display result search
منو
تفسیر آیه 30 سوره رعد _ بخش اول

تفسیر آیه 30 سوره رعد _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 87 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 30 سوره رعد _ بخش اول
- اعجاز پیامبر (ص)
- اطاعت انبیاء
- هدایت انبیاء
- سختی هدایت
- سنت‌های الهی


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذلِکَ أرسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أمَمٌ لِّتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّى لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتَابِ﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ رعد اصول دین مکرر بیان شد یعنی توحید، نبوت و معاد. دوباره به مسئلهٴ نبوت برمی‌گردند. در جریان نبوت چند امر مطرح است: یکی پیشنهاد معجزه ای که از طرف امّت مطرح می شود و خواهان معجزه اند طرحهایی دارند که یکی پس از دیگری آن طرحها را ارائه می‌دهند که بعضی از آن نمونه‌ها را در آیات بعد می بینیم یک مقدار تسلّی و دلداری به خود رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله وسلم) است که تو اوّلین پیامبر نیستی گرچه آخرین پیامبر هستی قبل از تو انبیای دیگر هم آمدند این مشکلات را تحمل کردند و یکی هم تهدید به امّت است که شما تنها امّت نیستید که در برابر وحی ایستادید قبل از شما اممی هم بودند [که] در برابر انبیا ایستادگی کردند [و] به دست عذاب سپرده شدند. یک قسمت هم بیان سنّت و تعلیم سیرهٴ الهی است که برای هر امّتی پیامبری اعزام می کند که اگر آن امّت اطاعت کردند به فضیلت می-رسند و اگر تمرّد کردند به عذاب سپرده می‌شوند این هم بیان تسلیت به حال نبی اکرم است هم تهدید امّت است که اگر در برابر وحی ایستادگی کردید پایانتان هلاکت است هم تعلیم سنّت است در این کریمه ای که الآن محلّ بحث است می فرماید: ﴿کَذلِکَ أرسَلْنَاکَ فِی أمَّةٍ﴾ همان طوری که قبل از تو ما انبیایی را اعزام می کردیم همچنین تو را هم برای امّت اعزام کردیم. نه رسالت تو بی‌سابقه است نه اینها تنها امّتی اند که برای آنها وحی فرستاده شد نه سیره خدا فقط الآن ظهور کرده است این اوّلین کاری است که خدا دارد می-کند هم قبل از تو انبیایی بودند هم قبل از این امّت اُممی بودند هم سنّتهای ما مستمرّ است قبل از این کار، کارهای دیگری مشابه این داشتیم ﴿ کَذلِکَ أرسَلْنَاکَ فِى أمَّةٍ﴾ که ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أمَمٌ﴾ این هم تسلّی نسبت به حضرت است هم تهدید نسبت به امّت، که قبل از شما اممی بودند که در برابر انبیا ایستادند و به هلاکت رسیدند هم تسلّی است نسبت به رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلم) که تو تنها پیامبر نیستی که این سختیها را تحمّل می‌کنی و هم اشارهٴ ضمنی به بیان سنّت الهی است که این سنّت دیرپاست همواره این سنّت بود این سه اصل را قرآن کریم گاهی بالصراحه گاهی با التزام گاهی بالاشاره تبیین می‌کند هم اینکه قبل از رسول‌الله انبیای دیگر(علیهم السلام) بوده‌اند و هم اینکه این امّت مسبوق به امم‌اند و هم اینکه این کار فعلی خدای سبحان مسبوق است به مشابه این. این سنّت مستمرّهٴ الهی است این سه مسئله را گاهی به عنوان مطابقه، گاهی به دلالت التزام، گاهی به اشاره بیان می کنند فرمود: ﴿ کَذلِکَ أرسَلْنَاکَ فِى أمَّةٍ﴾ که ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أمَمٌ﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بعضی از این مسائل مطرح است و در سایر سور هم به این اصول اشاره شده در این سوره چند جا سخن از گسترش رسالت و هدایت مطرح است اوّل در آیهٴ هفت همین سورهٴ: ﴿وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أنزِلَ عَلَیهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾، آنها همواره پیشنهاد معجزه طرح می کنند که هر روز برای آنها کار خارق عادت انجام بدهی تو کارت بیم‌دادن است و اعجاز را باید به اذن خدای سبحان بیاوری و برای هر قومی هم هدایت‌کننده است این طور نیست که تو تنها هادی باشی یا اینها تنها قومی باشند که برای آنها هادی فرستاده شده ﴿إِنَّمَا أنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[1] هر امّتی هدایت‌کننده دارند همین معنا را باز در همین سورهٴ رعد این‌چنین بیان می‌کنند یکی، دو آیه قبل از آیه محل بحث در سورهٴ «رعد» این است که ﴿وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أنزِلَ عَلَیهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾[2]، اینها می گویند چرا معجزه‌ای نیامده است و قرآن را معجزه نمی دانند که این بحثش مبسوطاً گذشت ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِى إِلَیْهِ مَن أنَابَ﴾[3]، یعنی ایمان‌آوردن تنها به معجزه نیست بسیاری از افراد با مشاهدهٴ معجزات مکرّر بر کفرشان اصرار می ورزیدند باز در همین سورهٴ «رعد» می فرماید: ﴿وَلَقَد أرسَلْنَا رُسُلاً مِن قَبْلِکَ﴾[4]، قبل از تو هم ما انبیایی اعزام کردیم ﴿وَ جَعَلْنَا لَهُمْ أزوَاجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأتِى بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذنِ اللَّهِ لِکُلِّ أجَلٍ کِتَابٌ﴾[5]، هیچ پیامبری معجزه نمی آورد مگر به فرمان الهی، اعجاز به دستور خدای سبحان است و لا غیر. پس قبل از تو انبیای دیگر هم ارسال شدند آنچه که در سایر سُور آمده یک مقدار مربوط به آن است که قبل از پیامبر انبیای دیگر آمده بودند یک مقدار مربوط به آن است که قبل از این امّت، اُممی بودند یک مقدار مربوط به آن است که این سنت، سنّت مستمرّه است در سورهٴ «فتح» آیهٴ 23 این‌چنین است: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾، اینکه انبیا را اعزام می کنند و مردم اگر در برابر انبیا سرسختی نشان دادند گرفتار عذاب می شوند این سنّت الهی است و این تغییرناپذیر است پس هم فرستادن انبیا جزء سنّت است و هم به هلاکت‌رساندن اقوامی که در برابر وحی سرسختی نشان دادند جزء سنّت الهی است ﴿سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾[6]، در سورهٴ «احقاف» آیهٴ نُه این‌چنین آمده است: ﴿قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾، فرمود بگو من یک رسول بدیع و تازه ای نیستم که جهان تا کنون رسول ندیده باشد و من اوّلین پیامبر و اوّلین رسول باشم «بدع» یعنی بدیع و تازه. فرمود بگو من رسول بی‌سابقه نیستم که قبل از من هیچ رسولی نبود و اوّلین رسول من باشم بلکه انبیایی هم قبل از من آمدند این را به عنوان تسلیت به رسول خدا بیان می کند نظیر آنچه که می گوید: ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾[7]، همان طوری که سایر انبیا که دارای عزم بودند و اولواالعزم بودند صبر کردند تو هم صبر را رها نکن. در سورهٴ «فصّلت» به این اصل اشاره شده. آیهٴ 25 سورهٴ «فصلت» این است ﴿وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ﴾ این امت گرفتار عذاب خواهند شد چه اینکه بسیاری از اُمم قبل از اینها بودند در برابر وحی به کفر برخواستند و به دست عذاب سپرده شدند. پس گاهی به رسول خدا می‌فرماید تو اوّلین پیامبر نیستی که تنها سختی را تو تحمل کنی. گاهی به امم اختیار می‌کند شما اوّلین امت نیستید قبل از شما اممی بودند که به دست هلاکت سپرده شدند گاهی سنّت الهی را تعلیماً و تبییناً بیان می‌کند که اصلاً سنّت الهی این است این اوّلین کار خدا نیست این ادامه کار خداست آنچه که به کار خدا برمی‌گردد تعلیم سنّت است آنچه که به رسول برمی‌گردد تسلیت است. آنچه که به امت برمی‌گردد تهدید است می‌فرماید کار خدا مستمراً این است انبیا را یکی پس از دیگری اعزام می‌کند امم را یکی پس از دیگری ارشاد می‌کند، هر امتی که در برابر وحی ایستاد او را هلاک می‌کند ﴿وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ﴾ یعنی عذاب الهی بر اینها روا شد ﴿فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم﴾ قبل از اینها امتهایی هم گذشتند و از بین رفتند. در سورهٴ «فاطر» هم به بعضی از این اصول اشاره می‌کند. آیهٴ 24 سورهٴ «فاطر» این است إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إلاّخَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ اصولاً سنّت الهی این است که هیچ امتی را بدون هادی و راهنما رها نمی‌کند برای هر امتی نذیر هست گرچه همه انبیا بشیر و نذیراند اما قسمت مهم وظیفه انبیا آن ترساندن است و اکثری مردم «خوفاً من النّار» اطاعت می‌کنند یک عده شوقاً «الی الجنه» اوحدیّ از اهل ایمان «حُبّاً لله» عبادت می‌کنند. آن نقش مهم برای انذار و بیم دادن است لذا در عین حال که انبیا را خدای سبحان به تبشیر و انذار معرفی می‌کند که اینها مبشراند و منذر، اما هیچ جایی کار اینها را در تبشیر حصر نمی‌کند که «ان انتِ الاّ مبشّر» اما ﴿إِنْ أَنتَ إلاّ نَذِیرٌ﴾[8] هست. ﴿إِنْ أَنَا إلاّ نَذِیرٌ﴾[9] هست. یا ﴿إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ﴾[10] هست که حصر در انذار است اما حصر در تبشیر نیست که «ان انتِ الاّ مبشّر» «انت انتِ الا بشیر» این‌چنین نیست یا در طلیعه بعثت نمی‌فرماید «یا ایها المدّثّر قُم تبشر» سخن از ﴿قُمْ فَأنْذِرْ﴾ است یا هدف تحصیل علما را ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾[11] که بیان کرده «و لیُبشّروا قومهم» نیست ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[12] است. اکثری با انذار حل است با انذار هدایت می‌شود لذا در این کریمه هم فرمود: ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾[13] نه «ان من امّة الا خلاٰ فیها بشیر و نذیر» یا «بَشیر» و تنها. کار مهم را مسئله بیم و هراس از عذاب الهی حل می‌کند در اینجا هم فرمود: سنت خدا بر این است که هیچ امتی را بدون راهنما و پیامبر رها نکند در سورهٴ «آل‌عمران» به این دو اصل اشاره شده هم به استمرار سنت الهی و هم به اینکه قبل از رسول اکرم انبیای دیگر هم(علیهم السلام) بودند در سورهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 137 این‌چنین آمده ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ﴾ شما نه تنها اوّلین امت نیستید بلکه امم فراوانی را پشت‌سر گذاشتید سنتهای فراوانی را که همه زیر پوشش یک سنت کلّی است مشاهده می‌کنید. اگر خوب در زمین فحص کنید می‌بینید اقوامی و اممی بودند حرف انبیا را تکذیب کردند به دست عذاب فرستاده شدند ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ﴾[14] نه تنها کتاب تاریخ بخوانید بلکه «سیر فی الأرض» کنید و عملاً ببینید جریان تاریخی را آن‌طوری که انسان قصص انبیا را بخواند کافی نیست باید در خود صحنه جریان را مشاهده کند دعوت قرآن این است که بروید و ببینید نه تنها در کتابخانه یک قصص انبیای بخوانید ببینید بر امم گذشته چه گذشت. ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾
پرسش: آیهٴ چند است؟
پاسخ: آیهٴ 137 سورهٴ «آل‌عمران»
﴿کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ﴾ مشابه این معنا را در سورهٴ «حجر» بیان می‌کند که البته مربوط به بیان سنّت نیست، بیان سنت کلی نیست یک گوشه‌ای از جریان است در سورهٴ «حجر» آیهٴ 75 به بعد این‌چنین آمده می‌فرماید که این گروه که وحی الهی را تکذیب کردند ما اینها را به دست عذاب سپردیم ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ متوسم کسی که سیماشناس باشد سیما یعنی علامت، نه سیما یعنی صورت، سیما از «سم» و «وسم» و «موسوم» یعنی نشانه، سیما یعنی نشانه، چون نشانه در چهره بود معمولاً می‌گفتند چهره، و الاّ سیما به معنای چهره نیست. متوسم یعنی سیماشناس، سیما یعنی نشانه‌شناس، آن کسی که کارشناس آثار باستانی است او را می‌گویند متوسم یعنی آثار باستانی را می‌شناسد نشانه‌ها را خوب تشخیص می‌دهد می‌فرماید اگر شما یک باستان‌شناس داشته باشید می‌فهمید این برای چند قرن قبل بود که به این روزگار مبتلا شدند اگر یک عده متوسم یعنی باستان‌شناس بروند تحقیق کنند می‌بینند اینها چه حیزهایی داشتند ما اینها چطور کردیم زندگی‌شان، ظروفشان قصرشان، لوازم زندگی‌شان را خوب می‌توانید تشخیص بدهید اینها آیات است اما برای کسی که باستان‌شناس خوبی باشد نه برای تودهٴ مردم، ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾[15] یعنی باستان‌شناسان ﴿إِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقِیمٍ﴾[16] آن‌گاه می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ ٭ وَإِن کَانَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ﴾[17] در آنجا سخن از آیات است. در اینجا سخن از آیه است، فرمود نسبت به مؤمنین این یک آیهٴ الهی است و یک معجزهٴ الهی است که یک قوم متنعّم مترف را خدای سبحان چگونه به دست عذاب سپرد، اینجا مفرد آورد فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً﴾ اما برای باستان‌شناسها جمع آورد فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ﴾ یعنی آنهایی که باستان‌شناس‌اند از ظرفشان یک آیه، از قصرشان یک آیه، از لوازم زندگی‌شان یک آیه، از آن بدنهایشان اگر کشف شده یک آیه، باستان‌شناسها شانه‌های فراوانی می‌توانند به دست بیاورند. ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اما اصل کلّی جریان آن نسبت به مؤمنین مفرد ذکر شده ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ مؤمن وقتی این صحنه را می‌بیند برای او یک آیت الهی است حالا خواه ظروفشان این‌چنین و قصرشان آنچنان، بالأخره جمعاً یک آیه است، یک نشانه الهی است. آنجا جمع آورد، اینجا مفرد، آن‌گاه دربارهٴ اصحاب ایکه می‌فرماید: ﴿وَإِن کَانَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ ٭ فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾[18] فرمود ما اصحاب ایکه را هلاک کردیم چون در برابر وحی ایستادند، و آدرس هم می‌دهد اگر در سورهٴ «آل‌عمران» و یا در دیگر سُور می‌فرماید: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ﴾[19] نه تنها یک قصص بخوانید، کتاب تاریخ بخوانید اکتفا بکنید نه، خودتان از نزدیک جریان را ببینید آدرس هم می‌دهد می‌فرماید که اگر خواستید بروید تحقیق بکنید ﴿إِنَّهُمَا﴾ یعنی این دوتا شهری که ما ویران کردیم ﴿لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾[20] شما وقتی که از حجاز به طرف شام می‌خواهید بروید یک راه اصلی دارد، یک راههای فرعی، آن راه اصلی که بزرگراه است که اگر کسی وارد آن راه شد دیگر از کسی لازم نیست سؤال بکند خود راه او را به مقصد می‌رساند این راه را به آن می‌گویند ﴿امام﴾ امام، آن بزرگراه است که اگر کسی دست به دامن او زد دیگر لازم نیست از این و آن بپرسد خاصیت ولایت این است، خاصیت امام معصوم این است. آن بزرگراه را می‌گویند امام، انسان وقتی وارد بزرگراه شد، دیگر لازم نیست که برای او علامتی، نشانه‌ای، تابلویی تعیین کنند، خود این راه او را به مقصد می‌رساند چون چندتا راه که نیست، این بزرگراهی که پیمودن آن یقیناً انسان را به هدف می‌رساند، این بزرگراه را می‌گویند امام. فرمود شما وقتی از حجاز به طرف شام می‌خواهید حرکت کنید این راه عمومیتان، این بزرگراه‌تان، راههای فرعی نه، همین بزرگراه که طی می‌کنید این دوتا محلی که ما خراب کردیم این نبش خیابان است، نبش بیابان است همین بَرِ جاده است ﴿إنَّهُما﴾ یعنی این دوتا محلی که برای اصحاب ایکه بود ما هلاک کردیم اینها را خیلی دور نیست اینها ﴿لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ اینها بَرِ جاده‌اند، خب بروید ببینید ما چه کار کردیم. اگر در موارد دیگر بطور کلی می‌فرماید: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ﴾[21] در جریان اصحاب ایکه هم آدرس می‌دهد که اینها سر جایتان است بروید ببینید به یک تاریخ اکتفا نکنید، خب این بیان سنّت الهی است که هیچ قومی را بدون هادی رها نمی‌کند یک، و انبیا هم یکی از پس دیگری می‌ایند دو، امم هم یکی پس از دیگری از بین می‌روند سه، این گذشت را هم دربارهٴ سنّت، هم دربارهٴ رسول، هم دربارهٴ امت بیان می‌کند.
بنابراین در اینجا که، در همین سورهٴ «آل‌عمران» که آیهٴ 137 راجع به سنت سخن فرمود بعد از آن یعنی آیهٴ 144 همین سورهٴ «آل‌عمران» هم دربارهٴ رشته رسالت سخن می‌فرماید، می‌فرماید که ﴿وَمَا مُحمَّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ﴾ به مردم می‌فرماید که حضرت اوّلین پیامبر که نبود، گرچه آخرین پیامبر است، انبیایی هم قبل از او آمدند ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنْقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ﴾ بنابراین، این سه اصل را قرآن کریم گاهی بالصراحه، گاهی به التزام بیان می‌کند که هم قبل از رسول خدا انبیایی بودند، هم پیش از استحضرت اُمَمی بودند و هم این سنّت، سنّت مستمرّه است و زوال ناپذیر. استفاده‌ای که زمخشری در کشّاف از این آیه کرد و امام رازی در تفسیر کبیرش این را نقل کرده و ظاهراً چون رد نکرده مایل به قبول است آن استفاده این است، زمخشری در کشّاف می‌گوید از این آیه استفاده می‌شود رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خاتم انبیاست برای اینکه فرمود: ﴿کَذلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ﴾[22] ما تو را فرستادیم برای امتی که قبل از این است، اممی دیگر هم بودند. این نشانه است به اینکه تو آخرین آنهایی، آخر این چه دلالتی دارد بر اینکه این آخرین است. مشابه این تعبیر دربارهٴ حضرت عیسی(سلام الله علیه) هم هست، که عیسی یک پیامبری بود قبل از او هم انبیایی آمدند، صرف اینکه تعبیر شده به اینکه قبل از تو مثلاً انبیایی آمدند یا قبل از این امت، اممی هم آمدند اینکه دلیل بر خاتمیّت نیست. گرچه زمخشری گفت و امام رازی هم نقل کرد نقلی که مایل به قبول است. علی ای حال این معنا را می‌شود از کریمه استفاده کرد که خدای سبحان به رسول الله دستور تسلیت و ارشاد به استقامت می‌کند امت را ضمناً تهدید می‌کند که قبل از شما افرادی بودند و گذشتند، سیره الهی را هم تبیین می‌کند که سنت خدا این است که هیچ قومی را بدون هادی رها نکند ﴿کَذلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ﴾ خب، این سه امر است که از این یک جمله باید استفاده کرد، ما تو را فرستادیم که چه کنی ﴿لِّتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾ تو را فرستادیم که معلم اینها باشی، چون آنها به لسان عربی مبین بود این جملات را می‌فهمیدند و اگر متوجه نمی‌شدند رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) موظف بود که تبیین کند، چون خدا اوّلین مفسّر را در بین امت خود حضرت قرار داد، فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[23] تنها تلاوت نیست، تلاوت آمیخته با تعلیم و تبیین است که ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ برای آنها بیان کنی نه تنها بخوانی بیان هم آن طوری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ذیل همان آیهٴ 137 سورهٴ «آل‌عمران» دارند این است، آیه‌ای که در سورهٴ «آل‌عمران» صد و سی و هفتمین آیه بود این بود که 138 ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾ این قرآن کریم بیان است برای مردم، بیان به این نیست که ایشان در تفسیر شریف المیزان می‌فرمایند در ذیل این آیه که رسول الله این‌چنین بیان نمی‌کرد که مردم را در مسجد دعوت کند برای آنها تفسیر بگوید، مردم را در مسجد دعوت می‌کرد برای آنها تفسیر می‌گفت، و حقیقت برای آنها روشن می‌کرد و همه آن خصوصیت‌ها را بیان می‌کرد آن‌گاه وقتی که جریان جنگ پیش می‌آمد با هم به جبهه می‌رفتند، وقتی که با هم به جبهه می‌رفتند نقاط ضعف و قوّت را از نزدیک مشاهده می‌کرد، کجاها پیروز شدند و سِرّش چه چیزی بود، کجا شکست خوردند و رازش چه چیزی بود، همه اینها را به خاطر شریف می‌سپرد دوباره اینها به مسجد در مدینه دعوت می‌کرد و همان تفسیر گذشته را تبیین می‌کرد که اگر ما در آنجا شکست خوردیم سِرِّش این بود در آنجا پیروز شدیم سِرِّش این بود، آن آیهٴ را درست عمل نرکدید شکست خوردید، آن آیه را درست عمل کردید پیروز شدید دوباره اینها را در مسجد می‌اورد و روشن می‌کرد باز بار سوم به جبهه می‌رفتند. این طور نبود که ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ یعنی همین درسهای معمولی اشان می‌فرمایند بیان تنها این نبود که با تئوری و مسئله ذهنی قرآن عرضه بشود، هم تعلیم بود هم پیاده کردن قرآن در متن جامعه بود، و هم یادداشت نقاط ضعف و قوّت بود و هم بازگو کردن همه این نکات در جلسه بعدی بود تا در جمع نتیجه‌گیری بشود.
اینچنین می‌شود ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾[24] اگر در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿لِّتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ﴾[25] نه تنها تلاوت کنی بلکه تلاوت کنی، تفسیر کنی، تبیین کنی به این نحو، که بشود حجت بالغیه این وظیفه حضرت، امّا امت، ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ﴾ اینها به خدای سبحان که همه رحمتها را به اینها اعطا کرد، کفر می‌ورزند، این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است چون این لسان، لسان توبیخ و تعییر است مثل اینکه ما بگوییم این شخص با عالم اهانت کرده است، یعنی این شخص استحقاق عذاب دارد چون به عالم اهانت کرده است اگر بگوییم این شخص به زید اهانت کرده است ان‌گاه اگر بپرسند چرا معذّب است باید دلیل علی حده ذکر بکنیم اما اگر گفتیم این شخص معذّب است برای اینکه به عالم اهانت کرده است، این دلیل را در کنارش ذکر کردیم این لسان هم لسان استحقاق عذاب آنهاست، با این جمله بیان می‌کند ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ﴾ خدایی که همه نعمتها را به اینها اعطا کرد چه نِعَم ظاهره، چه نِعَم باطنه، و مهم‌ترین نعمت، که نعمت وحی و رسالت بود به وسیله رسول به اینها اعطا کرد، اینها به این رحمان مطلق کفر می‌ورزند، ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ﴾ البته جریان تاریخی هم هست که فریقین نقل کردند، در جریان صلح حدیبیّه، وقتی خواستند صلح‌نامه را تنظیم کنند حضرت املاء می‌فرمود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌نوشت، فرمود بنویس، «بسم الله الرحمن الرحیم» «هذا مٰا قاضی علیه» مثلاً رسول الله به آن قوم قریش، آنها گفتند همان «باسمک اللهم»[26] را بنویسید برای اینکه آن رحمان را ما نمی‌شناسیم، رحمان را نمی‌شناسیم یعنی نه اینکه معنای رحمان را ما نمی‌فهمیم، آن که تو ما را دعوت می‌کنی که خیر از اوست، او ربّ است در نتیجه باید او را عبادت کرد او را ما به رسمیت نمی‌شناسیم، نه اینکه ما معنای رحمان را نم‌دانیم اینکه فرمود: ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ﴾ نه یعنی اسم رحمان را نبد، در جریان صلح حدیبیّه هم سخن نزاع لفظی نبود که این اسم را نبر آن اسم را ببر، ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ﴾ هم نزاع لفظی نیست که ما «الله» را قبول داریم ولی رحمان را قبول نداریم، [الله] را به عنوان خالق قبول دارند، اما رحمان یعنی یک مبدئی که رحمت و اثر تربیتی برای اوست این را خب قبول ندارند می‌گویند این کارها برای اربابمان است نه برای خداست. کسی که مشرک در ربوبیّت است، و برای خدا مرد، شریک قائل هست و در قیامت هم می‌گوید ﴿نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[27] و خیرات و برکات را از ارباب خودش توقع دارد ﴿ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ﴾[28] این به رحمان معتقد نیست، این بله، الله معتقد است، یعنی آن مبدئی که عالم را آفرید. چون آن مبدأ عالم را افرید صرف اعتقاد به اینکه جهان یک خالقی دارد مسئولیت و تعهد نمی‌آؤرد این را قبول داشتند.
اما اگر گفتیم خدا رحمان است یعنی تمام این رحمتها و برکتها از آن اوست، پس او مدبّر است اگر او رحمان است او مدبّر است و لاغیر، اگر او رحمان و مدبّر است پس او معبود است و لا غیر، یعنی باید او را عبادت کرد و لا غیر، لذا تن درنمی‌دادند، نزاع لفظی نیست که شما رحمان را بردار، الله را بگذار. نزاع در اسمای حسنای حق است، لذا در همین آیهٴ محل بحث ّت سر هم سخن از رحمانیت خداست، بعد سخن از ربوبیت خداست، بعد سخن از معبودیت خداست، بعد سخن از لزوم توکل بر خداست و سخن از رجوع به خداست، ملاحظه می‌فرمایید، ﴿وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ﴾ رحمان یعنی مبدئی که تمام رحمتها از ناحیهٴ اوست، آنها قبول ندارند می‌گویند این رحمتها این خیرها، این بارانها، این برکتها برای بت‌ها است ﴿قُل هُو رَبّی﴾ همین رحمان که رحمت مطلقه از آن اوست و هر خیر و برکتی از ناحیهٴ اوست، پس او به وسیلهٴ ارسال رحمت که یکی از بارزترین مصادیق رحمت همین وحی و نبوّت است، او ربّ من است و مدبّر من، ﴿هُوَ رَبّی﴾ شما که به ربوبیّت او معتقد نیستید ﴿هُوَ رَبّی﴾ چون ربّ من اوست پس هیچ معبودی غیر از او نیست ﴿لاٰ الٰه الاّ الله﴾ «لاٰ معبود سواه»[29] چون الوهیت و معبودیت فرع بر ربوبیّت است، انسان کسی را می‌پرستد که از او کاری ساخته باشد، «وهو ربّ» مشرکین در دو جناح با وحی درگیر بودند یکی در توحید ربوبی، یکی در توحید عبادی، اما این جناح دوم یعنی توحید عبادی محصول آن مبارزه جناح اوّل بود یعنی چون در توحید ربوبی مشرک بودند در توحید عبادی شرک ورزیدند، چون خدای سبحان را به عنوان ﴿رَبّ العٰالَمین﴾[30] و ﴿رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾[31] نمی‌پذیرفتند معبودهای دیگری را انتخاب کردند و می‌پرستیدند، و قرآن اوّل توحید ربوبی ثابت می‌کند، ثابت میهکند که ربّ العالمین خداست و لا غیر، «رب کلّ شیء» خداست بعد می‌فرماید چون عبادت برای رب است و ربّ غیر از خدا نیست، پس معبود غیر از خدا نیست. چرا ما باید عبادت بکنیم؟ برای اینکه به کمال برسیم، چه کسی ما را کامل می‌کند ربّ، ربّ چه کسی است؟ خداست و لا غیر، چون او ربّ است و لا غیر، پس او معبود است ولا غیر، ﴿قُلْ هُوَ رَبِّی لاَ إِلهَ إلاّ هُوَ﴾ اگر این است پس تمام کارها را باید به او سپرد.
لذا می‌فرماید: ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾ یعنی متاب، که این آخرش مکسور است که نشانهٴ حذف «یاء» است، «الیه متابی» ﴿إلیه متاب﴾ مثل ﴿لْکُمْ دُنْیٰکم وَلیَّ دین﴾[32] یعنی «دینی» یعنی بازگشتن بسوی اوست، شما که نمی‌بذیرید، توبه من بسوی اوست، رجوع من بسوی اوست. این ﴿متاب﴾ غیر از «متابٌ» است اگر گفته بشود «الیه متابٌ» یعنی مرجع اوست، برای همه اما اگر گفته بشود ﴿إلیه متاب﴾ یعنی روی من بسوی اوست، نظیر همین تعبیر در چند ایه بعد راجع به «متاب» آمده، آیهٴ 36 همین سورهٴ «رعد» این است که ﴿قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلاَ أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾یعنی من بسوی او دعوت می‌کنم و مآب و بازگشت و رجوع من بسوی اوست، این ﴿مَآبِ﴾ غیر از آن ﴿مَآبی﴾ است که در آیهٴ قبل گذشت و محل بحث هم بود، آیهٴ 29 همین سورهٴ که ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ آنجا ﴿مَآب﴾ بالقول المطلق است، یعنی بازگشتن گاه خوبی، مرجع خوبی برای اینهاست، ﴿حُسْنُ مَآب﴾ که آن ﴿مَآب﴾ یعنی مرجع، امّا در اینجا ﴿إِلَیْهِ أَدْعُوا وَإِلَیْهِ مَآبِ﴾ که «یاء» محذوف است، یعنی ﴿مَآب﴾ شما که اعتقاد ندارید بازگشت من بسوی اوست. در آیهٴ محل بحث هم می‌فرماید: ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ﴾ یعنی توبه من بسوی اوست، تاب یعنی رجَعَ، هم در کارهای دنیایی‌ام به او توکل می‌کنم، او را وکیل می‌گیرم هم بعد از اینکه همه این کارها را انجام بدهم بازگشت من هم بسوی اوست، حالا فروعات دیگر این آیه دارد که ...
«والحمد لله رب العالمین»


[1] ـ سورهٴ رعة، آیهٴ 7.
[2] ـ سورهٴ رعد، آیهٴ 27.
[3] ـ سورهٴ رعد، آیهٴ 27.
[4] ـ سورهٴ رعة، آیهٴ 38.
[5] ـ سورهٴ رعد، آیهٴ 38.
[6] ـ سورهٴ فتح، آیهٴ 23.
[7] ـ سورهٴ احقاف، آیهٴ 35.
[8] ـ سورهٴ فاطر، آیهٴ 23.
[9] ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ 188.
[10] ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 50.
[11] ـ سورهٴ توبه، آیهٴ 122.
[12] ـ سورهٴ توبه، آیهٴ 122.
[13] ـ سورهٴ فاطر، آیهٴ 24.
[14] ـ سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 137.
[15] ـ سورهٴ حجر، آیهٴ 75.
[16] ـ سورهٴ حجر، آیهٴ 76.
[17] ـ سورهٴ حجر، آیات 77 ـ 78.
[18] ـ سورهٴ حجر، آیات 78 ـ 79.
[19] ـ سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 137.
[20] ـ سورهٴ حجر، آیهٴ 79.
[21] ـ سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 137.
[22] ـ سورهٴ رعد، آیهٴ 30.
[23] ـ سورهٴ نحل، آیهٴ 44.
[24] ـ سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ 138.
[25] ـ
[26] ـ کافی، ج 8، ص 326.
[27] ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ 98.
[28] ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ 39.
[29] ـ بحار الانوار، ج 57، ص 259.
[30] ـ سورهٴ فاتحه، آیهٴ 2.
[31] ـ سورهٴ انعام، آیهٴ 164.
[32] ـ سورهٴ کافرون، آیهٴ 6.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی