display result search
منو
تفسیر آیه 10 سوره رعد

تفسیر آیه 10 سوره رعد

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 10 سوره رعد
- اثبات توحید ربوبی
- بیان حقایق علمی و عملی
- علم خداوند به سر و جهر آشکار و نهان
- بررسی آیات مربوط به کار شیطان زیبا نشان دادن گناهان

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سواءٌ منکم من أسرّ القول و من جهر به و من هو مستخف بالیل و سارب بالنهار﴾
بعد از اینکه در سورة مبارکة رعد اجمالاً به حقّیت جمیع ما جاء به الوحی اشاره کردند فرمودند ﴿والذی أُنزل إلیک من ربّک الحق﴾ ، و ما انزل عبارت از اصول کلی دین است با فروعاتی که در ضمن اصول تبیین می‌شود اصول کلی عبارت از توحید و نبوت ومعاد است و با سه برهان مسئلة توحید و معاد را اثبات کردند, وقتی توحید و معاد اثبات شد وحی و رسالت و دین هم بالالتزام اثبات می‌شود زیرا روز معاد روز حساب است حساب برای امتی است که قانون و کتابی داشته باشند اگر امتی محکوم به احکامی باشد و قوانینی بر آنها حکومت کند یوم‌الحساب باید اعمالشان را با آن قوانین بسنجند, چگونه یوم الحساب حق هست و وحی و قانون و دینی در بین نیست؟ اگر معاد ضروری است قطعاً وحی و رسالت و دین هم ضروری خواهد, بود بنابراین طبق آن سه تا برهان توحید و معاد را بالصراحة بیان کردند و وحی و رسالت و دین را بالالتزام.
سئوال:
جواب: یعنی دلالت لفظی است به قرینة عقل, عقل می‌گوید این مطلب لازمة آن مطلب است آن مطلب را به لفظ بیان کردند این مطلب را به عنوان که لازم اوست و دلیل بر این لزوم هم لزوم عقلی است می‌شود اثبات کرد س: ج: یعنی با یک مقدار تنبّه می‌شود اخص والا قبل از تنبه اعم است یعنی اول خیلی روشن نیست با یک تنبّه مختصر که چگونه معاد و روز حساب حق هست در حالیکه قانونی نیست, بنابراین وجود یک قانون به عنوان لازمة معاد ضروری خواهد بود. آنگاه پرداختند به نقل شبهات منکرین اصول و در سه مقام به این شبهات پرداختند مقام اول راجع به معاد بود که شبهاتشان گذشت, مقام دوم راجع به وحی و نبوت بود که اشکالاتشان گذشت, مقام سوم راجع به توحید است برای اثبات توحید ربوبی خدای سبحان علم و قدرت و تدبیر همگانی خدای سبحان را مطرح می‌کند, چون مشرکین اصل وجود خدا را می‌پذیرفتند که خدا خالق آسمانها و زمین است اما ربوبیت آسمانها و زمین و ربوبیت انسانها هم به دست اوست تردید داشتند و نمی‌پذیرفتند, لذا آلهة خود را عبادت می‌کردند تا از عبادت آلهه نفعی ببرند و آلهه را عبادت می‌کردند تا از آلهه خیری به اینها برسد و مانند اینها؛ قرآن کریم در این بخش برای اثبات توحید ربوبی خدای سبحان شواهد علمی و عملی اقامه می‌کند و چون یک موجودی که رب جهان است رب انسانهاست باید به حالات انسان عالم باشد و بر مصالح آنها قدرت داشته باشد لذا به مسائل علمی و عملی خدای سبحان دربارة انسانها و غیر انسان آیاتی در اینجا می‌بینیم که بعضی از آن آیات گذشت, که آیه‌ای که دیروز بحث شده بود در پایان بحث دیروز این بود ﴿عالم الغیب والشهادة الکبیر المتعال﴾ چون خدا کبیر است کل شیء دونه و چون خدای سبحان متعال است پس کل شیء بالقیاس الی الله تعالی یا نازل است یا متنازل, چون خدا متعالی است و مسلط بر جمیع اشیا است جمیع اشیا چه غیبش چه شهادتش مشهود خدای سبحان است پس او بکل شیءٍ علیم است, چون بکل شیءٍ علیم است دربارة انسانها هم به تمام جزئیات اعمال انسان علیم است به این بحث می‌پردازند می‌فرمایند ﴿سواءً منکم من أسرّ القول و من جهر به و من هو مستخف بالیل و سارب بالنهار﴾ , انسان یک سلسله کارهای علمی دارد و یک سلسله کارهای عملی, کارهای علمی او چه نهان چه آشکار معلوم حق است کارهای عملی او چه آشکار چه نهان مشهود حق است اگر خدا مدبّر و رب انسان است باید به جمیع شئون انسان آگاه باشد, لذا می‌فرماید برای خدا در برابر علم خدای سبحان جهر و اخفات شما آشکار و نهان شما یکسان است آن کارهائی را که در خفا انجام می‌دهید یا کارهائی را که بطور علن و آشکار مرتکب می‌شوید هر دو را یکسان خدا می‌داند سخنانی را آهسته می‌گوئید یا سخنانی را که بطور جهر و آشکار می‌گوئید خدای سبحان می‌داند و اصلاً مطلبی را به لفظ درنیاوردید در دلتان نگاه داشتید اظهار نکردید آن را هم خدا می‌داند بالاتر از همه اگر چیزی را در نهانتان بوسیلة اعمالتان غرس کردید و خودتان آگاه نیستید هم خدا می‌داند؛ فتحصل تمام اعمالتان چه بطور آشکار چه بطور نهان خدا می‌داند, تمام اقوالتان چه بطور آشکار چه بطور نهان خدا می‌داند و تمام اسرار و رازهایتان چه رازهائی که خودتان می‌دانید چه رازهائی که ناآگاهانه در ضمیر جان شما نهفته است و سوابق اعمالتان این راز را دسته بندی کرده و خودتان نمی‌دانید خدا می‌داند, این ادعای قرآن کریم است چون خدای سبحان بکل شیء علیم است و مدبّر انسان است و یوم القیامه از این انسان سؤال می‌کند و دربارة این انسان می‌گوید ﴿و قفوهم إنّهم مسئولون﴾ , همة اینها را بازداشت کنید تا از اینها بپرسیم و اینها به سئوالهای ما جواب بدهند باید به تمام این ضمائر و اسرار و آشکارهای انسان آگاه باشد لذا همة اینها را قرآن کریم یکی پس از دیگری متعرض است در این آیة محل بحث سورة رعد می‌فرماید ﴿سواءٌ منکم من أسرّ القول و من جهر به﴾ , برای خدای سبحان یکسان است اینچنین نیست که بعضی را بداند بعضی را نداند یا سخن آشکار شما را بخوبی بشنود و راز شما و سخن نهانی شما را دیر بشنود یا به زحمت بشنود اینچنین نیست.
سئوال:
جواب: چون قول آن رازهای درونی را که انسان به لفظ درنیاورد هم شامل می‌شود در جریان یوسف صدیق ملاحظه فرمودید که یوسف صدیق به برادرانش چه فرمود وقتی یوسف صدیق(سلام‌الله‌علیه) از برادرانش پرسید که آیا شما برادر دیگری هم دارید یا نه؟ آنها گفتند وقتی که این شخص برادر یوسف صدیق به اتهام اینکه صواع ملک مفقود شد در رحل او پیدا شد اینها را آوردند به حضور یوسف صدیق آنها نسبت سرقت به حضرت دادند حضرت تعبیر به قول کرد؛ گفتند که برادرش سرقت کرد این اگر سرقت کرد تازگی ندارد برادر او هم سرقت کرد و ﴿قالوا إن یسرق فقد سرق أخٌ له من قبل فأسرّها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم قال أنتم شرّ مکاناً والله أعلم بما تصفون﴾ , آنها گفتند اگر این سرقت کرد بی سابقه نیست زیرا برادری داشت که او هم به اتهام سرقت گرفتار شد ﴿إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل﴾, یوسف(سلام الله علیه) می‌دانست اینها خلاف می‌گویند این حرف را که اینها آدم شر طلبی هستند وکارشان هم شر است این را در نهان خودش به عنوان یک راز حفظ کرد از این حفظ سرّ قرآن به قول تعبیر می‌کند فرمود ﴿فأسرّها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم قال أنتم شرّ مکاناً﴾, به آنها که نگفت شما بد هستید که این قول را در جانش مکتوم کرد به عنوان یک راز این سرّ را قرآن کریم از آن به قول تعبیر می‌کند. خلاصه اگر هم قول نباشد ادلة دیگر شامل می‌شود که آیات دیگر اثبات می‌کند. خوب ﴿سواء منکم من أسرّ القول ومن جهر به﴾, چنانکه دربارة نماز می‌فرماید ﴿لاتجهر بصلاتک ولا تخافت بها وابتغ بین ذلک سبیلاً﴾ , نماز را چه جهر بخوانید چه اخفات بخوانید هر دو را خدای سبحان می‌داند لازم نیست خیلی جهر بخوانید و لازم نیست خیلی آهسته بخوانید در هر دو حال معلومِ خداست, در اینجا قول یا شامل آن اسرار و رازهای درونی می‌شود یا نمی‌شود اگر شد که خود همین آیه دلالت می‌کند اگر نشد آیات دیگر دلالت می‌کند که فرمود ﴿سواء منکم من أسرّ القول ومن جهر به﴾ , اصل کلی مسئله را که سر و علن پیش خدای سبحان یکسان است بعد از اینکه در آیة قبل فرمود ﴿عالم الغیب والشهادة﴾ او به خوبی حل می‌شود, ولی در خصوص جهر و سر در سورة اعلی فرمود: ﴿سنقرأک فلا تنسی ٭ إلاّ ما شاء الله إنّه یعلم الجهر و ما یخفی﴾ , خدای سبحان جهر و هر چه که مخفی است می‌داند خواه جهر و مخفی در قول, خواه جهر و مخفی در عمل, خواه جهر و مخفی در قول و عمل انسان از اشیا دیگر هر چه که جهر است و هر چه که علن است معلوم خداست خواه دربارة انسان باشد قولاً و فعلاً خواه دربارة غیر انسان باشد ﴿إنّه یعلم الجهر و ما یخفی﴾ در سورة ملک اینچنین می‌فرماید در آن سوره می‌فرماید ﴿وأسرّوا قولکم أو اجهروا به﴾ , این «او» تسویه است برای خدای سبحان یکسان است چه شما سخنتان را به عنوان راز در دل داشته باشید آهسته بگوئید یا بطور جهر بگوئید خدای سبحان می‌داند ﴿و أسرّوا قولکم أو اجهروا به إنّه علیم بذات الصدور﴾ , آشکار را خدا می‌داند دیگران هم می‌فهمند خود شما هم می‌فهمید این مهم نیست تعلیل نسبت به علم بما فی الصدور است اگر رازتان را و آنچه در صدر شماست خدا می‌داند آنچه را هم که بر لب دارید خدا بطریق اولی می‌داند, لذا فرمود ﴿وأسرّوا قولکم أو اجهروا به﴾, هر دو را خدا می‌داند چرا؟ ﴿إنّه علیم بذات الصدور﴾ , اگر بذات الصدور علیم است یقیناً اقوال جهریه را عالم است؛ ذات الصدور آن مطالبی است که صاحبةالصدر است مطلب وقتی که در صحبت صدر است مصاحب دل است در دل تعبیه شده است می‌گویند این ذی‌الصدر است در دل هست مطالب اگر چنانچه در قلوب باشند می‌گویند اینها ذوات الصدور هستند ذات الصدر هستند و مانند آن خدای سبحان به ذات‌الصدور عالم است هر چه که در صدراست در سینه است در جان آدمی است می‌شود ذات الصدر و خدا به آن عالم است اگر به ذات الصدر عالم باشد به قول الجهر هم بطریق اولی عالم است.
سئوال: می‌گویند ان الله یعلم بما
جواب: تحفی الصدور آن هم یکی از مؤیدات این مطلب هست. برهانی که در سورة ملک برای این علم کلی خدای سبحان اقامه می‌کند می‌فرماید به اینکه ﴿الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر﴾ مگر نه آن است که هر چه در جهان موجود است مخلوق خدای متعالی است؟ منتها بعضی بلاواسطه بعضی مع الواسطه بعضی فعل اختیاری انسان است و از راه اختیار به خدا منتهی می‌شود بعضیها فعل غیر انسان است و از راه غریزه یا طبع به خدای سبحان منتهی می‌شود چیزی در عالم یافت نمی‌شود که به خدا ارتباط نداشته باشد و به خدا استناد نداشته باشد, چون همانطور که جبر محال است تفویض هم محال است تمام کارهای انسان مخلوق خدای متعال است منتها از راه اراده و اختیار انسان که ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ بنابراین برهان این مسئله که خدا به جمیع سرّ و عَلَن عالم است این است که ﴿الا یعلم من خلق﴾ , آن کسی که خلق کرده است عالم نباشد؟ چگونه ممکن است خدا خالق این نظام باشد و آنچه در این نظام می‌گذرد معلوم خدای متعالی نباشد؟ ﴿الا یعلم من خلق﴾ واین علم هم باز معلَّل است به آن دو تا اسم از اسمای حسنا که در ذیل آیه است ﴿و هو اللطیف الخبیر﴾ لطیف است یعنی مجرد است نه لطیف است یعنی مانند برگ گل املس است یا لطیف است یا مانند فلان پارچه لطیف است معاذالله او که جسم نیست, گرچه لطیف به معنای خالق اشیای لطیف تفسیر شده است لطیف یعنی آفرینندة چیزهای ظریف و دقیق تفسیر شده است اما لطیفی که خبیر باشد همان مجرد است یعنی منزه از ماده است همان تسبیح و تقدیس فرشتگان نشانة لطافت الهی است موجودٌ لطیفٌ یعنی مجردٌ عن المادة و عن المدّة و عن ایِّ امرٍ مادی کان و چون لطیف است خبیر هم هست موجود مجرد است که عالم است مادی است که محجوب است و چیزهائی حجاب اوست و از چیزهائی محجوب است ولی مجرد است که خبیر خواهد بود چون کل لطیفٍ خبیرٌ چه اینکه کل خبیر ٍلطیفٌ این دو ملازم هم هستند در این ذیل فرمود چون خدای سبحان لطیف و خبیر است پس بکل شیءٍ عالم خواهد بود.
سئوال:
جواب: بله کل خبیرٍ هم لطیف
سئوال:
جواب: به همان مقدار تجردش آگاهی دارد به همان مقدرای که مجرد است
سئوال:
جواب: به همان حد دیگر و دربارة کودکان روایتی را مرحوم ابن بابویه در توحید خودشان در کتاب شریف توحید نقل کردند که بچه‌ها را تا نه ماهگی یا تا یکسالگی نزنید زیرا گریة چهار ماهة اول اینها شهادت به وحدانیت حق است و گریة چهار ماهة دوم شهادت به رسالت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است گریة چهارماهة سوم دعا و طلب مغفرت برای پدر و مادر است, آن فطرت توحیدی در نهان بچه هست و او بالاخره کسی را می‌خواهد که مشکلاتش را حل کند او خدای اوست اول غیر از خدا را درک نمی‌کند بعد نوبت می‌رسد به واسطه که مجرای فیض از آن مبدأ است که نیازهای او را برطرف می‌کند بعد می‌گویند این گریه‌های چهار ماهة دوم او شهادت به رسالت اولیای مرسلین است بعد وقتی کم کم با پدر و مادر آشنا می‌شود آنها را مجاری فیض می‌داند و دعا و طلب مغفرت برای اینها می‌کند اینطور نیست که این کودکان چیزی ندانند این از روایات بسیار لطیفی است که در باب فطرت کتاب شریف توحید مرحوم صدوق هست.
سئوال:
جواب: آخر فطرت یک علم شهودی است نه علم حصولی, علم شهودی را باید با یک زبانی ترجمه کرد مدرسه, درس و بحث, کتاب و نوشتن و گفتن به منزلة زبان است در حقیقت کسی که درس و بحث نخوانده مدرسه نرفته قدرت ندارد آن یافته‌ها را تبیین کند وگرنه خیلی چیزها را می‌یابد و اساس هم آن یافته‌هاست همانطوری که زبان کارش رسالت است مطلب را می‌تواند برساند و نقشی دیگر ندارد علوم مدرسه هم این است که رسالتش را ایفا کند یعنی آن یافته‌های حضوری را تبیین کند.
سئوال:
جواب: بالاخره یا آنجا بودند و می‌دانستند یا اینجا که آمدند با فطرت توحیدی خلق شده‌اند خیلی آن حرف سابقه را می‌رساند نه سابقة وجود نفس را ممکن است سابقة وجود عقلانی را ثابت کند.
سئوال:
جواب: نه آخر او می‌گوید همه چیز را می‌داند و همة علوم را به تذکر برمی‌گرداند و این می‌فرماید ﴿والله أخرجکم من بطون أُمّهاتکم لاتعلمون شیئاً﴾ , علمهائی که از راه سمع و بصرو امثال ذلک می‌آید به تدریج نصیب انسان می‌شود که این تعلم است نه تذکر
سئوال:
جواب: نه دیگر برای اینکه آن آیه مشابه با آیة سورة روم هست که ﴿فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها﴾ , این در ذیل آن آیه نقل می‌شود مناسب با او هم هست لذا این در ذیل بحثهای روایی آن آیة مبارکه است و اما آنچه در سورة نحل فرمود ﴿والله أخرجکم من بطون أُمّهاتکم لا تعلمون شیئاً﴾, علوم حصولی است.
سئوال:
جواب: آن روایت هم مناسب با آن آیه است قهراً آن روایت هم با این آیه تضاد ندارد چون آن روایت در تبیین همان آیة فطرت سورة روم است.
سئوال:
جواب: البته اگر بخواهد بکلّ شیئ خبیر باشد باید لطافت محضه داشته باشد و آن برای غیر خدا نیست اگر بخواهد خبیر فی‌الجمله باشد لطافت فی‌الجمله کافیست مجردات عالیه اینطورند, فرشتگان اینطورند, عقول اینطورند, ارواح و نفوس اینطورند به هر اندازه که وجوداً لطیف و مجرد باشند به همان اندازه هم خبیرند.
سئوال:
جواب: نه البته این چون موجبهٴ کلیه که نفسها منعکس نمی‌شود و این دو تا اسم از اسمائی است که بر خدای متعالی حمل می‌شود واین با برهان ثابت می‌شود که خبیر نمی‌تواند مادی باشد, یک موجود خبیر هم باید لطیف باشد مجرد باشد چون ماده چیزی را درک نمی‌کند, بنابراین اگر در این آیة محل بحث سورة رعد فرمود ﴿سواءٌ منکم من أسرّ القول ومن جهر به﴾ در سورة ملک از این وسیعتر فرمود که ﴿أسرّوا قولکم أو اجهروا به إنّه علیم بذات الصدور﴾ , آنگاه استدلال می‌کند ﴿الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر﴾ , اصل مسئلة اینکه جهر و علن هر دو معلوم خدای سبحان است در سورة انعام آیة 4 آمده اوائل سوره می‌فرماید ﴿و هو الله فی السموات و فی الأرض یعلم سرّکم و جهرکم و یعلم ما تکسبون﴾ , رازتان و آشکارتان را خدا می‌داند و هر چه را هم که انجام می‌دهید خدا می‌داند خواه کسب می‌کنید از اعمال ظاهره خواه کسب می‌کنید از ملکات و اعمال باطنه پس سر و جهرتان را خدا می‌داند و مکتسباتتان را هم خواه کسبهای ظاهری خواه کسبهای باطنی آنرا هم خدای سبحان می‌داند؛ چه اینکه در سورة طٰهٰ نیز مسئلة علم خدا به جهر و سر بیان شده منتها در سورة طٰهٰ رقیقتر از این موارد یاد شده بیان شده در اوائل سورة طٰهٰ اینچنین فرمود ﴿وإن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ و أخفی﴾ , فرمود اگر سخن را به آشکار بگویی این که نیاز به گفتن ندارد که خدا می‌داند این را دیگران هم می‌فهمند می‌شنوند اما ﴿إن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ وأخفی﴾, نظیر آنچه که در سورة ملک بیان شده فرمود ﴿واسرّوا قولکم أو اجهروا به﴾ , چرا؟ چون ﴿إنّه علیم بذات الصدور﴾ وقتی بذات الصدور علیم باشد به قول جهر به طریق اولی علیم است آن مطلبی که فقط در صدر است و به لب نیامده است آن مطلب را خدا می‌داند یقیناً سخن لفظی را هم خدا می‌داند لذا در سورة ملک تعلیل به آن اهمّ متوجه شد فرمود ﴿واسرّوا قولکم أو اجهروا به﴾, هر دو را خدا می‌داند چرا؟ چون ﴿إنّه علیم بذات الصدور﴾, وقتی بذات الصدور علیم باشد یقیناً به اقوال جهریه علیم است این که حرفی نیست اقوال جهریه را خود شما هم می‌دانید دیگران هم می‌شنوند پس الله یقیناً عالم است؛ در سورة طٰهٰ از این رقیقتر بیان می‌فرماید. می‌فرماید ﴿و إن تجهر بالقول﴾ این که نیازی به گفتن ندارد که خدا می‌داند این را که خدا می‌داند این را شما هم می‌دانید دیگران هم که شنیدند می‌دانند ﴿وإن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ﴾, که شما می‌دانی و دیگران نمی‌دانند و اخفای از سرّ که شما هم نمی‌دانید, پس چیزی در نهان انسان نیست که خدای متعالی نداند انسان یا سخن آشکار دارد که جهر است خدا می‌داند یا مطلبی را در نهان خود کتمان می‌کند این سر است خدا می‌داند یا مطلبی را می‌خواهد روی او تصمیم بگیرد در طلیعة اوست این زمینة سرّ است این را هم خدا می‌داند یا مطلبی است که انسان روی ناخودآگاه تصمیم می‌گیرد و نمی‌داند که از کجا دارد تیر می‌خورد آن را هم خدا می‌داند؛ انسان بسیاری از کارها را می‌داند که این بد است و بسیاری از کارها را می‌داند که این خوب است و انجام می‌دهد یا ترک می‌کند, ولی برخی از کارها را نمی‌داند که این بد است نه چون جاهل قاصر است یا جاهل مقصر است حکم را نمی‌داند و موضوع را نمی‌داند نه حکم را می‌داند موضوع را هم می‌داند در حدی که تودة مردم می‌دانند اما در اثر سوابق سوء چندین ساله نفس او به مقام تسویل رسید شده نفس مسوّله, نفس مسوّله نظیر نفس امارة بالسوء نیست که آدم را به بدی امر کند نفس مسوّله نفسی نیست که انسان را بگوید این کار خوب را نکن یا این کار بد را بکن. نفس مسوّله آن هنر را دارد که بدترین کار را بصورت بهترین عمل دربیاورد برای انسان اینچنین معرفی کند بگوید این کار خوب است قربة الی الله انجام بده و می‌تواند راههای فساد را بصورت راههای زیبا پیش او جلوه بدهد که او بپسندد, مثل یک تابلو ساز ماهری که پشت تابلو را پر از آشغالها کرده یک قشر زیبائی هم روی تابلو کشیده این کار نفس مسوّله است که تمام آن مفاسد را پشت پنهان می‌کند یک قشر زیبائی روی این کارهای فاسد می‌کشد به آدم نشان می‌دهد این گاهی بصورت به چاه انداختن برادر درمی‌آید که یوسف سلام الله علیه را به چاه انداختند با آن وضع, یعقوب (علیه‌السلام) می‌فرماید به اینکه ﴿سوَّلَت لکم أنفسکم أمراً فصبرٌ جمیل والله المستعان﴾ , نفس مسوّلهٴ شما وادارتان کرده است که این کار را انجام بدهید گاهی به صورت شرک وبت پرستی و بت سازی و بت فروشی و امثال ذلک درمی‌آید که سامری اعتراف کرده است که ﴿سوَّلت لی نفسی﴾ , نفس مسوله مرا وادار کرد که من این کار را خوب تشخیص بدهم شروع به این کار بکنم, این مهم است این که می‌گویند «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا» برای این کارها است والا آن کار که انسان ببیند چند تا معصیت کرده چند تا معصیت نکرده یک محاسبة ساده‌ای است چند تا اطاعت کرده چند تا معصیت کرده روی هم بسنجد اینها ساده است تشخیص تسویل نفس کار سختی است ممکن است عمری تحت ولایت شیطان باشد و نداند تحت ولایت کیست, بعد از یک مدت معلوم می‌شود که این درس و بحث را برای چه خوانده این تلاشها را برای که می‌کرده این است که در اوائل سورة طٰهٰ فرمود ﴿وإن تجهر بالقول﴾ قول جهر را که هم خودت می‌دانی هم دیگران که شنیدند می‌دانند این مهم نیست ﴿فإنّه﴾ خدای سبحان ﴿یعلم السرَّ﴾ آن که شما می‌دانید و دیگران نمی‌دانند و اخفای از این سرّ که احیاناً برای شما هم مخفی است پس آن خواسته‌های ناآگاهانة خود آدم که مخفی است حتی برای خود انسان معلوم خدای سبحانند.
سئوال:
جواب: نه می‌گفتند به اینکه ﴿یخلُ لکم وجه أبیکم﴾ , این مانع را از سر راهتان بردارید پیش پدر بهتر جلوه کنید.
سئوال:
جواب: نه وقتی که انسان به طرف فساد و تباهی قدم بردارد طوری می‌شود که ﴿و هم یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً﴾ , خیلی‌ها به جائی می‌رسند که خیال می‌کنند این کار بد خوب است به آنجاها می‌رسند آن مرحلة پائینترش که انسان بداند این زشت است این کار را امر به سوء می‌کند نفس امارهٴ بالسوء آدم را وادار به زشتی می‌کند اما یک مرحله است که انسان خیال می‌کند که دارد کار خیر انجام می‌دهد ﴿و هم یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً﴾ از امام سجاد علیه السلام رسیده است که سی هزار نفر در کربلا جمع شدند «کلٌ یتقرب الی الله تعالی بدم الحسین علیه السلام» , این اکثری جنود اموی را تقرب الی الله آورد والا به اینها کسی جائزه نمی‌داد که با نداشتن همة امکانات هزینه‌ها را خودشان تأمین می‌کردند قربة الی الله می‌آمدند به استثنای افراد معدود بقیه قربة الی الله آمدند.
سئوال:
جواب: بله تبلیغات سوء اثر کرد و اینها عقل را که حجت باطنی بود گذاشتند کنار و آن راههای دیگر را هم که خودشان دعوت کرده بودند گذاشتند کنار کم کم نفس مسوّله آمد این حرام را حلال جلوه داد و اینها چون امتناع به اختیار لا ینافی الاختیار به سوء‌اختیار خودشان مبتلا شدند گرفتار عذاب الیم شدند ﴿و هم یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً﴾, انسان به اینجا می‌رسد که یک کاری را با اینکه حرام است و او را به آتش می‌کشاند و تحت ولایت شیطان است این را نیکو می‌بیند و انجام می‌دهد و خودش هم نمی‌داند این اخفای از سرّ است لذا فرمود ﴿و إن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ و أخفی﴾ , و این مطلب که انسان چه در فضیلت و چه در رذیلت هر چه انجام بدهد معلوم خداوند سبحان است به عنوان یک اصل قرآنی است در باب کارهای خیر می‌فرماید اگر کسی انفاق بکند ﴿الذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرَّاً و علانیة﴾ , چه اینکه دربارة حضرت امیر سلام الله علیه آمده فلهم کذا و کذا و کذا این خدمات و کارهای خیری است که سرّ و علنش و لیل و نهارش مشهود خدای متعال است و مورد پاداش و جزا؛ به عنوان یک اصل کلی قرآن کریم در سورة مبارکة بقره اینچنین می‌فرماید اواخر سورة بقره است قبل از ﴿آمن الرسول﴾ این آیه است ﴿لله ما فی السموات و ما فی الأرض و إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله فیغفر لمن یشاء و یعذّب من یشاء والله علی کلّ شیئ قدیر﴾ , در اول آیه فرمود آنچه در آسمانها است مال خداست آنچه در زمین است مال خداست بعد در وسط آیه فرمود اگر آنچه در جان شماست اظهار بکنید خدا می‌داند و اگر آنچه در جان شماست مخفی بکنید خدا می‌داند محاسبه می‌کند شما را با او ﴿فیغفر لمن یشاء و یعذّب من یشاء﴾, اگر آنچه در آسمانهاست مال خداست و آنچه در زمین است مال خداست بعد فرمود آنچه را شما اظهار بکنید ﴿ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله﴾, این نشان می‌دهد که انسان یک چیزهائی را در جانش اخفا می‌کند یا یک چیزهائی را از جانش به مقام عمل اظهار می‌کند, فرمود آنچه که در جانتان هست مخفی کردید خدا حساب می‌کند و آنچه که اظهار کردید این را هم خدا حساب می‌کند, ازاینکه فرمود آنچه اظهار کردید و آنچه اخفا کردید هر دو را خدا می‌داند و قبلاً فرمود آنچه در آسمانهاست مال خداست آنچه در زمین است مال خداست این یک تناسبی را تفهیم می‌کند که نسبت جان و بدن نسبت آسمان و زمین است که در جملة اولی فرمود آنچه در آسمان و زمین است خدا می‌داند در جملة دوم فرمود آنچه مخفی کردید خدا می‌داند آنچه آشکار کردید خدا می‌داند آشکار کردن به ظهور آن فعل است در بدن, مخفی کردن به کتمان آن عمل است و آن شیء است در جان, جان به منزلة آسمان خواهد بود و بدن به منزلة زمین زیرا این بدن را آن جان می‌پروراند چه اینکه زمین را آن آسمان دارد اداره می‌کند اگر حرارت است و اگر نور است و اگر دیگر برکات است از آسمان به زمین می‌رسد و اگر بدن برکاتی پیدا می‌کند بوسیلة تأثیرات روح است که این بدن را متبرک می‌کند, علی ایّ حال فرمود آنچه را که شما اظهار کردید خدا می‌داند و آنچه را هم که مخفی می‌کنید خدا حساب می‌کند ممکن است بعضی از امور به عنوان گناه کبیره در فقه مطرح نشود ولی در مسائل تهذیب نفس و در اخلاق مطرح است اگر هم بگویند نیت گناه گناه نیست انسان را فاسق نمی‌کند ولی انسان را از رسیدن به آن کمالات محروم می‌کند اینچنین نیست که نیت پلید اثر نداشته باشد و در قیامت حساب نشود؛ پس آنچه در جان آدم هست از عقاید و اخلاق و نیتها همه و همه تحت حساب الهی است ﴿إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله﴾ .
سئوال:
جواب: آن در حد یک حرمت فقهی است والاّ بعضی از موارد هست که انسان وقتی یک خبث سریره‌ای داشت چیزی را در جانش کتمان کرد به همان اندازه از خدای متعال دور می‌شود خدا حساب می‌کند ممکن است به حسب حکم فقهی حرام نباشد ولی به حسب حکم اخلاقی و تهذیب نفس خیلی اثر دارد, لذا اگر کسی طمع بکند در یک زن نامحرمی این را قرآن به عنوان مرض قلب می‌داند ولی در فقه حرام نیست صرف طمع کردن, نگاه است وامثال ذلک است که حرام است والا صرف طمع حرمتی ندارد اینکه در سورة احزاب فرمود به همسران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دستور داد ﴿فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ , فرمود شما اگر صداتان را رقیق کردید آن کسی که قلبش مریض است طمع می‌کند صرف طمع که یک وصف نفسانی است به عنوان مرض قلب در قرآن کریم آمده یعنی اگر انسان در یک نامحرمی طمع کرد معلوم می‌شود فی قلبه مرض اگر این را با وسائل عفت معالجه نکرد ﴿فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً﴾ , خواهد شد این یک مرض قلب خواهد بود.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی