display result search
منو
تفسیر آیات 17 تا 21 سوره قصص

تفسیر آیات 17 تا 21 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 70 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 تا 21 سوره قصص"
- مقایسه اطمینان قلبی مادر یوسف؛
- امتحان حضرت یعقوب (ع)؛
- دلایل محرومیت از فیض ائمه (ع)؛

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ (17) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ (19) وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی قَالَ یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ (20) فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (21)﴾

بخشی از نکاتی که مربوط به بحث‌های قبل بود این است که تاکنون دو مقطع از مقاطع سیره مبارکهٴ موسای کلیم(سلام الله علیه) گذشت مقطع اول دوران کودکی آن حضرت بود که نحوه شیرخوارگی او, به دریا افتادن او, برگشتش به مادر, اینها کرامت‌های الهی بود که گذشت, مقطع دوم بعد از اینکه رشد پیدا کرد و وارد شهر شده بود و آن دو قضیه اتفاق افتاد که یکی را با مشت از پا در آورد و فردای آن روز دوباره همان شخصی که کمک می‌خواست از او کمک طلبید و حضرت فرمود: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾[1] و ﴿أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا﴾,[2] مقطع سوم جریان خروج وجود مبارک موسای کلیم از مصر و مهاجرتش به طرف مدین برای نجات از آل‌فرعون بود. نکاتی که مربوط به بخش اول و دوم بود غالباً گذشت اما برخی از نکات که مفسّران ذکر کردند یا خالی از نقد نیست یا خالی از تأیید نیست آنها باید مطرح بشود.
تحلیل ادبی و حِکمی کریمه ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾
در جریان ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾,[3] باید اشاره کنیم که معمولاً در این کتاب‌های ادبی می‌گویند لام دو قسم است یا برای تعلیل است یا برای عاقبت, لام عاقبت را مثال می‌زنند به ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ یعنی مأموران فرعون این جعبه را گرفتند این کودک را گرفتند تا اینکه این کودک, دشمن آنها باشد اینجا گفتند آنها برای اینکه دشمن‌پروری کنند نگرفتند آنها به این امید که ﴿قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ﴾[4] و مانند آن گرفتند لکن چون عاقبت این کار به همان منتهی می‌شود که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) عدوّ آنها می‌شود از این جهت فرمود: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ﴾ این لام عاقبت با لام غایت در کتاب‌های ادبی مطرح است اما راه اساسی‌اش این است که هیچ چیزی در عالَم بی‌هدف نیست همان طوری که هیچ چیزی در عالم بدون سبب فاعلی نیست شانس, اتفاق, بخت و مانند آن جزء خرافات و موهومات است شانس یعنی بدون مبدأ فاعلی یا بدون مبدأ غایی بدون نظم فاعلی و غایی, شیئی پیدا بشود بخت و اتفاق و شانس جزء خرافات است. عالَم مطابق با نظم ریاضی خلق شده هر فعلی فاعلی دارد (یک) و به جایی هم ختم می‌شود منظماً (دو) هر حرکتی, هدفی دارد چه اینکه هر متحرّک هم هدفی دارد گاهی متحرّک به هدف نمی‌رسد ولی حرکت الاّ ولابد به هدف می‌رسد یعنی این حرکت, جهتی دارد گزاف و گُتره نیست به جایی می‌رود آنجا هدف اوست این‌چنین نیست که این حرکت که شروع شده نسبتش به همه جهات علی‌السواء باشد پس ما یک غایةالحرکه داریم یک غایةالمتحرّک، این غایةالحرکه و غایت‌الفعل را ادیب می‌گوید لام عاقبت، آن غایت فاعل را هم ادیب هم حکیم هر دو می‌گویند لام غایت است و لام هدف است اینکه فرمود: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ این غایت حرکت است یعنی این کار, پایانش دشمنی وجود مبارک موسی(علیه السلام) با آل‌فرعون است وقتی که وارد آن دستگاه می‌شود کفر و عناد و بت‌پرستی آنها را می‌بیند دشمن آنها خواهد شد پس پایان این کار چه اینکه از قبل هم ترسیم شده بود این بود که وجود مبارک موسای کلیم عدوّ شرک و بت‌پرستی و ظلم و امثال ذلک است پس غایت فعل سر جایش محفوظ است منتها آنها که این صندوقچه را گرفتند آگاه نبودند به عنوان ﴿قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ﴾ گرفتند آنها به مقصد نرسیدند غایت فاعل گاهی حاصل می‌شود و گاهی حاصل نمی‌شود اما غایت فعل همیشه حاصل است.
هدفداری همه افعال
مطلب دیگر آن است که فعل بدون غایت ممکن نیست البته بعضی از افعال است که هدف عقلانی ندارد چون هدف عقلی ندارد کار خیالی است این کار را نسبت به عقل می‌سنجیم می‌گوییم کاری است بی‌هدف وگرنه کار بی‌هدف محال است, علت غایی از علل چهارگانه است مثل علت فاعلی همان طوری که فعل بی‌فاعل محال است فعل بی‌غایت هم محال است منتها حالا این فعل اگر فعل عقلانی باشد غایت معقول دارد فعل خیالی خب غایت خیالی دارد دیگر, کسی که اهل بازی است نباید شما توقع داشته باشید که آثار عقلانیّت بر آن بار باشد فعل خیالی, غایت خیالی دارد اینکه با تسبیح بازی می‌کند یا با محاسن بازی می‌کند همین است این «یلیق ان نذب عن أمر العبث»[5] همین طور است فعل بدون فاعل محال است فعل بدون غایت محال است منتها حالا این شخصی که با ریشش بازی می‌کند یا آن که با تسبیح بازی می‌کند یا آن که با خودکار دستش بازی می‌کند منشأ این فعل آن تخیّل است از این کار لذّت می‌برد این لذّت خیالی باعث می‌شود که آن کار را انجام بدهد تا به آن تخیّلش برسد لذّت عادی همین طور است چون برابر عادت عمل می‌کند به مقصد می‌رسد وگرنه فعل بدون هدف صادر نمی‌شود مثل فعل بی‌فاعل. بنابراین اگر می‌گویند این فعل, هدفمند نیست یعنی هدف عقلانی ندارد نه اینکه فعل, هدف ندارد چون منشأ فعلش هم تخیّل است دیگر عادت است دیگر, دیگر برهان که نیست این شخص برابر آیات و روایات که حرکت نکرده که با محاسنش بازی کند یا با تسبیح دستش بازی کند این در اثر آن لذّت خیالی شروع کرده به لعب با لِحیه یا لعب با تسبیح لذّت خیالی هم می‌برد. بنابراین همیشه لام برای غایت است یا غایت فعل است یا غایت فاعل منتها افراد گاهی آن مقصد اصلی را می‌دانند گاهی مقصد اصلی را نمی‌دانند.
عدم تنافی آیات بیان کننده هدف آفرینش
در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» فرمود ما انسان‌ها را برای عبادت خلق کردیم ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[6] این کار ماست ما این کار را کردیم چون خواستیم با اختیار, اینها بهشت بروند اینها را خلق کردیم راهنمایی هم کردیم اما راهی که اینها طی کردند به جهنم ختم می‌شود لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾[7] ما خیلی‌ها را برای جهنم خلق کردیم خب هرگز خدا غرض اوّلیه‌اش این نبود که کسی را برای جهنم خلق کند اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾, ﴿ذَرَأْنَا﴾ یعنی «خَلقنا» ما خیلی‌ها را برای جهنم خلق کردیم با اینکه هرگز خدا کسی را برای جهنم خلق نکرد خدا همه را ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ خلق کرد هم غرض علمی را در پایان سورهٴ مبارکهٴ طلاق فرمود, فرمود ما شما را خلق کردیم برای اینکه دانشمند بشوید ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْمَاً﴾[8] ما اصلاً شما را برای اینکه عالِم بشوید خلق کردیم این مربوط به معرفت و علم, آن بخش عملی را هم در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» بیان کرده که فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ دیگر نیازی نیست که ما بگوییم ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ یعنی «لیعرفون», ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ یعنی ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ عملِ عبادی را این آیه, عمل علمی و معرفتی را آن آیه سورهٴ طلاق مشخص کرده فرمود ما شما را برای عالِم شدن شما را برای عابد شدن خلق کردیم. اگر غرض الهی باشد این است اما شما مطابق خیالتان به طرف جهنم می‌روید ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾[9] ما گفتیم برای علم خلق کردیم اینها به دنبال علم نرفتند, گفتیم برای عبادت خلق کردیم به دنبال عبادت نرفتند پس این لام ﴿لِجَهَنَّمَ﴾ درست است که لام عاقبت است مطابق حرف‌هایی که در کتاب‌های نحوی است اما یک راه علمی ندارد فعل, هدف دارد این فعل شما به جهنم ختم می‌شود این کار سر از جهنم در می‌آورد پایان این کار جهنم است اینجا هم فرمود: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ پایان این کار, مبارزه موسای کلیم(سلام الله علیه) است حالا آنها چون نمی‌دانند, خیال می‌کنند این برای آنها قرّة العین می‌شود.
دو مورد از فواید بازگشت حضرت موسی(علیه السّلام) به دامان مادر
نکته دیگر آن است که خدای سبحان بعد از اینکه به موسای کلیم تکویناً امر کرد و برای او تحریم کرد مَکیدن پستان هر دایه‌ای را هیچ دایه‌ای را نباید قبول می‌کرد ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾[10] این کودک به دامن مادر برگشت اما وقتی که خدای سبحان می‌خواهد فواید برگشت کودک به مادر را ذکر بکند سه مطلب را ذکر می‌کند که یکی اصیل است و دوتا فرعی, آن که فرعی است فرمود: ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ﴾ ما این کودک را به مادرش برگرداندیم برای سه نکته ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾[11] تا چشمش روشن بشود ما گفتیم که این کار را نکن خوفت برطرف می‌شود حزنت برطرف می‌شود بینداز دریا ما سالم تحویلت می‌دهیم ما الآن سالم تحویل دادیم تا قرّةالعین بشود (یک) و حزن او برطرف بشود (دو).
عاطفی بودن حزن مادر حضرت موسی(علیهما السّلام)
خوفش مطرح نیست در آن آغاز که فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ فرمود این کار را بکن ﴿وَلاَ تَخَافِی﴾ با همین کار, خوفش برطرف شد دیگر به هیچ وجه نترسید و حزنِ به این معنا که احتمال بدهد او بمیرد یا آسیب ببیند این هم نبود خوفِ غرق و مرگ و امثال ذلک بالکلّ رخت بربست (یک) حزن و اندوه اینکه او آسیب ببیند این هم بالکلّ رخت بربست (دو) آن ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی﴾[12] جای خودش را گرفته مطابق آن وحی, یک حزن عاطفی مانده بالأخره مادر بچه‌اش را می‌خواهد ببیند از فراق او رنج می‌برد فرمود ما این بچه را به مادر برگرداندیم برای اینکه چشمش روشن بشود (یک) حزنش که در اثر فراق دامنگیر او بود این حزن هم برطرف بشود (دو) نه آن حزنی که احتمال می‌داد او از بین برود نه خیر آن حزن دیگر در کار نیست اما بالأخره انسان نوزاد خودش را می‌خواهد ببیند دیگر, پس این حزنی که حزن عاطفی بود و وجود مبارک موسی مدتی نزد مادر نبود این مادر محزون بود حالا می‌خواهد این حزن برطرف بشود و شد.
برجسته‌ترین فایده بازگشت حضرت موسی به دامان مادر(علیهما السّلام)
اما آن نکته اساسی آن است که ما این کارها را کردیم تا توحید روشن بشود که وعده ما حق است این عالم را مدیری دارد اداره می‌کند می‌بینید دریا تابع ما بود دشمن تابع ما بود درست است دشمن, دشمنی تشریعی دارد ولی وقتی ما بخواهیم همین دوستمان را در دست دشمن می‌پرورانیم این کار ماست ﴿وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾[13] درباره این سومی فرمود: ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾[14] خیلی‌ها نمی‌دانند که کار را خدا دارد اداره می‌کند حتی مادر موسی هم باید بفهمد که ما که وعده دادیم عمل می‌کنیم یک وقت وعده عادی است مثل اینکه می‌گویند شما بروید کار بکنید خدا روزیتان را تأمین می‌کند یک کار عادی است اما یک وقت می‌گویند بچه را بینداز دریا ما تحویلت می‌دهیم خب این دیگر کرامت است این معجزه است یا بچه را به اعدی عدوّ او بده ما همین بچه را در دربار اعدا عدوّ او سالم می‌پرورانیم ﴿وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ الآن هم همین طور است اکثر مردم از این وعده‌های الهی باخبر نیستند.
طهارت اموال دربار فرعون برای حضرت موسی(علیه السّلام)
پرسش:...
پاسخ: آنها که برای وجود مبارک موسای کلیم طیّب و طاهر بود مثل جوایزی که معاویه می‌داد و اهل بیت می‌گرفتند کاری که بنی‌العباس می‌کردند و وجود مبارک امام باقر و صادق می‌گرفتند این مال طیّب و طاهر بود مال اینها را به اینها می‌دادند گوشه‌ای از مال اینها را به اینها می‌دادند مال دیگری را که به اینها نمی‌دادند آنها خودشان غاصبانه زندگی می‌کردند و آنچه حقّ مسلّم ولیّ خدا بود گوشه‌ای از این حقوق را تقدیم حضرت می‌کردند.
پس خوف که بالکل مرتفع شد (یک) حزن به معنای اندوه احتمالی از خطر مرگ آن هم که بالکل با وحی الهی از بین رفته بود (دو) این حزن مادرانه که مادر, کودک را ندیده بود این با برگشت موسای کلیم برطرف شد (سه).
دلیل گناه­کار نبودن حضرت موسی(علیه السّلام) در قتل قبطی ظالم
مقطع دوم زندگی موسای کلیم با همان برخورد بود که یکی از پیروان فکری موسای کلیم(سلام الله علیه) بود یکی هم از قبطی‌ها که جزء ظالمین بود کُشتن آن قبطی این گناه نبود به دلیل اینکه خود وجود مبارک موسای کلیم وقتی شنید که شورای امنیتی تشکیل دادند مؤتمری تشکیل دادند و نتیجه آن مؤتمر و خروجی این ائتمار, تصمیم بر قتل موسای کلیم بود حضرت به ذات اقدس الهی عرض کرد ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ تنها سخن از فرعون نبود فرمود اینها ظالم‌اند پس یکی از ظالمین را وجود مبارک موسای کلیم از پا در آورد این‌چنین نبود که آن قتل, معصیت باشد گناه باشد حالا ممکن است در اثر اینکه زمان, تأخیر و تقدّمش دخیل باشد حضرت ترک اُولایی را قبل از نبوّت کرده باشد ولی کار «وَقع مِن أهله و صَدَر فی محلّه» اینها ﴿مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ بودند.
سرّ معتبر نبودن بسیاری از نقل‌ها و روایات
حالا این روایات‌ دیگر متأسفانه معتبر نیست گفتند این ـ همین مقتول ـ جزء مأموران طبخ غذای فرعون بود و این بنی‌اسرائیلی بیچاره را برای هیزم‌کشی وادار می‌کردند که برود بیرون شهر یا درون شهر بوته و خار و اینها را برای هیزم بیاورد[15] خب می‌دانید این تاریخ‌ها که انسان بتواند به آن اعتماد بکند کم است حدود صد سال در خانه اهل بیت(علیهم السلام) را بستند بسیاری از حرف‌های که زمخشری نقل می‌کند مختصّ به ثعلبی است ثعلبی هم از آن قصص و داستا‌هایی که سیره‌نویسان نقل کردند گرفته آنها هم در همان یک قرنی که در خانه اهل بیت کلاً بسته بود حرف‌ها را نقل کردند شما می‌بینید وقتی اسلام ظهور کرد مردم تشنه اسلام و قرآن و حرف‌های پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند این صد سال اول دیدید که اثری از اهل بیت نبود در بحث دیروز گذشت سه حوزه علمیه در مکه و مدینه و عراق بود آن حوزه علمیه مکه را ابن عباس اداره می‌کرد حوزه علمیه مدینه را ابی‌بن‌کعب اداره می‌کرد حوزه علمیه عراق را عبدالله‌‌بن‌مسعود اداره می‌کرد دیگر سخنی از اهل بیت نبود اگر کسی بخواهد از لابه‌لای روایاتی که بعد از یک قرن از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است [مطلبی را بیابد] این تلاش و کوشش می‌خواهد اگر قرآن در حوزه‌ها متروک باشد این مقدار شواهد و قرائن هم باز کافی نخواهد بود.
عدم معصیت حضرت موسی(علیه السّلام) در کشتن قبطی ظالم
به هر تقدیر مقطع دوم قصه حضرت موسای کلیم که شروع شد حضرت هم فرمود: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ آنجا هم استغفار کرده ﴿فَغَفَرَ لَهُ﴾[16] اگر این حقّ‌الناس بود و اگر این جای قصاص بود خب با صِرف استغفار که حل نمی‌شود بالأخره یا قصاص است یا دیه است و مانند آ‌ن, هیچ چیزی را قرآن کریم نقل نکرده که وجود مبارک موسای کلیم بدهکار شده باشد.
خروج حضرت موسی(علیه السّلام) از قلمرو نفوذ فرعون
حالا این شخصی که از ﴿اقْصَی الْمَدِینَةِ﴾ آمده ظاهراً همان مؤمن آل‌فرعون است که ﴿یَکْتُمُ إِیمَانَهُ﴾[17] او آمده گزارش داده که شورای تأمینی تشکیل شد و قصد کشتن تو را دارند از قلمرو قدرت فرعون برو بیرون از مدینه برو بیرون یعنی از حوزه اقتدار و سلطنت فرعون برو بیرون هر جا باشی که حکومت فرعون آنجا حضور و ظهور دارد دستگیرت می‌کنند ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی قَالَ یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ﴾ یعنی از حوزه استحفاظی اینها برو بیرون لذا موسای کلیم هم همین کار را کرد.
حالا از مصر می‌خواهد برود بیرون کجا برود؟ جایی که قدرت فرعون نباشد (یک) جایی که هم‌فکران فرعون هم نباشند (دو) لذا مدین را انتخاب کرد که آل‌ابراهیم در آنجا به سر می‌بردند شعیب(سلام الله علیه) در آنجا به سر می‌برد (سه) نام مدین آمده ولی نام مبارک شعیب نیامده ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا﴾ وجود مبارک موسای کلیم از همین مدینه مصر یعنی از حوزه استحفاظی فرعون خارج شد ﴿خَائِفاً یَتَرَقَبُ﴾.
تفاوت خوف با خشیت
خوف غیر از خشیت است اینها از غیر خدا خشیتی ندارند اما خوف یعنی ترتیب اثر عملی یک مار آمد یک عقرب آمد یک اتومبیل سریع دارد می‌آید این‌چنین نیست بگویند حالا چون پیغمبر است از مار و عقرب نمی‌ترسد خیر, بالأخره فاصله می‌گیرد اما خشیت البته فقط منحصراً برای خداست برای اینکه آن تأثّر قلبی که منشأ اعتقادی داشته باشد و فرد بداند که اثر از کیست البته آن مخصوص خدای سبحان است.
افراد عادی هم از غیر خدا خوف دارند هم از غیر خدا خشیت دارند اما افراد الهی از غیر خدا خوف دارند اما از غیر خدا خشیت ندارند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾[18] اینها در خشیت، موحّدند اما ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾[19] و خشیت‌های دیگر برای افراد عادی هست اینها نسبت به غیر خدا هم خوف دارند هم خشیت دارند.
اشاره آیه چهاردهم به مقامات پیش از نبوّت موسای کلیم
وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسیده اما درایتی, حکمتی, علمی, معرفتی را خدای سبحان به او داد که هم چند روزی که بعد از رشد در دربار فرعون زندگی می‌کرد با آنها محاجّه لفظی داشت که آنها فهمیدند که وجود مبارک موسای کلیم با روش و منش آنها موافق نیست و هم وقتی وارد شهر شد سخنانی مثل ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[20] را داشت هم حمایت از مظلوم داشت هم اینکه راه و روش ما پرهیز از حمایت از مجرمین است این همان نتیجه علم و حکمتی بود که در آیه چهارده خدا فرمود ما به او دادیم ﴿وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً﴾ این دیگر هنوز نبوّت نیست چرا نبوّت نیست برای اینکه در پایانش دارد ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ کسانی که اهل احسان‌اند کار خوب می‌کنند نسبت به دیگران محسن‌اند ما این‌چنین به آنها جزا می‌دهیم خب اگر ﴿وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً﴾ این نبوّت باشد که خدای سبحان به افراد محسن به عنوان جزا که نبوّت نمی‌دهد آن ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾,[21] ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[22] مگر می‌شود انسان با درس و بحث, با کار خوب, با احسان به غیر به پیغمبری برسد به امامت برسد اینها که کسبی نیست اما آنجا فرمود هر کس راه احسان را طی کند ما علم و حکمت به او عطا می‌کنیم معلوم می‌شود آن حکم و علم, معرفت است عبادت است اخلاق است و مانند آن, شواهد دیگرش هم این است که وقتی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) از مدین با عائله به طرف مصر برمی‌گشت ﴿آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾[23] آنجا دیگر مسئله نبوّت نصیبش شد.
معنای واژه «أشُد»
کلمه أشُد مستحضرید که جمع است غیر از أشَد است یک وقت است می‌گویند أشَد, أقوا, أحکم اینها افعل تفضیل است و مفرد است اما یک وقت می‌گویند أشُد، این أشد جمعی است که گفتند مفرد ندارد که می‌گویند وقتی جوان برومندی‌ و برازندگی‌اش به سن نزدیک‌های بیست برسد این اشُد اوست یعنی به شدیدترین مرحله کمال خود رسیده است از آن به بعد دیگر متوقف می‌شود، بالأخره غالباً رشد اینها تا بیست سالگی است لذا گفتند أشُدّ جمعی است که مفرد ندارد[24] ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی﴾ دیگر از این به بعد همین را دارد و حفظ می‌کند دیگر از این به بعد قد نمی‌کشد قد کشیدنش مثلاً تا همین بیست سالگی است ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾.
خدای سبحان وجود مبارک موسای کلیم وقتی به أشُدّش رسید به استوا رسید از حکم و علم او را متنعّم کرد برخوردار کرد که بالأخره او موحّد شد حقایق را درک کرد مسائل اخلاقی را درک کرد در همین حد اما سخن از وحی و نبوّت و اینها هنوز نرسیده.
خروج حضرت موسی(علیه السلام) از مصر به سوی مدین
اینجا که آن مؤمن آل‌فرعون گفت: ﴿فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ﴾ و از حوزه استحفاظی و اقتداری و سیاسی فرعون خارج شد کدام طرف رفت؟ فرمود: ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ﴾ وقتی به طرف مدین حرکت کرد یعنی به طرف شرق مصر همان که به دیار شامات منتهی می‌شود حرکت کرد برای اینکه آل‌ابراهیم در آن دیار زندگی می‌کردند ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ﴾ پس هدفش مشخص بود منتها راه‌بلد نبود و همراه هم نداشت ﴿قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾ هدفم مدین است اما راه را نمی‌دانم امیدوارم ذات اقدس الهی آن راه مستقیم مدین را به من نشان بدهد، بالأخره خدای سبحان که راهنمای کل است او را به هر وسیله‌ای بود راهنمایی کرد به مدین رسید حالا با چه گرسنگی با چه تشنگی با چه خستگی با چه کوفتگی بالأخره رسید.
ضرورت مدیریت صحیح اقتصادی
﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ﴾ وقتی وارد منطقه مدین شد خب قبلاً این طور بود این دامدارها این دام‌ها را اطراف شهر اطراف روستا اداره می‌کردند، بالأخره باید کشاورزی طوری باشد که حالا اگر مدرن شد این روستاها طوری تأمین بشود که انسان برای علوفه دیگر ارز ندهد و برای علوفه شیر و ماست گران نشود داد مردم در نیاید این یک مدیریت می‌خواهد این به تحریم برنمی‌گردد این نفرین علی(صلوات الله و سلامه علیه) است فرمود شما آب دارید خاک دارید این روستاها را خراب کردید ویران کردید برای علوفه شما باید از خارج وارد بکنید «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏»[25] فرمود کسی آب دارد زمین دارد مع ذلک محصولات کشاورزی‌‌اش را بخواهد از جای دیگر وارد کند خدا او را از رحمت دور کند ما چه توقع داریم ما این تلویزیون را بردیم فوتبال را نشان دادیم این جوان‌ها را از روستاها آوردیم شهر گفتیم سیگارفروشی کنید واکس‌زنی کنید روستاها ویران بشود ما علوفه وارد می‌کنیم حالا اگر تحریم شد علوفه به ما ندادند این شیر دو برابر می‌شود ماست دو برابر می‌شود عقل یعنی عقل, خب مگر علی(سلام الله علیه) این را نگفته این تنها روایت اخلاقی نیست روایت فقهی است مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) این حدیث را در کتاب وسائل نقل کرده «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏» درست است ما بخشی از زمین‌هایمان کویر است اما آب به اندازه کافی داریم روستاهای ما کاملاً می‌تواند علوفه را تأمین کند خب آدم وقتی مدیریت نکند همین می‌شود دیگر, باید اعتراض کرد باید راهنمایی کرد اما مبادا ـ خدای ناکرده ـ حرفی بزنیم که نظام آسیب ببیند این راهی است که ما خودمان رفتیم باید کاری بکنیم که هم کشور ما روی پای خودش بایستد ارزانی بیاید توقع نداشته باشیم که این قیمت‌های ارز و دلار بالا رفته این شیر ارزان بشود آخر چه چیزی ارزان بشود چه کسی این را ارزان کند شما علوفه تحویل اینها بدهید شیر ارزان بخواهید علوفه را که باید با دلار تأمین کنند دلار هم که دو برابر شد غرض این است که ما حواسمان جمع باشد هم مدیریت صحیح, هم ذرّه‌ای حرفی نزنیم که ـ خدای ناکرده ـ خون‌های پاک شهدا آسیب ببیند دشمن هم که در کمین است.
رخداد سرنوشت‌ساز پس از ورود حضرت موسی به مدین
فرمود وقتی وجود مبارک موسای کلیم آمد دید که چاهی است اطراف مدین این گوسفندها را می‌آورند از این چاه به آنها آب می‌دهند خب این کار عادی بود هر کسی می‌آمد این رمه‌اش را می‌آورد از این چاه به گوسفندان آب می‌داد اینها سیراب می‌شدند می‌رفتند دید دوتا دخترخانم آنجا هستند اینها نمی‌گذارند گوسفندهایشان بیایند آب بخورند ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ﴾ دو چیز را یکی ﴿أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ﴾ یک عدّه گروه گروه به نوبت می‌آیند یا آب می‌برند یا این دام‌هایشان را آب می‌دهند و کارشان را راه می‌اندازند این یکی, ﴿وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ﴾ دید دو خانم کنار هستند اینها هم چندتا گوسفند دارند ﴿تَذُودَانِ﴾ مرتب جلوی این گوسفندها را می‌گیرند که نیایند نزدیک چاه, نیایند نزدیک آب «ذادَ» یعنی «مَنع».
اهل بیت عصمت و طهارت, آینه تمام‌نمای الهی
شما این دعای نورانی رجب را خواندید آن دعایی که «اللهمّ إنّی أسئلک بمعانی جمیع ما یدعوک», تا وقتی می‌رسد به اهل بیت(علیهم السلام) می‌فرماید: «لا فَرْقَ بَیْنَکَ‏ وَبَیْنَها اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبادُکَ وَخَلْقُکَ فَتْقُها وَرَتْقُها بِیَدِکَ بَدْؤُها مِنْکَ‏ وَعَوْدُها اِلَیْکَ اَعْضادٌ واَشْهادٌ ومُناةٌ واَذْوادٌ وَحَفَظَةٌ وَرُوَّادٌ فَبِهمْ‏ مَلَأْتَ سَمآئَکَ وَاَرْضَکَ حَتّی‏ ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اَنْتَ»[26] آسمان و زمین را ولایت اهل بیت پر کرده اینها اسمای تو هستند این حرف‌ها با فقه و اصول حل نمی‌شود با ادبیات حل نمی‌شود یک فلسفه می‌خواهد یک کلام می‌خواهد یک عرفان می‌خواهد این مثل «لا تنقضِ الیقین أبداً بالشک»[27] نیست که با پنج, شش سال درس خواندن حل بشود خیلی از بزرگان هم وقتی به اینها نمی‌رسند می‌گویند این احادیث جعلی است[28] این کتاب الأحادیث الدخیلة را که خواندید گفتند این جعلی است بعضی از مراجع فعلی(حفظه الله) فوراً جوابش را دادند خیر اینها جعلی نیست خب در اینجا دارد که فرقی بین اهل بیت و خدا نیست مگر اینکه او خالق است این مخلوق, او معبود است این عبد, هر چه در جهان امکان برای یک موجودِ ممکن باشد اینها دارند «لا فَرْقَ بَیْنَکَ‏ وَبَیْنَها اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبادُکَ وَخَلْقُکَ فَتْقُها وَرَتْقُها بِیَدِکَ بَدْؤُها مِنْکَ‏ وَعَوْدُها اِلَیْکَ اَعْضادٌ واَشْهادٌ ومُناةٌ واَذْوادٌ وَحَفَظَةٌ وَرُوَّادٌ فَبِهمْ‏ مَلَأْتَ سَمآئَکَ وَاَرْضَکَ حَتّی‏ ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اَنْتَ» اینها آینه‌ای هستند که آسمان و زمین را پر کردند هر جای این آینه را می‌بینی, می‌بینی نوشته «لا اله الاّ الله» اینها چه کسانی‌اند اینها چه چیزی هستند؟! ترجمه‌اش برای خیلی‌ها سخت است چه رسد به تفسیرش. در اینجا آمده است که اهل بیت چه کاره‌اند اعضادند اینها عَضدند کارهایی که انسان با دست انجام می‌دهد گاهی با پنجه‌ها و این مراحل ابتدایی انجام می‌دهد گاهی با بین مچ و آرنج انجام می‌دهد که این بین مچ و آرنج را می‌گویند ساعد اگر کارها را چند نفر با ساعد انجام بدهند می‌گویند مساعده, برخی از کارها از ساعد برنمی‌آید از عضد برمی‌آید فاصله بین آرنج و دوش را می‌گویند عضد، بازو را می‌گویند عضد اگر چند نفر بازو به بازوی هم بدهند و کاری را حل کنند می‌گویند معاضدت, یکی معاضدت است یکی مساعدت است فرمود اینها اعضاد عالم‌اند بازوان الهی‌اند «اَعْضادٌ واَشْهادٌ ومُناةٌ واَذْوادٌ» این أذواد یعنی اینها مانع‌اند حرم الهی, حریم الهی, دین الهی بخواهد مورد تجاوز قرار بگیرد اهل بیت «یَذودون» أذوادند.
گفتگوی حضرت موسی با فرزندان حضرت شعیب (علیهما السّلام)
این ﴿تَذُودَانِ﴾ یعنی تَمنعان یعنی اینها جلوی این گوسفندانشان را می‌گرفتند که نوبت اینها برسد موسای کلیم(سلام الله علیه) دید که همه می‌آیند آب می‌خورند آب می‌برند به گوسفندانشان آب می‌دهند این دو بانو این دو خانم آنجا هستند جلوی گوسفندانشان را می‌گیرند ﴿وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ﴾ بعد از آنها سؤال کرد که چرا شما جلوی گوسفندانتان را می‌گیرید؟ گفتند بالأخره آنها نامحر‌م‌اند ما سعی می‌کنیم نوبت ما برسد وقتی که خلوت شد ما می‌رویم آب می‌گیریم آب می‌خوریم گوسفندان را هم آب می‌دهیم ﴿قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعَاءُ﴾ رعاء جمع راعی است راعی یعنی چوپان‌ها, این چوپان‌ها بروند نوبت ما برسد ما می‌رویم ما پدری پیری داریم ﴿وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ﴾ که از اینجا طلیعه رسیدن وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به محضر شعیب(سلام الله علیهما) است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1]. سورهٴ قصص، آیهٴ 18.
[2]. سورهٴ قصص، آیهٴ 19.
[3]. سورهٴ قصص، آیهٴ 8.
[4]. سورهٴ قصص، آیهٴ9 .
[5]. شرح المنظومه, ج2, ص422.
[6]. سورهٴ ذاریات، آیهٴ 56.
[7]. سورهٴ اعراف، آیهٴ 179.
[8]. سورهٴ طلاق، آیهٴ 12.
[9]. سورهٴ اعراف، آیهٴ 179.
[10]. سورهٴ قصص، آیهٴ 12.
[11]. سورهٴ قصص، آیهٴ13 .
[12]. سورهٴ قصص، آیهٴ 7.
[13]. سورهٴ قصص، آیهٴ13 .
[14]. سورهٴ قصص، آیهٴ13 .
[15]. الکشاف, ج3, ص398.
[16]. سورهٴ قصص، آیهٴ 16.
[17]. سورهٴ غافر، آیهٴ 28.
[18]. سورهٴ احزاب، آیهٴ 39.
[19] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[20]. سورهٴ قصص، آیهٴ 17.
[21]. سورهٴ مائده، آیهٴ 54.
[22]. سورهٴ انعام، آیهٴ 124.
[23]. سورهٴ قصص، آیهٴ 29.
[24]. التبیان فی تفسیر القرآن, ج6, ص117.
[25]. قرب‌الإسناد, ص55; وسائل الشیعة، ج‏17، ص 41.
[26]. مصباح المتهجد، ص 803 و 804.
[27]. وسائل الشیعه، ج1، ص 245
[28]. الأخبار الدخیله, ص263 ـ 265.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی