- 1024
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 90 تا 98 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 90 تا 98 سوره یوسف
- مطالب تفسیری، ادبی و اخلاقی در مورد آشنایی برادران با حضرت یوسف (ع)
- بخشش و گذشت یوسف (ع) از برادران
- رساندن پیراهن یوسف به حضرت یعقوب (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ٭ قَالُوا أَءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ ٭ قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ ٭ قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ٭ اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَالقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ ٭ قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم ٭ فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ القَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ٭ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾
برادران برای آخرین باری که برای دریافت سهمیه آمدند جریان آزادسازی برادرشان بنیامین را مطرح کردند و آن تعبیر ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا﴾ ناظر به صدقه مصطلح نیست تا کسی بحث کند به اینکه چگونه صدقه بر انبیا جایز است یا برای پیغمبرزادهها جایز است آن ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا﴾ اگر ناظر به آزادسازی بنیامین باشد دیگر این مسأله مطرح نیست که چگونه آنها درخواست صدقه کردند تا کسی بگوید که ممکن است صدقه بر پیغمبر و پیغمبر زاده در شریعت قبل حرام نبودهاست اگر ظهوری در آن ندارد این سؤال و جواب هم قهراً مطرح نیست آنگاه وجود مبارک یوسف برای اینکه فصل جدید از این ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ را آغاز کند خودش را کم کم معرفی کرد و آنها را هم به استغفار هدایت کرد اولاً به سنّت الهی آشنا کرد ثانیاً و به راه رسیدن به آن سنّت الهی هم آشنا کرد رابعاً منظور وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) سرزنش یا توبیخ نیست زیرا صدر و ساقه این بخش از داستان هیچ سخن از سرزنش و انتقام گیری و عیبجویی و اینها نیست ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ شما در ظرف جهل یک کاری کردید همچنان روی آن جهل باقی هستید یا عالم شدید نه اینکه آن قصه را میدانید یا نه بدی آن قصه برای شما روشن شد یا نه اگر بدی روشن شد راه حل هست نه اینکه میدانید چه کردید خب بله میدانند چه کردند میدانید آن کار قبیح است یا آن وقتی که جاهل بودید جاهلانه اقدام کردید روی جهل عقلی مثلاً جهالت عملی الان هم روی همان باقی هستید اگر روی همان باقی هستید که راه برای توبه و اینها نیست برای اینکه انسان خوابیده تا بیدار نشود توبه نمیکند اگر تحولی در شما پیدا شده است راه حل هست یعنی هل صرتم یقضاناً آیا بیدار شدید آیا از غفلت به در آمدید آیه از جهل به علم درآمدید از جهالت به عقل درآمدید از سهو و نسیان به هوشیاری درآمدید اگر درنیامدید دربیایید پس میبینید اینها اصلاً فضا فضای هدایت است نه فضای انتقام گیری اگر در حال خواب خوابیده بودید و غافل بودید سهو و نسیانی داشتید جهالت عملی داشتید جهل علمی داشتید آیا بیدار شدید و هوشیار شدید یا نه اگر بیدار شدید راه حل هست ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ حالا حضرت میخواهد اینها را هدایت کند اینها راه به موضوع بردند عرض کردند شما یوسفید فرمود بله من یوسفم و این هم برادر من است در نوبت قبل هم ملاحظه فرمودید که لازم نبود که بفرماید این برادرم است برای اینکه برادر را همه میشناختند دیگر میخواهد با همان مطلبی که برای همان مطلب این قصه را آغاز کردند مأنوسشان کند که من و برادرم هر دو محسود بودیم منتها من بیشتر او کمتر هر دوی ما اهل تقوا و اهل صبر بودیم به این مقام رسیدیم ما در کنار هم هستیم ﴿قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ برای انیکه ﴿إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾ که صغری و کبری و آن مقدمه مطوی در جلسه قبل گذشت حالا اینها فهمیدند که باید برگردند گفتند ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ خدا تو را بر ما انتخاب کرده است ایثار کرده است ترجیح داده است و ما بله خطاکاریم اشتباه کردیم بد کردیم خب این که گفتند ﴿وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ﴾ این ﴿إن﴾ برای تاکید است ﴿إن﴾ یعنی مخفف از مثقله میتواند باشد یعنی تحقیقاً ما این چنین هستیم ما خطاکاریم این ﴿وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ﴾ با ﴿لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ بوی شرمندگی و عذرخواهی و اینها میدهد وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) بحث را از اینجا آغاز کردند که ما اصلاً خودمان را معرفی نکردیم تا شما عذرخواهی کنید ما برای چند تا نکته برتر خودمان را معرفی کردیم یکی ملاک رسیدن به فیض الهی که صبر و تقواست خواستیم بازگو کنیم یک، دوم اینکه خدای سبحان هرگز بنده صابر و پرهیزکار خود را رها نمیکند این دو، سوم اینکه راه حل به شما نشان بدهیم ما بنایمان این نبود که انتقام بگیریم ﴿قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ گاهی روز در برابر شب است مثل نماز روز در برابر شب گاهی مجموع شب و روز را میگویند روز مثل صلاة یومیه که مجموع لیل و نهار است گاهی روز به معنای روزگار است در این عصر که من به این مقام رسیدم و شما در کمال نیاز هستید هیچ مشکلی ندارید الیوم یعنی این عصر مثل ﴿الیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ ﴿الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ این روز در مقابل شب نیست یک، مثل صلاة یومیه در قبال لیلیه مجموع شب و روز هم نیست مثل صلاة یومیه این یوم یعنی این عصر این روزگار در این عصر که من به این مقام رسیدم و شما در آن وضعید هیچ نگرانی نباشد که ما حالا در صدد این باشیم انتقام بگیریم نه شما در صدد آن باشید عذرخواهی بکنید نه اینها نیست معلوم میشود طرح این جریان که فرمود ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ مثل آن است که یک پزشک مهربانی به یک بیمار ناپرهیزی میگوید میدانی آن غذای زیانبار را که نمیدانستی خوردی الان همچنان جاهلی یا فهمیدی ضرر دارد اگر فهمیدی ضرر دارد بیا دارو بدهم راه حل به شما نشان بدهم این آن است نه اینکه بخواهد انتقام بگیرد حیثیت آنها را زیر سؤال ببرد فرمود اگر جاهلید که خب باید عالم بشوید اگر عالم شدید که راه حل دارد دیگر ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم﴾ از طرف ما در این روزگاری که همه قدرت در اختیار ماست و همه ضعف مال شما هیچ نگران نباشید ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ این نفی جنس است ثرب آن چربیهای رقیقی که روی روده و معده و اینهاست وقتی این ثرب را برداشتند میشود تثریب قبلاً هم گذشت که گاهی این تشدید و مضاعف بودن باب تفعیل کار الف ازاله باب افعال را میکند همانطوری که الف باب افعال گاهی برای ازاله است این مضاعف بودن باب تفعیل هم برای ازاله است حرّض یعنی ازال الحرص حرض یعنی چیزی که قابل اعتنا نیست ﴿حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی القِتَالِ﴾ یعنی این بی اعتنایی را بردار ثرب یعنی آن چربی روی روده و معده تثریب یعنی ازاله آن چربی مثل تجلید یعنی ازاله آن جلد پوست خب بالأخره حافظ بدن است اگر این پوست را بکنند که دیگر کسی نمیتواند طاقت بیاورد که میگویند پوستش را کنده یا پوستت را میکنم تجلید یعنی ازال جلده که این باب تفعیل اینگونه از موارد تقریر تجلید کار همان همزه باب افعال را میکند اینجا هم تثریب کار همزه باب افعال را میکند اثرب و ثرّب یعنی ازال ثربه یعنی آن چربی را کند مثل پوست شکم اگر پوست را بکنند دیگر او دوام نمیآورد فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ﴾ این نفی جنس است یعنی هیچ نوع آسیبی به شما نمیرسد هیچ کس کاری به شما ندارد پرده محفوظ است آبرو محفوظ است ما به کسی نخواهیم گفت خودمان هم انتقام نمیگیریم به روی شما هم نمیآوریم مانند آن منتها مشکل خودتان را با خدا حل کنید
سؤال: ... جواب: گاهی تقدیم و تاخیر با فاء و ثم و اینهاست بله آنجاها نشانه این است که اولی مقدم است و دومی مؤخر گاهی واو است که برای مطلق جمع است این ترتیب ذکری دلیل ترتیب رتبی نیست اما خب جامعترین کمالات بعد از مسئله توحید تقواست دیگر فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ مثل ﴿الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ در این روز که همه قدرت در اختیار ماست هیچ نگران نباشید شما حالا فهمیدید که کاملا در اختیار مایید و ما هم کمال قدرت را داریم و شما هم کمال ستم را نسبت به ما کردید فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ پس راجع به حق الناس هیچ نگران نباشید میماند حق الله حق الله هم ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ اگر این ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ خبر باشد یعنی اگر توبه کردید ذات اقدس الهی شما را میبخشد میآمرزد چون خدا ارحم الراحمین است ما که بنده خداییم بنده ضعیف و ذلیل اوییم از حقمان گذشتیم خدا که ارحم الراحمین است یقینا از حق خود میگذرد اگر این جمله خبر باشد با آن بیانی که وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) دارد کاملا هماهنگ میشود یعنی یعقوب وعده داد که من برای شما استغفار میکنم وجود مبارک یوسف (سلام الله علیهما) گفت خدا میآمرزد این دلیل نیست که یوسف (سلام الله علیه) زودتر از یعقوب نسبت به برادرانش مهربانانه رفتار کرد اما اگر جمله انشائیه باشد جمله خبریهای است که به داعیه انشاء القا شده مثل اینکه عند العطاس میگویند «یرحمکم الله» اگر تشنیط و تسمیة العطاس اگر کسی عطسه کرد مستحب است انسان بگوید «یرحمکم الله» این با فعل مضارع است و دعا میکند برای این انشا است نه خبر اگر نظیر یرحمکم الله باشد خب جمله دعائیه است و انشائیه است و الان دارد از ذات اقدس الهی برای آنها استغفار میکند ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ آن وقت این سؤال مطرح است که چطور وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) فرمود ﴿سَوفَ أستَغفِر﴾ آن طبق آن بحثهایی که هم شیعهها نقل کردند هم سنیها مثل زمخشری در کشاف که وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) منتظر رسیدن سحر آن هم سحر شب جمعه بود که فرصت مناسبی باشد برای استغفار که فرمود ﴿سَوفَ أستَغفِر لَکُم﴾ و چون با فعل مضارع است و نشانه استمرار یعنی من مرتب برای شما استغفار میکنم چه اینکه نقل کردند مدتها برای فرزندانشان طلب مغفرت میکرد خب پس هم حق الناس بخشوده شد هم حق الله معلوم میشود این بخش از تاریخ و داستان برای آن است که آنها را عالم کند آگاه کند متنبه کند مستغفر کند یک، و سنّت الهی را بازگو کند دو، و راه رسیدن به سنّت الهی که حفظ و حراست است که صبر و تقواست آنها را تعلیم بدهد سه، ﴿وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ حالا اینها مطمئن شدند که حق الله بخشیده شد قابل بخشش است یا توبه کردند و بخشیده شد و حق الناس هم بخشوده شد منتها مشکل پدر دارند که از وجود مبارک یعقوب هم طلب رحمت بکنند یعنی درخواست بکنند که برای آنها از خدای سبحان مغفرت بطلبد وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) یک پیشنهاد سنگینی میدهد حالا این پیشنهاد را چه کسی قبول بکند؟ پدری که ﴿وَابْیَضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ کَظِیم﴾ دو پسر را در دو مقطع طولانی به این برادرها داد که هیچ کدام برنگشتند به آن وضع و هر دو در زحمت بودند حالا این بار وجود مبارک یوسف میگوید پدر را هم بیاورید خب آن پدر پیر با چه اطمینانی همراه اینها حرکت بکند اینها که مرتب میگفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ به همراه اینها با چه اطمینانی حرکت کند آن هم عائله را بیاورد وجود مبارک یوسف هیچ راه حلی به حسب ظاهر نداشت مگر اینکه پدر را مطمئن کند آن نامهای که جناب زمخشری در کشاف نقل کرد و بعضی از مفسران شیعه هم نقل کردند آن نامه را وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) که برای یوسف ننوشت به عنوان عزیز مصر نوشت به حسب ظاهر بنا بر این نبود که بداند این یوسف است خب یوسف (سلام الله علیه) فرمود ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا﴾ این پیراهن معلوم میشود یک نشان خاصی بود که حالا بین یوسف و یعقوب (سلام الله علیه) بود یا نه این پیراهن یک خصیصهای داشت که مال مسئولان بلندپایه مصر است مال افراد عادی نیست اگر کسی جامه وزیری را که در مصر مخصوص وزیر بود به همراه داشته باشد معلوم میشود که این جامه عادی نیست دیگر بالأخره یک علامتی آنچه را که زمخشری نقل میکند در تفسیرهای شیعه هم هست که این پیراهن ارثی بود از وجود مبارک ابراهیم (سلام الله علیه) به حضرت یعقوب و از او به حضرت یوسف (سلام الله علیهم اجمعین) رسید اثباتش آسان نیست برای اینکه وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) را در آن نوجوانی به چاه انداختند دیگر بقچه و اثاث و لباس همراهش نبود که پیراهن قیمتی و میراث خانوادگی و نبوی ابراهیم (سلام الله علیه) در آن جمع باشد که بعد هم آن قافله آمد و حضرت را از چاه درآورد و فروختند و رد شد و رفت در طی این چندین سال یک چنین پیراهن گرانبهای خانوادگی را که در اختیار کسی که گاهی در چاه است گاهی در زندان است قرار نمیدهند که اگر پیراهن پیراهن وزیر رسمی مصر باشد خب بالأخره یک پیراهن شناخته شده است که این لباس رسمی من است این پیراهن را ببرید البته این لباس از آن جهت که لباس مسئولان رسمی مصر است حرمتی ندارد ولی چون به بدن مطهر یوسف صدیق (سلام الله علیه) رسیده است ارزشی پیدا کرده که قبلاً این قصه گذشت سه تا قمیص است از وجود مبارک یوسف در سه مقطع تاریخی هر کدام یک کار خاصی را کردند خب
سؤال: ... جواب: فرمایش شما درست شنیده نمیشود اگر کسی سوالی اشکالی دارد جلوتر بنشیند
سؤال: ... جواب: نه خیر نه اثباتش آسان نیست آخر از چه راه ما بگوییم یک کسی که
سؤال: ... جواب: بله زمخشری نقل کرده سنیها نقل کردند شیعهها نقل کردند اما اثباتش آسان نیست وجود مبارک یوسف را در نوجوانی به چاه انداختند دیگر بقچه لباس و اینها همراهش نبود که آن ﴿فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ این را گرفتند بعد به عنوان غلامی فروختند بعد آمد در خانه عزیز مصر و بعد هم چندین سال در زندان بود اثبات اینکه آن پیراهن گرانبهای خانوادگی نبوت را حضرت داشته باشد اثباتش آسان نیست
سؤال: ... جواب: این گفت که ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا﴾ این بالأخره یک نشانی بین وجود مبارک یوسف و یعقوب (سلام الله علیه) باید باشد محال نیست آن پیراهن ولی اثباتش آسان نیست یک علامتی باید باشد که با این علامت وجود مبارک یعقوب بفهمد این پیراهن پیراهن یوسف است حالا یا مسئولان رسمی مصر یک لباس خاصی داشتند یا رابطه غیبی بین پدر و پسر بود که بالأخره فهمیدند یک پیراهن باشد که حضرت مطمئن بشود البته این کرامتی که این پیراهن به همراه خود برد که ﴿فَالقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً﴾ این بهترین نشان کرامت خداست این باعث اطمینان و باعث آرامش وجود مبارک یعقوب است با اینکه قبلاً فرمود ﴿إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ آنها آرام بخش است وگرنه وجود مبارک یعقوب به چه اطمینانی خودش را و همسرش را با این قافله و به اطمینان حرف این برادرها حرکت کند این برادرهایی که دو بار تعهد کردند و خلاف کردند بالأخره یک علامتی باید باشد تا وجود مبارک حضرت مطمئن بشود ﴿بِقَمِیصِی هَذا﴾ باید یک خصوصیتی داشته باشد یک، آن جریان هم که ﴿فَارْتَدَّ بَصِیراً﴾ برای خودش نشان کرامتی است دو، آن راهی که وجود مبارک یعقوب فرمود ﴿إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ سه، این مجموعه مایه طمأنینه وجود مبارک یعقوب و دودمان یعقوب شد وقتی حضرت مطمئن شد خب حالا با قافله حرکت کردند و آمدند ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَالقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی﴾ گفتند جمال یوسف گرچه نهایت ظرافت را دارد ولی گاهی کار از پیراهن برمیآید نفرمود وقتی آمد اینجا بینا میشود کار را باید با پیراهن انجام داد او بینا میشود یأت یأتی یعنی یصیر مثل جاء که گاهی به معنای صار میآید عطا گاهی به معنای صار میآید یأتی هم به معنای یصیر میآید این هم مجزوم شده ﴿یأت بصیراً﴾ یعنی یصیر بصیراً خب حالا که این چنین شد شما هم با همه برادرها با اعضای خانواده در خدمت پدر و مادرتان بیایید ﴿وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ بیایید پیش من همهتان با هم بیایید دیگر حالا آمدن شما کنعانیها به مصر محذوری ندارد.
سؤال: ... جواب: چون مقام غیبی اگر باشد طمأنینه آور است دیگر یا یک علامت خاصی بین وجود مبارک یوسف و یعقوب (سلام الله علیهما) باشد یا از راه غیب بفهمد وگرنه اگر این برادرها یک پیراهنی را بیاورند و بگویند این پیراهن عزیز مصر است و عزیز مصر گفته با هم حرکت کنیم برویم آن پدر پیر که ﴿وَابْیَضَّتْ عَینَاهُ﴾ به چه اطمینان به همراه این پسرها که دو بار خیانت کردند حرکت کند بالأخره یک آرامشی میخواهد یک طمأنینهای میخواهد دیگر این طمأنینه به یکی از این راهها حل میشود آنکه زمخشری و دیگران نقل کردند ثبوتاً ممکن هست ولی اثباتاً آسان نیست اما اگر این لباس لباس رسمی مسئولان بلند پایه مصر باشد که پیش همه شناخته شده است خب این لباس رسمی را وقتی کسی میفرستد معلوم میشود که دعوت رسمی است این نظیر یک نامه نیست کسی جعل بکند این لباس رسمی را وقتی ملک مصر یا عزیز مصر میفرستد معلوم میشود از طرف خود اوست یک دعوتنامه رسمی است این اطمینان بخش است وقتی اینها حرکت کردند آمدند یعنی از مصر درآمدند به اصطلاح از حد ترخص خارج شدند که به طرف کنعان حرکت کنند ﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ﴾ یعنی همین که قافله از حد ترخص خارج شد این فصل نظیر آنچه که در آیه 249 سورهٴ مبارکهٴ بقره هست که ﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ﴾ یعنی وقتی طالوت این سپاهیان را از آن ستاد مرکزی بیرون آورد این را میگوید فصل اینجا هم چون آنجا با بار تعدیه استعمال شده است اینجا هم خود عیر فصل یعنی از حد ترخص مصر خارج شدند وجود مبارک یعقوب فرمود: ﴿إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ این را با جمله اسمیه و با نون تأکید ثقیله و با لامی که مفید تاکید است بیان فرمود فرمود من بوی یوسف را میشنوم بدون تردید اگر شما تفنید نکنید فند همان خرافه و خرف بودند و امثال ذلک است تفنید که باب تفعیل است برای نسبت به خرافه است یعنی اگر مرا به خرافه منتسب نکنید منسوب نکنید نگویید خرفت شدی کهنسال شدی فرتوت شدی من حرفم این است که بطور یقین من بوی یوسف را میشنوم
سؤال: ... جواب: بله؟
سؤال: ... جواب: بله در اینجا دو مطلب هست یکی اینکه وجود مبارک یعقوب به چه کسی میگوید خب یک عده یقینا بودند اعضای خانواده بودند آن عروسها بودند نوهها بودند خیلیها بودند بالأخره یک بیتی که دوازده یا یازده خانوار زندگی میکنند در خدمت پدر جمعیت زیادی هستند دیگر همه اینها زن داشتند بچه داشتند و همه اینها به وجود مبارک یعقوب میگفتند آخر این چیست در حدود بیش از 25 سال یوسف یوسف میگویید آخر او که گرگ او را خورده یا آن برادرها هم میدانستند که از بین رفته خیال میکردند این جمعیت زیاد که بودند و وجود مبارک یعقوب همیشه یوسف یوسف میکرد به تعبیر زمخشری ﴿یَا أَسَفَى عَلَی یُوسُفَ﴾ بین أسف و یوسف جمع کرده است که یک حسن تجانس ادبی را به همراه دارد نظیر ﴿ وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ ﴿مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ یَقِینٍ﴾ ایشان میگوید جمع أسف و یوسف از همین قبیل است مدام یا اسفی یا اسفی میگفت خب همه نگران بودند که چیست که سالیان متمادی یوسف یوسف میگوید او که رفت بالأخره این یازده نفر یازده تا همسر داشتند چندین بچه داشتند یک جمعیت زیادی در دودمان حضرت یعقوب زندگی میکردند اگر چنانچه اینها بودند به حضرت یعقوب گفتند که ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ اگر برادرها این ده برادر بعضیها رفتند بعضیها ماندند چه اینکه ظاهر المیزان این است خب برخیها به همراه آن پیراهن دارند میآیند برخی از این برادرها هم در مصر بودند به حضرت یعقوب (سلام الله علیه) عرض کردند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) ثبوتاً ممکن است اما اثباتاً دلیل بر حصر نیست ممکن است همه برادرها رفته باشند اعضا و سایر اعضای خانوادهای که آنجا ماندند آنها گفته باشند خب ﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ﴾ منتها استظهاری که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد این ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ نشانه آن است که بعضی از برادرها ماندهاند وگرنه به عروسها و به نوهها خدای سبحان بفرماید: ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ آنطوری که تا کنون صدر و ساقه قصه ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ بود این بعید است اینکه ایشان در المیزان میفرمایند ظاهراً برادران دو دسته شدند یک عده خدمت پدر ماندند یک عده برای گرفتن سهمیه به مصر رفتند شاید به ذهن از این جهت نزدیک بیاید برای اینکه حضرت یعقوب به آنها فرمود پدر آنها به آنها فرمود: ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ خب اگر فقط عروسها بودند و نوهها بودند تا کنون قرآن کریم از حضرت یعقوب نسبت به عروسها و نوهها به عنوان ابوهن ابوهم یاد نکرده بود هر جا سخن از ﴿أَبُوهُمْ﴾ است یعقوب (سلام الله علیه) است و این ده پسر یا یازده پسر این است که ایشان فرمودند که این برادرها دو دسته شدند یک عده در خدمت پدر ماندند یک عده رفتند مصر که سهمیهشان را بگیرند و برای آزادسازی بنیامین هم تلاش و کوشش بکنند
سؤال: ... جواب: بله آن رابطه ملکوتی است آن برادرها که این پیراهن را داشتند اینها استشمام نمیکردند آنها که دستشان بود خب آنها هم برادر بودند آنها هم فرزندان یعقوب بودند آنها هم بالأخره مؤمن بودند به دلیل اینکه دو تا پیغمبر برای اینها طلب مغفرت کرده یکی وجود مبارک یعقوب است که ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ یکی هم وجود مبارک یوسف (سلام الله علیهما) است که ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ آنها هم بالأخره یک انسانهای عادی نبودند پیغمبرزاده بودند خب آن که پیراهن یوسف دستش است استشمام نمیکند اینکه از هشتاد فرسخی استشمام کند معلوم میشود که آن بوی ملکوتی است دیگر ﴿قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ تفنید یعنی اسناد به فند نسبت فند مثل تفسیق اسناد به فسق
سؤال: ... جواب: بله؟
سؤال: ... جواب: بله خب چشم در صورت است دیگر ﴿قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ همانها که قبلاً میگفتند که تو در ضلالی منظور از ضلالت یعنی کهنهفکری نه یعنی گمراهی چون اینها هم به نبوت حضرت یعقوب (سلام الله علیه) ایمان داشتند در همان طلیعه امر که میگفتند که آیه 8 همین سوره که گذشت ﴿إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ آنجا اشاره شد که منظور از این ضلالت در مقابل هدایت دینی نیست برای اینکه اینها به نبوت حضرت یعقوب ایمان داشتند خودشان را امت حضرت یعقوب میدانستند این ضلالت یعنی همان کهنه اندیشی گذشته
سؤال: ... جواب: چرا الان مسئولیت مصر را انسان رها بکند اولی است یا آنها سفری بکنند و تجدید عهدی بکنند و روح و ریحانی هم برای آنها بشود کشور را در حال خطر برای مسائل خانوادگی رها نمیکنند که
سؤال: ... جواب: بله آخر کنعان الان زیر پوشش کشور مصر است خود کنعان و محدوده فلسطین و اینها میآیند سهمیهشان را از مصر میگیرند وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) کل آن منطقه را در این هفت سال قحطی دارد اداره میکند و الان شما بخواهید دیر بجنبید میبینید که اینها در امانتها کم و زیاد میکنند آن وقت آن روزها شما دلتان میخواهد مشرکین در سال قحطی و گرانی و خشکسالی امانتها را دست مردم بدهند و بیایند در چهل روز بیست روز رفتن و بیست روز آمدن یا ده روز رفتن و ده روز آمدن چند روز هم آنجا بودند یک ماه مصر را ترک بکنند و این همه اموال را در بحبوحه خطر و بحران به دست دیگران بدهد ﴿فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ﴾ در جریان آوردن این پیراهن که این پیراهن را چه کسی آورد برخیها خواستند بگویند که در بین آن برادرها همان کسی که پیراهن آغشته به خون را برای حضرت یعقوب برد گفت که این گرگ او را درید این هم پیراهن آغشته به خون است و وجود مبارک یعقوب را محزون کرد او پیشنهاد داد که من ببرم که جبران آن غمگینی بشود یا به او گفتند که تو ببر که ترمیم آن غمگینی بشود اما اثباتش آسان نیست آنجا هم دارد که ﴿وَجَاءُوا عَلَی قَمیِصهِ بِدَمٍ کَذِبٍ﴾ به فرد اسناد داده نشده اینجا هم البته بشیر آمده است اما آنجا وجود مبارک یوسف فرمود ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا﴾ به شخص معینی نفرمود البته ممکن است که در بین این برادرها آنها کسی را انتخاب کرده باشند که سابقه آن تلخ را هم این دارد لذا اینجا بشیر مفرد است ﴿فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ القَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً﴾ یعنی وجود مبارک یعقوب دیگر حالا بینا شده است حالا این قالوا هم تایید میکند آنچه را که سیدنا الاستاد فرمود این قالوا همان قالوایی است که گفتند ﴿تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ اگر اینها عروسها و نوهها و سایر اعضا منزل باشند اینها که گناهی نکردند بگویند ﴿اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾ معلوم میشود این قالوا همان قالویی است که گفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ و اینها بخشی از برادران یوسف بودند که در کنعان خدمت پدر ماندند البته اینهایی هم که آمدند اینها هم قالوا بالأخره همینهایی که تازه رسیدند هم اینها گفتند هم اگر برادرانی قبلاً بودند آنها هم گفتند ﴿قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ همانطوری که به حضرت یوسف گفتند ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ﴾ اینجا هم به وجود مبارک یعقوب عرض کردند ﴿أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ آنجا توسل نجستند چون هنوز برای آنها شاید نبوت وجود مبارک یوسف ثابت نشده اما اینجا چون میدانستند وجود مبارک یعقوب پیغمبر خداست اینها به توسل و شفاعت در دعا و امثال این معتقد بودند به وجود مبارک یعقوب گفتند برای ما استغفار بکن این توسل است دیگر
سؤال: ... جواب: نه ضلال مشخص شد دیگر که منظور از ضلال گمراهی است دیگر
سؤال: ... جواب: نه آخر ضلال به معنای گمراهی نیست که یعنی روشنفکر نیستی بالأخره همین
سؤال: ... جواب: بله کرامت است
سؤال: ... جواب: بله این کرامت است چون معجزه باید با تحدی همراه باشد اینجا سخن از تحدی نیست این کرامت است البته مثل کاری که مادر موسی (سلام الله علیهما) کرد
سؤال: ... جواب: نه تحدی کرد که ﴿مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ﴾ مدعی نبوت نبود که ادعای نبوت نکرد که برای آنها ادعای نبوت نکرد حالا این
سؤال: ... جواب: بله اثباتش آسان نیست در قرآن تعبیر به معجزه نشده کرامت میتواند باشد یک، معجزه خود یعقوب میتواند باشد دو، معجزه مشترک بین یعقوب و یوسف (سلام الله علیهما) میتواند باشد سه، در بحثهای قبل داشتیم که قرآن کریم گاهی یک معجزه را به یک پیغمبر نسبت میدهد به یک نفر نسبت میدهد گاهی یک امر خارق عادت را به دو انسان کامل معصوم که دوتایی جمعاً یک کار را انجام میدهند نسبت میدهد نظیر جریان حضرت مریم و مسیح (سلام الله علیهما) که فرمود ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ این بحث قبلاً گذشت که در جریان بینا شدن وجود مبارک یعقوب هم یوسف (سلام الله علیه) نقش داشت هم یعقوب ما دلیلی نداریم که اگر این پیراهن را به نابینای دیگر عرضه میکردند او هم بینا میشد
سؤال: ... جواب: بله خب اما خب حالا اثبات این کار آسانی نیست شما میبینید آنها اگر یک مطلبی را ما در قرآن داشته باشیم آن روایت میشود مؤید در اینکه وجود مبارک یعقوب یا یوسف هر کدام میتوانستند نابینا را بینا کنند به اذن خدا نظیر ﴿وَتُبْرِئ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ﴾ است این مما لا ریب فیه است اینها ثبوتا هیچ حرفی نیست اما اثباتاً با اینگونه از روایات مرسل میشود مطلب عمیق علمی را ثابت کرد با اینکه احکام فقهی ثابت نمیشود در مسائل مستحبی از باب تسامح در ادله سنن احیانا چنین کارهایی را میکنند اما در احکام علمی که اینها راه ندارد ما اول از خود آیه استفاده میکنیم بعد میگوییم لایبعد و آن روایت میشود مؤید روایت اگر خودش صحیح باشد که خب معتبر است اگر نباشد در حد تأیید است فرمود ﴿فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
- مطالب تفسیری، ادبی و اخلاقی در مورد آشنایی برادران با حضرت یوسف (ع)
- بخشش و گذشت یوسف (ع) از برادران
- رساندن پیراهن یوسف به حضرت یعقوب (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ٭ قَالُوا أَءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ ٭ قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ ٭ قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ٭ اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَالقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ ٭ وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ ٭ قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم ٭ فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ القَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ٭ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾
برادران برای آخرین باری که برای دریافت سهمیه آمدند جریان آزادسازی برادرشان بنیامین را مطرح کردند و آن تعبیر ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا﴾ ناظر به صدقه مصطلح نیست تا کسی بحث کند به اینکه چگونه صدقه بر انبیا جایز است یا برای پیغمبرزادهها جایز است آن ﴿وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا﴾ اگر ناظر به آزادسازی بنیامین باشد دیگر این مسأله مطرح نیست که چگونه آنها درخواست صدقه کردند تا کسی بگوید که ممکن است صدقه بر پیغمبر و پیغمبر زاده در شریعت قبل حرام نبودهاست اگر ظهوری در آن ندارد این سؤال و جواب هم قهراً مطرح نیست آنگاه وجود مبارک یوسف برای اینکه فصل جدید از این ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ را آغاز کند خودش را کم کم معرفی کرد و آنها را هم به استغفار هدایت کرد اولاً به سنّت الهی آشنا کرد ثانیاً و به راه رسیدن به آن سنّت الهی هم آشنا کرد رابعاً منظور وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) سرزنش یا توبیخ نیست زیرا صدر و ساقه این بخش از داستان هیچ سخن از سرزنش و انتقام گیری و عیبجویی و اینها نیست ملاحظه بفرمایید فرمود ﴿قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ شما در ظرف جهل یک کاری کردید همچنان روی آن جهل باقی هستید یا عالم شدید نه اینکه آن قصه را میدانید یا نه بدی آن قصه برای شما روشن شد یا نه اگر بدی روشن شد راه حل هست نه اینکه میدانید چه کردید خب بله میدانند چه کردند میدانید آن کار قبیح است یا آن وقتی که جاهل بودید جاهلانه اقدام کردید روی جهل عقلی مثلاً جهالت عملی الان هم روی همان باقی هستید اگر روی همان باقی هستید که راه برای توبه و اینها نیست برای اینکه انسان خوابیده تا بیدار نشود توبه نمیکند اگر تحولی در شما پیدا شده است راه حل هست یعنی هل صرتم یقضاناً آیا بیدار شدید آیا از غفلت به در آمدید آیه از جهل به علم درآمدید از جهالت به عقل درآمدید از سهو و نسیان به هوشیاری درآمدید اگر درنیامدید دربیایید پس میبینید اینها اصلاً فضا فضای هدایت است نه فضای انتقام گیری اگر در حال خواب خوابیده بودید و غافل بودید سهو و نسیانی داشتید جهالت عملی داشتید جهل علمی داشتید آیا بیدار شدید و هوشیار شدید یا نه اگر بیدار شدید راه حل هست ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ حالا حضرت میخواهد اینها را هدایت کند اینها راه به موضوع بردند عرض کردند شما یوسفید فرمود بله من یوسفم و این هم برادر من است در نوبت قبل هم ملاحظه فرمودید که لازم نبود که بفرماید این برادرم است برای اینکه برادر را همه میشناختند دیگر میخواهد با همان مطلبی که برای همان مطلب این قصه را آغاز کردند مأنوسشان کند که من و برادرم هر دو محسود بودیم منتها من بیشتر او کمتر هر دوی ما اهل تقوا و اهل صبر بودیم به این مقام رسیدیم ما در کنار هم هستیم ﴿قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ برای انیکه ﴿إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾ که صغری و کبری و آن مقدمه مطوی در جلسه قبل گذشت حالا اینها فهمیدند که باید برگردند گفتند ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ خدا تو را بر ما انتخاب کرده است ایثار کرده است ترجیح داده است و ما بله خطاکاریم اشتباه کردیم بد کردیم خب این که گفتند ﴿وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ﴾ این ﴿إن﴾ برای تاکید است ﴿إن﴾ یعنی مخفف از مثقله میتواند باشد یعنی تحقیقاً ما این چنین هستیم ما خطاکاریم این ﴿وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ﴾ با ﴿لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ بوی شرمندگی و عذرخواهی و اینها میدهد وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) بحث را از اینجا آغاز کردند که ما اصلاً خودمان را معرفی نکردیم تا شما عذرخواهی کنید ما برای چند تا نکته برتر خودمان را معرفی کردیم یکی ملاک رسیدن به فیض الهی که صبر و تقواست خواستیم بازگو کنیم یک، دوم اینکه خدای سبحان هرگز بنده صابر و پرهیزکار خود را رها نمیکند این دو، سوم اینکه راه حل به شما نشان بدهیم ما بنایمان این نبود که انتقام بگیریم ﴿قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ گاهی روز در برابر شب است مثل نماز روز در برابر شب گاهی مجموع شب و روز را میگویند روز مثل صلاة یومیه که مجموع لیل و نهار است گاهی روز به معنای روزگار است در این عصر که من به این مقام رسیدم و شما در کمال نیاز هستید هیچ مشکلی ندارید الیوم یعنی این عصر مثل ﴿الیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ ﴿الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ این روز در مقابل شب نیست یک، مثل صلاة یومیه در قبال لیلیه مجموع شب و روز هم نیست مثل صلاة یومیه این یوم یعنی این عصر این روزگار در این عصر که من به این مقام رسیدم و شما در آن وضعید هیچ نگرانی نباشد که ما حالا در صدد این باشیم انتقام بگیریم نه شما در صدد آن باشید عذرخواهی بکنید نه اینها نیست معلوم میشود طرح این جریان که فرمود ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ﴾ مثل آن است که یک پزشک مهربانی به یک بیمار ناپرهیزی میگوید میدانی آن غذای زیانبار را که نمیدانستی خوردی الان همچنان جاهلی یا فهمیدی ضرر دارد اگر فهمیدی ضرر دارد بیا دارو بدهم راه حل به شما نشان بدهم این آن است نه اینکه بخواهد انتقام بگیرد حیثیت آنها را زیر سؤال ببرد فرمود اگر جاهلید که خب باید عالم بشوید اگر عالم شدید که راه حل دارد دیگر ﴿هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم﴾ از طرف ما در این روزگاری که همه قدرت در اختیار ماست و همه ضعف مال شما هیچ نگران نباشید ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ این نفی جنس است ثرب آن چربیهای رقیقی که روی روده و معده و اینهاست وقتی این ثرب را برداشتند میشود تثریب قبلاً هم گذشت که گاهی این تشدید و مضاعف بودن باب تفعیل کار الف ازاله باب افعال را میکند همانطوری که الف باب افعال گاهی برای ازاله است این مضاعف بودن باب تفعیل هم برای ازاله است حرّض یعنی ازال الحرص حرض یعنی چیزی که قابل اعتنا نیست ﴿حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی القِتَالِ﴾ یعنی این بی اعتنایی را بردار ثرب یعنی آن چربی روی روده و معده تثریب یعنی ازاله آن چربی مثل تجلید یعنی ازاله آن جلد پوست خب بالأخره حافظ بدن است اگر این پوست را بکنند که دیگر کسی نمیتواند طاقت بیاورد که میگویند پوستش را کنده یا پوستت را میکنم تجلید یعنی ازال جلده که این باب تفعیل اینگونه از موارد تقریر تجلید کار همان همزه باب افعال را میکند اینجا هم تثریب کار همزه باب افعال را میکند اثرب و ثرّب یعنی ازال ثربه یعنی آن چربی را کند مثل پوست شکم اگر پوست را بکنند دیگر او دوام نمیآورد فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ﴾ این نفی جنس است یعنی هیچ نوع آسیبی به شما نمیرسد هیچ کس کاری به شما ندارد پرده محفوظ است آبرو محفوظ است ما به کسی نخواهیم گفت خودمان هم انتقام نمیگیریم به روی شما هم نمیآوریم مانند آن منتها مشکل خودتان را با خدا حل کنید
سؤال: ... جواب: گاهی تقدیم و تاخیر با فاء و ثم و اینهاست بله آنجاها نشانه این است که اولی مقدم است و دومی مؤخر گاهی واو است که برای مطلق جمع است این ترتیب ذکری دلیل ترتیب رتبی نیست اما خب جامعترین کمالات بعد از مسئله توحید تقواست دیگر فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ مثل ﴿الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ در این روز که همه قدرت در اختیار ماست هیچ نگران نباشید شما حالا فهمیدید که کاملا در اختیار مایید و ما هم کمال قدرت را داریم و شما هم کمال ستم را نسبت به ما کردید فرمود ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الیَوْمَ﴾ پس راجع به حق الناس هیچ نگران نباشید میماند حق الله حق الله هم ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ اگر این ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ خبر باشد یعنی اگر توبه کردید ذات اقدس الهی شما را میبخشد میآمرزد چون خدا ارحم الراحمین است ما که بنده خداییم بنده ضعیف و ذلیل اوییم از حقمان گذشتیم خدا که ارحم الراحمین است یقینا از حق خود میگذرد اگر این جمله خبر باشد با آن بیانی که وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) دارد کاملا هماهنگ میشود یعنی یعقوب وعده داد که من برای شما استغفار میکنم وجود مبارک یوسف (سلام الله علیهما) گفت خدا میآمرزد این دلیل نیست که یوسف (سلام الله علیه) زودتر از یعقوب نسبت به برادرانش مهربانانه رفتار کرد اما اگر جمله انشائیه باشد جمله خبریهای است که به داعیه انشاء القا شده مثل اینکه عند العطاس میگویند «یرحمکم الله» اگر تشنیط و تسمیة العطاس اگر کسی عطسه کرد مستحب است انسان بگوید «یرحمکم الله» این با فعل مضارع است و دعا میکند برای این انشا است نه خبر اگر نظیر یرحمکم الله باشد خب جمله دعائیه است و انشائیه است و الان دارد از ذات اقدس الهی برای آنها استغفار میکند ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ آن وقت این سؤال مطرح است که چطور وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) فرمود ﴿سَوفَ أستَغفِر﴾ آن طبق آن بحثهایی که هم شیعهها نقل کردند هم سنیها مثل زمخشری در کشاف که وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) منتظر رسیدن سحر آن هم سحر شب جمعه بود که فرصت مناسبی باشد برای استغفار که فرمود ﴿سَوفَ أستَغفِر لَکُم﴾ و چون با فعل مضارع است و نشانه استمرار یعنی من مرتب برای شما استغفار میکنم چه اینکه نقل کردند مدتها برای فرزندانشان طلب مغفرت میکرد خب پس هم حق الناس بخشوده شد هم حق الله معلوم میشود این بخش از تاریخ و داستان برای آن است که آنها را عالم کند آگاه کند متنبه کند مستغفر کند یک، و سنّت الهی را بازگو کند دو، و راه رسیدن به سنّت الهی که حفظ و حراست است که صبر و تقواست آنها را تعلیم بدهد سه، ﴿وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ حالا اینها مطمئن شدند که حق الله بخشیده شد قابل بخشش است یا توبه کردند و بخشیده شد و حق الناس هم بخشوده شد منتها مشکل پدر دارند که از وجود مبارک یعقوب هم طلب رحمت بکنند یعنی درخواست بکنند که برای آنها از خدای سبحان مغفرت بطلبد وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) یک پیشنهاد سنگینی میدهد حالا این پیشنهاد را چه کسی قبول بکند؟ پدری که ﴿وَابْیَضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الحُزْنِ فَهُوَ کَظِیم﴾ دو پسر را در دو مقطع طولانی به این برادرها داد که هیچ کدام برنگشتند به آن وضع و هر دو در زحمت بودند حالا این بار وجود مبارک یوسف میگوید پدر را هم بیاورید خب آن پدر پیر با چه اطمینانی همراه اینها حرکت بکند اینها که مرتب میگفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ به همراه اینها با چه اطمینانی حرکت کند آن هم عائله را بیاورد وجود مبارک یوسف هیچ راه حلی به حسب ظاهر نداشت مگر اینکه پدر را مطمئن کند آن نامهای که جناب زمخشری در کشاف نقل کرد و بعضی از مفسران شیعه هم نقل کردند آن نامه را وجود مبارک یعقوب (سلام الله علیه) که برای یوسف ننوشت به عنوان عزیز مصر نوشت به حسب ظاهر بنا بر این نبود که بداند این یوسف است خب یوسف (سلام الله علیه) فرمود ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا﴾ این پیراهن معلوم میشود یک نشان خاصی بود که حالا بین یوسف و یعقوب (سلام الله علیه) بود یا نه این پیراهن یک خصیصهای داشت که مال مسئولان بلندپایه مصر است مال افراد عادی نیست اگر کسی جامه وزیری را که در مصر مخصوص وزیر بود به همراه داشته باشد معلوم میشود که این جامه عادی نیست دیگر بالأخره یک علامتی آنچه را که زمخشری نقل میکند در تفسیرهای شیعه هم هست که این پیراهن ارثی بود از وجود مبارک ابراهیم (سلام الله علیه) به حضرت یعقوب و از او به حضرت یوسف (سلام الله علیهم اجمعین) رسید اثباتش آسان نیست برای اینکه وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) را در آن نوجوانی به چاه انداختند دیگر بقچه و اثاث و لباس همراهش نبود که پیراهن قیمتی و میراث خانوادگی و نبوی ابراهیم (سلام الله علیه) در آن جمع باشد که بعد هم آن قافله آمد و حضرت را از چاه درآورد و فروختند و رد شد و رفت در طی این چندین سال یک چنین پیراهن گرانبهای خانوادگی را که در اختیار کسی که گاهی در چاه است گاهی در زندان است قرار نمیدهند که اگر پیراهن پیراهن وزیر رسمی مصر باشد خب بالأخره یک پیراهن شناخته شده است که این لباس رسمی من است این پیراهن را ببرید البته این لباس از آن جهت که لباس مسئولان رسمی مصر است حرمتی ندارد ولی چون به بدن مطهر یوسف صدیق (سلام الله علیه) رسیده است ارزشی پیدا کرده که قبلاً این قصه گذشت سه تا قمیص است از وجود مبارک یوسف در سه مقطع تاریخی هر کدام یک کار خاصی را کردند خب
سؤال: ... جواب: فرمایش شما درست شنیده نمیشود اگر کسی سوالی اشکالی دارد جلوتر بنشیند
سؤال: ... جواب: نه خیر نه اثباتش آسان نیست آخر از چه راه ما بگوییم یک کسی که
سؤال: ... جواب: بله زمخشری نقل کرده سنیها نقل کردند شیعهها نقل کردند اما اثباتش آسان نیست وجود مبارک یوسف را در نوجوانی به چاه انداختند دیگر بقچه لباس و اینها همراهش نبود که آن ﴿فَأَدْلَی دَلْوَهُ﴾ این را گرفتند بعد به عنوان غلامی فروختند بعد آمد در خانه عزیز مصر و بعد هم چندین سال در زندان بود اثبات اینکه آن پیراهن گرانبهای خانوادگی نبوت را حضرت داشته باشد اثباتش آسان نیست
سؤال: ... جواب: این گفت که ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا﴾ این بالأخره یک نشانی بین وجود مبارک یوسف و یعقوب (سلام الله علیه) باید باشد محال نیست آن پیراهن ولی اثباتش آسان نیست یک علامتی باید باشد که با این علامت وجود مبارک یعقوب بفهمد این پیراهن پیراهن یوسف است حالا یا مسئولان رسمی مصر یک لباس خاصی داشتند یا رابطه غیبی بین پدر و پسر بود که بالأخره فهمیدند یک پیراهن باشد که حضرت مطمئن بشود البته این کرامتی که این پیراهن به همراه خود برد که ﴿فَالقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً﴾ این بهترین نشان کرامت خداست این باعث اطمینان و باعث آرامش وجود مبارک یعقوب است با اینکه قبلاً فرمود ﴿إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ آنها آرام بخش است وگرنه وجود مبارک یعقوب به چه اطمینانی خودش را و همسرش را با این قافله و به اطمینان حرف این برادرها حرکت کند این برادرهایی که دو بار تعهد کردند و خلاف کردند بالأخره یک علامتی باید باشد تا وجود مبارک حضرت مطمئن بشود ﴿بِقَمِیصِی هَذا﴾ باید یک خصوصیتی داشته باشد یک، آن جریان هم که ﴿فَارْتَدَّ بَصِیراً﴾ برای خودش نشان کرامتی است دو، آن راهی که وجود مبارک یعقوب فرمود ﴿إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ سه، این مجموعه مایه طمأنینه وجود مبارک یعقوب و دودمان یعقوب شد وقتی حضرت مطمئن شد خب حالا با قافله حرکت کردند و آمدند ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَالقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی﴾ گفتند جمال یوسف گرچه نهایت ظرافت را دارد ولی گاهی کار از پیراهن برمیآید نفرمود وقتی آمد اینجا بینا میشود کار را باید با پیراهن انجام داد او بینا میشود یأت یأتی یعنی یصیر مثل جاء که گاهی به معنای صار میآید عطا گاهی به معنای صار میآید یأتی هم به معنای یصیر میآید این هم مجزوم شده ﴿یأت بصیراً﴾ یعنی یصیر بصیراً خب حالا که این چنین شد شما هم با همه برادرها با اعضای خانواده در خدمت پدر و مادرتان بیایید ﴿وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ﴾ بیایید پیش من همهتان با هم بیایید دیگر حالا آمدن شما کنعانیها به مصر محذوری ندارد.
سؤال: ... جواب: چون مقام غیبی اگر باشد طمأنینه آور است دیگر یا یک علامت خاصی بین وجود مبارک یوسف و یعقوب (سلام الله علیهما) باشد یا از راه غیب بفهمد وگرنه اگر این برادرها یک پیراهنی را بیاورند و بگویند این پیراهن عزیز مصر است و عزیز مصر گفته با هم حرکت کنیم برویم آن پدر پیر که ﴿وَابْیَضَّتْ عَینَاهُ﴾ به چه اطمینان به همراه این پسرها که دو بار خیانت کردند حرکت کند بالأخره یک آرامشی میخواهد یک طمأنینهای میخواهد دیگر این طمأنینه به یکی از این راهها حل میشود آنکه زمخشری و دیگران نقل کردند ثبوتاً ممکن هست ولی اثباتاً آسان نیست اما اگر این لباس لباس رسمی مسئولان بلند پایه مصر باشد که پیش همه شناخته شده است خب این لباس رسمی را وقتی کسی میفرستد معلوم میشود که دعوت رسمی است این نظیر یک نامه نیست کسی جعل بکند این لباس رسمی را وقتی ملک مصر یا عزیز مصر میفرستد معلوم میشود از طرف خود اوست یک دعوتنامه رسمی است این اطمینان بخش است وقتی اینها حرکت کردند آمدند یعنی از مصر درآمدند به اصطلاح از حد ترخص خارج شدند که به طرف کنعان حرکت کنند ﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ﴾ یعنی همین که قافله از حد ترخص خارج شد این فصل نظیر آنچه که در آیه 249 سورهٴ مبارکهٴ بقره هست که ﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ﴾ یعنی وقتی طالوت این سپاهیان را از آن ستاد مرکزی بیرون آورد این را میگوید فصل اینجا هم چون آنجا با بار تعدیه استعمال شده است اینجا هم خود عیر فصل یعنی از حد ترخص مصر خارج شدند وجود مبارک یعقوب فرمود: ﴿إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ این را با جمله اسمیه و با نون تأکید ثقیله و با لامی که مفید تاکید است بیان فرمود فرمود من بوی یوسف را میشنوم بدون تردید اگر شما تفنید نکنید فند همان خرافه و خرف بودند و امثال ذلک است تفنید که باب تفعیل است برای نسبت به خرافه است یعنی اگر مرا به خرافه منتسب نکنید منسوب نکنید نگویید خرفت شدی کهنسال شدی فرتوت شدی من حرفم این است که بطور یقین من بوی یوسف را میشنوم
سؤال: ... جواب: بله؟
سؤال: ... جواب: بله در اینجا دو مطلب هست یکی اینکه وجود مبارک یعقوب به چه کسی میگوید خب یک عده یقینا بودند اعضای خانواده بودند آن عروسها بودند نوهها بودند خیلیها بودند بالأخره یک بیتی که دوازده یا یازده خانوار زندگی میکنند در خدمت پدر جمعیت زیادی هستند دیگر همه اینها زن داشتند بچه داشتند و همه اینها به وجود مبارک یعقوب میگفتند آخر این چیست در حدود بیش از 25 سال یوسف یوسف میگویید آخر او که گرگ او را خورده یا آن برادرها هم میدانستند که از بین رفته خیال میکردند این جمعیت زیاد که بودند و وجود مبارک یعقوب همیشه یوسف یوسف میکرد به تعبیر زمخشری ﴿یَا أَسَفَى عَلَی یُوسُفَ﴾ بین أسف و یوسف جمع کرده است که یک حسن تجانس ادبی را به همراه دارد نظیر ﴿ وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ ﴿مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ یَقِینٍ﴾ ایشان میگوید جمع أسف و یوسف از همین قبیل است مدام یا اسفی یا اسفی میگفت خب همه نگران بودند که چیست که سالیان متمادی یوسف یوسف میگوید او که رفت بالأخره این یازده نفر یازده تا همسر داشتند چندین بچه داشتند یک جمعیت زیادی در دودمان حضرت یعقوب زندگی میکردند اگر چنانچه اینها بودند به حضرت یعقوب گفتند که ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ اگر برادرها این ده برادر بعضیها رفتند بعضیها ماندند چه اینکه ظاهر المیزان این است خب برخیها به همراه آن پیراهن دارند میآیند برخی از این برادرها هم در مصر بودند به حضرت یعقوب (سلام الله علیه) عرض کردند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) ثبوتاً ممکن است اما اثباتاً دلیل بر حصر نیست ممکن است همه برادرها رفته باشند اعضا و سایر اعضای خانوادهای که آنجا ماندند آنها گفته باشند خب ﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ﴾ منتها استظهاری که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد این ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ نشانه آن است که بعضی از برادرها ماندهاند وگرنه به عروسها و به نوهها خدای سبحان بفرماید: ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ آنطوری که تا کنون صدر و ساقه قصه ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ بود این بعید است اینکه ایشان در المیزان میفرمایند ظاهراً برادران دو دسته شدند یک عده خدمت پدر ماندند یک عده برای گرفتن سهمیه به مصر رفتند شاید به ذهن از این جهت نزدیک بیاید برای اینکه حضرت یعقوب به آنها فرمود پدر آنها به آنها فرمود: ﴿قَالَ أَبُوهُمْ﴾ خب اگر فقط عروسها بودند و نوهها بودند تا کنون قرآن کریم از حضرت یعقوب نسبت به عروسها و نوهها به عنوان ابوهن ابوهم یاد نکرده بود هر جا سخن از ﴿أَبُوهُمْ﴾ است یعقوب (سلام الله علیه) است و این ده پسر یا یازده پسر این است که ایشان فرمودند که این برادرها دو دسته شدند یک عده در خدمت پدر ماندند یک عده رفتند مصر که سهمیهشان را بگیرند و برای آزادسازی بنیامین هم تلاش و کوشش بکنند
سؤال: ... جواب: بله آن رابطه ملکوتی است آن برادرها که این پیراهن را داشتند اینها استشمام نمیکردند آنها که دستشان بود خب آنها هم برادر بودند آنها هم فرزندان یعقوب بودند آنها هم بالأخره مؤمن بودند به دلیل اینکه دو تا پیغمبر برای اینها طلب مغفرت کرده یکی وجود مبارک یعقوب است که ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ یکی هم وجود مبارک یوسف (سلام الله علیهما) است که ﴿یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ﴾ آنها هم بالأخره یک انسانهای عادی نبودند پیغمبرزاده بودند خب آن که پیراهن یوسف دستش است استشمام نمیکند اینکه از هشتاد فرسخی استشمام کند معلوم میشود که آن بوی ملکوتی است دیگر ﴿قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ تفنید یعنی اسناد به فند نسبت فند مثل تفسیق اسناد به فسق
سؤال: ... جواب: بله؟
سؤال: ... جواب: بله خب چشم در صورت است دیگر ﴿قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ همانها که قبلاً میگفتند که تو در ضلالی منظور از ضلالت یعنی کهنهفکری نه یعنی گمراهی چون اینها هم به نبوت حضرت یعقوب (سلام الله علیه) ایمان داشتند در همان طلیعه امر که میگفتند که آیه 8 همین سوره که گذشت ﴿إِنَّ أَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُّبِینٍ﴾ آنجا اشاره شد که منظور از این ضلالت در مقابل هدایت دینی نیست برای اینکه اینها به نبوت حضرت یعقوب ایمان داشتند خودشان را امت حضرت یعقوب میدانستند این ضلالت یعنی همان کهنه اندیشی گذشته
سؤال: ... جواب: چرا الان مسئولیت مصر را انسان رها بکند اولی است یا آنها سفری بکنند و تجدید عهدی بکنند و روح و ریحانی هم برای آنها بشود کشور را در حال خطر برای مسائل خانوادگی رها نمیکنند که
سؤال: ... جواب: بله آخر کنعان الان زیر پوشش کشور مصر است خود کنعان و محدوده فلسطین و اینها میآیند سهمیهشان را از مصر میگیرند وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) کل آن منطقه را در این هفت سال قحطی دارد اداره میکند و الان شما بخواهید دیر بجنبید میبینید که اینها در امانتها کم و زیاد میکنند آن وقت آن روزها شما دلتان میخواهد مشرکین در سال قحطی و گرانی و خشکسالی امانتها را دست مردم بدهند و بیایند در چهل روز بیست روز رفتن و بیست روز آمدن یا ده روز رفتن و ده روز آمدن چند روز هم آنجا بودند یک ماه مصر را ترک بکنند و این همه اموال را در بحبوحه خطر و بحران به دست دیگران بدهد ﴿فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ﴾ در جریان آوردن این پیراهن که این پیراهن را چه کسی آورد برخیها خواستند بگویند که در بین آن برادرها همان کسی که پیراهن آغشته به خون را برای حضرت یعقوب برد گفت که این گرگ او را درید این هم پیراهن آغشته به خون است و وجود مبارک یعقوب را محزون کرد او پیشنهاد داد که من ببرم که جبران آن غمگینی بشود یا به او گفتند که تو ببر که ترمیم آن غمگینی بشود اما اثباتش آسان نیست آنجا هم دارد که ﴿وَجَاءُوا عَلَی قَمیِصهِ بِدَمٍ کَذِبٍ﴾ به فرد اسناد داده نشده اینجا هم البته بشیر آمده است اما آنجا وجود مبارک یوسف فرمود ﴿اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا﴾ به شخص معینی نفرمود البته ممکن است که در بین این برادرها آنها کسی را انتخاب کرده باشند که سابقه آن تلخ را هم این دارد لذا اینجا بشیر مفرد است ﴿فَلَمَّا أَن جَاءَ البَشِیرُ القَاهُ عَلَی وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً﴾ یعنی وجود مبارک یعقوب دیگر حالا بینا شده است حالا این قالوا هم تایید میکند آنچه را که سیدنا الاستاد فرمود این قالوا همان قالوایی است که گفتند ﴿تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ اگر اینها عروسها و نوهها و سایر اعضا منزل باشند اینها که گناهی نکردند بگویند ﴿اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾ معلوم میشود این قالوا همان قالویی است که گفتند ﴿إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ القَدِیِم﴾ و اینها بخشی از برادران یوسف بودند که در کنعان خدمت پدر ماندند البته اینهایی هم که آمدند اینها هم قالوا بالأخره همینهایی که تازه رسیدند هم اینها گفتند هم اگر برادرانی قبلاً بودند آنها هم گفتند ﴿قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ همانطوری که به حضرت یوسف گفتند ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ﴾ اینجا هم به وجود مبارک یعقوب عرض کردند ﴿أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ﴾ آنجا توسل نجستند چون هنوز برای آنها شاید نبوت وجود مبارک یوسف ثابت نشده اما اینجا چون میدانستند وجود مبارک یعقوب پیغمبر خداست اینها به توسل و شفاعت در دعا و امثال این معتقد بودند به وجود مبارک یعقوب گفتند برای ما استغفار بکن این توسل است دیگر
سؤال: ... جواب: نه ضلال مشخص شد دیگر که منظور از ضلال گمراهی است دیگر
سؤال: ... جواب: نه آخر ضلال به معنای گمراهی نیست که یعنی روشنفکر نیستی بالأخره همین
سؤال: ... جواب: بله کرامت است
سؤال: ... جواب: بله این کرامت است چون معجزه باید با تحدی همراه باشد اینجا سخن از تحدی نیست این کرامت است البته مثل کاری که مادر موسی (سلام الله علیهما) کرد
سؤال: ... جواب: نه تحدی کرد که ﴿مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ﴾ مدعی نبوت نبود که ادعای نبوت نکرد که برای آنها ادعای نبوت نکرد حالا این
سؤال: ... جواب: بله اثباتش آسان نیست در قرآن تعبیر به معجزه نشده کرامت میتواند باشد یک، معجزه خود یعقوب میتواند باشد دو، معجزه مشترک بین یعقوب و یوسف (سلام الله علیهما) میتواند باشد سه، در بحثهای قبل داشتیم که قرآن کریم گاهی یک معجزه را به یک پیغمبر نسبت میدهد به یک نفر نسبت میدهد گاهی یک امر خارق عادت را به دو انسان کامل معصوم که دوتایی جمعاً یک کار را انجام میدهند نسبت میدهد نظیر جریان حضرت مریم و مسیح (سلام الله علیهما) که فرمود ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ این بحث قبلاً گذشت که در جریان بینا شدن وجود مبارک یعقوب هم یوسف (سلام الله علیه) نقش داشت هم یعقوب ما دلیلی نداریم که اگر این پیراهن را به نابینای دیگر عرضه میکردند او هم بینا میشد
سؤال: ... جواب: بله خب اما خب حالا اثبات این کار آسانی نیست شما میبینید آنها اگر یک مطلبی را ما در قرآن داشته باشیم آن روایت میشود مؤید در اینکه وجود مبارک یعقوب یا یوسف هر کدام میتوانستند نابینا را بینا کنند به اذن خدا نظیر ﴿وَتُبْرِئ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ﴾ است این مما لا ریب فیه است اینها ثبوتا هیچ حرفی نیست اما اثباتاً با اینگونه از روایات مرسل میشود مطلب عمیق علمی را ثابت کرد با اینکه احکام فقهی ثابت نمیشود در مسائل مستحبی از باب تسامح در ادله سنن احیانا چنین کارهایی را میکنند اما در احکام علمی که اینها راه ندارد ما اول از خود آیه استفاده میکنیم بعد میگوییم لایبعد و آن روایت میشود مؤید روایت اگر خودش صحیح باشد که خب معتبر است اگر نباشد در حد تأیید است فرمود ﴿فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است