- 902
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 65 تا 71 سوره فرقان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 71 سوره فرقان"
- ویژگیهای عباد الرحمن؛
- انفاق در مال حلال؛ بدون افراط و تفریط؛
- جواب شبه انفاق بیش از حد آقا امام حسن (ع)؛
- در مسئله زنا اسلام به غیرت تکیه دارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (63) وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً (64) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً (67) وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً (68) یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً (69) إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (70) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَاباً (71)﴾
قرآن کریم خدای سبحان را مبدأ همه هستی میداند ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[1] اصل دوم قرآن این است که خدا غنیّ محض است[2] اصل سوم آن است که نه تنها غنی است بلکه ماسوا فقیر به سوی اویند[3] معلوم میشود هر ناقصی به طرف کمال مطلق باید حرکت کند و هو الله سبحانه و تعالیٰ طبق این اصول خدا میشود کمال نامتناهی اگر کمال نامتناهی خواست کاری انجام بدهد برای چیزی کار نمیکند چون کمال نامتناهی است کار از او صادر میشود. اصل پنجم این میشود که آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» و همچنین بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» آمده این هدفِ مخلوق قرار میگیرد نه هدف خالق. اگر در بخش پایانی سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[4] عبادت, هدف مخلوق است نه هدف خالق یعنی اگر مخلوق عبادت نکند به کمال نمیرسد نه اینکه اگر مخلوق عبادت نکند خالق به هدف نمیرسد زیرا خالق خودش هدف است خودش کمال است. موجود غیر کامل کار را انجام میدهد که به وسیله کار به کمال برسد این را میگویند غرض زاید بر ذات ولی اگر خود آن مبدأ کمال مطلق بود و کمال مطلق داشت کاری انجام میداد آن کمال مطلق برای چیزی کار نمیکند بلکه چون کمال مطلق است کار میکند.
آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» هدف خلقت را علم معرفی کرده فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمَاً﴾ برای اینکه جامعه بشری علم پیدا کند که خدا علیم محض است و قدیر صِرف ما این نظام را خلق کردیم. پس آیه سورهٴ «ذاریات» هدف مخلوق را عبادت میداند آیه پایانی سورهٴ «طلاق» هدف مخلوق را عالِم شدن میداند پس غرض خلقت آن است که جوامع بشری عابد و عالم بشوند «العبادة ما هی؟ العلم ما هو؟» عبادت را در آیات فراوانی مشخص کرد که بخش قابل توجّهی از آنها در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» است که محلّ بحث است علم را هم در بسیاری از آیات مشخص کرد علم توحیدی یعنی چه علم به عالم بودن خدا یعنی چه قدرت خدا یعنی چه «علم» خدا چه میکند قدرت خدا چه میکند این تقریباً تفسیر و شرح آن دو هدف است.
بنابراین این آیه 63 به بعد دارد آن عبادت را شرح میدهد که اگر در بخش پایانی سورهٴ «ذاریات» فرمود هدف خلقت آن است که بشر عبادت کند[5] حالا دارد عبادت را شرح میدهد در بحث دیروز گذشت که گرچه اینها جمله خبری است و وصف بندگان الهی است لکن به داعی انشاء القا شده یعنی بندگان خدا باید اینچنین باشند.
مطلب دیگر آن است که در کتابهای اخلاقی یا منازلالسائرین آنها عابد را در قبال زاهد نام میبرند عبادت را در قبال زهد ذکر میکنند و اوصاف هر کدام را جدا مطرح میکنند ولی قرآن کریم این کار را نکرده و نمیکند که زهد را در قبال عبادت ذکر بکند عابدان را در قبال زاهدان ذکر بکند چیزی در فرهنگ قرآن به عنوان زاهد و زاهدان ما نداریم فقط یک بار کلمه زهد به کار رفته آن هم به معنای بیرغبتی چون کلمه زهد اگر با فی استعمال بشود بیرغبتی را نشان میدهد که قصه یوسف(سلام الله علیه) است که ﴿کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ﴾[6] اما این زهد مصطلح که در قبال عبادت است و زاهد که گروه خاصّی از بندگان الهیاند و بیرغبت به دنیا هستند این کمالات زیرمجموعه عبادت ذکر میشود اصطلاح قرآنی این است اما روایات و کتابهای اخلاقی مسئله زهد و زاهد را در کنار عبادت و عابد ذکر میکند خب.
﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ کسانیاند که این دو خصیصه را دارند از نظر جمعی به کسی آزار نمیرسانند (یک) بیمهری دیگران را تحمل میکنند (دو) و اگر دیگران بیمهری کردند آنها با خداحافظیِ محترمانه آنها را رها میکنند اگر در آن آیه دیروز که خوانده شد آنها میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ﴾[7] این سلام تودیع است یا اگر آزر عموی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بتپرستی را رها نکرد و وجود مبارک حضرت ابراهیم او را دعوت کرد او نپذیرفت جوابی که حضرت ابراهیم به آزر دارد فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾[8] این سلام, سلام خداحافظی است یعنی خداحافظ شما! ما در تعبیرات عرفی میگوییم خداحافظ عرب میگوید سلام علیکم این سلام دوستی و تحیّت و تکریم و امثال ذلک نیست این سلامٌ علیکم وجود مبارک ابراهیم همین ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ است آن ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ﴾[9] از همین قبیل است که ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ و این امور را که شما جمعبندی کنید میشود هَجر جمیل اگر در سورهٴ «مزمل» ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾[10] همین است یک وقت انسان قوم خود را ترک میکند از آنها قهر میکند این کار انبیا نیست یک وقت از قوم فاصله فکری و فرهنگی میگیرد یعنی آنها را آزار نمیکند (یک) بیمهری آنها را تحمل میکند (دو) فاصله برقرار نمیکند (سه) همیشه با آنها در ارتباط است حرفهای الهی را ابلاغ میکند این میشود هَجر جمیل ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾.
پرسش ...
پاسخ: در جریان حضرت یونس فقط قرآن کریم به همه انبیا این هشدار را میدهد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم میفرماید: ﴿لاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[11] مثل یونس نباش که هَجری کرده است که به ترک اُولیٰ شبیهتر است درباره انبیای دیگر فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[12] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾,[13] کذا و کذا یعنی به یاد آنها باش همان روشی که ما به آنها آموختیم به تو هم میآموزیم اما درباره یونس فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ خب.
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ این نحوه ارتباطش با جامعه و مردم است که اگر عالمان دین ورثه انبیا هستند این گونه رفتار میکنند اینها وارثان انبیایند انبیا هم همین طور بودند انبیا هجر جمیل داشتند وارثان انبیا که عبادالرحماناند هم همین طورند ﴿وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً﴾ شب را به بهترین وجه برگزار میکنند ساجد و خاضع و یا در حال ایستادناند یا در حال سجدهاند و عبادت میکنند لذتی که از این کار میبرند به مراتب بیش از لذّتی است که دیگران از کارهای بدنی میبرند ﴿کَانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ﴾[14] خیلی نمیخوابند مقداری میخوابند فاصله میگیرند البته وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خب شبها را کمتر استراحت میکردند لکن این طور نبود که نماز شب که مثلاً یازده رکعت است این یازده رکعت را پشت سر هم بخوانند یک خواب طولانی نداشتند این مثل انسانی که در سنگر است همان طوری که حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود نوم را در چشمتان غَراره کنید مضمضه کنید هرگز نگذارید خواب در چشمتان فرو برود[15] انسان سنگربان همین طور است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین طور بود این یازده رکعت نماز را پشت سر هم در یک وقت بخواند این طور نبود.
پرسش ...
پاسخ: بله خب استراحت اینها در چیز دیگر است اینها با همان رابطه الهی قدرت تأمین میکنند استراحت دارند منتها روح و ریحان بودنشان در همین سجده و قیام و اینهاست البته از ما نخواستند که مثل وجود مبارک حضرت باشیم ولی راهی که حضرت طی میکرد این بود.
﴿وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً﴾ این قیام مفرد نیست ﴿وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً ٭ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ اینها در سجده و در قیام از خدا چه میخواهند؟ اینها از خدای سبحان نجات از عذاب را میطلبند که اگر ـ خدای ناکرده ـ گرفتار گناه بود عذاب را با این جملهها رفع کند و اگر ـ انشاءالله ـ موفق بود که هیچ گناهی نداشته باشد با این جملهها عذاب را دفع میکند برای اینکه همین تعبیرها باعث میشود که انسان آلوده نشود یا دفع عذاب است برای غیر مرتکبها یا رفع عذاب است برای کسانی که لغزیدند.
این جمله که ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾ حرف آنهاست و دعای آنهاست اما آن دو جمله ﴿إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً﴾ (یک) ﴿إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ (دو) یکی مربوط به عذاب است یکی مربوط به جهنم آیا این دو جمله تتمّه دعای عبادالرحمان در سجده و قیام است یا کلام الله است اگر کلام الله باشد که خب حق است و صدق و اگر حرف عبادالرحمان باشد با تصدیق الهی همراه است عبادالرحمان در سجده و قیام میگویند: ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾ بعد میگویند چون عذاب جهنم غرام و خالص است چون «دارٌ لیس فیها رحمة»[16] و خود جهنم هم یک مستقرّ بدی است یک مُقام و جایگاه بدی است (این دو) اینها را آیا بندگان خدا در سجده و قیام دارند که جزء تتمّه دعای آنهاست یا نه, گفته ذات اقدس الهی است هر کدام باشد حق است منتها یکی بلاواسطه و دیگری معالواسطه. مسائل انفاقی را فرمود اینها در هزینه کردن از افراط و تفریط میپرهیزند حرام ولو یک درهمش هم که باشد اسراف است چون از مرز شریعت گذشته حلال است که دو قسم است یا افراط میشود یا تفریط یا همان هسته مرکزی آنهایی که با مال حلال انفاق میکنند سعی میکنند از حد نگذرند اسراف نمیکنند و سختگیری بیجا هم نمیکنند انسان طبعاً قتور و مُمسک است این قتور بودن و ممسک بودن به تفریط میرساند فرمود نه اهل تفریط باشید که طبعاً ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾[17] برای اینکه اگر خزائن الهی را هم به او بدهند این ذخیره میکند خیال میکند که تمام میشود نه اهل اسراف باشد چه اینکه به وجود مبارک پیغمبر هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود شما این هسته مرکزی را حفظ بکنید آیه 29 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ بین افراط و تفریط باشد.
اسراف, تعدّی از حد است که خود این اسراف, تبذیر است تبذیر یعنی بذرافشانی بیجا اگر کشاورزی بود خواست این بذر را بیفشاند باید زمین را شناسایی بکند شیار بکند آماده بکند بعد بذر را بیفشاند روی سنگلاخها روی شورهزارها آنجاها اگر بخواهد بذرافشانی کند این میشود تبذیر, تبذیر یعنی بذل بذر در جای غیر مستعد اگر بذر را انسان بیجا بپاشد تبذیر کرده است بذر را بهجا بپاشد تبذیر نکرده است اگر کسی هزینه را بیجا کرده است این بذرافشانی بیجاست.
پرسش: آن آیهای که فرمودید ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾...
پاسخ: بله دیگر در بحثهای قبل هم ما داشتیم که وجود مبارک امام حسن(سلام الله علیه) گاهی تمام اموال را گاهی نیم اموال را در راه خدا داد[18] عمده آن است که انسان در صراط مستقیم باشد این دو اصل قبلاً گذشت که اصلی است به عنوان «خیر الامور اوسطها»[19] یک اصل است به عنوان «خیر الامور أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» شما میبینید وقتی در دعای < کمیل > انسان با خدای خود گفتگو میکند دیگر أوسطها را نمیخواهد مرتّب آن قلّه را طلب میکند مرا «و أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفةً لدیک»[20] ببر بالا, ببر بالا سرّش این است که انسان تا تشخیص بدهد کجا صراط مستقیم است که «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطیٰ هی الجادة»[21] که بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است آن کار مشکلی است اما وقتی وارد صراط مستقیم شد که خود معصوم صراط مستقیم است, کلّ مال را هم که ببخشد این صراط مستقیم است اینجا جایی است که حضرت باید کلّ مال را ببخشد مثل جایی است که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) کلّ دارایی را عطا کرده این کار آسانی نیست که کسی تشخیص بدهد که صراط مستقیم چیست برای ماها تشخیص دادنش مشکل است به همان اندازه که تشخیص میدهیم یمین و شمال مضلّه است «و الطریق الوسطی هی الجادّه» ما با «خیر الامور أوسطها» داریم زندگی میکنیم بر فرض که جزء عبادالرحمان باشیم اما آنها حالا که خودشان صراط مستقیماند «أنتم الصراط الأقوم»[22] که در زیارت «جامعه» میخوانیم اینها هر چه سریعتر هر چه کاملتر, بهتر که حالا ما در بخش پایانی همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» خواهیم داشت که اینها کسانیاند که به خدا عرض میکنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾[23] ما موظفیم که خیلی سریع نباشیم خیلی به این سبک نباشیم که سبقت بگیریم مگر در محدوده خاص اما اگر کسی خودش صراط مستقیم شد دیگر یمین و یسار ندارد تا مضلّه باشد اینجا جای «خیر الامور أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» اینجا جای توقف نیست اینجا جای تصادف نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر آن برای آن است که به ما بفهماند که چه باشیم اما وقتی که خود صراط مستقیم شد میبینید اینها چه در مسائل مالی چه در مسائل جهادی دیگر چیزی فروگذار نکردند خب انسان سهمیه خودش سهمیه واجبالنفقهاش را به یک کافر میدهد کافر یعنی کافر این ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾[24] این اسیر، کافر بود دیگر چون مسلمان که در مدینه اسیر نمیشد در جنگهایی که با مشرکان مکه داشتند اینها اسیر میدادند آنها هم اسیر میدادند خب این مشرکی که به اسارت در آمده در مدینه اسیر بود این اسیر را وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت(علیهم السلام) با سهمیه افطار خودشان تأمین کردند. اینها دومی ندارند در عالم برای اینکه اینها صراط مستقیماند میبینند الآن اسلام نیاز به این کار دارد بنابراین اگر کسی خودش صراط مستقیم بود به صراط مستقیم که نمیگویند مستقیم باش که در صراط مستقیم میگویند تندتر ما هم از خدا میخواهیم در دعای < کمیل > که به صراط مستقیم برسیم و تندتر «أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک»[25] اما آنجا جای «أحسن الامور أکثرها و أوفرها» است برای کسی که نمیداند راه کجاست بله «خیر الأمور اوسطها»[26] یک بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه دارند که «لا یُقاس بآل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من هذه الامة أحد»[27] این «أحد» نکره در سیاق نفی است خیلیها خیال میکنند احد یعنی جن و انس به نظر ما این أحد ، ملائکه را هم شامل میشود هیچ کسی مثل اینها نیست «لا یُقاس بآل محمدٍ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من هذه الامة أحدٌ» این است این در نهجالبلاغه صریحاً هست و مسبوق است به بیان نورانی پیامبر[28] چون خود اینها صراط مستقیماند آن وقت نمیشود به اینها گفت آقا چرا این قدر تند میروی.
بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آن را که فرمود[29] در حدّ متوسط است و برای توده مردم اما در این قسمتها فرمود اینها کارشان قَوام است قَوام به فتح عدل است بین افراط و تفریط بر خلاف قِوام که پایه و ما یُقام به الشیء را میگویند قِوام که «قِوام الدین بأربعة»,[30] آن را میگویند قِوام یعنی پایه اما این را میگویند قَوام یعنی هسته مرکزی. در بحثهای قبل هم داشتیم که الرحمان در قبال الله در قرآن کاملاً مطرح است نه تنها اینجا محلّ بحث است میگویند عبادالرحمان در خیلی از موارد است میگویند: ﴿وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ﴾[31] یا آیه 45 سورهٴ «مریم» این است که ﴿یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ یا در همان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه 58 دارد که ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ آیه 69 دارد ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ﴾ این «الرحمن» با «الله» این دوتایی با اسمای حسنای دیگر فرق میکنند لذا اینجا به عنوان عبادالرحمان مطرح است چه اینکه در بعضی از موارد به عنوان ﴿عِبادُ الله﴾[32] بندگان خدا یا ﴿عِبَادِیَ﴾[33] ضمیر متکلّم وحده مطرح است خب اینها در موارد انفاق این طورند ﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ﴾ این انفاق آنها بین اسراف و تقتیر ﴿قَوَاماً﴾ یعنی عدلاً. خب این کارها حُسن فعلی است ممکن است برخیها چنین کارهایی هم داشته باشند ولی این ملاک نیست اینها هدف خلقت نیست هدف خلقت آن توحید است و معرفت است به ضمیمه اینها ، لذا فرمود عبادالرحمان نه تنها کارهای خوب میکنند بلکه آدمهای خوب هم هستند یعنی حُسن فعلی از یک طرف, حُسن فاعلی از طرف دیگر؛ حسن فاعلیشان این است که ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ موحّد ناباند در همه امور موحّدند در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» دارد که اینها از غیر خدا نمیترسند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَونَهُ وَلا یَخْشَون أحَداً إلاَّ الله﴾[34] امید هم همین طور است «لا َیرجُونَّ احد منکم إلاّ ربه»,[35] ﴿وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[36] در رجا موحّدند در خوف موحّدند اگر در رجا و خوف موحّدند در سایر مسائل هم اهل توحیدند این میشود حُسن فاعلی این حُسن فاعلی با آن حُسن فعلی اینها که جمع بشوند شخص را عبدالرحمان میکند اینها جزء عبادالرحمان میشوند.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بخش وسیعی از گناهان را آنجا ذکر فرمود بعد فرمود اینها حکمت الهی است که ما داریم بیان میکنیم ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ بعد از جریان توحید، مسئله احترام پدر و مادر را ذکر میکند[37] بعد ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾[38] را مطرح میکند بعد تبذیر را نهی میکند ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾[39] را مطرح میکند بعد مسئله اعتدال در انفاق را مطرح میکند[40] بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾[41] را بعد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾[42] را بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[43] را ذکر میکند بعد میفرماید اینها حکمت الهی است. در فضای جاهلی ، طرح این مسائل ضروری بود نمیشود گفت که حالا چرا به عبادالرحمان میگویند شما قتل نفس نکنید زنا نکنید مگر عبادالرحمان اینکارهاند؟! خب سوره در مکه نازل شد گناه رایج آنها آدمکشی و آلودگی دامن بود این باید برطرف بشود دیگر بنابراین اگر مسئله نهی از قتل نفس و آلودگی دامن در کنار مسئله توحید چه در بخش پایانی سورهٴ «فرقان» و چه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذکر شد بر اساس همین نکته است فرمود مردان الهی این عبادالرحمان هرگز این کارها را نمیکنند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم وقتی بخشی از اوصاف مؤمنون را ذکر فرمود, فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾[44] که گوشهای از اسرار عبادالرحمان را آنجا ذکر فرمود آنجا حسن فاعلی را با حسن فعلی کنار هم ذکر کرد در فضای جاهلی ذکر اینها در کنار هم لازم بود. فرمود اینها خونی را که خدای سبحان ریختنش را حرام کرد آن نفس محترم است آن خون را نمیریزند ﴿وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ یا در قصاص است یا در حدود است و مانند آن به استثنای قصاص و حدود و امثال ذلک هرگز دست به خونریزی نمیزنند .
﴿وَلاَ یَزْنُونَ﴾ در مسئله زنا قبلاً گذشت که این به غیرت وابسته است اسلام خیلی روی غیرت تکیه میکند غیرت از سه عنصر محوری تشکیل شد غیرت یعنی غیرزدایی اگر کسی این سه اصل را نداشته باشد غیور نیست غیرت عنصر اوّلش این است که انسان هویّت خودش را بشناسد حالا یا هویّت خانوادگی یا هویّت محلّی یا هویّت منطقهای وقتی هویّت نظام را شناخت هویّت شخص را شناخت هویّت خانواده را شناخت دوتا غیر را میزداید یکی اینکه خودش وارد حریم غیر نمیشود برای اینکه کار انسان غیور غیرزدایی است اگر وارد حریم دیگری بشود که این غیرت ندارد برای اینکه غیر را ترک نکرد و اگر بیگانهای به حریم او تعدّی کرد او آرام نشست این هم غیرت ندارد برای اینکه غیرت یعنی جلوی غیر را آدم باید بگیرد دیگر اگر کسی بیتفاوت بود به بیان نورانی حضرت امیر عمل نکرد «ردّوا الحجر من حیث جاء»[45] را عمل نکرد یک انسان بیغیرتی است یا یک مملکت بیغیرتی است و اگر نه, خودش تعدّی کرد مثل استکبار و صهیونیست این هم بیغیرت است برای اینکه غیرت یعنی وارد حریم غیر نشویم.
این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه که فرمود: «ما زنیٰ غیور قطّ»[46] همین است یعنی فرمود هیچ انسان باغیرتی زنا نکرده برای اینکه آخر زنا یعنی به حریم غیر تعدّی کردن دیگر غیرت هم یعنی انسان جلوی غیر را بگیرد دیگر خب این چطوری است؟ میبینید وجود مبارک حضرت امیر چطور غیرت را معنا میکند این از کلمات نورانی حضرت است در نهجالبلاغه دیگر فرمود: «ما زنیٰ غیور قطّ» نگاه به نامحرم هم همین طور است هیچ انسان باغیرتی نامحرم را نگاه نمیکند این دین است, این دین است یعنی این دین است «ما زنیٰ غیور قطّ» فرمود: ﴿وَلاَ یَزْنُونَ﴾ یکی از بهترین اوصاف الهی غیرت است که خدا غیور را دوست دارد ﴿وَلاَ یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً﴾ کسی این کار را بکند با اِثم و گناه روبهرو است.
پرسش...
پاسخ: بله دیگر دوتا حرف است غیرت یک محمود داریم یک مذموم, غیرت محمود آن است که جلوی شریعت را نگیرد خب بالأخره این نمیتواند تمام نیازهای مرد را برطرف کند اگر شوهر به دنبال یک حلال دیگر رفت نباید او بساط خانواده را به هم بزند این یک غیرت بیجایی است یعنی جلوی غیر را گرفته بیجا هم جلوی غیر را گرفته ﴿مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فأولئکَ هُم الظَّالِمون﴾[47] کجا آشناست و کجا غیر است را خدا باید معیّن کند دیگر .
در بحثهای فقه و حقوق بشر هم گذشت که الآن این حقوق بشر صبغه علمی ندارد که برای اینکه حقوق مثل فقه مثل قانون این سه مرحله دارد مواد حقوقی دارد این مواد را از مبانی میگیرند آن مبانی را از منابع میگیرند یک فقیه وقتی رساله مینویسد این موادّ فقهیاش در رساله است اینها را از یک مبانی میگیرد که در اصول فقه این مبانی برای این فقیه روشن شده است میگوید در اطراف علم اجمالی موافقت قطعیّه واجب است یا مخالفت قطعیّه حرام است با شکّ در مقتضی میشود استصحاب کرد اینها مبانی است در اصول میگیرد این مبانی را از منابع استنباط میکند یعنی از قرآن و عترت و عقل از منابع, مبانی میگیرد از مبانی, موادّ حقوقی فقه این طور است اخلاق این طور است حقوق این طور است در نظام اسلامی, الآن این حقوق بشر بارها توجه کردید که مبنای علمی ندارد حالا چند ماده است به عنوان حقوق بشر این مواد را از چه میگیرند از مبانی پذیرفته شده میگیرند از آزادی از استقلال از امنیت از عدالت از امانت از زندگی مسالمتآمیز حُسن همجواری تفاهم متقابل اینها یک مبانی پذیرفتهشده است از این مبانی آن موادّ حقوقی را استنباط میکنند میشود حقوق بشر مهمترین مبنا در بین اینها مسئله عدل است که عدل از همه اینها شیرینتر بالاتر عمیقتر است و معنای عدل هم خیلی شفاف و روشن است عدل یعنی «وضع کلّ شیء بحسبه» اما تمام ابهام از این به بعد است جای اشیاء کجاست جای اشخاص کجاست شما که منبع وحیانی ندارید آنکه اشیاء را آفرید آنکه اشخاص را آفرید میداند جایشان کجاست او جای زن و مرد را مشخص کرده او جای شراب و سرکه را مشخص کرده او جای گوسفند و خوک را مشخص کرده که جای این کجاست جای آن کجاست جای زن کجاست جای مرد کجاست شما که منبع ندارید اگر منبع نداشتید حرف علمی برای گفتن ندارید بارها شنیدهاید که الآن اینها این مجاهدان و مدافعان فلسطین و غزّه را میگویند تروریست چون تروریست را خودش باید معنا کند دیگر اینکه دفاع نمیفهمد یعنی چه که اینکه جهاد نمیفهمد یعنی چه که اگر عدل, مبنای حقوقی است و معنای عدل هم «وضع کلّ شیء فی موضعه» هست که معنای روشنی است جای اشیاء کجاست جای اشخاص کجاست جای جهاد و دفاع کجاست جای ترور کجاست میبینید دهنشان باز است هم اینها را تروریست میدانند هم بنلادن و القاعده را مدافع میدانند این وضع حقوق بشر است نه تنها ظلم است حرف علمی نیست بالأخره این اشیاء باید جایش مشخص باشد اشخاص باید جایش مشخص باشد ذات اقدس الهی برای زن وظیفه معیّن کرده برای مرد وظیفه معیّن کرده فرمود این حدود الهی است ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ﴾[48] آن وقت غیرت از این به بعد شروع میشود انسانی که نه اشیاء را آفرید نه از جای اشیاء باخبر است نه اشخاص را آفرید نه از جای اشخاص باخبر است این چگونه میتواند غیرت را معنا کند لذا اگر کسی از داشتن یک همسر دیگری جلوگیری بکند خب این یک غیرت کاذب است فرمود مردان الهی این کار را نمیکنند وگرنه ﴿یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ﴾ دوتا عذاب دارند یک عذاب قبح فعلی یک عذاب قبح فاعلی عذاب هرگز مضاعف نیست مگر اینکه گناه مضاعف باشد ما در تمام قرآن یک جا داریم آن هم مربوط به همین کیفر تلخ تبهکاران است که ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾,[49] ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ یعنی هرگز کیفر الهی بیش از عذاب نیست چنین تعبیری درباره حسنات که نداریم ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ نه, فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[50] (یک), ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[51] (دو) ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ﴾[52] (سه) گاهی دو برابر گاهی ده برابر گاهی صد برابر حسنات را پاداش میدهد این طور نیست که حسنات وِفاق عمل باشد که بلکه چند برابر است لکن کیفر سیّئات هرگز از سیّئه نمیگذرد اگر یک وقت کیفر مضاعف شد برای اینکه معصیت مضاعف است مثل اینکه به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر شما یک گناه کردید دو عقاب میبینید[53] برای اینکه هم خودتان گناه کردید هم حیثیت بیت نبوی را رعایت نکردید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] ـ سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[2] ـ سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[3] ـ سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 8; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 6.
[4] ـ سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[5] ـ سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[6] ـ سورهٴ یوسف, آیهٴ 20.
[7] ـ سورهٴ قصص, آیهٴ 55.
[8] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 47.
[9] ـ سورهٴ قصص, آیهٴ 55.
[10] ـ سورهٴ مزمل, آیهٴ 10.
[11] ـ سورهٴ قلم, آیهٴ 48.
[12] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 41.
[13] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 51.
[14] ـ سورهٴ ذاریات, آیهٴ 17.
[15] ـ نهجالبلاغه, نامه 11.
[16] ـ نهجالبلاغه, نامه 27.
[17] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 100.
[18] ـ اسد الغابة, ج1, ص490.
[19] ـ الکافی, ج6, ص541.
[20] ـ مصباح المتهجّد, ص850.
[21] ـ نهجالبلاغه, خطبه 16.
[22] ـ من لا یحضره الفقیه, ج2, ص613.
[23] ـ سورهٴ فرقان. ایهٴ 74.
[24] ـ سورهٴ انسان, آیهٴ 8.
[25] ـ مصباح المتهجّد, ص850.
[26] ـ الکافی, ج6, ص541.
[27] ـ نهجالبلاغه, خطبهٴ 2.
[28] ـ بحارالأنوار, ج65, ص45.
[29] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 29.
[30] ـ الخصال, ج1, ص197.
[31] ـ سورهٴ انبیاء, آیهٴ 36.
[32] ـ سورهٴ انسان, آیهٴ 6.
[33] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 186.
[34] ـ سورهٴ احزاب, آیهٴ 39.
[35] ـ نهجالبلاغه, حکمت 82.
[36] ـ سورهٴ زمر, آیهٴ 9.
[37] ـ سورهٴ اسراء, آیات 23 و 24.
[38] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 26.
[39] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 27.
[40] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 29.
[41] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[42] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 32.
[43] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 33.
[44] ـ سورهٴ مؤمنون, آیات 57 ـ 61.
[45] ـ نهجالبلاغه, حکمت 314.
[46] ـ نهجالبلاغه, حکمت 305.
[47] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 229.
[48] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 229; سورهٴ طلاق, آیهٴ 1.
[49] ـ سورهٴ نبأ, آیهٴ 26.
[50] ـ سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[51] ـ سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[52] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 261.
[53] ـ سورهٴ احزاب, آیهٴ 30.
- ویژگیهای عباد الرحمن؛
- انفاق در مال حلال؛ بدون افراط و تفریط؛
- جواب شبه انفاق بیش از حد آقا امام حسن (ع)؛
- در مسئله زنا اسلام به غیرت تکیه دارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (63) وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً (64) وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً (65) إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (66) وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً (67) وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً (68) یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً (69) إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (70) وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَاباً (71)﴾
قرآن کریم خدای سبحان را مبدأ همه هستی میداند ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[1] اصل دوم قرآن این است که خدا غنیّ محض است[2] اصل سوم آن است که نه تنها غنی است بلکه ماسوا فقیر به سوی اویند[3] معلوم میشود هر ناقصی به طرف کمال مطلق باید حرکت کند و هو الله سبحانه و تعالیٰ طبق این اصول خدا میشود کمال نامتناهی اگر کمال نامتناهی خواست کاری انجام بدهد برای چیزی کار نمیکند چون کمال نامتناهی است کار از او صادر میشود. اصل پنجم این میشود که آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» و همچنین بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» آمده این هدفِ مخلوق قرار میگیرد نه هدف خالق. اگر در بخش پایانی سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[4] عبادت, هدف مخلوق است نه هدف خالق یعنی اگر مخلوق عبادت نکند به کمال نمیرسد نه اینکه اگر مخلوق عبادت نکند خالق به هدف نمیرسد زیرا خالق خودش هدف است خودش کمال است. موجود غیر کامل کار را انجام میدهد که به وسیله کار به کمال برسد این را میگویند غرض زاید بر ذات ولی اگر خود آن مبدأ کمال مطلق بود و کمال مطلق داشت کاری انجام میداد آن کمال مطلق برای چیزی کار نمیکند بلکه چون کمال مطلق است کار میکند.
آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» هدف خلقت را علم معرفی کرده فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمَاً﴾ برای اینکه جامعه بشری علم پیدا کند که خدا علیم محض است و قدیر صِرف ما این نظام را خلق کردیم. پس آیه سورهٴ «ذاریات» هدف مخلوق را عبادت میداند آیه پایانی سورهٴ «طلاق» هدف مخلوق را عالِم شدن میداند پس غرض خلقت آن است که جوامع بشری عابد و عالم بشوند «العبادة ما هی؟ العلم ما هو؟» عبادت را در آیات فراوانی مشخص کرد که بخش قابل توجّهی از آنها در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» است که محلّ بحث است علم را هم در بسیاری از آیات مشخص کرد علم توحیدی یعنی چه علم به عالم بودن خدا یعنی چه قدرت خدا یعنی چه «علم» خدا چه میکند قدرت خدا چه میکند این تقریباً تفسیر و شرح آن دو هدف است.
بنابراین این آیه 63 به بعد دارد آن عبادت را شرح میدهد که اگر در بخش پایانی سورهٴ «ذاریات» فرمود هدف خلقت آن است که بشر عبادت کند[5] حالا دارد عبادت را شرح میدهد در بحث دیروز گذشت که گرچه اینها جمله خبری است و وصف بندگان الهی است لکن به داعی انشاء القا شده یعنی بندگان خدا باید اینچنین باشند.
مطلب دیگر آن است که در کتابهای اخلاقی یا منازلالسائرین آنها عابد را در قبال زاهد نام میبرند عبادت را در قبال زهد ذکر میکنند و اوصاف هر کدام را جدا مطرح میکنند ولی قرآن کریم این کار را نکرده و نمیکند که زهد را در قبال عبادت ذکر بکند عابدان را در قبال زاهدان ذکر بکند چیزی در فرهنگ قرآن به عنوان زاهد و زاهدان ما نداریم فقط یک بار کلمه زهد به کار رفته آن هم به معنای بیرغبتی چون کلمه زهد اگر با فی استعمال بشود بیرغبتی را نشان میدهد که قصه یوسف(سلام الله علیه) است که ﴿کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ﴾[6] اما این زهد مصطلح که در قبال عبادت است و زاهد که گروه خاصّی از بندگان الهیاند و بیرغبت به دنیا هستند این کمالات زیرمجموعه عبادت ذکر میشود اصطلاح قرآنی این است اما روایات و کتابهای اخلاقی مسئله زهد و زاهد را در کنار عبادت و عابد ذکر میکند خب.
﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ کسانیاند که این دو خصیصه را دارند از نظر جمعی به کسی آزار نمیرسانند (یک) بیمهری دیگران را تحمل میکنند (دو) و اگر دیگران بیمهری کردند آنها با خداحافظیِ محترمانه آنها را رها میکنند اگر در آن آیه دیروز که خوانده شد آنها میگویند: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ﴾[7] این سلام تودیع است یا اگر آزر عموی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بتپرستی را رها نکرد و وجود مبارک حضرت ابراهیم او را دعوت کرد او نپذیرفت جوابی که حضرت ابراهیم به آزر دارد فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾[8] این سلام, سلام خداحافظی است یعنی خداحافظ شما! ما در تعبیرات عرفی میگوییم خداحافظ عرب میگوید سلام علیکم این سلام دوستی و تحیّت و تکریم و امثال ذلک نیست این سلامٌ علیکم وجود مبارک ابراهیم همین ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ است آن ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ﴾[9] از همین قبیل است که ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ و این امور را که شما جمعبندی کنید میشود هَجر جمیل اگر در سورهٴ «مزمل» ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾[10] همین است یک وقت انسان قوم خود را ترک میکند از آنها قهر میکند این کار انبیا نیست یک وقت از قوم فاصله فکری و فرهنگی میگیرد یعنی آنها را آزار نمیکند (یک) بیمهری آنها را تحمل میکند (دو) فاصله برقرار نمیکند (سه) همیشه با آنها در ارتباط است حرفهای الهی را ابلاغ میکند این میشود هَجر جمیل ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾.
پرسش ...
پاسخ: در جریان حضرت یونس فقط قرآن کریم به همه انبیا این هشدار را میدهد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم میفرماید: ﴿لاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[11] مثل یونس نباش که هَجری کرده است که به ترک اُولیٰ شبیهتر است درباره انبیای دیگر فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[12] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾,[13] کذا و کذا یعنی به یاد آنها باش همان روشی که ما به آنها آموختیم به تو هم میآموزیم اما درباره یونس فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ خب.
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ این نحوه ارتباطش با جامعه و مردم است که اگر عالمان دین ورثه انبیا هستند این گونه رفتار میکنند اینها وارثان انبیایند انبیا هم همین طور بودند انبیا هجر جمیل داشتند وارثان انبیا که عبادالرحماناند هم همین طورند ﴿وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً﴾ شب را به بهترین وجه برگزار میکنند ساجد و خاضع و یا در حال ایستادناند یا در حال سجدهاند و عبادت میکنند لذتی که از این کار میبرند به مراتب بیش از لذّتی است که دیگران از کارهای بدنی میبرند ﴿کَانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ﴾[14] خیلی نمیخوابند مقداری میخوابند فاصله میگیرند البته وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خب شبها را کمتر استراحت میکردند لکن این طور نبود که نماز شب که مثلاً یازده رکعت است این یازده رکعت را پشت سر هم بخوانند یک خواب طولانی نداشتند این مثل انسانی که در سنگر است همان طوری که حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود نوم را در چشمتان غَراره کنید مضمضه کنید هرگز نگذارید خواب در چشمتان فرو برود[15] انسان سنگربان همین طور است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین طور بود این یازده رکعت نماز را پشت سر هم در یک وقت بخواند این طور نبود.
پرسش ...
پاسخ: بله خب استراحت اینها در چیز دیگر است اینها با همان رابطه الهی قدرت تأمین میکنند استراحت دارند منتها روح و ریحان بودنشان در همین سجده و قیام و اینهاست البته از ما نخواستند که مثل وجود مبارک حضرت باشیم ولی راهی که حضرت طی میکرد این بود.
﴿وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً﴾ این قیام مفرد نیست ﴿وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً ٭ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ اینها در سجده و در قیام از خدا چه میخواهند؟ اینها از خدای سبحان نجات از عذاب را میطلبند که اگر ـ خدای ناکرده ـ گرفتار گناه بود عذاب را با این جملهها رفع کند و اگر ـ انشاءالله ـ موفق بود که هیچ گناهی نداشته باشد با این جملهها عذاب را دفع میکند برای اینکه همین تعبیرها باعث میشود که انسان آلوده نشود یا دفع عذاب است برای غیر مرتکبها یا رفع عذاب است برای کسانی که لغزیدند.
این جمله که ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾ حرف آنهاست و دعای آنهاست اما آن دو جمله ﴿إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً﴾ (یک) ﴿إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ (دو) یکی مربوط به عذاب است یکی مربوط به جهنم آیا این دو جمله تتمّه دعای عبادالرحمان در سجده و قیام است یا کلام الله است اگر کلام الله باشد که خب حق است و صدق و اگر حرف عبادالرحمان باشد با تصدیق الهی همراه است عبادالرحمان در سجده و قیام میگویند: ﴿رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ﴾ بعد میگویند چون عذاب جهنم غرام و خالص است چون «دارٌ لیس فیها رحمة»[16] و خود جهنم هم یک مستقرّ بدی است یک مُقام و جایگاه بدی است (این دو) اینها را آیا بندگان خدا در سجده و قیام دارند که جزء تتمّه دعای آنهاست یا نه, گفته ذات اقدس الهی است هر کدام باشد حق است منتها یکی بلاواسطه و دیگری معالواسطه. مسائل انفاقی را فرمود اینها در هزینه کردن از افراط و تفریط میپرهیزند حرام ولو یک درهمش هم که باشد اسراف است چون از مرز شریعت گذشته حلال است که دو قسم است یا افراط میشود یا تفریط یا همان هسته مرکزی آنهایی که با مال حلال انفاق میکنند سعی میکنند از حد نگذرند اسراف نمیکنند و سختگیری بیجا هم نمیکنند انسان طبعاً قتور و مُمسک است این قتور بودن و ممسک بودن به تفریط میرساند فرمود نه اهل تفریط باشید که طبعاً ﴿وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾[17] برای اینکه اگر خزائن الهی را هم به او بدهند این ذخیره میکند خیال میکند که تمام میشود نه اهل اسراف باشد چه اینکه به وجود مبارک پیغمبر هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود شما این هسته مرکزی را حفظ بکنید آیه 29 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ بین افراط و تفریط باشد.
اسراف, تعدّی از حد است که خود این اسراف, تبذیر است تبذیر یعنی بذرافشانی بیجا اگر کشاورزی بود خواست این بذر را بیفشاند باید زمین را شناسایی بکند شیار بکند آماده بکند بعد بذر را بیفشاند روی سنگلاخها روی شورهزارها آنجاها اگر بخواهد بذرافشانی کند این میشود تبذیر, تبذیر یعنی بذل بذر در جای غیر مستعد اگر بذر را انسان بیجا بپاشد تبذیر کرده است بذر را بهجا بپاشد تبذیر نکرده است اگر کسی هزینه را بیجا کرده است این بذرافشانی بیجاست.
پرسش: آن آیهای که فرمودید ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾...
پاسخ: بله دیگر در بحثهای قبل هم ما داشتیم که وجود مبارک امام حسن(سلام الله علیه) گاهی تمام اموال را گاهی نیم اموال را در راه خدا داد[18] عمده آن است که انسان در صراط مستقیم باشد این دو اصل قبلاً گذشت که اصلی است به عنوان «خیر الامور اوسطها»[19] یک اصل است به عنوان «خیر الامور أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» شما میبینید وقتی در دعای < کمیل > انسان با خدای خود گفتگو میکند دیگر أوسطها را نمیخواهد مرتّب آن قلّه را طلب میکند مرا «و أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفةً لدیک»[20] ببر بالا, ببر بالا سرّش این است که انسان تا تشخیص بدهد کجا صراط مستقیم است که «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطیٰ هی الجادة»[21] که بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است آن کار مشکلی است اما وقتی وارد صراط مستقیم شد که خود معصوم صراط مستقیم است, کلّ مال را هم که ببخشد این صراط مستقیم است اینجا جایی است که حضرت باید کلّ مال را ببخشد مثل جایی است که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) کلّ دارایی را عطا کرده این کار آسانی نیست که کسی تشخیص بدهد که صراط مستقیم چیست برای ماها تشخیص دادنش مشکل است به همان اندازه که تشخیص میدهیم یمین و شمال مضلّه است «و الطریق الوسطی هی الجادّه» ما با «خیر الامور أوسطها» داریم زندگی میکنیم بر فرض که جزء عبادالرحمان باشیم اما آنها حالا که خودشان صراط مستقیماند «أنتم الصراط الأقوم»[22] که در زیارت «جامعه» میخوانیم اینها هر چه سریعتر هر چه کاملتر, بهتر که حالا ما در بخش پایانی همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» خواهیم داشت که اینها کسانیاند که به خدا عرض میکنند ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾[23] ما موظفیم که خیلی سریع نباشیم خیلی به این سبک نباشیم که سبقت بگیریم مگر در محدوده خاص اما اگر کسی خودش صراط مستقیم شد دیگر یمین و یسار ندارد تا مضلّه باشد اینجا جای «خیر الامور أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها» اینجا جای توقف نیست اینجا جای تصادف نیست.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر آن برای آن است که به ما بفهماند که چه باشیم اما وقتی که خود صراط مستقیم شد میبینید اینها چه در مسائل مالی چه در مسائل جهادی دیگر چیزی فروگذار نکردند خب انسان سهمیه خودش سهمیه واجبالنفقهاش را به یک کافر میدهد کافر یعنی کافر این ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً﴾[24] این اسیر، کافر بود دیگر چون مسلمان که در مدینه اسیر نمیشد در جنگهایی که با مشرکان مکه داشتند اینها اسیر میدادند آنها هم اسیر میدادند خب این مشرکی که به اسارت در آمده در مدینه اسیر بود این اسیر را وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت(علیهم السلام) با سهمیه افطار خودشان تأمین کردند. اینها دومی ندارند در عالم برای اینکه اینها صراط مستقیماند میبینند الآن اسلام نیاز به این کار دارد بنابراین اگر کسی خودش صراط مستقیم بود به صراط مستقیم که نمیگویند مستقیم باش که در صراط مستقیم میگویند تندتر ما هم از خدا میخواهیم در دعای < کمیل > که به صراط مستقیم برسیم و تندتر «أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک»[25] اما آنجا جای «أحسن الامور أکثرها و أوفرها» است برای کسی که نمیداند راه کجاست بله «خیر الأمور اوسطها»[26] یک بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر در نهجالبلاغه دارند که «لا یُقاس بآل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من هذه الامة أحد»[27] این «أحد» نکره در سیاق نفی است خیلیها خیال میکنند احد یعنی جن و انس به نظر ما این أحد ، ملائکه را هم شامل میشود هیچ کسی مثل اینها نیست «لا یُقاس بآل محمدٍ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من هذه الامة أحدٌ» این است این در نهجالبلاغه صریحاً هست و مسبوق است به بیان نورانی پیامبر[28] چون خود اینها صراط مستقیماند آن وقت نمیشود به اینها گفت آقا چرا این قدر تند میروی.
بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آن را که فرمود[29] در حدّ متوسط است و برای توده مردم اما در این قسمتها فرمود اینها کارشان قَوام است قَوام به فتح عدل است بین افراط و تفریط بر خلاف قِوام که پایه و ما یُقام به الشیء را میگویند قِوام که «قِوام الدین بأربعة»,[30] آن را میگویند قِوام یعنی پایه اما این را میگویند قَوام یعنی هسته مرکزی. در بحثهای قبل هم داشتیم که الرحمان در قبال الله در قرآن کاملاً مطرح است نه تنها اینجا محلّ بحث است میگویند عبادالرحمان در خیلی از موارد است میگویند: ﴿وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ﴾[31] یا آیه 45 سورهٴ «مریم» این است که ﴿یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ یا در همان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه 58 دارد که ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ آیه 69 دارد ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ﴾ این «الرحمن» با «الله» این دوتایی با اسمای حسنای دیگر فرق میکنند لذا اینجا به عنوان عبادالرحمان مطرح است چه اینکه در بعضی از موارد به عنوان ﴿عِبادُ الله﴾[32] بندگان خدا یا ﴿عِبَادِیَ﴾[33] ضمیر متکلّم وحده مطرح است خب اینها در موارد انفاق این طورند ﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ﴾ این انفاق آنها بین اسراف و تقتیر ﴿قَوَاماً﴾ یعنی عدلاً. خب این کارها حُسن فعلی است ممکن است برخیها چنین کارهایی هم داشته باشند ولی این ملاک نیست اینها هدف خلقت نیست هدف خلقت آن توحید است و معرفت است به ضمیمه اینها ، لذا فرمود عبادالرحمان نه تنها کارهای خوب میکنند بلکه آدمهای خوب هم هستند یعنی حُسن فعلی از یک طرف, حُسن فاعلی از طرف دیگر؛ حسن فاعلیشان این است که ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ موحّد ناباند در همه امور موحّدند در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» دارد که اینها از غیر خدا نمیترسند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَونَهُ وَلا یَخْشَون أحَداً إلاَّ الله﴾[34] امید هم همین طور است «لا َیرجُونَّ احد منکم إلاّ ربه»,[35] ﴿وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[36] در رجا موحّدند در خوف موحّدند اگر در رجا و خوف موحّدند در سایر مسائل هم اهل توحیدند این میشود حُسن فاعلی این حُسن فاعلی با آن حُسن فعلی اینها که جمع بشوند شخص را عبدالرحمان میکند اینها جزء عبادالرحمان میشوند.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بخش وسیعی از گناهان را آنجا ذکر فرمود بعد فرمود اینها حکمت الهی است که ما داریم بیان میکنیم ﴿ذلِکَ مِمَّا أَوْحَی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً﴾ بعد از جریان توحید، مسئله احترام پدر و مادر را ذکر میکند[37] بعد ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ﴾[38] را مطرح میکند بعد تبذیر را نهی میکند ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾[39] را مطرح میکند بعد مسئله اعتدال در انفاق را مطرح میکند[40] بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾[41] را بعد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی﴾[42] را بعد ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾[43] را ذکر میکند بعد میفرماید اینها حکمت الهی است. در فضای جاهلی ، طرح این مسائل ضروری بود نمیشود گفت که حالا چرا به عبادالرحمان میگویند شما قتل نفس نکنید زنا نکنید مگر عبادالرحمان اینکارهاند؟! خب سوره در مکه نازل شد گناه رایج آنها آدمکشی و آلودگی دامن بود این باید برطرف بشود دیگر بنابراین اگر مسئله نهی از قتل نفس و آلودگی دامن در کنار مسئله توحید چه در بخش پایانی سورهٴ «فرقان» و چه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذکر شد بر اساس همین نکته است فرمود مردان الهی این عبادالرحمان هرگز این کارها را نمیکنند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم وقتی بخشی از اوصاف مؤمنون را ذکر فرمود, فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ ٭ وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ﴾[44] که گوشهای از اسرار عبادالرحمان را آنجا ذکر فرمود آنجا حسن فاعلی را با حسن فعلی کنار هم ذکر کرد در فضای جاهلی ذکر اینها در کنار هم لازم بود. فرمود اینها خونی را که خدای سبحان ریختنش را حرام کرد آن نفس محترم است آن خون را نمیریزند ﴿وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ یا در قصاص است یا در حدود است و مانند آن به استثنای قصاص و حدود و امثال ذلک هرگز دست به خونریزی نمیزنند .
﴿وَلاَ یَزْنُونَ﴾ در مسئله زنا قبلاً گذشت که این به غیرت وابسته است اسلام خیلی روی غیرت تکیه میکند غیرت از سه عنصر محوری تشکیل شد غیرت یعنی غیرزدایی اگر کسی این سه اصل را نداشته باشد غیور نیست غیرت عنصر اوّلش این است که انسان هویّت خودش را بشناسد حالا یا هویّت خانوادگی یا هویّت محلّی یا هویّت منطقهای وقتی هویّت نظام را شناخت هویّت شخص را شناخت هویّت خانواده را شناخت دوتا غیر را میزداید یکی اینکه خودش وارد حریم غیر نمیشود برای اینکه کار انسان غیور غیرزدایی است اگر وارد حریم دیگری بشود که این غیرت ندارد برای اینکه غیر را ترک نکرد و اگر بیگانهای به حریم او تعدّی کرد او آرام نشست این هم غیرت ندارد برای اینکه غیرت یعنی جلوی غیر را آدم باید بگیرد دیگر اگر کسی بیتفاوت بود به بیان نورانی حضرت امیر عمل نکرد «ردّوا الحجر من حیث جاء»[45] را عمل نکرد یک انسان بیغیرتی است یا یک مملکت بیغیرتی است و اگر نه, خودش تعدّی کرد مثل استکبار و صهیونیست این هم بیغیرت است برای اینکه غیرت یعنی وارد حریم غیر نشویم.
این بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه که فرمود: «ما زنیٰ غیور قطّ»[46] همین است یعنی فرمود هیچ انسان باغیرتی زنا نکرده برای اینکه آخر زنا یعنی به حریم غیر تعدّی کردن دیگر غیرت هم یعنی انسان جلوی غیر را بگیرد دیگر خب این چطوری است؟ میبینید وجود مبارک حضرت امیر چطور غیرت را معنا میکند این از کلمات نورانی حضرت است در نهجالبلاغه دیگر فرمود: «ما زنیٰ غیور قطّ» نگاه به نامحرم هم همین طور است هیچ انسان باغیرتی نامحرم را نگاه نمیکند این دین است, این دین است یعنی این دین است «ما زنیٰ غیور قطّ» فرمود: ﴿وَلاَ یَزْنُونَ﴾ یکی از بهترین اوصاف الهی غیرت است که خدا غیور را دوست دارد ﴿وَلاَ یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً﴾ کسی این کار را بکند با اِثم و گناه روبهرو است.
پرسش...
پاسخ: بله دیگر دوتا حرف است غیرت یک محمود داریم یک مذموم, غیرت محمود آن است که جلوی شریعت را نگیرد خب بالأخره این نمیتواند تمام نیازهای مرد را برطرف کند اگر شوهر به دنبال یک حلال دیگر رفت نباید او بساط خانواده را به هم بزند این یک غیرت بیجایی است یعنی جلوی غیر را گرفته بیجا هم جلوی غیر را گرفته ﴿مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فأولئکَ هُم الظَّالِمون﴾[47] کجا آشناست و کجا غیر است را خدا باید معیّن کند دیگر .
در بحثهای فقه و حقوق بشر هم گذشت که الآن این حقوق بشر صبغه علمی ندارد که برای اینکه حقوق مثل فقه مثل قانون این سه مرحله دارد مواد حقوقی دارد این مواد را از مبانی میگیرند آن مبانی را از منابع میگیرند یک فقیه وقتی رساله مینویسد این موادّ فقهیاش در رساله است اینها را از یک مبانی میگیرد که در اصول فقه این مبانی برای این فقیه روشن شده است میگوید در اطراف علم اجمالی موافقت قطعیّه واجب است یا مخالفت قطعیّه حرام است با شکّ در مقتضی میشود استصحاب کرد اینها مبانی است در اصول میگیرد این مبانی را از منابع استنباط میکند یعنی از قرآن و عترت و عقل از منابع, مبانی میگیرد از مبانی, موادّ حقوقی فقه این طور است اخلاق این طور است حقوق این طور است در نظام اسلامی, الآن این حقوق بشر بارها توجه کردید که مبنای علمی ندارد حالا چند ماده است به عنوان حقوق بشر این مواد را از چه میگیرند از مبانی پذیرفته شده میگیرند از آزادی از استقلال از امنیت از عدالت از امانت از زندگی مسالمتآمیز حُسن همجواری تفاهم متقابل اینها یک مبانی پذیرفتهشده است از این مبانی آن موادّ حقوقی را استنباط میکنند میشود حقوق بشر مهمترین مبنا در بین اینها مسئله عدل است که عدل از همه اینها شیرینتر بالاتر عمیقتر است و معنای عدل هم خیلی شفاف و روشن است عدل یعنی «وضع کلّ شیء بحسبه» اما تمام ابهام از این به بعد است جای اشیاء کجاست جای اشخاص کجاست شما که منبع وحیانی ندارید آنکه اشیاء را آفرید آنکه اشخاص را آفرید میداند جایشان کجاست او جای زن و مرد را مشخص کرده او جای شراب و سرکه را مشخص کرده او جای گوسفند و خوک را مشخص کرده که جای این کجاست جای آن کجاست جای زن کجاست جای مرد کجاست شما که منبع ندارید اگر منبع نداشتید حرف علمی برای گفتن ندارید بارها شنیدهاید که الآن اینها این مجاهدان و مدافعان فلسطین و غزّه را میگویند تروریست چون تروریست را خودش باید معنا کند دیگر اینکه دفاع نمیفهمد یعنی چه که اینکه جهاد نمیفهمد یعنی چه که اگر عدل, مبنای حقوقی است و معنای عدل هم «وضع کلّ شیء فی موضعه» هست که معنای روشنی است جای اشیاء کجاست جای اشخاص کجاست جای جهاد و دفاع کجاست جای ترور کجاست میبینید دهنشان باز است هم اینها را تروریست میدانند هم بنلادن و القاعده را مدافع میدانند این وضع حقوق بشر است نه تنها ظلم است حرف علمی نیست بالأخره این اشیاء باید جایش مشخص باشد اشخاص باید جایش مشخص باشد ذات اقدس الهی برای زن وظیفه معیّن کرده برای مرد وظیفه معیّن کرده فرمود این حدود الهی است ﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ﴾[48] آن وقت غیرت از این به بعد شروع میشود انسانی که نه اشیاء را آفرید نه از جای اشیاء باخبر است نه اشخاص را آفرید نه از جای اشخاص باخبر است این چگونه میتواند غیرت را معنا کند لذا اگر کسی از داشتن یک همسر دیگری جلوگیری بکند خب این یک غیرت کاذب است فرمود مردان الهی این کار را نمیکنند وگرنه ﴿یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ﴾ دوتا عذاب دارند یک عذاب قبح فعلی یک عذاب قبح فاعلی عذاب هرگز مضاعف نیست مگر اینکه گناه مضاعف باشد ما در تمام قرآن یک جا داریم آن هم مربوط به همین کیفر تلخ تبهکاران است که ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾,[49] ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ یعنی هرگز کیفر الهی بیش از عذاب نیست چنین تعبیری درباره حسنات که نداریم ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ نه, فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[50] (یک), ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[51] (دو) ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ﴾[52] (سه) گاهی دو برابر گاهی ده برابر گاهی صد برابر حسنات را پاداش میدهد این طور نیست که حسنات وِفاق عمل باشد که بلکه چند برابر است لکن کیفر سیّئات هرگز از سیّئه نمیگذرد اگر یک وقت کیفر مضاعف شد برای اینکه معصیت مضاعف است مثل اینکه به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر شما یک گناه کردید دو عقاب میبینید[53] برای اینکه هم خودتان گناه کردید هم حیثیت بیت نبوی را رعایت نکردید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] ـ سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[2] ـ سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[3] ـ سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 8; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 6.
[4] ـ سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[5] ـ سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[6] ـ سورهٴ یوسف, آیهٴ 20.
[7] ـ سورهٴ قصص, آیهٴ 55.
[8] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 47.
[9] ـ سورهٴ قصص, آیهٴ 55.
[10] ـ سورهٴ مزمل, آیهٴ 10.
[11] ـ سورهٴ قلم, آیهٴ 48.
[12] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 41.
[13] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 51.
[14] ـ سورهٴ ذاریات, آیهٴ 17.
[15] ـ نهجالبلاغه, نامه 11.
[16] ـ نهجالبلاغه, نامه 27.
[17] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 100.
[18] ـ اسد الغابة, ج1, ص490.
[19] ـ الکافی, ج6, ص541.
[20] ـ مصباح المتهجّد, ص850.
[21] ـ نهجالبلاغه, خطبه 16.
[22] ـ من لا یحضره الفقیه, ج2, ص613.
[23] ـ سورهٴ فرقان. ایهٴ 74.
[24] ـ سورهٴ انسان, آیهٴ 8.
[25] ـ مصباح المتهجّد, ص850.
[26] ـ الکافی, ج6, ص541.
[27] ـ نهجالبلاغه, خطبهٴ 2.
[28] ـ بحارالأنوار, ج65, ص45.
[29] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 29.
[30] ـ الخصال, ج1, ص197.
[31] ـ سورهٴ انبیاء, آیهٴ 36.
[32] ـ سورهٴ انسان, آیهٴ 6.
[33] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 186.
[34] ـ سورهٴ احزاب, آیهٴ 39.
[35] ـ نهجالبلاغه, حکمت 82.
[36] ـ سورهٴ زمر, آیهٴ 9.
[37] ـ سورهٴ اسراء, آیات 23 و 24.
[38] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 26.
[39] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 27.
[40] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 29.
[41] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[42] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 32.
[43] ـ سورهٴ اسراء, آیهٴ 33.
[44] ـ سورهٴ مؤمنون, آیات 57 ـ 61.
[45] ـ نهجالبلاغه, حکمت 314.
[46] ـ نهجالبلاغه, حکمت 305.
[47] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 229.
[48] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 229; سورهٴ طلاق, آیهٴ 1.
[49] ـ سورهٴ نبأ, آیهٴ 26.
[50] ـ سورهٴ نمل, آیهٴ 89; سورهٴ قصص, آیهٴ 84.
[51] ـ سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[52] ـ سورهٴ بقره, آیهٴ 261.
[53] ـ سورهٴ احزاب, آیهٴ 30.
تاکنون نظری ثبت نشده است