display result search
منو
تفسیر آیات 47 تا 50 سوره قصص

تفسیر آیات 47 تا 50 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 26 دقیقه مدت قطعه
  • 128 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 50 سوره قصص"
- ادعای الوهیت فرعون و ابطال آن؛
- ضرورت وحی و نبوّت؛
- کیفیت استنباط مواد از مبانی و منابع؛
- نقص مبانی حقوق بشر.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَوْلاَ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (47) فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلاَ أُوتِیَ مِثْلَ مَا أُوتِیَ مُوسَی أَوَلَمْ یَکْفُرُوا بِمَا أُوتِیَ مُوسَی مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کَافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَی مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (49) فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (50)﴾

ضرورت وحی و نبوّت
بعد از بیان نبوّت خاص وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) و بخشی از خصوصیات هارون(سلام الله علیه) به اصل نبوّت عام پرداختند فرمودند وجود نبوّت ضروری است یعنی در عالَم, نبوّت حق است «النبوّة حقٌّ» همان طوری که توحید, حقّ بالاصاله است نبوّت حق است در سایه توحید یعنی امر ضروری است نه اینکه نبوّت چیز خوبی است فضیلت است بلکه ضروری است و حتمی است در عین حال که عقل لازم است عقل کافی نیست خود عقل می‌گوید من بسیاری از امور را نمی‌دانم و حتماً راهنما می‌خواهم مهم‌ترین دلیل ضرورت وحی و نبوّت را حکما اقامه کردند. برهانی که در این قسمت هست گوشه‌ای از آن برهان نبوّت عام است اصل نبوّت عام را با دو تقریب که یکی مربوط به دنیاست یکی مربوط به آخرت می‌شود بیان کرد.
کیفیت استنباط مواد از مبانی و منابع
در جریان دنیا انسان چه در مسائل اخلاقی چه در مسائل حقوقی چه در مسائل اقتصادی یا در مسائل سیاسی یا فرهنگی بالأخره نیازمند به قانون است یعنی باید یک سلسله اصول کلی و مبانی را پذیرفت از آن اصول کلی و مبانی, مواد را استخراج کرد همان طوری که در فقه این کار انجام می‌شود در اخلاق, در حقوق, در سیاست, در اقتصاد, در فرهنگ هم باید بشود الآن شما مستحضرید که کار رسمی حوزه‌ها همین استنباط فقهی است در فقه، این رساله‌های عملی چه فارسی چه عربی که تدوین می‌شود اینها سه بخش دارند بخشی به عنوان موادّ فقهی است که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام است چه چیزی مستحب و مکروه و مباح است چه چیزی صحیح است چه چیزی باطل است کجا اعاده است کجا قضاست اینها مواد فقهی است این مواد را از یک مبانی می‌گیرند که آن مبانی یا به صورت قواعد اصولی است یا به صورت قواعد فقهی از آن مبانی این مواد را استنباط می‌کنند و در کتاب‌ها می‌نویسند آن مبانی نظیر قاعده «لا ضرر» است قاعده «تجاوز» آست قاعده «فراغ» است استصحاب در شکّ در مقتضی هست یا نیست, استصحاب در شکّ در مانع هست یا نیست اینها مبانی است که در اصول تنظیم می‌شود به استناد این مبانی, این مواد را استخراج می‌کنند و ارائه می‌کنند. آن مبانی را از منابع می‌گیرند یعنی این قواعد اصولی این قواعد فقهی که مبنای استنباط است یک منبع, این مبانی را از چه چیزی می‌گیرند از کتاب و سنّت و عقل می‌گیرند آنها می‌شود منبع، این وسطی می‌شود مبنا آنچه در رساله‌ها و کتاب‌های فقهی آمده می‌شود موادّ فقهی, فروع فقهی همین سه کار در اخلاق هست در حقوق هست در اقتصاد هست در سیاست هست در سایر مسائل فرهنگی و مانند آن هست اگر بخواهد مجتهدانه باشد.
نقص مبانی حقوق بشر
در همه اینها مخصوصاً در مسائل سیاسی و اجتماعی آن مواد سیاسی یا اجتماعی را از مبانی می‌گیرند مثل حریّت مثل استقلال مثل امنیّت مثل امانت مثل عدالت مثل مواسات مثل مساوات، اینها مبانی است از این مبانی آن مواد را استنباط می‌کنند تا اینجا درست است یعنی بر مبنای عدل بر مبنای مساوات بر مبنای مواسات یک سلسله موادّ حقوقی را استنباط می‌کنند می‌شود حقوق بشر یا حقوق محلّی یا منطقه‌ای یا بین‌المللی تا اینجا درست است. مهم‌ترین مبنا در بین این مبانی که حرف اول را می‌زند و از همه مهم‌تر است مسئله عدل است عدل هم مفهومش خیلی شفاف و روشن است عدل یعنی «وضع کلّ شیء فی موضعه» شما از شرقی و غربی سؤال کنید عدل یعنی چه اینها می‌دانند عدل در حکمت عملی مثل دو دوتا چهارتا در حکمت نظری است دو دوتا چهارتا یک مفهوم روشنی دارد عدل هم یک مفهوم روشنی دارد عدل یعنی هر چیزی را سر جایش قرار دادن, این مفهومش مِن أظهر الأشیاست اما کُنهش فی غایة الخفاست عدل یعنی هر چیزی را سر جایش قرار دادن خب جای اشیا کجاست جای اشخاص کجاست زن جایش کجاست مرد جایش کجاست, میراث جایش کجاست, سرکه و شراب جایشان کجاست, گوسفند و خنزیر جایشان کجاست این اولِ جهل است آنچه به عنوان حقوق بشر مطرح است صبغهٴ علمی ندارد عدل یعنی «وضع کلّ شیء فی موضعه» آن وقت جای اشیا را به جای اینکه خالق معیّن کند خودشان معیّن می‌کنند این چه علمی است؟! می‌گویند زن و مرد مساوی است می‌گویند سرکه و شراب مساوی است می‌گویند گوسفند و خنزیر مساوی است هر دو حلال است خب این عین ظلم است جای اشیا را جای اشخاص را جای امور دیگر را کسی باید معیّن کند که آفرید و آن خداست اینها بدون منبع, مبنا دارند ناچار مبنا را از وهم و خیال خود می‌گیرند این می‌شود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[1] خب بله, عدل یک چیز خوبی است همه قبول دارند عدل هم معنایش این است که «وضع کلّ شیء فی موضعه» اما جای اشیا کجاست جای اشخاص کجاست خب آن که آفرید باید از راه وحی مشخص کند که جای اشیا کجاست عقل گوشه‌ای از اشیا و اسرار عالَم را می‌فهمد و بسیاری از مسائل را نمی‌فهمد و می‌گوید الاّ ولابد من راهنما می‌خواهم بنابراین تا منبع نباشد مبنا هوایی است مبنای هوایی قانون می‌شود هوایی دیگر الآن این حقوق بشری که در سازمان ملل است مبنای علمی ندارد شما این مبانی را از کجا می‌خواهید بگیرید از عادات می‌خواهید بگیرید از آداب می‌خواهید بگیرید از رسوم می‌خواهید بگیرید این هفت میلیارد که عادات و آداب و رسوم مشترک ندارند یک فطرت مشترکی دارند که فطرت‌آفرین می‌داند جهان هم یک قدر مشترکی دارد که جهان‌آفرین می‌داند آن را که گذاشتید کنار، اینکه شما می‌بینید گاهی اینها دفاع از سرزمین را ترور می‌دانند و گاهی ترور را دفاع می‌دانند همین است یعنی اینها باورشان شده که مقاومت, ترور است باورشان شده که ترور کردن برای این منافقین, دفاع است چون عدل یعنی «وضع کلّ شیء فی موضعه» اینها که اشیا و اشخاص را به خدا نسپردند به دست خودشان است اگر به دست خودشان است منبع ندارند وقتی منبع نداشتند مبنا هم نخواهند داشت و این قوانین می‌شود غیر علمی. این برهان را قرآن کریم در موارد گوناگون ارائه می‌کند می‌فرماید بالأخره شما منبع را که رها کردید به میل خودت با خودتان عمل کردید با جهان عمل کردید با دیگری عمل کردید کلّ اوضاع را به هم زدید ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[2] خب این فساد دامنگیر شما هم می‌شود ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ﴾[3] این برای دنیا.
سر اهمیت ویژه آخرت
در جریان آخرت که قسمت مهمّ کار ما با آخرت است برای اینکه ما در دنیا حدّاکثر مثلاً هشتاد یا صد سال بمانیم اما بعد از مرگ, ابدی هستیم و اگر نبود اصرار کتاب و سنّت بر ابدیّت انسان کمتر کسی ابدیّت را قبول می‌کرد می‌گفت مگر می‌شود یک موجود ممکن, ابدی باشد به دلیل اینکه ازلی را قبول نمی‌کنند بهشت هست و ابدی, بهشتی‌ها هستند و ابدی, ابدانشان ابدی, ارواحشان ابدی, نعمت‌های بهشت ابدی, درباره جهنم برخی‌ها اختلاف کردند اما درباره بهشت احدی اختلاف نکرد انسان ابدی است که ابدی است! ابدی معنایش این است که سال و ماه ندارد چون خود زمان و زمین بساطش برچیده شد خب آدم عاقل تمام همّش را می‌گذارد برای ابدیّت.
همراهی دو آسانی با هر دشواری دنیوی
این وضع که در دنیاست به هر صورتی که باشد می‌گذرد آن هم چطور می‌گذرد آن قدر خدای مهربان وعده داد فرمود من جهان را بدون سختی نیافریدم جهان با سختی خلق شده ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[4] اما این طور نیست که قدری صبر کنید بعد از سختی, آسانی است این طور نیست صبر معنایش این نیست که
بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر٭٭٭ بار دیگر روزگار چون شکر آید[5]
معنای صبر این نیست چون قرآن نفرمود «إنّ بعد العُسر یُسرا» فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾[6] در درون هر مشکلی, آسانی هست نه بعد از دشواری, چقدر این کتاب شیرین است اگر فرموده بود بعد از تحریم, تحلیل هست بعد از فشار, آسایش است می‌گفتیم صبر بکنید ما خیلی‌ها که می‌گوییم صبر بکنید, خیال می‌کنیم صبر بکنید یعنی این دوران سختی باید بگذرد بعد روزگار چون شکر آید این طور نیست نفرمود «إنّ بعد العُسر یسرا» فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾ جا دارد آدم, این کتاب را بالای سر بگذارد یا نه؟! فرمود در درون هر سختی دو آسانی است نه یک آسانی که این بارها از زمخشری و سایر ادبای تفسیری نقل شده که کلمه «عُسر» تکرار شده با الف و لام, کلمه «یُسر» تکرار شده بی الف و لام, این معرفه‌ها عین هم‌اند این نکره‌ها غیر هم‌اند آن عُسر دومی همین عُسر اوّلی است آن یُسر دومی غیر از یُسر اوّلی است یعنی با هر دشواری دو آسانی هست[7] بگرد پیدا کن این صبر برای جستجوست نه اینکه بگذار این بگذرد روزگار چون شکر آید. این وضع دنیا; اما در جریان آخرت این طور نیست «ان العسر عسرٌ» آن طور نیست که اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ به عذاب الهی گرفتار شد یُسری هم در کنارش باشد اساس کار آنجاست.
ضرورت وحی از منظر حیات دنیوی و اخروی
اگر ـ معاذ الله ـ نبوّتی نبود وحی و رسالتی نبود دو گروه می‌توانستند استدلال کنند هم خوش‌طینتان هم پَست‌فطرتان, خوش‌طینتان می‌توانستند بگویند خدایا تو که می‌دانستی ما بعد از مرگ به چنین جایی سفر می‌کنیم و اگر انبیا آمده بودند و به مقام ولایت می‌رسیدیم از اولیا می‌شدیم از مؤمنین می‌شدیم از بهشت استفاده می‌کردیم همتای فرشته‌ها می‌شدیم چرا پیامبر نفرستادی اعتراض می‌کردند که چرا ما از خیر محروم شدیم, تبهکاران می‌گویند اگر پیامبر می‌آمد ما دیگر گرفتار سوخت و سوز نبودیم بالأخره هر دو گروه می‌توانند استدلال کنند بنابراین مسئله ضرورت وحی و نبوّت هم برهانی مربوط به دنیا دارد که اگر کسی بخواهد [در دنیا] متمدّنانه زندگی کند هم مربوط به آخرت است که اگر کسی بخواهد [در دنیا] مؤمنانه و موّحدانه به سر ببرد فرمود اگر ما انبیا نمی‌فرستادیم وحی نبود اینها گرفتار مصائبی می‌شدند بعد اعتراض می‌کردند البته این واجب مِن الله است نه علی الله یعنی یقیناً خدای مختار حکیم چنین کاری می‌کند نه خدا باید چنین کاری بکند که ما یک قانون پیش‌نوشته‌ای ـ معاذ الله ـ داشته باشیم که آن قانون بر خدا حاکم باشد چون غیر از خدا هر چه هست عدمِ محض است چیزی در عالَم نیست که خدا کارش را مطابق با آن قانون انجام بدهد.
مراد از فیض منبسط الهی و تکثر عالم خلقت
و اگر فیض خدا می‌گویند فیض مُنبسط است وقتی نگاه عمومی و جمعی می‌کنند می‌گویند این یک واحد است «یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد»[8] وقتی تقطیع می‌کنند می‌شود صادر اول و دوم و سوم و چهارم وقتی یک جا نظر می‌کنند می‌گویند فیض منبسط آن فیض منبسط اوّلی است که دومی ندارد چون از ازل تا ابد «یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد» این طور نیست که کثیر باشد بر اساس آن فیض, یکی بیش نیست, وقتی به طور تفصیل نگاه می‌کنند بله عالَم عقول هست عالم نفوس هست ملائکه هستند حَمله عرش هستند صادر اول وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ارواح ائمه(علیهم السلام) است که مقدم‌اند (اینها به طور تفصیل) بنابراین از دو منظر می‌شود ضرورت وحی و نبوّت را اثبات کرد که در این بخش فرمود ضروری است حالا که ضروری است بر اساس این مبنا که «الوحی حقٌّ النبوّة حقٌّ الرسالة حقٌّ» شما درباه تورات که آن حرف را زدید درباره قرآن که این حرف را می‌زنید یک کتاب بهتر بیاورید نمی‌توانید بگویید ما کتابی نمی‌خواهیم بشر بدون کتاب مثل اینکه بدون هوا بخواهد زندگی کند دیگر زندگی انسانی نیست فرمود درباره تورات موسی که آن حرف را زدید درباره قرآن هم که این حرف را می‌زنید اصلِ وحی و نبوّت هم که ضروری است پس یک کتاب بهتر بیاورید.
خطر هواپرستی عالمان و اندیشمندان
پرسش: جناب استاد! اگر مبانی کفار و غربی‌ها هوایی است چطور در آباد کردن دنیا توفیق زیادی داشتند؟
پاسخ: اینها دنیا را آباد کردند به خاطر داشتن آن عقلی که ذات اقدس الهی به همه داده است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[9] این را داد بعد خدا فرمود من امکانات فراوانی به شما دادم شما روی دوش زمین سوار بشوید و از آن کمک بگیرید می‌دانید روی دوش این اسب‌های وحشی سوار شدن چقدر سخت است فرمود: ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾[10] مِنْکَب یعنی دوش این کوه‌ها دوش زمین است این تپّه‌ها دوش زمین است انسان باید برود آنجا معدن‌ها را کشف بکند روزی صحیح به دست بیاورد این علمی است که خدای سبحان به انسان داده است آن هوا باعث شد که این محصول علم را اینها بی‌جا مصرف کنند ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا﴾ ثروت دست یک گروه خاصی است صنعت هم دست گروه خاصی است بودجه هم صرف آدم‌کشی است خدای سبحان کم نداد اینها اگر عقل می‌داشتند که بالأخره بودجه‌ها صرف آدم‌کشی نبود اگر کسی بخواهد رئیس جمهور بشود در آمریکا این کارخانه‌دارهای اسلحه‌سازی می‌بینند که طرز تفکّر او حمله کردن است یا نه, اگر ببینند او اهل جنگ است و به طبل جنگ می‌کوبد به او رأی می‌دهند و برای او تبلیغ می‌کنند برای اینکه اسلحه را بفروشند این است که فرمود: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.[11]
این استدلال قرآن کریم در آیه 47 به این صورت بود ﴿وَلَوْلاَ أَن تُصِیبَهُم مُّصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت[12] در سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت[13] در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» جامع‌تر از همه اینها گذشت[14] که الوحی ضروریٌّ الرسالة ضروریٌّ الدین ضروریٌّ برای حفظ دنیا طبق آن برهان مربوط به عدل, برای حفظ آخرت برای اینکه ما از آخرت بدون راهنما خبری نداریم.
بهانه جویی مشرکان حجاز و پاسخ قرآن کریم
فرمود حالا که این شد «فإذا ثَبَت أن النبوّة حقٌّ» ما تورات فرستادیم اینها گفتند سِحر است موسی و هارون را گفتند ﴿سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾ تورات و قرآن را هم ـ معاذ الله ـ گفتند اینها ﴿سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾ اصل نبوّت هم که ضروری است این دو را هم که قبول نداشتید پس یک کتاب بهتر بیاورید اینکه می‌فرماید یک کتاب بهتر بیاورید بر اساس این مبناست که الوحی حقٌّ النبوّة ضروریٌّ وگرنه آنها می‌گویند اصلاً وحی و نبوّت برای چه اینکه قرآن می‌فرماید اگر شما درباره تورات و قرآن حرف دارید یک کتاب بهتر بیاورید بر اساس آن مبناست که «النبوّة حقٌّ و الدین ضروریٌّ» ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا﴾ وقتی وحی الهی آمد قرآن و اینها آمد ﴿قَالُوا لَوْلاَ أُوتِیَ مِثْلَ مَا أُوتِیَ مُوسَی﴾ شما یک معجزه بیّن و شفاف و حسّی بیاور مثل اژدها, یک کتاب جامع و دفعی بیاور مثل تورات موسی آیات متفرّقه نازل می‌شود این مثل تورات نیست معجزه‌ات قرآن کریم است این نظیر اژدها نیست ﴿لَوْلاَ أُوتِیَ مِثْلَ مَا أُوتِیَ مُوسَی﴾ می‌فرماید مگر پدرانتان به حرف موسی کفر نورزیدند و شما قبل از اینکه قرآن نازل بشود مگر نسبت به موسی و عیسی کفر نورزیدید شما دنبال بهانه می‌گردید ﴿أَوَلَمْ یَکْفُرُوا بِمَا أُوتِیَ مُوسَی مِن قَبْلُ﴾ مگر شما درباره موسی و هارون(علیهما السلام) نگفتید این ﴿سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾ مگر اینکه قرآن که نازل شده درباره تورات و قرآن هم همین حرف را نزدید نگفتید ﴿سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾ گفتید دیگر! تکرار ﴿قَالُوا﴾ برای این است که مقول‌ها فرق می‌کند ﴿قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا﴾ (یک) ﴿وَقَالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کَافِرُونَ﴾.
نقد سخن علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه 48 و بیان قول صحیح
اگر ﴿إِنَّا بِکُلٍّ کَافِرُونَ﴾ آن طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند مربوط به اصل نبوّت باشد[15] آن وقت ﴿قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِنْ عِندِ اللَّهِ﴾ پایگاهی نخواهد داشت برای اینکه اینها می‌گویند ما اصلاً وحی را قبول نداریم آن وقت شما بگویید کتابی بهتر از اینها بیاورید اصلاً کتابی بهتر از اینها نیست اصلاً اینها ـ معاذ الله ـ سحرند هر چه هم بیاید سِحر است می‌شود گفت مقول این است که ما نه تنها به این دو پیامبر بلکه به خیلی از انبیای دیگر هم کفر می‌ورزیم نه به اصل وحی و نبوّت چون اصل وحی و نبوّت محور بحث نیست.
دو وجه در تفسیر واژه ﴿أَهْدَی﴾
آن‌گاه ﴿قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَی مِنْهُمَا﴾ این ﴿أَهْدَی﴾ بودن اگر اینها سِحر باشد ـ معاذ الله ـ این ﴿أَهْدَی﴾ افعل تعیینی است نه تفضیلی نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[16] و اگر نه, به نظر خود وجود مبارک پیامبر باشد رهبران الهی باشد کما هو الحق که اینها هادی‌اند این ﴿أَهْدَی﴾ می‌تواند ﴿أَهْدَی﴾ تفضیلی باشد بنابراین اگر کسی آنها را ـ معاذ الله ـ سحر دانست که آنها هدایت نیستند افسانه‌اند این ﴿أَهْدَی﴾ می‌شود ﴿أَهْدَی﴾ تعیینی نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اما اگر فی‌الجمله به هدایت‌گیری آنها معتقد بود یا طبق نظر گوینده آنها هدایت و نور الهی‌اند این ﴿أَهْدَی﴾ می‌تواند ﴿أَهْدَی﴾ تفضیلی باشد ﴿قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَی مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ اگر راست می‌گویید به دنبال هدایت هستید به دنبال حق هستید یک کتاب بهتر بیاورید.
پایان تلخ ظلم و هوازدگی
بعد ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَإِن لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ﴾ اینها در مقام عمل پیرو میل‌اند اینکه می‌بینید بعضی‌ها می‌گویند ما هر چه می‌خواهیم می‌کنیم هر چه می‌خواهیم می‌گوییم این مصداق روشن ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ بالأخره بشر یک منبع قانونی می‌خواهد اگر هدایت الهی نبود, هوای نفسانی است ﴿فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ﴾ این صغرا, ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً﴾ این هم کبرا خب این ﴿بِغَیْرِ هُدیً﴾ این وصف تأکیدی است [نظیر ﴿فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ یا ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾] بالأخره هوا که نمی‌تواند هدایت باشد این ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ یک وصف توضیحی است ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ﴾ اگر این راه را انتخاب کرد دیگر حالا «بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش»,[17] دیگر کسی به دنبال او نمی‌رود او را به حال خودش رها کرده این ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ نفرمود «إنّ الله لا یهدیهم» این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است یعنی «هولاء الظالمون» ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ چرا؟ «لظلمهم» ظالم بما أنّه ظالم را خدا هدایت نمی‌کند هدایت نمی‌کند یعنی گرایش قلبی, توفیق قلبی, لطف الهی شامل حال او نمی‌شود فقط آن هدایت تشریعی است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[18] است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[2] . سورهٴ نمل, آیهٴ 34.
[3] . سورهٴ روم, آیهٴ 41.
[4] . سورهٴ بلد, آیهٴ 4.
[5] . دیوان حافظ (تصحیح انجوی شیرازی), ص54.
[6] . سورهٴ انشراح, آیهٴ 6.
[7] . الکشاف, ج4, ص771.
[8] . دیوان حافظ, غزل 111.
[9] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[10] . سورهٴ ملک, آیهٴ 15.
[11] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[12] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 15.
[13] . سورهٴ طه, آیهٴ 134.
[14] . سورهٴ نساء, آیهٴ 165.
[15] . المیزان, ج16, ص52.
[16] . سورهٴ انفال, آیهٴ 75; سورهٴ احزاب, آیهٴ 6.
[17] . دیوان سعدی. مواعظ, غزل 38.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی