- 547
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش اول
- ارائه براهین عقلی و نقلی در اثبات نبوت عام
- ضروری بودن رسالت و دلایل وقوع آن
- ضرورت معاد
- ضرورت نبوت
- هدایت انبیاء
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ ٭ حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ﴾
در پایان سوره مبارکه یوسف یک سلسله مطالبی است مریوط به اصل توحید و نبوت و سایر مسائل جنبی که اختصاصی به قصه یوسف (سلام الله علیه) ندارد فرمود: قبل از توی پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) ما مردانی را برای هدایت مردم فرستادیم به این مناسبت مسئله نبوت عام مطرح شد نبوت عام هم برهان عقلی دارد هم برهان نقلی، برهان عقلی آن است که بعد از اثبات توحید خدای سبحان به وحدت و اسمای حسنای دیگر موصوف شده است حکیم هست عالم هست غدیر هست و مانند آن و داری ربوبیت مطلق هم هست این اصل اول، کمال بشر هم در سایه هدایت انبیاست این هم اصل دوم، زیرا بشر باید درباره شئون نفسانی و بدنی خود خوب آگاهی داشته باشد و عمل کند جهان را خوب بشناسد کیفیت رابطهٴ جهان و خود با جهان را بشناسد برای اینکه بسیاری از اسرار جهان برای انسان مجهول است نه انسان محجور از تصرف در جهان است و نه بدون علم و آگاهی میتواند تصرف بکند بنابراین در شئون خود محتاج به کسی است که او را ساخت در شئون جهان کسی است که جهان را آفرید در کیفیت پیوند انسان و جهان نیازمند به کسی است که هم جهان را آفرید هم انسان را آفرید هم رابطه را آگاه است اینها براهین عقلی برای ضرورت نبوت عام که بشر بدون نبی به کمال نمیرسد جریان معاد هم کاملاً مطرح است برهان نقلی این نبوت عام همان است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء در بحث دیروز گذشت خداوند فرمود: من هرگز زیر سؤال نمیروم ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ هرگز خدای سبحان زیر سؤال نمیرود که مورد اعتراض قرار بگیرد آن سؤال به معنای درخواست که ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ تمام موجودات آسمان و زمین از خدای سبحان سؤال دارند و مورد امر هم هست که ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ هم به ما امر کردند از خدا سؤال کنید هم سراسر جهان سائلاند ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ اینکه فرمود: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ یعنی این زیر سؤال نمیرود مسئول نمیشود بازخواست نمیشود که کسی بگوید خدایا چرا این کار را کردی؟ چرا آن کار را نکردی؟ نه اینکه از خدای سبحان چیزی مسئلت نمیکند خب اینکه فرمود: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ این دو منطقه دارد یک منطقهاش سالبه به انتفاع موضوع است یک منطقهاش سالبه به انتفاع محمول، آن منطقهای که سالبه به انتفاع موضوع است این است که بیرون از قلمرو آفرینش خدا کسی خدا را زیر سؤال نمیبرد این از باب سالبه به انتفاع موضوع است زیرا بیرون از قلمرو آفرینش خدا موجودی نیست که خدا را زیر سؤال ببرد چون هرچه در عالم فرض بشود مخلوق خدای سبحان است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ﴾ در برهان توحید چون در برهان توحید هیچ چیزی در عالم نیست مگر اینکه مخلوق خدای سبحان است پس بیرون از قلمرو خلقت خدای سبحان موجودی نیست تا خدا را زیر سؤال ببرد منطقه درون سالبه به انتفاع محمول است نه به انتفاع موضوع یعنی در منطقه آفرینش خردمندان زیادی هستند ملائکه هستند انسانهای عالم و آگاه هستند و مانند آن اینها هم هرگز نمیتوانند خدا را زیر سؤال ببرند چرا؟ چون او علیم است حکیم است غدیر است و تمام کارهای او بر اساس حکمت و عدل است لذا کسی او را زیر سؤال نمیبرد که بگوید چرا اینکار را کردی چرا آن کار را نکردی ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ نه یعنی شما حق سؤال ندارید یعنی هر چه بیشتر جستجو کنید آثار حکمت را بهتر میفهمید جا برای اعتراض نیست آن گاه خودش به ما راه نشان میدهد میفرماید: اینکه من گفتم خدا زیر سؤال نمیرود در سورهٴ انبیاءآمده است ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ من فلان کار را کردم برای فلان مقصد فلان کار را انجام دادم برای فلان مقصد اگر فلان کار را نمیکردم به من اعتراض میکردید این آیه سورهٴ مبارکهٴ نساء از آن آیات کلیدی قرآن کریم است آیه 164 و 165 سورهٴ مبارکهٴ نساء که در بحث دیروز اشاره شد این است بعد از اینکه اسامی بسیاری از انبیای الهی (علیهم السلام) را دارد میفرماید: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ خب اینکه میگویند انبیا 124 هزار نفرند حالا کمتر حالا 124 هزار نه 120 نفر بالأخره 25 نفر اسم شریفشان در قرآن کریم هست بقیه که نیست حالا ما 124 هزار نمیگوییم 124 نفر این 25 نفر اسمشان در قرآن است بقیه که نیست فرمود: خیلی از انبیا ما داستانشان را در قرآن برای شما نگفتیم ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ﴾ این هم در سوره مدینه است هم در سوره مکّه مکی و مدنی ﴿وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِیماً﴾ خب در آیه قبل فرمود: ﴿إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ﴾ آن وقت این قسمت را شروع میکند میفرماید: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ که این بعد هم همان طوری که ملاحظه فرمودید گرچه ظرف مفهوم ندارد ولی چون در مقام تهدید است مفهوم دارد یعنی ما اگر این انبیاء را نمیفرستادیم این بشر ما را زیر سؤال میبرد به ما میگفت که تو که میدانی مخصوصاً در قیامت که یومالاحتجاج است یومالفصل است میگفت تو که میدانستی انسان با بعد از مردن به این دیار عظیم میآید اینجا خبرهای فراوانی است نبأ عظیم هم همین جاست ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ العَظِیمِ ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ﴾ نبأ عظیم هم جریان قیامت است قیامت حق است بهشت بود جهنّم بود مواقف بود روز پنجاه هزار سال بود خطر مهم هم بود آخر چرا راهنما نفرستادی اگر ـ معاذاللهـ انبیا نبودند خدا زیر سؤال میرفت و مردم حجت داشتند فرمود: ما انبیا فرستادیم هم حلال و حرام را راه و چاه را برای دنیا تشخیص بدهند هم سعادت شهابت و بهشت و جهنّم آخرت را برای شما بازگو کند مردم هیچ حجتی بر ما ندارند ﴿فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ﴾ اگر این کار را نمیکردیم زیر سؤال میرفتیم.
پرسش ... پاسخ: جبر نه خالقی که حکیم است و غیر از حکمت کاری انجام نمیدهد سؤال میکنند تو که حکیم بودی علیم بودی قدیر بودی چرا این کار را نکردی؟ خب ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ این بهاء دادن به برهان عقلی است فرمود: براساس این جهت ما حجت فرستادیم خب پس برهان عقلی بر نبوت عام که در کتابهای حکمت و کلام مطرح است تام است برهان نقلی بر نبوت عام تام است بیاییم بخشهای دیگر قرآن کریم خدای سبحان میفرمود: هیچ ملتی نبود مگر اینکه ما برای او راهنما فرستادیم حالا ببینیم چرا تاریخ خاور دور یا باختر دور از انبیاء و قبور مردان الهی یا کُتب آسمانی خبری ندارند در سورهٴ مبارکهٴ نحل این چنین فرمود آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ نحل این چنین است خب پس مقام اول برهان عقلی است بر نبوت عام، مقام دوم تأیید همان برهان نقلی است بر نبوت عام در سورهٴ مبارکهٴ نساء، مقام سوم گزارشهای خبری قرآن کریم است که هیچ ملتی نبود مگر اینکه ما برای او راهنما فرستادیم آیهٴ.
پرسش ... پاسخ: بله حالا این ما معلوم نیست نافیه باشد یا موصوله و موصوفه باشد یک،
پرسش ... پاسخ: بله این یک، برفرض اینکه نافیه باشد یعنی در این چند روز بر خود در این چند روز در این چند سال پیغمبری در حجاز نیامد دیگر نه اینکه ﴿آبَاءَهُمُ الأَوَّلِینَ﴾ وگرنه همان جا دارد ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ﴾ تو یک پیامبری هستی که انبیای فراوانی آمدند پدران اینها هم همین حرفها را داشتند خب آیه 36 سوره مبارکه نحل این است ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ هیچ امتی نبود مگر آنکه برای آنها پیغمبر فرستادیم ما به وعدهمان وفا کردیم ما برابر حکمت کار کردیم لذا زیر سؤال نمیرویم ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب این برای نبوت عام ما چه گفتیم به او چه دستور دادیم آنها چه به مردم رساندند ما به آنها همین مطلب را گفتیم آنها هم به مردم همین مطلب را رساندند که ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ توضیح «لا اله الاّ الله» است ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ میشود لا اله آن ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ میشود الا الله، پس حرفی که ما به همه انبیاء گفتم همین «لا اله الاّ الله» ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آنجا هم سخن از عمومیت جریان نبوت است آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ هیچ امتی نبود مگر اینکه نظیری از طرف ذات اقدس الهی آمده پس آنها برهان عقلی بر ضرورت وحی و نبوت اینها هم دلیل عقلی بر وقوع که واقع شده در سورهٴ مبارکهٴ بینه این را به صورت بازتر ذکر فرمود سورهٴ مبارکهٴ بینه آیه اولش این است ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً ٭ فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ﴾ فرمود: هیچ کافری اعم از اهل کتاب و مشرکین آنها که اهل کتاب بودند این طور نبود که ما یک پیامبری بر آنها بفرستیم بقیه را رها بکنیم این طور نیست آنها هم که مشرک بودند و دین را نپذیرفتند این طور نیست ما بگوییم حالا که اینها دین را نمیپذیرند ما برای اینها راهنما نفرستیم این دو، فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ﴾ یعنی خواه اهل کتاب خواه مشرکین اینها ﴿مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ﴾ اصلاً وحی و نبوت و رسالت اینها را رها نمیکند هرجا باشند پیامبری هست کجا میخواهند بروند هرجا باشند در هر سرزمینی باشند ما برای آنها در همان سرزمین نظیری اعزام میکنیم اینها منفک از وحی و نبوت نیستند برای اینکه خدا ربّ اینهاست خب ربّ اینها باید اینها را به پروراند پرورش انسان در سایه وحی است میشود خدای سبحان گیاه خلق بکند و آب خلق نکند میشود خداوند حیوان خلق بکند حیوان را عطشان قرار بدهد و آب نیافریند اینکه نظم نیست این آب برای گیاه یک امر ضروری است، این آب برای حیوان تشنه یک امر ضروری است این وحی و نبوت برای جامعهٴ بشری یک امر ضروری است اگر او رب است ربّ عالمین است حالا انسان را بخواهد بپروراند انسان باید یک حیات گیاهی داشته باشد یا حیات حیوانی داشته باشد اینکه انسان نیست اگر گیاه را میپروراند اگر حیوان را میپروراند الاّ و لابد انسان را باید بپروراند پرورش انسان هم بدون وحی ممکن نیست فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾ خب این ضرورت را میرساند آنها گزارش به او را میرساند آن هم برهان عقلی را میرساند که این سه مقام بحث شد یک مقام برهان عقلی و نقلی که آن البته هر کدام یک مقام خاص خودشان را دارند مربوط به برهان عقلی یا نقلی برای ضرورت وحی است، مقام ثانی آیاتی است که دلالت میکند بر تحقق این امر، مقام سوم این را ضروری میداند این ضروری به اصطلاح منطقی همان است که وقتی قرآن بخواهد از او سخن بگوید میفرماید ﴿الم ٭ ذلِکَ الکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ را شما اگر بخواهید به زبان منطق بیان کنید میگویید «المعاد حق بالضروره» «الوحی حقٌ بالضروره» این بالضرورهای که در اصطلاحات منطق هست همان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ای است که در قرآن دارد یعنی هیچ تردیدی در آن نیست اگر چیزی تردید ندارد خب ضروری است دیگر یقینی است دیگر حتمی است دیگر ، خب منتها حالا اصطلاحات فرق میکند اینجا فقط آنها رها نمیشود وحی و نبوت اینها را رها نمیکند خب چه خاور دور چه باختر دور میماند این چند تا سؤال که چرا ما در خاور دور مثلاً کتُب علمی نمیبینیم قبور انبیاء نمیبینیم آثار انبیا نمیبینیم مشاهد انبیا نمیبینیم تاریخ آنجا خبری نیست اینها میدانید آنها در کنار اقیانوسها زندگی میکنند جریان طوفان نوح تقریباً کل عالَم را عوض کرد یک بیان لطیفی جناب ابنابیالحدید در شرح همان نهجالبلاغه دارد میگوید ما از قبل از طوفان چون تاریخ مدونی در دسترس نیست خبری نداریم این را به آن میگویند ما قبل تاریخ اگر یک سونامی نظیرآنچه که در این قسمت چاپخانه اینها اتفاق افتاد بخش وسیعی از اقیانوسها را میگرفت دیگر میشد ما قبل تاریخ کل کتابخانهها و فرهنگها و تمدنها میرفت زیر آب، جریان طوفان را ایشان میگویند که خب ایشان یک مورخ نامی است میگوید این قبل از تاریخ است ما جریان قبل طوفان را در دست نداریم اما بعد از طوفان ما بالأخره از عالَم با خبریم هیچ ملّتی نه کافر نه مسلمان در کیش خود مردی به عظمت علیبنابیطالب نداریم بالأخره عزالدّین که یک آدم کمی نبود کافراً بالأخره شما ببینید آن مرد مصری وقتی فخر میکند میگوید من از کشوری آمدم که در جنگلهای ما شیر زندگی میکند مگر شیر در هر جنگلی زندگی میکند گفت: «نهنگ آن به که با دریا ستیزد» مگر تو هر دریایی هم نهنگ پیدا میشود تو هر آبی هم نهنگ پیدا میشود «زآب خُرد ماهی خُرد خیزد» خب این دریاچههای خزر و امثال خزر هم هستند دیگر اینها دریاچهاند دریایند بالأخره اما نهنگ میگوید برایم کوچک است اینجا زندکی کنم «نهنگ آن به که با دریا ستیزد» بالأخره این لنین این استالین اینها در درندگی کم نظیر بودند در شجاعت خودشان هم کم نظیر بودند ایشان میگوید کفّار هم مردان بزرگی در کفر دارند مسیحیها همچنین یهودیها هم همچنین زرتشتیها همچنین هیچ ملتی به عظمت علی مردی ندارد نه در شجاعت نه در کمال نه در مروت نه در مردانگی غرض اینکه ایشان میگوید ما جریان قبل از طوفان را به عنوان قبل از تاریخ است خبری نداریم ما آن وقت کجا ما، این سونامیهایی که هست اگر این اقیانوس یک پرشی دیگر بکند همه این کتابخانهها را زیر آب میبرد. مطلب دیگر اینکه اینهایی که به دنبال دایناسورها میگردند اینها آن گزینههای دینی را که ندارند که اینها چند پیش فرض دارند که اینها را این اجساد را این قبور را این مجسمهها را پیدا کنند رو آن گزینهها حل کنند اصلاً به این فکر نیستند که این دفن شد یا همین طوری به زیر خاک رفت آیا رو به قبله شد یا نه اینها اصلاً بحث نمیکنند آثار دینی اگر در این شخص باشد علامت سجده اگر در پیشانیاش هست یا نه برای اینها اصلاً مطرح نیست اینها با این گزینهها به سراغ حفر قبور نمیروند که تا بفهمند رو به قبله بود یا نه قبلهشان کدام طرف بود یا نه نشانه سجده داشتند یا نه اصلاً اینها برایشان مطرح نیست این به دنبال فسیل میگردد بنابراین ما نه راهی داریم برای نفی و نه تاریخ مدونی است که ما بگوییم چرا تعرض نکردند عدم تعرض دلیل بر نفی است و اما آنچه که سؤال میشود که مثلاً غرب دینپذیر نیست این اشتباه است وقتی عدّهای از بزرگان مغرب زمین میآیند اینجا چهارتا حرف میشنوند ما میبینیم مثل همین طلبهها متأثرند آنها حرف نشنیدند بیچارهها خیلی از آنها تشنه این معارفاند گاهی رجالشان میآیند اینجا چهارتا حرف میشنوند من میبینم که فقط گریه نمیکنند میگویند ما آنجا غریبیم این حرفها غریب است استاد دانشگاه است میآید اینجا چهارتا حرف میشنود چند سال قبل یکی دو نفر آمدند گفتند این حرفها که شما میگویید حرفهای موسی و عیسی است در حالی که حرفهای معمولی روایات بود این حرفها برای آنها مطرح نیست اینها تشنه آن حرفها هستند شاید یک وقتی یک روز هم اسلام از غرب ظهور کرده این طور نیست که مثلاً حالا حجت بر آنها تمام بشود و آنها ندانند آنها دنبال گمشده میگردند در همین نشست هزاره ادیان آن روز افتتاحیهشان بعدازظهر دوشنبه روز خب شهریور هم بود روز طولانی هم هست از دو نیم بعدازظهر تا غروب فقط مناجات این ادیان بود افتتاحیه سخنرانی و خیر مقدم و اینها نبود همهاش مناجات بود از مسلمانها یک کسی آمده اذان گفته با یک آهنگ خوبی و ترجمه کرده به انگلیسی آنها آمدند هرکدام مناجات خودشان را خواندند بوداییها آمدند هندوها آمدند بعضی نوازندگی کردند بعضی خوانندگی کردند مناجاتشان همین است الآن آنها دنبال بودا و غیر بودا هستند اصلاً از این جریان مادّه خسته شدند سرّش این است ما نتوانستیم به زبان روز حرفها را به آنها منتقل کنیم الآن به برکت انقلاب خونهای پاک شهدا این حرفها کم و بیش به غرب و شرق دور میرود غرض این است که این طور نیست که آنها نداشته باشند یا غرب دینپذیر نباشد یک وقت میشود زودتر از شرقیها اینها متدین شدند بنابراین هم برهان عقلی بر نبوت عام تام است هم برهان نقلی بر نبوت عام تام است این فصل اول که دو مقام داشت و هم آیات فراوانی گزارش میدهد که هیچ ملتی نبود مگر اینکه ما برای اینها راهنما فرستادیم. مقام ثالث و فصل ثالث این است که این امر ضروری است برای آنها هرگز اینها رها نمیکنند بُدِّ لازم اینهاست هرجا باشند مثل اینکه مرگ برای اینها ضروری است وحی هم برای اینها ضروری است اگر﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ این مما لا ریب فیه است یعنی بالضروره اگر به ما بگویند این قضیه را شما جهت بدهید که بشود موجهه ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ را موجهه کنید میگوییم بالضرورة دیگر نمیگوییم بالامکان که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ این قضیه است به آن جهت بدهید میگوییم بالضرورة، «کل ملّةٍ لها نظیر» به آن جهت بدهید میگوییم بالضرورة چرا؟ برای اینکه فرمود اینها منفک از وحی و نبوت نیستند اصلاً نبوت اینها را رها نمیکند به چسب است بالأخره ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾ بنابراین خاور دور باید خودش را دریابد باختر دور باید خودش را دریابد این چنین نیست که نباشد گاهی در این سرزمین است اما حالا چرا قصّه آنها را قرآن کریم نیاورده قرآن فرمود خیلی از چیزها را ما برای شما نگفتیم ما اگر بگوییم باید به شما هم بگوییم که بروید تحقیق کنید شما که راه تحقیق ندارید آن وقتی که این حرفها نازل میشد که راه تحقیق نبود برای الآن این حرفهای کلی باز است میفرمود مشرق عالَم بروید مغرب عالَم بروید بدون وحی نیست بدون نبوت نیست بدون نظیر نیست امثال ذلک.
پرسش ... پاسخ: نه این برای در یک منطقه است یک چند سالی است چون آخر هر روز که پیامبر نمیآید که هر یک ماه در بین یا هر یک سال در بین پیامبر نمیآید که پیامبر را خلفای او جانشینان او دینش را یک مدّت حفظ میکنند عالمان دین دین او را که ورثه انبیاء هستند حفظ میکنند این دوره دوره فطرت است بعد هم بعد از یک مدّتی خب فاصلهٴ بین حضرت موسی و حضرت عیسی (سلام الله علیهما) یک مقداری بود فاصله حضرت موسی و انبیای قبلی یک مقداری بود این طور نیست که هر یک سال در میان یک پیامبری بیاید که بالأخره آن پیامبر قبلی بوسیله امامان قبلی جانشینان بعدی محفوظ است تا نوبت پیامبر دیگر برسد تا برسیم به خاتم. خب
پرسش ... پاسخ: نه آن انفکاک نیست برای اینکه حرفهای آن پیامبر قبلی را جانشینان او ائمه او خلفای او به مردم دارند میگویند دیگر آن وقتی هم که خود پیغمبر هست که امکانات نظیر امکانات فعلی نبود که خود پیغمبر بتواند حرفش را به همه مردم برساند، آن وقت هم قرأ و قصبات دور دست را بوسیله ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ اینها تأمین میشد مگر در جریان انطاکیه و غیرانطاکیه که سورهٴ مبارکهٴ یس دارد خود وجود مبارک حضرت عیسی یا پیامبر دیگر (علیهم السلام) مستقیماً به این قُرأ و قصبات میرفتند یا نمایندگان اینها میرفتند ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ وقتی در زمان خود پیغمبر چطور چه کسی به حبشه رفت بالأخره پیام وجود مبارک حضرت را به حبشه بردند و جاهای دیگر میبردند خود حضرت (سلام الله علیه) که به همه قرأ و قصبات سری نمیزد که و همه آنها هم نظیر حضرت امیر نبودند که به یمن بروند که خب حبشه عبدالله جعفر را فرستاد جای دیگر دیگری را فرستاده بود اینها نمایندگان پیامبرند علمایند تربیت شده زیر دست پیامبر حرف او را میفهمند و میبرند کتاب او را میبرند به آنها میرسانند قرآن را به آنها منتقل میکنند آیات قرآن را به آنها منتقل میکنند و مانند آن حجت میشود تمام، بنابراین اینکه فرمود ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً﴾ هم زیادهخواهی آنها که میگفتند حتماً باید پیامبر فرشته باشد آن زیادهخواهی را برطرف کرده است که چرا فرشتهها را نمیبینیم و مانند آن و هم ضرورت وحی و نبوت را مشخص کرد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی﴾ امّا جریان ﴿القُرَی﴾ یک وقتی است قریه در قبال مدینه قرار میگیرد نظیر سورهٴ مبارکهٴ یس تفسیر قاطع شرکت است خب اگر از یک منطقهای اوّل تعبیر به قریه شده بعد تعبیر به مدینه شده معلوم شد نکتهای است دیگر چون تفسیر و تقابل قاطع شرکت است معلوم میشود آنجا که فرمود قریه روی حساب بود حالا که از همان جا به مدینه تعبیر میکند حساب دیگر است امّا آنجایی که تفسیری درکار نیست تقابلی درکار نیست خود قریه مطرح است خب قریه اعم از منطقه کوچک و بزرگ است متمدن نشین و غیر متمدننشین است امّا اینکه جریان مدینه و مردم مدینه در بحث دیروز از آیات سوره مبارکه حشر شاهد آورده شد گاهی ممکن است بگویند که اگر مردم مدینه مهاجری را پذیرفتند و آنها را یاری کردند براساس ایمانشان بود نه براساس شهرنشینیشان خب نقل کلام در ایمانشان بود چطور اینها ایمان آوردند و چند قدمی مردم مکه ایمان نیاوردند درست است که اینها روی ایمانشان پذیرایی میکردند امّا ایمانشان محصول خردورزی آنهاست یا آدم عاقلی بودند برخلاف
﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً﴾ اینها چند قدمی مکّه بودند و انصار در مدینه هفتاد هشتاد فرسخ فاصله داشتند آنها که چند قدمی مکّه بودند مشمول ﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ﴾ شدند اینها که چندین فرسخی مکه بودند یعنی در مدینه زندگی میکردند ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ شدند پس اگر اینها انصار مهاجرین را استقبال کردند و به اینها کمک میکردند در اثر ایمان اینهاست درست است اما ایمان اینها بر اثر هوشمندی اینهاست. مطلب دیگر این است که خود مکّه خود مکّه در بحثهای قبل هم مشابه این را داشتیم این از بیانات نورانی پیغمبر (صلّی الله وعلیه و آله و سلّم) است که این به مناسبتی در این سالها هم بحث شد این برای آن است که هیچ عالمی از شهر خود نرنجد این امر طبیعی است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله وعلیه و آله و سلّم) فرمود: «ازهد الناس فی العالم اهله و جیرانه» بیرقبتترین مردم به علما همشهریان اویند این از بیانات نورانی پیغمبر است برای اینکه این را در دوران کودکی و دوران میدان بازی و دوران دبستان و مکتب دید حالا بشود آقای آنها برای آنها سخت است تحمل نمیکنند یک امر طبیعی است آن وقت نباید انسان اینها را به حساب اسلام بیاورد آنجا نشد جای دیگر توقعاش را کمتر بکند از آن طرف آثار مثبت فراوانی هم دارد که «لینظروا قومهم» فرمود، از این طرف کمتر گفتم دیرترین شهری که به وجود مبارک حضرت ایمان آورد شهر مکّه بود تو انقلاب هم ما نام نمیبریم دیرترین شهری که به امام (رضوان الله علیه) ایمان آوردند بعضی از شهرهای مناسب ایشان بودند یعنی جزء دیرترین شهرها بودند این امر طبیعی است اگر مسئله ملّی و غیرت ملّی و اینها باشد بله به اینها بر میخورد امّا مسئله دین باشد و تکلیف الهی باشد اینها تحمل نمیکنند «أزهد الناس فی العالم اهله و جیرانه» اینکه غالب علما بچههایشان خوب در نمیآید همین است علما وقتی بیرون هستند درس میگویند بحث میکنند نماز میخوانند هدایت میکنند اما در خانه که هستند با لباس عادی نشستند میگویند میخندند میخورند و میخوابند آن بچه اینها را میبیند آن بچه دیگر درس و بحث و فداکاری عالم را که نمیبیند این خیال میکند پدرش یک آدم معمولی است کم اتفاق میافتد قلَّ ما یتفق وگرنه «أزهد الناس فی العالم اهله و جیرانه» نباید بگوییم اگر این عالم آدم خوبی باشد چرا بچه او نه خیر شاگردان او بچّههای اویند این طور نیست که حالا اگر بچهاش خوب در نیامده یک نقصی نه خیر این همه شاگردی که او تربیت کرده بچههای اویند.
پرسش ... پاسخ: همین دیگر برای اینکه این دردهایشان را میداند باز هم این را تحمل میکند از این طرف که این موظف است که آن را تحمل بکند از آن طرف به او میفرماید مبادا بروی به مردم آقایی بفروشی اگر تو را تحمل نکردند نگران نباش یک امر طبیعی است تو حرفت را بزن تو میدانی مشکل اینها چه هست تو فرهنگ اینها را بلدی زبان اینها را بلدی خلق و خوی اینها را بلدی معصیتهای اینها را بلدی راه درمانش را هم بلدی تو برو بگو ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دیگری اگر رفته تو مراسم شرکت میکند نه اینکه بتواند واقعاً آدم ساز و کافل باشد بله یک مراسمی دارند این هم مراسمشان را اداره میکند اما بتواند کیمیاگری کند اصلاح کند او از آن عالم محل بر میآید خب اینکه فرمود.
پرسش ... پاسخ: بله این را شروع کردهاند امّا فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾ همان کار را هم کردهاند اما یک وقتی خانواده جعفر طیّار دارد میآید حضرت امیر میفرماید ما به او افتخار میکنیم یک وقتی نظیر فرزند امام دهم جعفر طرّار در میآید آن دیگر به سوی اختیار خودش است تنها پدر که نیست این طرارها و طیّارها همه از خانواده وحی و نبوتاند همه هم امام زادهاند اما این دیگر مربوط به خصوصیت شخص است و خصوصیت مادر هست خوب آن طیّار در آمدن که وجود مبارک حضرت امیر به او افتخار میکند او هم از همین خانواده بود آن جعفر کذّاب و طرار هم طور دیگر درآمده تنها خوبی پدر که کافی نیست وگرنه ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ نازل نمیشد همه این مشکلات را باید اینها تحمل بکنند و عنایت بکنند ما تا آنجا که وظیفه ما هست اینکه خودمان را اصلاح بکنیم ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾ درست میگویی اگر مردم ببینند ما یک طور کارها اعضای منزل هم همین طور یک طور حرف میزنیم یک طور عمل میکنیم ـ معاذاللهـ دیگر در آنها هم اثر نمیکند اما اگر نه آنها ببینند ما آن طوری که حرف میزنیم همان را داریم عمل میکنیم منتها حالا منزل که جای درس و بحث و مطالعه و اینها خب مطالعه که جایش در کتابخانه هست اما بالأخره جایش استراحت است و غذا خوردن هست و مهمانی با فرزندان است و خوابیدن ولی همین نانی که انسان میآورد میفهمد که این نان را از همان راهی در آورده که گفته نه طوری دیگر درآورده این در او اثر میگذارد این حجت برای او بر فرض هم بچه اگر یک کمی بتواند یک کمی بیراهه برود بعد به راه میآید اما اگر خدای ناکرده آنها ببینند ما یک طور بیرون حرف میزنیم درون یک طور عمل میکنیم یک طوری دیگر نان میآوریم به اینها میدهیم خب اثر ندارد دیگر به ما گفتند ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾ اول خودتان و بچههاتان را حفظ بکنید بله این درست خب فرمود ما اگر به شما میگوییم انبیاء فرستادیم میگوییم بروید تحقیق کنید ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ از اینجا معلوم میشود که اگر بفرماید ما آن طرف آب شرق یا آن طرف آب غرب یک سرزمینی بود پیامبری فرستادیم آنها بد کردند یک همچین عذابی را آوردند راه تحقیق نبود چگونه بفرماید ﴿سِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُجْرِمِینَ﴾ فرمود همین منطقه خودتان را که ببینید بهتر در جریان همین این در سورهٴ مبارکهٴ حجر به مردم حجاز میفرماید شما که وقتی میخواهید مسافرت کنید به شام این دو شهر بین راه سر راهتان هست ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ یعنی این دو شهری که ما ویران کردیم برای جادّه است بروید تحقیق کنید خب این قابل گفتن هست اما بگوید آن طرف آب شرق یا آن طرف آب غرب یک شهری بود ما آن را ویران کردیم یا آنها آدمهای خوبی بودند و به مقصد رسیدند این راه اثبات ندارد مطلب دیگر اینکه محور مدنیّت که همان عقل و فکر و دیانت است در آداب و سنن اخلاقی و اعتقادی مردم ظهور میکند وگرنه داشتن قصرهای آن چنین یا زندگی این چنین این نشانه تمدّن نیست در سورهٴ مبارکهٴ فجر وقتی از عاد و ثمود سخن به میان میآورد میفرماید آیه شش و هفت سوره فجر این است ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی البِلاَدِ﴾ اینها دارای قصرهایی بودند که اصلاً در کُره زمین سابقه نداشت در بخشی از آیات دارد که اینها ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ بعضیها یک ویلاهایی ییلاقی دارند بعضیها کوهها را ویلا میسازند الآن ما نداریم کسی که آن قدرت را داشته باشد که کوه را به صورت یک ساختمان مجلل در بیاورد این قدر بتراشد که اتاق پذیرایی داشته باشد اتاق خواب داشته باشد متفرعات داشته باشد خود سنگ کوه را فرمود: اینها ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نمیرفتید در منطقه کوهستانی ویلا میساختید نه خود این کوهها الآن هم نشانههاش به عنوان آثار باستانی در بعضی از این کوههای سنگی هست که اینها قصری میساختند از خود کوه فرمود: اینها نشانه تمدّن نیست ﴿إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی البِلاَدِ﴾ آن گاه درباره همینها فرمود و ﴿وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالوَادِ ٭ وَفِرْعَوْنَ ذِی الأَوْتَادِ ٭ الَّذِینَ طغَوْا فِی البِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الفَسَادَ ٭ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ﴾ پس معیار تمدن چیز دیگر است نه اینها، اینها البته صنعت است در حدّ خود از جای حلال نافع است میماند.
پرسش ... پاسخ: او را میگوید به اینکه خودش هم میگوید میگوید این اولاست تعیین با اولویت ایست تعیینی است افضل واجب نیست متأسفانه مبنای کلامیشان این است میماند دو مطلب دیگر اینکه انسان چه مقلد باشد چه محقق باشد باید خردمند باشد این آیاتش یک بخش از آیات قبلاً گذشت یک بخشی از آیات دیگر انشاءالله در نوبت فردا مطرح است.
«والحمدلله رب العالمین
- ارائه براهین عقلی و نقلی در اثبات نبوت عام
- ضروری بودن رسالت و دلایل وقوع آن
- ضرورت معاد
- ضرورت نبوت
- هدایت انبیاء
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ ٭ حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ﴾
در پایان سوره مبارکه یوسف یک سلسله مطالبی است مریوط به اصل توحید و نبوت و سایر مسائل جنبی که اختصاصی به قصه یوسف (سلام الله علیه) ندارد فرمود: قبل از توی پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) ما مردانی را برای هدایت مردم فرستادیم به این مناسبت مسئله نبوت عام مطرح شد نبوت عام هم برهان عقلی دارد هم برهان نقلی، برهان عقلی آن است که بعد از اثبات توحید خدای سبحان به وحدت و اسمای حسنای دیگر موصوف شده است حکیم هست عالم هست غدیر هست و مانند آن و داری ربوبیت مطلق هم هست این اصل اول، کمال بشر هم در سایه هدایت انبیاست این هم اصل دوم، زیرا بشر باید درباره شئون نفسانی و بدنی خود خوب آگاهی داشته باشد و عمل کند جهان را خوب بشناسد کیفیت رابطهٴ جهان و خود با جهان را بشناسد برای اینکه بسیاری از اسرار جهان برای انسان مجهول است نه انسان محجور از تصرف در جهان است و نه بدون علم و آگاهی میتواند تصرف بکند بنابراین در شئون خود محتاج به کسی است که او را ساخت در شئون جهان کسی است که جهان را آفرید در کیفیت پیوند انسان و جهان نیازمند به کسی است که هم جهان را آفرید هم انسان را آفرید هم رابطه را آگاه است اینها براهین عقلی برای ضرورت نبوت عام که بشر بدون نبی به کمال نمیرسد جریان معاد هم کاملاً مطرح است برهان نقلی این نبوت عام همان است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء در بحث دیروز گذشت خداوند فرمود: من هرگز زیر سؤال نمیروم ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ هرگز خدای سبحان زیر سؤال نمیرود که مورد اعتراض قرار بگیرد آن سؤال به معنای درخواست که ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ تمام موجودات آسمان و زمین از خدای سبحان سؤال دارند و مورد امر هم هست که ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ هم به ما امر کردند از خدا سؤال کنید هم سراسر جهان سائلاند ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ اینکه فرمود: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ یعنی این زیر سؤال نمیرود مسئول نمیشود بازخواست نمیشود که کسی بگوید خدایا چرا این کار را کردی؟ چرا آن کار را نکردی؟ نه اینکه از خدای سبحان چیزی مسئلت نمیکند خب اینکه فرمود: ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ این دو منطقه دارد یک منطقهاش سالبه به انتفاع موضوع است یک منطقهاش سالبه به انتفاع محمول، آن منطقهای که سالبه به انتفاع موضوع است این است که بیرون از قلمرو آفرینش خدا کسی خدا را زیر سؤال نمیبرد این از باب سالبه به انتفاع موضوع است زیرا بیرون از قلمرو آفرینش خدا موجودی نیست که خدا را زیر سؤال ببرد چون هرچه در عالم فرض بشود مخلوق خدای سبحان است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ﴾ در برهان توحید چون در برهان توحید هیچ چیزی در عالم نیست مگر اینکه مخلوق خدای سبحان است پس بیرون از قلمرو خلقت خدای سبحان موجودی نیست تا خدا را زیر سؤال ببرد منطقه درون سالبه به انتفاع محمول است نه به انتفاع موضوع یعنی در منطقه آفرینش خردمندان زیادی هستند ملائکه هستند انسانهای عالم و آگاه هستند و مانند آن اینها هم هرگز نمیتوانند خدا را زیر سؤال ببرند چرا؟ چون او علیم است حکیم است غدیر است و تمام کارهای او بر اساس حکمت و عدل است لذا کسی او را زیر سؤال نمیبرد که بگوید چرا اینکار را کردی چرا آن کار را نکردی ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ نه یعنی شما حق سؤال ندارید یعنی هر چه بیشتر جستجو کنید آثار حکمت را بهتر میفهمید جا برای اعتراض نیست آن گاه خودش به ما راه نشان میدهد میفرماید: اینکه من گفتم خدا زیر سؤال نمیرود در سورهٴ انبیاءآمده است ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ من فلان کار را کردم برای فلان مقصد فلان کار را انجام دادم برای فلان مقصد اگر فلان کار را نمیکردم به من اعتراض میکردید این آیه سورهٴ مبارکهٴ نساء از آن آیات کلیدی قرآن کریم است آیه 164 و 165 سورهٴ مبارکهٴ نساء که در بحث دیروز اشاره شد این است بعد از اینکه اسامی بسیاری از انبیای الهی (علیهم السلام) را دارد میفرماید: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾ خب اینکه میگویند انبیا 124 هزار نفرند حالا کمتر حالا 124 هزار نه 120 نفر بالأخره 25 نفر اسم شریفشان در قرآن کریم هست بقیه که نیست حالا ما 124 هزار نمیگوییم 124 نفر این 25 نفر اسمشان در قرآن است بقیه که نیست فرمود: خیلی از انبیا ما داستانشان را در قرآن برای شما نگفتیم ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ﴾ این هم در سوره مدینه است هم در سوره مکّه مکی و مدنی ﴿وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِیماً﴾ خب در آیه قبل فرمود: ﴿إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ﴾ آن وقت این قسمت را شروع میکند میفرماید: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ که این بعد هم همان طوری که ملاحظه فرمودید گرچه ظرف مفهوم ندارد ولی چون در مقام تهدید است مفهوم دارد یعنی ما اگر این انبیاء را نمیفرستادیم این بشر ما را زیر سؤال میبرد به ما میگفت که تو که میدانی مخصوصاً در قیامت که یومالاحتجاج است یومالفصل است میگفت تو که میدانستی انسان با بعد از مردن به این دیار عظیم میآید اینجا خبرهای فراوانی است نبأ عظیم هم همین جاست ﴿عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ العَظِیمِ ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ﴾ نبأ عظیم هم جریان قیامت است قیامت حق است بهشت بود جهنّم بود مواقف بود روز پنجاه هزار سال بود خطر مهم هم بود آخر چرا راهنما نفرستادی اگر ـ معاذاللهـ انبیا نبودند خدا زیر سؤال میرفت و مردم حجت داشتند فرمود: ما انبیا فرستادیم هم حلال و حرام را راه و چاه را برای دنیا تشخیص بدهند هم سعادت شهابت و بهشت و جهنّم آخرت را برای شما بازگو کند مردم هیچ حجتی بر ما ندارند ﴿فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ﴾ اگر این کار را نمیکردیم زیر سؤال میرفتیم.
پرسش ... پاسخ: جبر نه خالقی که حکیم است و غیر از حکمت کاری انجام نمیدهد سؤال میکنند تو که حکیم بودی علیم بودی قدیر بودی چرا این کار را نکردی؟ خب ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ این بهاء دادن به برهان عقلی است فرمود: براساس این جهت ما حجت فرستادیم خب پس برهان عقلی بر نبوت عام که در کتابهای حکمت و کلام مطرح است تام است برهان نقلی بر نبوت عام تام است بیاییم بخشهای دیگر قرآن کریم خدای سبحان میفرمود: هیچ ملتی نبود مگر اینکه ما برای او راهنما فرستادیم حالا ببینیم چرا تاریخ خاور دور یا باختر دور از انبیاء و قبور مردان الهی یا کُتب آسمانی خبری ندارند در سورهٴ مبارکهٴ نحل این چنین فرمود آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ نحل این چنین است خب پس مقام اول برهان عقلی است بر نبوت عام، مقام دوم تأیید همان برهان نقلی است بر نبوت عام در سورهٴ مبارکهٴ نساء، مقام سوم گزارشهای خبری قرآن کریم است که هیچ ملتی نبود مگر اینکه ما برای او راهنما فرستادیم آیهٴ.
پرسش ... پاسخ: بله حالا این ما معلوم نیست نافیه باشد یا موصوله و موصوفه باشد یک،
پرسش ... پاسخ: بله این یک، برفرض اینکه نافیه باشد یعنی در این چند روز بر خود در این چند روز در این چند سال پیغمبری در حجاز نیامد دیگر نه اینکه ﴿آبَاءَهُمُ الأَوَّلِینَ﴾ وگرنه همان جا دارد ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ﴾ تو یک پیامبری هستی که انبیای فراوانی آمدند پدران اینها هم همین حرفها را داشتند خب آیه 36 سوره مبارکه نحل این است ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ هیچ امتی نبود مگر آنکه برای آنها پیغمبر فرستادیم ما به وعدهمان وفا کردیم ما برابر حکمت کار کردیم لذا زیر سؤال نمیرویم ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب این برای نبوت عام ما چه گفتیم به او چه دستور دادیم آنها چه به مردم رساندند ما به آنها همین مطلب را گفتیم آنها هم به مردم همین مطلب را رساندند که ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ توضیح «لا اله الاّ الله» است ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ میشود لا اله آن ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ میشود الا الله، پس حرفی که ما به همه انبیاء گفتم همین «لا اله الاّ الله» ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آنجا هم سخن از عمومیت جریان نبوت است آیه 24 سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ هیچ امتی نبود مگر اینکه نظیری از طرف ذات اقدس الهی آمده پس آنها برهان عقلی بر ضرورت وحی و نبوت اینها هم دلیل عقلی بر وقوع که واقع شده در سورهٴ مبارکهٴ بینه این را به صورت بازتر ذکر فرمود سورهٴ مبارکهٴ بینه آیه اولش این است ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً ٭ فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ﴾ فرمود: هیچ کافری اعم از اهل کتاب و مشرکین آنها که اهل کتاب بودند این طور نبود که ما یک پیامبری بر آنها بفرستیم بقیه را رها بکنیم این طور نیست آنها هم که مشرک بودند و دین را نپذیرفتند این طور نیست ما بگوییم حالا که اینها دین را نمیپذیرند ما برای اینها راهنما نفرستیم این دو، فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ﴾ یعنی خواه اهل کتاب خواه مشرکین اینها ﴿مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ﴾ اصلاً وحی و نبوت و رسالت اینها را رها نمیکند هرجا باشند پیامبری هست کجا میخواهند بروند هرجا باشند در هر سرزمینی باشند ما برای آنها در همان سرزمین نظیری اعزام میکنیم اینها منفک از وحی و نبوت نیستند برای اینکه خدا ربّ اینهاست خب ربّ اینها باید اینها را به پروراند پرورش انسان در سایه وحی است میشود خدای سبحان گیاه خلق بکند و آب خلق نکند میشود خداوند حیوان خلق بکند حیوان را عطشان قرار بدهد و آب نیافریند اینکه نظم نیست این آب برای گیاه یک امر ضروری است، این آب برای حیوان تشنه یک امر ضروری است این وحی و نبوت برای جامعهٴ بشری یک امر ضروری است اگر او رب است ربّ عالمین است حالا انسان را بخواهد بپروراند انسان باید یک حیات گیاهی داشته باشد یا حیات حیوانی داشته باشد اینکه انسان نیست اگر گیاه را میپروراند اگر حیوان را میپروراند الاّ و لابد انسان را باید بپروراند پرورش انسان هم بدون وحی ممکن نیست فرمود: ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾ خب این ضرورت را میرساند آنها گزارش به او را میرساند آن هم برهان عقلی را میرساند که این سه مقام بحث شد یک مقام برهان عقلی و نقلی که آن البته هر کدام یک مقام خاص خودشان را دارند مربوط به برهان عقلی یا نقلی برای ضرورت وحی است، مقام ثانی آیاتی است که دلالت میکند بر تحقق این امر، مقام سوم این را ضروری میداند این ضروری به اصطلاح منطقی همان است که وقتی قرآن بخواهد از او سخن بگوید میفرماید ﴿الم ٭ ذلِکَ الکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ را شما اگر بخواهید به زبان منطق بیان کنید میگویید «المعاد حق بالضروره» «الوحی حقٌ بالضروره» این بالضرورهای که در اصطلاحات منطق هست همان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ای است که در قرآن دارد یعنی هیچ تردیدی در آن نیست اگر چیزی تردید ندارد خب ضروری است دیگر یقینی است دیگر حتمی است دیگر ، خب منتها حالا اصطلاحات فرق میکند اینجا فقط آنها رها نمیشود وحی و نبوت اینها را رها نمیکند خب چه خاور دور چه باختر دور میماند این چند تا سؤال که چرا ما در خاور دور مثلاً کتُب علمی نمیبینیم قبور انبیاء نمیبینیم آثار انبیا نمیبینیم مشاهد انبیا نمیبینیم تاریخ آنجا خبری نیست اینها میدانید آنها در کنار اقیانوسها زندگی میکنند جریان طوفان نوح تقریباً کل عالَم را عوض کرد یک بیان لطیفی جناب ابنابیالحدید در شرح همان نهجالبلاغه دارد میگوید ما از قبل از طوفان چون تاریخ مدونی در دسترس نیست خبری نداریم این را به آن میگویند ما قبل تاریخ اگر یک سونامی نظیرآنچه که در این قسمت چاپخانه اینها اتفاق افتاد بخش وسیعی از اقیانوسها را میگرفت دیگر میشد ما قبل تاریخ کل کتابخانهها و فرهنگها و تمدنها میرفت زیر آب، جریان طوفان را ایشان میگویند که خب ایشان یک مورخ نامی است میگوید این قبل از تاریخ است ما جریان قبل طوفان را در دست نداریم اما بعد از طوفان ما بالأخره از عالَم با خبریم هیچ ملّتی نه کافر نه مسلمان در کیش خود مردی به عظمت علیبنابیطالب نداریم بالأخره عزالدّین که یک آدم کمی نبود کافراً بالأخره شما ببینید آن مرد مصری وقتی فخر میکند میگوید من از کشوری آمدم که در جنگلهای ما شیر زندگی میکند مگر شیر در هر جنگلی زندگی میکند گفت: «نهنگ آن به که با دریا ستیزد» مگر تو هر دریایی هم نهنگ پیدا میشود تو هر آبی هم نهنگ پیدا میشود «زآب خُرد ماهی خُرد خیزد» خب این دریاچههای خزر و امثال خزر هم هستند دیگر اینها دریاچهاند دریایند بالأخره اما نهنگ میگوید برایم کوچک است اینجا زندکی کنم «نهنگ آن به که با دریا ستیزد» بالأخره این لنین این استالین اینها در درندگی کم نظیر بودند در شجاعت خودشان هم کم نظیر بودند ایشان میگوید کفّار هم مردان بزرگی در کفر دارند مسیحیها همچنین یهودیها هم همچنین زرتشتیها همچنین هیچ ملتی به عظمت علی مردی ندارد نه در شجاعت نه در کمال نه در مروت نه در مردانگی غرض اینکه ایشان میگوید ما جریان قبل از طوفان را به عنوان قبل از تاریخ است خبری نداریم ما آن وقت کجا ما، این سونامیهایی که هست اگر این اقیانوس یک پرشی دیگر بکند همه این کتابخانهها را زیر آب میبرد. مطلب دیگر اینکه اینهایی که به دنبال دایناسورها میگردند اینها آن گزینههای دینی را که ندارند که اینها چند پیش فرض دارند که اینها را این اجساد را این قبور را این مجسمهها را پیدا کنند رو آن گزینهها حل کنند اصلاً به این فکر نیستند که این دفن شد یا همین طوری به زیر خاک رفت آیا رو به قبله شد یا نه اینها اصلاً بحث نمیکنند آثار دینی اگر در این شخص باشد علامت سجده اگر در پیشانیاش هست یا نه برای اینها اصلاً مطرح نیست اینها با این گزینهها به سراغ حفر قبور نمیروند که تا بفهمند رو به قبله بود یا نه قبلهشان کدام طرف بود یا نه نشانه سجده داشتند یا نه اصلاً اینها برایشان مطرح نیست این به دنبال فسیل میگردد بنابراین ما نه راهی داریم برای نفی و نه تاریخ مدونی است که ما بگوییم چرا تعرض نکردند عدم تعرض دلیل بر نفی است و اما آنچه که سؤال میشود که مثلاً غرب دینپذیر نیست این اشتباه است وقتی عدّهای از بزرگان مغرب زمین میآیند اینجا چهارتا حرف میشنوند ما میبینیم مثل همین طلبهها متأثرند آنها حرف نشنیدند بیچارهها خیلی از آنها تشنه این معارفاند گاهی رجالشان میآیند اینجا چهارتا حرف میشنوند من میبینم که فقط گریه نمیکنند میگویند ما آنجا غریبیم این حرفها غریب است استاد دانشگاه است میآید اینجا چهارتا حرف میشنود چند سال قبل یکی دو نفر آمدند گفتند این حرفها که شما میگویید حرفهای موسی و عیسی است در حالی که حرفهای معمولی روایات بود این حرفها برای آنها مطرح نیست اینها تشنه آن حرفها هستند شاید یک وقتی یک روز هم اسلام از غرب ظهور کرده این طور نیست که مثلاً حالا حجت بر آنها تمام بشود و آنها ندانند آنها دنبال گمشده میگردند در همین نشست هزاره ادیان آن روز افتتاحیهشان بعدازظهر دوشنبه روز خب شهریور هم بود روز طولانی هم هست از دو نیم بعدازظهر تا غروب فقط مناجات این ادیان بود افتتاحیه سخنرانی و خیر مقدم و اینها نبود همهاش مناجات بود از مسلمانها یک کسی آمده اذان گفته با یک آهنگ خوبی و ترجمه کرده به انگلیسی آنها آمدند هرکدام مناجات خودشان را خواندند بوداییها آمدند هندوها آمدند بعضی نوازندگی کردند بعضی خوانندگی کردند مناجاتشان همین است الآن آنها دنبال بودا و غیر بودا هستند اصلاً از این جریان مادّه خسته شدند سرّش این است ما نتوانستیم به زبان روز حرفها را به آنها منتقل کنیم الآن به برکت انقلاب خونهای پاک شهدا این حرفها کم و بیش به غرب و شرق دور میرود غرض این است که این طور نیست که آنها نداشته باشند یا غرب دینپذیر نباشد یک وقت میشود زودتر از شرقیها اینها متدین شدند بنابراین هم برهان عقلی بر نبوت عام تام است هم برهان نقلی بر نبوت عام تام است این فصل اول که دو مقام داشت و هم آیات فراوانی گزارش میدهد که هیچ ملتی نبود مگر اینکه ما برای اینها راهنما فرستادیم. مقام ثالث و فصل ثالث این است که این امر ضروری است برای آنها هرگز اینها رها نمیکنند بُدِّ لازم اینهاست هرجا باشند مثل اینکه مرگ برای اینها ضروری است وحی هم برای اینها ضروری است اگر﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ این مما لا ریب فیه است یعنی بالضروره اگر به ما بگویند این قضیه را شما جهت بدهید که بشود موجهه ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ را موجهه کنید میگوییم بالضرورة دیگر نمیگوییم بالامکان که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ این قضیه است به آن جهت بدهید میگوییم بالضرورة، «کل ملّةٍ لها نظیر» به آن جهت بدهید میگوییم بالضرورة چرا؟ برای اینکه فرمود اینها منفک از وحی و نبوت نیستند اصلاً نبوت اینها را رها نمیکند به چسب است بالأخره ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ البَیِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾ بنابراین خاور دور باید خودش را دریابد باختر دور باید خودش را دریابد این چنین نیست که نباشد گاهی در این سرزمین است اما حالا چرا قصّه آنها را قرآن کریم نیاورده قرآن فرمود خیلی از چیزها را ما برای شما نگفتیم ما اگر بگوییم باید به شما هم بگوییم که بروید تحقیق کنید شما که راه تحقیق ندارید آن وقتی که این حرفها نازل میشد که راه تحقیق نبود برای الآن این حرفهای کلی باز است میفرمود مشرق عالَم بروید مغرب عالَم بروید بدون وحی نیست بدون نبوت نیست بدون نظیر نیست امثال ذلک.
پرسش ... پاسخ: نه این برای در یک منطقه است یک چند سالی است چون آخر هر روز که پیامبر نمیآید که هر یک ماه در بین یا هر یک سال در بین پیامبر نمیآید که پیامبر را خلفای او جانشینان او دینش را یک مدّت حفظ میکنند عالمان دین دین او را که ورثه انبیاء هستند حفظ میکنند این دوره دوره فطرت است بعد هم بعد از یک مدّتی خب فاصلهٴ بین حضرت موسی و حضرت عیسی (سلام الله علیهما) یک مقداری بود فاصله حضرت موسی و انبیای قبلی یک مقداری بود این طور نیست که هر یک سال در میان یک پیامبری بیاید که بالأخره آن پیامبر قبلی بوسیله امامان قبلی جانشینان بعدی محفوظ است تا نوبت پیامبر دیگر برسد تا برسیم به خاتم. خب
پرسش ... پاسخ: نه آن انفکاک نیست برای اینکه حرفهای آن پیامبر قبلی را جانشینان او ائمه او خلفای او به مردم دارند میگویند دیگر آن وقتی هم که خود پیغمبر هست که امکانات نظیر امکانات فعلی نبود که خود پیغمبر بتواند حرفش را به همه مردم برساند، آن وقت هم قرأ و قصبات دور دست را بوسیله ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ اینها تأمین میشد مگر در جریان انطاکیه و غیرانطاکیه که سورهٴ مبارکهٴ یس دارد خود وجود مبارک حضرت عیسی یا پیامبر دیگر (علیهم السلام) مستقیماً به این قُرأ و قصبات میرفتند یا نمایندگان اینها میرفتند ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ وقتی در زمان خود پیغمبر چطور چه کسی به حبشه رفت بالأخره پیام وجود مبارک حضرت را به حبشه بردند و جاهای دیگر میبردند خود حضرت (سلام الله علیه) که به همه قرأ و قصبات سری نمیزد که و همه آنها هم نظیر حضرت امیر نبودند که به یمن بروند که خب حبشه عبدالله جعفر را فرستاد جای دیگر دیگری را فرستاده بود اینها نمایندگان پیامبرند علمایند تربیت شده زیر دست پیامبر حرف او را میفهمند و میبرند کتاب او را میبرند به آنها میرسانند قرآن را به آنها منتقل میکنند آیات قرآن را به آنها منتقل میکنند و مانند آن حجت میشود تمام، بنابراین اینکه فرمود ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً﴾ هم زیادهخواهی آنها که میگفتند حتماً باید پیامبر فرشته باشد آن زیادهخواهی را برطرف کرده است که چرا فرشتهها را نمیبینیم و مانند آن و هم ضرورت وحی و نبوت را مشخص کرد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی﴾ امّا جریان ﴿القُرَی﴾ یک وقتی است قریه در قبال مدینه قرار میگیرد نظیر سورهٴ مبارکهٴ یس تفسیر قاطع شرکت است خب اگر از یک منطقهای اوّل تعبیر به قریه شده بعد تعبیر به مدینه شده معلوم شد نکتهای است دیگر چون تفسیر و تقابل قاطع شرکت است معلوم میشود آنجا که فرمود قریه روی حساب بود حالا که از همان جا به مدینه تعبیر میکند حساب دیگر است امّا آنجایی که تفسیری درکار نیست تقابلی درکار نیست خود قریه مطرح است خب قریه اعم از منطقه کوچک و بزرگ است متمدن نشین و غیر متمدننشین است امّا اینکه جریان مدینه و مردم مدینه در بحث دیروز از آیات سوره مبارکه حشر شاهد آورده شد گاهی ممکن است بگویند که اگر مردم مدینه مهاجری را پذیرفتند و آنها را یاری کردند براساس ایمانشان بود نه براساس شهرنشینیشان خب نقل کلام در ایمانشان بود چطور اینها ایمان آوردند و چند قدمی مردم مکه ایمان نیاوردند درست است که اینها روی ایمانشان پذیرایی میکردند امّا ایمانشان محصول خردورزی آنهاست یا آدم عاقلی بودند برخلاف
﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً﴾ اینها چند قدمی مکّه بودند و انصار در مدینه هفتاد هشتاد فرسخ فاصله داشتند آنها که چند قدمی مکّه بودند مشمول ﴿الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ﴾ شدند اینها که چندین فرسخی مکه بودند یعنی در مدینه زندگی میکردند ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ شدند پس اگر اینها انصار مهاجرین را استقبال کردند و به اینها کمک میکردند در اثر ایمان اینهاست درست است اما ایمان اینها بر اثر هوشمندی اینهاست. مطلب دیگر این است که خود مکّه خود مکّه در بحثهای قبل هم مشابه این را داشتیم این از بیانات نورانی پیغمبر (صلّی الله وعلیه و آله و سلّم) است که این به مناسبتی در این سالها هم بحث شد این برای آن است که هیچ عالمی از شهر خود نرنجد این امر طبیعی است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله وعلیه و آله و سلّم) فرمود: «ازهد الناس فی العالم اهله و جیرانه» بیرقبتترین مردم به علما همشهریان اویند این از بیانات نورانی پیغمبر است برای اینکه این را در دوران کودکی و دوران میدان بازی و دوران دبستان و مکتب دید حالا بشود آقای آنها برای آنها سخت است تحمل نمیکنند یک امر طبیعی است آن وقت نباید انسان اینها را به حساب اسلام بیاورد آنجا نشد جای دیگر توقعاش را کمتر بکند از آن طرف آثار مثبت فراوانی هم دارد که «لینظروا قومهم» فرمود، از این طرف کمتر گفتم دیرترین شهری که به وجود مبارک حضرت ایمان آورد شهر مکّه بود تو انقلاب هم ما نام نمیبریم دیرترین شهری که به امام (رضوان الله علیه) ایمان آوردند بعضی از شهرهای مناسب ایشان بودند یعنی جزء دیرترین شهرها بودند این امر طبیعی است اگر مسئله ملّی و غیرت ملّی و اینها باشد بله به اینها بر میخورد امّا مسئله دین باشد و تکلیف الهی باشد اینها تحمل نمیکنند «أزهد الناس فی العالم اهله و جیرانه» اینکه غالب علما بچههایشان خوب در نمیآید همین است علما وقتی بیرون هستند درس میگویند بحث میکنند نماز میخوانند هدایت میکنند اما در خانه که هستند با لباس عادی نشستند میگویند میخندند میخورند و میخوابند آن بچه اینها را میبیند آن بچه دیگر درس و بحث و فداکاری عالم را که نمیبیند این خیال میکند پدرش یک آدم معمولی است کم اتفاق میافتد قلَّ ما یتفق وگرنه «أزهد الناس فی العالم اهله و جیرانه» نباید بگوییم اگر این عالم آدم خوبی باشد چرا بچه او نه خیر شاگردان او بچّههای اویند این طور نیست که حالا اگر بچهاش خوب در نیامده یک نقصی نه خیر این همه شاگردی که او تربیت کرده بچههای اویند.
پرسش ... پاسخ: همین دیگر برای اینکه این دردهایشان را میداند باز هم این را تحمل میکند از این طرف که این موظف است که آن را تحمل بکند از آن طرف به او میفرماید مبادا بروی به مردم آقایی بفروشی اگر تو را تحمل نکردند نگران نباش یک امر طبیعی است تو حرفت را بزن تو میدانی مشکل اینها چه هست تو فرهنگ اینها را بلدی زبان اینها را بلدی خلق و خوی اینها را بلدی معصیتهای اینها را بلدی راه درمانش را هم بلدی تو برو بگو ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ دیگری اگر رفته تو مراسم شرکت میکند نه اینکه بتواند واقعاً آدم ساز و کافل باشد بله یک مراسمی دارند این هم مراسمشان را اداره میکند اما بتواند کیمیاگری کند اصلاح کند او از آن عالم محل بر میآید خب اینکه فرمود.
پرسش ... پاسخ: بله این را شروع کردهاند امّا فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾ همان کار را هم کردهاند اما یک وقتی خانواده جعفر طیّار دارد میآید حضرت امیر میفرماید ما به او افتخار میکنیم یک وقتی نظیر فرزند امام دهم جعفر طرّار در میآید آن دیگر به سوی اختیار خودش است تنها پدر که نیست این طرارها و طیّارها همه از خانواده وحی و نبوتاند همه هم امام زادهاند اما این دیگر مربوط به خصوصیت شخص است و خصوصیت مادر هست خوب آن طیّار در آمدن که وجود مبارک حضرت امیر به او افتخار میکند او هم از همین خانواده بود آن جعفر کذّاب و طرار هم طور دیگر درآمده تنها خوبی پدر که کافی نیست وگرنه ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ﴾ نازل نمیشد همه این مشکلات را باید اینها تحمل بکنند و عنایت بکنند ما تا آنجا که وظیفه ما هست اینکه خودمان را اصلاح بکنیم ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾ درست میگویی اگر مردم ببینند ما یک طور کارها اعضای منزل هم همین طور یک طور حرف میزنیم یک طور عمل میکنیم ـ معاذاللهـ دیگر در آنها هم اثر نمیکند اما اگر نه آنها ببینند ما آن طوری که حرف میزنیم همان را داریم عمل میکنیم منتها حالا منزل که جای درس و بحث و مطالعه و اینها خب مطالعه که جایش در کتابخانه هست اما بالأخره جایش استراحت است و غذا خوردن هست و مهمانی با فرزندان است و خوابیدن ولی همین نانی که انسان میآورد میفهمد که این نان را از همان راهی در آورده که گفته نه طوری دیگر درآورده این در او اثر میگذارد این حجت برای او بر فرض هم بچه اگر یک کمی بتواند یک کمی بیراهه برود بعد به راه میآید اما اگر خدای ناکرده آنها ببینند ما یک طور بیرون حرف میزنیم درون یک طور عمل میکنیم یک طوری دیگر نان میآوریم به اینها میدهیم خب اثر ندارد دیگر به ما گفتند ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾ اول خودتان و بچههاتان را حفظ بکنید بله این درست خب فرمود ما اگر به شما میگوییم انبیاء فرستادیم میگوییم بروید تحقیق کنید ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ از اینجا معلوم میشود که اگر بفرماید ما آن طرف آب شرق یا آن طرف آب غرب یک سرزمینی بود پیامبری فرستادیم آنها بد کردند یک همچین عذابی را آوردند راه تحقیق نبود چگونه بفرماید ﴿سِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُجْرِمِینَ﴾ فرمود همین منطقه خودتان را که ببینید بهتر در جریان همین این در سورهٴ مبارکهٴ حجر به مردم حجاز میفرماید شما که وقتی میخواهید مسافرت کنید به شام این دو شهر بین راه سر راهتان هست ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ یعنی این دو شهری که ما ویران کردیم برای جادّه است بروید تحقیق کنید خب این قابل گفتن هست اما بگوید آن طرف آب شرق یا آن طرف آب غرب یک شهری بود ما آن را ویران کردیم یا آنها آدمهای خوبی بودند و به مقصد رسیدند این راه اثبات ندارد مطلب دیگر اینکه محور مدنیّت که همان عقل و فکر و دیانت است در آداب و سنن اخلاقی و اعتقادی مردم ظهور میکند وگرنه داشتن قصرهای آن چنین یا زندگی این چنین این نشانه تمدّن نیست در سورهٴ مبارکهٴ فجر وقتی از عاد و ثمود سخن به میان میآورد میفرماید آیه شش و هفت سوره فجر این است ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی البِلاَدِ﴾ اینها دارای قصرهایی بودند که اصلاً در کُره زمین سابقه نداشت در بخشی از آیات دارد که اینها ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ بعضیها یک ویلاهایی ییلاقی دارند بعضیها کوهها را ویلا میسازند الآن ما نداریم کسی که آن قدرت را داشته باشد که کوه را به صورت یک ساختمان مجلل در بیاورد این قدر بتراشد که اتاق پذیرایی داشته باشد اتاق خواب داشته باشد متفرعات داشته باشد خود سنگ کوه را فرمود: اینها ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نمیرفتید در منطقه کوهستانی ویلا میساختید نه خود این کوهها الآن هم نشانههاش به عنوان آثار باستانی در بعضی از این کوههای سنگی هست که اینها قصری میساختند از خود کوه فرمود: اینها نشانه تمدّن نیست ﴿إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی البِلاَدِ﴾ آن گاه درباره همینها فرمود و ﴿وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالوَادِ ٭ وَفِرْعَوْنَ ذِی الأَوْتَادِ ٭ الَّذِینَ طغَوْا فِی البِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الفَسَادَ ٭ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ﴾ پس معیار تمدن چیز دیگر است نه اینها، اینها البته صنعت است در حدّ خود از جای حلال نافع است میماند.
پرسش ... پاسخ: او را میگوید به اینکه خودش هم میگوید میگوید این اولاست تعیین با اولویت ایست تعیینی است افضل واجب نیست متأسفانه مبنای کلامیشان این است میماند دو مطلب دیگر اینکه انسان چه مقلد باشد چه محقق باشد باید خردمند باشد این آیاتش یک بخش از آیات قبلاً گذشت یک بخشی از آیات دیگر انشاءالله در نوبت فردا مطرح است.
«والحمدلله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است