display result search
منو
تفسیر آیات 7 تا 12 سوره قصص

تفسیر آیات 7 تا 12 سوره قصص

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 118 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 12 سوره قصص"
- اگر لطف خدا شامل شود، همه کمبودها پر می‌شود؛
- آثار وحی الهی به مادر حضرت موسی (ع)؛
- دلیل نگرانی­‌های حضرت مریم هنگام ولادت حضرت عیسی (ع).


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاًوَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ (8) وَقَالَتِ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (9) وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (10) وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (11) وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ (12)﴾

آثار وحی الهی به مادر حضرت موسی
رسالت انبیا(علیهم السلام) گاهی در آغاز پیدایش آنها با معجزه همراه است گاهی در اثنای رسالت جریان حضرت مسیح این طور است جریان حضرت موسای کلیم این طور است میلاد مسیح(سلام الله علیه) از یک نظر با اعجاز همراه بود میلاد موسای کلیم(علیهما السلام) از نظر دیگر با معجزه همراه بود در جریان میلاد وجود مبارک موسای کلیم وحی ویژه‌ای که ذات اقدس الهی به مادرش فرستاد در سورهٴ مبارکهٴ طه گذشت که از عظمت و جلال آن وحی این‌چنین یاد کرد آیه 38 سورهٴ طه این بود ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾ یعنی یک وحی ویژه‌ای ما به مادر موسی ایحا کردیم این وحیی که کلّ فضای قلب آن بانو را علماً و عملاً روشن کرده است نه مشکل علمی برای او ماند نه مشکل عملی, هم در بخش اندیشه به نصاب رسید که فهمید این سالم برمی‌گردد هم در بخش عزم و اراده مطمئن بود که این کار را باید انجام بدهد این تعبیر آیه 38 سورهٴ طه نشان عظمت آن وحی است ﴿إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی﴾.
عذاب سهمگین الهی
گاهی مِهر الهی وقتی به جایی رسید کلّ فضا را روشن می‌کند گاهی قهر الهی به جایی رسید کلّ فضا را خاکستر می‌کند در جریان زمین در سورهٴ مبارکهٴ یونس آنجا مشابه این آیه گذشت که وقتی زمین سرسبز و خرّم شد ﴿حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ َ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ یونس, فرمود گاهی ما زمین را مشمول قَهرمان می‌بینیم وقتی بخواهیم عذاب بکنیم کلّ آن زمین که روشن شد شفاف شد باران آمد سرزمین‌ها را رویش داد و همه خیال می‌کردند که این سال تَرسالی است نه خشکسالی و به سود آنهاست قهر ما که آمد کلّ این بساط‌ها را برمی‌چیند آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ یونس این است ﴿حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا﴾ حالا یا شب دستور ما می‌رسد یا روز ﴿فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ کلّ این صحنه را طرزی ما برمی‌چینیم که گویا دیروز در اینجا نبودند بالأخره شما می‌بینید خانه‌ها هست, درخت‌ها هست, مزرعه هست, باغ هست, راغ هست اینها وقتی خراب شد آثاری می‌ماند دیگر این ﴿لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ یونس بحثش گذشت این است که طرزی ما اینها را ریشه‌کن می‌کنیم که گویا اصلاً دیروز اینجا نبودند ﴿لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ یعنی گویا دیروز اینجا نبود.
فرمود ما آثار پهلوی و امثال پهلوی را طوری برمی‌داریم که گویا اصلاً دیروز اینجا نبودند وقتی یک سرزمین مورد قهر خدا بشود ﴿أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً﴾ این حصید فَعیل به معنی مفعول است محصود یعنی دروشده «یوم حصاد»[1] یعنی یوم درو کردن این را ما حصید قرار می‌دهیم مثل قتیل به معنی مقتول این محصود ماست دروشده است ریشه‌کن شده است طرزی ریشه‌کن می‌کنیم ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ یعنی گویا دیروز اصلاً اینجا نبود. همان طوری که قهر الهی این طور است هیچ اثری از گذشته نمی‌ماند مِهر الهی هم همین طور است فضای قلب مادر موسی(سلام الله علیهما) پر از غم و اندوه بود خب آن ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْْ﴾[2] که سنّت سیّئه آل‌فرعون بود این کودک هم که محبوب مادر است خب این خوفی دارد از یک سو, حزنی دارد از سوی دیگر, قلب او پر از خوف و حزن است طرزی این وحی الهی در فضای دل اثر کرد که این دل فارغ‌البال شد ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾.
دو وجه در تفیسر کریمه ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾
می‌بینید برخی از مفسّرین مثل مرحوم شیخ طوسی سه وجه ذکر می‌کنند بدون داوری که کدام یک از این وجوه صحیح است[3] گاهی به ترتیب ذکر می‌کنند که بی‌میل نیستند که یکی از این وجوه صحیح باشد اینها گاهی این‌چنین معنی می‌کنند می‌گویند ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾ یعنی دل مادر موسی خالی شد نظیر آیه سورهٴ ابراهیم که ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[4] یک انسان مضطرب می‌گویند دلش خالی شد می‌گویند فلان کس دل ما را خالی کرد یعنی خبر تلخی آورد که ما اصلاً راه تصمیم‌گیری نداریم این دل ما را خالی کرد یعنی ما را مضطرب کرد ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ یعنی دل اینها خالی است هر چیزی شما در این دل بیندازی باعث اضطراب اینهاست آنها گفتند: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾ یعنی «فارغاً من العلم و العزم و الارادة» از بس هول و هراس در این دل بود این دل نمی‌توانست تصمیم بگیرد[5] و ما به وسیله وحی این را برطرف کردیم یک وجه این است یک وجه این است که نه, ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾ یعنی قلب مادر موسی بعد از آن ﴿أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ این دیگر فارغ‌البال شد غمی در او نبود حزنی در او نبود ما به چه کسی می‌گوییم «فارغ البال» یک وقت است که می‌گوییم ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ یک وقت می‌گوییم فلان شخص فارغ‌البال است یعنی هیچ مزاحمی نداری هیچ شغل شاغلی نداری که حواس شما را پرت کند کاملاً مطمئنی.
دیدگاه علامه طباطبایی(ره) در تفسیر کریمه ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾
سیدناالاستاد دیگر کاملاً به میدان آمده گفت راه این است آن وجوه هیچ کدام اعتباری به آن نیست مرحوم شیخ طوسی سه وجه در تبیان نقل کرد جناب زمخشری دو وجه نقل کرد[6] بعد از مرحوم شیخ طوسی, مفسّران شیعه که این راه را طی می‌کنند اینها هم دو, سه وجه نقل کردند بعد از زمخشری, مفسّران اهل سنّت هم آنها هم این دو وجه را نقل کردند اما یک راه شفافی ارائه کنند که بالأخره این وجه درست است یا آن وجه درست است در کلمات این بزرگان کمتر دیده می‌شود اما آنچه در المیزان آمده این است که این دیگر فارغ‌البال شد[7] چرا؟ برای اینکه با آمدن وحی الهی جا برای نگرانی و خوف و حزن نیست این کلّ صحنه قلب مطهّر مادر موسی(سلام الله علیهما) شفاف شد مطمئن شد نه مشکل علمی دارد نه مشکل عملی دارد هم در مسئله جزم, بی‌شک جازم بود هم در مسئله عزم, بی‌تردید عازم بود فارغ‌البال بود فارغ‌القلب بود گفت بینداز دریا گفت چشم! به دریا دستور داد بینداز ساحل دریا گفت چشم! به دشمن هم گفت بگیر آنها هم گفتند چشم! فرمود: ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾[8] من تو را محبوب قرار دادم وقتی من تو را محبوب قرار دادم وقتی در خانه دشمن مشترک ورود کردی به عنوان محبوب از تو پذیرایی می‌کنند مگر دل به دست دل‌آفرین نیست «مقلّبَ ‌القلوب»[9] مقلّب دل‌ها نیست؟! فرمود من دل‌ها را به سمت تو گرایش دادم ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾ از ناحیه من, من تو را محبوب قرار دادم آن امرئه فرعون آن طور حرف می‌زند آن فرعون خشمناک خشن بدمشرب آن حرف را می‌زند آل‌فرعون که کار آنها ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْْ﴾ بود آن حرف را می‌زنند این کودک به عنوان محبوب همگان در بیت فرعون نزول اجلال کرد.
دلیل نگرانی­های حضرت مریم هنگام ولادت حضرت عیسی(علیهماالسلام)
پرسش:...
پاسخ: آنجا به مادر عیسی(سلام الله علیهما) وحی نیامده اگر وحی آمده بود او هم آرام بود منتها مادر عیسی(سلام الله علیهما) در برابر تهمت مردم خب مردمی که گفتند: ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾[10] در برابر این مردم خب بگوید ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾[11] خب اگر می‌بینید صدیقه کبرا(سلام الله علیها) هم آن فشار را می‌بیند می‌گوید «عجّل وفاتی»[12] این از دست مردم به ستوه در می‌آیند تقاضای مرگ می‌کنند نه اینکه اضطرابی در قلبش باشد ـ خدای ناکرده ـ در حقانیّت خودش شک بکند آن هم این طور نبود اما تهمت‌های ناروا را که شنیدند گفتند: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ بنابراین این فضای مطهّر قلب کلاً روشن شد علماً و عملاً ایشان فارغ‌البال شد.
تشابه و تفاوت و تعبیر قرآن در جریان مادر موسی و داستان حضرت یوسف(علیهم السلام)
خدای سبحان درباره یوسف(سلام الله علیه) یک تعبیری دارد درباره مادر موسی(سلام الله علیهما) یک تعبیر دیگر دارد درباره یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ یوسف که قبلاً گذشت این بود ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ جریان آن زن با جریان حضرت یوسف(سلام الله علیه) به این صورت بود که آن زن اهتمام ورزید ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ قصد کرد که با او نزدیک بشود این برای این, درباره یوسف(سلام الله علیه) که نزدیکی انجام نشد قصد هم انجام نشد برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی﴾ این ﴿لَوْلاَ﴾ برای امتناع است دیگر, اگر برهان الهی را مشاهده نمی‌کرد او هم قصد می‌کرد اما چون برهان الهی را مشاهده کرد همان طوری که فعل واقع نشده قصد هم واقع نشده پس قصدی در کار نبود در فضای قلب مطهّر یوسف(سلام الله علیه) هیچ اراده خلافی نبود اینجا هم می‌فرماید: ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ اگر ما قلب مادر موسی را به خودمان مرتبط نمی‌کردیم این هم ممکن بود سخنی بگوید ولی هیچ حرفی نزد فارغ‌البال بود قلبش فارغ بود غم و اندوهی نداشت حزنی نداشت درباره بچه‌اش هیچ حرفی نزد برای اینکه ما قلبش را به خودمان مرتبط کردیم.
پس قلب اگر به دست «مقلّب ‌القلوب» باشد هم در خطر فحشا انسان معصوم و مصون می‌ماند هم در خطر قتل و خونریزی و هلاکت فرزند و دل به دریا زدن مصون می‌ماند فرق آنجا و اینجا این است که آنجا فرمود یوسف دید اینجا فرمود ما پیوند زدیم بالأخره ما ربط دادیم از طرف ما بود آن هم از طرف خدا بود چون ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[13] اگر کسی آن صحنه را ببیند آرام می‌شود چون آن صحنه کلّ فضا و جان را روشن می‌کند علماً و عملاً اگر علماً روشن کرد انسان اهل ظن و خیال و قیاس و گمان و وهم نیست اهل جزم است اگر عملاً روشن کرد اهل تردید و دودلی و اضطراب و نوسان و اینها نیست اهل عزم است اگر این صحنه روشن شد هم بخش اندیشه به جزم می‌رسد هم بخش انگیزه به عزم می‌رسد آنجا فرمود: ﴿هَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ اینجا هم می‌فرماید: ﴿إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ این قلب را که ذات اقدس الهی به خود مرتبط کرد هیچ جا برای شک نمی‌ماند.
عدم راهیابی شک و تردید در علم وحیانی و اولیّات
ما گرچه به وضوحِ علم شهودی و وحیانی نداریم ولی در مسائل عادی و عرفی ما یک سلسله بدیهیات داریم بدیهی یعنی بدیهی یعنی برهان دارد ولی لازم نیست مثل دو دوتا چهارتا, دو دوتا چهارتا یک صغرا دارد یک کبرا دارد یک قیاس منطقی دارد ولی نیازی نیست کسی برهانی اقامه کند معلوم است دو دوتا چهارتاست اوّلی یعنی محال است کسی برای او برهان اقامه کند او برهان‌پذیر نیست مثل جمع نقیضین, جمع نقیضین را کسی قدرت برهان ندارد ولی تا می‌خواهد برود فکر بکند فکر کردن با فکر نکردن دوتاست جمع نمی‌شود استدلال با لااستدلال جمع نمی‌شود صغرا با لاصغرا جمع نمی‌شود کبرا با لاکبرا جمع نمی‌شود قدم به قدم انسان تا بخواهد حرکت کند مهمان اصل تناقض است اصل تناقض را می‌گویند اوّلی, اوّلی یعنی برهان‌پذیر نیست بدیهی یعنی برهان‌پذیر است ولی نیازی به برهان ندارد ما در قضیّه اوّلی تردیدی نداریم وحی برای معصومان الهی در علم شهودی اگر قوی‌تر از اوّلی ـ نه بدیهی ـ اگر قوی‌تر از اوّلی نباشد همتای اوّلی است لذا هیچ تردیدی ندارند.
عدم راهیابی شک و تردید در علوم شهودی
علوم شهودی انسان
ما اگر بخواهیم از آن سنخ علمی داشته باشیم به این معناست مثلاً اگر کسی دندانش درد می‌کند این ممکن است شک بکند که آیا دندانم درد می‌کند یا دستم درد می‌کند یا پایم درد می‌کند؟! این دندانش درد می‌کند این اصلاً فرصت ندارد که حرف شما را گوش بدهد این درد دندان دارد می‌کِشد شما می‌گویید آقا دندانت درد می‌کند یا دستت درد می‌کند دندانت درد می‌کند یا دندانت درد نمی‌کند او ناله می‌کند از درد دندان این درد دندان را که حسّ حصولی ندارد حسّ شهودی دارد یک وقت است درختی است در خارج یا عابری است در خارج ما می‌بینیم عکسش در مردمک چشم ماست ما به او علم حصولی داریم نه علم حضوری اما این درد را که انسان احساس می‌کند اینکه درد حصولی نیست که وقتی می‌خواهد به طبیب بگوید بله منتقل می‌کند می‌گوید من دندانم درد می‌کند این الفاظ, مفاهیمی دارد که در ذیلش ترسیم می‌کند به ذهن طبیب منتقل می‌کند این می‌شود علم حصولی اما آن ناله‌ای که دارد و دردی که دارد آن دیگر علم حصولی نیست آن دیگر علم شهودی است خب کسی که دندانش درد می‌کند با علم شهودی این شک دارد که دندانش درد می‌کند می‌گوید از کجا شک داری از کجا دستت درد نکنه یا می‌گوید من فرصت جواب دادن به این طرهّات را ندارم ما مشابه این بدیهیات شهودی را هم هر روز داریم گرسنه می‌شویم تشنه می‌شویم درد داریم نشاط داریم ما اصلاً با علم شهودی زندگی می‌کنیم این علم حصولی ما, بازده و گزارشگر این علم شهودی ماست خب انسان وقتی که غذا می‌خواهد انسانی که تشنه است انسانی که سیراب است انسانی که خسته است همه این مجموعه دائرةالمعارفی را که صدها دانش است ما با علم شهودی داریم زندگی می‌کنیم وقتی می‌خواهیم به دیگری سخن بگوییم بله می‌شود علم حصولی وقتی می‌خواهیم از اوضاع دیگران باخبر بشویم می‌شود علم حصولی وگرنه ما با علم شهودی زندگی می‌کنیم اینکه می‌گویند اگر کسی به خودش بپردازد اهل معرفت نفس بشود خیلی راه برایش روشن است برای همین جهت است خب بالأخره ما خاطراتی داریم رفت و آمدی داریم چه کسی وارد می‌شود چه کسی خارج می‌شود این خاطره کجا نشسته چه وقت پرواز کرده چون غافلیم, تلاش و کوشش ما این است که از حوزه و دانشگاه چیزی گیرمان بیاید ولی اگر به درون خودمان بپردازیم «او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد»[14] آن کسی که با ما هست در درون ما هست «أقرب إلینا من حبل الورید»[15] است با او سر و کار داریم او را می‌بینیم با او حرف می‌زنیم حرف او را می‌شنویم در مقام سوم یعنی مقام سوم نه مقام هویّت مطلقه که منطقه ممنوعه است نه مقام اوصاف ذات که مقام منطقه ممنوعه است مقام فعل او, وجه او, فیض او اصلاً با فیض او کار داریم منتها دنبال بیگانه‌ها می‌گردیم اگر کسی اهل این شهود باشد جا برای تردید نمی‌ماند. همان طوری که ما نه در علم اوّلیمان شک داریم نه در علم شهودیمان این فضا را آن‌چنان روشن می‌کند که جا برای عزم خلاف هم نیست ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ این بالقول المطلق است معلّق به چیزی نیست اما ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ چون برهان رب را دید قصد هم نکرد پس او معصوم بود علماً و عملاً و قصداً و نیّتاً.
طمأنینه مادر حضرت موسی(علیهما السلام)
در جریان مادر موسی(سلام الله علیهما) این هم همین طور بود برای اینکه وقتی ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی﴾ این هم در کمال طمأنینه این بچه را گذاشت در صندوقچه و انداخت در دریا ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ﴾[16] این با تردید و به امید و اینها که نبود جزماً و عزماً؛ علماً جزماً عملاً عزماً انداخت این بچه را در صندوقچه, صندوقچه را هم انداخت در دریا منتها بعد می‌خواهد ببیند چه می‌شود این مطمئن بود که برمی‌گردد وگرنه رود نیل که جای کشتیرانی است که دریای روانی است آدم دخترش را نمی‌فرستد که ببین کجا رفته این معلوم می‌شود به جایی می‌خواست برود به دخترش یعنی خواهر موسی(سلام الله علیه) گفته بود برو به دنبالش ببین کجا می‌رود ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ﴾ اگر چیزی را کسی فرستاد دریای روان مثل نیل که جای کشتیرانی است این دیگر منتظر نیست که این رفته که برود اما نه, گفت این جایی باید برود جایی باید برود که به من دسترسی داشته باشد بعد به من برگردد با این طمأنینه دخترش را فرستاد.
فارغ‌القلب بودن مادر حضرت موسی(علیهماالسلام)
معنای ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾ نه یعنی او واله و سرگردان بود دلش خالی شد از غصّه نمی‌دانست چه کار بکند بلکه او فارغ‌البال بود همّی نداشت غمّی نداشت آنچه در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آمده که ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ یعنی آیه 43 سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم ﴿مُهْطِعینَ مُقْنِعی‏ رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ در صحنه قیامت از شدّت اضطراب اینها تهی‌دل‌اند با آنچه در اینجا هست کاملاً فرق دارد آن یعنی از بس اضطراب و نوسان و خوف و هراس صحنه دل را پر کرده او قدرت تصمیم ندارد دلش خالی شد اما فارغ‌البال یعنی شاغل ندارد چیزی مزاحم او نیست می‌گویند فلان شخص فارغ است فراغت پیدا کرده یعنی مزاحم ندارد خب اگر دل مشغول خوف و هراس باشد که انسان فارغ نیست انسان مشحون است نه فارغ اما اینجا فرمود: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً﴾ این کاملاً فارغ‌البال بود بال یعنی دل, قلبش فارغ بود از شاغل, دلش فارغ بود از شاغل اگر ما ربط نکرده بودیم دل را به خودمان ﴿إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ﴾ این ﴿إِن﴾ مخفّف مثقّله است یعنی «إنّها» آن مرئه ﴿کَادَتْ﴾ نزدیک بود که بگوید پسرم رفت بروید ببینید چه خبر است یا نگرانم از او از این حرف‌ها اما هیچ از این حرف‌ها نداشت و نام موسی را هم نبرد برای اینکه ما قلب او را به خودمان مرتبط کردیم و فضای قلب او هم کاملاً شفاف و روشن شد.
فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ خب قلبی که مرتبط به عنایت الهی باشد به ولایت الهی باشد به الهام و وحی الهی باشد این دیگر مضطرب نیست.
همراهی خواهر حضرت موسی با صندوقچه
﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ﴾ مادر موسی(سلام الله علیهما) به دخترش ـ خواهر موسی(علیه السلام) ـ فرمود به دنبال این صندوقچه برو ببین چه خبر است قصّه را که قصّه می‌گویند چون پیاپی و به دنبال هم یک جریان بازگو می‌شود قِصاص را هم که قصاص می‌گویند برای اینکه به دنبال آن جنایت است قَصّ یعنی پیگیری کرد قصّ یقصّ امر حاضرش می‌شود قُص این هم چون مؤنث است فرمود: ﴿قُصِّیهِ﴾ یعنی پیروی کن به دنبال این صندوقچه برو ببین کجا می‌رود ﴿قُصِّیهِ﴾ بعد خواهر موسی(سلام الله علیه) حرکت کرد چون این رود عظیم نیل مأمور نبود که این صندوقچه را به آ‌ن سمت رود یا وسط رود ببرد باید همین کرانه و کناره‌ها حرکت بدهد که بیاید در خانه فرعون. ﴿فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ این در جانبی بود در یک پهلو بود پهلو گرفت مواظب بود که این صندوقچه کجا می‌رود این خواهر فهمید که این صندوقچه مسیرش برگشت دارد می‌رود کنار قصر فرعون ولی آنها متوجه نبودند این متوجه شد اینکه می‌گویند از گناه اجتناب بکنید یعنی شما در یک جانب قرار بگیرید گناه در جانب دیگر قرار بگیرد آ‌ن طرفی که گناه است آ‌ن طرف نروید این معنی اجتناب است اگر کسی در همان طرف برود نمی‌گویند اجتناب کرده برای اینکه در جانب دیگر نرفته به همان جانب رفته «اجتنب, تَجَنَّب» یعنی جانب دیگر گرفته موضع دیگر گرفته اینجا هم یک موضع خاص گرفتند که کسی او را نبیند آنها متوجّه نشوند که خواهر موسی دارد این صندوق را بدرقه می‌کند ببیند صندوق کجا می‌رود این صندوق آمده تا درِ قصر فرعون.
محبّت فرعونیان به حضرت موسی در نوزادی و خردسالی حضرت
﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ و این آل‌فرعون که گرفتند با محبّت برخورد کردند در اثر اینکه ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی﴾ حالا این کودک است به عنوان یک مائده غیبی برای آل‌فرعون رسیده که آن بانو ـ زن فرعون ـ نه تنها به فرعون گفت دست به کُشتن این نزن بلکه به صورت جمع خطاب کرد که ﴿لاَ تَقْتُلُوهُ﴾ یعنی مأمورانی که موظف بودند کودک‌کُشی کنند دست به قتل این کودک نزنند نگفت «لا تقتله» گفت: ﴿لاَ تَقْتُلُوهُ﴾.
آنجا که گفت: ﴿قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ﴾ خدای سبحان می‌فرماید نه خیر, قرّةالعین برای آنها نیست ما این کودک را به مادرش برگرداندیم ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ که آیه سیزده همین سورهٴ مبار‌که است تا قرّةالعین بشود برای مادرش وگرنه برای آل‌فرعون قرّةالعین نخواهد بود.
خب اینها در اثر القا محبّت الهی با این کودک مهربانانه برخورد کردند و این خواهر دید که اینها با مِهر و محبّت این کودک را از این صندوقچه درآوردند و این کودک محتاج به شیر است و گریه می‌کند و هیچ پستانی را هم قبول نمی‌کند همان خدایی که به دریا می‌گوید بگیر این امانت را سالم تحویل بده همان خدا به این لبان مطهّر موسای کلیم می‌گوید نمک هیچ چیزی را نمی‌مَکید فرمود: ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ گریه هم می‌کرد خب همه هم می‌دانستند کودک است شیرخواهر هم است محبوب هم است ماندند که چه کار کنند.
بررسی ادبی واژه ﴿الْمَرَاضِعَ﴾
﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ این یا جمع مُرضِع است مُرضع یعنی زن شیرده چون این وصف مخصوص زن‌هاست دیگر تاء تأنیث برنمی‌دارند نمی‌گویند مرضعه مثل اینکه طالقه نمی‌گویند حائضه نمی‌گویند چون صفت مخصوص اینهاست با اینکه مرضعه نمی‌گویند تفاوتی هست بین مرضع و مرضعه هر دو صفت زن است مرضع یعنی زن شیرده, مرضعه یعنی زن در حالی که پستانش را در کام کودک گذاشته الآن اینجا این مراضع یا جمع مُرضِع است یا جمع مَرضَع, مَرضع یعنی جای شیر خوردن اینکه لبان مطهّر موسای کلیم باشد بالأخره نه مادرها توانستند پستانشان را در کام موسی(علیه السلام) بگذارند نه لبان مطهّر موسی(علیه السلام) پستان‌پذیر بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . ر.ک: سورهٴ انعام، آیهٴ 141.
[2] . سورهٴ بقره، آیهٴ 49 و سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 6.
[3] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص 133 و کشاف، ج3، ص 395.
[4] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 43.
[5] . الکشاف, ج3, ص395.
[6] . الکشاف، ج3، ص 395.
[7] . المیزان، ج‏16، ص 12.
[8] . سورهٴ طه، آیهٴ 39.
[9] . تهذیب الأحکام, ج2, ص74.
[10] . سورهٴ مریم، آیهٴ 28.
[11] . سورهٴ مریم، آیهٴ 23.
[12] . بحارالانوار، ج43، ص177.
[13] . سورهٴ نحل، آیهٴ 53.
[14] . دیوان حافظ, غزل 143.
[15] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[16] . سورهٴ طه، آیهٴ 39.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی