- 1147
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 32 تا 35 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 32 تا 35 سوره نور"
- جامعه عفیفانه با مراقبت مردان و زنان از چشم و حجابشان؛
- نکاح برای حفظ نسل مقدر شده است (و نه لذتجویی)؛
- آیه 32 وظیفه اولیاء را مشخص میکند و آیه 33 وظیفه فرزندان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (32) وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (33) وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ (34) اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِیِّةٍ وَلاَ غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(35)﴾
بعد از اینکه جریان حفظ نظر را از یک جهت مطرح فرمود و سَتْر را از جهت دیگر طرح کرد ساختار جامعه را از نظر عفاف تأمین کرد یعنی جامعهای که مردها مواظب چشمشان باشند زنها هم مواظب چشمشان باشند زنها هم مواظب حجابشان باشند چنین جامعهای از گزند بیعفافی محفوظ است این فصل اول.
فصل دوم این است که انسان مثل فرشته نیست که مصون از مرگ باشد و قائم به شخص, انسان محفوظ به نوع است نه به شخص ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[1] برای انسان است نه برای فرشته و مانند آن و برای حفظ نسل, نکاح مقدّر شده است نکاح برای لذّت نیست برای حفظ نسل است چه اینکه تغذیه برای لذّت نیست برای حفظ شخص است شخص بدون غذا محفوظ نمیماند باید غذا بخورد تا بماند نوع, بدون نکاح محفوظ نمیماند باید نکاح کنند که نوع محفوظ بماند.
فصل سوم این است که این کار, کار دشواری است انسان که مثل حیوان نیست غذای او در طبیعت آماده باشد حیوانات غذایشان بر اساس مائده طبیعی و سفره طبیعی آماده است اگر علفخوارند که غذایشان آماده است و اگر گوشتخوارند که نیازی به طبخ ندارد و غذایشان آماده است. انسان نیازمند به غذاست تهیّهاش آسان نیست رنج دارد برای تحمّل این رنج دو کار شده: یکی فشار گرسنگی که دردآور است, یکی لذّت خوردن که در فضای ذائقه و دهن متمثّل است و دیگر هیچ! انسان مزد کارگری خود را در حلّ این دو نیاز میبیند یکی فرو نشاندن آن درد گرسنگی, یکی بهرهبرداری و کامیابی از لذّت خوردن; این لذّت خوردن, مزد آن کارگری است, رفع درد, مزد آن کارگری است. افراد عادی خیال میکنند که غذا میخورند که لذّت ببرند در حالی که مزد کارشان را دارند میگیرند لذا به همان اندازهای که بدن نیاز دارد باید غذا خورد. کم نیست روایاتی که میگوید انسان اگر بعد از سیر شدن باز غذا بخورد هوش و استعداد خودش را از دست میدهد[2] زیرا این روح مشغول هضم آن غذای زاید و برنامه زاید است دیگر مشغول کار خودش نیست مثل اینکه شما یک انسان فقیه یا حکیمی را وادار کنید که زبالههای شهر را جمع بکند او این کار را میکند ولی حیف است. روح را ما سرگرم کنیم برای اینکه زباله بسازد و به دستشویی تحویل بدهد این واقعاً ظلم به روح است! غرض آن است که این لذّتی که در فضای کام است این مزد کارگری است آن رفع درد گرسنگی, مزد کارگری است برای بهرهبرداری از آن این مزد را میگیرند.
در جریان نکاح هم بشرح ایضاً تأمین زندگی ازدواج کردن اداره همسر تأمین مسکن کار آسانی نیست این کار سخت را ذات اقدس الهی بر انسان تحمیل کرد مزد این کارگری را آن لذّت نکاح قرار داد اینها خیال میکنند نکاح میکنند برای التذاذ در حالی که نکاح میکنند برای ﴿قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم﴾; ﴿نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتوْا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لأنْفُسِکُمْ﴾[3] اینجا مزرعه است ولی به فکر نسل باشید بهترین دستوری که برای نکاح است تأمین نسل آینده و فرزندان صالح است که فرمود: ﴿قَدِّمُوا لأَنْفُسِکُمْ﴾ بنابراین نکاح برای حفظ نسل است طبق این سه چهار فصل.
دو مطلب را قرآن کریم در این آیات 32 و 33 بیان کرد که گاهی خیال میکنند اینها با هم ناهماهنگاند: در آیهٴ 32 فرمود اگر اینها فقیرند خدا اینها را بینیاز میکند در آیهٴ 33 فرمود اگر کسی ندارد که ازدواج بکند عفّت بورزد و خویشتندار باشد خب اگر شما وعدهٴ غنا دادید دیگر دستور به خویشتنداری برای چیست؟! گاهی خیال میشود که این جملهٴ ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ﴾ که وعده است مثلاً با جملهٴ ﴿وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ هماهنگ نیست خب اگر کسی ندارد خدا او را بینیاز میکند دیگر چرا شما او را ترغیب میکنید دستور میدهید به خویشتنداری؟! پاسخش این است که در تناقض که گفتند این دو آیه نقیض هماند مستحضرید که یکی از دو قضیه حتماً باید کلی باشد یعنی موجبه کلیه با سالبه جزئیه نقیض هماند سالبه کلیه با موجبه جزئیه نقیض هماند دو قضیه جزئیه یکی موجبه یکی سالبه یا دو قضیه مهمله هرگز نقیض هم نیستند این دو آیه تقریباً در حکم قضیه جزئیهاند و هیچ کدام نقیض هم نیستند; هیچ کلیّتی در آیه اول نیست که خدا هر فقیری را که قصد ازدواج داشت بینیاز میکند اگر آیه پیامش این بود که هر فقیری را که قصد ازدواج داشت خدا او را بینیاز میکند با آیه بعدی ناهماهنگ بود که فرمود اگر کسی نداشت صبر کند خویشتنداری کند خب شما که وعده دادید خدا بینیاز میکند دیگر چرا دستور خویشتنداری میدهید؟! سرّ اینکه آن اوّلی هم در حکم قضیه جزئیه است و دومی در حکم قضیه جزئیه این است که درباره اوّلی فرمود اگر کسی نتوانست خویشتندار باشد بالأخره نکاح برای او لازم شد یا نزدیک به لزوم است و به سراغ کسی رفت که فرزندی دَم بخت دارد آنها در اثر فقرِ این داماد آینده او را رد نکنند محتمل است ـ خداوند او را با امید به لطف الهی ـ بینیاز کند این وظیفه کسانی است که دختر دارند به آنها میفرماید اگر اینها که آمدند به در منزل شما و نیازمندند در اثر فقر اینها, اینها را رد نکنید برای اینکه ممکن است خدا اینها را بینیاز بکند ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ﴾ است منتها ﴿عَلِیمٌ﴾ که چقدر بدهد به چه کسی بدهد چه موقع بدهد و مانند آن. اما دومی مربوط به خود این جوانهاست این جوانها اگر وضع مالیشان مناسب نیست دست به آلودگی نزنند و خویشتندار باشند آیهٴ 33 وظیفه جوانها را مشخص میکند آیهٴ 32 که آیه قبلی است وظیفه اولیای دخترها را مشخص میکند که اگر کسی به سراغ دختر شما آمد و صالح بود و شرایط ازدواج را داشت به بهانه اینکه او وضع مالیاش ضعیف است او را رد نکنید البته برخیها این امر ﴿أَنکِحُوا﴾ را حمل بر وجوب کردند[4] برخیها حمل بر استحباب کردند[5] ولی یک ترغیب اخلاقی است به تعبیر بعضی از آقایانی که آیات الأحکام نویساند میگویند اکثر فقها بر ایناند که این امر برای وجوب نیست, نشانش آن است که در جریان عَبید واِما آن امر برای وجوب نیست و همین یک امر است که تکرار شده است فرمود: ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ﴾ یعنی از خود شما یعنی آزادها و احرار ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ خب انکاحِ عبد و اَمه که واجب نیست انکاح احرار هم واجب نخواهد بود برای اینکه این دو امر در کنار هماند.[6] البته مستحضرید که در اثر عطف کردن این عطف به منزلهٴ تکرار آن عامل است مثل اینکه وقتی فرمود: «واغتسل للجمعة و الجنابة» منافات ندارد که یکی مستحب باشد و دیگری واجب چون این عطف به منزلهٴ تکرار عامل است نه اینکه لفظ در اکثر از معنا استعمال شده باشد گرچه آن هم جایز است «واغتسل للجمعة, واغتسل للجنابة» این «اغتسل» دوم برای وجوب است آن «اغتسل» اول برای استحباب است این منافات ندارد. اینجا هم ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ﴾ (یک), ﴿وَالصَّالِحِینَ﴾ یعنی «و أنکحوا الصالحین من عبادکم و امائکم» (دو).
پرسش...
پاسخ: بله اما نفرمود همه را, فرمود او واسع است اما او میداند به چه کسی بدهد اگر در ذیل آیه فرمود او میداند به چه کسی بدهد, چه اینکه در بعضی از آیات دیگر دارد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾[7] معلوم میشود به مشیئت او وابسته است ما هم که به مشیئت او آگاه نیستیم بنابراین برای ما قضیه فیالجمله میشود نه بالجمله و قضیه فیالجمله یعنی قضیه مهمله در حکم قضیه جزئیه است دیگر ما نمیتوانیم تناقض دو آیه را ثابت کنیم که در آیه قبل فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ﴾ یعنی هر کس فقیر بود و قصد ازدواج داشت خدا او را بینیاز میکند بعد هم فرمود اگر کسی نداشت خویشتندار باشد تا بگوییم این دو آیه نقیض هم است. اینکه فرمود اگر فقیر بود خدا او را بینیاز میکند خطاب به کسانی است که همان کسان مخاطب به ﴿وَأَنکِحُوا﴾ هستند یعنی اولیا پدران دخترها و مانند آن به آنها میفرماید شما جوانهای جامعه را همسر بدهید و اگر صلاحیّت اداره خانواده داشتند به بهانه فقر, اینها را رد نکنید امید است که خدا فقر اینها را ترمیم بکند چون او علیم است. در آیه دیگر جوانها را مخاطب قرار داد که تا آنجا که ممکن است خویشتندار باشید برای اینکه مبادا ـ خدای ناکرده ـ آن حریمتان و هویّتتان را آسیب برسانید به وسیله کار حرام.
خب مطلب دیگر این است که کلمه زوج هم درباره شوهر استعمال میشود هم درباره همسر و همه را میگویند زوج آنجا که فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ یعنی همسر چون این ﴿أَزْوَاجاً﴾ به معنی همسر شد زیرا مخاطب اوّلی مرداناند ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ﴾ این ضمیر جمع مذکر سالم نشان میدهد مخاطب مردند ﴿أَزْوَاجاً﴾ یعنی زنها آنگاه ﴿لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾[8] ضمیر حتماً باید مؤنث باشد چه اینکه است لذا آنجا اگر ﴿أَزْوَاجاً﴾ فرمود و ضمیر مؤنث آورد برای اینکه تفصیل, قاطع شرکت است فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ یقیناً این ﴿أَزْوَاجاً﴾ یعنی زنها دیگر, آن وقت ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ ضمیر باید مؤنث باشد اما اینجا که فرمود صالحین برای تغلیب است چون صالح و صالحه داریم اما زوج و زوجه لغت فصیحی نیست یا اگر هم باشد قرآن به کار نبرده در هیچ جای قرآن سخن از زوجه و زوجات و اینها نیست; اینجا فرمود: ﴿وَالصَّالِحِینَ﴾ با اینکه اِما صالحاتاند ولی تغلیباً فرمود: ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾.
فتحصّل که این انکاح, دستور اخلاقی یا اجتماعی است به اولیا به پدر و مادر به مسئولین نظام و مانند آن, حکم وجوبی نیست مگر یک وقت کسی احساس بکند که اگر اقدام نکند جامعه بالأخره آلوده میشود آن دیگر مطلب دیگر است وگرنه به حسب ظاهر نه وجوب عینی است نه وجوب کفایی چه اینکه برای افرادی که تنها بودن و عَذَب بودن برای آنها تحملپذیر است نه واجب تعیینی است نه واجب تخییری بین ازدواج دائم و منقطع و مِلک یمین وقتی نتواند و احتمال وقوع به حرام باشد آن وقت وجوب تعیینی یا تخییری مطرح است.
قرطبی نقل میکند که اینکه برخی گفتند اگر زوج فقیر باشد قاضی میتواند بین زوجین بینونت ایجاد کند برخی گفتند که این بر خلاف قرآن است چون قرآن نفرمود «إن یکونوا فقراء یفرّق الله بینهما» فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ﴾ شما دارید در اثر فقر شوهر, حکم طلاق صادر میکنید[9] البته این کار وارد نیست برای اینکه ذات اقدس الهی وعده نداد وعده الهی تخلّفناپذیر است مثل اینکه فرمود هر کس ایمان آورد و عمل صالح کرد از عذاب مصون است اینجا وعده الهی است ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾[10] و خلف وعده نمیکند و مانند آن اما اینجا در حدّ امید است نه در حدّ وعده بعد جریان مکاتبه بیش از آن مقداری که مطرح شده بود اینجا فعلاً نه لازم است نه مصلحت است برای اینکه به لطف الهی در اثر استقرار اسلام این بردگی رخت بربست خب.
برخیها گفتند که منظور از این فقر و غنا مربوط به عفاف است اگر کسی از نظر خویشتنداری فقیر بود او حکم خاص دارد این بعید است [بلکه] منظور از فقر و غنا همان مسائل مالی است نه مسائل قدرت خویشتنداری لکن عدّهای استفاده کردند که عباد و اِما یعنی عبد و اَمه مالک میشوند برای اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ﴾ معلوم میشود اینها گاهی فقیرند گاهی غنی, فقر و غنا عدم و ملکهاند عدم و ملکه بودن برای کسانی است که شأنیّت مِلک داشته باشند اگر کسی مالک نیست نه فقیر است نه غنی, اگر عبد و اَمه مالک نمیشوند اینها نه فقیرند نه غنی, برای اینکه فقر و غنا رفعشان محال نیست نقیض هم نیستند عدم ملکه هستند مثل اعما و بصیر; یک شجر نه اعماست نه بصیر, یک حجر نه اعماست نه بصیر اینها نقیض هم نیستند که رفعشان محال باشد فقیر و غنی اینچنین است یک شجر نه فقیر است نه غنی اما بالأخره یا موجود است یا معدوم از اینکه فرمود اگر عباد و اِما فقیر بودند خدا بینیاز میکند و مانند آن معلوم میشود اینها مالکاند لذا برخیها به این فکر افتادند که این ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ﴾ را مخصوص همان اَیاما بدانند یعنی مربوط به احرار است نه مربوط به عباد و اِما یا به قرینه مکاتبهای که بعد در پیش است اینها وقتی که مکاتَب شدند مسئول تأمین هزینه خودشان خواهند بود تا بنده هستند البته حساب خاصّ خودشان را دارند اما وقتی که در شُرُف آزاد شدن هستند باید بدانند که هزینه را خودشان باید تأمین بکنند.
عمده آن است که اینکه فرمود فقر و غنا آن فقر و غنای رایجِ توانگر و تهیدست نیست همین که بتوانند زندگی خودشان را اداره بکنند.
مطلب بعدی آن است که این استفادهای که برخیها کردند که قرطبی گفته البته این استفاده, ضعیف است وعدهای هم در کار نیست وجوب عینی یا کفایی هم در کار نیست و تناقضی هم در کار نیست حالا مهمترین بحث این بخش از سوره آیه مبارکهٴ «نور» است که فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾. مستحضرید که اگر قرآن همان علیّ حکیم بود برای خیلی از خواص قابل ادراک نبود چه رسد برای توده مردم. این کتاب قرآن کریم ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[11] است یعنی همگانی است و همیشگی, همگانی است چون ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است همیشگی است ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[12] است وجود مبارک حضرت خاتم انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است پس میشود همگانی و همیشگی. کتابی که برای توده مردم است باید زبانش طوری باشد که توده مردم بفهمند اگر این در حدّ همان علیّ حکیم بود آن معارف بلند را میداشت غالب مردم نمیفهمیدند و نمیتوانستند ایمان بیاورند.
مطلب دوم آن است که در عین حال که قرآن علیّ حکیم است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[13] در عین حال که ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[14] همان مطالب عمیقِ علیّ حکیم را به صورت قصّه, داستان و از آنها نازلتر و رقیقتر به صورت تمثیل بیان میکند تا همه بفهمند لذا در قرآن آیاتی است که بسیاری از حکما و فقها حریم میگیرند که دربارهاش وارد بشوند اما همان مطالب را قرآن کریم رقیق میکند به صورت قصّه به صورت داستان به صورت تمثیل آن قدر پایین میآورد تا در دسترس همه مردم قرار بگیرد «و هذا هو معنی الانزال و التنزیل» اگر کسی خواست یک مطلب عقلی را یا فقهی را یا قاعده عمیق را مطرح کند این برای اینکه مخاطبانشان خوب بفهمند آن را به صورت یک مَثل ذکر میکند از آن قاعده عقلی تنزّل میدهد به مرحله خیال و وهم از آنجا تنزّل میدهد به مرحله حس با مثال و اینها با مخاطبان خود روبهرو میشود. قرآن کریم همین کار را کرده; در بخشهای وسیعی آن مطالب عمیق را به صورت تمثیل ذکر کرده فرمود: ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾,[15] ﴿یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾,[16] ﴿تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾[17] لذا با کتابهای علمی دیگر فرق دارد نور است در حقیقت طوری است که همگان میفهمند این آیه که از غرر آیات این سورهٴ مبارکه است بلکه از غرر کل آیات قرآن است میفرماید ذات اقدس الهی ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ است.
قبلاً گذشت که موضوع و محمول با هم متّحدند (یک) تعیین محور اتحاد موضوع و محمول به دست محمول قضیه است نه موضوع قضیه (این دو) اگر «جوشن کبیر» را قرائت میکنیم و میخوانیم در هر موردی نام مبارک الله برده شد ضمیر فصل هم آمد ما را نباید مغرور کند که الله در این مرحله است تعیین اتّحاد موضوع و محمول به دست محمول قضیه است ضارّ و نافع, فعل خداست گاهی ضارّ است گاهی نیست گاهی نافع است گاهی نیست گاهی ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[18] گاهی مغنی است گاهی نیست گاهی مقنی است گاهی نیست خب به تعبیر مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول کافی اگر اینها اوصاف ذات بود که تخلّفپذیر نبود اوصاف ذات عین ذات است اگر اوصاف ذات بود چون ذات, زوالپذیر نیست این اوصاف باید ازلی و ابدی باشد در حالی که گاهی شفا هست گاهی نیست گاهی احیا هست گاهی نیست گاهی رزق هست گاهی نیست گاهی خلق هست گاهی نیست معلوم میشود اینها خارج از حوزه ذاتاند فعل ذات اقدس الهیاند[19] ما با فعل خدا کار داریم و دیگر هیچ! آنجا [یعنی ذات] مقدور ما نیست.
مطلب بعدی آن است که کلّ جهان را ذات اقدس الهی آفرید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[20] ظهور هر چیزی به هستی آنهاست حتی ظهور نور به هستی اوست این کلمه نور یعنی نون و واو و راء یک لفظ است یک مفهوم دارد ممکن است ماهیّت هم داشته باشد ولی نه این لفظ روشن است نه مفهوم نور روشن است نه ماهیّت نور, اگر این نور هستی یافت موجود شد روشن میکند و اگر موجود نشد چیزی را روشن نمیکند مفهوم نور روشنگر نیست ماهیّت نور روشنگر نیست این وجود نور است که روشن میکند خب. خدا نور سماوات و ارض است در ذیل این هم روایاتی هست که ملاحظه فرمودید یعنی منوّرِ سماوات و ارض است و از نظر معنا, هادی موجودات آسمان و زمین است ,[21] بالأخره ظهور اشیاء به وسیله خدای سبحان است که او ظاهر به ذات است و مُظهِر غیر. این نور عمومی است که به همه هستی عطا میکند برابر رحمت مطلقه است که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ﴾[22] این در صدر آیه. بعد برای حفظ درجات که مدبّرات امر سهم دارند انبیا سهم دارند اهل بیت سهم دارند اولیا سهم دارند مثالهایی ذکر میکند که آنها آن نور را دریافت میکنند به ما میرسانند در حالی که هم دریافت کردن آن نور به عنایت الهی است هم رساندن آن نور به ما به عنایت الهی است هم او به ما از این دریافتکنندهها نزدیکتر است هم او به ما قدرتش برای رساندن از دریافتکنندهها قویتر است حالا ـ انشاءالله ـ این در اثنا روشن میشود.
فرمود فضای هستی را او روشن میکند بعد مثالی ذکر میکند که در این مثال میفرماید این نه شرقی است و نه غربی. مستحضرید خیلی از شماها این باغها را دیدید این باغهایی که دارای اشجار است سه قسمت است آن درختهایی که کنار دیوار شرقی است مقداری از روز در سایه است از آفتاب محروم است لذا میوه شاداب تحویل نمیدهد آن درختهایی که در کنار دیوار غربی است مقداری از روز از شعاع شمس محروم است لذا میوه شاداب نمیدهد این شجرهٴ ضاحیه یعنی شجره آفتابگیر اینکه در وسط باغ است این نه شرقی است نه غربی, اگر آفتاب طلوع کرد او بهره دارد تا آفتاب هست او بهره دارد بهترین میوه را درختان وسط باغ میدهند. فرمود لطف خدا نه شرقی است نه غربی همیشه میتابد برای همه میتابد و اینها برای توده مردم است یک نور ویژهای دارد که مردان الهی به سراغ آن میروند که آن فرمود: ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ﴾ نه «یهد الله له» این یک نور عمومی است که همگان بهرهمندند اما یک نور خصوصی دارد که ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ﴾ آن نور, رحمت خاصّه است آن نور در مسجد است آن نور در حسینیه است آن نور در حرم است آن نور در مسجدالحرام است آن نور در بقیع است که فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾.[23]
فتحصّل أنّ هاهنا نورین: یک نور عمومی است که همگان از او بهره میبرند یک نور خصوصی است آن نور خصوصی را آدرس داده فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ آن نور خصوصی همه جا نیست که تتمّهاش ـ انشاءالله ـ فردا ذکر میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 185; سورهٴ رعد, آیهٴ 35; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 57.
[2] . غررالحکم و دررالکلم, ص360, ح8151, 8153, 8156, 8157 و 8167.
[3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 223.
[4] . التفسیر الکبیر, ج23, ص368.
[5] . مجمع البیان, ج7, ص219 و 220.
[6] . احکام القرآن (جصّاص), ج5, ص178.
[7] . سورهٴ بقره, آیهٴ 261; سورهٴ رعد, آیهٴ 26 و... .
[8] . سورهٴ روم, آیهٴ 21.
[9] . الجامع لأحکام القرآن, ج13, ص242.
[10] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9; سورهٴ رعد, آیهٴ 31.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[12] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 31.
[13] . سورهٴ زخرف, آیات 3 و 4.
[14] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 79.
[15] . سورهٴ روم, آیهٴ 58; سورهٴ زمر, آیهٴ 27.
[16] . سورهٴ محمد, آیهٴ 3.
[17] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 43.
[18] . سورهٴ نجم, آیهٴ 48.
[19] . ر.ک: الکافی, ج1, ص111 و 112.
[20] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[21] . الکافی, ج8, ص380; التوحید (شیخ صدوق), ص156.
[22] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 156.
[23] . سورهٴ نور, آیهٴ 36.
- جامعه عفیفانه با مراقبت مردان و زنان از چشم و حجابشان؛
- نکاح برای حفظ نسل مقدر شده است (و نه لذتجویی)؛
- آیه 32 وظیفه اولیاء را مشخص میکند و آیه 33 وظیفه فرزندان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (32) وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (33) وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ (34) اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِیِّةٍ وَلاَ غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(35)﴾
بعد از اینکه جریان حفظ نظر را از یک جهت مطرح فرمود و سَتْر را از جهت دیگر طرح کرد ساختار جامعه را از نظر عفاف تأمین کرد یعنی جامعهای که مردها مواظب چشمشان باشند زنها هم مواظب چشمشان باشند زنها هم مواظب حجابشان باشند چنین جامعهای از گزند بیعفافی محفوظ است این فصل اول.
فصل دوم این است که انسان مثل فرشته نیست که مصون از مرگ باشد و قائم به شخص, انسان محفوظ به نوع است نه به شخص ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[1] برای انسان است نه برای فرشته و مانند آن و برای حفظ نسل, نکاح مقدّر شده است نکاح برای لذّت نیست برای حفظ نسل است چه اینکه تغذیه برای لذّت نیست برای حفظ شخص است شخص بدون غذا محفوظ نمیماند باید غذا بخورد تا بماند نوع, بدون نکاح محفوظ نمیماند باید نکاح کنند که نوع محفوظ بماند.
فصل سوم این است که این کار, کار دشواری است انسان که مثل حیوان نیست غذای او در طبیعت آماده باشد حیوانات غذایشان بر اساس مائده طبیعی و سفره طبیعی آماده است اگر علفخوارند که غذایشان آماده است و اگر گوشتخوارند که نیازی به طبخ ندارد و غذایشان آماده است. انسان نیازمند به غذاست تهیّهاش آسان نیست رنج دارد برای تحمّل این رنج دو کار شده: یکی فشار گرسنگی که دردآور است, یکی لذّت خوردن که در فضای ذائقه و دهن متمثّل است و دیگر هیچ! انسان مزد کارگری خود را در حلّ این دو نیاز میبیند یکی فرو نشاندن آن درد گرسنگی, یکی بهرهبرداری و کامیابی از لذّت خوردن; این لذّت خوردن, مزد آن کارگری است, رفع درد, مزد آن کارگری است. افراد عادی خیال میکنند که غذا میخورند که لذّت ببرند در حالی که مزد کارشان را دارند میگیرند لذا به همان اندازهای که بدن نیاز دارد باید غذا خورد. کم نیست روایاتی که میگوید انسان اگر بعد از سیر شدن باز غذا بخورد هوش و استعداد خودش را از دست میدهد[2] زیرا این روح مشغول هضم آن غذای زاید و برنامه زاید است دیگر مشغول کار خودش نیست مثل اینکه شما یک انسان فقیه یا حکیمی را وادار کنید که زبالههای شهر را جمع بکند او این کار را میکند ولی حیف است. روح را ما سرگرم کنیم برای اینکه زباله بسازد و به دستشویی تحویل بدهد این واقعاً ظلم به روح است! غرض آن است که این لذّتی که در فضای کام است این مزد کارگری است آن رفع درد گرسنگی, مزد کارگری است برای بهرهبرداری از آن این مزد را میگیرند.
در جریان نکاح هم بشرح ایضاً تأمین زندگی ازدواج کردن اداره همسر تأمین مسکن کار آسانی نیست این کار سخت را ذات اقدس الهی بر انسان تحمیل کرد مزد این کارگری را آن لذّت نکاح قرار داد اینها خیال میکنند نکاح میکنند برای التذاذ در حالی که نکاح میکنند برای ﴿قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم﴾; ﴿نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتوْا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لأنْفُسِکُمْ﴾[3] اینجا مزرعه است ولی به فکر نسل باشید بهترین دستوری که برای نکاح است تأمین نسل آینده و فرزندان صالح است که فرمود: ﴿قَدِّمُوا لأَنْفُسِکُمْ﴾ بنابراین نکاح برای حفظ نسل است طبق این سه چهار فصل.
دو مطلب را قرآن کریم در این آیات 32 و 33 بیان کرد که گاهی خیال میکنند اینها با هم ناهماهنگاند: در آیهٴ 32 فرمود اگر اینها فقیرند خدا اینها را بینیاز میکند در آیهٴ 33 فرمود اگر کسی ندارد که ازدواج بکند عفّت بورزد و خویشتندار باشد خب اگر شما وعدهٴ غنا دادید دیگر دستور به خویشتنداری برای چیست؟! گاهی خیال میشود که این جملهٴ ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ﴾ که وعده است مثلاً با جملهٴ ﴿وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحاً﴾ هماهنگ نیست خب اگر کسی ندارد خدا او را بینیاز میکند دیگر چرا شما او را ترغیب میکنید دستور میدهید به خویشتنداری؟! پاسخش این است که در تناقض که گفتند این دو آیه نقیض هماند مستحضرید که یکی از دو قضیه حتماً باید کلی باشد یعنی موجبه کلیه با سالبه جزئیه نقیض هماند سالبه کلیه با موجبه جزئیه نقیض هماند دو قضیه جزئیه یکی موجبه یکی سالبه یا دو قضیه مهمله هرگز نقیض هم نیستند این دو آیه تقریباً در حکم قضیه جزئیهاند و هیچ کدام نقیض هم نیستند; هیچ کلیّتی در آیه اول نیست که خدا هر فقیری را که قصد ازدواج داشت بینیاز میکند اگر آیه پیامش این بود که هر فقیری را که قصد ازدواج داشت خدا او را بینیاز میکند با آیه بعدی ناهماهنگ بود که فرمود اگر کسی نداشت صبر کند خویشتنداری کند خب شما که وعده دادید خدا بینیاز میکند دیگر چرا دستور خویشتنداری میدهید؟! سرّ اینکه آن اوّلی هم در حکم قضیه جزئیه است و دومی در حکم قضیه جزئیه این است که درباره اوّلی فرمود اگر کسی نتوانست خویشتندار باشد بالأخره نکاح برای او لازم شد یا نزدیک به لزوم است و به سراغ کسی رفت که فرزندی دَم بخت دارد آنها در اثر فقرِ این داماد آینده او را رد نکنند محتمل است ـ خداوند او را با امید به لطف الهی ـ بینیاز کند این وظیفه کسانی است که دختر دارند به آنها میفرماید اگر اینها که آمدند به در منزل شما و نیازمندند در اثر فقر اینها, اینها را رد نکنید برای اینکه ممکن است خدا اینها را بینیاز بکند ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ﴾ است منتها ﴿عَلِیمٌ﴾ که چقدر بدهد به چه کسی بدهد چه موقع بدهد و مانند آن. اما دومی مربوط به خود این جوانهاست این جوانها اگر وضع مالیشان مناسب نیست دست به آلودگی نزنند و خویشتندار باشند آیهٴ 33 وظیفه جوانها را مشخص میکند آیهٴ 32 که آیه قبلی است وظیفه اولیای دخترها را مشخص میکند که اگر کسی به سراغ دختر شما آمد و صالح بود و شرایط ازدواج را داشت به بهانه اینکه او وضع مالیاش ضعیف است او را رد نکنید البته برخیها این امر ﴿أَنکِحُوا﴾ را حمل بر وجوب کردند[4] برخیها حمل بر استحباب کردند[5] ولی یک ترغیب اخلاقی است به تعبیر بعضی از آقایانی که آیات الأحکام نویساند میگویند اکثر فقها بر ایناند که این امر برای وجوب نیست, نشانش آن است که در جریان عَبید واِما آن امر برای وجوب نیست و همین یک امر است که تکرار شده است فرمود: ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ﴾ یعنی از خود شما یعنی آزادها و احرار ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ خب انکاحِ عبد و اَمه که واجب نیست انکاح احرار هم واجب نخواهد بود برای اینکه این دو امر در کنار هماند.[6] البته مستحضرید که در اثر عطف کردن این عطف به منزلهٴ تکرار آن عامل است مثل اینکه وقتی فرمود: «واغتسل للجمعة و الجنابة» منافات ندارد که یکی مستحب باشد و دیگری واجب چون این عطف به منزلهٴ تکرار عامل است نه اینکه لفظ در اکثر از معنا استعمال شده باشد گرچه آن هم جایز است «واغتسل للجمعة, واغتسل للجنابة» این «اغتسل» دوم برای وجوب است آن «اغتسل» اول برای استحباب است این منافات ندارد. اینجا هم ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ﴾ (یک), ﴿وَالصَّالِحِینَ﴾ یعنی «و أنکحوا الصالحین من عبادکم و امائکم» (دو).
پرسش...
پاسخ: بله اما نفرمود همه را, فرمود او واسع است اما او میداند به چه کسی بدهد اگر در ذیل آیه فرمود او میداند به چه کسی بدهد, چه اینکه در بعضی از آیات دیگر دارد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾[7] معلوم میشود به مشیئت او وابسته است ما هم که به مشیئت او آگاه نیستیم بنابراین برای ما قضیه فیالجمله میشود نه بالجمله و قضیه فیالجمله یعنی قضیه مهمله در حکم قضیه جزئیه است دیگر ما نمیتوانیم تناقض دو آیه را ثابت کنیم که در آیه قبل فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ﴾ یعنی هر کس فقیر بود و قصد ازدواج داشت خدا او را بینیاز میکند بعد هم فرمود اگر کسی نداشت خویشتندار باشد تا بگوییم این دو آیه نقیض هم است. اینکه فرمود اگر فقیر بود خدا او را بینیاز میکند خطاب به کسانی است که همان کسان مخاطب به ﴿وَأَنکِحُوا﴾ هستند یعنی اولیا پدران دخترها و مانند آن به آنها میفرماید شما جوانهای جامعه را همسر بدهید و اگر صلاحیّت اداره خانواده داشتند به بهانه فقر, اینها را رد نکنید امید است که خدا فقر اینها را ترمیم بکند چون او علیم است. در آیه دیگر جوانها را مخاطب قرار داد که تا آنجا که ممکن است خویشتندار باشید برای اینکه مبادا ـ خدای ناکرده ـ آن حریمتان و هویّتتان را آسیب برسانید به وسیله کار حرام.
خب مطلب دیگر این است که کلمه زوج هم درباره شوهر استعمال میشود هم درباره همسر و همه را میگویند زوج آنجا که فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ یعنی همسر چون این ﴿أَزْوَاجاً﴾ به معنی همسر شد زیرا مخاطب اوّلی مرداناند ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ﴾ این ضمیر جمع مذکر سالم نشان میدهد مخاطب مردند ﴿أَزْوَاجاً﴾ یعنی زنها آنگاه ﴿لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾[8] ضمیر حتماً باید مؤنث باشد چه اینکه است لذا آنجا اگر ﴿أَزْوَاجاً﴾ فرمود و ضمیر مؤنث آورد برای اینکه تفصیل, قاطع شرکت است فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ یقیناً این ﴿أَزْوَاجاً﴾ یعنی زنها دیگر, آن وقت ﴿لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾ ضمیر باید مؤنث باشد اما اینجا که فرمود صالحین برای تغلیب است چون صالح و صالحه داریم اما زوج و زوجه لغت فصیحی نیست یا اگر هم باشد قرآن به کار نبرده در هیچ جای قرآن سخن از زوجه و زوجات و اینها نیست; اینجا فرمود: ﴿وَالصَّالِحِینَ﴾ با اینکه اِما صالحاتاند ولی تغلیباً فرمود: ﴿وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾.
فتحصّل که این انکاح, دستور اخلاقی یا اجتماعی است به اولیا به پدر و مادر به مسئولین نظام و مانند آن, حکم وجوبی نیست مگر یک وقت کسی احساس بکند که اگر اقدام نکند جامعه بالأخره آلوده میشود آن دیگر مطلب دیگر است وگرنه به حسب ظاهر نه وجوب عینی است نه وجوب کفایی چه اینکه برای افرادی که تنها بودن و عَذَب بودن برای آنها تحملپذیر است نه واجب تعیینی است نه واجب تخییری بین ازدواج دائم و منقطع و مِلک یمین وقتی نتواند و احتمال وقوع به حرام باشد آن وقت وجوب تعیینی یا تخییری مطرح است.
قرطبی نقل میکند که اینکه برخی گفتند اگر زوج فقیر باشد قاضی میتواند بین زوجین بینونت ایجاد کند برخی گفتند که این بر خلاف قرآن است چون قرآن نفرمود «إن یکونوا فقراء یفرّق الله بینهما» فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ﴾ شما دارید در اثر فقر شوهر, حکم طلاق صادر میکنید[9] البته این کار وارد نیست برای اینکه ذات اقدس الهی وعده نداد وعده الهی تخلّفناپذیر است مثل اینکه فرمود هر کس ایمان آورد و عمل صالح کرد از عذاب مصون است اینجا وعده الهی است ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾[10] و خلف وعده نمیکند و مانند آن اما اینجا در حدّ امید است نه در حدّ وعده بعد جریان مکاتبه بیش از آن مقداری که مطرح شده بود اینجا فعلاً نه لازم است نه مصلحت است برای اینکه به لطف الهی در اثر استقرار اسلام این بردگی رخت بربست خب.
برخیها گفتند که منظور از این فقر و غنا مربوط به عفاف است اگر کسی از نظر خویشتنداری فقیر بود او حکم خاص دارد این بعید است [بلکه] منظور از فقر و غنا همان مسائل مالی است نه مسائل قدرت خویشتنداری لکن عدّهای استفاده کردند که عباد و اِما یعنی عبد و اَمه مالک میشوند برای اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ﴾ معلوم میشود اینها گاهی فقیرند گاهی غنی, فقر و غنا عدم و ملکهاند عدم و ملکه بودن برای کسانی است که شأنیّت مِلک داشته باشند اگر کسی مالک نیست نه فقیر است نه غنی, اگر عبد و اَمه مالک نمیشوند اینها نه فقیرند نه غنی, برای اینکه فقر و غنا رفعشان محال نیست نقیض هم نیستند عدم ملکه هستند مثل اعما و بصیر; یک شجر نه اعماست نه بصیر, یک حجر نه اعماست نه بصیر اینها نقیض هم نیستند که رفعشان محال باشد فقیر و غنی اینچنین است یک شجر نه فقیر است نه غنی اما بالأخره یا موجود است یا معدوم از اینکه فرمود اگر عباد و اِما فقیر بودند خدا بینیاز میکند و مانند آن معلوم میشود اینها مالکاند لذا برخیها به این فکر افتادند که این ﴿إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ﴾ را مخصوص همان اَیاما بدانند یعنی مربوط به احرار است نه مربوط به عباد و اِما یا به قرینه مکاتبهای که بعد در پیش است اینها وقتی که مکاتَب شدند مسئول تأمین هزینه خودشان خواهند بود تا بنده هستند البته حساب خاصّ خودشان را دارند اما وقتی که در شُرُف آزاد شدن هستند باید بدانند که هزینه را خودشان باید تأمین بکنند.
عمده آن است که اینکه فرمود فقر و غنا آن فقر و غنای رایجِ توانگر و تهیدست نیست همین که بتوانند زندگی خودشان را اداره بکنند.
مطلب بعدی آن است که این استفادهای که برخیها کردند که قرطبی گفته البته این استفاده, ضعیف است وعدهای هم در کار نیست وجوب عینی یا کفایی هم در کار نیست و تناقضی هم در کار نیست حالا مهمترین بحث این بخش از سوره آیه مبارکهٴ «نور» است که فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾. مستحضرید که اگر قرآن همان علیّ حکیم بود برای خیلی از خواص قابل ادراک نبود چه رسد برای توده مردم. این کتاب قرآن کریم ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[11] است یعنی همگانی است و همیشگی, همگانی است چون ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است همیشگی است ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[12] است وجود مبارک حضرت خاتم انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است پس میشود همگانی و همیشگی. کتابی که برای توده مردم است باید زبانش طوری باشد که توده مردم بفهمند اگر این در حدّ همان علیّ حکیم بود آن معارف بلند را میداشت غالب مردم نمیفهمیدند و نمیتوانستند ایمان بیاورند.
مطلب دوم آن است که در عین حال که قرآن علیّ حکیم است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[13] در عین حال که ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[14] همان مطالب عمیقِ علیّ حکیم را به صورت قصّه, داستان و از آنها نازلتر و رقیقتر به صورت تمثیل بیان میکند تا همه بفهمند لذا در قرآن آیاتی است که بسیاری از حکما و فقها حریم میگیرند که دربارهاش وارد بشوند اما همان مطالب را قرآن کریم رقیق میکند به صورت قصّه به صورت داستان به صورت تمثیل آن قدر پایین میآورد تا در دسترس همه مردم قرار بگیرد «و هذا هو معنی الانزال و التنزیل» اگر کسی خواست یک مطلب عقلی را یا فقهی را یا قاعده عمیق را مطرح کند این برای اینکه مخاطبانشان خوب بفهمند آن را به صورت یک مَثل ذکر میکند از آن قاعده عقلی تنزّل میدهد به مرحله خیال و وهم از آنجا تنزّل میدهد به مرحله حس با مثال و اینها با مخاطبان خود روبهرو میشود. قرآن کریم همین کار را کرده; در بخشهای وسیعی آن مطالب عمیق را به صورت تمثیل ذکر کرده فرمود: ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾,[15] ﴿یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ﴾,[16] ﴿تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾[17] لذا با کتابهای علمی دیگر فرق دارد نور است در حقیقت طوری است که همگان میفهمند این آیه که از غرر آیات این سورهٴ مبارکه است بلکه از غرر کل آیات قرآن است میفرماید ذات اقدس الهی ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ است.
قبلاً گذشت که موضوع و محمول با هم متّحدند (یک) تعیین محور اتحاد موضوع و محمول به دست محمول قضیه است نه موضوع قضیه (این دو) اگر «جوشن کبیر» را قرائت میکنیم و میخوانیم در هر موردی نام مبارک الله برده شد ضمیر فصل هم آمد ما را نباید مغرور کند که الله در این مرحله است تعیین اتّحاد موضوع و محمول به دست محمول قضیه است ضارّ و نافع, فعل خداست گاهی ضارّ است گاهی نیست گاهی نافع است گاهی نیست گاهی ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[18] گاهی مغنی است گاهی نیست گاهی مقنی است گاهی نیست خب به تعبیر مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول کافی اگر اینها اوصاف ذات بود که تخلّفپذیر نبود اوصاف ذات عین ذات است اگر اوصاف ذات بود چون ذات, زوالپذیر نیست این اوصاف باید ازلی و ابدی باشد در حالی که گاهی شفا هست گاهی نیست گاهی احیا هست گاهی نیست گاهی رزق هست گاهی نیست گاهی خلق هست گاهی نیست معلوم میشود اینها خارج از حوزه ذاتاند فعل ذات اقدس الهیاند[19] ما با فعل خدا کار داریم و دیگر هیچ! آنجا [یعنی ذات] مقدور ما نیست.
مطلب بعدی آن است که کلّ جهان را ذات اقدس الهی آفرید ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[20] ظهور هر چیزی به هستی آنهاست حتی ظهور نور به هستی اوست این کلمه نور یعنی نون و واو و راء یک لفظ است یک مفهوم دارد ممکن است ماهیّت هم داشته باشد ولی نه این لفظ روشن است نه مفهوم نور روشن است نه ماهیّت نور, اگر این نور هستی یافت موجود شد روشن میکند و اگر موجود نشد چیزی را روشن نمیکند مفهوم نور روشنگر نیست ماهیّت نور روشنگر نیست این وجود نور است که روشن میکند خب. خدا نور سماوات و ارض است در ذیل این هم روایاتی هست که ملاحظه فرمودید یعنی منوّرِ سماوات و ارض است و از نظر معنا, هادی موجودات آسمان و زمین است ,[21] بالأخره ظهور اشیاء به وسیله خدای سبحان است که او ظاهر به ذات است و مُظهِر غیر. این نور عمومی است که به همه هستی عطا میکند برابر رحمت مطلقه است که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ﴾[22] این در صدر آیه. بعد برای حفظ درجات که مدبّرات امر سهم دارند انبیا سهم دارند اهل بیت سهم دارند اولیا سهم دارند مثالهایی ذکر میکند که آنها آن نور را دریافت میکنند به ما میرسانند در حالی که هم دریافت کردن آن نور به عنایت الهی است هم رساندن آن نور به ما به عنایت الهی است هم او به ما از این دریافتکنندهها نزدیکتر است هم او به ما قدرتش برای رساندن از دریافتکنندهها قویتر است حالا ـ انشاءالله ـ این در اثنا روشن میشود.
فرمود فضای هستی را او روشن میکند بعد مثالی ذکر میکند که در این مثال میفرماید این نه شرقی است و نه غربی. مستحضرید خیلی از شماها این باغها را دیدید این باغهایی که دارای اشجار است سه قسمت است آن درختهایی که کنار دیوار شرقی است مقداری از روز در سایه است از آفتاب محروم است لذا میوه شاداب تحویل نمیدهد آن درختهایی که در کنار دیوار غربی است مقداری از روز از شعاع شمس محروم است لذا میوه شاداب نمیدهد این شجرهٴ ضاحیه یعنی شجره آفتابگیر اینکه در وسط باغ است این نه شرقی است نه غربی, اگر آفتاب طلوع کرد او بهره دارد تا آفتاب هست او بهره دارد بهترین میوه را درختان وسط باغ میدهند. فرمود لطف خدا نه شرقی است نه غربی همیشه میتابد برای همه میتابد و اینها برای توده مردم است یک نور ویژهای دارد که مردان الهی به سراغ آن میروند که آن فرمود: ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ﴾ نه «یهد الله له» این یک نور عمومی است که همگان بهرهمندند اما یک نور خصوصی دارد که ﴿یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ﴾ آن نور, رحمت خاصّه است آن نور در مسجد است آن نور در حسینیه است آن نور در حرم است آن نور در مسجدالحرام است آن نور در بقیع است که فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾.[23]
فتحصّل أنّ هاهنا نورین: یک نور عمومی است که همگان از او بهره میبرند یک نور خصوصی است آن نور خصوصی را آدرس داده فرمود: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ آن نور خصوصی همه جا نیست که تتمّهاش ـ انشاءالله ـ فردا ذکر میشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 185; سورهٴ رعد, آیهٴ 35; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 57.
[2] . غررالحکم و دررالکلم, ص360, ح8151, 8153, 8156, 8157 و 8167.
[3] . سورهٴ بقره, آیهٴ 223.
[4] . التفسیر الکبیر, ج23, ص368.
[5] . مجمع البیان, ج7, ص219 و 220.
[6] . احکام القرآن (جصّاص), ج5, ص178.
[7] . سورهٴ بقره, آیهٴ 261; سورهٴ رعد, آیهٴ 26 و... .
[8] . سورهٴ روم, آیهٴ 21.
[9] . الجامع لأحکام القرآن, ج13, ص242.
[10] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9; سورهٴ رعد, آیهٴ 31.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[12] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 31.
[13] . سورهٴ زخرف, آیات 3 و 4.
[14] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 79.
[15] . سورهٴ روم, آیهٴ 58; سورهٴ زمر, آیهٴ 27.
[16] . سورهٴ محمد, آیهٴ 3.
[17] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 43.
[18] . سورهٴ نجم, آیهٴ 48.
[19] . ر.ک: الکافی, ج1, ص111 و 112.
[20] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16; سورهٴ زمر, آیهٴ 62.
[21] . الکافی, ج8, ص380; التوحید (شیخ صدوق), ص156.
[22] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 156.
[23] . سورهٴ نور, آیهٴ 36.
تاکنون نظری ثبت نشده است