- 597
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 45 تا 51 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 51 سوره شعراء"
- کودک کشی یهودیان از قدیم؛
- وجود مبارک موسای کلیم دارای این سه اصل است؛ رسالت، نبوّت، مخلَص بودن؛
- مخلَص کسی است که شیطان به آنها دسترسی ندارد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَأَلْقَی مُوسَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ (46) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (47) رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ (48) قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَأَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (49) قَالُوا لاَ ضَیْرَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَن کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ (51)﴾
در ترسیم مطالب قرآنی چند نکته مهم مطرح است که غالب این نکات بازگو شد قرآن کتابی نیست که کسی بخواهد او را شرح کند آن طوری که متنِ کتابی را دیگران شرح میکنند الآن متن شرایع را بسیاری از فقها شرح کردند شهید شرح کرده صاحب مدارک شرح کرده صاحب جواهر شرح کرده ماتن حرفی دارد شارح حرفی دارد شارح مجتهداً حرف ماتن را تفسیر میکند بسیاری از اینها هم تفسیر به رأی در میآید گاهی اشکال میکند گاهی تأیید میکند این خاصیّت شرح متن است. مفسِّر, شارح قرآن نیست که قرآن متن باشد و این بخواهد شرح کند از این قبیل نیست که متنی باشد دیگری بخواهد آن را شرح کند قرآن را خود قرآن باید شرح کند «معنی قرآن ز قرآن پرس و بس»[1] یعنی قرآن «یُفسّر بعضه بعضا»[2] البته این حرف برای قبل از هزار سال است یعنی طبری که از او به عنوان امام المفسّرین یاد میکنند او [این مضمون را] داشت که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[3] منتها طیّ این سالیان متمادی این رواج نداشت و در المیزان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این را ترویج کرده بنابراین اگر کسی خواست قرآن را تفسیر کند هیچ چارهای ندارد مگر اینکه متن را خطوط کلی را زوایا را قرائن را از خود قرآن در بیاورد و سخنگوی قرآن باشد اگر حرفی برای خودش دارد آن تحصیلاتش به عنوان ظرفیت او محسوب بشود نه به عنوان شرح که از خودش چیزی بگوید این اصل اول.
اصل دوم در جریان حضرت موسای کلیم قرآن کریم در دو حوزه بحث کرد یک حوزه مربوط به قبل از نبوّت و رسالت آن حضرت است یک حوزه مربوط به بعد از رسالت؛ در جریان بعد از رسالت متن را مشخص میکند در ذیل آن متن, شرح را بازگو میکند که با آن متن هماهنگ باشد در حوزه قبل از رسالت و نبوّت هم بشرح ایضاً آن متن را ذکر میکند قصّه را ذیل آن متن ذکر میکند تا تمام این قصّه با آن متن هماهنگ باشد این هم دو مطلب.
در جریان حوزه رسالت در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به این صورت بیان فرمود که وجود مبارک موسای کلیم دارای این سه اصل است رسالت نبوّت مخلَص بودن, مخلَص یعنی مخلَص نه مخلِص این متن است؛ در آیه 51 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ یعنی جریان موسی را در قرآن با این سه اصل تفسیر کنید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً﴾ (یک) ﴿وَکَانَ رَسُولاً﴾ (دو) ﴿نَّبِیّاً﴾ (سه) این جزء محکمات است این سرفصل است این یک مدار بسته است به اصطلاح خط قرمز؛ هر قصّه و آیهای که در جریان نبوّت و حوزه رسالت آن حضرت است باید زیرمجموعه مخلَص نه مخلِص مخلَص بودن او رسول بودن او نبی بودن او جا بگیرد اگر ـ معاذ الله ـ چیزی با مخلَص بودن او سازگار نیست این میشود تفسیر به رأی مخلَص چه کسی است؟ مخلَص کسی است که خود شیطان اعتراف میکند که من به آنها دسترسی ندارم ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾[4] برای اینکه آنها چیزی میخواهند که من نه دارم نه میفهمم آنکه من دارم و میفهمم و میسازم که اینها زیر پایشان گذاشتند آنها چیزی میخواهند که من اصلاً نمیفهمم آنجا چه خبر است آن بالاها اصلاً شیطان راه ندارد وقتی راه ندارد چطوری فریب بدهد, بدلی بسازد اصلاً مقدورش نیست, لذا حریم میگیرد و قرآن کریم وقتی که فرمود موسی مخلَص است یعنی موسای کلیم دنبال چیزی است که اصلاً شیطان نه میفهمد و نه توان آن را دارد نه اینکه شیطان دلسوزی بکند میگوید من اصلاً مقدورم نیست برای اینکه آن بالاها مرا رجم میکنند نمیگذارند من بروم بالا خب اگر چنین چیز است یک آیهای یک ظاهری با مخلَص بودن او هماهنگ نباشد با رسالت او هماهنگ نباشد با نبوّت او هماهنگ نباشد این میشود تفسیر به رأی این برای بعد از رسالت برای قبل از رسالت که آن جریان زدن و کشتن و از پا در آوردن است آن را در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» سرفصلی ذکر کرد هندسه آن بحث را مشخص کرد مدار بسته آن بحث را مشخص کرد و به این صورت فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾[5] بعد هم به مادر موسی گفتیم تو تحویل ما دادی نگران نباش و ما هم این را به مقامات عالی میرسانیم به تو برمیگردانیم. خب از آیه هفت این قصّه شروع شد و تمام کارها را کرد تا اینکه وجود مبارک موسی به مادرش برگردد برگشت ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾[6] این تحریم, تحریم تکوینی است ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ آنها را به ستوه آورده گریه میکند گرسنه است هیچ پستانی را هم قبول نمیکند، بالأخره به مادرش برگشت این کار خداست وقتی جوان شد و بالغ شد و بارور شد فرمود ما دو چیز به او دادیم؛ آیه چهارده به بعد سورهٴ «قصص» این است ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً﴾ (یک) ﴿وَعِلْماً﴾ (دو) ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ (سه) یعنی او چون محسِن بود ما این دو فضل را به او دادیم این شده سرفصل. در این هندسه آن وقت قصّه ورود به شهر و حمایت از یکی از پیروان خودش یعنی بنیاسرائیل و زدن آن قِبطی ظالم و از پا در آوردن مطرح شد ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی﴾ وَکْز را آن طوری که زمخشری در کشاف معنا میکند دفع به اطراف اصابع است «و قیل بجمع الکف»[7] اینچنین نیست که معنای قطعی وَکز مُشت باشد تقریباً سیلی زدن با انگشتان یا مشت زدن این کُشنده نیست ولی خب منتهی شد به مرگِ او لکن موسای کلیم از اینجا نگران نیست نه جاهل بود نه ظالم بود نه ضال بود نشانهاش تتمّه این جریان است ﴿فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ اگر خدا به او حکم داد و اگر خدا به او علم داد و اگر خدا احسان او را امضا کرد معلوم میشود اینکه گفته شد ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾[8] به زعم دیگران است اینکه فرمود: ﴿إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[9] به زعم دیگران است نظیر ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[10] این ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ شفاف است دیگر من مُذنب نیستم ولی نزد اینها مذنبم به چه دلیل خود را ظالم و مذنب و امثال ذلک نمیداند به دلیل اینکه فردا هم همین صحنه پیش آمد باز رفت مشت بزند این معلوم شد که همین اسرائیلیها که امروز در فلسطین و غزّه این طور کشتار میکنند آن روز هم همین قبطیها بودند تنها فرعون نبود که کودکان را ذبح میکرد ﴿یُذَبِّحُونَ﴾,[11] ﴿یُذَبِّحُونَ﴾ یعنی ﴿یُذَبِّحُونَ﴾ نه تنها «یَذبح» این قبطیها این طور بودند کودک را سر میبریدند سالیان متمادی همین طور ﴿یُذَبِّحُونَ﴾, ﴿یُذَبِّحُونَ﴾ بود دیگر این فعل مضارع هم دلالت بر استمرار دارد اینها مهدورالدم بودند وجود مبارک موسای کلیم فردا هم که دید باز رفت مشت بزند اینچنین نیست که او خود را تبهکار بداند برای اینکه فرمود: ﴿فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ ٭ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ﴾[12] تا رفت مُشت بزند آن کسی که خواست مشت بخورد به موسای کلیم عرض کرد که شما به عنوان یک فرد اصلاحگر و مُصلح و آمر به معروف و ناهی از منکر و چنین شخصیتی شناخته شدید باز میخواهید قتل دیگر انجام بدهید خب این معلوم میشود پشیمان نشده راهی که به ما نشان دادند همین راه است الآن چرا ما میگوییم حزب الله [و] مقاومت, راه دین را دارد طی میکند برای اینکه ما در نماز چه میگوییم, میگوییم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ خب این ﴿ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرده که ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾.[13]
خب پس اصل اول این است که ما میگوییم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[14] اصل دوم این است که مُنعمعلیهم اینها هستند سوم اینکه راه آنها چیست راه آنها در سورهٴ «قصص» مشخص شده یکی از منعمعلیهم وجود مبارک موسای کلیم است موسای کلیم عرض میکند خدایا تو به ما نعمت دادی ما را موحد کردی ما را آشنا به وحی و نبوّت کردی ما را معتقد به معاد کردی آن توفیق را بده که ما کمکِ ظالم نباشیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[15] ما این راه را میخواهیم در نماز آیه هفده سورهٴ «قصص» ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ﴾ «لن» برای رفع تأکید است نه تَعبید, هرگز من حامی ظالم نیستم ما این راه را در نماز میخواهیم حزب الله لبنان این است ایران این است فلسطین همین است اصلاً نماز به ما میگوید ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾, ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ انبیا هستند حرف آنها چیست؟ حرف آنها این است که خدایا تو به ما نعمت وحی و نبوّت و رسالت و اخلاص و احسان دادی ما از ظالم حمایت نکنیم ما این راه را در نماز میخواهیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[16] خب اگر وجود مبارک موسای کلیم از کار دیروزش پشیمان میشد که این حرف را نمیزد اگر کسی مشت بزند یک نفر از این صهیونیستها را به هلاکت بیندازد این نه ضال است نه ظالم است نه جاهل است, ولو قصد کشتن هم نداشت ولی او مهدورالدم است لذا وقتی وجود مبارک موسای کلیم وارد صحنه مناظره با فرعون شد اوّلین جوابی که موسای کلیم داد گفت: ﴿فَعَلْتُهَا﴾[17] بله من کردم از دست شما ترسیدم من که انکار نمیکنم فرعون گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ﴾[18] اوّلین جوابی که وجود مبارک موسای کلیم داد گفت بله من کردم این کار را از دست شما فرار کردم.
پرسش:...این جمله ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾[19] اسناد به کیست؟
پاسخ: به وجود مبارک موسای کلیم [البته] به زعم آنهاست; ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[20] هم لسان وجود مبارک موسای کلیم است دیگر فرمود من مذنب هستم نزد اینها نه نزد تو، برای اینکه فردا هم همین کار را خواست بکند با اینکه این دعا را دارد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ فردا هم که وارد خیابان شد دید که یک نفر از این قبطیها با یک بنیاسرائیلی از همین مستضعفین باز دارد درگیر میشود باز دوباره رفت مشت بزند خب اگر کسی دیروز کار خود را ظلم میدانست جهل میدانست ضلالت میدانست امروز که با مشتزنی شروع نمیکرد مثل اینکه دیروز انسان یکی از این صهیونیستها را به هلاکت برساند امروز هم بخواهد برساند این دیگر ظلم و جهل و ضلالت نیست این میشود موسای کلیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً﴾ چرا ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[21] آن وقت چه ربطی بین مقدم و تالی و صدر و ذیل و موضوع و محمول هست؟ فرمود ما مکّه را فتح کردیم تو را فاتحانه به مکه وارد کردیم تا خدا گناهانت را ببخشد خب آنکه مایه بخشش گناه است توبه است نه فتح مکه ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ﴾ خب این هیچ ارتباطی بین مقدم و تالی و موضوع و محمول نیست ما این نعمت را به تو دادیم تا گناهانت را ببخشیم یا نه, تو نزد مردم مکه مذنب بودی از اینها خیلی کُشتی امروز که فاتحانه و مقتدرانه وارد میشوید و میفرمایید: «إذهبوا فأنتم الطلقاء»[22] تمام آن کینهها و گناهانی که به زعم آنها داشتی بخشوده شد, این میشود. همان طوری که موسای کلیم وقتی که وارد شد و محبّت کرد ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[23] بخشوده شد وگرنه مگر گناه انسان با پیروزی بخشیده میشود گناه انسان با استغفار و با توبه و با انابه بخشیده میشود بخشش گناه آینده و گذشته که یک اباحهگری است اگر ـ معاذ الله ـ خدا به کسی وعده بدهد گناهان گذشته و آیندهات بخشوده میشود این یعنی نفی شریعت، گناه آینده بخشوده میشود یعنی چه یعنی شریعتی نیست دیگر یعنی اباحهگری اصلاً این حرف قابل گفتن نیست پس ﴿مَا تَأَخَّرَ﴾ نه یعنی آینده یعنی گناهان تازه آن هم گناه کهنه و تازه که با فتح بخشیده نمیشود با استغفار و توبه بخشیده میشود ما تو را فاتحانه وارد مکه کردیم که تمام آن احقاد گرفته بشود وجود مبارک موسای کلیم هم همین طور بود. پس حضرت میفرماید: ﴿إِنِّی ظَلَمْتُ﴾[24] حضرت میفرماید: ﴿أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾[25] اما به زعم شما اگر کسی خود را بدهکار و تبهکار و گناهکار ببیند که این طور شجاعانه قبل از هر چیزی از این دفاع نمیکند غرض این است که سرفصل این قصّه حکمت و علم است زیرمجموعه این هیچ تفسیری هیچ رأیی هیچ احتمالی نباید با این سه عنصر مخالف باشد که فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾[26] یعنی او چون محسن بود ما به او این دو امر را دادیم پس این باید زیرمجموعه لإحسانه و لحکمته و لعلمه تفسیر بشود.
پرسش...
پاسخ: اینکه قبل از نبوّت بود (یک) باید با علم و حکمت هماهنگ باشد بود (دو) ما تقسیم این دو حوزه برای همین جهت بود دیگر این وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسید اما علم داشت حکمت داشت نه این قتل, قتل عادی بود یعنی وَکز حالا خواه به تفسیر اوّلی باشد که دفع بأطراف الأصابع است یا بجمع الکف باشد یعنی مُشت هیچ کدام از اینها سبب قتل نیست بنابراین اگر کسی قصد تنبیه داشته باشد قصد دفاع داشته باشد کاری کرده ولو «إنجرّ إلی القتل» او مقصّر نیست برای اینکه قصد دفاع داشت از مظلومی خواست دفاع بکند دفاع از مظلوم هم کاری خردمندانه و حکیمانه و عادلانه است فردا هم خواست همین کار را بکند غرض اینکه «صَدر مِن أهله و وَقع فی محلّه» پس قبل از نبوّت بود (یک) کار, کاری نبود که به طور عادی به قتل برسد (دو) حضرت هم قصد قتل نداشت (سه) «إنجرّ إلی القتل» (چهار) چنین فضایی, فضایی نیست که کسی این را ظلم تلقّی کند ذنب تلقّی کند منتها آنها این را ظلم و ذنب و امثال ذلک میدانستند که فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[27] خب بنابراین این بخشی که فرمود ما این کار را کردیم خدای سبحان فرمود برو ما دفاع میکنیم هیچ کاری نمیتوانند بکنند و وجود مبارک موسای کلیم هم اوّلین حرفی که زد فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾[28] ما که این را انکار نکردیم ما این را پذیرفتیم و از دست شما ترسیدیم شما قصد کشتن داشتید این کار ما کار حق بود نشانهاش این است که فردایش هم خواستم همان کار را بکنم اگر کسی این کار را خلاف میدانست فردا که دیگر همین کار را ادامه نمیدهد خب چون در همان سورهٴ مبارکهٴ «قصص» دارد که فردا هم داشت همین کار را میکرد.[29]
پرسش...
پاسخ: قرآن یک عربی مبین دارد یک علیّ حکیم دارد قرآن را خدا مثل باران که نینداخت به زمین قرآن حبلِ متین است حبل متین را آویخت, یک طرفش دست خداست یک طرفش دست شما[30] باران را خدا نازل کرد یعنی انداخت به زمین, قرآن را نازل کرد یعنی آویخت به زمین یک طرفش عربی مبین است یک طرفش علیّ حکیم ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[31] این ضمیر در اول سورهٴ «زخرف» هم به قرآن برمیگردد فرمود یک طرفش علیّ حکیم است که نه عِبری است نه عربی یک طرفش عربی مبین است دست شماست اینکه به ما گفتند: «إقرأ وارقَ» بخوان و بالا بیا همین است دیگر اگر قرآن مثل فقه و اصول رایج بود و از مهجوریّت و غربت به در میآمد این حرفها دیگر حرفهای عادی بود.
شما میبینید بعد از مرحوم شیخ طوسی سالیانی گذشت تا امینالاسلام طبرسی یک مجمع نوشت. بعد از امینالاسلام تا مرحوم فیض صدها سال ترک شده بود بعد از مرحوم فیض حدود سیصد سال ترک شده بود تا یک المیزان نوشته شد ما هر سیصد سال هر چهارصد سال به سراغ قرآن میرفتیم قرآن میخواندیم قرآن به سر میگذاشتیم اما قرآن را به عنوان تبرّک میدانستیم قرآن که کتاب درسی نبود. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد را! میفرمود هر چند سالی یک المیزان لازم است این کتاب وقتی سیصد سال چهارصد سال عرضه میشود به این صورت در میآید دیگر اینها جزء بدیهیات و الفبای قرآن است لدی اهل تحقیق اما وقتی رایج نباشد خیال میکنیم این حرفها, حرفهای نوبر است ما دیر به سراغ قرآن رفتیم وگرنه بین تفسیر صافی مرحوم فیض و المیزان که سیصد سال فاصله نمیشد این وسطها هم کتابهایی نوشته شده که یا شاگردان فیض نوشتند که همان حرفهاست با چندتا روایت بیشتر یا روایتها را جمع کردند. متأسفانه این روایاتی هم که جمع کردند با اینکه کلام اهل بیت است و نور است بر اساس این روایات تفسیری هم کار نشده ما مشکل جدّی داریم درباره روایات تفسیری مثل اینکه مشکل جدّی داریم درباره روایات تاریخ و مقتل و اخلاق؛ اینها جایش خالی است الآن شما ببینید از سابق در این اوایل طلبگی به ما میگفتند که اگر کسی بخواهد فتوا بدهد که ناخن گرفتن در روز پنجشنبه مستحب است یا نه یک روایت معتبر میخواهد ما وقتی به آیات میرسیم بدون کمترین دقّت میبینیم تفسیر نورالثقلین چنین روایتی نقل کرده خب برای ناخن گرفتن این روایات را عمل نمیکنند شما در تفسیر آیات میگویید چون نورالثقلین نقل کرده چون تفسیر برهان نقل کرده! این رجال میخواهد درایه میخواهد سند میخواهد بررسی میخواهد بنابراین کتابی که هر دویست سیصد سال در حوزه مطرح میشود همین در میآید اگر روشن بشود معلوم میشود این حرفها حرفهای ابتدایی است حکما طور دیگر میگویند آنها این قدر رشد دارند که به آن علیّ حکیم نزدیک بشوند. در همان روایت نورانی که «إنّی تارک فیکم الثقلین» مگر این نیست که «سبب طرفه بید الله و طرف بأیدیکم تعملون فیه کذا و کذا إلاّ و هو القرآن»[32] اینکه متواتر است یعنی این قرآن حبلِ متین است یک طرفش دست خداست یک طرفش دست شما بگیرید و بالا بروید اگر قرآن یک حبل متین است خدا آن را آویخت نه انداخت پس یک طرفش دست ماست یک طرفش لدی الله العلیّ الحکیم است آن وقت اگر کسی بخواهد تا آن بالا برود باید پایین را حفظ بکند که اگر ـ معاذ الله ـ مرحلهای از این ظواهر را رها بکند میافتد چون همه اینها مثل پلّههای نردبان است اگر کسی بالا رفت منکر این ظواهر شد همانجا سقوط میکند چون بالأخره این ظواهر پایه آنهاست این ظواهر را این عربی مبین را این قواعد عربی را این ادبیات روایی را این شواهد روایی را اینها را باید حفظ بکند بگیرد بگیرد برود بالا. اینها که از جای دیگر نیامد به ما گفتند ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[33] خیلی خب ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ هم که در سورهٴ «نساء» مشخص شد که ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ﴾[34] یکی از مُنعمعلیهم وجود مبارک موسای کلیم است موسای کلیم هم گفت که به من نعمت دادی من هرگز پشتیبان ظالم نیستم[35] نظام اسلامی هم همین است حرف شهدا این است حرف امام همین است حرف جانبازان همین است منتها حالا اینها به صورت تفسیر نمیگویند مگر ما نباید از ظالم حمایت کرد این حرف روزانه ماست در عبادات ما از جای دیگر که نیامده بر فرض ما نتوانیم این ظالمین و ضالّین و اینها را معنا کنیم میگوییم علمش را به اهلش واگذار میکنیم تا کسی بیاید و بفهمد اما طوری تفسیر نمیکنیم که ـ معاذ الله ـ با حمکت او با علم او با عظمت او با سداد و صلاح او هماهنگ نباشد حداکثر این است که ما این را نمیفهمیم به دیگری ارجاع میدهیم اما یک طور معنا بکنیم که ضالّین ـ معاذ الله ـ مخالف با حکمت و علم موسای کلیم در بیاید ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[36] را طور دیگر معنا بکنیم این مجاز نیستیم یا طبق شواهد میفهمیم و مطابق روایات نظر میدهیم یا اگر نفهمیدیم علمش را به اهلش واگذار میکنیم دیگر نمیگوییم او ضلالت دارد ظلم بنفسه کرده است ـ معاذ الله ـ و امثال ذلک.
وقتی وجود مبارک موسای کلیم این کار را کرد اوّلین کاری که سَحره کردند این بود که ایمان آوردند به سه اصل؛ ایمان آورند به توحید ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ایمان آوردند به وحی و نبوّت ﴿رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ ایمان آوردند به معاد ﴿آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا﴾[37] به اصول سهگانه ایمان آوردند در چنین فضایی آن قدر حق برای اینها روشن شد که هیچ تهدیدی نتوانست اینها را از پا در بیاورد وقتی آنها به اصول سهگانه ایمان آوردند فرعون گفت ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾[38] این ﴿قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾ نه یعنی من باید اذن میدادم چرا قبل از اذن, احترام مرا نگه نداشتید یعنی من که اذن نمیدادم این ﴿قَبْلَ أَنْ آذَنَ﴾ یعنی بلا اذن.
اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾[39] معنایش این نیست که کلمات الهی تمام میشود ولی دریا زودتر از کلمات الهی تمام میشود چون کلمات الهی تمامشدنی نیست این ﴿قَبْلَ أَن تَنفَدَ﴾ یعنی «مِن دون أن تنفد» یعنی بحر یَنفد و کلمات الله لا تَنفد. حرف فرعون هم از همین قبیل است میگوید قبل از اینکه من اذن بدهم چرا ایمان آوردید یعنی من که اذن نمیدهم نه اینکه میخواستید صبر بکنید من اذن بدهم مگر فرعون اذن میداد؟! پس این ﴿قَبْلَ أَنْ آَذَنَ﴾ این است بعد خود وجود مبارک موسای کلیم را متّهم کرده که این معلّم ساحران است ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ میدانید که من چه کار میکنم کارم این است ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ﴾ همان کاری که برای محاربین است یعنی دست راست و پای چپ یا دست چپ و پای راست را قطع میکنم و به دار آویزان میکنم مصلوبتان میکنم آنها گفتند ﴿لاَ ضَیْرَ﴾ به نحو نفی جنس, باکی نیست ضرری نیست برای اینکه ما موحّد شدیم (یک) به وحی و نبوّت ایمان آوردیم (دو) به قیامت و معاد اعتقاد داریم (سه) ﴿إِنَّا إِلَی رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾ ما سعی میکنیم اوّلین این جزء پیشکسوتان انقلاب باشیم.
میبینید در خیلی از روایات ما در وصف وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که او اول کسی است که اسلام آورد[40] نه اینکه حضرت خدیجه در بین زنها اول بود وجود مبارک حضرت امیر در بین مردها اول بود حضرت امیر اول بود بالقول المطلق این اول یک اوّلیت زمانی نیست که مثلاً درِ مسجد باز است کسی زودتر میآید خب یک مختصر ثواب بیشتری میبرد این طور نیست. اینکه درباره حضرت امیر دارد که «اوّل المسلمین»[41] است یعنی روزی که تشخیص حق و باطل دشوار بود او تشخیص داد روزی که اسلام آوردن خطر داشت او اسلام آورد روزی که اسلام آوردن محرومیّتهای سیاسی اجتماعی و امثال ذلک داشت او اسلام آورد چنین کسی میشود «اوّل المسلمین» و این میشود کفی بذلک فخرا وگرنه اوّلیت زمانی و تاریخی که شرفآور نیست. ساحران گفتند این کاری که وجود مبارک موسای کلیم کرد بالأخره عالَمگیر خواهد شد خیلیها مسلمان میشوند ولی ما دلمان میخواهد که جزء پیشکسوتان این انقلاب باشیم این کار را هم کردند پس به این سه اصل ایمان آوردند (یک) و خواستند جزء پیشگامان انقلاب اسلامی باشند (دو) چون اینها همه اسلام آوردند. شرح مبسوط این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت از آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» شروع میشود تا 125 به بعد که این قسمت دعوت کردن و مناظره کردن و مبارزه کردن و آیات آوردن و سحره را آشنا کردن و ایمان آوردن سحره و تهدید فرعون اینها بیش از بیست آیه است منتها در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اول کسانی که گفتند این ساحرِ علیم است ملأ بودند ﴿قَالَ المَلأُ مِن قَومِ فِرعونِ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ﴾[42] ولی در سورهٴ «شعراء» که محلّ بحث است اول کسی که گفت این ساحر علیم است خود فرعون است[43] ظاهراً خود فرعون گفته آنها بعد یاد گرفتند این حرف را زدند اگر در سورهٴ «اعراف» این قول را به ملأ اسناد میدهد و در سورهٴ «شعراء» این قول را به فرعون نسبت میدهد برای اینکه این یک دور باطل است اول فرعون گفته بعد آنها گفتند همین طور دهن به دهن میگشت; اول حرف را خود فرعون زد بعد آنها گفتند. آنها تعبیر به ساحر کردند که ساحران را بیاورید[44] اینجا تعبیر به سحّار شده که سحّاران را بیاورید[45] اینها تفاوت تعبیری سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است با سورهٴ مبارکهٴ «شعراء».
پرسش: ... چند جملهای بفرمایید که استفاده کنیم و انشاءالله عمل کنیم.
پاسخ: ما هم التماس دعا داریم همه ما مواظب باشیم بالأخره بعضیها بر اساس جهل بعضیها بر اساس سوء نیّت این جریان عید را که بالأخره صِله رحم است و فضای روشنی برای شهر و کشور است این را میخواهند با چهارشنبه سوری و امثال ذلک بر اساس بیخردی و بیعقلی آلوده کنند ضمن تشکّر از مسئولین که تلاش و کوشش میکنند همه را به عقل و خردمندی دعوت بکنید بالأخره راه دور نیست که ما از کجا شروع بکنیم در درون ما این هست ما باید تلاش و کوشش بکنیم این آینه را شفاف نگه بداریم (یک) بعد بدانیم به کدام سمت نگه بداریم (دو) بقیه حل است اینچنین نیست که این صحنه دل یک سنگ خارا و چدن و زغال سنگ باشد این آینه است به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشهای که میفرمود «آینه شو» درست است درس و بحث کمک میکند اما این درس و بحث برای گردگیری است نه کینه کسی را نه خلاف را نه طمع چیزی را در دل راه ندهید این را شفاف نگه بدارید و هر روز هم مواظب باشید این را رِین و غبار نگیرد بعد هم این آینه را به طرف قرآن و اهل بیت نگه بداریم اگر این آینه شفاف را کسی به سمتی نگه بدارد خب همان در آن میتابد اگر کسی این جوانش را برای تفریح ببرد باغوحش خب این آینه را به طرف گرگ و گراز نگه داشته خب همان را نشان میدهد اما اگر به بچهاش بگوید سر بالا کن ستارهها را شب ببین روز آفتاب را ببین شمس و قمر را ببین خب در این آینه شمس و قمر میتابد ما به کدام سمت رو میکنیم هدف ما هر جا هست همان در آینه میتابد اگر واقعاً هدف ما این است که قرآن را یاد بگیریم (یک) باور کنیم (دو) عمل کنیم (سه) منتشر کنیم (چهار) هدف ما این باشد که احادیث را یاد بگیریم باور کنیم عمل کنیم منتشر کنیم همان طوری که قرآن به سر میگیریم حدیث به سر میگیریم قرآن به دل میگیریم حدیث به دل میگیریم این راحت میشود اگر کسی نتوانست به مقامات آن اوحدیّ برسد بالأخره در همین قم و امثال قم کسانی بودند که ائمه فرمودند: «منّا أهل البیت» اینکه مخصوص به سلمان[46] نیست شما این مضمون «منّا أهل البیت» را ملاحظه فرمایید هم درباره زنها آمده[47] هم درباره مردها آمده[48] درباره برخی بزرگان همین قم هم آمده[49] خب همین حرف را وجود مبارک ولیّ عصر هم امروز هم ممکن است بگوید این شدنی است آن وقت انسان نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد لذّت هم از همین جا شروع میشود وگرنه دنیا جای لذّت نیست آن که این عالَم را آفرید ما را آفرید قسم خورد که اینجا جای خوشی نیست ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[50] از خدا راستگوتر چه کسی است[51]؟! این «لام» هم «لام» قسم است ذات اقدسی الهی قسم خورد اینجا جای راحتی نیست اگر کسی بخواهد راحت باشد معلوم میشود اینجایی نیست دیگر اگر اینجایی نبود راحت است که رزقنا الله و إیّاکم به حقّ قرآن و عترت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . مثنوی معنوی, دفتر پنجم, بخش 134.
[2] . الکشاف, ج2, ص430.
[3] . ر.ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج5, ص114 و ر.ک: ج7, ص200.
[4] . سورهٴ حجر, آیهٴ 40; سورهٴ ص, آیهٴ 83.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 7.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 12.
[7] . الکشاف, ج3, ص398.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[9] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[10] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 49; سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 6.
[12] . سورهٴ قصص, آیات 18 و 19.
[13] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 7.
[14] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[15] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[16] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[17] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 20.
[18] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 19.
[19] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[20] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[21] . سورهٴ فتح, آیات 1 و 2.
[22] . الکافی, ج3, ص513.
[23] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[24] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[25] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 20.
[26] . سورهٴ قصص, آیهٴ 14.
[27] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[28] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 20.
[29] . سورهٴ قصص, آیات 18 و 19.
[30] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[31] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 4.
[32] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[33] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 7.
[34] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[35] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[36] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[37] . سورهٴ طه, آیهٴ 73.
[38] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 123.
[39] . سورهٴ کهف, آیهٴ 109.
[40] . الامالی (شیخ صدوق), ص159; الامالی (شیخ طوسی), ص563.
[41] . المناقب (ابن شهر آشوب), ج2, ص6.
[42] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 109.
[43] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 34.
[44] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 112.
[45] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 37.
[46] . عیون اخبارالرضا, ج2, ص64.
[47] . ر.ک: الثاقب فی المناقب, ص281; «اللهمّ بارک لنا فی فضّتنا».
[48] . رجال الکشی, ص332.
[49] . الامالی (شیخ طوسی), ص45 و 525; رجال الکشی, ص214; ر.ک: الاختصاص (شیخ مفید), ص223.
[50] . سورهٴ بلد, آیهٴ 4.
6. سورهٴ نساء، آیات87 و122.
- کودک کشی یهودیان از قدیم؛
- وجود مبارک موسای کلیم دارای این سه اصل است؛ رسالت، نبوّت، مخلَص بودن؛
- مخلَص کسی است که شیطان به آنها دسترسی ندارد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَأَلْقَی مُوسَی عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ (46) قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (47) رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ (48) قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَأَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (49) قَالُوا لاَ ضَیْرَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَن کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ (51)﴾
در ترسیم مطالب قرآنی چند نکته مهم مطرح است که غالب این نکات بازگو شد قرآن کتابی نیست که کسی بخواهد او را شرح کند آن طوری که متنِ کتابی را دیگران شرح میکنند الآن متن شرایع را بسیاری از فقها شرح کردند شهید شرح کرده صاحب مدارک شرح کرده صاحب جواهر شرح کرده ماتن حرفی دارد شارح حرفی دارد شارح مجتهداً حرف ماتن را تفسیر میکند بسیاری از اینها هم تفسیر به رأی در میآید گاهی اشکال میکند گاهی تأیید میکند این خاصیّت شرح متن است. مفسِّر, شارح قرآن نیست که قرآن متن باشد و این بخواهد شرح کند از این قبیل نیست که متنی باشد دیگری بخواهد آن را شرح کند قرآن را خود قرآن باید شرح کند «معنی قرآن ز قرآن پرس و بس»[1] یعنی قرآن «یُفسّر بعضه بعضا»[2] البته این حرف برای قبل از هزار سال است یعنی طبری که از او به عنوان امام المفسّرین یاد میکنند او [این مضمون را] داشت که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[3] منتها طیّ این سالیان متمادی این رواج نداشت و در المیزان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این را ترویج کرده بنابراین اگر کسی خواست قرآن را تفسیر کند هیچ چارهای ندارد مگر اینکه متن را خطوط کلی را زوایا را قرائن را از خود قرآن در بیاورد و سخنگوی قرآن باشد اگر حرفی برای خودش دارد آن تحصیلاتش به عنوان ظرفیت او محسوب بشود نه به عنوان شرح که از خودش چیزی بگوید این اصل اول.
اصل دوم در جریان حضرت موسای کلیم قرآن کریم در دو حوزه بحث کرد یک حوزه مربوط به قبل از نبوّت و رسالت آن حضرت است یک حوزه مربوط به بعد از رسالت؛ در جریان بعد از رسالت متن را مشخص میکند در ذیل آن متن, شرح را بازگو میکند که با آن متن هماهنگ باشد در حوزه قبل از رسالت و نبوّت هم بشرح ایضاً آن متن را ذکر میکند قصّه را ذیل آن متن ذکر میکند تا تمام این قصّه با آن متن هماهنگ باشد این هم دو مطلب.
در جریان حوزه رسالت در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» به این صورت بیان فرمود که وجود مبارک موسای کلیم دارای این سه اصل است رسالت نبوّت مخلَص بودن, مخلَص یعنی مخلَص نه مخلِص این متن است؛ در آیه 51 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ یعنی جریان موسی را در قرآن با این سه اصل تفسیر کنید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً﴾ (یک) ﴿وَکَانَ رَسُولاً﴾ (دو) ﴿نَّبِیّاً﴾ (سه) این جزء محکمات است این سرفصل است این یک مدار بسته است به اصطلاح خط قرمز؛ هر قصّه و آیهای که در جریان نبوّت و حوزه رسالت آن حضرت است باید زیرمجموعه مخلَص نه مخلِص مخلَص بودن او رسول بودن او نبی بودن او جا بگیرد اگر ـ معاذ الله ـ چیزی با مخلَص بودن او سازگار نیست این میشود تفسیر به رأی مخلَص چه کسی است؟ مخلَص کسی است که خود شیطان اعتراف میکند که من به آنها دسترسی ندارم ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾[4] برای اینکه آنها چیزی میخواهند که من نه دارم نه میفهمم آنکه من دارم و میفهمم و میسازم که اینها زیر پایشان گذاشتند آنها چیزی میخواهند که من اصلاً نمیفهمم آنجا چه خبر است آن بالاها اصلاً شیطان راه ندارد وقتی راه ندارد چطوری فریب بدهد, بدلی بسازد اصلاً مقدورش نیست, لذا حریم میگیرد و قرآن کریم وقتی که فرمود موسی مخلَص است یعنی موسای کلیم دنبال چیزی است که اصلاً شیطان نه میفهمد و نه توان آن را دارد نه اینکه شیطان دلسوزی بکند میگوید من اصلاً مقدورم نیست برای اینکه آن بالاها مرا رجم میکنند نمیگذارند من بروم بالا خب اگر چنین چیز است یک آیهای یک ظاهری با مخلَص بودن او هماهنگ نباشد با رسالت او هماهنگ نباشد با نبوّت او هماهنگ نباشد این میشود تفسیر به رأی این برای بعد از رسالت برای قبل از رسالت که آن جریان زدن و کشتن و از پا در آوردن است آن را در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» سرفصلی ذکر کرد هندسه آن بحث را مشخص کرد مدار بسته آن بحث را مشخص کرد و به این صورت فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾[5] بعد هم به مادر موسی گفتیم تو تحویل ما دادی نگران نباش و ما هم این را به مقامات عالی میرسانیم به تو برمیگردانیم. خب از آیه هفت این قصّه شروع شد و تمام کارها را کرد تا اینکه وجود مبارک موسی به مادرش برگردد برگشت ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾[6] این تحریم, تحریم تکوینی است ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ آنها را به ستوه آورده گریه میکند گرسنه است هیچ پستانی را هم قبول نمیکند، بالأخره به مادرش برگشت این کار خداست وقتی جوان شد و بالغ شد و بارور شد فرمود ما دو چیز به او دادیم؛ آیه چهارده به بعد سورهٴ «قصص» این است ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً﴾ (یک) ﴿وَعِلْماً﴾ (دو) ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ (سه) یعنی او چون محسِن بود ما این دو فضل را به او دادیم این شده سرفصل. در این هندسه آن وقت قصّه ورود به شهر و حمایت از یکی از پیروان خودش یعنی بنیاسرائیل و زدن آن قِبطی ظالم و از پا در آوردن مطرح شد ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی﴾ وَکْز را آن طوری که زمخشری در کشاف معنا میکند دفع به اطراف اصابع است «و قیل بجمع الکف»[7] اینچنین نیست که معنای قطعی وَکز مُشت باشد تقریباً سیلی زدن با انگشتان یا مشت زدن این کُشنده نیست ولی خب منتهی شد به مرگِ او لکن موسای کلیم از اینجا نگران نیست نه جاهل بود نه ظالم بود نه ضال بود نشانهاش تتمّه این جریان است ﴿فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ اگر خدا به او حکم داد و اگر خدا به او علم داد و اگر خدا احسان او را امضا کرد معلوم میشود اینکه گفته شد ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾[8] به زعم دیگران است اینکه فرمود: ﴿إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[9] به زعم دیگران است نظیر ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[10] این ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ شفاف است دیگر من مُذنب نیستم ولی نزد اینها مذنبم به چه دلیل خود را ظالم و مذنب و امثال ذلک نمیداند به دلیل اینکه فردا هم همین صحنه پیش آمد باز رفت مشت بزند این معلوم شد که همین اسرائیلیها که امروز در فلسطین و غزّه این طور کشتار میکنند آن روز هم همین قبطیها بودند تنها فرعون نبود که کودکان را ذبح میکرد ﴿یُذَبِّحُونَ﴾,[11] ﴿یُذَبِّحُونَ﴾ یعنی ﴿یُذَبِّحُونَ﴾ نه تنها «یَذبح» این قبطیها این طور بودند کودک را سر میبریدند سالیان متمادی همین طور ﴿یُذَبِّحُونَ﴾, ﴿یُذَبِّحُونَ﴾ بود دیگر این فعل مضارع هم دلالت بر استمرار دارد اینها مهدورالدم بودند وجود مبارک موسای کلیم فردا هم که دید باز رفت مشت بزند اینچنین نیست که او خود را تبهکار بداند برای اینکه فرمود: ﴿فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ ٭ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ﴾[12] تا رفت مُشت بزند آن کسی که خواست مشت بخورد به موسای کلیم عرض کرد که شما به عنوان یک فرد اصلاحگر و مُصلح و آمر به معروف و ناهی از منکر و چنین شخصیتی شناخته شدید باز میخواهید قتل دیگر انجام بدهید خب این معلوم میشود پشیمان نشده راهی که به ما نشان دادند همین راه است الآن چرا ما میگوییم حزب الله [و] مقاومت, راه دین را دارد طی میکند برای اینکه ما در نماز چه میگوییم, میگوییم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ خب این ﴿ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ این ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرده که ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾.[13]
خب پس اصل اول این است که ما میگوییم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[14] اصل دوم این است که مُنعمعلیهم اینها هستند سوم اینکه راه آنها چیست راه آنها در سورهٴ «قصص» مشخص شده یکی از منعمعلیهم وجود مبارک موسای کلیم است موسای کلیم عرض میکند خدایا تو به ما نعمت دادی ما را موحد کردی ما را آشنا به وحی و نبوّت کردی ما را معتقد به معاد کردی آن توفیق را بده که ما کمکِ ظالم نباشیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[15] ما این راه را میخواهیم در نماز آیه هفده سورهٴ «قصص» ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ﴾ «لن» برای رفع تأکید است نه تَعبید, هرگز من حامی ظالم نیستم ما این راه را در نماز میخواهیم حزب الله لبنان این است ایران این است فلسطین همین است اصلاً نماز به ما میگوید ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾, ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ چه کسانی هستند؟ انبیا هستند حرف آنها چیست؟ حرف آنها این است که خدایا تو به ما نعمت وحی و نبوّت و رسالت و اخلاص و احسان دادی ما از ظالم حمایت نکنیم ما این راه را در نماز میخواهیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾[16] خب اگر وجود مبارک موسای کلیم از کار دیروزش پشیمان میشد که این حرف را نمیزد اگر کسی مشت بزند یک نفر از این صهیونیستها را به هلاکت بیندازد این نه ضال است نه ظالم است نه جاهل است, ولو قصد کشتن هم نداشت ولی او مهدورالدم است لذا وقتی وجود مبارک موسای کلیم وارد صحنه مناظره با فرعون شد اوّلین جوابی که موسای کلیم داد گفت: ﴿فَعَلْتُهَا﴾[17] بله من کردم از دست شما ترسیدم من که انکار نمیکنم فرعون گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ﴾[18] اوّلین جوابی که وجود مبارک موسای کلیم داد گفت بله من کردم این کار را از دست شما فرار کردم.
پرسش:...این جمله ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾[19] اسناد به کیست؟
پاسخ: به وجود مبارک موسای کلیم [البته] به زعم آنهاست; ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[20] هم لسان وجود مبارک موسای کلیم است دیگر فرمود من مذنب هستم نزد اینها نه نزد تو، برای اینکه فردا هم همین کار را خواست بکند با اینکه این دعا را دارد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ فردا هم که وارد خیابان شد دید که یک نفر از این قبطیها با یک بنیاسرائیلی از همین مستضعفین باز دارد درگیر میشود باز دوباره رفت مشت بزند خب اگر کسی دیروز کار خود را ظلم میدانست جهل میدانست ضلالت میدانست امروز که با مشتزنی شروع نمیکرد مثل اینکه دیروز انسان یکی از این صهیونیستها را به هلاکت برساند امروز هم بخواهد برساند این دیگر ظلم و جهل و ضلالت نیست این میشود موسای کلیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً﴾ چرا ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[21] آن وقت چه ربطی بین مقدم و تالی و صدر و ذیل و موضوع و محمول هست؟ فرمود ما مکّه را فتح کردیم تو را فاتحانه به مکه وارد کردیم تا خدا گناهانت را ببخشد خب آنکه مایه بخشش گناه است توبه است نه فتح مکه ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ﴾ خب این هیچ ارتباطی بین مقدم و تالی و موضوع و محمول نیست ما این نعمت را به تو دادیم تا گناهانت را ببخشیم یا نه, تو نزد مردم مکه مذنب بودی از اینها خیلی کُشتی امروز که فاتحانه و مقتدرانه وارد میشوید و میفرمایید: «إذهبوا فأنتم الطلقاء»[22] تمام آن کینهها و گناهانی که به زعم آنها داشتی بخشوده شد, این میشود. همان طوری که موسای کلیم وقتی که وارد شد و محبّت کرد ﴿لَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[23] بخشوده شد وگرنه مگر گناه انسان با پیروزی بخشیده میشود گناه انسان با استغفار و با توبه و با انابه بخشیده میشود بخشش گناه آینده و گذشته که یک اباحهگری است اگر ـ معاذ الله ـ خدا به کسی وعده بدهد گناهان گذشته و آیندهات بخشوده میشود این یعنی نفی شریعت، گناه آینده بخشوده میشود یعنی چه یعنی شریعتی نیست دیگر یعنی اباحهگری اصلاً این حرف قابل گفتن نیست پس ﴿مَا تَأَخَّرَ﴾ نه یعنی آینده یعنی گناهان تازه آن هم گناه کهنه و تازه که با فتح بخشیده نمیشود با استغفار و توبه بخشیده میشود ما تو را فاتحانه وارد مکه کردیم که تمام آن احقاد گرفته بشود وجود مبارک موسای کلیم هم همین طور بود. پس حضرت میفرماید: ﴿إِنِّی ظَلَمْتُ﴾[24] حضرت میفرماید: ﴿أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾[25] اما به زعم شما اگر کسی خود را بدهکار و تبهکار و گناهکار ببیند که این طور شجاعانه قبل از هر چیزی از این دفاع نمیکند غرض این است که سرفصل این قصّه حکمت و علم است زیرمجموعه این هیچ تفسیری هیچ رأیی هیچ احتمالی نباید با این سه عنصر مخالف باشد که فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾[26] یعنی او چون محسن بود ما به او این دو امر را دادیم پس این باید زیرمجموعه لإحسانه و لحکمته و لعلمه تفسیر بشود.
پرسش...
پاسخ: اینکه قبل از نبوّت بود (یک) باید با علم و حکمت هماهنگ باشد بود (دو) ما تقسیم این دو حوزه برای همین جهت بود دیگر این وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسید اما علم داشت حکمت داشت نه این قتل, قتل عادی بود یعنی وَکز حالا خواه به تفسیر اوّلی باشد که دفع بأطراف الأصابع است یا بجمع الکف باشد یعنی مُشت هیچ کدام از اینها سبب قتل نیست بنابراین اگر کسی قصد تنبیه داشته باشد قصد دفاع داشته باشد کاری کرده ولو «إنجرّ إلی القتل» او مقصّر نیست برای اینکه قصد دفاع داشت از مظلومی خواست دفاع بکند دفاع از مظلوم هم کاری خردمندانه و حکیمانه و عادلانه است فردا هم خواست همین کار را بکند غرض اینکه «صَدر مِن أهله و وَقع فی محلّه» پس قبل از نبوّت بود (یک) کار, کاری نبود که به طور عادی به قتل برسد (دو) حضرت هم قصد قتل نداشت (سه) «إنجرّ إلی القتل» (چهار) چنین فضایی, فضایی نیست که کسی این را ظلم تلقّی کند ذنب تلقّی کند منتها آنها این را ظلم و ذنب و امثال ذلک میدانستند که فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾[27] خب بنابراین این بخشی که فرمود ما این کار را کردیم خدای سبحان فرمود برو ما دفاع میکنیم هیچ کاری نمیتوانند بکنند و وجود مبارک موسای کلیم هم اوّلین حرفی که زد فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾[28] ما که این را انکار نکردیم ما این را پذیرفتیم و از دست شما ترسیدیم شما قصد کشتن داشتید این کار ما کار حق بود نشانهاش این است که فردایش هم خواستم همان کار را بکنم اگر کسی این کار را خلاف میدانست فردا که دیگر همین کار را ادامه نمیدهد خب چون در همان سورهٴ مبارکهٴ «قصص» دارد که فردا هم داشت همین کار را میکرد.[29]
پرسش...
پاسخ: قرآن یک عربی مبین دارد یک علیّ حکیم دارد قرآن را خدا مثل باران که نینداخت به زمین قرآن حبلِ متین است حبل متین را آویخت, یک طرفش دست خداست یک طرفش دست شما[30] باران را خدا نازل کرد یعنی انداخت به زمین, قرآن را نازل کرد یعنی آویخت به زمین یک طرفش عربی مبین است یک طرفش علیّ حکیم ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[31] این ضمیر در اول سورهٴ «زخرف» هم به قرآن برمیگردد فرمود یک طرفش علیّ حکیم است که نه عِبری است نه عربی یک طرفش عربی مبین است دست شماست اینکه به ما گفتند: «إقرأ وارقَ» بخوان و بالا بیا همین است دیگر اگر قرآن مثل فقه و اصول رایج بود و از مهجوریّت و غربت به در میآمد این حرفها دیگر حرفهای عادی بود.
شما میبینید بعد از مرحوم شیخ طوسی سالیانی گذشت تا امینالاسلام طبرسی یک مجمع نوشت. بعد از امینالاسلام تا مرحوم فیض صدها سال ترک شده بود بعد از مرحوم فیض حدود سیصد سال ترک شده بود تا یک المیزان نوشته شد ما هر سیصد سال هر چهارصد سال به سراغ قرآن میرفتیم قرآن میخواندیم قرآن به سر میگذاشتیم اما قرآن را به عنوان تبرّک میدانستیم قرآن که کتاب درسی نبود. خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد را! میفرمود هر چند سالی یک المیزان لازم است این کتاب وقتی سیصد سال چهارصد سال عرضه میشود به این صورت در میآید دیگر اینها جزء بدیهیات و الفبای قرآن است لدی اهل تحقیق اما وقتی رایج نباشد خیال میکنیم این حرفها, حرفهای نوبر است ما دیر به سراغ قرآن رفتیم وگرنه بین تفسیر صافی مرحوم فیض و المیزان که سیصد سال فاصله نمیشد این وسطها هم کتابهایی نوشته شده که یا شاگردان فیض نوشتند که همان حرفهاست با چندتا روایت بیشتر یا روایتها را جمع کردند. متأسفانه این روایاتی هم که جمع کردند با اینکه کلام اهل بیت است و نور است بر اساس این روایات تفسیری هم کار نشده ما مشکل جدّی داریم درباره روایات تفسیری مثل اینکه مشکل جدّی داریم درباره روایات تاریخ و مقتل و اخلاق؛ اینها جایش خالی است الآن شما ببینید از سابق در این اوایل طلبگی به ما میگفتند که اگر کسی بخواهد فتوا بدهد که ناخن گرفتن در روز پنجشنبه مستحب است یا نه یک روایت معتبر میخواهد ما وقتی به آیات میرسیم بدون کمترین دقّت میبینیم تفسیر نورالثقلین چنین روایتی نقل کرده خب برای ناخن گرفتن این روایات را عمل نمیکنند شما در تفسیر آیات میگویید چون نورالثقلین نقل کرده چون تفسیر برهان نقل کرده! این رجال میخواهد درایه میخواهد سند میخواهد بررسی میخواهد بنابراین کتابی که هر دویست سیصد سال در حوزه مطرح میشود همین در میآید اگر روشن بشود معلوم میشود این حرفها حرفهای ابتدایی است حکما طور دیگر میگویند آنها این قدر رشد دارند که به آن علیّ حکیم نزدیک بشوند. در همان روایت نورانی که «إنّی تارک فیکم الثقلین» مگر این نیست که «سبب طرفه بید الله و طرف بأیدیکم تعملون فیه کذا و کذا إلاّ و هو القرآن»[32] اینکه متواتر است یعنی این قرآن حبلِ متین است یک طرفش دست خداست یک طرفش دست شما بگیرید و بالا بروید اگر قرآن یک حبل متین است خدا آن را آویخت نه انداخت پس یک طرفش دست ماست یک طرفش لدی الله العلیّ الحکیم است آن وقت اگر کسی بخواهد تا آن بالا برود باید پایین را حفظ بکند که اگر ـ معاذ الله ـ مرحلهای از این ظواهر را رها بکند میافتد چون همه اینها مثل پلّههای نردبان است اگر کسی بالا رفت منکر این ظواهر شد همانجا سقوط میکند چون بالأخره این ظواهر پایه آنهاست این ظواهر را این عربی مبین را این قواعد عربی را این ادبیات روایی را این شواهد روایی را اینها را باید حفظ بکند بگیرد بگیرد برود بالا. اینها که از جای دیگر نیامد به ما گفتند ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[33] خیلی خب ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ هم که در سورهٴ «نساء» مشخص شد که ﴿وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ﴾[34] یکی از مُنعمعلیهم وجود مبارک موسای کلیم است موسای کلیم هم گفت که به من نعمت دادی من هرگز پشتیبان ظالم نیستم[35] نظام اسلامی هم همین است حرف شهدا این است حرف امام همین است حرف جانبازان همین است منتها حالا اینها به صورت تفسیر نمیگویند مگر ما نباید از ظالم حمایت کرد این حرف روزانه ماست در عبادات ما از جای دیگر که نیامده بر فرض ما نتوانیم این ظالمین و ضالّین و اینها را معنا کنیم میگوییم علمش را به اهلش واگذار میکنیم تا کسی بیاید و بفهمد اما طوری تفسیر نمیکنیم که ـ معاذ الله ـ با حمکت او با علم او با عظمت او با سداد و صلاح او هماهنگ نباشد حداکثر این است که ما این را نمیفهمیم به دیگری ارجاع میدهیم اما یک طور معنا بکنیم که ضالّین ـ معاذ الله ـ مخالف با حکمت و علم موسای کلیم در بیاید ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[36] را طور دیگر معنا بکنیم این مجاز نیستیم یا طبق شواهد میفهمیم و مطابق روایات نظر میدهیم یا اگر نفهمیدیم علمش را به اهلش واگذار میکنیم دیگر نمیگوییم او ضلالت دارد ظلم بنفسه کرده است ـ معاذ الله ـ و امثال ذلک.
وقتی وجود مبارک موسای کلیم این کار را کرد اوّلین کاری که سَحره کردند این بود که ایمان آوردند به سه اصل؛ ایمان آورند به توحید ﴿آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ایمان آوردند به وحی و نبوّت ﴿رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ﴾ ایمان آوردند به معاد ﴿آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا﴾[37] به اصول سهگانه ایمان آوردند در چنین فضایی آن قدر حق برای اینها روشن شد که هیچ تهدیدی نتوانست اینها را از پا در بیاورد وقتی آنها به اصول سهگانه ایمان آوردند فرعون گفت ﴿آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾[38] این ﴿قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ﴾ نه یعنی من باید اذن میدادم چرا قبل از اذن, احترام مرا نگه نداشتید یعنی من که اذن نمیدادم این ﴿قَبْلَ أَنْ آذَنَ﴾ یعنی بلا اذن.
اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾[39] معنایش این نیست که کلمات الهی تمام میشود ولی دریا زودتر از کلمات الهی تمام میشود چون کلمات الهی تمامشدنی نیست این ﴿قَبْلَ أَن تَنفَدَ﴾ یعنی «مِن دون أن تنفد» یعنی بحر یَنفد و کلمات الله لا تَنفد. حرف فرعون هم از همین قبیل است میگوید قبل از اینکه من اذن بدهم چرا ایمان آوردید یعنی من که اذن نمیدهم نه اینکه میخواستید صبر بکنید من اذن بدهم مگر فرعون اذن میداد؟! پس این ﴿قَبْلَ أَنْ آَذَنَ﴾ این است بعد خود وجود مبارک موسای کلیم را متّهم کرده که این معلّم ساحران است ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ میدانید که من چه کار میکنم کارم این است ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ﴾ همان کاری که برای محاربین است یعنی دست راست و پای چپ یا دست چپ و پای راست را قطع میکنم و به دار آویزان میکنم مصلوبتان میکنم آنها گفتند ﴿لاَ ضَیْرَ﴾ به نحو نفی جنس, باکی نیست ضرری نیست برای اینکه ما موحّد شدیم (یک) به وحی و نبوّت ایمان آوردیم (دو) به قیامت و معاد اعتقاد داریم (سه) ﴿إِنَّا إِلَی رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾ ما سعی میکنیم اوّلین این جزء پیشکسوتان انقلاب باشیم.
میبینید در خیلی از روایات ما در وصف وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که او اول کسی است که اسلام آورد[40] نه اینکه حضرت خدیجه در بین زنها اول بود وجود مبارک حضرت امیر در بین مردها اول بود حضرت امیر اول بود بالقول المطلق این اول یک اوّلیت زمانی نیست که مثلاً درِ مسجد باز است کسی زودتر میآید خب یک مختصر ثواب بیشتری میبرد این طور نیست. اینکه درباره حضرت امیر دارد که «اوّل المسلمین»[41] است یعنی روزی که تشخیص حق و باطل دشوار بود او تشخیص داد روزی که اسلام آوردن خطر داشت او اسلام آورد روزی که اسلام آوردن محرومیّتهای سیاسی اجتماعی و امثال ذلک داشت او اسلام آورد چنین کسی میشود «اوّل المسلمین» و این میشود کفی بذلک فخرا وگرنه اوّلیت زمانی و تاریخی که شرفآور نیست. ساحران گفتند این کاری که وجود مبارک موسای کلیم کرد بالأخره عالَمگیر خواهد شد خیلیها مسلمان میشوند ولی ما دلمان میخواهد که جزء پیشکسوتان این انقلاب باشیم این کار را هم کردند پس به این سه اصل ایمان آوردند (یک) و خواستند جزء پیشگامان انقلاب اسلامی باشند (دو) چون اینها همه اسلام آوردند. شرح مبسوط این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت از آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» شروع میشود تا 125 به بعد که این قسمت دعوت کردن و مناظره کردن و مبارزه کردن و آیات آوردن و سحره را آشنا کردن و ایمان آوردن سحره و تهدید فرعون اینها بیش از بیست آیه است منتها در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اول کسانی که گفتند این ساحرِ علیم است ملأ بودند ﴿قَالَ المَلأُ مِن قَومِ فِرعونِ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ﴾[42] ولی در سورهٴ «شعراء» که محلّ بحث است اول کسی که گفت این ساحر علیم است خود فرعون است[43] ظاهراً خود فرعون گفته آنها بعد یاد گرفتند این حرف را زدند اگر در سورهٴ «اعراف» این قول را به ملأ اسناد میدهد و در سورهٴ «شعراء» این قول را به فرعون نسبت میدهد برای اینکه این یک دور باطل است اول فرعون گفته بعد آنها گفتند همین طور دهن به دهن میگشت; اول حرف را خود فرعون زد بعد آنها گفتند. آنها تعبیر به ساحر کردند که ساحران را بیاورید[44] اینجا تعبیر به سحّار شده که سحّاران را بیاورید[45] اینها تفاوت تعبیری سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است با سورهٴ مبارکهٴ «شعراء».
پرسش: ... چند جملهای بفرمایید که استفاده کنیم و انشاءالله عمل کنیم.
پاسخ: ما هم التماس دعا داریم همه ما مواظب باشیم بالأخره بعضیها بر اساس جهل بعضیها بر اساس سوء نیّت این جریان عید را که بالأخره صِله رحم است و فضای روشنی برای شهر و کشور است این را میخواهند با چهارشنبه سوری و امثال ذلک بر اساس بیخردی و بیعقلی آلوده کنند ضمن تشکّر از مسئولین که تلاش و کوشش میکنند همه را به عقل و خردمندی دعوت بکنید بالأخره راه دور نیست که ما از کجا شروع بکنیم در درون ما این هست ما باید تلاش و کوشش بکنیم این آینه را شفاف نگه بداریم (یک) بعد بدانیم به کدام سمت نگه بداریم (دو) بقیه حل است اینچنین نیست که این صحنه دل یک سنگ خارا و چدن و زغال سنگ باشد این آینه است به تعبیر شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشهای که میفرمود «آینه شو» درست است درس و بحث کمک میکند اما این درس و بحث برای گردگیری است نه کینه کسی را نه خلاف را نه طمع چیزی را در دل راه ندهید این را شفاف نگه بدارید و هر روز هم مواظب باشید این را رِین و غبار نگیرد بعد هم این آینه را به طرف قرآن و اهل بیت نگه بداریم اگر این آینه شفاف را کسی به سمتی نگه بدارد خب همان در آن میتابد اگر کسی این جوانش را برای تفریح ببرد باغوحش خب این آینه را به طرف گرگ و گراز نگه داشته خب همان را نشان میدهد اما اگر به بچهاش بگوید سر بالا کن ستارهها را شب ببین روز آفتاب را ببین شمس و قمر را ببین خب در این آینه شمس و قمر میتابد ما به کدام سمت رو میکنیم هدف ما هر جا هست همان در آینه میتابد اگر واقعاً هدف ما این است که قرآن را یاد بگیریم (یک) باور کنیم (دو) عمل کنیم (سه) منتشر کنیم (چهار) هدف ما این باشد که احادیث را یاد بگیریم باور کنیم عمل کنیم منتشر کنیم همان طوری که قرآن به سر میگیریم حدیث به سر میگیریم قرآن به دل میگیریم حدیث به دل میگیریم این راحت میشود اگر کسی نتوانست به مقامات آن اوحدیّ برسد بالأخره در همین قم و امثال قم کسانی بودند که ائمه فرمودند: «منّا أهل البیت» اینکه مخصوص به سلمان[46] نیست شما این مضمون «منّا أهل البیت» را ملاحظه فرمایید هم درباره زنها آمده[47] هم درباره مردها آمده[48] درباره برخی بزرگان همین قم هم آمده[49] خب همین حرف را وجود مبارک ولیّ عصر هم امروز هم ممکن است بگوید این شدنی است آن وقت انسان نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد لذّت هم از همین جا شروع میشود وگرنه دنیا جای لذّت نیست آن که این عالَم را آفرید ما را آفرید قسم خورد که اینجا جای خوشی نیست ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[50] از خدا راستگوتر چه کسی است[51]؟! این «لام» هم «لام» قسم است ذات اقدسی الهی قسم خورد اینجا جای راحتی نیست اگر کسی بخواهد راحت باشد معلوم میشود اینجایی نیست دیگر اگر اینجایی نبود راحت است که رزقنا الله و إیّاکم به حقّ قرآن و عترت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . مثنوی معنوی, دفتر پنجم, بخش 134.
[2] . الکشاف, ج2, ص430.
[3] . ر.ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج5, ص114 و ر.ک: ج7, ص200.
[4] . سورهٴ حجر, آیهٴ 40; سورهٴ ص, آیهٴ 83.
[5] . سورهٴ قصص, آیهٴ 7.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 12.
[7] . الکشاف, ج3, ص398.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[9] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[10] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 49; سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 6.
[12] . سورهٴ قصص, آیات 18 و 19.
[13] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 7.
[14] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[15] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[16] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[17] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 20.
[18] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 19.
[19] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[20] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[21] . سورهٴ فتح, آیات 1 و 2.
[22] . الکافی, ج3, ص513.
[23] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[24] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[25] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 20.
[26] . سورهٴ قصص, آیهٴ 14.
[27] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 14.
[28] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 20.
[29] . سورهٴ قصص, آیات 18 و 19.
[30] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[31] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 4.
[32] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[33] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 7.
[34] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[35] . سورهٴ قصص, آیهٴ 17.
[36] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[37] . سورهٴ طه, آیهٴ 73.
[38] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 123.
[39] . سورهٴ کهف, آیهٴ 109.
[40] . الامالی (شیخ صدوق), ص159; الامالی (شیخ طوسی), ص563.
[41] . المناقب (ابن شهر آشوب), ج2, ص6.
[42] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 109.
[43] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 34.
[44] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 112.
[45] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 37.
[46] . عیون اخبارالرضا, ج2, ص64.
[47] . ر.ک: الثاقب فی المناقب, ص281; «اللهمّ بارک لنا فی فضّتنا».
[48] . رجال الکشی, ص332.
[49] . الامالی (شیخ طوسی), ص45 و 525; رجال الکشی, ص214; ر.ک: الاختصاص (شیخ مفید), ص223.
[50] . سورهٴ بلد, آیهٴ 4.
6. سورهٴ نساء، آیات87 و122.
تاکنون نظری ثبت نشده است