تشبیه, در حیوان شدن انسان با تبیین مراحل سهگانه سقوط
این تشبیه نیست, تمثیل نیست که بگوییم اینها شبیه حیوان هستند برای اینکه سه مرحله را ذات اقدس الهی در قرآن بیان کرده و این اهل بیت هم تشریح کردند فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[9] سه مرحله است: مرحله اول اینکه انسان نزدیک به حیوانیت میشود, مرحله دوم این است که واقعاً حیوان میشد, مرحله سوم این است که از حیوان در قوس نزول پَستتر میشود به مرحله نبات و جماد نزدیکتر میشود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب طفره که محال است مرحله اول ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ هستند, مرحله سوم ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند, پس مرحله دوم حیوان واقعی هستند دیگر ممکن نیست موجودی اول بشود ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ سوم بشود ﴿أَضَلُّ﴾ در وسط, حیوان نباشد پس در قوس نزول که ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ میخواهد برسد اول ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ میشود بعد واقعاً حیوان میشود بعد ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[10] میشود.
تربیتپذیری حیوانات دال بر کمتر از حیوان بودن بعضی از انسانها
بالأخره خیلی از این حیواناتاند که قابل تربیت هستند کدام سگ تربیتشده است که در شکار خیانت میکند اینکه میگویند بعضیها از حیوانات پَستترند برای اینکه این سگ شکاری را وقتی شما تربیت کردید قدری آموختید, وقتی به همراهتان بردید شکار، در این سنگلاخهای کوهستانی او گرسنه است این کَبک دری را که صاحبش شکار کرده به دندان میکِشد میآورد بدون اینکه از آن استفاده کند صاحبش از آن کبک استفاده میکند آخرهای استخوانش را به او میدهد این واقعاً تربیتشده است اگر انسانی آیات الهی در او اثر نکند نه از رومیزی بگذرد نه از زیرمیزی بگذرد قرآن حق دارد بگوید ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.
مراحل سهگانه سقوط انسان با تشبیه او به سنگ و سختتر از آن
اگر قرآن فرمود: ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ آن هم سه مرحله است اول ﴿کَالْحِجَارَةِ﴾ است بعد واقعاً حجاره میشود بعد ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ میشود خیلی از این آبها از سنگ در میآید کسی که از قلب او هیچ خیر و برکتی در نیاید این عزیزان و نورچشمان ما را در سراوان و امثال سراوان این مرزداران ما را اینطور میکُشند خب این ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ است ما الآن امنیتی که داریم نشستهایم, برکتی داریم, بحثهای داریم محصول زحمات همین عزیزان ماست نباید از اینها غفلت کرد نباید از خانوادههای اینها غفلت کرد.
محال بودن طفره در مراحل سقوط دال بر تبدیل حقیقت انسان
غرض این است که نباید آیات الهی را در حدّ تشبیه و تمثیل معنا کرد سه مرحله برای همه اینها هست یعنی طفره چون محال است میگوید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ (یک) ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ (سه) وسط، این مرحله دومی را دارد ممکن نیست موجودی شبیه حیوان بشود, از حیوان پَستتر بشود این وسطها حیوان نباشد یا شبیه سنگ بشود, از سنگ سختتر بشود وسط، سنگ نباشد این نیست ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ ـ این در آیات سوره مبارکه «بقره» گذشت ـ چرا؟ برای اینکه خیلی از سنگها هستند که از درون آنها چشمه جوشان آب میآید ولی اینها هیچ برکتی ندارند.
تبیین راههای شهود حیوانیت افراد غیر حامد
پس اینکه فرمود اگر حمد نباشد «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ» اینها نه تحقیر است, نه توهین است, نه تشبیه است, نه تمثیل است; اینها تحقیق است. برای درک این سه راه هست یا انسان باید چشم ملکوتی داشته باشد مثل خود امام معصوم که باطن افراد را ببیند یا با اهل بیت پیوند ناگسستنی داشته باشد مثل سرزمین عرفات وجود مبارک امام سجاد این کار را کرد وجود مبارک امام باقر این کار را کرد هر دو این کار را کردند در سرزمین عرفات آنها که این مضمون را گفتند که «کَثُرَ الحجیج و قلّ الضجیج» حضرت فرمود نه خیر, «ما أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» میگویی نه, ببین! خب باطن افراد را نشان داد[11] آنکه در برابر امام زمانش به دنبال سقیفه میگردد باطنش همین است یا خودش باید ببیند یا به بینندگان ارتباط داشته باشد باطن افراد را ببیند یا به ادله نقلی سر بسپارد و آنها را باور کند یا دو روز صبر کند بعد از مرگ ببیند که افراد به چه صورت در میآیند بالأخره راه برای انکار نیست اینها واقعاً حیواناند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ» خدای سبحان «فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَل هُم أضلُّ سَبیلاً﴾».
«حیّ متألّه حامد» پاسخ معصوم(علیه السلام) در سؤال از ماهیت انسان
بنابراین اگر از وجود مبارک امام معصوم سؤال کنی «الانسان ما هو» نمیگوید حیوان ناطق میفرماید: «حیّ متألّه حامد» این حامد بودن فصل مقوِّم اوست که اگر کسی خدای ناکرده نعمت الهی را صرف کرد و خدا را نشناخت و شکر نکرد واقعاً حیوان است نه تنها حیوان ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ چون غالب این حیوانات ذکری دارند, غالب این حیوانات بالأخره به اندازه درکی که دارند خدا را حمد میکنند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ﴾ که درباره حضرت جبرئیل(سلام الله علیه) دارد که خدای سبحان به او ششصد بال عطا کرده است ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾.
پرسش ...
پاسخ: داشته باشند بله خب, دلیلی بر حصر نداریم.
علت امکانپذیرش گناه بعضی از فرشتگان
پرسش ...
پاسخ: چرا, خیلی از موجودات هستند که کارهایی انجام میدهند آنها که مدبّرات امرند حسابشان جداست وحی میآورند, کارهای بهشت و جهنم و ارواح و اینها را اداره میکنند کارشان جداست اما ما دلیلی بر حصر نداریم که «ان هو الاّ کذا و کذا» نه دلیل عقلی داریم نه دلیل نقلی داریم; اگر دلیل عقلی داشتیم که ملائکه غیر از این نمیتواند باشد, دلیلی نقلی داشتیم که حصر بکند همه ملائکه اینطورند غیر از این نمیتواند باشد یا نیستند بله, اما وقتی دلیلی عقلی نداریم, دلیلی نقلی نداریم جای احتمال باز است وقتی جای احتمال باز بود اگر روایتی گفت که فلان فرشته مثلاً گناه کرده ما بررسی میکنیم اگر فرشته وحیانی نبود, فرشته مسئول جهنم نبود, مسئول بهشت نبود, مسئول ارزاق نبود, مسئول امور انبیا نبود, مسئول ضبط اعمال ما نبود, فرشتهای بود که درباره کار باران و کشاورزی و دامداری دارد کار میکند خب چه داعی داریم که مثلاً بگوییم این روایت درست نیست یا کذا و کذا غرض آن است که آن حصر, دلیل میخواهد نه این احتمال.
عدم توانایی انسان در جلوگیری از رحمت الهی
فرمود خدا اینطور است نسبت به همه چیز قادر است بعد فرمود دری را که خدا بر اساس رحمت باز کند هیچ کس نمیتواند ببندد و دری را که خدا بر اساس رحمت باز نکند هیچ کس نمیتواند باز کند این دو اصل کلی. ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ (یک) ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ در برابر فتح, اِمساک را عنایت فرمود نه بستن را, نگشودن را ذکر کرد نه بستن و قفل کردن را ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ قبلاً ملاحظه فرمودید اسمای حسنایی که در هر آیه ذکر میشود ضامن مضمون همان آیه است ما الآن عزّت میخواهیم که حدّ وسط است حکمت میخواهیم که حدّ وسط است این عزیز و حکیم که دو اسم از اسمای خدای سبحان هستند سند این دو کار هستند سند فتح و اِمساک. فرمود دری را که خدای سبحان بر اساس رحمت باز کند ﴿فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾.
بررسی معنای سبقت رحمت الهی بر غضب او
تقدیم فتح بر اِمساک از یک سو, تأنیث ضمیر و تذکیر اِمساک از سوی دیگر ملاحظه بفرمایید همه این نکات را بزرگان ما در کتابهای تفسیریشان بیان کردند اول مسئله فتح رحمت است چون رحمت خدا سابق بر غضب اوست قبلاً هم چندین بار مطرح شد درست است رحمت خدا بیشتر از غضب خداست اما آیاتی که دارد سابق است یا روایات و ادعیهای که دارد «یا مَن سبقت رحمته غضبه»[12] نمیخواهد بفرماید رحمت خدا بیشتر از غضب اوست بلکه درصدد بیان آن نکته است که رحمت خدا پیش از غضب اوست نه بیش از غضب او; البته بیش از غضب اوست اما معنایش این نیست که اینها بیگانه هستند هشت در بهشت داریم هفت در جهنم داریم رحمت خدا بیشتر است این معنا نیست تمام هدف این است که غضب به دنبال رحمت است این معنی حکمت است خدا قبل از اینکه غضب بکند رحمت نقشه میکشد که کجا بزند, کجا بگیرد, کجا ببخشد, کجا اعدام بکند «یا مَن سبقت رحمته غضبه» عالَم دو مهندس ندارد یک مهندس غضب یک مهندس رحمت, بیش از یک مهندس ندارد و آن مهندس رحمت است رحمت, نقشه میکِشد خدا با کسی قهر نیست خدا اگر کسی را اعدام میکند اگر کسی را از پا در میآورد میخواهد به امت و به جامعه رحمت بفرستد رحمت خدا نقشه میکشد مثل اینکه یک مهندس کامل، نقشه میکشد کجا اتاق مطالعه باشد, کجای جای پذیرایی باشد, کجا جای استراحت باشد, کجا جای خواب باشد کجا هم دستشویی باشد این مهندس, نقشه میکشد که کجا دستشویی باشد دستشویی در برابر اتاق مطالعه نیست آن مهندس نقشه میکشد که کجا بِبُرد و کجا بدوزد «یا من سبقت رحمته غضبَه» نه «یا من زادت رحمته علی غضبه» نه اینکه رحمت خدا بیش از غضب خداست بله بیش از غضب خداست یقیناً است اما این ادله همهشان درصدد بیان این هستند که رحمت خدا پیش از غضب اوست با چه کسی میخواهد قهر کند, با چه کسی میخواهد عصبانی بشود, غضب دارد فرمانروایی میکند؟ نه, تنها فرمانروای عالَم رحمت است او نقشه میکشد کجا بهشت باشد, کجا جهنم باشد, کجا بگیر, کجا ببند, اگر بخواهد به جامعه رحمت بکند میفرماید: درباره زانی و زانیه ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾[13] چون خدای رئوف دستور داد که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[14] بنابراین فتح، پیشاپیش است نه بیش از اِمساک است البته بیش از امساک است ولی پیش از امساک است آن تقدّم معنوی در لفظ ظهور کرده.
نکات ادبی دال بر ناتوانی قدرتها در گشایش با بستن درِ رحمت الهی
لذا فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ اینجا ضمیر مؤنث آورد که بالصراحه به رحمت برگردد اما فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ نه «لها» با اینکه در هر دو جا کلمه ﴿مَا﴾ بود به لحاظ معنا میشد تأنیث, به لحاظ لفظ میشد تذکیر, در مسئله فتح به لحاظ معنا تأنیث آورده شد, در مسئله اِمساک به لحاظ لفظ, تذکیر آورده شد. چه فتحش چه امساکش آنجا که درِ رحمت گشود کسی نمیتواند ببندد آنجا که درِ رحمت را نگشود کسی نمیتواند باز بکند این ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه است برای هر دو فعل «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا مِن بعده وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ» یعنی در برابر قدرت خدا قدرتی نیست چرا؟ دلیلیش چیست.
عزیز بودن خدا دلیل ناتوانی قدرتها
چون ﴿هُوَ الْعَزِیزُ﴾ عزیز نه یعنی غالب, عزیز یعنی نفوذناپذیر؛ آن زمین سخت و سفت و مستحکمی که کلنگ در آن اثر نمیکند میگویند «أرضٌ عزاز» یعنی زمین، نفوذناپذیر است و اگر انسانی نفوذناپذیر بود به او میگویند انسان عزیز; چون نفوذناپذیر است در دیگران نافذ است میشود غالب وگرنه معنای عزّت, غلبه نیست معنای عزّت, نفوذناپذیری است و این نفوذناپذیریاش مطابق حکمت است حکیمانه فتح میکند, حکیمانه امساک دارد پس اگر کسی چند روزی در جایی بسته شد و درِ لطف به روی او باز نشد در حقیقت درِ رحمت از جای دیگر به روی او باز شده است که امیدواریم برای نظام ما و برای همه مرزداران ما و برای همین عزیزانی که شربت شهادت در قسمت شرق ایران نوشیدند و به خانوادههای معزّز و معظّم اینها ذات اقدس الهی اجر صابران مرحمت بفرماید!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 2.
[2] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 2.
[3] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 4.
[4] . سوره طه, آیه 121.
[5] . بینی نشسته بر فراز هر گیاهی٭٭٭افرشتهای تا پروراند آن گیا را.
[6] . سوره تحریم, آیه 6.
[7] . الصحیفة السجادیة, دعای 3; «وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ».
[8] . اسرارالحکم, ص402.
[9] . سوره فرقان, آیه 44.
[10] . سوره بقره, آیه 74.
[11] . تفسیر الامام العسکری, ص606 و 607; المناقب, ج4, ص184.
[12] . مصباح المتهجد, ص696.
[13] . سوره نور, آیه 2.
[14] . سوره نور, آیه 2.
- وابستگی تعدد براهین به تعدّد حد وسط آنها؛
- سر عصمت فرشتگان از دیدگاه علی (ع)؛
- عدم توانایی انسان در جلوگیری از رحمت الهی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (1) مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3)﴾
برهانی نمودن اختصاص حمد برای خدا با ذکر حدّ وسط آن
در صدر سوره مبارکه «فاطر» جریان حمد مطرح شد مستحضرید هر مطلبی که در قرآن کریم هست قبلش یا با او یا بعدش علت و دلیل آن مطلب ذکر شده. حمد برای خداست این دلیل میخواهد چرا خدا محمود است؟ برای اینکه فاطر است و هر فاطری محمود است خدا محمود است. در سوره مبارکه «فاتحةالکتاب» گذشت که چند حدّ وسط برای این ادّعا هست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾[1] چرا؟ چون ﴿رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[2] است, چون ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[3] است, چون مُنعِم است, چون هادی است و مانند آن. هر کمالی از اسمای کمالیه الهی که در آن سوره مطرح است حدّ وسط ثبوت اکبر برای اصغر است چرا الله محمود است؟ برای اینکه خالق است, مُنعم است, فاطر است, رازق است, کذا و کذا.
وابستگی تعدّد براهین به تعدّد حدّ وسط آنها
تعدّد براهین هم به تعدّد حدود وسطای آنهاست اگر ما یک حدّ وسط داشتیم با سه تقریب و تقریر آن را بیان کردیم این یک برهان است, کثرت و وحدت برهان به کثرت و وحدت حدود وسطای آن براهین است ولی اگر ما سه حدّ وسط داشتیم یعنی سه مطلب داشتیم جدای از هم, این سه دلیل است سه برهان است.
تعدّد براهین در آیه مورد بحث به علت تعدّد اسمای حُسنای الهی
اینجا فاطر بودن او, جاعل بودن او, خالق بودن او, رازق بودن او, همه اینها اسمای حسنای الهی است و همه اینها میتوانند حدّ وسط قرار بگیرند و همه میتوانند برای اثبات محمود بودنِ خدا برهان کافی باشند. الله محمود است چرا؟ چون الله فاطر است هر فاطری محمود است الله محمود است, الله محمود است چون الله خالق است هر خالقی محمود است الله محمود است; الله محمود است چون رازق است هر رازقی محمود است و هکذا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
علت آگاه نبودن ابنعباس از معنای فاطر در آیه
اما اینکه جناب ابنعباس معنای فاطر را متوجه نبود برای اینکه این سوره مبارکه «فاطر» در مکه نازل شد ابنعباس که نظیر اهل بیت(علیهم السلام) اولواالعلم و امثال ذلک نبودند او باید به تدریج درس بخواند و از شاگردان وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هم بود الآن ما که فارسیزبان هستیم خیلی از لغات را نمیدانیم برای فهم آن لغات به کتاب لغت مراجعه میکنیم در حجاز و مکه دیگر کتاب لغتی نبود تا اینها به کتاب لغت مراجعه کنند قبایل و عشیرهها هر کدامشان یک فرهنگ خاص داشتند اگر فاطر به لغت خاصّی نازل شده است دلیل ندارد که ابنعباس آن را بداند کم کم باید یاد بگیرد حالا یا از امام(سلام الله علیه) بپرسد یا در محاورات ادبی از این لغت اطلاع پیدا کند چون آن روز کتاب لغتی نبود, فرهنگ مدوّنی نبود و مانند آن. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.
سرّ عصمت فرشتگان از دیدگاه علی(علیه السلام)
در جریان فرشتهها یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهجالبلاغه; سرّ اینکه ملائکه گناه نمیکنند و انسان گناه میکند حیوان، یک بُعدی است ملائکه هم یک بُعدی است و انسان، مؤلف از دو بُعد است حیوان، یک بُعدی است یعنی جنبه مادیّت دارد, ملائکه یک بُعدی هستند یعنی جنبه تجرّد دارند انسان موجود دو بُعدی است هم عقل دارد هم شهوت، از این جهت معصیت میکند.
ضرورت توجیه کلام علی(علیه السلام) در صورت عام استغراقی گرفتن آن
آیا این وصف جمیع ملائکه است چه ملائکةالأرض چه ملائکةالسماء؟ اگر چنین چیزی باشد پس هیچ مَلکی معصیت نمیکند آن وقت اگر یک ترک اُولایی یا عصیانی به فرشتهای اِسناد داده شد نظیر ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾[4] طغیان کرده است همانطوری که تنزیهالأنبیاء نوشته شده تنزیهالملائکه هم باید نوشته بشود که این اِسنادها اسناد مجازی است و مانند آن, اما اگر آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در خطبه اول نهجالبلاغه است این به نحو عام استغراقی نباشد که جمیع ملائکه چه ملائکةالسماء چه ملائکةالأرض اینها را به عقل بستاید پس اگر دلیلی داشتیم که مثلاً ملائکةالأرضی هست این ملائکةالأرض کسانی هستند که مسئول و متولّی آبهای زمین هستند, قطرات زمین هستند, گیاهان زمین هستند, هر گُلی که شکفته میشود افراشتهای به تعبیر حکیم الهی قمشهای بالای سر آن است[5] اگر دلیلی, روایتی بود که فلان فرشته گناه کرد این مخالف با عقل نیست, مخالف با نقل نیست برای اینکه ما دلیلی نداریم به نحو عام استغراقی که جمیع ملائکه معصوم هستند اگر آن بیان نورانی، عامّ استغراقی باشد که جمیع ملائکه چه ملائکةالأرض چه ملائکةالسماء, چه ملائکهای که قرآن اوصاف آنها را شمرده و از آنها به عصمت یاد کرده, چه ملائکه دیگر همهشان معصوم هستند بله باید توجیه کرد اما اگر چنین دلیلی نبود نیازی به توجیه نیست.
پرسش: ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أمَرَهُم﴾[6]..
پاسخ: آن درباره ملائکه مسئولان جهنم است.
پرسش: اگر مسئول جهنم معصیت نمیکند آنها که مسئول بهشت هستند هم معصیت نمیکنند.
پاسخ: آن حرف دیروز بود, وقتی ملائکه مسئول دوزخ معصیت نکنند ملائکه مسئول بهشت و بالاتر از بهشت یقیناً معصیت نمیکنند. اما حالا اگر در جریان ملائکةالأرض باشد مربوط به بهشت و جهنم نباشد, مربوط به امور وحیانی و سماوی نباشد امور ارضی باشد آن ملائکهای که در بعضی از روایات دارد که هر قطره بارانی که میآید فرشتهای آن را همراهی میکند[7] اگر چنین دلیلی نداشتیم که «کلّ مَلک معصوم» آن وقت اگر روایتی بود که فلان فرشته لغزید ما مجبور نیستیم این را توجیه کنیم تنزیه الملائکه داشته باشیم.
ظاهر امر دال بر استغراقی نبودن کلام علی(علیه السلام) بر عصمت ملائکه
پرسش ...
پاسخ: این بیان نورانی حضرت امیر است, اما اگر آن بیان به نحو عامّ استغراقی باشد که جمیع ملائکه را بخواهد معنا کند ملائکةالسماء, ملائکةالأرض, ملائکهای که مربوط به دنیاست, ملائکهای که مربوط به برزخ است, ملائکهای که مربوط به آخرت است اگر چنین معنایی از آن بیان نورانی حضرت امیر که در خطبه اول نهجالبلاغه آمده و در موارد دیگر هم اشاره شده استفاده بشود بله اگر روایتی دلالت کرد بر اینکه فلان فرشته لغزید خب انسان همانطوری که تنزیهالأنبیاء تنظیم کرد, تنزیهالملائکه هم تنظیم میکند اما اگر از آن بیان چنین مطلبی استفاده نشد کما هو الظاهر دلیلی نداریم که بگوییم ملائکةالأرض هستند مثل ملائکةالسماء عقل مجرّدند.
امکان استفاده اصناف از تعداد بال فرشتگان با آیه سوره «نساء»
﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ در جریان ﴿مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ همانطوری که در اوایل سوره مبارکه «نساء» گذشت یعنی دو به دو, سه به سه, چهار به چهار, بعضیها دو, بعضیها سه, بعضیها چهار, اگر ما به اصناف و به گروهها تقسیم بکنیم بعضی دو بالاند بعضی سه بالاند بعضی چهار بال. آیه سوم سوره مبارکه «نساء» این بود ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ یعنی بعضیها دو همسر, بعضیها سه همسر, بعضیها چهار همسر, بیش از این دیگر نیست ولی در جریان فرشتهها فرمود: ﴿یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ﴾ پس بعضیها دو, بعضیها سه, بعضیها چهار, اینها سه صنف و سه گروهاند در آیه محلّ بحث هم بعضی از فرشتهها دو بال دارند بعضی از فرشتهها سه بال دارند بعضی از فرشتهها چهار بال ﴿یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ﴾.
بعید بودن امکان استفاده از آیه بر تعداد بال در هر طرف
اما آنکه مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) از بعضیها نقل کرده است که یعنی دو بال طرف راست, دو بال طرف چپ یا بعضی سه بال طرف راست سه بال طرف چپ این ظاهراً بعید است استفاده بشود گرچه ایشان این مطلب را نفرمودند, استفاده کردن این مطلب از آیه آسان نیست بلکه ظاهر آیه سوره «فاطر» نظیر آیه سوم سوره «نساء» همان است که بعضیها دو بال دارند بعضی سه بال دارند بعضی چهار بال; نظیر اینکه بعضی دو همسر دارند بعضی سه همسر بعضی چهار همسر. ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾.
تبیین سرّ ترغیب انسان به حمد در پنج سوره توسط امام سجاد(علیه السلام)
در جریان حمد که خدای سبحان در این پنج سوره ما را به حمد ترغیب میکند این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای اول صحیفه نورانی سجادیه آمده است وجود مبارک امام سجاد وقتی مسئله حمد را تبیین میکند و ضرورت حمد را بیان میکند در حقیقت انسان را معنا میکند انسان را عدهای همانطوری که در اوایل طلبگی به خیلیها آموختند میگویند انسان, «حیوانی است مستویالقامه»[8] و معروف در تعریف انسان این است که حیوانٌ ناطق یعنی جانوری است که حرف میزند همین! اما نه قرآن, انسان را حیوان ناطق میداند نه روایات; قرآن انسان را حیّ متألّه میداند در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان اوّلین دعای صحیفه سجادیه یعنی دعای حمد که آغازش این است «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ» اینگونه آمده است عرض میکند پروردگارا «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ» خدایی را سپاس که اگر حمد را به بندگانش نمیآموخت «لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَی مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَة» اگر خدای سبحان حمد را لازم نمیکرد و به بشر نمیآموخت «لَتَصَرَّفُوا» این بشر «فِی مِنَنِهِ» در نعمتهای او و چون از حمد آگاه نبودند «فَلَمْ یَحْمَدُوهُ» دیگر چون حمد بلد نبودند خدا را حمد نمیکردند «وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ» رزق خدا را با آن اِتراف و اسراف و سِعه و گشادهدستی مصرف میکردند و خدا را شکر نمیکردند چون شکر بلد نبودند «وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ» اگر جامعهای اینچنین باشد, فردی اینچنین باشد نعمت خدا را مصرف کند و او را شکر نکند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ» این بیان نورانی حضرت است.
خروج انسان از انسانیّت با ترک حمد
پس اگر از امام سجاد(سلام الله علیه) سؤال بکنند «الانسان ما هو» نمیفرماید «حیوان ناطق» میفرماید: «حیٌّ متألّه حامد» حامد, فصل مقوّم انسان است اگر از اهل بیت سؤال کنید آخرین فصل انسان چیست میگویند حامد است, اگر کسی حامد نباشد دیگر انسان نیست «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضلّ﴾».
نفی تشبیه, در حیوان شدن انسان با تبیین مراحل سهگانه سقوط
این تشبیه نیست, تمثیل نیست که بگوییم اینها شبیه حیوان هستند برای اینکه سه مرحله را ذات اقدس الهی در قرآن بیان کرده و این اهل بیت هم تشریح کردند فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[9] سه مرحله است: مرحله اول اینکه انسان نزدیک به حیوانیت میشود, مرحله دوم این است که واقعاً حیوان میشد, مرحله سوم این است که از حیوان در قوس نزول پَستتر میشود به مرحله نبات و جماد نزدیکتر میشود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب طفره که محال است مرحله اول ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ هستند, مرحله سوم ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند, پس مرحله دوم حیوان واقعی هستند دیگر ممکن نیست موجودی اول بشود ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ سوم بشود ﴿أَضَلُّ﴾ در وسط, حیوان نباشد پس در قوس نزول که ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ میخواهد برسد اول ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ میشود بعد واقعاً حیوان میشود بعد ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[10] میشود.
تربیتپذیری حیوانات دال بر کمتر از حیوان بودن بعضی از انسانها
بالأخره خیلی از این حیواناتاند که قابل تربیت هستند کدام سگ تربیتشده است که در شکار خیانت میکند اینکه میگویند بعضیها از حیوانات پَستترند برای اینکه این سگ شکاری را وقتی شما تربیت کردید قدری آموختید, وقتی به همراهتان بردید شکار، در این سنگلاخهای کوهستانی او گرسنه است این کَبک دری را که صاحبش شکار کرده به دندان میکِشد میآورد بدون اینکه از آن استفاده کند صاحبش از آن کبک استفاده میکند آخرهای استخوانش را به او میدهد این واقعاً تربیتشده است اگر انسانی آیات الهی در او اثر نکند نه از رومیزی بگذرد نه از زیرمیزی بگذرد قرآن حق دارد بگوید ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.
مراحل سهگانه سقوط انسان با تشبیه او به سنگ و سختتر از آن
اگر قرآن فرمود: ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ آن هم سه مرحله است اول ﴿کَالْحِجَارَةِ﴾ است بعد واقعاً حجاره میشود بعد ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ میشود خیلی از این آبها از سنگ در میآید کسی که از قلب او هیچ خیر و برکتی در نیاید این عزیزان و نورچشمان ما را در سراوان و امثال سراوان این مرزداران ما را اینطور میکُشند خب این ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ است ما الآن امنیتی که داریم نشستهایم, برکتی داریم, بحثهای داریم محصول زحمات همین عزیزان ماست نباید از اینها غفلت کرد نباید از خانوادههای اینها غفلت کرد.
محال بودن طفره در مراحل سقوط دال بر تبدیل حقیقت انسان
غرض این است که نباید آیات الهی را در حدّ تشبیه و تمثیل معنا کرد سه مرحله برای همه اینها هست یعنی طفره چون محال است میگوید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ (یک) ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ (سه) وسط، این مرحله دومی را دارد ممکن نیست موجودی شبیه حیوان بشود, از حیوان پَستتر بشود این وسطها حیوان نباشد یا شبیه سنگ بشود, از سنگ سختتر بشود وسط، سنگ نباشد این نیست ﴿فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ ـ این در آیات سوره مبارکه «بقره» گذشت ـ چرا؟ برای اینکه خیلی از سنگها هستند که از درون آنها چشمه جوشان آب میآید ولی اینها هیچ برکتی ندارند.
تبیین راههای شهود حیوانیت افراد غیر حامد
پس اینکه فرمود اگر حمد نباشد «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ» اینها نه تحقیر است, نه توهین است, نه تشبیه است, نه تمثیل است; اینها تحقیق است. برای درک این سه راه هست یا انسان باید چشم ملکوتی داشته باشد مثل خود امام معصوم که باطن افراد را ببیند یا با اهل بیت پیوند ناگسستنی داشته باشد مثل سرزمین عرفات وجود مبارک امام سجاد این کار را کرد وجود مبارک امام باقر این کار را کرد هر دو این کار را کردند در سرزمین عرفات آنها که این مضمون را گفتند که «کَثُرَ الحجیج و قلّ الضجیج» حضرت فرمود نه خیر, «ما أکثر الضجیج و أقلّ الحجیج» میگویی نه, ببین! خب باطن افراد را نشان داد[11] آنکه در برابر امام زمانش به دنبال سقیفه میگردد باطنش همین است یا خودش باید ببیند یا به بینندگان ارتباط داشته باشد باطن افراد را ببیند یا به ادله نقلی سر بسپارد و آنها را باور کند یا دو روز صبر کند بعد از مرگ ببیند که افراد به چه صورت در میآیند بالأخره راه برای انکار نیست اینها واقعاً حیواناند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ» خدای سبحان «فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَل هُم أضلُّ سَبیلاً﴾».
«حیّ متألّه حامد» پاسخ معصوم(علیه السلام) در سؤال از ماهیت انسان
بنابراین اگر از وجود مبارک امام معصوم سؤال کنی «الانسان ما هو» نمیگوید حیوان ناطق میفرماید: «حیّ متألّه حامد» این حامد بودن فصل مقوِّم اوست که اگر کسی خدای ناکرده نعمت الهی را صرف کرد و خدا را نشناخت و شکر نکرد واقعاً حیوان است نه تنها حیوان ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ چون غالب این حیوانات ذکری دارند, غالب این حیوانات بالأخره به اندازه درکی که دارند خدا را حمد میکنند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ﴾ که درباره حضرت جبرئیل(سلام الله علیه) دارد که خدای سبحان به او ششصد بال عطا کرده است ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾.
پرسش ...
پاسخ: داشته باشند بله خب, دلیلی بر حصر نداریم.
علت امکانپذیرش گناه بعضی از فرشتگان
پرسش ...
پاسخ: چرا, خیلی از موجودات هستند که کارهایی انجام میدهند آنها که مدبّرات امرند حسابشان جداست وحی میآورند, کارهای بهشت و جهنم و ارواح و اینها را اداره میکنند کارشان جداست اما ما دلیلی بر حصر نداریم که «ان هو الاّ کذا و کذا» نه دلیل عقلی داریم نه دلیل نقلی داریم; اگر دلیل عقلی داشتیم که ملائکه غیر از این نمیتواند باشد, دلیلی نقلی داشتیم که حصر بکند همه ملائکه اینطورند غیر از این نمیتواند باشد یا نیستند بله, اما وقتی دلیلی عقلی نداریم, دلیلی نقلی نداریم جای احتمال باز است وقتی جای احتمال باز بود اگر روایتی گفت که فلان فرشته مثلاً گناه کرده ما بررسی میکنیم اگر فرشته وحیانی نبود, فرشته مسئول جهنم نبود, مسئول بهشت نبود, مسئول ارزاق نبود, مسئول امور انبیا نبود, مسئول ضبط اعمال ما نبود, فرشتهای بود که درباره کار باران و کشاورزی و دامداری دارد کار میکند خب چه داعی داریم که مثلاً بگوییم این روایت درست نیست یا کذا و کذا غرض آن است که آن حصر, دلیل میخواهد نه این احتمال.
عدم توانایی انسان در جلوگیری از رحمت الهی
فرمود خدا اینطور است نسبت به همه چیز قادر است بعد فرمود دری را که خدا بر اساس رحمت باز کند هیچ کس نمیتواند ببندد و دری را که خدا بر اساس رحمت باز نکند هیچ کس نمیتواند باز کند این دو اصل کلی. ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ (یک) ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ در برابر فتح, اِمساک را عنایت فرمود نه بستن را, نگشودن را ذکر کرد نه بستن و قفل کردن را ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ قبلاً ملاحظه فرمودید اسمای حسنایی که در هر آیه ذکر میشود ضامن مضمون همان آیه است ما الآن عزّت میخواهیم که حدّ وسط است حکمت میخواهیم که حدّ وسط است این عزیز و حکیم که دو اسم از اسمای خدای سبحان هستند سند این دو کار هستند سند فتح و اِمساک. فرمود دری را که خدای سبحان بر اساس رحمت باز کند ﴿فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾.
بررسی معنای سبقت رحمت الهی بر غضب او
تقدیم فتح بر اِمساک از یک سو, تأنیث ضمیر و تذکیر اِمساک از سوی دیگر ملاحظه بفرمایید همه این نکات را بزرگان ما در کتابهای تفسیریشان بیان کردند اول مسئله فتح رحمت است چون رحمت خدا سابق بر غضب اوست قبلاً هم چندین بار مطرح شد درست است رحمت خدا بیشتر از غضب خداست اما آیاتی که دارد سابق است یا روایات و ادعیهای که دارد «یا مَن سبقت رحمته غضبه»[12] نمیخواهد بفرماید رحمت خدا بیشتر از غضب اوست بلکه درصدد بیان آن نکته است که رحمت خدا پیش از غضب اوست نه بیش از غضب او; البته بیش از غضب اوست اما معنایش این نیست که اینها بیگانه هستند هشت در بهشت داریم هفت در جهنم داریم رحمت خدا بیشتر است این معنا نیست تمام هدف این است که غضب به دنبال رحمت است این معنی حکمت است خدا قبل از اینکه غضب بکند رحمت نقشه میکشد که کجا بزند, کجا بگیرد, کجا ببخشد, کجا اعدام بکند «یا مَن سبقت رحمته غضبه» عالَم دو مهندس ندارد یک مهندس غضب یک مهندس رحمت, بیش از یک مهندس ندارد و آن مهندس رحمت است رحمت, نقشه میکِشد خدا با کسی قهر نیست خدا اگر کسی را اعدام میکند اگر کسی را از پا در میآورد میخواهد به امت و به جامعه رحمت بفرستد رحمت خدا نقشه میکشد مثل اینکه یک مهندس کامل، نقشه میکشد کجا اتاق مطالعه باشد, کجای جای پذیرایی باشد, کجا جای استراحت باشد, کجا جای خواب باشد کجا هم دستشویی باشد این مهندس, نقشه میکشد که کجا دستشویی باشد دستشویی در برابر اتاق مطالعه نیست آن مهندس نقشه میکشد که کجا بِبُرد و کجا بدوزد «یا من سبقت رحمته غضبَه» نه «یا من زادت رحمته علی غضبه» نه اینکه رحمت خدا بیش از غضب خداست بله بیش از غضب خداست یقیناً است اما این ادله همهشان درصدد بیان این هستند که رحمت خدا پیش از غضب اوست با چه کسی میخواهد قهر کند, با چه کسی میخواهد عصبانی بشود, غضب دارد فرمانروایی میکند؟ نه, تنها فرمانروای عالَم رحمت است او نقشه میکشد کجا بهشت باشد, کجا جهنم باشد, کجا بگیر, کجا ببند, اگر بخواهد به جامعه رحمت بکند میفرماید: درباره زانی و زانیه ﴿لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾[13] چون خدای رئوف دستور داد که ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[14] بنابراین فتح، پیشاپیش است نه بیش از اِمساک است البته بیش از امساک است ولی پیش از امساک است آن تقدّم معنوی در لفظ ظهور کرده.
نکات ادبی دال بر ناتوانی قدرتها در گشایش با بستن درِ رحمت الهی
لذا فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ اینجا ضمیر مؤنث آورد که بالصراحه به رحمت برگردد اما فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ نه «لها» با اینکه در هر دو جا کلمه ﴿مَا﴾ بود به لحاظ معنا میشد تأنیث, به لحاظ لفظ میشد تذکیر, در مسئله فتح به لحاظ معنا تأنیث آورده شد, در مسئله اِمساک به لحاظ لفظ, تذکیر آورده شد. چه فتحش چه امساکش آنجا که درِ رحمت گشود کسی نمیتواند ببندد آنجا که درِ رحمت را نگشود کسی نمیتواند باز بکند این ﴿مِن بَعْدِهِ﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه است برای هر دو فعل «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا مِن بعده وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ» یعنی در برابر قدرت خدا قدرتی نیست چرا؟ دلیلیش چیست.
عزیز بودن خدا دلیل ناتوانی قدرتها
چون ﴿هُوَ الْعَزِیزُ﴾ عزیز نه یعنی غالب, عزیز یعنی نفوذناپذیر؛ آن زمین سخت و سفت و مستحکمی که کلنگ در آن اثر نمیکند میگویند «أرضٌ عزاز» یعنی زمین، نفوذناپذیر است و اگر انسانی نفوذناپذیر بود به او میگویند انسان عزیز; چون نفوذناپذیر است در دیگران نافذ است میشود غالب وگرنه معنای عزّت, غلبه نیست معنای عزّت, نفوذناپذیری است و این نفوذناپذیریاش مطابق حکمت است حکیمانه فتح میکند, حکیمانه امساک دارد پس اگر کسی چند روزی در جایی بسته شد و درِ لطف به روی او باز نشد در حقیقت درِ رحمت از جای دیگر به روی او باز شده است که امیدواریم برای نظام ما و برای همه مرزداران ما و برای همین عزیزانی که شربت شهادت در قسمت شرق ایران نوشیدند و به خانوادههای معزّز و معظّم اینها ذات اقدس الهی اجر صابران مرحمت بفرماید!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 2.
[2] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 2.
[3] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 4.
[4] . سوره طه, آیه 121.
[5] . بینی نشسته بر فراز هر گیاهی٭٭٭افرشتهای تا پروراند آن گیا را.
[6] . سوره تحریم, آیه 6.
[7] . الصحیفة السجادیة, دعای 3; «وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ».
[8] . اسرارالحکم, ص402.
[9] . سوره فرقان, آیه 44.
[10] . سوره بقره, آیه 74.
[11] . تفسیر الامام العسکری, ص606 و 607; المناقب, ج4, ص184.
[12] . مصباح المتهجد, ص696.
[13] . سوره نور, آیه 2.
[14] . سوره نور, آیه 2.
تاکنون نظری ثبت نشده است