- 1421
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 24 تا 28 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 تا 28 سوره قصص"
- مقاطع سهگانه حیات حضرت موسی (ع)؛
- گفتگوی حضرت موسی (ع) و دختران چوپان؛
- داستان اجارهکاری حضرت موسی (ع) و ازدواج او با دختر حضرت شعیب (ع)؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَسَقَی لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (25) قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (26) قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (27) قَالَ ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَی مَا نَقُولُ وَکِیلٌ (28)﴾
اشاره به مقاطع سهگانه حیات حضرت موسی(علیه السّلام)
این بخش پایانی مقطع سوم سیره و زندگی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) است بخش اوّلش مربوط به دوران کودکی و شیرخوارگی بود که گذشت, بخش دوم مربوط به جوانی بود که آن دو حادثه پیش آمد, سوم حرکت ایشان و مهاجرت ایشان از مصر به طرف مدین بود که وارد مدین شد و دختران آن پیرمرد را دید. در جریان مقطع دوم ظاهراً آن ضمیر به آن قبطی برمیگردد نه به اسرائیلی آن قبطی گفت که ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ﴾[1] برای اینکه وقتی کسی از آلفرعون از قبطیها کشته بشود فوراً گزارش میرسد به همان دلیل که ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[2] معلوم میشود که فوراً گزارش رسید شورای تأمین تشکیل شد و قصد کردند که موسی(علیه السلام) را شهید کنند نمیشود گفت که آن قبطی از کجا فهمید.
گفتگوی حضرت موسی و دختران چوپان
اما حالا وقتی که وارد مدین شد به بچههای آن پیرمرد که حالا ظاهراً شعیب(سلام الله علیه) بود فرمود: ﴿مَا خَطْبُکُمَا﴾ یعنی شما یک مشکل جدّی دارید خَطْب آن کار مهم را میگویند هر سخنرانی را نمیگویند خطبه آن سخنرانی که مطالب مُعظَم در آن هست آن را میگویند خطبه خطیب جمعه چنین گفت یعنی مطالب مهمی را در نماز جمعه بیان کرد اگر یک امر عادی باشد و سهل باشد نمیگویند خطب کار مهم و مشکل را میگویند خطب. فرمود: ﴿مَا خَطْبُکُمَا﴾ مشکل جدّی شما چیست که در این گرما اینجا ایستادید چون از ﴿ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ﴾ معلوم میشود هوا گرم بود ﴿قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعَاءُ﴾[3] مشکل ما این است پدر پیری داریم ما مسئول این دامها هستیم این دامها را باید بپرورانیم آبشان بدهیم و مانند آن و اینها هم نامحرماند و نمیتوانیم با آنها در کنار این چاه یکجا به سر ببریم این مشکل ماست و کار جدّی ماست وجود مبارک موسای کلیم آمده این گوسفندها را سیراب کرده و رفته در سایهای و خواستهای با ذات اقدس الهی در میان گذاشت که من نیازمند به مسائل مالیام البته «خیر» در قرآن کریم بر مال حلال هم اطلاق شده است[4] بر اصل مال هم اطلاق شده است ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ﴾.[5]
دلیل حمایت حضرت موسی(علیه السّلام) از دختران چوپان
پرسش:...
پاسخ: چون کسی که متعهّد است حامی مظلوم باشد خود را مسئول میداند اگر گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[6] اگر کسی ببیند مظلومی, محرومی یک گوشه افتاده است و این به حمایت او برنخیزد همان روایتی را که مرحوم کلینی در جلد هشت کافی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که عیسای مسیح(سلام الله علیه) فرمود: «إِنَّ التَّارِکَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِیکٌ لِجَارِحِهِ»[7] همین است اگر کسی مظلومی را ببیند و به داد او نرسد و او را کمک نکند این شریک جرم آن جارح و ظالم است حالا اینجا سخن از ظلم نبود سخن از یک محرومیّت و استضعاف بود وجود مبارک موسای کلیم آن تعهّد را با خدای سبحان داشت که ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ کسی که در کنار سفره احسان الهی نشسته است خود را مسئول میبیند حالا این سه, چهارتا مشکل داشت این مشکلات یکی پس از دیگری حل شد و برخی هم دارد حل میشود عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ خب.
دو پاداش برای حضرت موسی(علیه السّلام)
در چنین وضعی که به سایه درختی یا سایه جایی پناهنده شد ﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا﴾ یکی از این دو دختران آن پیرمرد حالا شاید شعیب(سلام الله علیه) بود از منزل برگشتند گفتند پدرم میخواهد اجرت کار شما را بدهد یک مطلب مربوط به اجرت آب دادن است، یک مطلب مربوط به عقد اجاره هشت یا ده ساله است اینها کاملاً از هم جدا هستند یک درآمد موقّتی است مربوط به این کار، یک درآمد سالانه است مربوط به آن اجاره هشت سال یا ده ساله ﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا﴾ که این مربوط به آن اجاره هشت یا ده ساله نیست این اجرت این کار موقّت است فوراً دعای موسای کلیم مستجاب شد عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ طولی نکشید که آن دختر از راه رسیده گفت بیا اجرت را بگیر این استجابت دعاست سریعاً در یک شهر غربت.
تأکید همه انبیا و ادیان الهی بر حیا
﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ﴾ خب این حیا اختصاصی به شریعت حضرت خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد در دین موسی این طور بود در دین عیسی این طور بود در دین ابراهیم خلیل این طور بود اصولاً انبیا این حیا و عفّت را آوردند میبینید مسیحیت الآن با این وضع عریان و نیمهعریان دارد به سر میبرد با اینکه وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) گفت: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾[8] ـ خب این منطق مسیحیّت اصیل است ـ ای کاش من قبلاً میمردم و از خاطره تاریخ رخت برمیبستم و این حرفها را نمیشنیدم اما الآن معاشرت آزاد و مباشرت آزاد برای آنها یک تمدن است قبلاً هم به عرضتان رسید که مشکل مسیحیّت این است که امام ندارند الآن مشکل مسیحیّت نداشتن امام است همین! دین, مکتب, حرف وجود مبارک مسیح همان حرف انبیای قبلی و بعدی است.
اجابت شدن دعاهای حضرت موسی(علیه السّلام)
﴿قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا﴾ این کار مربوط به اجاره هشت سال یا نه ساله نیست ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ﴾ وجود مبارک موسای کلیم آمده نزد این پدر پیر حالا یا شعیب(سلام الله علیه) بود یا دیگری مرحوم شیخ طوسی در تبیان وجوهی که نقل کرد یکی از آن اقوال و وجوه این است که حضرت شعیب(سلام الله علیه) قبلاً رحلت کرده بود برخیها میگویند این پیرمرد همان حضرت شعیب(سلام الله علیه) است[9] فرمود: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ﴾ قَصص قبلاً هم بحثش گذشت که مفرد است ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[10] همین است ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ﴾[11] همین است قَصص است و مفرد است یعنی اصل داستان, داستان را وجود مبارک موسای کلیم برای این پیرمرد بیان کرد آن پیرمرد فرمود همه مشکلاتت حل شد و تمام خواستههایت برآورده شد از اینکه گفتی: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ که آیه 21 بود ﴿لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ برای اینکه اینجا حوزه اقتدار فرعون نیست یک مملکت جدا و مستقلی است اصلاً در تحت نفوذ آلفرعون نیست اینجا سلطنت ندارد شما از خدا خواستید گفتی: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾, ﴿لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این یکی, و گفتی: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ این هم اجاره نقدت که به فرزندانم کمک کردی حالا یک درآمد مستمرّی هم برای شما ما در نظر گرفتیم هم تشکیل خانواده بده و هم اینکه یک درآمد مستمر داشته باشی دو پیشنهاد هست آنجایی که وجود مبارک موسای کلیم میخواست از مصر به طرف مدین مهاجرت کند گفت: ﴿عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾[12] آن دعا هم که مستجاب شد بالأخره راه را گُم نکرده از مصر به شرق مصر رفته بالأخره در کمال سلامت به این منطقه رسیده پس اگر عرض کرد: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این دعا مستجاب شد, اگر گفت: ﴿عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾ این هدایت هم حاصل شد اگر گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ این دعا هم مستجاب شد حالا مانده تشکیل خانواده و درآمد مستمر, وجود مبارک شعیب اگر این پیرمرد آن حضرت باشد فرمود شما میتوانید با یکی از فرزندانم ازدواج کنی و هشت سال یا ده سال اجیر ما باشی.
عناصر محوری مدیریت, در بیان قرآن کریم
﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ یکی از این دو دختر به آن پدر پیر پیشنهاد دادند که این را برای حفظ رمه ما یا تأمین شئون زندگی ما اجیر بکن برای اینکه بهترین اجیر آن است که هم در کار خودش درایت و مدیریت داشته باشد هم از امانت و طهارت برخوردار باشد ما رفتار او را, گفتار او را آزمودیم او پاک است مدیریت هم که دارد و قدرت هم دارد ﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ همان طوری که در جریان یوسف(سلام الله علیه) گذشت ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾[13] و در جریان طالوت هم مشابه این گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وقتی که طالوت به زعامت مبعوث شد و ذات اقدس الهی او را به عنوان زعیم مبعوث کرد آیه 247 سورهٴ «بقره» این بود که پیامبر آن عصر به مردم آن عصر فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾ در مسائل نظامی هم اگر مطرح است فرماندهی که هم درایت و مدیریت نظامی دارد هم توانمند اجراست خب اینها سه نمونه است در اسلام و در قرآن کریم یکی مربوط به صدارت و وزارت است یکی مربوط به مسئله جنگ و امور نظامی است یکی هم مربوط به مسائل اجرایی است در جریان حضرت موسی کارهای اجرایی و کارهای عادی است, در جریان حضرت یوسف آن صدارت و وزارت است در جریان طالوت راجع به فرماندهی جنگ است
گفتگوی قبل از عقد پدر دختران چوپان با حضرت موسی(علیه السلام)
در این قسمت وجود مبارک شعیب ـ بنا بر اینکه آن پیرمرد شعیب باشد ـ بعد از پذیرش پیشنهاد دخترش که گفت: ﴿یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ فرمود: ﴿إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ﴾ پیشنهاد از طرف آن پیرمرد بود نه از طرف حضرت موسی(سلام الله علیه) گفت من میخواهم یکی از این دو دختر را به عقد شما در بیاورم این گفتگوست عقد نیست تا گفته بشود که این با ابهام سازگار نیست این مقاوله قبل العقد است لذا از چند جهت با ابهام همراه است یکی معلوم نیست که کدام یک از این دو دختر باشد در حالی که در عقد باید زوجه مشخص باشد, یکی اینکه مهریه باید معین باشد در مهرالمسمّی اینجا مشخص نیست که مهرالمسمّی اجاره هشت ساله است یا اجاره ده ساله اینها گفتگوهای قبلالعقد است که حینالعقد مشخص بشود.
چون مقاوله قبل العقد است این ابهامها ضرر ندارد.
وجه تسمیه سال به «حِجّه»
بعد فرمود هشت حِجّه در روایاتی که ذیل این آیه است ملاحظه فرمودید از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا قبل از اسلام مکه میرفتند یا نه؟ فرمود حج چیز رایجی بود و به همین آیه استدلال کردند چون هر سال یک بار مکه میرفتند به جای اینکه بگویند هشت سال میگفتند هشت حِجّه, حِجّه یعنی یک بار حج رفتن, چون سالی یک بار حج میروند اگر گفتند هشت حِجج یعنی هشت سال اگر گفتند ده حِجج یعنی ده سال این استدلال وجود مبارک حضرت است.[14] فرمود: ﴿عَلی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ هشت حجّه یعنی هشت سالی که هر سال یک بار حج میشود ﴿فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً﴾ اگر این هشت سال به ده سال رسید این از طرف شماست از طرف ما هم مانعی نیست میخواهد ده ساله باشد عیب ندارد اینها گفتگوهای قبلالعقد است.
سخنان پدر دختران چوپان با حضرت موسی(علیه السّلام)
﴿فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ﴾ بعد هم فرمود ما نه کارِ سخت از شما میخواهیم نه یک مستأجر سختگیریم که موجر را در زحمت بیندازیم اگر اجاره به عین تعلّق بگیرد این شخصی که خانه ندارد میشود مستأجر آن مالک خانه میشود موجر اگر محور اجاره, کار باشد آن صاحبکار میشود مستأجر این کارگر میشود موجر این کارگر خودش را اجاره میدهد در برابر اجرتی میگیرد آن صاحبکار که این شخص را اجیر کرده میشود مستأجر این شخص میشود موجر. وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) بنا بر اینکه این پیرمرد شعیب باشد فرمود سه مسئله را من باید در میان بگذارم نه کار ما کار سخت است (یک) نه خود ما سختگیریم (دو) سوم اینکه ما نمیگوییم صالح واقعی هستیم, صَلاح واقعی را البته داشت, شما امیدواریم در این برخورد چند ساله احساس کنی که ما جزء صالحینیم ﴿سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ که تو میفهمی من انسان صالحم خب با اینکه فی نفسه «کان من الصالحین» اما عمده آن است که این اجیر در نحوه برخورد با صاحبکار صلاح او را احراز کند این سه مطلب را وجود مبارک شعیب با او در میان گذاشت فرمود: ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ﴾ فی أمرین نه اصلِ کار شاقّ است نه ما کارفرمای سختگیری هستیم هیچ کدام و برخورد ما هم برخورد صالحانه است.
پرسش: گوسفندان را به چرا بردن کار سختی است.
پاسخ: خب فرق میکند یک وقت است که کمک میگیرد یک وقت است که غذای خوب میدهد یک وقت اصرار میکند که شما باید راه دور ببری که پر علف باشد, تا چه اندازه باشد.
اهمیت کار و نهی از مزدوری در اسلام
مستحضرید که کار در اسلام از پربرکتترین امور است افرادی که حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرّف میشدند معرفی میکردند که فلان شخص کارش این است فلان شخص کارش این است اگر نوبت به کسی میرسید بیکار بود از چشمان حضرت میافتاد دیگر حضرت با احترام او را نگاه نمیکرد البته در صورتی که کار داشته باشد و کار نکند پس اصلِ کار, فضیلت است روایات فراوانی است دوم اینکه آن قصّه معروف که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست کارگر را بوسید[15] آن هم نشانه عظمت کار و کارگری است.
کاری که محترم است آن است که هر کسی برای خودش کار بکند نه مزدوری شما در کتاب اجاره بارها به عرضتان رسید این کتاب اجاره را ملاحظه بفرمایید روایاتی که مرحوم صاحب وسائل یا سایر محدّثان در مبحث اجاره نقل کردند غالباً این روایات را آوردند که مزدوری یعنی مزدوری, مزدوری مکروه است بلکه نه اینکه مکروه باشد مَنهی است این نهی را فقها حمل بر کراهت کردند جمعاً بین الأدلّه ظاهر نهی, خیلی تند و تیز است که آدم برای دیگری کار کند خب این میشود کرامت جامعه انسانی اگر ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[16] است اینکه با مزدوری سازگار نیست حتماً یعنی حتماً وگرنه این درس نیست حتماً این روایات باب اجاره وسائل را میخوانید شما که به لطف الهی امکانات را دارید چند روایت هست ظاهر روایات چیست چرا فقها جمع کردند و حمل بر کراهت کردند گفتند این نهی تنزیهی است مشخص بشود تا ما بدانیم که در مملکت کار باید باشد (یک) مزدوری نباشد (دو) یعنی هر کسی برای خودش کار بکند این میشود کرامت جامعه.
ضرورت حفظ کرامت انسان
اینکه ما بیصبرانه منتظر ظهور آن حضرتیم برای اینکه جامعه را با کرامت اداره میکند خب اگر کسی مزدور دیگری باشد به دیگری نگاه میکند آن نان دیگر نان کریمانه نیست خدا نمیخواهد جامعه با اطعام اداره بشود شما الآن مهمان نزدتان آمد شما این را اطعام میکنید یا اکرام میکنید؟ یک مختصر غذا میدهید دستش یک میوه میدهید دستش یا بالأخره یک ظرف میوه میآورید مگر او چقدر میوه میخورد چقدر غذا میخورد شما با اکرام از او پذیرایی میکنید نه با اطعام خدای سبحان هرگز نمیخواهد امّت اسلامی اطعام بشود یعنی شکمشان سیر بشود اگر فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ میخواهد جامعه را با اکرام اداره کند با آبرومندی اداره کند اگر این روایات را ببینید آن وقت برای شما روشن میشود که چرا مزدوری در اسلام مکروه است حالا آنها که فتوا به حرمت دادند باید جواب بگویند ولی بالأخره ظاهر نهی خیلی تند و تیز است ما آبرویمان و حیثیتمان در اختیار خودمان نیست که هر کاری را انجام بدهید حالا مجبوریم مطلب دیگر است اداره جامعه اسلامی باید با کرامت باشد با اکرام باشد نه با اطعام.
جواز تسخیر متقابل
پرسش: در سورهٴ «زخرف» فرمود: ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾[17]؟
پاسخ: آن تسخیر متقابل است تسخیر متقابل جایز است کارگری است در خیابان ایستاده طبیبی است از سفر برگشته این ساکش را چمدانش را جابهجا میکند پس فردا که این کارگر مریض شد آن طبیب هم لباس محترم پزشکی را میپوشد و او را درمان میکند این یک تسخیر متقابل است این تسخیر متقابل را سورهٴ «زخرف» امضا کرده ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ نه «سِخریا» باید یکدیگر را تسخیر کنید جامعه هم با همین دارد سامان میپذیرد خب آن طبیب که از سفر برگشته اینکه نمیتواند بار خودش را جابهجا کند کارگری میخواهد این کارگر هم وقتی بیمار شد کسی نمیتواند آزمایش بکند آن طبیب آزمایش میکند جامعه با این دارد اداره میشود.
عقلانیت جامعه پس از ظهور ولیّ عصر(ارواحنا فداه)
غرض این است که جامعه با کرامت باید اداره بشود ما واقعاً متحیّریم که وجود مبارک حضرت ظهور کرده چگونه جهان را اداره میکند یقیناً با کشتار فراوان نیست در روایات دارد که وقتی حضرت ظهور میکند «وَضَعَ الله یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[18] عقل مردم بالا میآید این واقعاً از هر شقّالقمری حیرتانگیزتر است, الآن اگر این هفت میلیارد عاقل باشند و حضرت 313 شاگرد هم مثل امام داشته باشد به خوبی اداره میکند اگر جامعه عاقل بود مردم عاقل بودند اداره افراد عاقل سخت نیست اما تمام حیرت ما در این است که حضرت چگونه مردم را عاقل میکند این عظمت او, جلال او, شکوه او چگونه است خدا میداند!.
تأکید اسلام بر کرامت انسان
یک وقت است آدم میگوید ما در فشاریم خدا این استکبار و صهیونیسم را به عذاب الیم گرفتار بکند مخذول و منکوب بکند جلوی پیشرفت ما را گرفتند خب این عذری است مقبول اما یک وقت میخواهد نظام اسلامی را معرفی بکند نظام اسلامی با اطعام اداره نمیشود با اکرام اداره میشود «الاسلام ما هو؟ النظام الاسلامی ما هو؟» این یک جواب دارد یک وقت است که خب خدا اینها را به عذاب الیم گرفتار کند راهها را بستهاند آن یک راه دیگر دارد اما اصلِ اسلام با اکرام همراه است آن وقت اشخاص هم باید بدانند که فروتنی غیر از فرومایگی است همه ما موظفیم فروتن باشیم متواضع باشیم اما موظف هستیم که خود را مزدور دیگری نکنیم به درایت و مدیریت برسیم که خودمان, خودمان را تأمین کنیم.
پاسخ حضرت موسی(علیه السّلام)
موسای کلیم در پاسخ فرمود: ﴿ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ﴾ بسیار خوب حالا یا ده سال یا هشت سال بعد تصمیم میگیریم عقد اجاره را میبندیم ولی اگر هشت سال شد شما دیگر توقّع نداشته باش اصرار بکنی که من دوسال دیگر بمانم یا اگر من پذیرفتم ده سال بمانم دیگر شما اعتراض نکنید که چرا بیش از هشت سال ماندید. هر کدام را پذیرفتم بعد دیگر کسی حقّ اعتراض ندارد اگر هشت سال عقد بستیم هشت سال و اگر ده سال بستیم ده سال ﴿وَاللَّهُ عَلَی مَا نَقُولُ وَکِیلٌ﴾ خدا را وکیل میگیریم که هم شاهد اوست هم حاکم اوست و هم مسئول اجرا اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سورهٴ قصص، آیهٴ 19.
[2]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[3]. سورهٴ قصص، آیهٴ 23.
[4]. سورهٴ هود, آیهٴ 86.
[5]. سورهٴ عادیات، آیهٴ 8.
[6]. سورهٴ قصص، آیهٴ 17.
[7]. الکافی، ج8، ص 345.
[8]. سورهٴ مریم، آیهٴ 23.
[9]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 143.
[10]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 3.
[11]. سورهٴ آلعمران، آیهٴ 62.
[12]. سورهٴ قصص، آیهٴ 22.
[13]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 55.
[14]. تفسیر العیاشی، ج1، ص 60; تفسیر کنز الدقائق، ج10، ص 60
[15]. اسد الغابة، ج2، ص185; الاصابة, ج3, ص72.
[16]. سورهٴ اسرا، آیهٴ 70.
[17]. سورهٴ زخرف، آیهٴ 32.
[18]. الکافی, ج1, ص25.
- مقاطع سهگانه حیات حضرت موسی (ع)؛
- گفتگوی حضرت موسی (ع) و دختران چوپان؛
- داستان اجارهکاری حضرت موسی (ع) و ازدواج او با دختر حضرت شعیب (ع)؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَسَقَی لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (25) قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (26) قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (27) قَالَ ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَی مَا نَقُولُ وَکِیلٌ (28)﴾
اشاره به مقاطع سهگانه حیات حضرت موسی(علیه السّلام)
این بخش پایانی مقطع سوم سیره و زندگی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) است بخش اوّلش مربوط به دوران کودکی و شیرخوارگی بود که گذشت, بخش دوم مربوط به جوانی بود که آن دو حادثه پیش آمد, سوم حرکت ایشان و مهاجرت ایشان از مصر به طرف مدین بود که وارد مدین شد و دختران آن پیرمرد را دید. در جریان مقطع دوم ظاهراً آن ضمیر به آن قبطی برمیگردد نه به اسرائیلی آن قبطی گفت که ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ﴾[1] برای اینکه وقتی کسی از آلفرعون از قبطیها کشته بشود فوراً گزارش میرسد به همان دلیل که ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[2] معلوم میشود که فوراً گزارش رسید شورای تأمین تشکیل شد و قصد کردند که موسی(علیه السلام) را شهید کنند نمیشود گفت که آن قبطی از کجا فهمید.
گفتگوی حضرت موسی و دختران چوپان
اما حالا وقتی که وارد مدین شد به بچههای آن پیرمرد که حالا ظاهراً شعیب(سلام الله علیه) بود فرمود: ﴿مَا خَطْبُکُمَا﴾ یعنی شما یک مشکل جدّی دارید خَطْب آن کار مهم را میگویند هر سخنرانی را نمیگویند خطبه آن سخنرانی که مطالب مُعظَم در آن هست آن را میگویند خطبه خطیب جمعه چنین گفت یعنی مطالب مهمی را در نماز جمعه بیان کرد اگر یک امر عادی باشد و سهل باشد نمیگویند خطب کار مهم و مشکل را میگویند خطب. فرمود: ﴿مَا خَطْبُکُمَا﴾ مشکل جدّی شما چیست که در این گرما اینجا ایستادید چون از ﴿ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ﴾ معلوم میشود هوا گرم بود ﴿قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعَاءُ﴾[3] مشکل ما این است پدر پیری داریم ما مسئول این دامها هستیم این دامها را باید بپرورانیم آبشان بدهیم و مانند آن و اینها هم نامحرماند و نمیتوانیم با آنها در کنار این چاه یکجا به سر ببریم این مشکل ماست و کار جدّی ماست وجود مبارک موسای کلیم آمده این گوسفندها را سیراب کرده و رفته در سایهای و خواستهای با ذات اقدس الهی در میان گذاشت که من نیازمند به مسائل مالیام البته «خیر» در قرآن کریم بر مال حلال هم اطلاق شده است[4] بر اصل مال هم اطلاق شده است ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ﴾.[5]
دلیل حمایت حضرت موسی(علیه السّلام) از دختران چوپان
پرسش:...
پاسخ: چون کسی که متعهّد است حامی مظلوم باشد خود را مسئول میداند اگر گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[6] اگر کسی ببیند مظلومی, محرومی یک گوشه افتاده است و این به حمایت او برنخیزد همان روایتی را که مرحوم کلینی در جلد هشت کافی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که عیسای مسیح(سلام الله علیه) فرمود: «إِنَّ التَّارِکَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِیکٌ لِجَارِحِهِ»[7] همین است اگر کسی مظلومی را ببیند و به داد او نرسد و او را کمک نکند این شریک جرم آن جارح و ظالم است حالا اینجا سخن از ظلم نبود سخن از یک محرومیّت و استضعاف بود وجود مبارک موسای کلیم آن تعهّد را با خدای سبحان داشت که ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ کسی که در کنار سفره احسان الهی نشسته است خود را مسئول میبیند حالا این سه, چهارتا مشکل داشت این مشکلات یکی پس از دیگری حل شد و برخی هم دارد حل میشود عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ خب.
دو پاداش برای حضرت موسی(علیه السّلام)
در چنین وضعی که به سایه درختی یا سایه جایی پناهنده شد ﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا﴾ یکی از این دو دختران آن پیرمرد حالا شاید شعیب(سلام الله علیه) بود از منزل برگشتند گفتند پدرم میخواهد اجرت کار شما را بدهد یک مطلب مربوط به اجرت آب دادن است، یک مطلب مربوط به عقد اجاره هشت یا ده ساله است اینها کاملاً از هم جدا هستند یک درآمد موقّتی است مربوط به این کار، یک درآمد سالانه است مربوط به آن اجاره هشت سال یا ده ساله ﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا﴾ که این مربوط به آن اجاره هشت یا ده ساله نیست این اجرت این کار موقّت است فوراً دعای موسای کلیم مستجاب شد عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ طولی نکشید که آن دختر از راه رسیده گفت بیا اجرت را بگیر این استجابت دعاست سریعاً در یک شهر غربت.
تأکید همه انبیا و ادیان الهی بر حیا
﴿فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ﴾ خب این حیا اختصاصی به شریعت حضرت خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد در دین موسی این طور بود در دین عیسی این طور بود در دین ابراهیم خلیل این طور بود اصولاً انبیا این حیا و عفّت را آوردند میبینید مسیحیت الآن با این وضع عریان و نیمهعریان دارد به سر میبرد با اینکه وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) گفت: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾[8] ـ خب این منطق مسیحیّت اصیل است ـ ای کاش من قبلاً میمردم و از خاطره تاریخ رخت برمیبستم و این حرفها را نمیشنیدم اما الآن معاشرت آزاد و مباشرت آزاد برای آنها یک تمدن است قبلاً هم به عرضتان رسید که مشکل مسیحیّت این است که امام ندارند الآن مشکل مسیحیّت نداشتن امام است همین! دین, مکتب, حرف وجود مبارک مسیح همان حرف انبیای قبلی و بعدی است.
اجابت شدن دعاهای حضرت موسی(علیه السّلام)
﴿قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا﴾ این کار مربوط به اجاره هشت سال یا نه ساله نیست ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ﴾ وجود مبارک موسای کلیم آمده نزد این پدر پیر حالا یا شعیب(سلام الله علیه) بود یا دیگری مرحوم شیخ طوسی در تبیان وجوهی که نقل کرد یکی از آن اقوال و وجوه این است که حضرت شعیب(سلام الله علیه) قبلاً رحلت کرده بود برخیها میگویند این پیرمرد همان حضرت شعیب(سلام الله علیه) است[9] فرمود: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ﴾ قَصص قبلاً هم بحثش گذشت که مفرد است ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[10] همین است ﴿إِنَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ﴾[11] همین است قَصص است و مفرد است یعنی اصل داستان, داستان را وجود مبارک موسای کلیم برای این پیرمرد بیان کرد آن پیرمرد فرمود همه مشکلاتت حل شد و تمام خواستههایت برآورده شد از اینکه گفتی: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ که آیه 21 بود ﴿لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ برای اینکه اینجا حوزه اقتدار فرعون نیست یک مملکت جدا و مستقلی است اصلاً در تحت نفوذ آلفرعون نیست اینجا سلطنت ندارد شما از خدا خواستید گفتی: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾, ﴿لاَ تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این یکی, و گفتی: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ این هم اجاره نقدت که به فرزندانم کمک کردی حالا یک درآمد مستمرّی هم برای شما ما در نظر گرفتیم هم تشکیل خانواده بده و هم اینکه یک درآمد مستمر داشته باشی دو پیشنهاد هست آنجایی که وجود مبارک موسای کلیم میخواست از مصر به طرف مدین مهاجرت کند گفت: ﴿عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾[12] آن دعا هم که مستجاب شد بالأخره راه را گُم نکرده از مصر به شرق مصر رفته بالأخره در کمال سلامت به این منطقه رسیده پس اگر عرض کرد: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این دعا مستجاب شد, اگر گفت: ﴿عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾ این هدایت هم حاصل شد اگر گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ﴾ این دعا هم مستجاب شد حالا مانده تشکیل خانواده و درآمد مستمر, وجود مبارک شعیب اگر این پیرمرد آن حضرت باشد فرمود شما میتوانید با یکی از فرزندانم ازدواج کنی و هشت سال یا ده سال اجیر ما باشی.
عناصر محوری مدیریت, در بیان قرآن کریم
﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ یکی از این دو دختر به آن پدر پیر پیشنهاد دادند که این را برای حفظ رمه ما یا تأمین شئون زندگی ما اجیر بکن برای اینکه بهترین اجیر آن است که هم در کار خودش درایت و مدیریت داشته باشد هم از امانت و طهارت برخوردار باشد ما رفتار او را, گفتار او را آزمودیم او پاک است مدیریت هم که دارد و قدرت هم دارد ﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ همان طوری که در جریان یوسف(سلام الله علیه) گذشت ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾[13] و در جریان طالوت هم مشابه این گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وقتی که طالوت به زعامت مبعوث شد و ذات اقدس الهی او را به عنوان زعیم مبعوث کرد آیه 247 سورهٴ «بقره» این بود که پیامبر آن عصر به مردم آن عصر فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾ در مسائل نظامی هم اگر مطرح است فرماندهی که هم درایت و مدیریت نظامی دارد هم توانمند اجراست خب اینها سه نمونه است در اسلام و در قرآن کریم یکی مربوط به صدارت و وزارت است یکی مربوط به مسئله جنگ و امور نظامی است یکی هم مربوط به مسائل اجرایی است در جریان حضرت موسی کارهای اجرایی و کارهای عادی است, در جریان حضرت یوسف آن صدارت و وزارت است در جریان طالوت راجع به فرماندهی جنگ است
گفتگوی قبل از عقد پدر دختران چوپان با حضرت موسی(علیه السلام)
در این قسمت وجود مبارک شعیب ـ بنا بر اینکه آن پیرمرد شعیب باشد ـ بعد از پذیرش پیشنهاد دخترش که گفت: ﴿یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ﴾ فرمود: ﴿إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ﴾ پیشنهاد از طرف آن پیرمرد بود نه از طرف حضرت موسی(سلام الله علیه) گفت من میخواهم یکی از این دو دختر را به عقد شما در بیاورم این گفتگوست عقد نیست تا گفته بشود که این با ابهام سازگار نیست این مقاوله قبل العقد است لذا از چند جهت با ابهام همراه است یکی معلوم نیست که کدام یک از این دو دختر باشد در حالی که در عقد باید زوجه مشخص باشد, یکی اینکه مهریه باید معین باشد در مهرالمسمّی اینجا مشخص نیست که مهرالمسمّی اجاره هشت ساله است یا اجاره ده ساله اینها گفتگوهای قبلالعقد است که حینالعقد مشخص بشود.
چون مقاوله قبل العقد است این ابهامها ضرر ندارد.
وجه تسمیه سال به «حِجّه»
بعد فرمود هشت حِجّه در روایاتی که ذیل این آیه است ملاحظه فرمودید از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا قبل از اسلام مکه میرفتند یا نه؟ فرمود حج چیز رایجی بود و به همین آیه استدلال کردند چون هر سال یک بار مکه میرفتند به جای اینکه بگویند هشت سال میگفتند هشت حِجّه, حِجّه یعنی یک بار حج رفتن, چون سالی یک بار حج میروند اگر گفتند هشت حِجج یعنی هشت سال اگر گفتند ده حِجج یعنی ده سال این استدلال وجود مبارک حضرت است.[14] فرمود: ﴿عَلی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ هشت حجّه یعنی هشت سالی که هر سال یک بار حج میشود ﴿فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً﴾ اگر این هشت سال به ده سال رسید این از طرف شماست از طرف ما هم مانعی نیست میخواهد ده ساله باشد عیب ندارد اینها گفتگوهای قبلالعقد است.
سخنان پدر دختران چوپان با حضرت موسی(علیه السّلام)
﴿فَإِنْ اتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِندِکَ﴾ بعد هم فرمود ما نه کارِ سخت از شما میخواهیم نه یک مستأجر سختگیریم که موجر را در زحمت بیندازیم اگر اجاره به عین تعلّق بگیرد این شخصی که خانه ندارد میشود مستأجر آن مالک خانه میشود موجر اگر محور اجاره, کار باشد آن صاحبکار میشود مستأجر این کارگر میشود موجر این کارگر خودش را اجاره میدهد در برابر اجرتی میگیرد آن صاحبکار که این شخص را اجیر کرده میشود مستأجر این شخص میشود موجر. وجود مبارک شعیب(سلام الله علیه) بنا بر اینکه این پیرمرد شعیب باشد فرمود سه مسئله را من باید در میان بگذارم نه کار ما کار سخت است (یک) نه خود ما سختگیریم (دو) سوم اینکه ما نمیگوییم صالح واقعی هستیم, صَلاح واقعی را البته داشت, شما امیدواریم در این برخورد چند ساله احساس کنی که ما جزء صالحینیم ﴿سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ که تو میفهمی من انسان صالحم خب با اینکه فی نفسه «کان من الصالحین» اما عمده آن است که این اجیر در نحوه برخورد با صاحبکار صلاح او را احراز کند این سه مطلب را وجود مبارک شعیب با او در میان گذاشت فرمود: ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ﴾ فی أمرین نه اصلِ کار شاقّ است نه ما کارفرمای سختگیری هستیم هیچ کدام و برخورد ما هم برخورد صالحانه است.
پرسش: گوسفندان را به چرا بردن کار سختی است.
پاسخ: خب فرق میکند یک وقت است که کمک میگیرد یک وقت است که غذای خوب میدهد یک وقت اصرار میکند که شما باید راه دور ببری که پر علف باشد, تا چه اندازه باشد.
اهمیت کار و نهی از مزدوری در اسلام
مستحضرید که کار در اسلام از پربرکتترین امور است افرادی که حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشرّف میشدند معرفی میکردند که فلان شخص کارش این است فلان شخص کارش این است اگر نوبت به کسی میرسید بیکار بود از چشمان حضرت میافتاد دیگر حضرت با احترام او را نگاه نمیکرد البته در صورتی که کار داشته باشد و کار نکند پس اصلِ کار, فضیلت است روایات فراوانی است دوم اینکه آن قصّه معروف که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست کارگر را بوسید[15] آن هم نشانه عظمت کار و کارگری است.
کاری که محترم است آن است که هر کسی برای خودش کار بکند نه مزدوری شما در کتاب اجاره بارها به عرضتان رسید این کتاب اجاره را ملاحظه بفرمایید روایاتی که مرحوم صاحب وسائل یا سایر محدّثان در مبحث اجاره نقل کردند غالباً این روایات را آوردند که مزدوری یعنی مزدوری, مزدوری مکروه است بلکه نه اینکه مکروه باشد مَنهی است این نهی را فقها حمل بر کراهت کردند جمعاً بین الأدلّه ظاهر نهی, خیلی تند و تیز است که آدم برای دیگری کار کند خب این میشود کرامت جامعه انسانی اگر ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[16] است اینکه با مزدوری سازگار نیست حتماً یعنی حتماً وگرنه این درس نیست حتماً این روایات باب اجاره وسائل را میخوانید شما که به لطف الهی امکانات را دارید چند روایت هست ظاهر روایات چیست چرا فقها جمع کردند و حمل بر کراهت کردند گفتند این نهی تنزیهی است مشخص بشود تا ما بدانیم که در مملکت کار باید باشد (یک) مزدوری نباشد (دو) یعنی هر کسی برای خودش کار بکند این میشود کرامت جامعه.
ضرورت حفظ کرامت انسان
اینکه ما بیصبرانه منتظر ظهور آن حضرتیم برای اینکه جامعه را با کرامت اداره میکند خب اگر کسی مزدور دیگری باشد به دیگری نگاه میکند آن نان دیگر نان کریمانه نیست خدا نمیخواهد جامعه با اطعام اداره بشود شما الآن مهمان نزدتان آمد شما این را اطعام میکنید یا اکرام میکنید؟ یک مختصر غذا میدهید دستش یک میوه میدهید دستش یا بالأخره یک ظرف میوه میآورید مگر او چقدر میوه میخورد چقدر غذا میخورد شما با اکرام از او پذیرایی میکنید نه با اطعام خدای سبحان هرگز نمیخواهد امّت اسلامی اطعام بشود یعنی شکمشان سیر بشود اگر فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ میخواهد جامعه را با اکرام اداره کند با آبرومندی اداره کند اگر این روایات را ببینید آن وقت برای شما روشن میشود که چرا مزدوری در اسلام مکروه است حالا آنها که فتوا به حرمت دادند باید جواب بگویند ولی بالأخره ظاهر نهی خیلی تند و تیز است ما آبرویمان و حیثیتمان در اختیار خودمان نیست که هر کاری را انجام بدهید حالا مجبوریم مطلب دیگر است اداره جامعه اسلامی باید با کرامت باشد با اکرام باشد نه با اطعام.
جواز تسخیر متقابل
پرسش: در سورهٴ «زخرف» فرمود: ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾[17]؟
پاسخ: آن تسخیر متقابل است تسخیر متقابل جایز است کارگری است در خیابان ایستاده طبیبی است از سفر برگشته این ساکش را چمدانش را جابهجا میکند پس فردا که این کارگر مریض شد آن طبیب هم لباس محترم پزشکی را میپوشد و او را درمان میکند این یک تسخیر متقابل است این تسخیر متقابل را سورهٴ «زخرف» امضا کرده ﴿لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ نه «سِخریا» باید یکدیگر را تسخیر کنید جامعه هم با همین دارد سامان میپذیرد خب آن طبیب که از سفر برگشته اینکه نمیتواند بار خودش را جابهجا کند کارگری میخواهد این کارگر هم وقتی بیمار شد کسی نمیتواند آزمایش بکند آن طبیب آزمایش میکند جامعه با این دارد اداره میشود.
عقلانیت جامعه پس از ظهور ولیّ عصر(ارواحنا فداه)
غرض این است که جامعه با کرامت باید اداره بشود ما واقعاً متحیّریم که وجود مبارک حضرت ظهور کرده چگونه جهان را اداره میکند یقیناً با کشتار فراوان نیست در روایات دارد که وقتی حضرت ظهور میکند «وَضَعَ الله یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»[18] عقل مردم بالا میآید این واقعاً از هر شقّالقمری حیرتانگیزتر است, الآن اگر این هفت میلیارد عاقل باشند و حضرت 313 شاگرد هم مثل امام داشته باشد به خوبی اداره میکند اگر جامعه عاقل بود مردم عاقل بودند اداره افراد عاقل سخت نیست اما تمام حیرت ما در این است که حضرت چگونه مردم را عاقل میکند این عظمت او, جلال او, شکوه او چگونه است خدا میداند!.
تأکید اسلام بر کرامت انسان
یک وقت است آدم میگوید ما در فشاریم خدا این استکبار و صهیونیسم را به عذاب الیم گرفتار بکند مخذول و منکوب بکند جلوی پیشرفت ما را گرفتند خب این عذری است مقبول اما یک وقت میخواهد نظام اسلامی را معرفی بکند نظام اسلامی با اطعام اداره نمیشود با اکرام اداره میشود «الاسلام ما هو؟ النظام الاسلامی ما هو؟» این یک جواب دارد یک وقت است که خب خدا اینها را به عذاب الیم گرفتار کند راهها را بستهاند آن یک راه دیگر دارد اما اصلِ اسلام با اکرام همراه است آن وقت اشخاص هم باید بدانند که فروتنی غیر از فرومایگی است همه ما موظفیم فروتن باشیم متواضع باشیم اما موظف هستیم که خود را مزدور دیگری نکنیم به درایت و مدیریت برسیم که خودمان, خودمان را تأمین کنیم.
پاسخ حضرت موسی(علیه السّلام)
موسای کلیم در پاسخ فرمود: ﴿ذلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلاَ عُدْوَانَ عَلَیَّ﴾ بسیار خوب حالا یا ده سال یا هشت سال بعد تصمیم میگیریم عقد اجاره را میبندیم ولی اگر هشت سال شد شما دیگر توقّع نداشته باش اصرار بکنی که من دوسال دیگر بمانم یا اگر من پذیرفتم ده سال بمانم دیگر شما اعتراض نکنید که چرا بیش از هشت سال ماندید. هر کدام را پذیرفتم بعد دیگر کسی حقّ اعتراض ندارد اگر هشت سال عقد بستیم هشت سال و اگر ده سال بستیم ده سال ﴿وَاللَّهُ عَلَی مَا نَقُولُ وَکِیلٌ﴾ خدا را وکیل میگیریم که هم شاهد اوست هم حاکم اوست و هم مسئول اجرا اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سورهٴ قصص، آیهٴ 19.
[2]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[3]. سورهٴ قصص، آیهٴ 23.
[4]. سورهٴ هود, آیهٴ 86.
[5]. سورهٴ عادیات، آیهٴ 8.
[6]. سورهٴ قصص، آیهٴ 17.
[7]. الکافی، ج8، ص 345.
[8]. سورهٴ مریم، آیهٴ 23.
[9]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 143.
[10]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 3.
[11]. سورهٴ آلعمران، آیهٴ 62.
[12]. سورهٴ قصص، آیهٴ 22.
[13]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 55.
[14]. تفسیر العیاشی، ج1، ص 60; تفسیر کنز الدقائق، ج10، ص 60
[15]. اسد الغابة، ج2، ص185; الاصابة, ج3, ص72.
[16]. سورهٴ اسرا، آیهٴ 70.
[17]. سورهٴ زخرف، آیهٴ 32.
[18]. الکافی, ج1, ص25.
تاکنون نظری ثبت نشده است