display result search
منو
تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش اول

تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 139 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش اول
- قرآن معجزه است
- فهم عوام از قرآن و نیز علما
- استدلال و منطق قرآن
- هر آنچه از خداوند است حق و ماندنی است

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الآرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الآمْثَالَ﴾
قرآن کریم از آن نظر که نور است و هدایت است و بیّن است برای همة مردم هست نه برای گروه خاص ﴿هدیً للناس﴾ اگر ﴿هدیً للناس﴾ است و برای بشر آمده ﴿نذیراً للبشر﴾ هست باید زبان او را بشر بفهمد طوری نباشد که یک گروه خاص ادراک کنند دیگران محروم باشند زبان وحی را باید همة بشر بفهمند و گرنه ﴿هدیً للناس﴾ نخواهد بود زبان وحی را اگر بشر درک نکند در هر شرایطی و در هر اوصافی باشد باید بتواند درک کند اگر قابل ادراک نباشد این نور نیست, این ﴿هدیً للناس﴾ نیست. بنابراین نه آن‌طور پیچیده و دشوار است که مخصوص خواص باشد نه آن‌طور مبتذل هست که جای نقد ناقد و محقق باشد. سراسر این کتاب از آن نظر که نور است و هدایت است طوری تنظیم شد که همة مطالبش قابل فهم برای همة مردم هست که عوام می‌فهمند و محقق هم قدرت اشکال ندارد و این معجزه است که طوری انسان سخن بگوید که قابل درک باشد برای بشر ﴿ذکری للبشر﴾ هر کسی که یصدق علیه انه انسان او می‌تواند بفهمد و احدی هم قدرت نقد ندارد که انتقاد کند هم قابل فهم برای همة مردم است هم در دسترس هیچ ناقدی نیست که اشکال کند چون در کمال قدرت تحدی می‌کند لذا برای اینکه آن معارف بلند را در دسترس همه قرار بدهد به صورت مَثَل آن مطالب را تنزل می‌دهد. خاصیت مَثَل آن است که سطح مطلب را پایین می‌آورد هم سطح فکر شنونده می‌کند آن وقت دست شنونده به دامن این مطلب می‌رسد می‌تواند بفهمد و چون مَثَل هست ممثّلی دارد و هر اندازه انسان رشد کند از آن ممثّل بهرة بیشتر و بهتری می‌برد و هر اندازه پایین‌تر باشد درْکش از آن معارف کمتر هست ولی درک می‌کند و حجت خدا بر او تمام می‌شود ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حیّ عن بینة﴾ در جریان حق و باطل قرآن کریم در همة امور برهان اقامه کرد اگر راجع به توحید و شرک است که حق و باطلند برهان اقامه کرد, اگر راجع به صدق و کذبند که حق و باطلند برهان اقامه کرد اگر راجع به عدل و ظلمند که حق و باطلند برهان اقامه کرد اگر راجع به طهارت و آلودگی نفوس است برهان اقامه کرد در همة مسائل علمی و اخلاقی و احکام و حِکَم برهان اقامه کرد و برای همة اینها یا اکثر اینها هم مَثَل ذکر کرد که افراد عادی هم بتوانند درک کنند هم علما آنچه را که درک کردند بهتر برایشان روشن می‌شود و هم تودة مردم با این مَثَل دسترسی به معارف قرآن داشته باشند بتوانند درک کنند لذا فرمود ما در این قرآن برای هر مطلبی مَثَلی ذکر کردیم ﴿صرّفنا للناس فی هذا القرآن امثالا﴾ برای مردم مثلهای آنها را تبیین کردیم یا ﴿و تلک الأمثال نضربها للناس و ما یعقلها إلاّ العالمون﴾ ما این مَثَلها رابرای مردم بیان می‌کنیم و عمق این مَثَلها را افراد عالم می‌فهمند ولی اصلش را مردم درک می‌کنند. بنابراین هر مطلب بلندی را که قرآن کریم به عنوان یک برهان اقامه کرد همان را در حد یک مَثَل ذکر می‌کند نمونه‌اش این است در جریان توحید در سورة مبارکة انبیاء برای توحید خدای سبحان آن دلیل سنگین برهان تمانع را اقامه می‌کند به صورت یک قیاس استثنایی که درک آن برای اوحدی از محققین مشکل است که ﴿لو کان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا﴾ اگر در این آسمان و زمین، در نظام موجود دو خدا بود و دو خدا این نظام را اداره می‌کرد این نظام از بین می‌رفت ﴿لو کان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا﴾ این قضیة شرطیه والتالی باطل و المقدّم مثله بطلان تالی را در سورة ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ بیان می‌کند می‌فرماید به اینکه ﴿ماتری فی خلق الرحمٰن من تفاوت﴾ شما هرگز در نظام ناهماهنگی نمی‌بینید هر چه بیشتر در نظام تأمل کنید نظم بهتری عایدتان می‌شود هرگز اختلاف و تفاوت در جهان خلقت نیست تفاوت مال آنجایی است که یک رشته‌ای در کار باشد بعضی از حلقه‌های رشته از رشته بیرون برود فوت بشود بعضی از حلقه‌های دیگر به انتظار حلقة قبلی بمانند ونظم گسیخته بشود إذا فات بعض الأجزاء عن بعضها الآخر می‌شود تفاوت؛ تفاوَتَ الأمر یعنی یک امر گسیخته‌ای است که بعضی اجزایش از اجزای دیگر فوت شده اگر یک امر ذی‌اجزایی اجزای او از هم فوت بشود می‌گویند دراین امر تفاوت پیدا شده چون تفاوت پیدا شده به مقصد نمی‌رسد. در سورة ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ می‌فرماید در عالم هیچ ذرّه‌ای به نام فوت راه ندارد ﴿ما تریٰ فی خلق الرحمٰن من تفاوت﴾ هر چند بیشتر تأمل کنید هرگز فتور، شکاف، خلل و نابسامانی در عالم نمی‌بینید آن آیه به منزلة قضیة حملیه‌ای است که در حکم بطلان تالی است آن وقت قیاس استثنایی به این صورت می‌شود که ﴿لو کان فیهما آلهة إلاّ الله لفسدتا﴾ لکن لم تفسدا برای اینکه ﴿ماتری فی خلق الرحمٰن من تفاوت﴾ پس فالتالی باطل فالمقدم مثله این برهان برهان تمانع است که محققین اهل کلام در آن مانده‌اند که می‌گویند چه عیب دارد که دو خدا باشد هر دو علی ما هو الواقع، علی ما هو الحق عالم را اداره کنند لذا تحلیل این برهان تمانع برای خیلی‌ها دشوار است آن را به برهان توارد علّتین برمی‌گردانند یک چنین آیه‌ای است، برهان تمانعی است برای اوحدی از اهل قرآن. همین معنا را به عنوان برهان توحید در آیات دیگر در حد یک مثال و مَثَل ذکر می‌کند می‌فرماید ﴿ضرب الله مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشاکسون و رجلاً سَلَما لرجل هل یستویان﴾ فرمود اگر یک بنده‌ای باشد که این بنده تحت تدبیر چند مولای متشاکسِ نسازِ بداخلاق باشند با یک بنده‌ای که در تحت تدبیر یک مولای سالم باشد آیا کار این دو بنده یکسان است یا فرق می‌کند اگر یک بنده دارای چند مولای متشاکس و بداخلاق و نساز باشد یا اینکه یک بنده در تحت تدبیر یک مولای سالم باشد آیا این دو با هم یکسانند یقیناً یکسان نیستند آن یک بنده‌ای که دارای موالی متشاکسِ بداخلاقِ نسازند کار او منظم نیست این بنده‌ای که در تحت تدبیر یک مولای سالم است کار او منظم است آنگاه می‌فرماید این عالم را شما یک بنده فرض کنید آلهه به منزلة موالی و خدایانی و مولاهایی هستند که این بنده را اداره می‌کنند اگر این عالم چند خدا داشته باشد هرگز این عالم منظم نیست مثل اینکه یک بنده را چند مولای متشاکسِ نسازِ بداخلاق بخواهند اداره کنند و چون این عالم منظم است مثل آن بنده‌ای است که در تحت تدبیر یک مولای سالم است معلوم می‌شود رب آسمان و زمین یکی است ولاشریک له. آن معنای بلند آیة سورة انبیاء را که به عنوان برهان تمانع معروف است و مورد بحث محققین اهل کلام است در حد یک مثل برای کسی که قیاس استثنایی و برهان تمانع و بطلان تالی و بطلان مقدم و امثال ذلک به گوشش نخورده به این صورت بیان می‌کند آن‌طوری نیست که توحید را به صورت یک قیاس استثنایی بیان کند که خواص بفهمند و عوام محروم باشند. مطلبی در قرآن نیست که مخصوص حکما و علما باشد و همان را در حد مَثَل برای تودة مردم بیان نکند. اگر این ﴿هدیً للناس﴾ است و ﴿ذکریٰ للبشر﴾ است اگر برای بشر آمده باید زبانش زبان بشری باشد بشر بفهمد کائناً من کان هیچ کسی علی وجه الأرض پیدا نمی‌شود که زبان قرآن را نفهمد ممکن است آن معارف عمیق را نفهمد ولی همان معارف به صورت مَثَل به صورت قصّه به صورتهای گوناگون در موارد دیگر بیان شده که حجت بر او تمام می‌شود.
سؤال ...
جواب: آن بطون قرآن در جوامع روایی ما آمده که رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود معصومین (علیهم السلام) فرمودند برای قرآن بطنی است و برای بطن او بطنی است و تا هفت بطن یا بیشتر. این حق است ولی اتمام حجت با ظواهر است یا با بواطن قرآن, برای اصل هدایت باطن ضروری است یا ظاهر کافی است؟ ظواهر انسان را هدایت می‌کند انسان هدایت شده برابر این ظواهر عمل می‌کند کم کم به جایی می‌رسد که ﴿إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ کم کم به جایی می‌رسد که ﴿و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا﴾ کم کم پیش می‌رود و قرآن کریم فرمود که مردم یکسان نیستند برای مؤمن درجه است برای مؤمن عالم درجات در سورة مجادله فرمود ﴿یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین أوتوا العلم درجات﴾ برای مومن آن محذوف درجه است ﴿یرفع الله الذین آمنوا منکم﴾ چه مقدار یرفع ؟ یرفع درجتاً اما ﴿و الذین أوتوا العلم﴾ را ﴿درجات﴾ برای مؤمن عالم درجاتی است برای مؤمن غیرِ عالم درجه است ولی اصل حجت او تمام می‌شود اصل قرآن را او درک می‌کند البته معارف عمیقی در قرآن کریم هست که درکش مقدور احدی نیست مگر معصومین(علیهم السلام) چون برای قرآن یک کتاب دیگری است که این قرآن در آن کتاب است در سورة إذا وقع فرمود ﴿إنّه لقرآن کریم ٭ فی کتاب مکنون﴾ این قرآن در کتاب دیگز است پس للکتاب کتاب، للظاهر باطن و للباطن باطن ﴿إنّه لقرآن کریم ٭ فی کتاب مکنون﴾ که ﴿لایمسه إلاّ المطهّرون﴾ لایمس قرآن را مگر کسی که طاهر باشد لایمس آن کتاب مکنون را مگر کسی که مطهّر باشد کسی بخواهد ظاهر این قرآن را برخورد کند با ظاهر قرآن باید دارای طهارت ظاهری باشد بخواهد با باطن قرآن که کتاب مکنون است تماس بگیرد باید مطهر از هر گناه باشد آنگاه در سورة احزاب اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را مطهَّر معرفی کرد فرمود ﴿إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً﴾ آنگاه آنها می‌شوند مطهَّر وقتی اینها مطهَّر شدند به آن کتاب مکنون دسترسی دارند لذا حقایقی را اهل بیت عصمت و طهارت می‌فهمند که به ذهن احدی نمی‌آید و هر کسی از طهارت ضمیر برخوردار شد به مقدار خود به نوبت خود از معارف قرآن استفاده می‌کند اما آنها درجات زائد بر اصل ایمان است اصل ایمان را و ظواهر قرآن کریم را خدای سبحان طوری تنظیم کرده است که همة بشر می‌فهمند هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که به عنوان معمّا باشد همان مطلب را درحد نازل به صورت مَثَل بیان کرد که همة بشر ظواهرش را می‌فهمند تا حجت بر آنها تمام بشود ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حیّ عن بینة﴾
سؤال ...
جواب: متّقین یعنی کسانی که از طهارت ضمیر برخوردارند بهره می‌گیرند و اِلاّ این ﴿هدیً للناس﴾ است بهره‌اش مال افراد با تقو است و اِلاً این ﴿هدیً للناس﴾ است. مثل اینکه در قرآن کریم دربارة انذار و ترساندن فرمود این ﴿نذیراً للبشر﴾ برای اینکه مردم را بترساند از عواقب بد با اینکه ﴿نذیراً للبشر﴾ هست برای بیم دادن بشریت آمده و با اینکه فرمود گرچه همه را باید بترسانی اما گردنکشان را بیش از همه بترسان ﴿و تنذر به قوما لداً﴾ آنها که لدّند، لدودند، عنودند و أشدّ الخصامند آنها را بترسان مع ذلک فرمود ﴿لینذر من کان حیّاً﴾ آدمهای زنده را فقط می‌ترساند یا ﴿إنّما أنت منذر من یخشیٰها﴾ فقط علما را می‌ترسانیم، مومنین را می‌ترسانیم از یک طرف می‌فرماید این قرآن ﴿نذیراً للبشر﴾ از یک طرف می‌فرماید گردن‌کشان را بترسان ﴿و تنذر به قوماً لدّاً﴾ آنها که لدودند خیلی دشمنی‌شان سرسخت است و الدّ الخصامند آنها را بترسان از این طرف می‌فرماید آنهایی که اهل خشیت هستند و اهل معرفت هستند فقط آنها را می‌ترسانی یعنی آنها می‌ترسند تو می‌ترسانی اما آن گردن‌کشان و طغات بهره نمی‌برند، نمی‌ترسند بهره بردن مال افرادی است که یک مقدار پیاده باشد خلاصه. آدمهایی که سواره‌ هستند هرگز نمی‌ترسند. بنابراین اصل مَثَل ذکر کردن برای آن است که این مطلب را یک مقدار پایین بیاور که دست همه برسد و در بسیاری از معارف سخن از مَثَل هست یکی از آن آیات پربرکت قرآن کریم که همه‌اش برکت و نور است این آیة مبارکه است از این آیه اصولی و قواعد کلی استفاده می‌شود که آیات دیگر را می‌شود با آن حل کرد. تفسیر قرآن به قرآن تفسیر آیه به آیه این نیست که ما ببینیم این کلمه که در این آیه به کار رفته در کدام آیه به کار رفته تا از جمع این آیات که این کلمه در آن آیات به کار رفته مطلبی را استفاده کنیم, تفسیر قرآن به قرآن در این حد قبل از المیزان هم بود بعد از المیزان هم رواج پیدا کرد که با یک المعجم انسان خیلی از آیات را بتواند کنار هم جمع کند این که تفسیر قرآن به قرآن نشد, تفسیر قرآن به قرآن این است که آن آیات کلیدی را ما بفهمیم که کدام آیه است که با او آیات دیگر را حل کنیم اگر قرآن کریم شش هزار و اندی آیه دارد پنج شش تا کلید دارد خلاصه ما آیات کلیدی را بفهمیم تا آیات دیگر را با او حل کنیم اینها می‌شود قواعد قرآنیه. همان طوری که برای فقه یک قواعدی است برای اصول یک امهاتی است برای ادبیات یک امّهاتی است برای قرآن کریم یک قواعدی است آن آیات کلیدی را اگر کسی بفهمد می‌تواند خیلی از آیات را با او حل کند و لو کلمات مشابه در او نباشد و لو کلمات همسان در این آیه نباشد ما در سورة مبارکة فاتحة الکتاب می‌خوانیم ﴿اهدنا الصراط المستقیم ٭ صراط الذین أنعمت علیهم﴾ یعنی راه کسانی‌که تو بر اینها اِنعام روا داشتی به اینها نعمت دادی. این ﴿أنعمت علیهم﴾ چه کسانی‌اند؟ در سورة نساء قرآن کریم بیان کرده که ﴿من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن أولئک رفیقاً﴾ در سورة نساء بیان کرده اگر کسی مطیع خدا و رسولش باشد خدا او را با کسانی که منعَم علیه هستند و خدا به آنها نعمت داده است محشور می‌کند آنها کیانند که خدا ﴿أنعم الله علیهم﴾؟ نبیین و صدّیقین و شهدا و صالحین هستند و اینها رفقای خوبی برای مؤمن هستند. بنابراین ما در نماز در هر رکعتی از خدای سبحان راه اینها را طلب می‌کنیم می‌گوییم ﴿اهدنا الصراط المستقیم ٭ صراط الذین أنعمت علیهم﴾ این ﴿أنعمت علیهم﴾ چه کسانی هستند؟ مشخص است. تفسیر قرآن به قرآن در این حد این قبل از المیزان هم بود. به استناد آیهٴ سورة نساء آیة سورة فاتحة الکتاب را حل بکنیم اینگونه از تفسیر قرآن به قرآن بی‌سابقه نبود و بعد هم رواج پیدا کرد. اما تفسیر قرآن به قرآن این است که آیا این شش هزار و اندی آیه آیات کلیدی دارد یا ندارد؟ که اگر ما آن آیات کلیدی را فهمیدیم خیلی از آیات را حل کنیم؟ یا فقط باید دنبال کلمه بگردیم که این کلمه که در این آیه است در چند جا استعمال شده تا برویم آن آیاتی که این کلمه در آنها استعمال شده آنها را جمع بکنیم یک مطلبی را استنباط بکنیم این یک مرحله از تفسیر قرآن به قرآن است این معارف قرآن آیا آیات کلیدی به عنوان مفاتح غیب دارد یا ندارد؟ اگر این کتاب یک کتاب هماهنگ و همسان است هیچ اختلافی نیست و همه یکدیگر را تأیید می‌کنند آیا یک سلسله آیاتی هست که روشنگر آیات دیگر باشد یا همة این شش هزار و اندی آیه در یک سطح هستند؟ اگر ما توانستیم به آن آیات کلیدی پی ببریم آنگاه رموز تفسیر برای ما روشن می‌شود خیلی از آیات هم برای ما روشن می‌شود خیلی از قوانین تفسیری هم برای ما روشن می‌شود خیلی از معارف هم برای ما حل می‌شود این از ابتکارات المیزان است. و این آیة مبارکهٴ ﴿أنزل من السماء﴾ را سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند هذه من غرر الآیات القرآنیة هست این از تابانترین آیات قرآن کریم است. اگر یک آیه‌ای بتواند خیلی از مسائل را حل کند می‌شود جزء غرر آیات. آیة سورة حجر را می‌فرماید از غرَر آیات است. آیة سورة رعد را می‌فرماید از غرَر آیات است که ما خیلی از معارف مانده را با اینها می‌شود حل کرد یا لااقل انسان را از ابهام درمی‌آورد. ما مسئلة تعلیم اسما مطرح است مسئلة بهشت و آدم مطرح است که از جنّت بیرون آمده, مسئلة سجود ملائکه مطرح است, مسئلة تمرد شیطان مطرح است اینها را ما چگونه حل کنیم آیا قرآن سرنخ به ما نشان داد یا نداد؟ مسئلة عالم ذریه مطرح است آیا قرآن برای حل اینگونه معارف عمیق آیات کلیدی دارد یا ندارد؟ اگر این آیات کلیدی قرآن کریم روشن شود آن معارف هم کم و بیش خودش را نشان می‌دهد.
سؤال ...
جواب: ممکن است ولی این سور، نامگذاری اینها قسمت مهم عَلَم بالغلبه است آن سوَری که در زبان و زمان خود رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا معصومین(علیهم السلام) نامگذاری شده است مثل سورهٴ فاتحة الکتاب، سورهٴ اخلاص یا سورهٴ جحد(کافرون)، یا سورهٴ قدر اینها سورة یٰس. اینها که در زبان خود معصوم آمده است و به ما فرمودند «لا صلاة إلاّ بفاتحة الکتاب» این معلوم می‌شود نامگذاری از زمان خود حضرت بوده. اما این نامگذاری‌هایی که بعداً رایج شده مثل سورة بقره، سورة انعام، سورة عنکبوت اینها عَلَم بالغلبه است. اینها در زبان روایت نیست نام این سوَر هم نیست. الآن این تفسیرهایی که مال قبل از هزار سال است تفسیر مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) تفسیر قضیری از عامّه، تفسیر طبری و دیگر تفسیرها وقتی به این سوَر می‌رسند می‌گویند: فی تفسیر سورة التی یذکر فیها البقرة نه سورهٴ، سورة بقره است. فی تفسیر سورة التی یذکر فیها الأنعام. کم کم علَم بالغلبه شد تخفیفاً گفتند سورة انعام، سورة بقره، سورة فیل، سورهٴ فلان اینها نامهایی نیست که معصومین(علیهم السلام) گذاشته باشند علم بالغلبه است البته آنهایی که درلسان خود معصومین(علیهم السلام) آمده است اسامی خود سوره است مثل فاتحة الکتاب، مثل یٰس.
سؤال ...
جواب: ممکن است البته، ممکن است بنابراین این آیه از غرر آیات است که قرآن کریم می‌فرماید ما امثال را با این بیان کردیم از آیات پرمحتوای قرآن کریم است و خلاصة این آیه آن است که فرمود ﴿أنزل من السماء ماءً﴾ خدای سبحان از آسمان ازجهت بالا آب را نازل کرد فرو فرستاد ﴿فسالت أودیة بقدرها﴾ این نحرها، این درّه‌ها، این وادیه‌هایی که در دامنة کوهها هستند هرکدام از این وادیه‌ها به قدَر و اندازه و هندسة خودشان از این آب استفاده کردند سیل آن اودیه را آن وادیه‌ها را پر کرد ﴿فسالت اودیة بقدَرها﴾ هر وادی به اندازة خود از آن آب گرفت ﴿فاحتمل السیل زبداً رابیاً﴾ سیل در این حرکتش یک کف برجسته‌ای را به دوش گرفته یا به دست گرفته ....
وقتی هم که به تعبیر مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان فرمودند اگر ما گفتیم این مطلب «یحتمل وجهین» یعنی این دوتا وجه را تحمل می‌کند این مطلب «یحتمل وجوها» یعنی هریک از این وجوه را تحمل می‌کند، به دوش می‌کشد این تعبیر مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) است. ﴿فاحتمل﴾ یعنی سیل این کف را به دوش کشید تحمل کرد او را حمل کرد ﴿فاحتمل السیل زبداً﴾ زَبَد آن کفی است که روی سیل می‌نشیند و این کف هم رابی است، برجسته است، روی آب است «ربا، یربو» یعنی برجسته شد رَبوَه آن تلّ و برجستگی را می‌گویند. آن زیادی را می‌گویند ربا. این چیزی که بالا می‌آید زاید هست آن را به آن می‌گویند رَبوَه. و رِبا هم از همین مادة «ربا یربو» است که برجسته است چیز زایدی است لذا تلّ و تپه را می‌گویند رَبوَه. که در قرآن فرمود مثل کسی که باغی در رَبوَه داشته باشد ﴿جنة بربوَة﴾ رَبَوه یعنی برجستگی تلّ و تپه ﴿فاحتمل السیل زبداً رابیاً﴾ این در امور طبیعی، در امور صناعی هم همانند این است فرمود صنعت‌گرها اگر این فلزاتِ را آب کنند بخواهند گداخته کنند طلا یا نقره یا مس یا آهن یا دیگر فلزات را بخواهند آب کنند این کوره‌ای که این مواد فلزات را گداخته می‌کند یک کفی روی این کوره هست یک کفی روی این دیگ هست ﴿و مما یوقدون علیه فی النار﴾ آنچه که در آتش ایقاد می‌کنند برافروخته می‌کنند حالا یا برای زینت است مثل زرگرها یا برای متاع است مثل آهنگرها و کارخانه‌ها و کوره‌های ذوب و امثال ذلک برای ساختن تیر، برای ساختن مسالح جنگی، برای ساختن مساح ساختمانی بالاخره این آهنها را آب می‌کنند این مواد را آب می‌کنند ﴿و ممّا یوقدون﴾ برافروخته می‌کنند ﴿علیه فی النار﴾ حالا یا برای ابتغای حلیه یعنی اتخاذ زینت می‌خواهند انگشتر درست کنند, گوشوار درست کنند, زینت درست کنند یا نه تیرآهن دست کنند شمشیر درست کنند برای متاع است نه برای حلیه و زینت حالا یا ﴿ابتغاء حلیةٍ﴾ یا ابتغا، متاعٍ یا می‌خواهند تیرآهن درست کنند کارخانة ذوب آهن دارند یا می‌خواهند انگشتر دست کنند درکنار مغازة زرگری یک کورة ذوب طلایی هست فرق نمی‌کند چه کوچک چه بزرگ وقتی این فلزات را گداخته می‌کنند، آب می‌کنند رویش کفی می‌ایستد, ﴿و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ أو متاعٍ زبد مثله﴾ روی آن کوره هم، روی آن دیگ کوره هم یک کفی پیدا می‌شود آن مَثَل آب و طبیعت این مثل آتش و صنعت یک کفی روی این آب پیدا می‌شود آنگاه می‌فرماید ﴿کذلک یضرب الله الحق و الباطل﴾ حق و باطل مثل همین آب و کف. که حق مثل آن آبی است که می‌ماند باطل مثل کفی است که دوامی ندارد و از بین می‌رود. ﴿کذلک یضرب الله الحق و الباطل﴾ آنگاه فرمود ﴿فأمّا الزبد﴾ این کف ﴿فیذهب جفاءً﴾ این هالکاً و باطلاً از بین می‌رود یعنی خود سیل این کف را به دور می‌اندازد همان‌طوری که می‌آید این کفها را در دو حاشیة نهر می‌سپارد و خودش به دریا می‌رود و این وقتی که سیل آرام شد می‌بینیم کفی در این مکان نیست آن کفکهای روی این سیل همه از بین رفته است یا این غَلَیان و جوشش این کوره که ایستاد و متوقف شد می‌بینیم این کوره‌ای که این فلز را داشت می‌گداخت و پر کف بود حالا کفی در کار نیست ﴿فأما الزبد فیذهب جفاءً﴾ باطلاً و هالکاً که خود این سیل یرمیه هالکاً او را به کنار می‌اندازد ﴿و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض﴾ آنچه نافع است برای مردم آن در زمین می‌ماند هم در مثال طبیعت و آب، هم در مثال صنعت و آتش. اگر آن مواد را گداخته کردند آن کفَش می‌رود اصلش می‌ماند با آن اصل می‌شود زیور درست کرد یا سلاح درست کرد دربارة آب هم آن کف می‌رود با آن آب می‌شود کشاورزی و دامداری را تأمین کرد و عطش را برطرف کرد و مانند آن آنگاه می‌فرماید ﴿کذلک یضرب الله الأمثال﴾ خدا مثلها را اینچنین بیان می‌کند هر چه حق است مَثَلش با این بیان شده و هرچه باطل است مَثَلش با این بیان شده خواه در عقائد، خواه در اخلاق، خواه در اعمال چون انسان از این سه بُعد بیشتر نیست و کمتر هم نیست مسائلی به عنوان عقیده مطرح است برای او، یک سلسله فضائل یا رزائلی به عنوان اخلاق برای او مطرح است، یک سلسله گفتار و رفتاری به عنوان اعمال برای او مطرح است. هر یک از عقیده و خُلق و عمل یا حق هستند یا باطل حق مثل آن آبی است که می‌ماند و باطل مانند آن کفی است که می‌رود؛ قبلاً فرمود توحید حق است و کفر باطل و در نتیجه می‌فرماید آنچه در این جهان می‌ماند توحید است کل عالم را باید یکجا حساب کرد من البدو إلی الختم تا برسیم به جایی که ﴿لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون﴾ این ﴿فیمکث فی الأرض﴾ می‌ماند. نباید یک انسانی یک گوشة این دریای خروشان را ببیند بگوید این کفها چیست؟ شما صبر کنید اگر این سیل به دریا نشست آنجا هم کف و زَبَد بود اشکال کنید شما در بین راه از راه رسیدید یک گوشه را می‌بینید می‌گویید این کفها چیست؟ این کفها لازمة این جوش و خروش است اگر این کف بماند حق با شماست اما این کف رفتنی است لحظه به لحظه از بین می‌رود آنچه می‌ماند همان آب است که رفع عطش می‌کند و آنچه می‌ماند همان طلا و نقره است که برای زیور خوب است یا همان آهن و فلز دیگر است که برای سلاح حرب و غیر حرب خوب است پس این رفتنی است. نکتة اولی که این آیه به ما می‌رساند آن است که آنچه از طرف خدای سبحان می‌آید خیر است اینجا که می‌آید آلوده می‌شود. پس چیزی از خدای سبحان نمی‌آید که باطل باشد او آب رحمت می‌فرستد اگر کفی است اینجا پیدا می‌شود از طرف خدای سبحان هیچ بدی و باطل نازل نمی‌شود و هیچ نقص و شرّ و باطلی هم به خدای سبحان استناد ندارد هیچ معصیتی به خدا برنمی‌گردد هیچ کمبود و شرّی به خدای سبحان برنمی‌گردد هر چه را که قرآن باطل نامید کفی است از این طبیعت برخاست و هرچه را قرآن حق نامید آبی است که از خدای سبحان نازل کرده است هم مسئلة قضا و قدَر با این آیه حل می‌شود هم مسئلة جبر و اختیار با این آیه حل می‌شود هم مسئلة حکومت طغات با این آیه حل می‌شود هم هر مطلبی را که قرآن کریم به عنوان حق و باطل بیان کرد با این اصل کلّی حل می‌شود این یک آیهٴ کلیدی است که ار آنجا جز آب رحمت چیزی نمی‌آید و در حال خروش و حرکت همراهش یک کفهایی پیدا می‌شود پس نباید گفت که این شرور را خدا چرا آفرید نباید گفت این نقصها را چرا خدا آفرید نباید گفت این زشتیها را چرا او آفرید اگر یک کفی است اینجا پیدا شده و از بین می‌رود او زشت خلق نکرد او بد نیافرید او ناقص خلق نکرد او آب رحمت را تنزّل داد و هرکسی به اندازة خود از آن رحمت استفاده کرد در خلال جوش و خروش چهارتا باطل هم پیدا می‌شود این چهارتا باطل از همین جوش و خروش برمی‌خیزند و فوراً سرکوب می‌شوند و از بین می‌روند نه ماندنی‌اند نه از خدای سبحان تنزّل کرده‌اند از همین طبیعت برخاسته‌اند و همین جا دفن می‌شوند آنچه که به نام فیض است از خدای سبحان تنزّل کرده ‌است او می‌ماند او برای همیشه خواهد ماند و آنچه که باطل هست از همین خروش سیل نشات گرفت و در لابلای نهر همین سیل روان دفن می‌شود آنگاه باید ما خطوط کلّی‌ای که قرآن کریم تبیین کرد فرمود چه چیز حق است و چه چیز باطل آنها را استخراج کنیم معلوم شود همة باطلها همانند کفی است که از طبیعت برخاست و همانجا دفن می‌شود و همة حقها مانند رحمت و بارانی است و آبی است که از خدای سبحان آمده و می‌ماند. این باید فعصین بشود.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی