- 793
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 73 تا 79 سوره یوسف _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 73 تا 79 سوره یوسف _ بخش اول
- کید حیله یعنی ایجاد مانع و حیلوله مقابل عمل و نتیجه
- کید دیگران توان مقابله با کید خدا نیست
- اعضاو جوارح ابزار خداوند در نابودی انسان
- رباخواری
- خلقت شیطان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسٰرقون ٭ قالوا و اقبلوا علیهم ماذا تفقدون ٭ قالوا نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم ٭ قالوا تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الارض و ما کنا سٰرقین ٭ قالوا فما جزٰؤه ان کنتم کٰذبین ٭ قالوا جزٰؤه من وجد فی رحله فهو جزٰؤه کذلک نجزی الظٰلمین ٭ فبدأ باوعیتهم قبل وعاء اخیه ثم استخرجها من وعاء اخیه کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک الا ان یشاء الله نرفع درجٰت من نشاء و فوق کل ذی علم علیم ٭ قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل فاسرها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم قال انتم شر مکانا و الله اعلم بما تصفون﴾
وجود مبارک یعقوب و یوسف(سلام الله علیهما) این کار را به اذن الهی کردند یعنی قدم به قدم آنجایی که وجود مبارک یعقوب خبر داد گفت ﴿کذلک یجتبیک ربک﴾ خبر داد که خدای سبحان تو را برچین میکند این فعل مضارع که نشانه استمرار است دلالت دارد بر اینکه تو مجتبای اویی، لحظه به لحظه او تو را اجتبا میکند جبایه میکند برچین میکند و به مقاماتی هم میرساند اینها را اجمالا وجود مبارک یعقوب از آن رویای حضرت یوسف(سلام الله علیهما) با خبر بود اما حالا میخواهند مردم داری هم بکنند کشور داری هم بکنند برادران هم نرنجند فتنه خانوادگی هم پیش نیاید آشوبی هم در مملکت پیش نیاید چه کار بکنند که همه این جهات ملحوظ باشد خدای سبحان فرمود ما این را برایش نقشه کشیدیم در خیلی از موارد دارد که ﴿انهم یکیدون کیدا ٭ و اکید کیدا﴾ دیگران کید دارند ما هم کید داریم ولی کید ما پیروز است حیله، کید، مکر عبارت از آن کاری است که نگذارد چیزی به هدف برسد حیله را حیله گفتند برای اینکه حیلوله است حائل است مانع است نمیگذارد این وسیله به آن هدف برسد خیلیها حیله میکنند که نمیگذارند این سالک به مقصد برسد این وسیله به هدف برسد و خدا هم حیله میکند خیلیها مکر میکنند و خدا هم مکر میکند خیلیها کید دارند خدا هم کید دارد لکن میفرماید کید ما پیروز است نه معنایش این است که کید آنها در مقابل کید ماست کید ما در مقابل کید آنهاست و اینها به مصاف هم میروند ولی کیدما بزرگتر و بیشتر و پیروز است خیر نیست کید آنها زیر مجموعه کار ماست ﴿و عند الله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال﴾ نه اینکه اینها در قبال قدرت خدای سبحان یک موضع گیری بکنند منتها خدا قادر تر است چون فرض ندارد که ﴿لله جنود السمٰوٰت و الارض﴾ باشد سراسر نظام هستی سپاهیان و سربازان خدا باشند اما مع ذلک در مقابل سربازان خدا یک عدهای هم موضع بگیرند این فرض ندارد این معنیاش تحدید کردن قدرت خداست محدود و متناهی فرض کردن قدرت خداست فرمود قدرت ما نامتناهی است آنها هم که آنها دارند انجام میدهند سربازان ما هستند ما با سربازان خود ما همانها را میگیریم این روایت نورانی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد به اینکه واعلموا عباد الله «جوارحکم جنوده و ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه» همین است فرمود مبادا با حکم خدا با قانون خدا با دین خدا درگیر بشوید اگر به مبارزه برخواستید اعضا و جوارح شما سربازان او هستند و خدای سبحان اگر خواست کسی را بگیرد لازم نیست از جای دیگر سرباز کشی کند همان شخص را با همان زبان او با قلم او با دست و پای او میگیرد یک حرفی میزند که آبرویش میرود یک چیزی را امضا میکند که آبرویش میرود یکجایی میرود که نباید برود آبرویش میرود با دست او با پای او با زبان او با قلم او با نگاه او او را میگیرد فرمود واعلموا عباد الله «جوارحکم جنوده» آن وقت چنین چیزی فرض ندارد که انسان در برابر خدا قرار بگیرد فرمود ﴿و عند الله مکرم﴾ تمام نقشههایی که میکشند اینها سربازان مایند ما میخواهیم اینها را با همین سربازان داخلی که اینها خیال میکنند مال خودشاناند اینها مأموران ما هستند که دارند کار میکنند با همان ماموران اینها را میگیریم لذا فرمود ﴿انهم یکیدون کیدا ٭ و اکید کیدا﴾ بعد و ﴿امهلهم رویدا﴾ تا معلوم بشود که چه کسی پیروز میشود بعد اینها دفعتاً میبینند که با دست و پای خودشان به چاه افتادند
سؤال: ... جواب: بله چون اینها در حقیقت آن کسی که خیال میکند که میتواند نظیر رباخوار که فرمود ﴿فاذنوا بحرب من الله﴾ آن کسی که خیال میکند میتواند در برابر حکم خدا بایستد این شیطنت است شیطان کسی است که میگوید انا در برابر الله خدای سبحان که فرمود ﴿ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیّ﴾ گفت ﴿انا خیر منه﴾ آن که میگوید انا خودرا در برابر خدای سبحان میبینید این شیطان است فرمود تو آخر مامور مایی مخلوق مایی تو مثل کلب معلَّمی ما هر کسی را خواستیم بگیریم به وسیله تو میگیریم هر جایی که مصلحت نبود تو را میگوییم ساکت باش و تو در برابر ما میگویی ﴿انا خیر منه﴾. حزب شیطان هم همینطور است میگوید پیامبر اینچنین گفت ولی به نظر من عیب ندارد معاویه به او گفتند که این ظرف طلایی که شما داری در آن غذا میخوری یا آب میخوری ما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم که اگر کسی در آنیه فضه یا ذهب آب بخورد «إنما یجرجر فی بطنه نار جهنم» گفت «انا ایضا سمعت ولکنی لا اری بذلک باسا» من هم بله شنیدم پیغمبر این را گفته ولی به نظر من عیب ندارد این میشود انا در برابر خدا گفتن هر کسی در برابر دین بگوید خدا این را گفته ولی به نظر من عیب ندارد این همان درمیآید غرض آن است که اگر کسی بداند که کل اعضا و جوارح او ستاد الهی است این مواظب خودش است وگرنه با زبان او با دست و پای او گرفتار میشود خودش گرفتار میشود خدای سبحان فرمود ما نقشه کشیدیم که همه جوانب را رعایت کنید.
سؤال: ... جواب: خب تشریع همین تخیل است دیگر این خیال میکند که میتواند معصیت کند معصیت هم میکند اما آن جریان جندکم امر تکوینی است دیگر خدای سبحان انسان را مختار گفته فرمود ﴿قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن وَمن شاء فلکیفر﴾ لکن انسان باید بداند عبد داخر است ﴿کل اتوه دٰخرین﴾ ﴿و کلهم ءأتیه یوم القیٰمة فردا﴾ اگر ﴿کل اتوه دٰخرین﴾ این دیگر نمیتواند بگوید که دین اینچنین گفته ولی من نظرم این است. وجود مبارک یوسف با این نقشه الهی یک کار همه جانبه کرده است طوری که قانون مملکت به هم نخورد آن طوری که زمخشری در کشاف نقل کرده است گفت این یک کاری که الان با برادرش هماهنگ کرده به برادرش گفته تو متهم بالسرقة میشوی بعد بازداشت میشوی برادرش هم راضی شد این کار برای کم کردن اندوه پدر هم کافی بود چون اگر پدر بداند به اینکه این پسر امین بود و صالح و سالم بود بعد این را بردند و نیاوردند غمگینتر میشود ولی اگر به پدر بگویند یک چنین حادثه تلخی پیش آمد او افسوس میخورد اما حزنش نظیر حزن از دست دادن یوسف نخواهد بود این یک حرفی است که جناب زمخشری در کشاف دارد مسأله اتهام سرقت هم حق الله نیست حق الناس است یعنی اینچنین نیست که دوتا نامحرم باهم توافق کنند که یکدیگر را ببینند اینها دارند روی حق الله مصالحه میکنند خب نامحرم که نمیتواند با نامحرم دیگر مصالحه کند که من را ببین یا من تو را ببینم اینها حق الله است و نگاه حرام است این کار حرام است اما تهمت به سرقت آبرو این جزء حق الناس است این قابل مصالحه است به کسی بگویند ما فعلا تو را متهم السرقه میکنیم برای اینکه آن هدف پیش بیاید میگوید عیب ندارد من فعلا از حقم صرف نظر کردم این حکم خدا نیست که قابل مصالحه نباشد این حق الله نیست که مصالحه نباشد این حق الناس است چون حق الناس است قابل مصالحه است وقتی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دید اینها آمدند یازدهمی هم همراهشان است چون فرمود به اینکه تا آن برادر دیگرتان را نیاورید ما به شما سهمیه نمیدهیم اینها یازده نفر آمدند حضرت یوسف آن دوازده نفر را که قبلاً دیده بود این یکی که تازه آمده بود یا حضرت بالفراسة فهمید که برادر ابوینی اوست یا آنها معرفی کردند گفتند این برادری که ما گفتیم پیش پدر است و بنا بود بیاوریم و اگر نمیآوردیم کیل به ما گندم نمیدادید این همان است اینها با هم توافق کردند که یک چنین کاری انجام بگیرد که نه قانون مملکت به هم بخورد نه این برادر را بتوانند ببرند و نه مشکل دیگری پیش بیاید خب مطلب دیگر اینکه این صاع و صواع و سقایه یک چیز است وگرنه اگر دو چیز باشد لازمهاش این است که دو کالا گم کرده باشند برای اینکه در آیات قبل دارد که ﴿جعل السقایة فی رحل اخیه﴾ سقایه تعبیر کرده بعد وقتی این کارگزاران متوسط گفتند ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ آنها برگشتند گفتند ﴿ماذا تفقدون ٭ قالوا نفقد صواع الملک﴾ اگر این صواع این پیمانه غیر از آن سقایة باشد لازمهاش این است که دو چیز گم کرده باشند یکی اینکه آن سقایه را در بار برادر گذاشت یکی اینکه اینها گفتند ما صواع را گم کردیم معلوم میشود این صواع همان سقایه است حالا یا وسیله آب خوردن بود اولاً بعد با او آب میخوردند بعد وسیلهٴ پیمانه شده یا نه شأنیت آب خوری هم داشت و این را گرفتند و بعد پس دادند یعنی گفتند چه گم کردید گفتند ما پیمانه گم کردیم و این هم باز کید الهی بود که وجود مبارک یوسف از آنها سؤال کرد وگرنه هر متهمی را بالأخره برابر قانون کشور خودشان کیفر میدادند اینجا استثنائا از این قافله سؤال بکنند که شما متهم السرقه را در کشورتان چگونه محاکمه میکنید که ما هم همانطوری محاکمه بکنیم این پیداست یک نقشه است وگرنه کشور پهناور مصر را در آن شرایط هر کسی یک خیانتی میکرد برابر قانون مصر عمل میکردند نه اینکه از آن متهم سؤال بکنند در کشور شما شما را برابر چه قانونی با چه قانونی محاکمه میکنند حالا
سؤال: ... جواب: این بحثش گذشت در همانجا معلوم شد به اینکه وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) موظف بود بین علم و بین توسل، توکل اینگونه از ادعیه اینها را جمع بکند دستور ما هم همین است نه میشود به علم به تنهایی روی قواعد و شواهد عادی به تنهایی بسنده کرد و نه میشود به دعا و توسل و صدقه تمسک کرد یک وقت است که انسان با دعای تنها مشکلش حل میشود خب با دعای تنها مرده زنده میشود که بالاتر از همه اینهاست ﴿احی الموتی باذن الله﴾ و کذا وکذا یک وقت اعجاز است یک وقتی کرامت است آنکه مما لا ریب فیه است یک وقت است ولی معصوم است دعا میکند حالا یا با حمد یا با دعای دیگری بیماری که در آستانه مرگ است نجات پیدا میکند آن هم مما لا ریب فیه است اما یک وقتی انسان مضطر است هیچ راهی ندارد بهترین راه توسل و دعاست آن هم مما لا ریب فیه است اما مرحله چهارم ماییم و شرایط عادی در شرایط عادی آیا فقط باید به مسائل تجربی علمی بسنده بکنیم بگوییم معاذ الله دعا و صدقه و صله رحم و اینها هیچ نقشی ندارند یا دست از این کارها و علوم بشری و اینها برداریم بگوییم هر چه هست و نیست صدقه و دعاست یا باید جمع بکنیم ما هم موظفیم از علوم الهی که در طبیعت خدای سبحان آفرید و برای ما مسخر کرده است و به ما فرمود بهره برداری کنید از آنها استفاده کنیم هم برای اینکه این امور موثر باشد یک، آن کمبودهایی که پیش بینی نشده به عنایت الهی ترمیم و تعمیم بشود دو، در کنار بهره برداری از دارو و طب و امثال ذلک دعا و صدقه و صله رحم هم داشته باشیم، وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) این راه را به ما آموخت فرمود شما از یک طرف خب یازده برادر رشید با این وضع ناشناس از یک در بروید آنجایی که بازرسی میکنند ایست بازرسی دارند خب میشوید متهم مشکوک به زحمت میافتید از چند در بروید راحتید و این را در خصوص ورود درها گفت بعد گفت اینچنین نیست که تمام مشکلات با همین ورود از ابواب متفرقه حل بشود اینقدر قضا و قدر پیش بینی نشده هست که ما نمیدانیم ما فقط همین مشکل را داریم با همین توصیه حل میشود همین که این استثنا هم استثنای منقطع است یک بیان نورانی درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) آن را نقل کرده که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) کنار دیواری بودند حالا یا نشسته بودند یا داشتند میگذشتند دیدند دیوار در شرف انهدام است از آنجا فاصله گرفتند رفتند به طرف دیوار مقابل که سالم بود به حضرت عرض کردند شما هم از قضای الهی فرار میکنید فرمود «افر من قضاء الله الی قدر الله» من از قضای خدا به قدر خدا هر دو قضای الهی است هر دو قدر الهی است قدر الهی قضای الهی این است که اگر کسی بی حساب کنار دیواری که در حال شکافتن است و ریزش است قرار بگیرد آسیب میبیند قضای الهی در این است که اگر کسی عاقلانه در کنار دیوار در حال ریزش برود کنار دیوار سالم سالم میماند هر دو قدر الهی است «افر من قضاء الله الی قدر الله» این را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان توحید مرحوم صدوق این را نقل کردند کتاب توحید باب القضا و القدر صفحه 369 این حدیث هست که اصبغ بن نباته میگوید «ان امیر المومنین(علیه السلام) عدل من عند حائط مائل الی حائط آخر» اصبغ میگوید که وجود مبارک حضرت امیر حالا یا نشسته بودند یا عبور میکردند دیدند این دیوار کج است ممکن است بریزد از آنجا عدول کردند کنار یک دیوار سالمی قرار گرفتند «فقیل له یا امیر المومنین(علیه السلام) ا تفر من قضاء الله فقال(علیه السلام) افر من قضاء الله الی قدر الله عزوجل» قضای الهی این است که اگر کسی بی حساب کنار دیوار شکسته باشد آسیب ببیند قدر الهی این است که اگر کسی خردمندانه به طرف دیوار سالم حرکت بکند محفوظ بماند اینها هر دو را او تقدیر کرده ما در هر دو حال تابعیم اگر قضای الهی بر این است که ما آنجا که رفتیم پیش بینی نشده دیوار سالم بریزد آمنا و سلمنا و صدقنا ما موظفیم بین امور علمی و عقلی ونقلی جمع بکنیم هر دو آفریده خداست و هر دو هم کار خداست خدای سبحان گاهی با دارویش درمان میکند گاهی با دعا درمان میکند اینچنین نیست که ـ معاذ الله ـ دارو خودش درمان بکند یا طبیب خودش درمان بکند اگر دارو اثر میکند بالأخره آن کسی که دارو آفرین است این اثر را به او داده است اگر دعا اثر میکند آن کسی که دعا را دستور داد اثر میبخشد اینچنین نیست که دعا خودش اثر بکند یا دارو خودش اثر بکند عقل و نقل هر دو در تحت تدبیر ذات اقدس الهیاند. فرمود به اینکه ما صواع ملک را گم کردیم بعد هم جعاله را مطرح کردند جریان جعاله اینطور نیست که در شریعت سابق بوده در شریعت ما نبود ما بخواهیم از راه استصحاب شریعت سابق مسأله جعاله را حل بکنیم در خود شریعت ما هست اینچنین نیست که اگر مثلاً این آیه نبود ما مسأله جعاله را نداشتیم در آن شریعت هم جریان جعاله بود که ﴿لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم﴾ جریان حمل همان است که در سورهٴ مبارکهٴ طه آیه 101 به این صورت است که ﴿خالدین فیه و ساء لهم یوم القیٰمة حملا﴾ چون گناهها در قیامت بار گنه کار میشود تعبیر به حمل شده است در آیه 111 سوره طه که دیروز خوانده شد این بود که ﴿و عنت الوجوه للحیّ القیوم و قد خاب من حمل ظلما﴾ اما در آیه 101 دارد ﴿خٰلدین فیه و ساء لهم یوم القیٰمة حملا﴾ بار سنگینی اینها روی دوششان است اینجا هم آنچه که روی دوش است میگویند حِمل آنچه که در درون است میگویند حمل وجود مبارک یوسف یا خودش فرمود یا دستور داد که بگویند ﴿و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم﴾ ملاحظه میفرماید در این سه مقطع اول یک عده گفتند ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ بعد سخن از سرقت نبود سخن از فقدان بود بعد سخن از جعاله به میان میآید که ما گم کردیم این پیداست به اینکه همه حقوق محفوظ شده است و این گم شده است در حقیقت خب آنهایی که این گندمها را در آن جوال میریختند خب اشتباهاً ریختند در آن، دیگر راه برای سرقت نیست.
سؤال: ... جواب: بله اصلش یک کیدی است دیگر
سؤال: ... جواب: نه اگر باشد لازمهاش این است که دو چیز باشد چون دارد که ﴿جعل السقایة فی رحل اخیه﴾
سؤال: ... جواب: نه خب آخه اینها که نمیدانستند که چه خبر است، وجود مبارک یوسف میداند و بعضی از محرم اسرارها برادران یوسف به این موذنی که گفتند که ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ رو کردند به این کارگزارها گفتند شما چه چیزی گم کردید که ما را به سرقت متهم میکنید گفتند ما صواع و پیمانه ملک را گم کردیم خب اینها که نمیدانستند که یک چنین کاری شده بعد هم در حضور همه آن سقایه در آمد از جوال دیگری از رحل دیگری
سؤال: ... جواب: به او دستور دادند که بگویند ولی او نمیداند که رازی در این کار است گفتند به اینکه ما این را گم کردید ﴿نفقد صواع الملک﴾ بعد هم این صواع را درآوردند پیمانه را در حضور همه دیگر، این برادرها گفتند که ما که آدمهای سالمی بودیم ما را آزمودید ما قبلاً که آمدید در اینجا با حسن سابقه برگشتیم بعداً هم که آمدیم همهتان دیدید آنطوری که زمخشری در کشاف نقل میکند دیگران هم دارند البته گفتند دیدید ما وقتی وارد مصر شدیم دهان این شترهایمان را این راحلههایمان را بستیم که مبادا اینها به اموال مردم دهان درازی کنند دهان اینها را بستیم و چیزی هم اینها نخوردند و ما هم اهل سرقت نبودیم و آن چیزی هم که شما به ما دادید آن را برگرداندیم و آوردیم گفتیم ﴿بضٰعتنا ردت الینا﴾ چون وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) دستور داده بود این پول گندم شما را که به شما برگرداندند شما رد کنید شاید اشتباهی گذاشته باشند اینها برگرداندند گفتند نه ما اشتباه نکردیم ما عمدا گذاشتیم خواستیم چیزی از شما نگیریم خب اینها با همه سوابق درخشانی که آمدند دهان اسبهایشان را بستهاند یا شترهایشان را بستهاند یک، پولهایی اهم که در آن شرایط قحطی و گرانی به اینها برگردانده بودند به اینها دوباره مسترد داشتند که نکند اشتباه کرده باشید پول شما که در رحل ما بود ما برگرداندیم به شما دادیم این به سفارش حضرت یعقوب بود فرمود به اینکه ما که برای فساد نیامدیم ما که سارق نیستیم خب ﴿قالوا تالله﴾ با این سوگند ﴿لقد علمتم﴾ شما سابقه درخشان ما را میدانید ما یک قافله عادی نیستیم چندتا نمونه هم از ما دیدید ﴿لقد علمتم﴾ که ﴿ما جئنا لنفسد فی الارض و ما کنا سٰرقین﴾ آنها گفتند که ما الان بررسی میکنیم اگر نیافتیم که خب نیافتیم اگر یافتیم چه کنیم؟ اینجا به صورت جمله شرطیه دیگر نگفتند شما سارقید گفتند بسیار خوب ماکه نمیگوییم شما گرفتید ما گم کردیم اگر در رحل شما نبود که خب حرفی نیست اگر در رحل شما بود چگونه کیفر بدهیم ﴿قالوا فما جزٰؤه﴾ جزاء این عمل سرقت چیست این عملی که شما کردید ﴿ان کنتم کٰذبین﴾ شما که میگوییم ما نگرفتیم حالا اگر دررحل شما پیدا شد چه باید کرد ﴿قالوا﴾ برادران یوسف گفتند ﴿جزٰؤه﴾ جزای این عمل این است که ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ هر کسی که این صواع این پیمانه در بار او پیدا شده است همان را شما بازداشت کنید برای اینکه ﴿کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما در شهرمان در فلسطیین و کنعان بنای ما در منطقه ما این است که اگر کسی مال کسی را گرفته است خود این گیرنده مال را بازداشت میکنند دیگری را بازداشت نمیکنند یا مثلاً جزای نقدی ندارد و مانند آن
سؤال: ... جواب: برادران یوسف که نمیدانستند که خدای سبحان میداند که برادران یوسف در فلسطین و کنعان اینچنین سارق را کیفر میدهند و وجود مبارک یوسف هم فرمود به اینکه شما همینطور بخواهی برادرت را نگه داری که نمیشود آنها میگویند ما تعهد سپردیم بخواهی روی قانون کشور بعد از اتهام او را بگیری شاید قانون کشور این نباشد قانون کشور این باشد که این یا باید یک مدتی در زندان باشد نه پیش تو یا جزای نقدی بدهد یا شلاق بخورد و مانند آن تو میخواهی پیش تو محترمانه باشد برادرانه باشد باید بین همه این جهات جمع کرد بعضی از در این اخوان الصفا هست که بعضی از افراد که عبور میکردند میدیدند که قاری مشغول خواندن این آیه است که ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ خیلی متاثر شد ببینید گاهی یک جمله یا آیه در آدم یک اثر میگذارد آیه معنایش همین است که گفته شد یعنی هر کسی که این پیمانه در رحل او پیدا شد همان شخص را باید بازداشت بکنند این مصداقش است
سؤال: ... جواب: بله ما عمدا اسرار داریم که به استرقاق تعبیر نکنیم باید خیلی متوجه باشید ما الا و لابد در طی این یک هفته اگر گاهی هم استرقاق تعبیر شده است برای اینکه معلوم بشود که از نظر دور نیست تعبیر به استرقاق نکردیم معلوم نیست که بردگی و بندگی باشد آنچه که قصد جامعش هست این است که او را بازداشت بکنند بعد هم خدمت بکند چند روز کار بکند که پول آن در بیاید اما برده باشد از این درنمیآید
سؤال: ... جواب: آنها که گناه نداشتند که آنها یک اصل کلی را گفتند گفتند ﴿کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما در منطقه مان در فلسطین و کنعان اگر کسی مال دیگری را بگیرد همان گیرنده را بازداشت میکنند اینطور جزا میدهیم وجود مبارک یوسف اول از اینها اقرار گرفت که اگر یک وقتی پیدا شد ما چه کار بکنیم گفتند ما این کار را میکنیم بعد یوسف(سلام الله علیه) هم روی قانون مملکت که گاهی میشود متهم را به قانون کشور خودش محاکمه کرد فرمود بسیار خب ماهم این را قبول کردیم که دیروز سه تا مسأله شد مسئله این است که کیفر سارق در فلسطین و کنعان چیست یک، کیفر سارق در مصر چیست دو، و مصر رضایت میدهد که گاهی مسافر اگر چنانچه متهم به سرقت شد برابر کشور خودش محاکمه بشود سه این سه تا فرع سه تا مسأله کاملا دیروز جداگانه بحث شد آن کسیکه این جمله را شنید ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ نمیخواست آیه را معنا کند آیه معنایش همین است اما او خیلی متاثر شد گفت هر کسی چیزی در قلب اوست پاداش او همان است ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ این است که جناب حکیم سنایی و مانند آن گفتند ده بود آن نه دل که اندر وی گاو و خر باشد و ضیاء و وقار همین است یک وقت است یک کسی تمام تلاش و کوششش دامداری است پیش این است که گوسفندی تهیه کند گوشتی تهیه کند بخورد و مانند آن این دهدار است نه دلدار نه صاحب دل ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ این کاملا این ضمیرها برمیگردد بر خلاف ظاهر آیه است هر چه که در دل آدم است جزای آدم هم همان است آن عابر از قرائت این قاری این طور متاثر شده است نه اینکه خواست بگوید معنای آیه این است این در این اخوان الصفا هست
سؤال: ... جواب: نه عرض شد دیگر تمام این مراحل وجود مبارک یوسف ترقیق کرد رقیق کرد مطلب را آن موذن اول گفت ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ بعد آن سرقت تبدیل به فقدان شده است بعد تبدیل به ﴿من وجد فی رحله﴾ شده است خیلی عبارتها تنزل کرده خب ﴿فبدأ باوعیتهم قبل وعاء اخیه﴾ وجود مبارک یوسف دستورداد اول رحل آن برادرها را جستجو کنند بررسی کنند مستقیم نروند به سراغ این برادر اولیاش ﴿ثم استخرجها﴾ این رد العجز الی الصدر است صدر این قسمت از سقایه شروع شده ذیل این قسمت هم به سقایه برگشت وسطها از صواع و ضمیر مذکر به میان آمده ﴿ثم استخرجها من وعاء اخیه کذلک کدنا لیوسف﴾ وگرنه هرگز یوسف به برادرش نمیرسید برادر هم به یوسف نمیرسیدکه اینها بتوانند در کمال امن پیش هم باشند ﴿کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک﴾ این اگر بخواهد برادرش را بازداشت بکند بگوید این برادرم را نمیدهمآن ده نفر اعتراض میکنند که ما تعهد سپردیم به پدر پیرمان که برگردانیم چرا شما این را گرفتید بخواهد با فشار بگیرد که آنها نمیدهند با حیله باشد بهترین حیله همین است که قانونی باشد حق الله نباشد حق الناس باشد با توافق قبلی باشد معصیتی هم در کار نباشد و همه جوانب رعایت شده باشد
سؤال: ... جواب: بله انسان اگر بخواهد آبروی خود را لما هوا هم مثل اینکه شهادتهای انتحاری هم همینطور- است دیگر آبروی خود را در زمان انقلاب وجود مبارک امام(رضوان الله تعالی علیه) کمتر از این بیگانهای بود مگر اینکه سب و شتم نسبت به وجود مبارکش داشت خب انسان در حالت عادی نمیتواند کاری بکند که مورد سب و شتم قرار بگیرد اما برای حفظ اسلام و انقلاب همه این شتمها و سبها را تحمل کرده است شهادت انتحاری هم همینطور است خون ما در اختیار ماست اما کسی حق ندارد خودکشی بکند که اما وقتی شهید فهمیده(رضوان الله تعالی علیه) شد این را تقدیم به صاحب خون کرده است حق ندارد در شرایط عادی هدر بدهد اما لما هو الاهم که برای او راجح است ﴿نرفع درجٰت من نشاء﴾ خدای سبحان این با جهاد اصغر جهاد اوسط جهاد اکبر درجات را بالا میبرد منتها برای افراد با ایمان که در صراط علم نیستند درجه شان را بالا میبرد برای افرادی که در صراط علم و تحقیق هستند درجاتشان را بالا میبرد ﴿یرفع الله الذین ءامنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجٰت﴾ این درجات تمییز نسبت به اولوا العلم است تمیز آن غیر اولوا العلم محذوف است یعنی «یرفع الله الذین ءامنوا منکم درجة و الذین اوتوا العلم منکم درجات» برای آدم غیر عالم درجه بالا میبرد برای آدم عالم درجات بالا میبرد این در آن آیه کریمه هست اینجا هم چون سخن از وجود مبارک یوسف و ذو علم و حضرت یعقوب و ذو علم و امثال ذلک است فرمود ﴿نرفع درجٰت﴾ نه درجة ﴿نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علم علیم﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
- کید حیله یعنی ایجاد مانع و حیلوله مقابل عمل و نتیجه
- کید دیگران توان مقابله با کید خدا نیست
- اعضاو جوارح ابزار خداوند در نابودی انسان
- رباخواری
- خلقت شیطان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فی رحل اخیه ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسٰرقون ٭ قالوا و اقبلوا علیهم ماذا تفقدون ٭ قالوا نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم ٭ قالوا تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الارض و ما کنا سٰرقین ٭ قالوا فما جزٰؤه ان کنتم کٰذبین ٭ قالوا جزٰؤه من وجد فی رحله فهو جزٰؤه کذلک نجزی الظٰلمین ٭ فبدأ باوعیتهم قبل وعاء اخیه ثم استخرجها من وعاء اخیه کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک الا ان یشاء الله نرفع درجٰت من نشاء و فوق کل ذی علم علیم ٭ قالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل فاسرها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم قال انتم شر مکانا و الله اعلم بما تصفون﴾
وجود مبارک یعقوب و یوسف(سلام الله علیهما) این کار را به اذن الهی کردند یعنی قدم به قدم آنجایی که وجود مبارک یعقوب خبر داد گفت ﴿کذلک یجتبیک ربک﴾ خبر داد که خدای سبحان تو را برچین میکند این فعل مضارع که نشانه استمرار است دلالت دارد بر اینکه تو مجتبای اویی، لحظه به لحظه او تو را اجتبا میکند جبایه میکند برچین میکند و به مقاماتی هم میرساند اینها را اجمالا وجود مبارک یعقوب از آن رویای حضرت یوسف(سلام الله علیهما) با خبر بود اما حالا میخواهند مردم داری هم بکنند کشور داری هم بکنند برادران هم نرنجند فتنه خانوادگی هم پیش نیاید آشوبی هم در مملکت پیش نیاید چه کار بکنند که همه این جهات ملحوظ باشد خدای سبحان فرمود ما این را برایش نقشه کشیدیم در خیلی از موارد دارد که ﴿انهم یکیدون کیدا ٭ و اکید کیدا﴾ دیگران کید دارند ما هم کید داریم ولی کید ما پیروز است حیله، کید، مکر عبارت از آن کاری است که نگذارد چیزی به هدف برسد حیله را حیله گفتند برای اینکه حیلوله است حائل است مانع است نمیگذارد این وسیله به آن هدف برسد خیلیها حیله میکنند که نمیگذارند این سالک به مقصد برسد این وسیله به هدف برسد و خدا هم حیله میکند خیلیها مکر میکنند و خدا هم مکر میکند خیلیها کید دارند خدا هم کید دارد لکن میفرماید کید ما پیروز است نه معنایش این است که کید آنها در مقابل کید ماست کید ما در مقابل کید آنهاست و اینها به مصاف هم میروند ولی کیدما بزرگتر و بیشتر و پیروز است خیر نیست کید آنها زیر مجموعه کار ماست ﴿و عند الله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال﴾ نه اینکه اینها در قبال قدرت خدای سبحان یک موضع گیری بکنند منتها خدا قادر تر است چون فرض ندارد که ﴿لله جنود السمٰوٰت و الارض﴾ باشد سراسر نظام هستی سپاهیان و سربازان خدا باشند اما مع ذلک در مقابل سربازان خدا یک عدهای هم موضع بگیرند این فرض ندارد این معنیاش تحدید کردن قدرت خداست محدود و متناهی فرض کردن قدرت خداست فرمود قدرت ما نامتناهی است آنها هم که آنها دارند انجام میدهند سربازان ما هستند ما با سربازان خود ما همانها را میگیریم این روایت نورانی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) خوانده شد به اینکه واعلموا عباد الله «جوارحکم جنوده و ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه» همین است فرمود مبادا با حکم خدا با قانون خدا با دین خدا درگیر بشوید اگر به مبارزه برخواستید اعضا و جوارح شما سربازان او هستند و خدای سبحان اگر خواست کسی را بگیرد لازم نیست از جای دیگر سرباز کشی کند همان شخص را با همان زبان او با قلم او با دست و پای او میگیرد یک حرفی میزند که آبرویش میرود یک چیزی را امضا میکند که آبرویش میرود یکجایی میرود که نباید برود آبرویش میرود با دست او با پای او با زبان او با قلم او با نگاه او او را میگیرد فرمود واعلموا عباد الله «جوارحکم جنوده» آن وقت چنین چیزی فرض ندارد که انسان در برابر خدا قرار بگیرد فرمود ﴿و عند الله مکرم﴾ تمام نقشههایی که میکشند اینها سربازان مایند ما میخواهیم اینها را با همین سربازان داخلی که اینها خیال میکنند مال خودشاناند اینها مأموران ما هستند که دارند کار میکنند با همان ماموران اینها را میگیریم لذا فرمود ﴿انهم یکیدون کیدا ٭ و اکید کیدا﴾ بعد و ﴿امهلهم رویدا﴾ تا معلوم بشود که چه کسی پیروز میشود بعد اینها دفعتاً میبینند که با دست و پای خودشان به چاه افتادند
سؤال: ... جواب: بله چون اینها در حقیقت آن کسی که خیال میکند که میتواند نظیر رباخوار که فرمود ﴿فاذنوا بحرب من الله﴾ آن کسی که خیال میکند میتواند در برابر حکم خدا بایستد این شیطنت است شیطان کسی است که میگوید انا در برابر الله خدای سبحان که فرمود ﴿ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیّ﴾ گفت ﴿انا خیر منه﴾ آن که میگوید انا خودرا در برابر خدای سبحان میبینید این شیطان است فرمود تو آخر مامور مایی مخلوق مایی تو مثل کلب معلَّمی ما هر کسی را خواستیم بگیریم به وسیله تو میگیریم هر جایی که مصلحت نبود تو را میگوییم ساکت باش و تو در برابر ما میگویی ﴿انا خیر منه﴾. حزب شیطان هم همینطور است میگوید پیامبر اینچنین گفت ولی به نظر من عیب ندارد معاویه به او گفتند که این ظرف طلایی که شما داری در آن غذا میخوری یا آب میخوری ما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم که اگر کسی در آنیه فضه یا ذهب آب بخورد «إنما یجرجر فی بطنه نار جهنم» گفت «انا ایضا سمعت ولکنی لا اری بذلک باسا» من هم بله شنیدم پیغمبر این را گفته ولی به نظر من عیب ندارد این میشود انا در برابر خدا گفتن هر کسی در برابر دین بگوید خدا این را گفته ولی به نظر من عیب ندارد این همان درمیآید غرض آن است که اگر کسی بداند که کل اعضا و جوارح او ستاد الهی است این مواظب خودش است وگرنه با زبان او با دست و پای او گرفتار میشود خودش گرفتار میشود خدای سبحان فرمود ما نقشه کشیدیم که همه جوانب را رعایت کنید.
سؤال: ... جواب: خب تشریع همین تخیل است دیگر این خیال میکند که میتواند معصیت کند معصیت هم میکند اما آن جریان جندکم امر تکوینی است دیگر خدای سبحان انسان را مختار گفته فرمود ﴿قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن وَمن شاء فلکیفر﴾ لکن انسان باید بداند عبد داخر است ﴿کل اتوه دٰخرین﴾ ﴿و کلهم ءأتیه یوم القیٰمة فردا﴾ اگر ﴿کل اتوه دٰخرین﴾ این دیگر نمیتواند بگوید که دین اینچنین گفته ولی من نظرم این است. وجود مبارک یوسف با این نقشه الهی یک کار همه جانبه کرده است طوری که قانون مملکت به هم نخورد آن طوری که زمخشری در کشاف نقل کرده است گفت این یک کاری که الان با برادرش هماهنگ کرده به برادرش گفته تو متهم بالسرقة میشوی بعد بازداشت میشوی برادرش هم راضی شد این کار برای کم کردن اندوه پدر هم کافی بود چون اگر پدر بداند به اینکه این پسر امین بود و صالح و سالم بود بعد این را بردند و نیاوردند غمگینتر میشود ولی اگر به پدر بگویند یک چنین حادثه تلخی پیش آمد او افسوس میخورد اما حزنش نظیر حزن از دست دادن یوسف نخواهد بود این یک حرفی است که جناب زمخشری در کشاف دارد مسأله اتهام سرقت هم حق الله نیست حق الناس است یعنی اینچنین نیست که دوتا نامحرم باهم توافق کنند که یکدیگر را ببینند اینها دارند روی حق الله مصالحه میکنند خب نامحرم که نمیتواند با نامحرم دیگر مصالحه کند که من را ببین یا من تو را ببینم اینها حق الله است و نگاه حرام است این کار حرام است اما تهمت به سرقت آبرو این جزء حق الناس است این قابل مصالحه است به کسی بگویند ما فعلا تو را متهم السرقه میکنیم برای اینکه آن هدف پیش بیاید میگوید عیب ندارد من فعلا از حقم صرف نظر کردم این حکم خدا نیست که قابل مصالحه نباشد این حق الله نیست که مصالحه نباشد این حق الناس است چون حق الناس است قابل مصالحه است وقتی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دید اینها آمدند یازدهمی هم همراهشان است چون فرمود به اینکه تا آن برادر دیگرتان را نیاورید ما به شما سهمیه نمیدهیم اینها یازده نفر آمدند حضرت یوسف آن دوازده نفر را که قبلاً دیده بود این یکی که تازه آمده بود یا حضرت بالفراسة فهمید که برادر ابوینی اوست یا آنها معرفی کردند گفتند این برادری که ما گفتیم پیش پدر است و بنا بود بیاوریم و اگر نمیآوردیم کیل به ما گندم نمیدادید این همان است اینها با هم توافق کردند که یک چنین کاری انجام بگیرد که نه قانون مملکت به هم بخورد نه این برادر را بتوانند ببرند و نه مشکل دیگری پیش بیاید خب مطلب دیگر اینکه این صاع و صواع و سقایه یک چیز است وگرنه اگر دو چیز باشد لازمهاش این است که دو کالا گم کرده باشند برای اینکه در آیات قبل دارد که ﴿جعل السقایة فی رحل اخیه﴾ سقایه تعبیر کرده بعد وقتی این کارگزاران متوسط گفتند ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ آنها برگشتند گفتند ﴿ماذا تفقدون ٭ قالوا نفقد صواع الملک﴾ اگر این صواع این پیمانه غیر از آن سقایة باشد لازمهاش این است که دو چیز گم کرده باشند یکی اینکه آن سقایه را در بار برادر گذاشت یکی اینکه اینها گفتند ما صواع را گم کردیم معلوم میشود این صواع همان سقایه است حالا یا وسیله آب خوردن بود اولاً بعد با او آب میخوردند بعد وسیلهٴ پیمانه شده یا نه شأنیت آب خوری هم داشت و این را گرفتند و بعد پس دادند یعنی گفتند چه گم کردید گفتند ما پیمانه گم کردیم و این هم باز کید الهی بود که وجود مبارک یوسف از آنها سؤال کرد وگرنه هر متهمی را بالأخره برابر قانون کشور خودشان کیفر میدادند اینجا استثنائا از این قافله سؤال بکنند که شما متهم السرقه را در کشورتان چگونه محاکمه میکنید که ما هم همانطوری محاکمه بکنیم این پیداست یک نقشه است وگرنه کشور پهناور مصر را در آن شرایط هر کسی یک خیانتی میکرد برابر قانون مصر عمل میکردند نه اینکه از آن متهم سؤال بکنند در کشور شما شما را برابر چه قانونی با چه قانونی محاکمه میکنند حالا
سؤال: ... جواب: این بحثش گذشت در همانجا معلوم شد به اینکه وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) موظف بود بین علم و بین توسل، توکل اینگونه از ادعیه اینها را جمع بکند دستور ما هم همین است نه میشود به علم به تنهایی روی قواعد و شواهد عادی به تنهایی بسنده کرد و نه میشود به دعا و توسل و صدقه تمسک کرد یک وقت است که انسان با دعای تنها مشکلش حل میشود خب با دعای تنها مرده زنده میشود که بالاتر از همه اینهاست ﴿احی الموتی باذن الله﴾ و کذا وکذا یک وقت اعجاز است یک وقتی کرامت است آنکه مما لا ریب فیه است یک وقت است ولی معصوم است دعا میکند حالا یا با حمد یا با دعای دیگری بیماری که در آستانه مرگ است نجات پیدا میکند آن هم مما لا ریب فیه است اما یک وقتی انسان مضطر است هیچ راهی ندارد بهترین راه توسل و دعاست آن هم مما لا ریب فیه است اما مرحله چهارم ماییم و شرایط عادی در شرایط عادی آیا فقط باید به مسائل تجربی علمی بسنده بکنیم بگوییم معاذ الله دعا و صدقه و صله رحم و اینها هیچ نقشی ندارند یا دست از این کارها و علوم بشری و اینها برداریم بگوییم هر چه هست و نیست صدقه و دعاست یا باید جمع بکنیم ما هم موظفیم از علوم الهی که در طبیعت خدای سبحان آفرید و برای ما مسخر کرده است و به ما فرمود بهره برداری کنید از آنها استفاده کنیم هم برای اینکه این امور موثر باشد یک، آن کمبودهایی که پیش بینی نشده به عنایت الهی ترمیم و تعمیم بشود دو، در کنار بهره برداری از دارو و طب و امثال ذلک دعا و صدقه و صله رحم هم داشته باشیم، وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) این راه را به ما آموخت فرمود شما از یک طرف خب یازده برادر رشید با این وضع ناشناس از یک در بروید آنجایی که بازرسی میکنند ایست بازرسی دارند خب میشوید متهم مشکوک به زحمت میافتید از چند در بروید راحتید و این را در خصوص ورود درها گفت بعد گفت اینچنین نیست که تمام مشکلات با همین ورود از ابواب متفرقه حل بشود اینقدر قضا و قدر پیش بینی نشده هست که ما نمیدانیم ما فقط همین مشکل را داریم با همین توصیه حل میشود همین که این استثنا هم استثنای منقطع است یک بیان نورانی درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) آن را نقل کرده که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) کنار دیواری بودند حالا یا نشسته بودند یا داشتند میگذشتند دیدند دیوار در شرف انهدام است از آنجا فاصله گرفتند رفتند به طرف دیوار مقابل که سالم بود به حضرت عرض کردند شما هم از قضای الهی فرار میکنید فرمود «افر من قضاء الله الی قدر الله» من از قضای خدا به قدر خدا هر دو قضای الهی است هر دو قدر الهی است قدر الهی قضای الهی این است که اگر کسی بی حساب کنار دیواری که در حال شکافتن است و ریزش است قرار بگیرد آسیب میبیند قضای الهی در این است که اگر کسی عاقلانه در کنار دیوار در حال ریزش برود کنار دیوار سالم سالم میماند هر دو قدر الهی است «افر من قضاء الله الی قدر الله» این را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان توحید مرحوم صدوق این را نقل کردند کتاب توحید باب القضا و القدر صفحه 369 این حدیث هست که اصبغ بن نباته میگوید «ان امیر المومنین(علیه السلام) عدل من عند حائط مائل الی حائط آخر» اصبغ میگوید که وجود مبارک حضرت امیر حالا یا نشسته بودند یا عبور میکردند دیدند این دیوار کج است ممکن است بریزد از آنجا عدول کردند کنار یک دیوار سالمی قرار گرفتند «فقیل له یا امیر المومنین(علیه السلام) ا تفر من قضاء الله فقال(علیه السلام) افر من قضاء الله الی قدر الله عزوجل» قضای الهی این است که اگر کسی بی حساب کنار دیوار شکسته باشد آسیب ببیند قدر الهی این است که اگر کسی خردمندانه به طرف دیوار سالم حرکت بکند محفوظ بماند اینها هر دو را او تقدیر کرده ما در هر دو حال تابعیم اگر قضای الهی بر این است که ما آنجا که رفتیم پیش بینی نشده دیوار سالم بریزد آمنا و سلمنا و صدقنا ما موظفیم بین امور علمی و عقلی ونقلی جمع بکنیم هر دو آفریده خداست و هر دو هم کار خداست خدای سبحان گاهی با دارویش درمان میکند گاهی با دعا درمان میکند اینچنین نیست که ـ معاذ الله ـ دارو خودش درمان بکند یا طبیب خودش درمان بکند اگر دارو اثر میکند بالأخره آن کسی که دارو آفرین است این اثر را به او داده است اگر دعا اثر میکند آن کسی که دعا را دستور داد اثر میبخشد اینچنین نیست که دعا خودش اثر بکند یا دارو خودش اثر بکند عقل و نقل هر دو در تحت تدبیر ذات اقدس الهیاند. فرمود به اینکه ما صواع ملک را گم کردیم بعد هم جعاله را مطرح کردند جریان جعاله اینطور نیست که در شریعت سابق بوده در شریعت ما نبود ما بخواهیم از راه استصحاب شریعت سابق مسأله جعاله را حل بکنیم در خود شریعت ما هست اینچنین نیست که اگر مثلاً این آیه نبود ما مسأله جعاله را نداشتیم در آن شریعت هم جریان جعاله بود که ﴿لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم﴾ جریان حمل همان است که در سورهٴ مبارکهٴ طه آیه 101 به این صورت است که ﴿خالدین فیه و ساء لهم یوم القیٰمة حملا﴾ چون گناهها در قیامت بار گنه کار میشود تعبیر به حمل شده است در آیه 111 سوره طه که دیروز خوانده شد این بود که ﴿و عنت الوجوه للحیّ القیوم و قد خاب من حمل ظلما﴾ اما در آیه 101 دارد ﴿خٰلدین فیه و ساء لهم یوم القیٰمة حملا﴾ بار سنگینی اینها روی دوششان است اینجا هم آنچه که روی دوش است میگویند حِمل آنچه که در درون است میگویند حمل وجود مبارک یوسف یا خودش فرمود یا دستور داد که بگویند ﴿و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم﴾ ملاحظه میفرماید در این سه مقطع اول یک عده گفتند ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ بعد سخن از سرقت نبود سخن از فقدان بود بعد سخن از جعاله به میان میآید که ما گم کردیم این پیداست به اینکه همه حقوق محفوظ شده است و این گم شده است در حقیقت خب آنهایی که این گندمها را در آن جوال میریختند خب اشتباهاً ریختند در آن، دیگر راه برای سرقت نیست.
سؤال: ... جواب: بله اصلش یک کیدی است دیگر
سؤال: ... جواب: نه اگر باشد لازمهاش این است که دو چیز باشد چون دارد که ﴿جعل السقایة فی رحل اخیه﴾
سؤال: ... جواب: نه خب آخه اینها که نمیدانستند که چه خبر است، وجود مبارک یوسف میداند و بعضی از محرم اسرارها برادران یوسف به این موذنی که گفتند که ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ رو کردند به این کارگزارها گفتند شما چه چیزی گم کردید که ما را به سرقت متهم میکنید گفتند ما صواع و پیمانه ملک را گم کردیم خب اینها که نمیدانستند که یک چنین کاری شده بعد هم در حضور همه آن سقایه در آمد از جوال دیگری از رحل دیگری
سؤال: ... جواب: به او دستور دادند که بگویند ولی او نمیداند که رازی در این کار است گفتند به اینکه ما این را گم کردید ﴿نفقد صواع الملک﴾ بعد هم این صواع را درآوردند پیمانه را در حضور همه دیگر، این برادرها گفتند که ما که آدمهای سالمی بودیم ما را آزمودید ما قبلاً که آمدید در اینجا با حسن سابقه برگشتیم بعداً هم که آمدیم همهتان دیدید آنطوری که زمخشری در کشاف نقل میکند دیگران هم دارند البته گفتند دیدید ما وقتی وارد مصر شدیم دهان این شترهایمان را این راحلههایمان را بستیم که مبادا اینها به اموال مردم دهان درازی کنند دهان اینها را بستیم و چیزی هم اینها نخوردند و ما هم اهل سرقت نبودیم و آن چیزی هم که شما به ما دادید آن را برگرداندیم و آوردیم گفتیم ﴿بضٰعتنا ردت الینا﴾ چون وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) دستور داده بود این پول گندم شما را که به شما برگرداندند شما رد کنید شاید اشتباهی گذاشته باشند اینها برگرداندند گفتند نه ما اشتباه نکردیم ما عمدا گذاشتیم خواستیم چیزی از شما نگیریم خب اینها با همه سوابق درخشانی که آمدند دهان اسبهایشان را بستهاند یا شترهایشان را بستهاند یک، پولهایی اهم که در آن شرایط قحطی و گرانی به اینها برگردانده بودند به اینها دوباره مسترد داشتند که نکند اشتباه کرده باشید پول شما که در رحل ما بود ما برگرداندیم به شما دادیم این به سفارش حضرت یعقوب بود فرمود به اینکه ما که برای فساد نیامدیم ما که سارق نیستیم خب ﴿قالوا تالله﴾ با این سوگند ﴿لقد علمتم﴾ شما سابقه درخشان ما را میدانید ما یک قافله عادی نیستیم چندتا نمونه هم از ما دیدید ﴿لقد علمتم﴾ که ﴿ما جئنا لنفسد فی الارض و ما کنا سٰرقین﴾ آنها گفتند که ما الان بررسی میکنیم اگر نیافتیم که خب نیافتیم اگر یافتیم چه کنیم؟ اینجا به صورت جمله شرطیه دیگر نگفتند شما سارقید گفتند بسیار خوب ماکه نمیگوییم شما گرفتید ما گم کردیم اگر در رحل شما نبود که خب حرفی نیست اگر در رحل شما بود چگونه کیفر بدهیم ﴿قالوا فما جزٰؤه﴾ جزاء این عمل سرقت چیست این عملی که شما کردید ﴿ان کنتم کٰذبین﴾ شما که میگوییم ما نگرفتیم حالا اگر دررحل شما پیدا شد چه باید کرد ﴿قالوا﴾ برادران یوسف گفتند ﴿جزٰؤه﴾ جزای این عمل این است که ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ هر کسی که این صواع این پیمانه در بار او پیدا شده است همان را شما بازداشت کنید برای اینکه ﴿کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما در شهرمان در فلسطیین و کنعان بنای ما در منطقه ما این است که اگر کسی مال کسی را گرفته است خود این گیرنده مال را بازداشت میکنند دیگری را بازداشت نمیکنند یا مثلاً جزای نقدی ندارد و مانند آن
سؤال: ... جواب: برادران یوسف که نمیدانستند که خدای سبحان میداند که برادران یوسف در فلسطین و کنعان اینچنین سارق را کیفر میدهند و وجود مبارک یوسف هم فرمود به اینکه شما همینطور بخواهی برادرت را نگه داری که نمیشود آنها میگویند ما تعهد سپردیم بخواهی روی قانون کشور بعد از اتهام او را بگیری شاید قانون کشور این نباشد قانون کشور این باشد که این یا باید یک مدتی در زندان باشد نه پیش تو یا جزای نقدی بدهد یا شلاق بخورد و مانند آن تو میخواهی پیش تو محترمانه باشد برادرانه باشد باید بین همه این جهات جمع کرد بعضی از در این اخوان الصفا هست که بعضی از افراد که عبور میکردند میدیدند که قاری مشغول خواندن این آیه است که ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ خیلی متاثر شد ببینید گاهی یک جمله یا آیه در آدم یک اثر میگذارد آیه معنایش همین است که گفته شد یعنی هر کسی که این پیمانه در رحل او پیدا شد همان شخص را باید بازداشت بکنند این مصداقش است
سؤال: ... جواب: بله ما عمدا اسرار داریم که به استرقاق تعبیر نکنیم باید خیلی متوجه باشید ما الا و لابد در طی این یک هفته اگر گاهی هم استرقاق تعبیر شده است برای اینکه معلوم بشود که از نظر دور نیست تعبیر به استرقاق نکردیم معلوم نیست که بردگی و بندگی باشد آنچه که قصد جامعش هست این است که او را بازداشت بکنند بعد هم خدمت بکند چند روز کار بکند که پول آن در بیاید اما برده باشد از این درنمیآید
سؤال: ... جواب: آنها که گناه نداشتند که آنها یک اصل کلی را گفتند گفتند ﴿کذلک نجزی الظٰلمین﴾ ما در منطقه مان در فلسطین و کنعان اگر کسی مال دیگری را بگیرد همان گیرنده را بازداشت میکنند اینطور جزا میدهیم وجود مبارک یوسف اول از اینها اقرار گرفت که اگر یک وقتی پیدا شد ما چه کار بکنیم گفتند ما این کار را میکنیم بعد یوسف(سلام الله علیه) هم روی قانون مملکت که گاهی میشود متهم را به قانون کشور خودش محاکمه کرد فرمود بسیار خب ماهم این را قبول کردیم که دیروز سه تا مسأله شد مسئله این است که کیفر سارق در فلسطین و کنعان چیست یک، کیفر سارق در مصر چیست دو، و مصر رضایت میدهد که گاهی مسافر اگر چنانچه متهم به سرقت شد برابر کشور خودش محاکمه بشود سه این سه تا فرع سه تا مسأله کاملا دیروز جداگانه بحث شد آن کسیکه این جمله را شنید ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ نمیخواست آیه را معنا کند آیه معنایش همین است اما او خیلی متاثر شد گفت هر کسی چیزی در قلب اوست پاداش او همان است ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ این است که جناب حکیم سنایی و مانند آن گفتند ده بود آن نه دل که اندر وی گاو و خر باشد و ضیاء و وقار همین است یک وقت است یک کسی تمام تلاش و کوششش دامداری است پیش این است که گوسفندی تهیه کند گوشتی تهیه کند بخورد و مانند آن این دهدار است نه دلدار نه صاحب دل ﴿من وجد فی رحله فهو جزٰؤه﴾ این کاملا این ضمیرها برمیگردد بر خلاف ظاهر آیه است هر چه که در دل آدم است جزای آدم هم همان است آن عابر از قرائت این قاری این طور متاثر شده است نه اینکه خواست بگوید معنای آیه این است این در این اخوان الصفا هست
سؤال: ... جواب: نه عرض شد دیگر تمام این مراحل وجود مبارک یوسف ترقیق کرد رقیق کرد مطلب را آن موذن اول گفت ﴿ایتها العیر انکم لسٰرقون﴾ بعد آن سرقت تبدیل به فقدان شده است بعد تبدیل به ﴿من وجد فی رحله﴾ شده است خیلی عبارتها تنزل کرده خب ﴿فبدأ باوعیتهم قبل وعاء اخیه﴾ وجود مبارک یوسف دستورداد اول رحل آن برادرها را جستجو کنند بررسی کنند مستقیم نروند به سراغ این برادر اولیاش ﴿ثم استخرجها﴾ این رد العجز الی الصدر است صدر این قسمت از سقایه شروع شده ذیل این قسمت هم به سقایه برگشت وسطها از صواع و ضمیر مذکر به میان آمده ﴿ثم استخرجها من وعاء اخیه کذلک کدنا لیوسف﴾ وگرنه هرگز یوسف به برادرش نمیرسید برادر هم به یوسف نمیرسیدکه اینها بتوانند در کمال امن پیش هم باشند ﴿کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک﴾ این اگر بخواهد برادرش را بازداشت بکند بگوید این برادرم را نمیدهمآن ده نفر اعتراض میکنند که ما تعهد سپردیم به پدر پیرمان که برگردانیم چرا شما این را گرفتید بخواهد با فشار بگیرد که آنها نمیدهند با حیله باشد بهترین حیله همین است که قانونی باشد حق الله نباشد حق الناس باشد با توافق قبلی باشد معصیتی هم در کار نباشد و همه جوانب رعایت شده باشد
سؤال: ... جواب: بله انسان اگر بخواهد آبروی خود را لما هوا هم مثل اینکه شهادتهای انتحاری هم همینطور- است دیگر آبروی خود را در زمان انقلاب وجود مبارک امام(رضوان الله تعالی علیه) کمتر از این بیگانهای بود مگر اینکه سب و شتم نسبت به وجود مبارکش داشت خب انسان در حالت عادی نمیتواند کاری بکند که مورد سب و شتم قرار بگیرد اما برای حفظ اسلام و انقلاب همه این شتمها و سبها را تحمل کرده است شهادت انتحاری هم همینطور است خون ما در اختیار ماست اما کسی حق ندارد خودکشی بکند که اما وقتی شهید فهمیده(رضوان الله تعالی علیه) شد این را تقدیم به صاحب خون کرده است حق ندارد در شرایط عادی هدر بدهد اما لما هو الاهم که برای او راجح است ﴿نرفع درجٰت من نشاء﴾ خدای سبحان این با جهاد اصغر جهاد اوسط جهاد اکبر درجات را بالا میبرد منتها برای افراد با ایمان که در صراط علم نیستند درجه شان را بالا میبرد برای افرادی که در صراط علم و تحقیق هستند درجاتشان را بالا میبرد ﴿یرفع الله الذین ءامنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجٰت﴾ این درجات تمییز نسبت به اولوا العلم است تمیز آن غیر اولوا العلم محذوف است یعنی «یرفع الله الذین ءامنوا منکم درجة و الذین اوتوا العلم منکم درجات» برای آدم غیر عالم درجه بالا میبرد برای آدم عالم درجات بالا میبرد این در آن آیه کریمه هست اینجا هم چون سخن از وجود مبارک یوسف و ذو علم و حضرت یعقوب و ذو علم و امثال ذلک است فرمود ﴿نرفع درجٰت﴾ نه درجة ﴿نرفع درجات من نشاء و فوق کل ذی علم علیم﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است