- 2132
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 102 تا 103 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 102 تا 103 سوره بقره
- قدرت تحریکی جنّ
- حکمت تعلیم سحر توسط هاروت و ماروت
- قرآن، معیار و میزان در بررسی روایات
- فرق معجزه و سحر
- برتری پاداش الهی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ٭ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
اموری که در این آیه مبارکه مانده بود، عبارت از این است که جن هم قدرت تحریکی زیادی دارد و هم قدرت آگاهی بر غیب در حدّ تجرّد وهمی دارد، منتها آمیخته با کذب و هم ارتباط با آنها ممکن است، منتها منهی عنه و هم اینکه ارتباطِ به غیر خدا خواه به جن، خواه به سحر، خواه به کهانت و امثال ذلک هیچکدام از اینها ناجح و سودمند نیست، و اینکه فرشتگان مطلقا معصومند و اگر در اسرائیلیات چنین آمده است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند، تن به گناه دادند، این خبر از آن جهت که مطابق با قرآن کریم نیست، مخالف با قرآن کریم است مردود است.
امّا آن امر اوّل که جن قدرت تحریکیش زیاد است نمونهاش همان بود که گذشت: ﴿قال عفریت من الجن أنا ٰاتیک به قبل أن تقوم من مقامک﴾ ؛ گرچه حضرت اجازه نداد که او این تخت را قبل از قیام بیاورد، ولی در حضور حضرت این مطلب را فرمود و سلیمان(سلام الله علیه) طرزی تفهیم کرد که این مقدار دیر است، میخواهم زودتر از این مقدار بیاید، نه تو توان آن را نداری.
و امّا اینکه قدرت بر آگاهی بعضی از اسرار غیبی را آمیخته با کذب دارند در سورهٴ مبارکهٴ جن اینچنین آمده است که آیهٴ ٨ به بعد: ﴿و أنّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شدیداً و شهباً ٭ و أنا کنّا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الاٰن یجد له شهاباً رصدا ٭ و أنّا لاندری أ شرٌّ أرید بمن فی الأرض أمّ أراد بهم ربهم رشداً﴾ تا آخر، معلوم میشود اینها یک آشنایی و ارتباطی هم با جهان غیب داشتند که بعضی از اسرار را با خبر بشوند، چه اینکه در همان سورهٴ شعراء این مسئله گذشت که شیاطین بر افّاک اثیم تنزّل میکنند: ﴿تنزّل علی کل أفّاک اثیم﴾ که این بحثش گذشت. پس هم قدرت تحریکی فراوانی دارند و هم قدرت ادراکی در حدّ آگاهیِ تجرّد وهمی و خیالی در نشئهٴ مثال و غیب را دارند.
خدای سبحان، پناهگاه حقیقی
اما پناه بردن به اینها هیچ سودی ندارد؛ برای اینکه قرآن کریم به عنوان حصر هشدار داد که هیچ ملتحد و پناهگاهی غیر از خدای سبحان نیست، هم در سورهٴ مبارکهٴ جن به رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) دستور داد، فرمود: ﴿قل إنی لن یجیرنی من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا﴾ ؛ یعنی بگو پناهدهندهای، مجیری، غیر ذات اقدس اله نیست و ملتحد و ملجأ و پناهگاهی غیر از ذات اقدس اله نمییابم، این از آن مواردی است که عدم الوجدان یدلّ علی عدم الوجود، وقتی خدا به پیغمبر بفرماید: بگو من نمییابم یعنی نیست، نه اینکه من نمییابم شاید باشد؛ لذا در صدر آیه فرمود: ﴿لن یجیرنی من الله أحدٌ﴾ ؛ مجیری غیر از خدای سبحان نیست. یکی از این ادعیه بسیار لطیف همین دعای مبارک مجیر است، یعنی انسان در حال خطر یک جؤاری دارد «جؤار» آن ناله و لابه است، فرمود: شما در هنگام خطر ﴿فإلیه تجئرون﴾ ، آن آهو برّهای که مادرش را گم بکند لابه دارد، آن حالت را میگویند جؤار. خدای سبحان فرمود: شما وقتی به خطر افتاید ﴿فإلیه تجئرون﴾ و خدای سبحان هم مجیر شماست، هم جوار میدهد، هم به جؤارتان پاسخ مثبت میدهد، مجیری غیر از خدا نیست، پناهدهی غیر از خدا نیست. پس اگر کسی به عنوان ﴿رجال من الإنس یعوذون برجالٍ من الجن﴾ به غیر از خدا تکیه کنند، از این تکیه کردن طرفی نمیبندد؛ چون ﴿لن یجیرنی من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا﴾ ، در سورهٴ مبارکهٴ کهف هم آیهٴ ٢٧ این چنین آمد: ﴿و اتلُ ما أوحی إلیک من کتاب ربّک لامبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحدا﴾ ، به رسولش فرمود: غیر از خدا أحدی ملتحد نیست، هیچ چیزی سنگرگاه نیست و تکیه گاه نیست؛ چون اگر سراسر جهان ستاد حقّند و سپاهیان حقند کما هو الحق و هیچ کاری در جهان بدون اذن خدا نیست، پس فرض ندارد انسان به غیر خدا تکیه کند: ﴿لله جنود السموات والأرض﴾ یا ﴿و مایعلم جنود ربّک الاّ هو﴾ ؛ اگر سراسر موجودات آسمان و زمین سپاهیان حقند و هیچ کدام کاری بدون اذن خدا نمیکنند، فرض ندارد کسی به غیر خدا بتواند تکیه کند لذا فرمود: ﴿و لن تجد من دونه ملتحداً﴾ همین معنا را رسول خدا به زبان دیگر به مردم فرمود که ﴿فأین تذهبون﴾ ؛ کجا میروید؟ اگر قرآن را رها کنید، خدای سبحان را رها کنید به کدام مکتب و به کدام ملتحد پناهنده میشوید؟ ﴿فأین تذهبون﴾ ؛ این ﴿أین تذهبون﴾ بیان دیگری است از ﴿ولن تجد من دونه ملتحداً﴾ ، یک وقت انسان قرآن را رها میکند به فکر یک مکتب دیگر میرود، یک وقت قدرت الهی را رها میکند به فکر قدرت غیر الهی میرود؛ لذا فرمود: به مردم اعلام کن و من به تو میگویم که ﴿لن تجد من دونه ملتحداً﴾ ؛ انسان در حال خطر به یک لَحْد و لَحَد به یک گوشه میآرمد، آن گوشه را میگویند لَحَد، آنهایی که از صراط مستقیم فاصله میگیرند به یک گوشه و دهلیز میخزند آنها را میگویند: ملحِد، آنهایی که ﴿یلحدون فی أسمائه﴾ ؛ یعنی صراط مستقیم را رها میکنند و به یک گوشه میخزند. این گوشهٴ قبر را میگویند: لَحَد قبر نه وسط قبر را، وسط جاده صراط است و اگر کسی مائل به وسط باشد او از حنف برخوردار است و خود حنیف است، گوشه را میگویند لحد، ألحَدَ یعنی از صراط مستقیم فاصله گرفت، فرمود: شما اگر بخواهید به یک گوشهای پناه ببرید، پناهگاهی جز خدای سبحان نیست پس نه تنها یک حرمت تکلیفی دارد، اثر تکوینی هم ندارد که کسی به پناهندگی به جن و سحر و امثال ذلک بتواند مشکلی را حل کند چون هیچ اثری از اینها نیست الّا به اذن الله: ﴿و ما هم بضارّین به من أحد إلّا بإذن الله﴾.
اما اینکه فرمود: ﴿و یتعلمون مایضرهم و لاینفعهم﴾، گذشته از اینکه آن نکته قبلی محفوظ است که سحر اصولاً ضارّ است، نافع نیست. در این کریمه هم میفرماید به اینکه این دو فرشته به اینها آموختند که ما فتنه و آزمونیم، اگر به شما سحر آموختیم مثل آن است که به شما سمّ یاد دادیم که شما سمّ را باید برای پرهیز از او بدانید، نه برای مصرف کردن او، اگر یک باطل گرایی آمد و داعیهای داشت و سحری کرد شما سحر بلد باشید که جلوی سحر او را بگیرید، نه اینکه سحر بدانید که با سحر بین مرء و زوجش، تفرقه بیاندازید و مانند آن. آن موارد مثبتی که احیاناً پیش میآید و باید از آن استفاده کنید بهره ببرید که جلوی سحر ساحران را بگیرید، شما این کار را نکردید به دنبال ﴿یفرقون به بین المرء و زوجه﴾ رفتید؛ لذا فرمود: ﴿فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه﴾.
و اما اینکه در افسانهها آمده است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند فرشتگان به خدای سبحان اعتراض کردند که این همه اِنعام را شما نسبت به انسانها روا داشتید مع ذلک آنها شما را معصیت میکنند و ماییم که از معصیت مصونیم، خدای سبحان فرشتگان را امتحان کرد فرمود: شما دو نفر را انتخاب کنید من آنها را به زمین بفرستم با قوای انسانی مجهّز کنم ببینم چگونه از امتحان بر میآیند. آنها هاروت و ماروت را که خیلی فرشته برجسته بودند انتخاب کردند، خدای سبحان این دو فرشته را به زمین اعزام کرد، نیروی شهوت به اینها داد، بعد اینها مبتلا شدند به یک زنی به نام زهره، دست به فساد زدند، آن زن هم خواست از اینها چیزی فرا بگیرد. گفتند: آن علمی که تو داری، گفت: آن علمی که شما دارید با آن علم طیران دارید، به آسمانها میروید، آن علم را به ما بدهید. فرشتگان اول امتناع کردند بعد آن علم را به این زن دادند، این زن طیران کرد بالا رفت، آسمان رفت بعد خدای سبحان پرهای او را ریخت به صورت ستارهٴ زهره درآورد، این افسانههایی که از اسرائیلیات آمده به اخبار مسلمین متأسّفانه. نه ستارهٴ زهرهای که چندین برابر زمین است، از اصل یک زن هرزه بود و نه فرشته معصیت میکند و نه ممکن است انسان تبهکار به صورت فرشته دربیاید و نه بال و پر فرشته مثل بال و پر کبوتران است و امثال ذلک، اینها سراسرش جهل و تکذیب است.
امّا همانطوری که اینگونه از روایات نباید ساده لوحان را به خود جذب بکند، نباید کسی که روشنفکر مآب است او را طرد کند. بعضی از اخبار و روایات فاصله گرفتند به جرم اینکه در بین روایات اینگونه از مسائل هست قرآن کریم و خدای سبحان اگر ما را بیمعیار و بیمیزان رها کرده باشد انسان جا دارد مبتلا بشود به افراط یا تفریط، و امّا وقتی که میزانی برای ما فرستاد، فرمود: ما برای هدایت انسانها به انبیا بیّنات و موازین دادیم، میزانِ قسط دادیم، قرآن میزان قسط است، حقٌ لاریب فیه: ﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه﴾ ؛ یعنی ریب بردار نیست نه میشود باطل را به او راه داد نه خود او ذاتاً در درون خود باطل پذیر و باطل پروران است؛ حقّی است محض و این حق محض معیار سنجش همهٴ روایات است و خود معصومین(علیهم السلام) فرمودند: هرچه که از ما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر مطابق قرآن بود بپذیرید، مخالف با قرآن بود طرد کنید، و خود خدای سبحان هم فرمود: بسیاری از اصول کلی است که نیازی به تشریح و تفسیر و تبیین دارد و معصومین(علیهمالسلام) مفسّران و مبیّنان راستین قرآنند: ﴿ما ٰاتاکم الرسول فخذوه وما نهٰاکم عنه فانتهوا﴾ ، قهراً انسان هم روش اخباریّت را نمیگیرد و سادهلوح نیست که هرچه در روایات آمده قبول کند، نه روش روشنفکر مآبانه را میپذیرد که به روایات با دیده تکریم ننگرد، بلکه روایات را بررسی میکند اگر مطابق با قرآن و اصول کلی قرآن بود میپذیرد و گرنه، طرد میکند.
نحوه وجودی فرشتگان
و خدای سبحان فرشتگان را به عنوان معصوم معرّفی کرد فرشته یک موجود مجرّد است، اگر هم متمثّل بشود با عصمت متمثل میشود او اهل تسبیح است در روایات آمده است که غذای آنها تسبیح است، غذای اینها تحمید است، فرشتگانی که سرپرستان جهنم هستند مادون فرشتگانی هستند که سرپرستان بهشتند، مادون فرشتگانی هستند که سرپرستان وحیند، آنهایی که سرپرستان وحیند، مثل جبرئیل(سلام الله علیه) و فرشتگان زیر دست او، آنها حاملان علوم الهیند، فرشتگانی که سرپرستی بهشت به عهده آنهاست بالاتر از فرشتگان جهنمّند، امّا خدای سبحان درباره فرشتگان جهنم میفرماید به اینکه ﴿لایعصون الله و هم بأمره یعملون﴾ ؛ فرمود: ملائکهای که سرپرستی جهنم به عهده آنهاست اینها غلاظ و شدادند، اینها معصومند، اهل معصیت نیستند. این ﴿لایعصون الله﴾ مال فرشتگانی است که سرپرستی جهنّم به عهده آنهاست، فضلاً از فرشتگانی که سرپرستی بهشت به عهدهٴ آنهاست، فضلاً از فرشتگانی که سرپرستی وحی به عهدهٴ آنهاست، فضلاً از فرشتگانی که حاملان عرشند و مانند آن، اصولاً فرشته معصوم است؛ پس آنچه که در این اسرائیلیات آمده است دوتا فرشته معصیت کردند (معاذالله)، وقتی این روایت را ملاحظه میفرمایید، میبینید بدترین معاصی را به این دو فرشته نسبت دادهاند، خب این از اخبار اسرائیل آمده است و این جریان به کتابهایِ اخبار امامیه سرایت کرده است و احیاناً در کتابهای تفسیر هم راه پیدا کرده و بعضی از بزرگان اهل تفسیر هم متأسفانه گفتهاند: چه عیب دارد فرشته، مادامی که فرشته است و در عالم خود است، معصوم است ولی خدا در آنها شهوت خلق کرد به زمین آمدند، ممکن است گناه بکنند. دیگر فرشته نیست، اگر تغییر نوع ممکن است اگر یک موجودی گاهی فرشته است، گاهی حیوان، گاهی فرشته است، گاهی انسان؛ اگر این امر ممکن باشد، وقتی هم که به صورت حیوان درآمد دیگر فرشته نیست کأحدٍ من الحیوانات است یا کأحد من الاناسی است، محکوم است و تکلیف دارد و جهنم میرود و امثال ذلک، دیگر اینچنین نیست که باز دوباره بال و پر دربیاورد و فرشتهٴ آسمان بشود که.
بنابراین، این دو فرشته را خدای سبحان به عنوان آزمون، اعزام کرد و اینها به هر که سحر یاد میدادند، میگفتند: ﴿إنّما نحن فتنةٌ فلاتکفر﴾؛ اتمام حجت میکردند و میگفتند سحر یک کفر عملی است، شما تن به این کار ندهید و مانند آن. بنابراین نه به این اسرائیلیات انسان اعتنا میکند و نه به غیر خدا تکیه میکند و نه فرشته را از عصمت میاندازد.
تفاوتی دیگر بین معجزه و سحر
و نه سحر و کهانت را جزء اوهام و خرافات میداند، اینها اوهام و خرافات نیستند جزء علوم غریبهاند یعنی یک علمی است، موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد، مبادی تصوریه مبادی تصدیقیه دارد، علم است میشود از آن کار گرفت منتها علمی است در راه باطل، نه اینکه جزء اوهام و خرافات باشد. ممکن است کسی مدعی آگاهی سحر و شعبده باشد امّا اگر دعوای او باطل بود دلیل آن نیست که سحر علم نیست، دلیل آن نیست که شعبده علم نیست، طلسم علم نیست، اینها جزو علوم غریبهاند همانطوری که سایر علوم مأنوس موضوع و محمول و مبدأ تصوری و تصدیقی و مسئله دارند و میشود آنها را فرا گرفت و از راه فکری قابل انتقال است، اینها هم جزء علوم غریبه است، قابل انتقال است، منتها مشکلی را حل نمیکند، آنچه راه فکری ندارد و راه مدرسهای ندارد و نمیتوان با راه مدرسه رفت و او را یاد گرفت و قابل انتقال هم نیست، آن معجزه است، اعجاز به قدرت روح ولی الله بسته است، این علم نیست که قابل انتقال باشد، پیغمبر به کسی بفرماید من اینچنین میکنم: ﴿اقتربت الساعة وانشق القمر﴾ نازل خواهد شد، یا آنچنان میکنم: ﴿یا نار کونی برداً و سلاماً علی إبراهیم﴾ خواهد شد، یا این را میدمم و دریا به صورت طریق یبس در میآید، این چنین نیست این به قدرت وحی ولی الله وابسته است و اگر آن قدرت روحی نباشد «چه خاصیت دهد نقش نگینی» .
اینها خیال کردند انگشتر سلیمانی به دست هر که بیفتد: ﴿فسخرنا له الرّیح﴾ که ﴿غدوّها شهرٌ و رواحها شهر﴾ خواهد شد؛ اینچنین نیست اگر دست،دست سلیمانی نباشد انگشتر اثری ندارد، اگر روح، روح سلیمانی نباشد انگشتر اثری ندارد، سحر و امثال ذلک که انسان را ولی الله نمیکند.
اسم اعظم چیست؟
سراسر آن نظام در اختیار انسان کامل قرار میگیرد آن مربوط به عظمت روح اوست نه مربوط به افسونگری و علوم حصولی و امثال ذلک و اگر احیاناً سخن از اسم اعظم مطرح است، اسم اعظم یک چیزی نیست که انسان درس بخواند، اسم اعظم یاد بگیرد یا ورد و ذکر نیست، اسم اعظم لفظ نیست، اسم اعظم کلمه و کلام نیست، اسم اعظم مفهوم نیست، اسم اعظم علم حصولی و ذهنی نیست که انسان اگر یک مفهومی را در ذهن گذراند بتواند مردهای را زنده کند. نظام، نظام علّی و معلولی است، اسم اعظم مقامی از مقامات جهان تکوین است، گفتهاند: وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) مظهر اسم اعظم است، این روایت معتبر را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نقل کرد و دیگر بزرگان نقل کردند که امام ششم(سلام الله علیه) فرمود: «نحن والله الأسماء الحسنی» ؛ ما اسمای حسنا هستیم که معرفت خدا و عبادت خدا بدون معرفت ما و تکریم ما میسّر نیست. اینها مظاهر اسمای حسنای حقّند تا برسیم به وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) که مظهر اسم اعظم است، آن اسم اعظم البته الفاظی هم دارد، میگویند ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ به اسم اعظم آنقدر نزدیک است که سواد عین به بیاض عین نزدیک است . امّا ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ وقتی از انسان کامل نشئت گرفت، میگویند: ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ از انسان کامل به منزلهٴ ﴿کن﴾ از خدای سبحان است، یعنی خدای سبحان اگر به چیزی دستور بدهد، بفرماید: ﴿کن فیکون﴾ خواهد بود، انسان کامل مثل اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) با ﴿بسم الله﴾ هر کاری را به اذن الله انجام میدهند، نه اینکه این لفظ مؤثر است یا این مفهوم مؤثر است، آن مقام شامخ خارج که انسان کامل به آن مقام رسیده است، مؤثر است. آن مرتبهٴ والا در مادون مؤثر است، نه لفظ که یک قرارداد است موثر باشد، یا مفهوم که یک امر ذهنی است مؤثر باشد. بنابراین پناه بردنِ به غیر خدا هیچ سودی نخواهد داشت؛ چون در این دو کریمه خدا حصر کرد، گاهی به صورت: ﴿لن أجد من دونه ملتحداً﴾ گاهی هم به عنوان ﴿و لن تجد من دونه ملتحداً﴾ .
سؤال ...
جواب: آثار بله، اما انسان باید به چه کسی پناه ببرد؟ بگوید که «أعوذ بالجنّ» یا بگوید: «أعوذ بالله». اگر کسی تشنه شد به آب پناه میبرد، یا به خدا پناه میبرد، اگر تشنه شد به آب پناهنده شد، این موحّد نیست اما اگر تشنه شد به خدا پناهنده شد گفت: اوست کسی که ﴿یطعمنی و یسقین﴾ او موحّد است او به خدا پناه میبرد نه به آب.
سؤال ...
جواب: در تحت ولایتشان است بله، مثل سمّ فروشی، مثل کسی که سم فروشی میکند، مواد مخدّر میفروشد نه بی اثر است؛ اگر کسی عمری را با قاچاق مواد مخدّر زندگی کرد، عمری را با کفر عملی زندگی کرد. این هم مثل مواد مخدّر است اثر دارد، جزء خرافات نیست، البته ممکن است کسی که مدّعی است احیاناً خرافهای را با حقیقت مخلوط کند، مدّعی دروغین باشد امّا خود سحر علم است، علمی است که کسبش حرام است نظیر مواد مخدّرسازی و سمّ سازی او که خرافات نیست او علم است، منتها کسبش حرام، مهلک است و مفسد.
سؤال ...
جواب: بیشتر است، اثرش از شراب فروشی بیشتر است، برای اینکه شراب فروشی خطر دارد، یک نفع زودگذر مادی هم دارد، اما پناهندگی به جن هیچ سودی ندارد: ﴿یضرّهم ولا ینفعهم﴾ لذا نوع سحره جزء محرومترین و بدبختترین مردم جامعه هستند.
سؤال ...
جواب: نفع مادی هم ندارد، نظیر قمار و خمر نیست.
سؤال ...
جواب: چه امرار معاشی؟ نوعاً در فلاکت و بدبختی است، او اگر دست به هر کاری میزد بهتر از این کار بود. او سراسر یک درجه فقر را به روی او باز میکند، هرچه جلوتر برود روح تکدّی و گدائیش بیشتر میشود بر خلاف میسر و خمر که احیاناً ممکن است یک عدّهای مترف و مُصرف بپروراند و هستند که دنیای آنها به حسب ظاهر تأمین است. و امّا مفلوکترین گروه همین گروه سحره و کهنهاند.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه با ارتباط جنّ مخلوط شد، میشود کهانت است، اگر با أوراد و ورد و امثال ذلک باشد سحر است.
سؤال ...
جواب: این عصمت فرشتگان برای آن است که منزّه از خوی حیوانیاند.
سؤال ...
جواب: در انسانها اینطور است، در انسانها عصمت فرع برداشتن قوای شهوت و غضب است ولی در فشتهها این طور نیست.
بنابراین این هم آن نکاتی بود که مربوط به این آیهٴ تلاوت شده بود و ملاحظه میفرمایید چقدر این آیات قرآن کریم انسجام نورانی دارد، وقتی سخن از ایمان و کفر است میفرماید: شیاطین کفر ورزیدند و کفرهم کفر عملی است.
سؤال ...
جواب: خب، این را هم از همان جهت گفتند انسان کامل بالاتر از ملائکه است، این هم دلیلی است از طرف کسانی که میگویند: انسان کامل مثل اهلبیت(علیهم السلام) بالاتر از ملائکهاند.
سؤال ...
جواب: چرا، بعث ملائکه انشاءالله خواهد آمد مبسوطاً که اینها قبل از آسمانها و زمین خلق شدند، یعنی قبل از ماده خلق شدند.
سؤال ...
جواب: چرا دیگر، وقتی که اوّلین خلق خدا، اهلبیت عصمت و طهارتاند، بعد بحثش هم گذشت به اینکه ﴿فسجد الملائکة کلهم أجمعون﴾ ؛ معلوم میشود که انسان کامل برتر است.
سؤال ...
جواب: معلّم با متعلّم فرق دارد دیگر، مسجودٌ له با ساجد فرق دارد، فرمود به اینکه ما ﴿و علّم ٰادم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین﴾ ، اینها گفتند: ﴿لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا﴾ بعد ﴿فلمّا أنبئهم﴾ این حرف را زدند؛ معلوم میشود که انسان کامل مقامی دارد که فرشتگان ندارند.
انسجام نورانی آیات
این انسجام نورانی قرآن کریم را ملاحظه بفرمایید، فرمود: ﴿و اتّبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان﴾؛ یعنی یهودیها تبعیّت کردند همان سیرهٴ باطلهٴ شیاطین را، امّا اینکه خواستند بگویند: سلطنت سلیمان(سلام الله علیه) به سحر و امثال ذلک بسته است و این کفر عملی را به پیغمبر نسبت دادند. این اسناد باطل است: ﴿و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا﴾ که سحر ورزیدند، این شیاطین کارشان این بود که انسانها را به سحر آگاه میکردند، تعلیم سحر میدادند و آنچه که بر ملکین نازل شده بود آن را هم به دیگران میآموختند. خب اینجا این سؤال مطرح است که ملکین چرا سحر را به دیگران یاد دادند؟ میفرماید که همانطوری که در تنزیه سلیمان فوراً فرمود: ﴿و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا﴾، در تنزیه این دو فرشته هم فرمود: ﴿و مایعلّمان من أحدٍ حتیٰ یقولا إنّما نحن فتنةٌ فلا تکفر﴾؛ یعنی اینها حق عمل کردند نه به سحر عمل کردند، نه بدون اتمام حجّت سحری را به کسی آموختند، آنگاه فرمود: ﴿فیتعلّمون﴾ این مردم ﴿منهما﴾ از ملکین ﴿مایفرقون به بین المرء و زوجه﴾؛ باز اینجا سؤال مطرح است که آیا سحر میتواند مؤثر باشد؟ میفرماید: آری میتواند مؤثر باشد، امّا سحر مهرهای از مهرههای جهان خلقت است و سراسر جهان خلقت به اذن خدا اداره میشود؛ لذا فرمود: ﴿و ما هم بضارین به من أحدٍ إلاّٰ بإذن الله﴾. فرمود: اگر یک موجودی ضرر میبخشد بدون اذن حق نیست، گرچه نهی تشریعی است، ولی اذن تکوینی است. مثل قتل اگر چنانچه سلاح کُشنده دربارهٴ انبیا(علیهم السلام) اثر کرد که ﴿یقتلون النبیین بغیر حق﴾ ؛ اینها اذن تکوینی داشتند، گرچه نهی تشریعی هم دارند. همه موارد همینطور است، لذا فرمود: ﴿و ما هم بضارّین به من أحد إلاّ بإذن الله﴾ بعد به اصل مسئله پرداخت فرمود: ﴿ویتعلّمون مایضرهم و لاینفعهم﴾؛ خود سحر هرگز مشکلی از مشکلات جوامع را حلّ نمیکند، فرمود: اینها فهمیدند در خود کتابهای انبیای پیشین هم بود که با سحر نمیشود مشکلی را حلّ کرد: ﴿و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاٰخرة من خلاق و لبئس ما شروا به أنفسهم لو کانوا یعلمون﴾، ﴿لو کانوا یعلمون﴾؛ یعنی ای کاش به علمشان عمل میکردند. اینها میدانند که این حرام است و ادیان آسمانی گذشته هم تحریم کردهاند، ولی اگر به این علم عمل میکردند. تن به ذلّت سحر نمیدادند.
برتری پاداش الهی
آنگاه فرمود: ﴿ولو أنهم ٰامنوا و اتّقوا لمثوبة من عندالله خیرٌ لو کانوا یعلمون﴾؛ اگر اینها مؤمن بودند و از تقوایِ عملی بهره داشتند، گرفتار کفر عملی نمیشدند، یک ثواب از خدا ﴿لمثوبةٌ﴾، این تنوین تنوین تنکیر است، ناظر به آن است که یک ثواب حالا هرچه شد، یک ثواب الهی از جمیع منافعی که سحره در مدت عمر میبرند بهتر است: ﴿لمثوبةٌ من عندالله خیرٌ﴾؛ یعنی خیرٌ من جمیع المنافع و مِن جمیع مثوباتی که سحره به انتظار آنها دست به سحر زدند: ﴿لمثوبةٌ من عندالله خیرٌ لو کانوا یعلمون﴾.
اصولاً چیزی که از نزد خداست، با معیارهای دنیایی قابل ارزیابی نیست. شما در دو طرف میبینید نه تنها در طرف بهشت، در طرف جهنم هم اینچنین است، منتها در طرف بهشت روایاتش فراوانتر و بهتر است، میگویند: یک میوهای که در بهشت است اگر همهٴ اهل دنیا جمع بشوند بخواهند او را قیمت گذاری کنند، نمیتوانند. خب راست است این مبالغه نیست، برای اینکه میوههای دنیا یک امر مادّی است و از خاک رویید، میوهٴ آخرت یک امری است که از نماز و روزه پیدا شد، نه از خاک و جاودانه است و ابدی است هر میوه کار همهٴ میوههای دیگر را هم میکند، همانٴطوری که یک قطره آب کوثر انسان را نه تنها از تشنگی نجات میدهد، از سیری هم نجات میدهد که انسان برای ابد حسّ عطش ندارد، تشنه نمیشود و گرسنه هم نمیشود، امّا با اینکه تشنه نمیشود، با اینکه گرسنه نمیشود خوراکیهای بهشت دائم است او هر وقت بخواهد میتواند میل کند.
عدم آمیختگی لذات بهشت با رنج و زحمت
فرق دنیا و آخرت این است با اینکه در دنیا تا انسان رنج تشنگی را تحمل نکند از آب زلال لذّت نمیبرد، اگر رنج گرسنگی را تحمل نکند از میوه یا غذایِ خوب لذّت نمیبرد، لذت سیری مسبوق به تحمل رنج گرسنگی است. این خاصیت دنیاست ولی در بهشت اینچنین نیست در بهشت بدون تحمّل رنج عطش انسان لذّت کوثر میبرد، بدون تحمّل رنج گرسنگی لذت سیری را دارد، هر وقت خواست از آب کوثر استفاده کند و از آب زلال لذت ببرد برای او میسور است بدون سابقهٴ رنج عطش این مثل دنیا نیست، لذا به هیچ وجه قابل اندازهگیری و قیاس نیست. اگر گفته شد به اینکه نماز جماعت اگر عددش از 10 نفر تجاوز کرد ثوابش طوری است که همهٴ انسانها بخواهند بنویسند و اشجار قلم بشود و بحار مرکب بشود نمیتوانند برای اینکه اصولاً هیچ درجهای از درجات بهشت با ابزار مادّی قابل ارزیابی نیست، نه اینکه این نماز جماعت همهٴ درجات بهشت را دربر دارد اینچنین نیست. این مقام اگر بخواهند او را با ابزار دنیایی بیان کنند مقدور نیست.
عظمت عذاب آخرت
چه اینکه عذاب هم همینطور است؛ لذا خدای سبحان میفرماید: عذاب جهنم طوری نیست که کسی بتواند از او برهد، گاهی از باب تمثیل و تشبیه با این لسان با ما سخن میگوید، میفرماید: کسی که گرفتار عذاب جهنم شد، اگر سراسر کرهٴ زمین لبریز از طلا باشد، ﴿و مثله معه﴾ ؛ یعنی او دو کرهٴ زمین داشته باشد هر دو مالامال طلا باشد، حاضر است بدهد و از عذاب برهد، کافی نیست، از او قبول نیست، بعد میفرماید به اینکه حاضر است همهٴ اقوام و عشیرهٴ خود را، فرزندان خود را همه و همه را فدا بدهد و از عذاب برهد، از او قبول نمیکنند و اگر همهٴ اهل زمین قبیله او بودند، فرزند او بودند، أرحام او بودند، حاضر بود همه را فدا کند، خود از عذاب برهد: ﴿ومن فی الأرض جمیعاً ثمّ ینجیه﴾ ؛ باز هم میسور نیست، این چه عذابی است که آدم حاضر است.
سؤال ...
جواب: (در دنیا یک انسان عاقل حاضر نیست که دیگری بسوزد و خود برهد، بلکه اهل نثار و ایثار است چه اینکه میبینید)، ولی فرمود: عذاب قیامت آنقدر دردناک است که آنها حاضراند اگر همهٴ اهل زمین رحم آنها بودند، بستهٴ آنها بودند، حاضر بودند همه را فدا کنند که خود برهند، چون به هیچ وجه قابل تحمّل نیست اصلاً ما نمونهٴ عذاب آخرت را در دنیا نداریم.
سؤال ...
جواب: هرگز این کار را نمیکند، هرگز این کار را نمیکند؛ برای اینکه او اگر انسان است و عاطفهای دارد حاضر نیست به اینکه بچهاش را بسوزانند، أرحام او را بسوزانند و همه را بسوزانند، او تنها نجات پیدا کند: ﴿و من فی الأرض جمیعاً ثمّ ینجیه﴾ ، این ممکن نیست و اصولاً عذابی که در آخرت هست هرگز نمونهٴ او در دنیا نیست، چون هر کسی در دنیا عذاب میشود بالاخره امید نجات دارد، امّا در آخرت بعد از روشن شدن اصل مسئله است؛ لذا فرمود: ﴿لایعذب عذابه أحد﴾ .
«والحمدلله رب العالمین»
- قدرت تحریکی جنّ
- حکمت تعلیم سحر توسط هاروت و ماروت
- قرآن، معیار و میزان در بررسی روایات
- فرق معجزه و سحر
- برتری پاداش الهی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ٭ وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ﴾
اموری که در این آیه مبارکه مانده بود، عبارت از این است که جن هم قدرت تحریکی زیادی دارد و هم قدرت آگاهی بر غیب در حدّ تجرّد وهمی دارد، منتها آمیخته با کذب و هم ارتباط با آنها ممکن است، منتها منهی عنه و هم اینکه ارتباطِ به غیر خدا خواه به جن، خواه به سحر، خواه به کهانت و امثال ذلک هیچکدام از اینها ناجح و سودمند نیست، و اینکه فرشتگان مطلقا معصومند و اگر در اسرائیلیات چنین آمده است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند، تن به گناه دادند، این خبر از آن جهت که مطابق با قرآن کریم نیست، مخالف با قرآن کریم است مردود است.
امّا آن امر اوّل که جن قدرت تحریکیش زیاد است نمونهاش همان بود که گذشت: ﴿قال عفریت من الجن أنا ٰاتیک به قبل أن تقوم من مقامک﴾ ؛ گرچه حضرت اجازه نداد که او این تخت را قبل از قیام بیاورد، ولی در حضور حضرت این مطلب را فرمود و سلیمان(سلام الله علیه) طرزی تفهیم کرد که این مقدار دیر است، میخواهم زودتر از این مقدار بیاید، نه تو توان آن را نداری.
و امّا اینکه قدرت بر آگاهی بعضی از اسرار غیبی را آمیخته با کذب دارند در سورهٴ مبارکهٴ جن اینچنین آمده است که آیهٴ ٨ به بعد: ﴿و أنّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شدیداً و شهباً ٭ و أنا کنّا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الاٰن یجد له شهاباً رصدا ٭ و أنّا لاندری أ شرٌّ أرید بمن فی الأرض أمّ أراد بهم ربهم رشداً﴾ تا آخر، معلوم میشود اینها یک آشنایی و ارتباطی هم با جهان غیب داشتند که بعضی از اسرار را با خبر بشوند، چه اینکه در همان سورهٴ شعراء این مسئله گذشت که شیاطین بر افّاک اثیم تنزّل میکنند: ﴿تنزّل علی کل أفّاک اثیم﴾ که این بحثش گذشت. پس هم قدرت تحریکی فراوانی دارند و هم قدرت ادراکی در حدّ آگاهیِ تجرّد وهمی و خیالی در نشئهٴ مثال و غیب را دارند.
خدای سبحان، پناهگاه حقیقی
اما پناه بردن به اینها هیچ سودی ندارد؛ برای اینکه قرآن کریم به عنوان حصر هشدار داد که هیچ ملتحد و پناهگاهی غیر از خدای سبحان نیست، هم در سورهٴ مبارکهٴ جن به رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) دستور داد، فرمود: ﴿قل إنی لن یجیرنی من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا﴾ ؛ یعنی بگو پناهدهندهای، مجیری، غیر ذات اقدس اله نیست و ملتحد و ملجأ و پناهگاهی غیر از ذات اقدس اله نمییابم، این از آن مواردی است که عدم الوجدان یدلّ علی عدم الوجود، وقتی خدا به پیغمبر بفرماید: بگو من نمییابم یعنی نیست، نه اینکه من نمییابم شاید باشد؛ لذا در صدر آیه فرمود: ﴿لن یجیرنی من الله أحدٌ﴾ ؛ مجیری غیر از خدای سبحان نیست. یکی از این ادعیه بسیار لطیف همین دعای مبارک مجیر است، یعنی انسان در حال خطر یک جؤاری دارد «جؤار» آن ناله و لابه است، فرمود: شما در هنگام خطر ﴿فإلیه تجئرون﴾ ، آن آهو برّهای که مادرش را گم بکند لابه دارد، آن حالت را میگویند جؤار. خدای سبحان فرمود: شما وقتی به خطر افتاید ﴿فإلیه تجئرون﴾ و خدای سبحان هم مجیر شماست، هم جوار میدهد، هم به جؤارتان پاسخ مثبت میدهد، مجیری غیر از خدا نیست، پناهدهی غیر از خدا نیست. پس اگر کسی به عنوان ﴿رجال من الإنس یعوذون برجالٍ من الجن﴾ به غیر از خدا تکیه کنند، از این تکیه کردن طرفی نمیبندد؛ چون ﴿لن یجیرنی من الله أحدٌ و لن أجد من دونه ملتحدا﴾ ، در سورهٴ مبارکهٴ کهف هم آیهٴ ٢٧ این چنین آمد: ﴿و اتلُ ما أوحی إلیک من کتاب ربّک لامبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحدا﴾ ، به رسولش فرمود: غیر از خدا أحدی ملتحد نیست، هیچ چیزی سنگرگاه نیست و تکیه گاه نیست؛ چون اگر سراسر جهان ستاد حقّند و سپاهیان حقند کما هو الحق و هیچ کاری در جهان بدون اذن خدا نیست، پس فرض ندارد انسان به غیر خدا تکیه کند: ﴿لله جنود السموات والأرض﴾ یا ﴿و مایعلم جنود ربّک الاّ هو﴾ ؛ اگر سراسر موجودات آسمان و زمین سپاهیان حقند و هیچ کدام کاری بدون اذن خدا نمیکنند، فرض ندارد کسی به غیر خدا بتواند تکیه کند لذا فرمود: ﴿و لن تجد من دونه ملتحداً﴾ همین معنا را رسول خدا به زبان دیگر به مردم فرمود که ﴿فأین تذهبون﴾ ؛ کجا میروید؟ اگر قرآن را رها کنید، خدای سبحان را رها کنید به کدام مکتب و به کدام ملتحد پناهنده میشوید؟ ﴿فأین تذهبون﴾ ؛ این ﴿أین تذهبون﴾ بیان دیگری است از ﴿ولن تجد من دونه ملتحداً﴾ ، یک وقت انسان قرآن را رها میکند به فکر یک مکتب دیگر میرود، یک وقت قدرت الهی را رها میکند به فکر قدرت غیر الهی میرود؛ لذا فرمود: به مردم اعلام کن و من به تو میگویم که ﴿لن تجد من دونه ملتحداً﴾ ؛ انسان در حال خطر به یک لَحْد و لَحَد به یک گوشه میآرمد، آن گوشه را میگویند لَحَد، آنهایی که از صراط مستقیم فاصله میگیرند به یک گوشه و دهلیز میخزند آنها را میگویند: ملحِد، آنهایی که ﴿یلحدون فی أسمائه﴾ ؛ یعنی صراط مستقیم را رها میکنند و به یک گوشه میخزند. این گوشهٴ قبر را میگویند: لَحَد قبر نه وسط قبر را، وسط جاده صراط است و اگر کسی مائل به وسط باشد او از حنف برخوردار است و خود حنیف است، گوشه را میگویند لحد، ألحَدَ یعنی از صراط مستقیم فاصله گرفت، فرمود: شما اگر بخواهید به یک گوشهای پناه ببرید، پناهگاهی جز خدای سبحان نیست پس نه تنها یک حرمت تکلیفی دارد، اثر تکوینی هم ندارد که کسی به پناهندگی به جن و سحر و امثال ذلک بتواند مشکلی را حل کند چون هیچ اثری از اینها نیست الّا به اذن الله: ﴿و ما هم بضارّین به من أحد إلّا بإذن الله﴾.
اما اینکه فرمود: ﴿و یتعلمون مایضرهم و لاینفعهم﴾، گذشته از اینکه آن نکته قبلی محفوظ است که سحر اصولاً ضارّ است، نافع نیست. در این کریمه هم میفرماید به اینکه این دو فرشته به اینها آموختند که ما فتنه و آزمونیم، اگر به شما سحر آموختیم مثل آن است که به شما سمّ یاد دادیم که شما سمّ را باید برای پرهیز از او بدانید، نه برای مصرف کردن او، اگر یک باطل گرایی آمد و داعیهای داشت و سحری کرد شما سحر بلد باشید که جلوی سحر او را بگیرید، نه اینکه سحر بدانید که با سحر بین مرء و زوجش، تفرقه بیاندازید و مانند آن. آن موارد مثبتی که احیاناً پیش میآید و باید از آن استفاده کنید بهره ببرید که جلوی سحر ساحران را بگیرید، شما این کار را نکردید به دنبال ﴿یفرقون به بین المرء و زوجه﴾ رفتید؛ لذا فرمود: ﴿فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه﴾.
و اما اینکه در افسانهها آمده است که هاروت و ماروت دو فرشته بودند فرشتگان به خدای سبحان اعتراض کردند که این همه اِنعام را شما نسبت به انسانها روا داشتید مع ذلک آنها شما را معصیت میکنند و ماییم که از معصیت مصونیم، خدای سبحان فرشتگان را امتحان کرد فرمود: شما دو نفر را انتخاب کنید من آنها را به زمین بفرستم با قوای انسانی مجهّز کنم ببینم چگونه از امتحان بر میآیند. آنها هاروت و ماروت را که خیلی فرشته برجسته بودند انتخاب کردند، خدای سبحان این دو فرشته را به زمین اعزام کرد، نیروی شهوت به اینها داد، بعد اینها مبتلا شدند به یک زنی به نام زهره، دست به فساد زدند، آن زن هم خواست از اینها چیزی فرا بگیرد. گفتند: آن علمی که تو داری، گفت: آن علمی که شما دارید با آن علم طیران دارید، به آسمانها میروید، آن علم را به ما بدهید. فرشتگان اول امتناع کردند بعد آن علم را به این زن دادند، این زن طیران کرد بالا رفت، آسمان رفت بعد خدای سبحان پرهای او را ریخت به صورت ستارهٴ زهره درآورد، این افسانههایی که از اسرائیلیات آمده به اخبار مسلمین متأسّفانه. نه ستارهٴ زهرهای که چندین برابر زمین است، از اصل یک زن هرزه بود و نه فرشته معصیت میکند و نه ممکن است انسان تبهکار به صورت فرشته دربیاید و نه بال و پر فرشته مثل بال و پر کبوتران است و امثال ذلک، اینها سراسرش جهل و تکذیب است.
امّا همانطوری که اینگونه از روایات نباید ساده لوحان را به خود جذب بکند، نباید کسی که روشنفکر مآب است او را طرد کند. بعضی از اخبار و روایات فاصله گرفتند به جرم اینکه در بین روایات اینگونه از مسائل هست قرآن کریم و خدای سبحان اگر ما را بیمعیار و بیمیزان رها کرده باشد انسان جا دارد مبتلا بشود به افراط یا تفریط، و امّا وقتی که میزانی برای ما فرستاد، فرمود: ما برای هدایت انسانها به انبیا بیّنات و موازین دادیم، میزانِ قسط دادیم، قرآن میزان قسط است، حقٌ لاریب فیه: ﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه﴾ ؛ یعنی ریب بردار نیست نه میشود باطل را به او راه داد نه خود او ذاتاً در درون خود باطل پذیر و باطل پروران است؛ حقّی است محض و این حق محض معیار سنجش همهٴ روایات است و خود معصومین(علیهم السلام) فرمودند: هرچه که از ما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر مطابق قرآن بود بپذیرید، مخالف با قرآن بود طرد کنید، و خود خدای سبحان هم فرمود: بسیاری از اصول کلی است که نیازی به تشریح و تفسیر و تبیین دارد و معصومین(علیهمالسلام) مفسّران و مبیّنان راستین قرآنند: ﴿ما ٰاتاکم الرسول فخذوه وما نهٰاکم عنه فانتهوا﴾ ، قهراً انسان هم روش اخباریّت را نمیگیرد و سادهلوح نیست که هرچه در روایات آمده قبول کند، نه روش روشنفکر مآبانه را میپذیرد که به روایات با دیده تکریم ننگرد، بلکه روایات را بررسی میکند اگر مطابق با قرآن و اصول کلی قرآن بود میپذیرد و گرنه، طرد میکند.
نحوه وجودی فرشتگان
و خدای سبحان فرشتگان را به عنوان معصوم معرّفی کرد فرشته یک موجود مجرّد است، اگر هم متمثّل بشود با عصمت متمثل میشود او اهل تسبیح است در روایات آمده است که غذای آنها تسبیح است، غذای اینها تحمید است، فرشتگانی که سرپرستان جهنم هستند مادون فرشتگانی هستند که سرپرستان بهشتند، مادون فرشتگانی هستند که سرپرستان وحیند، آنهایی که سرپرستان وحیند، مثل جبرئیل(سلام الله علیه) و فرشتگان زیر دست او، آنها حاملان علوم الهیند، فرشتگانی که سرپرستی بهشت به عهده آنهاست بالاتر از فرشتگان جهنمّند، امّا خدای سبحان درباره فرشتگان جهنم میفرماید به اینکه ﴿لایعصون الله و هم بأمره یعملون﴾ ؛ فرمود: ملائکهای که سرپرستی جهنم به عهده آنهاست اینها غلاظ و شدادند، اینها معصومند، اهل معصیت نیستند. این ﴿لایعصون الله﴾ مال فرشتگانی است که سرپرستی جهنّم به عهده آنهاست، فضلاً از فرشتگانی که سرپرستی بهشت به عهدهٴ آنهاست، فضلاً از فرشتگانی که سرپرستی وحی به عهدهٴ آنهاست، فضلاً از فرشتگانی که حاملان عرشند و مانند آن، اصولاً فرشته معصوم است؛ پس آنچه که در این اسرائیلیات آمده است دوتا فرشته معصیت کردند (معاذالله)، وقتی این روایت را ملاحظه میفرمایید، میبینید بدترین معاصی را به این دو فرشته نسبت دادهاند، خب این از اخبار اسرائیل آمده است و این جریان به کتابهایِ اخبار امامیه سرایت کرده است و احیاناً در کتابهای تفسیر هم راه پیدا کرده و بعضی از بزرگان اهل تفسیر هم متأسفانه گفتهاند: چه عیب دارد فرشته، مادامی که فرشته است و در عالم خود است، معصوم است ولی خدا در آنها شهوت خلق کرد به زمین آمدند، ممکن است گناه بکنند. دیگر فرشته نیست، اگر تغییر نوع ممکن است اگر یک موجودی گاهی فرشته است، گاهی حیوان، گاهی فرشته است، گاهی انسان؛ اگر این امر ممکن باشد، وقتی هم که به صورت حیوان درآمد دیگر فرشته نیست کأحدٍ من الحیوانات است یا کأحد من الاناسی است، محکوم است و تکلیف دارد و جهنم میرود و امثال ذلک، دیگر اینچنین نیست که باز دوباره بال و پر دربیاورد و فرشتهٴ آسمان بشود که.
بنابراین، این دو فرشته را خدای سبحان به عنوان آزمون، اعزام کرد و اینها به هر که سحر یاد میدادند، میگفتند: ﴿إنّما نحن فتنةٌ فلاتکفر﴾؛ اتمام حجت میکردند و میگفتند سحر یک کفر عملی است، شما تن به این کار ندهید و مانند آن. بنابراین نه به این اسرائیلیات انسان اعتنا میکند و نه به غیر خدا تکیه میکند و نه فرشته را از عصمت میاندازد.
تفاوتی دیگر بین معجزه و سحر
و نه سحر و کهانت را جزء اوهام و خرافات میداند، اینها اوهام و خرافات نیستند جزء علوم غریبهاند یعنی یک علمی است، موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد، مبادی تصوریه مبادی تصدیقیه دارد، علم است میشود از آن کار گرفت منتها علمی است در راه باطل، نه اینکه جزء اوهام و خرافات باشد. ممکن است کسی مدعی آگاهی سحر و شعبده باشد امّا اگر دعوای او باطل بود دلیل آن نیست که سحر علم نیست، دلیل آن نیست که شعبده علم نیست، طلسم علم نیست، اینها جزو علوم غریبهاند همانطوری که سایر علوم مأنوس موضوع و محمول و مبدأ تصوری و تصدیقی و مسئله دارند و میشود آنها را فرا گرفت و از راه فکری قابل انتقال است، اینها هم جزء علوم غریبه است، قابل انتقال است، منتها مشکلی را حل نمیکند، آنچه راه فکری ندارد و راه مدرسهای ندارد و نمیتوان با راه مدرسه رفت و او را یاد گرفت و قابل انتقال هم نیست، آن معجزه است، اعجاز به قدرت روح ولی الله بسته است، این علم نیست که قابل انتقال باشد، پیغمبر به کسی بفرماید من اینچنین میکنم: ﴿اقتربت الساعة وانشق القمر﴾ نازل خواهد شد، یا آنچنان میکنم: ﴿یا نار کونی برداً و سلاماً علی إبراهیم﴾ خواهد شد، یا این را میدمم و دریا به صورت طریق یبس در میآید، این چنین نیست این به قدرت وحی ولی الله وابسته است و اگر آن قدرت روحی نباشد «چه خاصیت دهد نقش نگینی» .
اینها خیال کردند انگشتر سلیمانی به دست هر که بیفتد: ﴿فسخرنا له الرّیح﴾ که ﴿غدوّها شهرٌ و رواحها شهر﴾ خواهد شد؛ اینچنین نیست اگر دست،دست سلیمانی نباشد انگشتر اثری ندارد، اگر روح، روح سلیمانی نباشد انگشتر اثری ندارد، سحر و امثال ذلک که انسان را ولی الله نمیکند.
اسم اعظم چیست؟
سراسر آن نظام در اختیار انسان کامل قرار میگیرد آن مربوط به عظمت روح اوست نه مربوط به افسونگری و علوم حصولی و امثال ذلک و اگر احیاناً سخن از اسم اعظم مطرح است، اسم اعظم یک چیزی نیست که انسان درس بخواند، اسم اعظم یاد بگیرد یا ورد و ذکر نیست، اسم اعظم لفظ نیست، اسم اعظم کلمه و کلام نیست، اسم اعظم مفهوم نیست، اسم اعظم علم حصولی و ذهنی نیست که انسان اگر یک مفهومی را در ذهن گذراند بتواند مردهای را زنده کند. نظام، نظام علّی و معلولی است، اسم اعظم مقامی از مقامات جهان تکوین است، گفتهاند: وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) مظهر اسم اعظم است، این روایت معتبر را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نقل کرد و دیگر بزرگان نقل کردند که امام ششم(سلام الله علیه) فرمود: «نحن والله الأسماء الحسنی» ؛ ما اسمای حسنا هستیم که معرفت خدا و عبادت خدا بدون معرفت ما و تکریم ما میسّر نیست. اینها مظاهر اسمای حسنای حقّند تا برسیم به وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) که مظهر اسم اعظم است، آن اسم اعظم البته الفاظی هم دارد، میگویند ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ به اسم اعظم آنقدر نزدیک است که سواد عین به بیاض عین نزدیک است . امّا ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ وقتی از انسان کامل نشئت گرفت، میگویند: ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ از انسان کامل به منزلهٴ ﴿کن﴾ از خدای سبحان است، یعنی خدای سبحان اگر به چیزی دستور بدهد، بفرماید: ﴿کن فیکون﴾ خواهد بود، انسان کامل مثل اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) با ﴿بسم الله﴾ هر کاری را به اذن الله انجام میدهند، نه اینکه این لفظ مؤثر است یا این مفهوم مؤثر است، آن مقام شامخ خارج که انسان کامل به آن مقام رسیده است، مؤثر است. آن مرتبهٴ والا در مادون مؤثر است، نه لفظ که یک قرارداد است موثر باشد، یا مفهوم که یک امر ذهنی است مؤثر باشد. بنابراین پناه بردنِ به غیر خدا هیچ سودی نخواهد داشت؛ چون در این دو کریمه خدا حصر کرد، گاهی به صورت: ﴿لن أجد من دونه ملتحداً﴾ گاهی هم به عنوان ﴿و لن تجد من دونه ملتحداً﴾ .
سؤال ...
جواب: آثار بله، اما انسان باید به چه کسی پناه ببرد؟ بگوید که «أعوذ بالجنّ» یا بگوید: «أعوذ بالله». اگر کسی تشنه شد به آب پناه میبرد، یا به خدا پناه میبرد، اگر تشنه شد به آب پناهنده شد، این موحّد نیست اما اگر تشنه شد به خدا پناهنده شد گفت: اوست کسی که ﴿یطعمنی و یسقین﴾ او موحّد است او به خدا پناه میبرد نه به آب.
سؤال ...
جواب: در تحت ولایتشان است بله، مثل سمّ فروشی، مثل کسی که سم فروشی میکند، مواد مخدّر میفروشد نه بی اثر است؛ اگر کسی عمری را با قاچاق مواد مخدّر زندگی کرد، عمری را با کفر عملی زندگی کرد. این هم مثل مواد مخدّر است اثر دارد، جزء خرافات نیست، البته ممکن است کسی که مدّعی است احیاناً خرافهای را با حقیقت مخلوط کند، مدّعی دروغین باشد امّا خود سحر علم است، علمی است که کسبش حرام است نظیر مواد مخدّرسازی و سمّ سازی او که خرافات نیست او علم است، منتها کسبش حرام، مهلک است و مفسد.
سؤال ...
جواب: بیشتر است، اثرش از شراب فروشی بیشتر است، برای اینکه شراب فروشی خطر دارد، یک نفع زودگذر مادی هم دارد، اما پناهندگی به جن هیچ سودی ندارد: ﴿یضرّهم ولا ینفعهم﴾ لذا نوع سحره جزء محرومترین و بدبختترین مردم جامعه هستند.
سؤال ...
جواب: نفع مادی هم ندارد، نظیر قمار و خمر نیست.
سؤال ...
جواب: چه امرار معاشی؟ نوعاً در فلاکت و بدبختی است، او اگر دست به هر کاری میزد بهتر از این کار بود. او سراسر یک درجه فقر را به روی او باز میکند، هرچه جلوتر برود روح تکدّی و گدائیش بیشتر میشود بر خلاف میسر و خمر که احیاناً ممکن است یک عدّهای مترف و مُصرف بپروراند و هستند که دنیای آنها به حسب ظاهر تأمین است. و امّا مفلوکترین گروه همین گروه سحره و کهنهاند.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه با ارتباط جنّ مخلوط شد، میشود کهانت است، اگر با أوراد و ورد و امثال ذلک باشد سحر است.
سؤال ...
جواب: این عصمت فرشتگان برای آن است که منزّه از خوی حیوانیاند.
سؤال ...
جواب: در انسانها اینطور است، در انسانها عصمت فرع برداشتن قوای شهوت و غضب است ولی در فشتهها این طور نیست.
بنابراین این هم آن نکاتی بود که مربوط به این آیهٴ تلاوت شده بود و ملاحظه میفرمایید چقدر این آیات قرآن کریم انسجام نورانی دارد، وقتی سخن از ایمان و کفر است میفرماید: شیاطین کفر ورزیدند و کفرهم کفر عملی است.
سؤال ...
جواب: خب، این را هم از همان جهت گفتند انسان کامل بالاتر از ملائکه است، این هم دلیلی است از طرف کسانی که میگویند: انسان کامل مثل اهلبیت(علیهم السلام) بالاتر از ملائکهاند.
سؤال ...
جواب: چرا، بعث ملائکه انشاءالله خواهد آمد مبسوطاً که اینها قبل از آسمانها و زمین خلق شدند، یعنی قبل از ماده خلق شدند.
سؤال ...
جواب: چرا دیگر، وقتی که اوّلین خلق خدا، اهلبیت عصمت و طهارتاند، بعد بحثش هم گذشت به اینکه ﴿فسجد الملائکة کلهم أجمعون﴾ ؛ معلوم میشود که انسان کامل برتر است.
سؤال ...
جواب: معلّم با متعلّم فرق دارد دیگر، مسجودٌ له با ساجد فرق دارد، فرمود به اینکه ما ﴿و علّم ٰادم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین﴾ ، اینها گفتند: ﴿لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا﴾ بعد ﴿فلمّا أنبئهم﴾ این حرف را زدند؛ معلوم میشود که انسان کامل مقامی دارد که فرشتگان ندارند.
انسجام نورانی آیات
این انسجام نورانی قرآن کریم را ملاحظه بفرمایید، فرمود: ﴿و اتّبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان﴾؛ یعنی یهودیها تبعیّت کردند همان سیرهٴ باطلهٴ شیاطین را، امّا اینکه خواستند بگویند: سلطنت سلیمان(سلام الله علیه) به سحر و امثال ذلک بسته است و این کفر عملی را به پیغمبر نسبت دادند. این اسناد باطل است: ﴿و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا﴾ که سحر ورزیدند، این شیاطین کارشان این بود که انسانها را به سحر آگاه میکردند، تعلیم سحر میدادند و آنچه که بر ملکین نازل شده بود آن را هم به دیگران میآموختند. خب اینجا این سؤال مطرح است که ملکین چرا سحر را به دیگران یاد دادند؟ میفرماید که همانطوری که در تنزیه سلیمان فوراً فرمود: ﴿و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا﴾، در تنزیه این دو فرشته هم فرمود: ﴿و مایعلّمان من أحدٍ حتیٰ یقولا إنّما نحن فتنةٌ فلا تکفر﴾؛ یعنی اینها حق عمل کردند نه به سحر عمل کردند، نه بدون اتمام حجّت سحری را به کسی آموختند، آنگاه فرمود: ﴿فیتعلّمون﴾ این مردم ﴿منهما﴾ از ملکین ﴿مایفرقون به بین المرء و زوجه﴾؛ باز اینجا سؤال مطرح است که آیا سحر میتواند مؤثر باشد؟ میفرماید: آری میتواند مؤثر باشد، امّا سحر مهرهای از مهرههای جهان خلقت است و سراسر جهان خلقت به اذن خدا اداره میشود؛ لذا فرمود: ﴿و ما هم بضارین به من أحدٍ إلاّٰ بإذن الله﴾. فرمود: اگر یک موجودی ضرر میبخشد بدون اذن حق نیست، گرچه نهی تشریعی است، ولی اذن تکوینی است. مثل قتل اگر چنانچه سلاح کُشنده دربارهٴ انبیا(علیهم السلام) اثر کرد که ﴿یقتلون النبیین بغیر حق﴾ ؛ اینها اذن تکوینی داشتند، گرچه نهی تشریعی هم دارند. همه موارد همینطور است، لذا فرمود: ﴿و ما هم بضارّین به من أحد إلاّ بإذن الله﴾ بعد به اصل مسئله پرداخت فرمود: ﴿ویتعلّمون مایضرهم و لاینفعهم﴾؛ خود سحر هرگز مشکلی از مشکلات جوامع را حلّ نمیکند، فرمود: اینها فهمیدند در خود کتابهای انبیای پیشین هم بود که با سحر نمیشود مشکلی را حلّ کرد: ﴿و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاٰخرة من خلاق و لبئس ما شروا به أنفسهم لو کانوا یعلمون﴾، ﴿لو کانوا یعلمون﴾؛ یعنی ای کاش به علمشان عمل میکردند. اینها میدانند که این حرام است و ادیان آسمانی گذشته هم تحریم کردهاند، ولی اگر به این علم عمل میکردند. تن به ذلّت سحر نمیدادند.
برتری پاداش الهی
آنگاه فرمود: ﴿ولو أنهم ٰامنوا و اتّقوا لمثوبة من عندالله خیرٌ لو کانوا یعلمون﴾؛ اگر اینها مؤمن بودند و از تقوایِ عملی بهره داشتند، گرفتار کفر عملی نمیشدند، یک ثواب از خدا ﴿لمثوبةٌ﴾، این تنوین تنوین تنکیر است، ناظر به آن است که یک ثواب حالا هرچه شد، یک ثواب الهی از جمیع منافعی که سحره در مدت عمر میبرند بهتر است: ﴿لمثوبةٌ من عندالله خیرٌ﴾؛ یعنی خیرٌ من جمیع المنافع و مِن جمیع مثوباتی که سحره به انتظار آنها دست به سحر زدند: ﴿لمثوبةٌ من عندالله خیرٌ لو کانوا یعلمون﴾.
اصولاً چیزی که از نزد خداست، با معیارهای دنیایی قابل ارزیابی نیست. شما در دو طرف میبینید نه تنها در طرف بهشت، در طرف جهنم هم اینچنین است، منتها در طرف بهشت روایاتش فراوانتر و بهتر است، میگویند: یک میوهای که در بهشت است اگر همهٴ اهل دنیا جمع بشوند بخواهند او را قیمت گذاری کنند، نمیتوانند. خب راست است این مبالغه نیست، برای اینکه میوههای دنیا یک امر مادّی است و از خاک رویید، میوهٴ آخرت یک امری است که از نماز و روزه پیدا شد، نه از خاک و جاودانه است و ابدی است هر میوه کار همهٴ میوههای دیگر را هم میکند، همانٴطوری که یک قطره آب کوثر انسان را نه تنها از تشنگی نجات میدهد، از سیری هم نجات میدهد که انسان برای ابد حسّ عطش ندارد، تشنه نمیشود و گرسنه هم نمیشود، امّا با اینکه تشنه نمیشود، با اینکه گرسنه نمیشود خوراکیهای بهشت دائم است او هر وقت بخواهد میتواند میل کند.
عدم آمیختگی لذات بهشت با رنج و زحمت
فرق دنیا و آخرت این است با اینکه در دنیا تا انسان رنج تشنگی را تحمل نکند از آب زلال لذّت نمیبرد، اگر رنج گرسنگی را تحمل نکند از میوه یا غذایِ خوب لذّت نمیبرد، لذت سیری مسبوق به تحمل رنج گرسنگی است. این خاصیت دنیاست ولی در بهشت اینچنین نیست در بهشت بدون تحمّل رنج عطش انسان لذّت کوثر میبرد، بدون تحمّل رنج گرسنگی لذت سیری را دارد، هر وقت خواست از آب کوثر استفاده کند و از آب زلال لذت ببرد برای او میسور است بدون سابقهٴ رنج عطش این مثل دنیا نیست، لذا به هیچ وجه قابل اندازهگیری و قیاس نیست. اگر گفته شد به اینکه نماز جماعت اگر عددش از 10 نفر تجاوز کرد ثوابش طوری است که همهٴ انسانها بخواهند بنویسند و اشجار قلم بشود و بحار مرکب بشود نمیتوانند برای اینکه اصولاً هیچ درجهای از درجات بهشت با ابزار مادّی قابل ارزیابی نیست، نه اینکه این نماز جماعت همهٴ درجات بهشت را دربر دارد اینچنین نیست. این مقام اگر بخواهند او را با ابزار دنیایی بیان کنند مقدور نیست.
عظمت عذاب آخرت
چه اینکه عذاب هم همینطور است؛ لذا خدای سبحان میفرماید: عذاب جهنم طوری نیست که کسی بتواند از او برهد، گاهی از باب تمثیل و تشبیه با این لسان با ما سخن میگوید، میفرماید: کسی که گرفتار عذاب جهنم شد، اگر سراسر کرهٴ زمین لبریز از طلا باشد، ﴿و مثله معه﴾ ؛ یعنی او دو کرهٴ زمین داشته باشد هر دو مالامال طلا باشد، حاضر است بدهد و از عذاب برهد، کافی نیست، از او قبول نیست، بعد میفرماید به اینکه حاضر است همهٴ اقوام و عشیرهٴ خود را، فرزندان خود را همه و همه را فدا بدهد و از عذاب برهد، از او قبول نمیکنند و اگر همهٴ اهل زمین قبیله او بودند، فرزند او بودند، أرحام او بودند، حاضر بود همه را فدا کند، خود از عذاب برهد: ﴿ومن فی الأرض جمیعاً ثمّ ینجیه﴾ ؛ باز هم میسور نیست، این چه عذابی است که آدم حاضر است.
سؤال ...
جواب: (در دنیا یک انسان عاقل حاضر نیست که دیگری بسوزد و خود برهد، بلکه اهل نثار و ایثار است چه اینکه میبینید)، ولی فرمود: عذاب قیامت آنقدر دردناک است که آنها حاضراند اگر همهٴ اهل زمین رحم آنها بودند، بستهٴ آنها بودند، حاضر بودند همه را فدا کنند که خود برهند، چون به هیچ وجه قابل تحمّل نیست اصلاً ما نمونهٴ عذاب آخرت را در دنیا نداریم.
سؤال ...
جواب: هرگز این کار را نمیکند، هرگز این کار را نمیکند؛ برای اینکه او اگر انسان است و عاطفهای دارد حاضر نیست به اینکه بچهاش را بسوزانند، أرحام او را بسوزانند و همه را بسوزانند، او تنها نجات پیدا کند: ﴿و من فی الأرض جمیعاً ثمّ ینجیه﴾ ، این ممکن نیست و اصولاً عذابی که در آخرت هست هرگز نمونهٴ او در دنیا نیست، چون هر کسی در دنیا عذاب میشود بالاخره امید نجات دارد، امّا در آخرت بعد از روشن شدن اصل مسئله است؛ لذا فرمود: ﴿لایعذب عذابه أحد﴾ .
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است