- 1590
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 26 سوره رعد _ بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 26 سوره رعد _ بخش دوم
- وسعت و تنگی روزی در دنیا
- امتحان متنعم و کم نعمت
- ربا
- محاسبه نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ یُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إلاّ مَتَاعٌ﴾
چون قرآن نور و هدایت است اگر مسائل عقلی را با برهان بیان فرمود به آن اکتفا نمیکند زیرا دست همهٴ مردم به برهان نمیرسد آنگاه همان معارف عقلی را به صورت مثل تبیین میکند که تا دست دیگران هم برسد زیرا این بیان را رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان فرمود: «القرآن معدوه الله» قرآن سفرهٴ عمومی خدای سبحان است همهٴ انسانها در کنار این سفره نشستهاند تنها علما و حکما و اهل برهان دعوت نشدهاند همهٴ انسانها برای هدایت دعوت شدهاند فکر بسیاری از آنها با برهان و استدلال عقلی مأنوس نیست ولی همان معارف را در حد تنزل به صورت یک مثل ذکر میکند تا دیگران هم متوجه بشوند باز به این هم اکتفا نمیکند چون قرآن کتاب علم نیست که مطلب را به هر زبانی که شد به مردم بفهماند خواه با برهان خواه با تمثیل کتاب هدایت است یعنی هم بفهمند و هم بپذیرند تنها غرض این نیست که این اصول را به یاد مردم بدهد تا آنها که با برهان آشنایند از راه دلیل بفهمند آنها که اهل برهان نیستند با مثل بفهمند باید این معارف را بپذیرند و به این معارف گردن بنهند ایمان بیاورند بعد از علم و آنچه که در ایمان مؤثر است زدودن آن علاقهٴ به طبیعت و دنیاست این یا مشترک هست بین عالم و جاهل یا در عالم بیشتر هست یا در جاهل بیشتر این مربوط به خصوصیتهای فردی است ممکن است کسی مسائل عقلی را خوب بفهمد اما در موقع گردن نهادن و ایمان آوردن دیر تسلیم بشود یا ممکن است کسی مسائل عقلی را در حد یک مثل بفهمد نه برهان ولی در موقع پذیرش زودتر از دیگران گردن بنهد آن بیماری که نمیگذارد انسان به فهمیدهاش اعتنا کند ایمان بیاورد بعد العلم آن بیماری مشترک بین عالم و جاهل است یا گاهی در عالم بیشتر است در جاهل کمتر گاهی بالعکس این مربوط به خصوصیتهای فردی است علاقهٴ به دنیا نمیگذارد انسان آنچه را که میفهمد ایمان بیاورد لذا قرآن کریم همهٴ این حقایق را اول با برهان تثبیت فرمود بعد اشکالات را ذکر کرد ولی که پس از دیگری به این شبهات جواب داد سپس همهٴ این معارف را در حد یک تمثیل متنزّل کرد که دست همه برسد آنهایی که با برهان فهمیدند با تمثیل بهتر بفهمند آنها که اهل برهان نیستند با تمثیل اصل مطلب را درک کنند و سپس پرداخت به عاملی که نمیگذارد اینها گردن بنهند و ایمان بیاورند این علاقهٴ به دنیاست خواه درحکیم, خواه در جاهل, خواه در عالم, این علاقهها هست یا در آنها بیشتر در جاهلها کمتر یا بالعکس این مربوط به خصوصیتهای فردی است لذا قرآن کریم کتاب نور و هدایت است نه کتاب برهان و علم خشک نظیر کتب عقلی و مانند آن آنگاه به علاج این مسئله میپردازد میفرماید تنها چیزی که نمیگذارد انسان به فهمیده گردن بنهد و در برابر حق خضوع کند حب دنیاست دنیا با همهٴ معانی وسیعش آنگاه دنیا را تشریح میکند میفرماید آنچه که در دست مردم است این نشانهٴ کرامت نیست این آزمایش الهی است خدا افراد را میآزماید به بعضی کم به بعضی زیاد میدهد خدا گاهی یک شخص را در دو حال میآزماید اول وضعش خوب است بعد بد است او بالعکس تا اینکه ببیند در این آزمایشها انسان چه میکند و تبین هم فرمود آنچه را که خدای سبحان به عنوان روزی میدهد این نشانهٴ کرامت نیست جز امتحان چیز دیگر نیست اگر زیاد داد امتحان است و اگر کم داد هم امتحان است لذا بعد از آن مباحث این آیه را طرح فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ که مسئلهٴ قبض و بسط مسئلهٴ زیادی و کمی غیر از مسئلهٴ فقر و غناست سخن این نیست که کسی فقیر بماند یا در نظام اسلامی فقر را باید برطرف کرد سخن از فقر و غنا نیست سخن از زیادی و کمی است سخن از ﴿یبسط و یقدر﴾ است ﴿یقدر﴾ یعنی تنگ میگیرد ﴿یبسط﴾ یعنی گسترده میدهد این را قرآن کریم به عنوان یک آیت مطرح میکند که آیهٴ الهی است نشانهٴ الهی است زیرا عدهٴ زیادی کارشان مشترک است بهرهبرداریشان مختلف ممکن است دو نفر به اندازهٴ هم در کشاورزی کوشش کنند یکی در اثر یک سلسله علل و عوامل پیش بینی نشده بهرهٴ بیشتری ببرد یکی کمتر یک جا باران بیاید یک جا باران نیاید یک جا صاعقه بیاید یک جا صاعقه نیاید دو نفر کنار هم مغازه باز میکنند به سراغ یکی مشتریان بیشتری میرود به سراغ دیگری نمیرود یک سلسله از امور در تحصیل روزی از دست مردم بیرون است از آن طرف همگان را به تحصیل رزق وادار کرده است و فرمود کسی که بیکار باشد دعای او مستجاب نیست و بیانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در باب المعیشه آمده مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده که حضرتش فرمود «من وجد ماء و تراباً ثم أفتقر فابعده الله» کسی که آب به اندازهٴ کافی دارد و خاک به اندازهٴ کافی دارد معذلک فقیر باشد خدا او را دور کند این یک نفرین تکوینی است خلاصه حالا خواه فرد خواه یک امت اگر آب و خاک کافی داشته باشند معذلک محتاج دیگران باشند اینها از رحمت خاصهٴ خدا دورند این تشویقات فراوان در کتاب و سنت هست.
سؤال ...
جواب: «من وجد ماءً و ترابا» «ثم أفتقر فابعده الله» یعنی کسی که آب به اندازهٴ کافی دارد خاک به اندازهٴ کافی دارد معذلک محتاج است و فقیر است خدا او را دور کند معلوم میشود انسان با داشتن سرمایههای خدا داد نباید به دیگران نیازمند باشد اما آنچه که به عنوان قبض و بسط مطرح است چند امر بود که ملاحظه فرمودید: بسیاری از آن امور گذشت یک امر که مانده است این است که این قبض وبسط به عنوان آیت الهی است امر دیگر آن است که انسان در برابر قبض و بسطی که خدای سبحان نسبت به او روا داشت اگر به او مال فراوانی داد یا مال کمی داد وظیفهٴ او نسبت به خودش چیست این یک, چهطوری رفتار کند و امر دیگر اینکه اگر کسی از قبض و بسط برخوردار بود از بسط برخوردار بود مالدار فراوان بود انسان در برابر او چگونه برخورد کند یک مالداری را دید چه کند آیا آن متمکن و مالدار در چشم او جا کند چشمگیر باشد و چشم پرکن باشد یا نه؟ و اگر یک مالداری دارد بیراهه میرود انسان وظیفه دارد او را ارشاد و هدایت کند یا نه اگر خواست ارشاد و هدایت کند راه ارشاد چیست؟ اینها عنوانی است که در ذیل این آیهٴ کریمه به مناسبت اینکه قبض و بسط مطرح است به مناسبت اینکه آنها این قبض و بسط را آیت الهی نمیدانند اگر خدا یک روزی فراوانی به کسی داد ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ میشوند و از آن معارف باز میمانند به این مناسبتها مطرح است ازاینکه فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ یک سلسله از کارها به عنوان تحصیل مقدّمات و علل اوّلیه در اختیار همه است یک سلسله از امور است که در اختیار انسان نیست همان نمونههایی که ذکر شده اینها را قرآن میفرماید آیت الهی است خدا روی حکمت روی مصلحت روی امتحان و آزمون به بعضی بیشتر به بعضی کمتر میدهد اینگونه از امور به عنوان امتحان و آیت الهی است در سورهٴ روم این به عنوان یک آیت مطرح شده است سورهٴ روم آیهٴ 36 به بعد اینچنین است میفرماید ﴿و اذا اذقنا الناس رحمةً فرحوا بها﴾ اگر ما چند صباحی به مردم مال دادیم یا به یک شخص در دو حال یا به دو شخص خدا دو گونه امتحان میکند ﴿و اذا اذقنا الناس رحمة فرحوا بها﴾ خوشحال میشوند ﴿و ان تصبهم سیئهُ بما قدمت ایدیهم﴾ اگر یک مشکلی دامنگیرشان بشود در اثر سوابق بدشان ﴿اذا هم یقنطون﴾ ناامید میشوند فوراً یأس در اینها حکومت میکند در حالی که باید بدانند هم آن بسط روزی امتحان بود هم این تنگی معیشت آزمایش است ﴿او لم یروا ان الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون﴾ یعنی اگر خوب بررسی کنند این مطلب روشن است به حد رؤیت میرسد دیدنی است این مطلب که یک ناظری دارد میآزماید انسان را به مال یا باید بگوییم عالم هرج و مرج است تصادف است به شانس قائل باشیم یا باید روی نظام علت و معلول به یک مبدأ فاعلی قائل باشیم آنچه نظام علّی را نمیپذیرد به این وحی تن در میدهد میگوید فلان شخص خوش شانس بود و فلان شخص بدشانس یعنی وقتی نظام علت را و معلول را روشن ندید این امر مبرهن عقلی را نپذیرفت به شانس که یک امر خرافاتی است تن در میدهد میگوید شانس او بیشتر بود شانس این کمتر یا باید گفت نه این کارهای پیش بینی نشده که روی نظام صحیح میگردد یک ناظم حکیم دارد به عنوان امتحان به بعضی بیشتر میدهد به بعضی کمتر میدهد و هذا من الحق فرمود اگر اینها خوب بررسی کنند میبینند خدای سبحان به عنوان امتحان به بعضی بیشتر به بعضی کمتر میدهد یا به یک شخص در دو حال یک قدری بیشتر یک قدری کمتر میدهد همهٴ اینها چه حالات گوناگون یک شخص در دو مقطع تاریخ چه حالات دو نفر جدای از هم در یک مقطع از تاریخ هر دو به عنوان آیت الهی است ﴿او لم یروا ان الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون﴾ .
سؤال ...
جواب: بله دیگر گاهی میفرماید که فلان کار را اگر بکنید روزی زیاد میشود صلهٴ رحم آدم قطع بکند فلان میشود در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که اگر دیدید وضع مالیتان خوب نیست با خدا معامله کنید «اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقة» فرمود اگر وضع مالیتان بد شد گرفتار ملق و تنگدستی شدید تجارت کنید و آن این است که صدقه بدهید در درجهٴ اول به ارحامتان صدقه عبادت است که انسان باید با احترام بدهد نه ترحم از امام (علیه السلام) سؤال میکنند خوب شما گفتید ما صدقه بدهیم دادیم و مالمان زیاد نشد فرمود چه طور مال دادید اگر مال حلال پیدا میکردید مال حلال میدادید ممکن نبود مال حلال بدهید و خدا اضافه نکند صدقه جزء عبادات است عبادت را انسان باید به عنوان احترام باید انجام بدهد نه ترحم اگر صدقه با همهٴ شرایطش انجام بشود بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) این است «اذا املقتم» اگر گرفتار ملق شدید خشیت املاق، املاق یعنی تنگدستی اگر گرفتار املاق شدید تنگی معیشت شدید «فتاجروا الله بالصدقة»
سؤال ...
جواب: بله یعنی نمیداند راهش چیست نشانهاش این است که همین شخص یک چند صباحی برمیگردد وضع مالیاش خوب میشود «نبذ کتاب الله وراء ظهره» میشود بعد میفهمد که ای کاش همان وضع سابق را میداشت. سؤال ...
جواب: بله خوب دیگر این البته اگر یک جا انباشته بشود معلوم میشود از جای دیگر کم شده است دیگر «ما رأیت نعمتاً موفورتاً الا فی جمع بحق مضیّاً» منظور آن است که آن علل و عوامل هم بیاساس نیست یعنی انسان بعضی از کارها را اگر بکند خدای سبحان معیشت وسیع به او میدهد بعضی از کارها را بکند گرفتار فقر میشود اینها را هم گفتهاند البته آنگاه در همین بخش میفرماید ﴿فآت ذا القربیٰ حقه و المسکین و ابن السبیل ذلک خیر للذین یریدون وجه الله و اولئک هم المفلحون﴾ فرمود اکنون که خدای سبحان به شما داد حقوق دیگران را هم بپردازید ﴿و ما آتیتم من رباً لیربوا فی اموال الناس فلایربوا عند الله و ما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله فاولئک هم المضعفون﴾ اگر کسی به قصد ربا مال میدهد که مالش زیاد بشود این هرگز زیاد نمیشود این دارد گودال میکَند خیال میکند یک تلی درست کرده این برجستگیهای سرزمین را میگویند ربوه جنت بربوه در این بیابان آن قسمتهای برجسته و بلند و تل و تپه را میگویند ربوه ربا یک چنین شکم کردی مال است فرمود اگر شما قصد دارید مالتان بالا بیاید راهش ربا نیست این ربا را خدای سبحان گرفتار محاق میکند ربا یک نمو کاذبی دارد والا ربا و رباخوار را فرمود ما در محاق میاندازیم یعنی یک چند صباحی یک چند شبی به صورت بدر در میآید ماه را که ملاحظه میفرمایید اول هلال است بعد وسط ماه میشود بدر آخرها میشود محاق اول که هلال است باریک است کم نور است خواهان دارد بعد کم کم وقتی بدر شد در شب چهارده چشمگیر است و همه به او نگاه میکنند آخرهای عمرش هم که بیست و هشتم و بیست و نهم ماه شد میگویند ماه به محاق افتاده یک وقتی درمیآید که همه خوابند تا میرود طلوع بکند آفتاب از آن طرف او را تحت الشعاع قرار میدهد میگویند ماه در محاق افتاده خدای سبحان فرمود ما مسئلهٴ ربا و رباخوار را اینچنین میکنیم ﴿یمحق الله الربا﴾ ربا را بالاخره ربا و رباخواری گرچه یک نمو کاذبی دارد یک چند صباحی زرق و برق دارد ولی پایان کارش به محاق میافتد و اما صدقه دادن و زکات دادن این را برجسته میکند در آن قسمت فرمود ﴿یمحق الله الربا و یربی الصدقات صدقات﴾ را برجسته میکند در این کریمه هم فرمود ﴿و ما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله فاولٰئک هم المضعفون﴾ آنها هستند که مالشان را دو چندان میکنند و این در حاشیهٴ بحث هست نه البته در متن بحث عمده آن است که انسان بداند که این قبض و بسط آیت الهی است یک, و امتحان خداست دو, خودش که دارد نباید از او سوء استفاده کند سه, در برابر کسانی هم که دارد نباید تسلیم بشود چهار, اگر یک متمکّنی را دید با اعجاب نگاه کرد بداند یک آدم پستی است ما اگر بخواهیم بفهمیم که آدم بزرگ طبعیم یا آدم پستی هستیم راهش چیست؟ حتماً باید در قیامت حسابها را تصفیه کنند آن روز ما را بکشند یا امروز میتوانیم خودمان را وزن کنیم اگر امروز راه توزین نبود که به ما نمیگفتند «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا و زنوا قبل ان توزنوا» پس ما میتوانیم امروز خودمان را کاملا ًوزن کنیم که یک آدم سنگینی هستیم یا آدم سبک اگر راه نداشت نمیفرمودند «زنوا قبل ان توزنوا» این در بیانات رسول الله هست در بیانات حضرت امیر(علیهم السلام) است که قبل از اینکه شما را بکشند شما خودتان را بکشید اگر یک متمکنی به منزل ما آمد ما در برابر او احساس حقارت کردیم بدانیم که کوچکیم و کوچکی ما و پستی ما آن وقت برای ما ظهور میکند و اگر نه به عنوان احد من الناس برخورد کردیم بدانیم یک انسان بزرگواری هستیم این روش را هم قرآن کریم به ما میآموزاند اینطور نیست که بگوید فقط قبض و بسط جزء آیات الهی است و وظیفهٴ انسان را در این دو شأن ذکر نکند حالا ملاحظه میفرمایید برخوردی که.
سؤال ...
جواب: احیاناً فقیر صابر چون درجهاش خیلی بالاتر از غنی شاکر هست معلوم میشود فقر امتحان سنگینتری است چون «ما ضرب الله العباد بسوط اوجع من الفقر» این در روایات هست هیچ تازیانهای دردناکتر از فقر نیست ظاهراً این امتحان سنگینتر از آن امتحان هست فقیر صابر بهتر از غنی شاکر هست همان جملهای که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن روز خوانده شد که فرمود «ما احسن تواضع الأغنیاء للفقراء طلباً لما عند الله و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء اتکالاً علی الله» فرمود تواضع اغنیا برای فقرا لله خیلی ثواب دارد اما بالاتر از تواضع اغنیا برای فقرا آن بیاعتنایی فقرا برای اغنیا است آن آزاد بودن فقیر است که او افضل از تواضع غنی است چون همهٴ این خطرات از حب دنیا نشأت میگیرد لذا قرآن کریم میفرماید اول این آزمایش است یک, نشانهٴ کرم نیست. و همیشه هم نمیماند گاهی دست شماست گاهی دست دیگری است بدانید که یکسان نیست این خطرها را هم گوشزد میکند و حالا اگر کسی با این نصایح متعظ نشد وظیفهٴ ما در برابر اینها چیست؟ این وظیفه را قرآن کریم دو گونه تبیین فرمود یکی بیان سیرهٴ خود پیامبران یکی بیان روش مؤمنین که مؤمن راهش در برابر توانگر چیست در برابر روش انبیاء سورهٴ سبأ اینچنین آمده آیهٴ 34 به بعد فرمود ﴿و ما ارسلنا فی قریةٍ من نذیرٍ الا قال مترفوها﴾ ما در هر محلی پیامبر بفرستیم آن مترفینشان، متمکنینشان بهرهمندان از اموال آنها میگویند ﴿انا بما ارسلتم کافرون﴾ اوّل اغنیا در برابر انبیاء میایستند دیگر و حرفشان هم این است ﴿و قالوا نحن اکثر اموالاً و اولاداً﴾ ما هم از نظر مال زیاد داریم و هم از نظر اولاد و قیامتی نیست و اگر هم باشد ما آنجا هم به همین وضع میآییم چرا؟ قیامت که نیست اگر باشد خدایی باشد و قیامتی باشد به همان دلیل که در دنیا ما را گرامی داشت و متمکن کرد در آخرت هم بشرح ایضاً [همچنین] ما را متمکن میکند این روی آن گمان باطلشان که مال نشانهٴ کرامت است ﴿و قالوا نحن اکثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذَّبین﴾ یا سالبه به انتفاع موضوع است قیامتی نیست یا سالبه به انتفاع محمول است که ما مکرمیم برای اینکه خدا در دنیا ما را تکریم کرده بنابراین در قیامت هم ما معذب نیستیم آنگاه خدای سبحان به رسولش فرمود ﴿قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ اینها آزمایش الهی است به یک عده بیشتر به یک عده کمتر ﴿ولکن اکثر الناس لایعلمون﴾ شما که گفتید خدا به ما داد ما را گرامی داشت اینچنین نیست شما وقتی از دور بنگرید پدرانتان فقیر بودند شما غنی هستید فرزندانتان فقیر یک عدهای پدرانشان غنی بود خودشان فقیرند این رشتهها همینطور یکی پس از دیگری به عنوان آزمایش است شما یک مقطع را میبینید میگویید ما غنی هستیم پیش خدا مکرمیم داشتن نشانهٴ کرامت نیست و آن هم شما تک حلقه این سلسلهٴ نیستید گاهی پدر غنی است پسر بالعکس گاهی پدر فقیر است پسر بالعکس رشتهها همینطور به عنوان آزمایش است حالات افراد هم فرق میکند گاهی در یک حالت انسان متمکن است در حالت دیگر نیازمند و مانند آن کم دارد یک حالتی بیشتر دارد.
سؤال ...
جواب: این سورهٴ سبأ آیهٴ دو جای مسئله مطرح شد با دو لسان ﴿ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له﴾ فرق بین اولی با دوّمی ظاهراً آن است که اولی مال دو نفر است که خدای سبحان به یک عده به عنوان بسط میدهد به یک عده به عنوان کم و قبض کمتر میدهد آن را با زیاد داشتن این را با کم داشتن میآزماید دومی مال یک نفر است در دو مقطع تاریخی در یک مقطع به او زیاد میدهد در یک مقطع به او کم میدهد تا در این دو مقطع تاریخ او را بیازماید ﴿قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له﴾ هر دو کار خداست اما ﴿و ما انفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرّازقین﴾ آنچه را که شما در راه او انفاق بکنید خدای سبحان خلفش را میفرستد اینطور نیست که شما چیزی در راه خدای سبحان بدهید و خدای سبحان به شما خلف ندهد جانشین میدهد حالا یا جانشین دنیایی یا جانشین اخروی اگر خیلی به شما علاقه داشته باشد دنیا به شما نمیدهد که سرگرمتان کند آنجا که دار حساب است به شما میدهد اگر نه در همین دنیا هم به شما پاداش خواهد داد ﴿فهو یخلفه و هو خیر الرّازقین﴾ پس متمکنین به جای اینکه این را به عنوان آیت الهی بدانند کرامت وهمی پنداشتند و در برابر انبیاء ایستادند در همین سورهٴ سبأ آیهٴ 43 به بعد میفرماید در آیهٴ 44 و 45 میفرماید: ﴿و کذب الذین من قبلهم و ما بلغوا معشار ما آتیناهم فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر﴾ به پیامبر میفرماید الآن مشرکین حجاز که گفتهٴ تو را تکذیب میکنند مهم نیست برای اینکه مطرفین گذشته حرف انبیاء معاصر خودشان ر ا تکذیب کردند که این مشرکین عشری از اعشار تمکن آنها را نداشتند ما آنها را خاک کردیم اینها که چیزی نیستند عذاب ما که آمد به حیات آنها خاتمه داد از آنها که گرفت خوب از اینها هم میگیرد دیگر اینها که ﴿و ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ عشری از اعشار خلاصه یک صدم قدرت گذشته را که اینها ندارند که ما آنها را از بین بردیم اینها چه میگویند ﴿وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی﴾ به پیامبر میفرماید این مشرکین حجاز اگر تکذیب کردند برداشتن اینها کاری سهل است زیرا قبل از اینها کسانی انبیاء خودشان را و مرسلین ما را تکذیب کردند که اینها یعنی این کفار معشار از آنچه که ما به آنها دادیم به آنها نرسیدند عشری از اعشار تمکن قدرت پیشین را اینها ندارند وقتی عذاب ما آمد به حیات آنها خاتمه داد ﴿و کذب الذین من قبلهم و ما بلغوا﴾ این گروه یعنی این کفار عصر معشار ﴿ما آتینا﴾ آن کفار اعصار گذشته را ﴿فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر﴾ بنابراین پیامبر در برابر آنها سخت میایستد و میگوید آنچه عامل تکذیب شماست جز حیات دنیا چیز دیگر نیست اما مؤمنین در برابر متمکنین چه میکنند متمکنین محروم از مواهب دینی.
سؤال ...
جواب: کرامت انسان به این است که هم به او علم دادیم هم به او قدرت دادیم که از نزاع استفاده کنند نه کرامت انسان به او این است که تمام تلاش و کوشش این باشد که از این جهان دربیاورد وانبار کند این که کرامت او نیست فرمود ﴿ولقد کرمنا بنی آدم ... و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً﴾ او مسلط بر دریاست مسلط بر فضاست مسلط بر زمین است و نسبت به موجودات دیگر مکرم است انسان نسبت به حیوان مکرم است انسان نسبت به احجار و اشجار مکرم است اما انسان سرمایهدار نسبت به انسان بی سرمایه مکرم باشد اینچنین نیست حالا آن دو تا آیهای که در سورهٴ فجر بود آن روز تلاوت شده ملاحظه بفرمایید حالا اگر این آیات تمام شد آن خطبهٴ مبارک حضرت امیر هم چند جمله میخوانیم که داشتن دلیل بر کمال نیست و نداشتن هم دلیل بر نقص نیست آن آیه این است که در سورهٴ کهف آیهٴ 32 به بعد اینچنین آمده که وظیفهٴ یک موحد را در برابر یک سرمایهدار غافل بیان میکند میفرماید ﴿و اضرب لهم مثلاً﴾ این به عنوان جریان هست قرآن اگر چیزی را بخواهد به عنوان مثل ذکر بکند داستان اگر واقع شده باشد که قصه است میگوید این احسن القصص است یا ما قصه نقل میکنیم و مانند آن اگر واقع نشده باشد به یکی از دلالات ثلاث تفهیم میکند که این جریان داستان است نه واقع شده ﴿و اضرب لهم مثلاً﴾ که چه؟ ﴿رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعنابٍ و حففناهما بنخلٍ و جعلنا بینهما زرعا﴾ این مثل و جریان را بازگو کن که دو نفر هستند یکی متمکن است دارای دو تا باغ است این باغ باغهای انگور است اطرافش را درختهای خرما گرفته زیر این درختها را هم کشت تأمین کرده و بین این دو تا باغ هم نهرها جاری است و فراوان است هم آبش تأمین است هم ارزاق چهار فصلهاش تأمین است هم انگور و خرمایش تأمین است اینطور نیست که فقط درخت باشد کشاورزی نباشد نه این شخص از هر نظر تأمین شده هم درختهای انگور و خرماست هم زیرش کشاورزی است هم درونش نهرهای فراوان یک دو تا باغ اینچنینی را ترسیم میکند ﴿جعلنا لاحدهما﴾ یکی از این دو نفر ﴿جنتین﴾ دو تا باغ دارد که این دو تا باغ ﴿من اعنابٍ﴾ از درختهای انگور ﴿و حففناهما بنخلٍ﴾ درختهای خرما هم پوشانده این باغ را ﴿و جعلنا بینهما زرعا﴾ کشت هم بین این دوتا باغ هست اطرافش درخت است وسطش جای کشت است پس هم از نظر گندم و جو امثال ذلک تأمین است هم از نظر محصولات سر درختی ﴿کلتا الجنتین ءاتت اکلها﴾ این دو تا باغ هم نظیر باغهای معمولی نیست که یک سال سال آورش باشد یک سال سال آور نباشد نه هر ساله میآورد و فراوان هم میآورد هیچ کمبودی هم ندارد ﴿آتت اکلها﴾ اُکُل یعنی میوه خوراکی اَکل یعنی خوردن آن شجرة طوبی دارد که ﴿تؤتی اُکُلها﴾ یعنی هر لحظه میوه میدهد یا بهشت ﴿اُکُلها دائم﴾ یعنی میوه و خوراکی او دایمی است نه خوراندنش دایمی است ﴿آتت اکلها﴾ یعنی خوراکیاش را دایماً میدهد ﴿و لم تظلم منه سیئا﴾ هیچ یک از این دو تا باغ کمبودی ندارد که یک قدری کم بیاورد یا یک سال نیاورد اینچنین نیست ﴿و فجرنا خللهما نهراً﴾ خلال این دو تا باغ هم نهر بود که از نظر آب تأمین بود نیازی به غیر نداشت پس تمام اصول کشاورزی برای این مرد تأمین است همین ثروتش همین بود یا از جای دیگر هم درآمد داشت نه ﴿و کان له ثمر﴾ ثمر دیگری هم داشت پس یک متمکن مرفهای بود ﴿فقال لصاحبه و هو یحاوره﴾ یک رفیق دیگری هم داشت که با او مصاحبه میکرد با او محاوره میکرد با او مناظر و مباحثه میکرد در مسائل توحیدی و این از این اموال برخوردار نبود پس یک موحد مصاحبه کننده با یک مطرف متنعم غافل آن مطرف و متمکن غافل میگوید ﴿انا اکثر منک مالاً و اعزُّ نفراً﴾ هم جمعیت وابستهٴ من بیشتر است هم مالم از تو بیشتر است این تفاخر بود این فخر فروشی بود ﴿و دخل جنته﴾ وارد باغ شد این باغ را که دید ﴿و هو ظالم لِنفسه﴾ این سرمایهدار غافل به خود ظلم میکند نه به دیگری این شرک و گناه او ظلمی است به حال خود او چون او در این نظام نمیتواند کاری انجام بدهد ﴿و هو ظالم لنفسه﴾ خوب چه گفت؟ وقتی وارد این باغ شد چه گفت؟ ﴿قال ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ فکر نمیکنم که این باغ از بین برود این تعبیر تعبیر جاهلی بود که الآن هم در بین افراد غیر متوکل هست میگویند یک مال نمیر تهیه کنید میگویند مس تهیه کنید یا فرشهای محکم باف تهیه کنید که اینها مال نمیر هست این فکر، فکر جاهلیت است زمین تهیه کنید این نمیر است حرف آن جاهل این بود که این نمیر هست یعنی میماند ﴿ما اظن ان تبید هذه﴾ یعنی این جنت هلاکت ندارد باد یعنی هلک یبید یعنی یهلک ما اظن ان تبید و تهلک هذه أبدا این یک مال نمیری است میگویند ارثی است برای اعقاب بگذارید این فکر، فکر جاهلی است.
سؤال ...
جواب: بله اینکه پیداست البته منظورش این نیست که ابدیت است آنها هم که میگویند فرش یا نمیدانم مس یا نمیدانم زمین مال نمیر هست آنها هم مبالغه میکنند یعنی خلاصه ماندنی است در حالیکه هیچ لحظه انسان اطمینان ندارد یک انسان موحد چنین حرفی نمیزند که این از بین نمیرود بعد ﴿و ما اظن الساعة قائمة﴾ قیامتی در کار نیست گمان نکنم باشد اگر هم باشد همانطوری که ما در این عالم راحتیم در آنجا هم راحتیم برای اینکه خدا ما را گرامی داشت که داد پس پیش خدا مکرمیم این حرف هم احیاناً به عنوان یک مثل در بین جاهلها هست هر که در اینجا مرفه هست در آنجا هم مرفه هست این هست به عنوان ضرب المثل این میگوید ﴿وما اظن الساعة قائمة﴾ قیامتی در کار نیست اگر هم در کار باشد ما راحتیم برای اینکه خدا ما را گرامی داشت که در دنیا به ما داد دیگر ﴿ولئن رددت الی ربی﴾ اگر هم قیامتی باشد ما به حق برگردیم ﴿لاجدن خیراً منها منقلبا﴾ در بازگشتنگاهمان از این باغ بهتر گیرمان میآید برای اینکه خدا ما را علاقه داشت دوست داشت که داد این خیال میکرد که اگر خدا به کسی مال داد به او علاقهمند است این حرف یک مرفه غافل اما آن مؤمن عاقل میبینید عقل را حضرت چگونه معنا میکند یک مسیحی خوش لباس متمکنی از مدینه عبور میکرد این در تحف العقول هست که اصحاب گفتند «ما اعقل هذا النصرانی» به لسان روز یعنی عجب آدم متمدنی است خوش پوش است و تمیز است و چه آدم عاقلی است حضرت فرمود «مه» یعنی ساکت باشید «ان العاقل من وحد الله» آن انسان موحد عاقل است نه کسی که زرق و برق دارد خوب لباس میپوشد این چه نشانهٴ عقلی است «ان العاقل من وحد الله» آنها دیدند یک آدم متمکنی با آن وضع با آن پوشاک عبور کرده در چشمشان خیره شده فرمود این نشانهٴ ایمان و عقل نیست در این کریمه هم میفرماید ﴿قال له صاحبه﴾ آن مؤمن عاقل ﴿و هو یحاوره﴾ که با او محاوره میکرد حوار یعنی مناظره مباحثه با او محاوره میکرد صریح گفت ﴿اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سَوّاک رجلا﴾ به خدایی که تو خاک بودی بعد نطفه کرده بعد به صورت انسان درآورده کفر ورزیدی؟ تو باید شاکر باشی و این آزمون الهی را در راه صحیح صرف کنی نگویی ﴿و ما أظن الساعة قائمة﴾ ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً﴾ تو حرفت همان بود که گفتی اما من حرفم چیست ﴿لکنا﴾ یعنی لکن انا من حرفم این است تو حرفت همان بود که گفتی وارد باغ شدی گفتی ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ و امثال ذلک عجب باغ نمیری است تو حرفت این است اما ﴿لکنا﴾ یعنی لکن انا من حرفم این است ﴿لکنّا﴾ یعنی لکن انا میگویم ﴿هو الله ربی و لا اشرک بربی احدا﴾ خدا رب من است برای این رب احدی شریک نیست و مشرک هم نخواهم بود این عقیدهٴ من و وظیفهٴ من نسبت به خداست اما هدایتی که نسبت به تو دارم میگویم ﴿ولو لا اذ دخلت جنتک قلت ماشاءالله لاقوة الا بالله﴾ تو وقتی وارد باغ شدی چرا گفتی عجب باغ نمیری است میخواستی بگو ﴿ماشاءالله لاقوة الا بالله﴾ بگویی این نعمت خداست این عنایت خداست این هدیهٴ خداست نگو ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ عجب باغ نمیری است چرا وقتی وارد باغ شدی این جمله را نگفتی؟ اما ﴿ان ترن انا أقلّ منک مالاً و ولدا﴾ اگر میبینی وضع مالیام کم است فرزندانم کم است من امید به رحمت حق دارم ﴿فعسیٰ ربی ان یؤتین خیراً من جنتک﴾ خدای سبحان بهتر از باغ تو وام بدهد من این امید را دارم هر جا داد شاکرم در دنیا داد شاکرم در آخرت داد شاکرم ولی این اعلام خطر را هم میکنم که ﴿و یرسل علیها حسباناً من السماء﴾ این امید هست که یک صاعقه و عذابی از آسمان بیاید به این باغ سرسبزت خاتمه بدهد حسبان آن عذاب حساب شده و تقدیر شده و اندازهگیری شده است «حسباناً من السماء فتصبح صعیداً زلقا» دو گونه ممکن است خدا این باغت را از بین ببرد یا عذابی از بالا بیاید این صعید یعنی وجه الارض ﴿فتیمّموا صعیداً طبیا﴾ صعید وجه الارض الآن چشمگیر است درخت دارد بوته دارد وقتی صاعقه آمد همهٴ اینها را سوزاند یک سرزمین خشک جای لغزش است برای اینکه چیزی ندارد جلو آدم را بگیرد صعید میشود وجه الارض زلغ و لغزان این یک یا ممکن است این آبهایی که از این چاه و چشمهها میجوشد اگر خدای سبحان دستور بدهد یک قدری این آبها پایینتر برود آن وقت با چه وسیلهای شما میتوانی آبها را بیاوری بالا اگر این آبها که از این چشمهها و قناتها و چاهها میجوشد بالا میآید دستور بدهد که یک قدری پایین برود تمام این باغها خشک میشود ﴿او یصبح ماؤها غوراً﴾ آبش فروبرود اگر آبش غایر شد فرو رفت دیگر ﴿فلن تستطیع له طلبا﴾ تو که نمیتوانی به دنبال آب بروی که همهٴ ما را هم به این خطر هشدار داد فرمود این آبهایی که الآن سرزمین شما را مشروب میکند و سرسبز نگه میدارد اگر ما دستور بدهیم چند هزار متر پایینتر برود با چه وسیلهای این آبها را بیرون بیاوریم ﴿قل ارأیتم ان اصبح ماؤکم غوراً﴾ غایر یعنی فرورفته اگر این آب فرو برود دویست متر پایینتر برود سیصد متر پایینتر برود چهارصد متر پایینتر برود ما چه میکنیم ﴿فمن یأتیکم بماء معین﴾ چه کسی که برای شما آب میآورد به این باغدار هم فرمود یا عذاب از بالا میآید یا این آب را یک کمی پایینتر میبرد تو که هیچ قدرتی از خود نداری تو به جای اینکه وارد باغ شدی بگویی «ماشاءالله لاقوه الا بالله» میگویی عجب باغ نمیری است این سخن موحد عاقل آنگاه میفرماید ﴿أحیط بثمره﴾ ثمر این شخص احاطه شد عذاب الهی محیط شد و این ثمر این شخص محاط به عذاب الهی شد ﴿فأصبح یقلب کفیه علی ما انفق فیها﴾ وقتی که عذاب الهی به این باغ خاتمه داد آنگاه این کف را پشت آن دست آن کف را پشت این دست مالید ﴿فأصبح یقلب کفّیه﴾ که تمام خرجهایم هدر رفته که دو تا دست را به هم میمالد که از بین رفته ﴿فأصبح یقلب کفیه علی ما انفق فیها و هی خاویة علی عروشها﴾ این باغها ریخته آن انگورهای داربست را در سورهٴ انعام ظاهراً دارد که اعنابی است که معروشات و غیر معروشات انگور دو قسم است یک انگور معروش که داربست است یک انگور غیر معروش که زمینی است فرمود این اعناب و انگورهای معروشات که روی عرش و تخت و داربست است کار خداست این انگورهای غیر معروش هم کار خداست این درختها آمده روی این عرشها و تختها، تختها هم آمده روی زمین به این صورت درآمده ﴿و یقول یا لیتنی اشرک بربّی احدا﴾ حالا آن روز میگوید ای کاش من موحد بودم و شرک نمیورزیدم ﴿ولم تکن له فئة ینصرونه من دون الله و ما کان منتصرا﴾ در حال خطر نه این انسان آسیب دیده قدرت انتصار دارد یعنی انتقام که خودش دفاع کند یک, نه فئه و گروهی هم به حمایت او برمیخیزند که او را نصرت بدهند دو, فرمود نه ناصر دارد نه متصر است نه نصرت ممکن است نه انتصار میسر ﴿هنالک الولایة لله﴾ در آن روز آن لحظه معلوم میشود ولی کل خداست آن روز ظهور میکند میفرماید «ولقد کان فی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مایدلک علی مساویٰ الدنیا و عیوبها» فرمود روش حضرت خود این روش انسان را میفهماند که دنیا نشانهٴ کمال نیست ما نه تنها نباید غصه بخوریم یعنی ما باید خودمان را بیازماییم اگر یک غنی و یک فقیر یا یک کسی که وضعش خیلی بالاست یک کسی وضعش متوسط است این هر دو در برابر چشم ما اگر یکنواخت بودند بدانیم که در راهیم امید پیشرفت هست اگر یک متمکنی را ما دیدیم چشم پر کن شد بدانیم که پستیم و باید به فکر علاج بود حضرت در اینجا استدلال میکند میفرماید: روش رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیانگر ارزش دنیاست «اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته» فرمود یک دورانی بود رسول الله و اصحاب خاص او گرفتار فقر و تنگدستی و گرسنگی بودند حالا «فلینظر ناظر بعقله» فرمود شما با عقلتان نظریّه بدهید «اکرم الله محمداً(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بذلک ام أهانه» خدا پیغمبرش را با این اکرام کرد یا اهانت کرد با نداشتن با فقر اکرام کرد یا اهانت کرد «فان قال اهانه» اگر کسی بگوید که خدا پیغمبرش را تحقیر کرده با نداشتن با نداری او را اهانت کرده اگر اینچنین بگوید معاذالله «فقد کذب والله العظیم بالافک العظیم» به خدا قسم دروغ بزرگ گفت «و ان قال اکرمه» اگر گفت نه اگر بعد از نظر و تعقل به این نتیجه رسید که خدا که پیغمبرش را ثروت نداد به پیغمبر اکرام کرد احترام کرد که به او نداد «و ان قال اکرمه» پس «فلیعلم» بداند که «ان الله قد اهان غیره» آن کسی را که مال داد او را اهانت کرد فرمود «و ان قال اکرمه» اگر ناظر با عقل بیندیشد و نتیجه بگیرد که خدا پیامبرش را اکرام کرد پس «فلیَعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدّنیا له و زواها عن اقرب الناس منه فتاسی متأسٍ بنبیّه واقتص اثره و ولج مولجه والا فلا یامن الهلکة» .
«و الحمد لله رب العالمین»
- وسعت و تنگی روزی در دنیا
- امتحان متنعم و کم نعمت
- ربا
- محاسبه نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ یُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إلاّ مَتَاعٌ﴾
چون قرآن نور و هدایت است اگر مسائل عقلی را با برهان بیان فرمود به آن اکتفا نمیکند زیرا دست همهٴ مردم به برهان نمیرسد آنگاه همان معارف عقلی را به صورت مثل تبیین میکند که تا دست دیگران هم برسد زیرا این بیان را رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان فرمود: «القرآن معدوه الله» قرآن سفرهٴ عمومی خدای سبحان است همهٴ انسانها در کنار این سفره نشستهاند تنها علما و حکما و اهل برهان دعوت نشدهاند همهٴ انسانها برای هدایت دعوت شدهاند فکر بسیاری از آنها با برهان و استدلال عقلی مأنوس نیست ولی همان معارف را در حد تنزل به صورت یک مثل ذکر میکند تا دیگران هم متوجه بشوند باز به این هم اکتفا نمیکند چون قرآن کتاب علم نیست که مطلب را به هر زبانی که شد به مردم بفهماند خواه با برهان خواه با تمثیل کتاب هدایت است یعنی هم بفهمند و هم بپذیرند تنها غرض این نیست که این اصول را به یاد مردم بدهد تا آنها که با برهان آشنایند از راه دلیل بفهمند آنها که اهل برهان نیستند با مثل بفهمند باید این معارف را بپذیرند و به این معارف گردن بنهند ایمان بیاورند بعد از علم و آنچه که در ایمان مؤثر است زدودن آن علاقهٴ به طبیعت و دنیاست این یا مشترک هست بین عالم و جاهل یا در عالم بیشتر هست یا در جاهل بیشتر این مربوط به خصوصیتهای فردی است ممکن است کسی مسائل عقلی را خوب بفهمد اما در موقع گردن نهادن و ایمان آوردن دیر تسلیم بشود یا ممکن است کسی مسائل عقلی را در حد یک مثل بفهمد نه برهان ولی در موقع پذیرش زودتر از دیگران گردن بنهد آن بیماری که نمیگذارد انسان به فهمیدهاش اعتنا کند ایمان بیاورد بعد العلم آن بیماری مشترک بین عالم و جاهل است یا گاهی در عالم بیشتر است در جاهل کمتر گاهی بالعکس این مربوط به خصوصیتهای فردی است علاقهٴ به دنیا نمیگذارد انسان آنچه را که میفهمد ایمان بیاورد لذا قرآن کریم همهٴ این حقایق را اول با برهان تثبیت فرمود بعد اشکالات را ذکر کرد ولی که پس از دیگری به این شبهات جواب داد سپس همهٴ این معارف را در حد یک تمثیل متنزّل کرد که دست همه برسد آنهایی که با برهان فهمیدند با تمثیل بهتر بفهمند آنها که اهل برهان نیستند با تمثیل اصل مطلب را درک کنند و سپس پرداخت به عاملی که نمیگذارد اینها گردن بنهند و ایمان بیاورند این علاقهٴ به دنیاست خواه درحکیم, خواه در جاهل, خواه در عالم, این علاقهها هست یا در آنها بیشتر در جاهلها کمتر یا بالعکس این مربوط به خصوصیتهای فردی است لذا قرآن کریم کتاب نور و هدایت است نه کتاب برهان و علم خشک نظیر کتب عقلی و مانند آن آنگاه به علاج این مسئله میپردازد میفرماید تنها چیزی که نمیگذارد انسان به فهمیده گردن بنهد و در برابر حق خضوع کند حب دنیاست دنیا با همهٴ معانی وسیعش آنگاه دنیا را تشریح میکند میفرماید آنچه که در دست مردم است این نشانهٴ کرامت نیست این آزمایش الهی است خدا افراد را میآزماید به بعضی کم به بعضی زیاد میدهد خدا گاهی یک شخص را در دو حال میآزماید اول وضعش خوب است بعد بد است او بالعکس تا اینکه ببیند در این آزمایشها انسان چه میکند و تبین هم فرمود آنچه را که خدای سبحان به عنوان روزی میدهد این نشانهٴ کرامت نیست جز امتحان چیز دیگر نیست اگر زیاد داد امتحان است و اگر کم داد هم امتحان است لذا بعد از آن مباحث این آیه را طرح فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ که مسئلهٴ قبض و بسط مسئلهٴ زیادی و کمی غیر از مسئلهٴ فقر و غناست سخن این نیست که کسی فقیر بماند یا در نظام اسلامی فقر را باید برطرف کرد سخن از فقر و غنا نیست سخن از زیادی و کمی است سخن از ﴿یبسط و یقدر﴾ است ﴿یقدر﴾ یعنی تنگ میگیرد ﴿یبسط﴾ یعنی گسترده میدهد این را قرآن کریم به عنوان یک آیت مطرح میکند که آیهٴ الهی است نشانهٴ الهی است زیرا عدهٴ زیادی کارشان مشترک است بهرهبرداریشان مختلف ممکن است دو نفر به اندازهٴ هم در کشاورزی کوشش کنند یکی در اثر یک سلسله علل و عوامل پیش بینی نشده بهرهٴ بیشتری ببرد یکی کمتر یک جا باران بیاید یک جا باران نیاید یک جا صاعقه بیاید یک جا صاعقه نیاید دو نفر کنار هم مغازه باز میکنند به سراغ یکی مشتریان بیشتری میرود به سراغ دیگری نمیرود یک سلسله از امور در تحصیل روزی از دست مردم بیرون است از آن طرف همگان را به تحصیل رزق وادار کرده است و فرمود کسی که بیکار باشد دعای او مستجاب نیست و بیانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در باب المعیشه آمده مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده که حضرتش فرمود «من وجد ماء و تراباً ثم أفتقر فابعده الله» کسی که آب به اندازهٴ کافی دارد و خاک به اندازهٴ کافی دارد معذلک فقیر باشد خدا او را دور کند این یک نفرین تکوینی است خلاصه حالا خواه فرد خواه یک امت اگر آب و خاک کافی داشته باشند معذلک محتاج دیگران باشند اینها از رحمت خاصهٴ خدا دورند این تشویقات فراوان در کتاب و سنت هست.
سؤال ...
جواب: «من وجد ماءً و ترابا» «ثم أفتقر فابعده الله» یعنی کسی که آب به اندازهٴ کافی دارد خاک به اندازهٴ کافی دارد معذلک محتاج است و فقیر است خدا او را دور کند معلوم میشود انسان با داشتن سرمایههای خدا داد نباید به دیگران نیازمند باشد اما آنچه که به عنوان قبض و بسط مطرح است چند امر بود که ملاحظه فرمودید: بسیاری از آن امور گذشت یک امر که مانده است این است که این قبض وبسط به عنوان آیت الهی است امر دیگر آن است که انسان در برابر قبض و بسطی که خدای سبحان نسبت به او روا داشت اگر به او مال فراوانی داد یا مال کمی داد وظیفهٴ او نسبت به خودش چیست این یک, چهطوری رفتار کند و امر دیگر اینکه اگر کسی از قبض و بسط برخوردار بود از بسط برخوردار بود مالدار فراوان بود انسان در برابر او چگونه برخورد کند یک مالداری را دید چه کند آیا آن متمکن و مالدار در چشم او جا کند چشمگیر باشد و چشم پرکن باشد یا نه؟ و اگر یک مالداری دارد بیراهه میرود انسان وظیفه دارد او را ارشاد و هدایت کند یا نه اگر خواست ارشاد و هدایت کند راه ارشاد چیست؟ اینها عنوانی است که در ذیل این آیهٴ کریمه به مناسبت اینکه قبض و بسط مطرح است به مناسبت اینکه آنها این قبض و بسط را آیت الهی نمیدانند اگر خدا یک روزی فراوانی به کسی داد ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ میشوند و از آن معارف باز میمانند به این مناسبتها مطرح است ازاینکه فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ یک سلسله از کارها به عنوان تحصیل مقدّمات و علل اوّلیه در اختیار همه است یک سلسله از امور است که در اختیار انسان نیست همان نمونههایی که ذکر شده اینها را قرآن میفرماید آیت الهی است خدا روی حکمت روی مصلحت روی امتحان و آزمون به بعضی بیشتر به بعضی کمتر میدهد اینگونه از امور به عنوان امتحان و آیت الهی است در سورهٴ روم این به عنوان یک آیت مطرح شده است سورهٴ روم آیهٴ 36 به بعد اینچنین است میفرماید ﴿و اذا اذقنا الناس رحمةً فرحوا بها﴾ اگر ما چند صباحی به مردم مال دادیم یا به یک شخص در دو حال یا به دو شخص خدا دو گونه امتحان میکند ﴿و اذا اذقنا الناس رحمة فرحوا بها﴾ خوشحال میشوند ﴿و ان تصبهم سیئهُ بما قدمت ایدیهم﴾ اگر یک مشکلی دامنگیرشان بشود در اثر سوابق بدشان ﴿اذا هم یقنطون﴾ ناامید میشوند فوراً یأس در اینها حکومت میکند در حالی که باید بدانند هم آن بسط روزی امتحان بود هم این تنگی معیشت آزمایش است ﴿او لم یروا ان الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون﴾ یعنی اگر خوب بررسی کنند این مطلب روشن است به حد رؤیت میرسد دیدنی است این مطلب که یک ناظری دارد میآزماید انسان را به مال یا باید بگوییم عالم هرج و مرج است تصادف است به شانس قائل باشیم یا باید روی نظام علت و معلول به یک مبدأ فاعلی قائل باشیم آنچه نظام علّی را نمیپذیرد به این وحی تن در میدهد میگوید فلان شخص خوش شانس بود و فلان شخص بدشانس یعنی وقتی نظام علت را و معلول را روشن ندید این امر مبرهن عقلی را نپذیرفت به شانس که یک امر خرافاتی است تن در میدهد میگوید شانس او بیشتر بود شانس این کمتر یا باید گفت نه این کارهای پیش بینی نشده که روی نظام صحیح میگردد یک ناظم حکیم دارد به عنوان امتحان به بعضی بیشتر میدهد به بعضی کمتر میدهد و هذا من الحق فرمود اگر اینها خوب بررسی کنند میبینند خدای سبحان به عنوان امتحان به بعضی بیشتر به بعضی کمتر میدهد یا به یک شخص در دو حال یک قدری بیشتر یک قدری کمتر میدهد همهٴ اینها چه حالات گوناگون یک شخص در دو مقطع تاریخ چه حالات دو نفر جدای از هم در یک مقطع از تاریخ هر دو به عنوان آیت الهی است ﴿او لم یروا ان الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون﴾ .
سؤال ...
جواب: بله دیگر گاهی میفرماید که فلان کار را اگر بکنید روزی زیاد میشود صلهٴ رحم آدم قطع بکند فلان میشود در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که اگر دیدید وضع مالیتان خوب نیست با خدا معامله کنید «اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقة» فرمود اگر وضع مالیتان بد شد گرفتار ملق و تنگدستی شدید تجارت کنید و آن این است که صدقه بدهید در درجهٴ اول به ارحامتان صدقه عبادت است که انسان باید با احترام بدهد نه ترحم از امام (علیه السلام) سؤال میکنند خوب شما گفتید ما صدقه بدهیم دادیم و مالمان زیاد نشد فرمود چه طور مال دادید اگر مال حلال پیدا میکردید مال حلال میدادید ممکن نبود مال حلال بدهید و خدا اضافه نکند صدقه جزء عبادات است عبادت را انسان باید به عنوان احترام باید انجام بدهد نه ترحم اگر صدقه با همهٴ شرایطش انجام بشود بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) این است «اذا املقتم» اگر گرفتار ملق شدید خشیت املاق، املاق یعنی تنگدستی اگر گرفتار املاق شدید تنگی معیشت شدید «فتاجروا الله بالصدقة»
سؤال ...
جواب: بله یعنی نمیداند راهش چیست نشانهاش این است که همین شخص یک چند صباحی برمیگردد وضع مالیاش خوب میشود «نبذ کتاب الله وراء ظهره» میشود بعد میفهمد که ای کاش همان وضع سابق را میداشت. سؤال ...
جواب: بله خوب دیگر این البته اگر یک جا انباشته بشود معلوم میشود از جای دیگر کم شده است دیگر «ما رأیت نعمتاً موفورتاً الا فی جمع بحق مضیّاً» منظور آن است که آن علل و عوامل هم بیاساس نیست یعنی انسان بعضی از کارها را اگر بکند خدای سبحان معیشت وسیع به او میدهد بعضی از کارها را بکند گرفتار فقر میشود اینها را هم گفتهاند البته آنگاه در همین بخش میفرماید ﴿فآت ذا القربیٰ حقه و المسکین و ابن السبیل ذلک خیر للذین یریدون وجه الله و اولئک هم المفلحون﴾ فرمود اکنون که خدای سبحان به شما داد حقوق دیگران را هم بپردازید ﴿و ما آتیتم من رباً لیربوا فی اموال الناس فلایربوا عند الله و ما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله فاولئک هم المضعفون﴾ اگر کسی به قصد ربا مال میدهد که مالش زیاد بشود این هرگز زیاد نمیشود این دارد گودال میکَند خیال میکند یک تلی درست کرده این برجستگیهای سرزمین را میگویند ربوه جنت بربوه در این بیابان آن قسمتهای برجسته و بلند و تل و تپه را میگویند ربوه ربا یک چنین شکم کردی مال است فرمود اگر شما قصد دارید مالتان بالا بیاید راهش ربا نیست این ربا را خدای سبحان گرفتار محاق میکند ربا یک نمو کاذبی دارد والا ربا و رباخوار را فرمود ما در محاق میاندازیم یعنی یک چند صباحی یک چند شبی به صورت بدر در میآید ماه را که ملاحظه میفرمایید اول هلال است بعد وسط ماه میشود بدر آخرها میشود محاق اول که هلال است باریک است کم نور است خواهان دارد بعد کم کم وقتی بدر شد در شب چهارده چشمگیر است و همه به او نگاه میکنند آخرهای عمرش هم که بیست و هشتم و بیست و نهم ماه شد میگویند ماه به محاق افتاده یک وقتی درمیآید که همه خوابند تا میرود طلوع بکند آفتاب از آن طرف او را تحت الشعاع قرار میدهد میگویند ماه در محاق افتاده خدای سبحان فرمود ما مسئلهٴ ربا و رباخوار را اینچنین میکنیم ﴿یمحق الله الربا﴾ ربا را بالاخره ربا و رباخواری گرچه یک نمو کاذبی دارد یک چند صباحی زرق و برق دارد ولی پایان کارش به محاق میافتد و اما صدقه دادن و زکات دادن این را برجسته میکند در آن قسمت فرمود ﴿یمحق الله الربا و یربی الصدقات صدقات﴾ را برجسته میکند در این کریمه هم فرمود ﴿و ما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله فاولٰئک هم المضعفون﴾ آنها هستند که مالشان را دو چندان میکنند و این در حاشیهٴ بحث هست نه البته در متن بحث عمده آن است که انسان بداند که این قبض و بسط آیت الهی است یک, و امتحان خداست دو, خودش که دارد نباید از او سوء استفاده کند سه, در برابر کسانی هم که دارد نباید تسلیم بشود چهار, اگر یک متمکّنی را دید با اعجاب نگاه کرد بداند یک آدم پستی است ما اگر بخواهیم بفهمیم که آدم بزرگ طبعیم یا آدم پستی هستیم راهش چیست؟ حتماً باید در قیامت حسابها را تصفیه کنند آن روز ما را بکشند یا امروز میتوانیم خودمان را وزن کنیم اگر امروز راه توزین نبود که به ما نمیگفتند «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا و زنوا قبل ان توزنوا» پس ما میتوانیم امروز خودمان را کاملا ًوزن کنیم که یک آدم سنگینی هستیم یا آدم سبک اگر راه نداشت نمیفرمودند «زنوا قبل ان توزنوا» این در بیانات رسول الله هست در بیانات حضرت امیر(علیهم السلام) است که قبل از اینکه شما را بکشند شما خودتان را بکشید اگر یک متمکنی به منزل ما آمد ما در برابر او احساس حقارت کردیم بدانیم که کوچکیم و کوچکی ما و پستی ما آن وقت برای ما ظهور میکند و اگر نه به عنوان احد من الناس برخورد کردیم بدانیم یک انسان بزرگواری هستیم این روش را هم قرآن کریم به ما میآموزاند اینطور نیست که بگوید فقط قبض و بسط جزء آیات الهی است و وظیفهٴ انسان را در این دو شأن ذکر نکند حالا ملاحظه میفرمایید برخوردی که.
سؤال ...
جواب: احیاناً فقیر صابر چون درجهاش خیلی بالاتر از غنی شاکر هست معلوم میشود فقر امتحان سنگینتری است چون «ما ضرب الله العباد بسوط اوجع من الفقر» این در روایات هست هیچ تازیانهای دردناکتر از فقر نیست ظاهراً این امتحان سنگینتر از آن امتحان هست فقیر صابر بهتر از غنی شاکر هست همان جملهای که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن روز خوانده شد که فرمود «ما احسن تواضع الأغنیاء للفقراء طلباً لما عند الله و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء اتکالاً علی الله» فرمود تواضع اغنیا برای فقرا لله خیلی ثواب دارد اما بالاتر از تواضع اغنیا برای فقرا آن بیاعتنایی فقرا برای اغنیا است آن آزاد بودن فقیر است که او افضل از تواضع غنی است چون همهٴ این خطرات از حب دنیا نشأت میگیرد لذا قرآن کریم میفرماید اول این آزمایش است یک, نشانهٴ کرم نیست. و همیشه هم نمیماند گاهی دست شماست گاهی دست دیگری است بدانید که یکسان نیست این خطرها را هم گوشزد میکند و حالا اگر کسی با این نصایح متعظ نشد وظیفهٴ ما در برابر اینها چیست؟ این وظیفه را قرآن کریم دو گونه تبیین فرمود یکی بیان سیرهٴ خود پیامبران یکی بیان روش مؤمنین که مؤمن راهش در برابر توانگر چیست در برابر روش انبیاء سورهٴ سبأ اینچنین آمده آیهٴ 34 به بعد فرمود ﴿و ما ارسلنا فی قریةٍ من نذیرٍ الا قال مترفوها﴾ ما در هر محلی پیامبر بفرستیم آن مترفینشان، متمکنینشان بهرهمندان از اموال آنها میگویند ﴿انا بما ارسلتم کافرون﴾ اوّل اغنیا در برابر انبیاء میایستند دیگر و حرفشان هم این است ﴿و قالوا نحن اکثر اموالاً و اولاداً﴾ ما هم از نظر مال زیاد داریم و هم از نظر اولاد و قیامتی نیست و اگر هم باشد ما آنجا هم به همین وضع میآییم چرا؟ قیامت که نیست اگر باشد خدایی باشد و قیامتی باشد به همان دلیل که در دنیا ما را گرامی داشت و متمکن کرد در آخرت هم بشرح ایضاً [همچنین] ما را متمکن میکند این روی آن گمان باطلشان که مال نشانهٴ کرامت است ﴿و قالوا نحن اکثر اموالاً و اولاداً و ما نحن بمعذَّبین﴾ یا سالبه به انتفاع موضوع است قیامتی نیست یا سالبه به انتفاع محمول است که ما مکرمیم برای اینکه خدا در دنیا ما را تکریم کرده بنابراین در قیامت هم ما معذب نیستیم آنگاه خدای سبحان به رسولش فرمود ﴿قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ اینها آزمایش الهی است به یک عده بیشتر به یک عده کمتر ﴿ولکن اکثر الناس لایعلمون﴾ شما که گفتید خدا به ما داد ما را گرامی داشت اینچنین نیست شما وقتی از دور بنگرید پدرانتان فقیر بودند شما غنی هستید فرزندانتان فقیر یک عدهای پدرانشان غنی بود خودشان فقیرند این رشتهها همینطور یکی پس از دیگری به عنوان آزمایش است شما یک مقطع را میبینید میگویید ما غنی هستیم پیش خدا مکرمیم داشتن نشانهٴ کرامت نیست و آن هم شما تک حلقه این سلسلهٴ نیستید گاهی پدر غنی است پسر بالعکس گاهی پدر فقیر است پسر بالعکس رشتهها همینطور به عنوان آزمایش است حالات افراد هم فرق میکند گاهی در یک حالت انسان متمکن است در حالت دیگر نیازمند و مانند آن کم دارد یک حالتی بیشتر دارد.
سؤال ...
جواب: این سورهٴ سبأ آیهٴ دو جای مسئله مطرح شد با دو لسان ﴿ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له﴾ فرق بین اولی با دوّمی ظاهراً آن است که اولی مال دو نفر است که خدای سبحان به یک عده به عنوان بسط میدهد به یک عده به عنوان کم و قبض کمتر میدهد آن را با زیاد داشتن این را با کم داشتن میآزماید دومی مال یک نفر است در دو مقطع تاریخی در یک مقطع به او زیاد میدهد در یک مقطع به او کم میدهد تا در این دو مقطع تاریخ او را بیازماید ﴿قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له﴾ هر دو کار خداست اما ﴿و ما انفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرّازقین﴾ آنچه را که شما در راه او انفاق بکنید خدای سبحان خلفش را میفرستد اینطور نیست که شما چیزی در راه خدای سبحان بدهید و خدای سبحان به شما خلف ندهد جانشین میدهد حالا یا جانشین دنیایی یا جانشین اخروی اگر خیلی به شما علاقه داشته باشد دنیا به شما نمیدهد که سرگرمتان کند آنجا که دار حساب است به شما میدهد اگر نه در همین دنیا هم به شما پاداش خواهد داد ﴿فهو یخلفه و هو خیر الرّازقین﴾ پس متمکنین به جای اینکه این را به عنوان آیت الهی بدانند کرامت وهمی پنداشتند و در برابر انبیاء ایستادند در همین سورهٴ سبأ آیهٴ 43 به بعد میفرماید در آیهٴ 44 و 45 میفرماید: ﴿و کذب الذین من قبلهم و ما بلغوا معشار ما آتیناهم فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر﴾ به پیامبر میفرماید الآن مشرکین حجاز که گفتهٴ تو را تکذیب میکنند مهم نیست برای اینکه مطرفین گذشته حرف انبیاء معاصر خودشان ر ا تکذیب کردند که این مشرکین عشری از اعشار تمکن آنها را نداشتند ما آنها را خاک کردیم اینها که چیزی نیستند عذاب ما که آمد به حیات آنها خاتمه داد از آنها که گرفت خوب از اینها هم میگیرد دیگر اینها که ﴿و ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ عشری از اعشار خلاصه یک صدم قدرت گذشته را که اینها ندارند که ما آنها را از بین بردیم اینها چه میگویند ﴿وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی﴾ به پیامبر میفرماید این مشرکین حجاز اگر تکذیب کردند برداشتن اینها کاری سهل است زیرا قبل از اینها کسانی انبیاء خودشان را و مرسلین ما را تکذیب کردند که اینها یعنی این کفار معشار از آنچه که ما به آنها دادیم به آنها نرسیدند عشری از اعشار تمکن قدرت پیشین را اینها ندارند وقتی عذاب ما آمد به حیات آنها خاتمه داد ﴿و کذب الذین من قبلهم و ما بلغوا﴾ این گروه یعنی این کفار عصر معشار ﴿ما آتینا﴾ آن کفار اعصار گذشته را ﴿فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر﴾ بنابراین پیامبر در برابر آنها سخت میایستد و میگوید آنچه عامل تکذیب شماست جز حیات دنیا چیز دیگر نیست اما مؤمنین در برابر متمکنین چه میکنند متمکنین محروم از مواهب دینی.
سؤال ...
جواب: کرامت انسان به این است که هم به او علم دادیم هم به او قدرت دادیم که از نزاع استفاده کنند نه کرامت انسان به او این است که تمام تلاش و کوشش این باشد که از این جهان دربیاورد وانبار کند این که کرامت او نیست فرمود ﴿ولقد کرمنا بنی آدم ... و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً﴾ او مسلط بر دریاست مسلط بر فضاست مسلط بر زمین است و نسبت به موجودات دیگر مکرم است انسان نسبت به حیوان مکرم است انسان نسبت به احجار و اشجار مکرم است اما انسان سرمایهدار نسبت به انسان بی سرمایه مکرم باشد اینچنین نیست حالا آن دو تا آیهای که در سورهٴ فجر بود آن روز تلاوت شده ملاحظه بفرمایید حالا اگر این آیات تمام شد آن خطبهٴ مبارک حضرت امیر هم چند جمله میخوانیم که داشتن دلیل بر کمال نیست و نداشتن هم دلیل بر نقص نیست آن آیه این است که در سورهٴ کهف آیهٴ 32 به بعد اینچنین آمده که وظیفهٴ یک موحد را در برابر یک سرمایهدار غافل بیان میکند میفرماید ﴿و اضرب لهم مثلاً﴾ این به عنوان جریان هست قرآن اگر چیزی را بخواهد به عنوان مثل ذکر بکند داستان اگر واقع شده باشد که قصه است میگوید این احسن القصص است یا ما قصه نقل میکنیم و مانند آن اگر واقع نشده باشد به یکی از دلالات ثلاث تفهیم میکند که این جریان داستان است نه واقع شده ﴿و اضرب لهم مثلاً﴾ که چه؟ ﴿رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعنابٍ و حففناهما بنخلٍ و جعلنا بینهما زرعا﴾ این مثل و جریان را بازگو کن که دو نفر هستند یکی متمکن است دارای دو تا باغ است این باغ باغهای انگور است اطرافش را درختهای خرما گرفته زیر این درختها را هم کشت تأمین کرده و بین این دو تا باغ هم نهرها جاری است و فراوان است هم آبش تأمین است هم ارزاق چهار فصلهاش تأمین است هم انگور و خرمایش تأمین است اینطور نیست که فقط درخت باشد کشاورزی نباشد نه این شخص از هر نظر تأمین شده هم درختهای انگور و خرماست هم زیرش کشاورزی است هم درونش نهرهای فراوان یک دو تا باغ اینچنینی را ترسیم میکند ﴿جعلنا لاحدهما﴾ یکی از این دو نفر ﴿جنتین﴾ دو تا باغ دارد که این دو تا باغ ﴿من اعنابٍ﴾ از درختهای انگور ﴿و حففناهما بنخلٍ﴾ درختهای خرما هم پوشانده این باغ را ﴿و جعلنا بینهما زرعا﴾ کشت هم بین این دوتا باغ هست اطرافش درخت است وسطش جای کشت است پس هم از نظر گندم و جو امثال ذلک تأمین است هم از نظر محصولات سر درختی ﴿کلتا الجنتین ءاتت اکلها﴾ این دو تا باغ هم نظیر باغهای معمولی نیست که یک سال سال آورش باشد یک سال سال آور نباشد نه هر ساله میآورد و فراوان هم میآورد هیچ کمبودی هم ندارد ﴿آتت اکلها﴾ اُکُل یعنی میوه خوراکی اَکل یعنی خوردن آن شجرة طوبی دارد که ﴿تؤتی اُکُلها﴾ یعنی هر لحظه میوه میدهد یا بهشت ﴿اُکُلها دائم﴾ یعنی میوه و خوراکی او دایمی است نه خوراندنش دایمی است ﴿آتت اکلها﴾ یعنی خوراکیاش را دایماً میدهد ﴿و لم تظلم منه سیئا﴾ هیچ یک از این دو تا باغ کمبودی ندارد که یک قدری کم بیاورد یا یک سال نیاورد اینچنین نیست ﴿و فجرنا خللهما نهراً﴾ خلال این دو تا باغ هم نهر بود که از نظر آب تأمین بود نیازی به غیر نداشت پس تمام اصول کشاورزی برای این مرد تأمین است همین ثروتش همین بود یا از جای دیگر هم درآمد داشت نه ﴿و کان له ثمر﴾ ثمر دیگری هم داشت پس یک متمکن مرفهای بود ﴿فقال لصاحبه و هو یحاوره﴾ یک رفیق دیگری هم داشت که با او مصاحبه میکرد با او محاوره میکرد با او مناظر و مباحثه میکرد در مسائل توحیدی و این از این اموال برخوردار نبود پس یک موحد مصاحبه کننده با یک مطرف متنعم غافل آن مطرف و متمکن غافل میگوید ﴿انا اکثر منک مالاً و اعزُّ نفراً﴾ هم جمعیت وابستهٴ من بیشتر است هم مالم از تو بیشتر است این تفاخر بود این فخر فروشی بود ﴿و دخل جنته﴾ وارد باغ شد این باغ را که دید ﴿و هو ظالم لِنفسه﴾ این سرمایهدار غافل به خود ظلم میکند نه به دیگری این شرک و گناه او ظلمی است به حال خود او چون او در این نظام نمیتواند کاری انجام بدهد ﴿و هو ظالم لنفسه﴾ خوب چه گفت؟ وقتی وارد این باغ شد چه گفت؟ ﴿قال ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ فکر نمیکنم که این باغ از بین برود این تعبیر تعبیر جاهلی بود که الآن هم در بین افراد غیر متوکل هست میگویند یک مال نمیر تهیه کنید میگویند مس تهیه کنید یا فرشهای محکم باف تهیه کنید که اینها مال نمیر هست این فکر، فکر جاهلیت است زمین تهیه کنید این نمیر است حرف آن جاهل این بود که این نمیر هست یعنی میماند ﴿ما اظن ان تبید هذه﴾ یعنی این جنت هلاکت ندارد باد یعنی هلک یبید یعنی یهلک ما اظن ان تبید و تهلک هذه أبدا این یک مال نمیری است میگویند ارثی است برای اعقاب بگذارید این فکر، فکر جاهلی است.
سؤال ...
جواب: بله اینکه پیداست البته منظورش این نیست که ابدیت است آنها هم که میگویند فرش یا نمیدانم مس یا نمیدانم زمین مال نمیر هست آنها هم مبالغه میکنند یعنی خلاصه ماندنی است در حالیکه هیچ لحظه انسان اطمینان ندارد یک انسان موحد چنین حرفی نمیزند که این از بین نمیرود بعد ﴿و ما اظن الساعة قائمة﴾ قیامتی در کار نیست گمان نکنم باشد اگر هم باشد همانطوری که ما در این عالم راحتیم در آنجا هم راحتیم برای اینکه خدا ما را گرامی داشت که داد پس پیش خدا مکرمیم این حرف هم احیاناً به عنوان یک مثل در بین جاهلها هست هر که در اینجا مرفه هست در آنجا هم مرفه هست این هست به عنوان ضرب المثل این میگوید ﴿وما اظن الساعة قائمة﴾ قیامتی در کار نیست اگر هم در کار باشد ما راحتیم برای اینکه خدا ما را گرامی داشت که در دنیا به ما داد دیگر ﴿ولئن رددت الی ربی﴾ اگر هم قیامتی باشد ما به حق برگردیم ﴿لاجدن خیراً منها منقلبا﴾ در بازگشتنگاهمان از این باغ بهتر گیرمان میآید برای اینکه خدا ما را علاقه داشت دوست داشت که داد این خیال میکرد که اگر خدا به کسی مال داد به او علاقهمند است این حرف یک مرفه غافل اما آن مؤمن عاقل میبینید عقل را حضرت چگونه معنا میکند یک مسیحی خوش لباس متمکنی از مدینه عبور میکرد این در تحف العقول هست که اصحاب گفتند «ما اعقل هذا النصرانی» به لسان روز یعنی عجب آدم متمدنی است خوش پوش است و تمیز است و چه آدم عاقلی است حضرت فرمود «مه» یعنی ساکت باشید «ان العاقل من وحد الله» آن انسان موحد عاقل است نه کسی که زرق و برق دارد خوب لباس میپوشد این چه نشانهٴ عقلی است «ان العاقل من وحد الله» آنها دیدند یک آدم متمکنی با آن وضع با آن پوشاک عبور کرده در چشمشان خیره شده فرمود این نشانهٴ ایمان و عقل نیست در این کریمه هم میفرماید ﴿قال له صاحبه﴾ آن مؤمن عاقل ﴿و هو یحاوره﴾ که با او محاوره میکرد حوار یعنی مناظره مباحثه با او محاوره میکرد صریح گفت ﴿اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سَوّاک رجلا﴾ به خدایی که تو خاک بودی بعد نطفه کرده بعد به صورت انسان درآورده کفر ورزیدی؟ تو باید شاکر باشی و این آزمون الهی را در راه صحیح صرف کنی نگویی ﴿و ما أظن الساعة قائمة﴾ ﴿أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً﴾ تو حرفت همان بود که گفتی اما من حرفم چیست ﴿لکنا﴾ یعنی لکن انا من حرفم این است تو حرفت همان بود که گفتی وارد باغ شدی گفتی ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ و امثال ذلک عجب باغ نمیری است تو حرفت این است اما ﴿لکنا﴾ یعنی لکن انا من حرفم این است ﴿لکنّا﴾ یعنی لکن انا میگویم ﴿هو الله ربی و لا اشرک بربی احدا﴾ خدا رب من است برای این رب احدی شریک نیست و مشرک هم نخواهم بود این عقیدهٴ من و وظیفهٴ من نسبت به خداست اما هدایتی که نسبت به تو دارم میگویم ﴿ولو لا اذ دخلت جنتک قلت ماشاءالله لاقوة الا بالله﴾ تو وقتی وارد باغ شدی چرا گفتی عجب باغ نمیری است میخواستی بگو ﴿ماشاءالله لاقوة الا بالله﴾ بگویی این نعمت خداست این عنایت خداست این هدیهٴ خداست نگو ﴿ما اظن ان تبید هذه ابدا﴾ عجب باغ نمیری است چرا وقتی وارد باغ شدی این جمله را نگفتی؟ اما ﴿ان ترن انا أقلّ منک مالاً و ولدا﴾ اگر میبینی وضع مالیام کم است فرزندانم کم است من امید به رحمت حق دارم ﴿فعسیٰ ربی ان یؤتین خیراً من جنتک﴾ خدای سبحان بهتر از باغ تو وام بدهد من این امید را دارم هر جا داد شاکرم در دنیا داد شاکرم در آخرت داد شاکرم ولی این اعلام خطر را هم میکنم که ﴿و یرسل علیها حسباناً من السماء﴾ این امید هست که یک صاعقه و عذابی از آسمان بیاید به این باغ سرسبزت خاتمه بدهد حسبان آن عذاب حساب شده و تقدیر شده و اندازهگیری شده است «حسباناً من السماء فتصبح صعیداً زلقا» دو گونه ممکن است خدا این باغت را از بین ببرد یا عذابی از بالا بیاید این صعید یعنی وجه الارض ﴿فتیمّموا صعیداً طبیا﴾ صعید وجه الارض الآن چشمگیر است درخت دارد بوته دارد وقتی صاعقه آمد همهٴ اینها را سوزاند یک سرزمین خشک جای لغزش است برای اینکه چیزی ندارد جلو آدم را بگیرد صعید میشود وجه الارض زلغ و لغزان این یک یا ممکن است این آبهایی که از این چاه و چشمهها میجوشد اگر خدای سبحان دستور بدهد یک قدری این آبها پایینتر برود آن وقت با چه وسیلهای شما میتوانی آبها را بیاوری بالا اگر این آبها که از این چشمهها و قناتها و چاهها میجوشد بالا میآید دستور بدهد که یک قدری پایین برود تمام این باغها خشک میشود ﴿او یصبح ماؤها غوراً﴾ آبش فروبرود اگر آبش غایر شد فرو رفت دیگر ﴿فلن تستطیع له طلبا﴾ تو که نمیتوانی به دنبال آب بروی که همهٴ ما را هم به این خطر هشدار داد فرمود این آبهایی که الآن سرزمین شما را مشروب میکند و سرسبز نگه میدارد اگر ما دستور بدهیم چند هزار متر پایینتر برود با چه وسیلهای این آبها را بیرون بیاوریم ﴿قل ارأیتم ان اصبح ماؤکم غوراً﴾ غایر یعنی فرورفته اگر این آب فرو برود دویست متر پایینتر برود سیصد متر پایینتر برود چهارصد متر پایینتر برود ما چه میکنیم ﴿فمن یأتیکم بماء معین﴾ چه کسی که برای شما آب میآورد به این باغدار هم فرمود یا عذاب از بالا میآید یا این آب را یک کمی پایینتر میبرد تو که هیچ قدرتی از خود نداری تو به جای اینکه وارد باغ شدی بگویی «ماشاءالله لاقوه الا بالله» میگویی عجب باغ نمیری است این سخن موحد عاقل آنگاه میفرماید ﴿أحیط بثمره﴾ ثمر این شخص احاطه شد عذاب الهی محیط شد و این ثمر این شخص محاط به عذاب الهی شد ﴿فأصبح یقلب کفیه علی ما انفق فیها﴾ وقتی که عذاب الهی به این باغ خاتمه داد آنگاه این کف را پشت آن دست آن کف را پشت این دست مالید ﴿فأصبح یقلب کفّیه﴾ که تمام خرجهایم هدر رفته که دو تا دست را به هم میمالد که از بین رفته ﴿فأصبح یقلب کفیه علی ما انفق فیها و هی خاویة علی عروشها﴾ این باغها ریخته آن انگورهای داربست را در سورهٴ انعام ظاهراً دارد که اعنابی است که معروشات و غیر معروشات انگور دو قسم است یک انگور معروش که داربست است یک انگور غیر معروش که زمینی است فرمود این اعناب و انگورهای معروشات که روی عرش و تخت و داربست است کار خداست این انگورهای غیر معروش هم کار خداست این درختها آمده روی این عرشها و تختها، تختها هم آمده روی زمین به این صورت درآمده ﴿و یقول یا لیتنی اشرک بربّی احدا﴾ حالا آن روز میگوید ای کاش من موحد بودم و شرک نمیورزیدم ﴿ولم تکن له فئة ینصرونه من دون الله و ما کان منتصرا﴾ در حال خطر نه این انسان آسیب دیده قدرت انتصار دارد یعنی انتقام که خودش دفاع کند یک, نه فئه و گروهی هم به حمایت او برمیخیزند که او را نصرت بدهند دو, فرمود نه ناصر دارد نه متصر است نه نصرت ممکن است نه انتصار میسر ﴿هنالک الولایة لله﴾ در آن روز آن لحظه معلوم میشود ولی کل خداست آن روز ظهور میکند میفرماید «ولقد کان فی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مایدلک علی مساویٰ الدنیا و عیوبها» فرمود روش حضرت خود این روش انسان را میفهماند که دنیا نشانهٴ کمال نیست ما نه تنها نباید غصه بخوریم یعنی ما باید خودمان را بیازماییم اگر یک غنی و یک فقیر یا یک کسی که وضعش خیلی بالاست یک کسی وضعش متوسط است این هر دو در برابر چشم ما اگر یکنواخت بودند بدانیم که در راهیم امید پیشرفت هست اگر یک متمکنی را ما دیدیم چشم پر کن شد بدانیم که پستیم و باید به فکر علاج بود حضرت در اینجا استدلال میکند میفرماید: روش رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیانگر ارزش دنیاست «اذ جاع فیها مع خاصته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته» فرمود یک دورانی بود رسول الله و اصحاب خاص او گرفتار فقر و تنگدستی و گرسنگی بودند حالا «فلینظر ناظر بعقله» فرمود شما با عقلتان نظریّه بدهید «اکرم الله محمداً(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بذلک ام أهانه» خدا پیغمبرش را با این اکرام کرد یا اهانت کرد با نداشتن با فقر اکرام کرد یا اهانت کرد «فان قال اهانه» اگر کسی بگوید که خدا پیغمبرش را تحقیر کرده با نداشتن با نداری او را اهانت کرده اگر اینچنین بگوید معاذالله «فقد کذب والله العظیم بالافک العظیم» به خدا قسم دروغ بزرگ گفت «و ان قال اکرمه» اگر گفت نه اگر بعد از نظر و تعقل به این نتیجه رسید که خدا که پیغمبرش را ثروت نداد به پیغمبر اکرام کرد احترام کرد که به او نداد «و ان قال اکرمه» پس «فلیعلم» بداند که «ان الله قد اهان غیره» آن کسی را که مال داد او را اهانت کرد فرمود «و ان قال اکرمه» اگر ناظر با عقل بیندیشد و نتیجه بگیرد که خدا پیامبرش را اکرام کرد پس «فلیَعلم ان الله قد اهان غیره حیث بسط الدّنیا له و زواها عن اقرب الناس منه فتاسی متأسٍ بنبیّه واقتص اثره و ولج مولجه والا فلا یامن الهلکة» .
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است