- 1233
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 109 تا 110 سوره بقره _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 109 تا 110 سوره بقره _ بخش اول
- حسد اهل کتاب به خاطر دینداری و رشد مسلمین
- ایمان صوری برخی یهودیان
- عفو و صبر و قتال به موقع با کفار
- قتال به موقع با آنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّیٰ یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ٭ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾
ضمن شمارش أوصاف نفسانی بنیاسرائیل و اعلام خطرات آنها به مسلمین هشدار میدهد میفرماید به اینکه بنیاسراییل نه تنها نسبت به خود و أنبیای خود بدرفتاری کردند، بلکه میکوشند شما را هم به کبیرهٴ ارتداد مبتلا کنند که شما را مرتد کنند، تا ممکن است نمیگذارند شما ایمان بیاورید و اگر ایمان آوردید میکوشند شما را بعد از ایمان مرتد کنند که یا دفع خیر کنند یا رفع خیر، منشأ این کارها هم فرمان نفس امّاره اینهاست که دستور حسد میدهد، اگر نفس پلید شد و امّاره به سوء شد یا گرفتار مسائل شهویی است که امّاره به سوءِ شهوت است یا گرفتار قدرتهای غضبی است که امّاره به سوء غضب است، بالاخره نفس امّاره به سوء یا در قسمِ شهوت یا در قسم غضب دستور به بدی میدهد، حسد از جناحهای مذموم قوّه غضبیه است. منتها زمام غضب را نفس امّاره بالسوء به عهده میگیرد، فرمود: ﴿ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ و منشأ این محبّت و مودّت ارتداد شما، حسد اینهاست که نفس امّاره اینها دستور اعمال حسد میدهد و این هم روی شبهات علمی و مانند آن نیست بلکه بعد از تبیّن حق است که ﴿قد تبیّن الرشد من الغی﴾ ، حسد یک وقتی است که به اقدام عملی نمیرسد آن فقط به خود حاسد آسیب میرساند، یک وقت به اقدام عملی میرسد که در اینجا حسود آسیب میبیند، در این زمینه که به اقدام عملی رسید و احیاناً به محسود آسیب میرساند؛ خدای سبحان دستور موقّت و دستور آینده داد که فرمود: فعلاً عفو کنید تا دستور ثانوی برسد، از این کریمه معلوم میشود که بنیاسراییل و اصولاً اهل کتاب اینها دست به اقدام علمی نسبت به حسادت زدند.
ـ نمونهای از دسیسههای حسودانهٴ یهود
گوشههایی از اقدام عملی اینها را خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران و مانند آن نقل کرد، در آیهٴ ٧٢ سورهٴ آلعمران اینچنین آمده است: ﴿و قالت طائفةً من أهل الکتاب ٰامنوا بالذی أنزل علی الذین ٰامنوا وجه النهار و اکفروا ٰاخره لعلّهم یرجعون﴾ : این اعمال آن حسد است، فرمود: گروهی از اهل کتاب دستور دادند به پیروانشان که شما به عنوان عوامل نفوذی صبح به حضور رهبر مسلمین برسید و ایمان بیاورید و عصرِ همان روز برگردید و کافر بشوید به مردم بگوئید: ما رفتیم ایمان آوردیم، دیدم چیزی در آن نبود و محتوایی نداشت، برگشتیم؛ با همین عمل زمینهٴ ارتداد دیگران را هم فراهم کنید شما یک مرتد صوری شدید تا زمینهٴ ارتداد دیگران را فراهم کنید، بگوئید: ما رفتیم تحقیق کردیم اسلام محتوایی نداشت برگشتیم، این اقدام عملی حسودهاست که ﴿و قالت طائفةٌ من أهل الکتاب ٰامنوا بالّذی أنزل علی الذین ٰامنوا﴾ یعنی به قرآنی که بر مؤمنین نازل شده است ایمان بیاورید ﴿وجه النهار﴾؛ یعنی طلیعهٴ روز، اوّل بامداد یعنی صبح ایمان بیاورید. امّا ﴿و کفروا ٰاخره﴾: در پایان روز کفر بورزید. این کار شما که یک ارتداد صوری است زمینهٴ ارتداد دیگران را هم فراهم میکند: ﴿لعلهم یرجعون﴾؛ تا اینکه اینها از اسلام برگردند.
پس اینکه اهل کتاب مودّت داشتند که مسلمین مرتد بشوند راههای عملی حسودانه را هم طیّ میکردند، چه اینکه گاهی بیرحمانه میگفتند: کفار متمدنتر از مسلمیناند؛ این حرف را روی حسد میگفتند تا یک تبلیغ سوئی باشد برای مسلمین و اینها را از اسلام منصرف کند.
در سورهٴ نساء آیهٴ ٥١ این است: ﴿ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للّذین کفروا هٰؤلاء أهدیٰ من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾ ؛ فرمود: نگاه نمیکنید اینها که بهرهای از کتاب آسمانی بردهاند، اینها به بت بیش از خدا احترام میگذارند، میگویند: بتپرستها بهتر از مسلمین، متمدنترند راه آنها بهتر است خب این حرف را برای آن میزنند که مسلمین را از اسلام منصرف کنند؛ این اقدام حسودانه است.
ـ پاسخ قرآن کریم به دسیسههای یهود
قرآن کریم اقدام حسودانه اهل کتاب را بازگو میکند، آنها که جواب دارد، جواب میدهد، آنها که صرف تبلیغ سوء و نیرنگ است، افشاگری میکند، جریان نسخ چون یک شبهه علمی بود روی اقدام حسودانه اهل کتاب، گفتند: اگر اسلام حق است چرا بعضی از احکامش نسخ میشود، این شبهه علمی را قرآن نقل کرد و جواب داد، امّا آن کارهای نیرنگ و کارهای نفوذی اینها را قرآن بازگو میکند و افشا میکند میفرماید: اینکه میبینید یک عدّه صبح ایمان میآورند و عصر بر میگردند این ارتداد صوری است، نه ارتداد واقعی. اینها اصلاً اسلام نیاوردهاند تا مرتد بشوند. اینها به همین بهانه آمدهاند که برگردند و اگر هم احیاناً میگویند: بتپرستها از مسلمین متمدنترند، این همان تبلیغ سوء است که روی حسد یک چنین حرفی را میزنند و این خب جواب ندارد یعنی یک شبههای نیست که قرآن بازگو کند وجواب بدهد بر خلاف مسئلهٴ نسخ که یک شبههای بود و قرآن آن را جواب دارد یا برخلاف دستاویزهای دیگر نظیر ﴿انظرنا﴾ و ﴿راعنا﴾ که فرمود: ﴿راعنا﴾ نگویند، ﴿انظرنا﴾ بگویید ، بهانه به دست اینها ندهید و منشأ اینها را هم حسد میداند، در همین سورهٴ مبارکهٴ نساء که آیهٴ ٥١ آن تلاوت شد. در آیات ٥٢ به بعد میفرماید که اینها کسانی هستند که خدای سبحان اینها را لعنشان کرده و هرگز برای اینها نصیری نمییابید آنگاه فرمود: ﴿أم یحسدون الناس علی ما ٰاتاهم الله من فضله﴾ ؛ اینها حسد میورزند، خدای سبحان بسیاری از نعم را به أنبیا و اولیا خود داد، به شما مؤمنین هم نعمت اسلام عنایت کرد که مورد رشک دیگران است، این راه باز است که آنها هم از این نعمت متنّعم بشوند ولی آنها روی حسد دست به این کارها میزنند: ﴿أم یحسدون الناس علی ما ٰاتاهم الله من فضله فقد ٰاتینا ٰالابراهیم الکتاب و الحکمة و ٰاتیناهم ملکاً عظیماً ٭ فمنهم من ٰامن به و منهم من صدّ عنه و کفی بجهنم سعیراً﴾ ؛ بعضی ها ایمان آوردند، از هر گونه خطری محفوظ ماندند، بعضی نه ایمان آوردند و نه گذاشتند دیگران ایمان بیاورند. «صدّ» با صاد. منع است هم «یصدون أنفسهم»، هم «یصدّون غیرهم»، هم «ینصرفون» هم «یصرفون» این را میگویند: «صد» فرمود: اینها صدّ کردند، صدّ با صاد یعنی باعث انصراف شدند؛ لذا قرآن کریم شبهات علمی اینها نقل میکند که منشأ آن حسادت است و جواب میدهد، نظیر ﴿ما ننسخ من ٰایة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها﴾ و نیرنگهای اینها را بازگو و افشاگری میکند؛ لذا فرمود: ﴿ودّ کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ منشأ این هم حسد است و زمام این حسد هم به دست نفس امّاره بالسوء است و حق هم بر اینها روشن شد.
نشان شوکت و بهترین راه اعمال قدرت
آنگاه در این زمینه فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ نفرمود «و اصبروا» فرمود: شما عفو کنید و گذشت کنید، عفو و گذشت مال انسان مقتدر است، گاهی انسان درحالت ضعف قرار دارد، خدای سبحان میفرماید: شما فعلاً صبر کنید تا سرانجام خدای سبحان مشکل شما را حل کند، گاهی میفرماید: شما عفو کنید صفح کنید که بالاتر از عفو است معلوم میشود شما مقتدرید. اینکه فرمود: عفو کنید، نشانهٴ قدرت است؛ چون یک انسان قادر عفو میکند. یک انسان عاجز صبر میکند و این رنج را تحمّل میکند، اولاً فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾. مقیَّد نکرد و نفرمود: «فاعفوا عنهم و اصفحوا» فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ معلوم میشود اگر یک کسی قدرتی دارد بهترین راه برای اعمال قدرت عفو و صفح است که این زمینهٴ إنابه طرف را فراهم میکند. ثانیاً نشانهٴ شوکت و قدرت مسلمین است که فرمود: شما عفو کنید یعنی الآن هم اگر بخواهید مبارزه کنید پیروزید ولی فعلاً صبر کنید، فعلاً عفو کنید، آنها دست به هر گونه کار ایذایی میزنند ولی فعلاً شما عفو کنید، یعنی الآن هم مقتدرید، آنگاه جای این سؤال است که عفو کنیم تا کی؟ تا دستور ثانوی. معلوم میشود دستور ثانوی دستور نبرد و مبارزه است، نه دستور صبر یا دستور عفو، دستوریست شدیدتر، پس فعلاً شما مقتدرید و إعمال قدرت به آینده موکول میشود.
ـ محدود بودن فرمان عفو و صفح
پس دو مطلبی است که هر دو باید به قدرت تکیه کند، یکی جریان عفو و صفح است که فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾؛ یعنی شما مقتدرید، یکی هم هشدار داد که تا اطلاع ثانوی عفو کنید. پیداست که اطلاع ثانوی دستور نبرد خواهد بود، اینهم نشانهٴ قدرت است. خب، مسلمین که هم از نظر مسائل نظامی کمتر از آنها بودند، هم از لحاظ مسائل مالی و اقتصادی از آنها ضعیفتر بودند چگونه خدا میفرماید: شما عفو کنید و چگونه میفرماید: صبر کنید تا ما دستور شدید صادر کنیم؟ هر دوی اینها قدرت میخواهد، چون هر دو امری است که قدرت میخواهد لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿إنّ الله علیٰ کل شی قدیر﴾ چون کار شما به کار خدا بسته است، الآن شما حمله کنید پیروزید، بعداً هم حمله کنید پیروزید، چون کار شما به خدا متکی است، خدا هم بر همه چیز قادر است.
سؤال ...
جواب: یعنی فعلاً دست به شمشیر نکنید وگرنه فرمود: نه اینکه محبت آنها را در دل داشته باشید.
سؤال ...
جواب: فعلاً در خاطر. چون اگر هر روز در خاطره انسان باشد انسان را وادار میکند به مبارزه فرمود: فعلاً صفحه را برگردانید وگرنه آن تبری که همواره محفوظ است.
سؤال ...
جواب: نه، این ﴿یأتی الله بأمره﴾ هشدار است. فعلاً شما عفو و صفح کنید، فعلاً در خاطرتان نباشد که به شما آسیب برساند چون بالاخره یک رنج درونی است که ما چه بکنیم؟
سؤال ...
جواب: نه. ﴿حتیٰ یأتی الله بأمره﴾ آمادگی نظامی را حفظ میکند. فعلاً به خودتان آسیب نرسانید؛ چون انسان هر روز یک شاغل فکری دارد که اینها آزار کردند ما چه کنیم؟ اگر کسی در خاطرهاش این معنا باشد که بیگانگان به ما آسیب رساندند همواره شاغل فکری دارد انسان که گرفتار شاغل فکری است به اصل اشتغالش نمیپردازد.
سؤال ...
جواب: نه، آنکه میشود کینه، کینه غیر از شهادت طلبی است فرمود: فعلاً شاغل فکری نداشته باشید، فعلاً عفو کنید: ﴿حتیٰ یأتی الله بأمره﴾ این لسان، لسان مقتدرانه است؛ لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿إنّ الله علی کلّ شیء قدیر﴾ نفرمود «واصبروا» دو مطلب گفت که هر دو به قدرت تکیه میکند تا کسی خیال نکند مسلمین قدرت ندارند، برای اینکه کار مسلمین را خدا به عهده میگیرد و خدا قدیر است.
سؤال ...
جواب: نه، فعلاً دست به شمشیر نکنید تا اطلاع ثانوی؛ لذا فرمود: گاهی ﴿أذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا﴾ گاهی هم فرمود: ﴿قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله ولا بالیوم الٰاخر ولا یحرّمون ما حرّم الله ... حتیٰ یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون﴾ ؛ فعلاً صبر کنید، این فعلاً صبر کنید سخن یک مقتدر است تا اطلاع ثانوی صبر کنید؛ مثل اینکه فرمانده میگوید: تا اطلاع ثانوی حمله نکنید؛ این تا اطلاع ثانوی حمله نکنید حرف انسان مقتدر است. اما صبر این معنا را نمیرساند.
سؤال ...
جواب: نه؛ از صبر نمیتوان اقتدار استفاده کرد ولی از عفو میتوان اقتدار را استفاده کردند.
سؤال ...
جواب: بله، خب نوعاً اینطور است، مسلمین اینطور بودند دیگر130 سال صبر کردند.
سؤال ...
جواب: نه؛ آن وقتی که مسلمین دستورِ نبرد نرسید، خدای سبحان فرمان نبرد نداد، مسلمین ضعیف بودند و خدا هم که نخواست اینها حمله کنند. قدرت هم به ارادهٴ خدا متکی است، ارادهٴ خدا هم در مدینه شروع شد برای انجام کار لذا فرمود: تا اطلاع ثانیو حمله نکنید. خُب این دو مطلب حرف یک انسان مقتدر است؛ لذا میفرماید: ﴿إنّ الله علی کلّ شیءٍ قدیر﴾ چه اینکه در آیه ١٠٥ که قبلاً بحثش گذشت. آنجا فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾ ؛ آنجا سخن از فضل و رحمت و سخا و جود است؛ لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿و الله ذوالفضل العظیم﴾ . اینجا سخن از اقتدار است، فرمود: ﴿إن الله علی کل شی قدیر﴾؛ پس مسلمین را مطمئن کرد که اگر فرمان حمله برسد پیروزند، چه اینکه شدند، لذا در اوایل سورهٴ حشر میفرماید: ما وقتی دستور دادیم همه اینها را بیرون کردیم نه شما فکر میکردید که اینها رفتنیاند و نه آنها خیال میکردند که متواری میشوند: ﴿ما ظننتم أن یَخْرُجوا و ضنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله﴾ ؛ فرمود: نه دوستان فکر میکردند که ما به این زودی بساط کفر را جمع میکنیم نه خود دشمنان باورشان میشد که با داشتن همه این قلعههای مستحکم مجبور به متواری میشدند: ﴿ما ظننتم أن یخرجوا و ظنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله﴾.
سؤال ...
جواب: برای اینکه فرمان خدا را اینها باید ببرند گاهی فرمود: ﴿أتی أمر الله﴾ ؛ پس خدا این کارها را انجام میدهد، مسلمین هم ابزار الهیاند وإلاّ قدرت آنها که مال خودشان نیست؛ لذا در سورهٴ مبارکهٴ انفال به این رزمندگان پیروز میفرماید: شما نکشتید، من کشتم، من مسئله را حل کردم: ﴿فلم تقتلوهم ولکنّ الله قتلهم﴾ : مستقیم صاف میگوید: شما مجاری فیض منید و اگر دیدید پیروز شدید من جبهه را اداره کردم، ثواب شما را بردید؛ برای اینکه با همهٴ امکاناتی که دنیا علیه شما بسیج شد، روی معادلات ریاضی یقیناً شما شکست میخوردید و یقیناً پیروز شدید، معلوم میشود کار شما نبود: ﴿فلم تقتلوهم ولکنّ الله قتلهم﴾.
پیوند با خدا و مسلمانان محروم
ـ وجوب سیر کردن گرسنه
خب این کار که انسان در برابر نیرنگهای اهل کتاب مقاومت کند، عفو کند، صفح کند، به امید پیروزی به سر ببرند، یک پیوند ناگسستنی با خدا میخواهد و پیوند ناگسستنی با خلقِ محرومِ مسلمانِ الهی میخواهد؛ لذا این دو بیان را ذکر فرمود: ﴿وأقیموا الصلاة وٰاتوا الزکوة﴾ نباید کسی بگوید زکات در ٩ چیز است و ما چیزهایی که در آنها زکات است نداریم، بالاخره اگر کسی گرسنه است و کسی فقیر است، سیر کردن او بر کسی که متمکن است واجب است یا نه؟ یک وقت انسان بر او بالطّبع به حکم اوّلی واجب است زکات بدهد در آن مصارف ٨ گانه، حالا اگر کسی گرسنه است و انسانی متمکّن است و انسان میداند که فلان شخص یا فلان خانواده گرسنهاند، خب اگر او میداند و دیگران نمیدانند بر او واجب عینی است که کمک کند، اگر او و دیگران میدانند بر همه واجب کفایی است؛ اینها را میگویند: زکوات، خواه آن زکات مصطلح فقهی که در ٩ چیز است، خواه اینگونه از عناوین که بالاخره واجب است که انسان نگذارد که کسی گرسنه بماند.
در همین دعای نورانی ماه شعبان شما تلاوت میکنید در موقع ظهر و در این صلواتی که هنگام ظهر باید خوانده بشود، از خدای سبحان میخواهیم که خدایا این توفیق را به ما بده نعمتی که به ما دادی ما این نعمت را با محرومین تو با هم مصرف کنیم! «و ارزقنی مواساة من قترت علیه من رزقک» ، خدایا آن توفیق را به من بده که من نگویم به من چه؟ آن توفیق را به من بده که اگر چیزی به من دادی با محرومینت به مواسات به سر ببرم، اینکه فرمود: ﴿و فی أموالهم حقٌ للسائل و المحروم﴾ ؛ حق معلوم است ﴿للسائل والمحروم﴾ مانند این، خب آنکه سائل است خب سؤال میکند، آن کسی که آبرومند است و قدرت سؤال ندارد به سراغ او هم باید رفت، هم از این طرف خدا میفرماید: نمازگزاران واقعی کسانیاند که ﴿فی أموالهم حقٌ للسائل و المحروم﴾، هم از آن طرف به ما دستور دادهاند که در دعاها از خدای سبحان این توفیق را بخواهیم که خدایا آن توفیق را بده که اگر کسی ندارد ما با او با، مواسات به سر ببریم، لذا فرمود: اگر من میگویم ﴿فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره إن الله علی کل شیء قدیر﴾ قدرت مال خداست و شما اگر اهل نماز و زکات باشید به مقتدر مرتبطاید: ﴿و اقیموا الصلاة و ٰاتوا الزکوة﴾
دریافت عین عمل
آنگاه میفرماید: اینها به عنوان نمونه ذکر شد، ولی هر کار خیری که شما انجام بدهید، این عین کار خیر را شما میبینید: ﴿ما تقدموا لأنفسکم من خیرٍ تجدوه عندالله﴾ ؛ هر کار خیر، خواه عبادی، خواه غیر عبادی، خواه مربوط به نماز و روزه، خواه مربوط به حج و جهاد و زکات و امثال ذلک، هر کار خیری که انجام بدهید اوّلاً، مال خود شماست باید شاکر باشید که این کار خیر را انجام دادهاید، ثانیاً، عین این کار را مییابید؛ انسان وقتی عین کار خود را یافت لذّت بیشتری میبرد، فرمود: اولاً؛ کار خیر مال خود شماست و ثانیاً، در مخزن الهی محفوظ است، وقتی در مخزن الهی بود مصون از زوال است؛ چون ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ ثالثاً، همان کار را مییابید، انسان وقتی اثر خود را یافت لذت میبرد، نوشتهٴ خود را که یافت، آن نسخهٴ خطی اگر چاپ بشود با اینکه کتاب همان کتاب است ولی نسخهٴ خطی خود را که مییابد لذّت میبرد، چون عین اثر خودش است. اگر کتاب انسان چاپ بشود، همان کتاب است و اما چون چاپ شده است نه خط خود او. آن لذّت را ندارد. فرمود: شما عین کار خود را مییابید، منتها عین کارتان در قیامت به یک صورتی ظهور میکند که هم شما میفهمید، این عین کار شماست و هم به عنوان جزا آن را تلقّی میکنید؛ طوری در قیامت کارهای انسان ظاهرمیشود که گاهی کار انسان به صورت نهر عسل میآید، گاهی کار انسان به صورت نهر شیر در میآید: ﴿خمر لذة للشاربین﴾ یا ﴿و أنهارٌ من عسل مصفّی﴾ و مانند آن و انسان میفهمد که کار او است که به صورت نهر عسل درآمده یا نهر آب درآمده است، این لذّت مضاعفی دارد.
ـ فخر رازی و عدم عنایت به اصل بقای کار و تجسم اعمال
اینکه امام رازی در تفسیر فرمود: «کار از بین میرود، جزا را شما مییابید» . این به اصل تجسّم اعمال و بقای اعمال و تطور عمل عنایت نکرد، مگر جزای آخرت نظیر جزای دنیا یک امر قراردادی است که به انسان بگویند: اگر همان کار را کردی این قدر به تو پاداش میدهیم، جزای آخرت تجسم عین عمل است، یعنی عین عمل به صورتهای گوناگون در میآید.
خب آنگاه انسان هم عمل خود را مییابد، هم از عمل لذّت میبرد؛ لذا وقتی برهان عقلی مسئله تجسّم اعمال را اثبات میکند، ظواهر آیات هم تجسّم اعمال را تثبیت میکند، این ظواهر حجت است. اگر یک ظاهری برخلاف دلیل عقلی یا نقل معتبر بود، انسان آن را توجیه میکنیم و اگر ظاهری نه تنها مخالف دلیل عقلی نبود بلکه موافق دلیل عقلی بود، آن ظاهر را اخذ میکند ظاهر آیات قرآن کریم این است که شما عین عمل را مییابید، در آن آیهٴ معروف ﴿فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره ٭ و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره﴾ ؛ خود عمل به صورتهای گوناگون در میآید در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران آیهٴ ٣٠ فرمود: ﴿یوم تجد کلّ نفس ماعملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو أنّ بینها و بینه أمداً بعیداً و یحذّرکم الله نفسه و الله رؤوف بالعباد﴾ ؛ فرمود: روزی فرا میرسد که انسان هرچه کرد میبیند، میبیند حاضر کردند، هر خیری که کرد آن را حاضر شده مییابد، هر شرّی هم کرد آن را هم حاضر شده مییابد امّا علاقمند است که بین او و بین آن عمل، یک مدت مدیدی فاصله باشد، فاصلهٴ زمانی فراوانی باشد.
خب؛ پس ظاهر این آیه این است که عین عمل را مییابیم، و گاهی خدای سبحان فرمود که ﴿کذلک یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم﴾ که اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره بود و قبلاً بحثش گذشت؛ پس عین عمل را انسان مییابد.
در سایر آیات میفرماید به اینکه هر کس هر کاری کرد آن رامشخص میبیند: ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾ ؛ ظاهرش آن است که عین آنچه کرد، عین همان را مییابد و چون عمل منظور میشود به صورتهای گوناگون، انسان میتواند بگوید: عین آن کار را مییابی.
اگر یک کسی یک غذای سالمی خورد، آن غذای سالم به صورت فربهی و نمو در میآید، نه اینکه جزای غذای سالم باشد؛ این غذای سالم است که به صورت نمو رشد کرده است، یا اگر غذای مسمومی بخورد آن غذای مسوم به صورت مرض در میآید، نه اینکه آن غذای مسموم از بین رفت و این شخص را کیفر دادند، مریضش کردند، برای اینکه همان غذای مسوم است که به صورت مرض درآمده است، مسئلهٴ تجسم اعمال از این دقیقتر است و امّا از نظر تقریب به ذهن میتوان گفت که انتقامی که خدای سبحان از تبهکاران میگیرد، مشابه انتقامی است که طبیب از بیمار ناپرهیز میگیرد. نه مشابه انتقامی که قاضی محکمه از بزهکار میگیرد، آن قاضی محکمه یک کیفر اعتباری بر بزهکار تحمیل میکند ولی طبیب یک کیفر تکوینی را از بیمار ناپرهیز میگیرد.
رجحان و فضل تقدیم کار خیر بر تأخیر آن
اما اینکه فرمود: ﴿و ماتقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله﴾؛ چون هر کار خیری انسان انجام بدهد این را میبیند، خواه قبل از مرگ خود، خواه بعد ازمرگ خود. گاهی انسان وصیت میکند که فلان کار خیر را برای ما انجام بدهید، این اثرِ خیر هست و این را هم مییابد و امّا این تقدیم عمل خیر نبود این تأخیر عمل خیر است. بیان مبارک حضرت امیر(ع) این است «کن وصیّ نفسک» ؛ شما در کارهای تملیکی وصی خودتان، خودتان باشید، دروصیتهای عهدی، وصی بگیرید، که جنازهام را چه کسی نماز بخواند، کجا دفن کنید، با چه کفنی، کفن کنید و امثال ذلک، اینها وصیتهای عهدی است که شایسته است انسان مشخص کند. امّا وصیتهای تملیکی، کارهای خیر را انسان وصی نگیرد، فرمود: «کن وصی نفسک» ؛ نگو برای من بعد از مرگ من اینقدر نماز بخوانید، این فایدهای ندارد وصی خودت، خودت باش در کارهای خیر، وصیتهایی که باید درباره خیرات انجام بدهند، خود وصی خود باش، اما وصیتهای عهدی، خُب چاره پذیر نیست، بعد از مرگت باید جنازهات را چگونه بردارند، آن را وصی تعیین کن.
بنابراین اگر کسی کارهای خیر را به آینده موکول کرد، هر اندازه که عمل بشود ثواب را به او میدهند. اما نه آن اندازه که انسان در زمان حیات خود تقدیم میکند.
تقدیم و تأخیر کار خیر در قرآن
این دو مطلب را یکی در سورهٴ یس و یکی در سورهٴ مزمّل بیان فرموده است. در سورهٴ یس فرمود هر کار خیری که انسان انجام بدهد چه گذشته، چه آینده ما مینویسیم، آیهٴ ١٢ سورهٴ یس اینست که ﴿إنّا نحن نحی الموتیٰ ونکتب ما قدّموا و ٰاثارهم﴾ ؛ هر کاری که قبلاً فرستادند، ما مینویسیم؛ هر کاری که بعد از مرگ فرستادند، به عنوان اثر خیر. وصیت و مانند آن، باز ما مینویسیم، امّا اینها یکسان نیستند. در سورهٴ مبارکهٴ مزمّل در آیهٴ پایانی آن که آیهٴ 20 هست، اینچنین فرمود: ﴿فاقرءوا ما تیسرّ منه﴾ ؛ هر اندازه که میتوانید قرآن بخوانید، همانطوری که فرمود: ﴿فاتقوا الله ما استطعتم﴾ ؛ تا میتوانید با تقوا باشید، تا قدرت دارید با تقوا باشید اینجا میفرماید: ﴿فاقرءوا ما تیسر منه﴾ ؛ با قرآن انس بگیرید، تا اندازهای که میسور است بخوانید؛ طوری باشد که دیگر حالا از خواندن قرآن لذّت ببرید، اگر یک وقتی از خواندن قرآن لذت بردید. سجده شکر به جا آورید که الحمدلله رب العالمین که من از کلام خدا لذّت میبرم، معلوم میشود حرف او را میشنوم، هرگز احساس خستگی نکنید، نه خواندن قرآن وقت زائد لازم هست، نه بر فرض اگر وقتی برای آن صرف کردید ضرر کردهاید و اگر خواستید قرآن بخوانید آن را به آخرهای وقت موکول نکنید خلاصه، اینچنین نباشد که یک برنامه زایدی باشد و تنها کتابی که تا ابد باید در خدمت او باشیم، این کتاب است، فرمود: تا میتوانید آن را بخوانید این خیلی وقت نمیگیرد اگر وقت صرف کردید جا دارد خلاصه: ﴿فاقرءوا ما تیسّر منه و أقیموا الصلوٰة و ٰاتوا الزکوٰة﴾ ، بعد فرمود: ﴿و اقرض الله قرضاً حسناً﴾، آنگاه فرمود: ﴿وما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله﴾؛ هر کار خیر که بکنید پیش خدا مییابید.
این مضمون با مضمون آیه محل بحث یکی است اما ذیلی دارد، فرمود: ﴿و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیراً و أعظم أجراً﴾ ؛ یعنی آن را که تقدیم میکنید، این أعظم اجراً است از آنکه تأخیر میکنید، آن را که تقدیم میکنید، خیر است از آنچه که تأخیر میکنید؛ هردو را خداوند قبول دارد امّا آنکه قبلاً میفرستید، أعظم أجراً است. لذا مسئلهٴ وصیت و أمثال وصیت این اثر را ندارد. شما در باب حج ملاحظه میفرمایید. در باب نیابت حج این حدیث شریف را مرحوم صاحب وسائل و دیگران نقل کردند که در حج نیابی نهتا ثواب مال نائب است و یکی مال منوب عنه ، البته اگر کسی حج نیابی رفت آن منوب عنه ذمهاش تبرئه میشود اما حداقل، ٩ تا مال نائب است یکی مال منوب عنه. در قسمتهای دیگر هم کم و بیش همینطور است؛ لذا فرمود: ﴿هو خیراً و أعظم اجراً﴾ این اعظم است اجراً از تأخیر.
بنابراین اگر در این کریمه فرمود: ﴿و ما تقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله﴾؛ یعنی هم عینش را مییابی هم از آن لذّت میبری چون به عنوان جزاست، و از تأخیر و وصیت و امثال ذلک بهتر است و این کار اختصاصی به کارهای محسوس و مشهود ندارد اگر در درونتان هم یک کارهای خیر انجام دادید، به نام ارادهٴ خیر، نیت خیر، خیرطلبی و دعا برای دیگران کردید و مانند آن، خدا آنها را هم پاداش میدهد، چون خدا به همه کارها بصیر است: ﴿إن الله بما تعملون بصیر﴾.
«والحمدلله رب العالمین»
- حسد اهل کتاب به خاطر دینداری و رشد مسلمین
- ایمان صوری برخی یهودیان
- عفو و صبر و قتال به موقع با کفار
- قتال به موقع با آنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّیٰ یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ٭ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾
ضمن شمارش أوصاف نفسانی بنیاسرائیل و اعلام خطرات آنها به مسلمین هشدار میدهد میفرماید به اینکه بنیاسراییل نه تنها نسبت به خود و أنبیای خود بدرفتاری کردند، بلکه میکوشند شما را هم به کبیرهٴ ارتداد مبتلا کنند که شما را مرتد کنند، تا ممکن است نمیگذارند شما ایمان بیاورید و اگر ایمان آوردید میکوشند شما را بعد از ایمان مرتد کنند که یا دفع خیر کنند یا رفع خیر، منشأ این کارها هم فرمان نفس امّاره اینهاست که دستور حسد میدهد، اگر نفس پلید شد و امّاره به سوء شد یا گرفتار مسائل شهویی است که امّاره به سوءِ شهوت است یا گرفتار قدرتهای غضبی است که امّاره به سوء غضب است، بالاخره نفس امّاره به سوء یا در قسمِ شهوت یا در قسم غضب دستور به بدی میدهد، حسد از جناحهای مذموم قوّه غضبیه است. منتها زمام غضب را نفس امّاره بالسوء به عهده میگیرد، فرمود: ﴿ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ و منشأ این محبّت و مودّت ارتداد شما، حسد اینهاست که نفس امّاره اینها دستور اعمال حسد میدهد و این هم روی شبهات علمی و مانند آن نیست بلکه بعد از تبیّن حق است که ﴿قد تبیّن الرشد من الغی﴾ ، حسد یک وقتی است که به اقدام عملی نمیرسد آن فقط به خود حاسد آسیب میرساند، یک وقت به اقدام عملی میرسد که در اینجا حسود آسیب میبیند، در این زمینه که به اقدام عملی رسید و احیاناً به محسود آسیب میرساند؛ خدای سبحان دستور موقّت و دستور آینده داد که فرمود: فعلاً عفو کنید تا دستور ثانوی برسد، از این کریمه معلوم میشود که بنیاسراییل و اصولاً اهل کتاب اینها دست به اقدام علمی نسبت به حسادت زدند.
ـ نمونهای از دسیسههای حسودانهٴ یهود
گوشههایی از اقدام عملی اینها را خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران و مانند آن نقل کرد، در آیهٴ ٧٢ سورهٴ آلعمران اینچنین آمده است: ﴿و قالت طائفةً من أهل الکتاب ٰامنوا بالذی أنزل علی الذین ٰامنوا وجه النهار و اکفروا ٰاخره لعلّهم یرجعون﴾ : این اعمال آن حسد است، فرمود: گروهی از اهل کتاب دستور دادند به پیروانشان که شما به عنوان عوامل نفوذی صبح به حضور رهبر مسلمین برسید و ایمان بیاورید و عصرِ همان روز برگردید و کافر بشوید به مردم بگوئید: ما رفتیم ایمان آوردیم، دیدم چیزی در آن نبود و محتوایی نداشت، برگشتیم؛ با همین عمل زمینهٴ ارتداد دیگران را هم فراهم کنید شما یک مرتد صوری شدید تا زمینهٴ ارتداد دیگران را فراهم کنید، بگوئید: ما رفتیم تحقیق کردیم اسلام محتوایی نداشت برگشتیم، این اقدام عملی حسودهاست که ﴿و قالت طائفةٌ من أهل الکتاب ٰامنوا بالّذی أنزل علی الذین ٰامنوا﴾ یعنی به قرآنی که بر مؤمنین نازل شده است ایمان بیاورید ﴿وجه النهار﴾؛ یعنی طلیعهٴ روز، اوّل بامداد یعنی صبح ایمان بیاورید. امّا ﴿و کفروا ٰاخره﴾: در پایان روز کفر بورزید. این کار شما که یک ارتداد صوری است زمینهٴ ارتداد دیگران را هم فراهم میکند: ﴿لعلهم یرجعون﴾؛ تا اینکه اینها از اسلام برگردند.
پس اینکه اهل کتاب مودّت داشتند که مسلمین مرتد بشوند راههای عملی حسودانه را هم طیّ میکردند، چه اینکه گاهی بیرحمانه میگفتند: کفار متمدنتر از مسلمیناند؛ این حرف را روی حسد میگفتند تا یک تبلیغ سوئی باشد برای مسلمین و اینها را از اسلام منصرف کند.
در سورهٴ نساء آیهٴ ٥١ این است: ﴿ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للّذین کفروا هٰؤلاء أهدیٰ من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾ ؛ فرمود: نگاه نمیکنید اینها که بهرهای از کتاب آسمانی بردهاند، اینها به بت بیش از خدا احترام میگذارند، میگویند: بتپرستها بهتر از مسلمین، متمدنترند راه آنها بهتر است خب این حرف را برای آن میزنند که مسلمین را از اسلام منصرف کنند؛ این اقدام حسودانه است.
ـ پاسخ قرآن کریم به دسیسههای یهود
قرآن کریم اقدام حسودانه اهل کتاب را بازگو میکند، آنها که جواب دارد، جواب میدهد، آنها که صرف تبلیغ سوء و نیرنگ است، افشاگری میکند، جریان نسخ چون یک شبهه علمی بود روی اقدام حسودانه اهل کتاب، گفتند: اگر اسلام حق است چرا بعضی از احکامش نسخ میشود، این شبهه علمی را قرآن نقل کرد و جواب داد، امّا آن کارهای نیرنگ و کارهای نفوذی اینها را قرآن بازگو میکند و افشا میکند میفرماید: اینکه میبینید یک عدّه صبح ایمان میآورند و عصر بر میگردند این ارتداد صوری است، نه ارتداد واقعی. اینها اصلاً اسلام نیاوردهاند تا مرتد بشوند. اینها به همین بهانه آمدهاند که برگردند و اگر هم احیاناً میگویند: بتپرستها از مسلمین متمدنترند، این همان تبلیغ سوء است که روی حسد یک چنین حرفی را میزنند و این خب جواب ندارد یعنی یک شبههای نیست که قرآن بازگو کند وجواب بدهد بر خلاف مسئلهٴ نسخ که یک شبههای بود و قرآن آن را جواب دارد یا برخلاف دستاویزهای دیگر نظیر ﴿انظرنا﴾ و ﴿راعنا﴾ که فرمود: ﴿راعنا﴾ نگویند، ﴿انظرنا﴾ بگویید ، بهانه به دست اینها ندهید و منشأ اینها را هم حسد میداند، در همین سورهٴ مبارکهٴ نساء که آیهٴ ٥١ آن تلاوت شد. در آیات ٥٢ به بعد میفرماید که اینها کسانی هستند که خدای سبحان اینها را لعنشان کرده و هرگز برای اینها نصیری نمییابید آنگاه فرمود: ﴿أم یحسدون الناس علی ما ٰاتاهم الله من فضله﴾ ؛ اینها حسد میورزند، خدای سبحان بسیاری از نعم را به أنبیا و اولیا خود داد، به شما مؤمنین هم نعمت اسلام عنایت کرد که مورد رشک دیگران است، این راه باز است که آنها هم از این نعمت متنّعم بشوند ولی آنها روی حسد دست به این کارها میزنند: ﴿أم یحسدون الناس علی ما ٰاتاهم الله من فضله فقد ٰاتینا ٰالابراهیم الکتاب و الحکمة و ٰاتیناهم ملکاً عظیماً ٭ فمنهم من ٰامن به و منهم من صدّ عنه و کفی بجهنم سعیراً﴾ ؛ بعضی ها ایمان آوردند، از هر گونه خطری محفوظ ماندند، بعضی نه ایمان آوردند و نه گذاشتند دیگران ایمان بیاورند. «صدّ» با صاد. منع است هم «یصدون أنفسهم»، هم «یصدّون غیرهم»، هم «ینصرفون» هم «یصرفون» این را میگویند: «صد» فرمود: اینها صدّ کردند، صدّ با صاد یعنی باعث انصراف شدند؛ لذا قرآن کریم شبهات علمی اینها نقل میکند که منشأ آن حسادت است و جواب میدهد، نظیر ﴿ما ننسخ من ٰایة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها﴾ و نیرنگهای اینها را بازگو و افشاگری میکند؛ لذا فرمود: ﴿ودّ کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفاراً﴾ منشأ این هم حسد است و زمام این حسد هم به دست نفس امّاره بالسوء است و حق هم بر اینها روشن شد.
نشان شوکت و بهترین راه اعمال قدرت
آنگاه در این زمینه فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ نفرمود «و اصبروا» فرمود: شما عفو کنید و گذشت کنید، عفو و گذشت مال انسان مقتدر است، گاهی انسان درحالت ضعف قرار دارد، خدای سبحان میفرماید: شما فعلاً صبر کنید تا سرانجام خدای سبحان مشکل شما را حل کند، گاهی میفرماید: شما عفو کنید صفح کنید که بالاتر از عفو است معلوم میشود شما مقتدرید. اینکه فرمود: عفو کنید، نشانهٴ قدرت است؛ چون یک انسان قادر عفو میکند. یک انسان عاجز صبر میکند و این رنج را تحمّل میکند، اولاً فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾. مقیَّد نکرد و نفرمود: «فاعفوا عنهم و اصفحوا» فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ معلوم میشود اگر یک کسی قدرتی دارد بهترین راه برای اعمال قدرت عفو و صفح است که این زمینهٴ إنابه طرف را فراهم میکند. ثانیاً نشانهٴ شوکت و قدرت مسلمین است که فرمود: شما عفو کنید یعنی الآن هم اگر بخواهید مبارزه کنید پیروزید ولی فعلاً صبر کنید، فعلاً عفو کنید، آنها دست به هر گونه کار ایذایی میزنند ولی فعلاً شما عفو کنید، یعنی الآن هم مقتدرید، آنگاه جای این سؤال است که عفو کنیم تا کی؟ تا دستور ثانوی. معلوم میشود دستور ثانوی دستور نبرد و مبارزه است، نه دستور صبر یا دستور عفو، دستوریست شدیدتر، پس فعلاً شما مقتدرید و إعمال قدرت به آینده موکول میشود.
ـ محدود بودن فرمان عفو و صفح
پس دو مطلبی است که هر دو باید به قدرت تکیه کند، یکی جریان عفو و صفح است که فرمود: ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾؛ یعنی شما مقتدرید، یکی هم هشدار داد که تا اطلاع ثانوی عفو کنید. پیداست که اطلاع ثانوی دستور نبرد خواهد بود، اینهم نشانهٴ قدرت است. خب، مسلمین که هم از نظر مسائل نظامی کمتر از آنها بودند، هم از لحاظ مسائل مالی و اقتصادی از آنها ضعیفتر بودند چگونه خدا میفرماید: شما عفو کنید و چگونه میفرماید: صبر کنید تا ما دستور شدید صادر کنیم؟ هر دوی اینها قدرت میخواهد، چون هر دو امری است که قدرت میخواهد لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿إنّ الله علیٰ کل شی قدیر﴾ چون کار شما به کار خدا بسته است، الآن شما حمله کنید پیروزید، بعداً هم حمله کنید پیروزید، چون کار شما به خدا متکی است، خدا هم بر همه چیز قادر است.
سؤال ...
جواب: یعنی فعلاً دست به شمشیر نکنید وگرنه فرمود: نه اینکه محبت آنها را در دل داشته باشید.
سؤال ...
جواب: فعلاً در خاطر. چون اگر هر روز در خاطره انسان باشد انسان را وادار میکند به مبارزه فرمود: فعلاً صفحه را برگردانید وگرنه آن تبری که همواره محفوظ است.
سؤال ...
جواب: نه، این ﴿یأتی الله بأمره﴾ هشدار است. فعلاً شما عفو و صفح کنید، فعلاً در خاطرتان نباشد که به شما آسیب برساند چون بالاخره یک رنج درونی است که ما چه بکنیم؟
سؤال ...
جواب: نه. ﴿حتیٰ یأتی الله بأمره﴾ آمادگی نظامی را حفظ میکند. فعلاً به خودتان آسیب نرسانید؛ چون انسان هر روز یک شاغل فکری دارد که اینها آزار کردند ما چه کنیم؟ اگر کسی در خاطرهاش این معنا باشد که بیگانگان به ما آسیب رساندند همواره شاغل فکری دارد انسان که گرفتار شاغل فکری است به اصل اشتغالش نمیپردازد.
سؤال ...
جواب: نه، آنکه میشود کینه، کینه غیر از شهادت طلبی است فرمود: فعلاً شاغل فکری نداشته باشید، فعلاً عفو کنید: ﴿حتیٰ یأتی الله بأمره﴾ این لسان، لسان مقتدرانه است؛ لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿إنّ الله علی کلّ شیء قدیر﴾ نفرمود «واصبروا» دو مطلب گفت که هر دو به قدرت تکیه میکند تا کسی خیال نکند مسلمین قدرت ندارند، برای اینکه کار مسلمین را خدا به عهده میگیرد و خدا قدیر است.
سؤال ...
جواب: نه، فعلاً دست به شمشیر نکنید تا اطلاع ثانوی؛ لذا فرمود: گاهی ﴿أذن للذین یقاتلون بأنّهم ظلموا﴾ گاهی هم فرمود: ﴿قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله ولا بالیوم الٰاخر ولا یحرّمون ما حرّم الله ... حتیٰ یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون﴾ ؛ فعلاً صبر کنید، این فعلاً صبر کنید سخن یک مقتدر است تا اطلاع ثانوی صبر کنید؛ مثل اینکه فرمانده میگوید: تا اطلاع ثانوی حمله نکنید؛ این تا اطلاع ثانوی حمله نکنید حرف انسان مقتدر است. اما صبر این معنا را نمیرساند.
سؤال ...
جواب: نه؛ از صبر نمیتوان اقتدار استفاده کرد ولی از عفو میتوان اقتدار را استفاده کردند.
سؤال ...
جواب: بله، خب نوعاً اینطور است، مسلمین اینطور بودند دیگر130 سال صبر کردند.
سؤال ...
جواب: نه؛ آن وقتی که مسلمین دستورِ نبرد نرسید، خدای سبحان فرمان نبرد نداد، مسلمین ضعیف بودند و خدا هم که نخواست اینها حمله کنند. قدرت هم به ارادهٴ خدا متکی است، ارادهٴ خدا هم در مدینه شروع شد برای انجام کار لذا فرمود: تا اطلاع ثانیو حمله نکنید. خُب این دو مطلب حرف یک انسان مقتدر است؛ لذا میفرماید: ﴿إنّ الله علی کلّ شیءٍ قدیر﴾ چه اینکه در آیه ١٠٥ که قبلاً بحثش گذشت. آنجا فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾ ؛ آنجا سخن از فضل و رحمت و سخا و جود است؛ لذا در ذیل آیه فرمود: ﴿و الله ذوالفضل العظیم﴾ . اینجا سخن از اقتدار است، فرمود: ﴿إن الله علی کل شی قدیر﴾؛ پس مسلمین را مطمئن کرد که اگر فرمان حمله برسد پیروزند، چه اینکه شدند، لذا در اوایل سورهٴ حشر میفرماید: ما وقتی دستور دادیم همه اینها را بیرون کردیم نه شما فکر میکردید که اینها رفتنیاند و نه آنها خیال میکردند که متواری میشوند: ﴿ما ظننتم أن یَخْرُجوا و ضنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله﴾ ؛ فرمود: نه دوستان فکر میکردند که ما به این زودی بساط کفر را جمع میکنیم نه خود دشمنان باورشان میشد که با داشتن همه این قلعههای مستحکم مجبور به متواری میشدند: ﴿ما ظننتم أن یخرجوا و ظنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله﴾.
سؤال ...
جواب: برای اینکه فرمان خدا را اینها باید ببرند گاهی فرمود: ﴿أتی أمر الله﴾ ؛ پس خدا این کارها را انجام میدهد، مسلمین هم ابزار الهیاند وإلاّ قدرت آنها که مال خودشان نیست؛ لذا در سورهٴ مبارکهٴ انفال به این رزمندگان پیروز میفرماید: شما نکشتید، من کشتم، من مسئله را حل کردم: ﴿فلم تقتلوهم ولکنّ الله قتلهم﴾ : مستقیم صاف میگوید: شما مجاری فیض منید و اگر دیدید پیروز شدید من جبهه را اداره کردم، ثواب شما را بردید؛ برای اینکه با همهٴ امکاناتی که دنیا علیه شما بسیج شد، روی معادلات ریاضی یقیناً شما شکست میخوردید و یقیناً پیروز شدید، معلوم میشود کار شما نبود: ﴿فلم تقتلوهم ولکنّ الله قتلهم﴾.
پیوند با خدا و مسلمانان محروم
ـ وجوب سیر کردن گرسنه
خب این کار که انسان در برابر نیرنگهای اهل کتاب مقاومت کند، عفو کند، صفح کند، به امید پیروزی به سر ببرند، یک پیوند ناگسستنی با خدا میخواهد و پیوند ناگسستنی با خلقِ محرومِ مسلمانِ الهی میخواهد؛ لذا این دو بیان را ذکر فرمود: ﴿وأقیموا الصلاة وٰاتوا الزکوة﴾ نباید کسی بگوید زکات در ٩ چیز است و ما چیزهایی که در آنها زکات است نداریم، بالاخره اگر کسی گرسنه است و کسی فقیر است، سیر کردن او بر کسی که متمکن است واجب است یا نه؟ یک وقت انسان بر او بالطّبع به حکم اوّلی واجب است زکات بدهد در آن مصارف ٨ گانه، حالا اگر کسی گرسنه است و انسانی متمکّن است و انسان میداند که فلان شخص یا فلان خانواده گرسنهاند، خب اگر او میداند و دیگران نمیدانند بر او واجب عینی است که کمک کند، اگر او و دیگران میدانند بر همه واجب کفایی است؛ اینها را میگویند: زکوات، خواه آن زکات مصطلح فقهی که در ٩ چیز است، خواه اینگونه از عناوین که بالاخره واجب است که انسان نگذارد که کسی گرسنه بماند.
در همین دعای نورانی ماه شعبان شما تلاوت میکنید در موقع ظهر و در این صلواتی که هنگام ظهر باید خوانده بشود، از خدای سبحان میخواهیم که خدایا این توفیق را به ما بده نعمتی که به ما دادی ما این نعمت را با محرومین تو با هم مصرف کنیم! «و ارزقنی مواساة من قترت علیه من رزقک» ، خدایا آن توفیق را به من بده که من نگویم به من چه؟ آن توفیق را به من بده که اگر چیزی به من دادی با محرومینت به مواسات به سر ببرم، اینکه فرمود: ﴿و فی أموالهم حقٌ للسائل و المحروم﴾ ؛ حق معلوم است ﴿للسائل والمحروم﴾ مانند این، خب آنکه سائل است خب سؤال میکند، آن کسی که آبرومند است و قدرت سؤال ندارد به سراغ او هم باید رفت، هم از این طرف خدا میفرماید: نمازگزاران واقعی کسانیاند که ﴿فی أموالهم حقٌ للسائل و المحروم﴾، هم از آن طرف به ما دستور دادهاند که در دعاها از خدای سبحان این توفیق را بخواهیم که خدایا آن توفیق را بده که اگر کسی ندارد ما با او با، مواسات به سر ببریم، لذا فرمود: اگر من میگویم ﴿فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره إن الله علی کل شیء قدیر﴾ قدرت مال خداست و شما اگر اهل نماز و زکات باشید به مقتدر مرتبطاید: ﴿و اقیموا الصلاة و ٰاتوا الزکوة﴾
دریافت عین عمل
آنگاه میفرماید: اینها به عنوان نمونه ذکر شد، ولی هر کار خیری که شما انجام بدهید، این عین کار خیر را شما میبینید: ﴿ما تقدموا لأنفسکم من خیرٍ تجدوه عندالله﴾ ؛ هر کار خیر، خواه عبادی، خواه غیر عبادی، خواه مربوط به نماز و روزه، خواه مربوط به حج و جهاد و زکات و امثال ذلک، هر کار خیری که انجام بدهید اوّلاً، مال خود شماست باید شاکر باشید که این کار خیر را انجام دادهاید، ثانیاً، عین این کار را مییابید؛ انسان وقتی عین کار خود را یافت لذّت بیشتری میبرد، فرمود: اولاً؛ کار خیر مال خود شماست و ثانیاً، در مخزن الهی محفوظ است، وقتی در مخزن الهی بود مصون از زوال است؛ چون ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ ثالثاً، همان کار را مییابید، انسان وقتی اثر خود را یافت لذت میبرد، نوشتهٴ خود را که یافت، آن نسخهٴ خطی اگر چاپ بشود با اینکه کتاب همان کتاب است ولی نسخهٴ خطی خود را که مییابد لذّت میبرد، چون عین اثر خودش است. اگر کتاب انسان چاپ بشود، همان کتاب است و اما چون چاپ شده است نه خط خود او. آن لذّت را ندارد. فرمود: شما عین کار خود را مییابید، منتها عین کارتان در قیامت به یک صورتی ظهور میکند که هم شما میفهمید، این عین کار شماست و هم به عنوان جزا آن را تلقّی میکنید؛ طوری در قیامت کارهای انسان ظاهرمیشود که گاهی کار انسان به صورت نهر عسل میآید، گاهی کار انسان به صورت نهر شیر در میآید: ﴿خمر لذة للشاربین﴾ یا ﴿و أنهارٌ من عسل مصفّی﴾ و مانند آن و انسان میفهمد که کار او است که به صورت نهر عسل درآمده یا نهر آب درآمده است، این لذّت مضاعفی دارد.
ـ فخر رازی و عدم عنایت به اصل بقای کار و تجسم اعمال
اینکه امام رازی در تفسیر فرمود: «کار از بین میرود، جزا را شما مییابید» . این به اصل تجسّم اعمال و بقای اعمال و تطور عمل عنایت نکرد، مگر جزای آخرت نظیر جزای دنیا یک امر قراردادی است که به انسان بگویند: اگر همان کار را کردی این قدر به تو پاداش میدهیم، جزای آخرت تجسم عین عمل است، یعنی عین عمل به صورتهای گوناگون در میآید.
خب آنگاه انسان هم عمل خود را مییابد، هم از عمل لذّت میبرد؛ لذا وقتی برهان عقلی مسئله تجسّم اعمال را اثبات میکند، ظواهر آیات هم تجسّم اعمال را تثبیت میکند، این ظواهر حجت است. اگر یک ظاهری برخلاف دلیل عقلی یا نقل معتبر بود، انسان آن را توجیه میکنیم و اگر ظاهری نه تنها مخالف دلیل عقلی نبود بلکه موافق دلیل عقلی بود، آن ظاهر را اخذ میکند ظاهر آیات قرآن کریم این است که شما عین عمل را مییابید، در آن آیهٴ معروف ﴿فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره ٭ و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره﴾ ؛ خود عمل به صورتهای گوناگون در میآید در سورهٴ مبارکهٴ آلعمران آیهٴ ٣٠ فرمود: ﴿یوم تجد کلّ نفس ماعملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو أنّ بینها و بینه أمداً بعیداً و یحذّرکم الله نفسه و الله رؤوف بالعباد﴾ ؛ فرمود: روزی فرا میرسد که انسان هرچه کرد میبیند، میبیند حاضر کردند، هر خیری که کرد آن را حاضر شده مییابد، هر شرّی هم کرد آن را هم حاضر شده مییابد امّا علاقمند است که بین او و بین آن عمل، یک مدت مدیدی فاصله باشد، فاصلهٴ زمانی فراوانی باشد.
خب؛ پس ظاهر این آیه این است که عین عمل را مییابیم، و گاهی خدای سبحان فرمود که ﴿کذلک یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم﴾ که اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره بود و قبلاً بحثش گذشت؛ پس عین عمل را انسان مییابد.
در سایر آیات میفرماید به اینکه هر کس هر کاری کرد آن رامشخص میبیند: ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾ ؛ ظاهرش آن است که عین آنچه کرد، عین همان را مییابد و چون عمل منظور میشود به صورتهای گوناگون، انسان میتواند بگوید: عین آن کار را مییابی.
اگر یک کسی یک غذای سالمی خورد، آن غذای سالم به صورت فربهی و نمو در میآید، نه اینکه جزای غذای سالم باشد؛ این غذای سالم است که به صورت نمو رشد کرده است، یا اگر غذای مسمومی بخورد آن غذای مسوم به صورت مرض در میآید، نه اینکه آن غذای مسموم از بین رفت و این شخص را کیفر دادند، مریضش کردند، برای اینکه همان غذای مسوم است که به صورت مرض درآمده است، مسئلهٴ تجسم اعمال از این دقیقتر است و امّا از نظر تقریب به ذهن میتوان گفت که انتقامی که خدای سبحان از تبهکاران میگیرد، مشابه انتقامی است که طبیب از بیمار ناپرهیز میگیرد. نه مشابه انتقامی که قاضی محکمه از بزهکار میگیرد، آن قاضی محکمه یک کیفر اعتباری بر بزهکار تحمیل میکند ولی طبیب یک کیفر تکوینی را از بیمار ناپرهیز میگیرد.
رجحان و فضل تقدیم کار خیر بر تأخیر آن
اما اینکه فرمود: ﴿و ماتقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله﴾؛ چون هر کار خیری انسان انجام بدهد این را میبیند، خواه قبل از مرگ خود، خواه بعد ازمرگ خود. گاهی انسان وصیت میکند که فلان کار خیر را برای ما انجام بدهید، این اثرِ خیر هست و این را هم مییابد و امّا این تقدیم عمل خیر نبود این تأخیر عمل خیر است. بیان مبارک حضرت امیر(ع) این است «کن وصیّ نفسک» ؛ شما در کارهای تملیکی وصی خودتان، خودتان باشید، دروصیتهای عهدی، وصی بگیرید، که جنازهام را چه کسی نماز بخواند، کجا دفن کنید، با چه کفنی، کفن کنید و امثال ذلک، اینها وصیتهای عهدی است که شایسته است انسان مشخص کند. امّا وصیتهای تملیکی، کارهای خیر را انسان وصی نگیرد، فرمود: «کن وصی نفسک» ؛ نگو برای من بعد از مرگ من اینقدر نماز بخوانید، این فایدهای ندارد وصی خودت، خودت باش در کارهای خیر، وصیتهایی که باید درباره خیرات انجام بدهند، خود وصی خود باش، اما وصیتهای عهدی، خُب چاره پذیر نیست، بعد از مرگت باید جنازهات را چگونه بردارند، آن را وصی تعیین کن.
بنابراین اگر کسی کارهای خیر را به آینده موکول کرد، هر اندازه که عمل بشود ثواب را به او میدهند. اما نه آن اندازه که انسان در زمان حیات خود تقدیم میکند.
تقدیم و تأخیر کار خیر در قرآن
این دو مطلب را یکی در سورهٴ یس و یکی در سورهٴ مزمّل بیان فرموده است. در سورهٴ یس فرمود هر کار خیری که انسان انجام بدهد چه گذشته، چه آینده ما مینویسیم، آیهٴ ١٢ سورهٴ یس اینست که ﴿إنّا نحن نحی الموتیٰ ونکتب ما قدّموا و ٰاثارهم﴾ ؛ هر کاری که قبلاً فرستادند، ما مینویسیم؛ هر کاری که بعد از مرگ فرستادند، به عنوان اثر خیر. وصیت و مانند آن، باز ما مینویسیم، امّا اینها یکسان نیستند. در سورهٴ مبارکهٴ مزمّل در آیهٴ پایانی آن که آیهٴ 20 هست، اینچنین فرمود: ﴿فاقرءوا ما تیسرّ منه﴾ ؛ هر اندازه که میتوانید قرآن بخوانید، همانطوری که فرمود: ﴿فاتقوا الله ما استطعتم﴾ ؛ تا میتوانید با تقوا باشید، تا قدرت دارید با تقوا باشید اینجا میفرماید: ﴿فاقرءوا ما تیسر منه﴾ ؛ با قرآن انس بگیرید، تا اندازهای که میسور است بخوانید؛ طوری باشد که دیگر حالا از خواندن قرآن لذّت ببرید، اگر یک وقتی از خواندن قرآن لذت بردید. سجده شکر به جا آورید که الحمدلله رب العالمین که من از کلام خدا لذّت میبرم، معلوم میشود حرف او را میشنوم، هرگز احساس خستگی نکنید، نه خواندن قرآن وقت زائد لازم هست، نه بر فرض اگر وقتی برای آن صرف کردید ضرر کردهاید و اگر خواستید قرآن بخوانید آن را به آخرهای وقت موکول نکنید خلاصه، اینچنین نباشد که یک برنامه زایدی باشد و تنها کتابی که تا ابد باید در خدمت او باشیم، این کتاب است، فرمود: تا میتوانید آن را بخوانید این خیلی وقت نمیگیرد اگر وقت صرف کردید جا دارد خلاصه: ﴿فاقرءوا ما تیسّر منه و أقیموا الصلوٰة و ٰاتوا الزکوٰة﴾ ، بعد فرمود: ﴿و اقرض الله قرضاً حسناً﴾، آنگاه فرمود: ﴿وما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله﴾؛ هر کار خیر که بکنید پیش خدا مییابید.
این مضمون با مضمون آیه محل بحث یکی است اما ذیلی دارد، فرمود: ﴿و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیراً و أعظم أجراً﴾ ؛ یعنی آن را که تقدیم میکنید، این أعظم اجراً است از آنکه تأخیر میکنید، آن را که تقدیم میکنید، خیر است از آنچه که تأخیر میکنید؛ هردو را خداوند قبول دارد امّا آنکه قبلاً میفرستید، أعظم أجراً است. لذا مسئلهٴ وصیت و أمثال وصیت این اثر را ندارد. شما در باب حج ملاحظه میفرمایید. در باب نیابت حج این حدیث شریف را مرحوم صاحب وسائل و دیگران نقل کردند که در حج نیابی نهتا ثواب مال نائب است و یکی مال منوب عنه ، البته اگر کسی حج نیابی رفت آن منوب عنه ذمهاش تبرئه میشود اما حداقل، ٩ تا مال نائب است یکی مال منوب عنه. در قسمتهای دیگر هم کم و بیش همینطور است؛ لذا فرمود: ﴿هو خیراً و أعظم اجراً﴾ این اعظم است اجراً از تأخیر.
بنابراین اگر در این کریمه فرمود: ﴿و ما تقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه عندالله﴾؛ یعنی هم عینش را مییابی هم از آن لذّت میبری چون به عنوان جزاست، و از تأخیر و وصیت و امثال ذلک بهتر است و این کار اختصاصی به کارهای محسوس و مشهود ندارد اگر در درونتان هم یک کارهای خیر انجام دادید، به نام ارادهٴ خیر، نیت خیر، خیرطلبی و دعا برای دیگران کردید و مانند آن، خدا آنها را هم پاداش میدهد، چون خدا به همه کارها بصیر است: ﴿إن الله بما تعملون بصیر﴾.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است