- 576
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 12 تا 16 سوره رعد
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 12 تا 16 سوره رعد
- معنای تسبیح موجودات
- شعور همگانی موجودات از نظر قرآن
- معنای کراهت در سجده و تسبیح برخی موجودات
- همه موجودات حتی سایه هم تسبیحگوی خداست
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث توحید ربوبی خدای سبحان به این قسمت رسیدیم که رعد مسبّح حق است خدا را تسبیح میکند و تسبیح رعد هم با تحمید او همراه است که تسبیحش مصاحب با تحمید است که ﴿یسبّح الرّعد بحمده﴾ این تسبیح به عنوان مجاز یا به عنوان استعاره و امثال ذلک نیست کلام الهی مصون از خطابات شاعرانه است یعنی حرفی که در حدّ تخیّل و وهم باشد که تصدیق در آنجا نیست. اصل شعر را قرآن کریم از طرف خدای سبحان به عنوان اینکه در ساحت قرآن شعر راه ندارد سلب کرده است اصل تسبیح را به عنوان مجاز چه استعارهاش چه مجاز مرسلش این رد شده است که تعبیر, تعبیر شاعرانه باشد اینچنین نیست و به معنای این هم نیست که اگر شما در رعد تأمل کنید به خدای سبحان پی میبرید که شما را رعد به خدای سبحان راهنمائی میکند چون آیت حق است, گرچه حق است رعد و هر موجود دیگری آیات الهیاند و تأمل در آنها انسان را به خدا راهنمائی میکند ولی این معنای آیت بودن است نه مسبح بودن، خدای سبحان همة اینها را آیات میداند که اگر کسی در اینها تأمل کند به مبدأ پی میبرد ولی برای اینها تسبیح هم قائل است میفرماید اینها مسبّحات حقّاند و معنای تسبیح این نیست که اگر در اینها تأمل کردید شما را به خدا راهنمائی میکند زیرا این معیا را خیلیها میفهمند و قابل فهم هم هست و قابل احتجاج هم هست لذا قرآن کریم سراسر اینگونه از حجّتها را اقامه میکند و با همین احتجاجهای قرآن کریم عدّة زیادی مسلمان شدند پس این معنی قابل درک هست و از اینکه در سورة اسراء فرمود همة موجودات مسبّح حقّند ولی شما نمیفهمید معلوم میشود مسبّح بودن به معنا آیت بودن نیست, اینکه فرمود ﴿و إن من شیء إلاّ یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم﴾ که در سورة اسراء است به این معنی نیست که همة موجودات آیات حقاند والا این معنا را اکثری موحّدین عالم میفهمند و این معنی را اکثری انسانها فهمیدند و ایمان آوردند و این معنی قابل عرضه است برای اکثری مردم لذا قرآن کریم احتجاج میکند به همة این آیات سمائی و ارضی احتجاج میکند پس قابل درک هست اینکه در سورة اسراء میفرماید شماها نمیفهمید معلوم میشود تسبیح اینها نه یعنی اینها آیت حقاند اینها واقعاً تسبیح میکنند و طبق آیة سورة سجده هم شعور عمومی برای سراسر جهان هستی ثابت شده است که همه چیز میفهمند اگر اعضا و جوارح در قیامت شهادت میدهند قیامت ظرف اداء شهادت است کما تقدّم و ظرف اداء شهادت مسبوق به ظرف تحمّل آن حادثه است شاهد وقتی شهادتش در محکمه مسموع است که در حین حادثه، حضور آگاهانه داشته باشد که عین جریان را ببیند و بفهمد و ضبط کند تا در محکمه ادا کند اگر در روز قیامت اینها بفهمند انسان چه کاره است که شهادت نخواهد بود و شهادت اعضا و جوارح و جلود را قرآن به عنوان یک اصل تبیین کرد و فرمود وقتی عیله تبهکاران شهادت میدهند آنها اعتراض میکنند ﴿لم شهدتم علینا﴾ که این بحثش گذشت اگر قرآن برای همة موجودات یک شعوری قائل است که ﴿قالوا أنطقنا الله الّذی أنطق کلّ شیء﴾ و اگر بحثهای عقلی این را هم تأیید میکند و اگر ادلة نقلی فراوان است بر اینکه مکان شهادت میدهد, مسجد شهادت میدهد یا شفاعت میکند یا شکایت میکند دلیلی نیست که ما اینها را حمل بر مجاز کنیم اگر یک دلیل عقلی بر خلافش اقامه میشد به عنوان یک دلیل لبی متصل یا منفصل, مخصّص یا مقیّد بود ولی اگر دلیل عقلی بر خلاف نیست بلکه بر وفاقش اقامه شده است که سراسر جهان آگاهند دلیلی نیست که ما همة این ظواهر کتاب و سنّت را بر مجاز حمل بکنیم بر حقیقت حمل میشود منتهی حقیقت به این است که این الفاظ برای آن روح معنی وضع شده است تسبیح برای این وضع نشده که یک انسانی بگوید سبحان الله هر موجود آگاهی که آگاه به نزاهت خدای سبحان باشد و روی نزاهت و قداست خدای سبحان حرکت کند مسبّح حقّ است و در برابر خدای سبحان به عنوان اینکه منزه از هر نقص و عیب است خضوع کند و از او کمال بطلبد این تسبیح همراه با تحمید اوست لذا سراسر موجودات مسبّحند که در کنار تحمید تسبیح میکنند ﴿إن من شیء الاّ یسبّح بحمده﴾ این تسبیح در صحبت تحمید است که نقص خود را متوجه هستند به خدای بی نقص پی میبرند و از خدای سبحان کمال میطلبند که نقص اینها را جبران کند لذا هم تسبیح میکنند چون اعتراف دارند او بی نقص است و هم تحمید دارند چون نعمتها را از او دریافت میکنند همة موجودات میفهمند که به چه کسی سر بسپارند و از که نعمت بخواهند اینطور نیست که اگر در یک کریمهای آمده ﴿یسئله من فی السموات و الأرض﴾ مجاز باشد اگر لفظ برای روح معنا وضع شد نه برای مصداق خارجی، هر تغییری در مصداقهای خارجی راه پیدا کند آن معنای جامع محفوظ است و لفظ در آن معنای جامع و مفهوم استعمال میشود نه در مصداق، آنروزی که بشر ترازو را در فارسی و میزان را در عربی وضع میکرد هرگز ترازوهای صناعی را که امروز به بازار عرضه شد نبود آنروز که میگفتند میزان یا ترازو همان ترازوهای قدیم و سابق شاهین دار دو کفهای بود دیگر ترازوها و میزانهائی که امروز عرضه شده است که نبود اطلاق میزان بر این ترازوهای جدید مجاز نیست چون لفظ در مصداق استعمال نمیشود و برای مصداق هم وضع نمیشود لفظ برای آن معنی وضع میشود و در معنی استعمال میشود مصداقها گوناگونند تسبیح و تحمید و سؤال و سجود برای آن ارواح معانی وضع شده است یک وقت است که انسان است سؤال میکند یک وقت است که زمین است سؤال میکند یک وقت است آسمان است که سؤال میکند یک وقت است که فرشته است که سؤال میکند اگر یک موجودی آگاه باشد و به نقص خود پی ببرد و بداند که چه کسی منزه از نقص است و بداند از آن منزه از نفس باید چیز بخواهد این میشود سؤال و تسبیح ﴿یسئله من فی السموات و الأرض﴾ از این طرف از آن طرف هم ﴿کلّ یوم هو فی شأن﴾ در یک آیه جواب هر لحظهای خدا را با سؤال هر لحظهای موجودات ذکر کرده از آن طرف ﴿کلّ یوم هو فی شأن﴾ یعنی هر لحظه فیض تازه است از اینطرف هم ﴿یسئله من فی السموات والأرض﴾ هر روز هر آن سؤال و نیایش هست از آن طرف هر لحظه فیض است. بنابراین، آنچه که مرحوم امین الاسلام فرمود در مجمع که این تسبیح رعد و مانند آن عبارت از آن است که اگر در رعد مطالعه کنید شما را به خدا هدایت میکند این یک تکلّفی است حقیقتاً رعد تسبیح میکند چه اینکه حقیقتاً رعد سجود دارد والا اگر آن معنی بود درکش خیلی آسان بود دیگر در سورة اسراء به ما نمیفرمود شماها نمیفهمید اوحدی از انسانها باید بفهمند که اینها چگونه تسبیح میکنند یکی از آن اوحدی انسانها داوود(سلام الله علیه) است که کوه را خدا با او همنوا کرده ﴿و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن﴾ با او همصدا هستند اینها نماز جماعتشان را پشت سر داوود میخوانند با او همنوایند, اگر شما داوود شدید میفهمید کوهها چه میگویند اگر نشدید هم نمیشوید این مائیم که کوهها را همتسبیح داوود(سلام الله علیه) کردیم ﴿انا سخّرنا الجبال معه﴾ که ﴿یسبّحن﴾ با او در بامداد و شامگاه، همة موجودات اینچنینند اگر کسی ولیّ الله بود میبیند عدهای با او همصدا هستند اینطور نیست که فقط کوهها در زمان داوود(سلام الله علیه) خدای متعال را تسبیح کرده باشند و اینچنین نیست که تنها به داوود(سلام الله علیه) تأسی کرده باشند الیوم به ولیّ الله الاعظم(ارواحنا فداه) اقتدا میکنند او چون ولیّ الأرض است خلیفة الله فی الأرض والسماء است اگر یک موجودی اینچنین شد میفهمد آسمان و زمین چه میگویند اگر بعضی از سنگها ﴿و إنّ منها لما یهبط من خشیة الله﴾ مجاز نیست و اگر سنگریزه در دست کسی تسبیح میکند و شهادت میدهد به رسالت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مجاز نیست و گفتند معجزة حضرت به این نبود که سنگریزه را گویا کند اعجاز حضرت این بود که آن پرده را از گوش آن شخص بردارد تا بشنود. بنابراین ﴿و یسبّح الرّعد بحمده﴾ معنای حقیقی تسبیح خواهد بود کما تقدّم در همین زمینه یک آیه بعد از این آیه در همین سورة رعد اینچنین آمده است فرمود ﴿ولله یسجد من فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ والآصال﴾ برای خدا سجده میکنند که این تقدیم هم مفید حصر است همة موجودات آسمان و زمین خاضع و ساجدند برای خدا ﴿ولله یسجد من فی السموات والأرض﴾ همة موجودات زمینی وآسمانی ساجدند آنهم برای خدا نه تنها موجودات ذی شعور ساجدند بلکه همه ساجدند چون همه ذیشعورند لذا در سورة نحل به جای اینکه تعبیر بکند به "من" فرمود "ما" ﴿لله یسجد ما فی السموات﴾ اینطور نیست که فرشتگان و انسانها بخواهند سجده کنند در سورة نحل آیة 49 میفرماید ﴿ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الأرض من دابةٍ و الملائکة و هم لا یستکبرون﴾ همة موجودات زمینی و آسمانی سجده میکنند اگر یک موجودی بخواهد مستکبر باشد باید فرشته باشد و حال آنکه آنها لایستکبرون برای اینکه کفّار و منافقین را متنبه کند میفرماید ملائکه که از هر نظر از شماها برترند مستکبر نیستند شما چرا از سجود ابائی دارید پس همة موجودات ارضی و سمائی ساجدند همة جنبندهها ساجدند و فرشتگان هم سجود دارند بدون استکبار پس اگر در سورة رعد که محل بحث است به من تعبیر کرد فرمود ﴿لله یسجد من فی السموات والأرض﴾ مخصوص فرشتهها و انسانها و امثال ذلک نیست چون کار, کار عقلی است از فاعل به ذی عقل تعبیر شده است نه صاحبان عقل اینکارها را میکنند گرچه همه صاحب عقلند فعل, فعل عقلی است سجود، کار معقولی است ساجد عاقل است از ساجد به من تعبیر میشود نه اینکه من منظور فرشته و انسانها باشد و غیر از فرشته وانسان کسی ساجد نیست زیرا القرآن که یفسّر بعضه بعضاً برای آن است که کلام یک متکلم است و یک واقعیت را میگوید اگر در یک جا تعبیر به "من" کرد و همین مطلب را در سورة نحل تعبیر به "ما" کرد معلوم میشود من و ما در این سجده سهیمند چه فرشته، چه سنگ و گلّ چه انسان و چه اعضا و جوارحش هم ﴿من فی السموات والأرض﴾ ساجد است هم ﴿ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ ساجد است ﴿ولله یسجد من فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً﴾ بعضیها با طوع و رغبت بعضی با کَره و بی ارادت و بی میلی؛ اینکه فرمود طوعاً و کرها ً نه به این معنی است که بعضیها در برابر خدای سبحان کراهت نشان میدهند اینچنین نیست چون هیچ موجودی نیست که از نظر آن سجود و اطاعت ذاتی در برابر خدای سبحان کاره باشد ممکن است در مسائل تشریع خود را آزاد ببیند و بگوید ﴿سواء علینا أوعظت أم لم تکن من الواعظین﴾ ما نمیپذیریم ولی در مسائل تکوین تابع محض است در سورة حم فصّلت فرمود خدای سبحان به آسمان و زمین دستور داد ﴿فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین﴾ به آسمانها و زمین فرمان داد که بیائید به طرف ما خواه و ناخواه بیائید یا با طوع یا با کره قالتا حرف آسمان و زمین این است ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ یعنی نه تنها ماآسمان و زمین طائع هستیم بلکه همة موجودات طائع هستند نگفتند قالتا أتینا طائعَیْن سخن از تثنیه نیست اگر خدای سبحان به اینها فرمود ﴿فقال لها و للأرض ائتیا﴾ به عنوان تثنیه امر کرد آنها گفتند ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ با دیگر موجودات به طوع و رغبت میآئیم کراهت یک موجود در برابر خدای سبحان فرض ندارد کراهت آن است که یک شیئی اقتضائی داشته باشد از بیرون یک فشاری عیله او تحمیل بشود این میشود کراهت اگر آن کار را آن فاعل با میل خود انجام داد منتهی با سختی و دشواری این میشود کُره مثل اینکه مادر شدنِ یک مادر نسبت به زمان بارداری و مادر شدنش این با کُره و دشواری است لذا قرآن کریم فرمود ﴿حملته أمّه کُرهاً و وضعته کُرهاً﴾ این در کمال میل و رغبت میخواهد مادر بشود اما با کُره و دشواری و سختی این بار را حمل میکند و مینهد این کُره است کُره عیب ندارد یعنی انسان کاری را میخواهد و با سختی، آن سختی را تحمّل میکند و کار را انجام میدهد؛ امّا کَره یعنی یک شیئی، مقتضائی دارد اقتضائی دارد از خارج جلوی اقتضای او را بگیرند و یک شیئی را علیه او تحمیل کنند این میشود کَره این میشود اکراه در برابر خدای سبحان کَره فرض ندارد که یک موجودی خواستهای داشته باشد ذاتی داشته باشد اقتضائی داشته باشد آنگاه خدای متعال بر خلاف اقتضای او چیزی علیه او تحمیل کند این شیئ اگر مخلوق خداست چه اقتضائی از ذات خود دارد؟ چه دارد که بگوید خدایا اقتضای من این است من این را میخواهم؟ خدا بر او چیزی را تحمیل کند؟ کَره دربارة خدای سبحان که یک موجودی در برابر خدا یک اقتضائی داشته باشد و خدا چیزی را علیه او تحمیل کند فرض صحیح ندارد لذا ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ زیرا خود آن ذات با همة لوازم و مقتضیاتش عطیة الهی است چیزی از خود ندارد که بگوید من خواهان اینم تا بر خلاف او بشود کَره لذا در آن سورة حم سجده دارد ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ یعنی نه تنها آسمان و زمین بلکه هر موجودی هم بالطوع و الرغبة در برابر خدا مطیع و منقاد است که تعبیر قرآن هم ﴿له اسلم من فی السمٰوات﴾ همة موجودات در برابر خدا مسلمانند مسلمند سلمند مطیعند و منقاد, امّا آنچه که در آیة محل بحث سورة رعد فرمود یک عدّه به طوع یک عدّه به کره اطاعت میکنند و سجود میکنند آن است که نسبت به خدای سبحان همه طائعند ولی نسبت به یکدیگر بعضی نسبت به بعضی اقتضائی دارند بعضی نسبت به بعضی ضرری وارد میکنند این همان شرّ بالقیاس و شرّ بالعرضی است که در کتابهای عقلی مطرح است که در عالم شرّ بالذات نیست فساد بالذات نیست ولی چیزی را که نسبت به یک امر دیگر میسنجیم احیاناً نسبت به او بد است یعنی این باران که میآید سیر خود را طی میکند اگر در بین راه به چهار نفر هم آسیب رساند آن آسیب پذیرها روی کراهت این امر را اطاعت میکنند, نه کراهت در برابر خدا کراهت در برابر باران بالطوع والکره نظام را خدا اداره میکند نه اینکه در برابر خدا اینها کاره هستند نه این درخت یک اقتضائی دارد خدای سبحان درخت را آفرید که بارور بشود اگر یک تند بادی شاخة او را میشکند این میپذیرد اما بالکره میپذیرد یعنی بالکره تابع طوفان است بالطوع تابع الله است اگر یک مزرعهای آسیب میبیند این بالکره در برابر آن سیل خضوع میکند, بالطوع در برابر الله اطاعت میکند
سؤال ...
جواب: تسخیر است نه جبر، جبر آن است که این شیئ خواستهای داشته باشد چیزی علیه او تحمیل بشود اگر ﴿ما بکم من نعمة فمن الله﴾ خود شجر هستیاش و صفات بیرونش عطیة الهی است پس خواستهای ندارد نسبت به خدای سبحان همه مصلح و مطیع و منقاد هستند اما این درخت در برابر آن طوفان یک خواستهای دارد, آن طوفان در برابر این درخت یک خواستهای دارد و این تزاحم است که احیاناً نسبت به یکدیگر یک جا میشود طوع یک جا میشود کره والا در برابر خدای سبحان درخت چه میگوید؟ میگوید من یک اقتضائی داشتم تو علیه من این خواسته را بر من تحمیل کردی, اگر درخت همة هستیاش عطیة الهی است و اگر آن مزرع همة هستیاش موهبت الهی است این میتواند بگوید من یک چنین اقتضائی داشتم تو سیل را بر من تحمیل کردی خود را در برابر خدای سبحان مالک بداند؟ یا ﴿لله ملک السموات و الأرض﴾؟ اگر مِلک السموات والارض که بدنة عالم است مال خداست و اگر ﴿مُلک السموات والأرض﴾ که نفوذ و فرمانروائی عالم است مال خداست اگر مِلک و مُلک هر دو مال اوست اگر هم او مالک مطلق است چون له مِلک السموات والأرض و اگر هم او مَلِک مطلق است چون ﴿له مُلک السموات والأرض﴾ پس دیگری خواستهای ندارد تا در برابر خدا بگوید تو برمن تحمیل کردی؛ عالم با تسخیر اداره میشود نه با قهر و قسر و جبر و مانند آن تسخیر آن است که هر موجودی که برای هر امری آفریده شد و به او اقتضای معین داده شد یک مدبّر فوق، او را به آن هدفش برساند و راهنمائی کند و خار راه را بردارد اگر قرآن اطاعت موجودات را یاد میکند از او به عنوان تسخیر یاد میکند که عالم با تسخیر اداره میشود نه به قهر و قسر وفشار و اجبار مثلاً اگر کسی بخواهد آب را به وسیلة لوله و تلمبه و فشار دستگاه بالا ببرد بر خلاف خواستة اوست ولی آبی که از بالای کوه دارد به دامنة کوه و دشت میریزد اگر یک باغداری این آب را هدایت بکند که هدر نرود... نه با قهر و جبر لذا همه مسلمانند ﴿لله یسجد من فی السموات و الأرض﴾ در این کریمه هم فرمود ﴿لله یسجد من فی السموات والأرض﴾ چون کار، کار عقلی است از فاعل به من تعبیر شده است این کار است که به فاعل آبرو میدهد نه چون فاعل من است مخصوص به ذوی العقول باشد و یؤیّده آیة سورة نحل فرمود ﴿و لله یسجد ما فی السموات﴾ که تعبیر به ما کرده نه من، یعنی هر چه در آسمان و زمین است ساجد و خاضع است بنابراین، موجودی در جهان نیست که سجده نکند نسبت به خدای متعالی بالطوع سجده دارند نسبت به یکدیگر اگر موتی هست اگر فسادی هست و مانند آن این بالکَره است که کَره میشود قیاسی، طوع میشود نفسی یعنی هر موجودی فی نفسه طائع است و بالقیاس الی بعض کاره و مانند آن ﴿و لله یسجد من فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ و الاصال﴾ برای اینکه بهتر کفّار را ترغیب و هدایت بفرماید، میفرماید تمام سایهها خدا را سجده میکنند سایة تمام موجود در بامداد و شامگاه خدا را سجده میکنند شما چرا از اینها هم دورترید و محرومترید اصل سایه نظیر مرگ که یک امر عدمی است یک حیث وجودی دارد که از آن حیث مخلوق خداست اگر دربارة موت فرمود ﴿خلق الموت والحیات﴾ دربارة سایه هم فرمود خدای متعال برای آسایش شما سایه خلق کرده، سایه را مخلوق خدا میداند چون مخلوق بالتَبع است در سورة نحل آیة 81 فرمود: ﴿و الله جعل لکم ممّا خلق ظلالاً و جعل لکم من الجبال أکناناً و جعل لکم سرابیل تقیکم الحرّ و سرابیل تقیکم بأسکم کذلک یتمّ نعمته علیکم لعلّکم تسلمون﴾ فرمود خدای سبحان برای شما سایه آفرید در ذیل فرمود نعمتها را بر شما تمام کرد تا مسلمان بشوید اگر سایه نبود که زندگی ممکن نبود اگر سایه نبود یعنی شب نبود چون شب همان سایة زمین است چیز دیگری که نیست وقتی این زمین روی حرکت وضعیاش برگشت آن نیمرخی که رو به آفتاب است میشود روز آن نیمرخ دیگرش میشود شب و اگر سایه نمیآفرید یعنی شب نبود و اگر سایه نمیآفرید یعنی این خانهها و مغازهها و مسکن و امثال ذلک نبود فرمود ما برای شما سایه خلق کردیم تا از فشار نور و از فشار آفتاب و مانند آن راحت باشید چه اینکه برای شما نور خلق کردیم که کارهایتان را انجام بدهید و این شب و روز را که شب جز سایه چیزی نیست به عنوان آیت الهی میدانند اگر چیزی در جهان شیء بر او اطلاق شده ولو بالتبع، آیت الهی است چه در سورة اسراء بحثش هم قبلاً گذشت فرمود ﴿و جعلنا الّیل و النّهار آیتین فمحونا آیة الّیل و جعلنا آیة النّهار مبصرة﴾ فرمود شب و روز دو آیت از آیات مایَند منتهی شب یک آیت تاریکی است که آیتش را ما محو کردیم روز یک آیت روشنی است شب و روز آیات الهیاند که انسان اگر در لیل و نهار فکر کند در اینکه خدای متعال برای ما شب را آفرید که بیارمیم روز آفرید که ﴿انّ لک فی النهار سبحاً طویلاً﴾ این آیت او را به خدای سبحان هدایت میکند و فرمود اگر ما همیشه روز قرار میدادیم که برای شما شب میآورد اگر همیشه شب بود که برای شما روز میآورد هر دو را به رخ انسانها کشید اگر ﴿جعل الله علیکم اللّیل سرمداً﴾ فمن ﴿یأتیکم بضیاء﴾ اگر ضیاء و روز و روشنی را علیکم سرمد قرار میداد من یأتیکم بلیل، لیل و نهار دو آیت از آیات الهیاند امّا سخن از آیت بودن نیست سخن از آن است که سایه تسبیح حق میکند سجده میکند خدا را فرمودسایههایتان سجده میکنند خدا را و ظلالهم سایههای شماها و موجودات ارضی و سمائی ساجد حقند برای اینکه این معنی خوب ممثل بشود خوب به حس بیاید میفرماید در بامداد و شامگاه که سایه خوب و طولانی است و به زمین میافتد پیداست که این ساجد است و خاضع است یک مبدأیی بر او مسلط است او از یک مبدأیی فرمان میگیرد که در طول و قصرش چه در حدوث و زوالش چه در یمین و شمالش و ﴿ظلالهم بالغدّو﴾ یعنی در بامدادها ﴿و الآصال﴾ یعنی شامگاهها چون غروب است که سایه طولانی است و اول روز است که سایه طولانی است در این طرفی النهار سایه خوب طولانی است و به چشم میخورد
سؤال ...
جواب: آن ذاتاً تسبیح است.
سؤال ...
جواب: نه نه اینکه تسبیح آیت نیست این موجودات دو صفت دارند یکی اینکه آیت حقند یکی اینکه مسبّح حقّند مسبّح حقّ بودن به معنای این نیست که آیت حقند اینها مسبّح هستند و واقعاً تسبیح میکنند حالا با این کلمهای که ما میگوئیم سبحان الله با این نباشد حقیقت تسبیح در آنها هست چون اینکه ما وضع کردیم این اعتباری است حقیقت تسبیح، تنزیه است اگر یک موجودی خدای سبحان را از هر نقص و عیب تنزیه کرد میشود مسبّح خواه به این لفظهائی فارسی و عربی که ما قرار دادیم باشد خواه به یک واقعیت دیگری باشد چون واقعیت تسبیح هموست این که ما قرار دادیم این قرارداد است که کلمة سبحان الله در عربی، پاک و منزهی در فارسی آن معنی را تفهیم میکند اگر یک واقعیتی عین آن معنا را داشت میشود مسبح. بنابراین، ظلال را خدای سبحان مخلوق حق میداند فرمود سایه را برای شما آفرید که بیارمید اگر سایه نباشد همیشه روز باشد زندگی ممکن نیست وبالعکس چون ظلّ که بسیاری از مسائل ریاضی و نجومی را با همین ظلّ حل میکنند به تبع نور مخلوق است نه بالاصالة به همان اندازه هستی که دارد به همان اندازه ساجد و خاضع است لذا در همین سورة نحل آیة 48 میفرماید: ﴿أو لم یروا إلی ما خلق الله من شیءٍ یتفیّؤا ظلاله عن الیمین و الشمائل سجّداً لله وهم داخرون﴾ خوب اگر نگاه کنند میبینند سایهها سجدة حق را به جا میآورند هر چه را که خدا خلق کرد ضلع اینها در فیء و رجوعشان تابع ارادة حقند ﴿أو لم یروا إلی ما خلق الله من شیءٍ﴾ که ﴿یتفیّؤا ظلاله﴾ هر شیئی ظلالی دارد زیرا حالات گوناگونی بر او میگذرد که گاهی از یمین است گاهی از یسار است گاهی از خلف است سایههای او حرکت میکنند لذا برای یک شیئ ظلال است نه برای اشیاء ظلال باشد که جمع در برابر جمع, نه جمع در برابر مفرد است یک وقت میگویند ﴿أوفوا بالعقود﴾ که جمع در برابر جمع است یعنی یا أیّها الّذین آمنوا أوفوا بالعقود, لکلّ مؤمن عقد یفی به که جمع در برابر جمع است یک وقتی جمع در برابر مفرد است اینجا فرمود هر چیزی ظلالی دارد زیرا بامداد یک طرف شامگاه یک طرف نیمروز یک طرف, ظلال او و سایههای او یکنواخت نیست ﴿أو لم یروا إلی ما خلق الله من شیء﴾ که ﴿یتفیّؤا ظلاله عن الیمین و الشمائل﴾ از طرف راست از طرف چپ این ظلال سجّداً لله است ﴿و هم داخرون﴾ اینها داخرند خاضعند و ساجدند و مسلمند و مطیع و منقاد بنابراین، هیچ موجودی رقیقتر از ظلال نیست و در جهان هیچ موجودی هم بالاتر از فرشتهها برای آنها نبود فرمود از آن طرف ﴿و الملائکة من خیفته﴾ از اینطرف ﴿یتفیّؤا ظلاله عن الیمین و الشمائل سجّداً لله و هم داخرون﴾ از ظلال بگذریم از ظلّ بگذریم میشود ظلمت که عدم است ظلّ است که عدم النور است و الاّ ظلمت مقابل اوست از ظل بگذریم میشود ظلمت که دیگر لا شیء است پس رقیقترین اشیاء جهان ظلالند و قویترین اشیاء جهان فرشتگان الهیاند از آن قویترین و از این ضعیفترین همه و همه ﴿سجّداً لله و هم داخرون﴾ اگر یک جا سخن از تسبیح رعد است در کنارش سخن از تسبیح ملائکه است اگر یک جا سخن از سجدة انسان و ظلال است در کنارش سخن از سجدة ملائکه هم هست لذا در همین سورة نحل فرمود پشت سرش ﴿و لله یسجد ما فی السّموات و ما فی الأرض من دابّة و الملائکة و هم لایستکبرون ٭ یخافون ربّهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون﴾ فرشتگان هیچگونه استکبار ندارند و خدای سبحان را از خوفشان که به عنوان یک مبدأ فائق است از او هراسناکند که خوفشان عقلی است و هر چه مأمور میشوند انجام میدهند نه یفعلون بما یؤمرون در عوامل تشریعی یک بائی لازم است که بگوئیم به این امر شدید مأمور به شما این است در آنجا سخن از امر تشریع نیست ارادة خدای سبحان همان و امتثال اینها همان اینها میشود ﴿فالمدبّرات أمرِاً﴾ دیگر یفعلون ما یؤمرون که فعل اینها عین مأمور خداست خدا به این فعل امر میکند هر چه خدا میخواهد اینها طاعت میکنند دیگر نیازی به امر ندارد مثل اینکه انسان اگر خواست ببیند اینطور نیست به چشمش امر بکند که ببین ارادة نفس همان و دیدن چشم همان، اینطور نیست که اگر ما خواستیم ببینیم به چشم دستور بدهیم که ببین بعد اطاعت کند بین ارادة ما واطاعت آن چشم امر فاصله نیست که اراده بکنیم بعد امر بکنیم در اوامر تشریعی اینطور است مولی اگر چیزی را خواست اراده کرد به وسیلة امر تشریعی و اعتباری به عبدش ابلاغ میکند عبد احیاناً امتثال میکند احیاناً هم عصیان که عصیان پذیر است ولی اگر ما خواستیم یک چیزی را ببینیم همان با اراده میبینیم نه اینکه اگر اراده کردیم بعد امر میکنیم بعد چشم اطاعت میکند گرچه خدای سبحان ﴿لیس کمثله شیء﴾ امّا نفس آیت خوبی است برای شناختن کارهای خدای سبحان که «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» نفس یک مثال خوبی است خدا مِثل ندارد اما مَثَل، آیت، نشانه آفرید نفس اگر اراده کرد که چیزی را ببیند دیگر به چشم امر نمیکند ارادة نفس همان و اطاعت چشم همان، اگر خدای سبحان امری را اراده کرد اینچنین نیست که دیگر به ملائکه امر کند ارادة خدای سبحان همان و امتثال ملائکه و فرشتگان همان, لذا فرمود ﴿و یفعلون مایؤمرون﴾ پس بلندترین موجودات پیش آن قوم فرشته بود چون آنها هیچ موجودی را به اندازة فرشته مقدّس نمیدانستند و میگفتند اگر یک کسی بنا شد پیامبر بشود مَلَک میتواند پیامبر بشود نه انسان، بعد کم کم، وحی آسمانی اینها را روشن کرد که انسان آنچنان مقامی دارد که همة فرشتگان در برابر او ساجدند هیچ فرشتهای نیست که در برابر انسان کامل سجده نکند ﴿فسجد الملائکة کلّهم أجمعون﴾ هم او جمع مثلّی به الف و لام است هم با دو تا تأکید کلّ و اجمع این را بعدها تبیین کرد که شما فرشته را اکمل موجودات جهان ندانید او انسان کامل است که اکمل از همة موجودات است که هیچ فرشتهای نیست که در برابر انسان کامل خضوع نکند بنابراین، میفرماید از قویترین موجودات که فرشتگان هستند تا ضعیفترین موجودات که سایهها هستند همه ساجدند وداخر و خاضع و شما خود را از این قافلهٴ مسلمان و مطیع و منقاد جدا نکنید.
سؤال ...
جواب: نیازی به تشریع نیست یعنی پیامبری، وحیی، تکلیفی باشد این که نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- معنای تسبیح موجودات
- شعور همگانی موجودات از نظر قرآن
- معنای کراهت در سجده و تسبیح برخی موجودات
- همه موجودات حتی سایه هم تسبیحگوی خداست
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث توحید ربوبی خدای سبحان به این قسمت رسیدیم که رعد مسبّح حق است خدا را تسبیح میکند و تسبیح رعد هم با تحمید او همراه است که تسبیحش مصاحب با تحمید است که ﴿یسبّح الرّعد بحمده﴾ این تسبیح به عنوان مجاز یا به عنوان استعاره و امثال ذلک نیست کلام الهی مصون از خطابات شاعرانه است یعنی حرفی که در حدّ تخیّل و وهم باشد که تصدیق در آنجا نیست. اصل شعر را قرآن کریم از طرف خدای سبحان به عنوان اینکه در ساحت قرآن شعر راه ندارد سلب کرده است اصل تسبیح را به عنوان مجاز چه استعارهاش چه مجاز مرسلش این رد شده است که تعبیر, تعبیر شاعرانه باشد اینچنین نیست و به معنای این هم نیست که اگر شما در رعد تأمل کنید به خدای سبحان پی میبرید که شما را رعد به خدای سبحان راهنمائی میکند چون آیت حق است, گرچه حق است رعد و هر موجود دیگری آیات الهیاند و تأمل در آنها انسان را به خدا راهنمائی میکند ولی این معنای آیت بودن است نه مسبح بودن، خدای سبحان همة اینها را آیات میداند که اگر کسی در اینها تأمل کند به مبدأ پی میبرد ولی برای اینها تسبیح هم قائل است میفرماید اینها مسبّحات حقّاند و معنای تسبیح این نیست که اگر در اینها تأمل کردید شما را به خدا راهنمائی میکند زیرا این معیا را خیلیها میفهمند و قابل فهم هم هست و قابل احتجاج هم هست لذا قرآن کریم سراسر اینگونه از حجّتها را اقامه میکند و با همین احتجاجهای قرآن کریم عدّة زیادی مسلمان شدند پس این معنی قابل درک هست و از اینکه در سورة اسراء فرمود همة موجودات مسبّح حقّند ولی شما نمیفهمید معلوم میشود مسبّح بودن به معنا آیت بودن نیست, اینکه فرمود ﴿و إن من شیء إلاّ یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم﴾ که در سورة اسراء است به این معنی نیست که همة موجودات آیات حقاند والا این معنا را اکثری موحّدین عالم میفهمند و این معنی را اکثری انسانها فهمیدند و ایمان آوردند و این معنی قابل عرضه است برای اکثری مردم لذا قرآن کریم احتجاج میکند به همة این آیات سمائی و ارضی احتجاج میکند پس قابل درک هست اینکه در سورة اسراء میفرماید شماها نمیفهمید معلوم میشود تسبیح اینها نه یعنی اینها آیت حقاند اینها واقعاً تسبیح میکنند و طبق آیة سورة سجده هم شعور عمومی برای سراسر جهان هستی ثابت شده است که همه چیز میفهمند اگر اعضا و جوارح در قیامت شهادت میدهند قیامت ظرف اداء شهادت است کما تقدّم و ظرف اداء شهادت مسبوق به ظرف تحمّل آن حادثه است شاهد وقتی شهادتش در محکمه مسموع است که در حین حادثه، حضور آگاهانه داشته باشد که عین جریان را ببیند و بفهمد و ضبط کند تا در محکمه ادا کند اگر در روز قیامت اینها بفهمند انسان چه کاره است که شهادت نخواهد بود و شهادت اعضا و جوارح و جلود را قرآن به عنوان یک اصل تبیین کرد و فرمود وقتی عیله تبهکاران شهادت میدهند آنها اعتراض میکنند ﴿لم شهدتم علینا﴾ که این بحثش گذشت اگر قرآن برای همة موجودات یک شعوری قائل است که ﴿قالوا أنطقنا الله الّذی أنطق کلّ شیء﴾ و اگر بحثهای عقلی این را هم تأیید میکند و اگر ادلة نقلی فراوان است بر اینکه مکان شهادت میدهد, مسجد شهادت میدهد یا شفاعت میکند یا شکایت میکند دلیلی نیست که ما اینها را حمل بر مجاز کنیم اگر یک دلیل عقلی بر خلافش اقامه میشد به عنوان یک دلیل لبی متصل یا منفصل, مخصّص یا مقیّد بود ولی اگر دلیل عقلی بر خلاف نیست بلکه بر وفاقش اقامه شده است که سراسر جهان آگاهند دلیلی نیست که ما همة این ظواهر کتاب و سنّت را بر مجاز حمل بکنیم بر حقیقت حمل میشود منتهی حقیقت به این است که این الفاظ برای آن روح معنی وضع شده است تسبیح برای این وضع نشده که یک انسانی بگوید سبحان الله هر موجود آگاهی که آگاه به نزاهت خدای سبحان باشد و روی نزاهت و قداست خدای سبحان حرکت کند مسبّح حقّ است و در برابر خدای سبحان به عنوان اینکه منزه از هر نقص و عیب است خضوع کند و از او کمال بطلبد این تسبیح همراه با تحمید اوست لذا سراسر موجودات مسبّحند که در کنار تحمید تسبیح میکنند ﴿إن من شیء الاّ یسبّح بحمده﴾ این تسبیح در صحبت تحمید است که نقص خود را متوجه هستند به خدای بی نقص پی میبرند و از خدای سبحان کمال میطلبند که نقص اینها را جبران کند لذا هم تسبیح میکنند چون اعتراف دارند او بی نقص است و هم تحمید دارند چون نعمتها را از او دریافت میکنند همة موجودات میفهمند که به چه کسی سر بسپارند و از که نعمت بخواهند اینطور نیست که اگر در یک کریمهای آمده ﴿یسئله من فی السموات و الأرض﴾ مجاز باشد اگر لفظ برای روح معنا وضع شد نه برای مصداق خارجی، هر تغییری در مصداقهای خارجی راه پیدا کند آن معنای جامع محفوظ است و لفظ در آن معنای جامع و مفهوم استعمال میشود نه در مصداق، آنروزی که بشر ترازو را در فارسی و میزان را در عربی وضع میکرد هرگز ترازوهای صناعی را که امروز به بازار عرضه شد نبود آنروز که میگفتند میزان یا ترازو همان ترازوهای قدیم و سابق شاهین دار دو کفهای بود دیگر ترازوها و میزانهائی که امروز عرضه شده است که نبود اطلاق میزان بر این ترازوهای جدید مجاز نیست چون لفظ در مصداق استعمال نمیشود و برای مصداق هم وضع نمیشود لفظ برای آن معنی وضع میشود و در معنی استعمال میشود مصداقها گوناگونند تسبیح و تحمید و سؤال و سجود برای آن ارواح معانی وضع شده است یک وقت است که انسان است سؤال میکند یک وقت است که زمین است سؤال میکند یک وقت است آسمان است که سؤال میکند یک وقت است که فرشته است که سؤال میکند اگر یک موجودی آگاه باشد و به نقص خود پی ببرد و بداند که چه کسی منزه از نقص است و بداند از آن منزه از نفس باید چیز بخواهد این میشود سؤال و تسبیح ﴿یسئله من فی السموات و الأرض﴾ از این طرف از آن طرف هم ﴿کلّ یوم هو فی شأن﴾ در یک آیه جواب هر لحظهای خدا را با سؤال هر لحظهای موجودات ذکر کرده از آن طرف ﴿کلّ یوم هو فی شأن﴾ یعنی هر لحظه فیض تازه است از اینطرف هم ﴿یسئله من فی السموات والأرض﴾ هر روز هر آن سؤال و نیایش هست از آن طرف هر لحظه فیض است. بنابراین، آنچه که مرحوم امین الاسلام فرمود در مجمع که این تسبیح رعد و مانند آن عبارت از آن است که اگر در رعد مطالعه کنید شما را به خدا هدایت میکند این یک تکلّفی است حقیقتاً رعد تسبیح میکند چه اینکه حقیقتاً رعد سجود دارد والا اگر آن معنی بود درکش خیلی آسان بود دیگر در سورة اسراء به ما نمیفرمود شماها نمیفهمید اوحدی از انسانها باید بفهمند که اینها چگونه تسبیح میکنند یکی از آن اوحدی انسانها داوود(سلام الله علیه) است که کوه را خدا با او همنوا کرده ﴿و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن﴾ با او همصدا هستند اینها نماز جماعتشان را پشت سر داوود میخوانند با او همنوایند, اگر شما داوود شدید میفهمید کوهها چه میگویند اگر نشدید هم نمیشوید این مائیم که کوهها را همتسبیح داوود(سلام الله علیه) کردیم ﴿انا سخّرنا الجبال معه﴾ که ﴿یسبّحن﴾ با او در بامداد و شامگاه، همة موجودات اینچنینند اگر کسی ولیّ الله بود میبیند عدهای با او همصدا هستند اینطور نیست که فقط کوهها در زمان داوود(سلام الله علیه) خدای متعال را تسبیح کرده باشند و اینچنین نیست که تنها به داوود(سلام الله علیه) تأسی کرده باشند الیوم به ولیّ الله الاعظم(ارواحنا فداه) اقتدا میکنند او چون ولیّ الأرض است خلیفة الله فی الأرض والسماء است اگر یک موجودی اینچنین شد میفهمد آسمان و زمین چه میگویند اگر بعضی از سنگها ﴿و إنّ منها لما یهبط من خشیة الله﴾ مجاز نیست و اگر سنگریزه در دست کسی تسبیح میکند و شهادت میدهد به رسالت رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مجاز نیست و گفتند معجزة حضرت به این نبود که سنگریزه را گویا کند اعجاز حضرت این بود که آن پرده را از گوش آن شخص بردارد تا بشنود. بنابراین ﴿و یسبّح الرّعد بحمده﴾ معنای حقیقی تسبیح خواهد بود کما تقدّم در همین زمینه یک آیه بعد از این آیه در همین سورة رعد اینچنین آمده است فرمود ﴿ولله یسجد من فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ والآصال﴾ برای خدا سجده میکنند که این تقدیم هم مفید حصر است همة موجودات آسمان و زمین خاضع و ساجدند برای خدا ﴿ولله یسجد من فی السموات والأرض﴾ همة موجودات زمینی وآسمانی ساجدند آنهم برای خدا نه تنها موجودات ذی شعور ساجدند بلکه همه ساجدند چون همه ذیشعورند لذا در سورة نحل به جای اینکه تعبیر بکند به "من" فرمود "ما" ﴿لله یسجد ما فی السموات﴾ اینطور نیست که فرشتگان و انسانها بخواهند سجده کنند در سورة نحل آیة 49 میفرماید ﴿ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الأرض من دابةٍ و الملائکة و هم لا یستکبرون﴾ همة موجودات زمینی و آسمانی سجده میکنند اگر یک موجودی بخواهد مستکبر باشد باید فرشته باشد و حال آنکه آنها لایستکبرون برای اینکه کفّار و منافقین را متنبه کند میفرماید ملائکه که از هر نظر از شماها برترند مستکبر نیستند شما چرا از سجود ابائی دارید پس همة موجودات ارضی و سمائی ساجدند همة جنبندهها ساجدند و فرشتگان هم سجود دارند بدون استکبار پس اگر در سورة رعد که محل بحث است به من تعبیر کرد فرمود ﴿لله یسجد من فی السموات والأرض﴾ مخصوص فرشتهها و انسانها و امثال ذلک نیست چون کار, کار عقلی است از فاعل به ذی عقل تعبیر شده است نه صاحبان عقل اینکارها را میکنند گرچه همه صاحب عقلند فعل, فعل عقلی است سجود، کار معقولی است ساجد عاقل است از ساجد به من تعبیر میشود نه اینکه من منظور فرشته و انسانها باشد و غیر از فرشته وانسان کسی ساجد نیست زیرا القرآن که یفسّر بعضه بعضاً برای آن است که کلام یک متکلم است و یک واقعیت را میگوید اگر در یک جا تعبیر به "من" کرد و همین مطلب را در سورة نحل تعبیر به "ما" کرد معلوم میشود من و ما در این سجده سهیمند چه فرشته، چه سنگ و گلّ چه انسان و چه اعضا و جوارحش هم ﴿من فی السموات والأرض﴾ ساجد است هم ﴿ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ ساجد است ﴿ولله یسجد من فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً﴾ بعضیها با طوع و رغبت بعضی با کَره و بی ارادت و بی میلی؛ اینکه فرمود طوعاً و کرها ً نه به این معنی است که بعضیها در برابر خدای سبحان کراهت نشان میدهند اینچنین نیست چون هیچ موجودی نیست که از نظر آن سجود و اطاعت ذاتی در برابر خدای سبحان کاره باشد ممکن است در مسائل تشریع خود را آزاد ببیند و بگوید ﴿سواء علینا أوعظت أم لم تکن من الواعظین﴾ ما نمیپذیریم ولی در مسائل تکوین تابع محض است در سورة حم فصّلت فرمود خدای سبحان به آسمان و زمین دستور داد ﴿فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین﴾ به آسمانها و زمین فرمان داد که بیائید به طرف ما خواه و ناخواه بیائید یا با طوع یا با کره قالتا حرف آسمان و زمین این است ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ یعنی نه تنها ماآسمان و زمین طائع هستیم بلکه همة موجودات طائع هستند نگفتند قالتا أتینا طائعَیْن سخن از تثنیه نیست اگر خدای سبحان به اینها فرمود ﴿فقال لها و للأرض ائتیا﴾ به عنوان تثنیه امر کرد آنها گفتند ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ با دیگر موجودات به طوع و رغبت میآئیم کراهت یک موجود در برابر خدای سبحان فرض ندارد کراهت آن است که یک شیئی اقتضائی داشته باشد از بیرون یک فشاری عیله او تحمیل بشود این میشود کراهت اگر آن کار را آن فاعل با میل خود انجام داد منتهی با سختی و دشواری این میشود کُره مثل اینکه مادر شدنِ یک مادر نسبت به زمان بارداری و مادر شدنش این با کُره و دشواری است لذا قرآن کریم فرمود ﴿حملته أمّه کُرهاً و وضعته کُرهاً﴾ این در کمال میل و رغبت میخواهد مادر بشود اما با کُره و دشواری و سختی این بار را حمل میکند و مینهد این کُره است کُره عیب ندارد یعنی انسان کاری را میخواهد و با سختی، آن سختی را تحمّل میکند و کار را انجام میدهد؛ امّا کَره یعنی یک شیئی، مقتضائی دارد اقتضائی دارد از خارج جلوی اقتضای او را بگیرند و یک شیئی را علیه او تحمیل کنند این میشود کَره این میشود اکراه در برابر خدای سبحان کَره فرض ندارد که یک موجودی خواستهای داشته باشد ذاتی داشته باشد اقتضائی داشته باشد آنگاه خدای متعال بر خلاف اقتضای او چیزی علیه او تحمیل کند این شیئ اگر مخلوق خداست چه اقتضائی از ذات خود دارد؟ چه دارد که بگوید خدایا اقتضای من این است من این را میخواهم؟ خدا بر او چیزی را تحمیل کند؟ کَره دربارة خدای سبحان که یک موجودی در برابر خدا یک اقتضائی داشته باشد و خدا چیزی را علیه او تحمیل کند فرض صحیح ندارد لذا ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ زیرا خود آن ذات با همة لوازم و مقتضیاتش عطیة الهی است چیزی از خود ندارد که بگوید من خواهان اینم تا بر خلاف او بشود کَره لذا در آن سورة حم سجده دارد ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ یعنی نه تنها آسمان و زمین بلکه هر موجودی هم بالطوع و الرغبة در برابر خدا مطیع و منقاد است که تعبیر قرآن هم ﴿له اسلم من فی السمٰوات﴾ همة موجودات در برابر خدا مسلمانند مسلمند سلمند مطیعند و منقاد, امّا آنچه که در آیة محل بحث سورة رعد فرمود یک عدّه به طوع یک عدّه به کره اطاعت میکنند و سجود میکنند آن است که نسبت به خدای سبحان همه طائعند ولی نسبت به یکدیگر بعضی نسبت به بعضی اقتضائی دارند بعضی نسبت به بعضی ضرری وارد میکنند این همان شرّ بالقیاس و شرّ بالعرضی است که در کتابهای عقلی مطرح است که در عالم شرّ بالذات نیست فساد بالذات نیست ولی چیزی را که نسبت به یک امر دیگر میسنجیم احیاناً نسبت به او بد است یعنی این باران که میآید سیر خود را طی میکند اگر در بین راه به چهار نفر هم آسیب رساند آن آسیب پذیرها روی کراهت این امر را اطاعت میکنند, نه کراهت در برابر خدا کراهت در برابر باران بالطوع والکره نظام را خدا اداره میکند نه اینکه در برابر خدا اینها کاره هستند نه این درخت یک اقتضائی دارد خدای سبحان درخت را آفرید که بارور بشود اگر یک تند بادی شاخة او را میشکند این میپذیرد اما بالکره میپذیرد یعنی بالکره تابع طوفان است بالطوع تابع الله است اگر یک مزرعهای آسیب میبیند این بالکره در برابر آن سیل خضوع میکند, بالطوع در برابر الله اطاعت میکند
سؤال ...
جواب: تسخیر است نه جبر، جبر آن است که این شیئ خواستهای داشته باشد چیزی علیه او تحمیل بشود اگر ﴿ما بکم من نعمة فمن الله﴾ خود شجر هستیاش و صفات بیرونش عطیة الهی است پس خواستهای ندارد نسبت به خدای سبحان همه مصلح و مطیع و منقاد هستند اما این درخت در برابر آن طوفان یک خواستهای دارد, آن طوفان در برابر این درخت یک خواستهای دارد و این تزاحم است که احیاناً نسبت به یکدیگر یک جا میشود طوع یک جا میشود کره والا در برابر خدای سبحان درخت چه میگوید؟ میگوید من یک اقتضائی داشتم تو علیه من این خواسته را بر من تحمیل کردی, اگر درخت همة هستیاش عطیة الهی است و اگر آن مزرع همة هستیاش موهبت الهی است این میتواند بگوید من یک چنین اقتضائی داشتم تو سیل را بر من تحمیل کردی خود را در برابر خدای سبحان مالک بداند؟ یا ﴿لله ملک السموات و الأرض﴾؟ اگر مِلک السموات والارض که بدنة عالم است مال خداست و اگر ﴿مُلک السموات والأرض﴾ که نفوذ و فرمانروائی عالم است مال خداست اگر مِلک و مُلک هر دو مال اوست اگر هم او مالک مطلق است چون له مِلک السموات والأرض و اگر هم او مَلِک مطلق است چون ﴿له مُلک السموات والأرض﴾ پس دیگری خواستهای ندارد تا در برابر خدا بگوید تو برمن تحمیل کردی؛ عالم با تسخیر اداره میشود نه با قهر و قسر و جبر و مانند آن تسخیر آن است که هر موجودی که برای هر امری آفریده شد و به او اقتضای معین داده شد یک مدبّر فوق، او را به آن هدفش برساند و راهنمائی کند و خار راه را بردارد اگر قرآن اطاعت موجودات را یاد میکند از او به عنوان تسخیر یاد میکند که عالم با تسخیر اداره میشود نه به قهر و قسر وفشار و اجبار مثلاً اگر کسی بخواهد آب را به وسیلة لوله و تلمبه و فشار دستگاه بالا ببرد بر خلاف خواستة اوست ولی آبی که از بالای کوه دارد به دامنة کوه و دشت میریزد اگر یک باغداری این آب را هدایت بکند که هدر نرود... نه با قهر و جبر لذا همه مسلمانند ﴿لله یسجد من فی السموات و الأرض﴾ در این کریمه هم فرمود ﴿لله یسجد من فی السموات والأرض﴾ چون کار، کار عقلی است از فاعل به من تعبیر شده است این کار است که به فاعل آبرو میدهد نه چون فاعل من است مخصوص به ذوی العقول باشد و یؤیّده آیة سورة نحل فرمود ﴿و لله یسجد ما فی السموات﴾ که تعبیر به ما کرده نه من، یعنی هر چه در آسمان و زمین است ساجد و خاضع است بنابراین، موجودی در جهان نیست که سجده نکند نسبت به خدای متعالی بالطوع سجده دارند نسبت به یکدیگر اگر موتی هست اگر فسادی هست و مانند آن این بالکَره است که کَره میشود قیاسی، طوع میشود نفسی یعنی هر موجودی فی نفسه طائع است و بالقیاس الی بعض کاره و مانند آن ﴿و لله یسجد من فی السموات و الأرض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ و الاصال﴾ برای اینکه بهتر کفّار را ترغیب و هدایت بفرماید، میفرماید تمام سایهها خدا را سجده میکنند سایة تمام موجود در بامداد و شامگاه خدا را سجده میکنند شما چرا از اینها هم دورترید و محرومترید اصل سایه نظیر مرگ که یک امر عدمی است یک حیث وجودی دارد که از آن حیث مخلوق خداست اگر دربارة موت فرمود ﴿خلق الموت والحیات﴾ دربارة سایه هم فرمود خدای متعال برای آسایش شما سایه خلق کرده، سایه را مخلوق خدا میداند چون مخلوق بالتَبع است در سورة نحل آیة 81 فرمود: ﴿و الله جعل لکم ممّا خلق ظلالاً و جعل لکم من الجبال أکناناً و جعل لکم سرابیل تقیکم الحرّ و سرابیل تقیکم بأسکم کذلک یتمّ نعمته علیکم لعلّکم تسلمون﴾ فرمود خدای سبحان برای شما سایه آفرید در ذیل فرمود نعمتها را بر شما تمام کرد تا مسلمان بشوید اگر سایه نبود که زندگی ممکن نبود اگر سایه نبود یعنی شب نبود چون شب همان سایة زمین است چیز دیگری که نیست وقتی این زمین روی حرکت وضعیاش برگشت آن نیمرخی که رو به آفتاب است میشود روز آن نیمرخ دیگرش میشود شب و اگر سایه نمیآفرید یعنی شب نبود و اگر سایه نمیآفرید یعنی این خانهها و مغازهها و مسکن و امثال ذلک نبود فرمود ما برای شما سایه خلق کردیم تا از فشار نور و از فشار آفتاب و مانند آن راحت باشید چه اینکه برای شما نور خلق کردیم که کارهایتان را انجام بدهید و این شب و روز را که شب جز سایه چیزی نیست به عنوان آیت الهی میدانند اگر چیزی در جهان شیء بر او اطلاق شده ولو بالتبع، آیت الهی است چه در سورة اسراء بحثش هم قبلاً گذشت فرمود ﴿و جعلنا الّیل و النّهار آیتین فمحونا آیة الّیل و جعلنا آیة النّهار مبصرة﴾ فرمود شب و روز دو آیت از آیات مایَند منتهی شب یک آیت تاریکی است که آیتش را ما محو کردیم روز یک آیت روشنی است شب و روز آیات الهیاند که انسان اگر در لیل و نهار فکر کند در اینکه خدای متعال برای ما شب را آفرید که بیارمیم روز آفرید که ﴿انّ لک فی النهار سبحاً طویلاً﴾ این آیت او را به خدای سبحان هدایت میکند و فرمود اگر ما همیشه روز قرار میدادیم که برای شما شب میآورد اگر همیشه شب بود که برای شما روز میآورد هر دو را به رخ انسانها کشید اگر ﴿جعل الله علیکم اللّیل سرمداً﴾ فمن ﴿یأتیکم بضیاء﴾ اگر ضیاء و روز و روشنی را علیکم سرمد قرار میداد من یأتیکم بلیل، لیل و نهار دو آیت از آیات الهیاند امّا سخن از آیت بودن نیست سخن از آن است که سایه تسبیح حق میکند سجده میکند خدا را فرمودسایههایتان سجده میکنند خدا را و ظلالهم سایههای شماها و موجودات ارضی و سمائی ساجد حقند برای اینکه این معنی خوب ممثل بشود خوب به حس بیاید میفرماید در بامداد و شامگاه که سایه خوب و طولانی است و به زمین میافتد پیداست که این ساجد است و خاضع است یک مبدأیی بر او مسلط است او از یک مبدأیی فرمان میگیرد که در طول و قصرش چه در حدوث و زوالش چه در یمین و شمالش و ﴿ظلالهم بالغدّو﴾ یعنی در بامدادها ﴿و الآصال﴾ یعنی شامگاهها چون غروب است که سایه طولانی است و اول روز است که سایه طولانی است در این طرفی النهار سایه خوب طولانی است و به چشم میخورد
سؤال ...
جواب: آن ذاتاً تسبیح است.
سؤال ...
جواب: نه نه اینکه تسبیح آیت نیست این موجودات دو صفت دارند یکی اینکه آیت حقند یکی اینکه مسبّح حقّند مسبّح حقّ بودن به معنای این نیست که آیت حقند اینها مسبّح هستند و واقعاً تسبیح میکنند حالا با این کلمهای که ما میگوئیم سبحان الله با این نباشد حقیقت تسبیح در آنها هست چون اینکه ما وضع کردیم این اعتباری است حقیقت تسبیح، تنزیه است اگر یک موجودی خدای سبحان را از هر نقص و عیب تنزیه کرد میشود مسبّح خواه به این لفظهائی فارسی و عربی که ما قرار دادیم باشد خواه به یک واقعیت دیگری باشد چون واقعیت تسبیح هموست این که ما قرار دادیم این قرارداد است که کلمة سبحان الله در عربی، پاک و منزهی در فارسی آن معنی را تفهیم میکند اگر یک واقعیتی عین آن معنا را داشت میشود مسبح. بنابراین، ظلال را خدای سبحان مخلوق حق میداند فرمود سایه را برای شما آفرید که بیارمید اگر سایه نباشد همیشه روز باشد زندگی ممکن نیست وبالعکس چون ظلّ که بسیاری از مسائل ریاضی و نجومی را با همین ظلّ حل میکنند به تبع نور مخلوق است نه بالاصالة به همان اندازه هستی که دارد به همان اندازه ساجد و خاضع است لذا در همین سورة نحل آیة 48 میفرماید: ﴿أو لم یروا إلی ما خلق الله من شیءٍ یتفیّؤا ظلاله عن الیمین و الشمائل سجّداً لله وهم داخرون﴾ خوب اگر نگاه کنند میبینند سایهها سجدة حق را به جا میآورند هر چه را که خدا خلق کرد ضلع اینها در فیء و رجوعشان تابع ارادة حقند ﴿أو لم یروا إلی ما خلق الله من شیءٍ﴾ که ﴿یتفیّؤا ظلاله﴾ هر شیئی ظلالی دارد زیرا حالات گوناگونی بر او میگذرد که گاهی از یمین است گاهی از یسار است گاهی از خلف است سایههای او حرکت میکنند لذا برای یک شیئ ظلال است نه برای اشیاء ظلال باشد که جمع در برابر جمع, نه جمع در برابر مفرد است یک وقت میگویند ﴿أوفوا بالعقود﴾ که جمع در برابر جمع است یعنی یا أیّها الّذین آمنوا أوفوا بالعقود, لکلّ مؤمن عقد یفی به که جمع در برابر جمع است یک وقتی جمع در برابر مفرد است اینجا فرمود هر چیزی ظلالی دارد زیرا بامداد یک طرف شامگاه یک طرف نیمروز یک طرف, ظلال او و سایههای او یکنواخت نیست ﴿أو لم یروا إلی ما خلق الله من شیء﴾ که ﴿یتفیّؤا ظلاله عن الیمین و الشمائل﴾ از طرف راست از طرف چپ این ظلال سجّداً لله است ﴿و هم داخرون﴾ اینها داخرند خاضعند و ساجدند و مسلمند و مطیع و منقاد بنابراین، هیچ موجودی رقیقتر از ظلال نیست و در جهان هیچ موجودی هم بالاتر از فرشتهها برای آنها نبود فرمود از آن طرف ﴿و الملائکة من خیفته﴾ از اینطرف ﴿یتفیّؤا ظلاله عن الیمین و الشمائل سجّداً لله و هم داخرون﴾ از ظلال بگذریم از ظلّ بگذریم میشود ظلمت که عدم است ظلّ است که عدم النور است و الاّ ظلمت مقابل اوست از ظل بگذریم میشود ظلمت که دیگر لا شیء است پس رقیقترین اشیاء جهان ظلالند و قویترین اشیاء جهان فرشتگان الهیاند از آن قویترین و از این ضعیفترین همه و همه ﴿سجّداً لله و هم داخرون﴾ اگر یک جا سخن از تسبیح رعد است در کنارش سخن از تسبیح ملائکه است اگر یک جا سخن از سجدة انسان و ظلال است در کنارش سخن از سجدة ملائکه هم هست لذا در همین سورة نحل فرمود پشت سرش ﴿و لله یسجد ما فی السّموات و ما فی الأرض من دابّة و الملائکة و هم لایستکبرون ٭ یخافون ربّهم من فوقهم و یفعلون ما یؤمرون﴾ فرشتگان هیچگونه استکبار ندارند و خدای سبحان را از خوفشان که به عنوان یک مبدأ فائق است از او هراسناکند که خوفشان عقلی است و هر چه مأمور میشوند انجام میدهند نه یفعلون بما یؤمرون در عوامل تشریعی یک بائی لازم است که بگوئیم به این امر شدید مأمور به شما این است در آنجا سخن از امر تشریع نیست ارادة خدای سبحان همان و امتثال اینها همان اینها میشود ﴿فالمدبّرات أمرِاً﴾ دیگر یفعلون ما یؤمرون که فعل اینها عین مأمور خداست خدا به این فعل امر میکند هر چه خدا میخواهد اینها طاعت میکنند دیگر نیازی به امر ندارد مثل اینکه انسان اگر خواست ببیند اینطور نیست به چشمش امر بکند که ببین ارادة نفس همان و دیدن چشم همان، اینطور نیست که اگر ما خواستیم ببینیم به چشم دستور بدهیم که ببین بعد اطاعت کند بین ارادة ما واطاعت آن چشم امر فاصله نیست که اراده بکنیم بعد امر بکنیم در اوامر تشریعی اینطور است مولی اگر چیزی را خواست اراده کرد به وسیلة امر تشریعی و اعتباری به عبدش ابلاغ میکند عبد احیاناً امتثال میکند احیاناً هم عصیان که عصیان پذیر است ولی اگر ما خواستیم یک چیزی را ببینیم همان با اراده میبینیم نه اینکه اگر اراده کردیم بعد امر میکنیم بعد چشم اطاعت میکند گرچه خدای سبحان ﴿لیس کمثله شیء﴾ امّا نفس آیت خوبی است برای شناختن کارهای خدای سبحان که «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» نفس یک مثال خوبی است خدا مِثل ندارد اما مَثَل، آیت، نشانه آفرید نفس اگر اراده کرد که چیزی را ببیند دیگر به چشم امر نمیکند ارادة نفس همان و اطاعت چشم همان، اگر خدای سبحان امری را اراده کرد اینچنین نیست که دیگر به ملائکه امر کند ارادة خدای سبحان همان و امتثال ملائکه و فرشتگان همان, لذا فرمود ﴿و یفعلون مایؤمرون﴾ پس بلندترین موجودات پیش آن قوم فرشته بود چون آنها هیچ موجودی را به اندازة فرشته مقدّس نمیدانستند و میگفتند اگر یک کسی بنا شد پیامبر بشود مَلَک میتواند پیامبر بشود نه انسان، بعد کم کم، وحی آسمانی اینها را روشن کرد که انسان آنچنان مقامی دارد که همة فرشتگان در برابر او ساجدند هیچ فرشتهای نیست که در برابر انسان کامل سجده نکند ﴿فسجد الملائکة کلّهم أجمعون﴾ هم او جمع مثلّی به الف و لام است هم با دو تا تأکید کلّ و اجمع این را بعدها تبیین کرد که شما فرشته را اکمل موجودات جهان ندانید او انسان کامل است که اکمل از همة موجودات است که هیچ فرشتهای نیست که در برابر انسان کامل خضوع نکند بنابراین، میفرماید از قویترین موجودات که فرشتگان هستند تا ضعیفترین موجودات که سایهها هستند همه ساجدند وداخر و خاضع و شما خود را از این قافلهٴ مسلمان و مطیع و منقاد جدا نکنید.
سؤال ...
جواب: نیازی به تشریع نیست یعنی پیامبری، وحیی، تکلیفی باشد این که نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است