display result search
منو
تفسیر آیات 70 تا 77 سوره فرقان

تفسیر آیات 70 تا 77 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 151 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 77 سوره فرقان"
- از ویژگی‌های امام زمان، بقیةالله بودن است
- خلود در عذاب در مؤمن نیست و در قتل مؤمن هم توجیه می‌شود؛
- خلود فقط شامل اعتقاد کافرانه؛
- هدف خلقت: معرفت توحیدی بشر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (70) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَاباً (71) وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً (72) وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّاً وَعُمْیَاناً (73) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً (74) أُولئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً (75) خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (76) قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامَاً (77)﴾

قرآن کریم هدف خلقت جهان را دو چیز دانست یکی عبادت و دیگری معرفت قبلاً گذشت که برابر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» هدف خلقت, معرفت توحیدی بشر است ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً﴾[1] فرمود ما این نظام آسمان و زمین را آفریدیم فرمان الهی از همه این مسیر عبور می‌کند تا شما موحّدانه بدانید خدا ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ﴾[2] است خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾[3] است. در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» همان آیه معروف است که ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[4] پس هدف مخلوق نه هدف خالق چون خالق خودش هدف است کمال است هر فاعلی, فعلی را انجام می‌دهد برای وصول به کمال خود کمال مطلق اگر خواست کاری بکند دیگر کمالی خارج از این حقیقت نامتناهی فرض ندارد چون کمال است و عین علم و اختیار و قدرت و اراده است فعل عالَم مراداً و مختاراً از او صادر می‌شود خب پس هدف به مخلوق برمی‌گردد نه به خالق اگر هدف خلقت, معرفت باشد که در پایان سورهٴ «طلاق» است در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» اولواالألباب که اهل معرفت‌اند به مقصد رسیده‌اند حرفهای آنها را نقل کرد که اولی الألباب ﴿وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[5] آنها اهل فکرند اهل بحث‌اند اهل استدلال‌اند اهل معرفت‌اند اهل شهودند حق بودن عالم را می‌فهمند حق بودن عالم را می‌بینند اینها اولواالألباب‌اند. مطابق آیه سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» که هدف خلقت یعنی هدف مخلوق, عبادت است[6] بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» مطرح است که فرمود: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ﴾[7] تا پایان بحث که آیه 75 همین سور‌ه است عبادالرحمان اوصافشان این است اوصاف ثبوتی دارند اوصاف سلبی دارند و مانند آن, چون همه این بحثهایی که از آیه 63 به بعد است مربوط به عبادالرحمان است عبادالرحمان افراد ضعیف و متوسط و قوی دارند بالاترین رتبه برای معصومان(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن بیان نورانی نهج‌البلاغه فرمود: «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن»[8] یعنی اگر قرآن برای مؤمنان برای متّقیان برای مقرّبان درجات ذکر می‌کند آن قلّه‌اش برای اهل بیت است آن مراحل میانی برای دیگران است «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن» یا «فیهم کرائم القرآن»[9] آن قلّه برای اهل بیت است این بخشهای میانی و پایین برای دیگران, اگر این‌چنین شد هم بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آنها و مأمومان و شاگردان و پیروان آنها را شامل می‌شود هم بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که محلّ بحث است آنها و شاگردان و پیروان آنها را شامل می‌شود لذا آنها اگر به خدا عرض می‌کنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ یعنی «اماماً مطلقاً معصوماً مطهّراً طیّباً» و مانند آن است. شاگردان آنها اگر می‌گویند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ یعنی اماماً عادلاً نه اماماً معصوما و اگر روایاتی در کنزالدقائق و مانند آن نقل شده است[10] با حفظ این مراتب است وگرنه صدر و ساقه این بحث مربوط به عبادالرحمان است اختصاصی به ائمه(علیهم السلام) ندارد آنجا که مخصوص ائمه است و احدی راه ندارد آیه تطهیر است[11] آیه مباهله است[12] آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾[13] است و مانند آن, اما این آیات که بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران»[14] یا بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» است همه را شامل می‌شود منتها آنها در قلّه‌اند و شاگردان اینها در مراحل میانی و متوسط یا نازل.
مطلب بعدی آن است که آ‌نچه در همین سور‌ه آیه 69 به بعد گذشت که ﴿وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً﴾ این قید یا به همه برمی‌گردد آنکه در اصول ملاحظه فرمودید استثنای عقیب چند جمله, قید عقیب چند جمله, شرط عقیب چند جمله یا به همه برمی‌گردد یا به اخیر قدر متیقّنش اخیر است اگر این ﴿مَن یَفْعَلْ ذلِکَ﴾[15] به همه برگردد یعنی به مشرک و به قاتل و به زانی برگردد خب این خلود معنای خاصّ خودش را دارد یعنی همان ابدیّت اما اگر به اخیر برگشت نه به شرک این خلود به معنای مکث طویل است چون موحّد, مسلمان برابر اسلامی که دارد ایمان و توحیدی که دارد نمی‌تواند مخلَّد باشد خلود برای غیر موحّد است و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تهدید به خلود شده است که قاتل مؤمن مخلَّد در نار است آنجا گذشت که دوتا توجیه برای آن آیه است آیه 93 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که دارد ﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا﴾ آنجا دوتا توجیه شده یکی اینکه تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است اگر کسی مؤمن را بما أنّه مؤمن بکشد یعنی لإیمانه بکشد خب این قاتل می‌شود مرتد و مخلّد به معنای ابدیت است دیگر اما اگر نه, از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت نباشد به عنوان مُشیر باشد یک نزاع مالی بود غیر مالی بود آنجا خلود یقیناً به معنی ابدیّت نیست به معنی مکث طویل است زیرا معصیت کبیره غیر از ارتداد است معصیت کبیره غیر از شرک است و امثال ذلک این دو وجه توجیهی در آیه 93 سورهٴ «نساء» گذشت. خب بنابراین ﴿مَن یَفْعَلْ ذلِکَ﴾[16] به هر کدام برگردد حکم خاصّ خودش را دارد.
پرسش: دلیل مضاعف شدن عذاب چیست؟
پاسخ: برای اینکه چندتا گناه دارد یا گناه کرده و در برابر پیغمبر هم ایستاده وگرنه در یک جای قرآن فقط آمده فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[17] و آن درباره کیفر است درباره پاداش جزاء وفاق نیست درباره پاداش ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[18] است (یک) ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[19] است (دو) ﴿کَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾[20] است (سه) و مانند آن, ولی تنها جایی که ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ است برای کیفر است دیگر یعنی بیش از حدّ گناهِ او کیفر نمی‌بیند این تحدید هم به لحاظ نفی مافوق است نه نفی مادون مستحضرید گاهی حد دو جانبه است نظیر حدّ عادت زنان و امثال اینها که کمتر از ده روز حکمش چیست بیشتر از ده روز حکمش چیست و مانند آن, گاهی به لحاظ احدالطرفین است نه به لحاظ طرف دیگر اینکه در حدّ مسافت هشت فرسخ است نه یعنی بیشتر ضرر دارد کمتر از این نباشد اگر در حدّ کُر گفتند آن مقدار از نظر وزن آن مقدار از نظر حجم باید باشد یعنی کمتر نباید باشد بیشتر شد, شد. در جریان ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ حد به لحاظ نفی زاید است یعنی بیشتر از ظلم آنها کیفری نیست اما خب کمتر شاید باشد ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[21] به هر تقدیر اینکه فرمود اگر کسی توبه کند و عمل صالح انجام بدهد خداوند سیّئات اینها را به حسنات تبدیل می‌کند یک وقت است که ما می‌خواهیم تبدیل را به معنی تعویض بگیریم محو بگیریم غفران بگیریم عفو بگیریم صفح بگیریم که خیلی از مفسّران این‌چنین معنا کردند زمخشری در کشاف این را به صورت محو و اثبات معنا کرده است[22] خب این یک راه است این دیگر تبدیل نیست. یک وقت می‌خواهیم معنای تبدیل را حفظ بکنیم اگر خواستیم معنای تبدیل را حفظ بکنیم اگر گفتیم الف تبدیل می‌شود به باء باید یک وجه مشترکی باشد اگر الف کلاً از بین برود باء پدید بیاید می‌گویند «زال الألف و حَدَث الباء» نمی‌گویند «تبدّل الألف بالباء» تبدیل جایی است که ماده مشترک محفوظ باشد اگر مادّه مشترک محفوظ نباشد اوّلی از بین برود دومی پدید بیاید می‌گویند زوال اوّلی به حدوث دومی در تبدیل الاّ ولابد مادّه مشترک معتبر است.
مطلب سوم آن است که اگر چیزی مادّه مشترک نداشته باشد تبدیل‌پذیر نیست ما ممکن است خیال بکنیم به تقطیع به تبدیل به تنصیف به تربیع ولی او تکان نمی‌خورد الآن صوَر ذهنیه شما, شما سطحی را خطی را در ذهنتان ترسیم می‌کنیم بعد بر اساس محاسبات ریاضی این را نصف می‌کنید ثلث می‌کنید می‌گویید این خط یک متری به دو نیم متر تقسیم می‌شود یا این سطح مثلث یا سطح مربع را ما به دو قسم تقسیم می‌کنیم و مانند آن این تخیّل قسمت است نه تقسیم زیرا در تقسیم اگر شما خطی را تقسیم کردید یک خط یک متری را به دو نیم متر دیگر یک متری وجود ندارد اگر یک سطح پنج متری را تقسیم کردید به دوتا دو متر و نیم دیگر سطح پنج متری وجود ندارد لکن شما هر کاری بخواهید بکنید در فضای ذهن تقسیم ریاضی انجام بدهید می‌بینید ممکن نیست این یک خط یک متری را شما به دو نیم متر تقسیم کردید دوتا نیم متر ایجاد کردید خیال کردید که آن اوّلی را تقسیم کردید به دلیل اینکه آن اوّلی هنوز سر جایش محفوظ است اصلاً ممکن نیست چیزی که مادّه ندارد این را بشود کار ریاضی روی آن کرد تقسیم کرد این تخیّل قسمت است شما اگر شجری را بی‌برگ کردید آن شجر اوّلی سر جایش محفوظ است یک درخت بی‌برگ ایجاد کردید خیال می‌کنید که او را تقسیم کردید اگر آن را تقسیم کردید که نباید در ذهنتان آن باشد که, بنابراین اگر کسی خط یک متری را به دوتا نیم متر دارد تقسیم می‌کند خیال می‌کند که دارد قسمت می‌کند وگرنه قسمتی نیست به دلیل اینکه او سر جایش همچنان محفوظ است اگر چیزی تقسیم شد آن مَقسَم نباید بعد از انقسام وجود داشته باشد چیزی که مادّه ندارد تبدیل‌پذیر نیست نعم تعویض‌پذیر است محوپذیر است عفوپذیر است صفح‌پذیر است و اینها.
پرسش:
پاسخ: آن عمل که جامع ذهنی است آن را که کسی جابه‌جا نمی‌کند این غصب یک وجود خارجی است این غصب که حرام است چگونه به حلال تبدیل بشود العمل که مفهوم کلی است له أفرادٌ کثیره بعضی سیّئه است بعضی حسنه اما هذا العمل الخارجیّ الذی وقع عصیاناً این تبدیل بشود به حسنه یک وقت است آدم می‌بیند هیچ راهی ندارد خب می‌گوید تبدیل یعنی تغییر یعنی عفو یعنی تعویض و مانند آن خب. بنابراین باید ببینیم که در فرهنگ قرآن تبدیل تا کجا راه دارد صورت ذهنی به هیچ وجه تبدیل‌پذیر نیست به همین شاهدی که گفته شد یعنی این سر جایش محفوظ است اگر شما [در ذهن] خطّ یک متری را به دو نیم متر تقسیم کردید خیال کردید قسمت کردید وگرنه او تقسیم نشده نشانه‌اش این است که همچنان سر جایش محفوظ است پس چیزی که مادّه ندارد تبدیل‌پذیر نیست نعم, آنچه در ذیل آیه آمده است ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾ شاید امثال زمخشری را وادار کرده باشد که منظور از تبدیل همان مغفرت است منظور از این تبدیل همان رحمت است خدای سبحان کسی را که گناه کرده به جای اینکه او را کیفر بدهد چون توبه کرده است پاداش می‌دهد این یک راهی است که به قرینه ذیل آیه که سخن از مغفرت است ما تبدیل را به غفران معنا بکنیم.
حالا کم کم جلوتر برویم ببینیم که همه جا تبدیل مادّه مشترک می‌طلبد یا خصوصیّت آن مورد تبدیل را معنا می‌کند تبدیل کلّ شیء بحسبه.
پرسش:
پاسخ: بله اینجا هم همین طور است دیگر حسد «إنّ الحسدَ یأکل الایمانَ کما تأکلُ النارُ الحطبَ»[23] این تشبیه است یا تمثیل این تشبیه است دیگر در تشبیه لازم نیست اگر گفتند «زیدٌ کالأسد» او هم یال و کوپال داشته باشد اما تمثیل یعنی تمثیل یعنی این فرد است برای آن کلّی اما تشبیه چیز دیگر است تمثیل چیز دیگر است زید که مثال برای اسد نیست که شبیه اسد است مثال این است که زید مثال است برای انسان, انسان کیست؟ مثل زید است مثال, فرد کلّی است تشبیه فرد او نیست در بعضی از اوصاف شبیه اوست ما یک تمثیل داریم و یک تشبیه خب اگر آنجا فرمود تشبیه است دیگر درباره حسد هم همین طور است که حسد «یأکل الإیمان کما تأکل النار الحطبَ» این تشبیهی است این کاف, کاف تشبیه است اما اینجا سخن از تشبیه نیست سخن از تمثیل نیست نفرمود مثل کذا فرمود تبدیل می‌کند. تبدیل کلّ شیء بحسبه آیا در هر جا تبدیل که استعمال شد مادّه مشترک لازم است یا نه تبدیل کلّ شیء بحسبه. اینجایی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) به نفس برگرداندند[24] برای اینکه یک شباهتی نه مثال, شباهتی با سورهٴ مبارکهٴ «نور» دارد آنجا البته محفوف به قرینه است آنجا شفاف است آنجا هیچ مشکلی نداشتیم چه اینکه در آنجا هم بدون اشکال مسئله گذشت آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود که ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ نفرمود ما خوفشان را امن می‌کنیم اگر آنجا این طور می‌فرمود باز هم می‌گفتیم نمی‌فهمیم این یعنی چه؟! خوف قبل از هجرت را چگونه به امن بعد از هجرت تبدیل کردید آن خوف که زمان قبل بود و گذشت الآن یک زمان امن است آن خوف که به این امن تبدیل نشد نفرمود ما خوفشان را به امن تبدیل می‌کنیم فرمود ما خائفان را به صورت آمنان در می‌آوریم فرمود: ﴿وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ یعنی «نُزیل منهم الخوف و نعطیهم الأمن» اینها یک مادّه مشترک دارند و آن نفس اینهاست اما اگر ما چنین تعبیری می‌داشتیم اینجا هم مثل آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «نور» شفاف بود اما اینجا دارد که سیّئه را به حسنه تبدیل می‌کنیم این سیّئه به حسنه تبدیل بشود توجیه می‌خواهد وگرنه به نار می‌فرماید: ﴿کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾[25] آسان است به چوب بفرماید اژدها بشو آسان است به سنگ بفرماید حرکت بکن اینجا چشمه بشو آسان است به آب بفرماید نیا بایست آسان است, آسان است یعنی درکش آسان است چون ماده مشترک دارند و مقدور هم هست اما چیزی که مادّه مشترک ندارد شما هر کاری بکنید می‌بینید این سر جایش محفوظ است این را چطوری تبدیل می‌کنند بنابراین اگر راهی برای او نبود آن وقت این تبدیل می‌شود تعویض می‌شود عفو می‌شود محو می‌شود مغفرت و مانند آن اگر خواستیم یک راه‌حلّی پیدا کنیم بله این راه که سیدناالاستاد طی کردند[26] نظیر آنچه در آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «نور» گذشت قابل حل است ولی اگر گفتیم تبدیل کلّ شیء بحسبه در تبدیل, مادّه مشترک وقتی لازم است که طرفین تبدیل مادّی باشند شما در همین قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» چطور توجیه می‌کنید آیه 181 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» درباره تبدیل وصیّت است کسی وصیّت‌نامه نوشته وصیّت کرده که این خانه برای ایتام باشد این وصیّت کرده کسی آمده غصب کرده ایتام را راه نداده یا بیرون کرده خودش رفته آنجا نشسته اگر این کار را کرد ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ﴾ این وصیّت را تبدیل کرد, این وصیّت را تبدیل کرده یعنی چه؟ خانه که همان خانه است آن کاغذ هم که همان کاغذ است آن مرکّب که همان مرکّب است این عناوین اعتباری که تبدیل‌پذیر نیست چه چیزی را به چه چیزی تبدیل کرده می‌گوییم وصیّت را تبدیل کرده یعنی به وصیّت عمل نکرده اگر شما تبدیل را در قرآن در این گونه از معانی هم دارید که می‌گویند وصیّت را تبدیل کرده وقف را تبدیل کرده در پایان این وقف‌نامه‌ها هم می‌نویسند دیگر همین که درباره وصیّت است در وقف هم می‌نویسند ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ﴾ پس تبدیل کلّ شیء بحسبه حالا یا مجاز است قرآن هم استعمال کرده یا نه حقیقت است بر اساس اینکه تبدیل کلّ شیء بحسبه اگر گفتیم تبدیل کلّ شیء بحسبه این دیگر مجاز نیست اگر گفتیم مجاز است دلیل این تجوّز را هم داریم چون خود قرآن استعمال کرده قرآنی که می‌گوید اینها که به وصیّت عمل نکردند وصیّت را تبدیل کردند یعنی چه؟ چه چیزی به چه چیزی تبدیل شد؟ چه چیزی بدل چیز دیگر شد اینکه عناوین اعتباری است وصیّت که امر اعتباری است وجود خارجی ندارد آنکه وجود خارجی دارد یک سوادٌ علی بیاضٍ است یک کاغذ سفید است و چند جمله خط.
پرسش: عناوین اعتباری آثار خارجی که دارند.
پاسخ: بسیار خب پس معلوم می‌شود که عنوان اعتباری را می‌شود تبدیل کرد به لحاظ خارج اینجا هم سیّئه و حسنه را می‌شود تبدیل کرد به لحاظ خارج. ما نباید توقع داشته باشیم که حتماً هر جا تبدیل است یک مادّه مشترک باشد چون تبدیل کلّ شیء بحسبه این یک و قرآن کریم هم در مواردی تبدیل را به کار برده است که مادّه مشترک ندارد اصلاً مادی نیست این دو بر اساس این معیار ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ هم درست است.
پرسش:
پاسخ: خب بالأخره ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾[27] این شخص موحد که مرتد نشده که مرتد بله مخلَّد است اما این اختلاف مالی دارد یک مسلمانی را کشته این باید قصاص بشود در دنیا و در آخرت هم معذّب می‌شود اگر بی‌توبه رفته اما دیگر مخلّد نیست که آنجا فرمود: ﴿مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً﴾[28] یعنی کسی مؤمنی را لإیمانه بکشد بله مخلّد است اما اگر مؤمن عنوان مُشیر باشد نه از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت باشد آنجا گفته شد خلود به معنای مکث طویل است دیگر.
پرسش:
پاسخ: نه, این تهدید است خب البته عفو الهی ممکن است باشد چون اینها وعید است وعید, خبر که نیست که انشاء است خُلف وعید مخالف حکمت نیست مخالف عدل نیست مخالف احسان الهی هم نیست آن خلف وعده است که مشکل دارد این جمله‌ها هم جمله خبریه نیست اینها همه‌شان وعید است و جمله انشائیه است و اگر ذات اقدس الهی عفو بکند بر اساس ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[29] آسیبی به جایی نمی‌رسد.
فرمود: ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً ٭ وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّاً وَعُمْیَاناً﴾ اینها را که نمی‌شود گفت درباره ائمه معصوم است که اینها اوصاف سلبیه است و نازل‌ترین مرحله ایمانی است آن وقت چگونه ما بتوانیم برابر آن روایتی که مثلاً در کنزالدقائق هست[30] بگوییم ﴿وَالَّذِینَ یَقُولُونَ﴾ منحصراً برای ائمه(علیهم السلام) است چون این طبق تعبیر دیگر که ﴿أُولئِکَ﴾ یعنی آیه 75 که فرمود: ﴿أُولئِکَ﴾ این خبر است برای مبتدا یعنی ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾[31] مبتداست و این ﴿أُولئِکَ﴾ خبر است همه اینها اوصاف عبادالرحمان است آن وقت همه اینها که اوصاف عبادالرحمان است ما یک گوشه‌اش را بگوییم مخصوص ائمه(علیهم السلام) است و بقیه برای دیگران این تفکیک نارواست ولی بگوییم طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن»[32] این قابل پذیرش است که این درجاتی دارد قلّه‌اش برای آنهاست وسط و ذیلش برای پیروان آنها خب.
فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ آن‌گاه همین اوساط یا ضعاف که نسبت به دیگران امام‌اند خود اینها عرض می‌کنند که «و اجعل لنا مِن المتّقین اماماً»[33] یعنی این ضعاف نسبت به اوساط مأموم‌اند ضعاف و اوساط نسبت به آن اوحدی یعنی اهل بیت(علیهم السلام) مأموم‌اند این امکان دارد که در نظام داخلی هم بعضها امام بعضها مأموم باشند ولی بالأخره عبادالرحمان الگوی دیگران‌اند این امام به معنای پیشوا به معنای الگو بودن اختصاصی به معصوم ندارد یک انسان عادلی, انسان وارسته‌ای می‌تواند الگو باشد همان طوری که در بحث دیروز گذشت. خود کلمه امام را مستحضرید که بعضیها گفتند که این امام جمع آم است نظیر صیام که جمع صائم است[34] آم با الف و همزه شبیه فاعل احتمال دیگر آن است که این جنس باشد بنابراین با جمع سازگار است ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ چون امام جنس است می‌تواند با جمع هماهنگ باشد.
مطلب دیگر اینکه در بخشهای قبلی فرمودند عبادالرحمان این اوصاف را دارند این کارها را نمی‌کنند آنها که عادل‌اند این کارها را نمی‌کنند دفعاً, اگر در بین اینها کسی ـ معاذ الله ـ مرتکب شد رفعاً با توبه ترمیم می‌کند. در روایات ما هست که هرگز انسان تبهکار حین تبهکاری مؤمن نیست «لا یزنی الزانی و هو مؤمن»,[35] و مانند آن[36] این نفی ایمان نفی اعتقادی نیست این کفر عملی است نه کفر اعتقادی دارد «لا یزنی الزانی و هو مؤمن» نظیر ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾[37] این کفر, کفر عملی است دیگر کفر اعتقادی که نیست همان طوری که ایمان بخش اعتقاد دارد بخش اقرار دارد و بخش عمل, کفر هم سه مرحله دارد کفر اعتقادی ـ معاذ الله ـ مشخص است چیست, کفر قولی و کفر فعلی این است که زباناً معصیت بکند یا با دست و پا معصیت بکند اینها کفر عملی است آن روایاتی که دارد «لا یزنی الزانی و هو مؤمن» این کفرهای عملی است نه کفرهای اعتقادی بنابراین جا برای خلود دیگر نخواهد بود اگر این‌چنین شد ﴿أُولئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا﴾ مستحضرید که این صبر جامع همه حسناتی است که گفته شد برای اینکه شما همه این فضایل را شمردید و سندش را هم صبر ذکر کردید خب معلوم می‌شود اقسام سه‌گانه صبر را زیر پوشش یک عنوان ذکر کردید صبر «عن المعصیة» صبر «عند المصیبة» صبر «علی الطاعة» سه قسم صبر است,[38] انجام دادن واجبهای مالی و بدنی دشوار است خب انسان باید صابر باشد تحمل کند هنگام مصیبت نباید جزع کند عندالمصیبه باید صابر باشد هنگام ابتلای به گناه باید صبر عن المعصیه داشته باشد این ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾ شامل همه اینها می‌شود برای اینکه اوصافی که ذکر شده ﴿لاَ یَزْنُونَ﴾[39] است ﴿لاَ یَقْتُلُونَ﴾[40] است ﴿یَبِیتُونَ﴾[41] است پس صبر «علی الطاعة» است صبر «عن المعصیة» است و مانند آن, این صبر باید عام باشد. فرمود: ﴿بِمَا صَبَرُوا﴾ نفرمود «بما آمنوا» برای اینکه این صبر همه فضایل را دارد و مسئله صبر در ردیف ستون دین است که فرمود: ﴿اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[42] این از بهترین برکات فضیلت است ما واقع نمی‌دانیم کار را چه کسی دارد اداره می‌کند درست است که ما به اندازه خودمان با هم‌فکری دیگری باید که وضع را تدبیر بکنیم اما این طور نیست که اگر چیزی پیش نیامد ما جزع کنیم فزع کنیم اوضاع را بهم بزنیم نمی‌دانیم چه کسی دارد اداره می‌کند لذا فرمود: ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ این‌چنین نیست که روزگار همه‌اش باید به کام ما باشد به سود ما باشد خیلی از چیزهاست که ما نمی‌دانیم فرمود: ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾[43] بنابراین صبر کردن با انجام دادن وظایف لازم از بهترین فضایل است ﴿وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً﴾. در جریان غرفه آن غُرف مبنیه که قبلاً هم گذشت برای افراد که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[44] (یک) ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[45] (دو) آنکه در سورهٴ «آل‌عمران» است با آنکه در سورهٴ «انفال» است کاملاً فرق می‌کند بعضی دارای درجه‌اند بعضی خودشان درجه‌اند آنهایی که خودشان درجه‌اند دیگر در آن آیه لام محذوف نیست ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ آنها که جزء اوساط از اهل ایمان‌اند لام ذکر شده فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ جنّت هم فرق می‌کند در جنّتهای جسمانی این مشترک بین ابرار و مقرّبان است در جنّتهای روحانی یک مِیْز کاملی بین ابرار و متّقیان است همان سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» که به خواست خدا بعداً خواهد آمد آنجا یک اوصاف مشترکی بین مقرّبان و اصحاب یمین ذکر فرمودند که مشخص است یک سلسله اوصاف مختص, در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» جریان سابقون را ذکر کردند فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ٭ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ﴾[46] اوصاف و فضایلی که برای مقرّبون ذکر می‌کند تقریباً مشترک است بین مقرّبون و اصحاب یمین که جزء ابرارند البته در این قسمت مشترک هم غرف اینها و درجات اینها فرق می‌کند فرمود اینها ﴿فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ﴾اند ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ ٭ وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ ٭ عَلَی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ٭ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ﴾[47] در اثنای اوصاف مشترک وصفی را ذکر کرد که مخصوص آنهاست فرمود این همه مقرّبین روی صندلیها هستند همه روبه‌رو, روبه‌رو یعنی روبه‌رو همه روبه‌روی هم‌اند شما کجا دارید که هزار نفر یکجا بنشینند همه روبه‌روی هم باشند بالأخره اگر صف مستطیل است آن که آخر صف نشسته با اینکه این طرف نشسته روبه‌روی هم نیستند که ما که نمی‌دانیم رقم آنها چقدر است که اگر در همین سورهٴ «واقعه» دارد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[48] خب مقرّبین شاید میلیونها نفر باشند تا قیامت ما نمی‌دانیم چند نفر مقرّبین هستند که خب این میلیونها نفر همه ـ همه یعنی همه! ـ روبه‌روی هم‌اند شما نگاه کنید در ذیل این آیه بزرگانی که گفتند, گفتند این وقتی است که به حضور الله می‌رسند آنجا دیگر غیبت نیست همه یکدیگر را می‌بینند همه روبه‌روی هم‌اند وگرنه شما صف‌بندی کنی صندلی بگذاری میز بگذاری یک میز جرمی و جسمانی بگذاری بالأخره پنج شش نفر مقابل هم‌اند هر دو نفر مقابل دو نفرند آن که آخر صف نشسته این که این طرف نشسته که این را نمی‌بیند که اینها بعضی متقابل‌اند بعضی یمین‌اند بعضی یسارند بعضی خلف‌اند اما یک میلیون را شما حداقل یکجا جمع بکنید که همه روبه‌روی هم‌اند همه یکدیگر را می‌بینند این فقط می‌گویند عند حضور الله که رسیدند و در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» دارد که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[49] وقتی به حضور الله رسیدند همه روبه‌روی هم‌اند خب این دیگر نصیب اصحاب یمین که نخواهد شد البته کسی نمی‌داند آنها می‌رسند یا نمی‌رسند.
پرسش:
پاسخ: بله الآن ما جسم هم داریم در مسجد اعظم نشستیم این حرفها را داریم این حرفها نه در این زمان است نه در این زمین, حرف را که انسان می‌گوید در یک زمان است کسی که می‌شنود در یک زمان است اما آن معارف بلند که زمان و زمین ندارد که الآن ما چطور هستیم جسم ما در مسجد اعظم است گفتن و شنیدن در مسجد اعظم است اما این مطالب در مسجد اعظم است؟! ما از عرش روی فرش داریم سخن می‌گوییم اینکه مسجد اعظم نیست که الآن هم همین طوریم الآن اینجا نشسته‌ایم از گفتن و شنیدن لذّت می‌بریم اینها در مکان است و در قم است و اینها اما آن مطلب در قم است آن حرفها در قم است آن مطالب در قم است این طور که نیست که الآن هم همین طور است آنجا فرمود: ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ در جریان معراج اینکه می‌گویند معراج روحانی است نه یعنی ـ معاذ الله ـ حضرت جسم نداشت جسم داشت در همه مراحل اما ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[50] جسمانی نیست نه اینکه او جسم نداشت او با جسم ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ اما ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾اش دیگر جسمانی نیست مثل ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[51] است مثل الآن که ما اینجا حرف می‌زنیم این مطالب که دیگر مطالب جسمانی نیست.
آنجا دارد که همه مقرّبین روبه‌روی هم‌اند این فرض ندارد مگر به لحاظ آن جریان جنّت روحانی که ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾[52] خب فرمود: ﴿لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِیماً ٭ إِلَّا قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[53] این تا اینجا مربوط به مقرّبین ﴿وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ٭ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ٭ وَطَلْحٍ مَنضُودٍ ٭ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ٭ وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ٭ وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ﴾[54] این هم شبیه آ‌نهاست این مشترک بین مقرّبین و اصحاب یمین است اما در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آنجا دیگر مختصّات مقرّبین را ذکر کرده فرمود: ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾[55] نه «فله روحٌ» خودش روح است خودش ریحان است آنها را که دارد آن ﴿جَنَّاتٌ﴾[56] را دارد ﴿وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ﴾[57] را دارد ﴿اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ﴾[58] را دارد همه اینها را دارد نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» هست که همه لذایذ جسمانی را دارد عندالله هم هست[59] این عنداللّهی جای همه نیست ابرار را آنجا راه نمی‌دهند مقرّبین را آنجا راه می‌دهند خب شما در این غرف مبنیه ملاحظه بفرمایید کسی که اهل غرفه پنجم است این نمی‌تواند به غرفه بالا برود این نظیر دنیا نیست ولی کسانی که در بالا هستند می‌توانند پایین بیایند مهمان اینها بشوند در دنیا این آقا که اهل نماز شب نبود آنجا هم طبقه بالا نمی‌تواند برود و غصّه هم نمی‌خورد عبادالرحمان را فرمود: ﴿جَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾[60] پس ملائکه عبادالرحمان‌اند مؤمنین هم عبادالرحمان‌اند در ملائکه هم که ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[61] کسی غصّه ندارد کسی حسد ندارد هر کدام راضی‌اند به آنچه خدا به اینها داده مگر ملائکه نسبت به یکدیگر رشک می‌برند غصّه می‌خورند حسد دارند بهشتیها هم همین طورند دیگر.
پرسش:
پاسخ: آنها با اینها هستند نه اینها با آنها, خیلیها بودند که در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند و قرآن می‌فرماید اینها نگاه می‌کنند ولی تو را نمی‌بینند ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾[62] اینها با بدن پیغمبرند البته با بدن پیغمبر بودن, با بدن امام بودن, با مرحله نازله امام بودن اینها سر جایش محفوظ است در بهشت با آنها محشور بشوند سر جایش محفوظ است اما آن منزلتی که اینها دارند آنها ندارند الآن ممکن است یک مسافر زائری هم بیاید کنار شما بنشیند این از نظر بدن کنار شما نشسته اما این حرفها را که درک نمی‌کند که لذّتی که شما از این آیات می‌برید که آن زائری که کنار شما نشسته نمی‌برد که این هم می‌گوید من رفتم قم و زیارت کردم و مسجد اعظم رفتم و پای تفسیر نشستم این آمده اما با هم بودند در یک بخش, بی‌هم بودند در بخش دیگر فرمود اینها با هم نیستند که ﴿وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ﴾.
مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در امالی در جریان «یا علی أنا مدینة العلم و أنت بابها»[63] نقل می‌کند که وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجنّة و أنت یا علیّ بابها»[64] اینها مُثبتان‌اند اینها معارض هم نیستند که ما بگوییم آنجا چون «مدینة الحکمة» است اینها «مدینة العلم» است اینها چطور جمع می‌شوند نه آن هم هست این هم هست آن مرحله هم هست این مرحله هم هست خود مقرّبین, روح و ریحان‌اند (یک) خود مقرّبین جنّت نعیم‌اند (دو) برای مقرّبین روح و ریحان است (سه) برای مقرّبین جنّت نعیم است (چهار) این برای جسمشان است آن برای روحشان است این برای مرحله نازله‌شان است آن برای مرحله عالیه‌شان است اینها منافاتی با هم ندارند که ما ناچار بشویم بگوییم ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ﴾[65] یعنی «فلهم روحٌ و ریحانٌ».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ طلاق, آیهٴ 12.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 29.
[3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 20.
[4] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[5] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 191.
[6] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[7] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 63.
[8] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 87.
[9] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 154.
[10] . تفسیر نور الثقلین, ج4, ص43 و 44; تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص445 ـ 447.
[11] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
[12] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 61.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 55.
[14] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 191.
[15] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 68.
[16] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 68.
[17] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 26.
[18] . سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[19] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 261.
[21] . سورهٴ مائده, آیهٴ 15; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 30.
[22] . الکشاف, ج3, ص294.
[23] . الکافی, ج2, ص306.
[24] . المیزان, ج15, ص242.
[25] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[26] . المیزان, ج15, ص242 ـ 243.
[27] . سورهٴ زلزله, آیهٴ 7.
[28] . سورهٴ نساء, آیهٴ 93.
[29] . سورهٴ مائده, آیهٴ 15; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 30.
[30] . تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص445 ـ 447.
[31] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 63.
[32] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 87.
[33] . مصباح المتهجّد, ص751.
[34] . الکشاف, ج3, ص296.
[35] . الکافی, ج2, ص285.
[36] . الکافی, ج2, ص285.
[37] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 97.
[38] . الکافی, ج2, ص91.
[39] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 68.
[40] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 68.
[41] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 64.
[42] . سورهٴ بقره, آیات 45 و 153.
[43] . سورهٴ بقره, آیهٴ 216.
[44] . سورهٴ انفال, آیهٴ 4.
[45] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 163.
[46] . سورهٴ واقعه, آیات 10 و 11.
[47] . سورهٴ واقعه, آیات 12 ـ 16.
[48] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[49] . سورهٴ قمر, آیات 54 و 55.
[50] . سورهٴ نجم, آیهٴ 8.
[51] . سورهٴ قمر, آیهٴ 55.
[52] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 89.
[53] . سورهٴ واقعه, ایات 25 و 26.
[54] . سورهٴ واقعه, آیات 27 ـ 32.
[55] . سورهٴ واقعه, آیات 88 و 89.
[56] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 15.
[57] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 17.
[58] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 23.
[59] . سورهٴ قمر, آیات 54 و 55.
[60] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 19.
[61] . سورهٴ صافات, آیهٴ 164.
[62] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 198.
[63] . الامالی (شیخ صدوق), ص561.
[64] . الامالی (شیخ صدوق), ص388.
[65] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 89.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی