- 866
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 و 56 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 و 56 سوره نور"
- جریان وعده به بهشت و وعید به دوزخ؛
- وعده تشکیل مدینه فاضله؛
- تبیین خطوط کلی اصول دین و فروع آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55) وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56)﴾
بعد از اینکه خطوط کلی اصول دین و فروع آن را مشخص فرمود و افراد را به دو صنف تقسیم کرد گذشته از جریان وعده به بهشت و وعید به دوزخ در جریان دنیا هم وعده تشکیل مدینه فاضله را داد که در دنیا به وسیله مردان صالح, افراد مؤمن باایمان مدینه فاضلهای تشکیل میشود حکومت عادلهای ظهور میکند حالا بر کدام حکومت تطبیق شده یا تطبیق میشود یک بحث بعدی است. فرمود این وعده الهی است ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ که این «مِن» تبعیض است یعنی از جامعه انسانی ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این طور نباشد که ایمانشان بدون عمل باشد یا عملشان تبعیضی باشد که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[1] بلکه ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ باشد هر چه کار صالح است اینها انجام میدهند بعضی را ترک کنند بعضی را انجام بدهند اینچنین نیست که لذا با جمع محلاّ به الف و لام ذکر فرمود ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ با لام قسم یعنی حتماً ذات اقدس الهی اینها را جانشین گذشتگان قرار میدهد چه اینکه گذشتهها را جانشین اقدمین قرار داده قدما را جانشین اقدم قرار داده متأخّرین را جانشین قدما قرار میدهد با این تفاوت که ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ﴾ این عنایت خاصّ خداست که به افراد مؤمن صالح عطا میکند و آن این است که دینی که مرضیّ خداست و خدا این دین را برای آنها پذیرفته است که اسناد دین به این مردم به معنای اسناد این فیض به مستفیض است نه به معنای اسناد فیض به فیّاض یک وقت میگوییم «دینُ الله» این دین اضافه است به ذات اقدس الهی اضافهای که فیض به فیّاض دارد یک وقت میگوییم ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾[2] این اضافه فیض است به مستفیض اینجا که فرمود: ﴿دِینَهُمُ﴾ اضافه فیض به مستفیض است و خود این دین, دین حق است که اضافه موصوف به صفت است که ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾[3] این دین اضافهای دارد به آنها که اضافه فیض به مستفیض است و وصفی دارد که حق است و این حق, صفت دین است گاهی میفرماید: ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾[4] که این اضافه موصوف به صفت است به هر تقدیر فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾.
پرسش...
پاسخ: اینها که متدیّناند تدیّن دارند ولی آن قانون, دین است. خدای سبحان دین مرتضی و مرضی را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخص فرمود; آیه سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است فرمود: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ این دینِ مرتضی دینِ مرضی دینِ خداپسند دینی است که قرآن و عترت را با هم دارد بعد از جریان غدیر و جریان ولایت, دین مرضی مشخص شد. کوشش جناب زمخشری و امثال زمخشری که بخواهند این را بر جریان سقیفه حمل بکنند[5] به جایی نمیرسد. خب دینی مرضیّ خدای سبحان است که مطابق آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» باشد فرمود خداوند مؤمنانی که به عمل صالح موفقاند آنها را به تشکیل مدینه فاضله و حکومت عادله موفق میکند سوگند یاد کرده است ﴿لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ جریان خلافت در قرآن انحایی دارد یک قسم خلافة الله است که درباره جریان انسان کامل مثل حضرت آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[6] یک قسم خلافت انبیا بعضهم نسبت به بعض است اولیا بعضهم نسبت به بعض است نظیر جریان داوود و سلیمان و امثال ذلک که ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾[7] و مانند آن. یک قسم خلافت و جانشینی به معنی اعم است که قوم عاد و ثمود و قوم نوح را قرآن کریم فرمود اینها خلیفه آنها بودند آنها خلیفه اقدمین بودند بین قوم نوح و عاد و ثمود خلافتی برقرار بود که به آن آیات هم اشاره میشود. قسم چهارم خلافت از همین قبیل است که مؤمنان جانشین مؤمنان دیگرند با این خصیصه یا خلافت به معنای عام باشد که مؤمنین بعد از اقوام دیگر میآیند با این خصیصه, اینها که آمدند حکومت عادله تشکیل میدهند در حکومت عادله نه ترسی هست و نه اندوهی نه از داخل نه از خارج اینها موحّدانه دینشان را درک میکنند باور دارند عمل میکنند و به دیگران منتقل میکنند هیچ ترسی ندارند نه از داخل نه از خارج این در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاصل نشد برای اینکه اینها مرتّب در هراس بودند حالا اگر هراس داخلی کم بود هراس خارجی زیاد بود هراس داخلی هم بود برای اینکه عدّه زیادی از اینها سر از نفاق در آورده بودند یا یهودیهایی بودند که جاسوسی میکردند برای مشرکان یا منافقانی بودند که گزارشگر اهل شرک بودند در زمان خود حضرت این وعده انجاز نشده بعد هم تا زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) دین مرضی پیدا نشده زمان حضرت امیر هم اینها چون عمل صالح نکردند نگذاشتند این بزرگوار آن دین الهی را پیاده کند لذا سه جنگ را بر آن حضرت تحمیل کردند که مرتب خونریزی و کشتار و امثال ذلک بود جنگ جمل بود جنگ صفین بود جنگ نهروان در خاورمیانه مستکبران حکومتی داشتند وجود مبارک ابراهیم خلیل آمد با جریان بتشکنی و تبرگیری و احتجاج و درون آتش رفتن و آتش را گلستان کردن بالأخره خاورمیانه را امن کرد یعنی هیچ کسی در عصر وجود مبارک ابراهیم داعیه بتپرستی نداشت یا کلاً برطرف شد یا در حکم برطرف شدن بود و انبیای ابراهیمی هم تا حدودی قدرت داشتند بعد کم کم ﴿فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ﴾[8] شد و باز شرک و بتپرستی برگشت وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) که بعدها به زندان افتاد با بتپرستی مبارزه کرد تا حدودی آن مصر را رفته روشن بکند همین مستکبران دوباره بر خاورمیانه مسلّط شدند.
مستحضرید که حجاز یک حیات خلوتی بود هم برای امپراطوری ایران هم برای امپراطوری روم کسی برای حجاز حساب خاص باز نمیکرد زیرا نه مرکز سیاست بود نه مرکز اقتصاد بود نه مرکز تجارت بود جایی نبود که امپراطوری ایران نسبت به او طمع کند یا امپراطوری روم نسبت به او طمع کند اما وقتی ﴿بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾[9] شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرد این دو امپراطوری را رام کرد و هر دو تسلیم شدند بعد از اینکه این دو امپراطوری تسلیم شدند اوضاع خاورمیانه آرام شد ولی قبل از اینکه اوضاع خاورمیانه آرام بشود جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که مقداری گذشت بیان نورانی حضرت امیر این است که همین اکاسره ایران و همین قیاصره روم نوههای ابراهیم را این امامزادهها را این پیغمبرزادهها را اصحاب دَبَر و وَبر کردند اخوان دبر و وَبر کردند[10] یعنی اینها را چارودار کردند مستحضرید که این شتربانها و ساربانها را میگویند اصحاب دَبر و وَبر. اصحاب دَبر یعنی این زخمهای پشت شتر را اینها دارند درمان میکنند با تیمار و امثال ذلک, وَبر این کُرکهای سینه شتر است این قسمت را میگویند بَرَک پارچههای بَرکی پارچههایی است که از این پشم و قسمتهای ظریف سینه شتر باشد این مَبارک اِبل که میگویند خواندن نماز در مَبارک اِبل مکروه است[11] برای اینکه شتر با سینه در این قسمتها میخوابد این قسمت را میگویند بَرَک و شتر روی همین قسمت میخوابد آن میشود مَبارک اِبل; پشمهای کُرکی که از این قسمت سینه گرفته میشود میگویند بَرَک قباهای بَرکی, عباهای برکی از این قسمت ساخته میشود این ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) آمد این خاورمیانه را تحت سلطه علمی خود در آورد بعد در اثر اختلاف و ناهماهنگی همین افرادی که باید حکومت را حفظ میکردند باعث شد که اکاسره ایران و قیاصره روم این دو ابرقدرت این پیغمبرزادهها را گرفتند و چارودار کردند فرمود من را تنها نگذارید اگر من تنها شدم و بیگانه مسلّط شد همان کاری که اکاسره و قیاصره نسبت به فرزندان ابراهیم(سلام الله علیه) کردند نسبت به شما هم میکنند که کم و بیش دیدیم امویان چه کردند مروانیان چه کردند عباسیان چه کردند اینکه میبینید تاریخ 2500 سال را میشمارند همه اینها که قاجار و ساسانی و سامانی و هخامنشی و سلجوقی نبودند چندین سال عباسیان بودند همین بنیالعباس از یک سو شبیه ساسانی و هخامنشی بودند از یک سو هم شبیه پهلوی و قجر بودند لذا این سلسله, سلسله 2500 ساله است این سلسه منحوس در بین آنها مروانی هست عباسی هست همه اینها که ایرانی نبودند آنها که در ایران حکومت میکردند که این مأمون بود که در ایران حکومت میکرد اینها جزء 2500 سالهاند. فرمود اگر شما آن دین را درست نشناسید باور نکنید عمل نکنید و تبلیغ نکنید به همین روز سیاه مبتلا میشوید.
خب خدای سبحان فرمود یک گروه مخصوصیاند که مورد وعده الهیاند خدا وعده داد که دینِ حق را که به اینها عطا کرده است متمکّن کند دین وقتی متمکّن میشود که قوانین او به خوبی شناخته بشود (یک) مورد باور باشد (دو) مورد عمل باشد (سه) تبلیغ بشود (چهار) این میشود دین متمکّن, در چنین فضایی نه ترسی درونی است نه ترس بیرونی نه غم درونی است نه غم بیرونی اینکه فرمود: ﴿وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ درست است که نکره در سیاق مثبت است و نه منفی ولی اطلاقش شامل هر دو قسم میشود یعنی اینها هراسی نداشتند نه در داخل نه در خارج, نه در داخل از یکدیگر میترسیدند نه هراسی از بیگانه داشتند کشور شده کشور امن. مستحضرید که اسلام اصلاً بنای او بر این نیست که مزاحم دیگران باشد اما به ما میفرماید: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[12] اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگی رخ داد در آن صحنه میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾[13] در جبهه جنگ جز خشونت چیز دیگری نیست اما در حال عادی نفرمود شما خشن باشید فرمود طرزی زندگی کنید که دشمن درباره شما طمع نکند و شما را به عنوان یک دژ شکستناپذیر تلقّی کند این امر است (یک) امر غایب است (دو) در حقیقت مخاطبین [و کسانی که غلظت باید درباره آنها اِعمال شود] دشمنان هستند (سه) فرمود طرزی شما زندگی کنید که حتماً آنها در شما استواری را احساس بکنند ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه «اغلظوا علیهم» فرمود شما طرزی زندگی کنید که دشمن طمع نکند این دستور غلظت نیست دستور استقامت و صلابت است مثل اینکه هیچ آدم عاقلی طمع نمیکند که با سلسله جبال البرز دربیفتد خب چکار کند شما با چهارتا کلنگ و بیل میخواهی به جنگ قلّه دماوند بروی؟! فرمود شما سلسله کوه باشید که دشمن در شما غیر از صلابت چیز دیگر درک نکند ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این غیر از «اغلظوا علیهم» است خب چه وقت ملّت به جایی میرسد که دشمن جدّاً باور کند که نمیشود با آنها در افتاد؟ آن وقتی که ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ باشد دین مرضی با این ابعاد چهارگانه یاد شده اجرا بشود آن وقت نه ترس درون است نه ترس بیرون تاکنون چنین چیزی نشده است البته بالقول المطلق, ممکن است مقطعی در گوشهای چند صباحی چنین نعمتی نصیب اهل آن منطقه شده باشد ولی اگر بخواهد به صورت رسمی باشد باید به وسیله ظهور مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) باشد که ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ باشد.
درباره اصل استخلاف فرمود خدای سبحان بنای او بر این است که این زمین را دست به دست بگرداند و همین طور گروهی بیایند و گروهی بروند مخصوص گروه خاصّی نیست. اصل خلافت را در جریان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 69 و همچنین آیه 74 نسبت به عاد و ثمود بیان کرده در آیه 69 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾ بعد در آیه 73 سخن از ثمود مطرح شد فرمود: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ بعد در آیه 74 فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً﴾ به قوم ثمود فرمود شما بعد از عاد آمدید امکانات فراوانی ما به شما دادیم امکانات شما تنها این نبود که در منطقههای ییلاقی در دامنههای کوه ویلا بسازید امکانات شما به قدری بود که کوه را ویلا میساختید یعنی این کوهها را میتراشیدید اتاق درست میکردید جای خواب درست میکردید جای مهمان درست میکردید این غیر از این است که انسان در دامنه کوه یک ویلا بسازد فرمود: ﴿وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً﴾ این کار را کردید ﴿فَارِهِینَ﴾[14] را هم در بخشهای دیگر دارد الآن هم بعضی از آثار باستانی هست که اینها کوه را به صورت کاخ در میآوردند این کوه را میتراشیدند چندین اتاق, پذیرایی برای خود, مهمان, ورودی خروجی درست میکردند که بقایایش الآن جزء آثار باستانی است.
در بخشهایی باز از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان ارثگذاری را از زبان موسای کلیم بیان فرمود; آیهٴ 128 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به قومش فرمود: ﴿اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾[15] این تبدّل هست ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[16] این همیشه هست اما مدینه فاضله شرط اساسیاش ایمان است و عمل صالح, اگر گروهی واقعاً مؤمن بودند و واقعاً به اعمال صالح موفق شدند توفیق این را پیدا میکنند که حکومت صالحه و مدینه صالحه داشته باشند وگرنه صِرف میراث بردن گروهی بعد از گروه دیگر است در موارد دیگری هم درباره بنیاسرائیل آمده است که ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾.[17]
خب بنابراین استخلاف گاهی نسبت انسان است به خدای سبحان که فعلاً از حریم بحث بیرون است ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[18] یا ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ﴾[19] یا استخلافِ پیامبری نسبت به پیامبر دیگر است که ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾[20] و مانند آن یا استخلاف عاد و ثمود و قوم نوح نسبت به یکدیگر است که یک استخلاف مذمومی است یا استخلاف مؤمنین نسبت به یکدیگر است که این آیه میتواند دلیل آن باشد حالا یا قبلاً مؤمنانی بودند و مؤمنان فعلی خلیفه آن هستند یا نه قبلاً افراد غیر مؤمن بودند و اینها به جای آنها آمدند میفرماید: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾[21] شما به جای ظالمین نشستید این به جای ظالمین نشستید تعلیق حکم بر وصف است که خطری را هم دارد مثل اینکه بگویند آقا شما روی صندلی لرزانی نشستی یعنی مواظب باش! اینکه فرمود: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ یعنی عدّهای اینجا نشسته بودند چون ظلم کردند ریشهکن شدند شما آمدید مواظب باشید ظلم نکنید وگرنه ریشهکن میشوید این ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ این خطر را دارد مثل اینکه به یک آقا میگویند آقا اینجا صندلی لرزان است قبلاً کسی نشست و افتاد پایش شکست شما مواظب باشید. در بخشهای دیگر هم فرمود ما شما را به جای آنها نشاندیم گاهی به صورت متکلّم معالغیر ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[22] گاهی به صورت فعل مغایب ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[23] اینها نسبت به اقوامی که تبهکارند.
در خصوص این آیه محلّ بحث که فرمود ما این کار را کردیم ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ این خصیصهای دارد که در قسمتهای دیگر نیست آن خصیصه شبیه آیه 105 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که فرمود: ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ صالح بالاتر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است زیرا ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ در حوزه عمل خبر میدهد صالح درباره حوزه ذات و عمل هر دو خبر میدهد کدام انسان صالح است آن انسانی که مؤمن باشد از نظر قلب و عقیده و تکلیفش را انجام بدهد اگر از نظر عقیده و قلب مشکل داشته باشد یا از نظر قلب مؤمن باشد ولی عمل صالح انجام نداد که انسان صالح نیست اینکه فرمود: ﴿عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ این یک تعبیر به تنهایی جامع آن ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ خواهد بود خب فرمود: ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ و اگر این گروه به مقامی رسیدند که ما از آن به عنوان مدینه فاضله مثلاً یاد میکنیم چه کار میکنند برابر آیه 41 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ خب ماه محرّم که در پایانش هستیم اوایل این ماه به نام امر به معروف و نهی از منکر بود این امر به معروف و نهی از منکر که دو فریضه از فرایض الهی است بهترین عامل برای اصلاح جامعه است حالا هم حکومت وظیفهاش این است که در بخش سوم و چهارم امر به معروف و نهی از منکر فعّال باشد هم توده مردم وظیفهشان این است که در بخش اول و دوم فعال باشند البته بخش اول و دوم وظیفه مشترک امّت و حکومت است بخش اول انزجار قلبی و تنفّر برخوردی این یک بخش و تذکّر زبانی و دستور زبانی بخش دوم. اوّلین بخشی که بر همه ما واجب است این است که نگاه غضبان داشته باشیم نگاه نفرتآمیز داشته باشیم واجب است یعنی واجب است اگر کسی بیحجاب بود زنهای دیگر وقتی این را میبینند عبوسانه ببینند متنفرانه ببینند این خودش را جمع میکند این عبوسانه نگاه کردن متنفّرانه نگاه کردن غضبانانه نگاه کردن واجب است, [24] واجب است یعنی واجب است آن مرحله بعدیاش این است که خانم لباست را حفظ بکن اگر کسی مبتلاست به رومیزی و زیرمیزیگیری اعضای آن نهاد و ارگان و آن وزارتخانه بر همه آنها واجب است که با نگاه متنفرانه به او نگاه کنند سطل زباله را چطور نگاه میکنند سطل زباله را که با چهره باز و لبخند نگاه نمیکنند که یا بینی را میگیرند یا عبوس میکنند رد میشوند دیگر شما سطل زباله را چطور نگاه میکنید اینها را همین طور نگاه بکنید این اوّلین مرتبه وجوب است نه اینکه سرتان را خم بکنید بروید کنار خب این اوّلین مرتبه واجب است دیگر, اگر یک مرد تبهکاری در خیابان رد میشود هشت هزار نفر ده هزار نفر بالأخره او را میبینند همه او را به عنوان یک سطل زباله نگاه کنند خب یقیناً خودش را جمع میکند این اولین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است وجوه مُکفهرّه, غضبان, متنفّر حالا یک وقت است انسان گلدانی را میبیند با لبخند میبیند با چهره باز میبیند یک وقت سطل زباله را میبیند حالا یا بینیاش را میگیرد یا بالأخره به سرعت رد میشود دیگر. فرمود بر همه واجب است وقتی یک انسان تبهکار را میبینند با چهره دِژم او را نگاه بکنند این نصوص امر به معروف و نهی از منکر است در مرحله اول, آن انزجار قلبی که سر جایش محفوظ است که در او اثر نمیکند آن انزجار قلبی وظیفهای است بین ما و خدای ما اما این رایجترین و نقدترین و آسانترین کار همین وجوه مکفهرّه است که باید داشته باشیم اگر زنی اگر مردی تبهکارانه در جامعه بخواهد زندگی کند در خیابانی که چند هزار نفر میروند همه او را به عنوان یک سطل زباله نگاه کنند دیگر او اگر متّهم به سوء استفاده است خودش را جمع میکند اگر تبهکاری دیگر دارد خودش را جمع میکند اینها بر ما واجب است اینچنین نیست که حالا کسی بیحجاب رد شده کسی هم بیتفاوت رد شده هیچ گناهی در نامه عمل او ننویسند نه خیر اگر درباره آن بیحجاب گناه مینویسند نسبت به این خانمهایی هم که هیچ نگاه مکفهرّانه نکردند گناه مینویسند دیگر خب. فرمود: ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ مدینه فاضله با این پیدا میشود دیگر ﴿وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[25] بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ دین مرضی را مشخص کرد دین در قلب اینجا جا افتاد و همین دینی که در قلب جا افتاد در جامعه هم جا افتاد که خودشان دست به تباهی نمیزنند یا اگر دستشان آلوده شد با امر به معروف و نهی از منکر دیگران اصلاح میشوند چنین جامعهای میشود جامعه مهدوی(علیه آلاف التحیّة و الثناء) خب حالا همه ما موظفیم هر لحظه منتظر باشیم آن هم یک مطلب است اما این هم نباید خوشبینانه مسئله را حل کرد ما الآن بر فرض در ایران هفتاد میلیون هستیم همه ما هم اگر سلمان و اباذر بشویم نمیشود مطمئن شد که حضرت ظهور میکند برای اینکه ما تازه یک صدم عالمیم یک صدم یعنی یک صدم وجود مبارک حضرت که میآید جهانی حکومت تشکیل میدهد جهان هم هفت میلیارد است ما هم یک صدمیم با یک صدم هم با یک گل که عالم بهار نمیشود ولی بالأخره ما هر لحظه منتظریم وظیفه ماست دستور ماست انتظار فرج, عبادت ماست[26] اما نباید حالا خوشبینانه فکر کنیم اگر ما هفتاد میلیون شدیم هفتاد میلیون سلمان و اباذر حالا حضرت فردا ظهور میکند بله اگر اکثریّت جامعه بشری عاقل شدند و 313 شاگرد مثل امام پیدا شد بله حضرت یقیناً ظهور میکند برای اینکه او که نمیخواهد جهان را با دعا و امثال دعا رهبری کند که میخواهد با مدیریت جهان را رهبری کند.
مرحوم سیّد رضی(رضوان الله علیه) این را بارها شنیدید در نهجالبلاغه نامهای را نقل میکند آن نامه این است که کمیل از اصحاب خاصّ حضرت بود که حضرت دست کمیل را گرفت و بیرون شهر کوفه برد و «یا کمیلبنزیاد إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها»[27] آن بیان نورانی را فرمود. کمیل یکی از اصحاب سرّ است شاگرد مخصوص است در زمان حکومت حضرت امیر منطقهای است به نام هیت, هیت جایی است که عدّهای در آنجا زندگی میکردند و وجود مبارک حضرت مسئولیت آن منطقه را داده بود به کمیل, امویان آمده بودند غارت کردند زدند بردند و کمیل نتوانست آن منطقه را اداره کند نامه گلایهآمیزی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که برای کمیل نوشت که آخر من این همه امکانات دادم قدرت دادم چرا نتوانستی دفاع بکنی[28] خلاصه آن نامه این است که بعضیها فقط به درد دعای کمیل میخورند مدیریت چیز دیگر است. خب کمیل که آدم کمی نبود چرا حضرت امیر از او گِله میکند بعضیها برای دعا خوباند برای مناجات خوباند برای سخنرانی خوباند برای سخنخوانی خوباند برای درس گفتن خوباند برای بحث کردن خوباند مدیریت یک نعمتی است فرمود تو چه کار میکردی؟! وجود مبارک حضرت که ظهور بکند لااقل 313 نفر شاگرد مثل امام میخواهد ولی ما هر لحظه باید منتظر باشیم یک وظیفهای ما داریم یک وعدهای هم به جامعه بدهیم در وعده دادن به جامعه باید مواظب باشیم خب اگر حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد مطابق این ﴿وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾[29] همه اینچنیناند خب اگر انسانی متّهم بود مجرم بود این میخواهد در جامعه زندگی کند دیگر هر جا میرود میبیند نسبت به او بدبینانه نگاه میکنند خب آن زندگی تلخ است دیگر چنین کسی نمیتواند در جامعه زندگی کند این اولین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است شما روایات امر به معروف و نهی از منکر را نگاه کنید در قرآن کریم فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾[30] پیغمبر را وقتی میخواهد در تورات و انجیل معرفی کند میفرماید در آخرالزمان کسی میآید که امر به معروف و نهی از منکر را جدّی میگیرد درباره اقوام دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این مضمون گذشت که چرا عدّهای ﴿فَلولا کان مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ﴾[31] چرا اولوابقیّه اقدام نکردند. مستحضرید بقیّةالله از القاب پربرکت وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است وقتی حضرت ظهور کرد به دیوار کعبه تکیه داد میفرماید: «أنا بقیّة الله»[32] چرا, چون وجه الله است ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[33] ماندگارِ الهی است عالمان دین را هم وجود مبارک حضرت امیر جزء بقیّةالله میدانند منتها بالتبع «العلماء باقونَ ما بَقیَ الدّهر»[34] همین است دیگر چه کسی علما را نگه میدارد غیر از وجه الله اگر کسی صبغه ﴿مَا عِندَکُمْ﴾ داشت که ﴿یَنفَدُ﴾ صبغه ما عنداللّهی داشت که «یَبْقیٰ» اگر «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» این علما بقیّةاللهاند بالتبع چون شاگرد آن بقیّةالله بالاصلاند این کم مقامی نیست این گونه افراد را قرآن کریم بالاتر از اولواالأبصار بالاتر از اولواالألباب میداند یک عدّه اولواالأبصارند در فرهنگ قرآن, یک عدّه اولواالألباباند در فرهنگ قرآن, یک عدّه اولوابقیّة هستند یعنی والی بقایند مولای بقایند ولیّ بقایند بقادارند ماندگارند خب آدم وقتی که میتواند بماند چرا بپوسد این علمِ دین است که انسان را بقیّةالله میکند مگر میشود شاگرد فقیه, فقیه نباشد مگر میشود شاگرد مهندس, مهندس نباشد خب شاگرد بقیّةالله هم میشود بقیّةالله پس اگر وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» اگر در سورهٴ «هود» آمده است که چرا اولوابقیّه دفاع نکردند قیام نکردند معلوم میشود که عالمان دین اولوابقیّهاند مسئولیت اینها نسبت به امر به معروف و مانند آن بیش از دیگران است. خب اینکه فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ این بالاتر از آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است که فرمود: ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ برای اینکه آنها دوباره [از راه حق] برگشتند این آیه نمیتواند نسبت به بنیاسرائیل باشد برای اینکه از دریا درآمدند آثار این معجزه در آنها هست به موسای کلیم گفتند که ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[35] کاملترین مصداقش همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند مربوط به وجود مبارک حضرت است[36] لکن حصر نیست حالا اگر مدینه فاضله شرایطی داشت ـ انشاءالله ـ در بحثهای بعدی مطرح میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[2] . سورهٴ کافرون, آیهٴ 6.
[3] . سورهٴ نور, آیهٴ 25.
[4] . سورهٴ توبه, آیهٴ 29.
[5] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص252.
[6] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[7] . سورهٴ نمل, آیهٴ 16.
[8] . سورهٴ نحل, آیهٴ 112.
[9] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[10] . نهجالبلاغه, خطبه 192; «...فترکوهم عالةً مساکینَ أخوانَ دَبَرٍ و وَبَرٍ».
[11] . شرائع الاسلام, ج1, ص62.
[12] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[13] . سورهٴ توبه, آیهٴ 73; سورهٴ تحریم, آیهٴ 9.
[14] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 149.
[15] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 128.
[16] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 19; سورهٴ فاطر, آیهٴ 16.
[17] . سورهٴ قصص, آیهٴ 5.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[19] . سورهٴ ص, آیهٴ 26.
[20] . سورهٴ نمل, آیهٴ 16.
[21] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 45.
[22] . سورهٴ یونس, آیهٴ 14.
[23] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 129.
[24] . الکافی, ج5, ص59.
[25] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[26] . الارشاد (شیخ مفید), ج1, ص302.
[27] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[28] . نهجالبلاغه, نامه 61.
[29] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[30] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 157.
[31] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[32] . کمال الدین, ج1, ص331.
[33] . سورهٴ نحل, آیهٴ 96.
[34] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[35] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 138.
[36] . المیزان, ج15, ص156.
- جریان وعده به بهشت و وعید به دوزخ؛
- وعده تشکیل مدینه فاضله؛
- تبیین خطوط کلی اصول دین و فروع آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55) وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56)﴾
بعد از اینکه خطوط کلی اصول دین و فروع آن را مشخص فرمود و افراد را به دو صنف تقسیم کرد گذشته از جریان وعده به بهشت و وعید به دوزخ در جریان دنیا هم وعده تشکیل مدینه فاضله را داد که در دنیا به وسیله مردان صالح, افراد مؤمن باایمان مدینه فاضلهای تشکیل میشود حکومت عادلهای ظهور میکند حالا بر کدام حکومت تطبیق شده یا تطبیق میشود یک بحث بعدی است. فرمود این وعده الهی است ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾ که این «مِن» تبعیض است یعنی از جامعه انسانی ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ این طور نباشد که ایمانشان بدون عمل باشد یا عملشان تبعیضی باشد که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[1] بلکه ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ باشد هر چه کار صالح است اینها انجام میدهند بعضی را ترک کنند بعضی را انجام بدهند اینچنین نیست که لذا با جمع محلاّ به الف و لام ذکر فرمود ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ با لام قسم یعنی حتماً ذات اقدس الهی اینها را جانشین گذشتگان قرار میدهد چه اینکه گذشتهها را جانشین اقدمین قرار داده قدما را جانشین اقدم قرار داده متأخّرین را جانشین قدما قرار میدهد با این تفاوت که ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ﴾ این عنایت خاصّ خداست که به افراد مؤمن صالح عطا میکند و آن این است که دینی که مرضیّ خداست و خدا این دین را برای آنها پذیرفته است که اسناد دین به این مردم به معنای اسناد این فیض به مستفیض است نه به معنای اسناد فیض به فیّاض یک وقت میگوییم «دینُ الله» این دین اضافه است به ذات اقدس الهی اضافهای که فیض به فیّاض دارد یک وقت میگوییم ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾[2] این اضافه فیض است به مستفیض اینجا که فرمود: ﴿دِینَهُمُ﴾ اضافه فیض به مستفیض است و خود این دین, دین حق است که اضافه موصوف به صفت است که ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾[3] این دین اضافهای دارد به آنها که اضافه فیض به مستفیض است و وصفی دارد که حق است و این حق, صفت دین است گاهی میفرماید: ﴿وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ﴾[4] که این اضافه موصوف به صفت است به هر تقدیر فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾.
پرسش...
پاسخ: اینها که متدیّناند تدیّن دارند ولی آن قانون, دین است. خدای سبحان دین مرتضی و مرضی را در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مشخص فرمود; آیه سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است فرمود: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ این دینِ مرتضی دینِ مرضی دینِ خداپسند دینی است که قرآن و عترت را با هم دارد بعد از جریان غدیر و جریان ولایت, دین مرضی مشخص شد. کوشش جناب زمخشری و امثال زمخشری که بخواهند این را بر جریان سقیفه حمل بکنند[5] به جایی نمیرسد. خب دینی مرضیّ خدای سبحان است که مطابق آیه سه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» باشد فرمود خداوند مؤمنانی که به عمل صالح موفقاند آنها را به تشکیل مدینه فاضله و حکومت عادله موفق میکند سوگند یاد کرده است ﴿لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ جریان خلافت در قرآن انحایی دارد یک قسم خلافة الله است که درباره جریان انسان کامل مثل حضرت آدم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[6] یک قسم خلافت انبیا بعضهم نسبت به بعض است اولیا بعضهم نسبت به بعض است نظیر جریان داوود و سلیمان و امثال ذلک که ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾[7] و مانند آن. یک قسم خلافت و جانشینی به معنی اعم است که قوم عاد و ثمود و قوم نوح را قرآن کریم فرمود اینها خلیفه آنها بودند آنها خلیفه اقدمین بودند بین قوم نوح و عاد و ثمود خلافتی برقرار بود که به آن آیات هم اشاره میشود. قسم چهارم خلافت از همین قبیل است که مؤمنان جانشین مؤمنان دیگرند با این خصیصه یا خلافت به معنای عام باشد که مؤمنین بعد از اقوام دیگر میآیند با این خصیصه, اینها که آمدند حکومت عادله تشکیل میدهند در حکومت عادله نه ترسی هست و نه اندوهی نه از داخل نه از خارج اینها موحّدانه دینشان را درک میکنند باور دارند عمل میکنند و به دیگران منتقل میکنند هیچ ترسی ندارند نه از داخل نه از خارج این در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاصل نشد برای اینکه اینها مرتّب در هراس بودند حالا اگر هراس داخلی کم بود هراس خارجی زیاد بود هراس داخلی هم بود برای اینکه عدّه زیادی از اینها سر از نفاق در آورده بودند یا یهودیهایی بودند که جاسوسی میکردند برای مشرکان یا منافقانی بودند که گزارشگر اهل شرک بودند در زمان خود حضرت این وعده انجاز نشده بعد هم تا زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) دین مرضی پیدا نشده زمان حضرت امیر هم اینها چون عمل صالح نکردند نگذاشتند این بزرگوار آن دین الهی را پیاده کند لذا سه جنگ را بر آن حضرت تحمیل کردند که مرتب خونریزی و کشتار و امثال ذلک بود جنگ جمل بود جنگ صفین بود جنگ نهروان در خاورمیانه مستکبران حکومتی داشتند وجود مبارک ابراهیم خلیل آمد با جریان بتشکنی و تبرگیری و احتجاج و درون آتش رفتن و آتش را گلستان کردن بالأخره خاورمیانه را امن کرد یعنی هیچ کسی در عصر وجود مبارک ابراهیم داعیه بتپرستی نداشت یا کلاً برطرف شد یا در حکم برطرف شدن بود و انبیای ابراهیمی هم تا حدودی قدرت داشتند بعد کم کم ﴿فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ﴾[8] شد و باز شرک و بتپرستی برگشت وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) که بعدها به زندان افتاد با بتپرستی مبارزه کرد تا حدودی آن مصر را رفته روشن بکند همین مستکبران دوباره بر خاورمیانه مسلّط شدند.
مستحضرید که حجاز یک حیات خلوتی بود هم برای امپراطوری ایران هم برای امپراطوری روم کسی برای حجاز حساب خاص باز نمیکرد زیرا نه مرکز سیاست بود نه مرکز اقتصاد بود نه مرکز تجارت بود جایی نبود که امپراطوری ایران نسبت به او طمع کند یا امپراطوری روم نسبت به او طمع کند اما وقتی ﴿بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾[9] شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ظهور کرد این دو امپراطوری را رام کرد و هر دو تسلیم شدند بعد از اینکه این دو امپراطوری تسلیم شدند اوضاع خاورمیانه آرام شد ولی قبل از اینکه اوضاع خاورمیانه آرام بشود جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که مقداری گذشت بیان نورانی حضرت امیر این است که همین اکاسره ایران و همین قیاصره روم نوههای ابراهیم را این امامزادهها را این پیغمبرزادهها را اصحاب دَبَر و وَبر کردند اخوان دبر و وَبر کردند[10] یعنی اینها را چارودار کردند مستحضرید که این شتربانها و ساربانها را میگویند اصحاب دَبر و وَبر. اصحاب دَبر یعنی این زخمهای پشت شتر را اینها دارند درمان میکنند با تیمار و امثال ذلک, وَبر این کُرکهای سینه شتر است این قسمت را میگویند بَرَک پارچههای بَرکی پارچههایی است که از این پشم و قسمتهای ظریف سینه شتر باشد این مَبارک اِبل که میگویند خواندن نماز در مَبارک اِبل مکروه است[11] برای اینکه شتر با سینه در این قسمتها میخوابد این قسمت را میگویند بَرَک و شتر روی همین قسمت میخوابد آن میشود مَبارک اِبل; پشمهای کُرکی که از این قسمت سینه گرفته میشود میگویند بَرَک قباهای بَرکی, عباهای برکی از این قسمت ساخته میشود این ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) آمد این خاورمیانه را تحت سلطه علمی خود در آورد بعد در اثر اختلاف و ناهماهنگی همین افرادی که باید حکومت را حفظ میکردند باعث شد که اکاسره ایران و قیاصره روم این دو ابرقدرت این پیغمبرزادهها را گرفتند و چارودار کردند فرمود من را تنها نگذارید اگر من تنها شدم و بیگانه مسلّط شد همان کاری که اکاسره و قیاصره نسبت به فرزندان ابراهیم(سلام الله علیه) کردند نسبت به شما هم میکنند که کم و بیش دیدیم امویان چه کردند مروانیان چه کردند عباسیان چه کردند اینکه میبینید تاریخ 2500 سال را میشمارند همه اینها که قاجار و ساسانی و سامانی و هخامنشی و سلجوقی نبودند چندین سال عباسیان بودند همین بنیالعباس از یک سو شبیه ساسانی و هخامنشی بودند از یک سو هم شبیه پهلوی و قجر بودند لذا این سلسله, سلسله 2500 ساله است این سلسه منحوس در بین آنها مروانی هست عباسی هست همه اینها که ایرانی نبودند آنها که در ایران حکومت میکردند که این مأمون بود که در ایران حکومت میکرد اینها جزء 2500 سالهاند. فرمود اگر شما آن دین را درست نشناسید باور نکنید عمل نکنید و تبلیغ نکنید به همین روز سیاه مبتلا میشوید.
خب خدای سبحان فرمود یک گروه مخصوصیاند که مورد وعده الهیاند خدا وعده داد که دینِ حق را که به اینها عطا کرده است متمکّن کند دین وقتی متمکّن میشود که قوانین او به خوبی شناخته بشود (یک) مورد باور باشد (دو) مورد عمل باشد (سه) تبلیغ بشود (چهار) این میشود دین متمکّن, در چنین فضایی نه ترسی درونی است نه ترس بیرونی نه غم درونی است نه غم بیرونی اینکه فرمود: ﴿وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ درست است که نکره در سیاق مثبت است و نه منفی ولی اطلاقش شامل هر دو قسم میشود یعنی اینها هراسی نداشتند نه در داخل نه در خارج, نه در داخل از یکدیگر میترسیدند نه هراسی از بیگانه داشتند کشور شده کشور امن. مستحضرید که اسلام اصلاً بنای او بر این نیست که مزاحم دیگران باشد اما به ما میفرماید: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[12] اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگی رخ داد در آن صحنه میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾[13] در جبهه جنگ جز خشونت چیز دیگری نیست اما در حال عادی نفرمود شما خشن باشید فرمود طرزی زندگی کنید که دشمن درباره شما طمع نکند و شما را به عنوان یک دژ شکستناپذیر تلقّی کند این امر است (یک) امر غایب است (دو) در حقیقت مخاطبین [و کسانی که غلظت باید درباره آنها اِعمال شود] دشمنان هستند (سه) فرمود طرزی شما زندگی کنید که حتماً آنها در شما استواری را احساس بکنند ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ نه «اغلظوا علیهم» فرمود شما طرزی زندگی کنید که دشمن طمع نکند این دستور غلظت نیست دستور استقامت و صلابت است مثل اینکه هیچ آدم عاقلی طمع نمیکند که با سلسله جبال البرز دربیفتد خب چکار کند شما با چهارتا کلنگ و بیل میخواهی به جنگ قلّه دماوند بروی؟! فرمود شما سلسله کوه باشید که دشمن در شما غیر از صلابت چیز دیگر درک نکند ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این غیر از «اغلظوا علیهم» است خب چه وقت ملّت به جایی میرسد که دشمن جدّاً باور کند که نمیشود با آنها در افتاد؟ آن وقتی که ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ باشد دین مرضی با این ابعاد چهارگانه یاد شده اجرا بشود آن وقت نه ترس درون است نه ترس بیرون تاکنون چنین چیزی نشده است البته بالقول المطلق, ممکن است مقطعی در گوشهای چند صباحی چنین نعمتی نصیب اهل آن منطقه شده باشد ولی اگر بخواهد به صورت رسمی باشد باید به وسیله ظهور مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) باشد که ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ باشد.
درباره اصل استخلاف فرمود خدای سبحان بنای او بر این است که این زمین را دست به دست بگرداند و همین طور گروهی بیایند و گروهی بروند مخصوص گروه خاصّی نیست. اصل خلافت را در جریان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 69 و همچنین آیه 74 نسبت به عاد و ثمود بیان کرده در آیه 69 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾ بعد در آیه 73 سخن از ثمود مطرح شد فرمود: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ بعد در آیه 74 فرمود: ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً﴾ به قوم ثمود فرمود شما بعد از عاد آمدید امکانات فراوانی ما به شما دادیم امکانات شما تنها این نبود که در منطقههای ییلاقی در دامنههای کوه ویلا بسازید امکانات شما به قدری بود که کوه را ویلا میساختید یعنی این کوهها را میتراشیدید اتاق درست میکردید جای خواب درست میکردید جای مهمان درست میکردید این غیر از این است که انسان در دامنه کوه یک ویلا بسازد فرمود: ﴿وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً﴾ این کار را کردید ﴿فَارِهِینَ﴾[14] را هم در بخشهای دیگر دارد الآن هم بعضی از آثار باستانی هست که اینها کوه را به صورت کاخ در میآوردند این کوه را میتراشیدند چندین اتاق, پذیرایی برای خود, مهمان, ورودی خروجی درست میکردند که بقایایش الآن جزء آثار باستانی است.
در بخشهایی باز از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان ارثگذاری را از زبان موسای کلیم بیان فرمود; آیهٴ 128 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به قومش فرمود: ﴿اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ﴾[15] این تبدّل هست ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[16] این همیشه هست اما مدینه فاضله شرط اساسیاش ایمان است و عمل صالح, اگر گروهی واقعاً مؤمن بودند و واقعاً به اعمال صالح موفق شدند توفیق این را پیدا میکنند که حکومت صالحه و مدینه صالحه داشته باشند وگرنه صِرف میراث بردن گروهی بعد از گروه دیگر است در موارد دیگری هم درباره بنیاسرائیل آمده است که ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾.[17]
خب بنابراین استخلاف گاهی نسبت انسان است به خدای سبحان که فعلاً از حریم بحث بیرون است ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[18] یا ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ﴾[19] یا استخلافِ پیامبری نسبت به پیامبر دیگر است که ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾[20] و مانند آن یا استخلاف عاد و ثمود و قوم نوح نسبت به یکدیگر است که یک استخلاف مذمومی است یا استخلاف مؤمنین نسبت به یکدیگر است که این آیه میتواند دلیل آن باشد حالا یا قبلاً مؤمنانی بودند و مؤمنان فعلی خلیفه آن هستند یا نه قبلاً افراد غیر مؤمن بودند و اینها به جای آنها آمدند میفرماید: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾[21] شما به جای ظالمین نشستید این به جای ظالمین نشستید تعلیق حکم بر وصف است که خطری را هم دارد مثل اینکه بگویند آقا شما روی صندلی لرزانی نشستی یعنی مواظب باش! اینکه فرمود: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ یعنی عدّهای اینجا نشسته بودند چون ظلم کردند ریشهکن شدند شما آمدید مواظب باشید ظلم نکنید وگرنه ریشهکن میشوید این ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ این خطر را دارد مثل اینکه به یک آقا میگویند آقا اینجا صندلی لرزان است قبلاً کسی نشست و افتاد پایش شکست شما مواظب باشید. در بخشهای دیگر هم فرمود ما شما را به جای آنها نشاندیم گاهی به صورت متکلّم معالغیر ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[22] گاهی به صورت فعل مغایب ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[23] اینها نسبت به اقوامی که تبهکارند.
در خصوص این آیه محلّ بحث که فرمود ما این کار را کردیم ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ این خصیصهای دارد که در قسمتهای دیگر نیست آن خصیصه شبیه آیه 105 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که فرمود: ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ صالح بالاتر از ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است زیرا ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ در حوزه عمل خبر میدهد صالح درباره حوزه ذات و عمل هر دو خبر میدهد کدام انسان صالح است آن انسانی که مؤمن باشد از نظر قلب و عقیده و تکلیفش را انجام بدهد اگر از نظر عقیده و قلب مشکل داشته باشد یا از نظر قلب مؤمن باشد ولی عمل صالح انجام نداد که انسان صالح نیست اینکه فرمود: ﴿عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ این یک تعبیر به تنهایی جامع آن ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ خواهد بود خب فرمود: ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ و اگر این گروه به مقامی رسیدند که ما از آن به عنوان مدینه فاضله مثلاً یاد میکنیم چه کار میکنند برابر آیه 41 سورهٴ «حج» فرمود: ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ خب ماه محرّم که در پایانش هستیم اوایل این ماه به نام امر به معروف و نهی از منکر بود این امر به معروف و نهی از منکر که دو فریضه از فرایض الهی است بهترین عامل برای اصلاح جامعه است حالا هم حکومت وظیفهاش این است که در بخش سوم و چهارم امر به معروف و نهی از منکر فعّال باشد هم توده مردم وظیفهشان این است که در بخش اول و دوم فعال باشند البته بخش اول و دوم وظیفه مشترک امّت و حکومت است بخش اول انزجار قلبی و تنفّر برخوردی این یک بخش و تذکّر زبانی و دستور زبانی بخش دوم. اوّلین بخشی که بر همه ما واجب است این است که نگاه غضبان داشته باشیم نگاه نفرتآمیز داشته باشیم واجب است یعنی واجب است اگر کسی بیحجاب بود زنهای دیگر وقتی این را میبینند عبوسانه ببینند متنفرانه ببینند این خودش را جمع میکند این عبوسانه نگاه کردن متنفّرانه نگاه کردن غضبانانه نگاه کردن واجب است, [24] واجب است یعنی واجب است آن مرحله بعدیاش این است که خانم لباست را حفظ بکن اگر کسی مبتلاست به رومیزی و زیرمیزیگیری اعضای آن نهاد و ارگان و آن وزارتخانه بر همه آنها واجب است که با نگاه متنفرانه به او نگاه کنند سطل زباله را چطور نگاه میکنند سطل زباله را که با چهره باز و لبخند نگاه نمیکنند که یا بینی را میگیرند یا عبوس میکنند رد میشوند دیگر شما سطل زباله را چطور نگاه میکنید اینها را همین طور نگاه بکنید این اوّلین مرتبه وجوب است نه اینکه سرتان را خم بکنید بروید کنار خب این اوّلین مرتبه واجب است دیگر, اگر یک مرد تبهکاری در خیابان رد میشود هشت هزار نفر ده هزار نفر بالأخره او را میبینند همه او را به عنوان یک سطل زباله نگاه کنند خب یقیناً خودش را جمع میکند این اولین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است وجوه مُکفهرّه, غضبان, متنفّر حالا یک وقت است انسان گلدانی را میبیند با لبخند میبیند با چهره باز میبیند یک وقت سطل زباله را میبیند حالا یا بینیاش را میگیرد یا بالأخره به سرعت رد میشود دیگر. فرمود بر همه واجب است وقتی یک انسان تبهکار را میبینند با چهره دِژم او را نگاه بکنند این نصوص امر به معروف و نهی از منکر است در مرحله اول, آن انزجار قلبی که سر جایش محفوظ است که در او اثر نمیکند آن انزجار قلبی وظیفهای است بین ما و خدای ما اما این رایجترین و نقدترین و آسانترین کار همین وجوه مکفهرّه است که باید داشته باشیم اگر زنی اگر مردی تبهکارانه در جامعه بخواهد زندگی کند در خیابانی که چند هزار نفر میروند همه او را به عنوان یک سطل زباله نگاه کنند دیگر او اگر متّهم به سوء استفاده است خودش را جمع میکند اگر تبهکاری دیگر دارد خودش را جمع میکند اینها بر ما واجب است اینچنین نیست که حالا کسی بیحجاب رد شده کسی هم بیتفاوت رد شده هیچ گناهی در نامه عمل او ننویسند نه خیر اگر درباره آن بیحجاب گناه مینویسند نسبت به این خانمهایی هم که هیچ نگاه مکفهرّانه نکردند گناه مینویسند دیگر خب. فرمود: ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾ مدینه فاضله با این پیدا میشود دیگر ﴿وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾[25] بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ دین مرضی را مشخص کرد دین در قلب اینجا جا افتاد و همین دینی که در قلب جا افتاد در جامعه هم جا افتاد که خودشان دست به تباهی نمیزنند یا اگر دستشان آلوده شد با امر به معروف و نهی از منکر دیگران اصلاح میشوند چنین جامعهای میشود جامعه مهدوی(علیه آلاف التحیّة و الثناء) خب حالا همه ما موظفیم هر لحظه منتظر باشیم آن هم یک مطلب است اما این هم نباید خوشبینانه مسئله را حل کرد ما الآن بر فرض در ایران هفتاد میلیون هستیم همه ما هم اگر سلمان و اباذر بشویم نمیشود مطمئن شد که حضرت ظهور میکند برای اینکه ما تازه یک صدم عالمیم یک صدم یعنی یک صدم وجود مبارک حضرت که میآید جهانی حکومت تشکیل میدهد جهان هم هفت میلیارد است ما هم یک صدمیم با یک صدم هم با یک گل که عالم بهار نمیشود ولی بالأخره ما هر لحظه منتظریم وظیفه ماست دستور ماست انتظار فرج, عبادت ماست[26] اما نباید حالا خوشبینانه فکر کنیم اگر ما هفتاد میلیون شدیم هفتاد میلیون سلمان و اباذر حالا حضرت فردا ظهور میکند بله اگر اکثریّت جامعه بشری عاقل شدند و 313 شاگرد مثل امام پیدا شد بله حضرت یقیناً ظهور میکند برای اینکه او که نمیخواهد جهان را با دعا و امثال دعا رهبری کند که میخواهد با مدیریت جهان را رهبری کند.
مرحوم سیّد رضی(رضوان الله علیه) این را بارها شنیدید در نهجالبلاغه نامهای را نقل میکند آن نامه این است که کمیل از اصحاب خاصّ حضرت بود که حضرت دست کمیل را گرفت و بیرون شهر کوفه برد و «یا کمیلبنزیاد إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها»[27] آن بیان نورانی را فرمود. کمیل یکی از اصحاب سرّ است شاگرد مخصوص است در زمان حکومت حضرت امیر منطقهای است به نام هیت, هیت جایی است که عدّهای در آنجا زندگی میکردند و وجود مبارک حضرت مسئولیت آن منطقه را داده بود به کمیل, امویان آمده بودند غارت کردند زدند بردند و کمیل نتوانست آن منطقه را اداره کند نامه گلایهآمیزی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که برای کمیل نوشت که آخر من این همه امکانات دادم قدرت دادم چرا نتوانستی دفاع بکنی[28] خلاصه آن نامه این است که بعضیها فقط به درد دعای کمیل میخورند مدیریت چیز دیگر است. خب کمیل که آدم کمی نبود چرا حضرت امیر از او گِله میکند بعضیها برای دعا خوباند برای مناجات خوباند برای سخنرانی خوباند برای سخنخوانی خوباند برای درس گفتن خوباند برای بحث کردن خوباند مدیریت یک نعمتی است فرمود تو چه کار میکردی؟! وجود مبارک حضرت که ظهور بکند لااقل 313 نفر شاگرد مثل امام میخواهد ولی ما هر لحظه باید منتظر باشیم یک وظیفهای ما داریم یک وعدهای هم به جامعه بدهیم در وعده دادن به جامعه باید مواظب باشیم خب اگر حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد مطابق این ﴿وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾[29] همه اینچنیناند خب اگر انسانی متّهم بود مجرم بود این میخواهد در جامعه زندگی کند دیگر هر جا میرود میبیند نسبت به او بدبینانه نگاه میکنند خب آن زندگی تلخ است دیگر چنین کسی نمیتواند در جامعه زندگی کند این اولین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است شما روایات امر به معروف و نهی از منکر را نگاه کنید در قرآن کریم فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾[30] پیغمبر را وقتی میخواهد در تورات و انجیل معرفی کند میفرماید در آخرالزمان کسی میآید که امر به معروف و نهی از منکر را جدّی میگیرد درباره اقوام دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این مضمون گذشت که چرا عدّهای ﴿فَلولا کان مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ﴾[31] چرا اولوابقیّه اقدام نکردند. مستحضرید بقیّةالله از القاب پربرکت وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) است وقتی حضرت ظهور کرد به دیوار کعبه تکیه داد میفرماید: «أنا بقیّة الله»[32] چرا, چون وجه الله است ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[33] ماندگارِ الهی است عالمان دین را هم وجود مبارک حضرت امیر جزء بقیّةالله میدانند منتها بالتبع «العلماء باقونَ ما بَقیَ الدّهر»[34] همین است دیگر چه کسی علما را نگه میدارد غیر از وجه الله اگر کسی صبغه ﴿مَا عِندَکُمْ﴾ داشت که ﴿یَنفَدُ﴾ صبغه ما عنداللّهی داشت که «یَبْقیٰ» اگر «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» این علما بقیّةاللهاند بالتبع چون شاگرد آن بقیّةالله بالاصلاند این کم مقامی نیست این گونه افراد را قرآن کریم بالاتر از اولواالأبصار بالاتر از اولواالألباب میداند یک عدّه اولواالأبصارند در فرهنگ قرآن, یک عدّه اولواالألباباند در فرهنگ قرآن, یک عدّه اولوابقیّة هستند یعنی والی بقایند مولای بقایند ولیّ بقایند بقادارند ماندگارند خب آدم وقتی که میتواند بماند چرا بپوسد این علمِ دین است که انسان را بقیّةالله میکند مگر میشود شاگرد فقیه, فقیه نباشد مگر میشود شاگرد مهندس, مهندس نباشد خب شاگرد بقیّةالله هم میشود بقیّةالله پس اگر وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «العلماء باقون ما بَقی الدّهر» اگر در سورهٴ «هود» آمده است که چرا اولوابقیّه دفاع نکردند قیام نکردند معلوم میشود که عالمان دین اولوابقیّهاند مسئولیت اینها نسبت به امر به معروف و مانند آن بیش از دیگران است. خب اینکه فرمود: ﴿وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ این بالاتر از آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است که فرمود: ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ برای اینکه آنها دوباره [از راه حق] برگشتند این آیه نمیتواند نسبت به بنیاسرائیل باشد برای اینکه از دریا درآمدند آثار این معجزه در آنها هست به موسای کلیم گفتند که ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[35] کاملترین مصداقش همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند مربوط به وجود مبارک حضرت است[36] لکن حصر نیست حالا اگر مدینه فاضله شرایطی داشت ـ انشاءالله ـ در بحثهای بعدی مطرح میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[2] . سورهٴ کافرون, آیهٴ 6.
[3] . سورهٴ نور, آیهٴ 25.
[4] . سورهٴ توبه, آیهٴ 29.
[5] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص252.
[6] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[7] . سورهٴ نمل, آیهٴ 16.
[8] . سورهٴ نحل, آیهٴ 112.
[9] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[10] . نهجالبلاغه, خطبه 192; «...فترکوهم عالةً مساکینَ أخوانَ دَبَرٍ و وَبَرٍ».
[11] . شرائع الاسلام, ج1, ص62.
[12] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[13] . سورهٴ توبه, آیهٴ 73; سورهٴ تحریم, آیهٴ 9.
[14] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 149.
[15] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 128.
[16] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 19; سورهٴ فاطر, آیهٴ 16.
[17] . سورهٴ قصص, آیهٴ 5.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[19] . سورهٴ ص, آیهٴ 26.
[20] . سورهٴ نمل, آیهٴ 16.
[21] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 45.
[22] . سورهٴ یونس, آیهٴ 14.
[23] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 129.
[24] . الکافی, ج5, ص59.
[25] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[26] . الارشاد (شیخ مفید), ج1, ص302.
[27] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[28] . نهجالبلاغه, نامه 61.
[29] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[30] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 157.
[31] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[32] . کمال الدین, ج1, ص331.
[33] . سورهٴ نحل, آیهٴ 96.
[34] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[35] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 138.
[36] . المیزان, ج15, ص156.
تاکنون نظری ثبت نشده است