display result search
منو
تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش اول

تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 105 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش اول
- ویژگی‌های اولوالالباب
- اوصاف صابرین
- نمونه‌های متقین
- عزم و اراده نیک
- همنشینی با فقرا

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الآلْبَابِ ٭ الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ ٭ وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ ٭ وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ﴾

بعد از اقامهٴ برهان بر آن اصول کلی دین یعنی توحید و نبوت و معاد و بعد از نقل شبهات منکرین و جواب از آن شبهات, مسئلهٴ حق و باطل را با یک مثلی با ﴿انزل من السماء ماء﴾ و مثلی به همین معیار بیان کردند که حق مانند آب سودمندی است که می‌ماند و باطل مانند کف زودگذری است که می‌رود, آن‌گاه مردم را در برابر این معارف و اصول حقه به دو قسمت تقسیم فرمود یک عده این ندای الهی را اجابت می‌کنند و یک عده این ندای الهی اجابت نمی‌کنند آنها که این ندای الهی را اجابت کردند ﴿اولواالالباب﴾‌اند آنها که به این ندا پاسخ ندادند دلهای اینها تهی و خالی خواهد بود ﴿اولواالالباب﴾ یعنی کسانی که دارای لب و مغزند در قرآن کریم در موارد زیاد از اینها به عظمت نام شده ولی در سورهٴ آل‌عمران سیرهٴ علمی ﴿اولواالالباب﴾ را بیان فرمود که جهان بینی اینها چگونه است و در این سورهٴ رعد سیرهٴ عملی ﴿اولواالالباب﴾ را ذکر می‌کنند که روش عملی ﴿اولواالالباب﴾ چیست؟ در بین این اوصاف برجسته صبر از یک خصوصیتی برخوردار است که سایر اوصاف به اندازهٴ این صبر از آن خصوصیت برخوردار نیستند زیرا صبر را قرآن کریم ریشهٴ بسیاری از مسائل و درجات ایمان می‌داند اگر در روایات ما صبر به عنوان رأس و ایمان معرفی شد که «الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» این به برکت قرآن کریم است که قرآن کریم قسمت مهم فضائل عملی را محصول صبر می‌داند. صبر یک کار بدنی نیست مثل نماز و روزه, صبر یک کار بدنی نیست مثل انفاق و جهاد, صبر یک کار درونی است که ریشهٴ همهٴ این فضایل است چندین روایت به این تعبیر از معصومین(علیهم السلام) رسیده است که «الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» می‌بینیم قرآن کریم با صبر معامله سر می‌کند و با سایر اعمال معاملهٴ اعضاء و جسد, در این کریمه صبر را به عنوان اینکه یکی از اوصاف برجستهٴ ﴿اولواالالباب﴾ است ذکر می‌کند ﴿اولواالالباب﴾ کسانی‌اند که صابرند در بحث قبل به عرض رسید که قرآن کریم در یک سلسله از آیات صبر را به عنوان یک وصف ممتاز برای مؤمنین ذکر می‌کند بعد می‌فرماید: خدا صابرین را دوست دارد ﴿و الله یحب الصابرین﴾ بعد مژده می‌دهد که صابرین پیروزند ﴿ان الله مع الصابرین﴾ بعد این صبر را به عنوان نردبان ارتباطی عبد و مولی می‌داند که ﴿استعینوا بالصبر و الصلاة﴾ اما اینها هیچ‌کدام آن حقیقت صبر را تبیین نمی‌کنند حقیقت صبر را یعنی بافت درونی صبر را قرآن در سورهٴ نحل و در سورهٴ مدثر تبیین کرد فرمود ﴿و اصبر و ما صبرک الا بالله﴾ در سورهٴ مدثر هم فرمود ﴿و لربک فاصبر﴾ یعنی مبدأ فاعلی این صبر خدا باشد نعمتی است از خدا و هدف نهایی و غایت این صبر هم خدا باشد نه انگیز‌ه‌های دیگر ﴿و لربک فاصبر﴾ اگر یک کاری مبدا فاعلی‌اش خدا شد و مبدأ غایی‌اش هم خدا شد این می‌شود سر سایر قضایا لذا در بسیاری از روایات آمده که «الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» حالا نمونه‌هایی از این صبر را که ملاحظه فرمودید باز بعضی از نمونه‌ها را ملاحظه می‌فرمایید آن‌گاه می‌رسیم قرآن چرا صبر را چرا جزء اوصاف کلیدی مؤمن می‌داند یعنی وقتی که فضایل مؤمنین را می‌شمارد می‌فرماید این محصول صبر اینهاست وقتی آن درجات بهشتی‌ها را می‌شمارد می‌فرماید این نتیجهٴ صبر آنهاست با اینکه سخن از نماز هست, با اینکه سخن از تقوی هست, با اینکه سخن از سایر فضایل هست اما وقتی که پاداش اینها را بیان می‌کند می‌فرماید چون صبر کردند ما اینها را به این درجه رساندیم قرآن هم با صبر معاملهٴ کلید و سر می‌کند در دنیا و هم با صبر معاملهٴ کلید و سر می‌کند در درجات بهشت این است که در روایات آمده که معصومین فرمودند: «الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» واگر در روایات صبر به سه قسمت تقسیم شده است «صبر عند المصیبة و صبر علی الطاعة و صبر عن المعصیة» , گرچه در بعضی از روایات صبر به دو قسمت تقسیم شده است اما در روایات دیگر صبر به سه قسمت تقسیم شده است که آن مشهور است و آن تقسیم صبر به دو قسم در صدد حصر عقلی نیست که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرده, اگر صبر به سه قسمت تقسیم شد برای اینکه آیات قرآن کریم در موارد سه‌گانه مؤمن را به صبر دستور می‌دهد یکی صبر عند المصیبهٴ است, یکی صبر عن المعصیهٴ است, یکی هم صبر علی الطاعهٴ است و این صبرها را هر چه دشوارتر باشد قرآن بیشتر می‌ستاید و جواب بیشتر و جزای بیشتری می‌دهد و هر چه کمتر باشد مدح کمتر و قهراً جزای کمتری دارد حالا موارد گوناگونی صبر را در قرآن ملاحظه می‌فرمایید تا برسیم قرآن چرا صبر را کلید سایر فضایل می‌داند و چرا در روایات برزخ مسئلهٴ تجسم اعمال را که روایات مطرح می‌کند صبر را از نماز بالاتر می‌داند صبر را از زکات بالاتر می‌داند صبر را از نیکی و احسان بالاتر می‌داند, چرا قدرت صبر در قبر در برزخ در عالم قبر از قدرت نماز و روزه بالاتر است؟ چرا قدرت صبر در عالم برزخ و تجسم اعمال از قدرت نیکی و احسان هم بالاتر است؟ در خلال آیاتی که قبلاً بحث شده بود مسئلهٴ صبر در مصیبت را سورهٴ حج هم دارد که فرمود در آیهٴ 25 می‌فرماید مخبتین کسانی هستند که ﴿وَ بشّر المخبتین﴾ مخبتین کسانی هستند که ﴿الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و الصابرین علی ما اصابهم﴾ اینها در این رویدادها و حوادث که برخورد می‌کند به اینها اینها صابرند آنچه به اینها می‌رسد جزع نمی‌کنند ﴿و الصابرین علی ما اصابهم﴾ بعد ﴿وَ الْمُقِیمِی الصَّلاَةِ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ در سورهٴ لقمان هم که وقتی لقمان حکیم فرزندش را به اوصافی أمر می‌کند می‌فرماید: ﴿یا بنی أقم الصلاة﴾ اینها را قرآن حکمت می‌داند برای اینکه می‌فرماید ﴿یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤتَ الحکمة فقد أوتی خیرا کثیراً﴾ بعد می‌فرماید: ما به لقمان حکمت دادیم یعنی به او خیر کثیر دادیم دیگر ﴿و لقد آتینا لقمان الحکمة﴾ اگر حکمت را خدای سبحان به آن مقام عظیم می‌ستاید که هر کس از حکمت برخوردار است از خیر کثیر برخوردار است و چیزی را که خدا خیر بداند او را به کثرت معرفی کند می‌فرماید: خیر کثیر معلوم می‌شود خیلی مهم است و بعد می‌فرماید ما آن حکمت را به لقمان آموختیم ﴿و لقد آتینا لقمان الحکمة﴾ یعنی به او خیر کثیر دادیم آن‌گاه سخنان لقمان را که تبیین می‌کند اولش توحید است معلوم می‌شود آغاز حکمت توحید و معرفت وحدانیت حق است بعد سایر مسائل و فضایل تا می‌رسد به اینجا که ﴿یا بنی اقم الصلاه و أمر بالمعروف و انْه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور﴾ در مصیبت بردبار باش این تعبیر یا مال همهٴ این جمله‌ها و احکام گذشته است یا مال آن اخیری است نظیر همان بحثی که استثنای متعقب جمل عدیده مال این اخیری یقیناً هست این استدلالی که حضرت می‌فرماید ﴿ان ذلک من عزم الامور﴾ یقیناً صبر را شامل می‌شود حالا صلاة را سایر امور را شامل بشود یا نشود داخل در آن نزاع است فرمود ﴿اقم الصلاه وامر بالمعروف و انْه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور﴾ یعنی از کارهایی است که شما باید مصمم باشید از کارهایی است که یجب ان یعزم علیها, ﴿ان ذلک من عزم الامور﴾ یک امر عادی نیست یک کاری است که حتماً بشر باید به او تصمیم بگیرد تحقیقاً مسئلهٴ صبر ﴿من عزم الامور﴾ است یعنی از اموری است که یجب ان یعزم علیها انسان نمی‌تواند دربارهٴ صبر بی‌تفاوت باشد این تعبیر یا مخصوص صبر است یا همهٴ این چند جمله را شامل می‌شود علی نزاع المعروف که استثنای متعقب جمل عدیده شامل همهٴ گذشته‌ها می‌شود یا جملهٴ اخیره را در بر می‌گیرد علی ایّ حال مال اخیری هست یقیناً, ﴿ان ذلک من عزم الامور﴾ صبر از چیزهایی است که یجب ان یعزم علیه انسان باید مصمم باشد که صبر کند نه اینکه گاهی صبر بکند گاهی صبر نکند نه ﴿ان ذلک من عزم الامور﴾ یعنی تحقیقاً صبر از چیزهایی است که بشر باید روی آن تصمیم بگیرد یعنی باید مصمم باشد که صابر باشد تصمیم بگیرد که صبر کند این صبر چیست که ﴿من عزم الامور﴾ است؟ که بشر حتماً باید در برنامه‌اش مصمم باشد که صبر کند در برخوردهای اجتماعی در سورهٴ کهف و همچنین در سورهٴ قصص می‌فرماید: شما در برخوردهای اجتماعی در بین مردم با فقرا بنشینید بهتر است یا با طبقهٴ اشراف و اغنیا و سرمایه‌دارها خودتان را وادار کنید با این طبقهٴ محروم به سر ببرید این صبر می‌خواهد انسان خودش را وادار کند که با محرومین زندگی بکند این صبر می‌خواهد در سورهٴ کهف به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آیهٴ 28 سورهٴ کهف فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَ کَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ فرمود خودت را وادار کن که با محرومین به سر ببری با اینها باش یک کار دشواری است در جوامع روایی ما به ما گفتند اگر خواستی خود را بیازمایی که اهل دنیایی یا اهل آخرتی ببین اگر کسی آمده است از تو چیزی می‌خواهد و کسی آمده است می‌خواهد چیزی به تو بدهد در این دو تا برخورد کدام برخورد تو را به خود جلب می‌کند اگر کسی آمده است چیزی به تو بدهد تو خوشحال‌تری معلوم می‌شود تو اهل دنیایی اگر کسی آمد که چیزی به او بدهی خوشحال‌تری معلوم می‌شود که اهل آخرتی خود را بیازمای یعنی اگر حضرت امیر(سلام الله علیه) آن‌طوری که در نهج البلاغه آمده «و لکل منهما بنون فکونوا من ابناء الآخرة و لا تکونوا من ابناء الدنیا» فرمود دنیا فرزندانی دارد آخرت فرزندانی دارد شما بکوشید فرزندان آخرت باشید فرزند دنیا نباشید در جوامع روایی ما معصومین فرمودند اگر خواستید ببینید فرزند دنیایی یا فرزند آخرت خود را با این دو تا برخورد بیازمای اگر هنگام اعطاء خوشحال‌تری داری انفاق می‌کنی خوشحال‌تری معلوم می‌شود از ابنای آخرتی و اگر هنگام گرفتن خوشحال‌تری معلوم می‌شود از ابنای دنیائی و خدا دست گیرنده را دوست ندارد «الید العلیا خیر من الید السفلی» این از آن کلمات بلند رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فریقین نقل کردند چند تا کلمه است که قبل از رسول الله احدی این کلمات را نگفت اینها در من لا یحضره الفقیه در جلد چهارم از این مجلدات اخیر در أواخر جلد چهارم بعنوان اینکه کلمات معجزی که «لم یسبق الیها» عنوان این است کلمات معجزی که قبل از حضرت احدی نگفت این در جوامع روایی اهل سنت هم هست این تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس که از تواریخ عامه است کلمات حضرت را که ذکر می‌کنند این تعبیر را ایشان هم دارند که قبل از حضرت احدی این چند جمله را نگفت کلمات حضرت نظیر اصول کلّیه است که فرمود «و اعطیت جوامع الکلم» لذا حفظ کردن سخنان حضرت هم دشوار است بر خلاف نهج البلاغه یا خطبه‌های دیگر چون آنها خطبه‌ها منسجم است صدر و ذیلی دارد اما حضرت پشت سر هم اصول کلی القا می‌کند لذا حفظ کلمات حضرت دشوار است هر کدامش یک اصل است نظیر یک خطبه نیست که انسان تناسب صدر و ذیل آدم را وادار کند که انسجام را حفظ کند «و اعطیت جوامع الکلم» همهٴ آنچه که یعنی اکثر آنچه که از حضرت نقل شده است به عنوان این اصول کلی است یکی از آن اصول کلی این است که «الید العلیا خیر من الید السفلی» آن دست دهنده را خدا دوست دارد گیرنده پیش خدا فرومایه است انسانی که بگیر باشد و سیرهٴ او گرفتن باشد نه خدمت این پیش خدا عزیز نیست, «الید العلیا خیر من الید السفلی» در روایات فرمودند اگر خواستی خود را بیازمایی که اهل دنیایی یا اهل آخرتی خوب دنیا دنیاست دیگر پست است دیگر ببین هنگامی که کسی آمده چیزی به تو می‌دهد خوشحال‌تری یا وقتی که تو می‌خواهی خدمت کنی خوشحال‌تری اگر آن وقت که تو خدمت می‌کنی خوشحال‌تری بدان اهل آخرتی اگر چیزی می‌خواهی بگیری خوشحال‌تری بدان اهل دنیایی این نمونه‌های اهل دنیا و اهل آخرت بودن خدای سبحان به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود خودت را وادار کن که با محرومین بسازی ﴿و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی﴾ آنها که صبح و شام به یاد خدایند منتها فقیرند محرومند بیچاره‌اند با آنها باش این صبر می‌خواهد این یک کار آسانی نیست انسان با محرومین و فقرا باشد این کار کار آسانی نیست که انسان با طبقهٴ محروم باشد ﴿و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی﴾ اینها همواره به یاد خدایند یا ناظر به طرفهٴ نهار است که صبح و غروب به یاد خدایند یا نه کنایه از دوام تذکر است همواره به یاد حق‌اند ﴿و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه﴾
سؤال ...
جواب: بله حالا ملاحظه بفرمائید ﴿ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا﴾ از اینها فاصله بگیرید چشم بدوزید به دیگران که از زرق و برق دنیا بهره‌مندند این‌طور نباشد ﴿ولا تعد عیناک عنهم﴾ دو چشمت از اینها تجاوز نکند دو چشمی اینها را نگاه بکن چشمت را از اینها بیرون نبر که اینها را نگاه نکنی در قبال اینها گروه دیگر را نگاه بکنید که ﴿ترید زینة الحیاة الدنیا﴾ ﴿ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه و کان امره فرطاً﴾ در کریمهٴ دیگر فرمود اگر هم به طرف ثروتمندان چشم دوختی بدان دنیا برای کسی میوه نخواهد داد ﴿و لا تمدّنّ عینیک الی ما متعنا به ازواجاً منهم زهرة الحیاة الدنیا﴾ فرمود دو چشمت را باز نکن کشش چشمت به سمت کسانی نباشد که از مزایای دنیا برخوردارند برای اینکه ما به آنها زهرهٴ دنیا دادیم این زهره مثل تمره, تمر و تمره این تایش مثل "تای" تمره است زهر یعنی شکوفه ازهار یعنی شکوفه‌ها زهرالربیع نام کتاب مرحوم سید یعنی شکوفهٴ بهار زهر یعنی شکوفه فرمود این دنیا یک شکوفه‌ای به آن نیست برای کسی میوه نمی‌شود شما در منطقه‌های سردسیر ملاحظه فرمودید این درخت تا شکوفه می‌کند یک پاییز سردسیری در پیش هست که شکوفه‌اش را می‌ریزد این‌طور نیست که دنیا برای کسی شکوفه بشود که یک وقتی امام در همین شبستان شرقی مسجد اعظم موعظه می‌کردند یعنی پایان درس موعظه می‌کردند می‌فرمودند من که آمدم اینجا عکس آقای مرحوم بروجردی را دیدم چون خوب وقتی قبلاً وارد می‌شدند فاتحه‌ای می‌خواندند و بعد وارد مسجد می‌شدند می‌فرماید این عکس ما را متوجه خود کرد و یک موعظهٴ خوبی بود برای ما روزی که ایشان وارد قم شدند در چه حدی بودند اوج ریاست ایشان که فراگیر شد هر جا که بالاخره مسلمان شیعی می‌نشست سخن از مرحوم آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه بود بعدش هم آن تشییع بعدش هم آن قدر بعدش هم آن عکس فرمود این منظره من را تکان داد تا انسان می‌رود اوج بگیرد می‌گویند برو این دنیاست این تازه برای خوبهاست برای دیگران که شکوفا نمی‌شود اصلا ً فرمود این مقام اوج که رسید گفتند برو فرمودند هیچ مقامی از مقام آقای بروجردی در این عصر اخیر آنروزها می‌فرمودند به عظمت ایشان نبود و تا به این اوج رسید خدای سبحان ندای غیب را باید لبیک بگویی برای کسی میوه نمی‌شود تازه این خوبها می‌فرمود از او نه عالمتر در عصرش بود در قسمتهای خودش نه معروفتر و نه محترمتر و نه وجیه المِلَّه‌تر تا اوج گرفت گفتند برو فرمود ﴿لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم﴾ چه چیزی داری تمعنا به متاع دنیا چیست؟ ﴿زهرة الحیاة الدنیا﴾ این حیات دنیا یک زهر است این شکوفه است برای کسی که میوه نمی‌شود میوه در قیامت است و ﴿فی شغل فاکهون﴾ میوه آنجاست این‌جا برای کسی میوه نمی‌شود بنابراین فرمود تو اگر بخواهی از طبقهٴ محروم چشم برکنی به چه کسی چشم بدوزی؟ این صبر می‌خواهد ساختن و پرداختن به محرومین صبر می‌خواهد همین معنی را اولوالعلم در جریان قارون ذکر می‌کنند ملاحظه فرمایید در سورهٴ قصص وقتی جریان قارون را ذکر می‌کند ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ در سورهٴ قصص آیهٴ 79 ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ با آن زرق و برقش به عنوان استعلا بر قومش خارج شد نه مع قومه نه فی قومه بلکه ﴿علی قومه﴾ به عنوان استکبار و استعلا با زینتش بیرون آمد ﴿فخرج علی قومه فی زینته﴾ غرق زینت بود به عنوان استعلای علی القوم بیرون آمده ﴿قال الذین یریدون الحیاة الدنیا﴾ آنهایی ابنای دنیا بودند حرفشان این است قالوا نه یعنی حتما به زبان آوردند یعنی منطقشان این است منطقشان این بود ﴿قال الذین﴾ نشانه‌اش این است که در آیهٴ بعد می‌فرماید آنهایی که آرزو می‌کردند سخن از گفتن نیست که حالا حتماً انسان به زبان بگوید ﴿قال الذین یریدون الحیاة الدنیا﴾ منطق دنیاپرست این بود که ﴿یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون انه لذو حظ عظیم﴾ منطق, ابنای دنیا این است که ای کاش ما هم مثل قارون می‌داشتیم برای اینکه او ﴿حظ عظیمی﴾ دارد اما ﴿و قال الذین اوتوا العلم﴾ آنهایی که خدا به آنها علم مرحمت کرده است ﴿و قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا و لا یلقّاها الا الصابرون﴾ اولوالعلم به این طبقه گفتند که وای بر شما این چه فضیلتی است که کسی با طلا و نقره بیرون بیاید ﴿ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحاً﴾ این بهتر است نه آن ایمان و عمل صالح بهتر است نه طلا و نقره این ذیل ظاهراً اگر کلام همان و ﴿اوتوا العلم﴾ باشد خدا تصدیق کرد و اگر کلام خود خدا باشد که خوب ﴿و من أصدق من الله قیلا﴾ آن ذیل چیست؟ اینکه فرمود ﴿و ما لا یلقاها الا الصابرون﴾ صابرون, می‌فهمند که خیر در ایمان و عمل صالح است نه در زرق و برق این جملهٴ ذیل که ﴿و ما لا یلقاها الا الصابرون﴾ صابرونند که می‌فهمند در زرق و برق چیزی نیست صابرونند که می‌فهمند خیر در ایمان و عمل صالح است این جمله یا کلام الله است یا سخن همان ﴿الذین اوتوا العلم﴾ است و خدا نهی کرده و چیزی را که خدای سبحان نقل بکند و رد نکند تصدیق است چون قرآن کتاب قصه و داستان نیست زید چنین گفت, عمرو چنان گفت اگر باطل را نقل کرد یقیناً سرکوب می‌کند می‌گوید حرفشان این است و این باطل است. اگر چیزی را خدای سبحان نقل کرد و رد نکرد مورد تصدیق خدایی است که ﴿و من اصدق من الله قیلا﴾ خوب پس این یک بردباری می‌خواهد انسان با طبقهٴ محروم باشد این پیشنهاد همهٴ اغنیاء بود به انبیاءشان که شما اینها را بیرون کنید این طبقهٴ محروم را بیرون کنید ما می‌آییم به نوح این پیشنهاد را دادند, به دیگر پیامبران این پیشنهاد را دادند خدای سبحان به نوح فرمود ﴿و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداهٴ و العشی﴾ مبادا, این محرومین را از درت بیرون کنی اینها بیایند اینها را طرد نکن برای اینکه آن ملاء بیاید می‌خواهد بیاید, می‌خواهد نیاید ﴿و لا تطرد الذین﴾ تو طرد نکن اینها را خود نوح هم به آنها جواب داد جواب ردع داد که ﴿و ما انا بطارد الذین آمنوا﴾ شما گفتید من اینها را بیرون کنم من هرگز این کار را نمی‌کنم چرا اینها را بیرون کنم؟ این یک دری است برای همه باز است می‌خواهد بیایید می‌خواهد نیایید صبر با این طبقه صبر چشم دوختن به محرومین و چشم بستن از مطرفین کار آسانی نیست این کلید بسیاری از فضایل اجتماعی است این یک نمونه. در قسمتهای دیگر قرآن وقتی اوصاف مؤمنین را می‌شمارد می‌فرماید: مؤمنین کسانی‌اند که حرفشان این است. سورهٴ ابراهیم آیهٴ 12 سخن انبیاء را اولش این است که ﴿قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم﴾ سخن انبیاء, را می‌شمارد بعد می‌فرماید ﴿و ما لنا الاّ نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما آذیتمونا﴾ این صبر عند المصیبهٴ است ما تمام اذیت‌های شما را تحمل می‌کنیم صبر می‌کنیم پس اگر یکی از اقسام صبر, صبر عند المصیبهٴ است که در روایات آمده ریشهٴ قرآنیش اینهاست که ﴿و لنصبرن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکّل المتوکلون﴾ ولی جامع همهٴ این اقسام سه‌گانهٴ صبر سورهٴ مبارکهٴ فرقان است در سورهٴ فرقان که ﴿عباد الرحمن﴾ را توضیح می‌دهند دو مطلب در او هست یکی تقسیم سه‌گانهٴ صبر, یکی کلید بودن صبر هم «صبر علی الطاعة» و «صبر عند المصیبة» و «صبر عن المعصیة» هر سه قسم در این آیات آمده و همین که اصولاً صبر کلید سایر مسائل اخلاقی است در سورهٴ فرقان ﴿عباد الرحمن﴾ را که می‌ستاید و معرفی می‌کند از آیات 63 تا آخر سورهٴ فرقان می‌فرماید: در برابر کفاری که آنها را معرفی کرد حالا ﴿عباد الرحمٰن﴾ را ذکر می‌کند ﴿و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هوناً﴾ سبک‌بالند با اینکه نه اهل ذلتند نه اهل سازشند در کارهای دینی سنگینند ولی در مسائل زندگی هیّن و نرم و سبک‌بالند در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست آن‌طوری که نهج‌البلاغه اوایل نهج هم است که «ما علیَّ من قتالٍ من خالف الحق وَ خابط الغیّ من إدهان وَلا ایهان» با قسم هم گویا ذکر می‌کند می‌فرماید: این‌طور نیست که من در برابر جنگ با بیگانگان کمترین ادهان و کمترین ایهان نشان بدهم من مسئلهٴ جنگ را یک مسئلهٴ مداهنه و دهن و روغن مالی برخورد کنم این‌چنین نیست با بیگانه‌گان هم ایهان داشته باشم با وهن و سستی و سازش برخود کنم این هم نیست هرگز در نبرد با باطل نه ادهان دارم نه «ایهان ما علی من قتال من خالف الحق و خابط الغی» او «خابط الغی من ادهان و لا ایهانٍ» پس اهل مداهنه نیست سازش در ما نیست سستی و سهل‌انگاری در برابر باطل در ما نیست اما زندگی‌مان سبک است آسان زندگی می‌کنیم انسان مسافر اگر بخواهد بهتر و زودتر برسد باید بارش سبک باشد این جملهٴ مبارکهٴ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که فرمود «نجیٰ المخففون» سبک, بارها نجات پیدا کردند آن را حضرت آن‌طور که در نهج آمده با همان آهنگ خودش که به خطبه‌ای می‌خواند بیان کرد فرمود «تخففوا تلحقوا» که مرحوم سیّد رضی می‌فرماید این از آن کلمات پر محتوای گیراست «تخففوا تلحقوا» سبک بشوید تا بروید حضرت فرمود «نجا المخففون» حضرت امیر هم دارد که «تخففوا تلحقوا» این «تخففوا تلحقوا» سبک بار بودن یعنی مشی‌شان خط مشی‌شان در زندگی نرم است خیلی اهل تکلّف نیستند ﴿الذین یمشون علی الارض هوناً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً﴾ در برخورد با جهال که اذیّت و آزار و اهانت می‌بینند سخن مسالمت‌آمیز دارند با کفّار ﴿اشداءٌ علی الکفار﴾ ند اما در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی این‌طور نیست که اگر یک جاهلی برخورد کرد او مثلا تا آخرین لحظه جواب بدهد یا بگوید که باید یکی شنیدم دوتا بگویم این‌چنین نیست جواب بَدی جاهل را با قول سلم و سخن مسالمت آمیز می‌دهد این مصیبت را تحمل می‌کند همان کاری که از امام سجاد(سلام الله علیه) رسیده که «مرّ علی رجل فصبه فتغافل و قال ایاک اعنی و قال عنک اعرض» آن مرد بددهن به امام سجاد(سلام الله علیه) که اهانت کرد حضرت تغافل فرمود این جلو آمد و گفت آقا این فحش‌ها را به تو گفتم حضرت فرمود بله من هم از تو گذشتم «قال ایاک اعنی و قال عنک اعرض» من هم از تو برگشتم و اعراض کرد این ﴿الذین ... اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما﴾ این صبر «عند المصیبة» است این مال وضع روزشان که خط مشی‌شان روش‌شان در جامعه این‌چنین است نسبت به مسائل شخصی‌شان سبک بارند نسبت به دیگران این‌طور نیست که اگر یک اهانتی شنیدند تا آخرین لحظه مقاومت کنند در جامعهٴ اسلامی این‌طور نیست اما برنامه‌های بین آنها و خدا در شب چیست ﴿و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاماً﴾ آن هم روش روزشان این هم برنامهٴ شبشان اینطور نیست که پر بخورند تا صبح و أواخر طلوع فجر قبل از طلوع شمس به همین خوش باشد که دو رکعت نماز صبح را ادا خوانده این مخصوصاً برای اهل علم که انسان شب آن‌قدر بخورد که نتواند اول مناجات پا شود بدا به حال او بنابر این وضع روزشان را روشن کرد فرمود ﴿یمشون علی الارض هوناً﴾ وضع شبشان را هم روشن کرد ﴿و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما﴾ که اینها در جای خودش علی حده باید بحث بشود.
﴿و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها کان غراماً﴾ یک غرامت لازمی است مثل یک طلب‌کاری که آدم را رها نمی‌کند این غرام است, غارم است, غریم آدم است ﴿انها ساءت مستقرا و مقاما ٭ و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقترط﴾ اهل انفاقند اما اهل اسراف و تبذیر نیستند اهل بخل و مماسکه هم نیستند ﴿و کان بین ذلک قواماً ٭ و الذین لا یدعون مع الله إلهاً آخر﴾ موحّدند ﴿ولا یقتلون النفس التی حرم الله الا بالحق﴾ کسی را نمی‌کشند مگر آنجایی را که خدای سبحان دستور داد ﴿ولا یزنون﴾ عفیفند و اینها همه «صبر عند المصیبة» است و «صبر عن المعصیة» آدم‌کشی نمی‌کنند پرهیز می‌کنند از معصیتها و عفیفند آلوده دامن نیستند ﴿ومن یفعل ذلک یلق أثاماً ٭ یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلد فیه مهاناً ٭ الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحا فاولٰئک یبدّل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیماً ٭ و من تاب و عمل صالحا فانه یتوب الی الله متاباً ٭ و الذین لا یشهدون الزّور﴾ , این معصیت را نمی‌کنند ﴿لا یشهدون﴾ شهادت زور شهادت باطل نمی‌دهند یا نه در مجلس باطل و لهو و لعب حضور پیدا نمی‌کنند علی ایّ حال صبر «عن المعصیة» است ﴿و الذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللّغو مروا کراما﴾ این‌طور نیست که اگر چند نفر کنار هم نشسته‌اند مشغول گفتن و خندیدنند این هم بشود یکی از آنها کریمانه از مجلس گناه می‌گذرد نه لئیمانه که بنشیند دو نفر دارند غیبت می‌کنند تهمت می‌زنند حرف بدی می‌زنند یا به لهو و لعب مشغولند این سومی آنها نخواهد شد کریمانه از کنار گنهکاران می‌گذرد ﴿و اذا مرّوا باللّغو مروا کراما﴾ که این هم صبر «عن المعصیة» است ﴿و الذین اذا ذگروا بآیات ربهم لم یخروا علیها صمّاً و عمیانا ٭ و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین إماما﴾ , که این البته هرکدام باید در جای خودش علی حده بحث بشود این اوصاف فراوانی که خدای سبحان شمرد که بعضی صبر «عند المصیبة» بود, بعضی «صبر عن المعصیة» بود, بعضی «صبر علی الطاعة» بود فرمود ﴿اولئک یجزون الغرفه﴾ ما به اینها در بهشت درجهٴ عالیه می‌دهیم چون این خانه‌های هم‌کف و اوشک و بای هم‌کف را نمی‌گویند غرفه آن طبقهٴ فوقانی را می‌گویند غرفه یعنی به آنها درجهٴ عالیه می‌دهیم, چرا؟ در بین همهٴ این اوصافی که در اینجا فرمود استدلال می‌کند خدای سبحان می‌فرماید ﴿اولئک یجزون الغرفة بما صبروا﴾ معلوم می‌شود صبر جزء اوصاف کلیدی است صبر مثل نماز نیست و روزه گرفتن نیست صبر یک معنای دیگری خواهد داشت که بعد معلوم می‌شود که آن معنا چیست.
سؤال ...
جواب: بله یعنی جزع نکند تسلیم نشود
سؤال ...
جواب: ﴿و اذا خاطبهم الجاهلون﴾ , این اهانت این فحش این بدی اینها مصیبت است دیگر همانی که انبیاء می‌گفتند ﴿و لنصبرن علی ما آذیتمونا﴾ , تمام اهانتها را هم تحمل می‌کنند آنها یک وقت انسان می‌خواهد با خونش دین را یاری کند یک وقت می‌خواهد با بالاتر از خون بنام آبرو دین را یاری کند الان هم می‌بینید در این انقلاب قبلش هم همین‌طور بود یک عده از مسئولین دلسوز مرتب دارند شب و روز آبرو می‌ریزند پای درخت انقلاب این بالاتر از آن شهید است این کار هر کسی نیست مرتب شب و روز آبرو بریزد تا دین محفوظ بماند و انبیاء آبرو دادند چون اهانت فحش چه برای رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشتند؟ شما می‌بینید این منافقین چیزی به خاطرشان نرسید که به حضرت نسبت بدهند حتی تهمت ناموسی دیگر از این سخت‌تر چیست؟ آن آیات سورهٴ مبارکهٴ نور از آیات 11 به بعد چه برای حضرت گذاشتند؟ دیگر بدترین ننگ همان تهمت ناموسی بود دیگر زدند دیگر هیچ چیزی از منافق ساخته نبود که روا ندارد و اعمال نکند حتی تهمت ناموسی این شب و روز آبرو دادن و دین را حفظ کردن خوب یقیناً بالاتر از عرض کنم شهید است شما در روایات صبر بخوانید که چرا ثواب صابر ثواب الف شهید است کدام صابر را می‌خواهد بگوید؟ شهیدی که آن همه مقام برای او هست این کدام صبر است که اگر کسی به آن درجه رسید ثواب او ثواب الف شهید است، چه صبری آن کم انسانی است که بتواند همهٴ ناملایمات و تهمت‌ها را تحمل کند و شب و روز آبرو بریزد کار آسانی نیست در روایات صبر انشاء الله می‌خوانید که بعضی از صبرهاست و بعضی از صابرینند که ثوابشان ثواب الف شهید است بنابراین وقتی این آیات آن جریان افک که نازل شده است ﴿و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم و علیم﴾ که قرآن کریم از آیات 11 به بعد سورهٴ اوایل سورهٴ نور پشت سر هم دارد دفاع می‌کند از آبروی پیامبر که این نبود, این‌چنین نیست, این تهمت را نزنید, ننگ ناموسی به حضرت نچسبانید, سنگین‌ترین رنج را حضرت تحمل کرده این می‌شود صبر که انسان صحنه را ترک نکند و آن هم که شب و روز آبرو می‌دهد و شب و روز آبرو داد او البته ثوابش بیشتر از شهید است حالا بعد در روایات ما سرّ اینکه صبر را نشانهٴ آزادی انسان می‌داند می‌خوانیم شما این روایاتی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب قیم کافی باب ایمان و کفر باب صبر نقل کرده مطالعه بفرمایید معصوم(سلام الله علیه) می‌فرماید: انسان آزاده است که صبر می‌کند صبر به حرّیت برمی‌گردد خلاصه می‌شود یک صفت کلیدی آن حرّیت است که همهٴ این فضایل را در بر دارد این‌چنین نیست که تمام این فضایل را قرآن در سورهٴ فرقان ذکر بکند بعد بفرماید ما به اینها در قیامت درجهٴ عالیه می‌دهیم ﴿اولئک یجزون الغرفه بما صبروا﴾ معلوم می‌شود صبر در قرآن کریم یک وصف کلیدی است که همهٴ مسائل را باز می‌کند. حالا شواهد دیگری است که ملاحظه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی