- 922
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 33 تا 34 سوره رعد _ بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 33 تا 34 سوره رعد _ بخش سوم
- سخنان بیهوده مشرکان
- مشرکان نه استدلال سماوی دارند و نه استدلال عقلی و برهانی
- قیام بالقسط
- اربابان چوبی و سنگی مشرکین
- پیشرفت صنعت و تکنیک بتپرستی
- بودیسم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَمَن هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت وَجَعَلُوا للهِ شُرَکَاءَ قُل سَمُّوهُم أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ بَل زُیّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَن یُضْلِلِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ٭ لَّهُمْ عَذَابٌ فِى الحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِنَ اللهِ مِن وَاقٍ﴾( )
بعد از اینکه با آن ادلهٴ گذشته توحیدی ربوبی را اثبات فرمود در اینجا ضمناً از راه آیات انفسی و توحید ربوبی اشاره می کنند آنگاه در برابر شرک و بت پرستی بت پرستان این احتجاج را به پیامبر ارائه می دهند که این چنین حجّت اقامه کنند آن ادلّه ای که قبلاً ذکر شده بود سخن از آیات آفاقی بود که در اوایل سورهٴ رعد بحث شد اینجا سخن از آیات انفسی است که هر کسی خود را بررسی کند می یابد که تحت قیمومیّت یک مبدأ فائق است اینکه در آیه فرمود خدا قائم است ﴿عَلَی کُلِّ نَفسٍ﴾ منافات ندارد با اینکه در جای دیگر فرمود ﴿إِن کُلُّ نَفسٍ لَمَّا عَلَیهَا حَافِظٌ﴾( )، هر کسی حافظی دارد یا فرمود ﴿وَجَاءَت کُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾( )، هر کسی در قیامت که می آید یک سائقی است که او را از پشت می راند و یک شهیدی است که علیه او شهادت می دهد اگر در آن آیه فرمود ﴿إِن کُلُّ نَفسٍ لَمَّا عَلَیهَا حَافِظٌ﴾( )، یا در آیهٴ دیگر فرمود ﴿وَجَاءَت کُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾( )، این نه به آن معنا است که آنها قیّم بالاستقلال هستند آنها جزء مدبّرات امر هستند و مأموران خدای سبحان هستند که خدای سبحان قیم بالاستقلال است آنها مأموران و مدبّرات امر هستند باذن الله لذا فرمود ﴿أفَمَن هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفسٍ﴾ یعنی بالأستقلال و بالاصالة در اینکه فرمود قائم است ﴿عَلَی کُلِّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت﴾ برابر با (آیهٴ 42) همین سورهٴ رعد است که می فرماید ﴿یَعلَمُ مَا تَکسِبُ کُلُّ نَفسٍ﴾( )، خدای سبحان از فراورده های هر انسانی با خبر است می داند که انسان چه کرده است لذا قیامش قیام عالمانه است چه اینکه قیامش قیام بالقسط بود هم می داند که هر کسی چه کرد و چه می کند و هم در تدبیر امور هر کسی قائم به قسط است هم عالم است که چیزی از علم او فوت نمی شود و هم در تدبیر امور افراد قائم به قسط است که ﴿وَلاَ یِظلِمُ رَبُّکَ أحَداً﴾( )، آنگاه فرمود با اینکه آیات آفاقی و آیات انفسی دلالت بر توحید ربوبی می کند مع ذلک مشرکین برای خدا شرکائی قرار دادند ﴿وَجَعَلوا للهِ شُرَکاءَ﴾( )، با مشرکین از راههای گوناگون خدای سبحان استدلال می کند چون مشرکین همه در یک سطح نیستند آن زعاف و اوصات از اهل شرک را خدای سبحان با یک سلسله از ادلّه روشن می کند آن محقّقینشان را که دلیل اقامه می کنند می گویند ممکن نیست ما خدا را عبادت کنیم زیرا دسترسی به حقیقت نامحدود نداریم حتماً باید وسائطی در کار باشد و این بت پرستی را با یک قیاس استثنایی جبرآمیز توجیه می کنند می گویند ﴿لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَىءٍ﴾( )، که در بحثهای خودش باید مطرح بشود با آنها از یک راه دیگری خدای کریم استدلال می کند در اینجا جمع کرده است فرمود شما از این مشرکین بخواهید که این آلهه را معرفی کنند اگر اینها الوهیّتی دارند یا باید برهان عقلی الوهیّت اینها را تثبیت کند یا دلیل نقلی در نوع موارد احتجاج علی المشرکین این دو اصل را به عنوان یک منفصلهٴ مانعهٴ الخلو قرآن مطرح می کند می فرماید یا دلیل عقلی اقمه کنید یا وحی سماوی یا در یک کتاب آسمانی این مطلب نوشته باشد یا برهان عقلی در اینجا فرمود ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ این که زمخشری در کشاف می گوید اگر کسی این تعبیر را بنگرد همین یک آیه را می فهمد معجزه است که چگونه خدای سبحان منسجم سخن گفت همه شبهات اینها را کنار هم ذکر کرد و رد کرد ﴿قُل﴾ برای این نکات است ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ اگر اینها آلهه و ارباب هستند اینها را تعریف کنید ببینیم آیا اینها صلاحیّت الوهیّت دارند یا نه معبود کسی است که از او کاری ساخته باشد باید نافع باشد باید احتمال خطر را دفع بکند باید حافظ باشد و مانند آن شما این اربابتان و آلهه را توصیف کنید تسمیه کنید ببینیم صفت و سمت آنها چیست ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ اگر در این تسمیه صفاتی برای این بتها ثابت می شد که در اثر آن صفات شایسته ربوبیّت بودند این دلیل عقلی بود برای اینکه آنها رب هستند و معبود اگر چنانچه صفاتی که دلالت بکند بر ربوبیّت اینها ندارید باید تعبداً بگویید اینها ربّ هست تعبداً یعنی چون در وحی سماوی دستور داده شد که این بتها را عبادت کنید از این جهت عبادت می کنیم و در هیچ وحی سماوی نیامده زیرا خدای سبحان این مسئله را نمی داند یعنی علم به ربوبیّت اینها ندارد اینکه می فرماید خدا علم به ربوبیّت اینها ندارد یعنی اینها ربّ نیستند زیرا اگر یک چیزی در جهان موجود باشد معلوم حقّ است ممکن نیست چیزی در جهان موجود باشد و خدا به او علم نداشته باشد زیرا اگر موجود هست مخلوق است هم برهان عقلی می گوید هر ممکنی محتاج به خالق است و هم مورد قبول وسنیین است که ﴿وَلَئِن سَألتَهُم مَّن خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ﴾( )، هم برهان اقامه می شود هم جدل یعنی جدال احسن نه جدلی که انسان حقّی را ابطال کند یا باطلی را حقّ کند یک مقدمهٴ صحیحی که خصم قبول دارد اگر با آن مقدّمه قیاس تشکیل بشود می شود جدال و این هم در قرآن کم نیست جدال احسن و خدای سبحان هم دستور جدال احسن داد فرمود ﴿ادعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلـهُم بِالَّتِى هِىَ أحسَنُ﴾( )، فرمود اگر چیزی در جهان موجود باشد یقیناً خدا عالم است زیرا هم برهان اقامه شده و هم شما قبول دارید که خدا او را آفرید و اگر خدا آفرید پس خدا به او عالم است چون ﴿ألا یَعْلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الخَبِیرُ﴾( )، چون خدا که خالق اینها است عالم اینها هم باید باشد اگر این آلهه اسحقاق الوهیّت داشته باشند خدا باید بداند چون خدا نمی داند پس اینها استحقاق الوهیت ندارند یعنی اله نیستند از آن معنا به این لفظ تعبیر فرمود ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ﴾ در روی زمین خدا الهی را نمی شناسد یک موجودی به عنوان ربّ باشد خدا به او علم ندارد یعنی نیست اگر می بود که معلوم حقّ می بود چون نیست معدوم محض است معدوم محض که تحت علم تعلق نمی گیرد ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ﴾ بگویید که یک چیزی است که ما می دانیم و خدا نمی داند اینکه باطل است چون اگر باشد خدا میداند یا نه خودتان هم می دانید که دروغ می گویید نه دلیل عقلی دارید و نه دلیل نقلی ﴿أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ فقط حرف می زنید بدون معنا این سه مطلب را یک برهان عقلی اقامه کنید دو برهان نقلی اقامه کنید سه اگر برهان عقلی و نقلی نبود ظاهر است فقط لفظی است بیمحتوا در آیات دیگر فراوان است که یک مقدار از آنها خوانده شد بقیّه را هم در سورهٴ زخرف (آیهٴ 20و21) ملاحظه می فرمایید این ادلهٴ چه دربارهٴ آن چوبها و سنگهایی که به عنوان ارباب اتخاذ شده جاری است چه در ملائکه ای که اینها به عنوان آلهه اتخاذ کردند جاری است در سورهٴ زخرف (آیهٴ 19و20و21) این است ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُم عِبَادُ الرَّحمنِ إِنَاثاً أشَهِدُوا خَلقَهُمْ سَتُکتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْألونَ ٭ وَقَالُوا لَو شَاءَ الرَّحمنُ مَا عَبَدنَاهُم﴾( )، یعنی اگر خدا می خواست که ما موحد باشیم ما هرگز بت پرست نمی شدیم چون بت پرست هستیم معلوم میشود خدا نخواست که ما موحد باشیم این خواست خدا است ﴿ مَا لَهُم ﴾ جواب می فرماید ﴿مَا لَهُم بِذلِکَ مِن عِلمٍ﴾( )، این سخنشان عالمانه و محققانه نیست چون دلیلی ندارند فقط روی گمان همچنین حرفی می زنند ﴿إِن هُم إِلاّ یَخرُصُونَ﴾( )، پس برهانی ندارند در این دعوای ربوبیّت اصنام دلیل عقلی ندارند ﴿أم آتَینَاهُم کِتَاباً مِن قَبلِهِ فَهُم بِهِ مُستَمسِکُونَ﴾( )، ما به اینها یک کتاب آسمانی دادیم در آن کتاب آسمانی تجویز کردیم بت پرستی را تا اینها به کتاب آسمانی تمسک کنند برهان عقلی که ندارند ﴿مَا لَهُم بِذلِکَ مِن عِلمٍ﴾( )، دلیل نقلی هم که ندارند برای اینکه ما وحی نفرستادیم اگر سخنی را انسان بخواهد بپذیرد یا باید ریشهٴ عقلی داشته باشد یا وحی .معتبر که به نحو منفصله مانعة الخلو جمع را شاید در همین سورهٴ زخرف (آیهٴ 45) این است می-فرماید ﴿وَاسْأل مَن أرسَلنَا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنَا أجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعبَدُونَ﴾( )، تو از انبیای قبل بپرس که آیا در کتب آسمانی پیشین خدای سبحان آلهه ای و بتهایی را به رسمیت شناخت که مردم آنها را عبادت کنند تو از انبیای پیشین بپرس یعنی به کتب انبیای پیشین مراجعه بکن علمای اینها به کتب آسمانی شان مراجعه کنند ببینند در کتب آسمانی یک همچنین حرفی آمده که ما آلهه قرار دادیم پس دلیل عقلی هم که نداشتند زیرا این بتها ظارُّ و نافع نیستند خالق و حافظ نیستند دلیل نقلی هم که نیست اگر دلیل نقلی نیست و دلیل عقلی هم نیست سخن می شود بی-محتوا در سورهٴ فاطر (آیهٴ 40) این است میفرماید ﴿قُل أرَأیتُم شُرَکَاءَکُمُ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أَرُونِى﴾( )، امروز هم بسیاری از مردم روی زمین گرفتار این فکر هستند در چین در هند هنوز سخن از بت پرستی هست ممکن است از نظر صنایع و علوم تجربی پیشرفت کرده باشند چون به حس نزدیک است امّا از نظر ایمان به غیب که به عقل نزدیک است خیلی دور هستند الآن مردم ژاپن بسیاری از آنها با همهٴ پیشرفتهای صنعت و تکنیکهایشان بت-پرست هستند بودایی در هند هم کم نیست اینها از یک جهت گرچه ترقّی کردند امّا در منطقهٴ حس و خیال رشد کردند آن عقلی که بتواند انسان را به غیب دعوت بکند در اینها مرده است در این (آیهٴ 40) سورهٴ فاطر می فرماید ﴿قُل أرَأیتُم شُرَکَاءَکُمُ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أَرُونِى مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ أم لَهُم شِرکٌ فِى السَّماوَاتِ﴾( )، ﴿أرُونِى﴾ یعنی اخبرونی این تبها چه کردند در زمین کاری کردند بالاستقلال در آسمان کاری کردند بالاشتراک چه کردند پس دلیل عقلی بر استحقاق این بتها برای الوهیّت ندارید ﴿ أَم آتَینَاهُم کِتَاباً فَهُم عَلَی بَیِّنَةٍ مِّنهُ﴾( )، به اینها وحی فرستادیم کتاب آسمانی دادیم که ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ﴾ باشند دارای یک دلیل روشن باشند پس نه دلیل عقلی است نه دلیل نقلی فقط یکدیگر را فریب می دهند ﴿بَل إِن یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعضُهُم بَعضاً إِلاّ غُرُوراً﴾( )، یکدیگر را می فریبند موحدین که فریب اینها را نمی خورند ظالمین یکدیگر را سرگرم کردند و با نیرنگ یکدیگر را فریب می دهند زیرا اگر یک روشی نه برهان عقلی داشت نه وحی الهی می شود فریب و نیرنگ این همان جمله سوم آیه محل بحث سورهٴ رعد است که فرمود ﴿سَمُّوهُم أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ یعنی سخن بی محتوا میشود فریب این مسئلهٴ ﴿لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ﴾ را در سورهٴ یونس (آیهٴ 18) این چنین بیان می کند (آیهٴ 18) از سورهٴ یونس این است می فرماید ﴿وَیَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ یَضُرُّهُم وَلاَ یَنفَعُهُم﴾( )، یک موجودی بی اثر را عبادت می کنند یعنی عبادت اینها بر اساس ربوبیّت معبودشان نیست معبودشان ربّ نیست کاره ای نیست ضارّ و نافع نیست ﴿وَیَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ یَضُرُّهُم وَلاَ یَنفَعُهُم﴾( )، این دلیل عقلی بر بطلان ربوبیّت آن آلهه اگر بگویند دستوری است که خدای سبحان داده است و اینها شفعایند ﴿وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنا عِندَ اللهِ﴾( )، اگر این حرف را بزنند در جواب خدای سبحان به رسولش می فرماید تو بگو ﴿قُل إِتُنَبِّؤُنَ اللهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الأرضِ﴾( )، شما چیزی را گزارش می دهید که نه در آسمانها وجود دارد نه در زمین نه موجودات آسمانی میتوانند آلهه و ارباب باشند مثل ستارهها یا فرشتگان نه موجودات زمینی می توانند اله و ربّ باشند مانند زمامداران خود سر چون این چوبها و این سنگها را که می تراشیدند به عنوان مجسّمهٴ بتها بود نه خود بت نمیگفتند این چوب یا این سنگ ذاتاً محترم است بعداً کم کم حرمت پیدا کردند و الاّ اوّل اینها را به عنوان مجسّمه معبودشان می تراشیدند فرمود نه موجودات آسمانی سمت ربوبیّت دارند از فرشته ها یا ستاره ها نه موجودات زمینی این سمت را دارند چون اگر این سمت را می داشتند خدا می دانست چون خدا نمیداند پس اینها این سمت را ندارند به عنوان یک قیاس استثنایی ﴿قُل إِتُنَبِّؤُنَ اللهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الأرضِ﴾( )، اگر در آیهٴ محلّ بحث از سورهٴ رعد فقط زمین است برای اینکه در آنجا محلّ ابتلا آلههٴ ارض بود امّا در آیهٴ سورهٴ یونس سخن از سماوات و ارض است مخصوص زمین نیست آنگاه در پایان آیه میفرماید ﴿سُبحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشرِکُونَ﴾( )، او منزّه از این شرک است که شریک داشته باشد فتحصل که شرک نه برهان عقلی براو است نه برهان نقلی اگر نه دلیل عقلی بود نه دلیل نقلی می شود ظاهر من القول یعنی سخن بی محتوا این سخن بی محتوا را در سورهٴ توبه تصریح فرمود که اینها وقتی برهان عقلی ندارند گفتارشان از دهنشان تجاوز نمیکند به اندیشه شان نمی رسد در سورهٴ توبه (آیهٴ 30) این است می فرماید ﴿وَقَالَتِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابنُ اللهِ﴾( )، آنها ﴿عُزَیر﴾ را ﴿ابنُ اللهِ﴾ دانستند گروهی از یهود ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَی المَسِیحُ ابنُ اللهِ ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾( )، یعنی حرفی است که از زبان تجاوز نمی کند به مغز و فکر و دل نمی رسد چون معنا را فکر و قلب و عقل می فهمد کلمات را لفظ می گوید (آیهٴ 30) سورهٴ توبه، سورهٴ توبه (آیه 30) فرمود اگر یک لفظی معنا داشته باشد معنا را عقل و قلب می فهمد کلمات را لفظ ادا می کند اگر الفاظی معنا نداشت فقط زبان است که به عهده می-گیرد و لاغیر فرمود شرک بتپرستان از زبانشان نمی گذرد چون محتوایی ندارد که فکر او را بفهمد اگر محتوا می-داشت یا باید محتوایش عقلی می بود یا نقلی هیچ یک از آن دو نیست پس فقط سخن لفظی است ﴿ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾( )، این سخن گرچه درباره اهل کتاب هست اما فرمود ﴿ ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم یُضَاهِئُونَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبلُ﴾( )، اینها شبیه کفار و مشرکینی هستند که از پیش مشابه این کارها را داشتند و این حرفها را می گفتند پس چه مشرکین و چه اهل کتابی که قایل به تثلیث هستند سخنشان از لفظ نمی گذرد این همان تعبیر ﴿أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ ای است که در آیهٴ محلّ بعث سورهٴ رعد بیان شده است که از سؤال ... جواب : ظاهراً همهٴ این امّها منقطع است منتها سیر طولی دارد این ام در آنجا اگر منظور از این بظاهر قول یعنی استناد به وحی باشد پس قبلش که فرمود ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِى الأرضِ﴾ آن چه چیزی را می خواهد نفی کند اگر سخن از وحی است او می گوید که من وحی نگفتم حرف یا باید از اوصاف آنها به عنوان دلیل عقلی پی به ربوبیّت آنها برد می شود ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ یا نه یک واقعیّتی است که باید بالأخره به خدا استناد دارد خدا میفرماید ما همچنین حرفی را نزدیم اگر خدا هم نگفت عقل هم نفهمید می شود ﴿بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ همین آیهٴ سورهٴ توبه خواهد شد که ﴿ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾( )، یعنی حرف کفّار و حرف تثلیثی ها از زبان نمی گذرد ﴿ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم یُضَاهِئُونَ﴾( )، ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ یعنی یشابهون ﴿قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبلُ﴾( )، که آن هم از أفواهشان نمی گذشت آنگاه خدا میپردازد به بیان کیفر اینها میفرماید که ﴿قَاتَلَهُمُ اللهُ أنّی یُؤفَکُونَ﴾( )، خدا به قتال اینها مبادرت خواهد کرد خدا مرگشان بدهد اینها کجا میروند در همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ رعد می فرماید وقتی که کار به اینجا رسید که فقط می خواهند با نیرنگ سخن ظاهرانه داشته باشند آنگاه می فرماید ﴿بَل زُیّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُم﴾ این دسیسه برای اینها زیبا ظهور کرده خوشایندشان شده پسند کرده اند این دسیسه را پسندیدند و نمی دانند که پایان این پسند هم عذاب شاقّ دنیا است و هم عذاب اشقّ آخرت .
سؤال ... جواب : یعنی حرف بی محتوا است یعنی یک حرفی است که نه عقل می پذیرد نه نقل. اینها سؤال ... جواب: بله، چون ﴿زُیّنَ﴾ این دسیسه بازی برای اینها زیبا جلوه کرده برای آن فداکاری هم می کنند حتّی بچّه ها را قربانی هم می کردند آنها بچهها را هم احیاناً در مراسم مهمّشان قربانی بتها می کردند به اینجا هم رسیدند اما یک کاری بود بیمحتوا مثل یک تشنه ای که به دنبال سراب می دود می دود بعد می بیند آب نصیبش نشده اینها فداکاری داشتند که ﴿زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشرِکِینَ قَتلَ أَولاَدِهِم شُرَکَاؤُهُم﴾( )، تا آنجا هم رسیدند اما سخن بی محتوا است کسی که با وهم کار می کند همین است .
سؤال ... جواب: بله دیگر وقتی هوای نفس یک محبوب دروغین انتخاب کرد در راه او نثار هم می کند دیگر. سؤال ... جواب: بله دیگر یک کسی که سراب را آب دید چگونه تمام نیروهایش را مصرف می کند برای رفتن به سراغ او سؤال ... جواب: بسیار خوب امّا این عقیده او نه عقیده ای است که وحی تحکیم کرده باشد نه عقیده أی است که نقل تحکیم کرده باشد وهم است که او را به راه انداخته پس سخنی است بی محتوا دیگر سخن بی محتوا بودن یک مطلب است اینها سرسپرده سخن بی محتوا هستند مطلب دیگر است ﴿بَل زُیّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُم وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَن یُضلِلِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن هَادٍ﴾ که این دسیسه برای اینها زیبا جلوه کرده است پس این مکتب نیست این نیرنگ است مکتب آن است که بالأخره یا وحی سماوی یا عقل برهانی تأیید کند اگر آن نبود می شود ظاهر بی محتوا پس دسیسهٴ نفس عمّاره است که این مطلب را برای اینها زیبا جلوه داد و اینها گرفتار این وهم هستند آنگاه هم عذاب دنیایی به انتظار اینها است هم عذاب اخروی اعاذنا الله من شرور انفسنا.
«والحمد لله رب العالمین»
- سخنان بیهوده مشرکان
- مشرکان نه استدلال سماوی دارند و نه استدلال عقلی و برهانی
- قیام بالقسط
- اربابان چوبی و سنگی مشرکین
- پیشرفت صنعت و تکنیک بتپرستی
- بودیسم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَمَن هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت وَجَعَلُوا للهِ شُرَکَاءَ قُل سَمُّوهُم أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ بَل زُیّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَن یُضْلِلِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ٭ لَّهُمْ عَذَابٌ فِى الحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِنَ اللهِ مِن وَاقٍ﴾( )
بعد از اینکه با آن ادلهٴ گذشته توحیدی ربوبی را اثبات فرمود در اینجا ضمناً از راه آیات انفسی و توحید ربوبی اشاره می کنند آنگاه در برابر شرک و بت پرستی بت پرستان این احتجاج را به پیامبر ارائه می دهند که این چنین حجّت اقامه کنند آن ادلّه ای که قبلاً ذکر شده بود سخن از آیات آفاقی بود که در اوایل سورهٴ رعد بحث شد اینجا سخن از آیات انفسی است که هر کسی خود را بررسی کند می یابد که تحت قیمومیّت یک مبدأ فائق است اینکه در آیه فرمود خدا قائم است ﴿عَلَی کُلِّ نَفسٍ﴾ منافات ندارد با اینکه در جای دیگر فرمود ﴿إِن کُلُّ نَفسٍ لَمَّا عَلَیهَا حَافِظٌ﴾( )، هر کسی حافظی دارد یا فرمود ﴿وَجَاءَت کُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾( )، هر کسی در قیامت که می آید یک سائقی است که او را از پشت می راند و یک شهیدی است که علیه او شهادت می دهد اگر در آن آیه فرمود ﴿إِن کُلُّ نَفسٍ لَمَّا عَلَیهَا حَافِظٌ﴾( )، یا در آیهٴ دیگر فرمود ﴿وَجَاءَت کُلُّ نَفسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ﴾( )، این نه به آن معنا است که آنها قیّم بالاستقلال هستند آنها جزء مدبّرات امر هستند و مأموران خدای سبحان هستند که خدای سبحان قیم بالاستقلال است آنها مأموران و مدبّرات امر هستند باذن الله لذا فرمود ﴿أفَمَن هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفسٍ﴾ یعنی بالأستقلال و بالاصالة در اینکه فرمود قائم است ﴿عَلَی کُلِّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت﴾ برابر با (آیهٴ 42) همین سورهٴ رعد است که می فرماید ﴿یَعلَمُ مَا تَکسِبُ کُلُّ نَفسٍ﴾( )، خدای سبحان از فراورده های هر انسانی با خبر است می داند که انسان چه کرده است لذا قیامش قیام عالمانه است چه اینکه قیامش قیام بالقسط بود هم می داند که هر کسی چه کرد و چه می کند و هم در تدبیر امور هر کسی قائم به قسط است هم عالم است که چیزی از علم او فوت نمی شود و هم در تدبیر امور افراد قائم به قسط است که ﴿وَلاَ یِظلِمُ رَبُّکَ أحَداً﴾( )، آنگاه فرمود با اینکه آیات آفاقی و آیات انفسی دلالت بر توحید ربوبی می کند مع ذلک مشرکین برای خدا شرکائی قرار دادند ﴿وَجَعَلوا للهِ شُرَکاءَ﴾( )، با مشرکین از راههای گوناگون خدای سبحان استدلال می کند چون مشرکین همه در یک سطح نیستند آن زعاف و اوصات از اهل شرک را خدای سبحان با یک سلسله از ادلّه روشن می کند آن محقّقینشان را که دلیل اقامه می کنند می گویند ممکن نیست ما خدا را عبادت کنیم زیرا دسترسی به حقیقت نامحدود نداریم حتماً باید وسائطی در کار باشد و این بت پرستی را با یک قیاس استثنایی جبرآمیز توجیه می کنند می گویند ﴿لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَىءٍ﴾( )، که در بحثهای خودش باید مطرح بشود با آنها از یک راه دیگری خدای کریم استدلال می کند در اینجا جمع کرده است فرمود شما از این مشرکین بخواهید که این آلهه را معرفی کنند اگر اینها الوهیّتی دارند یا باید برهان عقلی الوهیّت اینها را تثبیت کند یا دلیل نقلی در نوع موارد احتجاج علی المشرکین این دو اصل را به عنوان یک منفصلهٴ مانعهٴ الخلو قرآن مطرح می کند می فرماید یا دلیل عقلی اقمه کنید یا وحی سماوی یا در یک کتاب آسمانی این مطلب نوشته باشد یا برهان عقلی در اینجا فرمود ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ این که زمخشری در کشاف می گوید اگر کسی این تعبیر را بنگرد همین یک آیه را می فهمد معجزه است که چگونه خدای سبحان منسجم سخن گفت همه شبهات اینها را کنار هم ذکر کرد و رد کرد ﴿قُل﴾ برای این نکات است ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ اگر اینها آلهه و ارباب هستند اینها را تعریف کنید ببینیم آیا اینها صلاحیّت الوهیّت دارند یا نه معبود کسی است که از او کاری ساخته باشد باید نافع باشد باید احتمال خطر را دفع بکند باید حافظ باشد و مانند آن شما این اربابتان و آلهه را توصیف کنید تسمیه کنید ببینیم صفت و سمت آنها چیست ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ اگر در این تسمیه صفاتی برای این بتها ثابت می شد که در اثر آن صفات شایسته ربوبیّت بودند این دلیل عقلی بود برای اینکه آنها رب هستند و معبود اگر چنانچه صفاتی که دلالت بکند بر ربوبیّت اینها ندارید باید تعبداً بگویید اینها ربّ هست تعبداً یعنی چون در وحی سماوی دستور داده شد که این بتها را عبادت کنید از این جهت عبادت می کنیم و در هیچ وحی سماوی نیامده زیرا خدای سبحان این مسئله را نمی داند یعنی علم به ربوبیّت اینها ندارد اینکه می فرماید خدا علم به ربوبیّت اینها ندارد یعنی اینها ربّ نیستند زیرا اگر یک چیزی در جهان موجود باشد معلوم حقّ است ممکن نیست چیزی در جهان موجود باشد و خدا به او علم نداشته باشد زیرا اگر موجود هست مخلوق است هم برهان عقلی می گوید هر ممکنی محتاج به خالق است و هم مورد قبول وسنیین است که ﴿وَلَئِن سَألتَهُم مَّن خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأرضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ﴾( )، هم برهان اقامه می شود هم جدل یعنی جدال احسن نه جدلی که انسان حقّی را ابطال کند یا باطلی را حقّ کند یک مقدمهٴ صحیحی که خصم قبول دارد اگر با آن مقدّمه قیاس تشکیل بشود می شود جدال و این هم در قرآن کم نیست جدال احسن و خدای سبحان هم دستور جدال احسن داد فرمود ﴿ادعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلـهُم بِالَّتِى هِىَ أحسَنُ﴾( )، فرمود اگر چیزی در جهان موجود باشد یقیناً خدا عالم است زیرا هم برهان اقامه شده و هم شما قبول دارید که خدا او را آفرید و اگر خدا آفرید پس خدا به او عالم است چون ﴿ألا یَعْلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الخَبِیرُ﴾( )، چون خدا که خالق اینها است عالم اینها هم باید باشد اگر این آلهه اسحقاق الوهیّت داشته باشند خدا باید بداند چون خدا نمی داند پس اینها استحقاق الوهیت ندارند یعنی اله نیستند از آن معنا به این لفظ تعبیر فرمود ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ﴾ در روی زمین خدا الهی را نمی شناسد یک موجودی به عنوان ربّ باشد خدا به او علم ندارد یعنی نیست اگر می بود که معلوم حقّ می بود چون نیست معدوم محض است معدوم محض که تحت علم تعلق نمی گیرد ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ﴾ بگویید که یک چیزی است که ما می دانیم و خدا نمی داند اینکه باطل است چون اگر باشد خدا میداند یا نه خودتان هم می دانید که دروغ می گویید نه دلیل عقلی دارید و نه دلیل نقلی ﴿أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ فقط حرف می زنید بدون معنا این سه مطلب را یک برهان عقلی اقامه کنید دو برهان نقلی اقامه کنید سه اگر برهان عقلی و نقلی نبود ظاهر است فقط لفظی است بیمحتوا در آیات دیگر فراوان است که یک مقدار از آنها خوانده شد بقیّه را هم در سورهٴ زخرف (آیهٴ 20و21) ملاحظه می فرمایید این ادلهٴ چه دربارهٴ آن چوبها و سنگهایی که به عنوان ارباب اتخاذ شده جاری است چه در ملائکه ای که اینها به عنوان آلهه اتخاذ کردند جاری است در سورهٴ زخرف (آیهٴ 19و20و21) این است ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُم عِبَادُ الرَّحمنِ إِنَاثاً أشَهِدُوا خَلقَهُمْ سَتُکتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْألونَ ٭ وَقَالُوا لَو شَاءَ الرَّحمنُ مَا عَبَدنَاهُم﴾( )، یعنی اگر خدا می خواست که ما موحد باشیم ما هرگز بت پرست نمی شدیم چون بت پرست هستیم معلوم میشود خدا نخواست که ما موحد باشیم این خواست خدا است ﴿ مَا لَهُم ﴾ جواب می فرماید ﴿مَا لَهُم بِذلِکَ مِن عِلمٍ﴾( )، این سخنشان عالمانه و محققانه نیست چون دلیلی ندارند فقط روی گمان همچنین حرفی می زنند ﴿إِن هُم إِلاّ یَخرُصُونَ﴾( )، پس برهانی ندارند در این دعوای ربوبیّت اصنام دلیل عقلی ندارند ﴿أم آتَینَاهُم کِتَاباً مِن قَبلِهِ فَهُم بِهِ مُستَمسِکُونَ﴾( )، ما به اینها یک کتاب آسمانی دادیم در آن کتاب آسمانی تجویز کردیم بت پرستی را تا اینها به کتاب آسمانی تمسک کنند برهان عقلی که ندارند ﴿مَا لَهُم بِذلِکَ مِن عِلمٍ﴾( )، دلیل نقلی هم که ندارند برای اینکه ما وحی نفرستادیم اگر سخنی را انسان بخواهد بپذیرد یا باید ریشهٴ عقلی داشته باشد یا وحی .معتبر که به نحو منفصله مانعة الخلو جمع را شاید در همین سورهٴ زخرف (آیهٴ 45) این است می-فرماید ﴿وَاسْأل مَن أرسَلنَا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنَا أجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعبَدُونَ﴾( )، تو از انبیای قبل بپرس که آیا در کتب آسمانی پیشین خدای سبحان آلهه ای و بتهایی را به رسمیت شناخت که مردم آنها را عبادت کنند تو از انبیای پیشین بپرس یعنی به کتب انبیای پیشین مراجعه بکن علمای اینها به کتب آسمانی شان مراجعه کنند ببینند در کتب آسمانی یک همچنین حرفی آمده که ما آلهه قرار دادیم پس دلیل عقلی هم که نداشتند زیرا این بتها ظارُّ و نافع نیستند خالق و حافظ نیستند دلیل نقلی هم که نیست اگر دلیل نقلی نیست و دلیل عقلی هم نیست سخن می شود بی-محتوا در سورهٴ فاطر (آیهٴ 40) این است میفرماید ﴿قُل أرَأیتُم شُرَکَاءَکُمُ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أَرُونِى﴾( )، امروز هم بسیاری از مردم روی زمین گرفتار این فکر هستند در چین در هند هنوز سخن از بت پرستی هست ممکن است از نظر صنایع و علوم تجربی پیشرفت کرده باشند چون به حس نزدیک است امّا از نظر ایمان به غیب که به عقل نزدیک است خیلی دور هستند الآن مردم ژاپن بسیاری از آنها با همهٴ پیشرفتهای صنعت و تکنیکهایشان بت-پرست هستند بودایی در هند هم کم نیست اینها از یک جهت گرچه ترقّی کردند امّا در منطقهٴ حس و خیال رشد کردند آن عقلی که بتواند انسان را به غیب دعوت بکند در اینها مرده است در این (آیهٴ 40) سورهٴ فاطر می فرماید ﴿قُل أرَأیتُم شُرَکَاءَکُمُ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أَرُونِى مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأرْضِ أم لَهُم شِرکٌ فِى السَّماوَاتِ﴾( )، ﴿أرُونِى﴾ یعنی اخبرونی این تبها چه کردند در زمین کاری کردند بالاستقلال در آسمان کاری کردند بالاشتراک چه کردند پس دلیل عقلی بر استحقاق این بتها برای الوهیّت ندارید ﴿ أَم آتَینَاهُم کِتَاباً فَهُم عَلَی بَیِّنَةٍ مِّنهُ﴾( )، به اینها وحی فرستادیم کتاب آسمانی دادیم که ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ﴾ باشند دارای یک دلیل روشن باشند پس نه دلیل عقلی است نه دلیل نقلی فقط یکدیگر را فریب می دهند ﴿بَل إِن یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعضُهُم بَعضاً إِلاّ غُرُوراً﴾( )، یکدیگر را می فریبند موحدین که فریب اینها را نمی خورند ظالمین یکدیگر را سرگرم کردند و با نیرنگ یکدیگر را فریب می دهند زیرا اگر یک روشی نه برهان عقلی داشت نه وحی الهی می شود فریب و نیرنگ این همان جمله سوم آیه محل بحث سورهٴ رعد است که فرمود ﴿سَمُّوهُم أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ یعنی سخن بی محتوا میشود فریب این مسئلهٴ ﴿لاَ یَعلَمُ فِی الأرضِ﴾ را در سورهٴ یونس (آیهٴ 18) این چنین بیان می کند (آیهٴ 18) از سورهٴ یونس این است می فرماید ﴿وَیَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ یَضُرُّهُم وَلاَ یَنفَعُهُم﴾( )، یک موجودی بی اثر را عبادت می کنند یعنی عبادت اینها بر اساس ربوبیّت معبودشان نیست معبودشان ربّ نیست کاره ای نیست ضارّ و نافع نیست ﴿وَیَعبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ یَضُرُّهُم وَلاَ یَنفَعُهُم﴾( )، این دلیل عقلی بر بطلان ربوبیّت آن آلهه اگر بگویند دستوری است که خدای سبحان داده است و اینها شفعایند ﴿وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنا عِندَ اللهِ﴾( )، اگر این حرف را بزنند در جواب خدای سبحان به رسولش می فرماید تو بگو ﴿قُل إِتُنَبِّؤُنَ اللهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الأرضِ﴾( )، شما چیزی را گزارش می دهید که نه در آسمانها وجود دارد نه در زمین نه موجودات آسمانی میتوانند آلهه و ارباب باشند مثل ستارهها یا فرشتگان نه موجودات زمینی می توانند اله و ربّ باشند مانند زمامداران خود سر چون این چوبها و این سنگها را که می تراشیدند به عنوان مجسّمهٴ بتها بود نه خود بت نمیگفتند این چوب یا این سنگ ذاتاً محترم است بعداً کم کم حرمت پیدا کردند و الاّ اوّل اینها را به عنوان مجسّمه معبودشان می تراشیدند فرمود نه موجودات آسمانی سمت ربوبیّت دارند از فرشته ها یا ستاره ها نه موجودات زمینی این سمت را دارند چون اگر این سمت را می داشتند خدا می دانست چون خدا نمیداند پس اینها این سمت را ندارند به عنوان یک قیاس استثنایی ﴿قُل إِتُنَبِّؤُنَ اللهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِى السَّماوَاتِ وَلاَ فِى الأرضِ﴾( )، اگر در آیهٴ محلّ بحث از سورهٴ رعد فقط زمین است برای اینکه در آنجا محلّ ابتلا آلههٴ ارض بود امّا در آیهٴ سورهٴ یونس سخن از سماوات و ارض است مخصوص زمین نیست آنگاه در پایان آیه میفرماید ﴿سُبحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشرِکُونَ﴾( )، او منزّه از این شرک است که شریک داشته باشد فتحصل که شرک نه برهان عقلی براو است نه برهان نقلی اگر نه دلیل عقلی بود نه دلیل نقلی می شود ظاهر من القول یعنی سخن بی محتوا این سخن بی محتوا را در سورهٴ توبه تصریح فرمود که اینها وقتی برهان عقلی ندارند گفتارشان از دهنشان تجاوز نمیکند به اندیشه شان نمی رسد در سورهٴ توبه (آیهٴ 30) این است می فرماید ﴿وَقَالَتِ الیَهُودُ عُزَیرٌ ابنُ اللهِ﴾( )، آنها ﴿عُزَیر﴾ را ﴿ابنُ اللهِ﴾ دانستند گروهی از یهود ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَی المَسِیحُ ابنُ اللهِ ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾( )، یعنی حرفی است که از زبان تجاوز نمی کند به مغز و فکر و دل نمی رسد چون معنا را فکر و قلب و عقل می فهمد کلمات را لفظ می گوید (آیهٴ 30) سورهٴ توبه، سورهٴ توبه (آیه 30) فرمود اگر یک لفظی معنا داشته باشد معنا را عقل و قلب می فهمد کلمات را لفظ ادا می کند اگر الفاظی معنا نداشت فقط زبان است که به عهده می-گیرد و لاغیر فرمود شرک بتپرستان از زبانشان نمی گذرد چون محتوایی ندارد که فکر او را بفهمد اگر محتوا می-داشت یا باید محتوایش عقلی می بود یا نقلی هیچ یک از آن دو نیست پس فقط سخن لفظی است ﴿ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾( )، این سخن گرچه درباره اهل کتاب هست اما فرمود ﴿ ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم یُضَاهِئُونَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبلُ﴾( )، اینها شبیه کفار و مشرکینی هستند که از پیش مشابه این کارها را داشتند و این حرفها را می گفتند پس چه مشرکین و چه اهل کتابی که قایل به تثلیث هستند سخنشان از لفظ نمی گذرد این همان تعبیر ﴿أم بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ ای است که در آیهٴ محلّ بعث سورهٴ رعد بیان شده است که از سؤال ... جواب : ظاهراً همهٴ این امّها منقطع است منتها سیر طولی دارد این ام در آنجا اگر منظور از این بظاهر قول یعنی استناد به وحی باشد پس قبلش که فرمود ﴿أم تُنَبّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِى الأرضِ﴾ آن چه چیزی را می خواهد نفی کند اگر سخن از وحی است او می گوید که من وحی نگفتم حرف یا باید از اوصاف آنها به عنوان دلیل عقلی پی به ربوبیّت آنها برد می شود ﴿قُل سَمُّوهُم﴾ یا نه یک واقعیّتی است که باید بالأخره به خدا استناد دارد خدا میفرماید ما همچنین حرفی را نزدیم اگر خدا هم نگفت عقل هم نفهمید می شود ﴿بِظَاهِرٍ مِنَ القَولِ﴾ همین آیهٴ سورهٴ توبه خواهد شد که ﴿ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم﴾( )، یعنی حرف کفّار و حرف تثلیثی ها از زبان نمی گذرد ﴿ذلِکَ قَولُهُم بِأفوَاهِهِم یُضَاهِئُونَ﴾( )، ﴿یُضَاهِئُونَ﴾ یعنی یشابهون ﴿قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبلُ﴾( )، که آن هم از أفواهشان نمی گذشت آنگاه خدا میپردازد به بیان کیفر اینها میفرماید که ﴿قَاتَلَهُمُ اللهُ أنّی یُؤفَکُونَ﴾( )، خدا به قتال اینها مبادرت خواهد کرد خدا مرگشان بدهد اینها کجا میروند در همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ رعد می فرماید وقتی که کار به اینجا رسید که فقط می خواهند با نیرنگ سخن ظاهرانه داشته باشند آنگاه می فرماید ﴿بَل زُیّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُم﴾ این دسیسه برای اینها زیبا ظهور کرده خوشایندشان شده پسند کرده اند این دسیسه را پسندیدند و نمی دانند که پایان این پسند هم عذاب شاقّ دنیا است و هم عذاب اشقّ آخرت .
سؤال ... جواب : یعنی حرف بی محتوا است یعنی یک حرفی است که نه عقل می پذیرد نه نقل. اینها سؤال ... جواب: بله، چون ﴿زُیّنَ﴾ این دسیسه بازی برای اینها زیبا جلوه کرده برای آن فداکاری هم می کنند حتّی بچّه ها را قربانی هم می کردند آنها بچهها را هم احیاناً در مراسم مهمّشان قربانی بتها می کردند به اینجا هم رسیدند اما یک کاری بود بیمحتوا مثل یک تشنه ای که به دنبال سراب می دود می دود بعد می بیند آب نصیبش نشده اینها فداکاری داشتند که ﴿زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشرِکِینَ قَتلَ أَولاَدِهِم شُرَکَاؤُهُم﴾( )، تا آنجا هم رسیدند اما سخن بی محتوا است کسی که با وهم کار می کند همین است .
سؤال ... جواب: بله دیگر وقتی هوای نفس یک محبوب دروغین انتخاب کرد در راه او نثار هم می کند دیگر. سؤال ... جواب: بله دیگر یک کسی که سراب را آب دید چگونه تمام نیروهایش را مصرف می کند برای رفتن به سراغ او سؤال ... جواب: بسیار خوب امّا این عقیده او نه عقیده ای است که وحی تحکیم کرده باشد نه عقیده أی است که نقل تحکیم کرده باشد وهم است که او را به راه انداخته پس سخنی است بی محتوا دیگر سخن بی محتوا بودن یک مطلب است اینها سرسپرده سخن بی محتوا هستند مطلب دیگر است ﴿بَل زُیّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُم وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَن یُضلِلِ اللهُ فَمَا لَهُ مِن هَادٍ﴾ که این دسیسه برای اینها زیبا جلوه کرده است پس این مکتب نیست این نیرنگ است مکتب آن است که بالأخره یا وحی سماوی یا عقل برهانی تأیید کند اگر آن نبود می شود ظاهر بی محتوا پس دسیسهٴ نفس عمّاره است که این مطلب را برای اینها زیبا جلوه داد و اینها گرفتار این وهم هستند آنگاه هم عذاب دنیایی به انتظار اینها است هم عذاب اخروی اعاذنا الله من شرور انفسنا.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است