display result search
منو
تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش سوم

تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 72 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش سوم
- اثبات معجزه بودن قرآن
- فهم عمومی و خاص از قرآن
- هر آنچه از خداوند است حق و ماندنی است

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الآرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الآمْثَالَ﴾

بعد از اینکه در اوّل سوره به حقّیت جمیع ما أنزل من السماء اشاره شد و آنگاه حقّیت ما أنزل من السماء در توحید و رسالت و معاد به عنوان اصول دین خلاصه کردند و براهینی برای ضرورت معاد و توحید اقامه کردند و بالالتزام مسئلهٴ وحی و رسالت را تبیین کردند زیرا اگر مبدأ ضروری شد و معاد و روز حساب ضروری شد قهراً وحی و قانون وتکلیفی باید باشد زیرا حساب بدون قانون نخواهد بود آنگاه به نقل شبهاتی که مربوط به این سه مقام و بحث بود پرداخت یک مقام شبهات ناظر به وحی و رسالت بود با جوابهایش, یک مقام شبهات راجع به معاد بود با جوابهایش, مقام ثالث که مهمترین مقام این سوره را تشکیل می‌دهد مقام توحید است و تبیین ضرورت توحید یعنی خدای سبحان است که این جهان را آفرید و خدای سبحان است که همهٴ امور این جهان را اداره می‌کند و لا غیر که او رب العالمین است چون در خلال بحث به اعتقادات گوناگون اشاره شد که بعضی حق را می‌فهمند و می‌پذیرند و بعضی در برابر حق سرسختی می‌کنند این معنا را خدای سبحان به عنوان مَثَل تبیین کرد فرمود مثل آنچه که از خدای سبحان نازل می‌شود مَثَل آب است که از بالا نازل می‌شود و به همراه خود هیچ کفی ندارد وقتی این باران از بالا نازل شد هر وادی هر دره‌ای هر ظرفی به مقدار ظرفیت خود از آن آب استفاده می‌کند این آب در حرکت و خروش خود با کفی همرا است کف همراه این سیل متحرک است چون سبک است با جست و خیز خود را برجسته نشان می‌دهد روی آب می‌آید بالا می‌آید ولی وقتی حرکت ایستاد آنچه که آب است و نافع است در این ظرفها می‌ماند و آنچه که کف روی آب است از بین می‌رود در مسائل صناعی هم اینچنین است وقتی بخواهند این فلزها را گداخته کنند آب کنند که از این فلزها زیورها بسازند یا متاعهای گوناگونی بسازند وقتی طلا را آب می‌کنند یا آهن را آب می‌کنند که از طلا زینت بسازند و از آهن مصالح ساختمانی بسازند وقتی این به جوش آمد کفهایی رابه همراه خود دارد وقتی از جوش ایستاد آن مواد سودمند فلز می‌ماند آن کفهای روی این مواد جوش آمده از بین می‌رود آنگاه در ذیل می‌فرماید مَثَل حق و باطل مثل آب است و کف آب مثل حق و باطل مثل آن فلز گداخته است وکف آن فلز که آن مادهٴ اصلی که سودمند است می‌ماند آن کف برجستهٴ بی‌اثر از بین می‌رود نظام جهان هم اینچنین است آنچه که حق است می‌ماند و آنچه که باطل است از بین می‌رود این در حقیقت یک مَثَل هست به تعبیرهای گوناگون در ذیل آیه از این تعبیرات گوناگون جمع‌بندی می‌فرماید نمی‌فرماید آب می‌ماند نمی‌فرماید آن مواد فلز می‌ماند می‌فرماید ﴿و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض﴾ آنچه نافع است می‌ماند یعنی در مثل سیل آب می‌ماند, کف می‌رود در مثل فلزات گداخته آن ماده‌های اصلی می‌ماند و این کفها از بین می‌رود چون این چند مثل نیست که حکم هر کدام را جداگانه بیان کند اینها تعبیرات گوناگون یک مثل است لذا جامع همهٴ اینها را بیان می‌کند می‌فرماید ﴿و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض﴾ آنچه که به حال مردم نافع است این می‌ماند خواه در مثال سیل مثل آب باشد خواه در مثال آن مواد گداخته مانند آن عصاره‌های اولیهٴ فلزات باشد و باطل مانند کفی است که از بین می‌رود فرمود ﴿انزل من السماء ماءً﴾ این آب وقتی که نازل می‌شود نه اندازه‌ای دارد نه کفی همراه اوست اندازه را این ظرفها تعیین می‌کنند کف را آن حرکت و جنب و جوش به بار می‌آورد آبی که نازل می‌شود نه به یک لیتر و دو لیتر موزون است که اندازه‌ای داشته باشد نه با کف همراه است فیض خدای سبحان که از مخزن غیب تنزل می‌کند اندازه‌ای ندارد وقتی به عالم خلق آمده است به اندازه‌های گوناگون درمی‌آید وگرنه آنچه از مخزن غیب نازل می‌شود اندازه‌ای ندارد تا گیرنده که باشد و آن قلبی که این فیض را دریافت می‌کند چه اندازه وسیع و ظرفیتش گسترش داشته باشد پس آب همانطوری که از بالا نازل می‌شود اندازه ندارد در ظرفها به اندازهٴ همین ظرفها جا می‌گیرد فیض خدای سبحان هم اینچنین است وقتی از مخزن غیب بر اساس آیهٴ سورهٴ حجر نازل می‌شود که فرمود ﴿و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾ یعنی چیزی نیست در جهان مگر اینکه خزائن او پیش ماست ما از آن خزائن غیب نازل می‌کنیم پس آنچه در مخزن غیب است اندازه ندارد وقتی تنزل کرده است انسانها بخواهند از این فیوضات استفاده کنند بعضی‌ها اصلاً ظرفیت ندارند بعضی‌ها دارای ظرفیتند آنها که دارای ظرفیتند ظرفیتهای آنها گوناگون است بعضی‌ها اصلاً نمی‌پذیرند مثل سنگهای سخت چون ظرفیتی ندارند که چیزی از این آب در او قرار بگیرد بعضی‌ها مانند دبه‌ها و حوض و مانند آن ظرفیت دارند و می‌پذیرند این یک مطلب, مطلب دیگر اینکه آنها که دارای ظرفیتند ظرفیتهای آنها گوناگون است بعضی ظرفیتشان بیشتر بعضی ظرفیتشان کمتر است
سؤال ...
جواب: گرچه هدایت به ظرف و تحصیل ظرف را خدای سبحان به انسان آموخت ولی خود انسان باید با ایمان و عمل صالح آن ظرفیتها را فراهم بکند بعضی‌ها مثل کافر اصلاً ظرفیت ندارند زیرا ﴿فهی کالحجارة او اشد قسوة﴾ اگر بعضی از دلها مانند سنگ است یا از سنگ سختتر است چیزی در سنگ سخت فرو نمی‌رود اگر چنانچه دل مانند سنگ شد اصلاً ظرفیت ندارد لذا هیچ فیضی از فیوضات حق را نمی‌پذیرد منطقشان این است ﴿سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ دربارهٴ آنها هم نازل شده ﴿سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون﴾ انسان به جائی می‌رسد که دلش مانند سنگ خواهد شد تمام ظرفیتهایش پر می‌شود سنگی سخت نَمی در او فرو نمی‌رود این گروه همانهائی هستند که فرمود ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ وقتی دل مهر شد نه آن عقاید و اخلاق باطل را می‌شود از دل بیرون آورد نه عقاید حقّه و ملکات فاضله را می‌شود در آن دل جا داد زیرا اگر دهنهٴ دل بسته شد و دل مهر شد نه می‌شود آن عادات بد را از این دل بیرون آورد نه می‌توان سنّتهای خوب را در این دل جا داد اینها مانند سنگند که اصلاً ظرفیت ندارند هیچ بهره‌ای از فیوضات الهی نمی‌برند گروه دوم کسانی هستند که دلهای آنها همانند ؟؟؟؟ گوناگون یا دره‌های مختلف ظرفیت دارد اینها همانهائی هستند که امیر المؤمنین(سلام الله علیه) دربارهٴ اینها به کمیل فرمود «ان هذه القلوب اوعیة» فرمود یا کمیل این دلها اوعیه است وعاء است ظرف معارف و حقائق است «فخیرها اوعاها» بهترین دل آن قلبی است که وسعتش و ظرفیتش برای یافت علوم و معارف بیشتر باشد «یا کمیل بن‌زیاد ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» که این دلها ظرفهای گوناگون است مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از امام مجتبی(سلام الله علیه) نقل کرده است در اواخر عمر شریفشان به برادرش ابن حنفیه جمله‌هائی را گفت فرمود این جمله‌های من مرده‌ها را زنده می‌کند تو از شنیدن این کلمات محروم نباش یکی از این جمله‌های نورانی این است که فرمود «کونوا اوعیة العلم و مصابیح الهدی» یعنی بکوشید که اوعیه و ظروف علم باشید و بکوشید که مصابیح و چراغهای هدایت باشید عالم بشوید که راه خود را ببینید چراغ هدایت باشید که نه تنها راه دیگران را نبندید بلکه به دیگران هم راه بدهید این دل وعاء هدایت باشد «کونوا اوعیة العلم و مصابیح الهدی», وقتی این کریمه نازل شد که ﴿کلاّ أنّه تذکرة ٭ فمن شاء ذکره﴾ یا اینکه فرمود وظیفهٴ ما تذکره و یادآوری است ﴿و تعیها اذن واعیة﴾ در این آیه فرمود ما مأموریم راه نشان بدهیم بعضیها وعاء و ظرف برای پذیرش حرف ما ندارند بعضیها وعاء و ظرف برای پذیرش حرف ما دارند ﴿تعیها اذن واعیة﴾ آن گوشی که وعاء باشد واعی یعنی آن انسانی که دلش ظرف باشد از گوشش نگذرد بلکه از گوشش وارد قلبش شود در اینجا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اشاره فرمود فرمود این اُذن واعیه است مصداق نشان داد که این دارای اُذنی است واعی گوشی است شنوا در جوامع روائی ما چه در کافی چه در دیگر جوامع آمده که زندگی برای دو گروه لذت دارد و بس, «لا خیر فی العیش الا لرجلین» معصومین(علیهم السلام) فرمودند زندگی فقط برای دو دسته گواراست بقیه بهره‌ای از زندگی نمی‌برند «لا خیر فی العیش الا لرجلین عالم مطاع او مستمع واع» یا عالمی که علمش را عرضه کند دیگران از علمش استفاده کنند یا شنونده‌ای که واعی باشد قلبش وعاء باشد آنچه می‌شنود در جانش جا بدهد نه اینکه از گوشش بگذرد مستمعی باشد واعی واع یعنی قلبش وعاء باشد «او مستمع واع» همانطوری که دربارهٴ امیر المؤمنین سلام الله علیه تطبیقاً حضرت فرمود «تعیها اذن واعیة» علی بن ابی‌طالب اذن واعی است یعنی جانش ظرف این معارف است و وعای این علوم است آنها که از این فیض مقداری بهره بردند نتیجهٴ بهره‌برداریشان این است که این قلبشان وسیع خواهد شد بنام شرح صدر شرح صدر باز شدن همین ظرف است گسترش همین وعاء است اگر صدر مشروح شد قلب باز شد فیوضات تازه‌تر و بهتر و بیشتری را قلب دریافت می‌کند چون همواره خدای سبحان دائم الفیض علی البریه است اگر این صدر مشروح شد و این قلب باز شد ظرفیتش برای یافت علوم و معارف بیشتر خواهد شد بنابراین فیض حق هرگز با باطل همراه نیست چون باطل مثل کفی است که روی سیل می‌آید نه در مخزن آب اگر ابری حامل باران باشد در مخزن ابر کف نیست آنجا جای کف نیست همهٴ آبها آنجا هست اما اندازه‌ای ندارد ولی کف اصلاً نیست لذا قرآن کریم می‌فرماید تمام آنچه پیش شماست مخزنش پیش ماست اما کف چون باطل است حقیقتی ندارد فقط در دستگاه شما پیدا می‌شود در مخزن اصلاً کف نیست کف روی این سیلهاست بر اثر جنب و جوش و خروش است
سؤال ...
جواب: حباب آن مدار آب است روی فضای خالی آن آبش به سیل تبدیل می‌شود و با آب یکسان خواهد بود آنچه به نام کف است یعنی حباب درون خالی آن پوچ است انسان وقتی به سراغ این کف می‌رود می‌داند اگر با این کف مقداری آب بود که همراه خود آب می‌ماند آن مدار بسته آن فضائی را که اشغال کرده خودش را نشان می‌دهد آن هیچ است لذا وقتی جریان کفار را مطرح می‌کند می‌فرماید کفار به دنبال سراب می‌روند یعنی به دنبال پوچ که در سورهٴ نور بحثش گذشت ﴿و الذین کفروا اعمالهم کسرابٍ بقیعه﴾ قیعهٴ یعنی بیابان باز و صاف که ﴿یحسبه الظمآن ماءً حتی اذا جاءه لم یجده شیئاً و وجد الله عنده فوفّاه حسابه والله سریع الحساب﴾ پس کافر هیچ سهمی از حق ندارد زیرا دلش چون سنگ است هیچ فیضی را نمی‌پذیرد دیگران بهره می‌برند منتها هر کس به اندازهٴ خودش و تحصیل ظرفیت اینجا ممکن است و تشریح این صدر به نام شرح صدر اینجا میسر است که انسان می‌تواند به نعمت شرح صدر برسد پس ﴿انزل من السماء ماءً﴾ خدای سبحان حقیقت هستی را و فیض را از بالا تنزل داد در اینجا نه اندازه بود و نه کف ﴿فسالت اودیة﴾ هر وادی و هر دره‌ای به اندازهٴ ظرفیتش سیلاب شد این اسناد سیل به وادی مثل اسناد جریان به نهر است می‌گوئیم نهر جاری است در حالی که نهر ظرف آب است رودخانه جاری نیست رود جاری است اسناد سیل به وادی مثل اسناد جریان است به نهر ﴿فسالت اودیة﴾ این اودیهٴ هم هر کدام به قَدَرِ اندازهٴ خود ظرفیت داشتند آب گرفتند ﴿فاحتمل السیل زبدا رابیا﴾ این سیل به همراه خود کف برجستهٴ تهی مغزی را روی دستش گرفته که این رابی است این ربوه یعنی برجسته آن تل و برجستگی زمین را می‌گویند رَبْوه و ربا هم از همین ماده است یعنی برجستگی و افزایش ظاهر این روی آب است وقتی اوضاع آرام شد این کف از بین می‌رود و آن آب می‌ماند و همچنین بر اسناد صنعت ﴿و مما یوقدون علیه فی النار﴾ آنچه که در آتش افروخته می‌کنند یا برای تحصیل زینت مثل گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات قیمتی یا برای تحصیل مصالح ساختمان و رفع نیازهای عادی مانند آهن و دیگر مصالح ساختمانی ﴿ابتغاء حلیة او متاع﴾ طلا و نقره را برای حلیه گداخته می‌کنند آهن را برای مطاع و لوازم بنا گداخته می‌کنند این هم ﴿زبد مثله﴾ مثل سیل یک کفی روی این مواد گداخته خودش را نشان می‌دهد اما ﴿کذلک یضرب الله الحق و الباطل﴾ حق مانند آن آبی است که می‌ماند و باطل مانند آن کفی است که زائل می‌شود و همچنین دربارهٴ مواد گداخته ﴿فاما الزید فیذهب جفأًً﴾ خود این سیل خود این آب کم کم آن کف را طرد می‌کند به این دیوارهای نهر می‌زند خود این آب و خود این سیل کم کم به حیات این کف خاتمه می‌دهد ﴿فیذهب جفأً و اما ما ینفع النا﴾س آنچه که به حال مردم نافع است خواه در مثال سیل خواه در مثال فلزات گداخته آن ﴿فیمکث فی الارض﴾ این می‌ماند این از بین رفتنی نیست ﴿کذلک یضرب الله الامثال﴾ این یک مثلی است خدای سبحان تبیین کرده هرگز این کفها با هم هماهنگ نخواهند شد ولی آبها با هم هماهنگند هرگز آب آب را طرد نمی‌کند آب کف را از بین می‌برد نه آب را لذا هیچ حقی حق دیگر را طرد نمی‌کند حقها با هم هماهنگ و منسجمند و هیچ حقی با کف نمی‌سازد هیچ حقی با باطل نمی‌سازد هرگز آن مواد اصیل این فلزات گداخته با کف ارتباط برقرار نمی‌کند هرگز آن آب زلال که نازل شده است و به صورت سیل درآمده است با کف روی آب هماهنگ نمی‌شود و متحد نخواهد شد می‌کوشد که این کفها را از بین ببرد و می‌کوشد که با دیگر آبها متحد بشود این خاصیت حق و خاصیت باطل است لذا در کریمهٴ دیگر فرمود این یک آیه است فرمود ﴿قل جاء الحق و ما یبدئ الباطل وما یعید﴾ فرمود بگو حق آمد چون حق آمد جا برای هیچ نوع باطل نیست نه باطل کهن و گذشته نه باطل ابتکاری و تازه ﴿قل جاء الحق﴾ چون حق آمد دیگر جا برای هیچگونه باطل نیست ﴿و ما یبدئ الباطل﴾ که باطلی بدواً تازه بخواهد خودش را عرضه کند جا برای او نیست ﴿و ما یعید﴾ نه باطل سابقه دار و کهن می‌تواند دوباره برگردد نه مجالی برای بازگشت باطل سابقه‌دار است, چرا؟ چون حق جا برای باطل نمی‌گذارد در سورهٴ انبیاء فرمود ما باطل را که از بین می‌بریم به دست حق از بین می‌بریم باطل را با باطل نمی‌شود سرکوب کرد باطل را با دست حق باید سرکوب کرد اگر در یک آیه‌ای فرمود ﴿إن الباطل کان زهوقا﴾ باطل رفتنی است باطل نمی‌ماند اگر در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمودباطل می‌رود در سورهٴ انبیاء به ما فرمود خود بخود نمی‌رود گرچه در یک آیه فرمود ﴿ان الباطل کان زهوقا﴾ باطل رفتنی است گرچه در آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود باطل چون کفی است که می‌رود ولی در سورهٴ انبیاء فرمود تا باطل را سرکوب نکردید نمی‌رود این یک نکته و سرکوب کردن باطل هم به دست باطل نخواهد بود بلکه با حق باید باطل را سرکوب کنید تا از بین برود این دو نکته, در آیهٴ 18 سورهٴ انبیاء اینچنین فرمود: ﴿بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق﴾ ما گرچه گفتیم ﴿قل جاء الحق﴾ حق آمد ﴿و مایبدئ الباطل و ما یعید﴾ نه باطل تازه جا دارد نه باطل کهنه گرچه گفتیم ان الباطل کان زهوقا گرچه گفتیم ﴿فاما الزبد فیذهب جفاءً﴾ اما اینچنین نیست که خود بخود از بین برود باید باطل را سرکوب کرد تا از بین برود سرکوب کردن باطل هم به این نیست که باطل را با دست باطل سرکوب کنیم این ممکن نیست, باطل را با دست حق سرکوب کنید تا از بین برود فرمود ﴿بل نقذف﴾ قذف می‌کنیم, رمی می‌کنیم با تیر حق ﴿علی الباطل﴾ این "علی" هم نشانهٴ استعلاست که حق را بر باطل چیره می‌کنیم که باطل زیر دست حق کوبیده می‌شود ﴿بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه﴾ اگر حق به جان باطل حمله کرد او را مغزکوب می‌کند دمارش را درمی‌آورد مغزش را می‌کوبد چون مغزش را کوبید بغتتا می‌بینید رفتنی است, یعنی یک مشت به سر کف زدی می‌بینی چیزی در آن نبود این "اذا" یعنی دفعتاً می‌بینی او رفت چون قدرت مقاومت ندارد کف در برابر آب چون درونش خالی است.
سؤال ...
جواب: این باطل باطل را از بین نبرد چرا که رفتن باطل این است که از بین برود آن شکل این کف است که فرق کرده و الا کجا رفته است
سؤال ...
جواب: نه در هر موطنی که حق آن موطن برخاست و سر آن باطل را کوبید آن باطل رفتنی است اینچنین نیست که آن باطل در برابر حق توان مقاومت داشته باشد اگر جایی حق قیام نکرد این کف روی آب می‌ماند اگر جایی این حق قیام کرد آن کف را سرکوب کرد می‌بینید آن بدون مقاومت رفته است فیدمغه یعنی این حق دماغ و مغز آن باطل را می‌کوبد بغتتاً می‌بینید باطل رفته است چون قدرت مقاومت ندارد درونش تهی است ﴿فاذا هو زاهق﴾ بغتتاً می‌بینید او رفته است همین که یک ضربه‌ای به سر باطل بیاید به سر کف یک ضربه‌ای بیاید ﴿فاذا هو زاهق﴾ دفعتاً و بغتتاً می‌بینید او رفته است
سؤال ...
جواب: این باطل از بین نرفت باطل به همین صورت هست چون آن باطل دیگر همین را دارد به اضافه پس باطل از بین نرفته. بنابراین اگر قرآن کریم به ما فرمود حق که آمد باطل می‌رود و اگر فرمود باطل رفتنی است راه رفتن باطل را هم به ما نشان داد فرمود جز از راه حق نمی‌شود باطل را از بین برد و اگر حق قیام کرد ممکن نیست باطل در برابر حق توان مقاومت داشته باشد زیرا همینکه حق مغز و سر باطل را کوبید بغتتاً می‌بینید ﴿فاذا هو زاهق﴾ ﴿فیدمغه فاذا هو زاهق﴾ بنابراین حقها همواره باهمند هر جا نشان درگیری و تزاحم هست پیداست که باطل در آنجا راه دارد چون هیچ حقی با حق دیگر درگیر نیست, حقها نظیر آن مواد اصلی گداخته شده‌اند که یا به صورت زینت درمی‌آیند یا به صورت مصالح ساختمانی یا به صورت آب درمی‌آیند که مزرع و مرتع را تأمین می‌کنند حقها باهمند و تشنه‌ها را سیراب می‌کنند اگر جائی صحبت از اختلاف و درگیری است معلوم می‌شود یکی از آنها باطل است اگر قرآن کریم فرمود باطل مانند کف است که از بین می‌رود گرچه در اینجا فرمود ﴿فیذهب جفاءً﴾ اما مفسرین وقتی جفائاً را معنا می‌کنند می‌گویند ما یرمیه السیل خود سیل او را از بین می‌برد گاهی به این لبهٴ نهر گاهی به آن جدار سد می‌زند همین که سرش به سد خورد چون مغزی ندارند باطنی ندارند با یک ضربهٴ مغزی از بین می‌روند از پا درمی‌آیند و باطل را نمی‌شود با باطل از بین برد برای اینکه تبدیل باطل است به یک باطل دیگر, تبدیل باطل به باطل غیر از ابطال باطل است این است که می‌گویند هرگز هدف وسیله را توجیه نمی‌کند که انسان بخواهد از راه باطل به مقصدی برسد زیرا باطل با حق هیچ پیوندی ندارد که بخواهد از راه باطل کسی به سراغ حق برود مثل اینکه با کف روی آب بخواهد درختش را سرسبز کند این شدنی نیست.
سؤال ...
جواب: اینکه باطل نیست آنها باطل هستند تألیف قلوب که دستور خداست حق است تا آنها یا مزاحم حق نباشند یا در این بُعد کوتاه لااقل حق را یاری کنند که این کار کار حق است. توجیه وسائل باطل به عنوان اینکه هدف وسیله را توجیه می‌کند این است که کاری را که خدای سبحان تحریم کرده است انسان بخواهد از راه حرام به یک مقصد برسد, حق و باطل را حرام و حلال را باید وحی الهی تأیید کند که چی حق است, چی باطل, چی حلال است, چی حرام؛ فرمودند یک مقدار از زکات به آنها بدهید که قلب آنها را کم کم به اسلام مایل کنید این که کار باطلی نیست بدهید که آنها مزاحم اسلام و پیشرفت اسلام و مسلمین نباشند اینکه کار باطلی نیست یک وقت انسان حق کسی را منکر می‌شود برای اینکه مطلب خود را پیش ببرد این استمداد از وسیلهٴ باطل است برای نیل به هدف این صحیح نیست, اما کافری را جذب کردن از راه زکات به عنوان ایجاد الفت این که راه باطلی نیست این راهی است حق برای هدف حق چون آنکه این نظام را آفرید و انسان و همهٴ شئون انسانی را اداره می‌کند باید تعیین کند که چی حرام است و چی حلال, اگر فرمود فلان کار حرام است دیگر نمی‌شود توجیه کرد انسان آن کار حرام را وسیله برای رسیدن به هدف قرار دهد اگر خودش دستور داد ما آن راه را طی بکنیم معلوم می‌شود آن حرام نیست
سؤال ...
جواب: چون کذب و امثال اینها روی تزاحم اهم و مهم گاهی یا جائز می‌شود یا واجب, ولی وقتی خوب تحلیل می‌کنیم دروغ جائز نخواهد شد یا دروغ واجب نخواهد شد نجات یک مسلمان واجب است این نجات یک مسلمان مصلحت اهم دارد و دروغ مفسدهٴ مهم اینجا از باب تعارض نیست چون تعارض مال دلیلین است اینجا از باب تزاحم است که مال مؤدی و مقتضی است اینطور نیست که دروغ جائز باشد دروغ الآن هم حرام است جواز روی کذب نیآمده که کذب بشود جائز یا کذب بشود واجب این حکم ترخیصی یا الزامی متوجه نجات مسلم است انجاء مسلم واجب است و دروغ حرام عند دوران عقل بین مفسدهٴ دروغ و نجات دادن مسلم چون آن اهم است می‌گویند دروغ را بگوئی عیب ندارد نه اینکه دروغ بشود جائز دروغ به حرمت خود باقیست منتها مصلحت اقوایی مزاحم این است و این چون مبتلا است به مصلحت اهم انسان او را مرتکب می‌شود که این را هم باید مسئول وحی بگوید که کجا جائز است و کجا جائز نیست در صورت توریه هم باز کذب جائز است یا جائز نیست تمام این شئون را آن وحی باید تبیین کند که اگر کار با توریه حل می‌شود باز هم باید دروغ گفت یا نه و مانند آن. بنابراین باطل را باید از راه حق سرکوب کرد ولاغیر و هرگز باطل در برابر حق توان مقاومت ندارد ﴿بل نقذف بالحق علی الباطل فیدفعه فاتذا هو زاهق﴾ آنگاه در همان مثال تمام آبها معین یکدیگرند چه اینکه اینجا تمام این مواد گداخته معاون یکدیگرند هرگز با باطل نمی‌سازند و هرگز باطل هم توان مقاومت در برابر آنها را نخواهد داشت چون چیزی در درون باطل نیست.
سؤال ...
جواب: اگر حق است و دستور رسیده که این حق در برابرآن باطل مقاومت کند مطلق است در قرآن کریم خدای متعالی به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر احدی هم تو را یاری نکرد تو تنها قایم کن لا تکلف الا نفسک.
سؤال ...
جواب: ظالمین را با خودشان مشغول می‌کند که از قدرت اینها بکاهد
سؤال ...
جواب: باطل باطل را از بین نمی‌برد تبدیل باطل به باطل دیگر است که به نپردازند مزاحم حق نباشند واجعلنا من بینهم سالمین غانمین, که کاری به ما نداشته باشند والا باطلی اگر با باطل درگیر بشود تبدیل بطلان است به بطلان دیگر نه اینکه ازالهٴ بطلان است ولی حق که با باطل درگیر می‌شود اگر حق ظهور کرد ﴿قل جاء الحق و ما یبدی الباطل و ما یعید﴾ جا برای باطل نیست اصلاً ولی آنجا تبدیل باطل است به باطل دیگر اگر جائی حق بود چون تعیین حق و تشخیص حدود حق به اذن مسئول وحی است دربارهٴ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر احدی هم تو را در این قیام یاری نکرد تو تنها شدی تنهائی تو عذر نیست نمی‌توانی بگوئی چون من یک نفرم و اینها همه کافرند یک نفر در برابر اینها چه کند تو معذور نیستی ﴿لا تکلف الا نفسک﴾ البته ﴿و حرض المؤمنین علی القتال﴾ تحریض بکن تشویق بکن ولی اینچنین نیست که اگر تو را یاری نکردند تو معذور باشی و بگوئی من رسالتی ندارم اینطور نیست اگر حق دستور رسید آن عهده‌دار تضمین حق خدای سبحان است چون ﴿کتب الله لاغلبن انا و رسلی﴾ اگر دستور قیام نداد مثل آن حالاتی که در مکه برای حضرت گذشت خوب حق نبود قیام آنجا قیام حق نبود چون اینچنین نیست که انسان به دستور خودش به میل خودش قیام و قعود داشته باشد, اینکه در زیارت آل‌یس که از برجسته‌ترین زیارتهای ماست در آن نسبت به ولی عصر(سلام الله علیه) و ارواحنا فداه عرض ادب می‌کنیم می‌گوییم بر تمام شئون تو سلام می‌گوییم «السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک ... السلام علیک حین تقوم السلام علیک حین تقرأ و تبین السلام علیک حین تصلی و تقنت السلام علیک حین ترکع و تسجد» که فرازهای بلندی دارد این زیارت آل یس یعنی درود ما و سلام ما بر تو وقتی که نماز می‌خوانی, وقتی که رکوع می‌روی, وقتی که سجده می‌کنی, آنوقتی که برمی‌خیزی, آنوقتی که می‌نشینی, بر تک تک حالات شبانه روزی تو سلام این کسی که ولی الله الاعظم است تمام شئونش به اذن الله است قیامش به اذن الله قعودش هم به اذن الله خوابیدن او و حرف زدن او و سخن گفتن او به اذن الله است.
سؤال ...
جواب: بله خدای متعالی هم به او دستور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداد نفرمود به اینکه اگر کسی تو را یاری نکرد تو هم خودت را به کشتن بده که معاویه تو را بکشد بعد لباس سیاه دربر بکند و عوام فریبی بکند وعزاداری کند و بعد لوث بشود
نه اینکه اگر خدا دستور بدهد این انجام نمی‌دهد خود حسین بن علی(سلام الله علیه)
سؤال ...
جواب: دستور فرق می‌کند
هم ده سال خون‌دل خورد و تحمل کرد زیرا آن عوام فریبی معاویه طوری بود که معاویه جریان نظیر کربلا درست نمی‌کرد حضرت سیدالشهدا را هم مثل حسن بن‌علی(علیه السلام) مسموم می‌کرد و لباس عزا بر تن می‌کرد و اظهار تأسف هم می‌کرد و تسلیت هم به بنی‌هاشم می‌گفت این بود که حضرت دید مادامیکه جو, جوّ معاویه است مادامیکه مردم اینطور خوابند قیام فایده ندارد وقتی آن ملعون از بین رفت یزید خام آمد روی کار حضرن فرمود الآن قیام می‌کنم خون می‌دهم و ثارالله خواهد شد یعنی این خون بهایش عنایت الهی است.
سؤال ...
جواب: نه این در تکوین می‌فرماید به اینکه از واقع خبر می‌دهد به عنوان یک معرفت دینی در تشریع به ما دستور قیام می‌دهد که با حق قیام کنید نه با باطل و بدانید که وقتی حق قیام کرد یقیناً باطل را سرکوب می‌کند و از بین می‌برد بنابراین هر جا دستور آمد می‌شود حق و هر جا دستور نیامد حق نیست.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی