display result search
منو
تفسیر آیات 8 تا 14 سوره نمل

تفسیر آیات 8 تا 14 سوره نمل

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 107 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 14 سوره نمل"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم،
- درجات تجلی خداوند بر افراد به اندازه درک و معرفت اوست وگرنه تجلی او به همه یکسان است؛


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (8) یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (9) وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَی لاَ تَخَفْ إِنِّی لاَ یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10) إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (11) وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَی فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ (12) فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (13) وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (14)﴾

بعد از اینکه فرمود این حقایق قرآنی را از نزد خدای حکیم فرا می‌گیرید تلقّی است نه صِرف ادراک مفهومی و علم لدنّی است نه جزء علوم کسبی و حوزوی و مانند آن, معلّم هم حکیمِ علیم است آن‌گاه این معارف را یکی پس از دیگری ذکر فرمود که جریان نور بود به صورت نار در آمده از آن شجره‌ای بود که در بُقعه مبار‌که بود در جانب راست آن درّه بود در کوه طور، همه اینها را ذکر فرمود. وقتی ذات اقدس الهی برای وجود مبارک موسای کلیم تجلّی کرد به موسای کلیم فرمود این حقیقتی که مشاهده می‌کنی یعنی مرا که می‌بینی من خدایم (یک) عزیز و حکیم از اوصاف من است (دو) بعد از اینکه مسئله توحید از راه شهود برای وجود مبارک موسای کلیم روشن شد خدا فرمود: ﴿وَأَلْقِ عَصَاکَ﴾ عصایی که در دست توست را القا کن وجود مبارک موسای کلیم هم القا کرد دید این ماری است که خیلی پر جست و خیز است از نظر پر جست و خیزی شبیه مار کوچک است ولی بدنه سنگینی دارد و بزرگ است ﴿فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ﴾ که از نظر جست و خیزی گویا مار کوچک است وگرنه خودش مار بزرگ بود ﴿وَلَّی مُدْبِراً﴾ از این مار فاصله گرفت و برنگشت ﴿وَلَمْ یُعَقِّبْ﴾ به سبب هراسی که برای حضرت پیش آمد چون اوّلین مار بود. ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا مُوسَی لاَ تَخَفْ﴾ از مار نترس زیرا در محضر من مرسلون هیچ خوفی ندارند بالقول المطلق حذف متعلَّق مفید عموم است یعنی تو جزء مرسلونی و الآن به رسالت رسیده‌ای و در نزد منی و هیچ رسولی در نزد من از هیچ چیزی خائف نیست ﴿إِنِّی لاَ یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ﴾.
پرسش...
پاسخ: بالأخره حقیقت این تجلّی که مقدور ما نیست ولی این مقدار روشن است که ذات اقدس الهی برای هر کسی به اندازه سِعه هستی او تجلّی می‌کند این طور نیست که کسی بالا برود خدا را آن طوری که هست به مقدار خودش بشناسد برای اینکه آن مقام, مقام تبعیض نیست که کسی نزدیک اقیانوس برود حالا که نزدیک اقیانوس شد به مقدار تشنگی از آب اقیانوس بگیرد آنجا ممکن نیست ولی هر کسی در نزد خودش خدا را به اندازه خود می‌شناسد یعنی ذات اقدس الهی اول انسانها را آفرید جهان را آفرید (این یک) و اینها را آینه‌گونه خلق کرد (دو) یعنی در نهان هر کسی چه انسان چه غیر انسان هویّت هر کسی آینه است خدای سبحان همه اشیاء را شفاف و آینه‌گونه آفرید؛ خدای سبحان برای همه تجلّی کرد (سه) هر موجودی خدا را به اندازه آینه خود در حوزه خود مشاهده می‌کند (چهار) اینکه می‌گویند هر کسی خدا را به اندازه خود می‌فهمد نه یعنی بالا می‌رود و به اندازه خود مقداری از خدا را درک می‌کند چون آنجا مقدارپذیر نیست ولی هر موجودی هر انسانی هر قلب شفافی آینه است الآن این آفتاب برای همه تجلّی می‌کند منتها آینه کوچک کمتر آفتاب را نشان می‌دهد آینه بزرگ بیشتر نشان می‌دهد آفتاب همان آفتاب است آفتاب تبعیض نشده آینه کوچک مقدار کمتری را از آفتاب نگرفته آینه بزرگ مقدار بیشتر از آفتاب را نگرفته آفتاب همان است که برای همه یکسان تجلّی می‌کند ولی چون آینه‌ها گوناگون و مختلف‌اند هر آینه‌ای به اندازه خود آفتاب را نشان می‌دهد اینکه می‌گویند هر کسی خدا را به اندازه خود می‌فهمد و به اندازه فهمش عبادت می‌کند این در مرحله نازل است نه در مرحله عالی نه اینکه هر کسی کنار دریا می‌رود و به اندازه تشنگی از دریا آب می‌گیرد آنجا جای رفتن و جای تبعیض نیست بلکه خدای سبحان اول مرایا خلق کرد یعنی مرآتها (یک) بعد برای همه یکسان تجلّی کرد (دو) آن‌گاه مرائی در مرایا یعنی آنچه در آینه دیده می‌شود به اندازه سِعه و ضیق خود آینه است (سه) آن وقت هر کسی خدا را به اندازه خود می‌شناسد و علم شهودی و گرایش هم دارد به او علاقه‌مند است بعد در موقع بحثهای حوزوی و فلسفی و کلامی برهان اقامه می‌کند حالا یا برهان حدوث است یا امکان ماهوی است یا امکان فقری است یا برهان صدّیقین است در این محدوده‌ها از نظر علم حصولی تفاوتی هست ولی از نظر علم شهودی ممکن است آن کسی که یک برهان ضعیف‌تری اقامه کرده چون درس کمتری خوانده ولی قلب شفاف‌تری دارد آینه قلبش بازتر باشد و خدا را بهتر بشناسد اینکه ذات اقدس الهی فرمود من دو بار به نحو منفصله مانعةالخلو که جمع را شاید, با افراد دیدار دارم یا این آقایان مهمان من هستند یا من مهمان اینها هستم همه اینها در فصل سوم یعنی منطقه فیض و وجه است نه فصل اول و دوم که منطقه ممنوعه است فرمود من دو بار در فصل سوم که فعل من است و وجه من است و فیض من است با مردم دیدار دارم یا مردم مهمان من هستند یا من مهمان مردمم اگر ماه مبارک رمضان شد اینها جزء ضیوف الرحمان‌اند اگر به حج و عمره رفتند جزء ضیوف الرحمان‌اند آن سرزمین آن زمین جای ضیافت است ماه مبارک رمضان این زمان جای ضیافت است اینها مهمان من هستند و اگر کسی قلب شکسته داشت من مهمان اویم «أنا عند المنکسرة قلوبهم»[1] قلب شکسته‌ای که فقط موحّدانه بشکند کسی که مظلوم است و هیچ پناهگاهی ندارد این فقط خدا را می‌خواهد دیگر.
این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) که در آخرین لحظه به وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیهما) فرمود: «إیّاک و ظلم مَن لا یجد علیک ناصراً الاّ الله» همین است همین سفارش را وجود مبارک امام سجاد در آخرین لحظه به امام باقر(سلام الله علیه) فرمود که امام باقر می‌فرماید پدرم امام سجاد فرمود, پدرم سیّدالشهداء(سلام الله علیهم اجمعین) در آخرین لحظه این را فرمود.[2] فرمود کسی که هیچ پناهگاهی غیر از خدا ندارد به او ظلم نکن همه ظلمها حرام است ولی او بالأخره می‌گوید الله چون دستش به هیچ جایی بند نیست یک وقت است کسی قدرت مالی دارد یا دستگاه قبیله‌ای دارد یا قدرتهایی دارد یا دستگاه اداری با او مربوط‌اند این بالأخره در عین حال که دعا می‌کند گوشه چشمی هم به قدرتها دارد اما کسی که هیچ پناهگاهی ندارد او فقط می‌گوید الله این موحّدانه می‌گوید خدایا این ندا را خدا پاسخ می‌دهد.
پرسش...
پاسخ: بالأخره یک نصاب واجب را می‌خواهد کمالها را فرمود درجاتش گوناگون است یک عدّه جزء ابرارند یک عدّه جزء مقرّبین‌اند این راه را باز گذاشته ولی مقدار لازم, مقدار ضروری و واجب یکسان است اما البته از بعضیها تکلیف بیشتری می‌خواهد در روایات ملاحظه فرمودید که هفتاد گناه از جاهل بخشوده می‌شود «قبل أن یُغفر للعالِم ذنبٌ واحد»[3] عالِم در کنار جهنم و در لبه جهنم حرکت می‌کند که اگر لغزید فوراً می‌افتد اما جاهل هفتاد متر فاصله دارد ممکن است, چند بار بیفتد و برخیزد غرض آن است که اگر کسی قلب شکسته‌ای پیدا کرد میزبان خداست «أنا عند المنکسرة قلوبهم»[4] و اگر کسی در ماه مبارک رمضان یا در سرزمین وحی این حالت به او دست داد این هم میزبان است هم مهمان, هم ذات اقدس الهی میزبان اوست چون سرزمین وحی است یا ماه مبارک رمضان است هم او میزبان فیض خاصّ خداست چون «أنا عند المنکسرة قلوبهم» غرض آن است که کسی این‌چنین نیست که بالا برود ـ معاذ الله ـ به مقدار خود از خدا چیزی بگیرد آنجا جای تبعیض نیست ولی ذات اقدس الهی با صد هزار جلوه برون آمده که من با صد هزار دیده تماشا کنم[5] ولی خب خیلیها صد هزار دیده ندارند بعضی یک دیده دارند بعضی دو دیده دارند اینجاست که هر کسی خدا را به اندازه خودش درک می‌کند.
فرمود من را که می‌بینی من الله‌ام ﴿إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ آن‌گاه توحید که روشن شد دیگر جا برای تفهیم و اینها نیست شما اگر دندانتان درد می‌کند دیگر می‌دانید دندانتان درد می‌کند اگر کسی بگوید آقا دستتان درد می‌کند می‌گویید این حرف را نزن من دندانم درد می‌کند دستم چیست؟! چیزی را که آدم با علم شهودی می‌بیند دیگر تردید ندارد تازه اینها در آن مرحله ضعیف از علم شهودی است اگر کسی ذات اقدس الهی را مشاهده بکند اصلاً شک ندارد جا برای شک نیست همان طوری که در بدیهیات بلکه بالاتر از بدیهیات در قضیه اوّلی شک راه ندارد این قوی‌تر از آن است انسانی چیزی را که مشاهده می‌کند شک‌پذیر نیست بعد فرمود تو رسول منی این هم معجزه است آن هم رسالت. رسالت یک صبغهٴ اعتباری دارد و یک صبغه تکوینی دارد که باطنِ رسالت است و از آن به ولایت یاد می‌شود آن تکوین است اینها قرارداد است شرعی است شریعت با حوزه رسالت است اما آن که می‌تواند مرده را زنده کند به اذن خدا از علوم غیب باخبر است می‌تواند عصا را اژدها کند همه اینها بر اساس آن ولایت است فرمود: ﴿إِنِّی لاَ یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ﴾ یعنی «أنت مرسل و إنّی لا یخاف لدیّ المرسلون فأنت لا تخاف».
پرسش: این خوف حضرت موسی با خوف مذموم چه فرقی دارد؟
پاسخ: این برای اوّلین بار است این خوفی است که به ما گفتند بترس, آن خشیت است که بد است وگرنه انسان مؤمن خب از مار می‌ترسد از عقرب می‌ترسد از اتومبیلی که دارد تند می‌آید می‌ترسد آن خشیت که مؤثِّر واقعی بداند بله انسان مؤمن از غیر خدا خشیتی ندارد اما خوف یعنی ترتیب اثر عملی کار هر عاقلی است.
فرمود: ﴿إِلَّا مَن ظَلَمَ﴾ برخیها مثل زمخشری در کشّاف و به دنبال آن جناب فخررازی با این تفکّرهای متفاوت اشعریّت و اعتزال, جبریّت و تفویضی که بین این دو نفر هست هر دو خیال کردند که این ﴿إِلَّا﴾ استثنای متّصل است با اینکه هر دو نقل کردند که قرائت «ألا» هم شده اما غالب علمای شیعه می‌گویند این استثنای منقطع است نه استثنای متّصل آنها گفتند که ﴿لاَ یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ﴾ مگر کسی که قبلاً ظلمی کرده باشد و بعد مثلاً توبه کرده باشد خب اگر استثنا از مرسلین باشد کدام مرسل است که سابقه ظلم دارد اینها توجیه کردند گفتند آن ترک اُولایی که بعضی از مرسلین ممکن است مرتکب بشوند نظیر جریان حضرت آدم و امثال ذلک[6] خب اولاً آن ظلم نیست و ثانیاً معصیت کبیره را که شما یقیناً می‌گویید اینها انجام نمی‌دهند اگر کسی نسبت به معصیت کبیره معصوم بود و انجام نداد خدای سبحان نسبت به معاصی صغیره وعدهٴ مغفرت داد فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾[7] چه رسد به ترک اُولیٰ که معصیت نیست خب معصیت کبیره را که شما می‌گویید یقیناً نیست معصیت صغیره هم که مورد عفو است با ترک معصیت کبیره که می‌گویید این هم نیست ترک اُولیٰ هم که خوف‌آور نیست چون درباره معاصی صغیره برای کسی که از معصیت کبیره پرهیز داشت خدا وعده مغفرت داد نسبت به ترک اُولیٰ که یقیناً خوف نیست این چه خوفی است که شما استثنا را متّصل می‌دانید.
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) بعد از اینکه هر دو قول را نقل کرد فرمود: «فالأوّل هو الصحیح»[8] این استثنا, استثنای منقطع است نه استثنای متّصل خب تبیین استثنای منقطع به چیست به این است که فرمود در محضر ما مرسلین که نمی‌ترسند غیر مرسلین اگر گناه کردند می‌ترسند ولی برای پرهیز از خوف راه توبه باز است پس مرسلین نمی‌ترسند تائبین هم نمی‌ترسند یعنی راه برای نجات از خوف باز است الاّ کسی که ﴿ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً﴾ یعنی بَدَّل بعد از کار, کاری را که اگر انجام بدهد می‌شود حُسن بعد از اینکه معصیت کرد ظلم کرد اگر توبه کرد ﴿فَإِنِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾ آن وقت کسی که مورد مغفرت و رحمت شد دیگر خائف نیست. این یک معجزه بود به عنوان عصا, معجزه دیگر فرمود: ﴿وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ﴾ دستت را در جَیْب و در گریبان بگذار و بیرون بیاور تا معلوم بشود مثل ماه می‌درخشد. در بحثهای قبل بیان شد که در جِیب کسی یا جیب دیگری برکت نیست اگر برکتی هست در جَیْب و گریبان است البته جِیب فارسی است و جَیب به معنی گریبان، عربی است فرمود اگر به دنبال جیب خودت یا جیب دیگران, کیف خودت یا کیف دیگرانی در راه می‌مانی اگر به فکر جَیب خودت هستی طوبی لک و حُسن مآب انسان اگر شرح صدر داشت از گریبان خود از سینه خود از درون خود نور می‌گیرد که این بهترین برکت است وارثان موسای کلیم همین کار را می‌کنند اگر گفتند: «إنّ العلماءَ ورثة الأ‌نبیاء»[9] نه یعنی عالمان هر عصری وارثان انبیای همان عصرند بلکه عالمانی که الی یوم القیامه می‌آیند هر کدام می‌توانند سهم‌الإرثی از انبیای گذشته داشته باشند اینکه شما می‌بینید در جریان حضرت سیّدالشهداء در آن زیارت «وارث» به حضرت عرض می‌کنیم شما وارث آدمی وارث نوحی وارث ابراهیمی وارث موسایی وارث عیسایی نه تنها برای اینکه حضرت(سلام الله علیه) امام است بلکه هر انسانی می‌تواند سهم‌الارثی از انبیا داشته باشد این مکتبهای اینها الآن روشن و باز است دیگر. ﴿وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ﴾ اما ﴿مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ این ﴿مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ در غالب این موارد تکرار شده گاهی ممکن است دست آدم سفید بشود به سبب بیماری برص و مانند آن ولی فرمود از این قبیل نیست در جریان حضرت زکریا وقتی آن حضرت عرض کرد که من چه علامتی چه نشانی می‌یابم بر حقانیّت این بشارتی که دادی فرمود: ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ﴾ اما ﴿سَوِیّاً﴾[10] سه روز زبانت بند می‌آید اینکه سه روز زبانت بند می‌آید این کلمه ﴿سَوِیّاً﴾ برای آن است که روشن بشود شما به بیماری مبتلا نمی‌شوی نماز می‌خوانی ذکر می‌گویی مناجات می‌کنی ندا داری زمزمه داری دعا داری همه‌اش زبانت باز است اما بخواهی با مردم حرف بزنی نمی‌توانی فرمود: ﴿أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «تکلّم الله» سه روز زبانت بند می‌آید بخواهی با مردم یک کلمه حرف بزنی زبانت بند می‌آید اما نقصی در زبانت نیست ﴿سَوِیّاً﴾ مستوی‌الخِلقه هستی سالمی به دلیل اینکه این همه مناجات و ذکر و دعا و اینها را می‌توانی انجام بدهی خب این کلمه ﴿سَوِیّاً﴾ در آ‌نجا به جهت این نکته است کلمه ﴿مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ در جریان ید بیضاء که در غالب موارد تکرار می‌شود بر اساس این نکته است ﴿وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ﴾ این دو معجزه در کنار معجزاتی که مجموعه اینها نُه‌تاست این معجزات را بگیر و به طرف فرعون و قومش برو ﴿فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَی فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ﴾ برای اینکه اینها از راه راست منحرف شدند «فَسَق» یعنی «خَرج عن الطریق السویّ» برو اینها را هدایت کن. فرمود این آیات، شفاف و روشن است. یک وجه درباره این معجزات است یک وجه درباره داوریهای بی‌جای آنها. خداوند درباره این آیات و معجزات فرمود: ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً﴾ یعنی آیات روشن و شفاف آن معجزه‌ای که به حس بیاید شفاف و روشن باشد از آن به عنوان معجزه مبصره یاد می‌شود در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دو جا از آیه مُبصره یاد شده است یکی درباره ناقه ثمود است که آیه 59 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیةً مبصرةً» یک چیز شفاف و روشن و حسّی چه اینکه خداوند روز و شب هر دو را آیه الهی می‌داند لکن روز را آیه روشن و شب را آیه تاریک می‌داند؛ آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود که ﴿وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ آن آیت و آن علامت چه علامت توحیدی چه علامت معجزه بودن و رسالت یک انسان اینها وقتی شفاف و روشن و حسّی باشد به آن می‌گویند آیه مبصره, وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه اینها را آورد تعبیری دارد که آن تعبیر در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» به این صورت آمده است یعنی آیه 102 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ یعنی این آیات هم بصارت‌اند هم مُبصره‌, تعبیر به بصائر با تعبیر به مبصره هر دو یک پیام دارد یعنی آیه شفافِ روشنِ حسّی خب پس تعبیر قرآن درباره این معجزات حسّی و شفاف و روشن این است که اینها آیات مبصره‌اند اینها بصائرند. در قبال این آیات مبصره در قبال این بصائر آنها می‌گویند این ﴿سِحْرٌ﴾ (یک) ﴿مُبِینٌ﴾ (دو) یعنی سحرِ روشن است روشن است که سحر است خب معجزه را سحر دانستن, نهایت لجاجت است دیگر. فرمود ما این آیات مبصره را آوردیم این بصائر را آوردیم ﴿فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ﴾ (یک) ﴿مُبِینٌ﴾ (دو). منشأ این چیست؟ این کار که خب کار قبیحی است ظلم است, ظلم است برای اینکه انکار حق است, قبح فعلی دارد برای اینکه انکار حق است می‌شود ظلم, قبح فاعلی‌اش چیست چرا اینها این حرف را می‌زنند یک معجزه را می‌گویند سِحر یک معجزه حسّی را می‌گویند سِحر روشن، چرا این حرف را می‌زنند فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ انکار کردند در حالی که ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ اینها دو صفت داشتند یکی انکار است یکی یقین با اینکه یقین دارند انکار کردند انکارشان ظلم است یقین داشتنشان که با یقین این ظلم را مرتکب شدند نشانه اعتلا و بزرگ‌بینی و بزرگی‌‌طلبی و برتری‌خواهی و اینهاست منشأ ظلم عالمانه و متیقّنانه همان برتری‌طلبی است بنابراین آن انکار, ظلم است با استیقان که این «الف» و «سین» و «تاء» آن مبالغهٴ در یقین را می‌رساند مثل انسان مستکبر که شدیدتر از متکبّر است با استیقان انکار کردند منشأش بزرگ‌بینی و ﴿عَلاَ فِی الأَرْضِ﴾[11] و امثال ذلک است. انسان از نظر زبان ممکن است دو گونه حرف بزند هم بگوید خوب است هم بگوید بد است این دیگر لقلقه لسان است در بخش اندیشه ممکن نیست هم یقین داشته باشد که این حق است هم یقین داشته باشد این باطل است این جِدّش متمشّی نمی‌شود در بخش اندیشه ولی مجموع اندیشه و انگیزه این کاملاً جمع است یعنی از نظر علمی یقین دارد این حق است از نظر عملی باور نمی‌کند چرا برای اینکه بین نفس و علم, اراده فاصله نیست اگر مقدّمات حاصل شد مبادی حاصل شد دلیل اقامه شد چون دلیل, ضروری است انسان در برابر یک امر ضروری قرار می‌گیرد وقتی در برابر ضروری قرار گرفت می‌شود مضطر هیچ کسی نمی‌تواند بگوید من نمی‌خواهم بفهمم اگر برهانی اقامه شد که فلان شیء حق است این یقیناً می‌فهمد که حق است زیرا بین نفس و علم, اراده فاصله نیست انسان مضطر است می‌فهمد بله, دیگر کسی نمی‌تواند بگوید من نمی‌خواهم بفهمم اما بین نفس و ایمان, اراده فاصله است قبلاً گذشت که ما یک عقد داریم یک عقیده, عقد آن گِره‌ای است که بین موضوع و محمول برقرار می‌شود که در فارسی از آن گِره به «است» یاد می‌کنند در عربی به «هو» یاد می‌کنند می‌گویند ‌«زید ایستاده است‌» یا «زیدٌ هو قائم» این «هو» به منزله گِرهی است که موضوع و محمول را به هم بند می‌کند این می‌شود عقد اما عصاره این قضیه را کسی بخواهد به جان خود گِره بزند یعنی معتقد بشود اینجا عزم و اراده لازم است بین نفس و عصاره قضیه, اراده فاصله است انسان ممکن است مطلبی که صددرصد از نظر علمی ثابت شد قبول نکند این طور نیست که حالا اگر چیزی مسلّم ثابت شد قبول می‌کند اینکه می‌بینید دوتا طلبه وقتی دارند سیوطی مباحثه می‌کنند در گوشه حجره با اینکه برای این یکی روشن شد که حق با دیگری است این تا آخر دارد لجبازی می‌کند که من هم می‌خواستم همین را بگویم این اگر با این وضع ـ معاذ الله ـ وارد اجتماع بشود چه در می‌آید خدا می‌داند از همان اول انسان باید مواظب باشد دیگر یعنی بین نفس و ایمان, اراده فاصله است ما باید مرز اراده, اخلاص, نیّت, قصد همه اینها را کاملاً جدا کنیم این همه سفارش می‌کنند به مراقبت برای همین است وگرنه فهمیدن, چیز مبتذلی است این همه علم در عالم هست آنکه مشکل را حل می‌کند ایمان است انسان بعد از اینکه فهمید کاملاً می‌تواند ایمان بیاورد کاملاً می‌تواند ایمان نیاورد زیرا بین نفس و ایمان, اراده فاصله است. وجود مبارک موسای کلیم فرمود برای تو صددرصد روشن شد که اینها معجزه است اینها قبول نکردند خدا هم می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما نه «تَیَقَّنَت» ﴿وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ چرا؟ چون ﴿عُلُوّاً﴾ تمام مشکل به سبب همان ﴿عُلُوّاً﴾ است بنابراین اگر شیطان کسی را در بخش انگیزه یعنی عقل عملی که «ما عُبِد به الرحمن واکتسب به الجِنان»[12] به بند کشید و زنجیری کرد خب این تابع شیطان است.
در بحثهای قبلی داشتیم این مثال را ما نباید فراموش بکنیم یا کم بگیریم ما از نظر بدن چهار قسم هستیم از نظر روح هم همین چهار قسم را داریم ما از نظر بدن یک مجاری ادراکی داریم یعنی چشم و گوشی داریم که با آن درک می‌کنیم دست و پایی داریم که با آن حرکت می‌کنیم اگر کسی مجاری ادراکی و تحریکی‌اش هر دو سالم باشد این مار و عقرب را می‌بیند و فرار هم می‌کند اما اگر در اثر نبرد با بیگانه, دشمن بیگانه دست و پای او را به زنجیر بست این مار و عقرب را می‌بیند اما قدرت فرار ندارد اینها که معتادند بیش از دیگران و پیش از دیگران این خطر کارتن و کارتن‌خوابی و جدول و جدول‌خوابی را بلدند شما هم بخواهی او را نصیحت کنی بازگو کنی خطر اعتیاد را بگویی اینکه هر روز با این خطر روبه‌روست بهتر از دیگران بلد است آن اراده‌ای که باید تصمیم بگیرد آن زنجیری است آن را باید باز کرد مثل کسی که مار و عقرب را به خوبی می‌بیند ولی چون دست و پایش زنجیری است نمی‌تواند فرار کند حالا شما تلسکوپ بده میکرسکوپ بده دوربین بده عینک بده این در دید مشکلی ندارد این در علم مشکلی ندارد عالِم بی‌عمل مشکلش همین است شما پشت‌سر هم آیه بخوان پشت‌سر هم روایت بخوان این مشکل علمی ندارد مشکل عملی دارد یعنی اراده‌اش ضعیف است.
پرسش: تذکر برای چیست؟
پاسخ: تذکّر برای اینکه این اراده را تقویت کند نه برای اینکه علم را, تذکر است نه تعلیم.
پرسش: بعضی روایات دارد: ‌‌«‌لو عَلِموا محاسنَ کلامِنا لَاتَّبَعونا».[13]
پاسخ: بله, آن برای جاهلان است جاهل خب بله کسی که نمی‌داند این در معرض اشتباه است با ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[14] حل می‌شود اما مشکل ما در عالم بی‌عمل است الآن این معتادها مشکل علمی ندارند علمایی که متأسفانه کج‌راهه می‌روند مشکل علمی ندارند اینها که در ادارات‌اند با رومیزی و زیرمیزی مشکل ایجاد می‌کنند اینها مشکل علمی ندارند مشکل, مشکل عملی است این مشکل عملی را با تذکّر با ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ با کارهایی که اراده را تقویت می‌کند باید حل کرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . منیة المرید، ص 123.
2. الکافی، ج 2، ص 331.
[3] . الکافی، ج 1، ص 47.
2 . منیة المرید، ص 123.
[5] . ر.ک: دیوان فروغی بسطامی، غزل 9.
[6] . الکشاف، ج 3، ص 351؛ التفسیر الکبیر، ج 24، ص 545 و 546.
[7] . سورهٴ نساء، آیهٴ 31.
[8] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 78.
[9] . الکافی، ج 1، ص 32 و 34.
[10] . سورهٴ مریم، آیهٴ 10.
[11] . سورهٴ قصص، آیهٴ 4.
[12] . الکافی، ج 1، ص 11.
[13] . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 307.
[14] . سورهٴ بقره، آیهٴ 129؛ سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه، آیهٴ 2.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی