display result search
منو
تفسیر آیه 49 تا 53 سوره یوسف

تفسیر آیه 49 تا 53 سوره یوسف

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 49 تا 53 سوره یوسف
- مطالب تفسیری در مورد داستان حضرت یوسف در زندان و معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت
- حضرت یوسف (ع) از هم بندش توسل و کمک نخواست بلکه درخواست داوری کرد
- رد آزادی در برابر تعبیر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و قال الملک ائتونی به فلما جاءه الرسول قال ارجع الی ربک فسئلْه ما بال النسوة الّـٰتی قطعن ایدیهن ان ربی بکیدهن علیم ٭ قال ما خطبکن اذ رٰودتن یوسف عن نفسه قلن حٰش لله ما علمنا علیه من سوء قالت امرات العزیز الئٰن حصحص الحق انا رٰودته عن نفسه و انه لمن الصٰدقین ٭ ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب و ان الله لا یهدی کید الخائنین ٭ و ما ابرئ نفسی ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربی ان ربی غفور رحیم﴾
بعد از جریان رؤیای ملک مصر اگر معبران درباری عالم به این تعبیر بودند فقط در حد تعبیر بود و نه تدبیر ولی وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) هم تعبیر خوبی کرد هم تدبیر خوبی فهمیدن اینکه ﴿انی اری سبع بقرٰت﴾ از سنخ ﴿انی اریٰ فی المنام أنّی أذبحک﴾ است این کار هر کس نیست که یک مأموریتی را به همراه داشته باشد غالب معبران بر فرض تعبیر بلد بودند خیال می‌کردند ﴿انی اری سبع بقرٰت﴾ از سنخ ﴿انی أرٰنی اعصر خمرا﴾ ﴿انی احمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر فیه﴾ و مانند آن است بعد از اینکه این دو کار مهم یعنی تعبیر که مهم بود و تدبیر که اهم بود به اطلاع پادشاه مصر رسید ایشان گفتند این را آزاد کنید ببینیم چگونه از این تعبیر و تدبیر بهره می‌بریم پادشاه مصر دستور داد که او از زندان آزاد بشود ﴿و قال الملک ائتونی به﴾ این دستور دستورِ احضار نیست وگرنه یک زندانی که نمی‌تواند تخلف کند بگوید من نمی‌آیم این دستور عفو است و آزادی است اگر احضار بود به همان دلیل که مجبور بود زندان برود مجبور هم بود که از زندان بیرون بیاید تا این گفتگو را انجام بدهد تا دوباره برگردد معلوم می‌شود که از سنخ احضار اجباری نبود از سنخ عفو و آزادی بود چون از سنخ عفو و آزادی است این از خودش دفاع کرد دفاع از عرض و حیثیت لازم است مخصوصاً برای کسی که مسئولیت آینده به عهده اوست این اگر وجیه‌الملة نباشد مقبولیت نداشته باشد که نمی‌تواند برای مردم کاری انجام بدهد رؤیایی که وجود مبارک یوسف قبلاً دید ﴿انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی سٰجدین﴾ این نشانه مسئولیت پرافتخاری است برای آینده یوسف (سلام الله علیه) چنین وضعی با اتهام سازگار نیست حالا اگر کسی آینده خوب دارد بعد متهم باشد چه بهره‌ای از آن سمت می‌تواند ببرد پس گذشته از اینکه تبرئه خود آدم دفاعِ از حیثیت لازم است برای کسی که آینده خوب به انتظار اوست دفاع لازم‌تر است تا بدانند که او از هر جهت بی‌گناه است بنابراین این ﴿قال الملک ائتونی به﴾ از سنخ احضار زندانی نیست وگرنه او مجبور بود بیاید همان‌طور که مجبور بود به زندان برود بلکه از سنخ عفو و آزادی است چون عفو و آزادی است در اختیار اوست تا بی‌گناهی من ثابت نشود من همین‌جا می‌مانم
مطلب دوم آن است که اینها آزادی را در برابر تعلیم و امثال ذلک که برای انسان لازم است قرار نمی‌دهند وگرنه در همان جریان که آن دو کار مهم را یکی تعبیر مهم یکی تدبیر اهم بود می‌توانست بگوید که این مشکل به دست من حل می‌شود مشکل علمی تا من را آزاد نکنید من نه تعبیر می‌کنم نه تدبیرش را بازگو می‌کنم ولی آنجا هم تعبیر را رایگان در اختیارشان قرار داد هم تدبیر را رایگان در اختیارشان قرار داد و هیچ اشتراطی نکرد که اگر این شرط را پذیرفتید من برای شما تعبیر می‌کنم حالا چرا وجود مبارک یوسف این کار را کرده وجود مبارک یوسف هم صبغه انسانی این کار را بیان کرد هم صبغه الهی این کار را فرمود: بروید از سلطان و پادشاه مصر بپرسید گناه من چیست تا این دو مطلب روشن بشود یکی مطلب انسانی است ﴿ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب﴾ تا او بداند که من در غیابِ او خیانتی نکردم با همسرش دوم اینکه کار الهی هم روشن بشود که من یک آدم ناشناس بی‌گناهی بودم به دلخواه خودشان من را به زندان بردند همه توطئه‌ها هم در اختیار آنها بود و هیچ کاری هم از پیش نبردند و بدانند که ﴿ان الله لا یهدی کید الخائنین﴾ من برای این دو مطلب الآن می‌گویم بروید تحقیق کنید یکی اینکه روشن بشود من خیانت نکردم یکی اینکه معلوم بشود کار به دست دیگری است برای اینکه تمام توان در اختیار شما بود من هم یک غلام گمنامی بودم دیگر چطور شد که دستگاه حکومت با همه تلاش و کوشش بالأخره به مقصد نرسید من برای این دو کار می‌گویم بروید تحقیق کنید تا معلوم بشود ﴿ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب﴾ این ذلک علت است برای ﴿ارجع الی ربک فاسئلْه ما بال النسوة﴾ و تحقیق بکنید ﴿ما خطبکن﴾ و اینها آن دو عامل مهم این است یکی ﴿لیعلم انی لم اخنه بالغیب﴾ یکی اینکه ﴿و ان الله لا یهدی کید الخائنین﴾ که بعداً روشن‌تر می‌شود ان‌شاءالله خب پس ﴿و قال الملک ائتونی به﴾ وقتی این پیک حالا همان ساقی بود یا پیک مخصوص مَلِک بود وقتی که آمد ﴿فلما جاءَه الرسول﴾ فرستاده پادشاه مصر وارد زندان شد به عرض یوسف (سلام الله علیه) رساند که شما آزادید گفت نه نمی‌آیم ﴿ارجع الی ربک﴾ برو از سیدت از ربت بپرس گناه من چه بود کاملاً این سیاق را ملاحظه بفرمایید آنجایی که وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) از آن سلطان بخواهد یاد کند یا ﴿مَلِک﴾ می‌گوید یا ﴿ربّک﴾ می‌گوید و مانند آن آنجایی که از خدای سبحان بخواهد یاد کند ﴿ربی﴾ می‌گوید در هیچ جا تعبیر از ملک به ربی و مانند آن نبود این تقابل و تفصیل که قاطع شرکت است نشان آن است که وجود مبارک یوسف هرگز از غیر خدا به رب تعبیر نکرده است اگر تفصیل قاطع شرکت است اگر یک قرینه قطعی است بر اثر تقابل که از غیر خدا به رب خود یاد نکرد پس در جایی که با ضمیر بیان شده نظیر ﴿معاذالله انه ربی﴾ این یقینا ضمیر ﴿انه﴾ به الله برمی‌گردد نه به ملک برگردد ﴿انه ربی احسن مثوای﴾ که قبلاً این بحث گذشت الآن هم برای مزید توضیح ممکن است ذکر بشود
پرسش: شما قبلاً فرمودید این رب به معنی پروردگار نیست؟ پاسخ: بله رب به معنی خالق نیست ولی آنها تعبیر می‌کردند از مالک به رب همین تعبیر را که گزنده است وجود مبارک یوسف نداشت انبیای الهی ندارند یعنی از مالک به رب تعبیر نمی‌کنند می‌گویند مالک مَلِک و مانند آن
پرسش ... پاسخ: نه تعبیر محاورانه است آنها می‌گویند رب خب بگویند رب بعد هم در مقام استدلال فرمود: ﴿ءأرباب متفرقون خیر اُم الله الوٰحد القهار﴾ در مقام برهان و اتمام حجت می‌فرماید اینها که ربوبیت ندارند که ﴿انی ترکت ملة قوم لا یومنون﴾ کذا وکذا ﴿واتبعت ملة آباءا باءی﴾ که موحدند در مقام استدلال آنها را ابطال می‌کند توحید را تحقیق می‌کند و حقانیت توحید را ثابت می‌کند اما در مقام محاوره و حرف زدن می‌گوید برو به ربت بگو بعد هم می‌گوید غیرِ خدا کسی رب نیست ﴿و قال الملک ائتونی به فلما جاءه الرسول﴾ پیام را رساند که شما آزادید دیگر از زندان بیرون نیامد ﴿قال ارجع الی ربک فاسئله ما بال النسوة ألـٰتی قطعن ایدیهن﴾ حالا که می‌خواهند بی‌گناهی خود را ثابت بکنند جمال یوسف (سلام الله علیه) در اینجاها مشخص می‌شود که این تا آخر عمر می‌ماند نه جمالی که بعد از یک مدتی از بین می‌رود جمال وجود مبارک یوسف یکی در صبر و حلم و بردباری است برای اینکه این وارث ابراهیم خلیل است که ﴿ان ابراهیم لحلیم أوّاه﴾ و مانند آن این صبور است صابر است صبار است این‌طور. در مقام دفاع، در مقام دفاع تمام خطر از امرئهٴ عزیز بود این اصلاً از آن زن نام نمی‌برد از دستگاه عزیز نام نمی‌برد و از زنهایی هم که «یدعونه» بود از آن هم به یدعون نام نمی‌برد فقط به یک قصه اشاره می‌کند که آن قصه زبانزد همه بود و خود آن قصه همراه با خلاف نیست و آن بریدن دست است فرمود: بروید از آن زنها سؤال کنید این زنها که دستهایشان را بریدند برای چه بریدند این صحنه چه بود خب آن در صحنه‌ای که با خدای خود مناجات می‌کند ﴿رب السجن احب الی مما یدعوننی﴾ اینجا از آن تعبیر ندارد آن سخن از ﴿هی رٰودتنی﴾ اینجا تعبیر ندارد از اینکه ﴿لئن لم یفعل ما ءامره لیسجنن﴾ اینجا تعبیر ندارد حرفی که بوی خلاف عفت بدهد در دربار عزیز مصر اصلاً به زبان نمی‌آورد از این زنها هم که یاد می‌کند نه به عنوان ﴿یدعوننی﴾ که اینها داشتند به عنوان اینکه اینها دستانشان را بریدند بپرسید که اینها آن صحنه که دستانشان را بریدند چه بود تا بی‌گناهی من ثابت بشود ﴿قال ارجع الی ربک فسئلْه﴾ از آنها تو از این ربت بپرس که ﴿ما بالالنسوة الّـٰتی قطعن ایدیهنّ﴾ چطور شد که اینها دستهایشان را بریدند همه‌شان اگر اتفاقی باشد اشتباه باشد بالأخره یکی یا دوتا اما همه‌شان دستشان را ببرند بالأخره معلوم می‌شود خبری است دیگر اگر یک صحنه جامعه‌ای است که ﴿ءاتت کل وٰحدةٍ منهن سکینا﴾ همه دستهایشان را بریدند معلوم می‌شود خبری است حالا اگر در یک جمع چند نفری اتفاقاً یکی هنگام پوست‌کندن میوه دستش را ببرد این دیگر حادثه تاریخی نیست یا صحنه عجیب نیست اما همه دست ببرند معلوم می‌شود خبری است فرمود: از آنها سؤال کن یعنی از این ربت سؤال کن نه از آن زنها این هم نشانه ادب و عفاف حضرت یوسف (سلام الله علیه) است ﴿فسئله ما بالالنسوة الّـٰتی قطعن ایدیهن﴾ خب در این جمله فرمود: ﴿ارجع الی ربک﴾ یعنی برو به سیدت بگو از او بپرس تا تحقیق بشود اما سید من که از اوضاع باخبر است ﴿ان ربی بکیدهن علیم﴾ این تقابل نشان می‌دهد وقتی می‌گوید ﴿ربی﴾ یعنی الله وقتی می‌گوید ﴿ربک﴾ یعنی مالکت اگر این تقابل رودررویی و تفصیل قاطع شرکت است و هرگز وجود مبارک یوسف از عزیز مصر یا از پادشاه مصر به رب خود یا رب همه یاد نمی‌کند بلکه به رب آنها یاد می‌کند و از خدای سبحان به عنوان ﴿ربی﴾ یاد می‌کند معلوم می‌شود که در آن آیه‌ای که قبلاً گذشت یعنی آیه 23 که ﴿و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای﴾ این ﴿انه﴾ به الله برمی‌گردد ﴿معاذ الله﴾ یعنی خدا پناهگاه است خدا رب من است خدا مثوای من مکان من مکانت من را حسن و زیبا قرار داده است من چرا بر خلاف فرمان او عمل بکنم و مانند آن آنجا یقیناً ضمیر ﴿انه﴾ به الله برمی‌گردد که الله رب من است این تفصیل که قاطع شرکت است می‌تواند قرینهٴ خوبی برای آن باشد ﴿قال ارجع الی ربک فسئلْه ما بالالنسوة الّـٰتی قطعن ایدیهن﴾ اما ﴿ان ربی بکیدهن علیم﴾ خدای سبحان از نقشه‌های اینها، حالا تو برو از ربت سؤال بکند که آنها تحقیق بکنند بفهمند یک بیانی سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارند که می‌فرمایند: این اِشعار دارد که این مَلِک آن مَلِک قبلی نبود یعنی آن پادشاه قبلی حالا یا معزول شد یا مُرد رخت بربست این یک پادشاه دیگر است چرا؟ برای اینکه اگر این مَلِک فعلی همان ملک قبلی بود او که قبلاً مسئله برایش حل شده بود آن شوهر این زَلیخا برای او حل شده بود که حق با یوسف (سلام الله علیه) است برای اینکه از آیه 25 به بعد همین سوره وقتی استباق کردند مسابقه دادند در بیرون رفتن یکی خواست بیرون برود یکی خواست جلویش را بگیرد ﴿واستبقا الباب و قدّت قمیصه من دبر و ألفیا سیدها لدا الباب قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءاً الا ان یسجن او عذاب ألیم﴾ چون دونفره بودند دیگر آنجا وجود مبارک یوسف از خودش کاملاً دفاع محققانه کرد فرمود: ﴿هی رٰودتنی عن نفسی﴾ آن‌گاه ﴿و شهد شاهد من أهلها ان کان قمیصه قدّ من قبلٍ فصدقت وَهو من الکٰذبین ٭ و ان کان قمیصه قدّ من دبر فکذبت وَهو من الصّٰدقین ٭ فلما رءا قمیصه قد من دبر قال انه من کیدکن ان کیدکن عظیم﴾ خب فهمید یوسف بی‌گناه است خب دوباره بعد تحقیق کند که چه؟ اگر این مَلِک همان مَلِک قبلی بود این پادشاه همان پادشاه قبلی بود خب او که برایش روشن شده بود که همه خلاف می‌گویند به استثنای یوسف آن‌گاه در تتمه آن جریان این هم دارد که آیه 35
پرسش: این را برای اطرافیان می‌گوید برای اطرافیان و درباریان که ثابت نشد که این بی‌گناه است؟ پاسخ: الآن مستقیماً خطاب به پادشاه مصر است در آیه 35 به این صورت آمده است ﴿ثم بدا لهم من بعد ما رأَوا الایٰت لیسجنّنه حتٰی حین﴾ زلیخا شوهرش و این زنها که بودند و این درباریها برای همه روشن شد که سخن زلیخا بین‌الغی است و گفتار مبارک یوسف (سلام الله علیه) بین‌الرشد بعد تصمیم گرفتند برای حفظ آبروی دربار او را زندانی کنند پس همه فهمیدند برای کسی مخفی نبود آن‌گاه وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) که می‌فرماید: شما برو از ملک بپرس تحقیق بکنند اگر این ملک همان ملک بود خب آن‌که برایش روشن شده بود مگر برای اینکه یک محاکمه‌ای تشکیل بشود عمومی همین گفتگو برای همین است که تا روشن بشود شماها یعنی درباریها فهمیدند زلیخا فهمیده بود شوهرش فهمیده بود آن زنها فهمیدند درباریها فهمیدند اما توده مردم نفهمیدند و اگر از توده مردم سؤال می‌کردی فلان غلام چرا زندان رفت می‌گفتند متهم بود الآن برای اینکه همگان بفهمند من بی‌گناه بودم شما مجدداً تحقیق کنید از آن زنها سؤال بکنید اگر این‌چنین باشد آن وقت احتمال تعدد ملک شاید لازم نباشد اما ظاهرش این است که ملک قبلی تمام جریان را باخبر بود آن‌گاه وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) بفرماید: برو به ملک بگو تحقیق بکند برای چیست؟ مگر تعدد ملک یعنی آن یکی رخت بر بسته یا معزول شده یا مرده و این یک سلطان دیگر است.
پرسش: ﴿لعلهم یعلمون﴾ این احتمال دوم را تقویت می‌کند دیگر مردم هم بدانند پاسخ: در آنجا سخن از تعبیر رؤیاست نه سخن از داوری به یوسف (سلام الله علیه) گفت: ﴿افتنا فی سبع بقرت ... لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون﴾ الآن این خوابی که در حضور همه در دربار مطرح شد و زبان به زبان می‌گردد یک خواب وحشتناکی هم است همه بی‌صبرانه منتظر پاسخ و تعبیر این رؤیا هستند شما اگر بگویید ما به آنها منتقل می‌کنیم آنها می‌فهمند این درباره تعبیر رؤیاست اما نه درباره برائت حضرت یوسف از اتهام
پرسش: شما فرمودید که «لعل»ی دوم با «لعل»ی اول فرقِ ... پاسخ: بله این دومی که به آن برمی‌گردد برای اینکه این معلوم بشود یک آدمی است اما بی‌گناهی او، برای اینکه معلوم بشود این آدم با شخصیتی حالا چرا در زندان باشد اما حالا می‌گویند مورد عفو قرار گرفت یا خودشان می‌فهمند زندانی کردن او بی‌جهت بود برای چه بفهمند؟ بفهمند که مورد عفو شد و آزاد شده صرف اینکه یک آدمی تعیبر خوبی می‌کند دلیل بر بی‌گناهی اوست صرف اینکه معبر و مدبر خوبی هم است دلیل بر بی‌گناهی اوست؟ از این ﴿لعلهم یعلمون﴾ که بی‌گناهی یوسف (سلام الله علیه) معلوم نمی‌شود که وسیله می‌شود برای آزادی او که حالا یک آدم معبر مدبر خوبی است چرا در زندان باشد مشمول عفو باشد وجود مبارک یوسف فرمود: نه من چه مشمول عفو باشم من بی‌گناهانه به زندان آمدم و سرفرازانه برمی‌گردم خب ﴿قال ارجع الی ربک فسئلْه ما بال النسوة الّـٰتی قطعن ایدیهن ان ربی بکیدهن علیم﴾ این مقاومت وجود مبارک یوسف و تحقیق و داوری باعث شد که آنها تحقیق کردند به این نتیجه رسیدند بار دوم که پادشاه مصر پیام می‌دهد برای حضرت یوسف که آزاد بشود نظیر بار اول نمی‌گوید که ﴿قال الملک ائتونی به﴾ او را بیاورید آزادش کنید بلکه می‌گوید ﴿قال الملک ائتونی به استخلصحه لنفسی﴾ این معلوم می‌شود می‌تواند یک معاون خوبی یک وزیر خوبی یک دولت‌مرد کارآمدی برای من باشد آن تعبیر اول که ﴿قال الملک ائتونی به﴾ با تعبیر دوم که ﴿قال الملک ائتونی به استخلصه لنفسی﴾ این فاصله‌اش همان داوری بود در مدت کوتاهی که داوری شد و روشن شد که او بی‌گناه است خب حالا اگر کسی معبر خوبی بود مدبر خوبی بود عادل بود وارسته بود خب ﴿استخلصه لنفسی﴾ قبلاً که نگفته بود ﴿استخلصه لنفسی﴾ اگر آن ملک اول بود شاید می‌گفت ﴿استخلصه لنفسی﴾ برای اینکه او خودش می‌دانست که بی‌گناه است این ملک دوم است که چون نمی‌داند که این به چه جرمی به زندان افتاده می‌گوید حالا که ثابت شد معبر خوبی است مدبر خوبی است بی‌گناه هم هست خب ﴿استخلصه لنفسی﴾
پرسش ... پاسخ: بیاورید اور ا یعنی آزادش کنید اما نه اینکه ﴿استخلصه لنفسی﴾ جزء خواص دربار من باشد این در جمله اول نیست دیگر
پرسش ... پاسخ: اینجا به تعبیر ملک دارد آن‌وقت بنا شد تحقیق بکند حالا وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) همچنان در زندان است ملک مصر شروع به تحقیق‌کردن کرد ﴿قال﴾ آن زنها را احضار کرد آن زنهایی که در مجلس جشن بودند دعوت حضور داشتند و دستهایشان را بریدند ﴿قال ما خطبکن اذ رٰودتن یوسف﴾ تحقیق کرد دید که اینها دلباخته بودند و همه‌شان مراوده کردند حالا یا برای خودشان یا برای زلیخا بالأخره رایزنی می‌کردند این برای ایشان وشن شد گفت: چرا شما این کار را می‌کردید ما خطب یعنی آن امر مهم ﴿ما خطبکن﴾ در جریان سامری هم همین است که ﴿فمٰا خطبک﴾ ﴿ما خطبکن اذ رٰودتن یوسف عن نفسه قلن﴾ همه‌شان دیگر همه این زنها گفتند آن امرئهٴ عزیز هم بعد به سخن آمد
پرسش: مگر پادشاه دید اینها مراوده کردند پاسخ: تحقیق کرد دیگر وجود مبارک یوسف فرمود: از آن زنهایی که دستهایشان را بریدند از آنها سؤال کنید وقتی رفت تحقیق کرد دید که بله این زنها از آن صحنه خبر دادند و شیدایی و شیفتگی را گفتند بعد تنها سؤال این نبود که شما چرا دستت را بریدی تا آنها بگویند ما مدهوش شدیم وجود مبارک یوسف فرمود: از آنها بپرسید که چرا من زندان آمدم نه اینکه از آنها بپرسید چرا دستهایتان را بریدید تا آنها بگویند ما مدهوش شدیم از آنها بپرسید که چرا من به زندان آمدم از چه کسی بپرسم؟ از آنهایی که دستشان را بریدند از آنهایی که دستهایشان را بریدند تحقیق کردند گفتند بله این صحنه پیش آمد و ما مدهوش شدیم و دعوت کردیم مراوده کردیم یا برای خود یا برای زلیخا و او ﴿فاستعصم﴾ و تمکین نکرد و تصمیم گرفتند او را به زندان ببرند در چنین حالتی آن زلیخا هم به سخن آمد ﴿قلن حٰش لله﴾ ما نه تنها جمال دیدیم او را جمیل یافتیم آمدن او رفتن او نشستن او برخواستن او فرشته منش بود ما او را به این صورت دیدیم ﴿ما هٰذا بشراً ان هٰذا الا ملک کریم﴾ تنها جمال نبود آن جلال و شوکت دینی هم او را همراهی می‌کرد در اینجا باز همان جمله را تکرار کردند ﴿حٰش لله ما علمنا علیه من سوء﴾ این تهمتهایی که بر او روا داشتند هیچ‌کدام از اینها نبود این نفی علم یعنی علم به عدم یعنی ما می‌دانیم نبود به دلیل ﴿حٰش لله﴾ ما بدی‌ای از او ندیدیم نه اینکه، یک وقت است یک آدم غایبی است انسان می‌گوید که من از او بدی ندیدم ولی ممکن است واقعاً کار خلاف کرده باشد اما کسی در مشهد و محضر انسان است و انسان با او رابطه دارد در یک حادثه‌ای که همه حضور دارند در همین حادثه اگر بدی کرده باشد خب همه می‌فهمند دیگر این عدم العلم بازگشتش به علم به عدم است یعنی او کار خلافی نکرده ﴿ما علمنا علیه من سوء﴾ در چنین حادثه‌ای آن‌گاه زن عزیز بالصراحة اعتراف کرد ﴿قالت امرأت العزیز﴾ خب اگر این ملک همان ملک قبلی بود اینجا به ضمیر اکتفا می‌کرد
پرسش ... پاسخ: ﴿قالت امرأت العزیز﴾ این عزیز که وزیری از وزرای او بود بالأخره از او هم تعبیر به ملک می‌شد آن روزها در بحثهای قبلی این غیر از آن ملک است بالأخره این‌چنین نیست که کار به دست او باشد و او الآن دارد تحقیق می‌کند تحقیق به دست ملک است عزیز غیر از اوست حالا خواه از عزیز به عنوان لقب رسمی سلاطین مصر آن روز قبل از فراعنه این‌چنین به کار برده می‌شد یا نه در آن بحثهای قبلی این بود که تقریباً از نوزده قرن قبل از میلاد [مسیح](سلام الله علیه) تا چهارده پانزده قرن سلاطین عرب یا کنعانیها مصر را اداره می‌کردند از آن به بعد قبطیها مدیران مصر شدند که فرعونیت از آنجا آمده لقب فرعون مربوط به حکام قبط است که مصری‌اند قبل از قبطیها کنعانیها عرب آنجا حکومت می‌کردند لذا قرآن از حکام مصر در زمان موسای کلیم (سلام الله علیه) به فرعون یاد می‌کند و در زمان یوسف (سلام الله علیه) به ملک یاد می‌کند
پرسش: شهادت زنها رفع اتهام از یوسف در رابطه با زن عزیز نمی‌کند؟ پاسخ: یکی دوتا نیست وقتی همه باشند علم پیدا می‌شود برای قاضی دیگر
پرسش: حادث خودشان را نقل می‌کنند؟ پاسخ: چون آخر همان یک وقت است که سخن از نفی علم از شخص غایب است یک وقت است نه در همان حادثه است گناه دیگری نداشت یوسف که تهمت دیگری که نداشت تهمتش برای همان مجلس بود ایشان می‌گفتند در آن صحنه در آن مجلس در آن رابطه ﴿ما علمنا علیه من سوء﴾ آن‌گاه ﴿قالت امرات العزیز الئٰن حصحص الحق﴾ حص ظهر حصحص یعنی خیلی شفاف و روشن شد ﴿الئٰن حصحص الحق﴾ حق الآن آشکار شد گناه از من بود ﴿قالت امرأت العزیز الئٰن حصحص الحق انا رٰودته﴾ او هم در کمال صراحت و شفافی و مبالغه و حصر از این سه چهار مطلب یاد کرد یک الآن بعد از چندین سال حق روشن شد دو تنها کسی که منشأ این فتنه بود من بودم برای اینکه این ﴿انا﴾ را مقدم آورد ﴿انا رٰودته﴾ دیگری این کار را نکرد نه مراوده از طرف او شروع شد نه زنهای دیگر در این کار مستقیماً نقش داشتند من بودم که منشأ هم فتنه بودم سه این با جمله اسمیه و با «انّ»ی تأکیدی و با لام طهارت و صداق یوسف (سلام الله علیه) را اعتراف کرد ﴿و انه لمن الصّٰدقین﴾ نه تنها صادق بلکه ﴿من الصّٰدقین﴾ است صادق هم در این‌گونه از موارد صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی این جزء صداقت‌پیشگان است در تمام این صحنه‌ها این زن به خوبی شهادت داد نسبت به طهارت یوسف و به خوبی اعتراف کرد نسبت به بزهکاری خود بعد از این وجود مبارک یوسف می‌فرماید: سرّ اینکه من گفتم بروید تحقیق کنید برای دو نکته بود یکی اینکه ﴿ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب﴾ در غیاب او من خیانت نکردم دوم اینکه کار به دست دیگری است هر چه شما بخواهید حق را بپوشانید و باطل را اظهار کنید هرگز حق شکست نمی‌خورد و باطل پیروز نمی‌شود ﴿و ان الله لا یهدی کید الخائنین﴾
پرسش: ﴿انی لم اخنه بالغیب﴾ اگر ضمیر ه را به ملک برگردانیم آن احتمال سیدنا الاستاد مشکل پیدا می‌کند...؟ پاسخ: نه به ملک بالفعل برنمی‌گردد که به همان همسر زلیخا برمی‌گردد به عزیز برمی‌گردد که ملک اولی بود یا از او هم اگر بر فرض ملک تعبیر نشود عزیز تعبیر شده
پرسش ... پاسخ: نه آنجا آن شخص وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) فرمود به آن زندانی که هم‌بندش بود و ساقی بود فرمود: وقتی آزاد شدی برو سؤال بکن که گناه من چیست؟ ﴿اذکرنی عند ربک﴾ آخر من چرا در زندانم توسل نیست داوری است دفاع است این لازم است زیر ستم‌رفتن که خب حرام است آبروی هر کسی امانت خداست این بیان نورانی مرحوم کلینی نقل کرده از معصوم (سلام الله علیه) که خدای سبحان مومن را آزاد گذاشته کارهای او را در اختیار او قرار داده ولی آبروی مؤمن امانت خداست «ان الله عزوجل فوض الی المومن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذلّ نفسه» این مضموم را مرحوم کلینی نقل کرده فرمود: هیچ کسی حق ندارد کاری بکند که آبرویش در خطر باشد آبرو را ما باید حفظ بکنیم نه بریزیم مثل اینکه کسی حق ندارد انتحار بکند حالا انتحار استشهادی مطلب دیگر است که فی سبیل‌الله است آدم یک حرفی بزند یک کاری بکند یک تقاضایی بکند یک جایی برود که آبرویش برود خب این حرام است دیگر مگر هر کسی حق دارد بگوید من آبروی خودم را می‌خواهم بریزم بله آدم آبروی خودش را در راه دین می‌ریزد حرف دیگر است مثل اینکه خون خودش را در راه دین می‌ریزد خب دفاع از زیر ستم‌رفتن هم که حرام است وجود مبارک یوسف تا آنجایی که ممکن بود فرمود: گناه من چیست برو بپرس ﴿اذکرنی عند ربک﴾ آن باید می‌رفت دفاع می‌کرد نرفت ﴿فأنسـٰه الشیطٰن ذکر ربه﴾ گفت به شیطان اسناد داد و همه اینها در طی هفت سال یا بیشتر از هفت سال همین‌طور مکتوم ماند این زن دید هیچ راهی برای کتمان ندارد گفت: ﴿الئٰن حصحص الحق انا رٰودته﴾
پرسش ... پاسخ: بله الآن در محکمه عموم، به بهانه اتهام در محضر عموم گفت که این را به زندان ببریم الآن این درمقام اثبات است در حقیقت نه ثبوت یعنی من دارم اثبات می‌کنم که او می‌داند و من عالما عامدا به زندان بردند او که می‌داند ایها الناس شما بدانید که او می‌دانست که من بی‌گناهم یا لااقل الآن می‌داند یا نه شمای ملک بدانید که من ﴿لیعلم﴾ ضمیر به ملک برمی‌گردد ﴿لم اخنه﴾ ضمیر به عزیز برمی‌گردد تا پادشاه کنونی بداند که من به عزیز خیانت نکردم شما خیال کردی الان من در زندانم یک زندانی متهم هستم که در زندان شمایم برای شما ثابت بشود که من به اینها خیانت نکردم آنها که خودشان می‌دانند و الآن هم رخت بربستند خب این دفاع‌کردن لازم است بالأخره
پرسش: ... ﴿ان الله یدٰفع عن الذین ءامنوا﴾ چگونه باید باشد؟ پاسخ: این هم یکی از راههای دفاع است دیگر در طلیعه بحث هم گفته شد «إنه تعالیٰ اذا أراد امرا هیأ أسبابه» یک خوابی نشان می‌دهد ارائه می‌کند آنها عاجز می‌شوند وجود مبارک یوسف تعبیر می‌کند تا زمینه پیدا بشود برای ظهور حق اینها «انه تعالیٰ اذا أراد أمرا هیأ اسبابه»
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:59

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی