- 1675
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تتفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش اول
- اضطراب و تردید در قلب مؤمن نیست
- دل آرام گیرد به یاد خدا
- خوف الهی
- ذکر الهی
- زنده شدن مردگان در آخرت
(اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
(بسم الله الرحمن الرحیم)
﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسنمآب "28"﴾
فرمود هدایت پاداشی نصیب کسی میشود که به طرف حقّ انابه داشته باشد و کسانی که به طرف حقّ انابه دارند مؤمن به خدایند و دل آنها به یاد خدا میآرامد آنگاه یک اصل کلّی را بیان فرمودند که ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ آنگاه به مناسبت طمأنینه دل که این طمأنینه از ذکر حقّ ناشی میشود و لا غیر آیات سورهٴ انفال مطرح شد که اگر ذکر حقّ باعث طمأنینه است چگونه مؤمنین وقتی به یاد حقّ متذکّر شدند قلبشان میتپد ﴿انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ به عرض رسید که این آیه طمأنینه را در ذکر خدا منحصر میکند یعنی بدون یاد حق دل مطمئن نمیشود نه ذکر حق را در طمأنینه منحصر کند که ذکر الله طمأنینه میآورد و لا غیر. خشیت و خوف واضطراب نمیآورد این چنین نیست. طمأنینه بدون ذکر حقّ حاصل نمیشود نه ذکر حقّ هرگز انسان را نمیگریاند مضطرب نمیکند و مانند آن و نه انسان مطمئن هرگز اشک نمیریزد و نمینالد و از خوف جهنّم یا خوف محروم شدن از لقای حقّ نمینالند این چنین نیست. اگر آید طمأنینه را در ذکر حقّ منحصر کرد. و لا عکس فرمود بدون یاد حقّ طمأنینه پیدا نمیشود آنگاه آیهٴ سورهٴ انفال معارض نیست برای اینکه میفرماید مؤمنین وقتی به یاد حقّ میافتند قلبشان میتپد. اگر ذکرالله الاّ و لابد اثر منحصرش طمأنینه بود نباید مؤمن که به یاد حقّ هست برگه قلبش بتپد و بلرزد اما اگر عکس بود یعنی طمأنینه منحصر در ذکر الله بود نه ذکرالله منحصراً طمأنینه میآورد یعنی جز طمأنینه کار دیگر نکرد آنگاه آیهٴ سورهٴ انفال معارض نیست این بحث گذشت. بحثی که به دنبال آن مطرح شد این است که اصلاً طمأنینه در برابر خوف و هراس دل است تا ما بیاییم این سه راهی که یک راه را مرحوم شیخ در تبیان و طبرسی امین الاسلام(رضوان الله علیهما) در مجمع بیان کردهاند راه دیگر را مرحوم آقا سیّد نورالدین(رضوان الله علیه) در تفسیر القرآن و العقل بیان کرده و راه سوم را سیدنا الاستاد(رضوانالله علیه) بیان کرده با این راهها این تعارض علاج میشود یا اصلاً طمأنینه در برابر ترس نیست. طمأنینه در برابر خوف از جهنّم و اشک ریختن و مانند آن نیست. ممکن است کسی قلبش مطمئن باشد و دارای نفس مطمئنّه باشد باز از خوف هجران حقّ بنالد. آخرین مرحله هم بنالد. در عین حال که دارای نفس مطمئنّه هست بگوید: «ابکی لظلمة قبری أبکی لضیق لحدی» این طور نیست که صاحبان نفوس مطمئنّه ننالند یا این نالش اینها در طلیعهٴ امرباشد. آن عالیترین مرحلهٴ طمأنینه را هم که پیدا کردند باز صحبت از «ابکی لظلمة قبری» است. نه تنها یادمان میدهند اینچنین هم هستند. نه تنها به ما میگویند دعا بخوانید بلکه میخوانند به ما میگویند تأسّی کنید. اصلاً طمأنینه در برابر خوف نیست تا ما بیاییم، بگوییم اگر به یاد آیات عذاب افتادند به یاد جهنّم افتادند مینالند و اگر به یاد بهشت افتادند میآرمند. این چنین نیست. یا در طلیعهٴ امر مینالند و در پایان امر مأنوس میشوند و آرام میشوند. اینچنین نیست طمأنینه در برابر اضطراب است. صاحبان نفوس مطمئنّه آرام هستند هم در مسائل علمی هم در مسائل عملی در مسائل اعتقادی شک شبهه اشکال وهم هرگز نمیتواند در جزم علمی اینها راه پیدا کنند که اینها را مضطرب کند شاک و متوهّم کند. حوادث سنگین در عقل عملی اینها و تصمیمگیری اینها راه ندارد که عزم اینها را سست کند. اینها در مسائل علمی و فکری اعتقادی اهل جزم هستند و لاغیر در مسائل عملی اهل عزم اند و لاغیر. هیچ اشکالی نمیتواند اینها را در مسائل فکری مضطرب کند و هیچ حادثهای هم نمیتواند اینها را در مسائل عملی مضطرب نگران کند که چه کنیم. طمأنینه در برابر خوف نیست در برابر اضطراب است
سؤال ...
جواب: بله، اضطراب خوف میآورد. آن لازم اعم است نه خوف بر اثر اضطراب باشد لاغیر. اگر لازم مساوی بودند با محذور تعارض را داشتند امّا اگر لازم اعم بودند تعارضی در کار نیست. هر اضطرابی خوف میآورد امّا هر خوفی محصول اضطراب نیست. ما مطمئن هستیم که جریان چه خبر است گاهی حالت اشک است گاهی حالت نشاط. آن خوف و رجا یک مسأله است این طمأنینه و اضطراب مسأله دیگر است. انسان مطمئنِّ در مسائل علمی هیچ اشکالی نمیتواند او را متحیّر کند. انسان مطمئنّ در مسائل عملی هیچ حادثهای نمیتواند در عزم او سستی ایجاد کند. او در مسائل اعتقادی اهل جزم و یقین است در مسائل عملی اهل عزم و تصمیم.
سؤال ...
جواب: بله این خوف است آن رجاست این ترس است او انس است هر دو با طمأنینه میسازند چون طمأنینه در برابر ترس نیست طمأنینه در برابر اضطراب است اگر یک چیزی را ما روی این فلز گذاشتیم چون جای آن آرام نیست این میلرزد مطمئن نیست اما اگر جای سنگین گذاشتیم میگوییم مطمئن است. اصولاً این زمین گود آبگیر را میگویند ارض مطمئن. این زمین صافی که آب ریختیم میرود نمیگویند مطمئن. ارض مطمئنة ارضی است که آب در آن جای میگیرد.
سؤال ...
جواب: ﴿ان تذکروا﴾ دیگر
سؤال ...
جواب: بله در ارتباط با خدا گاهی انس است گاهی خوف گاهی رجا است گاهی خوف. هر دو منالله است و الی الله. هم خوف من الله هست ﴿و أمّا من خاف مقام ربه﴾ هم انس الی الله هست. این طور نیست که خوف و رجا با طمأنینه و اضطراب یکی باشند. خوف و رجا همیشه مقابل هم هستند طمأنینه در برابر اضطراب است. انسان مطمئن گاهی خائف است گاهی راجی. بین خوف و رجا است. لذا خوف و رجا به بزرگان و اولیای الاهی نسبت داده شده اِمّا اضطراب نه غم با نشاط در برابر هم هستند. انسان یا غمگین است یا مسرور اما در هر دو حال مطمئن است. اگر نعمتی به او رسید میگوید ﴿الحمد لله رب العالمین﴾ مطمئن است. اگر عارضهٴ سختی برای او پیش آمد میگوید ﴿الحمدلله رب العالمین﴾ ﴿انالله و انا الیه راجعون﴾ در هر دو حال آرام است مضطرب نیست که در مسائل علمی شبههای برای او پیش بیاید در مسائل عملی یک تردید و وهمی که آیا من بکنم یا نکنم. شما وقتی سیرهٴ انبیاء(علیهم السلام) را از قرآن میبینید میبینید غم به اینها نسبت میدهند ترس به اینها نسبت میدهند اما اضطراب به آنها نسبت نمیدهند که اینها حالا ندانند چه کنند. در مسائل فکری ـ معاذ الله ـ شک کنند در راهی که وظیفهٴ آنها پیمودن آن راه است مردد باشند که آیا بکنند یا نکنند؟ یک انسان جازم عازم را میگویند مطمئن. این گاهی هم مینالد گاهی هم با نشاط است خوف و رجا در قبال هم هستند غم و تفریط کرب و نشاط مانند آن در قبال هم هست اینها حالات گوناگونی است برای نفس که نفس مطمئنّه هم اینها را دارند چه اینکه نفس غیر مطمئنّه هم اینها را دارا است. فتحصَّل که طمأنینهٴ نفس در برابر اضطراب نفس است نه در برابر خوف. آنگاه قرآن کریم وقتی شواهد طمأنینه را ذکر میکند اختصاصی به مسألهٴ عمل ندارد در مسائل علمی هم همینطور است. جریان حشر اکبری که ابراهیم(سلام الله علیه) از خدای سبحان نمونهاش را مسئلت کرد برای تحصیل طمأنینه است ﴿رب ارنی کیف تحی الموتیٰ﴾ برای تحصیل طمأنینه است در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 259 به بعد (260) این است که ﴿و اذ قال ابراهیم رب أرنی کیف تحی الموتیٰ﴾ این اولاً سه نمونه که در سورهٴ مبارکهٴ بقره آمده در جریان معاد در کنار هم آمده یک نمونه آن است که جریان معاد را و احیای مرده را خدا در حضور یک انسانی مجسّم میکند تا او ببیند و مطمئن بشود. جریان دوّم این است که مسألهٴ معاد را و احیای موتیٰ را دربارهٴ خود او پیاده میکند یعنی او را میمیراند و هم او را زنده میکند تا بفهمد مرده زنده میشود. جریان سوّم این است که احیای مرده را به دست او انجام میدهد. میگوید تو به اذن من بکش تو به اذن زنده کن ببینی چگونه مردهها را ما زنده میکنیم. جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) از این قسم سوّم است که آن نمونهٴ حشر اکبر است که تو چگونه مردهها را زنده میکنی نه مرده چگونه زنده میشود آن هم جمع محلّیٰ به الف و لام آورده است علیٰ ای حال حضرت ابراهیم فوق آن بود که نداند مردهچگونه زنده میشود عرض کرد تو چگونه زنده میکنی؟ تا به دست او هم انجام بشود وقتی خدای سبحان فرمود ﴿أو لم تؤمن﴾ نفرمود (ألم تؤمن) فرمود ﴿أو لم تؤمن﴾ یعنی تو که ایمان داری که برای چی سؤال میکنی؟ عرض کرد میخواهم مطمئن بشوم. به آن مقام عالیه نفس مطمئنّه برسم ﴿لیطمئن قلبی﴾ که هیچ شبههای اشکالی تردیدی وسوسهٴ فکری و علمی در من راه پیدا نکند.
سؤال ...
جواب: چرا اگر مطمئن است بذکرالله مطمئن است دیگر. این هم ذکرالله است این هم باعث طمأنینه. این طمأنینه علمی را از معلمش که ﴿هو الله﴾ است گرفت دیگر اینطور نیست که
سؤال ...
جواب: اگر بود به وسیله تعلیم الاهی است اصلش و درجاتش به تعلیم الاهی است. اصل طمأنینه به ذکرالله هست درجات طمأنینه هم به درجات ذکرالله و علوم الاهی است اینطور نیست که انسان از پیش خود نفس مطمئنّه داشته باشد. که اصلش و درجاتش و حدوث و بقایش به ذکر الله هست که دیروز مطرح شد. عرض کرد میخواهم مطمئن بشوم معلوم میشود طمأنینه در برابر ترس نیست چون در مسائل علمی ترس نیست ترس مال مسائل عملی است. آیا بکنم یا نکنم؟ این حادثه پیش میآید یا پیش نمیآید. امّا آیا زمین اینچنین میگردد یا آنچنان میگردد این که ترس ندارد. که سیر شمس این چنین است یا آنچنان. این که ترس ندارد که خوف و رجا مال اموری است که به عمل انسان مرتبط است. نه در مسائل علمی. آیا این خاک اگر بخواهد معدن طلا بشود راهش این است یا آن؟ این خوف و رجا ندارد. که خوف و رجا با آن ملکاتی است که به عمل برمیگردد. ولی در مسائل علمی محض سخن از خوف و رجا نیست
سؤال ...
جواب: العان سخن از مردم نیست بین خود و بین خدای خودش هست حساب مردم تمام شد. فرمود ﴿افّ لکم و لماتعبدون من دون الله﴾ با ضرس قاطع فرمود اف بر عابد و معبود. شما و بتهایتان و تثبیت کرده مسألهٴ توحید را. ﴿علی بیّنةٍ من ربه﴾ هم بود. اما الان میخواهد مسألهٴ احیای موتیٰ را مشاهده کند. برای اینکه به مقام مطمئن برسد یعنی هیچ شبههای هیچ شکی در قلب این ولیّ کامل پیدا نشود. و طمأنینه در برابر اضطراب علمی است. یک انسانی که با گمان و وهم و اشکال مسأله را مطالعه میکند مطمئن نیست. کسی که با برهان مسأله را مطالعه میکند مطمئن است. اگر کسی دلیل با او است ﴿علی بینةٍ من ربه﴾ هست این دارای نفس مطمئنّه است در آن مسأله. کسی که دلیل قاطع ندارد مضطرب است. طمأنینه در برابر اضطراب است. در مسائل عملی صاحب نفس مطمئنّه کسی است که آنچه که پیشمیآید امتحان میداند و اگر امتحان است نه دلیل تکریم است نه دلیل تحقیر آرام است در کمال آرامش از عهدهٴ این امتحانات برمیآید. این سورهٴ فجر را که قبلاً ملاحظه فرمودید صاحبان نفوس مطمئنّه را در برابر کسانی قرار میدهند که از حوادث بهره صحیح نمیبرند اگر چنانچه به اینها رفاه و نعمت ظاهری برسد افراط میکنند و اگر گرفتار فقر و مانند آن بشوند تفریط میکنند حرفهای گوناگون میزنند ولی کسی که دارای نفس مطمئنّه است چه میکند در سورهٴ فجر ملاحظه میفرمایید که یکبار هم یک مقدار از آیاتش گذشت. در سورهٴ فجر فرمود: ﴿فاما الانسان﴾ انسان عادی ﴿اذا ما ابتلاه ربه﴾ اگر خدا او را مبتلا کرده است به مال به ثروت ﴿فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن ٭ و اما اذا ما ابتلته فقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن﴾ فرمود انسان عادی یا مبتلا به مال و احترام و جاه و مقام است یا مبتلا به فقر و بیاحترامی و مانند آن است هر دو ابتلا است. اینطور نیست اگر کسی پیش مردم در یک جامعه محترم بود این تکریم الاهی باشد که این یک امتحانی است. گاهی هست و گاهی نیست. بعضی مبتلای به موقعیّت اجتماعی هستند بعضی مبتلا به فراموشی هستند بعضیمبتلا به سلامت هستند بعضی مبتلا به مرَضاند. بعضی مبتلا به ثروت هستند بعضی مبتلا به فقراند. هر دو ابتلا است یعنی امتحان الاهی این انسان عادی خودش را میبازد. اگر مبتلای به ثروت و جاه و موقعیّت شد افراط میکند و اگر مبتلای به فقر و مانند آن شد تفریط میکند. خب در برابر این انسانهای عادی که حالات گوناگون که حالات ابتلا به امتحان است نمیتوانند خودشان را جمع کنند چه گروهی هستند. کسانی هستند که ﴿یا ایتها النفس المطمئنّة﴾ شامل اینها است. ﴿یا ایتهاالنفس المطمئنّة﴾ در مقابل ﴿فأمّا الانسان اذا ما ابتلتهُ ربه﴾ است. صاحب نفس مطمئنّه کسی است اگر مبتلا به مال بشود آرام است مبتلا به بیماری بشود آرام است. مبتلا به جوانی و نشاط و سرور و شادابی بشود آرام است مبتلا به پیری و فقر و درد بشود آرام است. مبتلا به جاه و مقام بشود آرام است مبتلا به گوشهگیری و انزوا آرام است چون هر دو امتحان است. اینطور نیست که عالم تمام شده باشد که هر دو در امتحان هستند صاحب نفس مطمئنّه در هر دو امتحان پیروز از آب درمیآید دیگری است که اگر به مقام نفس مطمئنّه نرسید موقعیتی داشت افراط از موقعیت افتاد تفریط. در مسائل عملی صاحب نفس مطمئن آرام است و مصمّم در مسائل علمی هم قاطع است و جازم. شما نمونه هایی که قرآن کریم ذکر فرمود چه جریان مادر موسیٰ چه جریان یوسف صدیق(سلام الله علیه) چه دیگر جریانهایی که ملاحظه میفرمایید هیچ جا سخن از اضطراب نیست که اینها متحیّر باشند چه کنند به غیر خدا تکیه کنند بیراهه بروند دست به گناه بزنند این نیست غمگینمیشوند. انسان است عواطفی دارد خصوصیّتهای روحی و اخلاقی دارد غمگین میشود. اگر غمگین نشود که خدای سبحان او را امتحان نمیکند.
سؤال ...
جواب: این وعدهٴ الاهی است. دیگر نه از جهنّم میترسد نه غمگین است یک چیزی را از دست بدهد. خدا وعده میدهد که ﴿و لاتخافی و لاتحزنی) فرشتگان در حال احتضار براین مؤمن نازل میشوند ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لاتحزنوا﴾ از این طرف وعدهٴ خداست که نترس بهشت مال تو است از این طرف این میگوید «ابکی لظلمة قبری» او وعده میدهد به بهشت این وظیفهاش ترسیدن و اشک ریختناست. اینکه میفرماید نترس وعدهٴ خداست اما این باید بترسد زیرا انسان تا زنده است باید بین خوف و رجا باشد. و اگر بگوید کارم تمام است و یقین داشته باشد اهل بهشت است و هیچ نترسد گرفتار معاصی خواهد شد. این تا زنده است موظف بگوید ﴿ابکی لظلمة قبری﴾ از آن طرف بشارت است وعده است که ﴿لاتخف و لاتحزن﴾ (و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون﴾ و مانند آن
سؤال ...
جواب: به بله دیگر، آن روز عرض رسید که خشیّت غیر از خوف است خشیّت جز از خدا نیست. خشیّت تأثّر قلبی انساناست در برابر یک مبدأ بیاثر. این را در سورهٴ احزاب حصر کرد فرمود ﴿الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله﴾ اما خوف ترتیب اثر عملی است. انسان از این اتومبیلِ تندرو میترسد میآید کنار. از مار و عقرب میترسد از دسیسهٴ دشمنهای کفر میترسد. خدا به رسولش میفرماید ﴿و امّا تخافن من قوم خیانةً فانبذ الیهم علی سواء﴾ اگر میترسی اینها پیمان شکنی کنند این آتش بست را احترام نکنند توهم عهد را رعایت نکن. خوف ترتیب اثر عملی است. انسان از مار و عقرب میترسد میآید کنار. این طور نیست که اگر کسی ولی الله شد دم مار و عقرب برود که یا اتومبیل تندرو که میآید این سر خیابان بایستد. که فرمود من میترسم این اثر را شما این دسیسه را یا این کار را شما انجام بدهید نه اینکه اگر کسی ولی الله شد از مار و عقرب نمیترسد خوف از جهنّم ندارد یک خشیّت از غیر خدا ندارد دو ترتیب اثر عملی در خوف که ترتیب اثر عملی میدهد سه. در این نمونههای مختلف شما ملاحظه میفرمایید که مشکلاتی را که برای انبیاء(علیهم السلام) ذکر میکنند هیچ جا سخن از اضطراب نیست که اینها متحیّر باشند چه کنند یا ـ معاذالله ـ راه خلاف را طی کنند یک انسان غیر آرام دست به هرکاری میزند یک انسان غیر آرام زبان به هر سخنی میگشاید. امّا وقتی انسان آرام شد چون آرامش بدون ذکر خدا ممکن نیست این در سختترین حالات هم میگوید خدا. این طور نیست که حالا اگر گرفتار شد بگوید غیر خدا که یک کودکی که غیر از مادرش را نمیشناسد و لاغیر این اگر از مادر کتک بخورد باز هم خودش را به مادر میچسباند از مادر به مادر است چون غیر مادر نمیشناسد. این مسأله عاطفه است در سطح یک کودک نوزاد. اگر به ما گفتند از خدا به خدا پناه ببرید در آن آخرین استعاذهٴ حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده «و أعوذ بک منک» از تو به تو یعنی اگر تو ما را امتحان کردی هیچ راهی برای پیروزی از امتحان جز پناه بردن به تو نیست. نه خودمان این قدرت را داریم که به اتکا قدرت خدا از عهدهٴ امتحان بربیاییم نه غیری در کار است. این کودک هیچ کس را نمیشناسد الا مادر. از او کتک میخورد به دامن او میچسبد. و گریه میکند از او میخواهد که ازش بگذرد.
سؤال ...
جواب: ﴿من الحزن و فهو کظیم﴾ امّا حزنش را چه میکرد؟ ﴿اشکوا بثی و حزنی الی الله﴾
سؤال ...
جواب: بله دیگر یک کار خدا این است که با یک دست فشار میدهد با دست دیگر تائبین و نائمین را میگیرد. این «باسط الیدین» است. با یک دست فشار میدهد با یک دست توبه را ﴿و هو الذی یقبل التوبة عن عباده﴾ تا ببیند چهکاره است اینطور نیست که همه اش فشار باشد یا همهاش توبه باشد. کار خدای سبحان این است یک قسمت فشار میدهد امتحان میکند با یک دست دیگر قبول میکند ﴿کلتا یدی الیمین﴾ این اگر غمگین بود حرفش این بود وقتی اعتراض میکردند چرا ناله میکنی؟ فرمود: ﴿انما اشکوا بثی و حزنی الی الله﴾ انسان اگر عاطفهٴ غم نداشته باشد که کمالی برای او در جهاد اکبر نیست. جهاد اکبر این است که تمام این غم و غصهها که در درون او علیه او بسیج شدهاند همهٴ اینها را سرکوب کند پیروز بشود دیگر اگر کسی عاطفه نداشته باشد غم هم نداشته باشد غصه هم نداشته باشد در مصیبت درد نبیند این که جهاد اکبر نشد که این انسان تحذیر شده است. آنیکه حضرت در جریان درگذشت ابراهیم پسرش فرمود: وقتی گفتند شما چرا اشک میریزید فرمود من هم انسانم عاطفهدارم دلم میسوزد امّا جز حقّ چیزی نمیگویم: فرمودند مصیبت زده را هم از گریه کردن منع نکنید بگذارید گریه بکند آرام بشود حزن چیز خوبی است ﴿الی الله﴾ این نشانهٴ عاطفه است. حضرت هم در جریان رثای حضرت صدیقهٴ کبری(سلام الله علیها) فرمود «اما حزنی فسرمد» چون او میداند چه کسی را از دست داد محزون بودن غیر از مضطرب بودن است. انسان مطمئن محزون است انسان مطمئن غمگین است انسان مطمئن خائف است. همانطوری که در مسائل علمی میداند چه میگوید در مسائل عملی هم میداند که چه میکند.
سؤال ...
جواب: بله بشّاشتر بود بله،
سؤال ...
جواب: حالا حالاتش را عرض کردیم که فرق میکند. صاحب نفس مطمئنّه گاهی غمگین است گاهی خوشحال حالات برای صاحب نفس مطمئنّه فرق میکند نفس مطمئنّه مقسم این حالات است نه قسیم. نه گریه کردن محزون شدن غمگین شدن با طمأنینه سازگار نباشد. اضطراب با طمأنینه سازگار نیست چه کنم چه کنم نه راه مشخص است. دیگر آیا اینهست یا نه؟ اعتقاد مشخص است دیگر. در مسائل اعتقادی سخن از آیا و امّا و شک و شبهه نیست اصلاً در مسائل علمی عملی چه کنم نیست اصلاً هم راه عملی مشخص است و هم راه علمی.
سؤال ...
جواب: در آنجا که ذکر الله هست طمأنینه هست.
سؤال ...
جواب: بله دیگر اگر مؤمن در آن مرحله به ذکرالله نرسید البتّه طمأنینه ندارد آنجا به الله و اسماء حسنا و صفات حقّ و فعل حقّ رسید میآرامد
سؤال ...
جواب: آنجا ذکر الله نیست آنجا الله را خوب نشناخت. دیگر هرجا سخن از ذکر الله شد الله با اوصاف و اسمای حسنا شناخته شد دل میآرامد نه که نه. طمأنینه منحصر در ذکر الله هست بدون ذکر الله پیدا نمیشود. اگر کسی خدا را نشناخت
سؤال ...
جواب: نه طمأنینه در برابر اضطراب است.
سؤال ...
جواب: نه مؤمن کسی که به ذکر خدا متذکّر است در همان مقداری که متذکّر است نه در مسائل علمی تردید دارد نه در مسائل عملی مردّد که چه کند نه اهل شک است نه اهل دودلی و تردید اینها همهاش جزء وساوس شیطان است.
سؤال ...
جواب: چون در آنجا الله را نشناخت. الله را به عنوان اینکه او قاضی است او مقدّر است او دارد امتحان میکند نشناخت. و الاّ اگر کسی الله را با جمیع شئونش چه در خور یک موجود ممکن هست بشناسد آرام میشود. اگر یک مؤمن متوسطی بود در خیلی از مسائل آگاهی ندارد البتّه به همان اندازه که آگاهی ندارد مضطرب است. به همان اندازه که آگاه است آرام است.
سؤال ...
جواب: ما مضطرب بودیم.
سؤال ...
جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: در اینجا الله که ﴿بکل شیءٍ علیم﴾ است ما را نشناختیم دیگر چگونه ممکن است ﴿الله بکل شیءٍ علیم﴾ باشد و خدای سبحان هم به ما بفرماید ﴿ان تتقوا الله یجعللکم فرقانا﴾ فرق بین حقّ و باطل را خدا به شما میدهد و به ما بفرماید ﴿و من یتق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیث لایحتسب﴾ بعد انسان در این تنگنا بماند؟ معلوم میشود در آنجا تقوا و ذکر نیست دیگر ممکن نیست یک انسان با تقوا در یک محدودهٴ بستهای بماند ﴿وَ من یتق الله یجعل له مخرجا﴾ این طور نیست که انسان سخن از مال باشد فقط در محدودهٴ مال باشد کهانسان باتقوا نمیماند که تا آنجا که کمال انسانی است انسان هم باتقوا نمیماند این وعدهٴ الاهی است در مسائل علمی اینچنین است در عملی این چنین است. انسان باتقوا که ﴿هو علی ذکر من ربه﴾ این نمیماند. نه مسائل علمی حل نشده دارد نه مسائل عملی حلّ نشده هر جا لنگ است برایاینکه آنجا رابطهاش را با الله محکم نکرد و الآ ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ اگر فاروق آمده بین حقّ و باطل فرقگذاشت انسان هم در مسائل فکری علیٰ جزم میشود و هم در مسائل عملی علیٰ عزم میشود.
سؤال ...
جواب: بله این را قبلاً مطرح فرمودند این ذکر درجاتی دارد یک طمأنینه قهراً درجاتی دارد دو و اگر چنانچه ابراهیم(سلام الله علیه) به طمأنینه رسید به ذکرالله رسید این طور نیست که من عنده مطمئن بود. که اگر انبیاء(علیهم السلام) به این کمالات رسیدند به تعلیم الاهی رسیدند و همین راه تعلیم است دیگر اگر ما میگوییم حضرت مطمئن بود از چه راهی مطمئن بود؟ ﴿الا بذکرالله تطمئن القلوب﴾ راه طمأنینهٴ انبیا همین راه وحی و الهام و مانند آن است که از این راه میفهمند دیگر. اگر خدای سبحان از این راه و مانند این راهقلب اینها را مطمئن نمیکرد که دلشان میتپید که ﴿وَ لولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً﴾ فرمود اگر ما دلت را نگرفته بودیم تو هم رفته بودی. اگر انبیا آرام هستند چون خدای سبحان قلبشان را گرفت چگونه گرفت؟ چون اینها به یاد حقّ بودند خدا دلشان را گرفت. خدا وقتی قلب را بگیرد نمیگذارد قلب بلرزد دیگر چون قلب به دست مقلب القلوب است. اگر بدست مقلب القلوب است و مقلب القلوب علیم محض است جای شبهه برای این دل نیست قدیر محض است جای عجر در این دل نیست این دل آرام است. امّا حوادث نفسانی برای این دل پیش میآید و این از راه صحیح همهٴ آن حوادث را یکی پس از دیگری ردّ میکند غمگین میشود مینالد محزون میشود و مانند آن امّا هیچ جا مردّد نیست که چه کند؟ نه در اعتقادشتردیدی است نه در عزمش وهمی یک انسان معتقد مصمّم است خاصیّت نفس مطمئنّه این نمونهها را که طمأنینه یعنی آرامش دل که انسان را در مسائل علمی و عملی پایدار و ثابت قدم میکند در موارد مختلف آیات که طمأنینه در آنجا مطرح هست ملاحظه میفرمایید تا برسیم به مواردی که عنوان طمأنینه را ندارد ولی مصداق طمأنینه است. در سورهٴ توبه میفرماید ما سکینه را بر رسولمان نازل کردیم. این سکینه مرادف تقریباً با طمأنینه است. آرامش سکون. چه سکون علمی و چه سکون عملی. در سورهٴ توبه آیهٴ 40 این است ﴿الا تنصروه فقد نصره الله اذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه﴾ آن سکون و آرامش را که فیض خداست خدا بر این شخص نازل کرده است. ﴿الا بذکرالله تطمئن القلوب﴾ یعنی طمأنینه از خدای سبحان به عنوان یک رحمت خاصّه نازل میشود بر قلب ذاکر طمأنینه فیض و رحمت خاصهٴ خداست خدا اگر بخواهد این طمأنینه را به یک قلب بدهد نظیر سایر رحمتهای خاصه او را نازل میکند قلب این انسان ذاکر جایگاه نزول رحمتمیشود. ﴿فانزل الله سکینته علیه﴾ بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وایده بجنود لمتروها﴾ این طمأنینه است. در سختترین حالات این آرمید .این که انسان در سختترین حال میآرمد علیبنابیطالب(سلام الله علیه) را میگوید بجای من باش که اگر چهل شمشیردار آمدند تو تحمّل کنی من هم شبانه هجرت میکنم آرام است خطر در نهایت شدّت آرامش هم در نهایت کمال. به دیگری هم تشر میزند که محزون نباش ﴿لاتحزن﴾ چرا؟ ﴿ان الله معنا﴾ نه تنها خودشمحزون نیست دیگری را هم فرمان میدهد که محزون نباش اینکه ﴿فانزل الله سکینته علیه﴾ این رحمت خاص است این طمأنینه در اثر ذکر الله پیدا شده است. این انسان متذکّر به یاد الله مشمول رحمت سکینه و طمأنینه خواهد بود. آن وقتی که از مکّه بیرونش میکنند سخن از سکینه است آن وقتی که خدای سبحان او را به مکه برمیگرداند باز سخن از سکینه و طمأنینه است. آن را در سورهٴ فتح بیان فرمود در سورهٴ فتح دو سه مورد سخن از انزال سکینه است. آیهٴ چهارم سورهٴ فتح این است ﴿هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم﴾ این طمأنینه را خدای سبحان نازل کرده است در قلوب مؤمن اگر در آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله﴾ در سورهٴ فتح میفرماید چون مؤمن بودن برای ازدیاد ایمان اینها خدا سکینه را نازل کرده. پس آرامش و طمأنینه یک فیض خاصّی است از طرف خدای سبحان که خدای سبحان آن فیض خاص را بر قلبی نازل میکند که آن قلب مؤمن باشد و به یاد حقّ در همین سورهٴ فتح آیهٴ 18 اینست ﴿فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینة علیهم و أثابهم فتحاً قریبا﴾ چون از دل اینها با خبر بود این دل را آرام کرد. آن مقلب القلوب از این دل با خبر بود که این دل به یاد حقّ است اگر دل به یاد حق بود خدا این دل را محل نزول سکینه و طمأنینه قرار میدهد میآرامد. این دل با همهٴ محرومیتهایی که داشتند هرگز نمیگفتند چه کنیم؟ چه کنم ندارد راه مشخص است دیگر. در همین سورهٴ فتح آیهٴ 26 مورد سوّم است ﴿اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة﴾ آنها دلهایشان گرفتار تعصب است از این طرف ﴿فانزل الله سکینته علی رسوله وعلی المؤمنین و الزمهم کلمة التقویٰ و کانوا احق بها واهلها﴾ آنها چون اهل کلمهٴ تقوا بودند چون ﴿کانوا﴾ اهل کلمهٴ تقواخدا سکینه و طمأنینه را بر اینها نازل کرده ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ خدای سبحان بر رسولش و بر مؤمنینش سکینه را نازل کرده است. این طور نیست که طمأنینه و آرامش یک چیزی باشد انسان با پول بتواند تحصیل کند. آنهایی که ﴿و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا بها﴾ در بحثهای قبل گذشت که اشتباهی رفتند بیراهه رفتند. خیال کردند همان سراب اینها را سیر میکند. سکینه و طمأنینه که در زمین نیست. سکینه و طمأنینه را خدای سبحان باید از جهان غیب نازل بفرماید.
«والحمد لله رب العالمین »
- اضطراب و تردید در قلب مؤمن نیست
- دل آرام گیرد به یاد خدا
- خوف الهی
- ذکر الهی
- زنده شدن مردگان در آخرت
(اعوذ بالله من الشیطان الرجیم)
(بسم الله الرحمن الرحیم)
﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسنمآب "28"﴾
فرمود هدایت پاداشی نصیب کسی میشود که به طرف حقّ انابه داشته باشد و کسانی که به طرف حقّ انابه دارند مؤمن به خدایند و دل آنها به یاد خدا میآرامد آنگاه یک اصل کلّی را بیان فرمودند که ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ آنگاه به مناسبت طمأنینه دل که این طمأنینه از ذکر حقّ ناشی میشود و لا غیر آیات سورهٴ انفال مطرح شد که اگر ذکر حقّ باعث طمأنینه است چگونه مؤمنین وقتی به یاد حقّ متذکّر شدند قلبشان میتپد ﴿انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ به عرض رسید که این آیه طمأنینه را در ذکر خدا منحصر میکند یعنی بدون یاد حق دل مطمئن نمیشود نه ذکر حق را در طمأنینه منحصر کند که ذکر الله طمأنینه میآورد و لا غیر. خشیت و خوف واضطراب نمیآورد این چنین نیست. طمأنینه بدون ذکر حقّ حاصل نمیشود نه ذکر حقّ هرگز انسان را نمیگریاند مضطرب نمیکند و مانند آن و نه انسان مطمئن هرگز اشک نمیریزد و نمینالد و از خوف جهنّم یا خوف محروم شدن از لقای حقّ نمینالند این چنین نیست. اگر آید طمأنینه را در ذکر حقّ منحصر کرد. و لا عکس فرمود بدون یاد حقّ طمأنینه پیدا نمیشود آنگاه آیهٴ سورهٴ انفال معارض نیست برای اینکه میفرماید مؤمنین وقتی به یاد حقّ میافتند قلبشان میتپد. اگر ذکرالله الاّ و لابد اثر منحصرش طمأنینه بود نباید مؤمن که به یاد حقّ هست برگه قلبش بتپد و بلرزد اما اگر عکس بود یعنی طمأنینه منحصر در ذکر الله بود نه ذکرالله منحصراً طمأنینه میآورد یعنی جز طمأنینه کار دیگر نکرد آنگاه آیهٴ سورهٴ انفال معارض نیست این بحث گذشت. بحثی که به دنبال آن مطرح شد این است که اصلاً طمأنینه در برابر خوف و هراس دل است تا ما بیاییم این سه راهی که یک راه را مرحوم شیخ در تبیان و طبرسی امین الاسلام(رضوان الله علیهما) در مجمع بیان کردهاند راه دیگر را مرحوم آقا سیّد نورالدین(رضوان الله علیه) در تفسیر القرآن و العقل بیان کرده و راه سوم را سیدنا الاستاد(رضوانالله علیه) بیان کرده با این راهها این تعارض علاج میشود یا اصلاً طمأنینه در برابر ترس نیست. طمأنینه در برابر خوف از جهنّم و اشک ریختن و مانند آن نیست. ممکن است کسی قلبش مطمئن باشد و دارای نفس مطمئنّه باشد باز از خوف هجران حقّ بنالد. آخرین مرحله هم بنالد. در عین حال که دارای نفس مطمئنّه هست بگوید: «ابکی لظلمة قبری أبکی لضیق لحدی» این طور نیست که صاحبان نفوس مطمئنّه ننالند یا این نالش اینها در طلیعهٴ امرباشد. آن عالیترین مرحلهٴ طمأنینه را هم که پیدا کردند باز صحبت از «ابکی لظلمة قبری» است. نه تنها یادمان میدهند اینچنین هم هستند. نه تنها به ما میگویند دعا بخوانید بلکه میخوانند به ما میگویند تأسّی کنید. اصلاً طمأنینه در برابر خوف نیست تا ما بیاییم، بگوییم اگر به یاد آیات عذاب افتادند به یاد جهنّم افتادند مینالند و اگر به یاد بهشت افتادند میآرمند. این چنین نیست. یا در طلیعهٴ امر مینالند و در پایان امر مأنوس میشوند و آرام میشوند. اینچنین نیست طمأنینه در برابر اضطراب است. صاحبان نفوس مطمئنّه آرام هستند هم در مسائل علمی هم در مسائل عملی در مسائل اعتقادی شک شبهه اشکال وهم هرگز نمیتواند در جزم علمی اینها راه پیدا کنند که اینها را مضطرب کند شاک و متوهّم کند. حوادث سنگین در عقل عملی اینها و تصمیمگیری اینها راه ندارد که عزم اینها را سست کند. اینها در مسائل علمی و فکری اعتقادی اهل جزم هستند و لاغیر در مسائل عملی اهل عزم اند و لاغیر. هیچ اشکالی نمیتواند اینها را در مسائل فکری مضطرب کند و هیچ حادثهای هم نمیتواند اینها را در مسائل عملی مضطرب نگران کند که چه کنیم. طمأنینه در برابر خوف نیست در برابر اضطراب است
سؤال ...
جواب: بله، اضطراب خوف میآورد. آن لازم اعم است نه خوف بر اثر اضطراب باشد لاغیر. اگر لازم مساوی بودند با محذور تعارض را داشتند امّا اگر لازم اعم بودند تعارضی در کار نیست. هر اضطرابی خوف میآورد امّا هر خوفی محصول اضطراب نیست. ما مطمئن هستیم که جریان چه خبر است گاهی حالت اشک است گاهی حالت نشاط. آن خوف و رجا یک مسأله است این طمأنینه و اضطراب مسأله دیگر است. انسان مطمئنِّ در مسائل علمی هیچ اشکالی نمیتواند او را متحیّر کند. انسان مطمئنّ در مسائل عملی هیچ حادثهای نمیتواند در عزم او سستی ایجاد کند. او در مسائل اعتقادی اهل جزم و یقین است در مسائل عملی اهل عزم و تصمیم.
سؤال ...
جواب: بله این خوف است آن رجاست این ترس است او انس است هر دو با طمأنینه میسازند چون طمأنینه در برابر ترس نیست طمأنینه در برابر اضطراب است اگر یک چیزی را ما روی این فلز گذاشتیم چون جای آن آرام نیست این میلرزد مطمئن نیست اما اگر جای سنگین گذاشتیم میگوییم مطمئن است. اصولاً این زمین گود آبگیر را میگویند ارض مطمئن. این زمین صافی که آب ریختیم میرود نمیگویند مطمئن. ارض مطمئنة ارضی است که آب در آن جای میگیرد.
سؤال ...
جواب: ﴿ان تذکروا﴾ دیگر
سؤال ...
جواب: بله در ارتباط با خدا گاهی انس است گاهی خوف گاهی رجا است گاهی خوف. هر دو منالله است و الی الله. هم خوف من الله هست ﴿و أمّا من خاف مقام ربه﴾ هم انس الی الله هست. این طور نیست که خوف و رجا با طمأنینه و اضطراب یکی باشند. خوف و رجا همیشه مقابل هم هستند طمأنینه در برابر اضطراب است. انسان مطمئن گاهی خائف است گاهی راجی. بین خوف و رجا است. لذا خوف و رجا به بزرگان و اولیای الاهی نسبت داده شده اِمّا اضطراب نه غم با نشاط در برابر هم هستند. انسان یا غمگین است یا مسرور اما در هر دو حال مطمئن است. اگر نعمتی به او رسید میگوید ﴿الحمد لله رب العالمین﴾ مطمئن است. اگر عارضهٴ سختی برای او پیش آمد میگوید ﴿الحمدلله رب العالمین﴾ ﴿انالله و انا الیه راجعون﴾ در هر دو حال آرام است مضطرب نیست که در مسائل علمی شبههای برای او پیش بیاید در مسائل عملی یک تردید و وهمی که آیا من بکنم یا نکنم. شما وقتی سیرهٴ انبیاء(علیهم السلام) را از قرآن میبینید میبینید غم به اینها نسبت میدهند ترس به اینها نسبت میدهند اما اضطراب به آنها نسبت نمیدهند که اینها حالا ندانند چه کنند. در مسائل فکری ـ معاذ الله ـ شک کنند در راهی که وظیفهٴ آنها پیمودن آن راه است مردد باشند که آیا بکنند یا نکنند؟ یک انسان جازم عازم را میگویند مطمئن. این گاهی هم مینالد گاهی هم با نشاط است خوف و رجا در قبال هم هستند غم و تفریط کرب و نشاط مانند آن در قبال هم هست اینها حالات گوناگونی است برای نفس که نفس مطمئنّه هم اینها را دارند چه اینکه نفس غیر مطمئنّه هم اینها را دارا است. فتحصَّل که طمأنینهٴ نفس در برابر اضطراب نفس است نه در برابر خوف. آنگاه قرآن کریم وقتی شواهد طمأنینه را ذکر میکند اختصاصی به مسألهٴ عمل ندارد در مسائل علمی هم همینطور است. جریان حشر اکبری که ابراهیم(سلام الله علیه) از خدای سبحان نمونهاش را مسئلت کرد برای تحصیل طمأنینه است ﴿رب ارنی کیف تحی الموتیٰ﴾ برای تحصیل طمأنینه است در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 259 به بعد (260) این است که ﴿و اذ قال ابراهیم رب أرنی کیف تحی الموتیٰ﴾ این اولاً سه نمونه که در سورهٴ مبارکهٴ بقره آمده در جریان معاد در کنار هم آمده یک نمونه آن است که جریان معاد را و احیای مرده را خدا در حضور یک انسانی مجسّم میکند تا او ببیند و مطمئن بشود. جریان دوّم این است که مسألهٴ معاد را و احیای موتیٰ را دربارهٴ خود او پیاده میکند یعنی او را میمیراند و هم او را زنده میکند تا بفهمد مرده زنده میشود. جریان سوّم این است که احیای مرده را به دست او انجام میدهد. میگوید تو به اذن من بکش تو به اذن زنده کن ببینی چگونه مردهها را ما زنده میکنیم. جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) از این قسم سوّم است که آن نمونهٴ حشر اکبر است که تو چگونه مردهها را زنده میکنی نه مرده چگونه زنده میشود آن هم جمع محلّیٰ به الف و لام آورده است علیٰ ای حال حضرت ابراهیم فوق آن بود که نداند مردهچگونه زنده میشود عرض کرد تو چگونه زنده میکنی؟ تا به دست او هم انجام بشود وقتی خدای سبحان فرمود ﴿أو لم تؤمن﴾ نفرمود (ألم تؤمن) فرمود ﴿أو لم تؤمن﴾ یعنی تو که ایمان داری که برای چی سؤال میکنی؟ عرض کرد میخواهم مطمئن بشوم. به آن مقام عالیه نفس مطمئنّه برسم ﴿لیطمئن قلبی﴾ که هیچ شبههای اشکالی تردیدی وسوسهٴ فکری و علمی در من راه پیدا نکند.
سؤال ...
جواب: چرا اگر مطمئن است بذکرالله مطمئن است دیگر. این هم ذکرالله است این هم باعث طمأنینه. این طمأنینه علمی را از معلمش که ﴿هو الله﴾ است گرفت دیگر اینطور نیست که
سؤال ...
جواب: اگر بود به وسیله تعلیم الاهی است اصلش و درجاتش به تعلیم الاهی است. اصل طمأنینه به ذکرالله هست درجات طمأنینه هم به درجات ذکرالله و علوم الاهی است اینطور نیست که انسان از پیش خود نفس مطمئنّه داشته باشد. که اصلش و درجاتش و حدوث و بقایش به ذکر الله هست که دیروز مطرح شد. عرض کرد میخواهم مطمئن بشوم معلوم میشود طمأنینه در برابر ترس نیست چون در مسائل علمی ترس نیست ترس مال مسائل عملی است. آیا بکنم یا نکنم؟ این حادثه پیش میآید یا پیش نمیآید. امّا آیا زمین اینچنین میگردد یا آنچنان میگردد این که ترس ندارد. که سیر شمس این چنین است یا آنچنان. این که ترس ندارد که خوف و رجا مال اموری است که به عمل انسان مرتبط است. نه در مسائل علمی. آیا این خاک اگر بخواهد معدن طلا بشود راهش این است یا آن؟ این خوف و رجا ندارد. که خوف و رجا با آن ملکاتی است که به عمل برمیگردد. ولی در مسائل علمی محض سخن از خوف و رجا نیست
سؤال ...
جواب: العان سخن از مردم نیست بین خود و بین خدای خودش هست حساب مردم تمام شد. فرمود ﴿افّ لکم و لماتعبدون من دون الله﴾ با ضرس قاطع فرمود اف بر عابد و معبود. شما و بتهایتان و تثبیت کرده مسألهٴ توحید را. ﴿علی بیّنةٍ من ربه﴾ هم بود. اما الان میخواهد مسألهٴ احیای موتیٰ را مشاهده کند. برای اینکه به مقام مطمئن برسد یعنی هیچ شبههای هیچ شکی در قلب این ولیّ کامل پیدا نشود. و طمأنینه در برابر اضطراب علمی است. یک انسانی که با گمان و وهم و اشکال مسأله را مطالعه میکند مطمئن نیست. کسی که با برهان مسأله را مطالعه میکند مطمئن است. اگر کسی دلیل با او است ﴿علی بینةٍ من ربه﴾ هست این دارای نفس مطمئنّه است در آن مسأله. کسی که دلیل قاطع ندارد مضطرب است. طمأنینه در برابر اضطراب است. در مسائل عملی صاحب نفس مطمئنّه کسی است که آنچه که پیشمیآید امتحان میداند و اگر امتحان است نه دلیل تکریم است نه دلیل تحقیر آرام است در کمال آرامش از عهدهٴ این امتحانات برمیآید. این سورهٴ فجر را که قبلاً ملاحظه فرمودید صاحبان نفوس مطمئنّه را در برابر کسانی قرار میدهند که از حوادث بهره صحیح نمیبرند اگر چنانچه به اینها رفاه و نعمت ظاهری برسد افراط میکنند و اگر گرفتار فقر و مانند آن بشوند تفریط میکنند حرفهای گوناگون میزنند ولی کسی که دارای نفس مطمئنّه است چه میکند در سورهٴ فجر ملاحظه میفرمایید که یکبار هم یک مقدار از آیاتش گذشت. در سورهٴ فجر فرمود: ﴿فاما الانسان﴾ انسان عادی ﴿اذا ما ابتلاه ربه﴾ اگر خدا او را مبتلا کرده است به مال به ثروت ﴿فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن ٭ و اما اذا ما ابتلته فقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن﴾ فرمود انسان عادی یا مبتلا به مال و احترام و جاه و مقام است یا مبتلا به فقر و بیاحترامی و مانند آن است هر دو ابتلا است. اینطور نیست اگر کسی پیش مردم در یک جامعه محترم بود این تکریم الاهی باشد که این یک امتحانی است. گاهی هست و گاهی نیست. بعضی مبتلای به موقعیّت اجتماعی هستند بعضی مبتلا به فراموشی هستند بعضیمبتلا به سلامت هستند بعضی مبتلا به مرَضاند. بعضی مبتلا به ثروت هستند بعضی مبتلا به فقراند. هر دو ابتلا است یعنی امتحان الاهی این انسان عادی خودش را میبازد. اگر مبتلای به ثروت و جاه و موقعیّت شد افراط میکند و اگر مبتلای به فقر و مانند آن شد تفریط میکند. خب در برابر این انسانهای عادی که حالات گوناگون که حالات ابتلا به امتحان است نمیتوانند خودشان را جمع کنند چه گروهی هستند. کسانی هستند که ﴿یا ایتها النفس المطمئنّة﴾ شامل اینها است. ﴿یا ایتهاالنفس المطمئنّة﴾ در مقابل ﴿فأمّا الانسان اذا ما ابتلتهُ ربه﴾ است. صاحب نفس مطمئنّه کسی است اگر مبتلا به مال بشود آرام است مبتلا به بیماری بشود آرام است. مبتلا به جوانی و نشاط و سرور و شادابی بشود آرام است مبتلا به پیری و فقر و درد بشود آرام است. مبتلا به جاه و مقام بشود آرام است مبتلا به گوشهگیری و انزوا آرام است چون هر دو امتحان است. اینطور نیست که عالم تمام شده باشد که هر دو در امتحان هستند صاحب نفس مطمئنّه در هر دو امتحان پیروز از آب درمیآید دیگری است که اگر به مقام نفس مطمئنّه نرسید موقعیتی داشت افراط از موقعیت افتاد تفریط. در مسائل عملی صاحب نفس مطمئن آرام است و مصمّم در مسائل علمی هم قاطع است و جازم. شما نمونه هایی که قرآن کریم ذکر فرمود چه جریان مادر موسیٰ چه جریان یوسف صدیق(سلام الله علیه) چه دیگر جریانهایی که ملاحظه میفرمایید هیچ جا سخن از اضطراب نیست که اینها متحیّر باشند چه کنند به غیر خدا تکیه کنند بیراهه بروند دست به گناه بزنند این نیست غمگینمیشوند. انسان است عواطفی دارد خصوصیّتهای روحی و اخلاقی دارد غمگین میشود. اگر غمگین نشود که خدای سبحان او را امتحان نمیکند.
سؤال ...
جواب: این وعدهٴ الاهی است. دیگر نه از جهنّم میترسد نه غمگین است یک چیزی را از دست بدهد. خدا وعده میدهد که ﴿و لاتخافی و لاتحزنی) فرشتگان در حال احتضار براین مؤمن نازل میشوند ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لاتحزنوا﴾ از این طرف وعدهٴ خداست که نترس بهشت مال تو است از این طرف این میگوید «ابکی لظلمة قبری» او وعده میدهد به بهشت این وظیفهاش ترسیدن و اشک ریختناست. اینکه میفرماید نترس وعدهٴ خداست اما این باید بترسد زیرا انسان تا زنده است باید بین خوف و رجا باشد. و اگر بگوید کارم تمام است و یقین داشته باشد اهل بهشت است و هیچ نترسد گرفتار معاصی خواهد شد. این تا زنده است موظف بگوید ﴿ابکی لظلمة قبری﴾ از آن طرف بشارت است وعده است که ﴿لاتخف و لاتحزن﴾ (و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون﴾ و مانند آن
سؤال ...
جواب: به بله دیگر، آن روز عرض رسید که خشیّت غیر از خوف است خشیّت جز از خدا نیست. خشیّت تأثّر قلبی انساناست در برابر یک مبدأ بیاثر. این را در سورهٴ احزاب حصر کرد فرمود ﴿الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله﴾ اما خوف ترتیب اثر عملی است. انسان از این اتومبیلِ تندرو میترسد میآید کنار. از مار و عقرب میترسد از دسیسهٴ دشمنهای کفر میترسد. خدا به رسولش میفرماید ﴿و امّا تخافن من قوم خیانةً فانبذ الیهم علی سواء﴾ اگر میترسی اینها پیمان شکنی کنند این آتش بست را احترام نکنند توهم عهد را رعایت نکن. خوف ترتیب اثر عملی است. انسان از مار و عقرب میترسد میآید کنار. این طور نیست که اگر کسی ولی الله شد دم مار و عقرب برود که یا اتومبیل تندرو که میآید این سر خیابان بایستد. که فرمود من میترسم این اثر را شما این دسیسه را یا این کار را شما انجام بدهید نه اینکه اگر کسی ولی الله شد از مار و عقرب نمیترسد خوف از جهنّم ندارد یک خشیّت از غیر خدا ندارد دو ترتیب اثر عملی در خوف که ترتیب اثر عملی میدهد سه. در این نمونههای مختلف شما ملاحظه میفرمایید که مشکلاتی را که برای انبیاء(علیهم السلام) ذکر میکنند هیچ جا سخن از اضطراب نیست که اینها متحیّر باشند چه کنند یا ـ معاذالله ـ راه خلاف را طی کنند یک انسان غیر آرام دست به هرکاری میزند یک انسان غیر آرام زبان به هر سخنی میگشاید. امّا وقتی انسان آرام شد چون آرامش بدون ذکر خدا ممکن نیست این در سختترین حالات هم میگوید خدا. این طور نیست که حالا اگر گرفتار شد بگوید غیر خدا که یک کودکی که غیر از مادرش را نمیشناسد و لاغیر این اگر از مادر کتک بخورد باز هم خودش را به مادر میچسباند از مادر به مادر است چون غیر مادر نمیشناسد. این مسأله عاطفه است در سطح یک کودک نوزاد. اگر به ما گفتند از خدا به خدا پناه ببرید در آن آخرین استعاذهٴ حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده «و أعوذ بک منک» از تو به تو یعنی اگر تو ما را امتحان کردی هیچ راهی برای پیروزی از امتحان جز پناه بردن به تو نیست. نه خودمان این قدرت را داریم که به اتکا قدرت خدا از عهدهٴ امتحان بربیاییم نه غیری در کار است. این کودک هیچ کس را نمیشناسد الا مادر. از او کتک میخورد به دامن او میچسبد. و گریه میکند از او میخواهد که ازش بگذرد.
سؤال ...
جواب: ﴿من الحزن و فهو کظیم﴾ امّا حزنش را چه میکرد؟ ﴿اشکوا بثی و حزنی الی الله﴾
سؤال ...
جواب: بله دیگر یک کار خدا این است که با یک دست فشار میدهد با دست دیگر تائبین و نائمین را میگیرد. این «باسط الیدین» است. با یک دست فشار میدهد با یک دست توبه را ﴿و هو الذی یقبل التوبة عن عباده﴾ تا ببیند چهکاره است اینطور نیست که همه اش فشار باشد یا همهاش توبه باشد. کار خدای سبحان این است یک قسمت فشار میدهد امتحان میکند با یک دست دیگر قبول میکند ﴿کلتا یدی الیمین﴾ این اگر غمگین بود حرفش این بود وقتی اعتراض میکردند چرا ناله میکنی؟ فرمود: ﴿انما اشکوا بثی و حزنی الی الله﴾ انسان اگر عاطفهٴ غم نداشته باشد که کمالی برای او در جهاد اکبر نیست. جهاد اکبر این است که تمام این غم و غصهها که در درون او علیه او بسیج شدهاند همهٴ اینها را سرکوب کند پیروز بشود دیگر اگر کسی عاطفه نداشته باشد غم هم نداشته باشد غصه هم نداشته باشد در مصیبت درد نبیند این که جهاد اکبر نشد که این انسان تحذیر شده است. آنیکه حضرت در جریان درگذشت ابراهیم پسرش فرمود: وقتی گفتند شما چرا اشک میریزید فرمود من هم انسانم عاطفهدارم دلم میسوزد امّا جز حقّ چیزی نمیگویم: فرمودند مصیبت زده را هم از گریه کردن منع نکنید بگذارید گریه بکند آرام بشود حزن چیز خوبی است ﴿الی الله﴾ این نشانهٴ عاطفه است. حضرت هم در جریان رثای حضرت صدیقهٴ کبری(سلام الله علیها) فرمود «اما حزنی فسرمد» چون او میداند چه کسی را از دست داد محزون بودن غیر از مضطرب بودن است. انسان مطمئن محزون است انسان مطمئن غمگین است انسان مطمئن خائف است. همانطوری که در مسائل علمی میداند چه میگوید در مسائل عملی هم میداند که چه میکند.
سؤال ...
جواب: بله بشّاشتر بود بله،
سؤال ...
جواب: حالا حالاتش را عرض کردیم که فرق میکند. صاحب نفس مطمئنّه گاهی غمگین است گاهی خوشحال حالات برای صاحب نفس مطمئنّه فرق میکند نفس مطمئنّه مقسم این حالات است نه قسیم. نه گریه کردن محزون شدن غمگین شدن با طمأنینه سازگار نباشد. اضطراب با طمأنینه سازگار نیست چه کنم چه کنم نه راه مشخص است. دیگر آیا اینهست یا نه؟ اعتقاد مشخص است دیگر. در مسائل اعتقادی سخن از آیا و امّا و شک و شبهه نیست اصلاً در مسائل علمی عملی چه کنم نیست اصلاً هم راه عملی مشخص است و هم راه علمی.
سؤال ...
جواب: در آنجا که ذکر الله هست طمأنینه هست.
سؤال ...
جواب: بله دیگر اگر مؤمن در آن مرحله به ذکرالله نرسید البتّه طمأنینه ندارد آنجا به الله و اسماء حسنا و صفات حقّ و فعل حقّ رسید میآرامد
سؤال ...
جواب: آنجا ذکر الله نیست آنجا الله را خوب نشناخت. دیگر هرجا سخن از ذکر الله شد الله با اوصاف و اسمای حسنا شناخته شد دل میآرامد نه که نه. طمأنینه منحصر در ذکر الله هست بدون ذکر الله پیدا نمیشود. اگر کسی خدا را نشناخت
سؤال ...
جواب: نه طمأنینه در برابر اضطراب است.
سؤال ...
جواب: نه مؤمن کسی که به ذکر خدا متذکّر است در همان مقداری که متذکّر است نه در مسائل علمی تردید دارد نه در مسائل عملی مردّد که چه کند نه اهل شک است نه اهل دودلی و تردید اینها همهاش جزء وساوس شیطان است.
سؤال ...
جواب: چون در آنجا الله را نشناخت. الله را به عنوان اینکه او قاضی است او مقدّر است او دارد امتحان میکند نشناخت. و الاّ اگر کسی الله را با جمیع شئونش چه در خور یک موجود ممکن هست بشناسد آرام میشود. اگر یک مؤمن متوسطی بود در خیلی از مسائل آگاهی ندارد البتّه به همان اندازه که آگاهی ندارد مضطرب است. به همان اندازه که آگاه است آرام است.
سؤال ...
جواب: ما مضطرب بودیم.
سؤال ...
جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: در اینجا الله که ﴿بکل شیءٍ علیم﴾ است ما را نشناختیم دیگر چگونه ممکن است ﴿الله بکل شیءٍ علیم﴾ باشد و خدای سبحان هم به ما بفرماید ﴿ان تتقوا الله یجعللکم فرقانا﴾ فرق بین حقّ و باطل را خدا به شما میدهد و به ما بفرماید ﴿و من یتق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیث لایحتسب﴾ بعد انسان در این تنگنا بماند؟ معلوم میشود در آنجا تقوا و ذکر نیست دیگر ممکن نیست یک انسان با تقوا در یک محدودهٴ بستهای بماند ﴿وَ من یتق الله یجعل له مخرجا﴾ این طور نیست که انسان سخن از مال باشد فقط در محدودهٴ مال باشد کهانسان باتقوا نمیماند که تا آنجا که کمال انسانی است انسان هم باتقوا نمیماند این وعدهٴ الاهی است در مسائل علمی اینچنین است در عملی این چنین است. انسان باتقوا که ﴿هو علی ذکر من ربه﴾ این نمیماند. نه مسائل علمی حل نشده دارد نه مسائل عملی حلّ نشده هر جا لنگ است برایاینکه آنجا رابطهاش را با الله محکم نکرد و الآ ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ اگر فاروق آمده بین حقّ و باطل فرقگذاشت انسان هم در مسائل فکری علیٰ جزم میشود و هم در مسائل عملی علیٰ عزم میشود.
سؤال ...
جواب: بله این را قبلاً مطرح فرمودند این ذکر درجاتی دارد یک طمأنینه قهراً درجاتی دارد دو و اگر چنانچه ابراهیم(سلام الله علیه) به طمأنینه رسید به ذکرالله رسید این طور نیست که من عنده مطمئن بود. که اگر انبیاء(علیهم السلام) به این کمالات رسیدند به تعلیم الاهی رسیدند و همین راه تعلیم است دیگر اگر ما میگوییم حضرت مطمئن بود از چه راهی مطمئن بود؟ ﴿الا بذکرالله تطمئن القلوب﴾ راه طمأنینهٴ انبیا همین راه وحی و الهام و مانند آن است که از این راه میفهمند دیگر. اگر خدای سبحان از این راه و مانند این راهقلب اینها را مطمئن نمیکرد که دلشان میتپید که ﴿وَ لولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً﴾ فرمود اگر ما دلت را نگرفته بودیم تو هم رفته بودی. اگر انبیا آرام هستند چون خدای سبحان قلبشان را گرفت چگونه گرفت؟ چون اینها به یاد حقّ بودند خدا دلشان را گرفت. خدا وقتی قلب را بگیرد نمیگذارد قلب بلرزد دیگر چون قلب به دست مقلب القلوب است. اگر بدست مقلب القلوب است و مقلب القلوب علیم محض است جای شبهه برای این دل نیست قدیر محض است جای عجر در این دل نیست این دل آرام است. امّا حوادث نفسانی برای این دل پیش میآید و این از راه صحیح همهٴ آن حوادث را یکی پس از دیگری ردّ میکند غمگین میشود مینالد محزون میشود و مانند آن امّا هیچ جا مردّد نیست که چه کند؟ نه در اعتقادشتردیدی است نه در عزمش وهمی یک انسان معتقد مصمّم است خاصیّت نفس مطمئنّه این نمونهها را که طمأنینه یعنی آرامش دل که انسان را در مسائل علمی و عملی پایدار و ثابت قدم میکند در موارد مختلف آیات که طمأنینه در آنجا مطرح هست ملاحظه میفرمایید تا برسیم به مواردی که عنوان طمأنینه را ندارد ولی مصداق طمأنینه است. در سورهٴ توبه میفرماید ما سکینه را بر رسولمان نازل کردیم. این سکینه مرادف تقریباً با طمأنینه است. آرامش سکون. چه سکون علمی و چه سکون عملی. در سورهٴ توبه آیهٴ 40 این است ﴿الا تنصروه فقد نصره الله اذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه﴾ آن سکون و آرامش را که فیض خداست خدا بر این شخص نازل کرده است. ﴿الا بذکرالله تطمئن القلوب﴾ یعنی طمأنینه از خدای سبحان به عنوان یک رحمت خاصّه نازل میشود بر قلب ذاکر طمأنینه فیض و رحمت خاصهٴ خداست خدا اگر بخواهد این طمأنینه را به یک قلب بدهد نظیر سایر رحمتهای خاصه او را نازل میکند قلب این انسان ذاکر جایگاه نزول رحمتمیشود. ﴿فانزل الله سکینته علیه﴾ بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وایده بجنود لمتروها﴾ این طمأنینه است. در سختترین حالات این آرمید .این که انسان در سختترین حال میآرمد علیبنابیطالب(سلام الله علیه) را میگوید بجای من باش که اگر چهل شمشیردار آمدند تو تحمّل کنی من هم شبانه هجرت میکنم آرام است خطر در نهایت شدّت آرامش هم در نهایت کمال. به دیگری هم تشر میزند که محزون نباش ﴿لاتحزن﴾ چرا؟ ﴿ان الله معنا﴾ نه تنها خودشمحزون نیست دیگری را هم فرمان میدهد که محزون نباش اینکه ﴿فانزل الله سکینته علیه﴾ این رحمت خاص است این طمأنینه در اثر ذکر الله پیدا شده است. این انسان متذکّر به یاد الله مشمول رحمت سکینه و طمأنینه خواهد بود. آن وقتی که از مکّه بیرونش میکنند سخن از سکینه است آن وقتی که خدای سبحان او را به مکه برمیگرداند باز سخن از سکینه و طمأنینه است. آن را در سورهٴ فتح بیان فرمود در سورهٴ فتح دو سه مورد سخن از انزال سکینه است. آیهٴ چهارم سورهٴ فتح این است ﴿هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم﴾ این طمأنینه را خدای سبحان نازل کرده است در قلوب مؤمن اگر در آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله﴾ در سورهٴ فتح میفرماید چون مؤمن بودن برای ازدیاد ایمان اینها خدا سکینه را نازل کرده. پس آرامش و طمأنینه یک فیض خاصّی است از طرف خدای سبحان که خدای سبحان آن فیض خاص را بر قلبی نازل میکند که آن قلب مؤمن باشد و به یاد حقّ در همین سورهٴ فتح آیهٴ 18 اینست ﴿فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینة علیهم و أثابهم فتحاً قریبا﴾ چون از دل اینها با خبر بود این دل را آرام کرد. آن مقلب القلوب از این دل با خبر بود که این دل به یاد حقّ است اگر دل به یاد حق بود خدا این دل را محل نزول سکینه و طمأنینه قرار میدهد میآرامد. این دل با همهٴ محرومیتهایی که داشتند هرگز نمیگفتند چه کنیم؟ چه کنم ندارد راه مشخص است دیگر. در همین سورهٴ فتح آیهٴ 26 مورد سوّم است ﴿اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة﴾ آنها دلهایشان گرفتار تعصب است از این طرف ﴿فانزل الله سکینته علی رسوله وعلی المؤمنین و الزمهم کلمة التقویٰ و کانوا احق بها واهلها﴾ آنها چون اهل کلمهٴ تقوا بودند چون ﴿کانوا﴾ اهل کلمهٴ تقواخدا سکینه و طمأنینه را بر اینها نازل کرده ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ خدای سبحان بر رسولش و بر مؤمنینش سکینه را نازل کرده است. این طور نیست که طمأنینه و آرامش یک چیزی باشد انسان با پول بتواند تحصیل کند. آنهایی که ﴿و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا بها﴾ در بحثهای قبل گذشت که اشتباهی رفتند بیراهه رفتند. خیال کردند همان سراب اینها را سیر میکند. سکینه و طمأنینه که در زمین نیست. سکینه و طمأنینه را خدای سبحان باید از جهان غیب نازل بفرماید.
«والحمد لله رب العالمین »
تاکنون نظری ثبت نشده است