- 1033
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 13 تا 16 سوره رعد
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 13 تا 16 سوره رعد
- جواب شبهات مشرکان در تنزیه الهی
- معنای خوف الهی در فرشتگان
- تنها یک حق وجود دارد و آن هم خداست بنابراین راه کفار و مشرکان بر باطل است
- عبودیت با حبل الهی مقدور است
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و یسبحُ الرعدُ بحمدهِ والملائکهُ من خیفته و یرسلُ الصواعقَ فیصیبُ بها من یشاءُ و هم یجادلون فی الله و هو شدید المحال﴾
بعد از اینکه در اول این سوره فرمود جمیع ما جاء به الوحی حق است آنگاه ما جاء به الوحی را در توحید و نبوت و معاد خلاصه فرمود و برای توحید و معاد چند برهان اقامه فرمود و نبوت را بالالتزام تبیین کرد, به شبهات منکرین اصول دین پرداخت در سه مقام راجع به شبهات اینها بحث کرد: یک مقام راجع به معاد بود که شبهات منکرین معاد ذکر شد, یک مقام راجع به شبهات منکرین وحی و رسالت بود, مقام ثالث مربوط به تبیین توحید و ردّ شبهات منکرین توحید بود چون مشرکین حجاز اصل وجود خالق را قبول داشتند در توحید ربوبی تردید داشتند و انکار میکردند میگفتند آسمانها و زمین را خدا آفرید ولی باید بتها را عبادت کرد که از سود و زیان این بتها ما یا نفع ببریم یا حذر باشیم قرآن کریم توحید ربوبی را در این بخش اثبات میکند که نه تنها آفرینش همهٴ موجودات ازآن خداست بلکه پرورش و تدبیر همهٴ موجودات هم در اختیار خدای سبحان است هم خالقیّت از آن خداست و هم ربوبیّت ازآن خدای سبحان است در خلال بحثهای توحید ربوبی به این آیه رسیدیم که رعد خدا را تحمید و تسبیح دارد هم مسبّح حق است هم حامد و فرشتگان هم خدا را تسبیح میکنند پس همهٴ موجودات از شریفترین موجودات تا نازلترین موجودات مسبح حقاند و در برابر خدا ساجد و خاضع هستند از شریفترین موجودات که فرشتگانند تا نازلترین موجودات که سایهها هستند فرمود شما و سایههای شما و تمام اجرام و سایههای آنها خدای سبحان را تسبیح میکنند و سجده میکنند و مانند آن آنگاه فرمود صاعقهها را خدا ارسال میکند و هر که را که مستحق عذاب میداند معذّب میکند قبلا تسبیح را یادآوری کرد که خدا منزّه از هر نقص و عیب است پس اگر کسی را گرفتار عقوبت میکند روی استحقاق اوست نه اینکه خدای ناکرده خیال شود که روی ظلم است و ناحسابی در عالم است او منزّه از هر نقص وعیب است پس اگر صاعقهای بر قومی ارسال میکند لحکمت و لاستحقاق خواهد بود ﴿و یسبح الرعد بحمده﴾, که بحث دربارهٴ تسبیح رعد ظاهراً تمام شد ﴿و الملائکة من خیفته﴾ فرشتگان از آن نظر که عباد مکرماند و بندگان معصوماند که مباحثاش قبلاً مقداری گذشت خدا را تسبیح میکنند و از خدا هراسناکاند ترسی که فرشتگان دارند یک ترس مخصوص است ترسی است عقلی و نه نفسی خیفه نوع خاصی از خوف است چون فعله یک هیئت خاصی از مصدر است و نوع خاصی از فعل است اگر گفتند خاف خوفاً اصل خوف را میرساند چون مصدر مطلق است نه خاص و اگر گفته شد خاف خیفتاً یک نوعی خاصی از هراس و ترس را میرساند فرشتگان ترس مخصوص به خود دارند آن ترسی که ترس جرم و جسم نیست ترس کمی روزی و مانند آن نیست آن همان خوفی است که ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ خوفی است که یک موجود نازل از موجود عالی حریم میگیرد که ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ در سورهٴ نحل وقتی جریان سجدهٴ فرشتهها را ذکر فرمود از خوف آنها هم سخن گفت و فرمود آنها هم ﴿یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون مایؤمرون﴾ این آیه به عنوان بحث سجود از سورهٴ نحل نقل شد ﴿ولله یسجد ما فی السمٰوات و ما فی الأرض من دابة و الملائکة﴾ , یعنی فرشتگان سجده میکنند ﴿و هم لایستکبرون ٭ یخافون ربهم من فوقهم﴾ , همواره خدا را بالای سر خود حاضر و ناظر میبینند خدا را شاهد و مشرف بر خود میدانند در هرحال چون فوقیّت مکانی و مانند آن که نیست اگر یک موجودی همواره خود را در تحت اشراق قیّم خود مشاهده کند از او میهراسد خوفاعقلیاً ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ که خدا را فوق خود میبینند و خود را مادون خدای سبحان همواره مشاهده میکنند این خوف مخصوص که خوف من الرّب الفاعل است خیفه خواهد بود و خدای سبحان مؤمنین را به این خیفه فرا خواند فرمود از یک خوف خاصی برخوردار باشید در پایان سورهٴ اعراف فرمود ﴿واذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفةً و دون الجهر من القول بالغدوِّ والآصالِ ولاتکن من الغافلین﴾ , خدا را به یاد خود بیاور ذکراً مصحوبا بالتّضرع و الخیفه تنها مسئلهٴ دعا نیست که خدا را در حال دعا با تضرع و با خیفه بخوانید یاد خدا باید در انسان خوف ایجاد کند چون انسان وقتی قیّم خود را میبیند حریم میگیرد یاد خدا باید در انسان ضراعت و ابتهال و تضرع به بار بیاورد یادتان اینچنین باشد نه در حال دعا تضرع داشته باشید میخواهید چیزی بخواهید یا نخواهید چون تمام هستی شما دعا است اگر لحظهای فیضش به شما نرسد که نمیمانید ﴿وَ ما بکم من نعمة فمن الله﴾ پس ذکری که ذکر تضرع و خیفه است داشته باشید آنهم در جانتان یاد خدا در دل و نام خدا بر لب چه در غدو و چه در عشی باید بالتضرع و الخیفه باشد ﴿و اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفة﴾ , اگر خواستید از یاد به نام بیایید که نام خدا را بر لب بیاورید ﴿و دون الجهر من القول﴾ خیلی لازم نیست با صدای بلند خدا را بخوانید ﴿و دون الجهر من القول بالغدوّ و الآصال﴾ این بالغدو و الآصال که گاهی گفته میشود صبح و شام یعنی دائما منظور از این صبح و شام این نیست که فی طرفی النهار منظور آن است که «آناء اللّیل و اطراف النهار» نه فی طرفی النّهار به شهادت اینکه میفرماید فلا تکن من الغافلین غفلت نکنید اینطور نیست که بامداد به یاد حق شامگاه به یاد حق وسط روز را به غفلت بگذرانیم اگر سخن از ﴿طرفی النهار﴾ بود که بامداد و شامگاه ما را به یاد حق دعوت کند دیگر در آیات دیگر سخن از این نبود که «آناء اللیل و اطراف النهار» و دیگر سخن از این نبود که ﴿ولاتکن من الغافلین﴾ , هم لسان اثباتی آن آیات که میگوید ﴿اطراف اللیل آناء اللیل و النهار نه طرفی النهار﴾ هم لسان سلبی ذیل آیه دارد ﴿ولا تکن من الغافلین﴾ نشان میدهد که منظور این نیست که صبح به یاد خدا, شام به یاد خدا, اینکه گفته میشود صبح و شام به یاد خدا این یعنی دائماً آن هم دائماً یادی که در انسان تضرّع بیاورد یادی که در انسان خیفه بیاورد آن خوف عقلی که انسان در برابر قیّم خود حریم میگیرید نه خوف نفسی که از مار و عقرب میترسد وقتی موسی کلیم عصا را اژدها دید و چون اولین لحظه بود رفت مقداری بهراس فرمود ﴿لا تخف﴾ چون ﴿انی لا یخاف لدی المرسلون﴾ , اصولاً مرسلین در برابر من ترسی ندارند اما فرمود ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ آن همان خشّیت است که خوف خاص است فرمود مرسَل از مار و اژدها که نمیترسد مرسل از خدا میترسد این همان خوف عقلی است که انسان در برابر یک مقام عظیم حریم میگیرد چرا آدم وقتی وارد کاخها و قصرها که میشود خودش را جمع نمیکند وارد حرم که میشود خودش را جمع میکند؟ اینها از چه میترسند حضور یک عالمی رسیده خودش را جمع میکند از کی میترسد؟ همین که احساس حقارت میکند باعث هراس او میشود چرا یک آدم عادی از یک عالم حریم نمیگیرد؟ چون نمیشناسد او را, چرا یک فرد عادی از یک مرجع حریم نمیگیرد؟ چون نمیشناسد او را, چرا آنهایی که سالیان متمادی بیست سال سی سال آنها را بخوبی شناختند به عمق اشراق آنها پی بردند وقتی به حضورشان رفتند خودشان را جمع میکنند؟ این چه هراسی است؟ ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ , اگر کسی بداند این فوق هست از او میهراسد این خوف خاص میشود خیفه یعنی نوع خاصی از ترس این خیفه را خدای سبحان به مؤمنین امر کرد که این را تحصیل کنید این صفت فرشتههاست اگر صفات برجسته فرشتهگان را قرآن ذکر میکند به مؤمنین هم میگوید شما این صفات را پیدا کنید اگر در سورهٴ انبیاء میفرماید فرشته هرگز جلو نمیافتد ﴿لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ ﴿بل عباد مکرمون ٭ لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ فرشته هرگز جلو نمیافتد در سورهٴ حجرات هم میفرماید که ﴿یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدی الله و رسوله﴾ , شما جلو نیفتید خدا را جلو نیفتید بگذارید او اراده کند شما اراده کنید او بگوید شما انجام بدهید به دلخواه کار نکنید تابع خدا بودن صفت فرشتههاست اگر خواستید با فرشتهها محشور بشوید راه فرشتهها را طی کنید نوعاً صفات برجستهٴ فرشتهها را خدا میشمارد بعد مؤمنین را به تحصیل آن اوصاف وادار میکند میگوید این کارها را انجام بدهید, در اینجا میفرماید ملائکه از خیفهٴ خدا تسبیح میکنند در سورهٴ اعراف میفرماید شما هم به خیفهٴ خدا متذکر باشید سخن از خواستن نیست به من این بده به من آن بده, این بده و آن بده را خدا به عهده گرفته همهٴ مار و عقربها را خدا دارد روزی میدهد و همهٴ کفار را دارد تأمین میکند این بده و آن بده مطرح نیست به یاد خدا بودن تضرعاً و خیفهً مطرح است ﴿واذکر ربک فی نفسک تضرعا ً و خیفةً و دون الجهر من القول بالغدوِّ والآصال ولا تکن مّن الغافلین﴾ , بنابراین آنچه که در این آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿و یسبح الرعد بحمده والملائکة من خیفته﴾ نشان میدهد که یک خوف خاصی در فرشتههاست و آن تسبیح است ما را به ذکر خدا خیفتاً فرشتگان را به تسبیح خدا خیفتاً امر میکند یا میستاید آنگاه فرمود اگر ﴿و یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته﴾ یعنی یسبح الملائکه من خیفته, پس تمام موجودات جهان خدا را از هر نقص و عیب تنزیه میکنند و آن خدا ﴿ویرسل الصواعق فیصیب بها من یشاء﴾, هرگونه عذاب و بلائی که بخواهد بر اقوامی که مصلحت بداند ارسال میکند قبلاً هم گذشت که بسیاری از معاصی را خدا عفو میکند ﴿ویعفوا عن کثیر﴾ بعضی از معاصی را میگیرد ﴿وَ ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیرٍ﴾ بسیاری از معاصی را میگذرد در دعا هم میخوانیم ﴿ویعفوا عن کثیر﴾ اگر از بسیاری از معاصی میگذرد آنجاهائی را هم که میخواهد بگیرد با حکمت است چون او منزه از نقص و جهل و عیب و مانند آنهاست ﴿و هم یجادلون فی الله و هو شدید المحال﴾ که قبلاً بحث شد. جدال یعنی چه محال یعنی چه چرا اینها جدال میکنند چرا خدا شدید المحال است؟ قبلاً بحث شد. ﴿له دعوة الحق والذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم بشیء الا کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه﴾ , فرمود خواندن حق از آن خداست که این تقدیم حرف جر هم مفید حصر است ﴿له دعوةالحق﴾ اگر بخواهید کسی را بخوانید خواستن حق از آن خداست, غیر خدا را بخوانید یا بخواهید دعوت باطل است آن دعا و خواندنی حق است که به خدا باشد و مال خدا باشد انسان در این که محتاج است حرفی نیست چه کافر چه مؤمن این معنی برای او روشن است که محتاج است و در اینکه باید از جائی این حاجاتش را رفع کند حرفی نیست انسان در تمام شئونش نیازمند است چه خوردنش چه پوشیدنش چه استراحتش و مانند آن در اینکه محتاج است هیچ حرفی نیست در اینکه خود نمیتواند همهٴ شئون را متکفل باشد باید از جایی کمک بگیرد این هم حرفی نیست این دو تا بدیهی است, کافر میگوید من از طبیعت کمک میگیرم, بت پرست میگوید از اصنام و اوصام میخواهم, دیگری میگوید من از صاحب فلان مقام میخواهم, قرآن میگوید شما که محتاجید و دعوت و دعایی دارید این دعوت و دعایتان باید به سمت الله باشد و لاغیر زیرا او هم جهان را هم انسان را هم پیوند جهان و انسان را آفرید ﴿له دعوة الحق﴾ این حصر که در صدر آیه ذکر شده در ذیل نتیجهٴ این حصر آمده که ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾ , پس کافر بیراهه میرود اگر ﴿دعوة الحق﴾ از آن خداست ولاغیر اگر حصر از آن طرف است در جنبهٴ اثبات این طرف هم باطل به عنوان حصر در ناحیهٴ نفی هم مال آنهاست که ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾, چرا؟ چون ما دو تا حق که در عالم نداریم دو تا راه حق داشته باشیم در قبال هم که نیست اگر یکی حق است دیگری باطل این معنی را قرآن فرمود که ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾ , اگر در این کریمه حصر کرد فرمود بعد از حق جز ضلالت چیزی نیست نه اینکه یک قدری حق است یک قدری باطل جز باطل چیزی نیست آنگاه میبینیم این سه آیه هماهنگ خواهد بود یعنی سه جمله مبارکه از آیات یکی صدر آیه است که ﴿له دعوة الحق﴾, این تقدیم حرف جر مفید حصر است اگر ﴿له دعوةالحق﴾ پس حق جز در دعوت به دعای خدا نیست این یک اصل اگر آن کریمهٴ دیگر میگوید ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾, از حق که بگذرید جز ضلالت و گمراهی چیز دیگری نیست این دو اصل ذیل همین آیهٴ محل بحث که میگوید تمام تلاش کفار روی ضلالت است به عنوان حصر که هیچ حقّی در کافر نیست و در فکرشان و راهشان و هدفشان نیست ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾ , که این هم یک اصل سوم است اینطور نیست که کافر گاهی حق گاهی باطل آن مسلمان فاسق است که ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئا﴾ , گاهی حق گاهی باطل و الا کافر سراپا ضلالت است اگر هم دارد درمانگاه میسازد راه میسازد هم ضلالت است برای اینکه این طرفی در جهان آخرت ندارد به هدف هرگز نمیرسد یک کار مادی است همانطوری که مزرعهای سرسبز میکند یک مقدار بهرهٴ مادی میبرد از این هم یک شهرت مادی نصیبش میشود ولاغیر پس اینچنین نیست که کار کافر حقی مخلوط به باطل باشد چون حق از آن خداست ولاغیر ﴿له دعوة الحق﴾, و اگر از او بگذریم جز باطل چیز دیگری نیست چون ﴿ماذا بعد الحق الاّ الضلال﴾ اگر از حق گذشتیم جز ضلالت چیز دیگری نیست پس ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾ این معنای مبارک را قرآن کریم چند طور بیان میکند گاهی میگوید این راهی را که میروی بیراهه است راه را نشان میدهد که این بد است گاهی آن هدف و پایان راه را تبیین میکند میگوید آنجا که میروی خبری نیست؛ یک وقت یک راهنما و هادی به انسان گمراه میگوید اینجا که پا میگذاری راه نیست یک وقت میگوید این پاها را که گذاشتی و رفتی به جایی نمیرسی پایان این خبری نیست گاهی انسان را از خطر پایان بیراهه بودن و بیراهه رفتن آگاه میکند گاهی میگوید این راه نیست این دو تا بیان در قرآن کریم هست در سورهٴ نور فرمود کافر مثل انسان تشنهای است که دوان دوان به طرف سراب میرود یعنی میرود میرود میرود تا به آن جایی که آبنما است رسیده ﴿لم یجده شیئا﴾ ﴿وَ الذین کفروا اعمالهم کسرابٍ بقیعه﴾ , قیعه یعنی بیابان صاف و دشت پهن که اعمالش "ب" یعنی فی قیعهٍ در یکک قاع صفصفی است .. اگر یک سرابی در یک قیعه وقاع صفصف .. باشد این هم چون عطشان است به عنوان یک دریای زلال میبیند با سرعت و شتاب میآید اینقدر میدود که به این سراب برسد ﴿حتی اذا جاءه لم یجده شیئاً﴾ , نه وجده لا شیئ چون سراب قابل یافتن نیست چیزی نمییابد، نمییابد که نیست چون یافتن که قابل وجدان نیست فرمود ﴿لم یجده شیئاً﴾, چیزی نمیبیند.
سؤال ...
جواب: بله یعنی عند ما تخلیه ماءًَ همانطوری که تخیله ماءً و به دنبال او تلاش میکرد آب را نمیبیند اما خدا را آنجا مشاهده میکند و در پایان کار چون کافر میرود و میرود سرانجام در پایان عمرش که اهداف دروغین را نمیبیند خدا را ملاقات میکند عندالموت آنجاست که ﴿فوفّاه ... حسابه﴾ .
سؤال:؟؟
جواب: بله دیگر این میشود ابصرنا و سمعنا, آنجا خدا را مییابد خدا که سریع الحساب است به حساب او رسیدگی میکند این بیان سورهٴ نور میفرماید آن راهی را که کافر میپیماید پایانی ندارد پایانش سراب است نمیگوید اینکه میروی راه نیست میگوید پایانی ندارد پایانش باطل است در تعبیرات دیگر قرآن به کافر میفرماید اینکه میروی راه نیست اینجا که راه نیست کجا میروی؟ اینجا که میروی راه نیست کجا میروی؟ نمیگوید اگر رفتی خبری نیست میگوید اینجا راه نیست این وسیله نیست این طرزی که شما دارید میروید این طرز زندگی نیست این را در محل بحث سورهٴ رعد میفرماید. میفرماید: کافر مثل یک آدم تشنهای است که چشمهٴ جوشان جلو هست این هم اینجا تشنه هست دست دراز کرده که از آب چشمه بیاشامد رایگان یا چاه عمیقی که دارای آب گوارا و خنک است در پیش دارد یک دست این لبهٴ چاه گذاشت یک دست آن لبة چاه گذاشت که دهان به آب برسد خوب نمیرسد یک دلوی میخواهد یک طنابی میخواهد یک تلاشی میخواهد یک وسیله میخواهد کافر بدون وسیله همینطور دست دراز کرده که آب بیاید در دستش خب این نیست دیگر وسیلهاش طناب است ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ ایمان بیاور اسلام بیاور قرآن قبول کن این وسیله است این وسیله تو را به آن چشمه میرساند و سیراب میشوی بدون حبل الله بدون اسلام و ایمان و قرآن و همه و همه دست دراز کردی که سیر بشوی این راه نیست فرمود که را میخواهی؟ بت پرست به بتهای خودش تکیه میکند, یک مارکسیست به تلاش و کوشش خود تکیه میکند, هر که و هر چه باشد چه بت درونی چه بت بیرونی مثل آن است که انسان دست دراز کرده که آب گوارای دل چشمه یا چاه همینطور بیاید در دستش مفت و رایگان فرمود ﴿والذین یدعون من دونه﴾ چون دعوت حق از آن خداست ولاغیر ﴿له دعوة الحق﴾ پس ﴿والذین﴾ یعنی بتهایی که ﴿یدعون﴾ یعنی مشرکین آن بتها را کاری از آن بتها ساخته نیست ﴿والذین﴾ بتهایی که ﴿یدعون﴾ این مشرکین آن بتها را ﴿لایستجیبون لهم بشیء﴾, آن بتها کاری برای مشرکین نمیکنند مقام باطل کاری برای پیروان خود نمیکند چرا؟ این معنی را بصورت استثناء تعلیل میکند و تبیین میکند میفرماید کاری از آن بتها ساخته نیست.
...مثل کسی است که این دو تا کَفَش را پهن کرده بطف چشمهٴ جوشان و آبشاری که از دور میآید که این کف پهن آب پیدا کند و این آب را به دهانش برساند این که نمیشود باید بروی به سراغ چشمه یک دلوی یک طنابی یک وسیلهای تلاشی کوششی تهیه کنی تا به آب برسی این راه رسیدن نیست این نرفتن است و لو تلاش میکنی خسته میشوی شب و روز دستت دراز است اما این خستگی کاری از پیش نمیبرد چون آن رفتن نیست راهی دارد ممکن است سالیان متمادی در برابر صنم خضوع کند مانند کسی که سالیان متمادی در برابر آبشار دست دراز کرده خسته شده ممکن است سالیان متمادی در باربر یک مکتب الحادی کوششها کند ولی این سالیان متمادی دست دراز کرده هرگز عطشش برطرف نمیشود این معنی برای آنست که این راه رسیدن نیست قرآن کریم در سورهٴ تکویر از لسان رسول الله(صلوات الله علیه) نقل میکند میفرماید این حرفهایی که من نقل میکنم حرفهای وحی است ﴿و ما هو بقول شیطان رجیم ٭ فاین تذهبون﴾ , کجا میروید اینکه راه نیست این راهی که شما میروید این راه نیست کجا میروید؟ راه آنست که انسان را به هدف برساند اینکه راه نیست اینجا اصلا راه نیست در آیهٴ سورهٴ نوح لسانش این نیست که این راه نیست لسانش این است که آخرش خبری نیست این لسانها این است که اینجا که میروید راه نیست فاین تذهبون کجا دارید میروید؟ لذا همین معنای بلند را در سورهٴ نحل میفرماید مومن کسی است که وسیله بگیرد در سورهٴ اسراء میفرماید آیهٴ 56 و57 ﴿قل ادْعوا الذین زعمتم من دونه﴾ شما غیر از خدا هر که را هست بخوانید چون فرقی نمیکند قرآن کریم مسائل ایمان و کفر را که تحلیل میکند اینطور نیست که سخن فقط دربارهٴ مشرکین باشد سخن دربارهٴ ایمان است ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾ یک وقت است کسی بت پرست است یک وقت است کسی کمونیست است فرق نمیکند چون ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾, اگر حق نبود گمراهی است خواه بیدینی باشد خواه بتپرستی فرق نمیکند لذا همهٴ اینها را قرآن دارد تبیین میکند میفرماید مؤمن راه را دید و هدف را شناخت از آن راه به هدف میرسد شما هدف را تشخیص ندادید بیراهه میروید این را گاهی به این صورت که پایان رفتنتان سراب است خبری نیست گاهی به این صورت که اینجا که گام گذاشته اید راه نیست ﴿قل ادعوا الذین زعمتم من دونه﴾ , هر دعایی که دارید بکنید هر تلاشی که دارید بکنید ﴿فلا یملکون کشف الضّر عنکم و لا تحویلا﴾ , نه حالتان را میتوانند عوض کنند نه اصل آسیب را میتوانند بردارند کاری از آنها ساخته نیست, چرا کاری از آنها ساخته نیست؟ چون در همین آیه سورهٴ رعد جملههای بعد این است که آیهٴ بعد از آیهٴ محل بحث این است که ﴿قل من ربّ السمٰوات والارض قل الله قل أفاتخذتم من دونه اولیاء لایملکون لأنفسهم نفعا ولا ضّراً﴾ آنها نمیتوانند خودشان را اداره کنند, خودشان را نمیتوانند در جذب و دفع اداره کنند آنوقت مالک ضّر و نفع شما هستند؟ ﴿لایملکون لأنفسهم نفعا و لا ضّر﴾ ا, آنوقت مالک شما خواهند بود در سورهٴ رعد فرمود خودشان را نمیتوانند تأمین کنند در سورهٴ اسراء فرمود ﴿فلا یملکون کشف الضّر عنکم و لا تحویلا﴾ , کاری هم از آنها از پیش نمیبرد که مشکل شما را حل کند ولی پشت سر میفرماید که مؤمنین ﴿اولئک الّذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایّهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربّک کان محذورا﴾ , مؤمن کسی است که راهش را تشخیص داد هدفش را تشخیص داد فهمید عالم مبدأیی دارد فهمید برای رسیدن به او طنابی میخواهد وسیلهای میخواهد آن حبلالله است وسیلهٴ الهی است ایمان وسیله است نماز وسیله است قرآن وسیله است و مانند آن و نمیشود گفت که فلان توسل جائز است برای اینکه قرآن فرمود ﴿وابتغوا الیه الوسیله﴾ این تمسک با هم در شبههٴ مصداقیه خاص است آیا فلان چیز جائز است یا نه فلان کار روا است یا نه فلان شیئ خیر است یا نه قرآن به ما فرمود ﴿وابتغوا الیه الوسیله﴾ قرآن که نمیگوید که این وسیله است الف وسیله است یا "با" وسیله است قرآن میگوید آنچه که وسیلة الیالله است آن را ابتغا کنید این تمسک به آن در شبههٴ مصداقیه یقین عام است که هیچ صحیح نیست البته او را با نصوص خاصه باید ثابت کرد چه اینکه ثابت شده که چه وسیله است چه وسیله نیست. علی ای حال [به هر حال] همهٴ عبادات وسیلهٴ الهی است چه مستحباتش چه واجباتش همهٴ دستورات و سننی که به ما رسیده است وسیلهٴ الهی است منتهی مؤمن در سباق است سعی میکند این گوی سبقت را برباید ایهم اقرب وسیلهً کدام یکی زودتر از دیگری پیش میرود چون راه خیر است هیچ تزاحمی هم در آن نیست هم مسابقه را تجویز کرد و هم تشویق کرد که شما زودتر و بیشتر و جلوتر از دیگران به مقصد برسید این مؤمن است که راه را شناخت وسیله و هدف را هم شناخت کافر است که نه هدف را شناخت نه راه را لذا بیراهه میرود معنی بیراهه رفتن را در ذیل آیه تبیین کرد فرمود ﴿و ما دعاء الکافرین الاّ فی ضلال﴾ این آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد دربارهٴ راه است ضلالت یعنی گمراهی یعنی بیراهه رفتن آیة سورهٴ نور دربارهٴ هدف است که اینها دنبال سراب دارند میروند قهراً دنبال سراب که دارند میروند راه را درست طی نکردند چون اگر راه را درست طی میکردند به آب میرسیدند در سورهٴ نور مستقیماً راجع به هدف سخن میگوید بیراهه رفتن لازمة اوست در سورهٴ رعد مستقیماً دربارهٴ راه سخن میگوید بی هدف بودن لازمهٴ اوست چون اگر چیزی راه نبود پایانش هدف نیست؛ لذا اگر چیزی مالک هیچ امر نبود خواندن او مثل آن است که انسان تشنه در یک بیابانی به یک چاه زلال پرآب برسد یک دست اینطرف چاه یک دست آنطرف چاه بسط علی الارض کند زبان از دهان دربیاورد که به عمق چاه یک مقداری از آبش به دهان برسد اینچنین نیست یا آبشار زلالی از دور ریزش میکند این دست دراز کرده که رایگان و مجانی آب به دستش برسد تا به دهان برساند این هم شدنی نیست یک حبل میخواهد ﴿واعتصموا بحبل الله﴾ , نه تنها بلکه ﴿جمیعا﴾ این حبل همان رابط مستقیم بین خلق و خالق است و هو الوحی و الکتاب السماوی.
«الحمد لله رب العالمین»
- جواب شبهات مشرکان در تنزیه الهی
- معنای خوف الهی در فرشتگان
- تنها یک حق وجود دارد و آن هم خداست بنابراین راه کفار و مشرکان بر باطل است
- عبودیت با حبل الهی مقدور است
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و یسبحُ الرعدُ بحمدهِ والملائکهُ من خیفته و یرسلُ الصواعقَ فیصیبُ بها من یشاءُ و هم یجادلون فی الله و هو شدید المحال﴾
بعد از اینکه در اول این سوره فرمود جمیع ما جاء به الوحی حق است آنگاه ما جاء به الوحی را در توحید و نبوت و معاد خلاصه فرمود و برای توحید و معاد چند برهان اقامه فرمود و نبوت را بالالتزام تبیین کرد, به شبهات منکرین اصول دین پرداخت در سه مقام راجع به شبهات اینها بحث کرد: یک مقام راجع به معاد بود که شبهات منکرین معاد ذکر شد, یک مقام راجع به شبهات منکرین وحی و رسالت بود, مقام ثالث مربوط به تبیین توحید و ردّ شبهات منکرین توحید بود چون مشرکین حجاز اصل وجود خالق را قبول داشتند در توحید ربوبی تردید داشتند و انکار میکردند میگفتند آسمانها و زمین را خدا آفرید ولی باید بتها را عبادت کرد که از سود و زیان این بتها ما یا نفع ببریم یا حذر باشیم قرآن کریم توحید ربوبی را در این بخش اثبات میکند که نه تنها آفرینش همهٴ موجودات ازآن خداست بلکه پرورش و تدبیر همهٴ موجودات هم در اختیار خدای سبحان است هم خالقیّت از آن خداست و هم ربوبیّت ازآن خدای سبحان است در خلال بحثهای توحید ربوبی به این آیه رسیدیم که رعد خدا را تحمید و تسبیح دارد هم مسبّح حق است هم حامد و فرشتگان هم خدا را تسبیح میکنند پس همهٴ موجودات از شریفترین موجودات تا نازلترین موجودات مسبح حقاند و در برابر خدا ساجد و خاضع هستند از شریفترین موجودات که فرشتگانند تا نازلترین موجودات که سایهها هستند فرمود شما و سایههای شما و تمام اجرام و سایههای آنها خدای سبحان را تسبیح میکنند و سجده میکنند و مانند آن آنگاه فرمود صاعقهها را خدا ارسال میکند و هر که را که مستحق عذاب میداند معذّب میکند قبلا تسبیح را یادآوری کرد که خدا منزّه از هر نقص و عیب است پس اگر کسی را گرفتار عقوبت میکند روی استحقاق اوست نه اینکه خدای ناکرده خیال شود که روی ظلم است و ناحسابی در عالم است او منزّه از هر نقص وعیب است پس اگر صاعقهای بر قومی ارسال میکند لحکمت و لاستحقاق خواهد بود ﴿و یسبح الرعد بحمده﴾, که بحث دربارهٴ تسبیح رعد ظاهراً تمام شد ﴿و الملائکة من خیفته﴾ فرشتگان از آن نظر که عباد مکرماند و بندگان معصوماند که مباحثاش قبلاً مقداری گذشت خدا را تسبیح میکنند و از خدا هراسناکاند ترسی که فرشتگان دارند یک ترس مخصوص است ترسی است عقلی و نه نفسی خیفه نوع خاصی از خوف است چون فعله یک هیئت خاصی از مصدر است و نوع خاصی از فعل است اگر گفتند خاف خوفاً اصل خوف را میرساند چون مصدر مطلق است نه خاص و اگر گفته شد خاف خیفتاً یک نوعی خاصی از هراس و ترس را میرساند فرشتگان ترس مخصوص به خود دارند آن ترسی که ترس جرم و جسم نیست ترس کمی روزی و مانند آن نیست آن همان خوفی است که ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ خوفی است که یک موجود نازل از موجود عالی حریم میگیرد که ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ در سورهٴ نحل وقتی جریان سجدهٴ فرشتهها را ذکر فرمود از خوف آنها هم سخن گفت و فرمود آنها هم ﴿یخافون ربهم من فوقهم و یفعلون مایؤمرون﴾ این آیه به عنوان بحث سجود از سورهٴ نحل نقل شد ﴿ولله یسجد ما فی السمٰوات و ما فی الأرض من دابة و الملائکة﴾ , یعنی فرشتگان سجده میکنند ﴿و هم لایستکبرون ٭ یخافون ربهم من فوقهم﴾ , همواره خدا را بالای سر خود حاضر و ناظر میبینند خدا را شاهد و مشرف بر خود میدانند در هرحال چون فوقیّت مکانی و مانند آن که نیست اگر یک موجودی همواره خود را در تحت اشراق قیّم خود مشاهده کند از او میهراسد خوفاعقلیاً ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ که خدا را فوق خود میبینند و خود را مادون خدای سبحان همواره مشاهده میکنند این خوف مخصوص که خوف من الرّب الفاعل است خیفه خواهد بود و خدای سبحان مؤمنین را به این خیفه فرا خواند فرمود از یک خوف خاصی برخوردار باشید در پایان سورهٴ اعراف فرمود ﴿واذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفةً و دون الجهر من القول بالغدوِّ والآصالِ ولاتکن من الغافلین﴾ , خدا را به یاد خود بیاور ذکراً مصحوبا بالتّضرع و الخیفه تنها مسئلهٴ دعا نیست که خدا را در حال دعا با تضرع و با خیفه بخوانید یاد خدا باید در انسان خوف ایجاد کند چون انسان وقتی قیّم خود را میبیند حریم میگیرد یاد خدا باید در انسان ضراعت و ابتهال و تضرع به بار بیاورد یادتان اینچنین باشد نه در حال دعا تضرع داشته باشید میخواهید چیزی بخواهید یا نخواهید چون تمام هستی شما دعا است اگر لحظهای فیضش به شما نرسد که نمیمانید ﴿وَ ما بکم من نعمة فمن الله﴾ پس ذکری که ذکر تضرع و خیفه است داشته باشید آنهم در جانتان یاد خدا در دل و نام خدا بر لب چه در غدو و چه در عشی باید بالتضرع و الخیفه باشد ﴿و اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفة﴾ , اگر خواستید از یاد به نام بیایید که نام خدا را بر لب بیاورید ﴿و دون الجهر من القول﴾ خیلی لازم نیست با صدای بلند خدا را بخوانید ﴿و دون الجهر من القول بالغدوّ و الآصال﴾ این بالغدو و الآصال که گاهی گفته میشود صبح و شام یعنی دائما منظور از این صبح و شام این نیست که فی طرفی النهار منظور آن است که «آناء اللّیل و اطراف النهار» نه فی طرفی النّهار به شهادت اینکه میفرماید فلا تکن من الغافلین غفلت نکنید اینطور نیست که بامداد به یاد حق شامگاه به یاد حق وسط روز را به غفلت بگذرانیم اگر سخن از ﴿طرفی النهار﴾ بود که بامداد و شامگاه ما را به یاد حق دعوت کند دیگر در آیات دیگر سخن از این نبود که «آناء اللیل و اطراف النهار» و دیگر سخن از این نبود که ﴿ولاتکن من الغافلین﴾ , هم لسان اثباتی آن آیات که میگوید ﴿اطراف اللیل آناء اللیل و النهار نه طرفی النهار﴾ هم لسان سلبی ذیل آیه دارد ﴿ولا تکن من الغافلین﴾ نشان میدهد که منظور این نیست که صبح به یاد خدا, شام به یاد خدا, اینکه گفته میشود صبح و شام به یاد خدا این یعنی دائماً آن هم دائماً یادی که در انسان تضرّع بیاورد یادی که در انسان خیفه بیاورد آن خوف عقلی که انسان در برابر قیّم خود حریم میگیرید نه خوف نفسی که از مار و عقرب میترسد وقتی موسی کلیم عصا را اژدها دید و چون اولین لحظه بود رفت مقداری بهراس فرمود ﴿لا تخف﴾ چون ﴿انی لا یخاف لدی المرسلون﴾ , اصولاً مرسلین در برابر من ترسی ندارند اما فرمود ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ آن همان خشّیت است که خوف خاص است فرمود مرسَل از مار و اژدها که نمیترسد مرسل از خدا میترسد این همان خوف عقلی است که انسان در برابر یک مقام عظیم حریم میگیرد چرا آدم وقتی وارد کاخها و قصرها که میشود خودش را جمع نمیکند وارد حرم که میشود خودش را جمع میکند؟ اینها از چه میترسند حضور یک عالمی رسیده خودش را جمع میکند از کی میترسد؟ همین که احساس حقارت میکند باعث هراس او میشود چرا یک آدم عادی از یک عالم حریم نمیگیرد؟ چون نمیشناسد او را, چرا یک فرد عادی از یک مرجع حریم نمیگیرد؟ چون نمیشناسد او را, چرا آنهایی که سالیان متمادی بیست سال سی سال آنها را بخوبی شناختند به عمق اشراق آنها پی بردند وقتی به حضورشان رفتند خودشان را جمع میکنند؟ این چه هراسی است؟ ﴿یخافون ربهم من فوقهم﴾ , اگر کسی بداند این فوق هست از او میهراسد این خوف خاص میشود خیفه یعنی نوع خاصی از ترس این خیفه را خدای سبحان به مؤمنین امر کرد که این را تحصیل کنید این صفت فرشتههاست اگر صفات برجسته فرشتهگان را قرآن ذکر میکند به مؤمنین هم میگوید شما این صفات را پیدا کنید اگر در سورهٴ انبیاء میفرماید فرشته هرگز جلو نمیافتد ﴿لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ ﴿بل عباد مکرمون ٭ لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ فرشته هرگز جلو نمیافتد در سورهٴ حجرات هم میفرماید که ﴿یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدی الله و رسوله﴾ , شما جلو نیفتید خدا را جلو نیفتید بگذارید او اراده کند شما اراده کنید او بگوید شما انجام بدهید به دلخواه کار نکنید تابع خدا بودن صفت فرشتههاست اگر خواستید با فرشتهها محشور بشوید راه فرشتهها را طی کنید نوعاً صفات برجستهٴ فرشتهها را خدا میشمارد بعد مؤمنین را به تحصیل آن اوصاف وادار میکند میگوید این کارها را انجام بدهید, در اینجا میفرماید ملائکه از خیفهٴ خدا تسبیح میکنند در سورهٴ اعراف میفرماید شما هم به خیفهٴ خدا متذکر باشید سخن از خواستن نیست به من این بده به من آن بده, این بده و آن بده را خدا به عهده گرفته همهٴ مار و عقربها را خدا دارد روزی میدهد و همهٴ کفار را دارد تأمین میکند این بده و آن بده مطرح نیست به یاد خدا بودن تضرعاً و خیفهً مطرح است ﴿واذکر ربک فی نفسک تضرعا ً و خیفةً و دون الجهر من القول بالغدوِّ والآصال ولا تکن مّن الغافلین﴾ , بنابراین آنچه که در این آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿و یسبح الرعد بحمده والملائکة من خیفته﴾ نشان میدهد که یک خوف خاصی در فرشتههاست و آن تسبیح است ما را به ذکر خدا خیفتاً فرشتگان را به تسبیح خدا خیفتاً امر میکند یا میستاید آنگاه فرمود اگر ﴿و یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته﴾ یعنی یسبح الملائکه من خیفته, پس تمام موجودات جهان خدا را از هر نقص و عیب تنزیه میکنند و آن خدا ﴿ویرسل الصواعق فیصیب بها من یشاء﴾, هرگونه عذاب و بلائی که بخواهد بر اقوامی که مصلحت بداند ارسال میکند قبلاً هم گذشت که بسیاری از معاصی را خدا عفو میکند ﴿ویعفوا عن کثیر﴾ بعضی از معاصی را میگیرد ﴿وَ ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیرٍ﴾ بسیاری از معاصی را میگذرد در دعا هم میخوانیم ﴿ویعفوا عن کثیر﴾ اگر از بسیاری از معاصی میگذرد آنجاهائی را هم که میخواهد بگیرد با حکمت است چون او منزه از نقص و جهل و عیب و مانند آنهاست ﴿و هم یجادلون فی الله و هو شدید المحال﴾ که قبلاً بحث شد. جدال یعنی چه محال یعنی چه چرا اینها جدال میکنند چرا خدا شدید المحال است؟ قبلاً بحث شد. ﴿له دعوة الحق والذین یدعون من دونه لایستجیبون لهم بشیء الا کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه﴾ , فرمود خواندن حق از آن خداست که این تقدیم حرف جر هم مفید حصر است ﴿له دعوةالحق﴾ اگر بخواهید کسی را بخوانید خواستن حق از آن خداست, غیر خدا را بخوانید یا بخواهید دعوت باطل است آن دعا و خواندنی حق است که به خدا باشد و مال خدا باشد انسان در این که محتاج است حرفی نیست چه کافر چه مؤمن این معنی برای او روشن است که محتاج است و در اینکه باید از جائی این حاجاتش را رفع کند حرفی نیست انسان در تمام شئونش نیازمند است چه خوردنش چه پوشیدنش چه استراحتش و مانند آن در اینکه محتاج است هیچ حرفی نیست در اینکه خود نمیتواند همهٴ شئون را متکفل باشد باید از جایی کمک بگیرد این هم حرفی نیست این دو تا بدیهی است, کافر میگوید من از طبیعت کمک میگیرم, بت پرست میگوید از اصنام و اوصام میخواهم, دیگری میگوید من از صاحب فلان مقام میخواهم, قرآن میگوید شما که محتاجید و دعوت و دعایی دارید این دعوت و دعایتان باید به سمت الله باشد و لاغیر زیرا او هم جهان را هم انسان را هم پیوند جهان و انسان را آفرید ﴿له دعوة الحق﴾ این حصر که در صدر آیه ذکر شده در ذیل نتیجهٴ این حصر آمده که ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾ , پس کافر بیراهه میرود اگر ﴿دعوة الحق﴾ از آن خداست ولاغیر اگر حصر از آن طرف است در جنبهٴ اثبات این طرف هم باطل به عنوان حصر در ناحیهٴ نفی هم مال آنهاست که ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾, چرا؟ چون ما دو تا حق که در عالم نداریم دو تا راه حق داشته باشیم در قبال هم که نیست اگر یکی حق است دیگری باطل این معنی را قرآن فرمود که ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾ , اگر در این کریمه حصر کرد فرمود بعد از حق جز ضلالت چیزی نیست نه اینکه یک قدری حق است یک قدری باطل جز باطل چیزی نیست آنگاه میبینیم این سه آیه هماهنگ خواهد بود یعنی سه جمله مبارکه از آیات یکی صدر آیه است که ﴿له دعوة الحق﴾, این تقدیم حرف جر مفید حصر است اگر ﴿له دعوةالحق﴾ پس حق جز در دعوت به دعای خدا نیست این یک اصل اگر آن کریمهٴ دیگر میگوید ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾, از حق که بگذرید جز ضلالت و گمراهی چیز دیگری نیست این دو اصل ذیل همین آیهٴ محل بحث که میگوید تمام تلاش کفار روی ضلالت است به عنوان حصر که هیچ حقّی در کافر نیست و در فکرشان و راهشان و هدفشان نیست ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾ , که این هم یک اصل سوم است اینطور نیست که کافر گاهی حق گاهی باطل آن مسلمان فاسق است که ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئا﴾ , گاهی حق گاهی باطل و الا کافر سراپا ضلالت است اگر هم دارد درمانگاه میسازد راه میسازد هم ضلالت است برای اینکه این طرفی در جهان آخرت ندارد به هدف هرگز نمیرسد یک کار مادی است همانطوری که مزرعهای سرسبز میکند یک مقدار بهرهٴ مادی میبرد از این هم یک شهرت مادی نصیبش میشود ولاغیر پس اینچنین نیست که کار کافر حقی مخلوط به باطل باشد چون حق از آن خداست ولاغیر ﴿له دعوة الحق﴾, و اگر از او بگذریم جز باطل چیز دیگری نیست چون ﴿ماذا بعد الحق الاّ الضلال﴾ اگر از حق گذشتیم جز ضلالت چیز دیگری نیست پس ﴿و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال﴾ این معنای مبارک را قرآن کریم چند طور بیان میکند گاهی میگوید این راهی را که میروی بیراهه است راه را نشان میدهد که این بد است گاهی آن هدف و پایان راه را تبیین میکند میگوید آنجا که میروی خبری نیست؛ یک وقت یک راهنما و هادی به انسان گمراه میگوید اینجا که پا میگذاری راه نیست یک وقت میگوید این پاها را که گذاشتی و رفتی به جایی نمیرسی پایان این خبری نیست گاهی انسان را از خطر پایان بیراهه بودن و بیراهه رفتن آگاه میکند گاهی میگوید این راه نیست این دو تا بیان در قرآن کریم هست در سورهٴ نور فرمود کافر مثل انسان تشنهای است که دوان دوان به طرف سراب میرود یعنی میرود میرود میرود تا به آن جایی که آبنما است رسیده ﴿لم یجده شیئا﴾ ﴿وَ الذین کفروا اعمالهم کسرابٍ بقیعه﴾ , قیعه یعنی بیابان صاف و دشت پهن که اعمالش "ب" یعنی فی قیعهٍ در یکک قاع صفصفی است .. اگر یک سرابی در یک قیعه وقاع صفصف .. باشد این هم چون عطشان است به عنوان یک دریای زلال میبیند با سرعت و شتاب میآید اینقدر میدود که به این سراب برسد ﴿حتی اذا جاءه لم یجده شیئاً﴾ , نه وجده لا شیئ چون سراب قابل یافتن نیست چیزی نمییابد، نمییابد که نیست چون یافتن که قابل وجدان نیست فرمود ﴿لم یجده شیئاً﴾, چیزی نمیبیند.
سؤال ...
جواب: بله یعنی عند ما تخلیه ماءًَ همانطوری که تخیله ماءً و به دنبال او تلاش میکرد آب را نمیبیند اما خدا را آنجا مشاهده میکند و در پایان کار چون کافر میرود و میرود سرانجام در پایان عمرش که اهداف دروغین را نمیبیند خدا را ملاقات میکند عندالموت آنجاست که ﴿فوفّاه ... حسابه﴾ .
سؤال:؟؟
جواب: بله دیگر این میشود ابصرنا و سمعنا, آنجا خدا را مییابد خدا که سریع الحساب است به حساب او رسیدگی میکند این بیان سورهٴ نور میفرماید آن راهی را که کافر میپیماید پایانی ندارد پایانش سراب است نمیگوید اینکه میروی راه نیست میگوید پایانی ندارد پایانش باطل است در تعبیرات دیگر قرآن به کافر میفرماید اینکه میروی راه نیست اینجا که راه نیست کجا میروی؟ اینجا که میروی راه نیست کجا میروی؟ نمیگوید اگر رفتی خبری نیست میگوید اینجا راه نیست این وسیله نیست این طرزی که شما دارید میروید این طرز زندگی نیست این را در محل بحث سورهٴ رعد میفرماید. میفرماید: کافر مثل یک آدم تشنهای است که چشمهٴ جوشان جلو هست این هم اینجا تشنه هست دست دراز کرده که از آب چشمه بیاشامد رایگان یا چاه عمیقی که دارای آب گوارا و خنک است در پیش دارد یک دست این لبهٴ چاه گذاشت یک دست آن لبة چاه گذاشت که دهان به آب برسد خوب نمیرسد یک دلوی میخواهد یک طنابی میخواهد یک تلاشی میخواهد یک وسیله میخواهد کافر بدون وسیله همینطور دست دراز کرده که آب بیاید در دستش خب این نیست دیگر وسیلهاش طناب است ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا﴾ ایمان بیاور اسلام بیاور قرآن قبول کن این وسیله است این وسیله تو را به آن چشمه میرساند و سیراب میشوی بدون حبل الله بدون اسلام و ایمان و قرآن و همه و همه دست دراز کردی که سیر بشوی این راه نیست فرمود که را میخواهی؟ بت پرست به بتهای خودش تکیه میکند, یک مارکسیست به تلاش و کوشش خود تکیه میکند, هر که و هر چه باشد چه بت درونی چه بت بیرونی مثل آن است که انسان دست دراز کرده که آب گوارای دل چشمه یا چاه همینطور بیاید در دستش مفت و رایگان فرمود ﴿والذین یدعون من دونه﴾ چون دعوت حق از آن خداست ولاغیر ﴿له دعوة الحق﴾ پس ﴿والذین﴾ یعنی بتهایی که ﴿یدعون﴾ یعنی مشرکین آن بتها را کاری از آن بتها ساخته نیست ﴿والذین﴾ بتهایی که ﴿یدعون﴾ این مشرکین آن بتها را ﴿لایستجیبون لهم بشیء﴾, آن بتها کاری برای مشرکین نمیکنند مقام باطل کاری برای پیروان خود نمیکند چرا؟ این معنی را بصورت استثناء تعلیل میکند و تبیین میکند میفرماید کاری از آن بتها ساخته نیست.
...مثل کسی است که این دو تا کَفَش را پهن کرده بطف چشمهٴ جوشان و آبشاری که از دور میآید که این کف پهن آب پیدا کند و این آب را به دهانش برساند این که نمیشود باید بروی به سراغ چشمه یک دلوی یک طنابی یک وسیلهای تلاشی کوششی تهیه کنی تا به آب برسی این راه رسیدن نیست این نرفتن است و لو تلاش میکنی خسته میشوی شب و روز دستت دراز است اما این خستگی کاری از پیش نمیبرد چون آن رفتن نیست راهی دارد ممکن است سالیان متمادی در برابر صنم خضوع کند مانند کسی که سالیان متمادی در برابر آبشار دست دراز کرده خسته شده ممکن است سالیان متمادی در باربر یک مکتب الحادی کوششها کند ولی این سالیان متمادی دست دراز کرده هرگز عطشش برطرف نمیشود این معنی برای آنست که این راه رسیدن نیست قرآن کریم در سورهٴ تکویر از لسان رسول الله(صلوات الله علیه) نقل میکند میفرماید این حرفهایی که من نقل میکنم حرفهای وحی است ﴿و ما هو بقول شیطان رجیم ٭ فاین تذهبون﴾ , کجا میروید اینکه راه نیست این راهی که شما میروید این راه نیست کجا میروید؟ راه آنست که انسان را به هدف برساند اینکه راه نیست اینجا اصلا راه نیست در آیهٴ سورهٴ نوح لسانش این نیست که این راه نیست لسانش این است که آخرش خبری نیست این لسانها این است که اینجا که میروید راه نیست فاین تذهبون کجا دارید میروید؟ لذا همین معنای بلند را در سورهٴ نحل میفرماید مومن کسی است که وسیله بگیرد در سورهٴ اسراء میفرماید آیهٴ 56 و57 ﴿قل ادْعوا الذین زعمتم من دونه﴾ شما غیر از خدا هر که را هست بخوانید چون فرقی نمیکند قرآن کریم مسائل ایمان و کفر را که تحلیل میکند اینطور نیست که سخن فقط دربارهٴ مشرکین باشد سخن دربارهٴ ایمان است ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾ یک وقت است کسی بت پرست است یک وقت است کسی کمونیست است فرق نمیکند چون ﴿فماذا بعد الحق الا الضلال﴾, اگر حق نبود گمراهی است خواه بیدینی باشد خواه بتپرستی فرق نمیکند لذا همهٴ اینها را قرآن دارد تبیین میکند میفرماید مؤمن راه را دید و هدف را شناخت از آن راه به هدف میرسد شما هدف را تشخیص ندادید بیراهه میروید این را گاهی به این صورت که پایان رفتنتان سراب است خبری نیست گاهی به این صورت که اینجا که گام گذاشته اید راه نیست ﴿قل ادعوا الذین زعمتم من دونه﴾ , هر دعایی که دارید بکنید هر تلاشی که دارید بکنید ﴿فلا یملکون کشف الضّر عنکم و لا تحویلا﴾ , نه حالتان را میتوانند عوض کنند نه اصل آسیب را میتوانند بردارند کاری از آنها ساخته نیست, چرا کاری از آنها ساخته نیست؟ چون در همین آیه سورهٴ رعد جملههای بعد این است که آیهٴ بعد از آیهٴ محل بحث این است که ﴿قل من ربّ السمٰوات والارض قل الله قل أفاتخذتم من دونه اولیاء لایملکون لأنفسهم نفعا ولا ضّراً﴾ آنها نمیتوانند خودشان را اداره کنند, خودشان را نمیتوانند در جذب و دفع اداره کنند آنوقت مالک ضّر و نفع شما هستند؟ ﴿لایملکون لأنفسهم نفعا و لا ضّر﴾ ا, آنوقت مالک شما خواهند بود در سورهٴ رعد فرمود خودشان را نمیتوانند تأمین کنند در سورهٴ اسراء فرمود ﴿فلا یملکون کشف الضّر عنکم و لا تحویلا﴾ , کاری هم از آنها از پیش نمیبرد که مشکل شما را حل کند ولی پشت سر میفرماید که مؤمنین ﴿اولئک الّذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایّهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربّک کان محذورا﴾ , مؤمن کسی است که راهش را تشخیص داد هدفش را تشخیص داد فهمید عالم مبدأیی دارد فهمید برای رسیدن به او طنابی میخواهد وسیلهای میخواهد آن حبلالله است وسیلهٴ الهی است ایمان وسیله است نماز وسیله است قرآن وسیله است و مانند آن و نمیشود گفت که فلان توسل جائز است برای اینکه قرآن فرمود ﴿وابتغوا الیه الوسیله﴾ این تمسک با هم در شبههٴ مصداقیه خاص است آیا فلان چیز جائز است یا نه فلان کار روا است یا نه فلان شیئ خیر است یا نه قرآن به ما فرمود ﴿وابتغوا الیه الوسیله﴾ قرآن که نمیگوید که این وسیله است الف وسیله است یا "با" وسیله است قرآن میگوید آنچه که وسیلة الیالله است آن را ابتغا کنید این تمسک به آن در شبههٴ مصداقیه یقین عام است که هیچ صحیح نیست البته او را با نصوص خاصه باید ثابت کرد چه اینکه ثابت شده که چه وسیله است چه وسیله نیست. علی ای حال [به هر حال] همهٴ عبادات وسیلهٴ الهی است چه مستحباتش چه واجباتش همهٴ دستورات و سننی که به ما رسیده است وسیلهٴ الهی است منتهی مؤمن در سباق است سعی میکند این گوی سبقت را برباید ایهم اقرب وسیلهً کدام یکی زودتر از دیگری پیش میرود چون راه خیر است هیچ تزاحمی هم در آن نیست هم مسابقه را تجویز کرد و هم تشویق کرد که شما زودتر و بیشتر و جلوتر از دیگران به مقصد برسید این مؤمن است که راه را شناخت وسیله و هدف را هم شناخت کافر است که نه هدف را شناخت نه راه را لذا بیراهه میرود معنی بیراهه رفتن را در ذیل آیه تبیین کرد فرمود ﴿و ما دعاء الکافرین الاّ فی ضلال﴾ این آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد دربارهٴ راه است ضلالت یعنی گمراهی یعنی بیراهه رفتن آیة سورهٴ نور دربارهٴ هدف است که اینها دنبال سراب دارند میروند قهراً دنبال سراب که دارند میروند راه را درست طی نکردند چون اگر راه را درست طی میکردند به آب میرسیدند در سورهٴ نور مستقیماً راجع به هدف سخن میگوید بیراهه رفتن لازمة اوست در سورهٴ رعد مستقیماً دربارهٴ راه سخن میگوید بی هدف بودن لازمهٴ اوست چون اگر چیزی راه نبود پایانش هدف نیست؛ لذا اگر چیزی مالک هیچ امر نبود خواندن او مثل آن است که انسان تشنه در یک بیابانی به یک چاه زلال پرآب برسد یک دست اینطرف چاه یک دست آنطرف چاه بسط علی الارض کند زبان از دهان دربیاورد که به عمق چاه یک مقداری از آبش به دهان برسد اینچنین نیست یا آبشار زلالی از دور ریزش میکند این دست دراز کرده که رایگان و مجانی آب به دستش برسد تا به دهان برساند این هم شدنی نیست یک حبل میخواهد ﴿واعتصموا بحبل الله﴾ , نه تنها بلکه ﴿جمیعا﴾ این حبل همان رابط مستقیم بین خلق و خالق است و هو الوحی و الکتاب السماوی.
«الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است