display result search
منو
تفسیر آیه 35 سوره رعد _ بخش چهارم

تفسیر آیه 35 سوره رعد _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 97 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 35 سوره رعد _ بخش چهارم"
- تمثیلات قرآن؛
- اوصاف بهشت؛
- بهشت ظاهری و بهشت باطنی


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿مَثَل الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوا وَعُقْبَی الکَافِرِینَ النَّارُ﴾( )
این آیه مبارکه اگر اولش کلمه مَثَل نمی‌‌‌‌داشت بحث دربارهٴ فرازهای این آیه مانند بسیاری از این آیات قابل تحقیق بود و آسان و اما چون کلمهٴ مَثَل دارد و این مَثَل هم احیاناً به معنای صفت نباشد به همان معنای معروف مَثَل باشد این مشعر به این معناست که بهشت گذشته از این جریان ظاهری و جسمانی یک حقیقت دیگری دارد که آن حقیقت را اگر بخواهند برای ما بیان کنند باید به زبان مَثَل باشد نظیر اینکه قرآن یک حقیقتی دارد غیر از این آیات ظاهره و احکام و معانی حصولی که آن حقیقت را اگر بخواهند برای ما بیان کنند باید مَثَل ذکر کنند این معانی ظاهرهٴ قرآن را و احکام ظاهرهٴ قرآن را خیلی از انسانها می‌‌‌‌فهمند و می‌‌‌‌توانند عمل کنند اما آن حقیقت قرآن را خیلی‌‌‌‌ها نمی‌‌‌‌توانند حمل کنند که ﴿لَوْ أنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾( )، ‌معلوم می‌‌‌‌شود قرآن یک ظاهری دارد که درک او خیلی سخت نیست یک باطنی دارد که حمل او مقدور همه نیست نمونه آنچه که درباره قرآن کریم آمده درباره معصومین (علیهم السلام) هم آمده امامان معصوم (علیهم السلام) یک ظاهری دارند یک احکامی از اینها صادر می‌‌‌‌شود که هم شناخت ظاهر امامان و هم فهمیدن احکام صادره از آنها آسان است خیلی سخت نیست و یک حقیقتی دارند که همان حقیقت امامت و ولایت است که نه تنها هضم آنها میسور همه نیست دسترسی به ظاهر آن حقیقت هم میسور همه نیست سهل بن حنیف از شاگردان مخصوص امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود این در کوفه رحلت کرد خبر درگذشت سهل بن حنیف انصاری به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) رسید حضرت فرمود «لو أحبّنى جبل لتهافت»( )، کوه اگر بخواهد محبت مرا بپذیرد متلاشی می‌‌‌‌شود اگر او در فراق من رحلت کرد و نتوانست حیاتش را حفظ کند خیلی عجیب نیست زیرا کوه نمی‌‌‌‌تواند محبت مرا حمل کند «لو أحبّنى جبل لتهافت»( )، این در شرح حال سهل بن حنیف انصاری هست مرحوم محدث قمی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف منتهی نقل کرده دیگران هم آوردند این علی‌ بن ‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) یک ظاهری دارد که خیلی‌‌‌‌ها می‌‌‌‌بینند و به ظاهر او هم دل می‌‌‌‌بندند و احکام ظاهره را هم می‌‌‌‌فهمند یک ولایتی دارد که هضم آن ولایت مقدور کوه هم نیست همان بیانی که خدای سبحان درباره حقیقت قرآن می-فرماید که ﴿لَوْ أنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِن خَشْیَةِ اللَّهِ﴾( )، همان بیان را قرآن ناطق یعنی علی (سلام الله علیه) دربارهٴ خودش بیان می‌‌‌‌کند که «لو أحبّنى جبل لتهافت»( )، معلوم می‌شود گذشته از ظاهر یک باطن دیگری هم هست که آن باطن را اگر بخواهند برای ما تبیین کنند چاره جز مَثَل نیست بهشت هم این چنین است یک جنت جسمانی و ظاهری است که درک آن خیلی دشوار نیست یک جنت عقلی و معنوی است که درک آن بسیار آسان نیست برای رسیدن به آن جنت عقلی و درک آن جنت عقلی چاره جز مَثَل نیست گاهی مثال می-زنند چشمه‌‌‌‌های آن را مَثَل اینکه جبرییل بیفتد و پرش را با آن چشمه خیس کند و از هر قطره‌‌‌‌ای که از پرش می-چکد ملکی خلق بشود که تا قیامت خدا را تسبیح می‌‌‌‌کند نمونه آنچه که در بعضی از سیر و تواریخ در جریان کربلای سیدالشهدا (سلام الله علیه) آمده که مرغی در روز عاشورا خود را کنار بدن مطهر رساند و بال و پرش را با خون حضرت آغشته کرد و رنگین کرد به اطراف عالم پراکنده شد و هر جا قطره خونی افتاد آنجا مسجد شد این نبود که مرغی در کار باشد که مرغی آمده باشد که پری داشته باشد و خود را به بدن مطهر رسانده باشد و آغشته کرده باشد که یک چنین چیزی که نبود که این تمثیل آن است که هر جا سخن از خداست این محصول خون سید الشهدا (سلام الله علیه) است اگر مسجدی ساخته شد و اگر خدایی در یک جا عبادت شد به برکت خون کربلاست عظمت آن خون را و تأثیر شهادت حضرت را به این مَثَل تبیین کردند و الا مرغی باشد و پر و بالی آغشته کرده باشد یک چنین چیزی نبوده است نظیر آنچه در جریان حضرت جبرییل (سلام الله علیه) در بعضی روایتهایی که روزهای قبل بحث شد ملاحظه فرمودید اینها می‌شود تمثیل، تمثیل یک وقت داستان سرایی است نظیر داستان سرایی کلیله و دمنه این گونه از داستان سرایی در حریم قرآن کریم اصلاً راه ندارد زیرا ﴿وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِى السَّبِیلَ﴾( )، کتابی که حق است داستان وقصه و افسانه ساختگی در او راه ندارد یک وقت تمثیل است یعنی یک حقیقت خارجی عینی است که آن حقیقت خارجی که تحقق دارد و وقوع دارد بخواهند آن را بیان کنند مَثَل ذکر می‌‌‌‌کنند آن داستانهای کلیله و دمنه داستانهای بافتنی است این یک حقیقت خارجی است که در خارج وجود دارد منتها به صورت جسم نیست به صورت ماده نیست در یک مکانی باشد نیست و مانند آن، آن حقیقت را وقتی بخواهند تبیین کنند چاره جز مَثَل نیست لذا قرآن کریم فرمود خدا در بسیاری از موارد مَثَل می‌‌‌‌زند تا مطلب را روشن کند نه مَثَل می‌‌‌‌زند ینعنی داستان و افسانه می‌‌‌‌گوید معاذ الله ﴿فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ﴾( )، ﴿وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِى السَّبِیلَ﴾( )، این لسان لسان حصر است یعنی جز حق نمی‌‌‌‌گوید و اگر جایی هم بخواهد مَثَل ذکر کند قرینه در کار هست که اینجا جای تمثیل است بنابراین تمثیل نه به این معنا که یک افسانه‌ای و یک داستانی باشد معاذ الله نه ولایت علی محبت حضرت امیر (سلام الله علیه) یک حقیقتی است آن حقیقت اگر بخواهد بر کوه بتابد کوه را متلاشی می‌‌‌‌کند نمونه آن چیست نمونه‌‌‌‌اش ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً﴾( )، چگونه یک حقیقت کوه را متلاشی کرد چگونه یک واقعیت کوه را ریز ریز کرد؟ خیلی‌ها هم همین طور است آن محبت مقدور همگان نیست چگونه شنیدن یک سلسله خبرها آدم را از بین می‌‌‌‌برد اگر یک خبر سنگینی را انسان یکجا بشنود سکته می‌‌‌‌کند مگر نه آن است که اندیشه و فکر این بدن را سرد می‌‌‌‌کند و از بین می‌‌‌‌برد آن که سنگینی مادی ندارد که یک خبر است یک فکر است این خبر را که یک انسان شنید و فهمید این اندیشه و این درک او را از بین می‌‌‌‌برد چرا چون دلبسته به یک عالم دیگری است اگر به کسی دفعةً خبر بدهند که خانه و مغازه‌‌‌‌ات یکجا طعمه حریق شد این احیاناً حالش عوض بشود چون محبوبش را از دست داد پس نفس اگر بفهمد محبوبش را از دست داد این اندیشه او را می‌‌‌‌کشد اگر همین محبت را در معارف انسان پیاده کرد محبوب او شد امام و معصوم او در فراق امامش جان داد این یک اندیشه و یک علم است که آدم را از بین می‌‌‌‌برد آن علم این بدن را متلاشی می‌‌‌‌کند لذا دربارهٴ سهل بن حنیف حضرت امیرفرمود «لو أحبّنى جبل لتهافت»( )، این حقیقت محبت و حقیقت ولایت بخواهد بیان بشود چاره جز تمثیل نیست نظیر اینکه حقیقت قرآن بخواهد بیان بشود چاره جز تمثیل نیست نعمتهای ظاهری بهشت را قرآن کریم طرزی تنظیم می‌‌‌‌کند که ما نمونه‌‌‌‌هایش را در دنیا داریم و در کش خیلی دشوار نیست بعد می‌‌‌‌رسیم به یک جاهایی که در کش برای انسان‌ها مشکل است مثلاً بهشتی‌ها در قیامت روی تختها هستند روی فرشها هستند تختها چگونه است فرشها چطور بافته شده است همه اینها را بیان می‌‌‌‌کند درک اینها خیلی سخت نیست اما می‌رسیم به جایی که می‌فرماید ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، سرر جمع سریر است این تخت را انسان می‌فهمد تختها برجسته‌اند سرر مرفوعه است این را انسان می‌فهمد سرر مصفوفه است یعنی صفبندی شده است منظم است این را هم آدم می‌‌‌‌فهمد اما می-فرماید اینها روی تخت نشستند همه روبروی هم‌اند متقابل‌اند نه دو به دو متقابل‌اند کسانی که در آن موطن‌اند همه متقابل هم‌اند این فرض صحیح ندارد در اجسام چگونه همه روبروی هم‌اند اگر دو صف طولانی است آن آخر صف با اول صف آنها که طرف راست نشستند با اینها که طرف چپ‌اند یکدیگر را که نمی‌‌‌‌بینند که اما در یک مرتبه همه همه را می‌‌‌‌بینند هیچ غیبت ندارند این معنای کنایی مراد است یعنی غیبت یکدیگر را نمی‌‌‌‌کنند پشت سر یکدیگر حرف نمی‌‌‌‌زنند این است معنایش؟ که بعضی از اهل تفسیر بیان کردند یا معنای دیگر دارد ؟ اگر ما مجبور شدیم هیچ راهی نداشتیم برای تفسیر این متقابلین آن گاه می‌گوییم این کنایه از آن است که پشت سر هم حرف نمی‌‌‌‌زنند مَثَل اینکه همه مثل اینکه یکدیگر را همیشه می‌بینند ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، مَثَل اینکه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند مَثَل اینکه در حضور هم‌اند لذا غیبت نمی‌سسکنند حالا اگر یک راه دیگری داشت چرا مَثَل اینکه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند و خود اینکه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند نباشد اگر در یک موطنی هست که آنجا حجاب مادی راه ندارد همیشه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند همواره در مشهد الله اند بعضی از اهل تفسیر گفتند این ناظر به آن وقتی است که به زیارت الله می‌‌‌‌روند در آنجا حجابی در کار نیست همه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند این طور نیست که انسان که وقتی جلو افتاده پشت سری را نبیند یا کسی که فاصله دارد آن را نبیند باید برگردد ببیند این چنین نیست در یک موطن انسان می‌‌‌‌بیند اما نه با چشم ببیند که چون چشم در جلوی سر اوست و در پشت سر او نیست پشت سریها را نبیند نه این چنین نیست در آن موطن همه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند و کسی از دید کسی غافل نیست این پیداست انسان در آن لحظه و در آن موطن «بصیر لا بجارهم وسمیع لا بجارهم» این طور نیست که همه دیدنها با این چشم وگوش باشد تا ما نتوانیم ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، را توجیه کنیم مجبور بشویم که بگوییم متقابل هم‌اند یعنی مَثَل اینکه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند‌اند غیبت هم نمی‌‌‌‌کنند این طور نیست آنجا اصلاً جای غیبت نیست برای اینکه فرمود که ﴿لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأثِیماً﴾( )، اصلاً نکره در سیاق نفی است آن اصلاً جا برای غیبت نیست جای لغو نیست کسی آنجا لغو نمی‌‌‌‌گوید نه به عنوان شوخی نه به عنوان جد حرف لغو در بهشت نیست اگر سخن از لغو نیست دیگر سخن از غیبت و امثال ذلک نخواهد بود اما اینکه متقابل هم‌اند نه به این معنا که گویا همدیگر را می‌‌‌‌بینند نه واقعاً همدیگر را می‌‌‌‌بینند اگر ما دلیلی بر خلاف نداشتیم بلکه ادله عقلیه اینها را تأیید می‌‌‌‌کند خب ظاهر مأخوذ است دیگر.
سؤال ... جواب: اینها که مربوط به آن جنتهای ظاهری است که مفروغ عنه است آن جنت ظاهری و جسمانی آیاتش به قدری است که تقریباً بیّن است، جسمانی بودنش ظاهری بودنش نعم ظاهره، اما اینها که در عین حال ابدانشان و اجسامشان از این، نعم ظاهری و جسمانی استفاده می‌‌‌‌کنند عقول عالیه‌‌‌‌شان و ارواح‌شان یک لذتهای دیگری دارند مَثَل اینکه انسان در کنار باغ نشسته یک مطلب علمی را هم فهمیده اگر در کنار باغ نشسته در کنار نهر نشسته مطالعه کرده یک مطلب علمی فهمیده آیا فهمیدن آن مطلب مَثَل خوردن سیب هر دو لذت جسمانی است یا با هم فرق می‌‌‌‌کند؟ اگر یک مطلبی را می‌‌‌‌فهمد و یک میوه‌ای را هم می‌‌‌‌خورد میوه را با قوّهٴ حاسه لذت می‌‌‌‌برد مطلب را با قوّهٴ عاقله لذت می‌‌‌‌برد آن لذتهای عاقله را نمی‌‌‌‌توان در محدوده لذت حاسه حساب کرد در اینجا دارد آن نعم ظاهری‌‌‌‌اش محفوظ است اما ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، متقابلین نه یعنی هر کدام با کسی که در مقابل اوست روبروی هم‌اند خب اینکه در دنیا هم همین طور است اگر ﴿عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، یعنی میزهایی که منظم است مصفوف یعنی صفبندی شده اگر میزهای صفبندی شده باشد دو طرف میز بچینند مردم رویش بنشینند خب هر کدام روبروی دیگری است دیگر، این دیگر جزء خصوصیتهای بهشت نیست که که متقابل هم‌اند این کریمه بر کلمه تقابل تکیه نمی‌‌‌‌کند معلوم می‌‌‌‌شود این تقابل یک چیز دیگر است که همه مقابل هم‌اند و مفسّرین می‌‌‌‌خواهند این متقابلین را بگویند گویا مقابل هم‌اند کسی غیبت کسی نمی‌‌‌‌کند حالا چرا گویا ؟ سخن از غیبت نکردن نیست اینها اگر بخواهند با چشم ببینند بله گویا اما اگر بصیر باشند «لا بجارحه» دیگر سخن از انه است نه کانه واقعاً این چنین است یکدیگر را حقیقتاً می‌‌‌‌بینند نه گویا یکدیگر را می‌بینند نه واقعاً یکدیگر را می‌‌‌‌بینند این را در أسد الغابة از اباذر نقل می‌‌‌‌کند اباذر (رضوان الله علیه) در یک مسافرتی در حضور رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) بود حضرت استراحت کرده بود و خوابید اباذر رفت کنار درخت یک شاخه‌‌‌‌ای را شکست حضرت فرمود چه می‌‌‌‌کنی؟ عرض کرد خواستم ببینم شما در خواب می‌فهمید یا نه؟ فرمود تو خیال کردی چشمم بخوابد قلبم می‌‌‌‌خوابد آن قلب بصیر است «لا بجارجه» اینکه فرمود «تنام عینى ولا ینام قلبى»( )، چشمم می‌‌‌‌خوابد ولی دلم می‌‌‌‌بیند مؤمن در بهشت به یک چنین مقامی می‌رسد منتها فاصله مقامی او با مقام رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) به حساب نمی‌‌‌‌آید آن فاصله زیاد است ولی سنخ آن مقام این مقام است که حضرت فرمود گرچه من خواب هستم چشمم خوابیده است ولی قلم می‌بیند تو داری چه می‌‌‌‌کنی نه تنها قلبم می‌‌‌‌بیند که داری چه می‌‌‌‌کنی از اندیشه‌‌‌‌ات هم باخبر است که برای چه آمدی کنار درخت انسان در بهشت به نمونه‌‌‌‌هایی از این مقام می‌رسد لذا در سورهٴ واقعه وقتی سخن از نعم بهشتی‌‌‌‌ها، و مقربین است می‌‌‌‌فرماید که آیهٴ ده به بعد سورهٴ واقعه می‌‌‌‌فرماید که ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ٭ أولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ٭ فِى جَنَّاتِ النَّعِیمِ﴾( )، که این ﴿جَنَّاتِ النَّعِیمِ﴾ قبلاً به عرض رسید که نعم عندالاطلاق همان نعمت ولایت است این غیر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾( )، است این فوق آن است ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ٭ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ٭ عَلَی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ٭ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ﴾( )، این کلمه ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ﴾ ظاهراً دربارهٴ غیر مقربین گفته نشده درباره دیگران سخن از سرر و تختهای گوناگون هست اما اینکه اینها همواره مقابل هم‌اند این چنین نیست نمونه-هایی از مقربین را که خدا بیان می‌‌‌‌کند در سورهٴ نساء (آیهٴ 172) می‌فرماید ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أن یَکُونَ عَبْداً للهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ﴾( )، عیسای مسیح (سلام الله علیه) از اینکه بنده حق باشد استنکاف ندارد و فرشتگان مقرب هم از اینکه بندگان حق باشند استنکاف ندارند فرشتگان را به وصف مقرب بودن توصیف کرد و عیسای مسیح (سلام الله علیه) را با فرشتگان یکجا ذکر کرد بعد در سورهٴ آل‌عمران هم وقتی سخن از عیسای مسیح است می‌‌‌‌گوید این ﴿وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾( )، است در سورهٴ آل‌عمران مقام عیسای مسیح (سلام الله علیه) را که ذکر می‌‌‌‌کند می‌‌‌‌فرماید این وجیه دنیا و آخرت است و از مقربین خواهد بود (آیهٴ 45) سورهٴ آل‌عمران ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِى الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾( )، این وجیه عند الله است ﴿وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است نمونه‌‌‌‌های مقربین را خدا در قرآن بیان کرد در بین انسانها فرمود عیسای مسیح در موجودات دیگر فرشتگان فرشتگان مقرّب دربارهٴ مقربین است که می‌‌‌‌گوید اینها روی تختهایی نشستند که هموراه یکدیگر را می‌‌‌‌بینند ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، بنابراین چیزی از اینها غیبت ندارد و پوشیده نیست این خاصیت مقام مقرب بودن است برای اینکه اگر همه سرنوشت و سرگذشت ابرار در کتاب علیین است و علیین مشهود مقربین است ﴿إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِى عِلِّیِّینَ﴾( )، که علیین کتاب است آن کتاب دیگر نظیر این کتاب کاغذ و ورق و برگ وصحافی و جلد نیست ﴿إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِى عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾( )، که ﴿یَشْهَدُهُ المُقَرَّبُونَ﴾( )، مقربون شاهد این کتاب‌اند می‌‌‌‌دانند در این کتاب چه هست آن که به نام مقرب است تمام سرگذشت و سرنوشت ابرار را می‌داند پس چیزی بر او پوشیده نیست این انسان در جایی قرار می‌‌‌‌گیرد که همه امور مشهود اوست لذا مقربین بر سرری تکیه می‌‌‌‌کنند که همواره یکدیگر را می‌‌‌‌بینند غیبتی در کار نیست ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( ).
سؤال ... جواب: یک سلسله لذایذ لذایذ ظاهری است البته اما یک سلسله لذایذ در مرحله پایین هست در مرحله بالا نیست یعنی هیچ‌کدام از این لذایذ خوردن هم همین طور است دیگر اکل و شرب این طور است یک وقت است انسان در عالم رؤیا خواب می‌‌‌‌بیند که آب زلالی است و او از آب زلال دارد استفاده می‌‌‌‌کند علم نصیبش می-شود آن حقیقت این خواب که خواب واقعی است اضغاث احلام نیست خوابی است که تعبیر دارد آن حقیقت اگر بخواهد به صورت مَثَل بیان بشود به صورت چشمه در می‌‌‌‌آید انسان گاهی خواب می‌‌‌‌بیند که در آب زلال دارد شنا می‌‌‌‌کند علم صحیح نصیبش می‌‌‌‌شود آن حقیقت اگر بخواهد به صورت مَثَل بیان بشود تمثیل به صورت آب زلال در می‌‌‌‌آید و همان می‌‌‌‌شود ماء الحیاة آب زندگانی والا آب زندگانی که از باران نمی‌‌‌‌بارد و از چشمه و چاه نمی‌‌‌‌جوشد در زمین در دنیا یک آبی به نام آب زندگانی که نیست آب زندگانی یک مَثَل است برای علم و ایمان و معرفت و الا این طور نیست که یک چشمه‌‌‌‌ای باشد که اگر کسی قدحی از آن چشمه نوشید برای همیشه زنده باشد آب زندگانی به این معنای ظاهری گذشته از اینکه مخالف با برهان عقلی است با قرآن کریم که فرمود ما در اینجا خلد و جاودانه بودن را قرار ندادیم مخالف است ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾( )، یا ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾( )، اینجا جای ماندن ابدی نیست یک چشمه‌‌‌‌ای باشد که اگر یک کاسه‌‌‌‌ انسان از آب آن چشمه خورد یا کم یا زیاد برای ابد بماند این نیست چون دنیا خودش ابدی نیست فضلاً از انسانهایی که در آن هستند که به حیات دنیایی زنده‌اند فرومود ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾( )، برای کسی حیات جاودانه را در این عالم قرار ندادیم ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾( )، ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾( )، اینجا جای ماندن نیست آن علم و معرفت و ایمان است که اگر خواستند برای ما تبیین کنند به عنوان ماء‌الحیوة عین الحیوة در نوشته‌‌‌‌های عربی چه نثر و نظم و آب زندگانی در نوشته‌‌‌‌های فارسی چه نثر و نظم بیان می‌‌‌‌کنند به آن صورت است .
سؤال ... جواب: نه آن ماهی که در آب انداختند ﴿فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً﴾( )، آن ماهی را خدای سبحان زنده کرد نه اینکه آن آب آب زندگانی باشد همان آب خیلی از ماهیها می‌‌‌‌میرند همان آب انسان در آن می‌‌‌‌میرد یک آب معمولی است نشانه اینکه موسای کلیم (سلام الله علیه) چه زمانى به حضور آن عبدی از عباد الاه می‌رسد در بین راه وقتی که می‌‌‌‌رفتند نشانه‌‌‌‌ها را که می‌خواستند پیدا کنند همراه موسای کلیم گفت ﴿فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً﴾( )، این راه دریایش را گرفته رفته نه اینکه آب دریا آب زندگانی باشد البته به اعجاز الهی خیلی از مرده‌‌‌‌ها زنده می‌‌‌‌شوند حیوان و غیر حیوان نه اینکه یک آبی باشد که انسان را برای ابد زنده کند آب بنابراین اگر آن معانی را بخواهند برای ما تبیین کنند به عنوان مَثَل ذکر می‌‌‌‌کنند اینکه قرآن کریم می‌‌‌‌فرماید ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾( )، یا ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ﴾( )، برای همین است فرمود در بسیاری از موارد ما مَثَل زدیم که مسأله برای اینها روشن بشود عمده این ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ﴾( )، است که در سورهٴ واقعه وصف مقربین قرار گرفت نه وصف دیگر متنعمین
﴿مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ﴾( )، برای دیگر نعم در همین دو سورهٴ رحمن و واقعه شواهد فراوانی هست چه نعمتهای ظاهره و چه نعمتهای باطنه و اگر آن آیاتی که قبلاً دربارهٴ مقربین و ابرار خوانده شد آنها را عنایت بفرمایید روشن می‌شود که مقام مقربین فوق آن مقامی است که فقط به جنت جسمانی اکتفا بکنند خصوصاً آن حدیثی که مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع ذیل آیه شریفه ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾( )، بیان فرمود که شراب طهور شرابی است که «یطهرهم عن کل شىء سوی الله»( )، هر چه که غیر خداست این شراب اینها را پاک می‌کند معلوم می‌‌‌‌شود هرگونه علاقه‌‌‌‌ای که علاقه به الله نباشد رجز است و رجس .
سؤال ... جواب : دربارهٴ أهل بیت (علیهم السلام) است که اینها نمونه‌های کامل مقربین‌اند دیگر در همین سورهٴ انسان نمونه کامل مقربین اهل بیت (علیه السلام) هستند اوایل این سوره سورهٴ انسان ﴿إِنَّ الأبرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً ٭ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً ٭ یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً﴾( )، تا آنجا که می‌‌‌‌گویند ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً﴾( )، این ﴿لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً﴾( )، این بیان بعضی از آن درجاتی است که از صدر آیه استفاده می‌‌‌‌شود نه تنها از شما ما جزاء و شکور نمی‌‌‌‌خواهیم برای بهشتی که ﴿تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾ هم این کار را نمی‌‌‌‌کنیم چون حصر مربوط به صدر است نه تنها ما فقط از شما جزا نمی‌‌‌‌خواهیم بلکه این کار را برای بهشت کردیم یا برای نجات از جهنم کردیم ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ﴾( )، حصر این است آن وقت این ﴿لا نرید﴾ بیان بعضی از مصادیق آن حصر است یعنی ﴿لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً﴾( )، یک و لانرید من احد جزائا و شکورا دو که حالا بعد از ما کسی بیاید برای ما مدیحه سرایی کند قصیده‌‌‌‌ای در مدح ما بگوید یا مدحی بکند نه، «لا نرید من الله سبحانه تعالی النجاة من النار لا نرید سبحانه وتعالی الدخول الی الجنة التى تجرى من تحتها الأنهار» چون ما در مقام سلم هستیم هر چه داد پیشنهادی بدهیم به ما این بده آن بده نه هر چه داد ما این کار را کردیم ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ﴾( )، ‌حصر این است آن گاه اگر در ذیل آیه فرمود ما از شما جزاء و شکور نمی‌‌‌‌خواهیم این بیان بعضی از مصادیق حصر است نه اینکه ما از شما چیزی نمی‌‌‌‌خواهیم ولی علاقمندیم توقع داریم که مردم از ما تعریف کنند این هم نیست یا توقع داریم خدا ما را جهنم نبرد این هم نیست توقع داریم خدا به ما ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ﴾( )، بدهد این هم نیست کسی که سلم محض است خود را در برابر الله قرار می‌دهد در اختیار الله قرار می‌دهد هر چه شد لذا می‌فرماید نه خوفاً من النار عبادت می‌‌‌‌کنیم نه شوقاً الی الجنة عبادت می‌‌‌‌کنیم بلکه حبّاً لله عبادت می‌‌‌‌کنیم یک انسان آزاده که رهن هیچ موطنی از مواطن وجود نیست عبادتش هم رهن چیزی نیست دیدش هم مرهون چیزی نیست این طور نیست که حالا چون بدنش اینجاست اینجا را باید ببیند آن کسی که بدنش اینجاست فقط همین جا را می‌بیند این رهن تن است چون با چشم باید ببیند چشمش چون اینجاست فقط همین جا را می‌‌‌‌بیند ولی اگر کسی آزاد بود رهن عالم طبیعت و ماده و جسم و امثال ذلک نبود او هر جا را بخواهد می‌‌‌‌بیند بنابراین ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ﴾( )، دربارهٴ اینها درست خواهد بود ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ﴾( )، هم درست خواهد بود و بالاتر از اینها، اینها کسانی‌اند که هرگز زوال پذیر نیستند چرا چون وجه الله را خدا استثنا کرد که فرمود او منزه از مرگ است که ﴿کُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾( )، اگر کسی لوجه الله کار کرد هدفش آن است به هدفش می‌‌‌‌رسد دیگر اگر به هدف می‌‌‌‌رسد می‌‌‌‌شود حیات ابد می‌‌‌‌شود آب زندگانی می‌‌‌‌شود موجود نمیر همیشه زنده است هم در گذشته زنده بودند هم در آینده زنده‌اند در گذشته همه انبیا به این خاندان سر سپردند در آینده هم همین طور است اگر کسی لوجه الله کار می‌‌‌‌کند به هدف می‌‌‌‌رسد و اگر وجه الله منزه از هلاکت و مرگ است پس این انسانی که لوجه الله کار کرده جانش به هدف رسیده گرچه جسمش بمیرد جانش برای ابد زنده است این طور نیست که ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ﴾( )، از این طرف تقاضا باشد و از آن طرف اقتضا نباشد اگر تقاضا از این طرف صحیح بود اقتضا هم از آن طرف صحیح است این طور نیست که اینها تقاضای صحیح داشته باشند و خدای سبحان اقتضای فیض درباره اینها روا نداشته باشد این چنین نیست خودش هم وعده داد فرمود ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾( )، اینها هم الگوی تقوایند که لوجه الله کار کردند اگر اینها لوجه الله کار کردند پس به هدف می‌‌‌‌رسند انسان به هدف رسیده می‌‌‌‌شود وجه الله خود وجه الله است اگر وجه الله شد منزه از زوال است و همه جا هست لذا اینها که وجیه عند الله اند و به نوبه خود وجه الله هستند همه را در همه شرایط می‌بینند .
سؤال ... جواب: بله؟ از بین می‌‌‌‌روند دیگر.
سؤال ... جواب: هر چه که وجه الله نباشد دیگر .
سوال ... جواب: زوال، تحول، دگرگونی .
سؤال ... جواب: ‌آن خود کفار که ابدانشان که از بین می‌‌‌‌روند ارواحشان هم مشاهده می‌‌‌‌کنند خدای قهار و منتقم را آن واقعیتی که خدای قهار و منتقم به صورت اینکه ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾( )، کرده باقی است والا اینها محکوم آن عذاب اند برخلاف مقربین که حاکم بر نظام اند باذن الله اینها حاکم بر نظام اند بأذن‌الله مجاری قدرت اند آنها محکوم اند فقط باید عذاب بچشند فقط اینها با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾( )، روبرو اند می‌‌‌‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾( )، از دیگران غافل اند آنها در جهنم هم که هستند محدوده‌‌‌‌شان تنگ است ﴿وَإِذَا ألقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ ﴾( )، بسته‌‌‌‌اند در تنگ هستند آن وقت کجا را می‌توانند ببینند فقط خودش را می‌‌‌‌بیند و شعله را از دیگری خبر ندارد برخلاف کسی که ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾( )، ‌آن روزی که احدی حق حرف ندارد اینها حرف زنهای آن روزند وقتی خدا قیامت کبرا را تشریح می‌‌‌‌کند می‌‌‌‌گوید آن روز احدی حق حرف ندارد ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾( )، یک عده هستند که فقط می‌‌‌‌توانند حرف بزنند آن عده چه کسانی اند؟ در جریان ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾( )، ‌چون اصحاب اعراف دو دسته اند یک عده آنهایی که بلاتکلیف اند وضعشان بعد باید روشن بشود یک عده فرمانروایان اعراف اند ﴿وَعَلَی الأعْرَافِ رِجَالٌ﴾( )، آن روز اینها فقط حرف می‌‌‌‌زنند خطاب به کفار می‌‌‌‌کنند می‌‌‌‌گویند ﴿أهؤُلاَءِ الَّذِینَ أقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾( )، خطاب به کفار می‌‌‌‌کنند می‌‌‌‌گویند این مستضعفین اهل ایمان را شما فکر می‌‌‌‌کردید اینها به سعادت نمی‌‌‌‌رسند اینها یک ایمان ضعیفی داشتند دسترسی به تحقیق نداشتند و مانند آن اینها پایانشان به سعادت است بروید به طرف بهشت آن روزی که احدی حق حرف ندارد حتی ملک این دودمان نبی اکرم (علیه آلاف التحیة والثناء) سخنگوی آن روزند خب این پیدا است محدود نیست دیگر بر خلاف جهنمی که خودش بسته در جای تنگ ﴿ألقُوا مِنْهَا﴾( )، یعنی فى النار جهنم ﴿مَکَاناً ضَیِّقاً﴾( )، آن هم ﴿مُقَرَّنِینَ﴾( )، این طور نیست که دست و بالشان باز باشد با دست و بال بسته که خودشان بسته‌‌‌‌اند طبق آیه سورهٴ فاطر که قبلاً خوانده شد ﴿وَجَعَلْنَا الأغلاَلَ فِى أعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَل یُجْزَوْنَ إِلاّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾( )، یعنی این غل محصول همان کار خلافشان است و هم در جای تنگی قرار دارند اما بر خلاف اینها که فى فسحةٍ هر جا باشد این طور است دیگر بنابراین گرچه در سورهٴ انسان به صراحت سخن از مقربین نیست اما ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾( )، در جریان همین بزرگان است که خدای سبحان فرمود ساقی آن روز نسبت به اینها من هستم ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾( )، اینها هم در موقع قبض جان جان را تسلیم او می‌کنند ممکن است کسی ادعا کند که (روزی رخش ببینم) ولی عملش وریدنش برای اهل بیت عصمت و طهارت و دیگر مقربین است همه این طور نیست که رخش را ببینند و تسلیم او کنند اینها برای این گروه خاص است که خدای سبحان متوفی اینهاست اینها متوفای الهی‌اند ساقی اینها خداست و مانند آن اینها لوجه الله کار کردند اگر لوجه الله کار کردند و راه باز بود که انسان لوجه الله کار بکند پس سخن از ما دون وجه الله نیست بلکه سراسر زیر پوشش وجه الله است ساقی در آن روز خداست لذا وقتی می‌‌‌‌خواهد این جریان را ذکر بکند می‌‌‌‌فرماید ﴿وَإِذَا رَأیْتَ ثَمَّ رَأیْتَ نِعِیماً وَمُلْکاً کَبِیراً﴾( )، اما چه چیزی است؟ بسیاری از نعم را در سورهٴ الرحمن و سوره واقعه بیان فرمود اما وقتی که سخن از مقدمه شراب طهور است و مقدمه آن مقامی است که خدا ساقی است می‌فرمود اگر چشم بیندازی آنجا را ببینی چیز عجیبی است ﴿وَإِذَا رَأیْتَ ثَمَّ﴾( )، ثمّ ممحض در ظرفیت است ظرفیت مکانی یعنی اگر چشم بیندازی آنجا را ببینی ﴿رَأیْتَ نِعِیماً﴾( )، بالقول المطلق ﴿وَمُلْکاً کَبِیراً﴾( )، خب انسان را ملک می‌‌‌‌کنند آن روز نه به آدم ملک می‌‌‌‌دهند به آدم ملک می‌‌‌‌دهند به آدم نفوذ و سلطنت می‌‌‌‌دهند نمی‌‌‌‌گویند این باغ برای تو نه اینکه انسان را مالک کنند انسان را ملک می‌‌‌‌کنند به آدم ملک می‌‌‌‌دهند نفوذ می‌‌‌‌دهند و نفوذی که هیچ عاملی نمی‌‌‌‌تواند جلوی آن را مهار کند زیرا ذات اقدس اله به عنوان ملک و نفوذ آن را نامید آن هم نفوذ عظیم بعد می‌‌‌‌گوید تا به اینجا می‌‌‌‌رسد که ساقی خداست حالا آن حدیث شریف ملاحظه نفرمایی.

«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن